ارسالها: 2517
#395
Posted: 3 Mar 2013 07:52
عشق ورزی خرکی با دخترعموی جیگر
سلام خدمت دوستای عزیزم
اسم من رضاست 25سالمه و میخام اولین سکس خودمو با دختر عموم واستون بگم دختر عموی بنده 19سالشه اسمشم راحله است خیلی خشگلو تو دل برو وهیکل سکسی داره ما با خونواده عموم اوایل زیاد رفت وامد نداشتیم اما وقتی بابام میخاست بره زیارت کربلا اومده بودن که بابامو راهی کنن همونجا دختر عمومو دیدم خیلی بزرگ شده بود اخه من دو سال بود که ندیده بودمش همونجا یه دفعه تصمیم گرفتم برم تو مخش ولی بعدا پشیمون شدم پیش خودم گفتم بهش نخ میدم نمیگیره اونوقت ضایع میشم جریان همون طور گذشت تا بابام میخاست برگرده وما تصمیم داشتیم شام بدیم مامانم یه سری لیست داد که تلفنی دعوت کنم که اسم خونواده عمو بود باز همونجا افکار شیطانی امد تو ذهنم موبایلمو برداشتم و از مامنم شماره خونه عموم گرفتم و باهاشون تماس گرفتم مطمئا بودم که دختر عموم بر میداره اخه عمو مغازه داره و زن عمومم اکثرا کلاس خیاطی میرفت
خلاصه زنگ زدم یه دفعه یه صدای نازک خشگل وپر از ناز گفت بفرماین یه هو هول شدم گفتم سس سس سلام دختر عمو خوبی عمو خوبه سلام داد گفت مرسی پسر عمو خوبن ولی نیستن گفتم اشکات نداره تو دلم گفتم من از خدامه نباشه یه دفعه خودمو جمو جور کردم که نفهمه هول شدم گفتم اگه افتخار بدین پس فردا به اتفاق خانواده تشریف بیارین خونه ما شام. وقتی اینو شنید خیلی خوشحال شد که انگار خیلی وقته منتظره این خبره وقتی استقبال کرد و یه کم دلم قرص شد و رومو زیاد کردم گفتم ماشا.. خیلی بزرگ شدیا خانوم شدی خندیدو گفت مگه میخاستم بزرگ نشم وقتی اینو شنیدم یه کم سست شدم ولی زود تو ادامش گفت شوخی کردم شمام خیلی خوشتیپتر از قبل شدی گفتم نظر لطفتونه یه دفعه گفتم من انقدر از اومدنه بابام خوشحال نیستم که قراره از دیدن شما خوشحال بشم که دیدم اشمالیم گرفتو اونم گفت منم بیشتر بخاطر شما میام اخه سه روز دیگه امتحان مهم دارم گفتم منت میذارین تو همین حرفا بودیم که مامامنم صدام کرد و من مجبور شدم قطع کنم بهش کفتم دوشنبه شب مشتاقانه منتظرتم و زود قطع کردم تو کونم عروسی بود اخه تا یه حدودی خیالم راحت شده بود که تونستم منظورمو برسونم این دو روز مثل برق گذشت و شب موعود فرا رسید من همش چشمم به در بود که عموم اینا بیان
بعد از یه ربع دیدم گوشیم زنگ خورد وای راحله بود ریدم سر جام ترسیدم شاید نیان با ترسو لرز جواب دادم که راحله گفت ما یه کم دیر میام نگران نشین منم گفتم اشکال نداره شما فقط بیاین که راحله با یه خنده قطع کرد جلو در وایسادم تا بیان بلاخره عموی ما تشریف فرما شدن منم استقبال گرم ازشون کردم ورفتیم داخل بعد شام من همش نگام تو نگاه راحله بود تو دلم میگفتم من کی این لبای خوشگلتو میخام بخورم که تو همین فکرا بودم که گوشیم پیام امد راحله بود نوشته بود زیاد فکر نکن یا خودش میاد یا نامش دیگه خیالم راحت شد راحله خانوم گرا داد نگاش کردم درست رو بروی من نشسته بود جواب اسشو دادم کفتم ما تو هفت اسمون یه چراغ قوام نداریم چه برسه... وقتی خوند به زور خودشو کنترل کرد تا نخنده مهمونی تموم شد و همه رفتن منم کارایه خونرو انجام دادم امدم بیام بخابم منتظر اس عاطغه بودم که خبری نشد یه تک به گوشیش انداختم اس داد چی شده چراغ قوهت سوخته جواب دادم من دونبال ستاره میگردم جواب داد اشتباه گرفتی داداش وقتی این اسو خوندم ناامید نا امید شدم پیش خودم گفتم ما از این شانسا نداریم طرف دوست پسر داره که اس اومد نوشته بود من ستاره نیستم من ماهم زود جواب دادم ماه من میشی اس داد اگه بشم تا اخر میذاری ماهت بشم گفتم اره مطمئا باش/بلاخره مخو دختر عمومو زدم از اون به بع اس امس بازیا و حرف زدنا شروع شد تا یه روز قرار شد همدیگرو ببینیم کل هماهنگیا با من بود راحله قرار بود بیاد بشینه تو ماشین و هیچی نگه که کجا میریمو از این حرفا تو خونه چادر مسافرتی نه نفره رو گذاشتم پشت ماشین ویه زیر انداز رفتم دنبال راحله ساعت چهار بود رفتیم بیرون شهر یه جایی هست که مردم سیزده خیلی مرن اونجا ما وسط هفته رفته بودیم پرنده پر نمیزد چادر علم کردم گفتم برو تو گفت دیونه میگیرنمون گفتم بگیرن میگیم دختر عمو پسر عمویم نامزد کردیم هر سوالیم کنن بلدیم فقط گفتم تاریخ عقدو باید حفظ کنی که گفت ای کلک بس فکر همه جارو کردی خیلش راحت شد رفت تو منم سریع رفتم تو دستو پام از هیجان داشت میلرزید دستشو گرفتم تو دستم بهم گفت چته دستات خیلی سرده گفتم از هیجانه زیاده اخه اولین باره تنهایی داریم حرف میزنیم تو همین حرفا بودیم که من صورتمه اوردم جلو تا بوسش کنم صورتشو گرفت اونور گفت رضا عشقمونو کثیف نکن تورو خدا بذار عشقمون همین جور پاک بمونه کشیدم عقب اخم کردم گفتم به این چیزا که نیست عشقی که با یه بوسه میخاد خراب بشه بزار همین الان تموم بشه داشتم میرفتم بیرون که دستمو گرفت گفت تو رو خدا نرو باشه قبول ولی فقط بوس تو رودروایسی قرار گرفته بود به زور صورتشو اورد جلو منم به جایه صورتش حمله کردم سمت لباش اونم که ترسیده بود فقط میلرزید خوابوندمشو خودم امدم روش دیگه داشت شاکی میشد که زود گفتم راحله عاشقتم نمیدونی چقدر دوست دارم که یه کم اروم شد یواش یواش رفتم سراغ گلوش هیچ احساسی نداشت لامذهب همش میگفت بسه دیگه بریم منم فقط لیس میزدم گلوشو دیدم اصلا حال نمیده بلند شدم عصبانی شدم گفتم مثله اینکه فقط من به تو احساس دارم تو دوسم نداری خودمو جمو جور کردم گفتم بریم روزمونو خراب کردی دست پاچه شد گفت نه من از بعدش میترسم من که کیرم داشت میترکید گفتم از بابت من خیالت راحت باشه تو خودت راضی به با من بودن نیستی دید جو بر علیه من تموم میشه خوابید گفت باشه بیا بغلم من سریع پریدم بغلش شروع کردم به خوردن لباش توگوشش گفتم تو رو خدا هیچی نگو بذار به جفتمون خوش بگذره گفت باشه شروع کردم به خوردن گوشاش زود مانتوشو در اوردم اونم چشماشو بسته بوداز زیر مانتو یه تاب ابی پوشیده بود زود درش اوردم وای چه سینه هایی سفیدو خوش تراش سینه هارو گرفتم دسم فشار دادم دیدم نالش در اومد فهمیدم نقطه ضعفش سینشه. ای سینهاشو خوردم تو فضا بودم اونم دیگه مقاومت نمیکرد یه پنج دقیقه خوردم سینه هاشو رففتم سراغ شلوارش تعجب کردم اخه مقاومت نکرد به راحتی ابه خوردن در اوردم شورت بنفش پوشیده بود اونم در اوردم برش گردوندم دمر خوابوندم گفت میخای چیکار کنی گفتم میخام بذارم لای پات چیزی نگفت یهو گفت نمیخای خیسش کنی بیا برات خیسش کنم همین طور مونده بودم گفت چرا وایسادی تو که همه کار با من کردی میخام بهت خوش بگذره چرخید کیرمو از شلوارم در اورد گذاشت تو دهنش باورتون نمیشه با چه وله ای میخورد گفت یعنی من میخام یه عمر با این کیر سر کنم خیلی گندست رضا فدای کیرت بشم انگار اون راحله نبود کیرمو تا ته میکرد تو حلقش گفتم اینکاره ای ها همین گفتم دست از کار کشید گفت از همین میترسیدم در مکوردم بد فکر کنی گفتم دیونه شوخی کردم بخدا گفت مگه فقط شما فیلم سوپر میبینید گفتم ای شیطون کارتو انجام بده گفت نوبته تو هنر نمایی کنی چرخونمش کیرمو که خیس کرده بود گذاشتم لای پاش یه چند دقیقه همون طور ور رفتم بهش گفتم بذارم تو کونت گفت اخه دردم میاد رضا گفتم اروم اروم میذارم دردت نیاد گفت من امروز مال توام بکن سر سوراخشو ایس زدم اروم گذاشتم دم سوراخش یه تقه زدم کلاش رفت تو یه داد بلن زد گفت در بیار گفتم الان دردش میخابه یه کم که موند جا باز کرد یه دفع با تمام قدرت کردم توش وای چه حالی داد دیدم سینه خیز داره میره توری که چادر داشت چپ میکرد گفتم دیگه تمومه گفت شد گفت چی چیرو تموم شد من که جر خورد یه کم دیگه صبر کردم تا دردش خوابید یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن کیرم داشت قطع میشد از بس که کونش تنگ بود رو زانوهاش وایساد (چهار دستو پا)گذاشتم تو کونش دیگه درد نکشید یه کم بالا پاین کردم دیدم اهش در اومد هی میگفت من غلت میکنم بهت ندم بکون رضا چقدر حال میده دادن کونمو پر کیر کن بزن از دهنم در بیاد. راحله خانوم بالای بالا بود همچین تقه میزدم تخمام در میگرفت راحله گفت کیرتو بمال به کسم گفتم دیگه پرو نشو نه به اون اولش نه به این حالش گفت رضا کیرت تو دهنم عاشق کیرتم رحم نکن به اون سوراخ خیلی وقته بیکاره منم با این حرفابیشتر تحریک میشدم محکمتر میزدم یه هو دیدم داره ابم میاد گفتم داره ابم میاد گفت بریز رو سینه هام در اوردم چرخید همرو خالی کردم رو سینش دو سه قطره ام ریخت رو صورتش بعد که تموم شد گفتم بهش چطور بود گفت رضا نامردی اگه هر ماه یه بار نکنی منو منم گفتم انقدر میکنمت که کونت خون بیاد الان سه سال از اون قضیه میگذره و من فقط تونستم دو بار دیگه بکنمش اخه وقتی دید از من ابی گرم نمیشه به اولین خواشتگارش که طلا ساز بود ازدواج کرد الانم کلی بهم کلاس میذاره انگار نه انگار که به پسر عموش کون داده.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#397
Posted: 14 Mar 2013 08:05
عشق بازی منو دختر خالم
من 18سالمه ،اسمم محمد رضاست،از اول زندگیم عاشق دختر خالم بودم ک پنج ماه ازم بزرگتره،این عشق ی طرفه من تا سال دوم دبیرستان ادامه داشت،از اونجایی ک من خیلی باهاش خوب بودم ب خودم این اجازرو دادم ک حداقل حسمو بهش بگم،ی شب با هزار ترسو لرز و مقدمه چینی اونم با اس حسمو بهش گفتم،ک یهم جواب ن داد منم دیدم بحث بازه با کلی خواهش راضیش کردم ک باهام دوست بشه،ی سال با هم بودیم هی قهر میکردیم هی آشتی،بحثای جنسی بینمون ب شوخی ردو بدل میشد،بعد ی سال دیدم هیج استفاده ایی ازش نکردم پیلش شدم ک باید لباشو ببوسمو ی دورم از کون بکنمش،بعد کلی اصرار فقط قبول کرد ک بهن لب بده،شانس تخمی من اصلا مکان جور نمیشد تا اینکه یکی از فامیلای درجه یکمون مرد،همه خونوادم تو مراسم بودن من ظهر ب بهانه خواب رفتم خونه و در جا بهش اس دادم ک پاشه بیاد اونم ب حساب ک بهم قول داده بود ب بهانه کتاب بعد نیم ساعت اومد،نشسته بود روتختم ،روم نمیشد برم طرفش یا چیزی بگم ک خلاصه آخرش برداشتم گفتم اینبار نیومدی ک بدون کاری بندازی بری اونم یکم وایستادو با خجالت گف ن،منم گفتم خوبه و اروم رفتم کنارش نشستم بعد ی دقیقه گفتم یاعلی ب چشماش نگاه کردمو دستشو گرفتمو درجا لبامو رو لباش گذاشتم،وااااااای پسر چ لبای داغی داشت ،اصلا باورم نمیشد ،اصلا لباشو ول نمیگردم ،حدود ده دقیقه لباشو میخوردمو ب بدنش دس میکشیدم ،بعد درازش کردم رو تختم شالشو در آوردم دراز کشیدم شروع کردم ب ادامه دادن ،ک دستمو بردم از رو لباساش ب کس و سینش میمالوندم بعد دستمو بردم زیر لباسشو شروع کردم همزمان ب مالوندن سینه هاش هی مقاومت میکرد هی خودش بی خیال میشدو منو محکم بغل میگرفتو میبوسیدم،لباسشو دادم بالا و سینشو دیدم ک راستشو بخواین ناراحت شد منم عذر خواستم ازش ،نوار بهداشتی رو کسش گذاشته بود منم دستمو محکم ب کسش میکشیدم و از زیر تمام بدنشو جز کونو کسش لمس کردم حتی ی بار دستمو ب کپلش رسوندم ،اوج شهوتم بود ازش خواستم واسم جلق بزنه تا ارضا بشم چون میدونستم ساک نمیزنه ازش نخواستم ب همون جلق راضی بودم ولی قبول نکردو از رو شلوار کیرمو میمالید بعد کلی عشق بازی مثل آدمای خمار چشاش باز نمیشد منم دائما شهوتم بیشتر میشد و از ته دل بغلش میگرفتمو میمالوندمش،صدای قلبشو میشنیدم ک تند تند میزد،خلاصه تمام صورتشو لیس زدمو مکیدم حتی رد لبام رو گردنش موند،ازم خواست ک کارمو تموم کنم منم واس اینکه بعدا بذاره همونجا ولش کردمو بعد یکم حرف گذاشت رفت از پیشم،منم رفتم باهاش خدافظی کردمو رفتم دستشویی و ی شکم سیر ب یادش بهترین جلق عمرمو زدم ،فرداشم ازش خواستم اونم اومدو همون کارارو تکرار کردیم ،ولی دیگه نذاشت ،هنوزه هنوزه دازم بهش میگم میگه ن همون دو بارم از سرم زیادی بود،

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#398
Posted: 20 Mar 2013 06:36
عروس عمه
سلام من آرشم 21 سالمه خاطره سکسیم واقعی هست!یک شب داشتم با فوتبال بازی میکردم پی اس 12 یه اس برام اومد فکر کردم دوست دخترمه اس رو باز نکردم چون قرار بود ساعت 11اس بده توجه نکردم اما دوباره اس اومد بازش کردم عروس عمم بود که میشد دختر عموم گفت چندتا اس باحال داری بهم بدی؟جواب دادم اول باحال رو واسه من شرح بده؟گفت اذیت نکن دیگه خودت خوب میدونی!چندتا اس خفن سکسی فرستادم بعدش گفتم شب بخیر ساعت 1 بود باز اس داد گفت دوست دختر میخوای؟از اینجا به بعد زبان محاوره میشه!گفتم کی؟مریم!!!!!!کییییییییییی؟مریم جاریم زن علیرضا!شوخی نکن ستاره!شوخی ندارم>خب اگه راست میگی بهش بگو بهم اس بده!سریع اس داد:رشتیه کنکور قبول میشه یه زن میگیره میگه اینم شیرینی رفقا!خب مریم جون خوبی؟مرسی و..... خلاصه اون شب گذشت ومن به مریم نزدیک ونزدیکتر شدم!شبها به هم اس سکسی میدادیم اما باتلفن که حرف میزدیم اصلا رومون نمیشد حرف بد بزنیم.مریم عروس قشنگه عمم بود قیافش کپی شیلا خدادا بود اصلا مو نمیزنه باشیلا خودتون تصور کنید چه تیکه ای هست!من دیگه پرو شده بودم وقتی مریم رو میدیدم باهاش دست میدادم و یواش یواش لب وبوسه!بهش گفتم چرا به شوهرت خیانت میکنی؟ گفت اون همش شهرستانه نیست من به مهر و عاطفه نیاز دارم یکی که بهش تکیه کنم منم خوب قربون صدقش میرفتم حسابی عاشق هم شده بودیم!یه شب بهش گفتم مریم سکس حال میده من تاحالا سکس نداشتم گفت انقد لذت داره که هنگام سکس رو زمین نیستی تو آسمون پرواز میکنی به طرز مظلومانه گفتم خوشبحالت من که هنوز دستم به جا نرم نخورده!گفت باورم نمیشه پسر هم سن تو سکس نداشته وقتی قسم خوردم که نداشتم خوشش اومد گفت اگه پسر خوبی باشی یدفعه یه حال اساسی بهت میدم دوستت دارم سکس اولت با خودم باشه که تا ابد فراموش نکنی!منم ذوق کردم وخوشحال روزهارو سپری میکردم تا یه شب اس اومد مریم بود آرش من تنهام علیرضا رفته شهرستان پاشو بیا اینجامنم دوان دوان خودمو رسونم تا زنگ اف اف رو زدم در بازشد انگار پشت در منتظر بود رفتم تو دیدم با چادر اومد استقبالم خندم گرفت گفتم مریم این دیگه چیه؟چادره واسه حجاب خانوماس!خب ما که هزار بار همو بوسیدیم نیاز به حجاب نیستا!حالا بیا تو درست میشه رفتیم تو رفت چای بیاره!داد زدم کجا من اومدم خوتو بخورم چای میخوام چیکار!تموم بدنم داشت از استرس میلرزید داشتم دیوانه میشدم رفتم تو آشپز خونه چادرشو آروم برداشتم جوووون چه کون قلنبه ای یه شلوار نارنجی پاش بود و تیشرت صورتی دست گذاشتم رو باسنش چقد نرم بود و دوست داشتنی صداش زدم مریم جونم؟برگشت گفت جونم آرشم؟لبامو گذاشتم رو لباش آروم مک میزدم اگر تموم دنیارو به میدادن با اون لحظه عوض نمیکردم واقعا شیرین زبونمو فرستادم تودهنش خیلی ناز زبونمو خورد گفت فکر نمیکنی اینج مکانش خوب نیت؟ داس گذاشتم رو باسنش رفتیم تو اتاق خوابش نشستیم لب تخت داشتم لباشو میخوردم و با دستام سینه هاشو میمالیدم چقدر نرم بود آروم آروم تیشرتشو در آوردم وای چه سوتین صورتی قشنگی بسته بود سینشو در آوردم وشروع به خوردن کردم انقد ناز بود نرم و خوش مزه حسابی سینه هاشو خوردم گفت پس من چی؟ منم میخوام اومد شلوارمو دربیاره که نزاشتم گفت چرا اینطور میکنی؟میدونی چیه مریم؟من بیجنبه هستم دستت به کیرم بخوره آبم اومده زد زیر خنده گفت ای جانم قربون کیر نازت بشم الان درستش میکنم رفت سر کمد یه اسپری آورد شلوارمو کشید پاین واسپری رو زد ودوباره شروع به لب دادن کردیم باشور خاصی لب میخورد انگار تاحالا نخورده!بعد چند دقیقه که کیرم سر شد رفت سراغش مالوندش شرو به مالیدن کرد جونم چقده این خوش فرمه 16سانت کیرم هس و کلفتیش هم مناسبه اجازه هست بخورمش؟اختیار داری مریم جون مال خودته شروع کرد به لیسیدن کیرم انقدر بهم حال میداد بازبونش سر کیرمو لیس میزد تخمام رو میخورد منم بیکار نبودم و با کونش ور میرفتم بلند شد شلوارشو کشیدم پایین یه شورت سفید مشکی پاش بود که چقدر بهش میومد وای که چه استیل خوش فرمی داشت.دست گذاشتم رو شورتش کوسشو مالوندم شورتشو کشیدم پایین وای خدا یه کوس فوق العاده سفید جلوم بود بدون مو خوش رنگ و خوش بو شروع کردم به مالوندن کوسش گفت آآآآرش بخورش رفتم بین پاهاش لا کوسشو باز کردم جون باورم نمیشد من کوس ندیده یه کوس خوشگل جلوم بود شروع کردم به لیسیدن کوسش زبونمو فرستادم توش تکون میدادم زبونمو داغ بود وخوشمزه انقدر کوس و چوچولیش رو مکیدم خسته شدم تمام این مدت مریم چشماش بسته بود و لب پاینش رو گاز میگرفت وآه آه خفیفش منو دیوانه تر میکرد بلند شدم گفت آرش نه ترو خدا بیا بخور بزار آبم بیاد منم از التماسش لذت میبردم و اطاعت کردمو دوباره شروع کردم به خوردن کوسش لبه های کوسشو میمکیدم زبونمو میکردم تو کوسش انقد لیسیدم که یه آه بلندی گفت و پاش لرزید و آبش اومد ویه زبون کشیدم رو کوسش چقد خوش مزه بود وخوش بو.گفت حالا بیا کیرتو بزار توش قربون اون کیرت بشم هلویی من!پاهاشو باز کردم ورفتم بیم پاهاش کیرمو کشیدم لا کوسش و آروم فشار دادم توششششش جون چقدر تنگ بود چه حس عجیبی داشتم انقدر حالم خراب شده بود که کیرمو بدون حرکت تو کوسش نگه داشته بودم مریم گفت چته تلنبه بزن دیگه شروع کردم آروم آروم کیرمو توکوسش عقب جلو کردن آه قربون کیرت بشم بکن توش جرم بده کوس خودته من عاشق کیرتم جونم آرش چه حسی داره؟کوس کردن میچسبه؟خییییلی مریم جون قربون کوست بشم انقد حال میداد که نگفتنی با این که اسپری زده بودم بعد از 5الی6 دقیقه احساس کردم داره آبم میاد بهش گفتم کجا بریزم گفت سر شب قرص خوردم به عشق آبت بریز تو کوسم منم چندتا تلنبه سریع تو کوسش زدمو وهمه آبمو ریختم تو کوسش انگار جون من از سر کیرم اومده بود بیرون بی جون و بی حال افتادم روش و لبامو خورد و گفت امیدوارم حال داده باشم مریم رفت حموم اومد دوتالب دیگه داد بهم و منم دیدم ساعت 2 هست دلم نمیخواست برم اما شرایط بهم اجازه نمیداد ورفتم خونه دو ماه الان از سکس اولم با مریم میگذره که دو بار دیگه سکس داشتیم که واقعا لذت بخشترین حس رو بهم میده!ومنم هرروز عشقم نسبت بهش بیشتر میشه!

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#399
Posted: 25 Mar 2013 15:51
سکس همکلاسیم با خواهرم
خاطره ای که براتون تعریف میکنم برمیگرده به 4 سال پیش،اون سال من کلاس سوم دبیرستان بودم و وقت امتحانات پایان ترم بود و یکی از دوستام به اسم یعقوب که درسشم اصلا خوب نبود اومده بود خونه امون و من باهاش عربی کار میکردم ، اون روز یکساعتی باهاش کار کرده بودم که خواهرم با میوه و چای وارد اتاقم شد در حالیکه من داشتم قواعد رو بهش توضیح میدادم دیدم یعقوب یه جورایی غیرعادی داره تکون میخوره و وقتی دقت کردم دیدم انگار کیرش از شلوارش داره بیرون میزنه و بدجور راست کرده! این پسره به کیر کلفتی تو کلاسمون معروف بود و وقتی زیر چشمی بهش نگاه کردم دیدم اصلا حواسش به درس نیست و همین جور داره سرتا پای خواهرم رو دید می زنه . اون زمان خواهرم کلاس دوم دبیرستان بود و من تا اون روز اصلا به قد و قیافه خواهرم دقت نکرده بودم و واسه همین طوریکه تابلو نشه به خواهرم نگاه کردم و دیدم انصافا سینه های ناز و کون حشری و توپی برای خودش داره و انگار نه انگار که حدود 15 سالشه و دقیقا داره تیکه ای کپی خواهر بزرگش میشه ! گلنار (اسم خواهر کوچکم) در حالیکه تی شرت تنگ و سبزرنگ با یک دامن کوتاه که تا روی زانوهاش بود و جورابی بدن نما تا روی زانو پوشیده بود و یک شال هم روی گردنش انداخته بود میوه رو آورد جلو و به من تعارف کرد و وقتی به یعقوب تعارف میکرد دیدم تبسم موذیانه ای هر دو نفر کردن و درحالیکه یعقوب همین جور با چشمش دنبالش میکرد گلنار از اتاق بیرون رفت من حواسم کلا پرت شده بود و اونروز هرجوری بود یه چیزایی به یعقوب یاد دادم و اون خداحافظی کرد و رفت.
اون شب این موضوع از فکرم بیرون نمی رفت و هی با خودم حرف میزدم و میگفتم یعنی بین این دو تا رابطه ای هست و من خبر ندارم؟ پیش خودم گفتم این پسره واسه درس نمیاد خونه مون و فقط واسه دید زدن خواهرم یه روز در میون اینجاست و گلنار این موضوع رو خوب میدونه و واسه همین با تریپ سکسی میاد داخل اتاق و همیشه یک قری میده و میره . اون شب موقع خواب یه لحظه تجسم کردم یعقوب کیر دراز و کلفتشو کرده تو دهان گلنار و من یه مرتبه دیدم کیر خودمم راست شده ! اولش خودمو نهی میکردم و میگفتم این چه فکریه که تو میکنی تو نباید اجازه بدی این فکرها به ذهنت خطور بکنه ولی بعدش گفتم چه من به این موضوع فکر بکنم چه نکنم اگه اون دوتا بخوان کاری بکنن حتما این کارو میکنن بدون اینکه من متوجه بشم تازه من اگر هم جلوی یعقوبو بگیرم نمیتونم همیشه مراقب گلنار باشم که ، خب اون اگه این کاره باشه میره تو آغوش یکی دیگه! واسه همین تصمیم گرفتم زیر سنگم که شده از سر و ته این قضیه سر دربیارم و ببینم اگه رابطه ای نیست که خیالم راحته ولی اگه رابطه ای هست خودمم یه دید بزنمو نگاه بکنم.
و بالاخره یکروز که مامان و بابام رفته بودن خونه عموم و فقط من و گلنار به خاطر داشتن امتحان اونجا نرفته بودیم و تو خونه تنها بودیم من زنگ زدم به یعقوب و ازش خواستم بیاد خونه امون ، یعقوب هم یک ربع نشده خودشو رسوند خونه امون ، باهاش نشستم و کمی حرف زدم و عمدا بهش گفتم که بابا و مامانم تا شب خونه نمیان و طبق نقشه ای که از اول داشتم الکی گوشی موبایل برداشتم و بهانه حرف زدن با دایی ام رو گرفتم و بعد چند دقیقه باهاش خداحافظی کردم و به یعقوب گفتم من باید یه سر برم مغازه دایی ام چون براش یه ماشین بار آوردن و من باید کمکش کنم ، یعقوب ازم خواست که باهام بیاد تا کمکم کنه ولی من بهش گفتم من جبرواحتمال رو دیروز خوندم بهتره تو همینجا بشینی یه کم درس بخونی تا من بیام و گفتم فکر نکنم یکساعت بیشتر طول بکشه تو درستو بخون من برمیگردم و اگه سوالی داشتی ازم بپرس اونم از خدا خواسته قبول کرد و من گلنار رو صدا کردم و بهش گفتم که میرم پیش دایی یکساعت دیگه برمیگردم اونم گفت باشه و من از خونه بیرون رفتم و موتورو روشن کردم و گازو گرفتم به سر کوچه رفتم یواش موتور یه گوشه گذاشتم و یواش یواش برگشتم خونه ، چند دقیقه ای دم در موندم تا اونا مطمئن بشن که من رفتم، بعد 5 دقیقه با کلیدم در خونه رو یواش باز کردم و تو رفتم خونه امون قدیمی و بزرگه و اتاق من ته خونه بود و یه پنجره به اتاق داداش بزرگه خودم داشت و وقتی دیدم سر و صدایی نیست خودمو یواشکی به اتاق داداشم رسوندم و به کنار پنجره رفتم و دیدم یعقوب نشسته و به در و دیوار نگاه میکنه و انگاری دنبال یه نقشه ای برای کارش می گشت همین لحظه بود که دیدم گلنار در زد و با یک لیوان آب پرتقال وارد شد و مث قبل اون دامن کوتاه و جوراب بدن نماشو پوشیده بود و یه پیراهنی تنش کرده بود که نوک سینه هاش داشت ازش بیرون میزد و فکر میکنم با اندامش اگه حضرت یوسف اونجا بود تحریک میشد چه برسه به یعقوب که در حالت عادی هم تو کلاس کیرش راست میشد! من پشت پنجره مجبور بودم طوری نگاه کنم که تابلو نشه و بیشتر اونارو نیم رخ میدیدم و اون لحظه ای که گلنار جلو اومد و آب پرتقالو جلوش گذاشت و هنوز یک قدم برنداشته بود که دیدم یعقوب بازوهای گلنارو گرفت و از جاش بلند شد در حالیکه گلنار با تعجب بهش نگاه میکرد یعقوب دیگه امون نداد و در کمتر از یک چشم بهم زدن لبشو گذاشت روی لبهای گلنار، اون لحظه گلنار خواست صورتشو عقب بکشه ولی یعقوب نذاشت و بهش گفت که چندین ماهه که دنباله همچین فرصتی بودم و گلنار اینو بدون که من خیلی تو رو دوست دارم و خیلی شبها به یاد تو میخوابم و تو از یادم بیرون نمیری و در جوابش گلنار بهش گفت خودمم اینو میدونستم که تو واسه همین میای اینجا ولی بهتره کاری به کارم نداشته باشی چون ممکنه مازیار از راه برسه اونوقت فاتحه ما خونده است اما یعقوب دوباره صورتشو برد جلو و دوباره لبش گذاشت رو لبهای گلنار و بعد یکی دو دقیقه گفت اون داداشت تا یکساعت دیگه نمیاد پس خواهشا یه نیم ساعتی مال من باش وگرنه یه بلایی سر خودم میارم و باز حمله کرد به لب و صورت گلنار، دیگه گلنار هم مقاومت نکرد ، اولش یک دست یعقوب دور کمر گلنار بود و دست دیگه خودش دور گردن گلنار انداخته بود اما چند دقیقه ای نگذشته بود که یکی از دستاشو آورد گذاشت روی سینه های گلنار و صدای آه و ناله اشو میشد به گوش شنید و هی از بالا تا پایین رو می مالید و گلنار هم دیگه تو عالم دیگه ای بود و داشت لذت می برد و من بدبخت هم اون گوشه کیر راست کرده بودم و فقط تماشا میکردم.بالاخره یعقوب پیراهن گلنارو بالا زد و مستقیم سراغ سینه های تر و تازه گلنار رفت و بعد چند دقیقه مالیدن شروع به لیس زدن سینه ها کرد و بعد برگشت به گلنار گفت کیرم زیر شلوار داره جر میخوره نمیخوای آزادش بکنی و گلنار هم امون نداد و زیپ شلوار یعقوبو پایین کشید و کیر کلفت و دراز یعقوبو بیرون کشید،عکس العمل اون روز گلنار هنوزم برام جالبه چون یه لحظه سرشو از ترس عقب کشید و یعقوب که متوجه شده بود بهش گفت چیزی نیست عزیزم شاید کمی بزرگ باشه اما عوضش کلی بهت حال میده طوریکه هیچوقت لنگه اشو پیدا نکنی و با حالتی ملتمسانه از گلنار خواست یه ساکی بزنه اولش گلنار زیر بار نرفت ولی خیلی زود کوتاه اومد و رفت سراغ کیر کلفت یعقوب و شروع به ساک زدن کرد و یعقوب هم دو تا دستش روی سینه های گلنار بود طرز ساک زدن گلنار هم خیلی جالب بود و اگه کسی نگاه میکرد میفهمید که خیلی تازه کاره و اولین تجربش هست و در حالیکه زبونشو برده بود روی تخم های یعقوب و لیس می کشید یعقوب بهش گفت دیگه بسه وگرنه همین الانه که آبش بیاد پس بهتره تا داداشت نیومده بریم سراغ باقی کارها که دیگه فرصت نیست و درحالیکه گلنار معلوم بود داره بهش خوش میگذره سرشو بالا گرفت و گفت میخوای چیکار کنی ، یعقوب هم دیگه جواب نداد و دامن گلنار زد بالا و رفت سراغ کس دست نخورده گلنار و شروع به لیسیدن کس گلنار کرد و گلنار هم سرشو انداخته بود بالا و سقف رو نگاه میکرد و با زبونش دور لب خودشو می لیسید و آخ آخ میکرد . تقریبا 25 دقیقه ای میشد که داشتن سکس می کردن و اون لحظه بود که یعقوب رفت سراغ کون تپل و ناز گلنارو شروع به مالیدن کرد و از گلنار خواست بخوابه رو تخت من ، گلنار بهش گفت نمیخوای بذاری توش که نه؟ یعقوب بهش گفت چرا نه مگه میشه آدم کون به این خوشگلی رو ول بکنه و توش نذاره ولی گلنار مقاومت میکرد و میگفت تو با اون کیرت کونمو جر میدی و کونم حالتشو از دست میده بهتره توش نذاری و فقط روش بذاری یعقوب هم گفت باشه و رفتن به طرف تخت منو شرت گلنارو کشید پایین و کیرشو گذاشت رو کونشو یه چند باری روش بازی کرد اما نامرد طاقت نیاورد و به گلنار گفت پاهاتو کمی باز کن تا فقط کله کیرو بذارم تو بهت قول میدم درد نداشته باشه و گلنار هم حرفشو باور کرد و پاهاشو باز کرد و یعقوب کیر کلفتشو آروم آروم گذاشت تو کون گلنار،اون لحظه دیگه صدای آخ آخی که از ته دل میومد به گوش میرسید و گلنار از یعقوب خواهش میکرد تو نکنه اما یعقوب گوشش بدهکار نبود و یه یکی دو سانتی دیگه فرو کرد طوریکه داد گلنار بلند شده بود و یعقوب هی تف میکرد و هربار بیشتر فرو میبرد بالاخره پس از چند دقیقه ای آب کیرش در اومد همه رو ریخت تو کون گلنار و همینجور افتاد روی گلنار و دیگه تکون نخورد . تا اینکه گلنار ازش خواست تا مازیار سر نرسیده پاشه دور و برو تمیز بکنه و در حالیکه یعقوب یه چند تایی دیگه گلنارو بوسید ازش خواست که بعدا بازم باهم سکس داشته باشن اما گلنار جواب درست و حسابی بهش نداد و گفت حالا ببینیم چی میشه و از توی کون گذاشتن یعقوب گله داشت و میگفت خیلی درد داشت اما یعقوب میگفت چون بار اولت بود کمی درد داشت وگرنه بعدا اونقده بهت حال بده که خودت کیفشو بیشتر از من می بری. گلنار لباسشو بالا کشید و رفت اتاق خودش و یعقوب شروع کرد به جمع و جور کردن اتاق ، منم گفتم تا سرشون گرمه بهتره از خونه برم بیرون و همینکارو هم کردم و حدود 5 دقیقه بعد زنگو زدم و گلنار در برام باز کرد و وقتی تو اومدم طوری وانمود میکرد که انگار خوابیده بود و ازم پرسید ساعت چنده و به سمت اتاقش حرکت کرد وقتی من داخل اتاق خودم اومدم دیدم یعقوب داره صفحات آخر کتابو میخونه و با دیدن من از راحت بودن کتاب حرف زد و خیلی ننشست و خداحافظی کرد و رفت . روز بعدش که با خواهرم برای دادن امتحان به سر کوچه میرفتیم تا ماشین بگیریم دیدم قشنگ داره می لنگه و راه میره و وقتی ازش پرسیدم چرا می لنگی گفت دیشب روی پله ها پام پیچ خورد! اون آخرین امتحان ما بود و من رابطه خودمو یواش یواش با یعقوب قطع کردم تا دوباره پاش به خونمون باز نشه اما در طول اون ماه دوبار دیگه هم دیدم گلنار می لنگه و راه میره و آخرش نفهمیدم بازم به خاطر سکس از کونش می لنگید یا واقعا پاش درد میکرد! ولی بعد اون ماه دیگه ندیدم بلنگه و این رو هم نفهمیدم که دیگه سکس نداشت که نمی لنگید یا دیگه کونش اونقده باز شده که اون کیر کلفت دیگه براش بزرگ نبوده و از کون دادن بهش خوش میگذره!

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#400
Posted: 27 Mar 2013 07:24
منشی شرکتم
24 سالم بود فعالت اقتصادیم وسیع تر شده بود به کارهام نمیرسیدم و باید وقت بیشتری میزاشتم
اگهی دادم و مشخصات رو نوشتم تقریبا مورد خاصی نبود که دختری از عهدش بیرون نیاد فقط کمی باید فن بیان میداشت
خانواده ما سرشناس بودن و به خاطر ابروی خانواده با هیچ دختری ارتباط نداشتم که کسی منو نبینه و به هر حال شرایط ویژه ای داشتم
چند باری توی مهمونیا دخترهایی چشمم رو میگرفتن و یا خودشون هم میخواستن ارتباط برقرار کنن یا واسط میفرستادن اما نمیخواستم خودمو تابلو کنم اعتبارم تو خانواده برام از همه چی مهمتر بود و مدتی طول کشید که بتونم خانواده رو راضی کنم منشی زن بیارم
به هر حال زنگ میزدن و بعد کمی صحبت بهشون ادرس و ساعت میدادم یکی یکی سر موعد اومدن و تقریبا همه منتفی بودن - تقریبا نصفشون اومده بودن بدن ! یعنی بیشتر از اینکه قابلیتشونو نشون بدن حالت خوردن داشتن
دیدم اینطوری به نتیجه نمیرسم یکی از دوستامو اوردم که کنارم باشه و با تجربه اون یکی رو انتخاب کردم - دختر خوبی بود هم گشاده رو هم سر و وضع مرتبی داشت و ادم حسابی نشون میداد
شرکت توی یه اپارتمان مسکونی بود و به همین خاطر باید درب رو میبستیم - مشتری ها هم خاص بودن و با قرار قبلی برای سفارش و معاملات میاومدن چون مدارک مهمی تو شرکت بود و من برای کارهای اداری و بانکی بیرون میرفتم و ادم فوق العاده مشکوکی هستم دوربین هایی رو تو اطاقم به صورت مخفی نصب کردم که منشیمو تست کنم
شبها قبل رفتن دوربین ها رو چک میکردم اصلا وارد اتاق من نمیشد
کارشم خوب بود و ارتباطمون رو خیلی خشک برنامه ریزی کرده بودم
یه روز هوا گرم بود و کولر هم کل شرکت رو پوشش نمیداد اومد ازم اجازه گرفت گفت اگه کسی نمیاد من کمی راحت تر لباس بپوشم چون واقعا کل بدنش خیس میشد و بدن پر تعریقی داشت منم گفتم بعد ظهر ها اگه قرار نداریم موردی نداره
برای اینکه موضوعی پیش نیاد خودم سعی کردم کمتر شرکت بیام چند باری که اومدم دیدم تیشرت پوشیده با شلوار لی که منو میدید و قیافه و اخلاقمو خبر داشت میرفت مانتو روش میکشید
چند وقتی گذشت و دوباره دوربین ها رو چک کردم دور تند بودم و همینطور روز ها رو تیکه تیکه میزدم بره که یهو دیدم یه چی اومد تو اطاقم زدم از اول اومد دیدم اومده تو اطاق درو قفل کرده رو صندلی من نشست و تیشرتشو دراورد یه دکمه شلوارشم باز کرد و با پرونده ها خودشو باد میزد ار بالا به پایین معلوم بود که خیلی از گرما فراریه وقتی داشتم میدیدم از همونجا شروع کردم به سنگ شدن
بدن زیبایی داشت قد 170 تا 175 وزنش که نمیدونم اما خوش بدن بود و کلا منو برد تو مایه های فکر های شیطانی
قلبم تند میزد سریع بلند شد و رفت معلوم بود یکی اومده یا تلفن زنگ زده
دلم میخواست بیشتر ببینم شهوتم شرافت رو اب کرده بود . اخر هفته دو تا دوربین بی سیم تهیه کردمو جمعش با هزار دنگ و فنگ و بدبختی و سیستم گذاشتن وصلشون کردم روز ها رکورد میشد و شبها میدیدم چند روزی ادامه داشت تا دیگه قید همه چیو زدم که سکس کنم - کارو بار و زندگی رو ول کرده بودم اشفته بودم دنبال موقعیت بودم اما میترسیدم
چند روزی شرکت موندم که بهانه ای بتراشم تا دیدم یه روز مانتو با دکمه های باز پوشیده دیوانه شده بودم از نزدیک که میدیدم خیلی خوش بدن بود از حرکاتم معلوم بود خیلی خودم رو کنترل میکنم و عصبی هستم فایل بایگانی رو باز کردم و صداش کردم گفتم بیاد پرونده ای رو پیدا کنه از پایین شروع کرد و خم شده بود باسنش رو دیدم کف کردم از پشت رفتم نزدیکش لای باسنش از روی لباس معلوم بود نردیکش شدم دستم رو با ترس گذاشتم رو کمرش و خودم رو نزدیک کردم اروم خودمو چسبوندم به کونش - ویبره داشتم هم از شهوت هم از ترس که بهو بلند شد منو نگاه کرد با حالت تعجب گفت اقای ... میدونم شما ارتباطی با کسی ندارید و از اخلاقتون هم با خبرم اما من فرد مناسبی برای این کار نیستم لطفا اگر پوشش من نامناسب هست بهم بگید وگرنه من رو خوب شناختید اونطور دختر نیستم
دلو زدم به دریا گفتم ببین گور پدر تمام دنیا نمیتونم خودمو نگه دارم میخوام بقلت کنم تقریبا هم قد خودم بود بقلش کردم تمام وجودشو چسبیدم گردنمون روی هم بود اما اون هیچ حسی نداشت همینطور دستش اویزون بود عین ماست وایساده بود
اولین بار بود اسم کوچیک صدام میکرد تو گوشم گفت رضا مطمئنی ؟ مطمئن هستی که دوستم داری ؟
گفتم الان فقط میتونم بگم توی دنیا هیچ چیزی رو جز تو نمیخوام تمام مال و خوشی دنیا یه طرف تو کفه پایین ترازویی
رضا ولم نمیکنی ؟ من با کسی تا الان ارتباط نداشتم من ...
- الهام منو شناختی تا الان - وقتی میگم میخوامت یعنی میخوامت با تمام وجود به ارومی بقلم کرد همدیگه رو فشار میدادیم گریه کردیم حرفای عاشقانه زدیم و ابراز علاقه و دوست داشتن نمیدونم اون وسط شهوتم چطور به یه رابطه دوست داشتن رسید اونم من ...
تنها کسی بود که نه میخواستم سرش کلاه بزارم نه سرکار بزارم واقعا صادق شدم باهاش و به خودم قول دادم اگه موارد ابتدایی اوکی بود همینو بگیرم
گفتم الهام من تا الان با زنی نبودم 24 سالمه و الان نیاز دارم از من جدا شد گفت این میشه شهوت خرابش نکن ناراحت میشم
گفتم گور پدر همه چی به هیچی امروز فکر نکن همینطور مونده بود متعجب از من که رفتم همه چی رو چک کردم که کسی نیاد یه وقت - تو اطاق خودم دوربین بود دستشو گرفتم بردمش تو اطاق خودش و مانتوشو زدم کنار و چسبیدم بهش گردنش رو بوسیدم بوسه های ابدار کیرم دیگه جا نداشت لامصب باربی بود چرا اینطور سینش جلو بود با وجود بدنی صاف !
یکمی اومدم پایین کیرمو گذاشتم لای شلوارش گفت رضا من خیلی میترسم تورو خدا میخوای بریم بمونه برای یه روز دیگه ... اولین لب عمرم رو گرفتم چه حال عجیبی بود خودش هم میخواست و هر دو اماتور لبامونو میزاشتیم روی هم میبوسیدیم من بدنم رو اروم بالا پایین میکردم
بدنم لرزه داشت میترسیدم که دارم چیکار میکنم اولین بار بود اومدم عقب کسشو گرفتم تو مشتم چهار تا انگشتم لای پاهاش بود سرشو داد بالا یه اهی گفت سینشو از رو لباس گاز کرفتم دیدم سوتینش کلفته تیشرت رو دادم بالا سینشو از بالای سوتین بوسیدم و لیس زدم واوو بین سینه هاش و خیس کرده بودم اومدم تا بالا گردنشو خوردم سرشو داد بالا گفت آآآه رضا ترو خدا آآآه نمیتونم بدون اینکه ببینه زیپمو باز کردم کیرم از زیر شورت دیگه داشت میترکید زد بیرون و راحت شد
اون نفسش خیلی تند شده بود منو از کنار بقل کرد و فشار داد خودشو یکمی بالا پایین کرد ویبره زد یهو شل شد مچمو تو دستاش گرفت و به زور زد کنار دیگه راحت شده بود خودشم میخواست برش گردوندم دستاش رو گذاشت رو میزش خم شدم روش و دکمه شلوارشو باز کردم و کشیدم پایین شورتش خیس بود اونم دادم پایین یه بوی شهوت همراه با تعریق بلند شد تو فضا کسش موهای خیلی کوتاه و نرم و طلایی داشت اولین باری بود که از نزدیک کس میدیدم
لبهای بسته و کلا همرنگ بدنش بود تحمل نداشتم کیرمو خوب اب دهن زدم گذاشتم درش گفت نه چیکار میکنی کشید کنار برگشت به زور برگردوندمش دوباره تحمل نداشتم فرو کردم توش
داد زد همراه گریه جلو دهنشو گرفتم و همینطور رفته بود داخل تا ته فشار دادم نفسش در نمیاومد خشک شده بود یکمی کشیدم عقب دیدم کیرم خونیه کیرم کلفت بود از اینکه میدیدم کسش رو اونقدر باز کرده داشتم حال میاومدم تا یکی دو حرکت کردم دیدم داره ابم میاد کشیدم بیرون یکمی کیرمو اوردم پایین و میزش کثافت شد همینطور ازم اب میپاشید تو عمرم نه به این سرعت و نه به این مقدار نیومده بود
منیم پرتاب میشد ! گریه کرد سوتین و باقی لباساشم دراوردم همونطوری از پشت گردن و کتفشو میخوردم کیرم تقریبا راست بود گفتم حالا که کردیم بزار حد اقل کامل حال کنیم هم من میخوام هم تو بهم اعتماد کردی پس بیا
عین وحشیا کل وسائل میزشو زدم کنار فکس و مانیتور و ... هیچی برام مهم نبود بزار تموم دنیا خراب بشه اصلا - این لحظات یک دقیقش هم نباید خراب بشه با کمک من خوابوندمش روی میز طوری که پشتش به میز بود کسش دم میز بود پاهاشو دادم بالا رو شونه هام کیرم خونی بود رفتم شستم و یکمی دستمال رو مرطوب کردم اوردم کس اونم پاک کردم
اب دهن به هر دو زدم و اروم دادم داخل درد میکشید و همش میگفت اروم منم با یه حرکت تا اخرش کردم داخل کسش از داخل یه داد دخترونه زد و همینطور گذاشتم تا کسش گشاد بشه
یک دقیقه بعد اروم اروم داشتم تکون میدادم کسش رو با تموم وجود احساس میکردم خیلی لذت بخشه اولین سکس
پاهاش که رو شونم افتاده بود خستم کرده بود بلندش کردم پاهاشو گزاشتم رو زمین و شکمشم روی میز اروم اروم کردم تو
واووو چه دل نشین بود دیگه داد نمیزد حال میکرد اخخخ اخخخخ ووااای
گفتم داری درد میکشی ؟
نه همینطوری بکن چه حالی میده تا الان حسش نکرده بودم ترو خدا بکن همینطور اروم جلو عقب کن
تا تهش که میرسیدم همینطور فشار میدادم که باسنشم جمع بشه - لای کونشو با دستام باز کردم که تا ته بکنم همینطور فشار دادم
بالای کیرم میرفت لای کونش بدون اینکه از بدنش جدا بشم عقب جلوی کمی کردم و ابم داشت میاومد دراوردم با خیال راحت ریختم کف اطاق رو خیس کردم
به خودش اومد گفت چه کار میکنی همه جا کثیف شد گفتم فدا سرت ولش کن دستشو گرفتم همونطوری لخت بردمش تو حموم و اب و باز کردم رفتیم دوش گرفتیم دو تایی
دیگه ناشو نداشتم خیلی خسته بودم بدنم دیگه اگه زیادی تکون میخورد درد میگرفت کلا انگار تمام وجودم خالی شده
تو حموم وسیله ای نبود چون ازش استفاده ای نمیشد زیر دوش به هم چسبیدیم لب گرفتیم بدنامون سر شده بود بقلم کرد سینه های قشنگش روی بدنم بازی میکرد.
رضا پردمو زدی میدونی چه کار کردی ؟ من و تو که تو خواب هم به هم نمیرسیم من چیکار کنم ؟ همونطوری که تو بقلم بود و زیر دوش بودیم انگشت وسطمو از بالای کمرش بردم پایین تا لای باسنش مقعدشو با نوک انگشتم فشار دادم سمت بالا یه تکونی خورد صورتشو برد عقب منو نگار میکرد گفتم دنیا رو شده ول میکنم تورو میگیرم
خوشحال بود یهو قیافش عبوس شد گفت خانوادت و مردم ...
گفتم اخرش میخوان بگن تو اومدی منو تور زدی منو قاپیدی - منو خرم کردی غیر از اینه ؟
یه عمر به خاطر حرف اینا زندگی کردم چه گهی خوردم ؟ بزار یکمی به حرف دلم گوش بدم و با اون چیزی که دلم میخواد زندگی کنم
میخوام دیگه خوش باشم میخوام با تو باشم
چند وقتی با هم میمونیم اگه خواستی منو باهام میمونی اگه نه دکترا رو همینجا تو همین خونه برات صف میبندم پردت و از روز اولش بهتر میدوزم غم هیچی رو نخور
فقط با من یکی و صادق باش همه چی با من
چند ماهی با هم بودیم و اشنا شدیم ( نمیزاشت زیاد سکس کنیم هرچند راحت بودیم اما خودمم به همون هفته ای یکی دو بار راضی بودم چون بیشتر از اون دیگه ایندش ازدواج نبود )
خانوادم بر خلاف تصورم زیاد سخت نگرفتن و به عقیدم احترام گذاشتن خلاصه زندگی خوبی رو شروع کردیم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash