ارسالها: 2517
#401
Posted: 29 Mar 2013 06:25
فاطی زن رفیقم
تابستون ٩١ بود رفيقم رضا واسه كاري رفته بود اصفهان منو رفيقم خيلي صميمي ايم حداقل هفته سه بار بهش سر ميزنم دوروز بود رفته بود كه روز ٤شنبه بود كه يه تلفن زدم به فاطي كه كاري بارى هست من در خدمتم بعد تعارفا كفت كه بجه ها دل حوصلشون سر رفته از ازاو جايي كه بهت عادت دارن يه سر بزن غروب بود كه ديدم فاطس اس داد اكه وقت دارين يه سر بيياين اس رسمي بود ولي نمدونم جرا من يه جوري شدم بعد خريد اسباببازي رفتمو در زدم ايفون زدو رفتم بالا در خونه رو كه وا كرد شكم بيشتر شد بر خلاف هميشه بدون جادر بود ولي روسري داشت يه خورده با بجه بازي كردمو رفتن تواتاقشون داشتن سيدي كارتون ميديدن فاطي واسم جاي اورده بود خوردم يه تي شرت تنش بود با يه كرمكن قرمز خيلي كلفت نبود بعد صحبتاي مختلف از رضا ميناليد كه كار مشخصي نداره الانهم رفته كه رفته ولي من ميدونستم كه رضا رو خيلي دوست داره'روبروم رومبل طوري نشسته بود كه باهاش لبه مبل بود يعني باهاشو روناشو جسبونده بو به سينه هاش كسش قلمبه شده بود روسريش عقب بود ولي بيخيال بودبلندشد اومد طرفم سيني جاي از جلوم برداشتو رفتو ريختو دوباره واسم اورد داشتم واسش جوك تعريف ميكردم كه اومد سيني رو بذاره نشست كنارم جوكم كه تمام شدخيلي نخنديد دوباره شروع كرد از تنهايي اخه اون تو شهر ما غريب بودن دستش كرفتمو كفتم ناراحت نباش من كه نموردم كه لبامون رفت رو هم سري با صداي بجه هاخودشو جمع و جور كردبلند شد رفت تو اتاق ؛يه خدافظي كردم سري رفتم هنوز از تو كوجه شون نرفته بودم كه اس داد ده ونيم بيا رفتم خونه حموم كردم اصلاح بالا و بايينو منتظر بودم تا شب بشه ساعت ده بود كه نزديكاي خونش بودم بهش اس دادم جواب داد خيلي هولي عجله داري هنوز نخوابيدن ساعت از ده ونيمم كذشته بود كه ديدم اس داد بيا
سريع رفتم وقتي درو وا كرد لباس خواب تنش بود دم در بغل كردم همو بوسيديم دستام رو بدنش بود كه متوجه شدم نه سؤتين داره نه شورت كسشو صاف كرده بود سينه هاشو خوردمتو همون حالت ايستاده تكيش دادم به ديوارو سرمو كردم از زير تو لياسش كه كوتاه هم بود شروع كردم به خوردن زبونك كسش صداي ناله خيلي ضعيفي ازش بلند شد تمام اين اتفاقا بشت در بود دستمو كرفتو رفتيم تو تختش لباسامو دراورد كيرمو كرفتو شروع كرد به ساك حرفه اي بود همينجور كه ميخورد من تو زهنم ياد كذشته رو ميكردم روابط رسميم با فاطي، بلندش كردم كذاشتمش رو تختو شروع كردم دوباره خوردن از لبلش تا شصت باهاش بعد كيرم رو كسش كذاشتم خيس خيس بود راحت رفت تو نسبتا" سوراخش كشاد بود باهاشو جمع كردم كناره هم و دادم بالا دستاشو قلاب كرد و باهاشو كرفت حالا احساس كردم تنك تر شده داشت ارضا ميشد صداي نفساش بلندتر شده بودكه كفتم ابم با صداي بي حالي كفت بريز تو منم در نياوردم ابم كه اومد كنارش بي حال افتادم....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#402
Posted: 30 Mar 2013 07:04
بدترین سکسم
میخوام از زمانی براتون بنویسم که15 سالم بود که به اجبار مادرم قرار بود با پسرداییم ازدواج کنم. اسمش حامد بود. یک روز مادرم اومد اتاقم و بم گفت قراره داییت برا حامد بیاد خواستگاری منم به مادرم بلافاصله گفتم که من مخالف اصلا احتیاجی نیست که بیان برا مراسم خواستگاری خلاصه باکلی مخالفت از طرف من و بابام مواجه شد تا اینکه تونست رو مغز بابام کار کنه و راضیش کنه. تمام التماسای من بی نتیجه بود. از درسم افتاده بودم کلا ضعیف شده بودم بلاخره روز خواستگاری فرا رسید بعد گل و شیرینی و حرفای الکی نوبت به ما رسید منو حامد رفتیم حیاط تاحرف بزنیم اولین چیزی که بش گفتم این بودکه من دوست ندارم راهتو بگیرو برو. ولی اصرار کرد که میتونم دلتو بدست بیارم برات همسر خوبی میشم ولی من بازم مخالفت کردم گفتم ن ن ن ن ن ن ن کارمون بجای رسید که نزدیک بود یقه به یقه شیم بعد اون شب خودم چند بار با داییم و بابام حرف زدم اما انگار ن انگار.
قرارشد مراسم نامزدی با عیدقربان یکی بشه هر روز برام سخت تر میشد تااین که مراسم نامزدی ما برپا شد تو مراسم من برعکس بقیه اصلابه خودم نرسیده بودم ی لباس ساده ومعمولی پوشیدم وهیچ استقالی ازخانواده دامادنکردم حتی حلقه روهم دستم نکردم دوران نامزدیم دوران خیلی بدی بوداصلا باحامد جای نرفتم حتی چندباراومدخونمون اصلا بش محل نذاشتم حتی به دوستام هم نگفتم قرارازدواج کنم اصلاخجالت میکشیدم به بقیه بگم که نامزد دارم
اولش قرار بود بعد دو سال ازدواج کنیم که بعدش زدن زیرهمه چیز وتابستان ششم مردادماه مصادف با پانزدهم ماه شعبان قرارعروسی روگذاشتن من بدبخت مث ابربهارگریه میکردم که بهم بخوره امانشد که نشد انگارچیزی به میل من نبودخلاصه چشمتون روزبدنبینه که عروسی من شروع شدسنم ازشانزده سالگی دوماه کم داشت که شب حنابندانم همه فامیل اومدن کهع عروسی سحره اما کوگوش شنواکه من گریه میکردم کسی نمیشنیدشب حنابندان رسمه که داماد دست عروس حنا میذاره منوبردن گذاشتن کنار حامد که حنا دستم بده امانذاشتم که به دستم حنا بذاره وشب حنا بندانوگندزدم که بیاوببین صبح روز بعدقراربودمنوببرن آرایشگاه منوخواهرم بادخترخالم رفتیم آرایشگاه اینقدناز کردم که بنده خداآرایشگر کارش تایازده شب طول کشید همش به این فک میکردم که چطورامشبو ازدست حامد فرارکنم.
بخاطرآبروی بابام که شده بود باید امشبوچیزی نیمگفتم از آرایشگاه رفتیم خونه من قسمت زنانه بودم حامد مردانه اتاق خوابوهم تزیین کرده بودن خلاصه ساعتای یک بود که منوبردن اتاق خواب که حامد بیاد دلم مث سیروسرکه میجوشیدهزارتا نقشه توذهنم داشتم که همشون یادم رفته بودمونده بودم چکارکنم
حامد وارد اتاق شد داشتم سکته میکردم آب شدم مث یخ سرد بودم ترس همه وجودم گرفته بود دیگه برام آخرخط بود حامد خصلتن آدم وحشه رحم تووجودش نبود اومدکنارم نشست دلم ریخت دیگه انگارچیزی نداشتم از دست بدم ن من شام خورده بوده ن حامد برامون شام آوردن تواتاق مامانم بم گفت دوسش داشتم باش جلو خودش انگاری حامد باحرف مادرم پرروشد قبل خیلی گرسنم بود اماوقتی برامون شام آوردن انگاری سیر سیر شده بودم خلاصه شام خوردیم چندقاشق من چندقاشق حامد خورد.
همه رفتن ساعت شده بوددو من وحامد تواتاق تنها شدیم جرات حرف زدن نداشتم ترس همه وجودموگرفته بودزبونم لال لال شده بود حامد بلند شداتاقو بست اومد کنارم چادر سفیدمو درآورد نشست پیشم دستشوگذاشت روشونه هام دستشوانداختم چیزی نگفت اومد نزدیک شونه هامو گرفت تودستاش لباشو آورد ی بوس رو پیشونیم گذاشت لبشوآوردپایین تابذاره رولبام خودموعقب کشیدم اماجای مقاومت نبودی سیلی جانانه گذاشت رو گونه خوشگل وپرم که قرمز قرمز شددیگه اصلا کاری یا مقاومتی انجام ندادم تاجوتورمودرآورد لباسموکامل کشید من آروم داشتم گریه میکردم دیگه برام آخردنیابودبعدش لباسشودرآورد تمام بدنمو لیس زد مث عقده ای ها کس ندیده کیرشوگذاشت دم کسم داشتم میمردم میلی براسکس نداشتم گفت بزنم منم اصلا جواب ندادم شروع کرد هرکاری کرد نرفت تو به کرم وازلین متوصل شد به هزار بدبختی تا نصف وارد شدتمام بدنم میسوخت انگاربخارمیشدم خیلی درد داشت وحشتناک بود پردم رفت تانصف که رفت شروع کرد به تلنبه زدن ازدرد جیغ میکشیدم نفسی برام نمونده بود گریه امونمو بریده بودلامصبب هرچی میزدآبش نمیومد آخرش باپاهام ازروخودم زدمش کنار بش گفتم دیگه حق نداری بم دست بزنی مردم ازدرد اونم به التماس افتاد که بذارم آبش بیاد بعددوباره شروع کرد اینقد تند تند تلنبه زد که بعد چنددقیقه آبش اومد این برام ی خاطره خیلی بدی شده مث ی کینه تو دلمه الانم 5سال ازاین خاطره میگذره الانم از حامد جدا شدم هیچ وقت نتونستم دوسش داشته باشم هیچ وقت

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 6561
#403
Posted: 3 Apr 2013 19:45
سفارش مامان
سلام به همه ی دوستان عزیزم
اول یه کم از خودم وخانوادم بگم تا شما دوستان بیشتر آشنا بشید
من امیرحسین هستم و 20 سالمه و با مادرم توی یک آپارتمان نقلی زندگی میکنیم
پدرم وقتی من 17 ساله بودم بر اثر یک تصادف از دنیا رفت و من و مادرم تنها زندگی میکنیم
بعد از مرگ پدرم مادرم هم واسم پدر بود و هم مادر و همیشه هوای منو داشت و مواظبم بود و اگر چیزی نیاز داشتم تا اونجایی که میتونست واسم فراهم میکرد
داستان برمیگرده به وقتی که من 18 ساله بودم و نیاز به سکس رو در خودم احساس میکردم
اما بخاطر شرایط خونه که مادرم همیشه بود به صحبت و اس دادن به دخترای همسن خودم اکتفا میکردم و همیشه این احساس درونیم رو در خودم خاموش میکردم تا اینکه به خودارضایی رو اوردم و هفته ای یکبار اینکارو انجام میدادم
در کنارش فیلمهای سکسی هم توی کامپیوترم جمع میکردم و هرزگاهی میدیدم
یکروز که مامانم گفت من میخوام برم خرید کاری نداری و چیزی نمیخوای منم جواب داد نه و مادرم رفت بازار
میدونستم که مامانم یه یک ساعتی طول میکشه تا خریداش رو انجام بده
پس با خیال راحت رفتم توی اتاقم و اول یه چرخی توی سایتها زدم و کم کم احساس کردم که وقتشه و باید خودمو خالی کنم
یه کلیپ سکسی گذاشتم و روی تختم دراز کشیدم و مشغول شدم
توی افکار و رویاهای سکسی خودم بودم تصمیم گرفتم به یکی از دوس دخترام زنگ بزنم و باهاش صحبت کنم تا با صدای نازش بیشتر تحریک بشم
پس شمارشو گرفتم و شروع کردم به سکس تل باهاش و کیرمم توی دستم بودو داشتم با خودم ور میرفتم و با حرفای اون بیشتر تحریک میشدم
بهش میگفتم کاش پیشم بودی تا تمام بدنت رو میخوردم
کاش مکان داشتم تا جرت بدم
و اونم آه آه میکردم و میگفتم کیرتو بخورم و از این حرفا
دیگه داشتم نزدیک میشدم که خودمو خالی کنم و آبم بیاد که یهو صدایی از توی پذیرایی اومد و من هول شدم و خودمو جمعو جور کردم و چند لحظه بعد رفتم ببینم چه خبره که تا رسیدم دیدم مادرم داره از خونه میزنه بیرون
وااای نمیدونید چه حسی داشتم فهمیدم که مامانم حرفامو شنیده و تازه یادمم اومد که در اتاقم رو نبسته بودم پس حتما" منو هم دیده که داشتم چیکار میکردم
دنیا رو سرم داشت خراب میشد نمیدونستم چیکار کنم و تصمیم گرفتم ازخونه بزنم بیرون
چند ساعتی بیرون چرخ زدم تا اینکه دیدم گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم مامانمه نمیدونستم چطور جواب بدم چندتا نفس عمیق کشیدم و جواب دادم مامانم گفت هیچ معلومه تو کجایی؟گفتم رفتم به دوستم سر بزنم گفت زود بیا خونه گفتم چشم و زود قطع کردم
دل توی دلم نبود تا رسیدم خونه
وقتی رسیدم خونه مادرم توی آشپزخونه بود سلام کردم و مستقیم رفتم سمت اتاقم حتی از خجالت به مامانم نگاه هم نکردم
روی تخت نشستم منتظر بودم مامان صدام بزنه و ازم توضیح بخواد
از اینکه این سوتی بزرگ رو داده بودم خیلی ناراحت بودم
توی اتاق موندم و یه چرتی زدم که دیدم مامانم داره صدام میزنه و میگه بیا ناهار بخور
از اتاق بیرون رفتم و یه راست رفتم دستامو شستم و رفتم پای میز ناهار
مامانم با لبخند همیشگی اومد و ناهار رو کشید این لبخندش بهترین لبخندی بود که تا الان از مامانم دیده بودم چون خیالم رو کمی راحت کرد که قرار نیست اتفاق خاصی بیفته
اون روز گذشت و فردا که من از بیرون اومدم صحنه ی عجیبی دیدم دیدم که مامانم نشسته و یه دختر خانمم کنارشه و داره گریه میکنه
سلام کردم و با اشاره پرسیدم چی شده و این کیه؟ ومنتظر جواب نشدم و رفتم تا آب بخورم
داشتم آب میخوردم که مامانم اومد گفت این پریسا دختر مریم خانومه الان شش ماهه از همسرش جدا شده
حالش بد بود و من اوردمش پیش خودم تا از اون حالو هوا بیاد بیرون
عصری هم میبرمش خونشون
گفتم ولی اینکه سنی نداره مامانم گفت آره هفده سالش بود که به اجبار زن یه مرد 45 ساله شد و الانم که اینجوری شده
مامانم رفت و به پریسا گفت اینجا خونه ی خودته و راحت باش
من که موقع اومدن زیادبه چهره و اندام پریسا توجه نکرده بودم تا برگشتم و اینبار اونو دیدم مات موندم
چون یه فرشته میدیدم که مانتوش رو در اورده و با یه ثاپ تنگ که اون سینه های کوچولوش از زیرش خودنمایی میکرد رو دیدم و همینطور محو چهره ی ناز و مظلومش شدم و همینطور ایستاده بودم و نگاه میکردم که با صدای مامانم به خودم اومدم که گفت امیرحسین چرا ماتت برده دوباره سلام کردم و اینبار که پریسا گریه نمیکرد به من نگاه کرد و گفت سلام آقا امیرحسین
تا اینو گفت کیرم یه تکونی خورد
به مامانم گفتم میرم توی اتاقم و رفتم
چند دقیقه ای توی اتاق بود و داشتم فکر میکردم که چطوری به پریسا نزدیک بشم که مامانم صدا زد امیرحسین من میرم خونه ی همسایه الان میام
و باز طوری که من بشنوم به پریسا گفت برو عزیزم پیش امیرحسین خودتو سرگرم کن تا من زودی بیام
وااااای چه میشنیدم یعنی من با پریسا واسه چند دقیقه تنها میشدم و بیشتر میتونستم دیدش بزنم
خودم رو آماده کردم که بیاد وقتی صدای در اومد فهمیدم مامانم رفته در همین حین پریسا در زد و گفت اجازه هست و منم به استقبالش رفتم و درو باز کردم و گفتم بفرمایید
پریسا اومد تو اتاق و یه صندلی گذاشتم که بشینه خودمم روی تخت نشستم
چند لحظه ای سکوت بین ما برقرار بود که یهو پریسا گفت چه اتاق قشنگی دارید.منم گفتم مرسی چشاتون قشنگ میبینه و لبخندی زدم
پریسا گفت نه ربطی به چشام نداره اتاقت واقعا" مرتب و زیباست
منم شیطنتم گل کرد و گفتم اتفاقا" این چشای زیبای شماست که زیبا می بینه
لبخندی زد و گفت تو و مادرت خیلی مهربونید. منم گفتم خداروشکر که شما خندیدید وقتی گریه ی شما رو دیدم خیلی ناراحت شدم
گفت مرسی که به فکر من هستید و یهو اومد کنارم نشست و از اینجا بود که دوباره کیرم یاد هندستون افتاد و عطر تنش رو حس کردم
دلو زدم به دریا و گفتم حیف شما نبود که با این زیبایی و اندام خوشکل زن اون شدید؟
گفت چی بگم من راضی نبودم کاش سرنوشتم طوری رقم میخورد که مال یکی مثل تو میشدم و به من نزدیکتر شد
فهمیدم خبریه و اونم که میخواد دستمو گذاشتم روی دستش و هیچی نگفت و یهو شروع کردیم لب گرفتن
همینطور از هم لب گرفتیم که یهو صدای مامان ما رو از هم جدا کرد
شمارمو کف دستش سریع نوشتم و رفتیم بیرون
اون روز با مامانم برگشت خونشون و مامانم ازش قول گرفت که هر وقت دلتنگ شد بازم به ما سر بزنه
از همون شبش شروع کردیم اس دادن و اون از نیازهاش میگفت و درددل میکرد
کم کم با هم صمیمی شدیم تا اینکه یه روز مامانم گفت میخوام برم کلاس خیاطی و یه چند ساعتی نمیام
منم داشتم درسهام رو میخوندم هنوز چند دقیقه از رفتن مامانم نگذشته بود که صدای زنگ آیفون اومد
جواب دادم که دیدم پریساست
گفتم بفرمایید و اومد داخل و گفت مامانت هست گفتم نه گفت پس میرم بعد میام گفتم نه بفرمایید تو مامانم میاد
اومد به هم نگاه کردیم و باز لبهامون به هم گره خورد. دیگه توی حال خودم نبودم شروع کردیم از دم در لباسای همو دراوردن
دل توی دلم نبود چون اولین باری بود که سکس میکردم و نمیدونستم چی میشه اما اینقدر تجربه داشتم از دیدن فیلمها که بدونم چیکار کنم
دیگه لخت لخت شده بودیم و داشتیم بدن همو نوازش میکردیم
خوابوندمش روی مبل و شروع کردم خوردن اون سینه های کوچولو و سفتش
کم کم آه و نالش بلند شد و داشت حال میکرد گفت حالا تو بخواب تا واست ساک بزنم و شروع کرد ساک زدن
گرمای دهنش و سفتی لبهاش باعث شد با همون چند ساک اول آبم بیاد و اونم نامردی نکرد و همشو خورد
لبخندی زد و گفت فکرنکنی ولت میکنم زود آماده شو واسه اینکه باید یه حال اساسی بهم بدی
منکه نا نداشتم انگار تمام وجودم همون بار اول خالی شده بود اما واسه خاطر اینکه کم نیارم سعی کردم دوباره حس بگیرم
بازم شروع کردیم به لب گرفتن و اونم هی با دستش کیرم رو می مالید تا دوباره بیدار بشه
بالاخره موفق شد و زودتر از اونیکه انتظار داشتم کیرم قوی تر و استوار تر آماده شد
دیگه وقتو هدر ندادم و رفتم سراغ کس قشنگش و کیرمو گذاشتم داخل
آهی کشید و چشاشو بست و منم شروع کردم تلمبه زدن نمیدونید چه گرمو نرم بود کیرم داشت میسوخت هم زمان سینه هاش رو میخوردم و با دستامم فشارشون میدادم
چند دقیقه ای تلمبه زدم تا اینکه گفتم میخوام بیام گفت باشه فقط نریز داخل
منم کیرمو اوردم بیرون و آبمو ریختم روی سینه هاش و ولو شدم روی بدنش و زود پاشدم تا دستمال بیارم خودشو پاک کنه
دستمالو بهش دادم و تشکر کرد و گفت بعد از مدتها حال داد و منم گفتم واسه منم خوب بود چون اولین سکسم بود
یه مقدار خوراکی با هم خوردیم و گفت من باید برم فقط به مامانت نگو من اومدم تا بازم بیام
منم گفتم باشه و روبوسی کردیم و اون رفت منم رفتم حمام
دو سه روزی گذشت تا اینکه بازم مامانم نبود پریسا پیداش شد و بازم سکس کردیم
همیشه این حالت تکرار میشد تا اینکه من شک کردم که چرا هر وقت مامانم نیست بدون اینکه من ازش بخوام خودش یهو پیداش میشه
یه روز که پریسا اومد خونمون اینقدر اصرار کردم و گفتم چرا اینجوریه و تو از کجا میدونی مامانم نیست که مجبور شد حقیقت رو بگه
اون چیزی گفت که باورم نمیشد
گفت که مامانت از روزی که دیده بود تو خودارضایی میکنی از من خواست تا به تو برسم تا تو احساس کمبود نکنی و چون منم نیاز داشتم قبول کردم
دنیا رو سرم خراب شد نمیدونستم چی بگم یعنی تمام این مدت مادرم میدونست من با پریسا سکس میکنم
فکرش عذابم میداد به پریسا گفتم که دیگه نمیخوام ببینمش و اون با گریه از خونمون رفت و چند ماه بعد هم ازدواج کرد
حالا که مدتها از اون ماجرا میگذره من و مامانم هیچوقت در این مورد صحبت نکردیم
نمیدونم چرا اما خوشحالم هنوز حرفی نزد
امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه
نظراتتون هم واسم مهمه و هرچی دوست دارید بگید اما منصافانه
مرسی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 2517
#404
Posted: 3 Apr 2013 22:29
شوهرخاله هیز
من یاسمن هستم 19سالمه خاطره ای که براتون میگم مربوط به اوایل مهرماه هست . تازه دانشگاه قبول شده بودم تو شهری که خونه خاله کوچیکم اونجا بود . تازه ثبت نام کرده بودم و قرار بود چندوقت با خاله اینا زندگی کنم تا وقتی که با چندتا از همکلاس ها خونه بگیریم. من دختر خیلی هاتی هستم خیلی نیازم زیاده و عاشق سکس هستم اکثر شبها یه دستی به کس جون میکشم. شوهرخاله من یه مرد جوان 30ساله ست که خیلی هیز هستش. از نگاه هاش میشه شهوت رو حس کرد . اما هیچوقت به سکس باهاش فکر نکرده بودم. تا اون شب که من روی مبل نشسته بودم و آهنگ گوش میدادم خاله هم که فعلا بچه نداره نشسته بود اونورتر کنار شوهرش و ماهواره تماشا میکردن. که شوهر خالم بهم گفت این آهنگ رو برام بلوتوث کن منم براش فرستادم که گفت بذار منم یه آهنگ شاد برات بفرستم. وقتی فایل اومد دیدم یه کلیپ هست با اسم hot نگاهی به شوهر خالم کردم که لبخند شیطونی زد و منم سریع رفتم تو اتاق که بخوابم. هندزفری زدم و کلیپ رو دیدم یه کلیپ لز بود که دوتا دختر کس همو میخوردن و لیس و آه و اوه منم دستمو تو شورتم بردم و حسابی با کسم ور رفتم با ارضا شدم اما من کیر شوهرخاله مو میخواستم بدجور حشری شده بودم و فقط دوس داشتم کیرش تا ته بره تو کسم.. خیلی بد خواب شدم.
فرداش وقتی خاله و شوهرش رفتن سرکار قید کلاس مو زدم رفتم حموم خوشگل کردم اومدم بیرون بدجور شهوتی بودم. شورت و سوتین سرمه ای تیره ای پوشیدم و یه پیرهن قرمز بلندمو روش تنم کردم بدون شلوار. روی مبل نشسته بودمو نمیدونستم چطور باید از شوهرخالم بخوام منو بکنه..
میدونستم شوهر خاله بی دلیل اون کلیپو نداده و لابد اونم به من نظری داره همون موقع گوشیم زنگ خورد . شوهرخاله بود با استرس جواب دادم که گفت کجایی؟ گفتم خونه هستم و کلاس نرفتم . خندید گفت خب من میخواستم بیام خونه کار داشتم اما حالا.. تو راحت باش دیگه نمیام.
با دستپاچگی گفتم نه راحتم بیا
با لحن خاصی گفت الان میام. خیلی به هدفم نزدیک شده بودم با همون وضع منتظر ورودش موندم وقتی اومد داخل و منو با اون لباس و بدون شلوار دید سوتی زد و گفت چیکار می کنی شیطون؟
خندیدم و با خجالت گفتم ببخشید نمیدونستم به این زودی میای..
سریع رفت توی اتاق خوابشون و گفت راحت باش دنبال یه پرونده میگردم
دیدم طرف انگار داره ناز می کنه و نمیخواد بیاد سمتم. سریع رفتم تو اتاق و گفتم شاید اینجا باشه و عمدا جلوش جوری خم شدم که پیرهنم بره بالا و شورت و کونمو که قلمبه شده بود ببینه.. یکم اونجوری موندم که انگار برق سه فاز بم وصل شد . شوهر خاله دستشو رو کونم کشید و گفت جوووووووووون
از پشت بغلم کرد.. از شدت هیجان چوچولم داشت میپرید.. راست ایستادم خودشو بهم چسبوند دستاشو آورد جلو سینه هامو گرفت و گفت اوووووف.. داشتم دیوونه میشدم شوهر خاله تو یه حرکت سریع منو چرخوند حالا رو در روش بودم . به نرمی دکمه های پیرهنمو واکرد و حالا من با یه شورت و سوتین جلوش بودم. خابوندم روی تخت سینه هامو لخت کرد سرشو توشون فرو برد و دیوونه وار سینه مو می مکید و میمالید. کسم داغ شده بود یکم آبش اومده بود و من فقط یه چیز میخواستم اینکه کیرش تا ته بره تو کسم
روم خوابید و با ولع لبهای همو میخوردیم. سفتی کیرشو روم حس میکردم با کمک خودش پیرهن و شلوارشو در آوردن دستمو روی کمرش کشیدم و آروم زیر شورتش کونش رو لمس کردن آهی کشید و گردنمو می مکید. بلند شد و گفت یاسی میخوری؟ گفتم وایسا سر پا . رفتیم پاین از تخت ایستاد سرپا جلوش زانو زدم . کیرش داشت شورتو پاره میکرد دستمو توش بردم و گرفتمش وااااای خیلی کلفت و سفت بود . شورتش رو درآوردم حالا یه کیر حدود ۲۰سانتی و کلفت و شق جلوی صورتم بود شوهرخاله سرمو فشار داد و گفت بخور
کنار کیرشو لیس زدم با دست مالیدمش تخماشو مالیدم و لیس زدم از صدای نفس هاش معلوم بود داره لذت میبره کیرشو گرفتم و کله شو گذاشتم لای لبام. یکم با لبام با کله ش بازی کردم و لیسشم زدم بعد تو دهنم فرو کردم و براش ساک زدم عمدا جوری لب هامو میکشیدم که حس کنه کیرش داره توی یه کس داغ میره . داشت دیوونه میشد بلندم کرد یکم با سینه هام ور رفت و یهو شورتمو کشید پایین و از پشت کونمو گرفت.و باز کرد و بعد انگشتشو تو کونم فرو کرد که یکم دردم و گرفت خودمو بهش مالیدم و جوری تکون میخوردم که کسم به کیرش میمالید و آه و اوه هردو مون در اومده بود. شوهرخاله منو روی تخت خابوند و اومد طرف کس جونم که حسابی دهنش آب افتاده بود و چوچوله ام باد کرده بود. اول یکم نگاش کرد بعد شروع کرد به مالیدن کسم دستشو کامل میمالید و انگشتشو وسط چوچولم میمالید گاهی ام با دوتا انگشت چوچولمو می کشید و بدجوری آه می کشیدم پاهامو قفل کردم که دستشو کامل لای کسم حس کنم. دستشو بیرون کشید و سرشو گذاشت رو کسم اول بالا شو یه لیس زد بعد کنارهاشو لیس زد تند تند نوک زبونشو روی چوچولم می کشید و بهش ضربه میزد آب کسم داشت میومد چوچوله مو مکید و زبونشو از پیش سوراخه کون تا وسط کس کشید که یهو کمرم از زمین بلند شد و آبم اومد که یکمشو خورد . گفت جووون کستو بکنم اوووف
با اینکه آبم اومده بود باز کس جون کیر میخواست . آهی کشیدم و گفتم کسرتو بذار رو کسم. شوهر خاله لبی از کسم گرفت و گفت چشممم
کیر کلفتشو روی کسم گذاشت آخ داشتم میمردم براش.. کله شو با دست خودم گرفتم و روی چوچولم فشار دادم که خودش وارد بود یه جور کله کیرشو که یکم خیس شده بود وسط کسم میمالید که از سهوت جیغ می کشیدم و میگفتم فشار بده. که گفت یاسی جون خیلی کست داغ و خیسه میترسم پردتو بزنم یا همینجوری ارضا شم.. کله کیرشو رو سوراخه کونم گذاشت و یکم فشار داد جیغی کشیدم و گفتم اینجوری نه وایسیم سر پا
بلند شدیم گفتم بیا پشتم وایسا ایستاد یکم خم شدم که با چندتا فشار و جیغ های من کیر کلفتشو تو کونم داد.. اوووف کمرمو راست کردم و گفتم دستتو بیار جلو کسمو بمالم
همونجوری که تو کونم تلمبه میزد و درد داشتم دستشو لای کسم برد و یجور خاصی با نرمی چوچولمو میمالید که نفسم داشت بند میومد.. دستشو رو کسم فشار داد و آبش یه جا توی چندتا پمپ زدن خالی شد تو کووونم اوف خیلی داغ بود.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 6561
#405
Posted: 4 Apr 2013 16:51
خواهر زنم دنیا
خواهر زنم اسمش دنیا هستش
اون تو يه شركت كار ميكنه و باجناق من هم مغازه داره از هيكل دنیا بكم يك متر شصت و هشت قد وزنشم هفتاد خيلي اندام سكسي داره يه بريم اصل داستان:
يه روز صبح كه رفتم سر كار تا ساعت نه بيكار بوديم به خاطر نبودن جنس براي كار كه بلندگو اعلام كردءشركت تعطيل شده بثيد خونه. بلاجبار لباس عوض كرديم و همكي زديم بيرون رسيدم خونه يه سيكار روشن كردم و رفتم تو فكر كه ديدم ازخونه باجناقم صدا مياد فكر كردم دزد اومده خونشون يه جوب دستي برداشتم رفتم در خوتشون اروم در زدم و اماده ضربه زدن شدم كه غافلكيرش كنم در باز شد و من تعجب كردم دنیا بود ترسيده بود سلام احوالبرسي كردين و ماجرا رو توضيح دادم براش خندش كرفته بود تعارف كرد برم تو باهم جاي بخوريم رفتم تو ازش علت سر كار نرفتنشو برسيدم كه كفت نوبت دكتر داره واون هم همين سوال رو از من برسيد منم جوابشو دادم بهش كفتم خدا بد نده جرا دكتر خنديد و كفت خوب ديكه كه منم كليد كردم كفتم كه يعني جي كه كفت ميرم ماما منو ببينه تا اينو كفت كيرم يه حالي شد بازم. من سوال كردم براي جي جواب نداد جاي خوردم و زدم بيرون اصلا خجالت كشيدم كه جرا ازش سوال كردم خلاصه حدود ساعت 11 زنك در رو زدن بازكردم دنیا بود كفت به شوهرش زنگ زنده برن دكتر كه شوهرش كفته سرش شلوغه تنها برو دنیا هم ديده بود تنها ميترسه از من خواهش كرد باهاش برم خيلي ميترسه. اماده شدم و رفتيم دكتر رسيديم همه زوج اومده بودن زن و شوهر بودن اكثرا نوبت دنیا بود بره داخل بلند شد به من كفت بيا تو من ميترسم دم ورودي اتاق دكتر منشي از دنیا سوال كرد نصبت شما با هم كه دنیا جواب داد همسرش هستم و منشي جيزي رو بركه ياداشت كثد و داد دست.دنیا رفتيم داخل يه خانم دكتر بود اونجا به دنیا كفت برو اون بشت اماده شو از جهره دنیا معلوم بود ترسيده رفت دكتر هم رفت وبعد ده دقيقه اومد دنیا هم اومد نشستن سرجاشون دكتر رو به من كرد كفت شما جرا اينكارو ميكني جرا همش به فكر خودتي و..... من كهءجا خورده بودم بهش كفتم منظورتو متوجه نميشم كه شروع كرد به توضيح دادن كه دنیا به خاطر خود ارضايي هرموناش به هم خورده علت رو از دنیا برسيده بود واونم جواب داده بود همسرم نميتونه منو ارضا كنه و فقط به فكر خودشه ديكه صدايي نميشنيدم بلند شدم برم كه دكتر كفت بشين. بعد نوشتن دارو از مطب اومديم بيرون سوار ماشين شديم تا خونه اصلا حرفي زده نشد بعد رسيدن هر كدوم رفتيم خونه خودمون تازه سيكارمو روشن كرده بودم كه يه اس ام اس برام اومد از دنیا. بود نوشته بود ببخشيد ناراحتت كردم جواب دادم خواهش ميكنم دوست داري مشكل تو به حميد بكم. جواب داد نه نوشتم بس جه جوري ميخواي بس درمان بشي ديكه جواب نداد بعد جند دقيقه صداد در اومد باز كردم دنیا بود كفت نهار حاضر كرده بيا خونه ما منتظر جواب نشد ورفت مجبور نبودم برم ولي رفتم در باز.بود در زدم و رفتم تو جيزي كه ميديدم باور نداشتم دنیا با سابورت و يه تاب جلوم بود اصلا اينجوري نديده بودمش سابورت مشكيش به قدري نازك بود كا شورتش ديده ميشد تاب مشكيشم به زور با نافشم ميرسيد سرمو از خجالت انداختم بايين اوند در رو بست و كفت خحالت نكش امرو ز تو شوهر مني مثلا. ميز جيد و نهار خورديم بعد نها ر جاي اورد و روبروم نشست. واي از يه طرف خجالت ميكشيدم و از يه طرفم هوس انداخته بود منو سنكيني نكاهشو حس ميكردم سرمو اوردم بالا كه نكاهمون به هم دوخته شد بلند شد اومد كنارمنو دستشو كذاشت رو دستم كفت خيلي ازت معذرت ميخوام كه امروز ناراحتت كردم كرماي دستش حالمو عوض كرده بود كفتم اشكالي نداره ولي مشكلتو به شوهرت بكو جواب داد اون فقط فكرش خودشه من خيلي بدبختم اروم دستمو خودش كذاشت رو رونش بهم كفت فقط بايد اين ماجرا بين هودمو بمونه تو فكر رفته بودم شهوت تو هوا موج ميزد اروم و زير جشمي به سينه هاش نكاه ميكردم سوتين نداشت نوك سينه هاش زده بود بيرون بهم كفت دوست دارم درمان بشم ولي بايد كمك كني كفتم هر كمكي بخواي در خدمتم مه داغي يه جيزي رو رولبام.حس كردم دنیا لباشو كذاشت رو لبم ولبم منو مكيد فشارم رفت بالا بغلش كردم دستمو دور كمرش حلقه كردم لباشو كرفتم تو دهنم خودش دستمو برد رو سينش نتوجه شدم منظرش رو و شروع كردم به ماليدن.سينش خدود ده دقيقه لب كرفتيم بلند شد دستمو كشيد و بشت سرش برد تو اتاق خواب هلش دادم رو تخت ديكه رو مارام كنترل نداشتم خودمو انداختم روش و شروع كردم به هور دن كردنش جع بويي داد يه فكري به سرم.زد بهش مفتم در خونمون بازه برم ببندم بيام قبول كرد اومدم خونمو يه اسبري خفن به كيرم زدم و بركشتم بازم خودمو انداختم روش و نكيدنش با يه حركت تابشو جر دادم حشري بودم.اومدم بايين سينه هاشو ميخوردم دوتاشو بهم فشار دادم وسر دوتا سينه شو كردم تو دهنم ميخوردم دستاشو كرده بود تو موهامو جنك ميزد يه يه دست كسشو مي ماليدم از رو شور تش. بلن شدم سابورتشو در بيارم كه انقدر تنك بود بهش شورتش هم باهاش در اود بلند شد لباساي منو در اورد خوبيدم روش شكمشو زبون زدم نافشو بوشيدم واروم سرمو كذاشتم لاي باهاش اول روي بالاي كسشو بوسيدم بعد يه نكاه كردم اخ جه كسي بود كوجولو سفيد نرم بدون مو از كس زن خودم خيلي كوجيكتر بود سرمو جسبوندم بهش شروع مردم به خوردن جوحولشو زبون ميزدم و ميمكيدمش واي جه خوشمزه بود يه كم خوردم كفتم حالت سكي بكير فكر كرد ميخوام بكنمش سريع خالتو كرفت سوراخ كونش ديونم كرد خيلي كوجيك بود زبونمو زد م به سوراخ كونش خودشو جمع كرد يه كم كه خوردم خودشو شل كرد سوراخ كونشو ميخوردم و بادستم كسشو ميماليدم ارون انكشتمو كردم تو كسش واي خيلي تنك بود يه اهي كشيد شروع مردم تكون دادن انكشتم دومين انكشتمو كردم تو ديدم دردش كرفت نكه داشتم تا جا باز كنه يه كم بعد تكون دادم خوابيدم با كسش نشست رو دهنم. خورددم از بشت انكشتمو كردم تو كونش. اروم تكون دادم تا اونجا هم جا باز كنه دونين انكشتمو كردم تو كونش شروع كردم به تكون دادن به يه دستمم دهنشو كرفته بودم اخه جيغ ميكشيد وناله ميكرد انقدر ادامه رادم تا لرزيرد وابش اومد تو دهنم بي حس شد افتاد روم بلند شدم رفتم صورتمو شستنو و كيرمو هم شستم تا اسبري روش بره اومدم تو اتاق كنارش واستادم شورتمو كشيد بايين تا كيرمو ديد كفت خيلي بزركتر از شوهرمه اروم سر كيرمو كرد تو دهنش و شروع به ساك زدن شد تفشو ميريهت بيرون كل سينه هاش از تفش خيس شده بود خوابوندمش و بهش كفتم سينهاشو بهم فشار بده اون كارو كرد كيرمو كذاشتم لاي سينه شو تكون دادم سر كيرم ميرفت تو دهنش كفت ديه طاقت ندارم بكون تو باهاشو باز كرد يه كم باكيرم كسشو ماليدم حسابي خيس بود سر كيرمو كه دو برابر سوراخ كسش بود تنظيم كردم بايه فشار تا نيمه كردم تو يه جيغي كشيد و جشاشو بست قسمم ميداد تكون نخورم يه كم تو همون حالت موندم تا جا باز كنه خودش باهاشو دور كمر م حلقه كرد و به كمرم فشار داد تمام بيست سانت كيرم رفت تو دقيقا رحمشو حس مي كردم قربون صدقه من و كيرم ميرفت كامل فشار كسشو اظ تنكي رو كيرم حس ميكردم شروع به تلمبه زدن كردم بعد جند دقيقه كامل كشيدم بيرون و دوباره ميكردم تو ده بار كه اين كارو كردم دزباره لرزيد وارضا شد برش كردوندم واز بشت كردم تو كسش شروع به تلمبه زدن كردم بلندش كردم انداختمش رو تاج تخت سوراخ كونشو ديدم كفتم بكنم تو كونت كفت اره ولي يواش. سر كيرمو كذاشتم رو سوراخ كونش فشار دادم تو نميرفت با هزار بدبختي سر شو كردمتو با يه فشار كوجيك شروع كردد به كريه ميخواستم بكشم بيرون خودش كفت نه نكه دار تا عادت كنم بعد سه دقيق اروم تكون دادم تا ته كردم تو خيلي تنك و داغ بود بعد جند تا تلمبه دستمو بردم به سوراخ كسش رسوندم و انكشتمو كردم تو خودشم با جوجولش بازي ميكرد مخكم تلمبه ميزدم از صداي برخوردم به كونش صداي شهوت انكيزي تو اتاق بيجيده بود. كامل كيرمو كشيدم بيرون كردم تو كسشءودوباره در مياوردم نيكردم تو كونش با هر بار اين كار من فقط ميكفت اخ باره شدم لعنتي غلط كردم انقدر اين كارو ادامه دادم تا دوباره ارضا شد لرزيد بلنش كردم لب كرفتم ازش. بشتشو جسبوندم به ديوار باهشو اوردم بالا كيرمو كردم ت كسش فشارش دادم به ديوار تا نيوفته شروع كردم به تلمبه زدن لرزش سينه هاش خيلي جالب بود ابم داشت ميومد بهش كفتم تا اخرين لحظه تو كسش بود كشيدم بيرون وانداختمش رو.زمين ابمو ريختم رو سينه هاي هلويش. كنار خوابيدم بعد از كمي استراحت لباس بوشيدم از من تشكر كرد و قول داد بهم دوباره سكس كنم باهاش ببخشيد اكه زياد بود و سر درد دادم بهتون
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#406
Posted: 4 Apr 2013 17:04
عذاب وجدان
سلام خدمت شما دوستان عزیز.
اسم من محسن و شغلم تعمیرات لوازم سرد کننده است ای خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به دوسال قبل راستی من تو یکی از شهرهای جنوب کشور زندگی میکنم . تابستون اینجا خیلی گرمه یعنی آتیش باد میاد آهان سنم نگفتم 25 سالمه مجردم بریم سر ماجرا . وسطای تابستون بود ساعت هشت رفتم در مغازه تو این مغازه ای که کارد میکردم دوتا استاد کار بودیم یه شاگرد رفتم در مغازه هوا خیلی گرم بود ماشینم دادم دست شاگردم که بره روغنش عوض کنه اون یکی همکارم که صاحب مغازه بود هنوز نیومده بود حس حال کار کردن نداشتم صبحونه هم نخورده بودم یه چندتا از مشتریا اومدن کولراشون خراب بود تحویل گرفتم شروع کردم به چک کردن که یه وانت جلو مغازه وایستاد یارو اومد پایین داد زد استا کجای . جواب ندادم چون یه عادت دارم کسی کاری داره باید بیاد داخل مغازه صدا بزنه اصلا جواب نمیدم خودم مشغول کار کردن کردم دیدم یه صدا زنونه صدام زد استا روم برگردونم دیدم وایییی این دیگه چیه اول صبح خدا فرستاده برام . گفتم بله بفرمائید خانم گفت کولرم خرابه روشن نمیشه بهش گفتم الان میام نگاهش میکنم . رفتم بیرون به راننده وانت گفتم بزاریمش پایین با کمک همدیگه گذاشتم جلو مغازه . دیدم زنه رفت پیش راننده گفت وقتی بخوام ببرم بهت زنگ میزنم بیاببریمش همون وقت کرایه اش باهاتون حساب میکنم. راننده رفت من شروع به چک کردن کولر کردم دیدم موتورش سوخته به خانومه گفتم باید موتورش عوض بشه . خیره شد بهم گفت چقدر خرجشه گفتم موتور با گاز 200 هزار . تا بهش گفتم حالت صورتش تغیر کرد بهش گفتم خاستین درست کنم بگین و رفتم داخل مغازه بیرون گرم بود . تو دلم گفتم برم تو کارش یه حالی بکنیم امروز سرحال بشیم تو همین فکرا بودم خانومه اومد داخل شروع کردن به حرف زدن با لکنت من رفته بودم فجیع تو بهر زنه. از زنه بگم براتون قدش متوسط اندام تو پری داشت کونش یکم بزرگ بود جون میداد بزاری دم کونش سینه هاشم متوسط بود صورت گرد دماغش قلمی بود . یهو زنه گفت استا آخرش چند درستش میکنی منم گفتم همین قیمت که گفتم . شروع کردن از خودش گفتن شوهرم بخاطر چک تو زندانه و من این پول ندارم بهتون بدم. و یه بچه یه ساله دارم اگه کولر نداشته باشیم از گرما تلف میشه . منم با پرویی گفتم خو پول نداری یه چیز دیگه بهم بده.... تا این گفتم رنگش عوض شد رفت بیرون گفتم پرید تف به این شانس گفتم بیخیال شروع به بقیه کارم کردم یه نیم ساعتی گذشت باز اومد گفت باشه استا بهش گفتم من تا بعدظهر برات امادش میکنم شمارمو بهش دادم و شمارش گرفتم گفتم ظهر بهت زنگ میزنم بیا خونه گفت باشه و رفت منم دیگه دل تو دلم نبود شاگردم اومد بهش گفتم موتور اون کولر باز کن من میرم خونه میام .رفتم خونه به خودم برسم . تو حموم که بودم یاد حرفاش افتادم که گفت هیچ پولی ندارم بهتون بدم و یه بچه یکساله دارم دیگه مثل خوره داشت این حرفاش مغزم میخورد حالم داشت از خودم بد میومد که همچینن پیشنهادی بهش دادم . از یکطرف شهوت از یطرف عذاب وجدان. اومدم بیرون شهر ما کوچیک راحت میشه آمار دربیاری زنگ زدم امارش گرفتم از دوستام حرفاش درست بود . اومدم مغازه صاحب مغازه هم اومده بود رفتم سراغ کولر ش درستش کردم دیگه حال کار کردن نداشتم رفتم خونه بهش زنگ زدم آدرس دادم نیم ساعت بعد اومد آوردمش داخل خونه یه شربت براش آوردم دادم خورد گفت اوستا بیاین کارتون انجام بدین زود باید برم بچه ام سپردم به زن همسایه . گفتم باشه اومدم طرفش دست گذاشتم رو بازوش دیدم داره میلرزه. حالم دیگه خراب تر شد اشک تو چشماش دیدم منم گریم گرفته بود ولش کردم اومدم بیرون یکم فکر کردم گفتم بیخیال اون نیاز داره مجبوره داره همچین کاری میکنه اومدم داخل بهش گفتم آبجی من بیخیال شدم ناخودآگاه اشک از چشمام اومد . شروع کردن به گفتن من الا یه هفته است فقط با نون ماست سر کردم تا فقط به بچم بتونم شیر بدم اخه پولی نداشتم شوهرم سه ماه زندان. بخاطر چکی که به یکی از دوستاش داده. بهش گفتم فک فامیل نداری گفت شهرستانن و چون راضی نبودن با شوهرش ازدواج کنه باهاش قطع رابطه کردن گفتم بلند شو بریم برسونمت گفت مگه کارتو انجام نمیدی فقط گفتم تو مرام نیست همچین چیزی بردمش جلو یه سوپر مارکت گفتم هرچی میخوای بخر من حساب میکنم گفتش اخه من نمیتونم گفتم فکر کن برادرتم بعدش که شوهرت آزاد شد بهم برگردونید و تا وقتی که شوهرت زندانه بیا ماهیانه یه کمک خرجی بهت میدم تا محتاج کسی نباشی وسایل را خریدیم تو راه بهم گفت بخدا اولین بارم بوده از رو نداری مجبور شدم به پیشنهادتون ج مثبت بدم و به شوهرم خیانت کنم فقط بخاطر بچم . موقع ای که اومد کولرش ببره یکم پولم بهش دادم کزایه یارو حساب کردم شاگردم فرستادم کمکش اونجا کولر بیارن پایین. تا سه ماه من بهش پول میدادم و هرچی میخواستن بهش میدادم . یه روز نزدیکای ظهر تو مغازه بودم دیدم یه یارو سبیل کلفت اومد داخل بهم گفت محسن گفتم فرمایش گفت شوهر فلانیم تا این گفت ریدم بخودم اومد طرفم بغلم کرد شروع کرد به بوسیدندم. زنش کل جریان واسش تعریف کرده بود اونم بهم گفت برادری کردی درحق زن بچم تا آخر عمر مدیونتم . این از ماجرای من اگه بد تعریفش کردم شما ببخشید . فقط یادتون باشه غرور کسی که نیاز داره و محتاج خرد نکنین خدا جایی دیگه میرسونه. باتشکر محسن
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 2517
#407
Posted: 9 Apr 2013 07:09
مریم دختر عمه حشری
تمام اسم ها اسمهای واقعی نیستند.......من یه پسر 28 ساله ام مجرد و دارای قد 181 و وزن 90 من یه دختر عمه دارم به اسم مریم که حدودا 38 سالشه و شوهر داره خونه دخترعمه م نزدیک خونه ماست که اغلب مواقع خونه ماست رابطه من با دختر عمه م تقریبا خوبه داستان از اونجایی شروع میشه که هر وقت مریم خونه ما بود من یا داشتم بیرون میرفتم یا تازه رسیده بودم که هر دو
موقع موقعه لباس عوض کردنم بود یه بار که داشتم شلوار عوض میکردم دیدم با گوشه چشم بد طور داره نگاه میکنه که سریع در رو
بستم و بعدش اومدم عادی نشستم یه بارم دست و صورتم رو شسته بودم که یه کم آب افتاده بود جلو شلوارم دقیقا راست کیرم که وقتی اومدم تو حال دیدم زل زده به کیرم و لبخند کوچیکی زد البته پیش خودش خیال کرد حواسم نیست این ماجرا هم گدشت
1روز من حمام بودم که اونم اومده بود خونه ما /حمام و توالت ما روبرو همن دستشویی هم وسطشونه قفل حمام اون موقع
خراب بود و در حمام نیم باز بود مریم رفته بود دستشویی اومده بود دستهاش رو بشوره که دیدم داره بازم به بهانه آرایش من رو نگاه
میکنه اولش من حواسم نبود بعدش که متوجه شدم نمیدونم چرا یهویی راست کردم بدطور طوری رفتار کردم که ندیدمش وبه کار
خودم ادامه دادم گفتم بزار شانس خودم رو امتحان کنم اول یه کم با کیرم ور رفتم ضربان قلبم چند برابر شده بود بعدش خیلی آروم
شورتم رو دراوردم وبا کیرم ور رفتم دیدم صدای نمیاد گفتم بزار به بهانه آوردن ژیلتم که جلو دستشویی بود در رو باز کنم یهو در رو باز
کردم یهو هردومون خشکمون زد دستش زیر شورتش بود چنان هول شده بود که دستش همون طور زیر شورتش مونده بود منم با
کیر راست جلوش وایساده بودم منم عادی ژیلتم رو برداشتم برگشتم حمام.....
شب اون روز اسمس داد (تو حمام داشتی چکار میکردی بی تربیت)منم جواب دادم کاری که دست تو زیر شورت میکرد خلاصه دیگه
رومون باز شد و کار به جایی رسید که گفت دلم بود کیرت رو دستم میگرفتم منم گفتم فردا میام بگیرش دستت اولش گفت خلاصه
بااصرار قرار گذاشتم برم پیشش فرداش رفتم خونش یه دختر داره اسمش گلناره که 18سالشه داشت میرفت مدرسه گلنار کیرم
راست شده بود منتظر بودم بره تا رفت رفتم از پشت گرفتمش مثل وحشی ها اوردمش تو اتاق خوابش انداختمش رو تخت اول ازش
لب گرفتم و هی میگفت خیلی وقته منتظ این روزم منم گفتم من بیشتر لباس رو بردم بالا بدنش مثل برف سفید بود کرستش رو
دراوردم وای سینه هاش ادم دیونه میکرد همیشه دوست داشتم ببیمشون مثل بچه شروع کردم به خوردن سینه هاش صداجیغش
تمامد خونه روگرفته یواش یواش اومدم سمت کسش معلوم بود شوهرش اهل حال نبوده فقط مثل خروس میکرده و میومده پایین
رو شورت کسش رو خوردم فقط داد میزد شورتش رو پاره کردم شروع کردم به خوردن کسش چنان جیغ میزد که دیگه دست جلو
دهنش گرفتم یهو دیدم بدنش شروع کرد به لرزش و ارضا شد من که تازه به جا خوبش رسیده بودم سریع لخت شدم کیرم رو دادم
دستش اول حال نداشت بعدش یواش یواش گرم شد و شروع کرد به ساک زدن چنان ساک میزد که گفتم الانه کیرم از جابکنه بعدش خوابوندمش رو تخت کیرم معلوم بود خیلی ازشوهرش بزرگتر بود همش میگفت کیر فرهاد نصف کیرته کیرم رو گذاشتم دم
کسش یه کم فشار دادم دیدم سخت داخل میره یه کم بیشترفشار دادم با صدا جیغش رفت داخل وای چقدر تنگ بود چقدر داغ بود
آروم شروع کردم به تلمبه زدن دستش رو دور کمرم حلقه کرده بود فقط جیغ میزد منم بیشتر فشار میدامش خلاصه به حالتهای
مختلف کردمش و موقع ای که آبم داشت میومد خواستم کیرم رو دربیارم که محکم گرفتم گفت بریزش تو کسم منم ریختمش داخل
نزدیک یه ربع بی حال افتاده بودیم رو تخت نزیک ساعت 2 بود دیگه وقتش بود شوهرش بیاد پاشدم دیدم تمام تخت خونی شده
نگاه آیینه کردم دیدم تمام کمرم زخم و زیلی شده جا ناخن مریم بود اصلا متوجه نشده بودم که اینجوری شده سریع لباش پوشیدم
رفتم توراه خیلی پشیمون شدم وتصمیم گرفتم تمامش کنم ولی تازه مریم منرو گیر آورده هر شب پیام میده بیا هر بار به بهانه
میپیچونمش ولی ول کم نیست الان قراره شوهرش فرداشب بره ماموریت شبم نمیاد گفته باید بیای..................نمیدونم برم یانه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#408
Posted: 9 Apr 2013 07:14
سکس در مراسم عزادارى
سلام من سارا22 سالمه.خاطره ای میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به اسفند سال 89،پدربزرگم آخرای اسفند بودکه عمرشو دادبه شما ماهم مجبوربودیم ازتهران بریم شهرستان خونه مادربزرگم ازیطرف خیلی ناراحت بودم پدربزرگموازدست دادم ازطرفیم خوشحال بودم که بعدازشیش ماه میتونم سروش و ببینم. سروش پسرخالمه 25 سالشه تقریبأ خیلی وقته همو دوست داریم خیلی دوسش دارم اون سرخدمت بود ولی بالاخره مجبوربود مرخصی بگیره بیاد خیلی
دلم براش تنگ شده بود خوب بالاخره رسیدیمو از درکه تورفتم همه گریه میکردن که دیدم سروش اومد سمتمو گفت سلام سارا دیدی بابایی مرد منم یکم گریه کردم اینقد دلم براش تنگ شده بود دلم میخواست بپرم تو بغلش خلاصه دیگه عزاداری تموم شد هفتمش گذشت دیگه شد عیدنوروز که چون ما عزاداربودیم همه به خونه مادربزرگم هجوم میاوردن دلم میخواست فقط واسه یکبارم شده سروش بغلم کنه منم بوسش کنم چون معلوم نبود دوباره کی ببینمش .بالاخره هفته اول عید گذشتو حالا قرارشد خانواده ما دسته جمعی عید دیدنی بجا بیارن مامانم بهم گفت آماده شوبریم منم دیگه فکرای پلید تو سرم بود گفتم مامان از شلوغی خسته شدم نمیام مامانم خوب باشه نیا.به سروشم پیام دادم نیم ساعت برو بیرون اینارفت
ن دوباره برگرد .خلاصه رفتن سروش اومد زنگ زد دروباز کردم بعد دروقفل کردیم بااینکه خیلی دوس داشتم از نزدیک ببینمش وقتی اومدوتنهاشدیم خیلی استرس گرفتم و دست ودلم میلرزیدچون دیربه دیرهمو میدیدیم ازش خجالت میکشیدم قبلأ فقط دزدکی ازهم لب میگرفتیم.خلاصه نشستیم یکم ازهم لب گرفتیم بعدش سروش دراز کشید گفت سارا گرممه حالا هوام سردبودا پیراهنشو درآورد منم همینجوری ازخجالت نشسته بودم یهوبلندشدوگفت سارا معلوم نیست دوباره کی ببینمت اینوگفت یه لب ازم گرفت بعدش دکمه های پیراهنموباز کرد و سوتینمو یکم دادم پایین نوک سینم زدبیرون سرشو آروم آورد سمتش بعدش کرد تودهنش شروع کردبه خوردن حال عجیبی داشتم ازطرفیم خیلی بهش اعتماد دارم چون اونو مثل شوهرخودم میدونم قرارباهم ازدواج کنیم.بعدش سوتینموبازکردو من زیرخودش خوابوندازلبام شروع کرد به میک زدن بعدش رسیدبه سینه هام ،سینه هامو بین دستاش گرفته بودو لیسش میزد خیلی داشتم لذت میبردم حدود پنج دقیقه اینکارو کردبعدش اومد کنارم درازکشید دوباره چندتالب آب دار ازم گرفت ودستشو برد سمت دکمه شلوارم منم محکم دستشوگرفتم گفتم نه حالا ازون اصرار ازمن انکار خلاصه افتادیم به شوخی اون هی دست منو محکم میگرفت تودست خودش من دوباره بازور ازبین دستاش درمیاوردم مانع میشدم.خلاصه گفت سارا ول کن دیگه الان میرسن.به هر زورى بود بالاخره راضی شدم تا شلوارمو دربیاره شلوارمو درآوردو شرتمو کشیدپایین تاحالا کس منوندیدیده بود اولش خجالت کشیدم ولی بعدش عادی شد برام کنارم درازکشیدودست برد سمت کسم شروع کردبه ور رفتن با چوچولم فکرنمیکردم اینقد لذت داشته باشه باخودم گفتم کاشکی زودتر میذاشتم. غرق تو لذت بودم به بدنم یه عرق خیلى سردی نشست خودمو داشتم بالا پایین میکردم که یهودیدم سروش دست ازکارکشیده داره نگام میکنه وگفت خانم منم حشری بودو ماخبر نداشتیما یکم خجالت کشیدم چشامو بستم کسم خیسه خیس شده بود.داشت بارونم میومد و میخورد به پنجره وای نمیدونیدچه حس رمانتیکی داشتم بعدش دیدم سروش رفت بین پاهام اصلأ باورم نمیشد میخوادکسمو بخوره فکرکردم دوباره میخواد بهش دست بزنه که دیدم نه سرشوبرد سمتش واای چقد زبونش داغ بود ازبالا تاپایین هى لیس میزد و میک میزدبعدش نوک زبونشو دمه سوراخم بازى میدادچند دقیقه اینکارو کرد یهو یه حس عجیبی بهم دست داد که تاحالاهمچین حسی نداشتم نمیتونستم جلو ناله هامو بگیرم که یهو یه حس عجىب بالذت خیلی شدیدبهم دست داد سروشم خوردنشو تندترکرد بعدش احساس کردم یه مایع خیلی داغ ازم اومدبیرون انگارخالی شدم انگار همه شهوتم تواین مایع خلاصه شد .سروش که دیدتونسته ارضام کنه خیلى خوشحال شد وبعدش لباسامونو پوشیدىم و اون رفت بعدش همه یکساعت بعدش برگشتن خونه اون واولین وآخرین بارى بودکه مااینکاروکردیم .چون دیگه فرصتش پیش نیومد اونموقع من 20سالم بوداونم 23 بودالان که دوسال ازون خاطره میگذره وبزرگترشدم ودلم میخواد زودتربهش برسم. قراره بعدازعیدبیاد خواستگاریم تشنه سکس باهاشم اون اتفاقی که بینمون افتاد منوبیشترعاشق خودش کرد سروش اولین وآخرین عشقمه.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#409
Posted: 10 Apr 2013 22:29
دخترعموی کون گنده
سلام
من امیرم 18 سالمه
این خاطره مربوط به پارساله وقتی که سال سوم هنرستان بودم
منم با دخترای زیادی نبودم جز چند تا که اونم خیلی اتفاقی با هم آشنا شدیم و باهم موندیم اینم بگم اهل دختر بازی و اس دادن همزمان به 20 تا دختر نیستم چون بدم میاد
بگذریم
این دختر عمویه ما عربه (مادرش عربه) و تو اهواز زندگی میکنه منم تهران زندگی میکردم
یه روز برا بابام اتفاقی افتاد که مجبور شد بره اتاق عمل و از شانس بد ما این اتفاق تو اهواز افتاد و بازم از شانس بدم کل فامیلامون تو اهواز زندگی میکنن
همینجور که فامیلا میومدن و میرفتن این احلام جون(احلام ی اسم عربیه) موند خونمون و به مادره کمک میکرد و اونشب هم با اجازه پدر مادرش پیش ما خوابید. تو اون خونه اوشب من بودم و 2 تا برادرم و خواهرم و مادرم
در اون زمان من با دوست دخترم تازه به هم زده بودم و نارحت و گوشه گیر!
همش به بهانه چای و شربت میومد سر بحث رو باز کنه من هر بار زدم تو برجکش آخه قیافه نداشت اما لا مثب با اینکه 16 سالش بود اما سینه هاش 80 بود(بعد ها سایزش رو خودش گفت) و باسنش خیلی بزرگه ولی شکم نداره (اینم به خاطر هیپ هاپ بود که میرفت) خوتون حساب کنین وقتی شرتش دو ایکس باشه کونش چقدره !!
از خصوصیاته دیگش این بود که رنگ پوستش برنزه بود ذاتی و انگار راسته که میگن عقد دختر عمو و پسر عمو رو تو آسمونا بستن اما این قضیه یه طرفه بود و من اصلا بهش علاقه ای نداشتم که بخوام روش کار کنمم و باهاش تریپ بردارم
نمیخوام بگم تیکه ام اتفاقا بر عکس نه تیپ دارم نه قیاف آنچنانی!
همون شب که قرار بود بخوابه خونمون به دستور مادره مجبور به ترک تخت خودم شدم و رفتم اتاقه اون داداشم (گفتم دوتا دارم ولی بزرگه متاهله و اونشب براش کار پیش اومد و رفت چون خونه ما زندگی میکنه)
خونمون پنج خوابس (نمیخوام بگم مایه داریم و لی خب باید جزعیات رو بدونین) که یه اتاق من دارم یه اتاق داداشه بازنش و ی اتاق برایه اون یکی داداشه و یه اتاق برا خواهره و یکی هم بار حاجی و حاج خانوم
وقتی مادره این حرفو بم زد عصبی شدم گفتم خب بفرستش تو اتاقه خواهره و گفت نمیشه حساسه و از این حرفا
من با عصبیت رفتم تو اتاقه داداشه که زن داشت
ساعت طرفای 3 صبح یه شب تابستونی بود و من کمکم چشام داشت سنگین خواب میشد ک دیدم گوشیم لرزید و یه اس اومد
-آقا امیر؟؟
-شما؟؟
-یه بنده خدا
منم شاکی شدم گفتم کدوم بیکاریه ک 3 صبح زنگ زده اما تا یه بوق میخورد رد میداد
شاکی تر شدم دوباره گفتم:
- u??
-اول پارسی رو پاش بدار و دوما ک حدس بزن
-من از کجا بدونم کدوم خریه پشت تلفن
-درست صحبت کن
-پس مثل بچه آدم خودت بگو
- یه راهنمایی منم تو اتاق بغلیم
اتاق بغل دوتا بود یکی چپ یکی راست راستی که مهدی داداشم بود و فقط میمونه چ=ی که احلام بود البته شمارم رو بش نمیدادم چون به دلایلی نمیخواستم داشه باشه
دوباره اس زدم :
-شماره رو از کی گرفتی
-از خودت
-من ک یادم نمیاد
-گفت دزدکی بر داشتم
-پاکش کن و دیگه اس نده
- اهه عجب عنی هستیا خب دیوونه من دوست دارم
-جدا؟؟
-آره به جونه مادرم
-ثابت کن
-هر کاری گی میکنم
- به موقش خبرت میکنم فعلا بگبر بخواب تا فردا
گذشت تا فردا صبحش و بش اس دادم حرفای دیشبت یادته گفت آره و منم بش گفتم پاشو ساعت 6 بیا کیانپارس خیابون 10 سرخیابون وایمیسی تا بیام
گفت باشه
ساعت 5 ونیم بود که دوباره اس داد یادت نره منم ج ندادم
عمدا یکم دیر رفتم و گوشیمو سایلنت کردمو رفتم کمین کردم ببینم واقعا میاد یا نه منم نامردی نکردم و تا 7 منتظر گذاشتمش بنده خدا کاری نکرد فقط 25 بار میس انداخت
خلاصه رفتم دیدمش و گفتم ضایس فقط حرف بزنیم بردم یه لیوان چای مهمونش کردم و جلوش شروع کردم سیگار کشیدن که مثلا بدش بیاد اما برعکس اونم یه نخ کشید البته چس دود
گذشت بش گفتم واقعا دوسم داری عصبی شد کفت کثافت چند بار بگم گفتم از کی گفت از بچگی فقط تو رو تو سرم داشتم
منم دیدم نه ظاهرا دوستم داره اما اعتماد به حرفش نکردم و گفتم اگر راست میگی همین جا تو کافی شاپ بوسم کن اونم احمق این کارو کرد که بهش اعتماد کردم
گفتم بزار منم تا تنور داغه بچسبونم بش گفتم باشه بیا با هم دوست باشیم فعلا تا یه مدت تا بت خبر بدم اما شرط داره
گفت چه شرطی
گفتم شارژم رو تامین میکنی برای اس یا زنگ گفت باشه
گذشت تا یک ماه من هم کمکم داشتم بهش وابسطه میشدم هم اینکه یه فکرای پلیدی زد تو سرم
قرار شد وقتی بابائه برای بار دوم میره بیمارستان من اینو بکشونم خونه ؛ اون موقع فقط قصدم این بود که فقط بوسش کنم و باش حرف بزنم
بش اس دادم گفتم امروز برایه عیادت نرو بیمارستان و بپیچون بیا خونه ما
با هزار مصیبت قبول کرد گفت فقط نیم ساعت گفتم باشه
قرار بود 4 بیاد اما سه و نیم پیداش شد منم گفتم تو روحت و امد بالا
همون از در که وارد شد مثل وحشیا پرید بغلم و شرو کرد لب گرفتن منم نامردی نکردم دوبرابر گرفتم دیدم کلا حالتش عادی نیست
لبمو ازش جدا کردم بردمش تو اتاقم و گفتم یکم بخواب تا من برم یه نخ سیگار بزنم( من به طور مخفی سیگار میزدم) سیگار رو که زدم برگشتم دیدم فقط با یه شورت و سوتین نشسته داره آهنگ قرارمون یادت نره منصور رو گوش میده منم خندم گرفته بود از کاراش بش گفتم مقدمه چینی هم چیز خوبی و احمق خانوم من باید این کارو بکنم و یکی زد تو گوشم گفت نمیتونم تحمل کنم تا تو برام کلاس بزاری و ناز بخری !!
من بلندش کردم از پشت رفتم شرو کردم به خوردن گردنش و همینجوری با دستام رو شکمش بودم و با شکمش بازی میکردم بعدش مثل فیلم تایتانیک ازش یه لب گرفتم و خودم بند سوتینشو باز کردم رفتم سراغ سینه هاش و همزمان هم میخوردم و میمالوندم
یادمه انقد خوردم که نوک سینه هاش کبود شد بعدش شورتش رو از پاش کندم و خوابوندمش رو تخت و پاهاشو باز کردم دیدم انگار کسش کسه لنی باربیه !! لا مثب خیلی خوشگل بود کسش و یه تار مو هم نداشت منم با ولع هرچه تمام شروع کردم لیس زدن که حسابی صداش در اومد
حوصله نداشتم اونم بیاد بخوره فقط میخواستم اون لحظه بکنم توش
اونم فهمید این قضیه رو که در اومد گفت حواست باشه پردم و نزنی منم گفتم سخته ولی باشه برش گردوندم و یه تف به کیر و یه تف به کونش یه ضرب رفتم توش که جیغ وحشتناکی کشید و شرو کرد گریه کردن منم تو این فاصله به صورت سگی داشتم میکردمش و یه دستم به کمرش بود وبا یه دستم موهاشو داشتم سمت خودم میکشیدم که کلا خودم خیلی با این حرکت حال کردم
یه ده دیقه ای داشتم تلمبه میزدم که احساس کردم داره میاد تا اومدم بیرون بکشم دیگه دیر شد و کمیش رو تخت ریخت و کمیش تو کونش و امدکی رو کمرش
منم دیدم خیته اینجوری بردمش حموم اونجا هم یه ساک حرفه ای برام زد و آبم رو اورد و با این حرکت اونم خیلی حال کردم
الانم 24 ساعته در خدمتشم و بعد از اونم 3 بار دیگه تا امروز سکس داشتیم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#410
Posted: 10 Apr 2013 22:34
من و عشق جدیدم
سلام دوستان
اسمم پرستو و 32 سالمه دوست نداشتم این داستان رو بگم اما دیدم شاید اینجوری هواس (حواس)آقایون ساده لوح جمع بشه و بدونن زناشونم نیازهای جنسیشون باید ارضا بشه
من متاهلم و 7 سال از ازدواجم میگذره تو این مدت فقط از سر اجبارها و حرفهای مردم ادامه دادم زندگیمو .
بگذریم خیلی وقت بود شوهرم نتونسته بود ارضام کنه و فقط به کار خودش و ارضا شدن خودش فکر میکرد و شب میومد سرغم و دولشو (بله واقعا دول بود نه کیر) میکرد توی کسم و 5 دقیقه نشده آبش میومد که اونو میریخت روی شکمم و میگرفت میخوابید . منم با هزار ترس و لرز بلند میشدم که از روی شکمم نریزه و میرفتم خودمو میشستم و میومدم میخوابیدم
توی شرکت بازرگانی کار میکردم که با امور گمرک و کشتیرانی زیاد سر و کار داشتیم تا اینکه ......2 سال پیش .
پسر عمم 1 پسر داشت که 4 سال ازم کوچکتر بود ما خیلی رابطه نداشتیم ولی چون پسر خوبی بود همیشه دوستش داشتم و اصلا تو فکرم رابطه برقرار کردن باش نبود
اون روز زنگ زد و بعد از حال و احوال ازم خواست تا یکی از کاراش رو که مربوط به کشتیرانی و کانتینر میشد رو پیگیری کنم . منم با کمال میل قبول کردم . راستش دوست داشتم که در حقش لطفی کرده باشم
مراحل کار رو انجام دادم وقرار شد که همدیگه رو ببینیم و من ترخیصیه رو بهش بدم
قرارمون ساعت 4 بود قبل از 4 رسیدم ولی بیرون پارک منتظر موندم و چون مسیرشو حدس میزدم نرفتم تا اول اون بیاد و نگه من چه قدر هولم
راس 4 اومد و وسط پارک نشست منم راه افتادم سمتش . همدیگه رو دیدیم خوش و بش . باهام دست نداد . خیلی رعایت میکرد این مسائل رو
از هر دری حرف زدیم از خونواده هامون و اتفاقاتی که میوفته و اینکه چرا زن نمیگیره ؟
اونم از اخلاقش و تفکرش واسه زن گرفتن واسم گفت . حیا و نجابت از چشاش میبارید . همونجا عاشقش شده بودم اما رو نکردم این موضوع رو .
تو دلم آشوب شده بود چطور تا به حال کسی پیدا نشده بود واسه ازدواج باهاش . سوار ماشینش شدیم منو تا نزدیک خونه رسوند . قبل از خدا حافظی بش گفتم دلم میخواست بات دست میدادم که بی معطلی دستم و گرفت و بام دست داد . داغ بود انگار تب داشت . منم یخ کرده بودم انقدر بی هوا اینکارو کرد . راه افتادم سمت خونه هنوز شوهرم نیومده بود که بم اس داد : (ممنون که کارمو راه انداختی . ممنون که باهام قرار گذاشتی و ممنون که باهام دست دادی .) مونده بودم چی بگم اما همین جوابو منم بش دادم . که باز زد : ( بازم ممنون پرستو . د و س ت د ا ر م ) عقل از سرم پریده بود . اونم حس منو پیدا کرده بود . واسش زدم حرفی نزن که واقعیت نداره من زود عاشق میشم . بم گفت شاید خودت نمیدونی اما من یه عمره دوست دارم ) سرم داشت گیج میرفت آخه چرا الان بهم گفت ؟ چرا زودتر نگفت بهم . بش گفتم از کی دقیقا ؟
گفت از قبل از ازدواجت . همیشه دوست داشتم و ....) دیگه معنی اس هاشو نمیفهمیدم . این همه سال دوستم داشت و نگفته بود ؟ اونم پسری که همه آرزوشو داشتن ؟ باورم نمیشد .گفتم بش فردا میای بریم بیرون بحرفیم ؟
جوابش آره بود . اومد و من و اون با هم رفتیم و یه دل سیر حرف زدیم . دوستش داشتم اونم منو دوست داشت . همه جوره میخواستمش مخصوصا با شرایطی که داشتم و با این کار از نظر روحی ارضا میشدم . سر حرفو بعد از اون روز توی حرفای سکسی باز کردم و فهمیدم که بیچاره هنوز کس نکرده و باکره مونده ولی اونم بدش نمیاد با من شروع کنه . اون روز بعد از 14 روز اس بازی و تلفنی حرف زدن بهم گفت میخواد خونشونو بم نشون بده منم قبول کردم . قرارمون ساعت 9 صبح بود . 6 بعد از اینکه شوهرم رفت پریدم حموم و خودمو حسابی صاف و صوف کردم ( آدم کثیفی نیستم ولی واسه شوهرم نمیخواستم این کارو بکنم ) ولی الان میخواستم . 9 صبح با هم سر قرار رسیدیم تا سوار شدم دست دادیم و با سرعت زیاد رانندگی کرد . بعد از 25 دقیقه رسیدیم خونشون . میگفت کسی نیست و همه مسافرتند .
رفتیم توی خونشون . مادرش خیلی با سلیقه بود . بم گفت : ( میخوام امروز سوپرایزت کنم ) من مثل خنگا الکی گفتم مثلا چه کار ؟
گفت میفهمی . مانتو و روسریمو در اوردم داشتم خونه رو دید میزدم که اومد پشتم دستشو گذاشت رو چشمم و گفت بریم تو اتاق . بم گفت چشاتو باز نکن تا من بگم . منم تو دلم قند آب میشد . نشستیم رو تخت . آروم لبشو گذاشت رو لبم اما دستامو گرفته بود پشت خودم . چشام بسته بود و داشتم لبشو مزه میکردم طعم مسواکش رو داشت . آروم دستشو برد رو پهلوهام داشت مور مورم میشد تا حالا همچین حسی نداشتم . بغل پهلوهامو گرفت و آروم تاپمو کشید بالا ولی نه خیلی . منم خودم دسامو عقب نگه داشته بودم احساس میکردم سینه هام اینجوری سفت تره که یهو احساس کردم سینه راستم درد گرفته . چشامو باز کردم دیدم داره از روی تاپم میخوره سینمو . گفت چشاتو ببند . منم بستم و خودمو دستش سپردم با یه حرکت تاپمو درآورد و با یه حرکت دیگه سوتسنمو در آورد . سینه هام بیرون آفتادند . البته خیلی بزرگ نیستند اخه شوهرم اصلا نمیمالدشون .آروم منو خابوند و شروع کرد خوردن سینه هام چه حالی میداد . کسی که دوستش داشتم داشت بام حال میکرد . آروم رفت پایین سمت نافم . دوره نافم و لیسید و یه زبون توی نافم کشید که صدام در اومد تا حالا این حسو نداشتم بد جوری داشتم حال میکردم . آروم دکمه های شلوارمو باز کونمو دادم بالا تا راحت در بیاره از پام . به جورابام هم رحم نکرد و اونا رو هم در آورد . حاظرم شرط ببندم که شرتم خیس بود از بس تحریک شده بودم نمیفهمیدم داره چی کار میکنه اما چشام بسته بود احساس کردم کنار زانوم یخ کرد داشت زبون میزد ومیلیسیدم . چه حالی داره لیسیده شدن . اومد تا نزدیک شرتم ولی حتی بهش دست نزد دوباره از اون پام شروع کرد اومد تا نزدیکی شرتم . پاهام کامل باز بود و من فقط یه شرت تنم بود آروم از روی شرتم زبون میزد کسمو . کاری که شوهرم حتی یه بارم نکرده بود . حسابی تحریک شده بودم ناله کردنم تابلو بود . اونم هی جووووون میگفت . دستشو انداخت دو طرف شرتم و از پام درآورد . الان دیگه خجالت میکشیدم نگاش کنم . پاهامو که بسته بودم آروم باز کرد .و سرش و برد لای پام . نوک زبونش که به چوچولم خورد تمام تنم لرزید بعد آروم شروع کرد لیسیدنش . پاهامو انداختم رو شونه های مردونش . زبونشو آروم تا روی سوراخم برد و یه کم فرو کرد تو . چند بار اینکارو کرد و دوباره اومد چوچولم رو کرد تو دهنش . با اینکه تقریبا هر شب شوهرم میکردم اما داشت آبم میومد . داشتم جیغ میزدم و اونم که این حال منو دید تند تر ادامه داد به 2 دقیقه نکشید که به قول پسرا خروسی آبم اومد اما خیلی خوب واسم خورده بود . داشتم تکون میخوردم و بدنم از شدت ارضا شدنم میلرزید که باز زبونشو روی چوچولم کشید . هنوز داشتم میلرزیدم . اونم با دستاش اروم سینه هامو میمالید که الان عین سنگ بود . باورم نمیشد انقدر زود ارضا شده باشم .
چند دقیقه که گذشت به خودم وامدم دیدم کنارم نشسته و داره با کسم بازی میکنه . هنوز حشری بودم . بعد از این همه سال تازه ارضا شده بودم . بهش کفتم میخوام بازم اونم گفت چشم و دوباره خواست بره لای پاهام که گتم نه منظورم کیرته . گفت این یکی کار خودته داشت تحریکم میکرد . گفتم باشه و سریع دکمه های پیرنشو باز کردم و اونو در آوردم و بعد زیر پیرنیشو در آوردم . هیکل خفنی نداشت اما درشت بود و بدون مو خوشم اومد خابوندمش روی تخت و شلوارشو در آوردم و از هول دیدن کیرش که معلوم بود حسابی شق کرده باش ور نرفتم مثل خودش . شرتشو در آردم . کیر بزرگی داشت تقریبا 20-25 سانت طول شق کردش بود و دستای کوچیکم دورش به زور به هم میرسید . به نظرم بزرگ اومد . تا دیدمش یهو کردمش تو دهنم کاری که منم هیچ وقت واسه شوهرم نکردم و شروع کردم لیسیدن کیرش و میک زدن . هنوز 1 دقیقه نگذشته بود که گفت پرستوسسسسسسس و آبش اومد توی دهنم . داشت حالم به هم میخورد اما تحمل کردم و تا تهشو نگه داشتم و بعد همشو تو دستمال تف کردم . باورم نمیشد انقدر زود ابش اومده باشه . ازم عذز خواهی کرد ولی من ناراحت نبودم اما هنوز میخواستم . بهش گفتم بازم میخوام . اونم گفت باشه بزار اول سر پاش کنم . داشتم با کیرش ور میرفتم که دوباره سیخ شه . گفت بزار برم یه چیزی بیارم . رفت 1 بسته کاندوم آورد معلوم بود اونم نقشه داشته . Relax بود و من اولین بارم بود که کاندوم میدیدم . به خاطر همون مسائل قبلی .. خودش با وسواس خاصی سر کیرش گذاشت که دیگه کاملا سیخ شده بود منم زود پریدم رو تخت و بهش گفتم بیا بکن بکن توم . زود باش . بد جوری حشری بودم
اومد سر کیرشو لای پام مالید من خودم کیرشو گرفتم که مستقیم بکنمش تو سوراخ کسم. عجب کاندومی بود پر از برجستگی های بزرگ که بعدا فهمیدم بزرگترین مدل خاردارشه و تاخیری هم هست
اروم کرد توی کسم اولش درد داشت اما خیلی حال داد حالا اون بود که آروم عقب و جلو میکرد . من دیگه داشتم جیغ بنفش میزدم از زیادی ولع همش میمالیدمش . به خودم میچسبوندمش . با سینه هاش بازی میکردم کمتر از 5 دقیقه نگذشته بود که باز آبم اومد باز تکونهای شدید و لرزش اما اون انگار هنوز میتونست ادامه بده بعدها میگفت لنقدر دریچه کسم اون موقه تنگ و گشاد شده بوده که اونم داشته ابش میومده ولی خودش رو کنترل کرده
. داشت ادامه میداد و من رو آسمون بودم دوباره تحریک شده بودم . بهش گفتم ایندفه با هم ارضا شیم اونم تندش کرد و من دوباره همونطوری شده بودم که گفت داره میاد و شروع کرد تند تند طلمبه زدن منم سر همین ارضا شدم . کیرش تو کسم بود و جفتمون ارضا شده بودیم داشتیم همو میبوسیدیم . خیلی حال داده بود حتی با اینکه مدت زمان سکسمون کم بود . نمیدونید چه حالی بهم داده بود بعد از 30 سال اولین بار بود ارضا میشدم و اونم بهم گفت که خوشحاله که بکارت خودش رو به من داده .
بعد از این موضوع ما تقریبا هفته ای 3 تا 4 بار سکس داشتیم که یه رکورد بود تا شوهرم میرفت میومد خونمون و با هم حال میکردیم . کمکم وارد شده بود و آبش دیر میومد که فهمیدم قرص میخوره . ولی بازم خوشحال بودم چون سکسمون طولانی تر شده بود و من تعداد دفعات بیشتری ارضا میشدم .
الان تقریبا 2 سال که من پنهانی باهاش رابطه دارم و انواع پوزیشن ها رو با هم تست کردیم و هرچند دوست ندارم اینو بگم اما همش تقصیره شوهرمه اگه میفهمید که باید چه طور باهام رابطه داشته باشه الان عاشق اون میبودم .
اما دلم نمیخواد رابطمو تموم کنم با همه اینکه میدونم اشتباهه . ولی وقتی یاد کیرش میفتم لبمو گاز میگیرم و وقتی یادم میاد مه اون منو ارضا میکنه به خودم میگم گور بابای شوهر . همش به خاطر شوهر عوضیه . اما بازم باش سکس میکنم . بازم یواشکی با همیم و نمیخوام هیچ چیز جاشو بگیره

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash