انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 42 از 94:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


زن


 
عشق بازی در ساحل

سلام اسم من سایه ست و 20 سالمه.در حال حاضر با یکی از فامیلامون که اسمش سامانه رابطه دارم.ما همدیگه رو خیلی دوست داریم و می خوایم باهم ادواج کنیم.الانم می خوام داستان یکی از عشق بازیامونو واستون بگم.
داستان بر میگرده به سال پیش که واسه تعطیلات تابستون چند روزی با سامان و خواهرش رفتیم شمال.شب که میشد 12 به بعد می رفتیم لب دریا قدم می زدیم.ساحل ویلا خیلی خلوت بود و یکم که از ویلا دور می شدیم تقریبا دیگه کسی نبود.یه شب خواهر سامان خسته بود و باهامون نیومد.من و سامان رفتیم لب دریا،همینطوری که قدم می زدیم و از ویلا دور می شدیم یه تخته لب دریا پیدا کردیم نشستیم روش.سامان دستشو انداخته بود دور گردنم منم سرم رو شونش بودو داشتیم به دریا نگاه می کردیم.سامان پیشونیمو بوس کرد و منم سرمو گرفتم بالا و نگاش کردم.بعد مثل همیشه که بعد این نگاها لب می گرفتیم این دفعه ام شروع کردیم به لب گرفتن.هوا بسیااار دو نفره بود و جون می داد واسه لخت شدن و سکس.اما تو اونجا که نمیشد لخت شد و کامل سکس کرد.همینطوری که داشتیم با تمام وجود لبای همو می خوردیم سامان دکمه های مانتومو باز کرد و دستشو برد زیر بلیزم و سینه هامو می مالید.سریع دست گذاشت رو نقطه ضعفم یعنی نوک سینه هام و هی قلقلکشون می داد،من یهو حشرم زد بالا نشستم رو پاش،بعد گوششو می خوردم و زبون میزدم.روی پاش که نشسته بودم راست شدن کیرشو زیرم احساس می کردم و هی خودمو فشار میدادم رو کیرش.در همون حال حواسمون همش به اینور اونور بود که کسی نیاد یه وقت،ولی از اونجایی که نصف شب بود احتمالش خیلی کم بود.سامان بلیزمو داد بالا و اول نوک سینه هامو میک زد و بعد یکی از سینه هامو می مالید و اونیکی رو می خورد.واااای خیلی حال خوبی بود.بعدش من بلیزشو دادم بالا و بدنمو چسبوندم بهش،برجستگش کیرشم که از زیر شلوار زده بود بیرون با کسم برخورد می کرد و من حشری تر میشدم.حسابی گوش و گردن همو خوردیم و بعد من کنارش نشستم.بعد کیرشو از شلوارش درآورد،منم شروع کردم به ماساژ دادن کیرش.اونم دستشو کرد تو شورتم کسمو که حسابی لیز و خیس شده بود می مالید.وای وقتی کسمو می ماله دیوونه میشممممم.پاهامو باز باز کردم اونم دستشو تا ته کرد تو شورتمو حسابی می مالید.با انگشتش لای کسمو چوچولمو قلقلک میداد گاهی سوراخ کوننمم قلقلک میداد و با با یه دست دیگش سینه هامم می مالید.منم لب و زبون و گردنشو می خوردمو کیرشو می مالیدم.همینطوری ادامه دادیم تا جفتمون ارضا شدیمو سامان آبشو ریخت رو شنا.خوشبختانه کسی نیومد که مزاحم عشق بازیمون بشه. بعدش خودمو انداختم تو بغلش و هی بوسش می کردم و اونم صورتمو ناز می کرد.اون شب یکی از بهترین شبای زندگیم بود.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
راهپیمایی ۲۲ بهمن و کون دخترعمو

خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به بیست و دو بهمن روز راهپیمایی بود من با رفیقا اومدیم سمت دخترا اونوقت راهپیمایی تموم شده بود رو گوشیم یه اس ام اس اومد که دختر عموم بود گفته بود جلو شهرداری وایسادم پام درد میکنه نمیتونم راه برم خلاصه ما گفتیم چشم اینم بگم من با مریم خانوم یعنی دختر عموم همکلاسی هستیم و با هم خیلی راحتیم خلاصه موتور رو از جلو بانک که پارک کرده بودم و رفته بودم راهپیمایی خلاصه سرتون رو درد نیارم موتور رو برداشتیم و رفتیم که جلو شهرداری وایسادم دیدم تنها نیست با سه تا دختر دیگه وایساده دست تکون داد بیا اینطرف منم دور زدم رفتم جلو شهرداری همشون هم خشگل بودم به مریم گفتم که چرا نگفتی با ماشین بیام دنبالتون رفیقاتم برسونم که گفت من فکر کردم با ماشین اومدی از خونه گفتم نه حالا میرم ماشین میارم میارم میام خلاصه ماشین رو ورداشتیم یه ترانه توپ هم گذاشتم اومدم پیششون مریم جلو نشست بقیه عقب خلاصه تک تک رو رسوندم به مریم گفتم بریم دور برنیم چون دیگه ماشین کمتر میاد دستم خلاصه نمیدونستم سر بحث رو باز کنم که خودش باز کرد گفت که چندتا دوست دختر هات رو از کون کردی من با تعجب گفتم من که بیشتر از یکی ندارم که گفت آره جون خودت گفتم عکس دوس دخترم رو هم دارم گوشی رو دادم دستش که دیدم داره میچرخه تو سکس ها دست گذاشتم رو پاش یکم مالش دادم و رفتم صحرا یه جایی توقف کردم که گفت چرا وایسادی گفتم میخوام عکسا رو نشونت بدم خلاصه چندتا نشونش دادم و دست کشیدم رو پاهاش خلاصه همینجور پیش رفتم و گردن و لباش رو خوردم رفتیم رو صندلی عقب لخت کردم و روسریش رو برداشتم و مانتو کامل باز کردم شلوارش هم در آوردم خیلی سفید بود یه سوتین با یه شرت هم پاش بود منم شرتش رو در آوردم با سوتین و افتادم به جون سینه هاش اونقدر خوردم که گفت منو جرر بده منو بکن خلاصه اومدم بزارم تو کسش که خیلی سریع دست گذاشت گفتم چیه چته گفت احمق پرده دارم گفتم باشه میرارم عقب گفت درد داره گفتم اولش آره بعد خول میشه خلاصه باز میخواستم بزارم دم سوراخش کیرم رو گرفت و پاشد گفتم چته گفت میخوام ساک بزنم گفتم بزن خلاصه ساک که زد گذاشتم وم سوراخش ول دادم نرفت هر چی زور زدم نرفت بیشتر خیسش کردم تا گذاشتمش دم سوراخ یه زور کوچک کیر هفده سانتی رو وارد کردم تا ته جیغ خیلی بلندی زد خلاصه نگه داشتم جا باز کنه ده تا تلنبه زدم که آبم اومد با فشار خالی کردم که فهمیدم به لرزش افتاده اونم با من ارضا شده بود نمیدونستم چرا زود آبم اومده فک کنم بخاطر اینکه اولین سکسم بوده اینجوری شده خلاصه لباسامونو پوشیدیم و رسوندمش خونه بعد از اون سکس نداشتم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
شوهرش تو زندان بود

سلام
اسمش رعنا بود، میشد دختر دایی مامانم، فکر کنم حدودا متولد سال 67 بود، زیاد رابطه خانوادگی نداشتیم، عید تا عید همدیگه رو میدیدیم، شوهرش یه چک چند میلیونی کشیده بود، نتونسته بود سر موعد مقرر پول رو بریزه ب حسابش که چک پاس بشه...
از اونجایی ک بابای من وضع مالی نسبتا خوبی داشت، اومده بود یه کم از بابام اینا پول قرض بگیره ک بده ب طلبکار شوهرش
مامانم هم با کلی اصرار برا ناهار نگهش داشته بود...
من مدرسه بودم، دو زنگ دیفرانسیل داشتیم، خرد و خسته اومدم خونه، دیدم اونم هستش... خلاصه ناهار رو خوردیم و بعداز ظهر پاشد رفت
فرداش از مدرسه اومدم خونه، بابام گفتش ک یه تومان پول بهت میدم، برو با دوچرخه برسون دست دختردایی رعنا، ثواب داره
گفتم سوییچ رو بده با ماشین برم زود بیام، گفت یاسین هنوز گواهینامه ت نیومده، خدای نکرده اتفاقی بیافته، بدبخت میشیم میره، خلاصه پول رو گذاشت تو پلاستیک، گفت بذار تو یقه پیرهنت...
حرکت کردم، یه بیست دقیقه ای تو راه بودم...
رسیدم، زنگ درشون رو زدم، مادرشوهرش در رو باز کرد
تا رفتم تو، بلافاصله بعد سلام احوالپرسی طوری حرف زد ک فهمیدم نمیخاد مادرشوهره بفهمه پول آوردم...
منم چیزی نگفتم
بعداز پذیرایی، رعنا رفت تو اتاق اومد یه بیست هزارتومانی بهم داد، گفت داداش شرمنده مزاحمت شدم، این پول اینم لیست چیزایی ک دیروز قرار شد زحمت بکشی برام بخری...
پایین لیست شمارش رو نوشته بود، و زیرش نوشته بود برو اینارو بخر، یه اس هم بده شمارت بیافته...خلاصه تا از خونه رفتم بیرون، اس دادم، ب یه دقیقه نکشید اس داد داداش یه نیم ساعت طولش بده ک مادرشوهرم بره، نمیخام بفهمه از شما پول قرض کردم...
بعد از خرید اون وسایل از فروشگاه رفاه کارگران داخل شهر، اس دادم گفتم تموم شدم، بیام؟ ج داد آره
رسیدم، وسایل رو گذاشتم تو آشپز خونه، کلی تشکر کرد و عذرخواهی...
بعدش یقه پیرنمو باز کردم ک بیست تا تراول رو در بیارم، حس کردم یه حالی شد، تراولا رو دادمش، کلی تشکر کرد و یواش یواش شروع کرد ب درددل کردن، میگفت این یه ماهه ک محمود افتاده زندان، خیلی زجر کشیدم و از این حرفا
بعدش برام شربت درست کرد و مانع از این شد ک برم، چون قبلش بهش گفتم امر دیگه ای نداری؟ اجازه مرخصی میدی؟
اومدیم نشستیم رو مبل و شربت رو داد دستم و شروع کردیم ب خوردن شربت، یهو بی اختیار گفتم اووووووممممم، چه شربتی، وقتی این صدا رو درآوردم، یهو یه نگاه بهم کرد و یه لبخندی زد
منم فهمیدم سوتی دادم، خودمم خندم گرفت، یهو احسوس کردم یاسین کوچولو یه فکرای بدی ب ذهنش خطور کرده و داره آروم آروم ابراز وجود میکنه، بدجور پاشده بود، لامصب رو بد حالتی گیر کرده بود، یواش دست کردم یه کم جابجاش کنم ک بهش فشار نیاد، دستمو دید و باز یه لبخندی رو لباش جاری شد، داشتم از خجالت میمردم...
پیش خودم فکر کردم این ک یه ماهه شوهرش نیس، لابد الان داره تو کف میمیره، دلو زدم ب دریا و دستشو گرفتم و گفتم آبجی ناراحت نباش، درست میشه ایشالا، تا وقتی محمود نیس، هرکاری داشتی رو من حساب کن، یهوگفت: وای مرسی عزیزم، قریونت برم الهی، مرسی... و یه بوسی گذاشت رو لپم... من خشکم زده بود، گفتم منم میخام، خندید و گفت بچه پررو، یهو صورتشو آورد جلو ک ببوسمش، دستامو گذاشتم دو طرف صورتش و رفتم تو لبش...
اولش میخاست بکشه عقب، اما من نذاشتم، یهو شل شد تو بغلم، شالشو باز کردم و زدم ب دل سفیدی گلوش، دوتامون از دیگری شهوتی تر، شرع کردم ب مالیدن سینه هاش از روی مانتو...
اونم هی شل تر میشد، دکمه های مانتو رو باز کردم، شروع کردم ب مالیدن سینه هاش از روی تاپ، اونم دست گذاشت رو کیرم، شروع کرد ب مالیدنش از روی شلوار...
تاپشو زدم بالا،سوتینش رو باز کردم، وآاای، چه سینه هایی داشت، کشیدمشون ب دندون، دس گذاشتم رو کسش،یه آهی کشید، پاشدم شلوارمو درآوردم، اونم شلوارشو تا زانوهاش کشید پایین، و خودم شرتشو کنار زدم و دستمو گذاشتم رو کسش...
داشتم میترکیدم، کیرمو گرفت تو دستش و شروع کرد ب مالیدن، انگشتمو کردم تو کسش، خیس خیس بود، یه آهی کشید و دست از کیرم برداشت...
انگار ارضاء شده بود، بعدش کیرو کردم تو کسش، لامصب ب دو دقیقه نکشید آبم اومد...
چقدر حال داد، آخر همون هفته هم محمود آزاد شد و اومد بیرون،
این بود سکس من با رعنا خانوم گل

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
زن برادر لاغر
سلام
به خدا راست میگم
من آقا هستم خیلی حشری هستم چند تا زن برادر دارم دو تا شون چاق هستن و یکی شون لاغر است این زن داداش لاغرم گاه گاهی برام اس میزد و برام میگفت برام شارژ بفرست پولتو برات میدم من هم میگفتم باشه زن داداش براش شارژ میدام و خدا وکیلی پولمو سر موقع برام میداد روزی براش اس عاشقانه دادم اون هم برا من اس عاشقانه داد بعد از مدتی براش اسمس بی ادبانه دادم اون هم برا من اس بی ادبانه داد بعد روی من باز شد براش گفتم برات یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفت نه نمیشم بگو گفتم باهام دوست میشی گفت مگه میشه گفتم چرا نمی شه گفت آخه من زن برادرت هستم من هم گفتم چه اشغالی داره بعد گفت نمیدونم من دیگه دیدم خطری منو تهدید نمیکنه دست از سرش برنداشتم گفت باشه خیلی خوشحال شدم به عشقش همیشه استمناء میکردم روزی براش گفتم برادرم از کون هم تو رو میکنه گفت فقط دوبار از کون کرده گفتم از کون برا من هم میدی گفت از کون نه خیلی درد دارد هر چه ازش خواهش کردم قبول نکرد بعد راضیش کردم از کوس برام بده روزی برادرم رفته بود ماموریت رفتم خونشون یه زیر پیراهن پوشیده بود و یه شلوارک دیگه از کیرم آب می امد رو مبل نشسته بودم نتونستم جلو خودمو بگیرم رفتم پیشش اول از صورتش بوس کردم بعد لباشو خوردم بعد سینه هاشو از رو پیراهنش ماساژ دادم براش گفتم میتونی کیرمو بخوری گفت نه اصلاً خوشم نمیاد گفتم من کوس و کونتو بخورم گفت خودت بدون لباساشو درآورد خوابوندمش رو زمین شروع کردم اول لباشو بعد سینه هاشو بعد شروع کردم کوسشو خوردم اصلاض صدا نمیکرد ولی چشاش خماری رفته بود بعد کیرمو در آوردم به خدا کیرم 16 سانت است توف کردم رو کیرم آروم گذاشتم تو کوسش آروم فشار دادم گفت آخ گفتم کیر من بزرگ است یا برادرم کفت به خدا کیر تو بزرگ است بعد شروع کردم براش تلمبه زدم کوسش خیلی گرم بود خیلی برام حال میدادتا آخرش کیرمو میکردم تو کوسش بعد میکشیدم بیرون بعد از 15 دقیقه حال کردن دیدم دارم ارضاء میشم گفتم کجا بریزم کفت خودت بدون گفتم رو صورتت بریزم گفت نه گفت یا بریز رو کوسم یا رو کونم و یا تو کوسم بعد دیدم دیگه دارم ارضا میشم تلمبه براش نزدم باز سینه هاشو خوردم دیگه صدا میکرد کوس تنگی داشت بعد از 5 دقیقه باز به کوسش گذاشتم شروع کردم به تلمبه زدم بعد از 5 دقیقه تلمبه زدن ارضا شدم با آه آه گفتن ریختم تو کوسش موقع ریختن زن داداشم هم آخ آخ میکرد بعد همشو ریختم تو کوسش خیلی حال کردیم بعد لباسامو پوشیدم بعد براش گفتم بعدن باز هم برام میدی برام گفت نه دیگه برا همیشه فراموش کن گفتم چرا گفت چرا نداره بعد براش گفتم خداحافظ ولی بعد از اون خداحافظی مثل همین جوری چند بار دیگه نیز باهاش حال کردم. تمام

نوشته: ؟
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
لیسیدن زندایی لیلا جیگر
سلام.
این خاطره سکسی ام هس با زنداییمه که مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد.
من سامان هستم 24سال سن دارم و قیافه ی معمولی دارم.نه زیاد خوب و نه زیاد بد.
این ماجرا برمیگرده به تابستان سال 90.
یه روزی که داشتم با ماشینم از دانشگاه برمیگشتم خانه دایی ام زنگ زد و گفت که تصادف کردم و اگه زحمتی نیست برو خانه ام کارت بیمه و گواهینامه ی ماشین رو برام بیار من نمیتونم صحنه تصادف رو ترک کنم تا افسر بیاد.منم رفتم خونه ی داییم که مدارکشو از زنداییم بگیرم.
من تا اون روز که برم مدارک ماشین رو از زنداییم بگیرم هیچ حسی نسبت بهش نداشتم.
وقتی که رفتم و زنگ خونه رو زدم که مدارکو ازش بگیرم از پشت آیفون در رو بازکرد و گفت که بیا بالا سامان جون تا مدارکو بهت بدم.اینو بگم که زنداییم قیافه ی متوسط و معمولی داره و 32سال هم سنشه ولی اندام فوق العاده سکسی داره.قد متوسط حدود170سانتیمتر و پوست بسیار سفید و ناز و کون کنده و کس قلمبه ی سفید و حشری کننده و خوردنی.
اون روز که رفتم مدارک رو بگیرم برای اولین بار بااین جور لباس و تیپ تحریک کننده و سکسی آمد جلوم نشست و منم برای اولین بار براش راست کردم.
وقتی که آمدم داخل خونه دیدم که یک شلوارک تنگ مشکی که حالت ساپورت بود پوشیده بود و تا بالای ساق جیگرشو پوشانده بود.کون قلمبه و چاک کس جیگرش قشنگ از بیرون قابل مشاهده بود.
به پاهای ناز و جیگرش و دستهای نانازی اش لاک قرمز بسیار سکسی زده بود.
من پنج دقیقه اول که دیدمش ساکت بودم و نگاه دست و پاهای نازش و کون قلمبه اش میکردم که فکرکنم خودش هم متوجه شده بود.ولی به خاطر رودربایستی که باهاش داشتم هرکاری کردم نتونستم چیزی بگم.بالاخره مدارکو ازش گرفتم و رفتم پیش دایی ام.وقتی که رسیدم و کارهای داییم هم تموم شد ماشینشو به پارکینگ منتقل کردن و من با ماشین رسوندمش خونه اش که وقتی رسیدیم در خانه اش حدودهای ساعت هشت بود.به خاطر اینکه از ساعت پنج دنبال کاراش بودم با اصرار و به زور منو برد خونشون واسه شام.
همش فقط تو کف زنداییم بودم و به پاهای ناز و لاک زده اش و کون قلمبه اش فکر میکردم که ساعت هشت و بود و زنداییم گفت که سامان جون اگه زحمتی نیست برو از سوپری سر کوچه نوشابه و ماست بگیر.من که خواستم دایی ام نذاشت . گفت که تو مهمون مایی و بعد یه عمر اومدی خونه ی دایی ات واسه شام حالا من بذارم زحمتت بشه.بعد داییم که داشت میرفت به زندایی لیلا جونم گفت لیلا جون من یه کم دیرتر میام.سرکوچه که میرم میخوام در مورد تصادف با همسایه ی سرکوچه مون که افسره صحبت کنم و ببینم که میتونه یه کاری کنه که ماشینمو زودتر از پارکینگ ترخیص کنند. . .
لیلا جون هم بهش گفت باشه عزیزم.
من غذارو میکشم تا تو بیای با هم بخوریم.
تا دایی رفت من دوباره به فکر پاهای ناز لیلا جو ن افتادم.رفتم تو آشپزخونه که زنداییم داشت سالاد درست میکرد.یه صندل کرم که پاشنه ی نسبتا بلندی داشت پوشیده بود.پاهای نازش قشنگ خودنمایی میکرد به خصوص لاک قرمز قشنگش.
گفت بهم که سامان جون برو تلویزیون نگاه کن تا غذارو بیارم تا که گفت سامان جون من اختیار خودمو از دست دادمو دلمو زدم به دریا و از پشت افتادم به پاهای نازش و شروع کردم به لیسیدن و بوسیدنش.اونم بدش نیومد و فکر کنم منتظر چنین لحظه ای بود و با ناز گفت که این چه کاریه الان دایی ات میاد و بد میشه.منم گفتم لیلا جون من پشت در کلید گذاشتم هرموقع که بیاد اول باید زنگ بزنه.بعد گفت که سامان جون کف آشپزخونه که نشستی داری مثل سگ پامو میلیسی کثیفه.منم تا اینو گفت حشری تر شدم و بلندش کردمو بردم و خوابوندمش رو تخت اتاق و دمپاییشو در آوردم و از کف پاشو ساق و تا سر زانوشو لیسدم و اتگشت هاشو هم مک میزدم.که یه دفعه حشرم زد بالا و برش گردوندمو شلوار و شورتشو درآوردم.گفت نکن.من تا حالا از کون ندادم.
گفتم خفه شو جنده خانوم.اگه ندادی پس اگه ندادی برای چی کونت انقد گنده و قلمبه است.
شروع کردم به لیسیدن سوراخ ناز کونش.انگشتم هم میکردم تو کسش.چون میدونستم که دایی ام زود برمیگرده و وقتو نباید تلف کنم زود لیسدن کونشو تمام کردمو شلوار و شرتمو کشیدم پایین کیر شق شدمو انداختم بیرون و تف زدم به سرش و گذاشتم در سوراخ کونش و یکدفعه مثل اسب کردمش داخل که فریاد زندایی جنده ام از درد بلند شد شانس آوردم که خونشون ویلایی بود و آپارتمان نبود وگرنه همسایه ها میفهمیدن.
شروع کردم به تلمبه زدن که درد لیلا جونم کم کم به لذت تبدیل شد.تندتند تلمبه زدم که آبم هم تا ته ریختم تو کونش که یه کم از کونش ریخت بیرون و تخت و کثیف کرد.
زنداییم ترسید و هی به من بد و بیراه میگفت که چرا کثیف کاری کردی الان دایی ات بیاد بفهمه دهن جفتمون رو سرویس میکنه و تندتند رفت کهنه ی خیس آورد و سوراخ کونشو و روتختی شو تمیز کرد.که یه دفعه دایی ام زنگ خانه رو زد و من رفتم در و باز کردم.شانس آوردم که چیزی نفهمید.ولی زنداییم تا نصف شب که اونجا بودم کونش خیلی درد بود.از راه رفتنش هم معلوم بود و یه وری مینشست که داییم گفت لیلا جون چیزی شده که گفت نه عزیزم چیزی نیست و فقط یه کم کمرم درد میکنه و خوب میشه.
اینم بود اولین داستان سکسی من و زنداییم که براتون نوشتم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
اگه نگارش و نوع نوشتن هم خوب نبود به بزرگی خودتون ببخشید.
تا داستان های بعدی مو که بذارم خدانگهدارتون...
قربون همه کس و کون های جیگر برم .....

نوشته: سامان
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
اولین منی خوری عمرم. جووون
سلام به بچه های شهوانی.من مینام 21سالمه از تهران.میخوام اولین باری که اب کیر خوردمو بهتون بگم.من و خانوادم زیاد اهل رفت وامد با فامیل نبودیم تا یه روز که خالم که خونشون اصفهانه زنگ زد به مامانم و اصرار کرد که برای عروسی پسرخاله بزرگم بریم ومامانم با هزار زور قبول کرد.خلاصه رفتیم اصفهان.اونم چه رفتنی.صبح که رسیدیم تو نگاه اول به پسرخاله کوچیکم یه اتیشی تو دلم روشن شد که الانم که ازدواج کردم وقتی بهش فکر میکنم کسم خیس میشه.جووووووووون به هرچی پسره باحاله.ساعت های اول من هنوز یه کوچولو خجالت میکشیدم به قول معروف هنوز یخم باز نشده بود بزارین برم سر اصل مطلب ما یک هفته موندیم اونجا که یه اتفاقایی افتاد دو سه روز بعد عروسی یه روز صبح همگی رفتیم بیرون که من همه حواسم پیش اون بود(پسرخاله کوچیکم البته 26 سالشه)دیدم که اونم از من بدتره کلی بازی کردیم برگشتنی با نگاهاش بهم فهموند که ارررررررررررررررررررره.شب که رسیدیم خونه خسته بودیم شدییییییید یواشکی بهم گفت وقتی همه خوابیدن بیا کارت دارم وای که چه فکرایی به سرم نمیزد خودمو تو بغلش میدیدم لباشو دوس داشتم خیییییییییلی.وقتی همه خوابیدن به هوای دستشویی رفتم تو حیاط و اونم بعد جند لحظه اومد به هم خندیدیم و خواست که بشینیم رو زمین اول دستمو بوس کرد و گفت عاشقت شدم من خیلی خوشحال بودم و رفتیم تو فازه عشق بازی که دیدم کیرش سیخه ولی نمیخواد من ببینم منم به روش نیاوردم.ولی انقد لبای منو خورد که لبام سرخ شده بود اخراش انقد وحشیانه لبامو میخورد که ازش میترسیدم ولی اون شب تا همین جا بیشتر طول نکشید وااااااای که چه حالی داد.رفتیم که بخوابیم اس ام اس داد که صدای نفسات دیوونم کرده و تو ماله منی هزار تا حرف دیگه.فرداش روم نمیشد یهش نگاه کنم.سرتونو درد نیارم ولی عشق بازی به من که خیلی مزه داد تا اونجایی که دوست داشتم زودتر شب بشه بازم بخوربخور شروع بشه.شب بعد بازم پیشه هم بودیم ایندفه از لب بازی شروع شد که وسطاش دیدم دستشو گذاشت روی سینه هام خدایی منم سینه های تپلی دارم سینه هام داشت دیوونش میکرد انقد نوکشو خورد که من ابم اومد از بس حشری شده بودم منم کیرشو گرفتم توی دستام واااااااااااای که کیر به اون میگفتن کلفت و بلند.ولی توی حیاط بودن از ترس اینکه کسی بیاد خیلی برامون استرس اور شده بود اون شبم اب پسرخالم نیومد ولی ازم قول گرفت که فردا شب ابشو بیارم و باید بخورم من احساس میکردم از اب کیر بدم بیاد ولییییییییییییییییی تا فردا شبش خیلی برام دیر گذشت ولی گذشت.اون شب جلو همه گفت من امشب میخوام تنها توی اتاق بخوابم که شب کسی نره توی اون اتاق منم کسم داغ میشد وقتی یاد شب میفتادم.وای که چه شبی بود من با هزار ترس و لرز رفتم توی اتق که دیدم تا در باز شدچشماشوباز کرد و نشست از خدا خواسته رفتم توی رخت خوابش دیدم شلوارشودر اورده با کیرسیخ انتظار کس منو میکشه یه کم لبامو خوردو گفت باید ساک بزنی منم پریدم رو کیرشو کردمش تو حلقم دیدم انقد لیسیدمش و براش جق زدمو اب دهنمو ریختم رو کیرش که احساس کردم داره بیهوش میشه همچین دستاشو مشت کرده بود که فهمیدم داره حسابی حال میکنه که نذاشت ابش بیاد و منو بقل کرد و گفت تا صبح باهات کار دارم و شروع کرد به خوردنه سینه هام من که خیسه خیس بودم کم کم رفت روی کسم وااااااااااااااای انقد کسمو خورد بعدش سوراخ کونمو خورد تو اوج شهوت بودم دیگه هیچی حالیم نبود سرشو فشار میدادم توی کسم ولی حالا مونده بود گفتم بکنه توی کسم اونم دوست داشت ولی میخوام بگم که ادم تو اوج شهوتهیچی حالیش نمیشه سر کیرشو گذاشت دره کسم و یواش یواش فشار داد تو من داغ شده بودم و اصلا احساس درد نداشتم جفتمون خیس عرق شده بودیم که با چندتا تلمبه زدن داشت ارضا میشد ازم خواست ابشو بخورم منم دهنمو باز کردم که کلی از ابشو ریخت تو حلقم منم با همون اب براش ساک زدم که تمامه ابش خالی شد وما بازم با هم بودیم ولی حیف که فرداش باید میومدیم تهران من به هوای دخترخاله هام کلی گریه کردم و دوست نداشتم برگردم ولی نمیشدالانم تلفنی با هم رابطه داریم و 2ماه دیگه میریم اصفهان نصف جهان

نوشته: مینا
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
شب سکس با زن دوستم
این اولین داستانی هست که من می خوام بنویسم داستانی که شاید اگر برای خودم اتفاق نمی افتاد هیچ وقت باور نمی کردم. بهروز هستم 25 ساله از شمال. یه دوس داشتم به نام حمید که از بچه محل های قدیمی ما بود . حمید وقتی بچه بود پدر و مادرشو از دست داده بود و مجبور شده بود درس و بی خیال بشه وبره دنبال کار . همه خواهر برادر های حمید ازدواج کردن و رفتن پی زندگیشون . البته حمید حدود 7 سال از من بزرگ تر بود. بریم سر اصل مطلب اتفاقی که در سال 89 افتاد . حمید بعد فشار های زیاد خواهرش مجبور شد زن بگیره . حمید قبل ازدواج تریاک مصرف میکرد و این موضوع رو فقط من می دونستم. گذشت و گذشت تا حمید با یه خانومی ازدواج کرد به نام مژگان . یه دختر سبزه قد بلند با هیکل واقعاً سکسی که وقتی من دیدم به خودم گفتم دم حمید گرم چه تیکه ای رو تور کرده . اوایل زندگی خوبی داشتم حمید شیطنت داشت و همیشه دنبا دخترا و زنای جنده می گشت و از اونجایی که من تو دست و بالم زیاد بودن از این جور زنا خیلی اصرار می کرد .

یه بار بهش گفتم خره تو زن گرفتی دیگه چه مرگته.اتما حمید فقط سکوت می کرد . یه شب که خونشون بودم فهمیدم تازگیا حمید تریاک و گذاشته کنار و شیشه مصرف می کنه . حمید وقتی شیشه می کشید فاز سکس می گرفت و مدام فیلم سوپر نگاه می کرد. خیلی دلم واسه زنش می سوخت توی همین روزا بود که من دانشگاه بودم دیدم اس ام اس آمد واسم باز کردم دیدم نوشته بود: بهروز دوست داری کس بکنی؟ منم گفتم چرا که نه داداش گفت دوس داری مژگانو بکنی . تمام تنم یخ زد .پیش خودم گفتم نکنه گوشیش دسته کسیه داره سر به سرم می ذاره. گفتم بهتر بزنگم ببینم کیه وقتی زنگ زدم دیدم رد تماس زد. اس ام اس داد زنگ نزن فقط جواب بده منم که ترسیدم نکنه کسه دیگه باشه گفتم این چه حرفیه.و جواب داد گفت عصر بیا پیشم کارت دارم . تا عصر نفهمیدم چه طور گذشت همش تو فکر بودم تا اینکه رفتم پیش حمید زنش نبود و مشغول کشیدن شیشه بود . بهم گفت بهروز تو صمیمی ترین دوستمی نمی تونم به غیر تو به کسی اعتماد کنم من دوست دارم سکس زنم و با تو ببینم من گفتم جون بهروز دیگه این حرفو نزن .اما دروغ چرا شاید اگه مژگان زن دوستم نبود حاضر بودم هر کاری کنم تا بکنمش.

این داستان چند وقت ادامه داشت تا یه شب که مژگان منو شام دعوت کرد . وقتی رسیدم دیدم مژگان با یه تاپ و شلوار اومد سلام واحوال پرسی نا خواسته کیرم بلند شد که نظر مژگانم به خودش جلب کرد . رفتم داخل با حمید مشغول حرف زدن شدیم . حمید گفت امشب یه قرص گرفتم میدم بخوره باید بکنیش خواستم حمیدو بترسونم گفتم احمق اگه بفهمه می دونی چه بلایی سر منو تو میاد. آبرو جفتمون میره گفت نمیزارم بفهمه. در همین حین مژگان حمید و صدا زد که بره چند تا نون واسه شام بگیره.وقتی حمید رفت مژگان آمد کنارم نشست با شیطنت خاصی گفت حمید اصرار داشت این لباس و بپوشم نمی خواستم اذیت شین که متوجه شدم خانوم فشار کیرمو متوجه شده. گفت کاش حمید مثل شما داغ بود داشت که من بلند شدم و رفتم توی حیاط مشغول بازی با کبوترا.حمید آمد و با هم شام خوردیم و من رفتم خونه تا صبح داشتم به این موضوع فک می کردم . آخر به این نتیجه رسیدم که زن و شوهر هر دو راضی هستن چرا من مخالفت کنم تصمیم گرفتم باهاشون راه بیام. فرداش وقتی حمید سر کار بود به بهانه گرفتن قلیونم رفتم خونشون وقتی آیفون و زدم مژگان گفت آقا بهروز قلیون روی سکو هستش بیا بردار من حموم بودم لختم وقتی رفتم داخل دیدم مژگان با یه حوله که فقط نصف تنشو پوشونده بود آمد گفت شرمنده میای داخل این رسیور و درست کنی از صبخ قطع شده. منم که دیگه حدس همه چیو میزدم رفتم داخل داشتم رسورو درست می کردم که دیدم مژگان لخت کنارم واستاده . گفت : همیشه دوس داشتم باهات تنها باشم که تا خواستم حرفی بزنم لباشو چسبون به لبام منم دیگه چشمامو به همه چی بستم و تا تونستم لباشو خوردم . کیرم داشت میشکست که مژگان گفت بذار ببینم واسه تو چه قدریه شلوارمو کشید پایین تا 1 دقیقه بی حرکت فقط داشت کیرمو نگاه می کرد. گفت : عجب کیر کلفتی داری بهروز واسه حمید نصفه اینم نمیشه . کیرمو گذاشت توی دهنش و مثل کیر ندیده ها داشت می خورد .انگار 2 سال سکس نداشته. توی یه چشم به هم زدن لباس منو در آورد رفتیم روی تخت ولو شدیم می گفت امروز باید حسابی ارضام کنی. منم گفتم خیالت تخت و افتادم روش واقعاًبدن خیلی نازی داشت حتی یه خال روی بدن اون نبود. بعد اینکه حسابی واسم ساک زد گفت بهروز دیگه طاقت ندارم بذار توش منم کمی معطل کردم تا التماس کنه از این کار لذت می برم دیگه داشت به جنون میرسید سر کیرمو آروم گذاشتم توی کسش تا ته رفت داخل واقعاًتنگ بود چند تا تلمبه زدم دیدم داره می لرزه فهمیدم خانوم خیلی تشنه بوده ارضا شده تا خواستم درش بیارم گفت ادامه بده منم ادامه دادم تا که دیدم داره آبم میاد گفتم داره میام گفت بریز روی شکمم. گفت بازم می خوام اما حیف دیر وقته الان حمید میاد پاس میشه نمیدوننست که حمید خان وقتی شیشه می کشه فاز سکس میگیره و دوس داره زنشو موقع سکس ببینه خلاصه اون روز گذشت و ما همچنان سکس داریم اما هیچ وقت نذاشتم حمید بفهمه . اما حمید دست بردار نیس که باید زنمو بکنی من ببینم...

نوشته: بهروز
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
سکس با با همسر و مادر زنم
اول از همه میخوام به اونایی که زیر هر داستانی در هر صورت فحش مینویسن بگم بی ادب نباشین اگه هم فحشی دادین به خونواده خودت دادیودلیلی نداره بیام اینهمه واسه یه داستان دروغ بنویسم.اگرم خوب ننوشتم ببخشید اولین بارمه مینویسم
من سینا 26 سالمه یلدا خانمم 21 سالشه. در مورد خونواده زنم بگن که زنا و مرداشون با هم راحتن و تو مسائل سکسی و پوشش تا حدی بازن.مثلا مادر زن من با تاپ استین حلقه ای یا تاپی که خط سینش پیداش جلوم میاد یا دامن کوتاه تا نزدیک زانو میپوشه .
من و یلدا خانمم ازقبل ازدواجمون با هم دوست بودیم و خوب مثل همه با هم عشق بازی داشتیم اما نه میشد از کس کردش چون پرده داشت نه طاقت داشت درد کونو تحمل کنه و به خوردن بسنده میکردیم. تو بین کارای سکسیمون کم کم خیال سکس با دیگرانو اضافه کردیم که باعث میشد چند برابر حشری بشیم و مثلا یلدا میگفت دوس دارم به برادرت بدم منم میگفتم دوس دارم مامانت و خالتو جلوت بکنم یا به بی افت جلو من بدی و تصور سکس جلو اینا شهوتیمون میکرد تا اینکه ما بعد از 1 سال عقد بودن تابستون عروسی کردیم و سکسای هاتم با یلدا شروع شد .یلدا تو کارای سکسی فوق العاده بود و خیلی با هم حال میکردیم تا اینکه دوباره به فکر فانتزیامون افتادیم و من نمیتونستم بیخیال کون مامان یلدا شم . مادر زنم 39 سالشه قیافه خوشگلی نداره و معمولیه اما اندام فوق العاده سکسی و کون بزرگی داره که منو جذب خودش کرده وحتی که بعضی وقتا به محل کارش میرم میبینم چه جور همکاراش به کونش خیره میشن . از یلدا خواستم اونو واسم جور کنه اما میگفت مامانش تو این فازا نیستو بیخیال شو اما اصرار من باعث شد راضی شه بگه سعیمو میکنم. اینم بگم که یلدا تا حدودی به لز علاقه داره و وقتی یه بار صادقانه حرف دلشو بک گفت منم گفتم با اطلاع من اشکال نداره و یه بار با دوستش لز کرده. یلدا و مامانش بعضی وقتا تو حمام همدیگرو میشورن و از بچگی یلدا این عادتو داشتن و جلو هم لخت شدن اما بدون حس خاصی بخاطر همین به یلدا گفتم سعی کن تو حمام یه جور راضیش کنی
یلدا بر عکس مامانش اندام لاغری داره و کوتاه قد تر از مامانشه .یه بار که مادر زنم اومده بود خونه پیش ما یلدا رفت تو حمام و بعد یه مدت که تو حمام بود از مامانش خواست که بره پشتشو بشوره.قبلا در حضور منم صداش زده بود واسه همین مامانش تعجب نکرد رفت.. مادر زنمم پا شد رفت توو از اینجا به بعدو یلدا واسم گفت. یلدا لخت نشسته بود داشت موهای کسشو میزد که مامانش میره تو میگه دختر لا اقل جلو من یکم حیا کن بعدا بزن بشین پشتتو بشورم و لبساشو در میاره با شورت میشینه که یلدا میگه شورتتم درار مامانش میگه اون چرا یلدا هم با عشوه بش میگه دوس دارم مثل همیشه وقتی پیش مامانم لختم اونم لخت باشه و به هر حال مامانش شورتشو در میاره. مامانش شروع میکنه به شستن پشت یلدا و بعد از اینکه میشوره یلدا ازش میخواد که موهای دور سوراخ باسنشو واسش بزنه اولش مامانش قبول نمیکنه اما با اصرار یلدا که میخوام پیش سینا بخوام و تمیز نیستم اینکارو میکنه و شروع میکنه با کون یلدا ور رفتن. تو این بین یلدا شروع میکنه به درد دل با مامانش که سینا کون کردنو خیلی دوس داره اما من توانشو ندارم تحمل دردش واسم سخته کاش باسن تو رو داشتم که مامانش میگه باباتم کون کردنو دوس داره و یه چیز طبیعیه بین مردا و واسه منم دردش زیاد بود اما تحمل کردم که بابات لذت ببره که یلدا میگه کاش مامان میشد جا من بودی به سینا بدی اخه هم تو محرمشی هم باعث میشه طرف هرکسی نره منم خیالم راحته که مامانش با یه نگاه خاص میگه خجالت بکش دختر و هیچی دیگه نمیگه. بعد مامانش میگه حالا که خیس شدم بهتره منم خودمو بشورم که یلدا فوری میگه اره بشین بشورمت مامانشم قبول میکنه.یلدا شروع میکنه به شستن و تو بینش دستاشو به پستونای مادر زنم میماله و اونا رو فشار میده که مامانش میگه دختر تو قراره پشتمو بشوری یلدا میگه خوب همه جاتو میشورم دیگه اونم میگه از دست تو و ساکت میشه. وقتی نوبت به شستن باسن مادر زنم میرسه یلدا انگشتشو به سوراخ کونش میماله میبینه مادر زنم چشاشو بسته هیچی نمیگه. اونم یکم انگشتشو میکنه تو همزمان کونشم میشست که مادر زنم کم کم داشت هوسی میشد. بعد دستشو میازه رو کوسش و میشوره و چوچولشو میماله که مادر زنم یه اه میکشه و چشاشم بسته بود. حشری شده بود اما نمیخواست به رو یلدا بیاره.یلدا میشینه زبون میکشه رو کسش که مامانش در حین حشری شدن یدفعه میگه چی میکنی دختر نکن یلدا هم میگه مامان دوس دارم یه بار مزه خوردن کوس رو بچشم بزار توروخدا.مامانشم که یلدا رو میپرسته و حشری بوده دیگه هیچی نمیگه.یلدا هم شروع میکنه به خوردن کس مادر زنم که دیگه اون داشت ناله میکرد و پستوناشو میمالید یلدا تو بین خوردن یه انگشتم میکنه تو کون مامانش که میگه نکن یلدا اگه هوس کردم سختم میشه یلدا هم میگه به سینا بده قول میدیم بین خودمون بمونه مامانش که حشری بود قبول نمیکرد اما با اصرار یلدا و تو حال خودش نبودن گفت به شرطی که بین سه تامون بمونه قبول کرد(با اصرار و حرفای طولانی یلدا حاضر شد که تو نوشته قابل توصیف نیست) و من که پشت در حرفاشونو میشنیدم با خوشحالی منتظر اومدن یلدا بودم که اومد گفت لخت شو منم با یه شرت اماده شدم.خواستم برم تو حمام که یلدا گفت برو تو اتاق میایم رو تخت و خودشونو خشک کردن و یلدا اومد مامانش با خجالت و حوله دورش اومد نشست رو مبل پشت به من که از پشت بغلش کردم و تو گوشش گفت مرسی و ذوست دارم و شروع کردم به خوردن گردنش و از پشت سنه هاشو گرفتم میمالیدم یلدا هم جلوش رو زمین نشست حولشو زد کنار شروع کرد به خوردن کسش. یه ربع ساعت همه جاشو منو یلدا خوردیم اما میترسیدیم دیگه سراغ لباش برم بدش بیاد که دیگه داشت ناله میکرد بعد نشستم جلوش کیرمو کرد تو دهنش معلوم بود اینکارس خیلی خوب ساک میزد البته یلدا تو ساک زدن فوق العادس.دیگه اونقد حشری شده بود که داد میزد میکفت بکن دیگه حالت سگی نشست کونشو داد بالا.به یلدا گفت بیا جلوم بخواب میخوام منم خوردن کس دخترم رو تجربه کنم. یلدا خوابید جلوش و کونشم داد بالا .منم کیرمو کرم زدم و گذاشتم رو سوراخش معلوم بود کون داده بود. سرشو با یه زور دادم تو که یه اخ بلند گفت و خم شد کس یلدا رو یه زبون کشید دید خوشمزس شروع کرد به خوردن منم کیرمو کردم تو اروم تلمبه زدم که داد زد کس کش تند تند بکن من زنت نیستم دردم بیاد.منم تند تلمبه زدم. نزدیک ابم بود که کشیدم بیرون که بدم بخوره گفت از کیر تو کون خوشم نمیاد و بریز تو کونم.ابم که اومد رو داخل کون مادر زنم خالی کردم. مادر زنم اونقد حشری شده بود که ناخوداگاه به طرف لبای یلدا رفت و شرو ع کردن به لب گرفتن شاید بگید دروغ میگه اما واقعا دوتاشون هات بودن و یلدا هم به لز علاقمند و داشتن لی میخوردن و کس همو میمالیدن. یلدا که داغ شده بود کیر میخواست اما دلش به کیری که تو کون بره نمیره منم کیرمو شستم اومدم گذاشتم جلوش.مادر زنم که دیگه با من راحت شده بود میگفت یلدا بخور که کیر خوشمزه ای داره که یلدا کیرمو گذاشت دهنش و اونم تخمامو لیس میزد.بعد از اینکه حسابی ساک زد کیرمو گذاشتم رو کسش روش حرکت میدادم که داد میزد آشغال لاشی جندتو بکن دیگه طاقت ندارم ( ما تو سکس زیاد بهم فحش میدیم البته فقط تو سکس ) منم کیرمو گذاشتم تو کسش تند تند عقب جلو میکردم و پستوناشو چنگ میزدم بعد از مادر زنم خواستم بیاد کنارم بشینه تو بین کردن یلدا گفتم لب میخوام چشاشو بست و لباشو اورد جلو و لب میدادیم واقعا تو سکس این مادر و دختر بی نظیرن.نزدیکای ابم از کسش در اوردم که ابم اومد و رو سینه و صورت یلدا ریخت از مادر زنم خواستم ابمو بخوره که به زور یه لیس کوچیک ازش زد اما یلدا بعضی وقتا ابمو کامل میخوره.اونروز انرژی زیادی ازم رفت و دیگه توان نداشتم. بعد از اینکه یه حال 3 نفره اساسی کردیم سه تامون رفتیم حمام. از اون بع بعد دیگه منو مادر زنم با هم راحتیم و بعد از اینکه از عشق بازی با یلدا بدش نیومده بود بعضی وقتا با هم لز میکنن. یه خاطره هم از سکس با خالش دارم که اگه خواستین میزارم.

نوشته: سینا
میانگین:
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
زن


 
زن عموي خراب من

18 سالم بود كه با عموم كار ميكردم و درس ميخوندمو 3 روزم تو هفته باشگاه كشتي ميرفتم ، تمام فكر من توي اون دوران فقط پول در آوردن و ورزش كردن بود نه دوست دختري داشتم و نه از اين كارا خوشم ميومد سرم به لاك خودم بود و از زندگي با اين سبك خودمم راضي بودم تا اين كه يه روز عموم يه كار توي كوچه خودشون گرفتو ما رفتيم اونجا مشغول شديم براي ناهار ميرفتيم خونه عموم، سر ناهار متوجه نگاه هاي سنگين زن عموم شدم ولي نميدونستم منظورش چيه بچه هاش هم خونه نبودنو رفته بودن مدرسه ، عموم به من گفت من نيم ساعت ميخوابم تو هم كه سر ظهر نميخوابي بي زحمت برو زير زمينو يه سري از وسايلارو جمو جور كن تا بعد از ناهار ببريم سركار، عمو كه خوابيد و زن عموم هم داشت ظرفارو ميشست منم رفتم زيرزمين داشتم كارمو انجام ميدادم 5 دقيقه اي نگذشته بود كه زن عموم اومد زيرزمين بالاي سر من وايستاد گفتم چيزي ميخواي زن عمو گفت نه فقط اومدم پيشت كه تنها نباشي با فاصله نيم متري از من كنارم نشست.

لازم به ذكره كه بگم قبلا يكي دو باري از صحبت بچه هاي محل متوجه شده بودم كه سر گوش زن عموم ميجنبه با مرداي نامحرم خيلي راحت برخورد ميكنه ميگه و ميخنده حتي يكي از بچه ها قسم ميخورد كه توي مغازه سر كوچه ديدتش كه از پشت يخچال بقال سر كوچه كه مرد عوضي بود با وضع بدي بيرون اومده و پس از باز كردن در مغازه از داخل بلافاصله با عجله رفته خونشون، منم هميشه انكار ميكردم ،اونروز هم كه اومد توي زير زمين يه لحظه پيش خودم گفتم يعني به منم ميده بعد به خودم گفتم خاك بر سرت كنن نو كه نامرد نيستي كه به عموت خيانت كني در ضمن زن عمو چرا بايد خودشو پيش من خراب كنه، تو همين فكرا بودم كه يه دفعه زن عموم سرمو گرفت كشيد سمت خودشو شروع كرد به لب گرفتن، شوكه شده بودم دوست نداشتم اينكارو بكنم ولي بدون فكر كردن به اين كه اين كار من خيانته منم كه يه جوون احمق كه فقط خلاف جنسيش دوبار فيلم سوپر نگاه كردنو جلق زدن بوده و به قول خارجي ها يه جون باكره بودمو بدمم نميومد يه كارايي بكنم شروع كردم مثل همون فيلمها لب گرفتن الان كه فكرشو ميكنم ميبينم كه چقدر كارم چندش آور بوده ، بيضه هام داشت ميتركيد ، همش تو اين فكر بودم كه حركت بعديش چيه ، دو سه دقيقه اي كه گذشت سريع يه موكت روي زمين پهن كرد و به پشت خوابيد و شلوارشو در آوردو پاهاش رو داد بالا منم كه تا حالا همچين منظره اي رو نديده بودم داشتم كف ميكردم همش تو اين فکر بودم كه بكنم يا نه كه گفت بيا بكن الان عموت بيدار ميشه ها ، شلوارمو تا نصفه پائين كشيدمو شورتمم كشيدم پائين بعد نوك آلتمو گذاشتم روي كسش دو دل بودم بكنم يا نه كه با دستش آلتمو تا يه حدود توي كسش كرد منم تازه گرماي اون تورو حس كرده بودم بلافاصله بقيه آلتمو با يه فشار كوچيك كردم تو چه حالي ميداد دوست نداشتم درش بيارم ميخواستم تلمبه بزنم كه گفت فدات شم اگه آبت اومد نريزي تو چون اگه بريزي زن عمو حامله ميشه ها گفتم باشه وشروع كردم فكر كنم تلمبه پنجم بود كه آبم اومد قبل از اومدنش كشيدم بيرون و ريختم توي يه دستمال كه با خودش آورده بود، حالا اين من بودم كه دوست داشتم يه بار ديگه اينكارو بكنم ولي اون مخالفت ميكرد. سريع خودشو جموجور كرد و رفت عذاب وجدان بدي داشتم به خدا اگه اون خودش اين كارو رو شروع نميكرد 100 سال ديگه هم من اينكارو ازش نميخواستم، نا مرد با اين كارش داغونم كرده بود همش توفكرش بودم، هيكلشم بد نبود ولي خيلي مفت خودشو فروخته بود فرداي اون روز كه زن عموم نبود عموم منو فرستاد خونشون كه برم يه وسيله بيارم گفتم عمو من پام درد ميكنه ميشه من نرم؟ قبول نكردو منو فرستاد منم به هواي اينكه زن عموم نيست قبول كردمو رفتم سفارش عمومو برداشتم كه بيام بله شانس گه من زن عموم اومد خونه منو ديدو دوباره روز از نو و روزي از نو ولي اين بار خيلي به من حال داد كه بعد از اون جريان دوبارهم خودم موقعيت براي زن عموم درست كردمو حسابي گاييدمش ولي بعد از اون ديگه توبه كردمو ديگه سمتشم نرفتمو چندبار هم كه خودش ازم خواست تهديدش كردمو كم كم اون موضوع رو به فراموشي سپردم الانم كه 11 سال از اون جريان ميگذره مثل سگ پشيمونم و ميدونم كه دليل دادن زن عموم اين بوده كه هم منو خراب كنه هم يه جورايي يه حق السكوت به من بده كه حرفاي بچه هاي محل رو به بچه هاش نگم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
ماجرای سکس غیرمنتظره

.من کامرانم 38 ساله.راستش این داستانایی که مینویسم اکثرا مال 8 ساله پیشه چون تقریبا از سال 83 بود که یه اتفاقی واسم افتادو الان مدتیه سر براه شدم.البته صد در صد نه ولی کلا آروم شدم تو سکس .هرچی مینویسم عین واقعیته و همش از اتفاقاتیه که خودم تجربه کردم.
جلیل تقریبا چهار پنج سالی از من بزرگتر بود.مرتب پیگیر کارای من بود.اینکه الان با کی هستم.مشخصات دوست دختر یا دوست زن فعلیم چطوریه.چطور شد باهاش دوست شدمو اینجور چیزا .منم تا جایی که حوصله داشتم واسش تعریف میکردم عشق و حالامو.گاهی اصرار میکرد تا زنایی رو که باهاشون دوست هستمو ببینه.خلاصه جیک و پیک منو با اصرار در میاورد.
اون روزا جلیل تصادف کرده بودو ماشینش داغون شده بود .من هر روز صبح میرفتم سر راه دنبالش.وقتی میرسیدم زیر آپارتمانشون یه بوق میزدم.اونم سرشو از پنجره میاورد بیرون و میگفت دارم میام. سر راه میرسوندمش مغازش وبعد میرفتم شرکت خودم.یکی از اون روزایی که طبق روال دنبال جلیل رفتم هرچی بوق زدم خبری ازش نشد .فک کردم یا خواب مونده یا مریضه.از ماشین پیاده شدمو رفتم زنگ خونشونو که طبقه سوم بود زدم.خانمش گوشی آیفون رو برداشت.سلام و احوالپرسی کرد و گفت جلیل رفته نون بگیره دیر کرده .تعارف کرد که برم بالا .گفتم تو ماشین میشینم.گفت بیاین بالا دم در خوب نیست تا یه چای بخورین جلیلم میاد.خلاصه اصرارکرد و من تو رو دربایستی رفتم بالا.زنگ واحدشون رو زدم.زن جلیل که اسمش هاله بود اومد دروباز کرد یه چادر گلدار سرش بود.تعارف کرد رفتم داخل سالن و رو یکی از مبلا نشستم.
هاله با یه لبخند خاصی بهم گفت خوش اومدی آقا کامران.روشن کردین اینجا رو.من یه کمی از لحن صمیمانش تعجب کردم.ولی خب گفتم لابد بیخیالیه.هاله یه زن حدود 32 ساله با قد 160 و وزن حدود 70 کیلو با پوست سفید به نظرم رسید.رفت چای ریخت آورد جلوم گذاشت رو میز.
وقتی داشت خم میشد دیدم تمام سینش معلومه از لای چادر. احساس کردم ، زیر چادر لباس خواب تنشه.
پیش خودم گفتم: وای بیچاره رو از خواب بیدار کردم.
ولی بعد فک کردم اگه خواب بوده پس چرا آرایش کرده ومرتبه؟؟
خلاصه نشست دقیق روبروم.لای چادرش باز بودو لباس خواب توریش جوری بود که میشد سینه ها و یه مقدار پایینترشو دید.
من البته سعی میکردم نگاه نکنم. ولی لامصب نمیدونم چرا همش چشمم میخورد به سینه هاش.
بی مقدمه ازم پرسید : خبرای جدید چیه؟؟باتعجب پرسیدم:خبر جدید؟؟ کدوم خبر جدید؟؟گفت: بابا خودتو به کوچه علی چپ نزن دیگه! جلیل همه چیو واسم تعریف کرده.
منو میبینی؟؟ازش پرسیدم جلیل چیا رو تعریف کرده ؟
هاله گفت: همه چیو.دوست دختراتو زنایی که باهاشون هستیو.هرچی بهش میگی شب همه رو میاد برام تعریف میکنه.
تودلم گفتم خاک توسرت جلیل آبرو واسم نذاشتی.
گفتم: بابا من چیزی به جلیل نگفتم از خودش حرف در آورده.
هاله گفت : جلیل کودنه محاله بتونه از این داستانا بسازه . تو همین حین آروم چادرش سر خورد رفت رو شونه هاش.اونم سعی نکرد چادرشو درست کنه و ادامه داد.من خیلی وقته از کارات خبر دارم ولی خیالت جمع. هرچی به جلیل گفتی فقط اومده به من گفته منم دهنم قرصه.اینو گفتو بلند شد که مثلا بیاد استکان چای رو از جلو میز برداره ولی چادرشو دست نگرفت در نتیجه چادر رو مبل موند و خودش با یه لباس خواب توری که زیرش فقط یه شورت پوشیده بود.اومد جلوم و استکانو برداشت و برد تو آشپزخونه.
تو یک صدم ثانیه کیرم شق شد و ضربان قلبم رسید به هزار.مغزم هنگ کرده بود.
نمیفهمیدم منظورشو.از یه طرف فک کردم لابد جلیل کارامو واسش تعریف کرده اینم زده به بر بیخیالی.از یه طرف گفتم شاید خیلی احساس خودمونی بودن کرده.ولی اصلا جور در نمیومد.از طرفی شک کردم داره بهم راه میده ولی خب اصلا باورم نمیشد.
هر لحظه امکان داشت جلیل بیاد و اونو تو اون وضعیت نیمه لخت جلو من ببینه بعد چه فکری در مورد من با اون سابقه خراب میکنه تو همین فکرا بودم که هاله اومد رو مبل کنارم نشست.
خیلی خونسرد بود.بهم گفت : نگران نباش جلیل نرفته نونوایی .فرستادمش مغازه.از دیشب برنامه ریزی کردمو صبح بهش گفتم تو زنگ زدی گفتی مریضی نمیتونی بیای دنبالش !!
با این حرفش فهمیدم اوضاع از چه قراره.در واقع زن جلیل در مورد سکس های من از جلیل کلی اطلاعات گرفته بوده و این برنامه رو جوری ترتیب داده بود که من باهاش تو خونه تنها بشم و از اونجاییکه میدونسته من تو سکس خودمو نمیتونم نگه دارم( قبلا به جلیل گفته بودم این موضوع رو) .ترسی هم نداشته از مخالفت من.
من میتونم قسم بخورم که نفهمیدم چی شد.نمیدونم چه اتفاقی افتاد فک کنم چند لحظه کلا بیهوش بودم.چون وقتی بهوش اومدم دیدم دارم با هاله لب میدم.هزار بار اون صحنه رو بعدها تو ذهنم مرور کردم.که آیا من لب دادنو شروع کردم یا هاله شروع کرد و هزار بار از خودم پرسیدم چرا من جلو خودمو نگرفتم .
در هر صورت دیدم دارم باهاش لب میدم.لبامو که حسابی خورد سرشو برد زیر گردنم.تمام گردنمو با نوک زبونش نوازش کرد.چنان حرفه ای ، زیر گلو و گردنمو میک میزد با دهنش که داشتم از شدت شهوت میمردم.حرارت بدنم به صد رسیده بود. از کنارم بلند شد اومد بین پاهام نشست.من کامل دیگه تحریک شده بودم.
دوباره باهم لب دادیم. من دستمو گذاشتم رو سینش و شروع کردم به مالوندن نوک پستونش.یه ذره نوک سینشو لای دوتا انگشتام میمالیدم بعد با کف دستم سینشو ماساژ میدادمو بعدش دست میکشیدم رو شکمش.این کارو مرتب تکرار میکردمو هر دفعه دستمو رو شکمش پایینتر میبردم تا کم کم رسیدم به پشمای کسش که از بالای شورتش زده بود بیرون.
دستمو بردم تو شورتش و شروع کردم با انگشت وسطی چوچولشو مالوندن .همزمان هی لباشو میخوردم یا نوک سینشو میک میزدم.بعد از دو سه دقیقه خودشو جابه جا کرد.دکمه های پیرهنمو باز کردو شروع کرد نوک سینه هامو خوردن.تا حالا کسی باهام همچین کاری نکرده بود.واسم عجیب بود چون داشت بهم حال میداد.
شلوارمو کندم و 69 شدیم رو زمین البته.اون پایین بود.لنگاشو کامل باز کردم.شروع کردم کس سفید و تپلشو خوردن اونم دهنشو باز کرده بودو کیرمو تو دهنش فرو میکردمو در میاوردم.چوچولش تو دهنم بود با این حال آروم آروم انگشت اشاره دستمو خیس کردمو تو سوراخ کونش فشار دادم کم کم یه بند انگشت رفت تو.حسابی داشت حال میکرد.
دیدم دیگه کیرمو نمیخوره فقط داره ناله میکنه.یهو خودشو کشید کنار .گفت : دیگه کسمو نخور داره آبم میاد.دستمو در آوردم.برگشتمو کیرمو گذاشتم لای پاهاش هنوز کیرمو تو کسش نکرده بودم.
به طرز احمقانه ای فک میکردم هنوز کار از کار نگذشته و اگه نکنمش اشکالی نداره.ولی اصلا کنترل دست خودم نبود.هی میخواستم بلند بشم برم ولی نمیتونستم بر شهوتم غلبه کنم.
یهو بهم گفت چه کار داری میکنی ؟ زودباش دیگه .دارم میمیرم .بنداز تو.من انگار منتظره تایید اون بودم.
سر کیرمو هل دادم تو کسش.نرم سر خورد و رفت تو.تخمام رو سوراخ کونش بود و کیرم تا ته تو کسش.لنگاشو جمع کردم تو شکمش.کف پاهاش تو آسمون بود .با قدرت تو کسش ضربه زدم.صدای نفساشو میشنیدم که تا سر کیرم میخورد به ته رحمش بند میومد.هفت یا هشتا ضربه زدم و یه مکث کردم ببینم حالش چطوره.
بهم گفت: نفسم بند اومد.
من دوباره شروع کردم به تلمبه زدن.پاهاشو بهم چسبوندم و به پهلوی راست خوابوندمش و از بغل کردنو ادامه دادم.کون گوشتیش میخورد به شکمم.جوریه که دیگه داشتم ارضا میشدم.
پاهاشو باز کردم.لنگاش دو طرف پهلوم بود.
روش درازکشیدم شروع کردم باهاش لب دادنو گاییدنش .حرکاتمو تندتر کردم .فهمید آبم داره میاد شروع کرد در حین لب دادن ناله کردن.منم با خوردن گردنش ادامه دادم .اونم همش میگفت کامران منو بکن.کامران آبتو بریز تو کسم.آبمو کامل ریختم تو کسش.ولو شدم روش.
غمم گرفته بود. باید حالا آب اونو میاوردم .ولی گفت در حین سکس ارگاسم شده.
به محض اینکه آبم اومد مس سگ پشیمون شدم.
پاشدم رفتم خودمو شستمو لباس پوشیدم.اونم یه تی شرت با شلوار استرج مشکی پوشید.
من ناراحت نشستم رو مبل.اومد کنارم بهم گفت تو رو خدا ناراحت نباش.گفتم نباید این کارو میکردیم.
گفت:گناهش گردن من. گفت : خودم باعث شدم.خودم میخواستم. شب و روز به سکس با تو فک میکردم.میخواستم بدونم چه حالی میده.
سعی کرد دلداریم بده.
ولی کار از کار گذشته بود و من بزرگترین خیانت عمرمو کرده بودم.
دیگه دنبال جلیل نرفتم کلا قطع رابطه کردم باهاش.هر چی تماس میگرفت جواب نمیدادم و از قرار گذاشتن باهاش طفره میرفتم که دیگه کم کم بیخیال من شد.
هاله هم چند بار بهم زنگ زد.میخواست عذاب وجدانمو کم کنه .فهمیده بود با جلیل کات کردم.حتی گفت از جلیل جدا میشه.ولی خب از قدیم گفتن خود کرده را تدبیر نیست.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 42 از 94:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA