انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 53 از 94:  « پیشین  1  ...  52  53  54  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
دختر خاله کس قشنگ

سلام.امیدوارم که حال همتون خوب باشه.من آریام.24 سالمه و می خوام خاطره سکس خودمو دختر خالمو که تابستمون پارسال اتفاق افتاد واستون بنویسم.خب اول از خودمو دختر خالم بگم.من قیافه نسبتا خوبی دارام ، قدم 185 و وزنمم 86 کیلو تک پسر خانواده ام هستم.دختر خالم که اسمش ندا ، 20 سالشه و حدود 160 قد و حدود 50 کیلو وزنش (البته دقیق نمی دونم ولی همین حدوده) موهای بلند مشکی با چهره ایی قشنگ و چشمایه عسلی.ندا خیلی از لحاظ ظاهر به خودش میرسه و کلا دختر خوشتیپیه.خانواده خالم 4 نفرن که غیر از ندا یه پسر 5 ساله ام دارن.خب بریم سر خاطره خودمون.داستان از اونجا شرو شد که ما تصمیم گرفتیم بریم شمال و چون تنها بودیم مامانم به خاله پیشنهاد داد که اونام بیان و خالمم قبول کردو باهم رفتیم.راستش من خیلی خوشحال بودم چون ندا یکی از خوشگلترین دخترای فامیل بود و همه یجورایی تو کف اش.
روزه مسافرت رسید.خالم اینا امده بودن دمه خونه که بریم.من ماشینو بردم بیرون که چشمم به دختر خالم افتاد.وای چی می دیدم.یه شلواره جیین آبیه کمرنگ چسبون با یه مانتو کوتاه که البته یکم گشاد بود.یقه بازی داشت تا بالای خط سینش.پیاده شده بود که یه چیزی از صندوق برداره که همین که یکم خم شود کامل کونش مشخص شد.از دیدن این صحنه یدفه کیرم شق شد آخه خط کونش قشنگ مشخص بود.خلاصه با کلی شق درد را افتادیم.تو راه همش فکر می کردم چیکار کنم که یتونم بکنمش یا حداقل یه حال کوچیک باهاش بکنم.سعی کردم تو مسیر زیاد باهاش شوخی کنم که کم کم رومون بهم باز بشه.بلاخره رسیدیم به شمال و یه ویلا کناره دریا اجاره کردیم.قرار بود 3 روز اونجا باشیم.اگه قرار بود کاری بکنم فقط تو این 3 روز میشد.روزه اول همه باهم رفتیم شنا.چون ساحلش
خصوصی بود راحت بودیم.خودمو آماده کرده بودم که ندارو با مایو یا لباس باز ببینم اما یدفه خورد تو حالمو دیدم که با یه تاپه معمولی صورتی و یه شلوارک بلند پارچه ایی سفید امد.کلی به شانسم فوش دادمو رفتم جلوتر واسه شنا.
واسه خودم داشتم شنا می کردم که دیدم ندا داره شنا می کنه به طرفم.مامان و خاله ام که تو آب نیومدنو تو ساحل بودن بابا و شوهر خالمم چون شنا بلد نبودن همون اولا ایستاده بودنو داشتن باهم حرف می زدن.داشتم نگاشون می کردم که دیدیم ندا رسید نزدیکم.تا ایستاد یه دفه میخکوب شدم.تاپش خیس شده بود و سوتینش معلوم شده بود.یه سوتین مشکی.سینه هاش متوسط بودن اما به هیکلش میومد.داشتم نگا می کردم که گفت آریا کجایی؟فکرکنم خیلی تابلو نگا کردم چون رفت زیر آب که من دیگه نبینم.من همینجور ساکت بودم که گفت اینجا تنهایی چیکار می کنی؟منم یه نگا بهش کردمو گفتم از منظره ها لذت می برم(تو دلم گفتم مخصوصا از اون هیکل سکسیت)داشت بر میگشت که گفتم ندا من حوصلم سر رفته بیا یکم باهام شنا کنیمو مسخره بازی در بیاریم.که اون ضد حال ضدو گفت حال ندارم می خوام برم بیرون.دیدم این فرصتو نباید از دست بدم.یه زیر آبی رفتمو از عمد دستمو زدم به کونش.

وااای محشر بود نرمو گوشتی.یدفه یه جیقی ضد که من زیر آب کر شدم.امدم بالا که دیدم با یه قیافه عصبانی داره نگام می کنه.داشتم دنباله بهونه می گشتم واسه کارم که شوهر خالم داد زد چی شده که من بهش فهموندم چیزی نیست.دختر خالم داشت می رفت که گفتم ندا منظوری نداشتم می خواستم کمرتو بگیرم ولی اون محل ندادو رفت.منم پشت سرش رفتم.وقتی آب کم عمقتر شد تازه ششلوارشو دیدم که به خاطره خیسی کامل چسبیده بود بهشو رفته بود لایه چاک کونش.از دیدنش داشتم دییوونه میشدم.خلاصه گذشتو اون تا شب باهام حرف نمی زد.تصمیم گرفتم بهش اس مس اس بدم.اینجوری راحتترم می تونستم باهاش حرف بزنم.چنتا اس ام اس دادم ولی جواب نداد.چند بار بهش زنگ زدم تا بلاخره پیام داد که بله؟منم اول کلی عذرخواهی کردمو شرو کردم باهاش حرف زدن تا آشتی کرد.سر شام یه چند بار نگاش کردمو بهش چشمک زدم.اونم فقط لبخند میزد.بعد شام اون رفت ظرفارو بشوره و بقیه مشغول حرف زدن بودن که من رفتم پیششو یه دفه از پشت لوپش بوس کردمو گفتم ببخشید.می خواست حرف بزنه که گفتم من کمکت میکنم باهام بشوریم.همینطور که می شستیم کم کم از بقل چسبیدم بهش اما عکس العملی نشون نداد.مشغول بودیم که یدفه بدون مقدمه پرسید چرا اون کارو کاردی؟یکم منو من کردمو گفتم آخه آخه . . . که گفت آخه چی؟منم گفتم نمی تونم آخر شب اس ام اسی بهت میگم.شب موقع خواب بهم اس ام اس داد الان دیگه بگو. منم واسش نوشتم چون خیلی خوشگلی و اون لباسیم که موع شنا پوشیده بودی خیلی ناز بود تحریک شدمو اون کارو کردم . یه چند دقیقه پیام نداد و من عصابم خورد بود که دوباره گند زدم که یدفه دیدم پیام داد که حالا با اون کاری که کردی خوب شدی منم گفتم نه.


اون گفت پس چیکار کردی؟که من گفتم هیچی.دیگه پیام نداد.همین که بد برخورد نکرد نشونه خیلی خوبی بود.فردا نزدیکه ساعت 10 بهش گفتم بیا بریم شنا که اونم موافقت کرد.ایندفه یه تاپه تنگتر که کاملا گردیه سینشو نشون می داد با یه شلوارک کوتاهتر پوشیده بود که تا بالا زانوش بود.ساق پاش سفیدو کاملا ساف بود.باهام رفتیم تو دریا. خیالم زیاد راحت نبود چون درست بود که فقط خودمون 2 تا بودیم اما هر لحظه امکان داشت یکی بیاد.تا جایی که می شد بردمش جلو.دستشو گرفته بودم.دوباره تاپش خیس خورده بود اما ایندفه لباس زیرش مشخص نبود اما تاپش جوری چسبیده بود که نوکه سینشو میشد تشخیص داد.هیچی نمی گفتیم.حس سکسیه ناجوری پیدا کرده بودم.رفتم پشتشو از پشت بقلش کردم.یدفه شکه شدو سریع برگشت نگام کرد اما چیزی نگفت.من دوباره گرفتمش تو بقلمو بلندش کردم جوری که کیرم چسبید به کونش.تا اینکارو کردم فقط خیلی عادی بدون عصبانیت گفت نکن که من بیشتر حشری شدمو بیشتر فشار دادم.وااااییی داشتم سکته می کردم .چقد نرم بود.کیرم داشت می ترکید.دستمو بردم جلو گذاشتم رو کسش.فوری ذستشو گذاشت رو دستم اما من کار خودمو می کردم.می خواستم حشریش کنم.زیاد وقت نداشتم چون ممکن بود کسی بیاد.گردنشو شرو کردم به خوردن همزمان کسشو میمالیدمو کیرمو فشار می دادم به کونش.عمیق نفس می کشید و یه حالت شرم تو چهرش بود.ظیر چشمی ساحلو نگا می کردم که کسی نیاد.دمه گوشش گفتم دوست دارمو یواش سینشو گرفتم.واییییی خدایه من چیزی به این نرمی تا حالا لمس نکرده بودم.شرو کردم به مالیدن.دستمو آروم از زیره شلوارکو شرتش بردم و گذاشتم رو کسش.دوباره با دستش بالای دستمو گرفت اما داشت لذت می برد واسه همین زیاد زور نمی زد.کسش یکم مو داشت اما خیلی نرم بود فک کنم بخاطر این بود که تو آب بودیمو خیس بود.انگشت بزرگمو گذاشتم پایین قاچ کسش یکم دادم داخلو از پایین تا بالای کسش کشیدم که یدفه یه آهی کشید که نزدیک بود آبم بیاد.شرو کردمهمونجوری واسش بمالم.


همزمان سینشم می مالیدم.نفساش کوتاه شده بود و سریع.بینش ناله های آرومیم می کرد.دیگه بیشتر از این نمی تونستم این کارو بکنم چون ممکن بود کسی بیادو مارو ببینه.تصمیم گرفتم بریم یه جایه دیگه.از آب امدیم بیرون.یه نگا به ویلا کردمو دیدم یه گوشه ویلا یه باغچست که درختای شلوغی داره.رفتم نگا کردم دیدم پشتش علفیه و جای دنجیه.خوبیش این بود که یکم فاصله داشت با ساختمان ویلا اما میشد از زیر شاخه ها ویلارو دید و اگه کسی اومد فهمید.سریع به ندا علامت دادم که بیاد.تا رسید پشت باغچه چسبیدم بهشو لباشو گرفتم بین لبام.بلد نبودیم لب بگیریم آخه دفه اولمون بود اما کم کم را افتادیم.همینجور که لبشو می خوردم سینه هاشو می مالیدم اما زیاد حال نمی داد چون تاپش خیس بود.نشوندمش رو زمین.مایومو تا زانوهام کشیدم پایین.تا کیرمو دید که راسته خشکش زدو فقط نگا می کرد.البته کیرم 15 16 سانته اما فکر کنم چون دفه اولش بود اینجوری شدع بود.بهش گفتم بخورش که با سر گفت نه.هنوز خجالت داشت. سرشو گرفتمو کیرمو چسبوندم به لباش اما اون ساک نزد فقط یکم لباشو مالید به کیرم.خیلی حشری شده بودم.خوابوندامش رو زمین.تاپشو تا بالایه سینش زدم بالا.یه سوتین سفید خوشگل پوشیده بود.نمب تونستم کامل لباساشو در بیارم واسه همین سوتینشم زدم بالا.وواااااییی چی دیدم.2 تا سینه گرد با نوکه کوچیک و یه هاله قهوه ایی روشن.داشتم می مردم.سینشو گذاشتم تو دهنمو شرو کردم به مک زدن.با یکی از دستام شرو کردم اون یکی سینشو بمالم با اون یکیم کسشو می مالیدم.حشرش دوباره زد بالا.نفساش تند تند شده بود.شلوارکش کشی بود.تا زانو دادم پایین.یه شورت صورتی پوشیده بود که حشرمو 1000 برابر کرد.از رو شرت یکم دیگه کسشو مالیدم.یه نگا کردم ببینم کسی نیادا شرتشو کشیدم پایین.اوووووووفففف چی دیدم.یه کس خشگل کوچیک صورتی رنگ.یکم مو داشت اما خیلی کم بود.شرو کردم همینجور که نگاش می کردم با انگشت بمالمش.یکم که مالیدم صدای ناله های خفیفش درامد.همرمان سینشم می مالیدم.همش پیچ می خوردو کمرشو می داد بالا.نفساش خیلی تند شده بود و ناله می کرد.کیرمو می مالیدم به زانوش.یدفه یه آه بلند کشید و کمرشو داد بالا.فهمیدم ارضا شده.بهش گفتم برگرد.برگشت.عجب چاکی داشت.نمی شد تو اون موقعت کونشو بکنم.یکی آب دهنمو ریختم بین پاهاشو کیرمو گذاشتم روش.شرو کردم عقب جلو کردن.تو آسمونااا بودم.اون هیچی نمیگفت.سینه هاشو گرفته بودمو بین پاهاش تلمبه میزدم که یدفه آبم با فشار اومد.تو عمرم انقد ازم آب نیومده بود.سریع آبمو از زیره پاش کشیدم بالا مالیدم به کمرش بعدم لباساشو مرتب کردم. مایو خودمم کشیدم بالا و رفتیم تو دریا خودمونو تمیز کردیمو رفتیم تو ویلا. تو دریا ندا یه لب بهم دادو گفت دوسم داره.بعد این قضیه یه سکس کاملترم کردیم که شاید بعدا بنویسمش. نوشته آریا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بهترین دخترعمه دنیا با کسی زیبا

سلام بر بچه های حشری.امیدوارم حالتون خوب باشه.من اسمم نویده18سالمه یه خورده لاغرم قدمم بلنده موهامم لخته قیافمم شبیه به دختراست بیشتر.یه دخترعمه دارم سوم راهنماییه ولی چون باباش لبنانیه هیکلش به عربا رفته اونقدرخوش هیکلهوخوشکله که تاحالاچندتا خواستگارداشته با این سن کمش.بین پسرای فامیل همه بهش نظردارن.
دخترسربه زیریه باکسی هم کارنداره ولی خوب میشد یه جوری مخشوزد اخه اغلب این جوردخترا رو راحت ترمیشه کس خل کرد.زیادبه کسی پانمیده ولی خوب مدت زیادی بودرفته بودم تو کفش کاریش نمیشدکرد.
خیلی داشتم تلاش میکردم تا یه جوری لااقل رابطموباش بیشترکنم ولی انگارهرچی بیشترسعی میکردم بیشترازم دورمیشد.یه روزجمعه که فامیل همه جمع بودن خونه بابابزرگم اینا اینقدر تو چشاش نگاه کردم که بفهمه چی میخوام بعدازکلی تلاش تازه خانم داشت نگاه میکرد.یه لبخندزدم بازسرشوانذاخت پایین بااین حال ناامید نشدم.دیدم رفت تواشپزخونه گفتم برم دنبالش ببینم چی میشه خوش شانسی هیچکس تواشپزخونه نبود یهویی روکردبهم گفت واسه چی اینقدرنگاه میکنی اگه دنبال چیزی میگردی بگو شایدبتونم کمکت کنم گفتم چطورمگه؟.......خوب خوشکلی نمیتونم نگاه نکنم اشکال داره؟خندید رفت یه لیوان اب از تو یخچال برداشت داشت میرفت بهش گفتم اگه نگاه کردن اشکال نداره پس حتما اگه یه حسی هم بت داشته باشم اشکال نداره گفتش خوب حالا..دیگه پرو نشو.خندیدم این یه نقطه ی مثبت بود.قبلا هرچی یهش اس میدادم جواب نمیداد ایندفعه یه پیامک عاشقانه فرستادم دیدم جواب داده گفته برام جای سواله که چه حسی بهم داری اون روزگفتی بهش گفتم من اینهمه وقت خودموجردادم توهنوزنفهمیدی چه حسی بت دارم؟گفتش یه چیزایی روفهمیدم ولی نمیدونم میخوای چیکارکنی بش گفتم تودوست پسرداری گفت نه گفتم میخوای داشته باشی بازم گفت نه(ای خدادوباره مایه شدیم رفت)گفتم ازم خوشت نمیادگفت چراولی خوب...خوب اینکارافاییده ای نداره بش گفتم تواحساس نداری نه...گفتش چطورگفتم اینهمه دخترادوست پسردارن کلی هم باهاشون حال میکنن دیگه پرسیدن داره اخرش که چی گفت من ازدوست پسرداشتن بدم نمادولی میترسم دردسربشه.نمی ارزه به هم پیام بدیم زنگ بزنیم اخرشم ول کنیم بریم گفتم تونمیخوای یه بارم که شده لبای منوتجربه کنی بهت بدنمیگذره.گفتش نه کاری نداری(بیادوباره ریدبه احساساتمون)داشتم ناامیدمیشدم گفتم نه بای.همین جورتاشب داشتم میگفتم که دیگه بش فکرنمیکنم دیدم پیام داده گفته میخوام یه مدت دوست دخترت باشم ببینم چه حالی داره که تو میگی یهویی شکه شدم گفتم ای خدا دمت گرم.

دیگه رفتم توکارمخ کردنش پیامای کس شعردادن زنگ زدن قربون صدقش رفتن وامثال این کس خل بازیا.ازخونه ماتاخونه عمم ایناحدود10دقیقه پیاده راهه من هرروز که نه ولی یه روزدرمیون میرفتم به بهونه پسرعمم که 13سالشه خونه عمم ایناعمم یه روزدرمیون صبح هاخونه نبود.منم بابدبختی ازخواب تابستونم میزدم برم جیگرموببینم شوهرعمم که تاساعت دونمییومدفقط ماسع تابودیم وبس.ازرابطه ی ما یه هفته گذشته بود یه روز که من داشتم یادش میدادم چه جوری بره فیس بوک پسرعمم رفت بیرون بره فیلم ببینه وقتی میدیدمش قلبم اینقدرتندمیزدکه حدنداشت حالاچه برسه دوتایی تنهاباشیم معمولا زیاداونجانمیموندم درحدیک یادوساعت که بهم شک نکنن.وقتی تنهاشدیم بهش گفتم این لپایخوشکلت داره منووسوسه میکنه اجازه هست...گفتش اگه خیلی پرونمیشی یه بوس کوچولو میخوای بکنی اشکال نداره وای خداتاحالا خیلی کم بش دست زده بودم حالامیخوام ببوسمش اخخخ جوری چشماموبستم بوسش کردم که مطمانم هیچ وقت یادم نمیره.خندیدبهم گفت چه جوری بودگفتم رویایی.کاش بشه...گفتش ببین پروشدی گفتم باشه من تسلیمم اگه دیگه بوست کردم.گفت حالا قهر نکن به اون جاشم میرسی همینجور تو کونم عروسی بوددیدم مامانم زنگ زده میگه بیاخونه کارت دارم با بدبختی جداشدم اومدم خونه دیگه من مدام پیام میدادم فرداش که عمم خونه بود نرفتم روز بعدش رفتم ببینمش دیدم خوابه بیدارش نکردم دلم نیومد رفتم پی کس چرخ زدنم ساعت 12بودپیام دادگفتش چرا نیومدی دلم برات یه زره شده بودگفتم اومدم خواب تشریف داشتیدکمکم داشت رابطمون خیلی عاطفی میشدبهش گفتم من که میام خیلی خوش سلیقه لباس نمیپوشی منم حال نمیکنم نمیام.گفتش ببین پروشدی دوباره ولی این دفعه که اومدی ثابت میکنم بدسلیقه نیستم رفتم خونشون دیدم یه تاپ قرمز رنگ پوشیده بایه ساتن سفیدیه چادر رنگی سرش کرده که داداشش امارمونو نده هروقتم داداشه دورمیشدجوری جلوم اشوه میومدکه نزدیک بودابم بیاد.
دیدی گفتم اینجوردختراروراحت میشه کس خل کرد.

اینقدرحشری شده بودم که دلم میخواست همون وسط دربیارم بکنمش دیدم نمیشه به سرم زده بودکه برم جلق بزنم بااین که متنفرم.اخه یه دختر15.16ساله باچشمای عسلی لبای درشت که صورتی کرده بودسینه های درشت اندام نبودلعنتی انگارخدااونوسفارشی افریده دختر لبنانی همینه دیگه.بعددوسه ساعت دل کندم رفتم خونه.2روزبعدش ساعتای 9بودپیام داد داداشم مریض شده مامانم بردتش دکتربیاپیشم من تنهام گفتم به یه شرط میام گفتش بیاهرچی باشه قبوله رفتم خونشون دیدم یه تاپ مشکی تنگ پوشیدهبایه ساق سفیدیه دامن قرمزرنگم پوشیده که هنوزندیده بودمش کیرم داشت خودشوجرمیداد.اومدم توگفتش امروزمیخوام یه حال اساسی به توبدم دیگه عقده ای شدم ازبس صبرکردم.ازپله اومدم بالادستموگرفت بردتم تواتاقش منوبوسیدمن دیگه سرازپانمیشناختم گفت بهم قول میدی باپردم کارنداشته باشی گفتم نیازنیست قول بدم نمیگفتی هم حواسم شش دنگ جمع بودگفتش که بیااین من اینم تو هاکاردوستداری بکن راحت راحت باش منم هنوزحرفش تموم نشده بودجوری بغلش کردم که نزدیک بوددنده هاش بشکنه گفتش بابااروم ترچه خبرته.لباشوگرفتم تودهنم زبونموگذاشتم تودهنش هرچندباراولش بودولی انگارخوب بلدبودخوابوندمش روتخت چون وزنم خیلی زیاد نیست خوابیدم روش داشتم لبوگردنشومیخوردم که با اون چشمای خوشکلش جوری توچشمام نگاه میکردکه معلوم بوداونم عین من وحشت ناک حشرش بالازده ازروی تاپ دستموگذاشتم روسینه هاش که یه جوری گفت اه ه ه ه انگارداره میترکه یه خورده توهمون حالت سینه هاشومالوندم لبوگردنشم خوردم دیگه حالش دست خودش نبودتاپشودراوردم یه سوتین مشکی جلوچشمام بودیه لحظه نگاش کردم دیدم منتظره درش بیارم جوری درش اوردم که نزدیک بودپاره شه یه خورده نگاه هم کردیم خندیدیم بعدعین ادمایی که 10ساله غذانخوردن الان غذامیزارن جلوشون شروع کردم سینه هاشوخوردن حالانخورکی بخورسرسینه های قهوه ای کم رنگ اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ ابم اومد.ازبس حشری شده بودم یهویی ابم اومدشلوارموبه گندکشید.دشگه سرازپانمیشناختم حتمابایدچندبارارضامیشدم اخه چندساله توکفم نامردیه یه باارضاشدم تموم شه بره پی کارش.

شلوارشودوتایی دراوردیم شرتشم مشکی بود ازبس سینه هاشوخورده بودم همینجورداش اخ اخ میکرد.همین که زبونموگذاشتم لای کس مبارکش دوشبارکه تکون دادم دیدم خودشوخیس کردبه خوردنم ادامه دادم جوری اخو اوخ میکردکه بیاوببین.پیرهنمودراوردم شلوارمم دراوردم گفت شرتتو من بایددرارم گفتم چشم نفسم جون بخوا.شرتمودراوردخواست ساک بزنه که نذاشتم گفتم برا شما قباحت داره اینکاروبکنیداصلادرشان شمانیست اخه دلم نیومدچنین جیگری کیربخوره خودمونیم خیلی دوسش داشتم.یه نیش خندزد لباشو تا تهش کردم تو حلقم بعدخوابیدم روش کیرموگذاشتم لای پاش دستمم روی سینش بودبهش گفتم همینجوری لاپایی خودموارضاکنم گفت تومه به من خیلی حال دادی بزار منم بهت یه حال اساسی بدم ازروش پاشدم به حالت سگی شد اخخخخخخخخخخخخخ چه کس تنگ وخوشکلی به رنگ صورتی خدابه نسیب همتون بکنه.کیرموگذاشتم درسوراخ کونش وحشتناک حشری شده بودم گفتم میدونی که درد داره گفت یه چیزایی میدونم.گفتم من اروم میکنم زیاددردنداشته باشه ـناگفته نماندمن کیرم یه نمه بزرگه حدود 15 سانت خیلی هم خوشکلو خوش فرمه به صورت کله قندی ـ اروم کلشوکردم تودیدم صداش دراومدرنگشم قرمز شدگفتم خیلی درد داری گفت ازخیلی هم خیلی تر.گفتم میخوای درش بیارم گفت به خاطرتوتحملش میکنم وای جوری بوسیدمش که تاحالا هیچکس نتونسته یکیواینجوری ببوسه اروم اروم کردم تو دو سه بارکه کردم گفت اینجوری نمیشه خیلی دردش زیاده بزارروغن زیتون بیارم رفت واوردکیرموخوب چرب کردم بدنه اونم چرب کردم یه خورده ماساژدادم باسنشوبعددوباره اروم کردم توش دیگه حشرم بدزده بودبالا دردش میادبه تخمم خوابیدم روش جوری داشت جیغ میزد که گفتم الانه که همسایه هابیان ولی اهمیت ندادم بعد5دقیقه ابوریختم توکونش اخریایه اخ اوخی میکردکه وقتی ابم اومد به خودم گفتم کاش دیرترمیومد.بعدچندتا دسمال کاغذی برداشتم خودمو تمبز کردم اونم که همینجورافتاده بودروی تخت تمیزش کردم بعد یه لب مختصرازش گرفتم یه خورده هم به هم گفتیمو خندیدیم بهش گفتم من برم دیگه عمه ایناالان میرسن لباساموپوشیدم موهامم شونه زدم یه بوس ناز کردم اومدم خونه.هروقتم خونشون خالی میشد این ماجراادامه داشت تااین که رفتن لبنان بعدیه مدت ازدواج کردرفت پی کارش.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دو تا خانوم با شخصیت

این دفعه میخوم درباره ی یکی از فامیلام براتون بنویسم. مهوش 40 سالش و از شوهرش جدا شده و یه دختر 21 ساله هم داره. صورت زیبایی داره هیکل قلمی سینه های گرد و میزون و رون ساق فوق العاده . اون یه 14 سالی کانادا زندگی کرده و الان 3 سال اومده ایران. فوق العاده سکسیه و امکان نداره اونو ببینید و به سینه و ساقش نگاه نکنید. خونه ی اونا با ما زیاد فاصله نداره. منم هر دو سه روز یه بار پیشش میرم . بیشتر به خاطر دیدن هیکل زیبا ش و دخترش میرم. دخترش چون اونجا بزرگ شده یه جورایی فرهنگ اونارو هم داره. هم از لحاظ رفتار و هم از لحاظ پوشش و ... یعنی اگه یه ذره روش کار کنم قشنگ پا میده. ولی خواب من با مامانش بیشتر حال میکنم. در ضمن اینم داخل پرانتز بگم اون تو فامیل به سکسی پوشیدن معروف و خیلی دوست داره با مردا ارتباط برقرار کنه با وجود سن تقریبا بالاش البته برای این جور کارا . اون چون طلاق گرفته دنبال یه مرد مایه دار میگرده که دیگه با رفتن دخترش نه تنها بشه و نه مشکل مالی داشته باشه البته خودشون وضعشون بد نیست. اینارو خودش بهم گفته. اون از من خیلی خوشش میاد بخاطر همین بعضی اوقات با من درد و دل میکنه. اما بریم سر اصل مطلب ساعت حدود 9:30 شب بود من و میترا دخترش تو خونشو ن رو زمین دراز کشیده بودیم و فیلم میدیدیم که دیدم در صدا میخوره برگشتم چشمتو روز بد نبینه نمیدونین چی بود همون لحظه فورا کیرم دار شد. یه ماتو ابی کوتاه و تنگ با یه شلوار برمودا جین تا وسط ساق و یه کفش پاشنه بلند فوق العاده سکسی که دیگه پاهای برنزش اون تو داشت منفجر میشد مثل کیر من. کونشم که طبق معمول بد جور زده بود بیرون . سلام کرد و رفت تو اتاقش . بد دخترش رفت بخواب و اون اومد و کنار من دراز کشید و تلویزیون نگاه کرد عجب هیکلی داشت.


نمیدونم چی شد که یهو پرسید تو دوست دختر داری یا نه بهش گفتم نه. بعد گفت بچه های هم سن تو اونجا دوست دختر دارن. منم فقط یه سر تکون دادم و گفتم که اینجا اونجا نیست فرق فوکوله. بعد از چند دقیقه یهویی بدون مقدمه گفت یعنی تو تا حالا با کسی سکس نداشتی من که از حرفش تعجب کرده بودم گفتم نه بعد گفتش یعنی دوستم نداری منم که هنوز از حرفاش متعجب بودم با یه لبخند و سر تکون دادن جوابشو دادم. نمیدونم چی شد موبایلشو در اورد وبهم گفت اینشمار رو یادداشت کن. من نمیدونستم جریان چیه تا اومدم بپرسم گفت فقط بنویس. منم نوشتم بعدش گفت به این شماره زنگ بزن اسمش سوسن بگو از طرف مهوش زنگ میزنم بهت یه حالی میده. حالا دیگه مطمئن شده بودم که شماره کس بهم داده. منم از ذوق یه ساعت بد رفتم خونه و چون میدونستم فردا کسی خونه نیست تصمیم گرفتم فردا صبح زنگ بزنم. صبح ساعت 9 به سوسن خانوم زنگ زدم و خودمو معرفی کردم و گفتم از طرف مهوش خانوم تماس میگیرم اونم کلی تحویل گرفت و بعد از گرفتن ادرس گفت تا 1 ساعت دیگه میاد. تو این مدت تو فکر این بودم که حتما این مهوش هم دیگه این کارست و چه حالی میداد من باهاش یه حالی میکردم. زنگ در زده شد یه استرسی داشتم در رو باز کردم وقتی دیدمش کیرم شروع به تکون خوردن کرد. اولین چیزی که از بالا اومدن پله ها جلب توجه میکرد پاهای سفیدش توی اون کفش مشکی پاشنه بلندش بود با یه مانتوی مشکی و شلوار کوتاه سرمه*ای و موهای طلایی از دور داد میزد که کس. من همش نگران همسایه ها بودم که تابلو نشه. خلاصه اومد داخل بد از سلام و احوال پرسی قبل از اینکه من بگم پرسید اتاق کجاست من نشونش دادم در حال رفتن بود که ازش پرسیدم ببخشید چند سالتون که با خنده گفت هم سن مهوشم. هنوز باورم نمیشد که تا چند دقیقه دیگه قرار یه کس 40 ساله بکنم. منم چند دقیقه بعد رفتم داخل عجب هیکلی داشت فقط با یه شرت اونجا سرپا ایستاده بود داشت عکسای اتاقمو میدید. منو که دی به طرفم اومد و همون طوری سرپا در یک چشم به هم زدن شلوارمو کشید پایین. و شروع به ساک زدن کرد چه حالی میداد. دیگه میخواستم بگم که رو تخت دراز بکشه که زنگ خونمون زده شد. بهش گفتم بره گوشه اتاق و درو ببنده. وقتی پرسیدم کیه دیدم مهوش خانوم.


از یه طرف ترسیدم نکنه با مامانم اومده باشه. ولی وقتی دیدم تنهایی با همون تیپ حشری کننده دیروز اومده و منم که حشری بودم چیزی جز یه سکس حسابی به ذهنم نرسید. وقتی اومد تو کفششو کند و گفت ای کلک نتونستی دو روز خودتو نگهداری. منم لبخندی زدم بعدش گفت سوسن کجا****ست. معلوم بود که از قبل نقشه کشیده بود. منم با اشاره گفتم که اتاقه. وقتی داشت میرفت از پشت هیکل فوق العاده*ای داشت. کونش بد جوری زده بود بیرون. وارد اتاق شد سوسن لخت لخت فقط یه پیراهن منو پوشیده بود همدیگرو بغل کردن بعد مهوش با خنده به سوسن خانوم گفت به این فامیلمون حال دادی که اونم با لبخند گفت نه تازه شروع کرده بودیم اونم با خوشحالی منو نگاه کرد و شروع کرد به کندن لباساش. باورم نمیشد دو تا زن 40 سال که گاییدن یکیشون ارزوم بود جلوم لخت واستادن. مهوش دستمو گرفت و برد به طرف رخت خواب دراز کشیدم . هر دو تا شون با هم شروع کردن به خوردن کیر شق شده من. چه حالی میداد. داشتم به این فکر میکردم که تا چند دقیقه دیگه کیرم میره تو کس مهوش خانوم . هم زمان مهوش رو تخت دراز کشید و گفت حالا نوبت تو منم رفتم و کس زیباشو خوردم بوی خوبی میداد بعد از چند دقیقه کیرمو گذاشتم رو کسش و اروم فشار دادم .کم*کم صداش بلندتر میشد. سوسن هم مشغول خوردن سینه*های مهوش شد. در حال تقه زدن بودم که وقتی پاهای زیبای مهوشو دیدم به ارزوی چند سالم رسیدم و شروع به خوردن ساقش کردم. بعد از چند دقیقه نوبت سوسن خانوم شد. به پشت چهار زانو نشست و منم شروع که تلمبه زدن کردن سوراخ کونش تقریبا گشاد بود. دیگه داشت ابم میومد که بهشون گفتم. منم سرپا واستادم و اونا هم صورتاشونو جلو اوردن. من دستامو پشت سرم گذاشتم و اونا انقدر با کیرم ور رفتن که ابم پاشید رو صورتشون خیلی خالی کردم. بعدش افتادم رو تخت دیگه نای بلند شدن نداشتم اما بازم با دیدن بدن لخت مهوش کیرم یه تکونایی میخورد. اونا هم رفتن و صورتشون و شستن . بعد مهوش اومد بهم گفت بهت حال داد منم ازش تشکر کردم . و اونم ازم خواست که این موضوع بین خودمون بمونه. و گفت اگه بازم خواستی به سوسن زنگ بزن . حالا من موندمو سکس با دو تا خانوم با شخصیت
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
لذت اولین سکس با زن عمو

ﺳﻼﻡ.
ﻣﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺳﮑﺴﯿﻢ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ. ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻠﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪ ﺑﮕﻢ:ﺁﺧﻪ ﺑﺎﺑﺎﺟﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﺱ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺑﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺭﺑﻊ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﺲ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺁﺑﺸﻮ ﮐﺠﺎ ﺑﺮﯾﺰﻡ!!!ﭘﺲ ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﻢ ﺑﮕﯿﻦ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﻤﺒﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺟﻮﺭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺩ.ﺣﺎﻻ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻦ: ﻣﺎ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻋﻤﻮﻡ ﺍﯾﻨﺎ ﺗﻮ ﻭﺭﺍﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ2ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﻫﻤﺒﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺷﺐ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺳﭙﺮﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ.ﯾﻪ ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً17ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﯾﻪ ﺳﺮﯾﺎﻝ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻥ ﺳﺮﯾﺎﻝ ﭼﺮﺍﻏﻬﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﻮﻡ ﺍﯾﻨﺎ ﺷﺪﻡ.

ﭘﺸﺖ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﻮﻡ ﯾﻪ ﺍﻧﺒﺎﺭﯼ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺵ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﺪ.ﻣﻨﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺍﻧﺒﺎﺭﯼ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﻧﺒﺎﺭﯼ ﺑﺎﺯﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺪﺍﯼ ﻋﻤﻮﻡ ﻭ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ. ﻋﻤﻮﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ ﺁﺥ ﻭ ﺍﻭﺥ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﻋﻤﻮﻡ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺮﺩ.ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﺍﺻﻼً ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺻﺪﺍﯼ ﯾﻪ ﺳﮑﺲ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﻭ)ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻓﯿﻠﻢ(ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﻨﯿﺪﻡ ﻭ ﺟﻠﻖ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ.ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﻤﻮﻡ ﺁﺑﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ.ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﻤﺒﻞ ﺳﮑﺲ!ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺣﺘﯽ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﭘﺎﺵ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﻧﺎﺵ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺷﻮﺭﺗﺶ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.ﺑﺎ ﺷﻮﺭﺕ ﻭ ﮐﺮﺳﺖ ﻫﺎﺵ ﺟﻠﻖ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻗﺼﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﺵ ﺑﺰﻧﻢ.ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﻋﻤﻮﻡ ﺍﯾﻨﺎ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺗﺴﺖ ﺑﺨﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ.ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ ﺭﻓﺖ ﺣﻤﻮﻡ ﻭ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺣﻤﻮﻡ ﻭﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻭﻻ ﺷﺪ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﻟﺨﺘﺶ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ.ﻭﺍﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ.ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻫﺎﻡ ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﺷﻮﻥ ﺑﻌﺪﺍﺯﻇﻬﺮﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻇﻬﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ.ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ ﻫﻢ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻓﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺳﺮﯾﻊ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺷﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺗﻮ ﺳﺒﺪ ﺭﺧﺖ ﭼﺮﮐﻬﺎﺳﺖ.ﺷﻮﺭﺕ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺭﻭ ﯾﻪ ﺑﺎﻟﺸﺖ ﮔﺮﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﮐﯿﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﺍﻭﻥ.ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻣﻮ ﺁﺑﻤﻮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺭﻭ ﺷﻮﺭﺗﺶ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻤﯿﺰﺵ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﺭﯾﺶ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﮐﺮﺩ. ﺷﻮﺭﺕ ﺭﻭ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻮﺭﯼ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺗﻮ ﺳﺒﺪ ﻭ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﻢ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﺲ ﮐﯿﺮﯼ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺭﺧﺖ ﭼﺮﮐﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﺭﺷﻮﻥ. ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﮑﺜﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ.


ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺻﻼً ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺮ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﺭﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ4ﺑﺮﮒ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﻢ.ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﺳﻂ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﭺ ﺁﺏ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭﻩ ﺧﻢ ﺷﺪ ﻭ ﯾﻪ ﮐﻢ ﭘﺎﺷﻮ ﺩﺍﺩ ﺑﺎﻻ ﺗﺎ ﻭﺳﻂ ﺭﻭﻧﻬﺎﺵ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﻭ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﮔﺸﺖ.ﺣﺎﻻ ﺍﺻﻼً ﻣﻦ ﺗﻮ ﻧﺦ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﯾﻪ ﭘﺘﻮ ﻧﺎﺯﮎ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﭼﺮﺗﯽ ﺑﺰﻥ.ﻣﺎ ﺯﯾﺮ ﭘﺘﻮ ﺩﺭﺍﺯ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺑﺎﻟﺸﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺮﻭ ﺍﻭﻧﻮﺭﺗﺮ ﺗﺎ ﻣﻨﻢ ﺯﯾﺮ ﭘﺘﻮ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ.ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻬﺶ ﺟﺎ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﻭ ﮐﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﺘﻮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺭﻭ ﻣﻦ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﻭ ﮐﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﻣﻤﺎﺱ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ.ﻭﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻮﻥ ﯾﻪ ﺯﻥ ﺑﺎﻟﻎ ﺭﻭ ﺭﻭ ﺑﺪﻧﻢ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ.ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺪﻧﻢ ﮔﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﻣﻮﻧﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺸﺎﺭ ﮐﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮐﻮﻧﺶ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﺮﺩﻡ.ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﭻ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﻧﻔﺴﻬﺎﺷﻮ ﻣﻨﻈﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﻢ!ﻣﻨﻢ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﯾﻮﺍﺵ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﮐﻮﻧﺶ.ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﭘﯿﺶ ﺟﻠﻖ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﯿﺮﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﻓﺸﺎﺭﻭ ﯾﮑﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﺮﺩﻡ.ﺩﯾﮕﻪ ﺟﺮﺋﺘﻢ 100ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ.ﮐﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪﻡ ﺑﻬﺶ.ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻧﺶ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻃﺮﻑ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﺎﻻ.ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﯼ ﺷﻮﺭﺕ ﻫﻢ ﻧﭙﻮﺷﯿﺪﻩ!ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﮑﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﻣﺜﻼً ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﮐﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻗﻨﺒﻞ ﮐﺮﺩ.ﻣﻦ ﻫﻢ ﭘﺘﻮ ﺭﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ16 ﺳﺎﻧﺖ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ. ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻢ ﻻﯼ ﮐﻮﻥ ﻭ ﺭﻭﻧﺶ ﺭﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﮐﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﺶ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﺳﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ.

ﺧﯿﺴﯽ ﻭ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﮐﻮﺳﺶ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺧﻮﻥ ﺑﺪﻧﻢ ﺗﻮﮐﯿﺮﻡ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ!ﯾﻪ ﻓﺸﺎﺭ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﺳﺮﺵ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺴﺶ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺟﯿﻎ ﺧﻔﯿﻒ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺯﺩ.ﻟﺬﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻮﺱ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﻭﺻﻒ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﯿﻦ ﻧﺎﺧﻮﺩﺍﮔﺎﻩ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻤﺸﻮﻥ ﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﮑﻮﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﻡ ﺟﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﺳﺶ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺁﺏ ﮐﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ ﺗﻮﮐﻮﺳﺶ. ﺍﯾﻦ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﯾﻦ ﻟﺬﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻡ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻡ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻋﺎﺩﯼ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﮐﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﭘﺸﺘﻢ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﻡ.ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻡ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻫﻢ ﺍﺻﻼً ﺑﻪ ﺭﻭﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺳﮑﺴﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﻦ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺯﻧﻬﺎ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺳﮑﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﻭﻡ ﺑﻪ ﻟﺬﺕ ﺍﻭﻥ ﺳﮑﺲ ﺍﻭﻝ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﺝ ﻟﺬﺕ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ.
نوشته: رضا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکـــــــــــــــس با زن داییم میهن

ﺍﺳﻢ ﻣﻦ ﻗﺎﺩﺭ20 ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺯﻥ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﻣﻬﯿﻨﻪ 23 ﺳﺎﻟﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪﻱ ﺩﺍﻳﻲﺍﻳﻨﺎ ﺭﻭﺑﺮﻭﻱ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻣﺪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﻣﻦ ﻭ ﺯﻥ ﺩﺍﻳﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺷﻮﺧﻲ ﻣﻲﮐﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻴﺎ ﮐﺸﺘﻲ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺖ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﻲ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺸﺘﻲ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭﻱ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﻳﻪ ﺟﻮﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺸﻮ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﻟﻤﺲ ﮐﻨﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﺸﮑﻼﺗﻲ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﺮ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﭘﻼﺳﻲ.ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﻳﺪ ﺯﺩﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺑﻮﺩ)ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﻗﻬﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻳﻴﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﺒﻊ ﺁﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﻗﻬﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ(ﺷﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﺑﻴﻨﻲ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺭﻭ ﺩﻳﺪ ﻣﻴﺰﺩﻡ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺍﺗﺎﻗﺸﻮﻧﻮ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺣﻴﺎﻃﺸﻮﻥ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﺑﻮﺩ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺩﻳﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻗﻬﺮ ﺷﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺗﻮ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻧﻬﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺗﺎﻗﺸﻮﻧﻮ ﻣﻲﺑﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻧﺘﻮﻧﻢ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﻭ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻣﻨﻮ ﺣﺸﺮﻱ ﺗﺮﻣﻴﮑﺮﺩ.ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﮐﺴﻲ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﻴﺎﻃﺸﻮﻧﻮ ﺩﻳﺪ ﻣﻲﺯﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﺧﺖ ﻣﻴﺸﻮﺭﻩ ﺗﻨﺶ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﺯﻳﺮﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻧﺎﺯﮎ ﻭ ﻳﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﺮﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﺯﻳﺮﺵ ﭘﻴﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﺑﻴﻨﻢ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﻧﮕﺎﺵ ﻣﻴﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻳﻪ ﻣﺪﺗﻲ ﺩﻳﺪﻡ ﺭﻭﺷﻮ ﮐﺮﺩ ﻃﺮﻑ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻭ ﺗﺎ ﺩﻳﺪ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﮕﺎ ﻣﻲﮐﻨﻢ ﺳﺮﻳﻊ ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭ

ﺧﻴﻠﻲ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻗﺎﻳﻢ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﻧﺒﻴﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻳﮑﻲ ﺩﻭ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻭ ﻭﺭﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﻳﺪﻡ ﺯﻧﺪﺍﻳﻴﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﺰﻧﻢ ﮔﻔﺖ:ﺍﮔﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻬﺖ ﻣﻴﺮﺳﻪ ﮐﻮﺭ ﺧﻮﻧﺪﻱ ﺑﺪﺑﺨﺖ.ﺍﻳﻨﻮ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﻴﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﻳﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺗﻨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺧﺘﻬﺎ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺩ.ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﻳﻮﻭﻧﻪ ﻣﻲ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻲﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﺯ ﻟﺞ ﻣﺎ ﻧﺮﻩ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﮕﻪ، ﺧﻼﺻﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﻭﻥ ﻗﻀﻴﻪ ﺭﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻴﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﻱ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺩ ﻣﻴﺸﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻱ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻳﻔﻮﻥ ﻳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﻳﺪﻡ ﺯﻧﺪﺍﻳﻲ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﻭ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺑﻮﺳﻴﺪﻥ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﻲ ﺷﺪ ﻭﻟﻲ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﺎﻓﻲ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺩﻕ ﺩﻟﻤﻮ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﺍﻳﻲ ﺧﺎﻟﻲ ﮐﻨﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﻣﻮﻗﻊ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺩﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﻧﻮﺍﻳﻲ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭﻟﻲ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﻲ.ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﻲ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﭘﻴﺸﻢ ﺑﮕﺬﺭﻩ ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﻡ ﺭﺩ ﻣﻴﺸﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻲ ﺑﻪ)ﻡ)(ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﻳﻴﻢ( ﺑﮕﻲ ﮐﻪ ﻧﻮﻧﻮ ﺑﻴﺎﺭﻩ ﺩﻡ ﺩﺭﺕ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻮﻱ ﺯﺣﻤﺖ ﻧﻴﻔﺘﻲ ﺍﻳﻨﻮ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻳﻬﻮ ﺭﻧﮕﺶ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﭼﻴﻪ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺯﻭﺭﻡ ﺍﻳﻨﻪ ﺗﻮ ﺯﻭﺭﺕ ﭼﻴﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﮑﻨﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺳﻠﻄﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺑﻔﻬﻤﻮﻧﻢ ﻭﺍﻳﻨﮑﻪ ﺳﮑﺲ ﺑﺎ ﺍﻭﻧﻮ ﺣﻖ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻭ ﻭﺭﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺸﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻀﻴﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﻳﻲ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻳﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻻﻥ ﻣﻴﺎﻱ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺗﺎ ﻳﻪ ﺩﻝ ﺳﻴﺮ ﺑﮑﻨﻤﺖ ﻭ ﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﻭ ﻳﻪ ﺟﻮﺭﻱ ﺑﻪ ﺩﺍﻳﻲ ﻣﻴﺮﺳﻮﻧﻢ.ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﮕﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺣﺮﻓﻢ ﺍﻳﻨﻪ ﺑﻘﻴﺸﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﺍﻳﻨﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﻭ ﺗﻠﻔﻨﻮ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻣﻬﻤﻴﻦ ﺟﻮﺭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﺎﺩ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﺩ ﺩﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎ ﺑﻐﻠﺶ ﮐﺮﺩﻡ

ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﺰﻧﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺭﻓﺘﻦ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻱ ﭼﺘﻪ؟ ﺑﺮﺩﻣﺶ ﺗﻮ ﺯﻳﺮﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺨﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﻳﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﻡ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﺰﻧﻲ ﻫﻢ ﻣﻴﮑﻨﻤﺖ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺭﻭ ﺗﻮ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﭘﺨﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﺩﻳﺪ ﺩﺍﺭﻡ ﺟﺪﻱ ﻣﻴﮕﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﺮﻳﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﺰﻧﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﻱ ﻫﻢ ﺑﮑﻨﻤﺖ ﻫﻢ ﺧﺒﺮﺗﻮ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﺷﺪ.ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻟﺒﺎﺳﻠﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻣﻴﺸﺪﻡ ﻭﻗﺘﻲ ﺷﻮﺭﺗﺸﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﻲ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﮐﺴﺶ ﻭ ﻫﻲ ﻟﻴﺲ ﻣﻴﺰﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺖ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻭﺭ ﺑﺮﻡ ﻭ ﻳﺴﺮﻩ ﻣﻴﺮﻡ ﺳﺮ ﺍﺻﻞ ﻣﻄﻠﺐ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻣﺶ ﺭﻭﻱ ﺗﺨﺘﻲ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﻴﮑﻨﻬﮕﻔﺘﻢ ﺟﻴﮏ ﺟﻴﮏ ﻣﺴﺘﻮﻧﺖ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻧﺖ ﻧﺒﻮﺩ؟ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﻣﻨﻮ ﮐﻨﻒ ﻣﻴﮑﺮﺩﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﮑﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯﺷﻢ ﺑﻮﺩﻱ ﺍﻳﻨﻮ ﮔﻔﺘﻤﻮ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﻳﻬﻮ ﺟﻴﻎ ﺑﻠﻨﺪﻱ ﮐﺸﻴﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻴﺲ ﺍﮔﻪ ﺑﺨﻮﺍﻱ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻱ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﻳﻪ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺩﻫﻨﺖ ﺑﻴﺎﺩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﮐﺲ ﺩﺍﺩﻧﺘﻮ ﺣﺮﻭﻡ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﺑﻬﺖ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ. ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻣﻴﮑﺸﺖ ﮐﺴﮑﺶ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﻢ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺯﻭﺩﻱ ﻧﻴﺎﺩ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻣﻴﺨﺎﻡ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻳﻪ ﻧﻔﺲ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﮐﺸﻴﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﺠﺎﺷﻮ ﺩﻳﺪﻱ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺖ ﮐﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻬﺖ ﻟﻄﻒ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﮔﻪ ﻳﻪ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺩﻫﻨﺖ ﺑﻴﺎﺩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﮐﻴﺮﻣﻮ ﺍﺯ ﮐﺴﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻌﻄﻠﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﮔﺮﻳﺶ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﻣﻴﺸﺪ ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﻨﺪ ﺗﺮ ﻣﻴﮑﺮﺩﻣﺶ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺁﺑﻢ ﻣﻴﺎﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﻴﻔﻪ ﺁﺑﻤﻮ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﺑﺮﻳﺰﻡ ﮐﻴﺮﻣﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻣﻮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﺩﻳﮕﻪ ﺁﺑﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻬﺶ ﭼﺴﺒﻴﺪﻡ ﺗﺎ ﻧﺘﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻳﺰﻡ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﻫﻲ ﺗﻘﻼ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻳﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺑﻤﻮ ﺭﻳﺨﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﻫﻲ ﻫﻠﻢ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﻋﻘﺐ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺵ ﺑﺮﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﺣﺪﻭﺩ ﻳﮏ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻐﻠﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺁﺑﻢ ﺧﻮﺏ ﺗﻮﺵ ﺧﺎﻟﻲ ﺑﺸﻪ ﺑﻌﺪ ﻭﻟﺶ ﮐﺮﺩﻡ.

ﺩﻳﮕﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻣﻮﻧﺶ ﻧﻤﻴﺪﺍﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﻣﻴﺘﻮﻧﻲ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻲ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﻟﺒﺎﺳﺎﺵ ﮐﻪ ﻳﻬﻮ ﭘﺮﻳﺪﻡ ﻭ ﺷﻮﺭﺕ ﻭ ﮐﺮﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﮔﻔﺖ ﺍﻳﻨﺎﺭﻭ ﭼﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻲ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﻴﻂ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻌﺪﻳﻪ ﮔﻔﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻲ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﻧﺒﺎﺷﻲ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﮐﺮﺩ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻴﮑﺎﺭ ﺷﺪﻡ ﺑﻬﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﻴﺪﻡ ﺑﻴﺎﻱ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩﻱ.ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮﺍ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻲ ﻓﺤﺶ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﺰﻭﺭ ﻛﺸﻮﻧﺪﻣﺶ ﺗﻮ ﺣﻴﺎﻁ ﻭ ﻳﻪ ﻟﮕﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻧﺶ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺗﺎ ﮐﺴﻲ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺍﺯﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻴﺎﻱ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺗﺎ ﭘﺎﺭﺕ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻤﺶ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﻳﮕﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﺷﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﻫﻢ ﺷﻮﺭﺕ ﻭ ﮐﺮﺳﺘﻲ ﮐﻪ ﭘﺎﺵ ﺑﻮﺩﻭ ﮔﺮﻭﮔﺎﻥ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻢ
نوشته: قادر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
گاییدن دختر خوشگل و حشری خالم

سلام اسم من علی 25 سال سن دارم. این مطلبی رو که براتون مینویسم مربوط به پنج سال پیش میشه موقعی که هنوز مجرد بودم. من یک دختر خاله داشتم به اسم فرناز که تقریباً 10 سالی از من کوچکتر بود و این موضوع باعث شده بود که همیشه مثل یک دختر بچه بهش نگاه کنم ولی خوب بچه ها هم یه روزی بزرگ میشن و این موضوع طبیعتاً هم در رابطه با فرناز هم صدق میکنه. بله فرناز خانوم تقریباً به سن 18 سالگی رسیده بود که تمامی اندامش به بلوغ کامل رسید و عجیب که کون و پستونای اون بیشتر از هرجای دیگش رشد کرد به طوری که تو همون نگاه اول جلب توجه می‌کرد البته بازم من زیاد به این موضوع دقت نمی‌کردم ولی خوب فرناز شیطنت خاص خودش رو داشت و از همه دختر خاله‌هام به من نزدیکتر بود. من زمان مجردیم همیشه یه دوست دختر داشتم و معمولاً هم با همون یکی می‌پریدم یک چند وقتی خوردم به بی دوست دختری و حسابی کف کرده بودم البته اینو بگم که با همه دوست دخترام هم سکس داشتم و این موضوع باعث شده بود که شدیداً تحت فشار قرار بگیرم. فرناز اینا تو شهر دیگه‌ای زندگی میکردن و معمولاً در طی سال چند بار به شهر ما میومدن و خوب معمولا هم خونه ما میموندن. خونه ما دو طبقه بود و طبقه پایین معمولاً در اختیار من و خواهرم بود و طبقه بالا هم پدر مادرم سکونت داشتن.
یک روز صبح که خواب بودم احساس سنگینی رو کمرم کردم و چشامو باز کردم دیدم بله فرناز خانوم نشسته رو کمرم تا بیدار شدم بهم گفت پاشه تنبل خان. بیدار شدم و طبق معمول همیشه یکم سر به سر هم گذاشتیم و بعدش رفتم صبحونه بخورم ولی اینبار یه فرق اساسی با هر دفعه داشت نمیدونم چرا اینقدر اندام فرناز پیش چشمم خود نمایی می‌کرد تا شب هزار تا فکر به سرم زد و هردفعه با یه دلیلی سعی کردم این فکرها رو از سرم دور کنم ولی نشد. خالم برای دیدن اون یکی خواهرش رفت ولی فرناز موند پیش خواهرم یادمه که فصل امتحانات خواهرم بود و اون برای اینکه درس بخونه رفت تو اتاق خودش و مشغول درس خوندن شد. ساعت تقریبا 11 شب بود که مامان و بابام هم رفتن بالا بخوابن و من موندم و فرناز داشتم از کانال FoxMovie یه فیلم میدیدم و چراغها رو هم خاموش کردم که دیدم فرناز هم اومد کنار من نشست سرشو رو سینم گذاشت و شروع کرد به فیلم دیدن تا اینجاش عادی بود ولی من غیر عادی بودم و عطر بدنشو با تمام وجود داشتم احساس میکردم نمیدونم فکر میکنم به خاطر این چند ماهی بود که کسیو نکرده بودم دیگه اختیارم دست خودم نبود و کلاً کیرم کنترلمو به دست گرفته بود.

دستمو بردم سمت موهای فرناز که بلند و مشکی بود و شروع کردم با موهاش بازی کردن احساس کردک مه یکم تعجب کرد ولی کوتاه نیومدم و ادامه دادم چند دقیقه که گذشت شروع کردم با لاله گوشش بازی کردم و بعد از چند لحظه فشار سر فرناز رو سینم زیاد تر شد. دلمو زدم به دریا و دستم رو گذاشتم روی سینش فرناز هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد چند لحظه که گذشت شروع کردم با سینش بازی کردن بازم دیدم صداش در نمیاد با خودم گفتم اگه الان نکنمش دیگه هیچ وقت نمیتونم بکنمش فرناز یه دامن بلند و پیرهن یغه هفت تنش بود دستمو از تو یغش بردم داخل و از داخل سوتینش سینشو گرفتم وای خدا سینش انقدر بزرگ بود که تو کف دستم جا نمیشد و مثل آتش داغ بود بازم فرناز صداش در نیومد با نک انگشتم شروع کردم به بازی کردن با سر سینش که یهو دیدم یه آه کشید برای یک لحظه تو چشم هم خیره شدیم و نفهمیدم چی شد که لبهامون تو هم غفل شد همینجوری که اشتم لباش رو میخوردم دستمو اینبار از زیر پیرهنش بردم داخل وپستونشو از تو سوتینش کشیدم بیرون و از پیرنش درش اوردم لباشو ول کردم و مثل وحشیا افتادم به جون پستونش واقعاً پستونای بزرگی داشت اون یکی پستونشو رو هم در اوردم و با اون یکی دستم می مالیدمش انقدر از خود بی خود شده بودم که اصلاً حالیم نبود خواهرم تو اتاقه یه لحظه با صدای ناله فرناز به خودم اومدم از جام بلند شدم فرناز گفت کجا گفتم بزار ببینم خواهرم داره چکار میکنه اهسته رفتم سمت اتاق خواهر دیدم که بنده خدا از شدت خستگی همونجوری رو کتابش خوابش برده آروم درو بستم و برگشتم پیش فرناز بازک همون کارو تکرار کردیم فرناز بهم گفت امیر من واقعاً دوست دارم ولی نمیتونستم اینو بهت بگم. گفتم چقدر دوستم داری گفت بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی گفتم حاضری هر کاری گفتم بکنی تو چشمام نگاه کرد و بعد از یکم مکث گفت حاضرم

فرناز تو بغلم بود همونجوری خابوندمش رو زمین و همینجوری که تو چشماش نگاه میکردم سرمو بردم زیر دامنش رفتم سمت کسش و شرو کردم از رو شرت گازش گرفتم ولی خیلی آروم چند لحظه که گذشت دامنشو کامل از رو سرم زدم کنار دیدم چشاش رو بسته و داره لباش رو گاز میگیره دستمو بردم سمت شرتش و کامل از پاش در اوردم واقعاً کس محشری داشت شروع کردم به خوردنش و زبونمو روش میکشیدم صدای ناله فرناز اروم میومد برام جالب بود که فرناز اینقدر راحت با این قضیه کنار اومد و راحت گذاشت کسشو بخورم پیش خودم گفتم این بار اولش نیست. تقریباً یه 5 دقیقه ای کسش رو خوردم. دیگه وقتش بود که بکنمش بهش گفتم بریم تو اتاق من رفتیم و تا داخل شدیم با سرعت هرچه تمامتر لباسامونو در آوردیم واقعا لخت فرناز بی نظیر بود یک کون گنده و اون سینه های خفنش یک هیکل بابه گائیدن درست کرده بود دوباره تو چشام نگاه کرد و گفت دوستم داره اومدم بغلش کنم که دیدم دو زانو جلوم نشت و کیرمو کرد تو دهنش وای چی میدیدم اون مثل یه جنده حرفه ای داشت برام ساک میزد یه ذره که گذشت دستمو بردم زیر چونش و کیرمو از تو دهنش در اوردم گفتم فرناز خیلی حرفه ای ساک میزنی نکه دوست پسر داری گفت نخیرم از تو فیلمهای سکسی یاد گرفتم تو دلم گفتم ارواح عمت. دیگه برام مسجل بود که فرناز قبلاً با کسی رابطه داشته با خودک گفتم بهتر و یکم از عذاب وجدانی که میخوام دختر خاله باکره خودم رو بکنم کم شد. بهش گفتم فرناز میخوام بکنمت گفت من هنوز باز نشدم گفتم با کست کاری ندارم از کون میکنمت.

گفت نه خیلی درد داره گفتم اینم از تو فیلم سوپرا دیدی گفت خیلی بی مزه ای اصلاً نمیخوام گفتم باشه معذرت میخوام. گفت به بین یواش بکن خوب گفتم تو بسپارش به من قول میدم اذیت نشی. با چشای نگران نگام کرد گفتم بلرگرد و چهار دستو پا شو همین کارو کرد دیگه داشتم دیونه میشدم یک کون بزرگ و خوش حالت جلوم بود رفتم سر کمدم و کرممو از تو کمد بر داشتم. راستی اینو یادم رفت بگم من تقریباً اکثر دوست دخترهام باکره بودن و مجبور بودم از کون بکنمشون به خاطر همین اغلب سر این قضیه به مشکل میخوردم چند وقت پیش یکی از دوستام رفته بود هلند و به سفارش من یک کرم برام اورده بود که میگفت مخصوص کون کردنه
کرمه یه حالت ژلاتینی داشت و بی حس کننده هم بود. یه مقداری از کرم ریختم رو سوراخ کون فرناز و یه مقداری هم زدم به انگشت فرناز گفت این چی بود کونم یخ کرد گفتم عجله نکن میفهمی شروع کردم انگشتمو تو کونش کردن نسبتا راحت می رفت داخل دیگه شک نداشتم که فرناز قبلا هم سکس داشته کمک یه اگشتو کردم دو انگشت و بازم کرم زدم به سوراخش بعد از چند دقیقه تقریبا 3 تا انگشتم تو کونش بود و فرناز اروم داشت ناله میکرد. انگشتامو اروم در اوردم دوباره به سرکیرم و نصفی از او کرممو مالیدم و گذاشتم رو سوراخش بهش گفتم تا میتونه پستوناشه بچسبونه به زمین به محض اینکه این کارو کرد سوراخش یکم بیشتر نمایان شد شروع کردم به فشار دادن فرناز گفت آی ی ی ی ی ی و خواست یکم کونشو جمع کنه که سر کیرم رفت داخل گفت امیر یواش. یکم صبر کردم و بازم فشار دادم بازم صدای ناله فرناز رفت بالا و گفت تورو خدا یواش با دو تا دستم قمبلاشو از هم باز کردم و ایندفعه با یه فشار کیرمو تا ته کردم تو کونش فرناز گفت آ ی ی ی ی ی ی امیر تو رو خدا درش بیار گفتم یکم طاقت بیار الان آروم میشه چند لحظه ای تو همون حالت نگرش داشتم و شروع کردم بهع بیرون کشیدن کیرم هر سانت از کیرم که از تو کونش در میومد با دستاش زمینو چنگ میزدکیرمو تا نزدیک ختنه گاه از تو کونش کشیدم بیرون و دوباره فشار دادم بازم فرناز ناله کرد و گفت آ خ خ خ خ خ خ چند بار اینکارو کردم و دیگه فرناز اعتراضی نمیکرد و صدای آی تبدیل شده بود به آه ه ه ه کاملاص سوراخش جا باز کرده بود و کیر من به راحتی داخل کونش عقب جلو میشد سرعت تلمبه زدنمو زیاد کردم هر بار که تا ته میکردم تو مونش قمبلاش میلرزید و من بیشتر حشری میشدم

تو یک لحظه کیرمو از تو کونش کشیدم بیروم و فرناز گفت آ ی ی ی ی ی ی ی ی ی و یهو گوزید احساس کردم از خجالت آب شد گفتم ناراحت نشو این طبیعیه بنده خدا سوراخش به قطر کیرم باز مونده بود کیرم زیاد دراز نیست ولی نسبتاً کلفته. دوباره کیرمو کردم داخل و شروع کردم تلمبه زدن اول اروم و بعدش تند تند دیگه فرناز نتونست خودشو کنترل کنه و با صدای نسبتاً زیاد شروع به ناله کردن کرد دیگه آبم داشت میومد کیرمو تا ته کردم تو کونش و خودمو آزاد کردم فکر کنم یه یک لیتری ازم آب رفت تا قطره آخر آبمو تو کونش خالی کردم دیگه کار تموم شده بود و من کون گنده دختر خالمو فتح کرده بودم. کیرمو از تو کونش در آوردم و یه دستمال گذاشتم جلوی سوراخش که آب ازش نیاد بیرون فرناز هنوز داشت نفس نفس میزد. برگشت نگام کرد و گفت خیلی لوسی نفسمو بند آوردی دیگه کونمو احساس نمیکنم گفتم نگران نباش همه دخترا اولش همینو میگن گفت تو بیخود کردی از حالا بهت میگم اگه میخوای با من باشی باید قید هرچی دوست دختر داری رو بزنی گفتم دیوونه من اگه کسیو داشتم که با تو نمیریختم رو هم گفت به هر حال من خبر دارم تو دوست دختر داری و از حالا به بعد فقط باید با من باشی گفتم بازم این کونو در اختیارم میزاری خندید و گفت اگه همینجوری که امشب کردی بازم بکنیم آره. تو اون چند روزی که خونمون بود هر شب کارمون همین بود به محظ اینکه همه میخوابیدن دوباره فرناز به قولش عمل میکرد و منم مثل همون شب اول ترتیب کونشو میدادم. البته وقتی که برگشت شهرشون چون میدونستم تا حداقل 2 ماه دیگه دستم بش نمیرسه یک دوست دوختر دیگه برا خودم دستو پا کردم ولی تا موقع ازدواجم که 2 سال بعدش بود تقریبا یه 30 چهل باری دوباره از کون کردمش. الان هر دو ما ازدواج کردیم و معمولاً تو یه سال 2 سه باری همدیگه رو میبینیم ولی دیگه هیچ رابطه ای بینمون نیست. امیدوارم خوشبخت بشه و خوش ب حال شوهرش.
نوشته:‌ علی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دخترخاله 15 ساله ام

سلام دوستان .نمی دونم بعد از خوندن این داستان من درمورد من و داستانم چه فکری میکنید؟! فقط میتونم قسم بخورم که داستان من برخلاف اکثر داستانهایی که خوندم عین حقیقته...قبل از هرچیزی بگم که من اسمم آرشه و الان 24 سالمه و این داستان مربوط میشه به 7 سال قبل که من 17 ساله بودم و دخترخاله عزیزم رویا جون 15 سالش بود...منو رویا از بچگی باهم خیلی صمیمی بودیم و خیلی همو دوست داریم.خونه ما شیرازه بخاطر مسائلی از شهر خودمان که کرجه به شیراز آمدیم.خونه رویا جانم هم کرجه.رویا متاسفانه برخلاف بقیه خانواده که تحصیل کرده اند از سن 15 سالگی یعنی وقتی که تنها کلاس سوم راهنمایی بود دست از تحصیل برداشتو با پسری که دوست داشت ازدواج کرد.حدودا 6 ماه از ازدواجش گذشته بود که قرار بود با شوهرش و داییم اینا بیان شیراز منزل ما.اما چون شوهرش یه ماموریت و مسئله کاری براش پیش اومده بود نمی تونست که بیاد منزل ما اما چون رویا دوست داشت که بیاد و برای اینکه رویا هم تو این مدت احساس دلتنگی وتنهایی نکنه شوهرش بهش اجازه داده بود که با داییم اینا بیاد و من از این بابت خیلی خوشحال بودم.(البته بگم که من اصلا به سکس باهاش فکر نمی کردم و نمی دونستم که قراره چه اتفاقاتی بیوفته!!!)

به هرحال روز موعود فرا رسیدو آمدن...شب شده بود که رسیدن و رویا و زن داییم رفتن که لباس مناسب داخل خونه بپوشند و وقتی اومدن بیرون مطابق معمول رویا یک لباس کاملا راحت و آزاد و باز یعنی یک تاب و یک شلوارک تنگ جذاب به رنگ آبی آسمانی پوشیده بود که وقتی راه میرفت و یا خم میشد کاملا سینه هاش از بغل سوتین قرمز خوشکلش مشخص بود و چاک کون گرد و نسبتا بزرگ و لوپزیش معلوم میشد (اینجا لازم شد که مشخصات ظاهری عزیزم رویا رو براتون بگم :رویا سینه های گرد و کمی شل و بسیار خوش فرم و دارای سایز بسیار عالی و جذاب که خیلی خوش خوراکه همچنین قدش حدودا 170 است و از همه مهمتر و شهوتی تر ساقهای پاش و رانشه که خیلی خوش تراشه دیگه باسنشو نگو که من بدجور دیونشم چون برجسته و صفت و تپله.) منم ناخوداگاه توجهم بهش جلب میشد...ساعت حدودا یک نصف شب شده بود جای داییم اینا رو تو اتاق پهن کردن و خوابیدن و منو رویا و مادرم تو هال خوابیدیم.من بی خوابی زده بود به سرم و داشتم چندتا داستان سکسی که تو گوشیم بودو میخوندم و داشتم از شق درد میمردم.از یه طرف داستانها از یه طرف اندام رویا که هرازچندگاهی دیدش میزدم.که یکدفعه رویا گفت تو دو ساعته به چی زل زدی مگه چی تو گوشیته که ازش سر بلند نمیکنی؟! بده منم ببینم شاید منم خوشم اومد! که من گفتم بخواب به تو چه فضول که تا اینو شنید اومد سراغم و گازم گرفتو خودشو لوس کرد که بزارم ببینه و چون من نمی خواستم دیدش بهم بدشه نمی زاشتم که دیگه شروع به مبارزه کردن کرد باهام و میخواست به زور ازم گوشیو بگیره که یهو دستش خورد به کیر شق شدم که داشت شلوار راحتیمو جر میداد!!! تا این اتفاق افتاد هردومون ساکت شدیم صورتش سرخ شد و نمیدونست چی بگه؟ بخنده شرم بکنه؟ یا...؟ بعد چند ثانیه گفت فهمیدم داشتی با گوشیت چکار میکردی!(منظورش کیر شقم بود که معلوم بود یا سوپر نگاه میکردم یا داستان سکسی میخوندم...) من کمی خجالت کشیدم و اونم رفت خوابید و منم وقتی خوابش برد به افتخار اون کون گندش که بخاطر گرما روش پتو ننداخته بود و به طرف من قمبل کرده بودش یه جلق حسابی زدمو خوابیدم...

فرداش همین که منو دید زد زیر خنده و بهم گفت عزیز دلم باید حتما امشب بهم نشون بدی که اون چی بود که تونسته بود پسر خاله خشکلمو به خودش اونطوری مجذوب کنه! انقد اصرار کرد که قبول کردم.شب وقت خواب که همه خوابیدن اومد سر جای خواب من و گفت آرشی وقتشه بهم نشون بده؟ منم زرنگی کردم و یکی از داستانها که مربوط به سکس یه دخترخاله و پسرخاله بودو بهش نشون دادم.که وقتی موضوعو خوند با شرم خاصی گفت وای من تا حالا داستان اینجوری نخونده بودم این که سکسیه و مربوط به چه کسانی هم هست! منم خندیدم و چون با هم راحتو صمیمی بودیم بلخره به شرممون غلبه کردیمو با هم شروع کردیم به خوندنش وسطهای داستان که به جاهای حساس رسیده بود دلمو زدم به دریا و دست چپمو گذاشتم رو باسنش(آخه هردو به پهلو دراز کشیده بودیم) معلوم بود که شکه شده و انتظار چنین حرکتی نداشت!!! به هر حال داستان تموم شدو رفت سرجاش که بخوابه(اینم بگم که جاش کنار جای من بود) روشو به من کرد که بهش گفتم تو هم به همونی میفکری که من میفکرم؟ که گفت فکرت چیه گفتم اینکه اون گردن سبزه و خشکلتو بمکم با لبام! ترسیدم که الان عکس العملش چیه؟ که با کمی مکث و خجالت گفت خوب کی جلوتو گرفته؟! وقتی اینو شنیدم داشتم از خوشحالی کس در میاوردم! که سریع قبل از اینکه پشیمون بشه شرمع به خوردن و لیس زدن و مکیدن گردنش کردم.که به خودش می پیچید و آهو اووف میکرد که گفتم عزیزم اگه میخوای حالمونو نگیرن و تا صبح در خدمتت باشم فقط یواش در گوشم آهو ناله و ابراض احساسات کن که گفت آخه خیلی سخته ولی چشم.منم کاملا حرفه ای گردنشو خوردم و اونم حسابی حال میکرد وبرام ناز میکرد در گوشم و هی میگفت عاشقتم بدجور حالمو خراب کردی خدا بهت رحم کنه امشب! بعد پتو رو انداختم رومونو رفتم سراغ سینه هاش...وای همونطور که گفتم چه سینه هایی یکیشو انداختم تو دهنمو یکیشم گرفتم تو دستم و چند ثانیه یک بار هم یه لبی ازش میگرفتم که اون لبهای برجستش بدتر حشریم میکرد...

همش میگفت آرشم میخوامت تو مال منی من زنت میشم امشب بکنم بخورم پارم کن هرچی دلت میخواد بکن...با حرفاش حالی به هولی میشدم. رفتم سراغ کسش باورکنید از روی شلوارک و شرت بوش زیر پتو رو پر کرده بود و آب کس نازش زده بود بیرون.شلوارکشو کشیدم پایین وای چه شرت حشری کننده ای داشت.آب از زیر شرتش سرازیر شده بود.قشنگ از زیر شرت کس باد کردش مشخص بود.از رو شرت لیسش زدم که موهامو گرفت و سرم فشار میداد تو کسش.خیلی حشری بود.(آخه دخترها تو این سن خیلی حساس و حشرین) شرتشو کشید پایین گفت مال تو...منو حسابی خوردم براش که آبش همش میرفت تو دهنم.رویا دیگه تو حال خودش نبود و داشت به لرزه می افتاد که از کسش بیشکون گرفتمو حالشو خراب کردم و نذاشتم ارضا بشه داشت از خشم دیونه میشد و میخواست بزنه تو گوشم.که گفتم گلم هنوز خیلی کارت دارم میخوای ارضا بشیو ده برو که رفتی! کور خوندی دارم دیونه میشم واست شلوارکتو پات کن بیا کارت دارم...بلندش کردم بردمش سمت در حیاط(آخه حمام و دستشویمون داخل حیاط بود چون خونمون کمی قدیمی بود) بهش گفتم بی صدا بیا بریم حمام تا حسابتو برسم.میترسید که این ریسکو بکنه و همش میگفت میفهمنو آبرومون میره منم چون حشری بودم چیزی حالیم نبودو گفتم به کیرم بیا بریم.به زور راضی شدو باترسو لرز امد دنبالم رفتیم تو حمام...زود لخت شدم و لختش کردم حالا اون دختر نازو خشکلو خوش اندام لخت در اختیارم بودو میتونستم هرچی دلم بخواد بکنم.بهش گفتم نوبت تو که بهم حال بدی و خوب میدونست چکار کنه:ازم چندتا لب گرفتو رفت سراغ کیرم وای چه ساکی میزد داشتم از هوش میرفتم و میگفتم آره بخورش عوضی من زن امشب من جنده بخورش چون من میخوام و هی از این دستورا بهش میدادم و اونم با این حرفا حشری تر و حرفه ای تر میشد که بهم گفت چهار دستو پا بشینم رو زمین منم این کارو کردم گفت تا حالا کسی همزمان تخماتو خورده و هم زمان سوراخ کونتو لیسیده؟ با تعجب گفتم نه!!! تو هم این کارو نکن کثیفه کونم مو داره تمیز نیست عزیز... که گفت خیلی بیشتر ازین که فک میکنی دوست دارم و برام مهم نیست و اصلا چندشم نمیشه بلکه حشریترم میشم...

گفتم خود دانی و شروع کرد به این کار وای چه حالی میداد با زبونش تخمامو تا سر سوراخ کونمو میلیسید و هرازگاهی زبونشو میکرد تو کونم و میگفت چه عطرو بوی داشتم با همین کاراش ارضا میشدم که بلند شدم و گفتم نوبت گاییدنته که با ذوق گفت آخجون. کیرمو گذاشتم دم کسش و با یه فشار کیر کلفتم تا ته رفت تو و چنان جیغی کشید که گفتم الان کاشی ها میاد پایین یا مادرم اینا بیدار میشن میان ببینن چه خبرشده؟! وای چه کس گرمو نازو خیسو لزجی بود تنگ تر از اونی بود که فکرشو بکنید. تو فضا بودم اونم تو حال خودش بودو میگفت وای این کیره آرشه منه که رفته توم.آخخخخخخخ واییییییی اوی ی ی ی ی ی...وای که عزیزم پسرخالم چه حالی بهم داده خاله جون ممنون که همچین آرشی واسم زاییدی و...من گفتم این کیر تا آخر عمرمال تو آخ خ خ خ شوهر جونت کجاست که ببینه زن 6 ماه عقدیشو چطور دارم جر میدم آره آره.هردو در اوج حال بودیم که یه چیز خیلی گرم ریخت رو کیرم و رفت رو رانم اول فکر کردم که آب کسشه و ارضا شده اما دیدم نه بابا این آب خیلی زیاده و زردرنگه که فهمیدم ادرارشه که از شدت حال نتونسته کنترلش کنه و ریخته روم.راستش خیلی کرمو با حال بود برای کیرم.بهش گفتم شاشوندمت گلم؟! که گفت آره حال کردی اینم سورپرایز دیگه من واسه کیر عزیز پسرخاله جونم تو این حرفا بودیم که تلمبه زدنامو سریعتر کردمو جیغش در اومدو لبمو با دندون گاز گرفتو گفت داری ارضام میکنی عشقم که منم گفتم منم نزدیکم که گفت آبتو توم خالی نکنی ها درار بریز تو دهنم...بعد این حرف لریزید تو بغلمو ارضا شد منم کیرمو توش فشاردادم چند بار که آبم داشت میومد که کیرمو در آوردمو در حالی که هنوز میلرزید فهمید منظورم چیه و دهنشو زود آورد و شروع کرد به ساک زدن منم موهاشو میکشیدمو با یک آه بلند آه آه آه آخ خ خ خ آبم با فشار ریخت تو دهنش و قشنگ برام خالی کردش تو دهنش...وقتی دهنشو باز کرد راحت یه نصف لیوان اگه اغراق نباشه منی تو دهنش و رو زبونش بود که به زور تونست بگه اینو میبینی؟؟؟ منم گفتم آره بعد دهنشو بستو وقتی باز کرد گفت دیگه نمیبینی!!! خندم گرفت ولی همه آب کیرمو خورد و قورت داد...لباسامونو پوشیدیمو رفتیم تو خونه که خوشبختانه کسی بیدار نشده بود و آب از آب تکون نخورده بود...اینم از داستان واقعی ما امیدوارم خشتون بیاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من و خواهر زن گوشتالو

با عرض سلام خدمت همه این داستانو که می خوام تعریف کنم کاملا واقعی هستش و به علت جلو گیری از یه مسائلی من از نام های مجازی استفاده میکنم اسم من آریا هستش و الان یه 5سالی هست که ازدواج کردم قد من 188و وزن من 90کیلو هست دارا ی مدرک کارشناسی حسابداری و از قهرمانان ورزشی کشور من زمانی که متاهل بودم هم به هیچ کس رحم نمیکردم چون خیلی خوب سکس میکنم یه روز خواهر زن خودمو که حدود 5سال از من بزرگتر و دارای 2بچه بود رو به چشم یه خریدار نگاه کردم واقعا خوشگله قدشم بلنده و منم میمیرم برای خانم های قد بلند خلاصه عسل با من رابطه تلفنی داشت و با من در مورد زندگیش مشورت میکرد و با هم خیلی راحت بودیم تا اینکه یه روز به من زنگ زد و از شوهرش خیلی گلایه کرد منم که موقعیتو خوب میدیدم گفتم شاید علتش سکس باشه آیا با شوهرت سکس داری اونم گفت آره بابا هر شب از کول هم بالا میریم اینم بگم که اون خودش 30سالش بود و شوهرش 45ساله خلاصه دیگه روی من و عسل به هم باز شده بود و حتی از سکس های خودمون با هم حرف میزدیم تا اینکه یه روز عسل با بچه کوچیکش اومد تهران تا بره دکتر و اومد خونه ما منم فردای اون روز سر کار نرفتم وتو خونه موندم وقتی که خانومم رفت سر کار رفتم سراغ عسل و با هم اول کلی حرف زدیم بعد شروع کردم به دست زدن به پاهاش گوشتالو و مچ پاش خیلی سکسی بود اون اصلا نمیذاشت و خودشو عقب میکشید خلاصه دیگه حالم خراب شد و هیچی نفهمیدم بچه اون هم تو اتاق خواب بود رفتم درو روش قفل کردم بعد عسلو بردم تو حموم وبه زور ازش لب گرفتم و خودمو ارضا کردم تا اینکه یه چند ماه گذشت و من و عسل واقعا همدیگرو دوست داشتیم تا اینکه من رفتم و تو شهر اونا یه مغازه زدم و عسلو به عنوان فروشنده گذاشتم در مغازه من چون جایی نداشتم واسه خواب 2ماه خونه اونا زندگی میکردم یه روز که بچه هاش خونه نبودن با هم تنها بودیم اینم بگم که شوهر عسل خیلی به من اعتماد داشت خلاصه اول از هم خوب لب گرفتیم زبوونشو میکرد تو دهنم منم خوب لبا شو گاز میگرفتم دوباره به زور لختش کردم چون نمیذاشت فقط شورت تو پاش بود رو تخت رو هم بودیم و من همه جاشو لیس میزدم تا یه دفعه کیرمو دراوردم و کردم تو کوسش خیلی تنگ بود من تعجب میکردم که چه طور 2تا بچه از اون کوس درومده بود البته خودش گفت که رفته کوسشو ترمیم کرده خلاصه همه جوره عسلو کردم و آبمو ریختم رو سینش بعد به هم گفت چیکار کردی تو منو گاییدی خلاصه این کار تا مدتی که من تو خونه اونا بودم ادامه داشت تا اینکه دیگه از خودم بدم میومد و از شوهر و زن خودم خجالت میکشیدم مغازه رو ول کردم به امان خدا چون مغازه مال عسل بود ولی اینمبگمکه من واقعا عاشق عسل شده بودم ولی نمیشد چون من زن دار اون شوهردار بعد آشنا نزدیک واقعا داشتم دیونه میشدم خلاصه من با عسل قهر کدم و الان 2 ساله که کلا با هاشون قطع رابطه کردم ولی من از خدا طلب بخشش کردم چون یه چند سالی بود که از خدا دور بودم خلاصه قبل از سکسی خوب فکر کنید و با کیرتون فکر نکنید خواهش میکنم نظراتتونو تو سایت بذارید و یادتون باشه جنده کنید ولی جنده نکنید...نوشته آریا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کس با دختر عموی متاهل در خرابه

متن خاطره: با سلام اسم من امین 20سالمه دختر عمویی دارم که با من هم سنه و اسمش شیرینه اون در حال حاضر نامزد داره من با اون تا قبل از نامزد کردنش رابطه دوستی داشتیم اما سکس نداشتیم داستان بر می گرده به قبل از ماه رمضون که می خواستیم با عوم شون بریم عزا که رفتیم خونه ی عموم بعد که می خواستیم بریم شیرین گفت که من خونه می مونم چون هم توی یک ماشین هممون جا نمی شیم ودوستم می خواد برام فلش بیاره بعد منم گفتم منم نمیام که شیرین تنها نباشه اونام قبول کردند و گفتند خب نادر رو هم نگه دارین ما هم قبول کردیم نادر بچه عمومه و 4 سالشه اون رو گذاشتن که ما خلاف نکنیم و بعد مامان و بابام وعموم و زن عموم رفتد عزا شیرین تو خونه چادرش در اورد و کمی بد حجاب راه میرفت منم چون می دونسم کمی حشرش زیاده سر شوخی رو باز کردم مثلا نگاه معنا دار می کردم و جلوش کیرم رو می مالیدم واز کنارش که رد میشدم کونش رو ضربه میزدم اونم می خندید بعد از این کار ها رفت نشست منم نادر رو بردم خونهی همسایه تا با دوستش بازی کنه.برگشتم خونه و کنار شیرین نشستم و دستم رو انداختم گردنش گفتم چی نامرد شدی!!!!از وقتی نامزد کردی دیگه تحویل نمی گیری.انگار که نه انگار من و تو با هم دوست بودیم غیر از اون با هم رابطه فامیلی داریم .گفت خب من نامزد دارم زشته دیگه....من گفتم زشت اینه که دیگه مثل قبلا کسی رو که عاشقت بود رو دوست نداشته باشی .خندید و گفت به قران خیلی دوست دارم حتی بیشتر از خلیل .خلیل نامزدشه.منم زود بغلش کردم و کفتم منم دوست دارم وسریع ازش لب گرفتم.گفت ول کن دیگه کسی نیاد منم به خواسته ی اون ولش کر دم و شماره جدیدش رو گرفتم بعد بهش گفتم دوست دارم مثل قبل رابطه ما خیلی محکم باشه شیرین گفت مگه من میگم نباشه منم نتونستم خودم رو نگه دارم و زود گفتم هنوز س قولت هستی گفت کدوم قول گفتم تو به من قول یک سکس جانانه رو دادی گفت اون مال بل نامزدیم بود منم گفتم هر جور دوست داری !!!بعد رفتم و نادر رو بردم مغازه براش بستنی خریدم و وقتی بر گشتم دیدم بابام شون اومدن بعد نادر رو دادم و اومدیم خونمون....یک هفته ای از این ماجرا گذشت که دیدم شیرین اس داده که من برای عمل ه قولم امادم چیکار کنم بعد من باهاش قرار گذاشتم یک روز عصر برم دنبالش و.ما توی خیابان نور نیشابور زندگی می کنیم کوچه بالای خونه ی ما ساختمونی هست در دست ساخت که چند ماهی بود توش کار نمی کردن.اون جا رو خوب بررسیکردم و زنگ زدم به شیرین گفت منتظرتممنم با ماشین رفتم دنبالش و سوارش کردم حرکت کردم گفتم چی داری ؟گفت یعنی چی؟گفتم هیچی سر راه وایستادم از داروخانه کاندم و لارجرباکس خریدم ورفتیم در خونه ی ما بعد گفت من باید تا ساعت 7 برم خونه .گفتم اوووو هنوز ساعت 5 خودم تا قبل از ساعت 7 می برمت خونه گفت حالا کی خونتونه؟گفتم همه !!!!گفت خب اومدیم چی کار کنیم گفتم عجله نکن .بعد من فرش مسافرتی رو با چیز هایی که خریده بودم برداشتم و گفتم دنبالم بیا .با هم رفتیم جلوی ساختمان کوچه بعدی صبر کردم کوچه که خلوت شد رفتیم توی ساختمان بعد رفتیم طبقه 2 جایی که از خونه ها دیده نشه بعد سنگ های یک تیکه از زمین رو جمع کردم و فرش رو باز کردم شیرینم همش می گفت خیلی دیوانه ای بع منم سریع بغلش کردم شروع کر دم لب گرفتن مچ مچ می کرد و منم نازش می کردم و دکمه های مانتوش رو باز می کردم که دستم خورد به سینش و شیرین اه کشید سینه هاش رو در اوردم و شروع کردم به مک زدن باورم نمیشدسینه هاش خیلی بزرگ و سر بالا بود که بعد از مک زدن شیرین زانو زد و شلوارم رو کشید بایین منم یک کاندن کشیدم روش و شروع کرد به خوردن همش تو دهنش جه نمی شد چون 19 سانت کیرم بود با کلفتی باور نکردنی خوب برام ساک زد و خایه هام رو خورد بعد لختش کر دم باورتون نمیشه خیلی سفید بودکسی داش که حیفت میومد توش کنی سریع شروع کردم به لیس زدن که با لیس اول کمرش رو داد بالا و اه دنباله داری کشید سوراخ کونشم لیس زدم که صداش در نمیومد بعد گفتم شیرین جان می تونم تو کست کنم گفت اره خلیل افتتاح کرده منم اروم سر کیرم رو گذاشتم دم کسش و فشارش دادم تو کسش کردم و روش دراز کشیدم که اه اه ارومی می کرد و از درد چشماش رو به هم فشار میداد منم تلنبه های وحشیانه ای می زدم چند دقیقه ای که تلنبه زدن کیرم رو در اوردم و لارجرباکس رو مالیدم به کونش که خوب جا باز کرد بعد اروم اروم کردم تو که تا ته رف که جیغ بلندی زد و منم تند تند تلمبه میزدم که بعد از چند تا تلمبه در اوردم وباز دادم ساک بزنه باز تو کسش کردم که اه اه می کرد منم ازش لب می گرفتم تااینکه احساس کردم داره ابم میاد که کیرم رو در اوردم و خایه هام رو دادم دهنش و با دستم تلمبه می زدم که ابم اومد و کاندم رو در اوردم و ابم رو ریختم رو صورتش و تو دهنش که با لیزی ابم برام ساک ماهرانه ای زد من شرتم رو دادم بهش تا خودش رو تمیز کنه بعدشم خودم رو تمیز کردم و لباس تنمون کردیم و رفتیم بایین و بعد از دید زدن کوچه رفتیم بیرون و از در خونه ماشین رو برداشتم و رسوندمش خونشون تو ماشین لب گرفتیم و از هم تشکر کردیم و رفت از اون به بعدم با هم سکس زیادی داشتی منم رفتم هموم و شرت تنم کردم و به ارزوم رسیدم ممنون خوندید للطفا نظر بدید .بازم براتون سکس هام رو تعریف می کنم .بای....... نوشته: nashanahkta
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دخترعمو بهاره

سلام
نمیخواهم زیاد سرتونو درد بیارم
این داستانی که براتون مینویسم حقیقته
من رضا 24ساله هستم اهل اصفهان من یه عمو دارم که از لحاظ مالی زیاد وضعیت خوبی نداره چون دوتا زن داره و همیشه خدا در حال مصرف کردنه ولی اگه خدا بخواهد انگاری یه 2 ماهی هست که میگه ترک کردم
از زن اولیش دوتا دختر یه پسر داره
دختر بزرگه عموم که 27سالشه. 4سال پیش ازدواچ کرد و خواهرشو تنها گذاشت
دختر کوچیکه عموم 24سالشه اسمشم بهاره که هنوز ازدواج نکرده بهار حدودا 165قدش و65وزنش
من از بچگی دوسش داشتم نه به خاطر سکس بلکه به خاطر خودش چون با هم بزرگ شده بودیم .
عموم چون همیشه خدا پول نداشت زن عموم البته زن اولیش از همون اول با مادر بزرگم زندگی میکرد به همراه بچه هاش و من برای دیدن بهار هیچ وقت مشکلی نداشتم چون خونه مادر بزرگم بود
داستان منو بهاره از 6سال پیش شروع شد زمانی که بهاره همیشه خونه ما بود چون پدرم خیلی دوسش داشت و بهش میرسید البته بهاره تو خونه ما خیلی راحت بود برای همین وابسته شده بود زیاد میومد
یک روز من بالای پشت بوم بودم داشتم سیگار میکشیدم و تو حال و هوای خودم بودم البته اینو بگم که هنوزم به جز بهاره کسی نمیدونه من سیگار میکشم که بهاره امد درو آروم باز کرد چون شک کرده بود چرا من همیشه میام بالای پشت بوم یک لحظه جا خوردم نمیدونستم چیکار کنم سیگار تو دستم بودو نمیتونستم بندازمش دیگه همه چیو دیده بود چیزی بهم نگفت فقط سرشو تکون دادو رفت پایین
میدونستم ناراحت شده چون اون منو دوست داشت وهمیشه جلوی همه میگفت که میخواهد با من ازدواج کنه رفتم پیشش کسی خونمون نبود بهاره تو بالکن نشسته بود زل زده بود به درخت توی حیاط رفتم کنارش نشستم و بهش گفتم که من سیگاری نیستم اینم همینجوری کشیدم چون از دست صاحب کارم ناراحت بودم چبزی نمیگفت بهش گفتم خواهش میکنم به کسی نگو آبروم میره بعد از چند دقیقه ای به حرف امدو گفت که به کس نمیگم اما تو هم باید قول بدی دیگه سمتش نری منم قبول کردم .
من درس نخوندم زیاد اول دبیرستان ترک تحصیل کردم رفتم سر کار و همیشه پول همراهم بود راستی اگه بدم نوشتم به خاطر اینه که درس نخوندم داستانم برای این نوشتم که فقط خواستم درد دلی کرده باشم
میدونستم پولی نداره برای همین یه مقدار بهش پول دادمو اونم پاشودو رفت خونشون چند وقتی گذشتو دیگه براش عادت شده بود که ازم پول بگیره
یه روز که امده بود خونمون امد پیشمو گفت رضا یه مقدار پول داری بهم بدی منم بدون اینکه بپرسم برای چی میخواهی بهش دادم
پدرم سر کار بود مادرمم رفته بود خونه خالم بهاره یه شلوارک پشیده بود که تمام اندامشو انداخته بود بیرون منم بی اختیار محو بهاره شده بودم تا اینکه امد پیشمو گفت رضا میشه بند شلوارکمو برام شل کنی آخه یه گره کوری زده بود که به این راحتی ها باز نمیشد منم قبول کردمو شروع کردم به باز کرده گره هر کار کردم باز نمیشد تاین که سرمو اوردم پایینتا بتونم با دندون بازش کنم وقتی چشمام به شرتش افتاد بی اختیار کیرم بزرگ شد منم یه شلوار لی پوشیده بودمو کاملا پیدا بود داره شق میشه کلا حواصم پرت شده بود که میخواستم چی کار کنم از قصد دستمو میزدم به کسش تا اینکه دیگه نتونستم خودمو نگه دارم محکم بقلش کردمو لبامو گذاشتم رو لباش هر چی میگفت نکن اما من ول کن نبودم .اما معلوم بود که خودشم بدش نیومده وقتی دیدم خودشم میخواهد ازش خواستم لباسشو در بیاره اونم قبول کردو لباساشو در اورد البته خودمم کمکش کردم شروع کردم به خوردن سینه هاش با یه دستم یکی از سینه هاشو میمالیدم بایه دستم کسشو دیگه اونم داغ کرده بودو نفس نفس میزد شرتشو در اوردمو کسش خیس شده بود شروع کردم به خوردن کسش یه بوی خاصی میداد یه مزهه ترش اما من خوشم امده بود یه چند دقیقه ای بعد دیدم روناش داره میلرزه و ناله های بلند میکنه نگو داره ارضاع میشه ابش امد
بلند شد رو زانوش شلوارو شرتمو تا زانوم کشی پایین شرع کرد به ساک زدن اما خوب نمیزد انگار بدش میومد منم گرفتمشو به پشت خوابوندمش فهمید میخواهم باهاش چیکار کنم میگفت اینکارو باهام نکن درد داره اما من ول کن نبودم یه تف انداختم دم سوراخشو کونش با انگشتم بازیش میدادم یه مقدار جا که باز کرد یه تف انداختم رو کیرمو آروم گذاشتمش دم سوراخش یه مقدار با کیرم با کونش بازی کردمو کیرمو آرم هل دادم توش جیق بلندی زدو قسمم میداد درش بیارم اما من گوش نمیکردم انقدر خودشو سفت گرفته بود که کیرم داشت میترکید گریه می کرد یه کم که آروم شد شروع کردم به تلمبه زدن یواش.کیرم تو نمیرفت اما کونشو عقب جلو میکرد یه مقدار جا که وا کرد دیگه عادی شد براشو معلوم بود داره حال میکنه جوری خوابونده بودمش که میتونست با دوتا دستاش باسنشو خودش باز کنه منم یه دستمو گذاشته بودم رو کمرش با یه دستمم کسشو میمالیدم دیگه داشت آبم میومد دست خودم نبود خالیش کردم تو کونش دیگه نا نداشتم کیرمو در اوردمو بغلش کردم یک بار دیگه باهم حال کردیمو اون پاشد لباساشو پوشیدو رفت خونشون .
یه چند وقتی نتونستم ببینمش اونم دیگه نمیومد خونه ما چند روز بعد رفتم خونشون اما دیدم بر عکس همیشه که جلوی من راحت بود اینبا چادر سرش کرده منو صدا کرد تو اتاقشو رفتارش عوض شده بودو خیلی محکم حرفاشو میزد بهم گفت همونجور که من سیگار کشیدنتو فراموش کردم تو هم باید همه چیزو فراموش کنی چیزی نگفتمو زدم بیرون الان چند سالی هست که دیگه مث قدیما نیستو با من سرد شده دیگه کمتر میزاره ببینمش کمتر با هم حرف میزنیم اینم بگم که وقتی رفتم خدمت واقعا به این موضوع پی بردم که اگه قبلا دوسش داشتم حالا دیگه عاشقش شدم چون همیشه به اون فک میکنم
ای کاش یک بار دیگه قبولم کنه نه برای سکس برای یه رابطه سالم یا بهت بگم ازدواج
اینم بود داستان من با دختر عموم
میدونم خوب نبود اما دروغ نبود

نوشته: محمد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 53 از 94:  « پیشین  1  ...  52  53  54  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA