انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 54 از 94:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
کون درد زن دایی

بعد اینکه دایی سر یه ماجرایی زندان افتاده بود و ماشینشم توو پارکینگ بود زن دایی خوشکله ازم خواست تا برا ترخیص کمکش کنم منم از این فرصت استفاده کردمو راه افتادیم پی استعلامو پارکینگ و این حرفا .روز اول ترخیص نشد اما روز دوم که تلفنی هم باهاش صحبت کرده بودم ودر مورد دوست داشتن و اینکه کاش میتونستیم این مدت که دایی م نیست با هم باشیم .خلاصه بعد ترخیص ماشین بهم قول داده بود که یه کباب حسابی کنار خانوادش دعوتم کنه.جاتون خالی بعد خوردن کیرم شقه شده بود که چطوری اینو بکنم برعکس خواهرشم که خوشکلتر از خودش بود اون شب دعوت بود اسم زن دایی م شهلا بود حال میکرد وقتی اسمشو با ادا و شکلک صدا میزدم من 27 سالمه و ازش 4 سالی بزرگتر بودم بنده خدا داییم یه هفته ای میشد زندان بود



کیر من که داشت می ترکید کنار بخاری نشسته بودم یه لیوان آب از زن داییم خواستم یه قرص ترامادول واسه سفت کردن کمرم انداختم بالا.مادر زن دایی م معتاد بود با دختر بزرگش بهاره رفتن اون اتاق من موندمو شهلا .جالب اینجاست که مادرش بهش گفت شب و میتونیم با هم باشیم فکرکنم اونم فهمیده بود به شهلا گفتم خیلی دوست دارم بهت نزدیکتر شم و لباتو بخورم .گفت خجالت داره و فلانو این حرفا در حال حرف زدن بود که سریع دستاشو گرفتم کشیدمش جلوتر سریع لباشو خوردم گفت الانه که مادرم بیاد بی خیال شو گفته باشه وایمیستیم همه بخوابند تا ساعت 2 منتظر موندم کله کیرم مثل سر آرپیجی ،داشت منفجر میشد جا خوابمو نو جدا جدا انداخته بودیم ساعت که 2 شدو بوی کس سفید زن دایی بلند شد رفتم سراغش ریا نباشه یه سالی میشد سکس نکرده بودم لباش شیرین تر از همه جاش بود نزاشت بکنم تو دهنش کس قشنگشو لیسیدم سرو صداش بلند شده بود ازش خواهش کردم آرومتر آه و اوه کنه کیر بلندمو وقتی گذاشم لای کسش خندید و یه دفعه ترش کرد گفت کیرت خیلی بزرگتر از مال داییته شروع کردم عقبو جلو رفتن با این حال که یه بچه پنج ساله داشت کسش خیلی تنگ بود تند تند فشار میدادم تا ته فرو کرده بودم قرصم که باعث میشد آبم نیاد .



به پشت برگشت بغلش کردمو دوباره با فشار می کردمش بعد اینکه کسش وا رفت از خواهش کردم که از کون بکنمش گفت تا حالا ندادم درد داره .به این حرفا گوش ندادم هرچند سولاخ کونشو محکم بسته بود ولی با قدرت تمام وزنمو انداختم روش همین که خواست داد بکشه دهنشو گرفتم نگو کیرم تاته فرو رفته آروم بالا پایین کردم هی تکون میخورد
که کیرموبکشم بیرون سماجت کردم و با خوی وحشی گری سرعتمو بالا برده دیگه پوست کیرم داشت میسوخت .آروم آروم سرعت رفتو برگشت کیرمو پایین آوردم تا آبم دیرتر بیاد با اجازه خودش ریختم تو کونش به قول خودش انگار شاشیدی ،نگو کونش پر از آب کمر بنده شده کیرم و کشیدم بیرون و رفتم واسه استراحت اون شب زن دایی رو سه بار گاییدم و واقعا از سکس با من لذت برد بعد ازاون شب تا آزادی داییم سه بار دیگه هم با هم سکس داشتیم.هنوز موقعیت مناسبی واسه سکس بعدیم پیش نیومده کیرم بد جوری تو کفه الان ......نوشته امید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس در نخلستون با کیر عرب

من رویا هستم 29 سالمه بچه کرمانشاه هستم توي سن 19 سالگي ازدواج کردم دو تا پسر 6 ساله هم دارم که دوقلو هستن اسم شوهرم فرهاده 36 سالشه خيلي دوسش دارم يه کوچولو چاقه هيچ چي برام کم نميزاره بجز ارضاء تو سکس آخه کيرش کوچيکه حدودا 8 يا 9 سانته نازک هم هست خيلي زود هم آبش مياد
بزارين از خودم بگم قدم 172 سانته 70 کيلو هستم سينم درشته يه کوچولو شکم دارم رون و باسنم گوشتيه پوستم مثل برفه...
قرار شده بود که بريم خرمشهر خونه ي خاله ي فرهاد يه هفته استراحت کنيم و گردش خلاصه رفتيم خرمشهر خونه خاله فرهاد داخل شهر خرمشهر نبود توي اين روستاهاش بود ولي اسمشو نميگم
خيلي اونجا گرم بود همش جلوي کولر بودم شوهرخاله فرهاد که پير بود تنها پسر جوون اونجا پسر خاله فرهاد بود اسم عجيبي هم داشت :جمعه
چهره جذابي نداشت سياه بود ولي خدايي قدو هيکل خوبي داشت فکر کنم خشگل 195 بود حدودا 24 سالش بود اصلا تو فکرش نبودم تا اينکه
شب دوم بود حشري بودم کسم داغ بود و تشنه کير.فرهادو بيدار کردم با کلي التماس از خوابش زد اومد روم ده بکن تا خواستم از سکس لذت ببرم آبش اومد و گرفت خوابيد طبق معمول خود ارضائئ کردم پاشدم رفتم دستشويي تشنم شد رفتم تو آشپز خونه جمعه توي آشپز خونه خواب بود آروم رفتم در يخچالو باز کردم نور يخچال افتاد رو پسره واي خدا چي ميديدم از بس کيرش کلفت بود که کاملا از رو شلوار معلوم بود آب خوردم رفتم تو اتاقمون خوابيدم يه چيزي تو سرم رژه ميرفت با خودم گفتم کاش کيرش مال فرهاد بود
از فرداي اون شب به جمعه نظر داشتم همش سعي ميکردم که کاري کنم خودش بهم پيشنهاد بده مثلا وقتي جلوش قدم ميزدم کلي عشوه ميريختم يه بار که تابلو اينکارو کردم دستشويي بودم جمعه منتظر بود خالي بشه تا اون بره
شلوارمو بالا کشيدم درو باز کردم بعد زيپ شلوارمو بالا کشيدم دلم ميخواست کير کلفتشو تو کسم حس کنم تا شدو يه روز ظهر بچه هام گفتن ما دلمون شنا ميخواد خاله فرهاد گفت توي نخلستون يه استخر داريم که توش آب ميريزيم واسه آبياري بريد اونجا.حاضر شديم بريم که فرهاد گفت من بايد برم شهر واسه فردا بليط بگيرم شما بريد
خاله ي فرهاد گفت من پاهام درد ميکنه جمعه باهاتون مياد...


خلاصه راه افتاديم به سمت نخلستون اون روز يه شلوار لي يخي با مانتو سبز تنم بود زير مانتو هم تاپ داشتم که تا بالاي نافم بود وسطاي راه شالمو انداختم رو شونم گفتم خيلي گرمه ها جمعه هم گفت آره خيلي گرمه ما ديگه عادت کرديم
رفتيم تا رسيديم به استخر بچه ها رفتن تو آب منو جمعه لب استخر نشسته بوديم دکمه هاي مانتومو باز کردم شکمم با خط سينم معلوم بود حواسم به جمعه بود اونم هي چپ چپ نگام ميکرد لباسش گشاد بود و بلند نميتونستم تشخيص بدم که راست کرده يا نه.گفتم اينجا جاي خنک نداره که استراحت کنم
گفت اون پشت هست.
پاشدم باهاش رفتم زياد دور نبود يه جايي بود شبيه آلاچيق که با برگاي نخل درست کرده بودن توش هم يه موکت پهن بود
رفتم دراز کشيدم جمعه هي به بدنم نگاه ميکرد رفت يه گوشه نشست
گفتم اينجا که کسي نمياد من چرت بزنم؟
گفت نه الان تو اين ساعت هيچکس اينجا نمياد
مانتو مو دراوردم گوله کردم گذاشتم زير سرم حالا تاپو شلوار بودم به پهلو خوابيدم پشت به جمعه.کمرم لخت بود از عمد کونمو دادم عقب جوري که تابلو شه ده دقيقه گذشت ديدم فرجي نشد کم مونده بود بلند شم بگم منو بکن
بدجور داغ شده بودم ولي دلم ميخواست اون پاپيش بزاره تو همين فکر بودم که دست رو کمرم احساس کردم خوشحال شدم هيچ کاري نکردم خيلي راحت ميماليد دست آورد سينم گرفت.
گفتم چکار داري ميکني؟
تو چشام زل زد و گفت يا مثل آدم بهم بده يا به زور ميکنمت...


باور کنيد از خوشحالي اشکم دراومد جمعه فکر کرد که نميخوام پا بدم افتاد روم به زور لبمو ميبوسيد گفت اگه جيغ بزني ميکشمت
گفتم اگه با رضايت بدم چي؟ گفت الهي قربونت برم سريع رفت سراغ شلوارم کمربندو باز کردو شلوارمو دراورد گفتم اگه کسي بياد چي؟گفت نترس لخت شو
شرتمو هم پايين کشيد خودش هم لخت شد ووووووووييييي چه کيري داشت خشگل 25 سانت بود و سياه خيلي هم کلفت بود مثله کير سياه پوستا بود گفتم بده ساک بزنم
کيرشو تو دستم گرفتم داغ بود سرشو کردم تو دهنم جووون چه کلفت بود جمعه هم تا جا داشت کيرشو تو دهنم کرد کله کيرش نزديک بود بره توي گلوم داشتم بالا مياوردم گفت ديره دراز بکش
کيرشو از دهنم دراورد رفت پاهامو داد بالا نشست وسط پام کله کيرشو کرد تو کسم خوابيد روم يکي سينه هامو از تاپم دراورد و مشغول خوردن شد کيرشو فشار ميداد لامصب هر چي ميکرد تموم نميشد آروم تلمبه ميزد واييييييييي کسم باز شده بود درد داشتم انگار کله کيرش تو شکمم بود خيلي حال ميداد آهو ناله ميکردم و کمرشو چنگ ميزدم باهر تلمبش ميرفتم فضا تو حال خودم نبودم چشامو بسته بودمو لذت ميبردم نفس نفس ميزدم اونم محکم تلمبه ميزد دهنمو گرفته بودمو جيغ ميزدم که بهو دنيا دور سرم چرخيد و ارضا شدم کيرشو دراورد منو دمر خوابوند لاي کونمو باز کرد و به سوراخم تف انداخت گفتم چکار ميکني يه وقت کونم نزاري پاره ميشم
با لهجه عربي گفت: حرفا ميزني همچين کون سفيدو تپل مپلي زيرم باشه بعد نکنم؟ وولک دلت خوشه ها
خودمو سفت کردم گفت ببين من کونم تنگه دردم ميگيره کيرت بزرگه پاره ميشم
گفت اي بابا شل کن..


دو تا چک زد به کونم شل کردم کله کيرشو تف زد يه سه چهار تف هم به سوراخم زد دو دستي کونمو باز کرد کيرشو گذاشت دم سوراخ تا ميخواست فشار بده ليز ميخورد در ميرفت بهم گفت دو دستي کونمو باز نگه دارم منم کردم
کله کيرشو تنظيم کرد فشار ميداد خيلي درد داشتم گفتم جمعه جون من بيخيال شو گفت خفه وارد شدن کله کيرشو احساس ميکردم يهو خوابيد روم که کله کيرش زارپ رفت تو کونم دهنمو گرفت هي فشار ميداد واي که چه دردي داشتم انگار تبر ميکنن تو کونم هي سانت به سانت فرو کرد جيغ ميزدم و دستو پا ولي فايده نداشت نصف کيرش تو کونم رفت جوري روم خيمه زده بود که نميتونستم تکون بخورم بعد از چند دقيقه همرو جا کرد از درد زار زار گريه ميکردم دم گوشم گفت تموم شد رفت تو حالا دهنتو ول ميکنم هر وقت دردت کم شد بگو تلمبه بزنم دهنمو ول کرد صبر کردم يه کم دردش کم شد گفتم بکن
آروم آروم عقب جلو ميکرد کم کم داشت مزه ميداد عرق جمعه بوي بدي ميداد درد داشتم کيرشو دراورد گفت قمبل کن بلند شد تا جا داشت قمبل کردم دوباره کيرشو فرو کرد خيليييييي درد داشت موهامو گرفته بود تو مشتش تلمبه ميزد سرم رو به عقب خم شده بود محکم تلمبه ميزد کونم گشاد شده بود حدودا ميشه گفت 6 .7 دقيقه همونجوري تلمبه زد بعد آبشو با فشار خالي کرد مثله آب جوش بود سوختم کيرشو دراورد رفتم يه گوشه آبکيرارو خالي کردم اندازه يه استکان آبکير ريخت بيرون کونم ميسوخت پاشدم لباسمو پوشيدم تا کيرش نخوابيده بود سريع يه عکس با موبايلم گرفتم گفتم اين ماله من
گفت اينجوريه؟..
موبايلشو آورد 7.8 تا عکس مختلف از کس و کونم گرفت
گشاد گشاد راه ميرفتم.رفتم بچه ها رو از استخر برداشتيمو رفتيم خونه.فرداي اون روز رفتيم خونمون هر وقت دلم براي جمعه تنگ ميشه عکس کيرشو نگاه ميکنم لذت ميبرم
کاش شمارمو بهش ميدادم
ممنون که خونديد

رویا 29 ساله از کرمانشاه
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون دلارا

سلام
اسمم سیناست28سال سن دارم کیرمم حدود20سانت
یک دختر خاله دارم اسمش دلاراست وخیلی مغرور
چندبار پیشنهاد دوستی دادم ولی توجه نکردوبالحن بدی مرا دور کرد...


این ماجرا از ماه قبل یعنی خرداد92شروع شد که من با یکی از دوستام رفتیم صادقیه تهران پیش دوستش.دوستش از بچه مایه دارها بود که تو برج تندیس عطر فروشی داشت.سر صحبت باز شد درمورد دوست دختر گفت یک دوست دختر دارم که کون خیلی بیستی داره.به ماگفت هفته ای 2بار با کونش حال میکنه.عکسش را که نشانمان دادفازم پریددیدم خودشه...
بهش گفتم اسم دوست دخترت چیه گفت الناز.بعد دوستم رفت از پایین شارژبخره من هم از فرصت استفاده کردم گفتم داوو جان یا داری مارا میپیچونی یا خودت پیچیدی.گفت چطور ؟گفتم این دختر را میشناسم از اقوام است دیدم سرخ شدگفتم نترس که خوب مدرک جرمی ازش پیدا کردم.خواهش کرد که صداش در نیارمگفتم باشه ولی به2شرط گفت چی؟گفتم اولامیخوام مطمئن شوم که این فامیلمون است.دومامیخوام من هم یک فیضی از کوننازنینش ببرم.گفت باشه جلوی من زنگ رد بهش وقراره سکس رابرای فردا گذاشت.من هم شب دل تودلم نبود که میخوام کون یک دختر مغرور رابکنم.فردا باماشین رفتم ویلای داوود وماشین را کوچه پشتی گذاشتمکه دخترخالم ماشین رانبینه بعد زنگ ویلا را زدم داوود در راباز کرد گفتم داوود آمده؟گفت نه ولی نزدیک است برو طبقه بالا پنهان شو.2دقیقه نگذشت که دخترخالم امد تو بادوستش بودرفتند توپذیرایی نشستند داوود رفت روکاناپه نشست قربونش میرفت.یواشکی نگاه کردم دیدم بله...خودش است به داوود اس دادم بیا بالا کارت دارم2دقیقه بعد امدبالا گفتم خودشه کونش از چند جهت پاره است گفت چرا؟ماجراراگفتم گفت پس حقش است که پاره شود گفتم برو کاررا شروع کن که اولا مشکوک میشه دوما در حین جرم بگیرمش رفت پایین دلارا را شروع کرد به مالوندن دوستش هم شروع کرد به خوردن کیرداوود...



همینکه داوود دلارا رالخت کرد و انگشتش را تو کونش کرد من رفتم پایین.دلارا شوکه موند گفت تو اینجا چه کار میکنی؟گفتم اومدم بکنمت.اینقدر شوکه بود که مانده بود چه کند من هم شروع کردم به مالیدنش خوب که حشری شد دمر خابوندمش شرتم را دراوردم کیرم داشت زیر شورت میترکید.دلارا فکرنمیکرد کیرم اینقدرکلفت باشه همینکه کلاهک رفت تو کونش جیغش 7آسمان رابرداشت داوود گفت کشتیش.گفتم حقشه 2ساله کون من راسوزونده حالا 1دقیقه هم کون خودش بسوزه دلارا که به گه خوردن افتاده بودالتماس میکرد کیرم را دربیارم من هم که به تخمم نبودشروع کردم به تلمبه زدن که گریه اش درامد.بعداز 5دقیقه داشتم ارضا میشدم که دوستش امدبه کمک من گفتم میخوام تو راهم بکنم گفت از جونم سیرنشدم هنوز که به تو کون بدم گفتم تورایواش میکنم اینجور که من دلارا راکردم به خاطرخصومت شخصی بود دوباره شروع کردم به تلمبه زدن که ابم راریختم توکونش نمیدانید چه صفایی داشت کون به این تنگی وخوش فرمی توعمرم نکرده بودم.بعد بلند شدم رفتم رو کاناپه نشستم زهره آمد کنارم نشست گفت خیلی کیر خوش فرمی داری گفتم قابل نداره؟بدم خدمتتون؟گفت اگر یواش میکنی آره گفتم باشه شروع کردم به انگشت کردنش خوب که گرم شد دمر خابوندمش تف انداختم توسوراخش اروم کردم تو کونش چندتا آخ و اوخ کرد ولی اروم شد دلاراکه ازشدت کوندرد نمیتونست تکون بخوره مارا دید گفت نامرد کون دخترخاله ات را اینطور میگایی ولی کون غریبه رابامهربانی میگایی گفتم کونی 2ساله که دارم چراغسبز نشون میدم تو چسکلاس میذاری دوباره شروع کردم به تلمبه زدن که داوود هم رفت سراغ دلارا من زهره را میکردم داوود دلارا را که من ارضاشدم زهره گفت به کیرداوود که ازمال تو نازکتره کون دادم سرویس شدم ولی مال تو درد نداشت؟گفتم اخه خوشم اومد ازت که یواش کردمت...
حالا زهره شده دوست دختر من. من هم هر 10روزهم میکنمش هم براش چیزی میخرم.
امیدوارم از داستان من خوشتون امده باشد.داستان بعدی میگم که چه جوری زهره را میکنم

نوشته: سینا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
پایان جنگ جهانی با دختر خاله

سلام دوستای سکسی و کله کیری .من سعید ولی بیشتر صدام میکنن امیر تا سعید هستم20سالمه من و مامانم واینا شیراز زندگی میکنیم.میخوام براتون داستان سکس خودمو با دختر خالم پگاه تعریف کنم که تو شهر دیگه ای از استان فارس زندگی میکنن اول یه کمه در مورد خودم بگم چون میگن اول خویش بعد درویش عموما هرروز میرم حموم و دوست دارم خودمو آپدیت کنم یعنی بروز باشم وطبق مد روز عمل کنم قد من حدود175-180میشه و از نظر شکل وشمایل هم به قول رفیقام بچه خوشگلم البته ادعایی هم نیست ریا میشه.
دختر خالم هم از نظر سنی فرقی با من نداره شاید اختلاف سنیمون فوق فوقش 1 ماه باشه و اتفاقا هر دوتامون دانشگاه شیراز قبول شدیم ولی چون اون خوابگاه گیرش نیومده بود مامانم بش گفته میتونه بیاد خونه ما ولی خب رابطه من زیاد باش خوب نیست و ازش خوشم نمیاد وخیلی سرد باش برخورد میکنم تا جایی که هم میتونم اذیتش میکنم از رفتارش هم زیاد خوشم نمیاد ودوست ندارم زیاد اونو به من بچسبونن یادمه یه شب داشتیم غذا میخوردیم اونم کنار من نشسته بود مامانم گفت چقده شما دو تا به هم میاین اون عزراییل(دخترخالم)یه پوزخندی زد منم اعصابم خورد شد بلند شدم رفتم تو اتاقم ولی این لامصب کفر منو در میاره بی اجازه میاد تو اتاقمو میره سر وسایل شخصیم منم اگه سر موقه برسم بش میگم راحت باش خونه خودتو از خودت پذیرایی کن اصلا خونه خالس تعارف نکن جون عمت....... ولی خداییش دهن سرویس خیلی خوشگله مانکن کلاسه ولی چون با این و اون رابطه داره من ازش خوشم نمیاد به هر حال ما کاشتیم ودیگران برداشت میکنن(دختر خاله منه یکی دیگه حالشو میبره)معدنش مال ماست(کس و کون دختر خالم)بقیه ازش بهره برداری میکنن.از خودم تو کلاس بگم همیشه سعی میکنم ثانیه آخر خودمو برسونم کلاس یا با ربع تا نیم ساعت تاخیر.سر کلاس هم بیشتر یه چهره جدی به خودم میگیرم سعی میکنم خیلی کم به دخترا رو بدم تا روم برینن تا میتونم متلک بار دخترا میکنم رو دستام هم دو تا شمشیر خالکوبی کردم واسه همین اکثرا آستین بلند میپوشم ولی بعضی وقتا آستینمومیزنم بالا و کوله پشتی هم با خودم میارم (مث لاک پشتای نینجا).از پسرایی که هم منت دخترارو میکشن وبی جنبه بازی در میارن و اسم پسرارو بد کردن بد جوری بدم میاد دوست ندارم پسرا سوژه دخترا بشن(دخترایی که اینو میخونن از من بدشون نیاد چون واقعا هم کلاسیای من همینجورین واقعا یه مش بچن چه دخترچه پسر.من بیشتر از دختری خوشم میاد که واقعا بتونه درکم کنه یه ذره شخصیت داشته باشه و رفتارش مث بچه ها نباشه)
خلاصه هم خونه هم تو دانشگاه حال دختر خالمو گرفتم و باش دلی از عزا در میارم(جلو همه ضایعش میکنم)دخترای کلاس خیلی از من خوششون میاد چون هم شوخم هم خوشتیپ ولی چون من از اونا خوشم نمیاد سعی میکنم بیشتر با دخترای غیر کلاس خودمون دوس بشم تا اونا. اکثر درسای منو دختر خالم یکیه ولی تا کلاسمون تموم میشه من خودم تنهایی میرم خونمون دوست ندارم با اون برم(خونه ما نزدیک دانشگاهه)................
یادمه آخرای ترم بود استاد فیزیک 2مون گفت باید دوشنبش ساعت یازده ونیم بیاین کلاس فوق هر یکی یه بهونه ای می آورد که نیاد دختر خالم گفت استاد من نمیتونم بیام کلاس منم بلند گفتم نیا به درک گور عمت همچین تو پرانتزم نیستی(مهم نیستی بیای نیای به حال کسی فرقی نمیکنه)غافل از اینکه همه تو کفشن و یه جورایی تو پرانتزه و همه دوست دارن بیاد و یه بار هم امتحانا بود استاد به هر دو تامون کم داده بود رفتم دفتر استادمون یکی دیگه از بچه ها اونجا بود داشت باش حرف میزد استاد گفت برو نیم ساعت بعد بیاد دم در دفتر دختر خالمو دیدم داشت گریه میکرد (استاد بش کم داده بود)بش گفت خانمی دسمال نداری منم میخوام گریه کنم گفت برو گمشو منم گفتم باشه میرم نیم ساعت دیگه با دسمال میام(ولی خداییش اگه من قزوین میخوندم راحت راحت میتونستم از استادا نمره بگیرم)

یه بار هم داشت با یکی از هم کلاسیامون حرف میزد میگفت فلانیو(بنده رو عرض میکرد)هر کاریش میکنم بام دوس نمیشه منم شنیدم بش گفتم تو گوزم نیستی کی میاد بات دوس بشه بهم گفت از خدات باشه من بات دوس بشم منم جلو چندتا از هم کلاسیام بش گفتم جنده مث تو زیاده مگه من سازمان بازیافت زبالم که آشغالایی مث تورو جمع کنم من دنبال پاستوریزش میگردم خلاصه حسابی حالشو گرفتم و جلو همه ضایع شد..............
ولی خداییش به جون عمم اون منو خیلی دوس داش و به دل نمیگرفت میگفت منو از داداشش هم بیشتر دوس داره و منم که شده بودم ایرانسل تو دسرس نبودم (عرض معذرت از ایرانسلیهای عزیز)شبا با بروبچ میرفتیم پارک و قلیون بعضی وقتا هم شرابی آب جویی گیرمون میومد میزدیم بالاساعت دو سه شب میومدم خونه دخترخالم بیدار بود میومد اتاقم(اتاقش کنار اتاق منه کی دو قلوهای افسانه ای یادشه؟اگه دستمون به هم دیگه میرسید چی میشد)بام حرف میزد بعضی وقتا هم گریه میکرد میگفت امیر چرا رفتارت با من اینجوریه منو جلو همه ضایع میکنی من توروازداداشم هم بیشتر دوس دارم منم مث فیلم هندیا احساساتی میشدم و دچار تاثیر قرار میگرفتم شبش هم میخواستم همش تو فکر بودم پگاه خواهرته(من تک فرزندم و خالم ومامانم خیلی دوس دارن منو پگاه با هم مث خواهر و برادر باشیم)جای اینکه ازش مراقبت کنی داری اذیتش میکنی ولی تا صبح بیدار میشدم همه چیز یادم میرفت همون آش و همون کاسه؛ روز از نو روزی از نو.
.......یک ماه بعد
ترم 4 بود دختر خالم بعد تعطیلات بین دو ترم تازه اومده بود منم که هفته اولش خونه عمم بودم با پسر عمم کس چرخ میزدیم و ولگردی میکردیم هفته اولو که ول معطل نرفتم دانشگاه برگشتم خونه دخترخالمو دیدم بیا وببین جیگر شده بود قند تو دلم آب شد بهش گفتم خوشگل شدی خانمی اونم گفت خوشگل بودم(منم یاد این گفته امام معصوم خامنه ای افتادم امت ما همیشه در صحنه است و عرصه را ترک نخواهد کرد)گفتم آره همیشه تو عرصه بودی خوشگل بودی ولی این سری خوشگل تر شدی اونم منتظر بود تا من یه چیزی بش بگم و ازش تعریف کنم باورش شده بود من ازش خوشم میاد و دلم پاش گیره خلاصه دیگه مث مسی و رونالدوبه اوج دوران خودش رسید فضولیاش بیش از بیش شد میومد تو اتاقم جزومو برمیداشت سر کلاس میومد کنار من مینشست عرصه رو بر من تنگ میکرد یاد درس روباه وخروس افتادم روباهه گفت امان ازدهنی که بی موقه باز شود(دهن منم مث کونم بی موقه باز شد گفتم خوشگل تر شدی) آخه چرا عاقل(اگه بشه به من گفت عاقل)کند کاری که باز آرد پشیمانی

شبا همش تو فکرش بودم ولی چون لج باز بودم هنوزم همون سگ بودم و پاچشو میگرفتمو اذیتش میکردم غرورم بهم اجازه نمیداد بش بگم ازش خوشم میاد کم کم واقعا داشت ازش خوشم میومد کم کم داشت میومد تو قلبم ولی تو داستانای شما خونده بودم اگه یه چیزی کم کم بره تو یه چیز دیگه اصلا دردش نمیاد ولی من داشت دردم میومد بدجوری ذهنم مشغول پگاه شده بود کیرم داشت میترکید از داغ عشقش؛مونده بودم چجوری بش بگم میخوامش دوسش دارم میخوام باش حال کنم کم کم تو دنیای مجازی باش دوس شدم رفتم تو فیس بوک باش دوس شدم شبا که هر دوتامون بیدار بودیم با هم چت میکردیم منم درمورد درسامون ازش میپرسیدم(میخواستم کم کم و نم نم بکنم توش دردش نیاد داشتم مقدمه چینی میکردم)بش اس میدادم چندتا پیام عاشقانه بفرست میخوام واسه دوس دخترم بفرستم اونم تا میتونست واسم پیام میفرستاد منم اون پیامارو دوباره واسه خودش میفرستادم تا باورش شه من دیگه ازش خوشم میاد همه چیز داشت کم کم درس میشد با هم دیگه میرفتیم دانشگاه و میومدیم بیشتر اینکه با پسرای دیگه وقتشو تلف کنه تو دانشگاه با من بود واسم تی شرت میخرید اون میگفت باید چی بپوشم یا نپوشم مدل موهام چجوری باشه و ....
عصر پنج شنبه بود چندتا فیلم سکس به قول خودم (1+5)دانلود کرده بودم داشتم نگا میکردم حس کردم زیر نافم بد جوری میخاره موهام بزرگ شده بود سریع بلند شدم حولمو برداشتم رفتم حموم هرس(قطع شاخ و برگ اضافه درخت)کنم بعد یه دوش مفصل زیر آب گرم اومدم اتاق دیدم دخترخالم اونجاس تا منو دید گفت خجالت بکش امیر اینا چیه تو لپ تاپت منم بش گفتم تو یکی خجالت بکش که حریم خصوصی حالیت نمیشه در اتاقو بستمو بش گفتم هر موقه میخوای بیای تو اتاق من باید اجازه بگیری تا منم نگفتم نمیتونی بری بیرون از جات تکون نمیخوری اونم گفت باشه منم گفتم شاید من لخت بودم تو نباید سرتو بندازی پایین بیای تو،اتاق خودمه الانم دوس دارم لخت کنم؛پیرهنمو با عصبانیت و به سرعت در آوردم انداختم رو تختم پگاه داشت نیگام میکرد ومیخندید منم بهش گفتم چیه داری میخندی اونم گفت آخه خیلی با مزه ای منم هم رفتم نشستم رو تختم و به پگاه زل زدم اونم داشت منو نگا میکرد ولی خجالت میکشید و نگاشو ازم میدزدید بهش گفتم میدونی چیه پگاه من تورو خیلی دوس دارم تو این مدت هم که اذیتت میکردم و بهت میگفتم ازت متنفرم همش دروغ بود چون نمیتونستم بهت بگم دوست دارم غرورم بهم اجازه نمیداد همش بات تو لج بودم تو چی پگاه خواهش میکنم تو هم بگو که منو دوسم داری پگاه با عصبانیت (چون واقعا از من دلخور شده بود از کسش زده بود بالا به دهنش رسیده بود)گفت منم دوست داشتم و دوست دارم


دیوونه بلند شد میخواست از اتاقم بره بیرون بش گفتم پگاه میتونم خواهش کنم بمونی میخوام بات حرف بزنم میخوای بری منو تنها بذاری اگه بری من میمیرم(واقعا دیوونش شده بودم)اونم اومد کنارم نشست همین جوری به هم زل زده بودیم و دل میدادیم و قلوه پس میگرفتیم بهم گفت خیلی دوست دارم حاضرم وسات فدا شم امیر منم حشرم زد بالا یه بوس آبدار ازش گرفتم سرشو گذاشت رو پاهام منم موهاشو نوازش میکردم کم کم دستمو جلوتر میبردم تا گونه هاش رسیدم دیدم هیچی نمیگه بش گفتم پگاه نمیخوای با هم دیگه حال کنیم و خوش بگذرونیم پگاه گفت نه آخه ،منم اعصابم خورد شد بش گفتم آخه که چی مگه نگفتی دوسم داری حاضری جونتو هم واسه من بدی حالا چی شد اونم سرشو از رو پاهام بلند کرد همینجوری فیس تو فیس داشتیم به هم دیگه نگا میکردیم منم با حالت منت وار و دردمندانه بش گفتم پگاه اونم قبول کرد شروع کردیم لب گرفتن منم سریع شلوارمو با شورتم در آوردم سرمو به نشانه اینکه تو هم لباساتو در بیار تکون دادم ولی یه ذره خجالت میکشید منم بهش گفتم شنیده بودم اسب حیوان نجیبی است ولی نه تا این حد و اندازه اونم یه خنده زد لباساشو در آورد(تو این مدت همش من الکی دنبال این دختر و اون دختر میرفتم که یه تار موی پگاه به کل وجودشون می ارزید:یار(کس)در خانه و ما دور جهان(شیراز)آب(بازم کس) در کوزه و ما تشنه لبان(تشنه کیران)میگردیم کیرم شده بود مث قحطی زدگان سومالی)بهش گفتم واسم ساک بزن گفت چی گفتم این بستنی چوبیو بکن تو دهنت لیس بزن اونم گفت نه دیدم نمیشه وزیاد تفره میره گفتم پس رو تختم دراز بکش من میخوام کستو بخورم اونم دهنشو شل کردی با یه حالت دهن کجی گفت باشه که منم دیوونه شدم حسابی مست شدم شروع کردم مث کس ندیده ها به لیس زدن دیدم آخ و اوخش داره بلند میشه گفتم کونده یواشتر مامانم میشنوه اونم از اون دخترشیطونا بود با صدای بلند آخ و اوخ میکرد یهو جیغ کشید گفتم الانه که مامانم بیاد ولی شانس آوردم مامانم متوجه نشد از رو تخت بلندش کردم گفتم حالا چی واسم ساک میزنی گفت باشه شروع کرد ساک زدن ولی زیاد وارد نبود معلوم بود تو کارش آماتور بود بش گفتم پگاه فکر کن آب نباته اون شیطونم گفت من آبنبات دوس ندارم گفتم اصلا فکر کن بستنی چوبیه اونم شروع کرد لیس زدن منم گفتم بسه بلندش کردم به پشت خوابوندمش رو تختم ما که یه عمر فیلم سکس دیده بودیم دستمو گذاشتم تو دهنش خیس شه اونم همینجوری انگشتامو میخورد دستمو از تو دهنش در آوردم گذاشتم در کونش یه کمه چرخوندم تا یه ذره کونش باز شد کیرمو بردم دم کونش ملتمسانه گفت امیر جون من داری یواش بکن درد داره منم یواش کردم تو کونش بعد دو سه فشار پدرم در اومده بود کیرم رفت تو کونش یواش یواش جلوعقب میکردم که آخ و اوخش بلند شد منم سرمو بردم جلوتر یه ذره خودمو خم کردم گردنشو میخردم پگاه هم حشرش زده بود بالا همش میگفت دوست دارم امیر دوست دارم امیر......منم همین جوری مث تردمیل سرعتمو بیشتر میکردم کیرمو از تو کونش در آوردم روشو برگردوندم طرف خودم پاهاشو دادم هوا کیرمو بردم طرف کسش میخواستم بکنم توش جلومو گرفت گفت میخوای کلا داغونم کنی منم بش گفتم بهت قول میدم پگاه تا آخر عمر با هم دیگه باشیم ولی لامصب خر نشد

بعد کلی لاس زدن بام کنار اومد منم یه بوسه ازش گرفتم کیرمو بردم طرف کسش بدو که رفتیم بدبخت بار اولش بود میداد منم یواش یواش کیرمو کردم تو کسش بعد یه بازی رفت و برگشت دیدم کسش داره خون میاد یه دسمال برداشتم کسشو پاک کردم ولی باید ادامه میدادم تا کسش افتتاح بشه و واسه دورای بعد بتونه میزبان جام جهانی(جام جم(کیرم)) دوباره کردم توش با چندبار رفت وبرگشت سرعتمو زیادتر کردم اونم کم کم داشت خوشش میومد ولی درد هم داشت ولیکن پگاه ازاون دختر نازک گلابیا نبود نتونه دردشو تحمل کنه کششو داشت (اینگونه بود کیر من به وصال حق رسید و به مرحله قرب ورضوان الهی یا فنا فی کس رسید)آخ اوخش دوباره بلند شد منم همین جوری داشتم تلمبه میزدم دیدم یهو بدنش شل شد فهمیدم ارضا شده منم آبم داشت میومد کیرمو در آوردم آبمو ریختم رو تختمو خودمو انداختم رو پگاه و یه لب ازش گرفتم چند دقیقه تو بغل هم خوابیدیم پگاه بلند شد گفت میخوام برم حموم منم دستشو گرفتم کشیدمش طرف خودم گفتم بخواب بعدا با هم دیگه میریم حموم اون گفت اگه خاله بفهمه چی منم گفتم اون با من گوشیمو برداشتم زنگ زدم به مامانم بهش گفتم مامان من و پگاه عروسی یکی از دوستامون هستیم بعدا شاید ساعت یک دو بیایم خونه اونم گفت باشه منم پا شدم در اتاقمو قفل کردم اومدم کنار پگاه خوابیدم و با همدیگه بازی میکردیم تا ینکه خوابمون برد ساعتای 12شب بود بیدار شدم دیدم پگاه خوابه بیدارش کردم گفتم بریم حموم لباسامونو پوشیدیم رفتیم حموم در حمومو بستم لباسامون در وآوردیمو وبا کیر وکس همدیگه بازی میکردیم منم پشت پگاه رو کردم به خودم و شامپورو برداشتم مالیدم دم کونش کیرمو کردم تو کونش شروع کردم تلنبه زدن بش گفتم پگاه یادته تو کلاس گفتم تو تو همچین تو پرانتزم نیستی ولی الان تو پرانتزی درست تو پرانتز پاهای منی اونم یه خنده ای زد و منم داشتم تلمبه میزدم حس کردم آبم داره میاد کیرمو آوردم بیرون آب کمرم پمپاژ کرد رو پشتش روشو برگردوندم یه لب ازش گرفتم آب دوشو باز کرد آبش داغ بود بدجوری سوختیم پگاه گفت کونده سوختم ببندش بعد یه دوش اساسی همدیگرو خشک کردیم رفتیم بخوابیم لامپ اتاقو خاموش کردم میخواستم بخوابم دیدم یکی در میزنه میگه اجازه هست بیام تو منم گفتم بیا تو دیدم پگاه است گفتم دوباره چی میخوای گفت میخوام با تو بخوابم منم گفتم نمیشه مامانم میفهمه آبرومون میره دیدم زیاد منت میکشه منم گفتم باشه ولی تو سالن رو مبلا میخوابیم مامانم فکر کنه از بیرون اومدیم خسته بودیم خوابمون برده اونم گفت باشه رفتیم تو رفتیم تو سالن اون سرشو گذاشت رو پاهام منم تکه دام رو مبلا ازش پرسیدم پگاه واقعا منو دوسم داری اونم گفت آره مگه بم شک داری منم گفتم الان چی هنوز هم اون بچه قرتیارو دوس داری چندبا باهاشون سکس کردی گفت خجالت بکش نه اونارو دوس داشتم نه دوس دارم اینا همش جلوی تو بازی بود حسودیت بشه و من جلوی تو کم نیارم و با خودت نگی همش تو کف منه

این اولین بارم بود سکس میکردم من فقط تورو دوس دارم منم بوسش کردم گفتم معذرت میخوام عزیزم بعد خوابمون برد همونجا خوابمون برده بود که مامانم اومد بیدارمون کرد ترسیدم خودمو زدم به خواب دیدم ا مامانم داره میخنده گفت بالاخره شما شیطونا با هم دیگه کنار اومدین من زنگ بزنم به خالت بش بگم اونم خوشحال میشه پگاه یه لبخند زد گفت پاشو امیر منم بلند شدم رفتم صورتمو شستم اومد صبحونه بخورم پگاه هم اومد کنارم نشست یه لیوان شیر ریخت واسم منم یه لبخند بش زدم شیرو ازش گرفت مامانم داشت نگامون میکرد و میخندید گفت شاید عروسی دیشب روتون تاثیر گذاشته منم به پگاه نگا کردمو خندیدیم مامانم هم با ما دوتا خندید از اون روز به بعد پگاه شده پاره تن من همدیگرو بدجوری دوس داریم بچه های کلاس هم بدجوری حسودیشون میشه عید نوروز پارسال هم پگاه زنگ زد به مامانش گفت من نمیتونم بیام خونه باید کمک پیش خالم باشم تنهاست و بعضی وقتا که دلمون واسه هم دیگه از درد فراق تنگ میشه مامانمو یه جورایی اغفال میکنیم میریم عشق بازی اگه پگاه بره خونه خالم اینا منم به مامانم میگم بلندشو بریم فسا خالم دلم واسه پگاه تنگ شده میریم اونجا بعد یه سلام با خالم میرم اتاق پگاه سورپریزش میکنم که منم اومدم و دنبال یه وقت مناسب میگردیم یه حالی به هم بدیم و ماهم دیگه خود کفا شدیم بعد کلی تحمل تحریم ها سال حمایت از کار وسرمایه ملیه باید از تولیدات خودمون حمایت کنیم بیایید از معدن خویشان بهره برداری کنیم به امید آنکه روزی ایران کیرستان شود و کسهای ملی شکوفا شوند دوستدار کسهای آپدیت شده ایرانی. سعید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
هوس زن عموم

من ازبچه گيم ديوانه وار زن عموم رو دوس داشتم و هر جا ميرفت من ب دنبال چشاش و سينه هاش وباسن قشنگش بودم
خيلي وقتا جلوي خودم و ميگرفتم ك ب شهوت نگاش نكنم اما نميتونستم چون هميشه تو كفش بودم شبا هر وقت بهش فكر ميكردم بعدش مجبور ميشدم جق بزنم هميشه بهش شهوت داشتم تو روياهام لختش ميكردم با سينه هاش بازي ميكردم خيلي دوس داشتم از كونش انقد بكونمش ك ديگه نتونه راه بره
خيلي دوس داشتم ي هفته بياد پيشم و هر دومون تو اون هفته هيچ لباسي نپوشيم ك هر جا گيرش بيارم بكونمش تو حموم رو اوپن اشپزخونه دسشويي حياط باغچه زير ميز وقتي تازه از خاب بلند ميشه ...
هر وقت فيلم سوپر ميديدم اونو تو نقش زن فيلم ميديدم
چن باري ك رفته بودم خونشون خيلي خودموني بر خوردميكرد ازاينكه من حد اقل ١٨ سال ازش كوچكترم و بهش نگاه جنسي نميكنم لباساي راحتي ميپوشيد
ي سري باهاش تنهابودم شلوار ساپورت پوشيده بود با ي تاپ تنگ سياه رنگ برجستگي سينش ...نگاهش ك ميكردم كيرم ميخاست خشتكم رو از شق پاره كنه چون من عاشق اين طرز لباس زنها بودم ديگه چ برسه اين زن بپوشه. كلا اندامش رو با چشام ميچلوندم
واسم خيلي سخت بود ك عادي برخورد كنم
اون روز واسه اينكه خودم و كمي اروم كنم رفتم تو اتاقش جورابش رو بردم عطر خوشبويي ك هميشه ب خودش ميزد ك ديوانم ميكرد ب جورابش زدم و رفتم دستشويي باتصور اينكه دارم ميكنمش ي لنگه جورابش روبو ميكردم و روي لنگه ي ديگه جورابش جق زدم
حتي تو ذهنم خطوركرده بود ي بار بالتماس هم ك شده ازش بخام اجازه بده بكونمش
زن عموم خيلي زيبا بود از ديد من او ي زنه همه چي دار بود ي سري رقصيدنش و ديده بودم تو فيلم تولد يكي از فاميلا ب تمام اون جمع حسادتم شد ك اونو اينجوري و ب اين ارايش زيبا ديده بودن اصلا فك نميكردم بتونه ب اين زيبايي برقصه...
اون پرستاره ي بيمارستان بود
من كارم اين شده بود با عكسايي ك تو گوشيم ازش داشتم هر شب جق ميزدم ديگه از اين جريان خستم شده بود
چند سري بهش مسيجاي نيمه سكسي فرستادم ك جوابي نداده بود ب ي حدي رسيده بودم چيزي واسم مهم نبود
چن روز بعد با هر زوري ك شده باهاش تماس گفتم وگفتم ميخام ببينمش گفت اتفاقي افتاده گفتم ميخام بهت ي چيزي بگم
گفت الان بيمارستانم گفتم ميام سمتت گفت سرم شلوغه الان. اما از شهوت زبونم ب ت ت پ ت افتاده بودم و گوشي رو قط كردم
پاهام ميلرزيد اما رفتم. ساعت ١٢ بود
ديدم بيش از اون چيزي ك فك ميكردم شلوغ بود رفتم تو دفترش بهش سلام كردم بهم گفت خير باشه گلم
من ك از شهوت تو راه صد مرتبه تو خيالم لختش كرده بودم تخمام چسبيده بود گفتم اينجا دورت شلوغه ي وقت ديگه ...
گفت ساعت ٢ بيا خونه كارم تموم ميشه منم تنهام بيا تا تنها نباشم
منم تودلم دو متر پريدم تو هوا . بار اول با لباساي پرستاري ميديدمش لباش رو سرخ كرده بود خيلي سكسي شده بود
منم قبل ساعت ٢ سر كوچش بودم قلبم ديگه داشت از جاش كنده ميشد اونو اين چند دقيقه تو هر پوزيشن سكسي ك بلد بودم بردم تا با ١٠ دقيقه تاخير از راه رسيد
ي لبخند قشنگي بهم زد ي باره دلم ريخت به خودم جريت دادم بهش دست دادم و بهم دست داد البته بار اولي نبود ك بهش دست ميدادم. و با هم ب خونش رفتيم
اون جلو رفت درو وا كنه كفشاي پاشنه بلندش باعث بلند شدن باسن قشنگش شده بود بخودم ميگفتم چي ميشه بزاره يه ساعت درست از كونش بكنمش حتي جاش رو مشخص كرده بودم ك بزارمش رو جاكفشي بكونمش
تو اين فكرا بودم ك درو باز كرد و گفت بفرما عزيزم منم اب دهنم رو ك از شهوتم بهش جمع شده بود تو دهنم قورت دادم و داخل رفتم گفت ميرم لباسام و عوض كنم ميام پيشت
چند دقيقه تو اتاق منتظرش شدم ديدم دير كرد خاستم برم تو اتاقش از درز در ديدم ك داره لباس عوض ميكنه اما ترسيدم برم تو ...
دوباره همون لباسا ي ساپورت و تاپ سفيدي رو داشت مي پوشيد
من ب سختي دل كندم ورفتم تو اتاق منتظرش موندم
همش تو افكارم بود ك چ قد خوب ميشه از روي لباس باهاش حال كنم خيلي دوس داشتم از روي شلوار ساپورتش بكنمش
ي سوراخ ب اندازه كيرم باز كنم رو ساپورتش بكنمش
با خودم ميگفتم اگه ميدونست ك چ قد دوست دارم بكونمش بدون هيچ مقاومتي تا شب ميزاشت كس و كونش و با هم يكيشون كنم.
تو افكارم بودم ك صداشو شنيدم گفت بيا تو اتاق ...نشستم كنارش و گفت تعريف كن عزيزم
با ترس زيادي گفتم ي مشكلي واسم پيش اومده ...
با خودم تو جنگ بودم ك باسنم و بچسبونم ب باسنش؟!
ك كم كم نزديك شدم بهش تا اينكه پاهام گرماي تنش رو حس ميكردم و...
و ي دفعه و بي اختيار دستاي سفيدش و گرفتم و صورتشو بوسيم اون گيج شده بود ك من با بوسه هام امانش نميدادم دستام و مثه صد ها باري ك تو روياهام انجام داده بودم ب سينه هاي تردش ميفشردم
گفت داري چ كار ميكني؟؟!! با نفس هاي مقطعي گفتم هر كاري ك بخاي واست ميكنم باور كن چن ساله ي لحظه ام از يادم نميري تورو جان هر كي دوس داري
بزار بكونمت
من با ي دستم دستشو با ي دست ديگم پستونش رو گرفته بودم و ميبوسيدمش كيرم هم مثه ي چوب دستي سفت شده بود
ميگفت ولم كن دستم و با دستاش ميزد
منم ميل بيشتري ب كردنش پيدا ميكردم با زور دستام خابوندمش رو مبل
وقتي يكم ب خودم اومدم ديدم دراز ب دراز روش خوابيدم و دارم ميبوسمش خيلي دوست داشتم لب سرخش رو هم ببوسم اما فعلا جريت چشم تو چشم شدن باهاش رو نداشتم
ب ارزوم رسيده بودم اما بايد راضيش ميكردم تا بكونمش اصلا دوست نداشتم ب زور بكونمش بازور زيادي دستام حركت دستاش و اروم كردم
التماس ميكرد ولش كنم .منم ميگفتم فقط ي بار بزار بكنمت من ديوونتم هر شب ب يادت نميتونم بخابم و... من چ كنم ك اين قدر تو خوشكل و شهوت انگيزي؟!؟!
اون موقع احساس كردم ي كم اروم شد و ظاهرا رام شده بود از روش بلند شدم با ي حركت نرم باسنش واز شلوار نوازش دادم و ب پشت بر گردوندمش ب حالتي قرار گرفت ك كم كم داشتم خودم و ب هدفم نزديكتر ميديدم .
دستكردم ب شلوارش دوباره رو دسم زد باردوم مقاومت نكرد ساپورت و شورتشو تاجايي ك بتونم سوراخ كونشو ببينم پايين اووردم
منم شلوارمو در اوردم از كنا اينه و لوازم ارايشش ي كرم برداشتم زدم در كونش
ميخاستم كيرم و بكونم تو كون قشنگش ك از ترس باسنشو سفت گرفته بود كيرم نميرفت تو .بهش گفتم شل كن خودتو ميخام كيرم بكونم تو كونت اينطوري نميره .ب هزار زور خودشو شل كرد و كم كم تا ته كردم توي كونش واي ك چ قد بهم حال داد وقتي كيرم و تا ته فرستادم داخل از زير شكم و تاپشش دستامو ب سينه هاش رسوندم اخ ك چ سينه هاي تردو شادابي داشت اونقد عاشق سينه هاش بودم ك ب حد كندنشون كشيدم اينجا تنها جايي بود ك صداي جيغشو شنيدم بعد دست چپم رو تو كسش فرو كردم ك تره تر بود اينو بهم نويد ميداد ك اونم داره حال ميكنه... دلم نميومد كيرمو از تو كونش دربيارم ميترسيدم درش بيارم و ديگه نزاره دوباره بزارمش سر جا اون لحظه دوست داشتم زمان واسه هميشه وايسه. تا چند دقيقه كيرم بدون تلمبه زدن تو كونه گرمش بود وقتي كيرم كونش بود با تمام وجود وسفت بغلش ميكردم و تو عطر مخصوصش نفس ميكشيدم .اصلا ما مردا خيلي دوست داريم طرفمون و زور كن كنيم لذت سكس واسمون صد برابر ميشه .
اما ديگه مقاومتي نميكرد ساكت بود و من داشتم كارم و ميكردم .اسمش رو صدا ميكردمو بهش ميگفتم خيلي دوسش دارم
هر چ قد ميخاستم باهام تو سكس صحبت كنه اما مقاومت ميكرد صداي شهوانيش رو دوس داشتم
تا اينكه ابم اومدو كامل تو كونش خالي كردم با اينكار احساسي مثه اينكه بزرگترين مسيوليتي ك تو زندگيم بر دوشم بوده رو ب خوبي انجام دادم داشتم... واسه بار اول تو زندگيم دل سير اونيو ك دوسش داشتم كردم
بعد از ارضا شدن چشماشو ك ديدم ازش خجالت كشيدم اما نگاهش ميگفت انگار ك زيادم بدشم نيومده بود ...
خيلي دوس داشتم واسم برقصه بعد اون موقع ك شهوتم فول شد دوباره از كون قشنگش بكنمش اما تو اين وضعيت ميدونستم انجام نميده و توقعم رو كم كردم
بعد از نيم ساعت تو اشپز خونه رفتم.ديدم رو ب ظرفشويي پشت ب منه دوباره كيرم و چسبوندم ب باسنش كيرم دوباره مثه تير كماني ب راستاي كونش سيخ شد وسينه هاشو گرفتم دوباره بوسيدمشو مجبورش كردم ب پشت بخابه رو كف اشپز خونه موهاشو جمع كردم بادستم و بعضي وقتا ميكشيدمشون و دوباره از كون كردمش
كيرم ك تو كون كرمش بود ي فكري كردم گفتم بگيرم تمام سوراخاي تنشو پر كنم كيرم كونش بود ي دستمو تند كردم تو كسش دست دگمو تودهنش با زبونمم گوششو ميمكيدم
كيرم و ك در اوردم ابم اومد كمرش خيس خيس شد گفتم ي بار بگيرم اب كيرم و تو گوشو بينيو صورتش ميريزم
ي لحظه تو فكرم اومد بگيرم از كس بكونمش چ قد خوب ميشه ي بچه ازش ميتونستم داشته باشم اما زودي فكرم و قورتش دادم
خلاصه تا شب تا جايي ك كمرم اب داشت هرجا ك گذاشت ،كردمش ...
دست سوم تصميم گرفتم كاملا لختش كنم
اول من لباسام و بعد دونه دونه لباساشو در اوردم
و تو سطل اشغال قايمشون كردم و بش گفتم تا من اينجام ميخام لخت لخت تو خونه باشي
غير بار اول تو مرتبه هاي بعدي رضايتي نسبي از خودش نشون ميداد تو سكس مقداري همكاري ميكرد مثلا من خيلي اب دهنشو دوس داشتم بخورم بار سوم اب دهنشو ميداد بيرون منم ميخوردمش ميخاستم بدونه حالا ك دارم ميكنمش چند سال ب يادش شبا فقط جق ميزدم
بعد از اينكه چندين مرتبه گاييدمش كوفته شدم
بعد تو بغلش ب خاب رفتم .بيدار شدم نزاشتم بيدارشه واسه بار اخر بوسيدمش و رفتم تو راه برگشت ان چنان احساس مردانگيم بالا رفته بود ك تا الان هيچوقت اين قدر حس مردانگي نكرده بودم .
از خونش ك دور ميشدم ب خودم گفتم كاش ي دست ديگه هم ميكردمش اما ...
ب خودگفتم اگه بخات رابطه رو ادامه بده چي ميشه .......
اولين كاري ك ميكردم ميبردم تمام تنشو ليزر ميكردم و مواشو ميزدم
بعد ي دست لباس مجلسي سفيد ديده بودم گفتم واسش ميخرمش خيلي قشنگترش ميكرد تا از رو اون لباس هم چن مرتبه از كون بكونمش
من استاد تنوع در سكس بودم
ي مرتبه مجبورش ميكردم كيرمو تا ته بخوره منم همزمان كسش و ميخوردمو با انگشت دست تو كونش ميكردم
گفتم ي بار حموم ببرمش اون واسم مواي بدنم وبزنه و بعدش واسم ساك بزنه و ب هر زوري ك شده مجبورش ميكردم اب كيرم كامل قورت بده.
ميبردمش سينما با هاش لاس خشكه ميزدم تا تو كفش بمونم و ميومدم تو خونه ميگاييدمش اگه رابطه رو ادامه بده ...
ي فكرايي تو كلم بود ك نگو .
اگه ادامه بده ي بار چن تا قرص تاخيري ميزدم بالا و دو ساعت از كون تلمبش ميكردم ك جيغش در بياد
يا ي بار وان و پر شير ميكردم و روش دراز ميكشيدمو سينشو ميخوردم
ازون ب بعد اون روزو ب هيچكس نگفت و هيچوقت ب روم نيوورد ...
اما من لنگه ي دوم جورابي ك رنگ پاهاش بود رو هنوز نگه داشتم هنوزم خوشبويه!
نوشته: داریوش
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مالش با دختر خاله

من بهزادم.تو یکی از شهرستانهای شمال زندگی میکنم 20سالمه.اولین خاطره مه که دارم مینویسم.و خاطره های سکسی زیاد ندارم.من4تا خاله دارم و1دایی.که همشون تهران زندگی میکنن به جز یکی شون.خاله ی آخریم که توی یکی از روستاهای شمال زندگی میکردن که 1سالی میشه اومدن تهران.والان فقط خونواده ی ما شمال ان.
این خاله ی من 2تا دختر داشت.که هردو کوچیک بودن.یعنی به بلوغ نرسیده بودن.که من بهشون اصلا نگاه بد نداشتم.تا اینکه دختر خاله ی اولیم که اسمش هما بود به بلوغ رسید و کم کم سرسینه هاش بالا اومد و کونش بزرگ ترشد و شده بود1تیکه ی واسه خودش.اون موقع من 17سالم بود.و از اون دخترهای نبود که تا بفهمه کیر چیه بره تو فاز دادن.خلاصه منم اونو زیر چشمی حسابی دید میزدم سینه هاشو کونشو.وجرئت اینم نداشتم که حتی دستشو بگیرم.چون خیلی فضول بود.تا چیزی میشد یا میشنید سریع کف دست مادرش میذاشت.بخاطر همین نممیشد حتی 1هزارم درصد هم به خودم جرئت بدم که حرکت روش بزنم تا راه بیاد.تا اینکه1شب قرار شد تنها برم خونشون بدون مادرم.و منم غروبش راه افتادم سمت روستاشون.بعد از45دیقه یا1ساعت رسیدم.خاله م بود و دختراش.شوهرش نگهبان بود.خلاصه نشستیمو با خاله م حرف زدیمو خندیدیم.شب شد شامو خوردیم.خونه شون طوری بود که چون بزرگ بود و توی روستا بود وشوهرش نبود موقع خاب خاله م گفت همه توی 1اتاق بخابیم.چون هم میترسید هم منو مثل پسرش میدونست.و به ترتیب خابیدیم.خاله_دختر کوچیکش سمت چپش_دختر بزرگش سمت راستش_ومنم 1متر اونور تر از هما.ساعت1شب بود.یکهو بیدار شدم(طبق عادتم همیشه نصفه شب بیدارمیشم)دیدم هما ولو شده رو زمین چون بدخاب بود وپاهاش طرف مادرشه و سرش طرف من.با خودم هی کلنجار میرفتم چیکار کنم که با خودم گفتم بذار بیدارش کنم درست بگیره بخابه.صداش کردم؛
_هما. دیدم جواب نمیده چندبار دیگه هم صداش کردم البته نه اینکه داد بکشم.بعد تکانش دادم دیدم نه بابا این بیدار بشو نیسته.یکم دلم قرص شد.نشستم با خودم فکر کردم گفتم کف پاشو بخارونم اگر بیدار شد بهش میگم درست بخاب تا بتونم بخانم اگر بیدار نشد یکم حال کنم.کف پاشو یکم خاروندم دیدم نه بابا اثر نداره.با این حال بازهم ترس داشتم و قلبم تند تند میزد.بعد دراز کشیدم و خوب نگاهش کردم.چه سینه های بالا اومده و کوچولوی.تو دست جا میشد لامسب.شروع کردم به مالیدن کیرم.دیدم بزرگ وکلفت شد داشت میترکید.خودمو به خاب زدم وبه پشت دراز کشیدم.دستمو کم کم بردم جلو.تا رسید به دستش.دستشو گرفتم ومیمالیدم بادستم.این کار باعث شد تا یکم از ترسم بریزه.بعد به اینکه دستشو بمالم راضی نبودم و بیشتر از اینها دلم میخاست.بازهم بادلشوره دستمو بردم جلوتر خاستم بندازم دستمو زیر تی شرتش ترسیدم.گفتم بذار اول دستمو بذارم روی شکمش اگه دیدم تکانی نمیخوره میبرم بالاتر.دستم رو شکمش گذاشتم.بعد چند لحظه بردم بالاتر.تا رسید روی سینه هاش.سینه های که تااون موقع حسرتشونو میخوردم.با اجازه تون شروع کردم به آرام مالیدن سینه هاش.با1دست سینه هاشو تکان میدادم با1 دست کیرمو میمالیدم.تا10دیقه همین کارو میکردم.
کیرم سرخ میشد هی.آخرش خسته شد دستم.چون به پشت دراز کشیده بودم.دستمو با شجاعت گذاشتم روی شلوار نخیش.واز اینکه اون خوابه مطمئن شده بودم.کس شو آروم آروم از روی شلوار میمالیدم چشمتون روز بد نبینه یکهو یه تکونی خورد و حالت خوابشو عوض کرد قلبم افتاد توی شورتم.نفسم بند اومده بود.چون به پشت دراز کشیده بودم سریع چشامو بستم و دستم که روی شلوارش بود و گذاشتم روی نافش.جرئت نکردم بردارم.چون بیدار شده بود.و وقتی دید دستم روی نافشه بیچاره فکر کرد اتفاقی اینطوری شده.دستمو آروم گذاشت رو زمین تا مثلا بیدار نشم.منم ریده شده بود به احوالم.کیرم که مثل دسته طبر شده بود در1دیقه حالتش عوض شد.
صبح که شد همه گی بیدار شیم و بعد از صبحونه و یکم دور زدن توی باغ های اطراف خونشون رفتم خونمون.از اون شب به بعد من بدجوری شیفته ش شدم.وچند بار دیگه هم توی باغ های کنار خونشون که باغ های انار بودن به بهانه ی اینکه انار های بالای درخت بهترن و از این چرندیات بهش گفتم تو چون ریزه تری وسبک تری بیا من برات قلاب بگیرم تو برو بالا.وقتی که میرفت بالا با1دست پاهاشو نگه میداشتم دست دیگه مو میبردم زیر کونش و میمالیدم و از دروغ بهش میگفتم هما اینقدر تکان نخور دیگه.که نفهمه از قصد دارم میمالم.و الان که خاله م اومده تهران و هما هم حسابی باربی شده عاشقشم.و اگه خدا بخاد بعد دانشگاه م نامزدم میکنمش.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
من و زندایی مهری تو باغ

اوایل تابستون امسال(92) بود که مامانم گفت بریم باغ یه اب و هوایی عوض کنیم

منو بابامم موافقت کردیم.

مامانم به دایی و خالمم زنگ زدو اونارم دعوت کرد .

خلاصه پنجشنبه شدو راه افتادیم به طرف باغ .رسیدیم وبازی و نهار و .....

غروب شد مردا رفتیم تو الاچیق اول باغ آب شنگولی تخته و ورق بازی میکردن و کس شعر

میگفتن .

من رفتم تو ویلا وسط باغ دیدم زنا تو استخرن همونجا برای اولین بار زنداییمو دیدم

منظورم ازاولین بار اونجوری بود با مایو قرمز سکسی سکسی دست خودم نبود یهو خیره

شدم به سینه هاش فکر کنم خیلی ضایع بودم چون

مامانم یهو با صدای بلند گفت تو نمیای تو اب

منم که زنداییمو اونجوری دیدم خیلی شهوتی شدم گفتم چرا میام لباسمو عوض کنم

میام .همین که من رفتم تو اب دختر دایی جنده وکس کشم رفت بیرون خیلی عوضیه

خیلی خودشومیگیره .موقعی که دیدم داره میره بیرون نگاش کردمو یه پوس خند زدم

زنداییم گفت ولش کن بیا پیش خودم منو میگی اینو که شنیدم اون سینه هاشم که

وای وای با اون مایو قرمممممممز دیدم برزو خان (کیرم) سیخ سیخ شد.من اصلا به فکر

سکس با زنهایی که شوهر دارن نیستم چند باری با دوسدخترم رابطه داشتم ولی تا به

اون موقع کس نکرده بودم .با زن داییمم چون میدونستم با دایییم سکس نمیکنن دوست

داشتم سکس کنم چون همین عید 92 داییم تصادف کردو بیچاره از گردن به پایین فلج

شده خیلی داغون شده.

زنداییم 37 سالشه منم 18 ولی عوضی خیلی قدش بلنده قدمن 178 قد اونم فکر کنم

حدودا 190 باشه خیلی سکسی شده بود من همیشه با روسری ولباس استین بلند

دیده بودمش اون روز رفتارش خیلی عوض شده بود تو اب هی خودشو میمالید به من

منم دلو زدم به دریا . بهش گفتم بریم زیر اب ؟گفت باشه زیر اب هی باهم شوخی

کردیم داشت میرفت روی اب از پشت پامو انداختم دور پاشو کشیدمش پایین از پشت

هی میچسبوندم بهش با دست هی سینه هاشو میگرفتم .حسابی ابش دادم اصلا

حالیم نبود زیر ابیم یهو دستشو اوورد پشتشو تخمامو فشار داد منم ولش کردم اومدیم

روی اب نفسش گرفته بود گفت داشتم خفه میشدم گفتم باید خودتو نجات میدادی دیگه

گفت دیدی که چجوری نجات دادم منم خندیدم.مامانم اینا گفتن بیاید بریم سونا زنداییم

گفت نه شما برید ما بعدا میایم. دوباره زنداییم اومد طرفم حسابی دستمالیش کردم .بعد

30-40دقیقه گفت خسته شدم بریم بیرون . اومدیم دیدیم همه بیرون نشستن هیچکس

حال نداشت همه خسته شده بودن یه طرفی ولو شده بودن.زنداییم گفت باغتون گوجه

سبز نداره یه چنتا درخت اول باغ بود ولی من گفتم چرا ته باغ زیاده گفت میای بریم بکنیم

گفتم بریم به خالم گفتم شما نمیاید و تو دلم خدا خدا میکردم نیان گفت نه خسته ایم

برید برای ما هم بیارید گفتم باشه و با زنداییم بلند شدیم رفتیم ته باغ چند تا درخت

گوجه بود من چند تا از پایین براش کندم گفت نه میخوام برم بالای درخت کمکم کن

منم دستمو گذاشتم زیر کونش هی فشار میدادم که بره بالای درخت اون نشست رو

درختو من از پایین هی این ور اونور میشدم که شاید از زیر دامنش یه چیزی ببینم

فکر کنم متوجه شد بعد بلند شدو ایستاد شورت نپوشیده بود منم هی از اون زیر کوس

خوشگلشو دید میزدم .گفت از دور معلوم نیست بیا بالا از جلو ببین منم خودمو زدم به

کوچه علی چپ گفتم نه گایینم زیاد گوجه داره اونم خندید این گوجه سبزارو هی میکرد تو

دهنشو در میاوورد بهش گفتم نخور سم زدیم مریض میشییا یه نگاه سکسی کردو گفت

بیا بالا مال تو که سمی نیست منم با پور رویی گفتم نه تمیزه تمیزه گفت پس بده

بخوریمش دیگه گفتم یعنی به داییم خیانت کنم گفت تو که میدونی داییت بد تصادف

با من سکس نداشته یعنی اگرم بخواد نمیتونه .گفتم باشه بیا پایین اومد تو بغلم و

لب و بغلو بعد سینه هاشو خوردم وای چه مزه ای میداد بعد دامنشو دادم بالا شروع کردم

به خوردن کسش هی اه اه میکرد بعد زیپ شلوارمو کشید پایین و برزو رو در اورد حسابی

ساک میزد د گفتم بسه بزار یکمم با خانم صورتی حال کنیم (کسش)

بعد خوابوندمش رو زمین از کس کردمش ولی چون امکانات نبود 4.5 دقیقه بعد

ابم داشت میومد گفتم میخوریش با سر اشاره کرد که اره منم تا ته کردم تو دهنشو ابمو

ریختم تودهنش معلوم بود حسابی حال کرده بود بعد از 4 ماه سکس نداشتن به من داده

بلند شدیمو داشتیم برمیگشتیم وسطای راه دختره انش اومد گفت برگشتید منم با پور

رویی گفتم نه هنوز اونجاییم.اون عوضی هم گفت پس گوجه هاتون کو بعد به مسخره

خندید زنداییمم گفت زهر مار به تو چه چشم سفید دخترشم حسابی جلوی من خیط شد

زنداییم یهش گفت با وحید برو بکن مهسا دختر داییم هم راه افتاد رفت منم به زنداییم

گفتم نکنه فهمیده باشه اونم گفت به جهنم دختره ی عوضی ولش کن برو گوجه بیار

مامانت اینا بو نبرن مهسا به جهنم .منم دویدم به طرف مهسا رفتیمو درحال گوجه کندن

بودیم گفت چرا دامن مامانم خاکی بود گفتم نشسته بود رو زمین گفت نشسته بود یا

خوابیده بود گفتم فرق نداره اصلا استاده بود اون مهم نیست مهم حس و حالشه

دیگه هیچی نگفت و برگشتیم زندایی گفت فهمیده بود گفتم شک کرده بود

که خودم روشنش کردم گفت خوبکاری کردی.

از اون موقع تا الانم 5 بار دوتایی رفتیم باغو همون جای همیشگی سکس کردیم ولی با

امکانات بیشتر..

مهری جووون (زنداییم) خیلی سکسی شده اصلا یه وضعی همین الانم که دارم مینویسم

زنگ زدم قرار گذاشتم برای اخر هفته دوباره بریم .
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
اولین سکسم با الناز

سلام دوستان خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده سال 89 من 26 سالمه من تو خانواده شلوغی بزرگ شدم از بچگی با خالم اینا همسایه بودیم همیشه یا بچه های اونا خونه ما بودن یا ما خونه اونا بچه بودیم بازی میکردیم روزهامونو میگذروندیم دختر خاله ای که دارم تنها دختر خونشون بود (الناز) یه سال از من بزرگتره از همون کوچیکی باهم زیاد شوخی میکردیم دقیقا تا 18سالگی که من داشتم روند همونجوری پیش میرفت ولی از اون موقع ا بزرگ شدن دخترای خانواده ها رفت اومدامون کمرنگتر شدولی بازم وقتی باهم جمع میشدیم عین بچگیامون شوخی میکردیم از اول اولش منو الناز همپایه بودیم تو همه چیز بازی میکردیم منو الناز هم تیم میشدیم تو تنهاییامون یه کوچلو اذیتش میکردم اونم خوشش میومد. الناز 22 سالش شده بود و من 21 خیلی دختر نازی شده بود دیگه نمیتونستیم عین قبل باهم تنها باشیم یعنی مامانش نمیزاشت با خودش میومد و میبردش .اعتراف میکنم تو کفش بودم ولی نمیزاشتن ازدواج کنیم چون بزرگتر بود روزها گذری شد من نتونستم هیچ غلطی بکنم تا که یه روز اومدم خونه شنیدم برا الناز خواستگار اومده ناراحت شدم گفتم امیر تموم شد برو بمیر هیچ کاری نتونستی بکنی از شانس بد هم خواستگارش سمج در اومد و تونست باهاش ازدواج کنه طرف تو آزمایشگاه کار میکرد ازش بدم میومد چون قبلا میشناختمش تو فامیل دکتر دکتر صداش میکردن تصمیم گرفتم هر جوری شده کارمو به آخر برسونم این حرفم یک سال تمام طول کشید یه روز مهمون دعوتشون کردیم خونمون شوهرش زیاد غیرتی نبود چون میدونست ما از بچگی باهم بزرگ شدیم با شوخیای که باهم میکردیم ناراحت نمیشد الناز از اولش لجباز بود به هیشکی اجازه نمیداد به وسایلش دس بزند الا من اون شب ساعت 9 بود فک کنم داشتم گوشی الناز رو برسی میکردم الناز هم پیشم بود یکی دوتا ازش فیلم بلوتوث کردم یه دفعه ای با شلوخی مهمونی بهش گفتم الناز از اون فیلما نداری ؟ یه نگاه معنی دار کرد و گفت از کدوما!گفتم از همونا که با شوهرت میبینی خودتو به اون راه نزن با همه آره با ما نه اونم یه خنده کوچلو زد وگفت چشم یه فیلمی برام فرستاد که دختره زیر کیر پسر بود پسره همچین از کون میکردش که داد دختره بلند میشد یه لحظه که اول فیلمو دیدم که دختره از کون حال میکرد یه نگاه به الناز کردم دیدم خندید هر طوری بود کشوندمش بیرون رفتیم تو انباری ؛تو انبار یه تخت بود که تابستونا میزاشتیمش جلوی پنجره تو حیاط شام و نهارو رو اون میخوردیم خلاصه با هزار زحمت کشوندمش اونجا تا اومد داخل انبار درو از پشت بستم مجالش ندادم لبامو گذاشتم رو لباش دو دقیقه دیوانه وار لبامونو خوردیم . چون فرصت نداشتیم و میدیدم که الناز همون حشریتی که من بهش از بچگی داشتم اونم داشت زودی سینهاشو بیرون اوردم چه سینه های داشت خدایا سفید سفید اوف یه لحظه خوردمش گفتم الناز اینکارارو اجازه میدی برا وقت مناسب الان وقت کمه من دارم میمیرم با صدای آرومی گفت باشه امیر منم خیلی وقته میخوامت بهش گفتم میخوام عین فیلم باهم باشیم اولش گفت آخه ... گفتم بی خیال شلوارشو کشیدم پایین یه شورت بنفش داشت دیونم کردگفتم الناز بخواب رو میز وقتی داشت میخوابید همه کردم روش شورتشو زدم پایین دیگه دیونه شدم کیرم داشت شلوارمو میکند اولش ترسیدم ولی با رضایتی که از الناز دیدم اول خوابیدم روش از پشت گردنشو خوردم خیلی شهوتش بالا زده بود بلند شدم انگشتمو خیس کردم کونشو مالش دادم گفت نمیخوری گفتم آخه گفت نترس امروز حموم بودم (من اولین بارم بود سکس داشتم تجربه هیچی نبود ) با هزار زحمت خوردمش خلاصه میکنم طولانی شد ببخشین نگو دیونه خیلی از کون حال میکنه گفت پاشو دارم میمیرم گفتم چکار کنم گفت کیرتو میخوام درش اوردم یه لحظه حال کرد گفت آخ جونم به این میگن کیر گفتم چیزی شده گفت بابا شوهر بدبخت من یه کیر کوچلو داره حال نمیده این حرفش احساس غرور بهم داد گفتم همچین میکنمت بفهمی حال کردن چیه چون استرس داشتم گفتم الناز میخوام کونتو جر بدم گفت نمیتونی گفتم حالا میبینی خیسش کردم آروم گذاشتم دم کونش میدونستم دادش میره بالا نامردی کردم دستمو بردم جلوی دهنش با فشار آنی دادم رفت تو کونش میخواست جیغ بزنه نزاشتم گفت خری اول با انگشتت بازش میکردی گفتم من چه بدونم بلد نیستم چند لحظه که همینجوری کیرم تا دسته تو کونش بود گفت بکن خارش داره منم اطاعت امر ولی چون خیلی حشری بودم زیاد نتونستم دوم بیارم با ده تا تلمبه آبمو اومد ریختم تو کونش الناز تازه حال اومده بود گفت بکن دیگه تند تند گفتم الناز نمیتونم ابم اومد ریختم توش خیلی التماسم کرد همینجوری بعد ریختن چند بار هم عقب جلو کردم میگفت بکن بکن تا ته بکن همشو میخوام اون شب نمیشد زیاد باهم باشیم چون یه لحظه ناپدید شدنمون بقیه رو نگران میکرد بهش گفتم تازه یادش اومد چه خبره زودی پاشد و خودشو جمع کرد اون رفت بیرون من ده دقیقه اونجا بودم تو کونم عروسی بود از یه طرف هم میترسیدم بفهمنن تو خونه همه این حرفامون تو ده دقیقه اتفاق افتاد ولی نوشتنش طولانیش میکنه منم بعد ده دقیقه اول رفتم بیرون با چنتا نوشابه و دلستر برگشتم خونه تا کسی شک نکنه اون روز حال کردم واقعا میگم از اون موقع تا حالا همش متظرم موقعیت پیش بیاد نمیشه یه دعوای کوچلو هم مامانم و خالم کردن رابطه هامون سردتر شد چن بار خواستم بهش زنگ بزن ترسیدم زندگیش خراب بشه.تو مهمونیا میبینمش ولی اون روز یه روز استثنایی بود اگه بازم موقعیتی برام پیش اومد اگه خوشتون اومده باشه براتون مینویسم
ممنون که وقت گذاشتین
نوشته:‌ امیر



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
من و زن داداش خانمم


سلام
این اولین داستانم که مینویسم
خیلی وقته دلم میخواد داستانهام رو براتون بنویسم اما حالش نبود.
من 27 سالمه، قد بلند با استیل صددر صد مردونه خوشتیپ، برخورد جدی و در عین حال خوش صحبت، به قول رفیقام زبونم مارو از سوراخ در میاره.
القصه
زن داداش خانمم از فامیل های دور خودمونه یعنی در اصل اون رابط ازدواج ما بود و معرف ما شد برا ازدواج، ایشون یک سال از بنده کوچک تره منم از همون اول باهاش راحت بودم و ازش خوشم میومد هیکل ظریف و قشنگی داشت و خوشگلم که بود تقریبا یکسال بعد ازدواجم بهش حس عجیبی داشتم و میخواستم خودمو بیشتر بهش نزدیک کنم اونم بدش نمیومد اما هر جفتمون پر مسغله بودیم و معمولا وقت مهمونی یکی مون نبود.


گذشت تا اینکه خانمم بهم گفت که تو خونه باباش دعوا درست شده درگیرن! گفتم برای چی؟! که فهمیدم عاطفه(زن داداش خانم) عکس هاش تو کشور مقام اورده و میخوان بفرستنش دبی برای مسابقات برون مرزی(یادم رفت بگم عاطفه عکاس حرفه ای که برای چندتا شرکت کار میکنه)از اونجایی که برادر زن ما سرباز فراریه عاطفه میگه من شده تنهایی میرم پدرزنمون هم دعواش کرده که زن تنها بری تو غربت که چی! این حرفارو که شنیدم گفتم خوب میخوان من باهاش برم؟
خانمم گفت: پس کار خودت گفتم مرخصی زیاد دارم منم خسته ام از کار(همین جا بگم که نگید خالی بندیه خانمم دانشجو حقوقه و موقع امتحاناش بود تو خانواده خانم و خانواده عاطفه هم فقط من اهل سفر خارجی بودم بقیه تاحالا پاشونم از کشور بیرون نذاشتن)خلاصه بعد از کلی صلاح و مشورت و غر و بحث و اگر و. . . قطعی شد که باهم بریم عاطفه هم کلی ذوق کرد که من مشکلشو حل کردم هی میگفت ایشاله جبران کنم!!!
با یکی از دوستان هماهنگ کردم و بلیط و هتل رو جور کرد برامون رفتیم اونجا هتل که رسیدیم دیدم ی داد بی داد رفیق ما فکر کرده من با زنم میرم ی اتاق دو تخته گرفته البته من که خوشحال شدم. به عاطفه گفتم حالا که دیگه شده ولش کن اصلا چه کاریه دوتا اتاق بگیریم. اونم قبول کرد و رفتیم بالا تو اتاق. عصر بود گفتم یکم استراحت میکنیم دم غروب میریم بیرون بگردیم گفت باشه یکمی خوابیدم اونم پای تلویزیون بود. یدفعه از خواب پریدم دیدم شب شده نگاه کردم دیدم خانم پای تلویزیون خوابش برده.


صداش زدم کارامونو کردیم و رفتیم تو شهر یکم گشتیم و به دوتا مرکز خرید سر زدیم و برگشتیم(اینم بگم که نه من نه عاطفه اهل مشروب و دیسکو نیستیم) خلاصه اومدیم هتل شام رو خوردیم دیگه ساعت 10 بود پرسیدم: برنامه چطوره گفت: باید صبح بریم خودمون رو معرفی کنیم و کارت ورود بگیریم و از بعد از ظهر برای توجیه عکس تو نمایشگاه باشیم منم گفتم: بخوابیم که صبح کار داریم شما رو تخت بخواب من رو مبل یکم تلویزیون می بینم بعد همون جا میخوابم. عاطفه گفت: من عصر که رو مبل خوابم برد گردنم درد گرفت بیا توام رو تخت، طوری نیست ی جوری میخوابیم که به هم نمالیم(با خنده). گفتم باشه. یک ساعتی پای تلویزیون بودم که صدام کرد برم بخوابم می گفت خوابم نمیبره بیا توام بخواب. منم قبول کردم رفتم رو تخت اما بدنم یخ کرده بود(به خاطر همون حس) تاحالا اینقدر بهش نزدیک نبودم. ی نیم ساعتی وول خوردم تا خوابم برد. وسطای شب از خواب بیدار شدم دیدم ای دل غافل عاطفه رو با زنم اشتباه گرفتم! دستم رو سینه هاش بود و از پشت سفت بغلش کرده بودم کیرم هم سیخ سیخ. اصلا به روی خودم نیوردم دوباره خودمو بخواب زدم اما تا خود صبح بیدار بودم و هی حالتمو عوض میکردم اونم به روی خودش نمی اورد منم حسابی مالیدمش. دم دمای صبح خوابم برده بود که احساس کردم داره وول میخوره. چشمام رو باز کردم دیدم خودشو جمع کرده تو دلم. منم ی بار دیگه صفت بغلش کردم.
دیگه وقته بیدار شدن حقیقی بود ! جوری که انگار الان بیدار شدم از جام پاشدم و عاطفه رو صدا زدم. اصلا هم انگار نه انگار که دیشب چی شد(یعنی من استاد این حرکتم) اونم همین طور.


رفتیم صبحانه و بعدش دنبال کارای خانم به چند جای دیگه ام سر زدیم. دیگه هوا داشت گرم میشد برگشتیم هتل ی خورده اتا اشغال خریده بودیم خوردیم من خواستم دوباره بخوابم(یعنی دیگه کلافه بودم از بی خوابی) عاطفه دوباره با خنده گفت هان دیشب مگه نخوابیدی؟!
- مگه تو گذاشتی اینقدر وول خوردی
- اره من وول خوردم یا تو که
حرفشو قطع کرد. پرسیدم یامن که چی؟
- ولش کن
- نه بگو نکنه تو خواب دوباره حرف میزدم(عادتمه)
- نه بابا
- پس چی؟
- یعنی تو نفهمیدی؟
- چی رو؟
- ولش کن
- ای بابا خوب بگو دیگه من که میدونی خوابم سنگینه موقع خواب هیچی نمی فهمم.
- هیچی دیشب منو با مریم(زنم) اشتباه گرفته بودی
- نه بابا چی میگفتم بهت(با خنده)
- مشکل اینجاست که هیچی نمیگفتی
- واااااااای کشتیمون
- هیچی بابا دیشب تا صبح دستت رو من بود.
- همین؟ اون وقت میگی با مریم اشتباهت گرفتم؟؟؟؟ حالا من گفتم چی شده دیشب
- عجب رویی داری دیگه دیشب کم مونده بود لختم کنی
- اصلا تقصیر خودته گفتم رو مبل میخوابم که هی گفتی نه
- باشه بابا بدهکارم شدیم
- نه اخه حالا فوقش یکم دستم بهت مالیده طوری که نیست. کارید که نکردم.
- نه تورو خدا کاریم میکردی
- باشه ببخشید
- امشب دیگه رو تخت نمی خوابم
دیگه چیزی نگفت منم رفتم خوابیدم رو تخت اونم پای تلویزیون بود
حدود ساعت 5 بود بیدارم کرد که بریم نمایشگاه گفتم ی دوش بگیرم (خودش من که خواب بودم رفته بود) به سرم زد ی شیطونی هم بکنم لباسام رو برداشتم رفتم حمام بعد صداش زدم حوله ام رو بده وقتی اورد دم در بده در حمام رو کامل باز کردم و لخت جلوش وایسادم اونم حوله رو پرت کرد طرفم خندید و رفت اونطرف(همین خنده منو مجاب کرد). رفتیم نمایشگاه و بیرون و... خلاصه 11 بود اومدیم هتل. دیگه طاقت نداشتم داشتم روانی میشدم
- خیلی خسته شدیم بریم زود بخوابیم
- البته اگه شما بذاری
- دوباره شروع کردی؟ اصلا من رو مبل میخوابم
- واااااااااای چرا بهت بر میخوره
- اخه انگار از قصد بوده
- از قصدم که بود طوری نبود!
- نه بابا از صبح تاحالا هرچی تیکه تونستی بارم کردی حالا میگی طوری نیست؟!
- خوب ببخشید
- باشه حالا امشب جبران میکنم خوبه
- چی رو جبران میکنی؟
- امشب قبل از خواب بقلت میکنم
- چی؟!
- مگه نمیگی طوری نیست؟
- من بگم توام باید اماده باشی من چی میگم؟
رفتم جلوش وایسادم دیگه صبرم تموم شد لب هامو گذاشتم رو لبهاش اونم هاج و واج شده بود گفتم اره معطل بودم خودت بگی.



صفت بقلش کردم و دوباره ازش لب گرفتم یکم که لباشو خوردم دیدم داره همکاری میکنه در همون حالت انداختمش رو تخت همین که لب هامو از لبهاش برداشتم گفت: عزیزم تو عشقمی. این حرف دیگه اخر روحیه دهی بود. دوباره ازش لب گرفتم در همین حال شروع کردم لباس هاشو درآوردن اونم داشت دکمه های لباسمو باز میکرد. چند ثانیه بعد جفتمون لخت لخت تو بغل هم بودیم دیگه نمی دونستم کجاشو بخورم. سرم رو بردم طرف کسش ی بوس روش گذاشتم و بعد شروکردم به لیسیدن و چرخوندن زبونم روی کس نازش. انقدر این سوراخ تمیز و خوشگل بود که حد نداشت. محو خوردن کسش بودم که احساس کردم کیرم خیس شده سرم رو از لای پاهاش بلند کردم دیدم داره با لذت تمام برام ساک میزنه. این صحنه بیشتر حشریم کرد. خوردن کس نازش 20 دقیقه ای طول کشید. برگشتم و خوابیدم کنارش پاهاشو جفت کردم و دادم بالا سر کیرم رو رو کسش می مالیدم صدای اهههه و ناله اش بلند شد و من داشتم لذت میبردم یدفعه ی تکون به خودش داد و سر کیر رفت تو ی آه بلند کشید روشو کرد به من و با عشوه گفت: بکن.ووووووواااای من دیگه تو حال خودم نبودمداشتم محکم کیرمو جلو عقب میکردم. بعد از حدود 40 دقیقه آبم اومد که ریختم رو شکمش. دوباره ازش لب گرفتم کیرم هنوز سیخ بود ی دست گذاشت بهش دوباره گذاشتش در کسش گفت: من هنوز نشدم بازم بکن. دوباره رفتم روش گذاشتم تو کسش این بار به چندین حالت مختلف کردمش تا بالاخره تو یکی از پوزیشن ها ارضا شد. منم پشت بندش چندتا تلمبه محکم زدم و این بار رو کونش خودمو خالی کرد.
جفتمون دیگه از حال رفته بودیم فقط من ی لحظه چشمم به ساعت خورد که 2:15 دقیقه بود. تاصبح تخت خوابیدیم و صبح با هم ی دوش گرفتیم با ی سکس مختصر. توی این 3 روز که دبی بودیم چندین بار دیگه با هم حال کردیم و وقتی هم برگشتیم ایران چند ماهی یک بار باهم هستیم.
همیشه بهم میگه لذت بخش ترین ساعت های زندگیم کنار تو خوابیدنه.
البته من حواسم هست که این جریان روی رابطه های خونوادگی مون تاثیر نگزاره.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زن عموی زیبای من


اسم من محمده 21 سالمه
سریع میرم سر اصل مطلب

چند ماه پیش بود موقع سال تحویل ما همگی رفتیم خونه عموم به شام دعوت شده بودیم زن عموم خیلی خشگل شده بود(من کلا تو کف دخترای فامیل هستم)(من توی فامیل خیلی محبوب هستم و همه از من خوششون میاد نمیدونم دلیلش چیه)
خلاصه ما رفتیم خونشون پذیرایی شدیم با چای و شیرینی ک دختر عموم میومد تعارف میداد موقع آوردن ظرف میوه شد زن عموم اومدجلوی تک تک فامیل دولا میشد کونش منو خیلی متوجه خودش کرده بود وای چ کونی داره خیلی گنده است
رسید به من خم شد بفرما آقا محمد منم گفتم مرسی ی دفعه سینه هاش توجه منو جلب کرد
سینه هاش تا نصفه بیرون بودن با این ک 40 سالش بود اصلا ی چروک روی سینه هاش نبود خلاصه با شق دردی میوه رو خوردیم ی خورده اخمام تو هم بود ک چرا نمیشه زن عمومو بکنم
ی دفعه ی صدایی منو کشوند بیرون از خیالاتم آره خودش بود زن عموم میگفت محمد بیا بریم پای منقل کباب کن برام رفتیم پایی منقل سیخارو داد با گوشتا گفت بزن ب سیخ کباب کن منم از خدا خواسته گفتم چشم عزیزم!!!!!!!!!!!!!
ای وای چی گفتم چ خاکی بریزم تو سرم!!!!!!!؟


دیدم لبخند زد و رفت گوشتارو زدیم سیخ با هزار بدبختی و گرفتاری کباب کردیم و رفتیم سر سفره من ک شق درد داشتم میوردمو شلوار پام تنگ بود میدونستم کیرم ضایع معلومه ک حتی دختر عموم تیکه مینداخت!
میگفت نمیدونم پسرا جقدر بی جنبه ان تا میرن تو بالکن دختر همسایه میبینن ..... حرفشو قطع کرد
فهمیدم با منه
جلو کل فامیل قرمز شده بودم
توی فکر آبروم بودم ک جلو کل دخترای فامیل وجه ی من خراب شده دیدم کیرم خابیده من ک دو زانو نشسته بودم ی خورده راحت تر نشستم
غذا اومدو خوردیم
تا ساعت 12 شب توی هزار تا فکر و خیال بودیم ک به له همه بلند شدن بریم خونه عمه ی بنده بلند شدیم و رفتیم(قابل ب ذکر است ک بگم دختر عموم عاشقم شده بدون هیج رابطه ای)
رفتیم خونه عمه ام پسر عمم گیر داد بیا بازی کنیم ماهم با هزار بدبختی راضی شدیم رفتیم پای سیستم انقدر توی فکر بودم ک هر چی بازی میکردیم میباختم
خلاصه ساعت 2 شد کسی انگار نمیخواست بخوابه سرم گیج داشت میرفت به مامانم گفتم مامی میخوام بخوابم
عمم تا اینو شنید گفت آره ساعت داره 3 میشه
بخوابیم؟
منم از خواسته رفتم تشک و بالش و پتو رو آوردم پهن کردم پیش پسر عمم و رفتم زیر پتو
این چشا کاسه خون بودن انگار نه انگار خواب بی خواب


ی دفعه دیدم کیرم داره بلند میشه
رفتیم توی تخیالتمون زن عمو رو با هزار ورژن سکسی کردیم نمیدونم کی بود خوابم برد

داشتم خواب زن عموم عشقمو میدیدم ک ی صدایی وسط خواب داشت مییگفت محمد محمد ساعت 10 شد بیدار نمیشی؟
وقت ناهار شد صبحانه نمیخوری؟
چش باز کردم دیدم دختر عمم بالا کله من ایساده فقط مونده لبامو بخوره انقدر نزدیک بود
دست زدن به سینه هاش کمی لمسش کردم و زدمش کنار رفتم دستشویی
دست و صورتمو شستم برگشتم اومدیم ک بریم صبحانه بخوریم!!!!
دختر عمه جلوم ایستاده بود الله واکبر بیخیال ما نیست اومدم رد شم دست زد به کیرم
ای بابا چی از جونم میخوای؟
خلاصه گفت من خیلی وقته توی کفمه(سنش ی خورده بالاست و ی خورده هم مجرد و دانشجویی پزشکی) خلاصه ی گفتیم بیخیال ما شو مارو ب خیر و شمارو به سلامت بفهمن شلوار از پام میکنن
گفت نیازی نیست ک بفهمن ی دفعه خودکار دستم رفت رو سینه اش ی خورده مالیدم دیدم شل شد مانتوش ک باز بود ی تاب بندی زیرش داشت بند تابو باز کردم تاب تا روی باسنش سر خورد اومد پایین شروع کردم سینه خوری حدود 5 مین سینه خوردم ی دفعه ی صدایی اومد ک داره به طرف رو شویی نزدیک میشه!!!!
چ خاکی بریزم رو سرم؟
دختر عمم گیر داده بود لبمو نخوردی!!!!! O:
برو بابا الآن میان منو میکنن(پدر مادرم روی من خیلی حساسم پسر محبوبم پیش همه)
به زور انداختمش داخل دشست شویی خودمم به دست و رو شستن مشغول کردم انگار نه انگار کسی داره میاد ریلکس رامو رو به آشپزخونه گرفتم رفتم!!!! اووووووه چ استرسی داشتم





نزدیک 12 ظهر بود
رفتم ناهار بخورم گفتن برو بچه ساعت 1 حاظره ما ک گشنه بودیم!!!!
این شکم صاحب مرده غذا حالیش نیست هر دقیقه باید بریزی توش
خلاصه ناهار رو خوردیم
اخبار رو دیدیم
وقت خواب ظهر رسید همه خوابیدن طبق معمول
منم رفتم سروقت گوشیم ی دو روزی بود بی صاحب پرتش کرده بودم روی اوپن
رفتم دیدم به له هزار تا میس کال و دوهزار مسیج اومده از دوست دو آشنا
داشتم میچرخیدم توشون
ی چیز عجیب دیدم شماره سیو نشده!!!!
کی میتونه باشه(من اصولا به شماره نا آشنا ج نمیدم)
خلاصه ی 5 مین کاریش نداشتم کرم گرفتم الله و اکبر ول نمیکرد باید زنگ میزدم به شماره
ی صدا خیلی ناز پشتش بود
با هزار زور و ناز حرف میزد انگاری توی کفه
گفتم کاری داشتید
گفت نمیشناسی؟
نه والا کی باشین شما؟
گفت متاسم برات منو نمیشناسی؟
گفتم نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کی هستی خو بگو؟
گفت من زن عموتم
همینو شنیدم با هزار عذر خواهی و تمنا صحبت کردم هزار تا انقدر قربون صرقه ام رفت پشت گوشی اگه میتونست از تو گوشی منو میخورد
خلاصه گفت واسه ساعت 4 واسم برنامه چیده منم ک داشتم بشکن میزدم از شادی
گفتم حتما در خدمتم
گوشیو قطع کردم
ساعتو دیدم ساعت 3.25 بود کی تا 4 صبر کنه
مامان بابا خواب بودن همون موقع پیاده افتادم به راه 10 دقیقه تو راه بودم(خونه عمم نزدیک خونه عمومه)
رفتم دم در زنگو زدم زن عموم آیفون رو ج داد!!!!!!!!
عجیبه همیشه ک پارسا ج میداد پسر عمو کوچیکم
نکنه اتفاقی افتاده(ما ک دلمونو صابون زده بودیم حداقل ی لب آبدار گیرم بیاد)
ی دفعه تو دلم خالی شد 20 پله رو با هزار زور رفتم بالا رسیدم دم در دیدم در بازه!!
پریدم تو دیدم کسی خونه نیست(تعجب کردم خیلی)


صدا از توی آشپز خونه اومد زن عمووم بود گفت بشین پای ماهواره گذاشتمش روی شبکه خانوادگی همه رفتن پی کارشون تا ساعت 8 شب نمیان من دیگه دوهزاریم افتاد
از آشپزخونه اومد بیرون الله و اکبر با هزار کمالات و جمال زیبا البته ی خورده لباساش منو متعجب کرد!!
آخه جلو من با لباس توی خونه نمیومد همیشه حجابش رعایت بود خلاصه چای و شیرنی و میوه رو آورد گذاشت جلوم نشست منتهی الیه مبل سه نفره
ما ک جا خوش کرده بودیم وسط مبل شروع کردم به خوردن زن عمو داشت منو نگاه میکرد کمی خجالت کشیدم و ی چیزایی تعارف کردم ک نخورد(میگفت رژیم دارم)حالا بماند کامل روی مبل نشسته بودی پارو گرفته بود محکم اون یکی هم زیرش بود
داشت انگشت اشاره شو میمکیدما ک زیر نظر داشتیمش
بلند شد ی دفعه رفت تو اتاق ی کارت آورد گفت محمد این کارتو بزن به ریسیود تا اومدیم بزنیم نمیدونم تو راه زدن بودم ک شبکه سکسی اومد بالا
من ک کپ کردم هنگ کردم
همونجا ایستاده بودم تلویزینو میدیدم
زن عموم بلند شد رفت تو اتاق خوابش گفت راحت باش منم ک راحت بودم اومدم نشستم سر جام
فیلمو نگاه میکردم دختره بلند بی مادر عجب ساکی میرفت انگار داشت واسم ساک میرفت دیدم کیرم داره به سرعت قابل توجهی راست میشه منم چشامو بستم نمیخواستم راست شه چشارو بستم بدتر شد با اون صداش سرعت راست شدن کیرم بیشتر شد ی دفعه صدا قطع شد


چشامو وا کردم دیدم زن عموم جلوم ایستاده با شرت و کرست من دست از پا خطا نکردم دید من راه نمیدم تلویزیون رو روشن کرد گذاشتش رو همون شبکه الآن داشتم 69 کار میکردن کیرم ضایع معلوم بود دارم از شق درد میمیرم زن عموم در این حین کمی نزدیکم شد دستشو مالید روی رونم دید کاری ندارم روش بیشتر شد دستشو گذاشت روی کیرم 1 مین مالیدم منم پررو پررو رفتم واسه لباش رو مبل سه نفره لباشو همچین میخوردم هی لبق میخوردم تشنه تر میشدم
دیدم زن عموم هم خیلی تشنه شه گفتم زبونتو بده تو دهنم
زبونشو ک داد توی دهنم تا تونستم گازش گرفتم و میک زدم حالا نوبت زن عموم بود ی حالی بودم بیا و ببین رو ابرا بودم شروع کردم به سرو صورت و گردنشون خود لیسیدن
رفتم پایین تر کرستشو خودش وا کرد منم از روی کرستش سینه شو میک میزدم وقتی خیس خیس شد کرستش درش آوردم شروع کردم سینه خوردن مالیدن اومدم واس شکمش بوس بوس میکردم رفتم پایین تر واس شرتش م خیس خیس بود(قبل این ک برم تی شرت قرمزمو در آوردم)با ی کف گرگی وسط پیشونیم پخش زمینم کرد شروع کرد از رو شلوار کیرمو لیسیدن کیرم ک داشت شلوارمو جر میداد کمربندو وا کردم زیپ .ا کردیم کمرو دادیم بالا شلوار همچین خودش اومد پایین(زن عموم کشیدش)همچین محکم کشید ک شرتم همراش رفت.........کیرم....................شه ته رق................خورد وسط صورتش ی نگاهی بهم کرد با تعجب فراوون
گفت عجب کیری داری ها!!(ی 25 سانتی میشد البته بیشتره سانترش نکردم حدثی میگم ک خیلی کلفته)(از مال عموت بزرگتره خیلی)


گقتم قابلتو نداره گفت چشم عزیزم همچین پرید رو کیرم ک گفتم تخمامو ترکوند کمی مالیدش یواش و با حوصله خیلی خوب بود خودم واس خودم همچین جلقی نزدم(من ک هم قوس کمر دارم هم زود انزالی خااااااک بی حس کننده یادم رفته بود)
تا گفتم بهش گفت مشکلی نیست
حدود 2 مین مالیدش کیرم داشت تکون تکون میخورد سرعت دستشو بالا برد.......کیرم تمام و کمال روی صورتش خالی شد......جووووووووووووون عمیقی گفت با یی آه ه ه ه ه ه ه آبو جمع کرد داد تو دهنش رفت سراغ کیرم دوباره کیر خابیده ی ما تو دهن زن عموم داشت وول میخوردحدود 5 مینی خوردش چ خوردنی بود اوووووووووف باید واستون بخوره تا بفهمید تا کمی راست شد اون ک خسته شده بود ی چرخ خورد کسشو آورد بالا سرم شرتش هنوز پاش بود سه برابر بیشتر خیسس شده بود ماک کمی تجربه داشتیم اول انگشت کمی مالیدم بعدش دستمو دور باسنش اومدم حلقه کنم
لا مسسسسسسسسسسبب کوووووووووووون بود هاااااااااا
حدود 150 دور باسنش میشد ولی کمرش باریکه باریک
با هزاران بدبختی دستمو گیر دادم به باسنش تا دهنم برسه به کسش شروع کردم(من ک دوست دخترام نمزاشتن کسشونو بلیسم آخه پرده مرده داشتن ترس داشتن پاره اش کنم)


اول زبون زدم به شرتش عجیب بود مزه ای بود ک توی هیچ غذایی نچشیده بودم طعمش خیلی خوشمزه بود ووووووی بخور بخور بود حالا نلیس کی بلیس حدود ده سه مین رو هم بودیم گفت شرتو در بیار تا رو زانوش شرتو زدم پایین با زبون کسشو مالیدم چوچولو موچولو حالیم نبود تا اومد حالیم کنه ک چوچولو کجاست و باید میک بزنم ی دو مین طول کشید
خسته شد ولو شد کف زمین حالا نوبت من بود کسشو همچین میک میزدم ک اه ه ه ه ه ه میکشید خیلی آب داشت کسش اصلا حشرش نمیخوابید منم بیشتر و محکم تر میک میزدم ی دفعه جیق زد و کسشو داد تو دهنو ی چیزی پر دهنم شد
منم ک جا نبود قورتش میدادم ی خورده میلرزید
بلند شد گفتم تمو شد؟
گفت آره من ک راضی نبودم بلندم کرد بردم تو حموم گفت ی دوش بگیر ما ک کیرم شق بود هنوز محکم میمالیدمش آبم بیاد بخوابه ک برمم خونه عمم ی دفعه کیرک خالی شد همش روی زمین
اومدم پاکش کنم با هزار زور رفت
اومدیم بیرون
زن عمو رفت تو هنوز لباس نپوشیده صدایی اومد بلند سریعرفتم تو حموم دیدم کف زمینه کف پاشو نگاه کرد و ی لیس زد کف پاشو منک میدونستم چ کار کردم
گفت شیطونی کردی هاااااااااا؟
بلند شد گفت آخ کونم خیلی درد گرفته بیا کمی بمالش دردش بخوابه
ما ک رفتیم جلو شروع کردیم کونو مالیدن ی دفعه گفت کونم دردش نمیخوابه میک بزن ما شروع کردییم لپای کونشو میک زدنو ماچ کردن ک ی دفعه دستشو گذاشت رو کیرم گفت این هنوز کوچیکه
گفتیم صبر داشته باشی راست میشه تحمل نداشتم شروع کردم سوراخ کونشو لیسیدن
حدود 5 مینی لیسیدم


ک کیرم به له دوباره راست شد
مثل روز اول
بلند شدم گفت چی شده
گفتم بخورش
ک میخوام کونت بزارم گفت اول کسم باید بزاری
گفتیم چشم تو بخور
ی مین خوردش عجیب میخورد دوشو وا کرد آب گرمشو فقط ولو شد زیرش گفت بیا بکن دیگه من ک تحکمل نداشتم رفتم کیرو محکم فشار دادم داخل کسش خیلی تنگ بود واس ی زن بچه دار خلاصه با یخورده زحمت رفت داخل 10 مین مشغول بودم ک کیرم داشت تکون تکون میخورد زن عموم فهمید گفت راحت باش مال خودته بریز توش ریهتیم خلاصه با ناراحتی ول شدم روش
گفت چیزی شده؟
گفتم کونت نزاشتم هنوز گفت مشکلی نیست عزیزم کونم مال خودته
من از خدا خواسته بلندش کردم کیرمو دادم تو دهنش کیرم بعد ی مین بلند شد آقا کمرم دو نصف داشت میشد آخه خیلی آبم اومده بود سه بار در طول دو ساعت کیرم راست شد سرشو محکم گرفتم دادم تو حلقش حس کردم ک کیرم تو معده شه داشت خفه میشد در آوردمش ی مایعی روی کیرم بود راست کار کون تنگ
گفتم قمبل کن گفت محمد یواش بکنی کون تا الآن ندادم گفتم باشه من ک کیرم شق بود حالیم نبود
کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و دهنشو گرفتم کیرمو همچین ک دادم ی خورده با زحمت ولی چون لیز بود راحت تا ته رفت ی دادی زد اگه دستم جلو دهنش نبود همه شهر میفهمیدن کردمش کمی تلمبه نزدم وایسادم دستمو ور داشتم دیدم داره گریه میکنه شروع کردم به تلمبه زدن


داشت میگفت قروبنت بشه معصومه قروبنت بشم نکن بزار بعدا
من ک حالیم نبود باید آبم میومد
کمی همین منوال کردیم و دیدم داره حال میکنه واس خودش خودش داره راه میاد با تللمبه هام خودشو جلو عقب میکنه
آ ه ه ه ه ه ه ه اوووووووووووووف عجب کیریه کیرتو میخوام مال منه همشون میخوام از این حرفا میزد
داشتم بیخیال میشدم آبمو بریزم داخلش دیدم داره تکون میخوره ی خورده سرعت دادم به کارم همچین منفجر شد از دفعه اول بهتر انگاری شیر آب وا کرده بودم
20 ثانیه همون جوری بودم روش وایسادم
کامل خالی شد
پخش زمین شدم
هم از کمر درد هم از بثی حالی مطلق به هزار زور بلند شدم ی آبی به تنم زدم و رفتم بیرون اومدم لباس بپوشم دیدم غذا آورد واسم حدود ساعت 6 بودگفت نمیخوام از کمر بیوفتی غذا رو خوردم لبامو خورد و اومدم بیا ک دختر عموم از پله ها اومد بالا حالا بیا و درستش کن
زن عموم گفت اومد گوشیشو ورداره دیشب جا موند
منم تایید کردم
و رفتم

...

دوستان عزیز این داستان کاملا واقعیه کسانی ک باورشون نمیشه به خودشون مربوطه

نوشته: محمد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 54 از 94:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA