ارسالها: 9253
#563
Posted: 3 Feb 2014 01:09
سکس دلچسب بعدازظهر
سلام خدمت دوستان خوب
من افسانه هستم 19 سالمه ما توی یکی از شهرستان های استان فارس زندگی می کنیم
داستان که براتون میگم مربوط به اولین حال کردن من با پسر داییم میشه
خونه داییم اینا با خونه ما خیلی دور نیست واسه همین ما با هم زیاد رفت و آمد داریم این داییم یه دختره داره یه پسر دختر داییم نزدیک سالی میشه که ازدواج کرده رفته سر خونه زندگیش پسر داییم هم 3 سالی از من بزرگتره منم یه داداش دارم که از خودم بزرگتره (که اون موقع تو خدمت بود) داستان از اونجا شروع شد که این پسر داییم یه چند وقتی بود که رفته بود تو نخ من همش نگاش به من بود بعضی وقتا که زیر چشمی داشتمش متوجه رفتارش شده بودم بعضی وقت ها هم نگامون به هم دوخته میشد و با یه لبخند تموم میشد
یه چند وقت بود که این رفتار بیشتر شده بود گاهی وقتا هم رضا به بهونه مختلف خودش رو بهم می چسبند
این گذشت تو تا اینکه یه روز جمعه داییم اینا واسه نهار مهمونمون بودن موقع نهار که شد سفره رو انداختیم نهار رو خوردیم سر سفره باز نگاه کردن ها رضا شروع شد این دفعه بیشتر از گذشته موقع جمع کردن سفره رضا هم بلند شد کمک کردن تو حین جمع کردن سفره همش نزدیک من میشد
سفره که جمع شد دیگه ظرف ها رو گذاشتم تو آشپزخانه زن داییم آمد کمک که ظرف ها رو بشوره اما مامانم اجازه نداد 2 تا شون رفتن تو حال نشستن داییم با بابام هم بعد نهار خوابشون گرفت رفتن تو اتاق خواب که بخوابند مامانم با زن داییم تو حال مشغول صحبت بودن رضا هم پا تلوزیون نشسته بود منم که مشغول شستن ظرفا بودم که دیدم رضا به بهونه آب خوردن اومد توی آشپزخانه، اومدو پشت سر من وایساد من امدم یه کم خودمو کنار بکشیم تا آب برداره اما اون پیش دستی کرد و خودش کنار وایساد اما باز کم کم خودشو کشید پشت سرم لیوان آب خورد دوباره خواست لیوانش پر کنه گفتم آب تو یخچال هست گفت نه همین خوبه با گفتن این خوبه دیدم خودش رو بهم نزدیک تر کرد به طوری که پاهاش چسبیده بود به پاهام منم نمی دونم چرا با این کارش مخالفت نکردم هر چی میگذشت هی بیشتر بهم می چسبند طوری بود که کامل از پشت بهم چسبیده بود دیگه داشتم بزرگ شدن کیرش رو با باسنم حس می کردم یه لحظه به خودم اومدم برگشتم سمتش تا برگشتم منو یه کم فشار داد سمت کابینت و دستاش گذاشت رو سینه هامو شروع کرد به بوس کردن و لب گرفتن ازم
منم که مثل برق گرفته ها شده بودم با دستام مانع می شدم هی میگفتم نکن رضا زشته الان یکی میاد اما رضا به حرف من که گوش نمی داد که هیچ بیشتر خودشو بهم فشار میداد و سینه هامو محکم تر می مالوند راستش منم بدم نمیومد یه جورای هم حال میکردم مخصوصا اونجای که کیرش رو کسم بود و هی می مالوند اما خیلی می ترسیدم که کسی بیاد داخل واسه همین با یه کم حول دادن خودمو از رضا جدا کردم و رفتم سمت حال(این چیزی که گفتم 2.3 دقیقه بیشتر طول نکشید) رفتم سمت مامانم گفتم چای بیارم گفت اگه آمادس بیار یه کم این پا و اون پا کردم تا رضا از آشپزخانه بیاد بیرون. رضا اومد بیرون من از ترس رضا که برگرده سریع رفتم چای ریختم و اومدم نشستم پیش مامانم اینا به رضا هم تعارف چای کردیم اما گفت نه نمی خورم
من نشسته بودم پیش مامانم اینا اما همه فکرم مشغول صحنه چند دقیقه پیش بود، رضا همش نگاش به من بود منم تا که وقتی نگاش می کردمو اونم هی اشاره می کرد که بریم تو پارکینگ منم با اشاره ابرو می گفتم نه
خونه ما 2 طبقه هست با یه نیم طبقه که هم به عنوان پارکینگ استفاده می کنیم هم یه قسمتی رو عنوان انباری یه چند دقیقه رو اینجور گذروندم که مامانم به رضا گفت تو هم اگه خسته ای بلند شو برو یه کم بخواب گفت نه عمه خسته نیستم می خوام برم تو پارکینگ رو دری ماشین خرابه اونو درست کنم اینو گفت و رفت سمت پارکینگ توی رفتن باز بهم اشاره کرد که بیام منم سرم. رو انداختم پایین چیزی نگفتم رضا که رفت
منم بلند شدم رفتم آشپزخانه که با خیال راحت بقیه ظرف ها رو بشورم اما همه فکرم درگیر این اتفاقات بود، گفتم که منم دوس داشتم و بهم حال داده بود اما خوب ترس داشتم،
شستن ظرف ها تموم شد و اومدم تو حال که دیدم زن داییم و مامانم همون جا خوابیدن
وقتی دیدم همه خوابن یه لحظه شیطون رفت تو جلدم و یه چیزی درونم رو قلقلک داد رفتم تو اتاقم هی با خودم کلنجار رفتم یه دفع به خودم میگفتم برم یه بار میگفتم نه خلاصه دیگه دل زدم دریا بلند شدم شلوارم رو دروردم و یه دامن با همون تونیک که تنم بود رو پوشیدم و رفتم آشپزخانه به بهونه اینکه میخوام ترشی ها رو بذارم تو انبار رفتم سمت پارکینگ تو راه تنم داغ شده بود تو دلم آشوب شده بود هی خودمو لعنت می کردم که چرا دارم این کارو می کنم تو این فکرا بودم که خودمو تو پارکینگ دیدم رضا جلوم وایساده بود رضا یه لبخندی زد منم خودمو نباختم رفتم سمت انبار که دبه ترشی رو بذارم دیدم رضا اومد پشت سرم گفت کمک نمی خوای منم با یه لحن عصبانی گفتم نه برو کنار ظرف ترشی رو گذاشتم و اومدم که برم بالا دیدم رضا از پشت دستم رو گرفت یه لحظه فکر کردم قلبم وایساد محکم کشیدم برگشتم که بهش چند تا فحش بدم ولی تا اومدم چیزی بگم رضا یه چهره مظلوم به خودش گرفته بود و گفت می دونم می خوای بد و بیراه بگی اما منم دوست دارم افسانه با این حرفاش دهنم انگاری قفل شده دیگه نمی تونستم چیزی بگم و فقط گوش می دادم اونم دستشو گذاشته بود رو شونم سر شونه رو ماساژ می داد از اینکه دوستم داره از این حرف ها می زد منم که انگار که خشکم زده بود رضا 2 تا دستاشو گذاشت رو شونم منو کشید سمت خودشو محکم بغلم کرد منم بی اختیار همین کارو کردم محکم همو تو بغل گرفته بودیم دیگه اختیارم دست خودم نبود با هر واکنش رضا منم همون کار رو انجام میدادم رضا کشیدم سمت ماشین دست هامو مثل صلیب باز کرد لب هاش رو گذاشت رو لب هام اولین بار بود که داشتم لب میگرفتم حس می کردم مو ها تنم داره کنده میشه تا حالا هیچ وقت تو زندگیم همچین حسی نداشتم یه حال عجیبی داشتم
رضا هم مثل دیونه ها لب هامو میک میزده هی قربون صدقم میرفت منم به طب همین کارو می کردم رضا سینه ها مو تو دستش گرفته بودو با یه ولع خاصی می مالوند کیرش کامل رو کسم بود و وقتی تکون می خورد یه حس خوبی بهم دست میداد که منو بیشتر حشری می کرد و باعث میشد که منم واکنشم بیشتر بشه رضا هم اینقدر سینه هامو بازی کرد که یه لحظه دلم ضعف رفت رضا در ماشین رو باز کرد منو خوابوند رو صندلی عقب خودشم رو زانو نشست جلو در دامن رو زد بالا از همون مچ پام شروع کرد به لیس زدن با هر زبونی که میکشید منم یه آه کوچیک می کشیدم یه حسیه که قابل توصیف نیست آنقدر از خود بیخود شده بودم دیگه فکر این نبودم که ممکنه کسی بیاد رضا وقتی رسید به نزدیک کسم دیونه شده بودم دوس داشتم کسم رو لیس بزنه هی کمرم رو بالا پایین می کردم خودم دستمو بردم شرتم رو پایین کشیدم رضا تا کسم رو دید گفت ووووواااااااای همون جوریه که فکر می کردم بعد با دستاش کمی مالشش داد شروع کرد به خوردن منم با سر رضا رو تو دستام گرفته بودم و هی فشارش میدادم سمت کسم
گفتم رضا بلند شو بخواب روم. گفت چشم عزیزم بلند شدو شلوارش رو تا نصفه کشید پایین و خوابید روم کیرش رو گذاشت لای پاهام چسبنده به کسم دستاش رو سینه هام لباش رو لبام دیگه اوج لذتی بود که داشتم سنگینی وزنش بهم یه آرامش خاصی میداد هی خودمو تکون تکون میدادم این کارم باعث میشد کیر رضا بیشتر رو کسم بلغزه خیلی دوس داشتم کیرش رو تو کسم احساس کنم اما خوب نمی شد چون دختر بودم ولی همین خیلی بهم حال میداد اینقدر که دیگه داشتم ارضا میشدم با همه وجودم رضا رو محکم تو بغلم فشار دادم تا ارضا شدم بی حال افتادم رضا گفت آخ عزیزم چی شد حال داد گفتم آره بد نبود(نمی خواستم بگم خیلی حال کردم این جوری رضا سوء استفاده می کرد) گفت پس من چی من هنوز ارضا نشدم این حرف رو که زد تازه یادم مامانم اینا افتادم گفتم نکنه بیدار شده باشن بازم یه دلشوره عجیب سراغم اومد گفتم رضا دیگه بسه الان بابام اینا بیدار شدن بهتره بریم بالا رضا با یه لحن ناراحت گفت نه ه ه ه ه یه کم دیگه بمونیم گفت نه دیگه من که رفتم تا خواستم پا شم رضا شروع کرد به لب گرفتن بازی مالش دادن سینه هام منم با دستم هی دست رضا رو پس میزدم، نکن رضا بسه دیگه اما رضا ول کن نبود این قدر باهام ور رفت که باز شهوتیم کرد گفت باشه فقط زود باش تا کسی نیومده گفت باشه افسانه گفتم چیه گفت میشه از پشت باهات حال کنم یه مکثی کردم و گفتم هر کاری می خوای بکنی فقط زود تر اونم معطل نکرد و گفت به پشت برگرد منم همین کارو کردم و کونم رو قمبل کردم سمت رضا
رضا هم کیرش رو گذاشت لای کونم کمی عقب و جلو کردو با دستاش کونم رو باز کرد و گفت یه خورده بیشتر قمبلش کن منم همین کارو کردم رضا با آب دهنش کیر خودش رو خیس کرد و سوراخ کونم رو آرم آروم کیرش رو گذاشت در سوراخ کونم کم کم فشار میداد که بره داخل منم چون دردم گرفته بود هی خودمو جمع میکردم می گفتم الان درد تموم میشه الان تموم میشه اما دیدم نه هرچی بیشتر داره میگذره درد بیشتر میشه گفتم رضا خیلی درد داره گفت من که هنوز داخل نکردم که میگی درد داره به خدا خیلی درد داره گفت طبیعه اینقدر دردش زیاد بود که شهوت از سرم پرید خودم رو کشیدم گفت نمیشه رضا ، رضا باز اخمشو تو هم کرد گفتم خوب درد داره بیا باز بخوابیم رو هم گفت نه بارم ساک بزن
ساک!؟
آره ساک کیرم رو بزار توی دهنت
(توی این فیلم های سکسی دیده بودم اما تا اون روز نمی دونستم ساک زدنه اسمشه اما از این صحنه میشه بدم میومد) گفتم رضا نه حالم بد میشه از رضا اسرار از من انکار خلاصه دید وقتی راضی نمیشم گفت حالا یه بار امتحان کن اگه دوس نداشتی نخور منم با یه دل آشوب کیرش رو تو دستم گرفتم یه کم باهاش بازى کردم همین که خواستم تو دهنم بذارم حالت تهوع گرفتم رضا تا حالم رو دید دیگه چیزی نگفت بلندم کردو مثل برخورد اول شروع کرد به لب گرفتن مالش دادن تو این حال و هوا دوباره منو به پشت برگردوند یه نگاه پیش کردم گفت نترس میخوام بذارم لای پاهات یه لبخندی زدم دامن رو یه خورده پایین کشیدم تونیکم رو بالا کشیدم رضا هم از پشت دست شو گذاشت رو سینه هام کیرش هم گذاشت بین پام و شروع کرد(به قول خودش) تلمبه زدن هر چی میگذشت سرعت تلمبه زدنش بیشتر میشد هی میگفت پاهاتو بهم بچسبون منم همین کارو می کردم. سرعت تلمبه زدنش دیگه به اوج رسید بود
یه لحظه محکم منو فشار داد می دونستم می خواد ارضا بشه واسه همین منم باهاش همکاری کردم خودمو در اختیارش گذاشتم بدن رضا شل شد یه آب داغ ریخت رو پاهام رضا هم آروم نشت رو صندلی ماشین فقط گفت مرسی عزیزم خیلی دوست دارم منم بهش همین رو گفتم و خودمو یه کم مرتب کردم و رفتم سمت بالا تو راه خدا خدا می کردم که مامان هنوز خواب باشن رسیدم تو خونه دیدم هنوز خواب بودن منو رفتم تو اتاقم دامن رو در آوردم باز همون شلوارم رو پوشیدم خواستم برم بیرون اما خیلی خسته بودم همونجا دراز کشیدم خوابم برد یه موقع بیدار شدم که دیگه نزدیک غروب بود از اتاق اومدم بیرون مامان توی حال بود گفتم پس دایی اینا کو گفت ساعت خواب داییت اینا یه ساعتی میشه که رفتن چند بارم صدات زدم اما انگار خیلی خسته بودی که بیدار نشدی
این ماجرا شاید نیم ساعت طول نکشید بود اما جز بهترین لحظه های زندگیم بود موقعی که از خواب بیدار شده بودم انگار همه این اتفاقات مثل یه رویای شیرین بود....
نوشته: افسانه
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#564
Posted: 3 Feb 2014 01:11
منتظر بودم شوهر کنه
سلام دوستان من مهدیم می خوام در مورد داستان سکسم با فهیمه رو بگم این موضوع مربوط می شه به 1 ماه پیش یعنی اولین سکسم در باغمون فهیمه دختر عموی مامانم و زن داییمم هست تا زمانیکه اون زن داییم بشه قیافش زیاد سکسی نبود بود چون پدر مادرش اجازه نمی دادن لباسای تنگ سکسیو آرایشو رنگ مو اینا استفاده کنه اما در هر صورت خیلی خوشگل بودو منم خیلی تو کفش بودم فقط منتظر بودم شوهر کنه و پردش پاره بشه بعد از این که داییم اومد اینو گرفت خیلی خوشحال بودم توپوست خودم نمی گنجیدم خیلی واسشون کار کردم خلاصه بگذریم این فهیمه خانم ما از وقتی که شوهر کرد رو سریش اومد وسط کلش کلی لوازم آرایشو اینا اما شوهرش که داییم باش نمی ذاشت لباسای جذب سکسی بپوشه اون جلوی من خیلی راحت بود حالا دلیلشو نمی دونم چی بود حتی یادمه یک بار رفتم دم در خونشون تازه از حموم اومده بود بیرون با شرطو سوتین جلوم نشسته بود (البته کل خانواده فکر می کنن من خیلی اسکلم من در کل فامیل خودمو مثل بهلول جا زدم)منم مونده بودم تو کفش اینام زیاد مهم نیست
خلاصه یه یه سالی گذشتو اینا بچه دار شدن منم خوشحال بودم که می تونستم پستونای گنده و خوشگلشو ببینم خلاصه خیلی می رفتم خونشونو هی به پستوناش نگاه می کردم البته به بهونه های مختلف می رفتم ولی حدود 1 ساعت به سینه هاش خیره می شدم بعد کارمو انجام می دادم بعد از 2سال و 3 ماه بچشو از شیرگرفت و دیگه وقتی خیلی با هم خوب بودن دیگه اجازه ی اینو گرفته بود که لباسای سکسی بپوشه بعدش رفت و مو هاشو های لایت کرد که دیگه دیوونه کننده بود دیگه نمی تونستم تحمل کنم دوست داشتم برم درجا بکنمش ولی حیف که نمی شدخلاصه 1 ماه گذشت و به دلایلی مجبور شدیم بریم باغمون خونوادگی بخوابیم حدود 1 ماه هم تو باغ خوابیدیم و این فهیمه خانم کیر گیرش نیومده بود بعد با داییم به مشکل خوردن با هم دعواشون شد حدود 2 هفته با هم قهر بودن که سکس ما تو هفته اول دعواشون شروع شد بر اثر فحشی که بابا بزرگم به راننده کامیون دم در داد که گفت کیرم دهنت و دل فهیمه خانم از کیر آب افتاد
حدودا 4 الی 5 روز بعد از دعواشون بود شبش که خوابیدم جا نبود تو هم تو هم افتاده بودیم و چون فهیمه خرخر می کرد هیشکی بغلش نمی خوابید منو پرت کردن بغلش و گفتن باید تو ابن جا بخوابی منم که از خدام بود رفتم بغلش خوابیدم هیچ کدوممون خوابمون نبرده بود ولی من خودمو زده بودم به خواب و هی تکون می خوردم و دستمو می ذاشتم رو پستناش هی میذاشتم رو کسش اونم چون فکر می کرد من خوابم چیزی بهم نمی گفت اونم ازاین کار من لذت می برد خلاصه اون شب تموم شد و من دیگه طاقت نداشتم دوست داشتم هر چی زود تر بکنمش خلاصه شب بعد با همین ترفند دستمو رو کسش می کشیدم اونم آه می کشیدساعت 3 پا شدم برم آب بخورم دیدم یه اس ام اس اومد گوشیمو در آوردم دیدم یه شماره غریبه افتاده با من دوست می شی؟ واسش فرستادم دختری یت پسر گفت دخترم گفتم خانم بی خیال ما شو اما اون التماس می کردو منم هی رد می کردم آخر قبول کردمو با هم دوست شدیم و کلی حرف زدیم آخر که می خواستم بخوابم بهش گفتم تو کجایی گفت پشت سرت گفتم پشت سر منی؟ گفت آره خنده نداره که گفتم آخه واسم عجیب بود گفت الآن عجیبیشو ازبین می برم
از جاش بلند شدو بهم سلام کرد کلی التماسش کردم که جون مادرت به مامان بابام نگو غلط کردم اونم ما رو اسکل گیر آورده بودو هی می گفت نه من باید گزارش بدم آخر سر بعد از کلی گریه و التماس گفت یه راهی هست
من سریع از جام بلند شدم گفتم چه راهی گفت برو بیرون دم در بهت بگم گفتم باشه بعد از 1 ربع اومد و گفت بیا این ور تر صدامونونشن منم رفتم اون ور تر گفت که بیا بریم تو دستشویی گفتم نه زشته دو تایی بریم گفت پس فردا گردنتوبابات می زنه گفتم غلط کردم بریم رفتیم و گفتش که شلوارتو بکش پایین گفتم به قرآن زشته گناه داره گفتش تو تا حالت داره یا هر چی می گم گوش می دی یا فردا کلت سر نیزه دم دره زیرشم کاغظ می چسبونن می نویسن عاقبت آدم دختر باز گفتم باشه کشیدم پایینو کیرم راست کرده بود از زیر شرتم خودشو معلوم می کرد شرتمو کشید پایین و کیرمو دید گفت ماشالا با این سن کمت کیرت از داییت بزرگ ترو کلفت تره گفت قابل شما رو نداره فکر کن مال خودته اینو که گفتم کیرمو درسته کرد تو دهنش واسم داشت ساک میزد منم به سینه هاش خیره شده بودم رو به من کرد دید که محو سینه هاش شدم لباساشوآورد و سوتینشم درآوردو که آبم پاشید تو صورتش بهش گفتم ببخشید واقا شرمنده بذار بشورمش گفت اشکال نداره این جور چیزا پیش میاد رفت صورتشو شست و دوباره اومد کیرمو ساک زد بعد از 15 دقیقه گفت حالا نوبت تودامن و شرتشو در آورد کس سفیدو داغو بدون پشمشو که دیدم یه بار دیگه آبم اومد شروع کردم به خورردنش
اول باهاش لب می گرفتم بعد صورتمو گرفت کرد دش تو کسش دیگه داشتم واسش ساک می زدم واسش ساک زدمو گفت حالا زبونتو بکن تو کسم درسته که از این کار بدم میومد ولی از ترس بابام این کارو واسش کردم داشت آه می کشید که گفتم یواش الآن صدامونو می شنون که جلوی دهنشو گرفت بعد از 10 دقیقه صورتم خیس حیس شده بود بعد صورتمو کندو گفت حالا سینه هامو بخور بعد از 10دقیقه خوردن سینه هاش گفت خوب حالا بریم سر اصل مطلب گفتم چه اصلی ؟ گفت یعنی تو نمی دونی؟ گفتم نه به کیرم اشاره کردو گفتش باید اون صاحاب مرده رو بکنی این تو گفتم صاحابش زندست که گفت کل کل نکن اعصاب ندارم همین الآن می رم به بابات می گما گفتم باشه بابا من مردم من زندم اصلا من وجود ندارم فقط این موضوع رو بی خیال شو حلاصه کیرمو کردم تو کسشو نگر داشتم گفت خوب پس چرا تلنبه نمی زنی گفتم تلنبه چی دیگه مگه لاستیک می خوایم باد بزنیم(این همون قسمتی که گفتم خودمو زدم به اسکلی)واسم همشو توضیح داد گفتم باشه بعد از نیم ساعت تلنبه زدن داشت ارضاع می شد کهبهش گفتم از کون بهم می دی گفت نه درد داره گفتم تا حالا از کون دادی؟
گفت نه گفتم پس از کجا می دونی درد داره گفت ار توصیه های مادرمه گفتم تا چیزی رو تجربه نکنب نمی شه باورش کنی گفت نه گفتم من کاری می کنم دردت نگیره ولی بازم گفت نه من کلی اصرار کردم و به سختی قبول کرد بعد به انگت کوچیکم تف زدم کردم تو کونش با انگشتم تلنبه می زدم بعد دو انگشتی کردم بعد سه انگشتی دیگه داشت جیغ میزد گفتم می خوای تمومش کنیم گفت نه ادامه بده بعد به کیرم تف زدم وانگشتما در آوردمو کردم تو کونش همزمان کسشم می مالیدم که بعد از 5 دقیقه آبش ریخت بیرون اما من هنوز می کردمش تاقشنگ هر دومون ارضاع بشیم تقریبا هر دومون با هم قشنگ ارضاع شدیم همون جا افتادیم رو هم بعد از 1 ساعت استراحت با شیر آب گرم دستشویی خودمونو شستیم لباسامونو پوشیدیم وقتی تومدیم بیرون دیدیم نزدیکای صبحه رفتیم خوابیدیم و قرار شد هر دومون موضوع رو فرموش کنیم ولی من هیچ وقت اولین سکسمو فراموش نمی کنم
امیدوارم از داستان خوشتون اومده باشه
نوشته: مهدی ,
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#565
Posted: 3 Feb 2014 01:19
سکس رویایی با علی
سلام.من ساغرم. 17 سالمه. این خاطره ی واقعی، راجب سکس با پسر عمم، علیه که 22 سالشه
این خاطره مال زمستون پارساله که من و چنتا از دوستام رفتیم پارک ارم. با اینکه هوا سرد بود و داشتیم یخ میزدیم ولی همه ی وسیله های باحال شهر بازیو سوار شدیم. هر جاییم که میرفتیم علی میومد کنار من میشست.منم هر وخ جیغ میزدم اون خندش میگرف. آدم خیلی شوخ طبعیه و دلقک بازی زیاد در میاره. بعد از اینکه وسیله ها تموم میشدن علی همش ادای منو در میاورد که جیغ میزدم و به عالم و آدم فوش میدادم.بعد از اینکه همه وسیله های باحالو سوار شدیم یه هات چاکلت گرفتیم دستمونو رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم. طبق معمول من و علی کنار هم نشستیم و جلومونم ژینوس و دوس پسرش بودن. ما با اونا راحت بودیم از این حرفا نداشتیم.پس تا چرخ و فلک رف بالا من خودمو چسبوندم به علی. فک کردم بازم میخواد دلقک بازی در بیاره ولی اصن اخلاقش یه جور دیگه شد. تا حالا اونجوری رومانتیک ندیده بودمش. اومد لپمو بوس کرد و گفت: تو ام دوسم داری ساغر؟ چشام یه لحظه سیاهی رف وختی اینو شنیدم. آروم و یه ذره با خجالت بهش گفتم آره علی من خیلی دوست دارم. عاشقتم. ژینوس کلشو انداخته بود پایین و داش میخندید. امیرم(دوس پسر ژینوس) اصن کلشو اونور کرده بود و داش نمای تهرونو میدید.تو همین حال بودیم که چرخ و فلک اومد چرخید و رسید پایین. من یه ذره خودمو جم و جور کردم و از تو بغل علی اومدم بیرون.وختی دوباره چرخ و فلک رف بالا دیدم علی سریع دکمه ی شلوارشو وا کرد و دست منو کرد تو شلوارش.
واقعا باورم نمیشد. علی و از این کارا؟! انگار که دنیارو بهم داده باشن. کیرشو واسش میمالوندم و اونم چشاشو بسته بود و تکیه داده بود به در کابین.انقد از این کار لذت میبردم که اصن توجه نمیکردم کی چرخ و فلک بالاس و کی پایینه. فقط واسش میمالوندمش. ولی نمیتونستم کیرشو ببینم. فقط دستم تو شلوارش بود. داشتم بهش حال میدادم که بلند داد زد: دیوونتم! عاشقتم!... ژینوس با امیر قهر کرده بود چون امیر همش به دخترای دیگه توی پارک تیکه مینداخت و هر وخ ژینوس دستشو میگرف امیر انگار بدش میومد و دستاشو میکشید اونور.دیدم امیر داره به من نگا میکنه. اونم تو همون حالش از ژینوس معذرت خواهی کرد.
بعد از اینکه چرخ و فلک وایساد و پیاده شدیم، جول و پلاسمون و جم کردیم تا بریم خونه. سوار ماشین شدیم. علی داش میروند. منم صندلی سرنشین نشسته بودم و بقیه بچه هام به زور خودشونو تو صندلیای عقب جا داده بودن.
بعد از اینکه اونارو روسوند، اومد در خونه ی ما.ساعت 1 نصفه شب بود.بهش گفتم بیا بالا کسی خونمون نیس. اونم بدون هیچ تعارفی سریع ماشینشو پارک کرد و گفت باشه میام. در خونرو واز کردم. سریع دویدم تو اتاقم و خواستم چراغو روشن کنم. اه لعنتی! برق چرا رفته؟! از اتاقم اومدم بیرونو دیدم علی داره شومینرو روشن میکنه.خیلی سرماییه.منم رفتم لامپ اضطراریو آوردم روشنش کردم.به علی گفتم دستت درد نکنه داری شومینرو روشن میکنی خیلی زحمت کشیدی.
بعدش دوباره رفتم تو اتاقم لامپم با خودم بردم.احتمال میدادم اونشب سکس کنیم. واس همین یه ست شورت و سوتین صورتی جیغ براق پوشیدم.روشم یه دامن لی کوتاه با یه جوراب کلفت تا بالای زانو همرنگ ست شورت و سوتینم پوشیدم.با یه تاپ بالای ناف سفید و یه سویشرت مشکیم انداختم روش.موهامم واز کردم و انداختم دور شونه هام.اومدم بیرون دیدم کار علی تموم شده و داره آتیش شومینرو نیگا میکنه.رفتم کنارش نشستم. خواب تو چشاش موج میزد.سرشو کرد طرف من. معلوم نبود خوابه یا بیداره.ولی یه دفعه انگار خوابش پرید.تندی سرمو گرف تو دستاش و ازم یه لب طولانی گرف.اولین باری بود که بهش لب میدادم و به نظرم خیلی خوشمزه بود.تو همین حال مست لباش بودم که دیدم داره زیپ سویشرتمو واز میکنه.بعد آروم سویشرتمو در آورد و دستامو ناز کرد.منم آروم لبامو از لای لباش در آوردم و ژاکتشو از بالای سرش کشیدم بیرون.زیرش یه بولیز نازک داشت.اونم در آوردم چون دیگه تحمل نداشتم.خیلی ناز بود.موهاش خیلی کم بود و اصن بدم نمیومد.تا حالا انقد از نزدیک بدنشو ندیده بودم.بعد آروم با کف دستم پشتشو ماساژ دادم.اونم تاپ منو در آورد و تا سینه هامو از روی سوتین دید از خودش بیخود شد. با یه حالت خاصی میگف بزار این هلو ها رو بخورممم. جااااااانم قربونت برمممممم. بعد لباشو گذاش لای سینه هامو بوسش کرد. انگار سوتینم کلافش کرده بود و میخواس پارش کنه. محکم با دستش میکشیدش تا نوک سینه هامو بتونه راحت ببنه.بعد با همون حالت خاص گفت درش بیار این لعنتیو.... پشت سوتینم از این دکمه قابلمه ایا داشت و راحت خودم بازش کردم. وختی که سوتینمو کامل در آوردم با ولع شروع کرد به خوردن. منم آه و نالم بدجوری به را بود. آخه بی شرف خوب بلد بود چجوری بخوره که کمتر دردم بیاد و بیشتر لذت ببرم. میخواستم سینه هامو از دهنش بکشم بیرون ولی ول نمیکرد و همش داش میخورد. نوک سینه هامم کم کم داش درد میگرف.تو چشای علی نیگا کردم و گفتم: علیییییی.... دلت میاد من دردم بیاد؟ ا
ونم دیگه فهمید نباید سینه هامو بخوره وگرنه سکسمون خراب میشه.بعد من شلوارش و شورتشو در آوردم.وختی کیرشو دیدم اولش فک میکردم از اون بلند تر باشه. شاید 15 یا 16 سانت بود ولی خیلی خوشگل بود لامصب. یدونه مو ام نداش.دلم نیومد براش نخورمش. چون تا اونجا واس من سنگ تموم گذاشته بود. پس شروع کردم به ساک زدن. هرچی جون داشتم براش ساک میزدم.بعد از چن دیقه دیگه خودم جون ساک زدن نداشتم و کیرشو کشیدم بیرون.دیدم آبش اومد. تا اونجا 1 بار ارضا شده بود ولی من میخواستم بیشتر از 1 بار ارضا شه و براش یه خاطره ی خیلی خوب بشه.
بی معطلی دامنمو در آورد و جورابامو یه ذره کشید پایین.بعد شروع کرد به لیس زدن کسم. از روی شورت لیس میزد ولی با این حال خوشم میومد.گف:ساغر من دیگه تحمل ندارم. میشه شرتتو در بیارم؟ منم توی یه حال دیگه ای بودم و فقط سرمو تکون دادم به معنی آره!تندی شرتمو کشید پایین. تا کسمو دید گفت واااااااای تو اون زیر جواهر قایم کرده بودی و من نمیدونستمــــــــــ . چون پریروزش رفته بودم اپیلاسیون کل بدنم واس همین خداییش خیلی تر و تمیز بود و هست وضعم.خب از اینکه بگذریم... کسمو کشید و چوچولمو با دستش تحریک کرد و ماساژ داد.منم در حد مرگ حشری شده بودم و تا اون لحظه تو سکسمون ارضا نشده بودم. با حالت آه و ناله ای که داشتم بهش گفتم: بخورش ترو خدااااااا.اونم سریع لباشو چسبوند به کسم و هی لیس میزد. هرچی بلند تر آه میگفتم اونم محکم تر لیس میزد.بعدش که یه مرحله به ارضام نزدیک تر شدم نفسام تند تر شد.اونم به جای کسم افتاد به جون چوچولم. خیلی محکم میمکیدش.
عاشق این حرکتش شده بودم. سرشو فشار میدادم تو کسم و اونم فقط داشت با ولع میمکید.تو اون حال بلخره ارضا شدم ولی بازم دلم میخواست.
یه کاری کردم که هروخ بهش فک میکنم جیگرم برا علی کباب میشه.کنارمون یه شمع بود. سریع فوتش کردم و هرچی پارافین داش ریختم رو کیر علی.یه داد خیلی بلند زد: آآآآآآآیییی کیرم! چن ثانیه واسادم که پارافین خشک بشه. خیلی زود تر از اون یکه فک میکردم پارافین خشک شد و ملس خور علی تازه تر شد.جوری که زیاد تحریک نشه کیرشو گذاشتم لای سینه هامو فشار دادم تا پارافین بریزه. وختی که همش ریخت، علی گف ساغر من تحمل ندارم بزار پردتو وردارم. منم خیلی میترسیدم.گفتم نه علی ترو خدا خواهش میکنم من تحملشو ندارم... گف چرا داری تو عشق خودمی. بلخره با این حرفا راضیم کرد. منم چشامو بستم و لبامو گذاشتم رو لباش.منو خوابوند رو زمین و تو همون حالت آروم کیرشو نوک کیرشو کرد تو کسم.هنوز زیاد درد نگرفته بود. ولی وختی یه ذره فشار داد از درد بدجوری به خودم پیچیدم.یه ذره دیگه فشار داد و اشکام سرازیر شد.لبشو از رو لبم برداشت و بازم کیرشو تو کسم فشار داد.یه جیغ بنفش کشیدم. گفت:هیســـــــــــ . تموم شد عشقم.بیارمش بیرون؟ ولی من تو همون حالت درد وحشتناکم دلم میخواس یه بار دیگه ارضا شم و گفتم نه ترو خدا نکشش بیرون.تا آخر بکنش تو.علی ام انگار از خداش بود.
این دفعه برعکس دفعه ی قبل خیلی تند و با فشار زیاد تا دسته کردش تو کسم.اشکام همشون رو زمین پخش شده بودن. ولی در عین حال خیلی از سکسمون لذت میبردم.کیرشو عقب جلو میکرد. حدودا ده دیقه کرد که حس کردم بازم ارضا شدم. علی گفت فقط یه ذره دیگه تحمل کن عشقم فقط یه دیقه وایسا.کیرشو تند تر عقب جلو کرد. همونجوری که گفته بود بعد از چن دیقه گف: خب عزیزم قرص خوردی؟منم سرمو تکون دادم.بعد با فشار خیلی زیاد منی ش رو ریخت تو کسم.اون بهترین لحظه ی زندگیم بود.ولی بعد از اون احساس کردم کسم داره بدجور درد میکنه واس همین به علی گفتم بکشش بیرون جون مادرت مردم باو.بعد از چن مین یهویی به خودم اومدم گفتم ااااااا علی واقعا امشب چه شریک جنسی خوبی برای من بوده ها!پریدم و بغلش کردم و بهش گفتم دوست دارم علی....
بعدش احساس کردم دارم از گشنگی میمیرم.خداروشکر تو یخچال چن تا تیکه پیتزا داشتیم با علی خوردیم دلی از عذا در آوردیم.شبشم با هم دیگه خوابیدیم و اونجام چن تا شیطونی کوچولو کردیم با هم. فرداش رفتیم دکتر و پردمم دوختم.بعد از اونم چن بار با هم دیگه حال کردیم ولی نذاشتم کیرش را در کس بکند دوباره...
هنوزم با همدیگه حال میکنیم.حالا علی تبدیل شده به مهم ترین آدم تو زندگی من...
ببخشید سرتونو درد آوردم شمام لطفا نظر بدین تا در آینده بتونم بهتر احساساتمو بهتر بیان کنم.مرسی...
نوشته: ساغر.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#566
Posted: 3 Feb 2014 01:21
اولین سکس با زن عمو
سلام . اسم من شهابه و 22 سالمه.. امیدوارم از خاطره ی من خوشتون بیاد. این سکس برمی گرده به 20 روز پیش . این اولین سکس من بود .
من یه زن عمو دارم که 16 سال از من بزرگ تره. اسمش نازنینه . وقتی که بچه بودم ، منو خیلی دوست داشت. مثلا وقتی تازه با عموم ازدواج کرده بود و بچه هم نداشتن منو با خودشون به گردش میبردن . از همون موقع هم همیشه جلوی من بدون روسری بود و با تاپ و شلوارک توی خونه میگشت. الان هم همینجوری با من راحته. تقریبا 16-17 سالم بود که به خاطر اختلاف مالی بابام وعموم چند سالی همو نمیدیدیم و کلا رفت و آمد نداشتیم . تا 2 سال پیش که به خاطر فوت مامان بزرگم دوباره رفت و آمد ها شروع شد . اون موقع من 20 سالم شده بود و کلی به قول معروف از آب وگل دراومده بودم و بدن خوش استیلی پیدا کرده بودم . در طول این مدت رفت و آمدمون فهمیدم که زن عموم خیلی از من خوشش میاد و دوست داره یه حالی با هم کنیم. مثلاهی جلوی من خم میشد که آشغالای روی فرشو برداره یا مثلا وقتی عطر میزدم ، میگفت چه بوی خوبی میدی و سرشو میذاشت رو سینمو و گردنمو بو میکرد . و خیلی چیزای دیگه که نمیخوام سرتونو درد بیارم .
این زن عموی ما بلد بود آمپول بزنه و من از بچگی وقتی مریض بودم و آمپول داشتم ، اون زحمت آمپولو میکشد . تقریبا 20-22 روز پیش بود که یه شب شام خونمون بودن . بابام و عموم هم نبودن. و قرار بود آخر شب ، من زن عمو و بچه ها رو با ماشین ببرم خونشون. مثل همیشه موقع سفره پهن کردن ، همه با هم کمک کردیم تا وسایل سفره رو بیاریم ؛ و اونم مثل همیشه که پیش من راحت بود، اون شب هم یه تاپ صورتی و یه ساپورت سفید پوشیده بود و وقتی خم میشد که وسایل سفره رو ، روی سفره بچینه ، دیدن اون کون تپلش منو دیوونه میکرد و حسابی کیرم راست شده بود و داشت شورت وشلوارمو پاره میکرد . البته از روی شلوار معلوم نبود که راست شده و هیچ کس جز خودم نفهمید . تا این که گفتم دلمو بزنم به دریا و یه کاری کنم . داشتیم توی هال سفره رو پهن میکردیم چون که تلویزیون برنامه داشت .
همین که برای چند لحظه ای تو هال تنها شدیم من به بهونه ای که ندیدم اون خم شده و دارم راه خودمو میرم از پشت خودمو چسبوندم بهش ؛ طوری که کاملا کیرم حس کرد . 2-3 ثانیه ای بهش چسبیده بودم که آروم برگشت و یه لبخند زد و رفت تو آشپزخونه که کمک کنه . دیگه مطمئن بودم که اونم میخواد با هم حال کنیم . راستی یادم رفت بگم که عموم به یه ماموریت کاری رفته بود و تا یک هفته برنمیگشت . بعد از این که شام خوردیم ، آخرشب ، من زن عمو و بچه هاشو بردم خونشون .
تو مسیر برگشت یه ترفند به ذهنم رسید که چه جوری برم خونشون و کارو یه سره کنم .
فردای همون روز یه آمپول تقویتی گرفتم و رفتم خونشون دیدم بچه ها رفتن کلاس زبان و اون توی خونه تنهاست . اصلا به روی خودم نیاوردم که دیشب چی شده و خیلی عادی برخورد کردم . بعد از این که آمپول رو واسم زد . بهم گفت که بشین تا چای بیارم . من توی اتاق رو تخت دو نفره شون دراز کشیده بودم . دیدم رفت و با 2 تا استکان چای برگشت . یه موسیقی آروم هم گذاشت که خیلی حشریش میکرد . بعد از کمی صحبت و درددل که با هم کردیم اون به من گفت که با عموم مشکل داره چند بار هم از عموم کتک خورده و شروع کرد به گریه کردن . من هم یواش بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم . اونم سرشو گذاشت رو سینم . آخه خیلی جسه ی کوچیکی داشت . وقتی که آروم تر شد به هم نگاه کردیم و من یه لب کوچیک ازش گرفتم و آروم گفتم ببخشد . بعد اون یهو لبشو گذاشت رو لبم و به شدت و حشر خاصی لبامو می خورد .
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و افتادم روش و شروع کردم به خوردن ولیسیدن گردن و لاله ی گوشش. دیگه آه وناله اش بلند شد . بعد آروم تاپ صورتی و ساپورت سفیدشو درآوردم و رفتم سراغ سینه هاش . وای !!!!! دو تا هلو زعفرانی زیر سوتین قرمزش قایم کرده بود . شروع کردم به خوردن سینه ها از روی سوتین . بعد اون شلوار و شورتمو درآورد و من کیرم از زیر بند پایینی سوتینش کردم لای سینه هاش. بعد قفل سوتینشو باز کردم . و حسابی سینه هاشو مالیدم و خوردم که قرمز شد . بعد رفتم پایین تر ؛ شروع کردم به بوسیدن و لیس زدن شکمش و زیر نافش. داشت دیوونه میشد . در همین حال کس سفید نازشم میمالیدم . بعدش شروع به خوردن کسش کردم .بعد از 10 دقیقه خوردن جوجولش دیدم بدنش به شدت لرزید و آبش پاشید تو صورتم . دیگه چشاش باز نمیشد . بعد باهاشو باز کردم و کیرمو کردم تو کسش . خیلی داغ بود . شروع کردم به تلمبه زدن . وای چه حالی داشتم .
بهش میگفتم دوست دارم و لباش و سینه هاشو می مکیدم و گاز میگرفتم . بعد کیرمو از تو کسش درآوردم و کردم تو کون ناز و سفیدش . حالا نکن کی بکن . کیرم چنان داغ شده بود که بی حس شده بود . بعد دیدم آبم داره میاد میخواستم درش بیارم که نذاشت . گفت بریزش توش . منم کامل آبمو خالی کردم تو کونش .
بعد چند دقیقه خوابیدیم پیش هم تا جون گرفتیم . دیگه نزدیک ظهر بود و دیگه نزدیک بود که بچه ها از کلاس زبان بیان . بلند شدم و لباسامو پوشیدم و از خونه شون زدم بیرون . از اون روز 20 روز بیش تر نگذشته و هر دومون در تدارک یه فرصت مناسب دیگه برای خلوت هستیم ....
نوشته: شهاب
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#567
Posted: 3 Feb 2014 15:54
کردن زن عموم وبچه دارشدنش
من مجیدم مال شیراز چند سالی بود که تو کف زن عموم بودم و به امیدش جق میزدم یک روز یکی از اقواممون فوت کرده بود من بعداز این که از مجلس ختم اومدم زن عموم زنگ زد وگفت بیا برو داروخونه منم رفتم روی یک برگه اسم یک قرص رو نوشته بود منم رفتم داروخونه قرص رو گرفتم مسیول داروخانه گفت قبل از نزدیکی بخوره منم گفتم باشه ورفتم
خلاصه رفتم خونه عموم وگفتم مسؤل داروخانه اینطور گفته گفت باشه منم گفتم یعنی چه زن عموم گفت وقتی زن گرفتی میفهمی؛
منم توکف شق کرده بودم ؛
زن عموم زنی لاغر اندام سینه های شق 23ساله خلاصه دیوونه کننده منم چند باری به کمدش سرک کشیده بودم وشرتاش رو دیده بودم حشری حشری خلاصه رفتم نزدیکش و بعد از اینور اونور کردن حشریش کردمو از روگوشیم یک سوپر نشونش دادم وگفت بسه گفتم خودت خواستی بازور لباساش رو در اوردم و حشریش کردمو تموم بدنش رو بوسیدم و لباسای خودم رو دراوردمو افتادم روشو منومیگی کس ندیده پشمای کسش رو تازه زده بود یک کمی در اومده بودن هی میلیسیدم تارسیدم به کسش به چه کسی نارنجک
کیرم رو کرم زدمو گذاشتم داخلش بعد از چندتا تلمبه ابم اومد ریختم داخلش چیزی نگفتم باز تلمبه زدم حشرم زد بالا تلمبه میزدم واونم صدامیکرد اون ارضا شد ومنم بعد یک دقیقه دیگه ارضا شدم ریختم داخلش وبیحال افتادیم روهم منم مثل بچه ها پستوناش رومیخوردم بعداز یک ماه فهمیدم حاملس عمومم کویته چه کنیم گفتیم میریم میندازیمش نمیشد میفهمیدن که عموم از کویت اومد و گفتم میندازیمش گردن عموم که همینم شد و زن عموم با عموم رفتن بچه رو تو دوماهگی به اسم یک ماهگی انداختند این بود داستان من وخلاص.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#568
Posted: 3 Feb 2014 15:56
دختر خاله متاهل و سکسی دوس دخترم
اسمم امید هست .الان 29 سالمه. خاطره بر میگرده به سه سال پیش ، یه دوست دختر به اسم مریم داشتم ، اهل حال بود ولی زیاد خوشکل و خوش هیکل نبود . چندباری تو ماشین واسم ساک زده بود ساک زدنش عالی بود یه جوری کیرمو میخورد که آدم احساس میکرد وقتی آبش میاد داره جونشم از کیرش در میاد. همیشه اصرار می کرد که بریم خونه و بهم از پشت حال بده ولی من با اینکه موقعیت داشتم رغبت آنچنانی برا کردن کونش نداشتم . یه روز بهش گفتم یکی رو واسم جور کن که اوپن باشه و اهل حال تا دوتاتون رو باهم بکنم . اولش قبول نمیکرد ولی چون تشنه سکس بود قبول کرد . بعد یه هفته یکی زنگ زد و خودش و معرفی نکرد و خواست باهام حرف بزنه که من محلش ندادم . بعدش اس داد که من دختر خاله ی مریمم . تازه دوزاریم افتاد و بهش زنگ زدم .
بعد کمی حرف زدن فهمیدم دو سال ازم بزرگتر هستش و اسمش لیلاست و شوهر داره . فکرنمی کردم تو همون جلسه ی اول بحثمون به سکس بکشه ولی خوب از صداش و حرفاش معلوم بود که زن حشری هستش و به خاطر مشکلش با شوهرش چند وقتی هست که از کیر بی نصیب مونده . قرار شد تو اولین فرصت ببینمش و با هم برنامه داشته باشیم روز موعود فرارسید و شبش با هم هماهنگ شدیم ولی ازم خواست به مریم نگم . منم قبول کردم . شب رفتم حموم و بدنمو سه تیغ کردم و آماده ی سکس . صبح ساعت 10 سر یه خیابون نزدیک خونه باهاش قرار گذاشتم . قرار بود باهم بریم آپارتمان داداشم که خالیه . رسیدم سرقرار دیدم یه خانوم با عینک دودی و یه هیکل خوب وایساده سر خیابون . یه گلم دستش . سریع سوارش کردم و بعد از کمی صحبت گفت که سریع بریم خونه منم گازشو گرفتم رسیدم سر کوچه من جلوتر رفتم و اونم با کمی تاخیر پشت سرم اومد . با ترس ولرز رفتیم تو خونه همون دم در خودشو چسبوند بهم و خودش رو انداخت تو بغلم منم بغلش کردم شروع به نوازش بدنش کردم روسری و مانتوشو از تنش درآوردم .
آروم لبامو گذاشتم رو گردنش و کمی لاله ی گوشش رو خوردم لبامو گذاشتم رو لباش شروع کردم به خوردن دیدم اونم بیکار نیست و داره از رو شلوار کیرمو میماله منم دیدم دیگه جای وقت تلف کردن نیست هدایتش کردم به سمت اطاق و انداختمش رو تخت . یه تاپ تنش بود درش آوردم و کمی سینه هاشو از رو سوتین مالیدم .دیدم اینجوری حال نمیده سوتینشم باز کردم دو تا سینه خوش فرم سایز 80 افتاد بیرون افتادم روش و شروع کردم به خوردن و مالیدن سینه هاش دستمم بردم لای پاهاشو از رو شلوار کوسش رو مالیدم . خودش شروع کرد به باز کردن زیپ شلوارش و منم کمکش کردم تا درش بیاره حالا با یه شورت بود ولی من هنوز لباس تنم بود سریع پاشدم و همه لباسامو کندم . کیرم مثل فنر پرید بیرون . افتادم روش و شروع کردم به خوردن و مالیدن . سینه هاش بزرگ و خوش فرم بود بدن سفیدی داشت بارونای توپول . سفید مثل برف . نه میشد از سینه هاش گذشت نه میشد بیخیال روناش شد با لبام از سینه هاش رفتم پایین تا رسیدم به کوسش ازرو شورت کوسشو گرفتم به دهنم که صداش دراومد و گفت زود باش دارم میمیرم داشت لباشو گاز میگرفت دل زدمو به دریا شورت رو کشیدم پایین واییییییییی چی میدیدم یه کوس سفید و بی مو با لبای پف کرده ، سرمو کردی لای پاهاش .
پاهاشو آوردم بالا چسبوندم به سینشو زبونمو گذاشتم رو کوسش شروع کردم به لیس زدن و خوردن اونم داشت صداش میرفت هوا التماس میکرد که بسه بزار توش ولی نمیشد از خوردن کوسش گذشت، نه بوی بدی داشت نه مزه بدی دیدم داره تخت روچنگ میزنه منم نشستم بین پاهاشوشروع کرد به مالیدن کیرم در کوسش خودشو تکون میداد تا بره تو ولی من میخواستم دیوونه تر بشه سر کیرم میکردم تو درش میاوردم . دیگه خودمم طاقت نداشتم و یه جا همه ی کیرمو کردم تو کوسش ، توش خیس خیس بود با اینکه چند سال از ازدواجش میگذشت ولی هنوز تنگ بود وقتی همه ی کیرمو فرستادم تو کوسش دادش درواومد که یواش ، شروع کردم آروم به تلمبه زدن ، چند دقیقه به همون حالت تلمبه زدم بعد چرخوندمش به پهلو و نشستم پشتش از پشت کردم تو کوسش کمی هم تو این حالت کردمش ، دوس داشتم چند پوزیشن دیگه رو هم امتحان کنم آخه کوس مفت بود و اسپری هم کار خودشو کرده بود . به شکم خوابوندمش و افتادم روش و کردم تو کوسش . وقتی تلمبه میزدم صدای شالاپ شولوپ اطاق رو برداشته بود همین صدا آدمو ترغیب میکرد که محکمتر تلمبه بزنه ، دیگه دوتامون خسته شده بودیم و نا نداشتیم ، پاشدم کشیدمش لب تخت و پاهاش دادم بالا گذاشتم رو شونم .
سرپا بین پاهاش بودم بهترین حالتی هست که توسکس دوس دارم . دلم میخواد همیشه اینطوری ارضا شم. گذاشتم تو کوسش و شروع کردم به تلمبه زدن با دستمم سینه های توپولشو میمالیدم لیلا هم داشت تخت رو چنگ میزد . یه ربعی همینجوری تلمبه زدم نزدیک اومدنم بود یه کاندوم کشیدم رو کیرمو با بیشترین شدتی که میتونستم تلمبه میزدم من داشتم میومدم ولی اون انگار تازه جون گرفته بود صداش بیشتر شده بود گفتم دارم میام که گفت بیا منم دارم میام آخرش آبم اومد ولی با یه سوزش ، اونم ارضا شده بود افتادم بی حال روش و کمی بغلش کردم وبوسش کردم ازش تشکر کردم به خاطر سکس خوبی که داشتیم اونم لذت برده بود مثل من ولی انقدر تلمبه زده بودم دل درد گرفته بود. پاشدیم دوش گرفتیم تو حمومم نشست جلو پامو کیرمو کرد تو دهنش حسابی خورد تا آبمو آورد ...
الان سه سال میگذره از اون روز و من ولیلا هنوز باهمیم .همیشه مریم رو به خاطر اینکه مارو باهم آشنا کرد دعا میکنم.
نوشته: ابلیس عشق
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#569
Posted: 3 Feb 2014 15:59
سکس با دخترعموی آرایشگرم
سلام دوستان.امیدوارم که حالتون خوب باشه.این داستان که دارم واستون تعریف میکنم داستان نیست بلکه یه خاطره هستش.اسم من مهران هستش و 27 سالمه و اسم دختر عموم نغمه هستش که الان 22 یا 23 سالشه.این قضیه که بین ما اتفاق افتاد واسه سه سال پیشه.خونه ما با خونه عموم اینا کنار همه.نغمه اون موقع توی آرایشگاه کار میکرد و حدود چهار ماه میشد که نامزد کرده بود.منم اون موقع یه پراید داشتم و توی آژانس کار میکردم.بیشتر صبح ها وقتی میخواستم برم آژانس نغمه هم همزمان از در خونه شون میومد بیرون و میخواست بره آرایشگاه و منم تعارف میکردم و میرسوندمش تا محل کارش.
یه روز صبح تابستون اومدم برم آژانس که دیدم نغمه هم اومد بیرون از خونشون و میخواست بره آرایشگاه.منم گفتم بیا برسونمت و اونم اومدو رسوندمش دم آرایشگاه.نغمه بهم گفت که قراره واسه لوازم آرایشگاه بعد از ظهر بره شهر خرید کنه.ازم پرسید میتونم برسونمش یا نه.آخه شهر ما کوچیکه و با مرکز استان 30 کیلومتر فاصله داره.گفتم باشه فقط نیم ساعت قبلش بهم زنگ بزن تا اگه سرویس بیرون شهر خورد نرم.گفت باشه.منم تو شهر یه دوست صمیمی داشتم به اسم مصطفی که مدتی بود از زنش جدا شده بود و تنها زندگی میکرد و من خیلی زیاد میرفتم خونش.مصطفی مغازه داشت و خلافش فقط سیگاری کشیدن بود.با اینکه هنوز اتفاقی نیفتاده بود اما زنگ زدم به مصطفی و بهش گفتم کلید خونشو میخوام واسه بعد از ظهر.گفتم میتونی بهم بدی کلید رو؟مصطفی گفت آره من اون موقع مغازه هستم اومدی بیا ازم بگیر.گفتم باشه.ساعت سه و نیم اینا بود که نغمه زنگ زد گفت که ساعت 4 برم دنبالش دم آرایشگاه.ساعت 4 رفتم دم آرایشگاه بوق زدم دیدم اومد نشست عقب ماشین.منو نغمه کلا با هم خیلی راحت بودیم ولی بازم همیشه عقب مینشست.حرکت کردیم و حدود 40-45 دقیقه بعد رسیدم اونجایی که میخواست خرید کنه.وقتی داشت پیاده میشد گفتم نغمه اینجا کارت خیلی طول میکشه؟گفت حدود یه ربع.گفتم پس من میرم بنزین میزنم و میام.گفت باشه برو اومدی تک بزن.به بهانه بنزین زدن رفتم پیش داش مصطفی کلید رو ازش گرفتم و برگشتم.تک زدم به نغمه و 3-4 دقیقه بعد نغمه اومدو گفت کارم تموم شده و همه خریدهامو کردم.میتونیم برگردیم.گفتم نغمه حالا که تا شهر اومدیم میخوای یه دوری توی شهر بزنیم.نغمه چند ثانیه مکث کرد و گفت باشه.گفتم پس بیا جلو بشین.تا اومد جلو نشست منم سریع تابلوی آژانس رو برداشتم و انداختمش توی صندوق عقب.
همش توی این فکر بودم که چه جوری و با چه بهونه ای ببرمش خونه مصطفی.یه دفعه بهش گفتم میخوام دوتا ساندویچ بخرم و با هم بخوریم.نغمه گفت نه آخه من تازه دوساعت نمیشه که ناهار خوردم.گفتم ای بابا آدم اگه سیرم باشه میتونه ساندویچ بخوره.اینو الکی گفته بودم چون خودمم سیر بودم و نمیتونستم بخورم ولی باید یه بهونه جور میکردم.دم یه ساندویچی وایستادمو رفتم دوتا ساندویچ خوراک سوسیس و دو تا نوشابه خریدم و اومدم.
گفتم نغمه کجا دوست داری بریم بخوریم توی ماشین که نمیشه.گفتم بریم پارک که گفت نه ممکنه یکی از آشناها شهر باشه و مارو ببینه و. فکر بد کنه.پارک رو الکی گفته بودم میدونستم قبول نمیکنه اگه هم قبول میکرد باز خودم میگفتم نه ممکنه کسی مارو ببینه.گفتم نغمه یه دوست دارم که تنها زندگی میکنه و الانم تهرانه .بریم خونش.کلیدش همیشه دست منه.گفت کلیدش دست تو چیکار میکنه.گفتم خیلی باهاش صمیمی هستم یه کلید بهم داد .بیشتر وقتها میام پیشش و حتی شبها سرویس میخوره شهر میام پیشش تا صبح هستم .گفت اگه بیاد خونه چی؟گفتم نه واسه یه کاری رفت دو سه روز دیگه میاد.یکم من و من کرد و گفت چه میدونم.منم دیگه به روی خودم نیاوردمو سریع مسیرمون رو عوض کردم سمت خونه.وقتی خواستیم بریم توی خونه ماشینو یکم بالاتر پارک کردمو حدود 50 متر پیاده رفتیم.خدا خدا میکردم وقتی میخوایم بریم توی خونه کسی مارو نبینه که خدا رو شکر هیچ کس ما رو ندید.
خونه مصطفی خیلی شیک نبود البته بد هم نبود چون وقتی از زنش جدا شد همه اون چیزایی که زنش آورده بود رو جمع کردن و بردن.ولی بازم مصطفی خیلی وسیله واسه خونش خریده بود اما خبری از مبل و این حرفها نبود.
رفتیم توی خونه منم کفشهارو از جلوی در آوردم توی اتاق.نغمه رفت یه گوشه تکیه کرد به پشتی و منم رفتم روبروش نشستم و ساندویچ هارو آوردم که بخوریم.من به بهونه یخ رفتم سر یخچال و یخ که نبود ولی من اینبار رفتم نزدیکتر بهش نشستم.پنکه هم روشن کردم باعث شد خیلی گرم نباشه و قابل تحمل بود.کلا اون روز از روزهای دیگه هوا بهتر بود یعنی یه خورده خنکتر بود.
چند دقیقه گذشت اومدم سر صحبت رو باز کنم ولی نمیتونستم.یه دفعه دل رو زدم به دریا و گفتم نغمه مجردی بهتره یا متاهلی؟
دیدم داره میخنده و گفت ای بابا هرکدوم یه خوبی و یه بدی داره.منم تا اینو شنیدم سریع سوء استفاده کردمو گفتم حتما خوبی متاهلی به شبهای پنجشنبه هستش.اینو که گفتم یه خورده خجالت کشیدم اما چاره ای نداشتم.نغمه ایندفعه کلا خندش گرفت و گفت تو این چیزارو از کجا میدونی.گفتم بابا الان دیگه این چیزارو بچه کلاس اول هم میدونه.
دیگه کمکم خیلی بهش نزدیک شده بودم هنوز دوتاییمون یک سوم ساندویچ رو نخورده بودیم که صورتمو بردم جلو آروم لپشو بوس کردم.نغمه هیچی نگفت اصلا بهم نگاه هم نکرد و فهمیدم بدش نیومده فقط روش نمیشه.
گفتم ارزو خیلی دوست داشتم کنارت تنها بشینم و باهات حرف بزنم.همینطور که حرف میزدم رفتم کنارش و دستمو انداختم دور گردنش و آروم آروم باهاش صحبت میکردم .اونم فقط گوش میداد و هر چند لحظه تو چشام واسه یه لحظه نگاه میکرد.
همینطور که دستم دور گردنش بود گفتم نغمه... تا منو نگاه کرد آروم لبمو بردم جلو لبشو و از لبش یه بوس گرفتم و شروع کردم خیلی آروم لبشو خوردن.اون فقط بی تحرک نشسته بود و من لبشو میخوردم حتی واسه لب گرفتن همکاری هم نمیکرد.
دو سه دقیقه که لبشو خوردم گفتم ارزو خیلی دوستت دارم اجازه میدی که...
سرشو آروم تکون داد به نشانه نمیدونم.یعنی آره با خجالت.اینبار بغلش کردمو لبشو بوس کردمو رفتم توی اتاق خواب یه پتو و بالش آوردم پهن کردم جلو پنکه.دستشو گرفتمو آوردمش رو پتو خوابوندمش.مانتو و تاپشو در آوردمو سوتینشو باز کردم.اون فقط نگاه میکرد حتی حرف هم نمیزد و ازش سوال میپرسیدم هم با سرش جواب میداد.نوک سینه هاش خیلی کوچولو بود به رنگ قهوه ای روشن و سینه هاش هم اندازه یه پرتقال درشت بود.نه خیلی سفت و نه شل.یه خورده مالیدمشون و نوکشون رو خوردم و زبون زدم.حسی بهش دست نمیداد یا حشری نمیشد.هنوز روش باز نشده بود پیش من.بعد از چند دقیقه اومدم دکمه شلوار لی که پاش بود رو باز کنم که گفت اونجام نه.گفتم نغمه بدون اونجا که حال نمیده.من کاری ندارم فقط میخوام ببینم و بمالمش.
خلاصه راضی شد.شلوارشو باز کردم و کشیدم پایین دیدم شورت پاش نیست باورم نمیشد که داشتم کس نازشو میدیدم.یه کس کوچولو و سفید که فقط یه خط بین دو طرف کسش بود.صاف صاف و تمیز.یکم با کسش ور رفتم و برگردوندمش و یکم آب دهن به کیرم زدم و کیرم و انداختم لای پاهاش.یکی دو دقیقه که لاپایی کردم دوباره سر کیرمو خیس کردمو رو سوراخ کونش آب دهن ریختم.سر کیرم رو انداختم رو سوراخ کونش و تا فشار دادم دیدم تکون خورد و نرفت توش. دوباره خیس کردم و ایندفعه تا فشار دادم آخ گفت و بازم تکون خورد و گفت خیلی درد داره.گفتم اولشه بره تو دردش کم میشه.گفت مهران میخوام چیزی بهت بگم.گفتم چی.گفت نامزدم همون هفته اول از جلو کرد.گفتم یعنی الان جلوت بازه.با سرش گفت آره.خیلی ذوق کردم توی دلم و گفتم وای الان کیرم میره داخل این کس تنگ.کسشو یکم خیس کردم و آروم کیرم رو دادم رفت توی کسش.اولش خیلی داغ بود ولی کم کم عادی شد.راستش خیلی هم تنگ نبود یعنی اونجور که ظاهر کسش نشون میداد که کوچولو بود ولی تنگ نبود.7-8 دقیقه که تلمبه زدم دیدم داره ابم میاد و کیرم رو در آوردم و آبم رو ریختم رو شکمش.بلند شدم دستمال آوردم و پاکش کردم .نغمه گفت تموم شدی.گفتم نغمه میخوام یه بار دیگه... گفت باشه.رفتم دستشویی خودمو شستم و اومدم کنارش نشستم و با سینه و کسش چند دقیقه ور رفتم تا دوباره کیرم راست شد و بهش گفتم به شکم بخواب و از پشت انداختم توی کسش.همینجور که میکردم با یکی از دستهام سینه شو میمالیدم.بعد چند دقیقه دیدم سرش برگردوندو آورد بالا ازم لب میخواد.کم کم داشت خوشش میومد و از هم لب میگرفتیم و کلا دفعه دوم 15-16 دقیقه طول کشید که دیدم آبم میخواد بیاد.نشستم رو زانوهامو آبم که اومد ریختم روی کمرش و لای دوتا قمبل کونش. بازم پاکش کردمو اول اون و بعدش من رفتیم دستشویی خودمونو تمیز کردیم.
آماده شدیم که بریم .من رفتم دم ماشین و تابلوی آژانس رو گذاشتم رو ماشینو آوردمش نزدیک خونه و دیدم کسی توی کوچه نیست زنگ زدم گفتم سریع بیا پایین.نغمه اومد توی ماشینو رفت عقب نشست حرکت کردیم.گفتم یه چیزی میخوام برم بخرم میشه یه دقیقه برم یه مسیر دیگه.گفت باشه .رفتم سمت مغازه مصطفی .نزدیک مغازه مصطفی که رسیدم وایستادمو و به این بهانه کلید خونشو بهش دادم و اومدم و گفتم یارو نداشت اون چیزی که میخواستم.توی راه برگشت همش از سکس با نامزدش حرف میزد که چه قد حشری و چیکارا که نمیکنه موقع سکس.دیگه روش باز شده بود خجالت نمیکشید.ساعت حدود ساعت هفت و نیم رسیدیم دم آرایشگاه و خواست پیاده بشه گفتم نغمه ممنونم.خیلی بهم خوش گذشت و یادم نمیره که یه چشمک زدو گفت همچنین.از اون به بعد دیگه با هم سکس نداشتیم یعنی دیگه واسه خودمون موقعیت نساختیم و حس میکنم نغمه دلش میخواد که بازم با هم سکس داشته باشیم.چون پارسال قبل از اینکه از آژانس بیام بیرون یه شب که داشتم میرسوندمش خونه پدر شوهرش داشت بچشو شیر میداد که صدام کرد و وقتی برگشتم دیدم داره سینه هاشو بهم نشون میده و میخنده توی ماشینم.الان بچه اش حدود دوسالشه.
امیدوارم از خاطره من لذت برده باشین
نوشته: حـــــمید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#570
Posted: 4 Feb 2014 15:51
سکس با عشقم مریم
سلام دوستان خاطره من تقريبا به يک سال و نيم بر ميگرده که با مریم يعنی دختر خاله سولماز (زن پسر عموم) بود دوست شدم اولين باری که من مریم رو ديدم زمان نامزدی پسر عموم بود که مارو هم واسه مهمونی دعوت کرده بودن روز مهمونی اومد ماکه اهل تبريز بوديم صبح زود زديم راه مشگين شهر و ساعت تقريبا ١١:٣٠رسيديم رفتيم خونه سولماز اينا ديديم طايفه ای اونجا هستند خلاصه نيم ساعتی نشستيم تو خونه گفتند پاشين بريم واسه نهار گردش خلاصه رفتيم يه جای سر سبزی ديديم يه خانواده ديگه به ما ملحق شد گويی خاله سولماز بودند ٤ نفر بودند از ماشين پياده شدند ديدم از دور يه دختر با يه شال سفيد برق ميزنه خلاصه با جاهای ديگه اش کار ندارم نشسته بوديم حوصله مون سر رفت من يه گيتار برقی بم دارم يا به اصطلاح اصلی گيتار آذری که هرجا برم با خودم دارم اوردم زدم من صدام بسيار زيباست شروع کردم به خوندن(سيگاه) همه دور من جمع شده بودن مریم و سیمین که خواهر سولماز بود نشسته بودند واسه من فاز ميدادن اين مریم دلم رو گرفت وهی واسم چش مينداخت ازدست من کاری بر نميومد همه نگاه ميکردند بد ميشد
خلاصه مهمونی تموم شد و قرار شد هفته بعد اونا تبريز بيان تا يک هفته فکر اون از سرم بيرون نميرفت خلاصه يک سال تو اون يک هفته پيرترشدم اين مریم خانم هم خيلی چهره زيبا واندام... داشت نهار رو خورديم همه يک طرف لم داده حاج اسماعيل که بابا بزرگ سولماز ميشه به من گفت پسر جون برو گيتارت رو بيار و بنواز من چيزی نگفتم خلاصه پس از خوندن حاج اسماعيل من و پسر عموم رو صدا کرد و قسمش داد که هر وقت مياد مشکين من و گيتار يادت نره ميخواستن برن رفتم ايستادم جلو در مریم اومد شماره رو دادم بهش اونم گرفت خلاصه هروقت پسر عمو رسول مشگين ميرفت من هم باهاش ميرفتم من مریم رو خيلی دوست داشتم ودارم اون هم همين طور خودش هم بزرگ شده مسکو و پدرش هم اهل اونجاست من ميرفتم خونشون و بهم خيلی محبت ميکردند خلاصه رابطه ما کم کم صميمی شد من اون موقع دروازه بان تيم جوانان تراکتور بودم خلاصه از تيم جدا شدم و با جوانان مس سونگون ورزقان قرار داد بستم تو يکی از بازی های دوستانه با تيم انصار مشگين مسابقه داشتيم پس ازبازی به خونه مریم اينا رفتم
من قبلا با مریم لب داشتم چسبيدن داشتم ولی کارمون به اونجا ها نکشيده بود ديدم تو خونه تنهاست اومدم تو ديدم داره کامپيوتر بازی ميکنه خسته بودم دراز کشيدم خدا اجرش بده يه شربت آورد خوردم سرم رو گذاشتم زمين ديدم اوم بغلم دراز کشيد دستش رو گذاشت رو سينم کسش رو چسبوند به رنونم يه شلوار تنگ پوشيده بود من هم چرخيدم روبه رو شديم لبم رو چسبوندم لبش ديدم داره پام رو باپاهاش فشار ميده دستش رو حلقه کرد دور گردنم نميدونيد چه حالی ميده کمی لب هامون رو خورديم ديدم پاشد و پيراهن زردش رو در آورد سوتين آبی از اون بيکينی ها بود وای دارم چي ميبينم بدن سفيدی داشت عين مرواريدسوتينش رو در آورد سينه هايی شاخی داشت وسر قهوه ای سينه هاش رو ميخوردم دستش رو انداخت شلوارم رو در آورد کيرم سيخ سيخ بود کمی واسم ساک زد اولين بارم بود ظرفيت نداشتم ديدم داره آبم مياد گفتم بسه شلوارش روکشيدم پاين شرتش با سوتينش ست بود کسش رو ليس زدم ديدم کيرم بيقراره اونم ديگه دختره پرده داره ازکون هم دردش ميگيره غيرتم قبول نکرد از کون بکنم به پهلو خوابوندمش واز پشت پاهاش رو با پاهام بغل کرده بودم و به هم فشار ميدادم وکيرم رو انداخته بودم لاپايی ميذاشتم آبم اومد وکيرم اونجا نگه داشتم ديدم سير نشده ام باز شروع کرديم
از جلو لاپا ميذاشتم و لب ميرفتيم و از پشت با دستم کونش رو ميماليدم خوابيديم زمين پاهاش رو باز کرد افتاد روم طوريکه کسش رو کيرم بود واز بالا لب هامون رو ميخورديم واز پاين کسش روکيرم ميماليد آه اوه ميکرد آبم داشت می اومد ديدم داره ميلرزه تو اون بوه بوهه کيرم رو تو دستش گرفت واسم کفدستی زد وريخت رو شکم شانس آوردم خيلی کم بود والا نميتونستم تميز کنم کمی تو آغوش هم بوديم اون روز توخاطراتم حک شد وما بارها باهم سکس داشتيم و هيچ کدوم بار اول نميشه و کمر من اون روز خالی شد وفرداش تو تمرين نای ايستدن نداشتم اميدوارم خوشتان بيايد.
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم