ارسالها: 9253
#751
Posted: 31 Jul 2014 17:31
رامين و باران
سلام من رامين هستم 18 ساله. اين داستاني از اولين سكس منه كه با دخترخالم باران (البته اسامي مستعاره) داشتم. باران يه دختر خيلي خوشگل و كس بود و 3 سال از من بزرگتر. چاق نبود ولي خيلي گوشت بود. شايد خيليها دختر يا زن چاق دوست داشته باشند ولي من اينجوري نيستم و دختر گوشتي دوست دارم و باران دقيقا همون چيزي بود كه من ميخواستم. من هميشه به فكر اون بودم و هميشه از فرصت براي ديد زدن اون استفاده ميكردم. كون و سينه هاي گنده اون هيچ وقت از جلو چشمام دور نميشد به علاوه اينكه اون جلو من روسري و مانتو نمي پوشيد. ولي من هم به خاطر رابطه نزديكش با خواهرم نميتونستم چيزي بهش بگم. بايد يك كاري ميكردم كه قبل از اينكه اون با خواهرم يا كس ديگه اي حرف بزنه بكنمش. اين گذشت تا اينكه ما با خاله هام(من 5 تا خاله دارم) رفته بوديم شمال و باران هم بود. يه روز صبح بعد از صبحانه ميخواستيم بريم كنار دريا كه باران گفت من سرم درد ميكنه نميايم منم فرصتو مناسب ديدمو يه بهانه جور كردم و گفتم منم نميام. همه رفتن و توي ويلا فقط من موندم و باران. اون رفت روي كاناپه دراز كشيد و به من گفت كه براش قرص ببرم من هم قرصو پيدا كردم و براش بردم و خودم كنار سرش نشستم. داشتيم صحبت مي كرديم و بحث به خاطرات بچگيمون كشيده شده بود(آخه من و باران تو بچگي همبازي هم بوديم ولي بعد از بزرگ شدنمون رابطه مون كمرنگ شد) كه من ياد يه خاطره افتادم و براش تعريف كردم كه اين خاطره اين بود: ((زماني كه من حدود 6-7 سالم بود يه روز من خونه بارانينا بودم و داشتيم تو اتاقش بازي ميكرديم كه اون يه عكسي كه دوستش براش كشيده بود رو بهم نشون داد. عكس يه مرد بود كه كيرش رو هم كشيده بودن. باران به من گفت: رامين ببين دولش رو هم كشيده. عكس رو به من داد و من هم نگاه كردم و خنديديم و بعد بهم گفت: از كجا معلوم شايد زن باشه؟ من گفتم: يعني چي؟ مگه چه فرقي ميكنه؟(من هنوز نميدونستم كه زن ها كس دارند) اون گفت: مگه نميدوني؟ زن ها با مردا فرق دارن بعد شروع كرد توضيح دادن درباره كس. ولي من نفهميدم و اون گفت ميخواي بكشم پايين ببيني؟ و من اسگل هم گفتم: نه.)) و زماني كه داشتم اين خاطره رو براش تعريف ميكردم جمله آخر رو با تأكيد زياد روي كلمه اسگل گفتم. ديدم خوشش نيومد. گفت: ببين رامين فكراي بد به ذهنت نزنه ها! گفتم: خوبه حالا خودت پيشنهاد داده بودي! تازه من كه اصلا چيزي نگفتم؟ گفت: نه تو رو خدا چيزي هم بگو! گفتم: مگه اشكالي داره؟ دستمو از روي صورتش برداشت (تو حين حرف زدن داشتم صورت خوشگلشو ناز ميكردم و كيرم هم داشت منفجر ميشد و از روي شلوار كاملا معلوم بود)و گفت:چي ميخواي از جون من؟ گفتم: نفهميدي؟؟ و خم شدم و يه لب ازش گرفتم. با اكراه لب داد. پا شدم و اونو نشوندم و شروع كردم دوباره لب گرفتن ازش و ليسيدن صورت و گردنش. ديدم ديگه منو كنار نميزنه رفتم سراغ سينه هاش. بعد از ماليدنشون بليزشو درآوردم و سينه هاشو حسابي مكيدم. رفتم سراغ كونش كه ديگه داشتم مي تركيدم از شهوت. كون و كسشو از رو شلوار لي چسبونش ماليدمو سرمو ميكردم تو كونش و ميليسيدم. خيلي اين حالتو دوست داشتم و هميشه تو روياهام اين حالتو تصور ميكردم. ديگه آه آه اون هم دراومده بود كه يهو يه صدايي از حياط اومد. ترسيديم ولي كسي نبود. بهش گفتم: پاشو بريم تو اتاق كه اينجا خيلي ضايعه. رفتيم توي اتاق طبقه بالاي ويلا كه از اونجا اگه كسي ميومد ميتونستيم بفهميم و خودمون رو جمع و جور كنيم. توي راه برق شهوتو تو چشماي باران ميديدم. خوابوندمش روي تخت و شلوارشو در اوردم. نميدونيد چه حسي داشت. خب اولين بارم بود اون هم با كسي كه آرزوي سكس با اونو داشتم. حسابي براش سنگ تموم گذاشتم حتي كف پا و لاي انگشتاشو هم براش ليسيدم(تازه از حموم در اومده بود) بهش گفتم: باران خانوم! نوبت شماس! گفت چيكار بايد بكنم؟ گفتم: همون كارايي كه من كردم.اون هم كرد و من فقط داشتم لذت ميبردم. بهش گفتم بسه ديگه كه طاقتم تموم شد برگرد ميخوام يه حال اساسي بهت بدم. گفت: يه وقت تو كسم نكنيا؟ گفتم: بچه شدي؟ برگرد ديگه؟ گفت: چه جوري؟ گفتم: به حالت سجده بخواب. خوابيد و كيرم رو كردم تو كونش. تنگ بود نمي رفت. رفتم يه كرم پيدا كردم و به كيرم ماليدم. اين دفعه راحت رفت تو. داغ داغ بود. كيرم داشت ميسوخت. يه آخ بلند گفت و گفت: درش بيار خيييلي درد داره. گفتم: درست ميشه(تو داستان هاي سكسي خونده بودم) چند بار تلمبه زدم و به حالت هاي مختلف هم كردمش.البته دو سه بار آبم اومد كه تو كونش ريختم. ديگه نه جوني براي من مونده بود نه براي اون. كنارش خوابيدم و يه لب 5 دقيقه اي ازش گرفتم. ساعتو نگاه كردم تلفنو برداشتم و به بابام زنگ زدم گفتم كجايين؟ گفت ما ساحليم بعد از ناهار ميايم بعد شروع كرد سوال پيچ كردن من. بعد از قطع كردن تلفن به باران گفنم:حالا حالا ها وقت داريم. تو بغل هم يه چرت نيم ساعته زديم و بلند شديم رفتيم حموم. اونجا هم يه بار ديگه آبم اومد. برگشتيم و لباس پوشيديم كه بريم پيش بقيه. از اون به بعد رابطه من وباران بهتر شد ولي هنوز نتونستم دوباره بكنمش. اون روز بهترين روز زندگي من بود. اميدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه. دوست دارم نظراتتون رو بدونم. لطفا اگر هم فحش ميدين فحش خار و مادر ندين.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#752
Posted: 31 Jul 2014 17:33
سکس با شوهر خواهرم بابک
من شیما هستم.هیجده سال سن دارم.خواهرم چند سالی بود که ازدواج کرده بود بابک شوهرش هم مرد خوبی بنظر میرسید این نظر خودمه و کاری به نظر دیگران ندارم ناگفته نماند مرد لارجیه و برای خواهرم و خونشون من و دیگران خیلی خرج میکنه.من و خواهر دیگم در خونه راحت میگردیم مثلا با تاپ و دامن یا بلوز و شلوار.من راحت تر از خواهر بزرگترم میگردم.جریان از انجا شروع شد که یه روزتو خونه با داداشم حسین تنها بودیم که بابک اومد خونمون من پای فیلم تلوزیون بودم حسین با کامپیوتر بازی میکرد.مدتی گذشت که با خندیدن و وای وای کردن بابک نظرم بهش جلب شد.به من نگاهی کرد و گفت ببین گفتم چی رو.موبایلشو اورد و چند تا عکس لختی بچه که مونتاژ شده بود به من نشون داد.خیلی خنده دار بود آخه برای اون بچه بجای دودولش دودول یه مرد گنده رو گذاشته بودن.اونقدر خنده دار شده بود بعد چند تا عکس دیگه نشونم داد. من تاحالا از این عکسها ندیده بودم واحساس کردم که تنم داره گرم میشه. نگاهی به اون ور اتاق انداختم و خیالم راحت شد که حسین نمیبینه.بابک هم بالای سر من ایستاده بود گفت مواظبم تو نگاه کن نگاهی بهش کردم و با لبخند باز عکسها رو دونه دونه نگاه کردم.من اونروز یه تاپ و دامن تنم بود که بابک با ایستادنش بالای سرم میتونس راحت سینه هامو دید بزنه آخه یقش باز بود.به حسین گفت که میری بررامون بستنی لیتری بگیری حسین هم از خداخواسته با پر رویی پول رو گرفت و رفت از خونه بیرون.من نمیدونستم که برای چی حسین رو بیرون فرستاد بعد گفت فرستادمش دنبال نخود سیاه تا راحت باشی.بعد دوباره برام عکسها رو گذاشت و من نگاه میکردم.عکسهای زنهای لخت و مردها که بعضیهاشون در حال حال کردن بودن.برای من جالب بود که این چیزهارو میدیدم آخه دوستام فقط تعریف میکردن.بعد گفت دوست داری فیلمشونم ببینی گفت فیلم چی گفت بذار تا باست بذارم نگاه کنی بعد نشونم داد. یه مرده تو ماشین شلوارشو در میاره و زنه براش داره میخوره من رفته بودم تو عمق فیلمه و هیجان داشتم به آخرش برسه.بهم گفت با حاله آره هیچی نگفتم احساس کردم اونم همینطور توی تاپم رو نگاه میکنه.من که حال خودمو نداشتم یه نیروی بهم میگفت که ادامه بدم.شل شده بودم. گفت عجب سینه هایی داره و هی دست به کیرش میزد از کنار چشم به شلوارش نگاه کردم معلوم بود که راست کرده باز گفت ببین چه حالی میکنن خوشبحالشون مرده چه کیری داره با حرفاش و مالیدن کیرش منم کنترل خودمو از دست میدادم و احساس کردم که یه چیزی ازم زد بیرون ترسیدم که مبادا پریود شده باشم آخه چهار روز پیش پاک شده بودم بلند شدم رفتم دستشویی شرتم رو کشیدم پایین دستمو وسط کسم کشیدم دیدم نه شهوتم اومده و برگشتم روی مبل نشستم بابک باز اومد سراغم و ادامه فیلم رو برام بذاره که گفتم خسته شدم گفت مگه کاری کردی که خسته شدی و موبایلو گرفت جلوی چشمام و گفت بگیرش.من هم باز خیره به فیلم شدم راست میگفت کیره مرده بزرگ بود و زنه هم سینه ها و اندام قشنگی داشت گفتم حسین نیاد بهم گفت حالا حالاها نمیاد و مشغول دیدن فیلم شدم .داشتم نگاه میکردم که دیدم بابک بدون مقدمه از بالای یقم دستشو گذاشت رو سینه هام وگرفتشون من سوتین نبسته بودم و یک باره یه حال عجیبی تنم رو گرفت گفت شیما جان سینه های تو کجا اون کجا نمدونستم تواون لحظه باید چی بگه و بابک میمالید زبونم بند اومده بود فقط با خجالت گفتم میشه دستتون رو در بیارید یقم گشاد میشه.بهم گفت سینه های سفتی داری شیما.گفتم یکی میاد تو زشته گفت کسی نمیاد.همینطور با سینه هام بازی میکرد ولی وجدانی حال میداد.بعد دستشو از یقم بیرون کشد و جلوی تاپمو یواش یواش داد بالا و سینه هام یکی یکی اوفتادن بیرون و اونم با حرس زیاد شروع کرد به لیسیدن و گاز گرفتن که بهش میگفتم نکن یواشتر اخ گاز نگیر دردم میاد و از این حرفها بعد از خوردن سینه هام بلند شد گفتم که خسته شده و دیگه انجام نمیده ولی نشست کنارم رونمو گرفت انداخت روی رون خودش و من عملا پاهام باز شده بودن با این کارش داشتم دیونه میشدم بعد دامنم رو داد بالا و نگاهی به وسط پام انداخت من اونروز یه شرت مشکی پام بود.دستش رو کشید روی کسم یه حال عجیبی داشت خوب بود برای من که تا بحال تجربه نکردم خوب بود.از روی شرت با کسم بازی میکرد و من بی اختیار نفسام تند تر میشد و داشتم لذت میبردم که یه باره فیلمه تموم شد بهش گوشی رو دادم و خودمو جمعو جور کردم و دامنو کشیدم سر جاش و تاپمم پوشیدم گفتم ببین چکارم کردی بهم گفت بیا اینو ببین و یه فیلمه دیگه نشونم داد و گوشی رو داد دستم منم گوشی رو ازش گرفتم و شروع کردم به نگاه کردن.رفت پایین مبل بین پاهام نشست دستش وگذاشت روی رونم و پاهامو از هم باز کرد من هم چهار روزی میشد که از پریود پاک شده بودم و تا دست بهم میزد از حال میرفتم بهم گفت یه فیلم گذاشتم که حالا حالاها تموم نشه و پاهای منو از هم باز کرد از روی شرتم به کسم زبون میزد و گرمای نفسهاش روی کسم مینشست برام باحال و شهوت آور بود زبونم بند اومده بود و نمیتونستم کاری بکنم همش احساس میکردم که من جای اون زنه توی فیلم هستم و حال میکردم لبه شرتمو کشید کنار و گفت وای ی ی عجت کس خوشکلی باورم نمیشه که همش مال خودته. و شروع کرد به لیسیدن من اولش چندشم شد ولی بعد کم کم به حال کردن تبدیل شد.لبه های کسم رو باز کرد و داخلش رو زبون زد زبونش که به خروسکم برخورد میکرد مثل اینکه توی ابرا میرفتم بی اختیار احساس کردم که شهوتم ازم خارج شد و بابک خوردش بابک خیلی حال کرد از اینکه خوردش بعد بلند شد کیرشو از شلوارش بیرون کشید ومن با تعجب نگاه کردم گفت بزرگه ببخشید دیگه نمیتونم جلو خودمو بگیرم باز اومد بین پاهام.دیگه توی اون لحظه بدم نمی اومد که باهاش سکس کنم برای اینکه شهوت همه وجودمو تسخیر کرده بود کیرشو بین پاهام حس میکردم.کیر نسبتا بزرگی بود و تا به کسم برخورد میکرد زیر دلم یکباره خالی میشد نفسهام بلندتر شد و میگفت حال میکنی خوبه و هی کیرشو به کسم میکشید.سر کیرشو با آب کسم خیس کرد و لای خط کسم میکشید.خودشم خیلی حال میکرد.یکباره کیرشو گذاشت در سوراخ کسم و یکم فشار داد من هم میدونستم ممکنه که پردمو پاره کنه ترسیدم خودمو جمع کردم گفتم چکار میکنی مواظب باش گفت مواظبم نترس و ادامه داد ومن غرق در نگاه فیلم شدم ودیگه به خودم فکر نمیکردم. اونم هی فشار میداد و هی میگفت آخ جون احساس کردم که داره میره تو تا اومدم بگم حواست باشه یه باره تمام تنم سوخت و احساس سوزش میکردم اونم کیرشو تا ته فرو کرد تو کسم و شروع کرد تکون خوردن با صدای اخ اخ گفتن من از روم بلند شد تا بلند شد دیدم سر کیرش خونیه و تازه فهمیدم که پردمو پاره کرده گفتم ببین چه کار کردی اونم ترسیده بود کسم خونی شده بود و من خیلی ترسیده بودم و کار از کار گذشته بود خودشم تا این حالت رو دید دستپاچه شد و گفت که کار از کار گذشته و دیگه نمیشه کاریش کرد و دوباره کردش تو کسم منو از مبل کشید جلو و پاهامو داد بالا موبایلو از دستم گرفت و گفت زندشو ببین من خجالت میکشیدم و گفتم زود باش تمومش کن تا کسی نیومده اونم شروع کرد تند و تند به کردن من.اولین تجربه سکس من بهم خیلی حال داد ولی به قیمت از دست دادن پردم.بهم گفت از عقب بزنم گفتم از پشت گفت آره از کونت گفتم نه دیگه گفت نمیشه آخه کمر من باریک و کون نسبتا بزرگی دارم زود کیرشو از کسم کشید بیرون و با یک تف کیرشو رسوند در کونم دلحوره داشتم برای اینکه از دوستانم شنیده بودم که درد داره.من هم در انتظار درد کشیدن که یباره احساس کردم که از درد سرم داره کیچ میره بی اختیار دادی زدم و گفتم ای از درد بخودم میپیچیدم مگه ول کن بود اونقدر منو از عقب کرد که درد کونم بهتر شد و فقط داخل و خارج شدن کیرش رو احساس میکردم که یه باره احساس کردم که سرعت کارش بیشتر شد و کیرشو تا آخر تو کونم میکنه و با یه فشار بیحرکت وایساد و فهمیدم که کارش تموم شده و ارضا شده.من خسته اونم همینطور روی من دارز کشید و من نمیدونستم توی اون لحظه چکار کنم که یه باره از روم بلند شد و شرتم رو از پام کشید بیرون و شروع کرد به خوردن از کسم خیلی حشری بود بعد شروع کرد به ور رفتن با خروسک کسم بعد از مدتی احساس کردم که یه جوراییم میشه و بی اختیار دستم رو بردم روی سینه هام و فشارشون میدادم که دیدم بابک تاپم رو در اورد و با سینه هام بازی میکرد و هر از گاهی میخودشون.تا اینکه حالت عجیب ولی خیلی باحال رو درون احساس کردم یکباره تنم لرزید و بیحرکت شدم اره آره آبم اومده بود.خیلی حال داد .بابک بلند شد و شروع کرد به پوشیدن لباساش منم لباسامو مرتب کردم ونشستم پای تلوزیون.همش به کاری که با شوهر خواهرم که کردم فکر میکردم اونم بی تفاوت بلند شد و رفت.دیگه کار من این شده بود که با بابک در هفته سکس داشته باشم.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#753
Posted: 31 Jul 2014 17:38
موبایل زن عمو
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه اول از همه میخوام چندتا چیز بگم۱-من ۶ ماهه میام تو این سایت راستش منم یه بار با زن عموم سکس داشتم ولی حوصله تعریف کردنشو نداشتم۲-اینکه داستان واقعیه لطفا فوش ندین۳-اینکه من آدم فراموش کاری هستم شاید تو داستان بعضی جاهاش درست یادم نیاد پس در این مورد ازتون معذرت میخوام۴-اینکه من بلد نیستم داستانو با ابو تاب بگم اونی که اتفاق افتاده رو میگم
من اسمم جلیل الان۲۳ سالمه دانشجوی کامپیوترم.داستان برمیگرد به 2سال پیش من یه زن عمو داشتم که اسمش زهره هست و ۲۲ سالشه عموم هم 31 سالشه،من قبلا موبایل فروشی داشتم اون موقع خط داثمی حدودا قیمتش دورو ور400 تومن بود واقتی عموم با زن عموم نامزد کردن زهره بهش گیر داده بود واسش موبایل بخره بالاخره بد یه مدت عموم رو راضی کرده بود اونم اومد به من گفت منم برداشتم یه خط قسطتی دادم بهش اینم بگم که زهره یه کوسیه واای نگو قد بلند اندامش نجیب پوستشم سفید سفید ماه خلاصه از اون اولشم یه جوری نگام میکرد نگاش خیلی شهوت انگیز بود منم همینطور نگاش میکردم راستی من قدم۱۷۸ وزنم هم ۷۰ چشممم سبز تعریف از خود نباشه قیافم در حد تیم ملی نیست ولی خوبه بد اون هر هفته یه بار به یه بهانه بهم اساماس میداد یا زنگ میزد مثلا میگفت بیا خونه ما رم گوشی رو بدم برام آهنگ بریز یا گوشی فلا ن جاش خرابه بیا درستش کن منم میرفتم اما خجالت میکشیدم گوشی رو میگرفتمو چون عموم هم خونه نبود سر کار بود جرات نمیکردم داخل خونه بشم آخه عموم از همون اول قلبش مشکی بود بده چن ماه که گذشت یه روز بهم زنگ زد گفت آهنگ یکی از خوانندههای ترکیه رو میخوام بیا رمو بگیر برام پرش کن منم رفتم گرفتم وقتی آوردم خونه دیدم از قصد از خودش چن تا عکس جیگر گرفته تا من ببینم اون فقط میخواست من بهش پیشنهاد بدم ولی میترسیدم با اون کارش مطمئ شدم منظورش دوستی هست.ولی بازم بهش چیزی نگفتم.من یه خط دائمی داشتم که به دلایلی فرختمش به دوستم بد ۲ماه دوستم بهم گفت جلیل یه شمارهای هست هی بهم اس میده منم اصلا فکرم به اونجا نرفت که این زن عموم زهره باشه آخه اون ۲-۳ماه یکبار اساماس میداد فک کردم از دوس دختری قدیمیم هست با یه ایرانسل زنگ زده! شمارشو از دوستم گرفتم بهش زنگ زدم برنداشت اس دادم من صاحب فلان خطم خودمو معرفی کردم اون منو شناخت ولی من نه خلاصه فقط با اساماس حال میکردیم منم به خیال خودم فک میکردم یه دوس دختر پیدا کردم بد۱۰ روز قرار گذشتیم منم ماشینو برداشتم رفتم سر قرار جلو آپارتمانی که گفت بود وایسادم گفتم بیا ببینمت بد اون گفت نمیاد بد جوری جوش آوردم میخواستم فحشش بدم که گفت باشه بیا داخل کوچه رفتم یه دفعه دیدم زن عموم از خجالت سرخ شدم دیگه نمیدونستم چیکار کنم ولی از یه طرف دیگه خوشحال بودم که همین روزاست که بکنمش بد اون روز ۲ بار قرار گذشتیم با ماشین رفتیم بیرون راستش از همون اول زهره از عموم خوشه نمیومد به زور باهاش زندگی میکرد چون از لحاظ قیافه و سنّ خیکی با هم تفاوت داشتند.بده ۴ روز باهاش از سکس و این حرفا گفتم بده هزار کلک راضی شد یه روز که عموم سر کاره من برم خونه حال کنیم اون از خداش بود ولی ناز میکرد که اینم طبیعی بود.فرداش زنگ زد گفت بیا با ۱۰۰۰جور ترس و فکری که تو مغزم میومد رفتم شهوت جلو چشمم رو گرفته بود رفتم ولی نداد فقط یه لب داد اونام به زور من شاکی شدم باهاش قهر کردم بعدا خودش زنگ زد گفت بیا رو که نیست سنگ پای قزوینه پا شدم رفتم با خودم قرصو اسپری نبردم الانم که الانه پشیمونم میگم چرا اون روز حتی یه قرصم نخوردم که جرش بدم.زنگو زدم رفتم بالا نشستم رو مبل نمیشد وقتو هدر داد عجله داشتم اومد جلوم وایساد گفت از جونم چی میخوای منم برا این که ضایع نشه نازشو کشیدم گفتم تو زیباترین دختری هستی که تا حالا باهاش دوس بودمو از این حرفا با شدم رفتم همینجور ایستاده بغلش کردم وای لبش چه خوردنی بود همینجور که داشتم ازش لب میگرفتم دستمو گذشتم رو کوسش از قبل هماهنگ کرده بودیم یه دامن بپوشه لباس زیرم نپوشه من زود کارمو بکنمو برم بعده این که لب گرفتیم دستمو گرفت برد اتاق خواب قبلا بهش گفته بودم قراره کسشو بلیسم یه کم سینه شو خوردم بد رفتم پایین چه کوسی داشت کوچولو لبش داخل بودن اصلاح کرده بود شروع کردم به خوردم بد ۵دقیقه شروع کرد به خودش پیچیدنو اه اه کردن بلند منم از ترس صاحب خونشون با یه دستم دهنشو گرفته بودم باور نمیکنید اگه بگم انقد آب از کوسش اومد که ملافه خیسه آب شد انگار عموم سالی یه بارم نمیکردش بد گفت جلیل جون بکن منم بلا فاصله جلیل کوچولو(کیرم)دراوردم آروم گذشتم توش کیرم از شدت تنگی و حرارت داخل کوسش داشت میترکید اه آهش بلندتر شد منم که بدبختانه کمرم شلو وله بد ۱ دقیقه آبم اومد ریختم تو کوسدش بعدن هم ازم شاکی شده بود چرا ریختی تو کوسم.
یه بوس ازش گرفتمو زدم بیرون معلوم بود بازم تو کف بود سر کوچه که رسیدم زنگ زد گفت بیا بالا کارت دارم میدونم میخواست بازم سکس کنیم ولی من دیگه از ترس نمیتونستم برم داخل بیخیال شدم اومدم خونه.یه هفته دیگه ۱میلیون ازم پول خواست که من مخالفت کردم سر همین قضیه رابطمون سرد شد تا الان که این داستانو نوشتم حتی اساماسهم به هم نزدیم.الانم داره از عموم طلاق میگیره،ای کاش بازم باهاش سکس کنم آرزوم اینه.اگه داستانم جالب نبود شرمنده به بزرگی خودتون ببخشید.یه بار دیگه میگم به قرآن حتی یک کلمه از این داستان دروغ نبود.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#754
Posted: 31 Jul 2014 18:04
سکس در باغ پسته
سپیده هستم 22 ساله خاطره ای که میخوام بگم برمیگرده به دو سال پیش رفته بودیم رفسنجان.چون خاله هام و مادر بزرگم اونجا زندگی میکنند.3 تا خاله دارم که دیگه همشون داخل یه کوچه هستند. خاله بزرگم دو تا پسر داره امیر و بهنام(امیر17ساله)(بهنام10ساله)
من هروقت میرفتم رفسنجان خونه مادر بزرگم میماندم.خیلی کم بیرون میرفتم چون خیلی آفتابش داغه پوستم را میسوزونه.من از امیر خیلی خوشم میاد چون نمک فامیله خیلی شیطونه من یه روز تو اتاق داشتم لباس عوض میکردم که یه دفعه دیدم یه نفر پشت پنجره داره نگاه میکنه زود کشیدم کنار دوباره نگاه کردم دیدم که یکی از پشت شبیه امیره فردای ان روز ازش پرسیدم با خنده گفت من بودم . میخاستم ببینم خالم چی ساخته من خیلی تحریک شده بودم گفتم میخوای بازم ببینی گفت آره گفتم اینجا که نمیشه بریم کجا گفت 1ساعت دیگه میام دنبالت گفتم باشه. یه وانت داشت اومد دنبالم منو برد تو باغشون اخه اینها باغ پسته داشتند. منو برد تو اتاقکی که برای استراحت بود گفت ببینم گفتم خودت انجام بده من تپش قلب گرفته بودم.اومد شلوارم را درآورد و به پاهام بوسه میزد منم رفته بودم تو فضا همبنطور میومد بالا مانتومو درآورد بقلم کرد گفت حالا تو برا منو در بیار منم شلوارشو درآوردم پیرهنشو درآوردم کیرشو براش یه خورده مالوندم منو خوابوند کف اتاق خوابید روم شروع کرد به لب گرفتن پستونم و لیسیدن و بوسیدن بدنم من به آه و ناله افتاده بودم اون روز خیلی سعی کرد منو راضی کنه که از کون منو بکنه منم نذاشتم افتاد به جون کسم آنقدر لیسید لیسید لیسید که من داشتم از حال میرفتم بی اختیار برگشتم گفتم بکن اونم از خدا خواسته توف زد و شروع کرد کیرش زیاد کلفت نبود من درست بود برای اولین بار از کون میدادم ولی خیلی دردم نگرفت حدود 10 دقیقه تلمبه زد آبش اومد که ریخت رو کمرم. الان حدود دو سال از این موضوع میگذره که ما با هم سکس داشتیم بعد اون قضیه 2 بار دیگه با هم سکس داشتیم چون ما سالی یک بار میریم شهرستان . خیلی لذت بخشه من که تصمیم ندارم ازدواج کنم ولی از یه طرف دیگه پرده ی نازنینمو باید یکی بزنه. تو این فکرم که ازدواج کنم بعد یه سال تلاق بگیرم که پرده ام دیگه نداشته باشم بتونم با همجور کیری حال کنم .
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#755
Posted: 2 Aug 2014 17:01
سارا و پسرخاله
سارا هستم و الان 20 سالمه. قدم 171 و وزنم 52 . قیافمم بد نیست. خوشگلم. 16 سالم بود که پسرخالم(هومن) بهم پیشنهاد دوستی داد.
4 سال ازم بزرگتر بود و دانشجویِ مهندسیِ عمران. منم ازش خوشم میومد. خوش هیکل و خوش قیافه بود. اخلاقشم دوست داشتم. پیشنهادشو قبول کردم و دوستیمون شروع شد. با هم میرفتیم بیرون. تلفنی حرف میزدیم و این کارا. گهگاهی اس ام اسایِ سکسی برام میفرستاد منم چیزی نمیگفتم. چون از سکس بدم نمیومد.قرار شد یه بار ک مامان و بابایِ من خونه نیستن بهش زنگ بزنم که بیاد خونمون. شیش هفت ماه بعدِ دوستیمون بود که پسرخالم تنها اومد خونمون. زورش خیلی زیاد بود و راحت میتونست منو بلند کنه. بغلم کرد برد رو تختِ مامان و بابام و شروع کرد به بوسیدن. گردن و لبامو میخورد و منم خیلی حشری شده بودم اما اجازه ندادم بیشتر پیش بره. بلندم کرد و منو نشوند رو پاهاش و دستشو برد تو شورتم. تندتند نفس میزد و انگشتِ وسطشو محکم میکشید لایِ کسم. دیگه کم کم داشت دردم میومد و همش میگفتم نکن ! مالشش داشت تندتر و محکم تر میشد که با دادوبیدادِ من تمومش کرد. پرسید "میخوای کیرمو ببینی؟" کمی میترسیدم از دیدنش!!! تا اون موقع کیر ندیده بودم.
منتظر جواب من نموند و فورن کیرشو درآورد. شوکه شدم. کیرش خیلی خیلی کلفت بود. دراز نبود ولی کلفت بود و تیره رنگ. قیافه یِ منو که دید خندید و دم و دستگاهشو جمع کرد!!! دوباره خوابوندم رو تخت و شروع کرد به بوسیدنم و نوازش موهام. بعد از اتاق رفت بیرون . منم همونجا دراز کشیدم. کمتر از یه دقیقه بعد با یه کادو برگشت و داد بهم. با خوشحالی بازش کردم دیدم یه شورت و سوتینِ خیلی ناز و خوشگل واسم خریده ! گفت باید خودم تنت کنم.
-ب شرطی ک شیطونی نکنی
خندید و ازم خواست بلند شم. تی شرتمو از تنم دراورد. بدنمو میمالید و قربون صدقم میرفت. من سینه هایِ خیلی کوچیکی داشتم ولی کونم خیلی خوش فرم و معرکه بود! بعد شلوارمو با کمک خودم از پام در آورد. دوباره خوابوندم رو تخت و شروع کرد به خوردنِ کسم. خیلی حشری شده بودم و فقط آه و ناله میکردم! اونم وحشیانه میخورد. انقدر خورد که ارضا شدم و آبم اومد. کلی قربون صدقه یِ آبم رفت بعد شورتی که خودش خریده بودو پام کرد. ازم پرسید کرم مرطوب کننده کجاست؟ جاشو بهش گفتم.
رفت اورن و مالید لایِ پام.بعد انقدر لایِ پاهام بالا پایین کرد تا آبش درومد. بعد افتاد روم و کمی همدیگه رو بغل کردیم . سری بعدی من رفتم خونشون. حسابی به خودم رسیده بودم و لباسِ تنگ و سکسی از زیرِ مانتوم پوشیده بودم. رفتم خونشون. درو باز کرد. اون بار کار تا جایی پیش رفت که منو از کون کرد . منم چون خیلی درد کشیدم و اذیت شدم باهاش کات کردم.
الانم که حدود 4 سال از اون ماجراها میگذره تو مهمونی هایِ خانوادگی هروقت منو تنها گیر میاره دستشو میبره تو شورتمو کسمو میماله. یه بارم کیرِ گنده ش رو درآورد و برد تو شرتم و مالید به کسم. یه بارم توسطِ داداش کوچیکه ش لو رفتیم و من مجبور شدم یه بار با داداش کوچیکه عشق بازی کنم. 13 سالش بود ولی خیلی خفن تر و با حال تر از داداشش! حسابی بهم حال داد . الان دیگه با هومن هیچ رابطه ای ندارم و براش رو ترش میکنم اما با حامد(داداش کوچیکه) گاهی یه کارایی میکنیم. کیرش معرکه ست و کلی هم فیلم مبتذل داره !!! خیلی حال میده یه پسربچه آدمو بکنه.
هروقت فرصت میشه که بتونیم تنها باشیم ، ی فیلم میذاریم. من میشینم بغلش و اون دستشو میکنه تو شلوار لیِ تنگم و ...
تا تهش منو درست و حسابی از پشت میکنه .
سکس با پسرای 13 14 ساله خیلی باحاله . بیشتر کیف میده . لااقل من که اینطوریم.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#756
Posted: 5 Aug 2014 22:35
دستمالی دختر خاله نگین
سلام من پارسا هستم و 19 سالمه.....این داستان برمیگرده به محرم پارسال..... من یه دختر خاله دارم به اسم نگین......الان 22 سالشه...خیلی تو کفش بودم و همش سعی میکردم که باهاش رابطه داشته باشم......این دختر خاله ی من یه خورده مذهبی هست....یعنی از من روسری میپوشه.....سینه های 75 داره.......خیلی خوشم میومد ازش.....یادم میاد 2 سال پیش که رفته بودیم مشهد به من گفت بیا پشتم رو بمال.....منم شروع کردم به مالیدنش....از گردن تا نوک پاهاش رو مالیدم.....دقت کردم دیدم این سوتین نبسته....منم از پشت شروع کردم یواش یواش پیرهنشو دادم بالا.... دیدم هیچی نمیگه چون روبه پشت بود چیزی معلوم نبود ولی دستم رو به یه تیکه از سینش.رسوندم که دیدم گفت پارسا من گفتم پشتم رو بمال...... منم بی.خیال شدم....از اون به بعد خیلی تو کفش بودم......یه بار هم تو خواب دستمالیش کردم........
تا محرم پارسال اومدن شهر ما......
من همش تو فکر بودم که اینو نمیشه کرد.....حد اقد دستمالیش کنم... اینم هم بگم که ددختر خالم دانشجوی روانشناسی هست........شب تاسوعا بود....من دعوا کردم و گفتم خواهر جون و نگین امشب باید اتاق من بخوابن.....مادر و خالم هم هیچی نگفتن و نگین هم قبول کرد....
شب خوابیده بود من ساعت 4 بود.بیدار شدم دیدم خوابیده...... یواش از روی.پتو دست به پاهاش زدم......دیدم بدون عکس العمله......پتو رو زدم کنار پاهاش رو گرفتم تو دستم یه بوسه بهشون زدم.......بازم دیدم کاری.نکرد........کف پاش رو یه زبون زدم دیدم بدون حرکته منم جراتم بیشتر شد.......دستم رو بردم واسه کسش......تا بهش دست زدم دیدم خیسه.....اونم سریع خودشو تکون داد و رفت اون ور.....به طوری که کونش سمت من بود......منم دستامو رسوندم به کونش........حسابی مالوندمش......
یه خورده شلوارش رو دادم پایین و به سوراخ کونش دست زدم.......... دیدم خودشو تکون داد و تخت خوابید....... منم خواستم برم سراغ سینه اش....دیدم دستش رو گذاشته رو پیشونیش به پایین اشاره میکنه نمیدونم منظورش چی بود...... تا دست زدم به سینه اش دیدم یه تکون خورد و گفت اهههههه.........
منم دیگه تخم نکردم برم سمتش.....صبحش.که پاشد اصلا تو چشمهای من نگاه نکرد........ و بعد عاشورا هم رفتن.........ببخشید اگه قسمت سکسش کم بود.........
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#757
Posted: 5 Aug 2014 22:41
سکس من و دخترخاله ناتنی
سلام من احمد هستم و میخوام اولین خاطره ی خودمو براتون بگم من ی دختر خاله ناتنی دارم که یه کم چاقه البه خیلی کم و این چاقی هیکلشو سکسی کرده من وقتی میرم خونشون فقط به کون و سینه هاش خیره میشم و قتی میبینمش اون روز باید کف دستی بزنم اخه خیلی هیکلش سکسیه ی روز سرکار بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد دیدم خالمه تا خواستم جواب بدم دیدم قعط شد دوباره زنگ زد و قعط کرد دو سه بار هم تک زد من پیشه خودم گفتم شاید کارم داره زنگ زدم به خالم که دیدم دختر خالم گوشی رو برداشت اخه خوده دختر خالم گوشی نداشت بهش گفتم کاری داری هی زنگ میزنی قعط میکنی گفت میخوام آهنگ پیشوازتو گوش کنم گوشی تو جواب نده منم گفتم باشه اون هی زنگ میزد منم هی آهنگ پیشوازمو عوض میکردم تا این که اس داد آهنگ پیشوازت هی عوض میشه منم اس دادم که خودم دارم عوض شون میکنم که تو گوش کنی گفت چندتا کد آهنگ برام بفرست منم چندتا کد آهنگ براش فرستادم
این روز تموم شد فرداش چند تا اس عاشقانه فرستاد منم چند تا از این شعرای عاشقانه خفن براش فرستادم دیدم ول کن نیست هی داره شعر میفرسته منم دیدم که از رو نمیره دیگه جوابشو ندادم اونم دیگه اس نداد تا اینکه بیست یا بیستوپنج روزی گذشت که دیدم دوباره اس داد سلام کجایی منم گفتم سلام سر کار دوباره اس داد گفت یه خواهشی ازت دارم گفتم بگو گفت یه کم پول لازم دارم به عنوان قرض بهم بده بعدا بهت پس میدم گفتم چقدر میخوای گفت صدتومن خلاصه صدتومنو بهش دادم از اون روز به بعد دیگه هی اس میداد همشم شعر ومنم جوابشو نمیدادم تا ایکه من با دختر عموم نامزد کردم اونم با پسر داییش هفت ماه گذشت صبح رفتم سرکار مشغول کار بودم که دیدم زنگ زد جواب داد دیدم دختر خالمه این باره دوم بود گه دارم تلفنی باهاش حرف میزنم گفت کجایی گفتم سرکار گفت یه چیزی میخوام بهت بگم اما روم نمیشه گفتم بگو خجالت نکش پول میخوای گفت نه و هی حرفشو عوض میکرد تا اینه گفت من تورو از بچه گی دوست داشتم من تا اینو شنیدم شاخ دروردم و هیچی گفتم بعدش من گفتم باشه حالا من دستم بنده باید برم سرکار شب خدم بهت زنگ میزنم و قط کردم البته اینو بگم که من اصلا دختر خالمو دوس ندارم یا عاشقش نیستم فقط میخواستم واسه ی بارم که شده بکنمش همین خلاصه شب شد خودش اس داد که چی شد قرار بود زنگ بزنی منم اس دادم گفتم تو منو دوس داری
اره دوس دارم
چند وقته
از بچه گی...
منم الکی که دلش نشکنه بهش گفتم منم دوستت داشتم ولی بهت نگفم چون روم نمیشد الان هم تو نامزد داری هم من پس بهتره همدیگرو فراموش کنیم ودیگه با هم در ارتباط نباشیم گفت میخوستم تو بدونی که من دوستت دارم و یه کم دیگه هم باهم حرف زدیم خدافظی کردیم دوباره فردا اس داد که سلام خوبی بهش گفتم مگه قرار نشود دیگه بهم اس یا زنگ نزنیم گفت چیکار کنم نمیتونم فراموشت کنم دوباره ازم پرسید که دوسش دارم منم الکی گفتم اره همین طور داشتیم اس بازی میکردیم که یه دفعه من نمیدونم چم شد بهش گفتم که اگه منو دوس داره بیا باهم سکس کنیم اولش قول نکرد بعد دید گیردادم گفت فقط در حد مالش و لب گرفتن من بهش گفتم که اگه واقعا منو دوس داری باید سکس کنیم اونم گفت باشه ولی وقتی امدی خودت منو باید بغل کنی ببری تو اتاق من خودم خجالت میکشم گفتم باشه کی بیام گفت فردا مامانم اینا میرن بیرون ساعت یازده و نیم بیا منم گفتم باشه برو بگیر بخواب فردا اماده باش باهم خدافظی کردیم صبح من رفتم حموم خودمو اصلاح کردم خیلی تمیز و مرتب کردم ساعت شد یازده اس دادم گفتم بیام گفت مامانم هنوز نرفته من گفتم تا بیام اونا میرن گفت باشه من راه افتادم رسیدم سره کوچه شون که دیدم خالم اینا با عروسش داره میرن
قایم شدم تا برن وقتی رفتن به دختر خالم اس دادم گفتم درو باز کن درو باز کردو منم رفتم داخل که گفت داداشم تو اتاقش خوابه پدرم هم تو اتاق خودش بیداره دو تایی رفتیم اتاق خودش گفت بشین من الان میام رفت بعد از 40دقیقه بهش اس دادم چرا نمیای گفت خجالت میکشم منم یواشکی رفتم اوردمش تو اتاق یواش یواش ازش لب گرفتم بعداز 15دقیقه لباساشو دراوردم شروع کردم به خردن سینه هاش نمیدونین چه سینه های داشت وای اجب حالی میداد اصلا فکرشوهم نمیکردم که همچین سینه های داره بعد رفتم پایین تر کوسش خیلی ناز بود شروع کردم به خوردن یه 10دقیقه ای کوسشو خوردن بعدش گفتم نوبت تو کیرمو دادم دستش گفتم بخور گفت بدم میاد منم به زور کردم تو دهتش تا ته میکردم تو هلقشو مکشیدم بیرون انقدر داشت بهم حال میداد که اصلا باورم نمیشد
دیگه کم کم رفتم سراغ کوسش به پشت خوابوندمش با کوسش یه کم بازی کردم که گفتم مواظب باش بد بختم نکنی پردمو پاره کنی گفتم نترس رو برگردوندمش و به شکم خوابوندمش و کیرمو گذاشتم دمه سوراخه کونش از بس کیرم لیز بود که یه کم فشار دادم نصف کیرم کمتر رفت تو کونش یه دفعه ی جیغ بلند کشید که من دستمو گذاشتم جلو دهنش که دیدم داره گریه میکنه گفت احمد تورو خدا دردم میاد ولم کن تورو خدا جون هر کس دوس داری ولم کن منم که خیلی حشری بودن گفتم نه باید بکنمت دیگه به هزار بد بختی کیرمو تا ته کردم تو یه کم که جا باز کرد دیگه شروع کردم به تلمبه کردن 7یا8 بار عقب و جلو کردم دیدم ابم امد رختم رو کمرش از اون به بعد 3باره دیگه هم کردمش تا اینه عروسی کرد رفت پیشه شوهرش دوبی بعد از دوسال برگشته برا عروسی برادرش امد الان یه دختره6ماهه داره 5ماهه که امده ایران تو این 5 ماه 11باره دیگه هم از جلو کردمش
گفتم که خالم ناتنی پدر بزرگم با یه بیوه عروسی کرده و خالم دختر پدر بزرگم نیست
شرمنده که خیلی سکسی نبود بار اولم هست که مینویسم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#758
Posted: 9 Aug 2014 15:51
دخترعمه خجالتی
سلام به دوستان عزیزم
من مجید 30ساله از شهر بابل شهر بهارنارنج هستم
چون پدرم اهل همدان هست تمام فامیلهای پدریم همدان زندگی میکنن.
من از 7سالگی دیگه به همدان نرفته بودم بیشتر فامیلهامون میومدن شمال.
وقتی 20سالم بود تصمیم گرفتم تعطیلات بهارو برم همدان و شهر پدریمو ببینم.
وقتی رسیدم همدان 2روز مونده بود به سال تحویل منم رفته بودم خونه مادربزرگم که تنها زندگی میکرد.
یه عمه دارم که کرمانشاه زندگی میکنه و واسه تحویل سال آمد پیش مادرش و دخترش بهار یعنی دخترعمه ام هم همراهش بود که یکسال ازمن بزرگتر بود و ازنظر فامیل خجالتی ترین دختر فامیل بود که حتی وقتی سلام کردم باورکنید حتی جواب سلام منو نداد ولی من وقتی دیدمش ازهمون نگاه اول ازش خوشم آمده بود چون هم خوش هیکل بود هم خیلی سبزه بود
اینم بگم که من تا اون روز از بعد 7سالگی عمه و دخترعمه خودمو ندیده بودم و باعمه ام فقط تلفنی حرف زده بودم چون وضع مالی ضعیفی داشتن هیچوقت به شمال نیومده بودن.
شب اول همه یعنی یکی ازعموهام زن عمو عمه دخترعمه من و مادربزرگم زیر کرسی نشسته بودیم اونشب هوا برف سنگینی میزد.
بزرگترها مشغول حرف بودن و من مشغول تخمه خوردن که متوجه شدم یکی داره با شصت پام بازی میکنه اول فکرکردم عمومه بعد دیدم نه عموم سخت مشغول حرف زدن با عمه ام هست.
خلاصه سرتون رو درد نیارم فهمیدم دخترعمه عزیزمه.پامو بردم طرفش که سمت راست من نشسته بود و نزدیکم بود دیدم دستش رو از زیرآورد پامو گرفت جورابمو درآورد و برد گذاشت روی کسش که فقط یه دامن و شرت پاش بود بعد یذره مالوندن شرتش رو دادکنار و شصت پامو گذاشت توکسش وااای صورتم شده بود کوره آتیش.
آخه من تا اونروزسوراخ هیچ کسی رو افتتاح نکرده بودم
خونه مادربزرگم فقط یک اتاق و یه پذیرائی و یه آشپز خونه داشت
شب که شد مادربزرگم جای همگمون رو تو پذیرائی انداخت جای من و دخترعمه من به فاصله چند وجب ازهم فاصله داشت دل تو دلم نبود تا همه بخوابن انقدر منتظر موندم که نفهمیدم کی خوابم برد که نصف شد دیدم یکی داره دستمو تکون میده چشمم رو که بازکردم دیگه اون چندوجب فاصله وجود نداشت با تعجب دیدم دخترعمه ام تشکش رو چسبونده به تشک من و میگه بیا زیر لحافم باورکنید صدای قلب خودمو میشنیدم وقتی رفتم زیرلحافش با کمال تعجب دیدم بهار خانم مثلأ خجالتی لخت لخت. منم ندید بدید افتادم به جون سینه اش حالا نخور کی بخور بعد پشت کرد و گفت یواش بکن منم کیرمو خیس کردمو گذاشتم روسوراخ کونش که دیدم دستش رو از لای پاش آورد کیرمو گرفت گذاشت لای کسش گفت بذار اینجا. تازه فهمیدم خانم حرفه ای تشریف داره بایه فشار کوچولو رفت تو کس خیسش ده تا تلنبه نزدم که دیدم آبم آمد سریع کشیدم بیرون و سرش رو محکم گرفتم دیدم بهار میگه خاک توسرت توکه عرضه کردنم نداری.پس من چی!
خیلی بهم برخورد اونشب گذشت و صبح شد وقتی بیدار شدم دیدم مادربزرگ و عمه ام واسه خرید وسایل عید میخوان برن بازار من گفتم من حوصله ندارم نمیام دخترعمه منم گفت من میرم پیش آرایشگاه که 2تاکوچه پائینتر بود و بعد همه باهم رفتن منکه غرق تو فکر اتفاق دیشب بود که ده دقیقه نشده بود که صدای زنگ درآمد وقتی در باز کردم دیدم بهار خانم تازه دوزاریم افتاده بود که خانم مامانش رو پیچوند.
وقتی دروباز کردم گفت چطوری بیجنبه.دیگه کفری شده بودم و گفتم چکارکنم دست منکه نبود
دیدم رفت توآشبسخونه یه لیوان چای و یذره سوخته تریاک آورد گفت مادرجون همیشه واسه شکم پیچه یذره سوخته داره بیا بخورش کارت دارم.منم معطل نکردم خوردمش نیمساعت که گذشت چشمام و گوشم داغ و قرمز شدن بعد بهار گفت الان درسته.تا نیومدن شروع کن دیگه معطلش نکردم رفتیم کنار تشک کرسی و لخت شدیم شب قبل از ترس و تاریکی چیزی ندیدم ولی حالا داشتم دوتا سینه توپول و یه کس پوف کرده رو میدیدم که میگفت معطلش نکن لخت شدیدم و افتادیم به بخور بخور بعد لنگشو دادم بالا و حسابی کوبوندم تو کسش.دیگه صداش خونه رو پرکرده بود.جون فدای کیرت بشم بکن مجید جون بکن جرم بده منم مثل برق تلمبه میزدم و عشق میکردم که آبم نمیاد بعد گفت بذار من بیام روت تا ارضا بشم
بعد آمد روم و شروع کرد به بالا و پائن کردن و بعد کیرمو چندبارکشید به شیار کسش که دیدم افتاد روم و عین مرغ سرکنده داره میپره.آره خانم ارضا شده بود
بعد چند دقیقه که حالش سرجا آمد پشت کرد و منم کیرمو ازپشت کردم توکسش ولی هرچی میزدم آبم نمیومد پدرش درآمده بود ومیگفت نه به دیشب نه به الان.لامصب بیار آبت رو ولی دست من نبود نمیومد و من راضی بودم از این وضعیت کیرمو کشید بیرون شروع کرد به ساک زدن بعد گفتم بذار ازپشت بکنمت چون تنگه آبم میاد ولی قبول نکرد آمد روم ولی اینبار برعکس شده بود وقتی بالا و پائین میکرد دیدن لمبرهای کونش واقعأ لذت داشت و بعد چند دقیقه دیدن این صحنه شهوتناک گفتم داره میاد و کیرمو کشیدم بیرون و تمام آبمو ریختم روسینه اش.
بعد بهار گفت پدرمو درآوردی پسردائی .
بعد اون روز تا بعد 13به در ما 4بار دیگه باهم سکس داشتیم
این سفر یکی ازبهترین سفرهای زندگیم بود
خاطره سکس با خواهر شوهر
یه روز خواهرم خونه نبود و من هم رفته بودم خونه اونا تا مراقب خواهرزادم باشم، ظهر بود و یهو در باز شد و شوهر خواهرم اومد تو، بعد از سلام و... رفت تا دوش بگیره، ولی بعد چند دقیقه منو صدا کرد و خواست حوله رو بدم بهش، رفتم حوله رو اوردم بدم بهش که دیدم لخت وایساده جلوی در حموم و روی سابقه قبلی دستم رو گرفت و جلوی در حموم شروع کرد به بازی با سینه هام که میدونست نقطه ضعفمه، بعدش شلوارمو دراورد و گفت برم تو حموم، یه جورایی دیگه خودمم میخواستم، رفتم تو حموم و منو نشوند جلوی خودش و گفت بخور، کیرش گنده بود، شروع کردم به لیس زدن که دیدم سف شد، بعد اون نشست جلوی من شروع کرد به لیس زدن کسم، کس یه دختر .... ساله، بعد انگشتش رو یواش میکرد تو کونم منم رو هوا بودم، کسم خیس شده بود
بعدش بهم گفت دراز بکش روی زمین و کونت رو بده بالا، خوابیدم جلوش و اونم خوابید روم انگار که تریلی از روم رد شده، بعد کیرش و گذاشت لای پاهام و تلمبه میزد،دراز بود از جلوم میومد بیرون، قشنگ میخوردبه کسم و حال میکردم،
بعدش کونم شامپو زد و گفت میزاری بکنم تو، منم چون لذت دفعه قبل رو دیده بودم هیچی نگفتم و اونم سرش رو اروم اروم کرد تو، درد داشت، مخصوصا که لیز لیز بود و بدون فشار داشت میرفت تو که جیغ زدم و تکون دادم خودمو که کیرش دربیاد بیرون، ولی محکم بغلم کرد و با دستش کسم رو بازی می داد و دوباره کیرش رو گذاشت سر سوراخم و اینبار با فشار تا نصفه کرد تو، یعنی 10 سانتش رفت تو، حالم خوب نبود چون کونم درد میکرد ولی وقتی با کسم بازی میکر د دردش کم میشد،
بعد باز فشار داد و فهمیدم همش رفت تو، چون خایه هاش میخورد به کسم. بعد دیگه داغ شده بود، یه کون سفید و کوچولو جلوش بود هی میکرد و درمیاورد،بعدش منو بلند کرد و گفت بشین روش، نشستم روی کیرش و از جلو سینه هامو میخورد و منم خودمو بالا و پایین می کردم تا اینکه کمرم رو گرفت محکم میزد به کیرش که کونم درد گرفته بود، بعد یهو محکم بغلم کرد و کیرشو فشار داد که جیغ زدم و یه چیز داغی ریخت تو کونم.
کونم داشت میسوخت و اونم چندبار کیرشو کرد تو کونم دراورد و بعد سریع خودمو شستم و اومدم بیرون، ولی کونم درد می کرد.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#759
Posted: 12 Aug 2014 16:48
ماجرای امير...!
امشب مي خوام اولين ماجراي سكسم رو بگم كه مربوط ميشه به زماني كه دوم دبيرستان بودم ... راستش من يه پسر عمه دارم كه خيلي كونده است من هم در اون سن كه بودم يه جورايي بدم نمي يومد تجربه كنم ... خلاصه مي خوام زودتر برم سر روز اصلي همه چيز دست به دست هم داد تا من با پسر عمه ام بريزم رو هم؛ اين امير آقاي ما خيلي منو دوست داشت ( هنوز هم اظهار علاقه مي كنه و به قول خودش تا حالا ازدواج نكرده فقط به خاطر من ) من هم تا اون روز با هيچ پسري هيچ گونه رابطه اي نداشتم تا اين كه يه روز همة اعضاي محترم خانواده تصميم گرفتند تشريف ببرند ميهماني من هم فرصت رو غنيمت شمردم و زنگ زدم به امير طبق معمول پشت تلفن يه كم با هم لاسيديم و من هم بهش گفتم فردا من خونه تنها هستم و قرار شد همه كه 5 صبح رفتن من هم منتظر اومدنش همون ساعت بشم (چون يكي از عموهاي من تو كوچة ما ساكن هست اينم از شانس منه كه تو كون خر گير كرده ) خلاصه به انتظار فردا نشستم... همون شب رفتم حموم و يه دوش گرفتم و خلاصه همه جا رو صفا دادم از پائين تا بالا و وسط و همه جا ...
صبح به محض اين كه همه خارج شدن من بلند شدم و دست به كار شدم يه چايي دم كردم و كلي صافكاري كردم رو پوستم و خلاصه يه نيم تنه آبي پوشيدم و آرايش آبي هم كردم و به انتظار نشستم حدود 6 صبح زنگ زد و من هم در رو براش باز كردم خلاصه از در كه اومد تو ديگه هيچ كدوم نمي تونستيم تحمل كنيم به جاي سلام يه لب درست و حسابي و مشتي از هم گرفتيم... به جاي سلام اِه و اُه ما راه افتاده بود... با هم يه چايي با كيك خورديم من رفتم تو اتاق كه با خودم سي دي يه فيلم توپ رو بيارم امير هم اومد تو اتاق و از پشت منو بغل كرد (نمي دونيد خاطره اولين سكس چه حالي به آدم مي ده) خلاصه من هم بعد از كلي لوس بازي و ناز كردن شروع كردم چه ماچ و بوسه اي راه انداختيم ( بعد از اون روز مجبور بودم تا 3 روز روژ قهوه اي تيره استفاده كنم.)
بعد از اين كه منو خوابوند رو تخت كلي نازم كرد و برام حرفهاي عاشقونه زد و كلي ماچ و ماچ بازي اينقدر لاله گوشم رو خورده بود كه قرمز قرمز شده بود ...
اينقدر جفتمون حشري شده بوديم كه ديگه حاليمون نبود داريم چي كار ميكنيم؛ من ازش خواستم تا پيراهنش رو در بياره اونم بعد از در اوردن لباسش من رو لخت لخت كرد و خوابوند روي تخت از نوك پام شروع كرد به خوردن و ليسيدن تا اومد بالا تا جلوي درب ورودي من هم چون مي دونستم چقدر حساسه حسابي بهش رسيده بودم . خلاصه اومد بالا تا نوك سينه هام ديگه داشتم از حال مي رفتم من هم بيكار نموندم و شروع كردم به مالوندن كيرش خلاصه حسابي داشت بيهوش مي شد؛ من هم كه از اون بدتر بودم ديگه نمي تونستم تكون بخورم ... امير هم يواش يواش رفت پائين و حين اين كه تمام بدنم رو با زبونش و لباش لمس مي كرد رفت سر اصل موضوع و زبونش رو گذاشت به قول بچه ها روي چوچوله ام من هم حسابي آه و نالم در اومده بود و كم كم داشت به جيغ تبديل مي شد من هم با كير اون ور مي رفتم حسابي شق شده بود و محكم و سفت ... از اونجايي كه من هنوز باكره بودم و هستم نمي تونست بزاره تو كسم و براي موارد ديگه راحت بود يه كاندوم در آورد و كشيد رو كيرش و بعد منو چرخوند و به پشتم كرد بعد با كرم منو حسابي چرب كرد چون خيلي كوچولو بود و مي دونست كه دردم مي ياد و كير امير خيلي بزرگ بود.
چون خيلي چرب بودم و خيلي هم خيس كرده بودم بعد از يه كمي فشار رفت تو امير هم كمر منو گرفت و شروع كرد به عقب و جلو كردن من با هر عقب و جلويي من آه و ناله مي كردم اونم ديگه صداش بلند شده بود مخصوصاً وقتي صداي من رو شنيد خلاصه فكر كنم 10 دقيقه اي به اين كارش ادامه داد و بعد قبل از اين كه امير شيره وجودش خالي بشه ازم پرسيد كه كجا بريزم من هم گفتم بريز وسط سينم و بعد برگشتم اونم خودشو خالي كرد و خلاصه از داغي شيرة وجود امير كه روي سينه هام بود و مدت زمان طولاني كه من براي اولين بار سكس كردم ديگه داشتم بيهوش مي شدم بگذريم كه تا زماني كه امير بره دوبار ديگه هم همه چيز تكرار شد ... بعد امير خوابيد كنارم و منو محكم بغل كرد من هم كه از كمر درد ديگه داشتم جيغ مي زدم سرمو گذاشتم روي سينه اش و به پشت خوابيدم اونم كمر منو ماساژ داد بعد هم با هم رفتيم يه دوش درست و حسابي گرفتيم و كلي لب و بوسه زير دوش حموم به اضافه كلي شيطوني هاي ديگه ...
ماجراهاي بعدي منو و امير رو تو قسمت هاي بعدي بخونيد.
فعلا بايد برم يه فكري براي ارضاي خودم بكنم كه دارم مي ميرم .
خلاصه بعد از اولين روزي كه من و امير تنها بوديم من واقعا دلم ميخواست باز هم باهاش خلوت كنم (نكته 1 : هر خانمي بلا استثنا بعد از هر سكسي قبل از اين كه از خستگيش در بياد به سكس بعدي فكر ميكنه) خلاصه انتظار مي كشيدم كه باز هم موقعيتش رو بدست بيارم تا اين كه طبق معمول خونه خالي شد و من هم امير رو خبر كردم. ولي اين بار احساس مي كردم اصلا هيچ چيزي برام تازگي نداره همه چيز تكراري به نظرم مي يومد تصميم گرفتم به امير بگم كه خوصيات اخلاقي خانم ها تا حدوددي چه طوريه راستش من در موقع حرف زدن با طرف مقابلم خيلي خجالتي هستم و معمولا نمي تونم راحت رو در رو صحبت كنم. هر چي فكر كردم خدايا چه طوري بهش بگم ياد يه كتاب افتادم كه اگه گيرش بياريد و بخونيدش خيلي كمكتون مي كنه اسم كتاب از عقد تا زفاف هست كه نوشته دكتر علي نژاد هست كتاب خيلي مفيدي من خيلي از مطالبي كه بعدا براتون مي گم رو تو اين كتاب خوندم... خلاصه رفتم كتاب رو آوردم و يه قسمت هايي كه مربوط به نقاط حساس بدن زن علاوه بر نقاط متداول بود رو براش خوندم و همين طور طرز خوابيدن موقع سكس و خيلي چيزهاي ديگه كه به ترتيب براي شما هم مي گم....
اون روز امير كه همه اين چيز ها رو خونده بود خيلي بر خوردش فرق كرد اول اين كه بعد از كمي صحبت كردن نزديك به 1 ساعت فقط منو ناز و نوازش مي كرد و منو نشوند تو بغلش و بعد هم موهاي منو مي بوسيد و بو مي كرد خيلي برام جالب بود چون سري قبل همون طور كه گفتم بدون هيچ مقدمه اي منو خوابوند رو تخت و بعد از 1 ساعت با خواست خودم رفتيم دراز كشيديم كنار همديگه اون روز امير لباس هاي من رو يكي يكي و با طمانينه در آورد و هر تيكش رو كه در مي آورد و يه قسمتي از بدنم معلوم مي شد شروع مي كرد به ليسيدن و بوئيدن و وسطاش هم گازهاي كوچولو ازم مي گرفت كه خيلي بهم مي چسبيد (نكته 2: خانم ها از گازهاي كوچيكي كه از هر قسمت از بدنشون گرفته مي شه خيلي خوششون مي ياد) البته من هم بيكار نشستم و بعد كنار هم به پهلو خوابيديم تمام بدن همديگرو لمس مي كرديم امير خيلي داغ شده بود من هم همين طور بعد امير ران پاشو گذاشت وسط پاياي من روي كسم و محكم فشارش داد و در همون حين نوك سينه هاي منم مي خورد من هم پام لاي پاهاش بود نمي خوام زياد روي اين قسمت باقي بمنونم كه به من خيلي چسبيد كم كم امير هم داشت به تحريك مي شد چون حسابي به نفس نفس افاده بود بعد سرش رو آورد پائين و گذاشت روي كوسم و زبونشو تيز كرد و كردش تو كسم واييييي من كه حسابي تحريك شده بودم يه جيغ بلند زدم تمام بدنم مي لرزيد و ناخودآگاه نمي تونستم پاهامو باز نگه دارم اونم محكم پاهاي منو گرفته بود و به كارش ادامه مي داد وقتي ديد كه از حال رفتم آروم آروم اومد بالا و رفت سراغ سينه هام و لبام من هم دستم رو بردم گذاشتم رو كيرش حسابي شق شده بود باهاش يواش يواش بازي كردم همين طور با بيضه هاش همين اونم سابي آه و ناله اش در اومده بود ... من خوابيدم زير و اونم كيرش رو گذاشت روي كسم من هم پاهام بستم واييييييييي خيلي داغ بود و همين طور به لب گرفتن ادامه داديم من كه حسابي خيس كرده بودم ... مثل دفعه پيش مجبور بوديم از پشت ادامه بديم من هم روي لب تخت دراز كشيدم و پاهام رو روي زمين گذاشتم تقريبا خيلي راحت مي تونست انجام بده اول خواست كاندوم بكشه روش كه من نذاشتم و همون طور كه پشتم بود يواش يواش كيرش رو از پشت كرد تو من من كه حسابي داشتم درد مي كشيدم محكم لحاف رو مشت كرده بودم ... فكر كنم امير فهميد چون بهم گفت خانمي مي خواي تمومش كنيم من هم در همون حالت گفتم نه !!!!! امير هم او يواش يواش حركت مي كرد ولي بعد ريتم گرفت من هم از شدت درد ناخودآگاه خودم رو سفت كرده بودم امير هم مي زد روي باسنم حسابي باسنم مي سوخت بعد كيرش رو كشيد بيرون چنان آبي ازش پاشيد بيرون كه كمر منو حسابي داغ كرد داغ داغ...... اونم برم تميزش كرد من كه از حال رفته بودم چون اون جور كه مي خواستم سكس كرده بودم باهاش و حسابي ارضا شده بودم ولي طبق معمول كمر درد ولم نمي كرد (نكته 3: اكثر خانم ها بعد از سكس دچار كمر درد وحشتناكي مي شن كه خيلي دردناكه و تنها چيزي كه اونو خوب مي كنه يه كم توجه آقايون و بعد هم يه حموم هست حتي اگه اين خلوت و نزديك هم بودن در حد يه بوسيدن باشه) ...
امير كه ديد حال من چه جوريه من رو بغل كرد و همون طوري كه تو بغلش بودم همش منو مي بوسيد و نازم مي كرد بعدش با هم رفتيم حموم وان حموم رو پر كرديم و من نشستم توي وان و سرم رو گذاشتم رو پاي امير اونم برام كلي حرفهاي عاشقونه زد و از خاطرات سكسش برام تعريف كرد كه شايد بعدا براتون بنويسمشون.... بعد دوش گرفتيم و همون طور كه زير دوش آب بوديم و چسبيده بوديم به هم امير كيرش رو بهم فشار مي داد من هم اون شرايط رو كه ديدم حسابي باهاش ور رفتم و يه كمي هم اذيتش كردم (توصيه: خانم هاي محترم آقايون روي اين قسمت از بدنشون خيلي حساسند و خيلي دردناكه تو رو خدا اينقدر خشن باهاش برخورد نكنيد گناه دارن آخه).
وقتي وامديم بيرون دو تامون دوباره سرحال بوديم همون طور لخت نشستيم روي كاناپه البته من تو بغل امير بودم و با هم شوخي هاي سكسي مي كرديم و جك مي گفتيم من هم بعد سرم رو گذاشتم رو سينه امير و با موهاش بازي كردم ( نكته 4: خانم ها اكثرا خوابيدن روي سينه طرفشون و بازي كردن با مهاي سينه آقايون مخصوصا بوسيدن سينه آقايون خيلي بهشون آرامش ميده ولي معمولا روشون نمي شه اين رو بيان كنن) اون هم دوباره حشري شد و آمپرش زد بالا و شروع كرد با چوچولة من بازي كردن حسابي مالوندش من هم كه اصلا نا نداشتم چيزي بگم فقط ناله مي كردم و همين ناله هاي من باعث مي شد اون بيشتر تحريك بشه خلاصه همه چيز دوباره تكرار شد امير شروع كرد به ليسيدن كس من و با چوچولة من بازي كردن و بعضي اوقات هم چنان گازي ازم مي گرفت كه من جيغ مي زدم خلاصه اون روز خيلي همديگر رو چلونديم احساس مي كردم تمام بدنم مي لرزه و نمي تونستم تعادلم رو حفظ كنم ..... البته من هم وقتي بيضه هاش تو دستم بود فشرش دادم تا بفهمه من چه دردي رو دارم تحمل مي كنم اون روز خيلي به ما خوش گذشت خيلي و حسابي حال داديم و حال گرفتيم وقتي امير رفت من يه مسكن قوي خوردم و خوابيدم تا ساعت 10 شب.
آخ جوني كجايي كه يادت بخير .... امير كجايي ؟؟؟ دلم براي اون روزا خيلي تنگ شده خيلي
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#760
Posted: 13 Aug 2014 16:18
رضا و خواهر زن
ما جرا از انجا شروع شد که.......
خواهر خانمم تازه عقد کرده بود و هنوز خیلی داغ و درگیر کارهای خفن اول ازدواجش بود طبق معمول هر چند هفته یکبار منزل مادر زنم می رفتیم ومن چون رابطه خوبی با نر گس خواهر زنم داشتم بهش گفتم :خوش میگذره...
گفت :خیلی خوبه ولی یه سوال برام پیش اومده که بعدا ازت میپرسم!!!
گفتم: باشه
و تمام شد ... فردای اونروز خانمم برای دیدن دوستاش بیرون رفت ولی هر چی به نر گس اصرار کرد اون نرفت.
مادر زنم هم طبق معمول رفت خرید کرد و بعد گفت میرم خونه همسایه .
بعد نرگس اومد و گفت آقا رضا میشه یه سوالی بکنم؟!
گفتم: باشه!
گفت من و شوهرم کارمون را کردیم و من دیگه دختر نیستم ولی میترسیم که مشکلی پیش بیاد من تعجب کردم که نرگس یه همچین چیزی را از من بپرسه ولی به روی خودم نیاوردم و پرسیدم مثلا چه مشکلی؟
گفت: میترسم بچه دار بشم!
من هم بهش گفتم ببخشید که رک جواب میدم خوب شما میتونید از کاندوم استفاده بکنید یا به شوهرت بگی موقع اومدن آبش در بیاره!!! اینم شد سوال ما خودمون هم همین کار را میکردیم!!
بعد من چون خجالت میکشیدم رفتم و طبقه با لا دراز کشیدم هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که دیدم نرگس اومد بالا البته فقط یه تاپ و شورت تنش بود سرم داد کشید و گفت : همون اول که داماد خانواده ی ما شدی چشم دنبالت بود (چون من از لحاظ چهره فوق العاده بودم و نرگس هم اولین نفری نبود که این را بگه) حالا باید منو بکنی!
منم از خدا خواسته گفتم: باشه بلا فاصله لباسم را در آورد و شروع کرد به ساک زدن!
با حرص و ولع کیرم را میخورد بعد از چند دقیقه خودش شور تش را در اورد و نشست روی کیرم اصلا نذاشت من باهاش ور برم آروم با دستش کیرم را هل داد تو کسش بعد من هم شروع کردم به تلمبه زدن .
بعد کیرم را درآوردم و انداختم تو کونش جیغ بلندی زد ولی توجه نکردم وحشیانه از پشت میکردمش تا آبم اومد و همش را خالی کردم تو کونش ...
بعد از این ماجرا مرتب با هم سکس داریم و جوری شده که به نامزدش نمیده! ولی هفته ای 4 الی 5 بار با هم سکس داریم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم