ارسالها: 9253
#781
Posted: 1 Sep 2014 17:30
من و دختر عمه ماندانا
.داستانی رو که می خوام براتون تعریف کنم بر میگره به 4 سال پیش از عروسیه پسر عموم، من او موقع 24 سالم بود. حدود 5 سال بود زیبای اندام کار میکردم و هیکلمم خیلی قشنگ شوده بود که پسرعموم از من خواست که بشم ساقدوشش موقعی که رفتیم در خونه داماد(پسرعموم) همونجا که ایستاده بودم وقتی به خودم اومدم دیدم چشمای دختر عمم تو هیکل منه یه نگاهی بهش انداختم دوباره سرمو انداختم پایین-خلاصه از عروسی یه چند هفته ای گذشت اینم بگم که دختر عمه بزرگم زن داداشم میشه و تو طبقه پایینه ما میشینه یه روز صبح که داشتم می رفتم سره کار دیدم که ماندانا اونجاست نمیدونم برای چی اومده بود اونجا (درضمن ماندانا تو یک باشگاه بدنسازی خانوما منشی بود و انصافا هیکل سکسی توپی داشت مخصوصا باسن و سینه های خوش فرمی داشت -اینم بگه ماندانا 4 سال از من بزرگتر بود و مجرد) خلاصه سلام و احوالپرسی دیدم داره میره گفتم کجا داری میری گفت آره اومده بودم یه سری مدارک رو ببرم و.. من یه موتور پالس داشتم خیلی بهش میرسم همینکه اومدم بیرون دیم یه نگاهی به موتورم انداخت و گفت عجب رخشیه گفتم قابله شما رو نداره یه بای گفت و رفت یهو به سرم زد گفتم بهش بگم تا یه جایی برسونمش دیدم خیته الان یکی ببینه میگن چه خبره - موتورو استارت زدم راه افتادم رسیدم سره کوچه دیدم هنوز منتظره ماشینه رفتم جلوش گفتم چرا نرفتی گفت منتظره اتوبوسه دلمو زدم به دریا گفتم میخوای تا جایی برسونمت گفت نه ممنون از این حرفا .. گفتم تعاروف میکنی یه لبخند ژکوند زدو گفت اخه مزاحم نشم گفتم نه بابا تا مسیرم میرسونمت خلاصه سوار شد وقتی نشست خودشه از من دور نگه داشت که یعنی به من نخوره منم که زرنگ با 2 تا تکاف و ترمز هی پشتم می خورد به اون سینه هاش اونم چیزی نمی گفت پرسیدم کجا میری گفت دارم میرم سره کار گفتم کجا ..دیدم مسیرمونم که یکیه رفتیم وسط راه کوسو شعر زیاد گفتیم یهو زد به سرم که ببرمش محله کارم گفتم عجله که نداری گفت چطور گفتم یه سر بریم سره کارم من اونجا یه مدارک بانکی رو بردارم بد میرسونمت سره کارت چون اون طرفا کار دارم. تو رودرباستی موند گفت باشه- وسط راه یهو ازم پورسید تا حالا چند نفروپشتت سوار کردی خندیدم گفتم این افتخار فقط شامل حال شما شده گفت واقعا گفتم دروغم چیه .. رسیدم محل کارم دیدم نمیشه که منتظر باشه گفتم بریم بالا اینجا تنها نباشی مثل اینکه از غیرتم خوشش اومد، اومد بالا وقتی درو باز کردم تعارف کردم بشینه گفتم چیزی می خوری گفت نه ممنون رفتم تو اتاقم که وسایل بانکیمو بر دارم دیدم داره صدای پاش میاد اومدم که از در بیام بیرون یهوخوردم بهش افتادم روش یه طوری که لبام جلوی لباش قرار گرفت وای چه حرارتی داشت میخواستم همونجا گازش بگیرم خودمو سری کشیدم کنار بلندش کردم ازش معزرت خواهی کردم اونم گفت عیبی نداره خدا 2 تا چشمه قشنگ بهت داده که جلو تو ببینی دیگه (با خنده) منم که قند تو دلم آب شد دلمو زدم به دریا گفتم راستی تو دوست پسر داری گفت چطور گفتم همینطوری گفت نه پرسیدم چرا گفت خوشم نمیاد-بعد از چند لحضه یهو پرسید تو دوست دخترات همیشه اینجا دعوت می کنی گفتم نه بابا دوست دختر کجا بود - گفت تو که راست میگی با خنده منم خندیدم گفتم باور کن دیدم رفت تو اتاقم نشست پوشته میزم منم نشست رو کاناپه جلوش گفت تو عروسیه محمد چه خوش تیپ شده بودی گفتم خواهشم میکنم قابله شما رو نداشت-بعد بلند شد اومد سمت من منم بلند شدم گفت بریم دیگه،گفتم چه عجله ایه گفت مگه نمی خوای بری بانک گفتم میرم یکدفعه گفت راستی تو اینجا اینترنت داری گفتم دارم ،می خوام عکسهای ایروبیک دانلود کنم نشستیم پشت کامپیوتر دقیقا کناره هم بعد سرچ کرد ایروبیک یهو هر چی عکسهای توپ خانوما ضاهر شد، گفتم ماشاا.. عجب هیکلایی دارندا گفت نه بابا دخترای ایرانی بهترند خوشکلترن گفتم اون که بله یه نگاهی بهش انداختم جوفتمون زدیم زیره خنده دیگه داشت هشرم میزد بالا پاهام نزدیک رونه پاهاش کردم وای چه گرمایی داشت پاهاش اونم دیگه خودشو عقب نمی کشید همینطور که داشت دنبال عکس می گشت یهو گفتم آخه چه فایده داره این همه خوش هیکل باشی ولی زیره مانتو قایمش کنی گفت آره ه ه ه گفتم بله دیگه گفت راست می گی راستی هیکلت خیلی قشنگ شده می خوای با مسئول باشگاه همون صحبت کنم بیای مسابقات تهران منم میخوام شرکت کنم گفتم مگه تو زیبایی کار میکنی گفت بسچی فکر کردی فقط آقایون.... گفتم راست می گی آخه گفتم که از زیر مانتو که نشون نمیده یه نگاهی به من کرد یه چند لحضه چشم تو چشم شدیم یهو گفت هیکل من خیلی قشنگتره منم داغ کردم نمی دونستم چی بگم یهو گفتم پاشو دو تا فیگور بگیر ببینم اونم کم نیاوورد باورم نمی شود بلند شده مانتوش در آورد پشت به من یه تاپ مشکی تنش بود برگشت دیدم وای چی هیکلی کمر باریک سینه ها توپول ایستاده بازو سرشونه پر وای داشتم دیونه میشدم ازجام بلند شدم گفتم تو مهشری یهو به خودش اومد داشت دنباله مانتوش میگشت گفتم وحید الان وقتشه رفتم از پشت بغلش کردم چسبوندمش به خودم چه حرارتی داشت بدنش دستم انداختم رو شکمش دیدم قش کرد روم برش گردوندم دیدم چشمهاش شهلای شهلاست بی برو برگرد رفتم سراغه لباش یکدفعه دیدم داره لبابمو می کنه منو بغل کرد شروع کردیم به بوسیدن همدیگه وای چه لذتی داشت رفتم سراغه گردنش همینطور اومدم پایین رسیدم به سر سینهاش وای چه هیکلی دو تا بوس از اون بالا کردم دیدم صداش در اومد انداختمش رو کاناپه تابشو در اوردم یه سوتین مشکیم تنش بود که از بینش دو تا هلو سفید زده بود بیرون رفتم سوراغشون از شدت شهوت سوتینشو با دستام کندم خیلی خوشش اومده بود با تمامه فشار منو بغل کرده بود یه دستم رو یه سنش بود یه دستم دوره کمرش داشتم سینه هاشو میمالیدم که صدای اخ اوخش در اومد با اون یکی دستم رفتم سوراغه کونش وای نرم داغ عجب چیزی بود اومدم پایین تر رو شکمش لامسب یه خورده چربی نداشت زبونم انداختم تو نافش داشت به خودش می چرخید دستمو از روی کونش کشیدم بیرون انداختم که دکمشو باز کنم دستشو انداخت گفت نه با پرویی دستشو زدم بغل شلوارشو در اوردم دیدم عجب رونایی سفید وای تراشیده رفتم تو رونه پاش با وله میبوسیدم میخوردم با اون یکی دستمم رو سینه اشو می مالیدم اومدم پایین تر رو ساقه پاش وای انگار نقاشی بود تراشیده سفید با اون یکی دستم رفتم سوراقه بهشتش تا دستمو مالیدم یه جبغه کوچیک زدو بلند شد گفت نه دیگه دارم میمیرم انگشتمون انداختم از زیر یه فشار دادم لای چاکه بهشتش یه آه بلند کشید خیلی با احتاط شورتشو کشیدم پایین وای چی میدیدم عجب کوسی دست نخوده صورتی توپل گوشتی رفتم روش لباسمو در اوردم لبامو بردم سمت بهشتش یه بو کردم وایییی چه بویی یه بوس ریز کردم دیدم لرزید فکر کردم ارزاء شده دیم نه مور مور شده زبونمو انداخت لای چوچولش آروم شروع کردم به مکیدن داشت صداش در میومد زبونم چرخوندم لایه کوسش دیدم داره آه آه آه می کنه با دستم لبیه کوسشو باز کردم دیدم هنوز باکرست گفت خاکبر سرت وحید که عجب هلو دوره ورت بود نمیدیدی- منو کشید سمت خودش رفتم روش شروع کرد به لب گرفتن کیرم داشت می ترکید دستشو برد سمت کیرم از روی شورت شروع کرد به مالیدنش وای داشتم ارزاء می شدم یدفعه دستشو کرد زیر شورتم کیرمو محکم گرفت گفت جون ماله خودمه گفتم آره عزیزم ماله خوده ته بعد گفت وحیدجون رفت سراغه کیرم شورتمو در آورد بعد یه بوس از سرش کرد بعد آروم آروم شروع کرد به خوردنش وای ی یی یی عجب لذتی داشت داشتم منفجر میشدم دیدم داره آبم میاد اونم متوجه شده آبم با تمام قدرت ریخت تو دهنش اونم نخوردش فقط باهاش بازی کرد داد بیرون با خنده گفت خیلی کثیفی من که انگار نه انگار ارزاء شدم کشیدم سمت خودم کیرمو انداختم لایه کوسش شروه کردم با بالا پایین رفتن دیدم خوشش اومد گفتم میزرای از پوشت گفت درد داره آخه گفتم مگه تجربشو داشتی خندید گفت نخیییر خیلی آروم برگردوندمش گفتم قنبل کون اونم کونشو آورد بالا یه توف زدم به دستم بعد با سوراخ کونش بازی کردم تنگه تنگ بود اولش متوجه شدم دردش میاد بعد از یخورده بازی کردن دیدم داره خوشش میاد آروم کیرمو گذاشتم روی سوراخ کونش یه خورده فشار دادم دیدم دادش در اومد گفت درش بیار گفتم صبر کن الان دردش کم میشه یواش یواش باهاش بازی کردم چون میدونستم بدنه قوی داره یخورده فشارمو زیاد کردم دوباره صداش در اومد یدفعه کیرمو تا ته کردم توش که یه جیغ بلند کشید خوابید گفت جر خوردم گفتم هنوز کیفش مونده عزیزم یه خورده آروم شد شروع کردم به تلمبه زدن خیلی آروم یواش یواش دیدم داره صداش در میاد دوبار بلندش کردم همونطوری قومبول تند ترش کردم دیدم داره آه آه می کنه می گه بکن ماله خوده دستمو انداختم جفت سینه هاشو گرفتم وای سفت سفت شده بود بزرگ دو مشتم میمالیدمش دیدم اون داره خودشو تو کیرم تکون می ده یه دفعه دیدم داغ داغ شد منم داشتم ارزاء می شدم که یکدفعه یه جیغی زدو یه لرزه به بدنش افتاد خوابید منم که داشتم ارزاء می شدم یه خورده سرعتم بردم بالا که برای ماندانا یه خورده سخت شد و بعدش با فاشر آبمو ریختم تو کونش عین مرده ها افتادم روش آروم کیرم در آوردم خوابیدم بغلش همدیگرو بغل کردیم و هی بوسه های ریز می کردیم همدیگرو تو همون حالت بهش گفتم تو واقعا خوش هیکل و سکسی هستی اونم گفت تو هم همینطور بعد تشکر کرد و گفت وحید من واقعا تو رو دوست دارم بهش گفتم ماندانا تو از من بزرگتری باشه ولی من دوست دارم با تو یه دوستی خوب داشته باشم و در کنار هم از همدیگه لذت ببریم اونم منو بوسید قبول کرد - این بود از اولین سکسی که با ماندانا جون داشتم که بعدها ما باهم راحتر شدیم و بارها باهمدیگه سکس داشتیم که اگه شد سکسهای دیگرمونم براتون میزارم امیدوارم خوشتون اومده باشه.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#782
Posted: 1 Sep 2014 17:32
کون دادن به شوهرخاله
.سلام
اسم من سونیا است و در یکی از شهر استان خوزستان زندگی می کنم من در حال حاضر 22 سال دارم و شوهر خاله ای دارم که 33 سال داره داستان من بر می گرده به 5 سال پیش که من 17 سال داشتم و برای اولین طعم سکس از پسر عموی خودم کشیدم ...
تازه بود رگ کیر وسکس احساس کردم و داشتم به شوهر خاله خودم مجید علاقمند می شدم مجید تویی یه شرکت دولتی کار می کرد و برای خودش برو بیاری داشت و به کامپیوتر و اینترنت وارد بود و جوونی پر انرژی بود و صبح و عصر سرکار بود و کلی اطلاعت داشت خلاصه من کم کم به اون علاقه پیدا کردم اما اون شوهر خاله من بود ونمی شد کاری کردو خلاصه دوست داشتم با اون هم سکس داشته باشم ولی از اینکه چطور جلو برم می ترسیدم هر طور بود با یکی از دوستام به نام صفورا مشورت کردم و بعد از اون قرار شد بابام راضی کنم برای ما کامپیوتر بخره و خرید و مجید (اون برای ما تهیه کرد ) و قرار شد به من کامپیوتر یاد بده خلاصه از اون زمان من جلوی مجید راحت رفت وآمد می کردم من با قدی 167 و وزنی 64 و سینه های بزرگ 85 و کمر باریک چشم و ابری مشکی و موی مشکی کونی دورشت جلوی مجید آمد شد می کردم اون لحظه زیاد مجید من نگاه نمی کرد . ما با گشاد کردن سوتینم که باعث می شد سینه هام بالا و پایین بشن توجه مجید به من جلب شد و پوشیدن شلوار تنگ و تی شرتهای تنگ خلاصه هر جنده بازی که می شد انجام دادم خلاصه دیگه حرف زدن مجید موداب راحتتر د الان موقع اون بود وارد عمل بشم و هر موقع و هر وقت منتظر فرصتی مناسب بودم تا اینکه خالم برای مسافر به تهران خونه ای داییم می ره ، مامانم به من میگه که مجید زنگ بزن و برای شام به گم بیاد خونه ما اون هم میاد شب شام می خوره و دسته کلیدی خونه ما می زاره چون فردا باید می رفت ماموریت فردا اون روز من کلید بلند می کنم و به خونه اون سر می زنم و پشت کامپیوتر مجید که میرم و روشن که می کنم توی داریو که رفتم یه قسمتی بود پر از فیلم سکسی و عکسی ، تمام تنم خیس می شه و کلی حشری می شدم و تازه فکری به ذهنم رسید رفتم یه سری کلید از روی کلید زدم و با خودم نگاه داشتم ظهر بود به مامانم گفتم که خونه نمی یارم و می رم خونه دوستم صفورا درس بخونم خلاصه رفتم خونه خالم خونه مرتب کردم و دوشی گرفتم غذا درست کردم تا آقا مجید بیاد خلاصه آقا مجید اومد خونه وو از دیدن من تویی خونه جا خورد و گفت چی شده ، من هم دست پاچگی گفتم هیچی گفتم خالم نیست خونه مرتب کنم و غذا درست کنم تازه اروم شده بود و براش غذا کشیدم و شروع به خوردن کردیم خیلی تعریف دست پخت من داد بعد بهم گفت این لباس خیلی بهت میاد و لی خیلی تنگ برات گفتم اره چون خالم استوخون بود لاغر من هم گفتم اره این رو پوشیده دلتنگ خالم نشی اره بعد گفت نمی ترسی کاری که با خالت می کم با تو بکنم ، من هم با یه خنده گفتم نه نمی ترسم کی از چی می ترسونی احساس کردم جوابم به دلش نشست (یه تی شرت طوسی با شلوار نازک هم رنگ اون ) که سینه هام داشت بیرون می اومدن خلاصه اومد تویی اشپزخونه کمک کنه من تویی این کمک کردن یه چند باری خودم بهت زدم و با هرشوخی بهش دست می زدم که دیدم کم کم کیرش داره راست میشه و بهش پیشنهاد دادم بره حمام و دوشی بگیره خون شوت و سوتینم اونجا گذاشته بودم وقتی که بیرون امد گفتم حمام بودی گفتم اره _شوت ، سو تینم اونجا بود ببخشید گفت نه اشکال نداره رفت که خودش خشک کنه و لباس عوض کنه
تمام کسم خیس بود بعد به مجید کفتم که کامپیوتر یاد بده شروع به یاد دادن من شد اما تمام حواسم به کیرش بود که کی توی کون بره بعد از چند لحظه موهای سرم باز کردم و شروع به بازی با اون شدم جلوی ترشیتم تا خط سینه ام پایین اومده بود چشمام باز نمی شد رفتم تویی بغل مجید اینگار امده بود بغلم کرد گفت سونیا حال خوب نیست گفتم نه خواهش می کنم من بکن برق از چشماش پرید تی شرتم دراوردم و به شکم خوابیدم دیگه گرمای تنش احساس کردم از پشت گردنم شروع به خوردن کرد تا پایین کمر من چشمام بسته بود سوتینم باز تا خط باستنم می خورد شلوار از پام بیرون کشیو تا نوک پامهام خورد من رو به کمر چرخورن و تا بالا شروع به خوردن می کرد تمام تنم خیس بود می لرزیدم لای کسم از پشت شوت می لیسد بعد به سینه های بزرگ رسید و تا (هر دوی ) سینه ام می خورد و لیس می زد همش خیس بود تمام تنم خیس بود شورتماز پام دراورد و شروع به لیسدن کسم کردم . بعد کیرش لای سینه هام گذاشت حرارت کیرش احساس می کردم کیرش لای سینه هام بالا پایین می کرد بعد کیر بزرگش تویی دهنم گذاشت تا براش ساک بزنم (مجید زیر لب می گفت خیلی وقت منتظر این لحظه بودم ) خلاصه با ریختن روغنی روی کیرش کیرش تا دسته تا تخم تویی کون گذاشت درس پارم کرد و تا 45 دقیقه من از کون می کرد هر لحظه بالا پایینم می کرد و با سین هام بازی می کرد تا ابش لای سینه هام ریخت این بار اولی بود که به مجید کون سفتی دادم
من برای بار اول داستان می نویسیم تازه مشکل نوشتن دارم چون اطراف من شلوغه
امیدوارم لذت برده باشید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#783
Posted: 1 Sep 2014 17:35
دختردایی باحال
.سلام
امیدوارم که حال شما خوب باشه
من محمد هستم 19 سالمه اندام ورزشی دارم و قردت بدنیم خیلی خوبه
خاطره ای میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به اسفند 89
من بهمن 89 دانشگاه بوشهر قبول شده بودم و من سریع رفتم که ثبت نام کنم
من بهمن رفتم که ثبت نام کنم خلاصه تو 1 روز کارامو تموم کردم.قرار شد که من بوشهر بمونم و بابام بره و تو شهرمون همه ی وسایل منو بر داره و بیاد
تو بوشهر من قریب نبودم.من تو بوشهر خونه ی داییم رو داشتم.
داییم چون 2 تا دختر داشت من زیاد دوست نداشتم که اونجا باشم یه جورایی خودم راحت نبودم.خلاصه بعد از کلی دعا که بابام زود وسایلمو بیاره بابام زنگ زد بهم که ما وسایلتو جمع کردیم و عصر حرکت میکنیمو میایم به سمت بوشهر.من کلی خوشحال شدم.
دایی من یه تقریبا ادم مسنیه و روزا تو 2 شیفت کار میکنه و وقتی میاد خونه نمیدونه که شام رو چطور میخوره و میخوابه
1دختر داره و 1 پسر
اسم دخترش (مستعار) میتراه 22 سالشه و دانشگاه خلیج درس میخونه و اسم پسرش مانی هستش راهنماییی درس میخونه.من تو این مدت زیاد راحت نبودم خونه ی داییم.
بعد از اینکه بابام اومد من یکم احساس راحتی کردم.ما سریع رفتیمو یه خابگاه پیدا کردیم و من مستقر شدم تو خابگاه
چند روزی گذشت تقریبا عادت کردم به خابگاه
یه شب که تو خابگاه دراز کشیده بودم گوشیم زنگ خورد گوشیمو برداشتم دیدم که اسم دختر داییم رو گوشیم افتاده من گوشی رو جواب دادم
میترا:الو سلام
خودم:سلام
میترا:خوبی؟چطوری؟چه خبر؟
خودم:ممنون بد نیستم سلامتی .خبر خاصی نیست
میترا:عادت کردی به خابگاه ؟چطوریه خوبه؟
خودم:اره عادت کردم.یه کم قدیمیه اما خوبه
میترا:دوست پیدا کردی؟
خودم:نه هنوز کسی نیومده.خودم تنهام
میترا:برو بیرون دوست پیدا کن
خودم:نمیشه که برم جلوی طرفو بگیرم بگم بیا با من دوست شو
میترا:نه.حتما که نباید طرفت مرد باشه برو یه دوست خوب پیدا کن
من با این حرفش شکه شدم اخه انتظار همچین حرفی رو نداشتم به روی خودم نیاوردمو جوایشو دادم
خودم:باشه هر وقت رفتم یه کارایی میکنم
میترا:کاری نداری؟
خودم:به سلامت سلام برسون
تلفنو من قطع کردم ولی کاملا شکه شده بودم
من همین جور تو خایگاه روزا رو سپری میکردم و میترا چند بار دیگه به من زنگ زدو هر دفعه منو شکه میکرد
توی اسفند ماه بود حدود 15 اسفتد ساعت 12 ظهر بود که به من خبر دادن که یکی از اقواممون فوت کرد
من نه دوست داشتم برو نه وقتشو داشتم برم گفتم که من نمیام بوشهر میمونم
ساعت 7 عصر بود که داییم زنگ زد بهم گفت که یکی از اقوام فوت کرده میای؟
بهونه تراشی کردمو گفتم که نه نمیام بم گفت میترام نمیاد دانشگاش کار داره نمیتونه بیاد اگه خوابگاه کار نداری بیا پیشش که تنها نباشه میترسه
7:30 به میترا اس ام اس دادم که من حرکت کردم و تا 20 دقیقه ی دیگه میرسم
ساعت 8 رسیدم خونه دایی زنگ درو زدم میترا اومد جلوی در دیدم یه تاپ پوشیده و سرش بازه سلام کردو دویید تو خونه
من رفتم تو خونه نشستم
خلاصه بعد از شام خوردنو یکم صحبت وقت خواب شده بود
چون اون شب هوا شرجی بود من رفتم جلوی کولر خوابیدم
من تا نصف شب بیدار بودم چراغ اتاق میترام روشن بود
بعد از یه چند دقیقه ای دیدم که میترا بلند شد رفت حموم
حموم دقیقا جلوی پزیراییه...اونجایی که من خوابیده بودم تاریک بود اما جلوی در حموم نور اتاق میترا میرفت و جلوی در حموم روشن بود
حموم میترا نیم ساعت طول کشید وقتی که میخواست بیاد بیرون فک کرد که من خوابم دیدم که لخت از حموم اومد بیرون دستشو میبرد تو موهاش سینه های خوش فرمی داشت وقتی که چشم افتاد به کسش هنگ کردم خیلی خوشکل بود اروم اومد رفت تو اتاقش من فک کردم که شاید خواب دیدم چند بار سیلی زدم به خودم بلند شدم رفتم تو اشپزخونه که اب بخورم
اب که خوردم کنجکاو شدم که بیشتر ببینمش قلبم تند تند میزد وفتم و از لای در داخلو ببینم وقتی که رفتم جلو تر پشتش طرف من بود داشت موهاشو سشوار میگشید کیرم بلند شد نمیدونستم چیکمانی کنم انگار داشت میترکید واسه اینکه راحت تر باشم کیرمو در اوردم که اذیتم نکنه وقتی داشتم درش میاوردم حواسم به میترا نبود وقتی که سرمو بالا اوردم دیدم میترا جای قبلیش نیست
کنجکاو شدم که کدوم طرف رفته که یه دفعه در کاملا باز شد
واسه یه لحظه قلبم وایساد هنگ کرده بودم اینقدر ترسیدم که کیرم فوری خوابید همین جور چشم تو چشم بودیم
میترا بعد از یه مدت کوتاه نگاش افتاد به کیرم دهنش باز موند اخه کیرم خوابیده ام بزرگه ..اونم شکه شده بود و کاملا مشخص بود همین جور که نگاه میکرد یه خنده ی کوچیکی کرد
بم گفت محمد این چیه؟
من که هنوز شکه بودم و نگام به بدن خوشگل میترا بود گفتم کدوم؟
میترا با چشم اشاره به کیرم کرد و گفت این...
من نگاه پایین کردم تازه فهمیدم که کیرم بیرونه
من خجالت کشیدم و کیرمو گرفتم تو دستم یه دفعه میترا خندید گفت خجالت میکشی؟
من چیزی نگفتم
بعد دستمو گرفت برد تو اتاق و منو رو تخت نشوند
ازم پرسید که چی باعث شد که همچین کاری بکنم
منم بش گفتم که بعد از اینکه از حموم اومدی بیرون دیدمت
یه خنده ی بلندی زدو گفت پس اونجام منو دیدی؟؟؟؟؟؟
گفتم اره
نمیدونم چی شد یهدفعه بش گفتم میتونم دست بزنم بهشون
خندیدو تو چشام نگاه میکرد گفت باید یه قولی بم بدی
گفتم چه قولی؟گفت لاید قول بدی بم که خانوادم نفهمند
منم بش قول دادم و اون اجازه داد که من بهشون دست بزنم
واااااااااای وقتی که سینشو گرفتم تو دستم دیونه شدم خیلی نرم بود هیچ چیزی به این نرمی تو عمرم نگرفته بودم تو دستم همینجور که سینشو میمالوندم یدفعه نوک یکیشونو فشار دادم که میترا با یه صدای اروم گفت اه ه ه ه ه ه
دیدم خوشش میاد یواش یواش بهش نزدیک تر شدم اروم دستمو گرفو خودش دستوم برد رو کسش وایییییییییی یه کس تمیزو داغ بیشتر منو دیونه میکرد انگشتمو بردم رو چاکش یه مقدار که جلو عقبش کردم دیدم شاناز شل و ول شده و اروم از پشت خوابیید رو تخت من با دستم کسشو میمالونم یه دفعه دیدم کسش خیس خیس شده
اومدم بالا سینه هاشو کردم تو دهن شروع کردم مک زدنش هر دو تا سینشو 20 دقیقه میخوردم
اومدم پایین دهنمو اوردم پیشه کسش اول یه بوووووویییییههههه حسابی کردم بیشتر حشری شدم کسشو کردم تو دهنم اینقدر کسش خوشمزه بود که اصلا دوست نداشتم ولش کنم
با زبونم قلقلکش میدادم و میترا حال میکرد
سرمو اورد بالا گفت بسه
منو خوابوند رو تخت شروع کرد لباسمو در اوردن اینقدر حشری شد که پیرهن مون پاره کرد انداخت اون طرف شلوارمو در اورد کیرمو گرفت تو دستش باش بازی میکرد من چشامو بستم یه دفعه دیدم گیرم گرم تر شد و خیس شد.نگاش کردم دیدم واحشیانه داره کیره منو میخوره
یه 10 دقیقه ای کیرمو میخورد سرشو اوردم بالا بش گفتم عزیزم کیر من سوراخ میخواد یه لبخندی زدو گفت مال خودته کیر من
خوابوندمش رو تخت بش گفتم میترا اپن هستی؟
گفت نه نیستم گفتم پس من همینجوری روش میکشمش همینجرو کیرمو رو چاک کسش بالا پایین میکردم اون نالش در اومده بود یه دفعه بلند شد کمر منو گرفتو منو خوانوند رو خودش که احساس کردم کیرم داره ذوب میشه نگاش کردم دیدم کیرم تا ته رفته تو کسش
بش گفتم میترا کیرم...حرفمو قطع کردو گفت بکککککککککککنننننننننننننن دیگه بکن
منم اینو که شنیدم شروع کردم به تلنبه زدن کیرمو بدن میترا ما متکا کامل خونی شدن من مدام داشتم تلنبه میزدم میترام داشت داد میزد همینجوری که تلنبه میزدم رفتم پاین از لبش لب گرفتم یه چند دقیقه ای اینجوری ادامه میدادیم که من دیدم داره ابم میاد به میترا گفتم ابم داره میاد گفت بپاش رو صورتم منم کیرم بردم بالا با یه صدای بلند گفتم اه ه ههههههههههههههههههههههههههههه ابم کامل خالی شد رو صورتش
همونجا تو بقلش تا صبخ خوابیدم
صبح که بیدار شدم دیدم تو بقلش خوابیدمو به هم چسبیدیم چون پردش پاره شده بود خونش باعث شد که ما به هم بچسبیم
خودمو اروم ازش جدا کردم بلند شدم نگاش کردم کیرم دوباره بلند شد
به سرم افتاد تو خواب بکنمش
رفتم روش کیرمو اروم کردم تو کسش ارمو تلنبه میزدم که بیدار شد دید تا من دارم تلنبه میزنم منو گرفت تو بقلو به سکس حسابی هم اونجا داشتیم
بعد از این ماجرا ما با هم سکس زیاد داشتیم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#784
Posted: 1 Sep 2014 17:36
حسادت زن داداش
.با سلام اسم من رضا است می خواهم اولین داستان سکسی خودمو براتون بگم امیدوارم لذت ببرید ماجرا از اونجا شروع میشه که دومین برادر زن من هم ازدواج میکنه و تو یک اتاق گوشه دیگری از حیاطشون با هم زندگیشونو شروع میکنن قبل از اینا اون یکی برادر زنم هم پس از ازدواجشون گوشه دیگری از حیاط برای خودشون یه اتاق ساخته و زندگی میکردند رابطه من و همسرم با زن داداش بزرگش چندان گرم نبود مخصوصا من که همیشه با هم سرد احوالپرسی میکردیم از لحاظ تیپ هم لاغر و نه زیاد خوشگل ولی شدیدا چشمهم چشم و نسبتا حسود و به همین خاطر هم زیاد ازش خوشم نمی اومد ولی زن این یکی برادر زنم راحتتر و نسبتا خوشگلتر هم بود که باعث میشد رابطمون گرمترو بیشتر بشه چشاش کمی بادامی و بزرگتر بودن و من وقتی نگاهم به نگاهش می افتاد نمی تونستم بیشتر از چند ثانیه تو چشاش نگاه کنم البته از طرفی هم از نگاههای بقیه میترسیدم و کاملا متوجه بودم که زن اون یکی برادر زنم کاملا مارو زیر نظر داره و حتی میترسیدم برامون حرف در بیاره 0 یه شب قرار شد همگی باهم بریم شهر بازی و شام روهم اونجا بخوریم خودتون بهتر میدونید که توی پارک و این جور جاها بدلایل نا مشخصی آدم احساساتش گل میکنه خانوما هم به خودشون رسیده بودن و من تازه اونجا متوجه شدم که زن داداش بزرگه خانومم شدیدا به کوچیکه حسادت میکنه تا جائی که تا کوچیکه میخواست به من نگاه کنه اون خودش رو تقریبا بین ما قرار میداد البته من میدونستم که زیاد از من خوشش نمییاد چون مطمئنم که دل به دل راه داره ولی حس حسادتش بر تمامی احساساتش غلبه می کرد واقعا ازش بعید بود خیلی تابلو رفتار میکرد و اگه خانومم مطمئن نبود که من ازش خوشم نمیاد نمیدونستم چه عکس العملی داشت 0 احساس میکردم دیگه تصمیمشو گرفته و می خواد به سیم آخر بزنه از ترس نمی تونستم تو چشماش نگاه کنم پاک گیج بودمو تو خودم بودم.
بالاخره اونشب گذشت و هر روز که میگذشت من مطمئن بودم که زنداداش بزرگه داره کاملا با کوچیکه رقابت میکنه و نمی خواد از هر نظر از زنداداش کوچیکه عقب بمونه سرتونو درد نیارم بالاخره روز موعود فرا رسید و اون روزی بود که من تو خونه پدر زنم با بچه های خودم و چندتا از بچه های کوچیک فامیل نشسته بودیم و تلویزیون تماشا می کردیم و زنداداش کوچیکه گاهگداری یه چائی و آبی واسه منو بچه ها می اورد ماهم بی هوا داشتیم تلویزیون میدیدیم که زن داداش بزرگه خانومم اومد تو و تا صحنه رو اینجوری دید انگار کلی از قافله عقب مونده باشه یه چرخی زد و وقتی مطمئن شد که کس دیگه ای خونه نیست بدون هیچ مقدمه ای اومدو درست نشست جلو من طوری که من نتونستم تلویزیونو درست ببینم کمی از جام بلند شدم و نشستم یادمه بخاطر مرگ یه نفر از فامیل همه سیاه پوشیده بودند اونم لباس سیاهی تنش بود شروع کرد با من صحبت کردن که اون یکی زن داداش خانومم هم به ما ملحق شد ولی مگه این فرصت میداد اون یکی زن داداشه هم هاج و واج مونده بود حرفاش بی ربط و بی سرو ته بودن و من فقط با بله و نخیر جوابشو میدادم ولی یواش یواش دیدم چادر از سرش داره می افته پائین دست و بالش رو هم زیاد تکون میدا د و می خواست اندام استخوانیش و اون سینه های نرسیدش رو به رخ ما بکشه چند دقیقه ای گذشت و حالا دیگه اون چادر سرش نبود و موهاش رو که با یه دو میله بسته بود کاملا بیرون بودن و یه بلوز مشکی رنگ نیم تنه که یکمی از بالای سینش معلوم بود ولی اثری از سینه هاش بجز یه برجستگی کوچیک دیده نمی شد اون یکی زنداداش خانومم هم اومد و کنار اون نشست و انگار منتظر بود که ببینه چه اتفاقی می خواهد بیفته و جاریش می خواد بالاخره چیکار کنه حرفاش تبدیل به شوخی شد و کم کم دستاش هم شروع به کار کردند هر چند وقت ضربه های کوچیکی به پای من میزد و بعد چادر اون یکی زنداداشه رو هم از رو سرش کشید و با اونم شوخی میکرد بلند شدو چند قدمی رفت تو آشپزخونه و برگشت و دیگه میشد اندامش رو دید البته از رو شلوارو بلوز0 شوخیاش داشت کم کم فرق می کرد دوتا انگشتش رو که شکل یه آدمه داره راه میره روی بدن خودش و بعد روی بدن اون یکی زنداداش خانومم حرکت میداد و بعد اومد روی پاهای من و بعد رفت روی سینه های اون یکی زنداداشه و سینه هاشو گرفت من سرمو انداختم پائین ولی زیر چشمی داشتم اونا رو می پائیدم و خدا خدا میکردم این دوتا با هم اینطوری بازی کنن ومن مخصوصا سینه های اون کوچیکه رو بتونم ببینم همینطور که سینه های اونوتودستش داشت گفت چه سینه های بزرگی داری من زیاد سینه های بزرگ دوست ندارم امیر ( شوهرش) هم میگه سینه بزرگ دوست داشتنی نیست اون یکی هم حرفی نمی زد و من نمیتونستم قیافشرو ببینم بعد دستش رو برد رو سینه های خودش و گفت ببین اندام من مانکنه امیر خیلی خوشش میاد مخصوصا شبا و این جمله رو بطور خاصی ادا کرد من دیگه سرمو آوردم بالا و صورتاشونو دیدم اون کوچیکه که حسابی سرخ شده بود و حرفی نمیزد تن صداش رو آورده بود پائین و دیگه داشت در مورد لباسهای خوابش حرف میزدو هی امیر امیر میکرد باور کنید اصلا به اون فکر نمیکردم فقط ته دلم میخواستم تو این دیوونگی یه کاری کنه من اندام اون یکی زن داداش خانوممو ببینم یه جوری بودم بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه و شاید هم خواستم از اونا دور بشم چون خودمو تو یه جمع زنونه حس می کردم بعدش هم رفتم اون یکی اتاق تا خواستم بشینم دیدم اومد تو اتاق و دوباره شروع به حرف زدن کرد به من گفت اندام مانکن دوست نداری من هم فقط برای اینکه یه چیزی گفته باشم زیر لب گفتم چرا دوست دارم اومد سمت منو من هم دیگه ننشستم خیلی به من نزدیک شد و یه دفعه دستو گذاشت رو شلوار منو یه کم نوازش دادو به من گفت می خوام ببینم مال تو با مال امیر چقدر فرق میکنه کیر لامذهب هم که قریبه و آشنا سرش نمیشه از هرکی یه ذره محبت ببینه فورا واسش بلند میشه یه کم که به اندازه واقعیش رسید رفت بیرونو اون یکی زنداداش خانومم هم صدا کرد با این کار احتمالا می خواست به اون بفهمونه که خیلی از اون سرتره اون که اومد تو اتاق دوباره کیر مارو دستش گرفتو به اون گفت ببین مال شوهر تو بزرگتره یا این من هم فقط داشتم تو چشای زنداداش کوچیه نگاه میکردم و از اینکه اون داره کیر منو میبینه حال میکردم چون قیافش خیلی معصومانه بود بعد نگاهش به نگاه من افتاد و من هم که مثلا مقابل یه عمل انجام شده قرار گرفته بودم یه نیمچه لبخندی بهش زدم اونم اومد نزدیک و داشتن کیر منو اندازه می گرفتن من هم دیگه طاقت نیاوردمو با ترس به سینه هاشون دست زدم ولی بیشتر سعی کردم با زنداداش بزرگه کار کنم چون راستش ته دلم ازش میترسیدم که اگه ناراضی بشه معلوم نبود چه عکس العملی نشون بده کوچیکه رفت در اتاقو ببنده و بزرگه از این فرصت استفاده کردو پشتشو به من کرد من هم کیرمو بهش چسبوندمو سینه هاشو گرفتم و این واسمون بهتر شد چون تا اون یکی برگشت لباشو خواستم اونم لباشو در اختیارم قرار داد من هم حسابی مک زدم هر دوتامون انگار منتظر بودیم اون به ما بگه چه جوری حال کنیم ولی اون خیلی نامرد تر از این حرفا بود سینه های خودشرو با بالا کشیدن بلوزش آورد نزدیک صورت منو خواست که بخورمشون فقط تونسته بودم یه دستمو به اون یکی اختصاص بدم وبا اندامش بازی میکردم ته دلم واسه آینده نقشه میکشیدم که بدون این استخوانی چه جور با اون یکی سکس خواهم داشت اصلا نمی دونستم چیکار دارم میکنم و فکر نمی کردم به این زودی کار به این جور جاها برسه کوچیکه دستمو گرفتو برد روی سینه هاش گذاشت و من حسابی حال کردمو اونا رو مالیدم همینطور که داشتم سینه های بزرگه رو می خوردم نگاهم به اون یکی بود تا خواستم سینه های کوچیکه رو در بیارم بزرگه برگشتو شلوار منو کشید پائین و کیر ما افتاد بیرون اومد نزدیکو گذاشت بین پاهاش و منو بغل کرد تا اینجوری شد کوچیکه از ما جدا شدو رفت سمت در و از لای در داشت بیرونو می پائید و بعد مارو تماشا میکرد من هم ازش نا امید شدمو اونیکی رو گرفتم تو بغلمو دستامو انداختم زیر کونشو از زمین بلندش کردم و پس از کمی لیس زدن کیرموگذاشتم توی کسش انگار تا حالا این مدلی نداده بود چون خیلی حال کرد منم هی مینداختمش بالا و وقتی بر می گشت پائین کیرم تا ته میرفت تو کسش چند دقیقه ای تلمبه زدمو اون یکی هم معصومانه داشت مارو نگاه میکرد نمی خواست بیاد پائین ولی من بهش گفتم ابمو نمی خوام بریزم تو و اونم اومد پائینو برگشت و خم شد منم ابمو ریختم پشتش.
الان مدتی از اون ماجرا میگذره ولی نه من بروی خودم آوردم ونه اونا و هر وقت یکم دورو برمون خلوت میشه سعی میکنم اونجارو ترک کنم شاید به خاطر انجام ندادن گناه بیشتر
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#785
Posted: 1 Sep 2014 17:37
سینه های زن عمو
.سلام
من یه جوون 26سالم
یه کامپیوتر داشتم که دیگه خیلی قدیمی بود تصمیم داشتم اینو بفروشم یکی دیگه بخرم
عموم وقتی فهمید میخام بفروشم گفت بده به ما.منم قبول کردم.
اینم بگم که زنش خیلی خیلی خوشکله.سینه های خیلی بزرگی داره که همیشه وقتی میاد خونمون انقد نگاش میکنم که خودش میفهمه .خودشم میدونه که خیلی استیل بدنشو دوس دارم واسه همینم چیزیم نمیگفت و همیشه نگاش میکردم به رو خودش نمی آورد.فقط وقتی دیگه خیلی تابلو میشد چادرشو درست حسابی میکرد.
یه مدتی بود دور از چشم عمو با هم اس ام اس می دادیم تا اینکه این آخر ها اس ام اس هامون سکسی شده بود.
تا اینکه یروز کامپیوتر رو بردم خونشون.
از شانس ید من هم عموم اونجا بود و زیاد نتونسم سینه هاشو دید بزنم.
وقتی کامپیوتر رو سرپا کردم زن عموم گفت خب مهران جون ما که زیاد بلد نیستیم باهاش کار کنیم میتونی بیای یادمون بدی؟
منم گفتم اگه وقت داشتم گاهی میام.عموم گفت دیگه برا ما کلاس نذار گاهی بیا یاد زن عمو بده دیگه. من این سیستمو برا اون خریدم که تنها نباشه وقتی بلد نباشه که بازم تنهاس.منم که خیلی تو دلم خوشحالی کردم گفتم صبح میام.
صب پاشدم با عجله رفتم خونه عموم
عمو که صبح خیلی زود رفته بود سر کار.
وقتی در زدم دیدم زن عمو اومد پشت در. وای چقد آرایش کرده بود.تا حالا انقد خوشکل ندیده بودمش.یه تاب پوشیده بود با یه شلوار صورتی که انقد تنگ بود که کسش توش افتاده بود. همون اول کیرم بلند شده بود و بازور نگهش داشته بودم.
وقتی وارد اتاق شدیم گفت مهران جون صبونه خوردی؟گفتم آره گفت پس من میرم یه بر گردم گفتم برو.
بعد از دوددیدم با یه لیوان شربت برگشت ولی این دفه چادرشو از سرش برداشته بود و با همون تاب اومد پیشم نشست. وای چه بدن خوشکلی داشت انقد خوشکل که باورم نمیشد.
وای این سینه هایی بو که من همیشه از پشت مانتو دیده بودم ولی حالا از پشت تاب دیده بودم.
یه ده دقیقه ای بود که داشتم یادش میدادم که گفت:مهران جون چرا انقد صدhت میلرزه؟گفتم من؟ من ؟من صدام نمیلرزه
-چرا یه کم میلرزه ها.
- آره یه کم میلرزه.
-برا چیه؟
- هیچی.
- بگو دیگه.
- راسشو بگم .
- آره بگو.
-قول میدی پیش خودمون بمونه؟
-این چه حرفیه دیگه؟آره بابا قول میدم
-گفتم من روم نمیشه بگم میشه روت رو برگردونی عقب بعدش بگم؟
-واااااااااااااا
-جون من.خواهش میکنم.
پشتش رو به من کرد و منم نمیدونم چی شد که اختیارمو از دست دادم و رفتم روبه زن عمو و از پشت سینه هاشو گرفتم و شرو کردم به مالوندن
آخ که چه حالی میداد که یدفه دیدم جیغ زد
انقد ترسیده بودم که تمام بدنم میلرزید
داد زد و گفت ای بیشعور این چه کاری بود که کردی؟پاشو پاشو یرو بیرون کثافت.منو بگو که فکر میکردم پسر خوبی هستی که اینجوری اومدم پیشت.
منم خودمو زدم به مظلومی و گریه الکی که ببخشید و اینا
بعد یه مدت التماس گفتش که پس تا حالام که انقد نگام میکردی یخواستی این کارو بکنی؟
گفتم خب دست خودم نبود خیلی سینه هات قشنگه.ببخشید خب.
گفت به یه شرط میبخشمت که قول بدی دفع آخرت باشه.گفتم نمیشه یبار دیگه بهش دست بزنم.با عصبانیت گفن نههههههههههه.
-خب پس یبار دیگه فقط نگاهش کنم.خواهش میکنم.دفعه آخرمه
-قول میدی دیگه اینکارو نکنی و به عمو هم چیزی نگی
-قوله قول
دیدم خودش تابشو در آورد.وااااااااااای چه سینه های قشنگی داره.سینه هاش شق کرده بود
منم دستم رو تو شلوارم کرده بودم و داشتم خودمو میمالوندم
-خب توهم درش بیار منم ببینم کیرت رو
-جدی درش بیارم
-نمیخوای؟
منم از خدام بود که کیرم رو در آوردم
-نمیای بگیریش زن عمو؟
-اجازه میدی؟
-آره بیا بگیرش
آخخخخخخخخخخخخخخخخخ اومد جلو و کیرمو گرفت.منم دستمو بردم رو کسش و براش مالوندم که دیدم از ته دلش یه آخ بلند گفت
دیگه نمیگفت چیکار میکنی.فقط داشت کیرمو میمالوند
دیدم چیزی نمیگه شلوارشو کشیدم پایین.واااااااااااااااای چه کس سفیدی داشت.دستم رو خیس کردمو مالوندمش گفتم میشه بخورمش گفت دیگه هر کاری دوس داری بکن و خندید
اونم کیرمو کرد تو دهنشو..................
سکس قشنگی داشتیم.
وقتی خواستم برم گفت:
-مهران جان بین خودمون میمونه دیگه؟
-گفتم آره زن عمو
-دیگم توجمع انقد به سینه هام نگانکن زشته هر وقت خاسی بیا خودم نشونت میدم.
منم یه بوسش کردم و رفتم خونه
از اون وقت به بعد هفته ای یبار میرم خونشون ولی اجازه نمیده که دیگه بکنمش فقط اجازه میده سینه هاشو بخورمو کسش رو براش بمالم
امیدوارم خوب بوده باشه
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#786
Posted: 1 Sep 2014 23:25
داستان سكس من و خواهر زنم
يه روز سرد زمستاني بود.ميدونيد كه هواي تهران تو اين فصل روزهاتقريبانيمه سرد اما عصرهاوشب استخون سوزه ومعمولا بساط پتو ولحاف توي اين فصل رونق زيادي داره واتفاقات زيادي هم زيرا اون رخ ميده .
من هم تو خونه نشسته بودم وداشتم يه فيلم نيمه سكس نگاه ميكردم .ساعت 7 عصربود وهمسرم هم خونه نبود ورفته بود خريد. ما تقريبا يك سالي ميشه كه در تهران زندگي مي كنيم .قبلا تو تبريز بوديم ولي بخاطر بالا بودن قيمت مسكن و مشكل كاري من اومديم تهران تا هم بتونيم آب وهوايي عوض كنيم وهم از دست مشكلات كاري ام در تبريز يه نفس راحت بكشيم . خلاصه تو اين يك سال هم هيچكدوم از فاميل خونمون نيومده بودند. همسر من خيلي به خانواده اش وابسته است .دوتاخواهر ويك برادر ديگه هم داره كه خيلي با هم رفت وآمد ميكنند اما تو اين مدت به خاطر باز شدن مدرسه و سردي هوا نتونسته بودند به تهران بيايند.
در بين خواهر زنهام ؛ اون بزرگه زياد ميونش با من خوب نيست وخيلي همديگرو تحويل نمي گيريم و زياد هم با هم رفت وامد نداريم چون خشك مقدسه و به اصطلاح مومن .اما اون آخري كه اسمش آیلین است با من خيلي رابطه اش خوبه .منو دوست داره وخيلي به من احترام ميذاره . در ضمن زيباست وخوش اندام و اكثر مواقع هم با لباسهاي تنگ وكوتاه جلوي من ميگرده وخيلي جلوي من راحته .البته اون 2 ساله كه ازدواج كرده با پسر داييش رضا. ولي هنوز بچه نداره ولي اونطور كه من فهميدم اونقدرها با شوهرش عاشق معشوق نبودن وبيشتر به خاط موقعيت پولي وشغل اون باهاش ازدواج كرده.البته رضا شوهرش هم بچه بدي نيست و زياد از اون تعصبات خشك مقدسي نداره وبه پوشش زنش گير نميده . اينم بگم كه من وآیلین خيلي با هم راحتيم و راحت از سكس حرف ميزنيم .البته بعنوان مشاوره وراهنمايي چون اون خيلي به سكس علاقه داره ومن هم راحت وباز دراين موردبراش حرف ميزنم و ازاين نظر خيلي با هم صميمي هستيم . از شما چه پنهون چندين بار هم خودمونو به هم ماليديم مثلا موقعي كه در آشپزخانه بود و يه شلوار استرج تنگ ويه ميني تاپ كوتاه پوشيده بودطوري كه سينه هاي خوش تراش وبرجسته اش كاملا مشخص بودوبراحتي ميشد نوك سينه هاشو ديد بدون اينكه به روي هم بياريم من از پشتش رد شدم وموقع رد شدن اينطور وانمود كردم كه جا تنگه وپايين تنه ام رو نرم و آروم به با سنش ماليدم و دستانم رو به زير بغلش بردم وبه نوك سينه هاش رسوندم واين صحنه شايد 5 ثانيه طول نكشيد آیلین هم كاملا باسنش را به عقب آورد تا تماس از پايين كامل شود.اين3 ثانيه يه دنيا برايم لذت داشت وديوانه ام كرد ولي اصلا به روي هم نياورديم.
يه بار هم كه تو خونمون خوابيده بود وهمسرم هم در آشپزخانه بود .آروم لبم رو روي لباش گذاشتم وفوري يه بوسه ازلبهاي داغش گرفتم.
بهرحال اون روز نشسته بودم كه ناگهان تلفن زنگ زد وگوشي روبرداشتم ديدم آیلین ست. خيلي خوشحال شدم و احوالپرسي گرمي با هم كرديم .آیلین گفت كه ميخواد با شوهرش روز چهارشنبه عصر بيان تهران حدود 12 شب ميرسن خونمون وتا شنبه عصر هم ميمونند. اونقدر از شنيدن اين خبر خوشحال شدم كه ميخواستم بال در بياورم.
بالاخره آیلین رو ميديدم و ميتونستم چند روزي رو 4 نفري باهم باشيم . اينو هم بگم كه من با زنم اصلا مشكل ندارم و رابطه مون هم خوبه و من وخواهرزنم بيشتر بعنوان دوست با هم رابطه داريم تا اينكه رابطمون داماد خواهر زني باشه واصلا بحث عاشق ومعشوقي دربين نيست .البته همسر من هم اصلا به اين گونه مسايل حساس نيست ومعتقده كه حساسيت در اينگونه موارد مرد رو بيشتر وسوسه ميكنه و به انحراف ميكشونه .من از اين نظر واقعا از همسرم تشكر ميكنم كه به اينگونه مسايل اهميت ميده و هوامو داره
امروز دوشنبه بود و من تا روز چهارشنبه لحظه شماري ميكردم . اميدوار بودم تو اين چند روزي كه اونها ميان اينجا موقعيتي پيش بياد كه بتونم با آیلین تنها باشم و با هم حرفهاي سكسي بزنيم .البته همانطور كه گفتم نه بطور مستقيم بلكه به صورت تبادل نظر- داستان واينكه شوهرش چه مدلي با اون حال ميكنه واز اين دست حرفها.در ضمن ميتونستم عكسهاي سكسي هم كه در كامپيوتر دارم رو بهش نشون بدم.
خلاصه چهارشنبه شد و ساعت 30/11 شب بود كه زنگ خانه به صدا درآمد و من در حاليكه سعي ميكردم هيجان ام رو پنهان كنم در را برويشان باز كردم . آیلین خيلي اندامش درشت تر و زيباتر شده بود وآرايش نسبتا غليظي هم كرده بود.ويك مانتوي تنگ و كوتاه هم پوشيده بود . شوهرش رضا هم كلي تيپ زده بود. خلاصه احوالپرسي گرمي كرديم ومن آنها را به سمت اتاق راهنمايي كردم . دو تا خواهر وقتي هم ديگرو ديدند كلي با هم احوالپرسي كردند و خوشحال شدند.من هم با خوشحالي آنها را به هال وپذيرايي راهنمايي كردم وكنار هم روي مبل نشستيم . آیلین رفت تو اتاق ديگه كه لباس عوض كنه وهمسر من مینا نيز از قبل يه لباس راحت وتقريبا نيمه باز پوشيده بود بطوري كه قسمت زيادي از سينه هاش براحتي از كنا ر زيربغلش معلوم بود و شلوار تنگي كه تمام اعضاي پايين تنه اش را مشخص ميكرد.
من منتظر بودم ببينم كه آیلین با چه پوششي جلوي من مياد و كنار رضا مشغول چاق سلامتي بودم .وقتي آیلین وارد اتاق پذيرايي شد من از شدت هيجان قلبم شروع به تپيدن كرد . اون يه تاپ دو بنده كه فقط روي قسمت باريكي از سينه هاشو پوشونده بود به تن داشت ويه شلوار استرج كوتاه از اون مدلهايي كه فاق كوتاه دارند وكمي از خط باسن بيرون از شلوار ميماند و جنس مخمل نرم دارند ؛ پوشيده بود.موهاشو هم يه رنگ شرابي قشنگ زده بود وروي لبهاشم قشنگترين رنگ قرمز رژي كه تا اون روز نديده بودم زده بود. بنظر من اون تي شرت دوبنده به يه ميني سوتين بيشتر شباهت داشت تا به يك تاپ و اونقدر هم باريك روي
پستونهاي آیلین رو پوشونده بود كه هر چند باري كه آیلین رو كاناپه تكون ميخورد حين صحبت كردن؛ ليز مي خورد وپايين مي امد وتا سر نوك پستونش ولو ميشد . رضا شوهرش هم بي خيال نشسته بود وداشت ماهواره نگاه ميكرد واصلا حواسش به آیلین نبود.اينم بگم كه رضا علاقه زيادي به ماهواره وفيلم داره واگه بشينه پاش به اين راحتي ها ول كن نيست .من لحظه اي از ديد زدن به سر وسينه وخط باسن آیلین كه از شلوارش بيرون زده بود غافل نبودم و آیلین هم كاملا متوجه شده بود ودر حين اينكه خواهرش به آشپزخانه براي انجام كار ميرفت خيلي راحتتر خودشو ولو ميكرد وميني سوتينش رو كه پايين آمده بود به حال خودش گذاشته بود.وگاهي مخصوصا آروم با دستاش روي سينه هاشو نوازش ميكردو با دست به رانهايش ميكشيد وبا اينكار بيشتر مرا به وسوسه مي انداخت . بعد از صرف شام در ساعت 30/12 شب دور هم روي فرش جمع شديم ومشغول صحبت وخوردن چاي وتنقلات شديم همسرم مینا نيز حالا راحتتر بود بخصوص كه ميديد خواهرش آیلین خيلي سكسي جلوي من ميگرده اون هم سعي ميكرد كه با رضا راحتتر باشه واز نشون دادن اعضاي بدنش هيچ ابايي نداشت .بخصوص وقتي كه دست رضا رو گرفت وشروع كرد با انگشتاش ور رفتن بعنوان شوخي وخيلي با رضا ورميرفت . ساعت حالا 2 نيمه شب بود و چشمهاي همگي خمار خواب . رضا جلوي ماهواره خوابش برد .آیلین ومینا هم مشغول صحبت بودند.مینا هم از چشماش معلوم بود كه خمار خوابه .
كمي بعد اونم همونجايي كه دراز كشيده بود كنار رضا خوابش برد . حالا من مونده بودم وآیلین كه حالا صورتهامون كاملا به نزديك بود وصداي بهم خوردن لبهاي هم رو موقع صحبت كردن ميشنيديم .البته حالا ما آروم تر با هم حرف ميزديم تا مزاحم خواب رضا ومینا نشيم .من هم مثل رضا يه شلوارك تنگ وكوتاه پام بودكه برجستگي كيرم رو كاملا نشون ميداد بنابراين طوري روبروي آیلین دراز كشيدم كه اون بتونه برجستگي كيرم رو از رو شلوارك ببينه و اونم درست همانطوري كه من ميخواستم روبروي من دراز كشيدبا فاصله خيلي كم وفكر ميكنم كه متوجه قضيه هم شده بود.البته من هم گاهي اوقات دستم رو روي شلواركم ميماليدم تا مثلا برجستگي كيرم رو بخوابونم ولي مخصوصا طوري اونو تنظيم ميكردم تا برجستگي بيشتر معلوم بشه .
خلاصه از مسايل مختلف با هم صحبت كرديم وبعد ديدم كه چشمهاي آیلین داره خمار خواب ميشه بنابرين
اونوبه اتاق خواب راهنمايي كردم ودستش رو گرفتم واونم دستمو خيلي با احساس فشار داد وبا هم بسوي تخت رفتيم .به آیلین گفتم كه لباس راحت براي خواب داره گفت آره ومن از اتاق بيرون رفتم تا آیلین لباسشو عوض كنه.آیلین هم در اتاق رو نبست ومن ازكناردرب براحتي او را ميديدم.ازديدن اين صحنه
داشت قلبم از شدت ضربان از جا كنده ميشد.آیلین آروم ميني سوتينش! رو در آورد و بعد هم شلوارشو در آورد وبا يك شورت سكسي ايستاد وحدس زدم ميدونست كه من دارم يواشكي ديدش ميزنم. از ديدن سينه هاي خوش تراش وبرجسته آیلین و اون رانهاي خوش تراش و ناف شكم وكون زيبا و سبزه اش داشتم ديوانه ميشدم . من سرم را بيشتر بداخل اتاق بردم طوري كه آیلین اگر سرش را مي چرخاند؛راحت مرا ميديد ومن
در آن لحظه طوري ديوانه شده بودم كه اصلا متوجه حركاتم نبودم و كيرم شق شق شده بود .آیلین كمي جلوي آينه با سينه و بدنش ور رفت و خوب آنها را مالش داد.بعد خيلي سكسي وآرام شورتش را درآورد وبا انگشت شروع كرد به نوازش چوچوله كوسش وخيسي انگشتش نشان ميداد كه كوسش حسابي خيس وتره و بدجوري حشري شده .حالا ديگه ميدونستم كه آیلین متوجه شده كه من دارم از پشت نگاهش ميكنم ولي خودشو به اون راه زده تا منو حشري كنه با اين حركاتش .من ديگه طاقت نياوردم .شلوارك و پيرهنم را درآوردم ولخت لخت كنار در اتاق ايستادم وشروع كردم به ماليدن كير شق شده ام .كيرم قرمز قرمز شده بود وصداي نفسهام از شدت هيجان بلند شده بود . در همين احوال آیلین كه لخت لخت تو اتاق ايستاده بود و داشت اندام خوش تركيب وشهواني ومتناسب خودشو مي ماليد به عقب نگاه كرد و چشمش به بدن لخت من كه كنار در داشتم كيرم رو با دست مي ماليدم افتاد.در جا خشكش زد ومبهوت ماند .حسابي جا خورده بود و لبهاي سرخش بي حركت ونيمه باز مانده بود .فقط اينو بهتون بگم كه در لحظه آروم به طرف هم حركت كرديم وچشم تو چشم شديم ودر يك لحظه لبهاي گرم وداغ و شهوتي آیلین رو رو لبهام احساس كردم
دنيا داشت دور سرم مي چرخيد وتو اون لحظه هيچ آرزويي نداشتم الا اينكه لب وزبان آیلین از دهان من بيرون نياد. طوري همديگرو بغل كرده بوديم كه فكر ميكنم هيچ احدي نمي تونست اون لحظه بدنهاي لخت وگرم ما رو ازهم جداكنه وكاملا درهم گره خورده بوديم.من همزمان سينه هاي آیلین رو كاملا به بدن خودم چسبانده بودم وگرمي وشقي نوك سينه هاشو كاملا رو سينه ام حس ميكردم.دستامو هم بدور كون آیلین حلقه كرده بودم و محكم لمبرهايش را مي ماليدم .وگاهي از همونجا با نوك انگشتم سوراخ داغ وتنگ كونش را نوازش ميكردم.حدودايكربع فقط همينطوري بدنهامون به هم قفل شده بود وداشتيم زبون ولب هم رو
مي خورديم .بعضي مواقع احساس كردم آیلین داره زبونمو از جا مي كنه وطوري آب دهان لزج خود را وارد دهانم ميكرد كه نمي تونستم نفس بكشم .من هم آب دهانش را بهمراه زبون داغ وشيرينش مي مكيدم وشهد شيرين لبانش حرارت لبانم را دو چندان مي كرد.فكر ميكنم حدود 10 دقيقه ديگر به همين منوال سپري شد كه كمي بدنهايمان را از هم سوا كرديم ودر نگاه هم خيره شديم.آیلین عاشقانه وبا حرارت نگاهم ميكردومن هم در چشمان مستش خيره شدم وشروع به نوازش موهايش كردم ونوك انگشتانم را بروي گردنش
كشيدم و آرام آرام به سمت سينه اش حركت دادم و به روي سينه اش رساندم وبعد ازروي سينه هاي زيبا وشهوتي اش با نوازشي آرام به سمت نافش بردم . انگشتم را با آب دهانم خيس كردم وبعد شروع به نوازش نافش كردم وشكم نرم وصافش را با خيسي انگشتم نوازش كردم .آیلین؛ مست مست از شهوت ناله نازي كرد ومجددا پشت سرم را با دستش گرفت وبا شهوت بيشتري مجدد زبان ولبش را توي دهانم فرستاد ومحكم شروع به مكيدن كرد. من هم همزمان شروع به نوازش رانهاي گرم و ترد آیلین كردم اما مثل اينكه لبهاي تشنه ما سير بشو نبود و هر دوي ما ديوانه عشقبازي هم شده بوديم .ذره ذره بدن همديگرو مي ليسيديم و دور دهانمان خيس خيس بود.موهاي سياهش عطر دلنشيني داشت و من مرتب بيني ام را بداخل موهايش ميبردم وزبانم را داخل گوشش ميكردم ولاله گوشش را با نوك زبانم نوازش ميكردم .آیلین هم دستاش بيكار نبود وپشتم را با نوك انگشتانش نوازش ميكرد وگاهي هم محكم مي فشرد وكيرم را كه حالا كلفت كلفت شده بود توي دستش ميگرفت ومي ماليد.بعد آرام در حالي كه نوك زبانم روي نوك پستانهاي آیلین مي لغزيد وآنها را خيس ميكرد آیلین را در بغلم گرفتم و به سمت تخت بردم ودرازكش خواباندم .و كمي خيره به بدن لخت قشنگش نگاه كردم .باورم نمي شد من وآیلین لخت روي هم ديگه هستيم وتمامي لختي بدن وپستانهايش به بدن من چسبيده .حتي يه لحظه فكر به اين مسئله هم مرا از خود بيخود ميكردو به همين خاطر در همون حالتي كه من روي بدن آیلین درازكش بودم به چشمان سياه وقشنگش خيره شدم لبم را به صورتش نزديك كردم و با احساس هر چه تمامتر گفتم آیلین جان دوستت دارم؛ دوست دارم بهت بگم كه عاشقتم؛ عزيز قشنگم و آیلین هم با صداي ناز وعاشقانه اش كه با شهوت همراه بود جواب داد منم عاشقتم دوستت دارم مي خوام امشب عاشقت باشم .منم جواب دادم : خواهر زن زيباي من؛ من براي لبات ميميرم . دوستت دارم ؛ واسه ليسيدن ذره ذره بدنت ميميرم آیلین جانم
شايد حدود يكربعي مرتب بهم حرفهاي عاشقانه ميزديم واز گفتن اين حرفها درلذت غرق ميشديم ولي انگار آتش اين عشقبازي خاموش شدني نبود.بعد از حرفهاي عاشقانه ازروي آیلین بلند شدم ونيم خيز كنارش نشستم .مي خواستم اين بدن لخت و اندام زيبا را بيشتر نگاه كنم وآیلین هم تو همون حالت با انگشتش داشت چوچوله كوسش رو مي ماليد .نگاهي به لبهاي قرمز وزيباي آیلین كردم هنوز كمي از روژهاي روي لبش مانده بود پس دست بكارشدم ودوباره روي صورت آیلین خم شدم اما قبل از اينكه لبانم به لبانش برسد خود آیلین پيش دستي كرد و با ولع تمام تمام لب وزبان را وارد دهانش كرد وشروع كرد به مكيدن آنچنان كه كاملا دهانم در دهانش قفل شده بود وداشتم خفه ميشدم .بعد از اينكه تمام قسمتهاي لب آیلین رو مكيدم آروم زبانم را روي بدنش به حركت درآوردم .از زير گردن آیلین شروع كردم وبه طرف پستانهايش رفتم وخيلي نرم شروع كردم به خوردن آنها.سينه هاي آیلین سفت ونوك آنها برجسته شده بود وبا هر مكيدن من از سرسينه هايش ناله شهوت آميزي از گلوي او خارج ميشد وتمام بدنش به حركت آمده بود واز لذت به خود مي پيچيد.هرچقدر بيشترسينه هايش را مي خوردم كمتر سير ميشدم خود آیلین هم گاهي با دست سينه اش را جمع مي كرد وبزور مي چپوند توي دهانم تا بمكم.وچنان با شهوت اينكارو ميكرد كه من فكم خسته شد و براي خوردن سينه هاي آیلین كم آوردم . بعد از اينكار همونطور آروم زبانم را به طرف ناف وشكمش رساندم وكمي هم موهاي ظريف بالاي كوسش رو با آب دهانم خيس كردم وبا لبهام آروم كشيدمشون .خدايا اين ديگه چه لذتي بود . بعدش نوك خيس زبانم را توي سوراخ نافش فرو كردم وكمي توي آن چرخاندم تا آیلین ناله اش بلندتر و حركات شهواني بدنش بيشتر بشه .مي خواستم طعم ذره ذره بدن لخت آیلین رو با زبونم بچشم و مستي ام را دو چندان كنم .مشغول ليسيدن شكم وناف آیلین بودم كه ديدم آیلین داره نيم تنه منو به طرف صورتش نزديك ميكنه راحت ميشد حدس زد كه آیلین چي ميخواد براي همين به حالت 69 روي هم خوابيديم و فقط احساس كردم كه كيرم گرم و لزج شد.آیلین آنچنان با ولع كيرم را ساك ميزد كه كيرم قرمز قرمز شده بود وكلفتي اش دوچندان .احساس ميكردم كه كيرم تا ته حلقش تو ميره وبيرون مياد. آنچنان با ولع كيرم را ميخورد كه انگار دارد يك بستني خامه اي را مي بلعد.من هم مشغول خوردن ومكيدن انگشتان پاي آیلین شدم .از اينكار واقعا لذت ميبردم و دوست داشتم تمام انگشتان پاي آیلین رو يكجا با زبانم بمكم. آیلین هم بشدت از اينكار من خوشش آمده بودو ميگفت بخور بيشتر بخور انگشتامو و من هم محكمتر انگشتاي پاشو مك ميزدم .كمي بعد شهد شيرين كوس آیلین را داشتم مي چشيدم وآنچنان با اشتها چوچوله هاي قرمز و ورم كرده آیلین را مك ميزدم وميخوردم كه آیلین هم كه مشغول مكيدن كيرم بود بشدت ناله مي كرد ونمي تونست به ساك زدن ادامه بده .نوك بيني ام را هم گاهي وارد كوسش ميكردم تا كمي زبانم استراحت كنه وبعد دوباره تمامي كوس وچوچوله آیلین را با تمام وجود وارد دهانم ميكردم وآنچنان ساك مي زدم كه آیلین ناله ميكرد كه ديوونم كردي عزيزم تموم كردي كوسمو. از طرفي اين كار باعث ميشد كه آیلین با شدت بيشتري ساك بزند وحتي يكبار هم احساس كردم كيرم وارد حلقش شد و ناله اي از شدت لذت سردادم .حدود نيم ساعتي به همين وضعيت 69 گذشت ومن همزمان كه كوس آیلین را مي خوردم و گلويم رابا آب شيرين وداغ كوسش تازه وتر مي كردم؛ دستانم هم بيكار نبود وهمزمان پستونهاي آیلین رو مي چلوند وخود آیلین هم گاهي كيرم را لاي سينه هايش ميگذاشت و عقب جلو ميكرد و ناله ميزد.حالا ديگه نوبت اون لحظه رويايي و فراموش نشدني رسيده بود .هر دو ديوانه ومست از بدن هم آماده بوديم تا خودمان را در هم گره بزنيم و به اوج ونهايت اين لذت وصف نشدني برسيم.آیلین روي تخت دراز كشيد و من هم يك عدد كاندوم روي كيرم سوار كردم و بعد خيلي آروم كيرم را وارد كوس داغ وخيس وتنگ آیلین كردم و آیلین يك آه ناز كشيد وگفت جون عزيزم بكن كوس تنگمو جرش بده ومن هم با شدت بيشتري كيرم را داخل كوسش عقب وجلو ميكردم ودر همون حال خودمو روي بدن آیلین انداختم و لبم را روي لب هم گذاشتيم و مشغول شديم .اگر بگويم كه تو اين لحظات ما توي يه دنياي ديگه بوديم وانگار رويا ميديدم دروغ نگفته ام؛ كوس تنگ ووقرمز آیلین بدجوري داشت به كيرم حال ميداد. پستوناي آیلین ديگه سفت ومحكم شده بود وتو دستام جا نمي شد.بعد از مدتي آیلین روي دو دست ودو پا خم شد ومن كيرم رو كردم تو كوسش وهمزمان انگشتمو خيس كردم وشروع كردم به نوازش سوراخ تنگ وواقعا زيباي كون آیلین وبا اينكار شدت شهوت او را دوبرابر ميكردم . خيلي هوس كرده بودم كه كيرم سوراخ تنگ وداغ كون آیلین رو هم مزه كنه ولي روم نمي شد كه اينكارو بكنم .دوست داشتم كه خود آیلین پيشنهاد بده . كمي كه يه انگشتي با كون آیلین ور رفتم اينكارو دو انگشتي شروع كردم وكمي داخل سوراخ كونش فرو بردم وآیلین هم معلوم بود كه خوشش آمده وكونش را بيشتر حركت ميداد تا انگشتم بيشتر توي كونش حركت كنه وبيشتر لذت ببره وكوسش هم ديگه حالا با كير من فيت شده بود وطوري كيرمو عقب جلو ميكردم تو كوسش كه با هر بار تكان كوسش بيشتر خيس ميشد ومعلوم بود كه فوق العاده از اين حركت نرم و متناسب كيرم لذت ميبره .من هم آبهايي را كه از كناره هاي كوسش بيرون ميريخت با انگشت جمع ميكردم و باز زبانم آنها را مي ليسيدم و مي خوردم . واي كه چه لذتي داشت اينكار.بعد از اين كار تصميم گرفتيم مدل حال كردن را عوض كنيم .من روكمر روي تخت خوابيدم وآیلین هم اون بدن نرم وزيباو گرمش را و بخصوص اون لمبرهاي ترد ولطيف كونش را روي بدنم گذاشت وكير كلفت و قرمزم رابا دستش گرفت وكمي با اون دهان خوشگل ولبهاي نازش تف ماليد و كيرمو با ولع داخل كوسش چپاند وشروع كرد با ناله وشهوت روي كيرم بالا وپايين رفتن و هر بار كه لمبرهاي كونش به كير وخايه هام ميخورد انگار كه يه نازبالش مخمل به تنم ماليده .بعد از اين روش آیلین از رو كيرم پياده شد ودوباره لب وزبانش را به كيرم نزديك كرد وايندفعه افتاد به جون خايه هام وتخمامو درسته وارد دهانش كرد وآنها را با آب گرم و لزج دهانش نوازش ميداد و راستش يه كم هم قلقلكم گرفته بود ولي آیلین كاملا با مهارت اينكارو ميكرد وحسابي تخمام وخايه هامو حال آورد. بعد صورتش را نزديك من كرد و خيسي دهانش را با زبانش وارد دهانم كرد و لبهايم را كاملا چلاند ومن هم همزمان مشغول مالش پستوناش شدم .بعد گفت عزيزم سوراخ تنگ كونمو با كيرت باز ميكني ؟كونم داره ازحرارت آتيش ميگيره .كونمو مي كني؟ خواهش ميكنم . من هم مثل نديد بديدها سريع گفتم چرا كه نه عزيزم بدجوري هم ميخوام اصلا اجازه ميدي سوراخ كونتو كامل ليس بزنم و زبونمو توش بكنم ؟ آیلین هم با ناله گفت آره خواهش ميكنم تور رو خدا اينكارو بكن دارم ميميرم .من بسرعت آیلین رو دمر كردم واول نوك بيني ام را به سوراخ كونش ماليدم ونوازش كردم وبعد زبانم را با فشار وارد سوراخ كونش كردم .اينم بگم كه سوراخ كون آیلین فوق العاده تميز بود و واقعا تحريك كننده والبته داغ داغ .وبراي همين من خيلي راحت شروع به ليسيدن كونش كردم .وقتي كاملا از ليسيدن سير شدم كاندوم را آماده كردم تا به كيرم بزنم اما آیلین كاندوم را ازم گرفت وگفت اينوبذار براي حال كردن از كوس. مي خوام سوراخ كونم تمام عضله هاي كيرتو لمس كنه. بعد با زبانش تمام كيرمو ليسيد وچهار دست وپا شد وگفت زود باش بده كيرتو ومن هم كير خيسم رو خيلي آروم وارد كونش كردم .اول نوك كيرمو فرستادم تو ولي چون سوراخش تنگ بود براحتي تو نمي رفت ولي من با آرامش واينكه ميدونستم براي كون كردن بايد نوك كير را ابتدا خيلي نرم تو فرستاد تا طرف دردي احساس نكنه ؛ با حوصله نوك كيرمو به دور سوراخ آیلین مي ماليدم تا هم لذت ببره وهم عضله هاي كونش بازتر بشه .كمي كه اينكارو كردم دوباره سر كيرمو گذاشتم رو سوراخ كون آیلین وآروم فشار دادم تو آیلین ناله آرومي كرد وگفت خوبه خيلي خوبه همينطور آروم بياتو ومن هم با احتياط بيشتر كيرم را فرو ميكردم وكمي صبر ميكردم تا جا بازتر بشه وهمزمان بادست ديگرم چوچوله هاي آیلین رو نوازش ميكردم تا اين درد.آروم رو زياد حس نكنه . كيرم را كامل بيرون آوردم وبعد دوباره با تف خيسش كردم ودوباره آروم فرستادم تو واينبار براحتي داخل سوراخ كونش فرو رفت وآیلین با حرارت گفت مرسي عزيزم .خيلي داره حال ميده فداي اون كير كلفتت ؛ تا ته كيرتو بكن تو؛ كونمو پاره كن؛ به كونم حال بده و..من هم ابتدا يواش كيرمو عقب جلو ميكردم وبعد ديدم كه كونش بازتر شده با سرعت بيشتري اينكارو كردم وهمزمان لمبرهاي كون آیلین رو گرفته بودم و به بدنم ميزدم واونم بشدت داشت لذت ميبرد وناله ميزد بطوري كه ترسيدم نكنه صدامون از در بيرون بره و باعث بشه شوهر آیلین ومینا بيدار شوند.ولي چون فاصله تا هال زياد بود ودرب راهم بسته بودم وميدونستم كه خواب اونهاهم سنگينه با خيال راحت کردمش.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#787
Posted: 1 Sep 2014 23:31
من و مادر دوستم (بدون سوپرمن بازي)
سلام من علي هستم
اين خاطره اي که مينويسم مال پارساله وقتي که 17 سالم بود
بزاريد از خصوصيات خودم بگم
يه نوجوون هيکلي که هم بسکتبال ميرم و هم بدنسازي . خوشتيپ شاخ نيستم ولي ظاهر خوبي دارم و زياد تو کف مدل مو و از اينجور چيزا نيستم ولي وقتي تو خيابون راه ميرم بخاطر هيکل ورزشکاريم يه خورده جلب توجه ميکنم
دوست دخترم ندارم يعني تا حالا اقدام نکردم شايد چون جنمش رو ندارم
من از دبستان بچه درسخوني بودم و بچه ها اگه مشکلي تو درس داشتن از من ميپرسيدن يا ميرفتم خونشون بهشون درس ميدادم يکي از دوستام اسمش پويان بود ( اسم مستعار ) بچه درسخوني نبود و خيلي هم شر بود ( موندم با اون هيکل نحيفش چرا انقدر دعوا ميکنه ) ولي هرچي بود دوستم بود و خونشون هم نزديک و هر موقع مشکلي داشت ميرفتم خونشون و بهش ياد ميدادم درسو . از دبستان با هم بوديم تا الان که دبيرستانيم . پدرش توليدي داشتو وضع ماليشون مثل ما خوب بود ( يه چيزي بين متوسط و خر پول ) و مادرش که داستان در مورد اون هست خيلي به فکرش بود از منم خوشش ميومد و اينو بگم که خيلي خوشپوش بود و هميشه بوي عطر ميداد . با منم ديگه تعارف نداشت و راحت بود جلوم . راستش تا موقعي که به سن بلوغ برسم احساس خاصي بهش نداشتم ولي از موقعي که کيرم کوس کوس کرد چشامو بيشتر باز کردم ديدم عجب هيکل خوش فرم و سکسي داره !!!!!!!!!!!! آخه کلاس ايروبيک ميرفت جوري که يه کمر باريک و يه کون گنده داشت . از راهنمايي که تو کفش بودم تا دبيرستان فقط ديد ميزدم ولي يه خورده که جقي شدم تو دبيرستان ( هر روز جق نميزدما ولي هفته اي يه بار آخه با کمر خالي که نميشه ورزش کرد ) و مصرف موزم بالا رفته بود يه 30 يا 40 باري به يادش زده بودم يه جورايي برام شده بود فيلم سوپر زنده . همينجوري جق ميزدمو نو کفش بودم ولي بايد چيکار ميکردم ؟!؟!؟!؟!؟!
اولين باري که فهميد منم تو کار جق و فيلم سوپرم موقعي بود که پويان خاک بر سر يه سي دي پر سوپر از من گرفته بودو رفته بود خونشون مادرش پيله کرده بود و ديده بود فيلما رو و اونم فرتي منو لو داده بود . بازم ميرفتم و به پويان تو درساش کمک ميکردم و اونم به روي خودش نمياورد ولي پويان گفته بود چه گندي زده . به همين روند ادامه دادم تا اينکه بچه ها رو بعد از عيد بردن اردو اصفهان . من نرفتم چون سال سوم بودمو امتحان نهاييو , معدل براي کنکور ولي پويان که کشته مرده اردو و دله بازي بود ثبت نام کرد . پدر پويان هم براي خريد چوب ( براي کارگاه مبل سازي ) رفته بود . دفتر حسابان من دست پويان بود و يادش رفت بهم پسش بده و منم چون نيازش داشتم زنگ دم خونشون و به مادرش گفتم که دفتر رو آماده کنه بيام ببرم ( خودموني بودم )
خلاصه رفتم طرف خونشون فکر هم چي رو ميکردم جز اوني که ميخواست اتفاق بيفته .
زنگو که زدم درو باز کرد گفت بيا بالا ( آپارتمان ) . دم در خونه که رسيدم زنگ زدم اومد دم در تعارف کرد که برم تو ولي چون عجله داشتم گفتم ممنون مزاحم نميشم ولي انقدر اصرار کرد تا رفتم تو .
وقتي دم در بود فقط سرش رو از اون ور در داده بود بيرونو صحبت ميکرد ولي وقتي رفتم تو ديدم يه تاپ تنگ پوشيده با يه شلوار تنگ که همون کمر نازک و کون گنده بدجوري تو چشم بود . يه لحظه چشمم قفل شد ولي تا منو نگا کرد سريع سرم رو آوردم بالا . گفت برو بشين تو حال الان دفترت رو ميارم منم نشستم . تلويزيون روشن بود و ماهواره بهش نصب بود . حالا بگو چي داشت پخش ميکرد ؟!؟!؟!؟!؟!؟ فيلم سوپر . خشکم زده بود راستش منم که جقي بودم سريع راست کردم ( آخه خيلي با کيفيت بود . از اون فيلم سوپراي برنامه ريزي شده با کيفيت تصوير توپ ) البته قطع صدا بود . تو کف فيلم سوپر بودم که يهو اومد نفهميدم کي اومد . ولي ديد که زل زدم به فيلم سوپر ( خودش چرا داشت فيلم سوپر نگا ميکرد سوالي بود که اون موقع به ذهنم نرسيد ) دفترو بهم داد . خواستم برم که گفت بشين ميخوام در مورد اون فيلمايي که به پويان دادي باهات صحبت کنم . فکر کردم الان ميخواد دعوام کنه ولي گفت ميدونم تو سن بلوغي ولي استمناع راه مناسبي و نيستو يه راه ديگه پيدا کن و از اينجور حرفا . شرايط منو در نظر بگيريد : تو حال نشتم جلوم داره فيلم سوپر پخش ميشه يه خانوم خوش هيکل و سکسي با لباش تنگ نشته جلوم و داره در مورد جق و سکس باهام صحبت ميکنه . خيلي سعي داشتم کير سيخم رو يه جوري بپوشونم تا معلوم نباشه ولي نميشد . اونم هي داشت حرف در مورد سکس ميزد تا اينکه گفت من ميتونم مشکلت رو حل کنم ؟!؟!؟!؟!؟!؟ يه لحظه برق از چشمم پريد . گفتم چجوري ؟ گفت بماند . منم که حشري شده بودم خودمو نزديکتر کردمو گفت چجوري ديگه کيرمم ول داده بودم . با نوک انگشت زد به سر کيرم ( مثل اينکه يه شيشه آبليمو بخوري تمام تنم لرزيد ) اونم اومد نزديکو چسبيد بهم . شلوارم رو باز کرد و شرتمو کشيد پايين و شروع کرد ور رفتن با کيرم تا به خودم اومدم ديدم دارم با دستام سينه هاش رو ميمالم . سريع پا شد و لخت شد معلوم بود خودش از من حشري تره . منم پيرهنم رو درآوردم و شروع کردم به خوردن سينه هاش اونم با دست کيرم رو مالش ميداد . داشتم مثل فيلم سوپراي حرفه اي کار ميکردم .
شروع کرد برام ساک زدن بدجوريم حرفه اي بود ( معلمش کي بود ؟ الگوي ساک زنيش کي بود نميدونم ) منم که تا حالا فقط جق زده بودم سريع آبم اومد ولي اين دفعه کيرم نخوابيد و بعد از ثانيه دوباره سيخ شد . همه فيلم سوپرايي که ديده بودم داشت از جلوي چشمم رد ميشد .
منو از رو مبل بلند کرد و خودش تکيه داد به مبلو و کونشو داد طرف من . گفتم کدومو گفت کون .
منم يه نفس نيمه عميق کشيدمو کيرمو گذاشتم در کونش . يه ذره تنگ بود و يجا تو نميرفت بخاطر همين آروم آروم دادم تو ولي وقتي تا ته رفت تو شروع کردم تلمبه زدن . جيغش رفته بود هوا ولي من ديگه وحشي شده بودم ( انگار صداشو نميشنيدم ) چون قبلش ارضا شده بودم آبم نيومد فهميدم به همين زوديا خبري نيست . وقتي تا ته ميکردم توش و بهش ميخردم کون گندش مثل ژله ميلرزيد و اين منو حشري تر ميکرد . يه دست انداختم پايينو شروع کردم مالوندن کسش . معلوم بود خوشش اومده . هي آه آه ميکرد . بدجوري حشري شده بود و ديگه درد کونش يادش رفته بود و منم داشتم تند تند تلمبه ميزدم .بعد از 2 يا 3 دقيقه بدنش لرزيد و تکون نخورد فهميدم ارضا شده ولي من که نديد پديد بودمو تا حالا کسي رو نکردهخ بودم هنوز داشتم از کون ميکردمش ولي اون ديگه صداش درنميومد ( معلوم بود سوراخ کونش بازتر شده )
بعد از دوباره آبم اومد ولي اين دفعه با فشار بالا و همش رو ريختم تو کونش
خودم عاشق اين قسمتم : وقتي داشتم بيرون ميکشيدم از کونش يه حس خاصي بهم دست انگار 100 برابر احساس مردونگي ميکردم .
خلاصه تموم شدو من رفتم خونه . سال بعد هم محله ما عوض شد ( همون مدرسه ميم ولي ديگه خونمون به اونا نزديک نيست .
آرشیو
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#788
Posted: 1 Sep 2014 23:59
زن داداش فرشته
سلام من مهرداد هستم از خانواده ای یکم مذهبی که کوچکترین عضو این خانواده ام. یک داداش دارم به نام مهدی که از صبح ساعت 7 تا شب ساعت 8 سره کاره و خونه داداشم طبقه زیر خونه ما بود.این داداش ما یک زن گرفت بنام فرشته که از لحاظ ظاهری چیزی کم نداشت.قدش170 وزنش 69 یا 70 که تناسب خوبی داشت با قدش.وسینه هایی سفید و با اندازه 85 و از کونش هر چی بگم کم گفتم.کونی بزرگ و سفید که حتی یک خال هم روش نیست که از ناحیه کمر قوس جالب و زیبایی داشت.این داداش ما یکم تعصبی بود رو زنش و نمیذاشت لباس های باز بیرون از خونه بپوشه و همیشه هم سر موضوعات مختلف با زنش دعوا میکردن و قهر بودن.من همیشه تو کف این زن داداشم بودم.خیلی زیبا بود.این دعوا های داداش ما با زن داداشم ادامه داشت و عید سال نود و یک شد و باهم مدتی خوب شدن و ما خانوادگی رفتیم شیراز یعنی من و بابام و مامان و داداشم و زنش.توی تخت جمشید بودیم که زن داداشم میخواست زنگ بزنه به خواهرش اماچون داداشم با خواهرزنش مشکل داشت نزاشت زنگ بزنه که فرشته یعنی زن داداشم با داداشم دعواش شد و تو اين دعواها مادر و پدر منم دخالت کردند و طرف داداشم رو گرفتن اما من چیزی نگفتم .دعواشون شد و من با زن داداشم با ماشین داداشم برگشتیم خونه توی راه اصلا حرفی بین ما رد وبدل نشد و داداشم با بابام اینا اومدن خونه.دوباره داداشم با زنش دعواشون شد و اومد تو حیاط تا شب نشست اشک ریخت و من رفنم پیشش و شروع کردم به نصیحت کردن و از اونجایی که من مغازه داشتم و مخ زنیم بد نبود شروع کردم حرف زدن باهاش که وسط حرفامون یکدفعه زن داداشم گفت مهرداد خوش بحال زن تو چون خیلی مهربونی و هر زنی دلس میخواد مال تو باشه حتی من!!!!!منم تو دلم کلی ذوق زدم و گفتم ای کاش میشد چون من زیاد دوستت دارم.!!
بعدش زن داداشن گفت که داداشت اصلا به من اهمیت نمیده و خواسته های سکسی منو نادیده میگیره و منو ارضا نمبکنه و هر وقت که بخواد شروع کنه زودی تموم میشه و خسته میخوابه و بیخیال منه.
من از حرفاش شاخ دراوردم چون تا حالا ابنجوری صحبت نکرده بود. منم در جوابش گفنم اشکال نداره.اونم گفت من که اصلا بهش دیگه علاقه ای ندارم.گفتمش دیگه این حرفو نزن اون شوهرته درسته بعضی موقع ها حرفتون میشه اما این حرفا و بحث ها شیرینیه زندگی هستش حالا هم بلندشو بیا تو تا اشتیتون بدم.هیچی رفتیکم نو اشتی کردن همه با هم و شب خوابیدیم که دیدم از طرف زن داداشم یک اس اومد که دوستت دارم متنش بود...چون نصفه شب بود زیاد توجه نکردم و فکر کردم از طرف دوست دخترمه که دختر خاله فرشته هستش بود ج ندادم و خوابیدم.
صبح زود بلند شدیم و صبحانه خوردیم و رفتم سر وقت گوشیم و نگاه کردم دیدم اس از طرف خوده فرشتس و جواب دادم منم هبیجور .
واقعا دوستش داشتم نمیدونم چم شده بود.حرکت کردیم که بیایم توی راه داداشم واستاد و پیاده شد اومد سمت ماشین ما و گفت مهرداد فرشته کارت داره برو تو با ماشین من بیا منن که از خدا خواسته گفتم چشم.اومدم تو ماشین که فرشته گفت چرا پکری؟
گفتم نمیدونم چم شده.گفت شاید عاشق شدی..گفتم شاید.گفت حالا طرف کیه گفتم تو....رنگش زرد شد و هیچی نگفت و بعد از ربع ساعت گفت اولین پمپ بنزین واستا میخوام برم دستشویی.گفتم چشم قربان و اونو رسوندم دم دستویی بعدش خودم رفتم بنزین بزنم و چند لیتر زدم و خودمم اومدم برم دستشویی که دم در دستشویی با فرشته برخورد کردم طوری که کل بدنماون بهم چسبید و منم واسه این که نخوره زمین به خودم بیشتر فشارش دادم و یک لحظه داغ کرده بودم و لبمو گذاشتم رو لبش و یک بوس کوچولو کردم.و بعدش عذر خواستم و گفت اشکال نداره .اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.تو راه گفتم فرشته من واقعا دوست دارم گفت چیزی نگو مهرداد منم دوستت دارم گفتم کاش مال هم بودیم و اونم گفت کاش.دستشو گرفتم و یک بوسهه از دستاش کردم و بهش گفتم مال من میشی؟گفت باید فکر کنم.دیگه چیزی نگفتیمو رسیدیم دم خونه.فرداش من رفتم مغازه که عصر ساعتای 4 بود که بهم زنگ زد و گفت لب ثابم خراب شده بیا درستش کن.گفتم چشم قربان ولی شب ساعت 10 گفت نه همین الان گفتم کار دارم تو بیار ش مغازه .گفت نه نمیتونم .گفتم باش.مغازه رو سپردم دست شاگردم و رفتم سمت خونه.
در زدم و گفت بفرما عزیزم...رفتم تو وای خدای من چی میدیدم یک حوری که یک لباس خواب صورتی رنگ که به رنگ پوستش میومد و تا نیم وجب پایین تر از کسش میومد رو پوشیده بود....
دهنم باز مونده بود در رو بستم رفتم تو بهش دست دادم و سلام کردم.
ویک بوس کوچولو رو لپش کردم.
تا حالا اینجوری ندیده بودمش .
پاهای ناز و کشیده جالبی داشت و یکدونه مو هم مثل کف دست رو بدنش نبود...
بهش گفتم چرا اینجوری لباس پوشیدی ؟
گفت مگه کن و تو مال هم نیستیم ؟ گفتم بله.
گفت دوست دارم واسه عشقم اینجوری لباس بپوشم.
تا اینو گفت لبام بی اختیار رفت روی لباش.
حدود پنج دقیقه فقط لب میگرفتیم.
بعدش رفتم سمت گوشش و حسابی با گردنش لیسیدمشون.
دیگه کمکم اه و اوهش بلند شد و خودشو رها کرد تو بغلم .منم بلندش کردم و اونم پاهاشو دور کمرم قفل کرد و من داشتم سینه هاشو از رو لباس میلیسیدم.
انداختمش رو تخت و شروع کردیم به لب بازی.
خیلی شیرین بودن لباش و یک رژ صورتی هم روشون بود.
رفتم سراغ گردنش و لیسیدمش داشت اه و اوه میکرد .
طاقت نیاوردم و لباسشرو با هزار ترس از اینکه مبادا ناراحت بشه در اوردم ...
سوتینشو باز کردم و دیدم یک گوشش کبود کرده.
هش گفتم اینجات چی شده ؟ گفت شاهکاره داداشت هست.
منم گفت خیلی بیشعوره.با چی زده؟
گفت با مشت.
گفتم اشکال نداره امرور تلافیش میکنیم...زد زیره خنده و گفت اخ جون....
یک جور گفت اخ جون که میخواست ابم بپاشه تو شلوارم.
حشری شده بودیم افتادم به جون سینش و دستمو زدم به کسش که یک اه کشید ومنم جری تر شروع کردم به مالوندن.
اینقده مالوندم که داشت بی حال میشد و میگفت کیر میخوام .
منم دستمو برداشتم و گذاشتم رو سینش و اومدم رو نافش.
زبونم چندباز زدم توش و بعدش میلیسیدمش و اون همش اه اه میکرد.
اومدم رو شرت حسابی بوش کردم.چه خوبی میداد.
ترشحاتشم مثل اب چشمه میجوشید و میومد بیرون شورتش چسبیده بود به کسش.
چشمامو بستم و شورتشو کشیدم بیرون.
یکدفعه چشمامو باز کردم و یک کس تنگ و زیبا که یکدونه مو هم نداشت و با یک چوچول مشت دیدم و نتونستم طاقت بیارم و هجوم بردم بسمت کسش و زبونمو گذاشتم روش و اونم از لذت یک اه بلند کشید و منم اینقد براش لیسدم تا یکدفعه کمرشو گرفت بالا وبدنش شروع کرد به لرزیدن .فهمیدم ارضا شده.
اومدم بالا و یک لب ازش گرفتم.
خیلی شیرین بود لبش.
یک پنج دقیقه ای لب میگرفتیم و منم گردن و گوشش رو میلیسیدم .
سرحال شد و کیرمو گرفت به دستش داشت برام جلق میزد و یکدفعه کرد تو دهنش اولش بلد نبود و کیرمو به دندوناش میکشید اخه داداشم از این کار خوشش نمیومده و نمیذاشته واسش ساک بزنه.
اما بعد ار دو دقیقه یاد گرفت و لباشو دورش حلقه میکرد میمکیدش .
داشتم میومد که اومد از دهنش در بیارم که نذاشت و ابم اومد تو دهنش اول اوق زد اما بعدش تا اخرشو خورد.
بعدش 69 شدیم من از اونو میحوردم و اونم از منو تا اینکه دوباره مهرداد کوچولو راست شد. بلندش کردم و گذاشتمس رو تخت و سینشو خوردم و بعدش خوابوندمش رو تخت.خوابیدم روش و کیرمو گذاشنم دم کسش اما ندادم تو یکم بازی کردم باهاش تا دوباره حشری بشه.
دیگه داشت دیوونه میشد....
دادمش تو با اینکه سه سال بود ازدواج کرده بود اما کس تنگی داشت.
یواش دادم تو تا اینکه تا اخرس رفت تو اون تو اوج لذت بود و من اومدم بالا رفتم سراغ لبش و زبونمو میکردم تو دهنش...یواش یواش شروع کردم تلنبه زدن و تون دیگه تو ارج بود.
میگفت جرم بدم عشقم...
مهرداد پارم کن...
من ازت بچه میخوام....
منم دیگه چیزی حالیم نبود پنج دقیقه ای بود داشتم تلنبه میزدم . بعدش حالت داگی گرفت از پشت گذاشتم تو کسش ...
داشتم تلنبه میزدم که حواسم رفت پی کونش...
عجب کونی داشت.
سفید سفید ...
اک اک.یک تف انداختم رو کونشو اومدم انگشتکو بکنم تو کونش که پرید جلو نذاشت گفت درد داره. منم گفتم باشه نمیکنم دوباره به هموم صورت داگی کردمش و اصلا نمیتونستم از کونش بگزرم دستمو گذاشتم جلوش تا نتونه در بره و انگشت کوچولویی مو تف زدم و کردم تو کوتش جیغ بد جوری زد .
اما کنم کمکم انگشتام سه تا کردم و از کسش کشیدم بیرون گذاشتم دم سوراخ کونش که گفت مهرداد واس اخه تا حالا ندادم.گفتم کاریت نباشه .
سر کیرمو یکم تف زدمو کردم تو کونش جا باز کرده بود یواش یواش دادک تو اونم لبشو گار میگرفت ار درد.گفتمش یکم صبر کن الان دردش میره .و تبدیل به لذت میشه یواس تا نصف کیرمو دادم تو.و دستمو سردم یمت کسس و براش مالیدم.
چند ثانیه صبر کردم و بعدش شروع کردم به تلبنه ردن و چند دقیقه ای کارمو کردم داشت ارضا میشد منم همینجور میگفت بکن تو کسم میخوام ابتو تو کسم حس کنم.منم نو کونش نگه داستم ربخنم همونجا.
اونم بلافاصله ارضا شد.
چند دقیقه ای کنار هم خواببدیم و لب بازی کذدیم .ساعت رو نگاه کردم دیدم نزدیک7 هست.سریع جمع و جور کردیم چون ممکن بود مامان و بابام هر لحظه بیان.
ازش یک لب گرفتمو خداحافظی کردم و رفتم.
از اون روز به بعد هر هفته سه یا چهار بار سکس داریم.
زندگی اونا هم خوب شده و من نتیجه گرفتم موضوع اصلی این دعوا ها سکس هستش.
ببخشید اگه ایراد داشت.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#789
Posted: 2 Sep 2014 00:06
من پریود دختر خالم, داماد شدن من
چند سالی میشد که تو کفش بودم از زمانی که بلوغ شده بودم عاشق تیپ و هیکلش بودم
اسمش لیاس ۵ سال از من بزرگتره ورزش کاره
بین همه دختر خاله هام از همه بیشتر دوسس دارم .. تابستونا که میرفتیم شهرستان همیشه من خونه خالم بودم و یا لیلا بازی میکردم از ۱۴ ۱۵ سالگی که بالغ شده بودم همیشه دلم میخواست باهاش یه سکس درست و حسابی داشته باشم حتی فکر ازدواج باهاش افتادم که با مخالفت شدید خواندم روبرو شدم که از تو بزرگتره و از این حرفا.
این کف بودن من ادامه داشت تا زمانی که اونا کلا اومدن تهران و خونشون با ما تو یه اپارتمان بود
هر روز به هر بهانه ای که شده میرفتم خونشون تا ببینمش باهم خیلی شوخی میکردیم تا اینکه تازه ای دی اس ال اومده بود و من برا خونه گرفتم یه کابل هم برا اونا کشیدیم و این شد اغاز برنامه سکس من و لیلا . بعد از این من تقریبا همیشه خونه خالم بودم و به هر بهونه که شده خودمو به لیلا میچسبوندم . بوسش میکردم. بدنشو نگاه میکردم تا اینکه یه بار که لیلا رفته بود داشنگاه و من خونه خالم پای کامپبوتر داشتم داستان نوار بهداشتی خواهرم رو میخوندم که رفتم دستشویی وقتی اومدم دیدم لیلا پای کامپیوتره و داره داستانو میخونه و میخنده . ترسیدم و جفت کرده بودم که نگاهش بهم افتاد و گفت از بچگی شیطون بودی بیا ببنم رفتم جلو نشستم رو تختش اومد کنارمو گفت راجبه پریود پی میدیونی منم گفتم چیز زبادی نمیدونم شروع کرد به تعریف کردن کل پریود که تو خالم اومد و گفت محمد من با مامانت دارم میرم بازار تا شبم نمی ایم . لیلات تو هم شام درست کن لیلا گفت باشه و خداحافظی کردیم . لیلا شروع کرد به ادامه گفتن پریود که چه چوری میشه تخمک میشکنه و ۳ تا ۷ روز خونریزی داره نگاه های سکسی جفتمون به هم دیگه بود . که گفت تا حالا اونجای دخترا رو تو پریود دیدی ؟ گفتم نه . گفت دوست داری ببینی ؟ گفتم اره از خدامه . رفت در اتاقشو بست و اومد گفت اگه میخوای ببینی یالا لبسامو در بیا ببین . من دستام از شدت سکس بودم و حشری بودم یخ زده بود . پاشدم وایسادم که دید کیرم حسابی سیخ شده و شربتی شده . گفتم میشه بوست کنم ؟ گفت اره عزیزم منم نامردی نکردم لبامو گذاشتم رو لباش یه لب ازش گرفتم . لباش واقعا داغ بود تا حالا تجربه لب نداشتم بعد از ۳۰ ۴۰ ثانیه لب گرفتن نشیتم رو زونا هم و زیپ شلوارشو باز کردم . شلوارشو در اوردم . یه شرت مشکی پوشیده بود که روش یه طرح داشت بد دستم و گذاشتم رو شورتشو نوار بهداشتیشو حس کردم
بد مثل یکی از فیلمایی که دیده بودم با دندونم شورتشو کشیدم پایین . واییییییی یه کس سفید بدون مو که دورش خونی بود . نوار بهداشتیشم کاملا خونی شده بود حتی یه تیکه سفید نداشن. منم مثل دیونه ها افتادم وسط پاش و شروع کردم به خوردن کسی که ۵ ۶ سال بود در انتظارش بودم اونم با خوت . لیلا دستشو اورد جلو صورتمو گفت چی کار میکنی دیوینه . من گفتن لیلا من خیلی وقته عاشقت شده . دوست دارم میخوام که همیشه مال من باشی. گفت باشه عزیزم منم دوست دارم . خیلی دوسا داری بخوریش ؟ گفتم اره . گفت منم دلم میخواد کیر تورو بخورم گفتم خوب . هیچی نگفت و دستم و گرفت و بورد سمت حموم رفتیم تو حموم با نگاهس گفت ک لباس هاشو در بیارم منم تی شرتشو در اوردم یه سوتین ابی نقتی پوشیده بود اول از رو سوتین یه ذره با سینه هاش بازی کردم که گفت محمد اینت مال توان صبر کن گلم منم سوتینشو در اوردم منم یه نگاه بهش کرده که اونم فهمید منظورم چیه لباسمو شروع به در اوردن کرد اول پیراهنمو که موقع در اوردم لباشو گذاشت رو لبام سینه هاشم داشت میخورد بدنم بد کمبر بندمو باز کرد شلوارمو در اورد و شروع کرد به دست زدن به کیرم و همش میگفت منو تو افتتاح میکنی بدم شورتمو در اورد یه هفته بود که تمیز کتری نکرده بودم که گفت باید تمیزش کنم گفتم دست خودتو میبوسه . گفت خوردشم میبوسم که یه بوس از سر کیرم کرد شربت کیرمو یه ذزه خورد و رفتیم زیر دوش باهم بازی میکردمیم . من سینه هام میگرفتم و از پشت کیرمو می چسبوندم به کونش که اونم برمیگشت و با دستاش کنار کشاله های رونمو با دستاش چنگ مینداخت و منو سکسی تر میکرد تو همین موقع ها از کسس حسابی خون میرفت رفت و با ژیلت ونوس خودش اومد با کف حسابی دور کیرمو کف مالی کرد و برام حسابی تراشید موهاشو . موقع تراشیدن حسابی با کیرم بازی میکرد . هم دیگه رو شستمیم و اومدیم بیرون یه نگاه به ساعت کردن دیدم ۵.۵ و ۲ ۳ ساعت حد اقل وقت داریم . رفتیم تو اطاق و اوفتادیم رو هم دیگه من سینه هاشو داشتم می مالوندم که گفت محمد اگه میخوای بخوری الا وقتشه که منم مثل دیونه ها شروع کردم به خوردن کسش کسش تپل بود لبهای بیرونی بزرگی داشت چوچولشم بیرون بود شروع کردم به مک زده و زبون زدن به کسش ۵ ۶ دفیقه داشتم میخوردم که گفت محمدم اتیش گرفتم نکن بذار پریودم تمون شه بد . منم گقتم چشم اومدم کنارش . که دیدیم یه دفه پرید روم و شروع کرد به لب
گرفتن های سکسی بد رفت پایین سروقته کیرم خیلی دلش میخواست مثل حرفه ای ها رفتار کنه ولی بلد نبود . کیرمو حسابی خورد و داشت برام حسابی ساک میزد به مرز ارگاسم که میرسیدم و میگفتم ول میکرد و میرفت سر وقت بیضه ها و حسابی اونارو مک میزد منم داشتم دیونه میشدم که گفتم لیلا بخورش تا ابم بیاد اونم گفت چشم شاهزاده من برام حسابی خورد گفتم داره میاد که کامل خورد و گفتم بیا کنارم اومد کنارم یه لب ار هم گرفتیم . من یه ذره با سینه هاش بازی کردم . گفتم میشه من برات لباس بپوشم گفت اره محمدم من رفتم از تو کشوی لباس زیراش براش لباش اوردم. گفتن بهم بگو نوارو چه جوری بدارم که بهم یاد داد . براش نوار گذاشتم شورتشو کردم پاش . یه سوتیینه سبر هم بستم براش اونم شورت منو پام کرد و کنار هم دراز کشیدیدیم تا ساعا ۷ داشتیم باهم در باره سکس و اینکه من از کی عاشقش شدم حرف میزدیم لیلا خندش گرفته بود و میگفت محمد تو واقعا دیونه ای پسر. گفتم تو ماله منی لیلا مگه نه .؟ اومد در گوشم گفت خودم و کوسو همی وجودم مالی تو عشقم پاشیدیم باهم یه ماکارونی درست کردیمِ . همش به هم نگاه میکردیم . از اون روز تا ۴ روز بد همش من براش نوار عوض میکردن تا اینکه پریودش تموم شد . بهم مسیج داد جاده صاف شده اماده بهره برداریه . منم رفتم پایین تا با هم برنامه ریزی کنیم که تا رسیدم پایین یکی از خاله ها زنگ زد که پدر شوهرش فوت کرده . همه تصمیم گرفتن که برن شهرستان من و لیلا گفتیم نمیایم درس داریم و از این حرفا . یک ساعت بعد همه راه افتاد سمت شهرستان
تا رفتن پریدم بقل لیلا که امشب عروس من میشی اونم گفت بله . ولی امشب نه امشب میخوام تا صبح کنارت لخت بخوابم منم گفتم باشه گفت محمد ؟ گفتم جونم . گفت واقعا عاشقمی گفتم اره عزیزم
گفت قول میدی تا همیشه فقط کنار من بخوابی و با دختر دیگه ای رابطه نداشته باشی ؟ گفتم اره . گفت از الان تا همیشه من در اختیارتم
گفتم امشب شام درست نکن زنگ میزنیم از بیرون بیارن امشب عروس منی تو . گفت باشه رفتم فیلم بلو لاگ ان رو اوردم و اونو دیدم تو فیلم صحنه داشت . در حین فیلم کلی لب گرفتیم و با هم بازی کردیم. زنگ زدیم غدا برامون اوردن مثل عروس و داماد های واقعی شاممون رو خوردیم . بعد من دیگه کنترلم دست خودن نبود اومدم بقلش کردم و بردمش رو تخت مامان و باباش چراغ رو هم روشن کردم اوفتادم روش و شروع کردم به لب گرفتن ازش پام لای پاش بود دقیقا روی کش ثپلش . با دستام با سینه هاش بازی میکردم کم کم لباس ها هم دیگه رو در اورده بودیم و عاشقانه هم دیگه رو نوازش میکردیم و لب میگرفتیم و از این ور تخت به اونور تخت میرفتیم . گفتم لیلا ؟ گفت جونم محمدم . گفتن امشب میخوام پردتو بزنم . گفت تا الان نگرش داشتم برای تو عشقم و من رفتم سروقت سینه های بلوریش و شروع کردم به خوردنشون بهترین بوی دنیا بود . حسابی از سینه تا نافشو بیش زدم . اومد سروقت کسش حسابی تمیزش کرده بود . شروع کردم اول از لبه های کسش لب گرفتن بدم شروع کرد م به خوردن کسس و چوجولیش و که لیلا با یه تغییر وضعیت سرشو برد سمت کیرم و حالت ۶۹ از کنار شد . حسابی کس و کیر همو داشتیم میخوردیم جفتیمون ناله میکردیم از شدت حشری بودن گفتن لیلا اماده ای . گفت اره عزیزم پاشدم اوردمش لبه تخت یه بالش گذاشتم زیر کونش و پاشو بار کردم با کیرم شروع کردن بازی کردن با کسش حسابی حشریش کردم که نالش رفت هوا و منم اروم اروم کیرمو کردم تو کسش تا رسید به پردش که همون جلوی جلو بود معلوم بود که خیلی دردش میاد منم اومدم روش و شروع کردم لب گرفتم و اروم بیشتر فشار میدادم تو تا اینکه احساس کردم کیریم خیس شد . نگاه کردم دیدم خونی شده . با قدرت بیشتری کیرمو کردم تو کس لیلا . لیلا گریه میکرد . منم قبل از اینکه شروع به تلمبه زدن بکنم اول حسابی لیلا رو اروم کردم و اونم وفتی اروم شد گفت شا دوماد کس عروس و جر بده . منم که داشتم از شدت سکسی بودن میمردم با تموم وجودم تلمبه میزدم صدای خوردن بیضه های به زیر کسشو میشنیدم . حسابس جفتمون دیگه داشتیم جیغ میزدیم که گفتن لیلا حالتمونو عوض کنبم که اونم گفت چه جوری گفتن داگی . سریع کیرمو در اوردم اونم داگی نشست منم اومدم رو تخت کیرمو گذاشتم دم کسش و با یه فشار کردم خیلی تنگ بود ولی با خیس خیس بود . از پست سینه هاشو گرفته بودم در همین حال بودیم که لیلا ۲ بار ارضا شد . بعد از ارضا شدن بار ۲ لیلا. ابم داشت میود بهش گفتم . گفت داماد بدون اینک ابشو شب اول بریره تو کس عروس که داماد نمیشه . که حرفش تموم نشده بود که تموم ابم ریخنم تو کسس . نای بلند شدن نداشتم ولی رفتم چراغ و خاموش کردم و اومدم کنار لیلا خوابیدم . تا صبح قربون صدقه هم میرفتیم . از فرداش تا ۳ روز که مامان اینا نیومده بودن درس و دانشگاه رو بیخیال بودیم و همش سکس میکردیم.اون شب گذشت و تازه فهمیده بودم که ادم کنار عشقش باشه و کنارش بخوابه چه ارامشی داره
صبح ساعت ۱۱ از خواب بدار شدم دیدم لیلا کنارم خوابیده یه دستش رو کمرم بود . منم یه دستم زیر سرش رفتم کنار سرش شروع کردم به بوس کردن صورتش همه صورتش رو بوس کردم تا بیدار شد. کلی با نوع بیدار کردنش حال کرده بود . خودمو پرت کردم تو بغلش و حسابی بوسش کردم . از هم لب گرفتیم . گفتم من صبحونه مخصوص میخوام و به سینه های خوشگلش بود. گفت محمد بیا یه ذره میخوام بوت کنم منم رفتم تو بغلش واقعا بدنش گرم بود دیدم تو چشاش اشک جم شده . گفتم چی شده عزیزم گفت محمد منم از قبل عاشقت بودم ولی میترسیدم بهت بگم و تو به یه نگاه دیگه بهم نگاه کنی . منم گفتم این چه فکریه عزیز دلمو و اشکاشو لیس زم و گونه هاشو بوسیدم . گفتم عروس خانون اجازه هست صبحونه بخورم و گفت بفرمایید عزیز دلم منم رفتم سر وقت سینه هاشو حسابی خوردم . بوی خیلی خوبی میداد .
پاشدیم رفتیم یه صبحونه توپ زدیم . گفتم لبلا امروز واقعا مثل عروس و دامادا باهم بریم بیرون خرید و گردش ؟ گفت باشه محمدم. بعد از صبحونه پاشدیم رفتیم با هم حمون تو همون هم من کس لیلا براش خوردم که ارضا شد . هم لیلا برای من ساک زد . همدیگه رو ششتیم و زیر دوش از هم لب میگرفتیم . اومدیم بیرون من رفتم بالا حاضر بشم لیلا هم رفت حاضر شد . جفتمون بهترین تیپمون رو زده بودیم من رفتیم پارکینگ ماشین مامان که تو پارکینگ بودو در اوردم و منتظر لیلا شدم که اومد . وای خدای من چه تیپی زده بود . یه ست قرمز و سفید واقعا مثل عروس ها شده بود . با هم رفتیم خرید اول رفتیم تیراژه بعدش رفتیم سمت شهرک غرب گلستان و.. تا ۳ ۳.۵ داشتیم خرید میکردیم حدود ۷۰۰ ۸۰۰ تومن خرج کردیم . بعد با هم رفتیم فرحزاد ناهار و اونجا خوردیم . بعد از ناهار گفتم لیلا بریم سینما ؟ اونم خوشش اومد گفت بریم رفتیم سینما افریقا سانس ۶-۸ فیلم و دیدیم و وقت شام بود شام هم رفتیم بوف تو همین حالا هوا بودیم که با نگاه هامون کلی حرف بهم میزدیم . و کلی قربون صدقه هم میرفتیم . مامان زنگ زد الوو ؟ محمد ؟ سلام جانم مامان ؟ خوبی کجایی . حالا خبرت نیست . خوبم مامان با لیلا اومدیم بیرون شام. باشه مامان جان مراقب خودتون باشین. خاله هم سلام میرسونه گفتم سلام برسون و قطع کرد . به لیلا نگاه کردم گفتم مادر شوهرت بودا یه لبخندی زد و گفت قربون مادر شوهرم برم که یه همچین پسری تربیت کرده . شامو خوردیمو رفتیم سمت خونه تو راه داشتیم با هم حرف میزدیم
محمد: لیلا مامان اینا اومدن میخوام بیام خواستگاریت. جواب مثبت میدی ( یه خنده پر از معنی )
لیلا : تو بیا من با سر میگم بله ( چشمک )
محمد : یه چیزی بهت بگم ؟
لیلا : بگو عزیز دلم
محمد: من ۳ سال پیش هم میخواستم ازت خواستگاری کنم . ولی با مخالفت شدید مامان اینا روبرو شدم . به نظرت باید چه بگم بهشون ؟
لیلا : شوخی میکنی محمد ؟ یعنی تو واقعا اینقدر منو دوس داشتیو میخواستی ؟
محمد : اره عزیزم . خیلی بیشتر از این حرفا. فکر میکنی اگه بگم خودم ازت خواستگاری کردم و جواب مثبت شنیدم بهتر نیست ؟
لیلا : اره همین خوبه . محمد ؟
محمد : جانم عزیزم؟ لیلا امشبم با هم عشق بازی کنیم ؟
لیلا : اره عزیزم . میشه بریم تو پارک .... با هم راه بریم ؟
محمد : بریم عزیزم
رفتیم تو پارک و با هم کلی نقشه کشیدیم برای خواستگاریو این حرفا ساعت حدود ۱۱ بود که برگشتیم خونه جفتیم داغ داغ بودیم . اول یه ذره مشورب اوردم و خوردیم. نشستیم رو کانابه تو حال خونه خالم اینا و شروع کردیم فیلم دیدن مثا دیشب ولی لیلا خوشش نیومد . اومد نشست رو پام و دستشو حلقه کرد در گردنم . شروع کرد کلی عشوه اومدن برام منم کلی داشتم حال میکردم و داشتم حسابی حشری میشدم . لیلا امروز رفته بود تو یه فروشگاه و لباس زیر خریده بود . اومد با یه روسری چشمامو بست و گفت حق نداری باز کنی چشاتو و روسری رو منم گفتم چشم خیلی حال میکردم با این کاراش خلاصه یه ۵ دقیقه ای گذشت که اومد و چشمامو باز کرد . واییییییییی خدای من چقدر سکسی شده بود . یه لباس خاب سیاه با طرح های قزمز یه شورت قهوه ای با یه سوتین ست که نصف سینش بیرون بود کیرم راست راست شده بود . خشکم زده بود . فکر نمیکردم اینقدر سکسی بشه و پاشدم بغلش کردم کلی قربون صدقش رفتم که چه قدر خوشگل شدی . خیلی بهت میاد و از این حرفا . محکم بغلش کرده بودم و میبوسیدمش . لباشو گذاشتم روی لبام شروع کردم به خوردن لب هاش . دستاشو اورد دور کمرم و شروع کردیم به لب گرفتیم ۱۰ ۱۵ دقیقه فقط داشتیم لب میگرفتیم . ولی من لباس تنم بود. لیلا شروع کرد به در اوردن لباش های من . پیراهن و شلوار لی منو در اورد من بودم به یه شورت و یه کیر بزرگ که توش بود . گقت ووو هنوز تن لخت منو ندیده اینقدر بزرگ شده ؟ منم گفتن ندیدت اینه اگه ببنتت چی میشه . گرفتمش تو بغلم بند لباسش رو باز کردم و لباس خوابشو در اوردم اون مونده بود و یه شورت و سوتین دلم میخواست همون جا با هم سکس کنیم ولی یادم اومد که زنا تو سکس های اولشون اگه خوب ارضا نشن زیاد هات نمیشن . ... همون جوری بغلش کردم و لی درحالی داشتم لباشو میبوسیدم بردمش تو اتاق مامان و باباش خوابوندمدش رو تخت مستقیم رفتم سراغ کسش از رو سورت شروع کردم به خوردن و گاز گرفتن که دیدم حسابی داره ناله میکنه فهمدیم که حسابی حشری شده اومدن بالا و سوتینش رو باز کردم اوفتادم به جون سینه هاش و جفتشو کاملا لیس زدم . دیگه داشت کم کم جیغ میزد و من بیشتر حشری میشدم.
با یه حرکت سریع رفت سر وقت شورت منو در اوردش شورت خودشم در اورد اوفتاد رو کیرمو مثل اب نبات لیس میزد و میخورد واقعا داشتم میمردم گفتم بسه لیلا نخود دیگه گفت دلم میخوادش دیگه ماله خودمه این به جای ابنات میخوام بخورمش منم خندم گرفته بود اوردم کشیدمش رو خودم و گفتم خیلی شیطونی دیونم میکنی با حرفا و کارات . اونم گفت باید دیونت کنم دیگه چرخیدم اومدم روش که اول دوباره لب کرفتم بد از زیر لبش شروع کردم به لیس زدن تا نافش دور نافشم لیس زدم که خندش گرفته بود. رفتم پایین سروقت کسش که حسابی خیس بود حسابی خوردم کسشو. دیگه داشت ملافه رو چنگ میزد که اومدم بالا گفتم الان چی میخوای ؟ گفت یه کیر کلفت دلم میخواد تا صبح کیر سواری کنم . منم کیرمو میمالیدم به کسش که دیگه داشت منتفجر میشد سینه هاش سفت سفت شده بود . منم دیگه دلم نیومد ازیتش کنم بردم تو کسش کیرمو و ارو شروع کردم تلبنه زدن و دلم میخواست امشب با حالت رمانتیک و اروم با هم سکس کنیم . اروم داشتم تلمبه میزدم و ازش لب میگرفتم اونم واقعا داشت حال میکرد ۱۵ مین که گذشته بود دیدم که اون ارضا شد خواستم بکشم بیرون که گفت ادامه بده بازم میخوام که منم ادامه دادن دفه دوم که داشت ارضا میشد منم داشتم ارضا میشدم که گفتم داره ابم میاد گفت بریز رو سینه هام کشیدم بیروم و ریختم رو سینه هاش . اومدم کنارش خوابیدم . دستمو گذاشتم زیر سرش و یه بوس ابدار ازش کردم داشتم با موهاش بازی میکردم که دیدم خوابش بورد . . واقعا داشتم لذت میبردم از کنارش بودن ۳۰۴۰ مین داشتم نگاش میکردن که چشاشو باز کرد یه نگاه بهم کردم و گفت بیام کنارش لباشو اورد کنار گوشامو گفت تاحالا موقع خواب یه همچین ارامشی نداشتم . منم واقعا کنارش ارامش غیر قابل توصیفی بود منم کنارش خوابم برد .
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#790
Posted: 2 Sep 2014 00:12
سکس با خواهر زن
میخوام داستان سکس خودمو با خواهر زنم که کاملا واقعی هستش رو تعریف کنم
اسم من محمد و سال 80 با زنم ازدواج کردم والانم دو تا بچه داریم کلا از زندگیم راضی هستم ، رفت وآمدم با خانواده خانمم خیلی زیاده وچون داماد اولشون هستم خیلی ازم تحویل می گیرن ، من کارم تو یکی از ادارات دولتی هستش و واسه همین سال 86 واسه ادامه تحصیل تو دانشگاه پیام نور شهرمون مشغول ادامه تحصیل شدم که اتفاقا خواهرزنم که اسمش زهرا هستش تو همون دانشگاه درس می خونه ، تا پارسال اصلا هیچگونه اشنایی با سکس فامیلی واینجور حرفا نداشتم تا اینکه اتفاقی با داستانای سکسی اشنا شدم والانم حسابی بهشون معتاد شدم خب بریم سر اصل مطلب: با خوندن داستانا نظرم نسبت به خواهرزنم عوض شد وهمیشه نگام بهش از روی شهوت بوده وهست، نمیخوام بگم خواهرزنم مانکنه ولی قدش 150 و24 سالشه وزیاد هم چاق نیست وحدودا50 کیلو میشه نمیدونستم چطور باهاش شروع کنم با خودم گفتم بزار از اس ام اس دادن شروع کنم که اوایل زیاد جواب نمیداد ولی وقتی دید من دست بردار نیستم اونم کم کم شروع کرد به جواب دادن وهمین سبب شد کم کم اس عاشقانه وبعد مدتی اس سکسی براش بفرستم که اولش ناراحت شد ولی بعد دو شب اس داد وازم معذرت خواهی کرد
وخودشم یکی دوتا اس سکس سند کرد؛ دیگه همو با اسم صدا نمیکردیم وفقط به هم میگفتم خانومی قشنگم جیگر طلا، واین ماجرا ادامه داشت تا اوایل مهر امسال که می خواستیم واسه انتخاب واحد بریم دانشگاه روز سه شنبه بود وبا هم رفتیم تو دانشگاه وانتخاب واحدامون رو کردیم و ساعت 3 خواستیم برگردیم خونه ؛روزای سه شنبه خانومم میره دوره قران وکسی تا شب خونه نیست بچه هام هم خونه مادربزرگشونن وبا هم رفتیم خونمون که نهار بخوریم بهم گفت میخوام کامپیوتر یاد بگیرم بهم یاد میدی گفتم اره جیگر وچون لب تاپ داشتم اوردم گذاشتم رو میز نهار خوری وصندلیشو چسبوندم به صندلی خودم واز اول کار بهش یاد دادم وبعد یه ساعت گفتم من میرم یه دوش بگیرم تو هم یه کم کار کن یاد بگیری تا من برگردم روی صفحه دکستاپ چند کلیپ سکس ونیمه سکس وفایلای ورد بود که توشون اس سکس بود برگشتم دیدم داره فیلمارو نگاه میکنه به روش نیاوردم رفتم پیشش تا منو دید جاخورد گفت نمیدونستم چیه کنجکاو شدم ببینم گفتم اشکال نداره بازم اگه میخوای ببینی هست گفت اگه مثل همینا قشنگ باشه اره میخوام ببینم ولی تو نشستی کنارم من خجالت میکشم بهش گفتم منو تو نداریم که این همه به هم اس سکس دادیم حالا هم فیلم ببینیم کاری نمیشه که با من من کنان قبول کرد وواسش بقیه کلیپارو هم نشون دادم دیدم کم کم داره چشاش گرد میشه وبا خودش ور میره منم تنهاش گذاشتم واومدم تو حال نشستم ولی حواسم بود بهش دیدم دستش لا پاش حرکت میکنه وسینه هاشم میمالونه منم دیگه داشت کیرم خود نمایی میکرد چون از حموم اومدمده بودم بیژامه وزیر پوش داشتم دیدیم داره حسابی خودشو به هم میماله گفتم الان وقتشه رفتم نزدیکش بهش گفتم بزار برنامه های دیگشم برات بیارم واسش چند تا داستان سکس اوردم که بیشترشون سکس با خواهرزن بود موقع خوندن چشاش داشت از کاسه سرش میزد بیرون بهم گفت اینا راسته منم گفتم اره مگه چیه گفت نمیشه که ، گفتم یه جور لذته خیلی هم کیف داره تو حین حرف زدن یه لحظه چشمش افتاد به کیرم که حسابی بلند شده بود بهم گفت نکنه میخوای تو هم از این کارا کنی؟ من گفتم اگه خودت بخوای چرا که نه ،گفت من اصلا نمیتونم قبول کنم اخه من هم میترسم از گناهش وهم تا الان با کسی اینکارو نکردم بعدش تو شوهر خواهرمی ، منم گفتم وقتی دو طرف بخوان گناه نداره که در ثانی یکبار امتحان کن اگه نخواستی دیگه حرفشم نمیزنیم با هزار زحمت قبول کرد که فقط از روی لباس باهاش ور برم منم مجبور شدم قبول کنم لبامو بردم واز لپاش چندتا بوس آبدار گرفتم که بیچاره فقط داشت می لرزید منم اعتنا نکردم ورفتم سروقت لباش وحین خوردن لباش با دستام هم داشتم کونشو بازی می دادم اصلا بلد نبود لب گیری کنه ولی من بعدش اومدم واز رو لباسش سینه هاشو میمالوندم که دیدم داره نفس نفس میزنه گفتم داره اماده میشه از بین دکمه های مانتوش دستمو رسوندم به تاپش واز رو تاپ سینهاشو میمالیدم که دیدم خودش مانتوشو بازکر تا من راحت تر کارمو انجام بدم بهم گفت فقط هرکاری میکنی منو بدبختم نکنی منم چشمی گفتم وبه شکم خوابوندمش رو مبل ودراز کشیدم روش وازگوش وگردن شروع کردم به خوردن وکیرمو انداخته بودم لاپاش وداشتم خودمو تکون میدادم روش ، اونم صداش در نمیومد ومن اومدم پائین تر وبا دستام کمرشو ماساژمیدادم ورسیدم به کونش که ارزوم بود یه 10 دقیقه فقط میمالوندمشون چه باسنای با حالی داشت بلندش کردم وتاپشو دراوردم با یه سوتین قرمز خوشکل جلوم بود اونم دراوردم ولی چه سینه های ملس وتردی بودن واماده خوردن افتادم به جون سینه هاش وتا تونستم خوردمشون اونم داشت با کیرم ور میرفت بهش گفتم پیژاممو در بیاره اولش گفت خجالت میکشه گفتم دیگه تا اینجاشو اومدی خجالت نداره دیگه شورت وپیژاممو با هم درآورد وکیرمو که حسابی قد کشیده بود گرفت تو دستش وبالا پائین می کرد منم با اجازش شلوارشو در آوردم وحالا اون با یه شورت قرمز توری قشنگ جلوم واستاده بود بهش گفتم بریم اتاق خواب راحتریم اومد انداختمش رو تخت وشروع کردم خوردن سینه های قشنگش بعد اومدم پایین تر ویه کم با کس و کونش ور رفتم بهم گفت کافیه تا همینجا منم حسابی حشری گفتم نه دیگه تا اخرش چیزی نمونده گفت اخرش کجاست گفتم اینکه بزارم کیرمو تو کونت وابمو بریزم اونجا اصلا قبول نمی کرد که من میترسم واز این حرفا بهش گفتم ما که همه کار کردیم این یکی هم روش اگه خوشت نیومد دیگه اصلا از اینکارا نمیکنیم با اکراه قبول کرد منم به شکم خوابوندمش وبا کونش ور میرفتم کرم رو از تو کشو میز برداشتم ومالیدم رو سوراخ کونش وبا انگشت سوراخشو باز می کردم بعد چند دقیقه 3تا انگشتم تو کونش بود وکونش کم کم اماده کردن بهش گفتم من میخوام بکنم تو کونت فقط اولش خودتو شل کن بعدش یه حالی میبری که نگو؛ چشمی گفت ومنم کیرمو اروم گذاشتم رو سوراخ کونش وبا فشار کوچیک سرش رفت تو یه جیغی زد که مجبور شدم درش بیارم ومیگفت توروخدا نکن دردم گرفت دارم جر میخورم گفتم اگه صبر کنی درست میشه به زور دوباره سر کیرمو کردم تو کونش ویه کم دیگه فشار دادم تا قسمتی از کیرم تو کونش جا بشه داشت از درد خون از چشاش می زد بیرون کمی صبر کردم دردش که کم شد دوباره بقیه کیرمو فرستادم تو کونش و2 یا سه دقیقه تو همون حالت موندم تا جاشو باز کنه بعدش شروع کردم به تلمبه زدن تو کونش وای داشتم تو فضا سیر می کردم، حتی کون زنم هم اینقدر با حال وکردنی نبود حدودا 10دقیقه از کون کردمش برش گردوندم وبه کمر خوابوندمش وپاهاشو دادم بالا وکیرمو رو کسش تکون میدادم که جیغای شهوتناکی میکشید وقربون کیرم میرفت باز تو همون حالت کیرمو فرستادم تو کونش وهمش داد میزد بکن جرم بده پارم کن من کیر میخوام منم کیرمو تا دسته فرستاده بودم تو کونش وازش لب میگرفتم داشت ابم میومد بهش گفتم کجا بریزم گفت همشوبریز تو کونم منم تموم ابمو خالی کردم توش واز بیحالی افتادم روش یه 20 دقیقه تو همون حالت بودیم بعد بهش گفتم بریم حموم خودمون رو بشوریم با هم رفتیم حموم اونجا هم یه بار دیگه از کون کردمش واومدیم بیرون بهش گفتم چطور بود گفت اولش دردناک بود ولی اخرش حسابی بهم چسبید وکلی ازم تشکر کرد
الان حدود 5 ماهه که ما هر هفته سه شنبه ها بعد برگشت از دانشگاه با هم میریم خونه ومنم حسابی می کنمش اونم بهم قول داده که مخ دختر خالشو بزنه واونم واسم ردیف کنه که امیدوارم هرچه زودتر درست بشه
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم