ارسالها: 9253
#822
Posted: 27 Sep 2014 23:01
سکس من و دختردایی هام
سلام من علی هستم میخوام یکی از خاطرات سکسی هم را در دوران ۱۶ سالگی ام بنویسم یک روز تولد دختر داییم بود ما هم همیشه تولد کسی بودنی میریم و تمام فامیل جمع میشن تولد خیلی شلوغ بود و داییم این تولد رو تو باغ لواسانش گرفته بود و این اولین باری بود که ما برای تولد به اون باغ میرفتیم باغ بزرگی هم داره و یک ویلا داره که تقریبا با استخرش ۲۰۰ متر فاصله داره همه دور استخر جمع بودیم من اون موقع رقاص خوبی بودم و همیشه تو عروسی ها و تولد ها مجلسو گرم میکردم دو تا از دختر دایی هام به من بد جوری عشق میورزیدن من هیکل ورزشکاری داشتمو یه کوچولو هم شکم زنداییم به من گفت برو کیک رو از تو ویلا بیار منم رفتم تو ویلا که دیدم دو تا دختر داییم که منو دوست دارن اومدن تو البته از دوتا دایی مختلف هستن ها خواهر نیستن من کیکو برداشتم رفتم گذاشتم رو میز لب استخر که دیدم دختر دایی هام پشت سر من دارن میان و دارن چاقو میارن ما اصلا خانواده اسلامی نیستیم و حتی باهم تو استخر زنو مرد قاطی هم میریم...
داشتن چاقو رو میرقصوندن که دست منم گرفتنو منم قاطی رقصشون شده بودم دیگه کلی لاو میترکوندیم کیک بریدنو کیک خوردیم تا شام آماده شده یکی دوساعت طول میکشید من رفتم تو یکی از اتاق های ویلا دراز کشیدم داشت خوابم می برد که دیدم یکی اومد تو اونقد خسته بودم که نفهمیدم کی اومد تو اصلا دیدم یکی اومد خوابید کنارم رو تخت دو نفره دیدم میترا دختر دایمم که یک سال از من کوچک تر بود ولی از لحاظ بدنی یک دختر کاملا سکسی لاغر ولیکون بزرگ و پستون مناسب اومده بود داشت نازم میکرد من که دیدم میترا شیطنتم گرفت دو سه تا تیکه عشقی بهش پروندم و گفتم دوست دارم و خوابیدم اونم موقعی که من خواب بودم منو بوس کرده رفته
خلاصه یک ساعت خوابیدمو از خواب بیدار شدم برای شام رفتم صورتمو آب بزنم دیدم جای رژ لب میترا مونده من فهمیدم اوضاع از چه قراره رفتیم سر میز نهار خوری تو باغ که دیدم میترا اومد نشست سمت چپم رو صندلی و شیدا که اون یکی دختر دایمه تقریبا هم قد منه و دوسال از من کوچیک تره ولی هیکلش و قیافش از میترا خیلی بهتره نشست سمت راستم من غذامو خوردم تموم شد دیدم شیدا هنوز داره میخوره (غذا جوجه کباب بود) جاتون خالی به هرکس هم دوتا بال یا دوتا کتف مرغ رسیده بود دیدم واس شیدا دوتا بال افتاده البته من واس خودمو خورده بودما چون میدونستم از بال زیاد خوشش میاد یکیشو ورداشتمو در رفتم سمت درخت های میوه ی باغ( باغ به شکلی هست که کمی سرازیری داره چند درخت گردو داره که تو باغ اصلا از سمت استخر و ویلا دیده نمیشه) دویدم تو باغ دیدم شیدا هم داره میدوه دنبالم رسیدم وسط باغ که سگو بستن اونجا کل فامیل از کار من قش کرده بودن
رسیدم جلو سگ شیدا هم رسید به من گفتم بندازم جلو سگ بخوره گفت تو رو خدا نکن منم که شیطنتم گل کرده بود گفتم بیا بگیرش اومد جلو فکر نمیکرد بدم بهش گفت بده گفتم بفرماید بانو یهو اونقد خوشحال شد اومد از رو لپم یه بوس کردو برگشت که بدو سر میز بهش گفتم شیدا(البته تنم به لزره افتاده بود از خجالت ولی گفتم دیگه) من موندم امود گفت چی؟؟ گفتم من بوست نکردم گفت بیا بوس کن منم یه ماااااچ کردم جای بوس که یکم صورتش تفی شد گفت خیلی بد جنسی دنبالش کردم تا جلو میز نهار خوری تازه ساعت هشت شب بود رفتم پمپ آب گرم استخرو زدم که بریم تو آب البته از ظهر که اومده بودیم پمپ آب سرد کار میکرد بعد تمام شدن شام زندایی هام گفتن بریم استخر دایی هام نیومدن بابام نیومد من بودم داداشم زن دایی هام دختر دایی هام کلا دو نفر پسر بودیم ده نفر دختر و زن من داشتم شنا میکردم که زن دایم به من گفت به شیدا هم شنا یاد میدی بعدش میترا گفت علی به جفتمونم یاد میده منم که نمیتونستم چیزی بگم گفتم باشه تو دل خودم گفتم مگه آموزش به این راحتی هاست خاک تو سرت چرا قبول کردی دوباره گفتم بزار یه حالی باهاشون میکنیم دیگه زن دایی هام رفتن بیرون از آب البته من آموزشمو شروع کرده بودما دادشم مونده بود و من دو تا دختر دایم داداشم گفت من میرم دست شویی شاید هم دیگه نیام گفتم باشه من موندما دختر دایی هام میخواستم رو آب وایسا دنو بهشون یاد بدم کیرمم کامل شق شده بود و چون شفاف بود همچی معلوم میشد به میترا گفتم بیا اومد گفتم میخوام رو آب وایسادنو بهت یاد بدم گفتم بچسب به من تا آروم حرکات دستو و پا رو بهت بگم میترا از کمر چسبید به من منم کیرم بالی باسنش بود گفت این چیه داره فرو میره تو کمرم گفتم هیچی کارتو بکن گفت باشه البته فهمیده بودا چی بود گفتم من پاهاتو میگیرم تو سیخ خودتو رو آب نگه دار
برای سه ثانیه پاهاشو میگرفتم نمیتونست وایسه گفتم نفستو هبس کن سعی کن رو آب بخوابی خوابید رو آب داشت میرفت زیر اب که باست چپم از رو ناف گرفتمش با دست راستم پستوناشو گرفتمو آوردمش رو آب نگهش داشتم بلند شد گفتم تو وایسا کنار به شیدا یاد بدم شیدا اومد ولی ایندفعه کیرم چسبیده بود به کون شیدا (چون کانال های سکسی زیاد نگاه میکرد از همه چی خبر داشت) شیدا هیچی نگفت گفتم میتونی رو آب بخوابی گفت به سمت پشت میتونم ولی جلو نه نمیتونم من گفتم به پشت بخواب ببینم خوابید و خدا وکیلی قشنگ بلد بود بعدش گفتم حالا به صورت کرال سینه بخواب دیدم داره مثل میترا میره زیر آب دوباره ست راستمو گرفتم به سینش ولی ایندفه نا خواسته دستم رفت رو کس شیدا رو همون حالت یه لبخندی بهم زد و فهمیدم چه خبر گفتم من میگیرم تو پا بزن پا میزد و دست من لای پاش احساس گرما میکرد خودمم داشتم از درد شق میمردم نزدیک بود مایو م پاره شه گفتم شیدا تو خوبی بلند شد رفت کنار به میترا گفتم بخواب رو دستم به صورت کرال سینه خوابید مثل شیدا گرفتمش یه نگاه کرد گفت چیکار میکنی شیدا سریع جواب داد اینطوری راحت تری میترا میترا هم گفت باشه قبول کرد گفتم پا بزن پازد ولی خوب شنا بلد نبود منم داشتم ماست مالی میکردم گفتم بسه دیگه من خسته شدم دارم میرم شیدا گفت یه سوالی دارم در مورد شنا میترا هم گفت من میرم شما زود بیاید میترا که رفت بیرون شیدا اومد کنارم دستشو زد به کیرم گفت کارت عالی بود پسر عمه جووون
یه لب ازم گرفتو دوباره گفتم من موندم که گفت بیا رفتم چسبیدم بهش کیرم خورد به کوسش از رو مایو قبل این که لبامون به هم برسه یه آههه آروم کشیدو بعد لب گرفتیم رفتیم بالا لب استخر نشستیم کنار هم پاهاش خیلی خوش فرمه و ناخنون هاش خیلی خوشگله و لاکش هم رنگ صورتی میزنه یه چیز عشقی میشه پاهامو مالیدم به پاهاش دوباره یه لب ازش گرفتمو گفتم تو برو گفت تو نمیایی؟؟؟ گفتم برو من این کیرمو آروم کنم بیام خندیدو رفت بعد یه ربع که دراز کشیده بودم لب استخر دیدم مامانم اومده میگه بریم یخوابیم منم رفتم تو ویلا مامانم گفت شما اینجا میخوابید (شما: من شیدا میترا) من که رخت خوابم چسبیده بود به رخت خواب میترا یهو شیدا که سمت چب میترا بود گفت علی جاتو با میترا عوض کن اذت سوال دارم منم فهمیدم این سوال نداره میخواد باهم عشق بازی کنیم جامو عوض کردم میترا برگشت گفت میخواییم بازی کنیم گفتو دیگه الان وقت خوابه وقت بازی نیست که برگشت داستان بازی رو برای من تعریف کرد اینم از داستان بازی( منو شیدا دوست دخترای تو هستیم و تو قراره امشب با ما بخوابی تو یه تخت مثلا) منم گفتم باشه یهو جفتشون منو از دو طرف بوس کردن منم برگشتم سمت شیدا یه لب از گوشه ی لباش گرفتم طوری که میترا نفهمه ولی فهمید گفت پس من چی گفتم تو هم بوس میکنم گفت نه لب منم شکه شدم که فهمیدم میترا فهمیده یه لب پنج ثانیه ای هم با میترا گرفتم من به صورت معمولی خوابیده بودم که دیدم جفتشون رون پاهاشونو گذاشتن رو شکمم و شیدا با کف پاهااش داره با پاهای من بازی میکنه منم کیرم شق شده بود و هوا اونقد گرم بود با ست تاپ و شورتم خوابیده بود که دیدم شیدا دستشو آورد رو کیرم میترا داش سینمو مالش میداد و چشماشو بسته بود ولی شیدا از اون پدر سوخته ها بود منم دستمو از تو دامن شیدا کردم و کسشو داشتم میمالیدم از رو شرتش ولی داشتم رون میترا رو هم میمالیدم
که دیدم شیدا پتو رو از رو خودش برداشت و پستون هاشو از تیشرتش انداخت بیرون کاملا چسبیده بودیم به هم دیدم شیدا داره پستونشو میماله شیدا درگوشم گفت اهلش هستی گفتم اهل چی گفت مثلا ما اونقد هم دیگرو دوست داریم از اون کارا میکنیم تا اینو گفت سر کج شدم با بدن سمت شیدا شروع کردم خوردن لباشو دیدم اونم دستشو کرد تو شرتمو کیرمو در آرودو و شرتمو کامل از پام در اورد و شیدا چپید زیر پتوی من میترا کپ کرده بود ما همچنان داشتیم لب همدیگرو میخوردیم و شیدا هم داش کیرمو میمالوند آروم. آروم میگفت آه هههه منم گه جو گرفته بود میگفتم ای جانم عزیزم عاشقتم لبمو کشیدم کنار و شروع کردم به خوردن پستوناش . پستوناش سفت بودن خیلی برام جذاب بود و بوی عرق هر جفتمون در اومده بود یهو میترا که از هیچی خبر نداشت دستشو انداخت رو کمرم کشید سمت رون پام که تازه فهمید چه خبر بود گفت شرتت کو گفتم در آوردم دیگه هیچی نگفت و حرف نزد کیرمو آرمو از رو شرت زدم به کس شیدا میدونستم پرده داره به خاطر همین فقط چند بار از رو شرت کردم تو سوراخش که کامل نمیرفت چون شورت پاش بود بعد شورتشو کشیدم پاینن چند بار با دستم مالوندمش و دیگه طاقت نداشتم
رفتم زیر پتو شرو کردم به خوردن کسش تا حالا کس به این کوچولی ندیده بودم و یه حالی بهم داست داده بود شیدا گفت 69 بخوابیم من نمیدونستم اون موقع چی هست تو ضیح داد و به اون صورت خوابیدیم رو هم اونم داشت برای من ساک میزد البته میترسید خفه بشه کامل نمیکرد تو دهنش من بعد از خوردن کسش گفتم میخوام بکنم تو کونت گفت نه من تو فیلما دیدم که خیلی درد داره گفتم من آروم میکنم دو تا تف زدم رو کیرم اومدم بکنم توش دیدم اصلا توش نمیره و خسته شدم خیلی دلم میخواست بکنم تو کسش ولی ترسیدم یکم لب همدیگرو خوردیم دیدم میترا همینطوری دراز کشیده داره مارو نگاه میکنه پیچیدم سمت میترا بغلش کردم خوابوندمش رو خودم دو بار ازش لب گرفتم انداختمش سمت شیدا لختش کرد گفتم باید برام جق بزنی گفت چطوری شیدا بهش یاد داد گفت شروع کرد به جق زدن اصلا خوب نمیزد گفتم رو بزن کیرمو بکنم تو کونت ترسید گفت نه گفتم برگرد من آخه چون شیداو بیشتر از میترا دوست داشتم نمیخواستم با زور خیلی زیاد کونشو بکنم
گفتم میترا از بشت خوابید روم شیدا کیرمو تنظیمم کرد رو کون میترا شیدا هم سوراخ کون میترا رو تفی کرد هم کیرمنو یه بار کرد تو دهنش تا خیس شه و لیز شه دیدم کون میترا هم تنگه از رو خودم بلندش کردم چهار دست و پاش کردم گفتم اینطوری راحت تره با دست پنج شیش بار دست کردم تو سوراخ کونش بعد کیرمو با دست چبوندم تو کونش شیدا رفت باهاش لب بگیره تا آه آهش بقدیم از خواب بیدار نکنه کیر که رفت تو کون میترا چنان آهی کشید که انگار بشکه کردن توکونش منم داشتم تو کونش تلمبه میکردم که دیدم آبم داره میاد چون سنم کم بود آب زود میومد یک ربع نشد کون کردن میترا گفتم شیدا آبم داره میاد بیا اینجا میترا بیچاره نمیدونست چی هست آب داشت میریخت که خودمو سریع انداختم رو شیدا خالی کردم رو سینشو و تو دهنشم چند قطره ریخت اومد برام ساک بزنه قشنگ آبم خالی شده خیلی حال داد شیش سال بعدم تو سن ۲۲ سالگی با شیدا ازدواج کردم و خودم پردشو زدم الان زندگی خوبیم دارم خیلی هم سکسی تر شده نسبت به قدیم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#823
Posted: 27 Sep 2014 23:03
حس عجیب اولین سکس
سلام اسم من سروشه الان۲۰سال دارم . 2سال پیش قرار شد من ودختر خالم یعنی كه دختري ۱۶ ساله و بسيار زيباست ازدواج کنیم. و او اين را مي داند.بالاخره به پيشنهاد پدرش كه مرا خيلي دوست دارد قرار شد با هم ازدواج كنيم با هم با اطلاع خانواده تلفني ارتباط داشتيم و همديگر را در خانه خودشان مي ديديم ما كاملا مودبانه و رسمي با هم ارتباط داشتيم.پس از مدت كوتاهي متوجه شدم اخلاق او مورد پسند من نيست به همه اعلام كردم از ازدواج با سارا منصرف شدم كه با ناراحتي خانواده اش همراه بود ارتباط ما كاملا قطع شد.و روزهاي آخر با بد بيراه گفتن به هم از هم جدا شديم.من كه با دخترهاي زيادي دور و برم بودند موضوع را كاملا فراموش كردم .يك روز تلفنم زنگ زد او سارا بود گفت:من می خواهم با تو باز هم ارتباط داشته باشم گفتم من از اين به بعد مثل یه دختر غريبه با تو خواهم بود و فاميلي ما برايم مهم نيست از او خواستم به آپارتمانی كه در آن زندگي مي كنم بياد.
سه روز بعد به بهانه سفر زيارتي از طرف مدرسه شب آمد پيش من ميدانستم شب لذت بخشی را با اين دختر عاشق با قد 165 موهای لخت، سينه هايي به اندازه يك سيب ،لبهای گوشتی ،بدن سفيد و بی مو وچهره ای زيبا خواهم داشت. آمد بعد از در آوردن كاپشن كوتاه و روسری در كنار من نشست اندام قشنگش زيرشلوار وتی شرت تنگ آدم را يه جور ديگر می كرد راستش كيرم بلند شده بود دستم را روی شانه اش گذاشتم بدون درنگ خود را به طرف من كشيد و با سينه هايش بازی كردم احساس كردم بدنش می لرزد می خواستم كاملا" او را حشری كنم او را رها كردم و بلند شدم برای كردن وقت زياد بود او شب پيش من است به او گفتم بريم روی تخت در همين حال گفتم لباست را در بيار گفت: خودت! (منظورش این بود که خودت اینکار رو برام بکن)هم خجالت می كشيد هم دوست داشت او را بكنم...
درحالی كه روی تخت دراز كشيده بوديم در حين لب گرفتن تی شرتش را در آوردم سوتين سفيد با سينه های برجسته كه هنوز آويزان نشده قرارم را گرفته بود ولی با تمام نيرو خودم را كنترل می كردم تا كاری نكم در اولين سكس زندگيش بيشترين لذت را ببرد آرام بالای سينه اش را می بوسيدم و دستم را به زير گردن و باسنش كه هنوز با شلوار تنگ و ناز بود می مالیدم كم كم رفتم پايين و شلوار را در اوردم از روی شورت سفید و گيپورش كسش را می بوسيدم شورت را هم در آوردم لبه های كس تمیز و بی مو را با زبانم لیس می زدم تمام بدنش ميلرزيد در يك لحظه بلند شدم و تمام لباسهايم را در آوردم روش دراز كشيدم حالا هر دو كاملا" لخت بوديم كير من مثل آهن سفت شده بود در حالی كه تمام بدنش را ميبوسيدم كيرم را لای پايش گذاشتم به نحوی كه كيرم به كسش برخورد مي كرد سينه اش را كه نه خيلي سفت و نه خيلي نرم بود را می بوسيدم و ليس ميزدم پاهايش را بلند كردم سركيرم را روی كسش گذاشتم با صدای آرام گفت: مطمئنی؟گفتم: نترس.
ارام كیرم را وارد كردم كس تنگی داشت درد شديدي را تحمل می كرد كم كم عقب می رفت ولی صدایش در نمی آمد كم كم نصف كيرم را وارد كسش كردم چون برای اولين بار بود بیشتر از اين تحمل نداشت و شروع به عقب جلو كردن كردم(از توی فیلما این چیزا رو یاد گرفتم) رويش دراز كشيدم همينطور كه تلمبه می زدم تمام گردن لب و سينه اش را می بوسيدم با تمام قدرت مرا بغل كرده بود و مدام می گفت دوستت دارم(توی دلم گفتم ارواح عمه منم دوست نــــــدارم) رفت و برگشتم را سريع تر كردم تمام كيرم را وارد كردم بدنش سرخ شده بود كيرم را در آوردم و به طرف دهانش بردم چشمش را بست و دهانش را باز كرد می كيرم را ليسيد و گفت بكن تو كسم مزش بيشتره دوباره كيردم تو كسش و تلمبه زدم احساس كردم آبم دارد می آيد كيرم را درآوردم وآبم را روی صورتش ريختم كمی هم وارد دهانش شد گفتم مزه اش چطوره گفت خوبه ! می روی تخت دراز كشيدم او را بغل كرده و ميبوسيدم دستم را گرفت و روی سينه اش گذاشت گفت اینجوری بهم آرامش ميده.
بعد بلند شديم و رفتيم حمام زير دوش او را محكم بقل كرده بودم و صورتم را به صورتش می ماليدم و صورت خیسش را می ببوسيدم می دانستم بعد از كردن دخترها از اين جور كارها خوششان می آيد. كمی عقب رفتم تاصابون را بردارم و من او را بشورم وقتی چشمم به پايش افتاد ديدم از كسش خون همينطور جاريست گفتم كامليا نگاه كن خود را به آغوشم انداخت و حرفی نزد. بعد از آن تا صبح دو بار ديگر او را كردم طوری كه صبح فردا كه می رفت هيچ كدام نا نداشتيم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#824
Posted: 1 Oct 2014 22:28
زن داداش ظریف
سلام دوستان...خاطره اي كه ميخوام براتون تعريف كنم مال خودم نيست و من فقط شاهد قضيه بودم...و مال يك هفته ي پيشه.
من يه برادر بزرگتر از خودم دارم كه تمام دوستانم بدون استثنا واسش دندون تيز كردن.به خاطر شغلش و موقعيت اجتماعيش به كسي رو نميداد تا حدود يه سال پيش كه عاشق يكي از هنرجوهاش شد و بعد كلي دوندگي و التماس بالاخره باهم نامزد كردن.نامزدش دختر خيلي نازيه.پوستش انقد سفيد و شفافه كه رگاش از زيرش ديده ميشن با موهاي كم پشت ولي خيلي بلند.تقريبا تا زيرباسن...صورت خيلي خوشگلي داره ولي اندامش زياد جالب نيس.بيش از حدم نرمه...طوري كه آدم دوس داره هميشه بغلش كنه.من كه خيلي دوسش دارم چون فوق العاده لوس و مهربونه.چن بار مچشونو تو اتاق خواب گرفته بودم.موقع لب گرفتن و وقتي كه داداشم داشت پاهاشو ليس ميزد...
هفته ي پيش مامان و بابام رفتن شمال و من به خاطر كلاس زبانم پيش داداشم موندم.بیتا هم اومد پيشمون كه تنها نمونيم.عصرش من رفتم كلاس ولي استاد نيومده بود مجبور شدم برگردم...دم در خونه يه فكر شيطاني زد به سرم كه قايمكي برم تو ببينم دارن چيكار ميكنن.آروم در و باز كردم رفتم پشت در اتاق خواب داداشم....در نيمه باز بود و تو اتاقم فقط يه آباژور روشن بودروي كاناپه نشسته بودن.صداي صحبتشون ميومد.بیتا ميگفت.دوس ندارم قرص بخوري.حميد هم باخنده گفتم خوردم تموم شد.خانومي من نميخواي عجله كني؟يهو شراره ميادا از كلاس.بیتا خنده ي ملوسي كرد.بلند شد و ربدو شامبرشو درآورد.زيرش شورت و سوتين طلايي براق پوشيده بود.خم شد و يه لب طولاني پرسرو صدا باحميد رفت و آروم خودشو بالا كشيد.حميد سينه هاشو از روي سوتين ليس زد و خم شد كسشو از رو شرت بوسيد.بیتا شورتشو كشيد پايين و سر حميدو فشار داد به كسش.صداي آخ و اوخش بلند شده بود.حميد بلند شد و لباشو بوسيد و هلش داد رو تخت لباساي خودشو درآورد....
كاملا نيمرخشون در معرض ديدم بود.بیتا چاهار دوس و پا اومد جلو كير كلفت داداشمو گرفت تو دستش.آروم سرشو ميك زد.بعد آروم آروم كلشو كرد تو دهنش. با لذت ميك ميزد و اوم اوممم ميكرد.خيلي حرفه اي ساك ميزد.از زير با دسش تخماي حميدو ناز ميكرد و سعي ميكردتا ته كيرشو بكنه تو دهنش.حميد چنگ زد تو موهاشو خودش تو دهن بیتا تلمبه ميزد.بیتا بدون اين كه كير داداشمو از دهنش دربياره غلت زد و به پشت دراز كشيد و سرشو از لبه ي تخت داد پايين.داداشم كه آه و اوهش دراومده بود محكم تو دهنش تلمبه ميزد. تا ته ميكرد تو دهنش.شايد باورتون نشه ولي از رو گلوي بیتا حركت كير داداشمو ميديدم.حميد خيس عرق و به شدت وحشي شده بود. سينه هاي بیتا رو از سوتين درآورده بود و محكم ميماليد و چنگ ميزد و نيشگون ميگرفت.ديگه كم كم داشت داد ميزد.حس ميكردم بیتا داره خفه ميشه زير كيرش.ميديدم اشكش دراومده و داره عق ميزنه.به ملافه ها چنگ زده بود و سينه هاش شق شده بود.حميد كيرشو از دهن بیتا بيرون كشيد و بلندش كرد.بیتا سرفه اش گرفته بود و گريه ميكرد.حميد بغلش كرد و ويكم لوسش كرد آروم بهم يه چيزايي ميگفتن كه نميشنيدم.وسط حرفاشون لباي همو ميخوردن و حميد از پايين كسشو ميماليد.يكم كه بیتا آروم شد دوباره به همون حالت قبل برگشتن و حميد تو دهن بیتا تلمبه ميزد.فك ميكردم ارضا شده ولي كيرش به همون سفتي قبل بود...حالا ميفهميدم كه قرصي كه ازش حرف ميزدن قرص تاخيري بود.حميد همونطور كه داشت تو دهن بیتا تلمبه ميزد روي بیتا دراز كشيد و پاهاشو باز كرد.ومحكم كسشو خورد.از تكوناي بیتا زير حميد حس ميكردم كه حميد داره كسشو ميكنه.كم كم پشت در اتاق دستمو كردم زير شورتمو كسمو ماليدم....خيلي دلم ميخواس جاي بیتا باشم.يه جورايي عاشق داداشم بودم و هميشه تو تخيلات سكسيم با حميد سكس ميكنم اين موضوع كه برادرم باهام سكس بكنه حشريم ميكرد.
يكم بعد حميد بلند شد.بیتا كه ميلرزيد و اشكش دراومده بود و بغل كرد محكم و لباشو بوسيد.بیتا پاهاشو دور كمر حميد حلقه كرده بود.وسط لب رفتن حميد درازش كرد رو تخت كه يه دفعه جيغ بیتا دراومد.داداشم از زير كيرشو محكم كرده بود تو كس بیتا.بیتا كه داشت نفس نفس ميزد بريده بريده ميگفت:ح حميد...ن نه تورو خدا...آآآآآآرومتر....آه آرووم توروخدا آروم..حميد التم التماست ...مي...كنم آروم....حميد كه با صداش حشريتر شده بود محكم تلمبه ميزد.بیتا ناخناشو كرده بود تو پشت حميد و چنگش ميزد.دو ديقه بعد داداشم بلند شد عرق از سرو صورتش ميچكيد و قرمز شده بود.با خشونت بیتا رو برگردوند.بیتا جيغ زد :نه حميد تورو خدا نه....داري منو ميكشي ولم كن.و خواست در بره حميد موهاشو چنگ زد و كشيد.وحشي شده بود.بدون هيچ تف و كرم و چيزي كيرشو فشار داد رو سوراخ كون بیتا.بیتا جيغ زد.حميد داد زد:شلش كن...ميگم شلش كن.حيوون ميگم شلش كن.نميفهمي چي ميگم؟شلش كن.موهاشو محكم كشيد و دوتا سيلي محكم رو باسن بیتا زد و محكم نيشگونش گرفت از باسن.بیتا داشت گريه ميكرد.داداشم كير كلفتشو به زور كرد تو كون بیتا و درحالي كه موهاشو دور مچ دستش پيچيده بود و ميكشيد شروع كرد به تلمبه زدن.
كم كم بیتام شروع كرد به حال كردن..ميديدم كه كونش جر خورده و داره ازش خون ميچكه.يه چن ديقه حميد تلمبه زد و تندترش كرد و داد زد :داره مياد خانوووووومي....آبم داره مياد.بريزم تو كون جر خورده ات؟آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه....ارضا شد و افتاد رو بیتا.:سه بار ارضا شدي خانومي مگه نه؟حال داد؟خوشت اومد؟بیتا درحالي كه ميلرزيد به زور خودشو از زيرش كشيد بيرون.بلند شد.نميتونست راه بره.حميد پريد طرفشو يه ملافه گرفت زير كونش و آروم بردش طرف حموم شيشه اي اتاقش.تو حموم با ملايمت بیتارو شست و سرشو گذاشت رو شونه اش و گذاشت هرچقد دلش ميخواد گريه كنه..آروم از خونه اومدم بيرون.
يه بار ارضا شده بودم پشت در.بعد20ديقه با سرو صدا رفتم تو...
حميد شادو شنگول داشت آبميوه ميخورد و بیتا هم رنگ پريده تر از هميشه تو پذيرايي رو كاناپه خوابش برده بود....
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#825
Posted: 11 Oct 2014 22:42
امیرعلی و کس خواهرزن
یک شب من و هسرم خونه باجناقم دوره داشتیم که مهمونها اون شب حدودا 30 نفر بودن ، ( این دوره ها هر هفته خونه یکی از اعضا بود ) خلاصه از سر شب اونجا بودیم و کلی خوش میگذروندیم و همه در حال مشروب خوردن و رقصیدن بودن ، در ضمن همه زن و شوهر بودیم و مجرد اصلا تو جمع نداشتیییییم ، تقریبا همه بد جوری مست بودن ، همه رو مبل نشته بودن بعد از صرف شام که یکی از بچه ها داشت سنتور می زد و میخوند ، هر کسی هم پیش زنش نشسته بود و حال میکرد ،در ضمن اینو بگم که باجناق من فوق العاده تو کف زن من بود ، در صورتی که خواهر زن من خدایش هیچی کم نداشت مثل زنم ، بعد یکهو باجناقم رو به زن من کرد و جلو همه گفت خ.اهر زن بیا پیش من بشین ، زن من هم که یکم معطل کرد تا بیخیال بشه ولی نشد و دوباره گفت که خواهر زن بیا بیشین پیشم ، زنم تو رودرواسی رفت نشست ، بعد از چند دقیقه یکهو دیدم زنم رو نشونده رو پاش ، از این موضوع تاراحت شدم ، اومدم که بگم به زنم بریم ، از اونجایی که خواهر زنم هم لجش گرفته بود از این صحنه یک دفعه امد بغل من نشت ، در ضمن ما کلا چه تو خانواده چه تو مهمونی فوق العاده راحتیم از لحاظ پوشش ، یعنی در حدی هست که تا حالا فقط سوراخ کونه بقیه رو ندیدیم و لباس ها کاملا سکسی هست ...
خلاصه خواهر زنم امد نشست بغل منو بعد با مرور زمان هی خودشو ول تر می کرد و هر پیکی که میرفت بالا حالش بد تر می شد و خودشو کامل بهم می مالوند حالا یا از روی لجبازی یا خودشم از این موضوع بدش نمی یومد ، بعد از یکم مالوندن خودش به من امد دم گوشم گفت زنت مگه جنده اس رفته رو پای شوهر من نشسته ، منم گفتم نمی دونم خواهر توء ، در این مدت هم باجناقم که دیگه کارش به جاهای باریک کشیده شده بود ، دستش رو لمبر زن منو با اون دسته دیگش رو ساق پاش می کشید ، با گذشت زمان هر چند دقیقه یکی از مهمونها می رفت و تا جایی که همه رفتن ، بعد من اومدم دوباره نشستم زنم امد رو پام نشست و یه لب مشتی داد ، همونجا باجناقم به شوخی گفت منم می خوام منم گفتم اونها زنت بگبر لباشو بخور ، همینو که گفتم انگار همه حشری شدن ، خلاصه ساعت حدود 4 صبح بود که باجناقم گیر داد بریم کله پاچه بخوریم من که اصلا حس وحال نداشتم گفتم تو بر بگیر بیا همینجا بخوریم ، خواهر زنم هم همینو قبول کرد و زنم هم گفت اره واقعا منم حوصله بیرون رو ندارم ، باجناقم گیر داد نه فقط بیرون ، منم گفتم خوابم میاد ، نمیام ، بعد باجناقم گفت کونه لقت ما 3 تایی میریم ، خواهر زنم هم گفت منم نمیام ، بعد باجناقم رو به زنم کرد گفت تو حداقل بیا بریم ، زن منم که تو رو داریوایسی مونده بود به من نگاه کرد و گفت باشه من میام ،
خلاصه دوتاشون حاضر هم که بودن سریع رفتن ، بعد من موندمو خواهر زن گلم ، وااااااااااااااای رفت رو کاناپه دراز کشید شروع کرد با گوشیش ور رفتن یه چند دقیقه ای گذشت رو به من کرد و گفت ( در ضمن مست مست هم بودیم ) مرتیکه لاشی جلو چشمای من با خواهرم لاس میزنه ( باجناقم رو میگفت ) بعد به من گفت تو هم که اینقدر بی غیرتی هیچی نمیگفتی ، منم بهش گفتم عوضش تو هم امدی پیشم نشستی که تلافی کردی ، خواهر زنم گفت این که تلافی نشد ، بعد گفت که من خیلی وقتها شده امدم کنار تو نشستم پس یعنی دارم همش تلافی می کنم ، منم موندم چی بگم یهو گفتم پس چیطوری تلافی میشه ، اونم نه برداشت نه گذاشت گفت که وقتی من لخت رو تو باشم ، منو میگی همونجا راست کردم ، یهو دیدم از جاش بلند شد اومد رو پام نشست و گفت حالا می خوام تلافی کنم ، یکهو لباشو چسبوند رو لبام ، اینو واقعا میگم یک لحظه قفل کرده بودم نمی دونستم باید الان چی کار کنم ، کمی لب گرفتیمو منم که تازه دو زاریم افتاد که بله امشب یه کس توپول افتادم ، رو بهش کردمو گفتم الان میان گفت نترس ، عمرا اونا حالا حالا ه نمیان ، مطمئن باش که اونم الان رو کار خواهرم ، اینو که شنیدم حشری تر شدم بلند شدم اونم بلند شد کمی کونه گندشو مالوندم بعد یه دامن کوتاهم که با یه تاپ تنش بود ، دامنو دادم بالا وای چی میدیدم یه کس چاق نیم کیلویی ، نمی دونم از اول شرت پاش نبو یا بعدا در آورده بود
خلاصه امون ندادم نشستم شروع کردم به خوردن اونم هی ااااااااااای و وااااااااااااااااای میکرد که یکهو یه داد بلند زد فهمیدم که ارگاسم شده بعد برعکس شد امد شلوارمو دراورد نشست یک ساک مجلسی مشتی زدو تاپشم دراوردم وای خدای من ، من نوکه سیناهشو تا حالا ندیده بودم که دیدم یه چند دقیقه ای هم جیجی خوردمو دیگه تاقت هر دوتامون تموم شد و بلند شدم یه تف زدم به کیرم و گذاشتم تو کسش واااااااااااااااااااااااااااااای الان که یادم میاد کیرم بلند شد ، ااااای کردم بعد از چند دقیقه خودش گفت بکن تو کونم ، منم از خدا خواسته نه تفی نه مالشی یکهو کردم توش ، خیلی هم راحت رفت ، یه دادی زدو بعدم قربون صدقه کیرم میشد هی میگفت عجب کیری ، فرهاد کجایی ببینی کیر یعنی این ( شوهرش رو میگفت ) خلاصه اینقدر کردم تا رسید به لحظه قشنگ ماجرا که داشت ابم میومد که گفتم داره میاد گفت بریز تو کونم منم همشو خالی کردم توش واااااااااااااااااااااااااااااای کیرم داشت منفجر می شد چقدر اب اومد هنوز تموم نشده بود که یهو نشت بقیشو تو دهنش ریختم ، ابم هم همینجور داشت از کونش می ریخت رو سرامیک کف حال بعد بلند شد همینجوری لخت افتاد رو کاناپه خوابید منم که میترسیدم هر لحظه سر برسن سریع لباسای خودمو تنم کرم و رفتم رو مبل دراز کشیدم داشت خوابم میبرد که یکدفعه در باز شد ، باجناقم با زنم با حالی خراب وارد شدن ، منم که خودمو زدم به خواب ، باجناقم که زنشو لخت رو کاناپه دید رو به زنم کردو گفت خوب اینا که کارشون تموم شده حالا نوبت ماست
اونا هم رفتن تو اتاق شروع مرن به گائیدن منم که مست مست بودم کیرم دوباره بلند شد رفتم کنار خواهر زنم دراز کشیدم و شلوارمو درآوردم دوباره کردم تو کونش به ، خواهر زنم که بیهوش بود من خوب تلمبه زدمو تا ابم میخواست بیاد ریختم رو سینه هاشو بلند شدم ، تمیز هم نکردم گذاشتم وقتی باجناقم مید ببینه که زنش به گا رفته دوباره ، بعد از چند دقیقه امدن بیرون ، باجناقم به زنم گفت شوهرت دوباره ترتیب خواهر تو داده ابشم ریخته روسینه هاش ، زنم تا این صحنه رو دید حشری شو رفت شروع کرد به خوردن سینه های خواهرش همه اب منو خورد و دوباره رفتن تو اتاق به حال کردن ، منم دیگه نایی نداشتم که خوابم برد ، واقعا شب عجیبی بود.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#826
Posted: 11 Oct 2014 22:46
دختر عموی شوهر دار
اسم من امیر هست بچه بندر عباسم ؛ اینی که میخوام تعریف کنم مربوط به سال 1392 یعنی سال قبله..ولی هنوزم این رابطه ادامه اداره یه دختر عمو دارم اسمش مونسه البته شوهر داره و سنش از من خیلی بیشتره اون سی و خردی سالش میشه من 22 سالمه..یه بار خونمون بودم.جلو بابام گفتم بزار یه زنگی بزنم به مونسسر به سرش بذارم..تا قبلش من هیچ رابطه صمیمی و تنگا تنگی با مونس نداشتم..زنگ زدم بهش الکی گفتم گوشی مونس خانوم گفت بعله بفرمایید..منم گفتم من همونیم که امروز تو سوپر مارکت دیدی بهت لبخند زد..خدا میدونه به چه زحمتی شمارتو گیر آوردم..اینو ک گفتم همه خندیدن منم خندم گرفت دیگه فهمید سرکاریه..قطع کردم..بعد مامانم زنگ زد گفت...همین امیر بود بهت زنگ زد گفتم بی تربیتی نکن مگه ب حرف من گوش میده اخه..مامانم که قط کرد گفت مونس گفته تلافی میکنه و کارمو بی جواب نمی ذاره منم که از خدا خواسته..یه روزی گذشت ندیدم زنگ بزنه یا چیزی اس دادم بهش گفتم چیشد پس؟من منتظرم تلافی کنیا..خندید..از همون موقع دیگه باش گرم گرفتم.شوخی میکرد ..شوخی میکردم..و از این حرفا تا اینکه یه شب موقع شب بخیر گفتم شبت شیک بوس بای اونم گفت: اوووووو پیشرفت کردی؛بوس بلد شدی..منم گفتم اره پس چی..بحث بوس رو برای روزای آینده باز کرده بودم..یه جورایی احساس میکردم مونس بدش نمیاد خوششم میاد..بهش گفتم تو انقد به بوس فرستادنام چراغ سبز نشون میدی واقعا بوسم میدی یا خسیسی همین جوری با اس فقط میدی که من دلخور نشم..به شوخی گفت میدم بابا چرا ندم..تو امیر جونمی..من گفتم مونس نخند دارم جدی حرف میزنم..من بوس میخوام..یهو یه سکوتی کرد گفت : تو راس راسکی نمیگی که! گفتم چرا راست میگم..من بوس میخوام..گفت باشه حرفی ندارم..بیا بگیر.دیدم ممانعتی نداره واسه بوسیدنش گفتم برم جلوتر..گفتم وقتی بوسیدم من کنترلم رو از دست میدما..گفت مثلا از دست بدی چی کار میکنی؟ترسیدم بگم میکنمت گفتم نکنه یهو ناراحت شه همه چیو خراب کنم..گفتم:وقتی بوسیدم خب بلا استثنا لبم میگیرم لب ک گرفتم باید گردنتم بوس کنم دیگه..دیگه داغ تر اگه بشم میام پایین تر..که یهو گفت نه امیر همون لب کافیه..پایین تر (سینه هام) فقط مال عاقامه..نمیشه..منم گفتم پس لب رو هم نمیخام دیگه بی خیال ولش کن اصلا نمیام..گفت:باز این امیرجون ما ناراحت شد..خب باشه باشه..قبول..انقد ذوق کرده بودم که نمیدونستم چی بگم از این مخ زدنش حدود یه هفته گذشت تا راهو چاره ای پیدا کنم برا خوردنش..دو تا بچه داره دختر و پسر..یکی ابتدایی..یکی دبیرستان..شیفت مدرسه ای ها رو پرسیدم فهمیدم بچه هاش هر دو شیفت عصر هستن و صب کسی خونشون نیست..شوهرشم که سر کار بود (تو اداره برق)بهش گفتم من صب میام گفت نمیشه گفتم چرا گفت فاطمه ساعت 7:30 با سرویس میره و11:45 دیگه خونست..گفتم اووووو چه خبره کلی وقت داریم..از ترسش بود که مبیگفت نه..خلاصه قبول کرد..خونه مونس اینا توی شهرک توانیر بعد از اسکله شهید رجایی بود..خونه ما هم چها راه نخل ناخدا..اونایی که بندر اومدن میدونن یکم این فاصله دوره..صب ساعت 7 از خواب بیدار شدم دیدم مونس اس داده چقد میخوابی خابالو..پاشو..اس دادم الان بیدار شدم دارم میام..یکم ته وجودم احساس خجالت داشتم میگفتم چه جوری اصلا شروع کنم من...تا حالا سکس هم نداشتم..تو ماشین بودم میرفتم..اس دادم وقتی اومدم تو اول باید بوسم کنیا..یکم نه نه کرد دیگه با اصرارم قبول کرد..رسیدم در شهرک..رفتم تو نگهبان گفت با کی کار دارین گفتم..منزل فلانی..گفت بفرمایین..رفتم جلو در..نگا کردم کلی دمپایی ریخته بود ترسیدم گفتم نکنه کسی باشه..در زدم.. مونس اومد درو وا کرد ..سلام کردم گفتم کسی اینجاست؟گفت نه گفتم پس این دمپاییا؟ گفت ترسیدی؟بابا اینا همین جوریه کسی نمی پوشه بیا داخل...دستمو گرفت کشید داخل..چفتک درو زد..پرده هم کشید...یهو اومد جلوم یه لب گرفت...دستو پاچه شدم گفتم خب حالا خب..خنددیم..گفتم یکم آب میدی بهم....تو آشپز ایستاده بودیم..آب میخوردم دیدم روشو کرده به طرف حال داره رو مجله رو میخونه که وقتی اومدم دست من بود! لیوان رو گذاشتم کنار اومدم چسبیدم از پشت بهش دست گذاشتم رو سینه هاش..دو سه تا لب داغ از هم گرفتیم.. مونس هیکل درشتی داشت..باسناش از پشت دامن مشکی قشنگ زده بود بیرون دستشو گرفتم بردم تو اتاق خوابوندمش..بلوزش رو کندم..یه سوتین مشکی پوشیده بود...بدون اینکه سوتین رو بکنم سینه هاش رو بزرو در آوردم از تو سوتین...شروع کردم به خوردن...اخخخخ ..نمیدونم سایز سینه هاش چقد بود..ولی از اندازه مشتام بیشتر بود..هر دو تا سینش رو توی دو تا دستام گرفته بودم روی هر دو لیس میزدم...انقد فیلم پورن نگا کرده بودم که همه کارام تقلیدی بود..دندونام رو میزدم به نوک سینش.. مونس هم چشاش رو بسته بود فقط خیلی آروم میگفت هومممم هومممم کیرم دیگه راست شده بود.بلند شدم شلوارمو کندم..گفتم شورتمو بکن بخور..شورتم رو کند..شرو کرد به خوردن..واییییییی..خیلی بد میخورد لامصب...کیرم داغ شده بود..ترسیدم آبم بیاد کیرم رو کشیدم عقب..گفتم انقد با زبون سر کیرم بازی میکنی الان آبم میاد که..خوابوندمش..کیرم خیسه خیس بود..گذاشتم لای سینش..با دو تا دستاش سینه هاشو فشار میداد به کیرم..منم عقب جلو میشدم..دوباره رفتم یکم جلوتر گذاشتم تو دهنش چن بار عقب جلو کردم تا ته حلقش که صدای هق هق از دهنش در میومد دراوردم کیرمو..دامنشو بالا زدم دیدم نمیصرفه...کندمش..یه شورت مشکی بود..با متن نمیشه وصفه این کون رو بکنی..یه کون و کس صاف و بی مو..کونش خیلی بزرگ بود و سفید انقد شل بود که تا دست میزدی بهش میلرزید..کیرمو گذاشتم دهنش خیسش کرد گذاشتم لای پاهاش هی عقب جلو میشدم ک خندید گفت نمی دونیا..گفتم چطور..(منو با شوهرش تو ذهنش مقایسه کرده بود.من مبتدی تر بودم.) اینو ک گفت حالتمو عوض کردم..خوابوندمش..پاهاش رو باز کردم کسش خیسه خیس بود کیرم رو آروم گذاشتم در کوسش خیلی راحت رفت تو اصلا تنگ نبود.. واسه همین پاهاش رو چسبوندم به هم گفتم با دستات پاهاتو بگیر.دستاشو آورد بالا زیر زانوهاشو گرفت.جونننننن چه کسی شده بود با اون رونای ناز و تپل؛ کیرم رو با سایش با دو تا رونش رسوندم به کسش؛کردم توش..واااااای کسش زیاد داغغغغغ بود یهو بیخود گفتم آیی.. مونس گفت جونننننن..امیرم ..بکن تا ته توش ..حرفاش داشت دیوونم میکرد..کیرم رو یواش تا ته کردم توش...یواش یواش عقب جلو میشدم..خواستم ادای فیلما رو در بیارم..کیرمو کامل از کسش کشیدم بیرون..دوباره کردم توش تا ته..آه مونس بلند شد..یهو خودشو کشید عقب گفتم چی شده ؟ کاندوم دستش بود..کشید رو کیرم گفت این شرطه عقله..خخ..دو باره همون حرکتو تکرار کردم کیرمو کامل میاوردم بیرون دوباره تا ته میکردم تو کسش.. مونس داغه داغ بود..نفس نفس میزد..همین جور عقب جلو میشدم..سینه هاش تو دستم بود..(الانم کیرم راس شده)بش گفتم آبم بیاد یا بکنم گفت بکن..محکم کردم توش...یهو گفت آخ یواش امیر..دیگه نمیتونستم خودمو نگه دارم...تند تند میکردم..چشام دیگه خمار میشد..صدای برخورد خایه هام با نرمیه کون و سوراخ کون مونس و اه وناله هاش ادغام شده بود حرکاتم سریع و سریعتر شد تا یه دفعه تو کسش به سکون تبدیل شد...آبم آومده بود... مونس هنوز چشاش رو هم بود...یکم خوابیدم روش..کیرم هنوز تو کسش بود...گفتم هنوزم نمیدونم بکنم؟...خندید گفت تو امیرمی... محشری..لبامو گاز زد..کیرم رو در آوردم..کاندوم پر بود..خودمونو تمیز کردیم..ساعتو ک دیدم ..دیدم تازه 10وخردی شده.. مونسم لباساش رو عوض کرد..با هم رفتیم بازار...بعد همون طرفی من رفتم خونمون دیگه... مونسم رفت خونشون..هنوزم که هنوزه با همیم..چن وقت یه بار که موقعیتش بشه...میکنمش.. به بد بودنش میتونین فحش بدین چون ادبیاتم خوب نیست ولی انصافا واقعی بود......... فداتون..
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#827
Posted: 23 Oct 2014 22:28
کیارش و کس خواهر زن
سلام دوستان من کیارش هستم 35 سالمه الان 6 ساله که ازدواج کردم خانواده زنم مومن ومتدین هستند از همون سالی که ازدواج کردم تو نخ خواهر زنم مهرانه بودم و هیچوقت هم فکر نمی کردم بتونم با هاش رابطه داشته باشم تا اینکه سفری به هند داشتم اونجا داروئی پیدا کردم که میگفتند برای شهوتی کردن زنها بسیار موثره و به هر زنی بدی بدون هیچ اعتراضی خودشو در اختیارت میذاره منم دو بسته ار اونو خریدم و اوردم ایران یکسالی گذشت مهرانه همیشه با شوهرش مشکل داشت . یکروز با شوهرش قهر کرد و اومد خونه ما قهرشون طولانی شد و دو هفته ای پیش ما بود. تصمیم گرفتم از این دارو امتحان کنم یه مقدار از پودر تو لیوان شربت ریختم و دادم خورد . منتظر عکس العملش بودم. یه کم روش تاثیر گذاشته بود از حالتش معلوم بود . تا 2 روز از این دارو به خوردش دادم دیگه معلوم بود حسابی حشری شده تو این دو روز به طیقهای مختلف خودمو نزدیکش میکردن دستمو به باسنش و ممه هاش می مالیدم و متوجه لذت بردنش می شدم . روز سوم کارم تو شرکت طول کشید و شب دیر رفتم خونه . به همین خاطر هم صبح بهانه کردم و دیر رفتم شرکت . زنمو همیشه من میبردم سرکار اونروز سوئیچ ماشینو دادم گفتم خسته هستم دیر تر میرم شرکت امروزو خودت برو . دل تو دلم نبود میخواستم برم سراغ مهرانه کارشو بسازم ولی بازم ترس داشتم ...
بلند شدم رفتم آشپزخونه صبحانه رو آماده کردم یه مقدار دیگه هم از اون دارو تو چای اون ریختم . مهرانه اومد نشستیم سر میز صبحانه خوردیمو بعد از صبحانه رفت حموم دوش بگیره . وقتی از حموم اومد بدون اینکه لباس بپوشه با همون حوله رفت تو اطاق. کیرم بلند شده بود ولی بازم جرات نداشتم برم پیشش منم رفتم حموم یه صفائی به کیرم دادم وقتی از حموم امدم بیرون رفتم سمت اطاق مهرانه لای در باز گذاشته بود نگاه کردم دیدم سایت سکسی پیدا کرده داره فیلم سکس خارجی میبینه با یه دست ممشو میماله با یه دستم کسشو. دیگه طاقت نداشتم دلو زدم به دریا رفتم تو اطاق ار پشت سر نزدیک شدم دستمو به سمت ممه هاش بردم و گذاشتم رو دستش که داشت ممشو می مالید دستمو گرفت انگشتمو کرد تو دهنش دیگه خیالم راحت شده بود مهرانه رو به دست اورده بودم دولا شدم گردنشو بوسیدم یه آه از ته دل کشید بلند شد وایساد و امد تو بغلم یکم با هم لب بازی کردیم رفتیم تو اطاق خواب حولشو از رو دو شش انداختم پائین اونم حوله منو در آورد خوابوندمش رو تخت شروع کردیم به لب گرفتن . زبونمو در می آوردم وارد دهنش می کردم و تو دهنش می چرخوندم. بعد اومدم سراغ ممه هاش وای نمیدونید چه حالی میداد شروع کردم به خوردن ممش دیگه آه و اوهش در اومده بود رفتم پائین کسشو لیس زدن دیگه داشت غش میکرد دستشو گذاشته بود رو سرم و فشار می داد به کسش ...
چند دقیقهای این کارو انجام دادم پاهشو بلند کردم که بکنم تو کسش نذاشت گفت توش نکن آخه من هنوز شوهر دارم اگر توش بره عمل جماع انجام شده گناه داره. منم بهش قول دادم که تو کسش نکنم همونجور که پاهاش بالا بود کیرمو به کسش میمالیدم دیگه داشت فریاد میزد. ازش خواستم بیاد رو من وکسشو به کیرم بماله من خوابیدم اونم اومد روم هی کسشو میمالید رو کیرم و خم میشد لب بازی میکردیم . بعد بلند شد کیرمو گرفت میمالید لبه های کسش که دیگه طاقت نیاورد کسشو فشار داد کیرم تا ته رفت تو کسش یه آه بلند کشید شروع کرد به تکون دادن خودش منم شروع کردم به تکون دادم کیرم دیگه هردومون از خود بیخود شدیم تند تند خودشو تکون میداد تا یکمرتبه دیدم داره ارضا میشه منم تند تند شروع کردم تلمبه زدن مهرانه اونم آه آه آه اوه ااوه اوه میکرد و بدنش شروع کرد به لرزیدن ارضا شد. میگفت بازم کیر میخوام کونشو دادم بالا از پشت کردم تو کسش میگفت کیارش بکن منو بکن منم تند میکردم مهرانه میگفت کیر تو میخوام آه آه آه آه کیرم در اوردم خوابوندمش پاهاشو دادم بالا کیرمو کردم تو کسشو حالا نکن کی بکن مهرانه میگفت کیا یکن منو بکن آه آه آه آه آه اوه اوه آه آه اوه منم لبشو میخوردمو کسشو میکردم تا اومد که آبم بیاد 3 باره دیگه اونو ارضا کردم الان هم حداقل ماهی یکبار با هم رابطه داریم. بعد از این تعریف که شوهرش تو سکس خیلی خشن هست و تا حال نتونسته بوده اونو ارضا کنه . لذت ارضا شدنو تو سکس برای اولین بار با من تجربه کرده اینم از سکس من و مهرانه.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#828
Posted: 23 Oct 2014 22:30
حال کردن دختر عمم با من
سلام دوستان
این خاطره برمیگرده به سالها قبل (وقتی که 14 سالم بود الان 34 سالمه) . عمه ی من دو بار ازدواج کرده که از ازدواج اولش تو شهرستان یه دختر داره که اونموقع من اصلا از وجودش خبر نداشتم یه باری که بابام رفته بود شهرستان وقتی برگشت دیدم با یه دختر سبزه قد بلند اومده منم که تقریبا 5 سال بیشتر نداشتم بهم داستانو گفتن اینم بگم که عمم تو تهران با ما توی یه محله میشستن. دختر عمم از من 9 سال بزرگتر بود رابطه ما خیلی زود با هم خوب شد طوریکه شبا من پیشش میخوابیدم من به اون میگفتم عمه اونم منو داداش صدا میکرد اینم بگم که بعد از اون سال یه چند سالی زمستونا خونه ما بود تابستون میرفت خونه ی خودشون.
سالها گذشت و من بزرگتر شدم اونم ازدواج نکرد تا سال 70 ی روز که زیرکرسی نشسته بودیم این شروع کرد به مالیدن بدن من البته قبلا هم این کارو میکرد ولی من متوجه نمیشدم اونروز بهش گفتم منم دست بزنم به بدنت گفت باشه منم تازه ی چیزایی فهمیده بودم شاخکام تکون خورده بود شروع کردم به مالیدن همینطور رفتم پایین تا رسیدم به زیر نافش گفتم برم تو شرتت گفت نه اینگار که آره رفتم توی شرتشو لای پاش دیدم خیسه خیسه بهش گفتم چرا اینجوریه گفت نمیدونم کیره منم که راست شده بود اونم گفت منم دست بزنم که کیرمو گرفت دستش. یواش یواش منو لحت کردو کشید روی خودش. ی مدتی همینطوری گذشت منم که چیزی بلد نبودم تا سال 73 بهترین سال سکسی من . خونه ما از این خونه های قدیمی بود که دورتا دورش اطاق بود ولی حوض نداشتیم یه شب روز تو اطاق مهمون داشتم فیلم سوپر نگاه میکردم اولین فیلمم که سیصد تومن کرایه کرده بودمش اینم اومد تو من یهو مثل دیوونه ها پریدم روشو شلوارشو کشیدم پایین برشگردوندم (اینگار تا اونموقع این اصلا کون نداشته)
تف زدم به کونش تا گذاشتم دمش آبم اومد اونم بلند شد شلوارشو کشید بالا فرار کرد بعد از چند دقیقه اومد که اینکار چی بود از این حرفا منم رفتم تو مخش و راضیش کردم که بکنمش روز موعود فرا رسیده بود که مامانم اومدو نشد فردای اونروز وقتش رسید یه دامن بلند کرپ پوشیده بود با شلوار دامن دادم بالا طوریکه تا شونهاش اومد کرپ هم که میچسبه چسبید به لباسش و شلوارو شورتشو دادم پایین قنبل کرد یه خورده روغن زدم به سوراخشو اونم کونش باز کرد کلاهک کیرمو گذاشتم دمه سوراخشو قشار دادم اینقدر آخ وای کرد که نمیذاشت بره تو بلند شد گفت درد میکنه یه خورده رو مخش رفتم که همین یه دفعه درد داره که بالاخره دوباره قنبل کرد دوباره فشار دادم اما آرومتر یه فشار دیگه که کلاهک کیرم رفت تو وای چه حسی سوراخ تنگ ردیف وقتی سرش رفت تو اینگار با یه نخ پشت کلاهک اون قسمت نازک پوست رو فشار میدن چه حالی هیچ وقت دیگه اونو تجربه نکردم بهش گفتم دیگه من فشار نمیدم هر وقت خواستی خودت بده عقب یاد رفت بگم بیچاره سرخ شده بود رگه گردنش زده بود بیرون یه دقیقه گذاشت که دیدم کونشو تا ته داد عقب گفتم یواش دردت میگیره گفت بزار یهو تموم شه
دقیقا یادم نیست یه چند دقیقه گذشت که من آروم شروع کردم به تلمبه زدن دیگه راه باز شده بود حالا نکن کی بکن اینقدر کردم تا آبم اومد ریختم تو کونش بعد از ظهر اونروز بهم گفت که رفته دسشویی کونش خون اومده منم گفتم عیب ندار درست میشه فرداش کونش خیلی درد میکرد نشد که بشه اما پس فردا با این که کونش زخم بود ولی میخواست بده بهم گفت تو بشین من بشینم روی کیرت گفتم باشه یه خورده کرم زدمو اومد بشینه روش. حیوونکی نمیتونست بشینه ولی نمیخواست بیخیال هم بشه منم که نشسته بودم بعدش دراز کشیدم اونم مشغول بود
یهو شیطون گولم زذ بلند شدم دست زدم به کوسش وای اینقدر خیس شده بود که نگو... یهو کونشو گرفتم فشار دادم پایین یه جیغ کشیدو بلند شد از حال رفت ریده بودم به خودم به مصیبت بیدارش کردم آب بهش دادم تا یه خورده حالش جا اومد کلی بهم کسو شعر گفت بیخیالم نمیشد بیچاره 23 سالش بود تو شهرستانم که نمیتونست بده حالا یه کیر گیرش اومده بود گفت خودت بکن منم پریدم پشتشو ... خلاصه ی پسر 14 ساله کس دمه دستش اون سال هر روز من کونش میذاشتم هر چند بار که موقعیت پیش میومد اونم تو اون سالها که ما دوست دخترمونو فقط از دور میدیدیم و براش بوس میفرستادیم. ولی ما تازه داشتیم میفهمیدیم که چیکار کنیم که رفت و نامزد کرد تو نامزدی اومد خونمون دو بار زدمش زمین ولی بعد از اون دیگه نداد. ..
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#829
Posted: 23 Oct 2014 23:57
سونیا
سونیا زن عموی پسر خاله منه. زنی با هیکل و قیافه و البته اخلاق بیست.سنش حدودا 32 میشه.همیشه بش نظر داشتم اما چطور میتونستم بش پیشنهاد بدم! چند باری که با من روبرو شده بود مثل یه دوست قدیمی حالمو پرسیده بود.پیش خودم میگفتم این میتونه واسم یه رفیق توپ باشه ولی نمیتونستم پیشنهاد بدم. جریان زمانی شروع شد که یه روز که خالم اومده بود خونه ما گفت که شوهرش یعنی شوهر خالم وقتی که سونیا داشته با دوست پسرش تو خیابون میگشته دیده.این حرفش منو خیلی تحت تاثیر قرار داد.واسه همین افتادم پی امارش که کی میره بیرون و با کی میگرده اما نتونستم چیزای زیادی پیدا کنم.کم کم داشت از خاطرم میرفت که یه روز وقتی مامانمو بردم بودم بازار وسایل بخره دیدم سونیا با ماشین خودش دو تا پسر سوار کرده. بهترین موقعیت بود تا بش نزدیک بشم.برای همین افتادم دنبالش و ازش سبقت گرفتم و بوق زدم تا ببینه منو.دید و یه طوری شد.دور زدم رفتم مامانمو سوار کردم و رفتیم.فکر سونیا داشت مغزمو منفجر میکرد...
از این اتفاق یه مدت گذشت دیگه بازم کم کم داشتم نامید میشدم که یه اتفاق جالب رخ داد.کلاسم تو دانشگا که تموم شد اومدم تاکسی بگیرم و برم اما مسیر هیچ یک از تاکسی ها به مسیر من نخورد. یه 100 متری پیاده رفتم تا شاید جلوتر ماشین گیر بیاد که دیدم سونیا خانم با ماشینش اومد از جلوم رد شد بعد که متوجه من شد نگه داشت. دل تو دلم نبود.کل دانشگا داشتن صحنه رو میدیدن.دنده عقب گرفت بم گفت بیا سوار شو. خواستم عقب بشینم گفت بیا جلو بشین.وسایلمو عقب گذاشتمو رفتم جلو نشستم.بعد از سلام و احوال پرسی کم کم خودش سر صحبتو راجع به صحنه ای که دیده بودم رو باز کرد.منم گفتم راجع به اون صحنه به هیچ کس چیزی نگفتم.اونم قبول کرد. ازش پرسیدم اونا کی بودن؟ گفت:دوست پسرای قدیمیم بودن و هر از گاهی باهاشون بیرون میرم.با خودم میگفتم که حرف دلمو بش بزنم یا نه؟ گفتم،دیگه هر چی بشه میگم بش. بش گفتم:یه چیزی رو میخوام بت بگم اما شک دارم که بگم یا نه؟ گفت:هر چی هست بگو نگران نباش.
گفتم:بعد از اولین باری که تو رو دیدم واقعا عاشقت شدم اما چون ازدواج کرده بودی نمیتونستم کاری کنم اگه مجرد بودی و هم سن و سال من حتما بت پیشنهاد ازدواج رو میدادم. بعد اون ماجرا دیدن تو با پسرا چند وقتیه میخوام بیام پیشنهاد بدم اما روم نمیشد. خندید و گفت:باید میفهمیدم که هر وقت منو میدیدی یه جوری میشدی؟ گفتم نظرت چیه؟چیزی نگفت و یه لبخند تحقیر امیزی بم زد. گفتم خاک بر سرت ریدی تو کل پروژه سونیا. دیگه کم کم داشتیم به مقصد میرسیدیم که گفتم منو بغلا نگه دار بذار یکم مونده به خونه پیاده شم تا کسی نبینه. موقع پیاده شدن گفت به حرفات فکر میکنم.نمیدونین با گفتن این حرفش چه عروسی تو دلم بود.موقع رفتن شمارمو دادم گفتم منتظر جوابتم. اگه کل دنیا رو بم میدادن اینقدر خوشحال نمیشدم.شب منتظرش موندم اما جوابمو نداد.نمیدونم چطور شب رو صب کردم.صب که شد ساعت 11 بود که بم زنگ زد و قطع کرد.فهمیدم اینه.از قبل شمارش تو گوشیم بود. بش ز زدم و از قصد گفتم شما؟ گفت:چه زود فراموشم کردی؟ یه کم باش حرف زدم و باش قرار گذاشتم. گفت:امروز نمیتونم بیام.واسه اخر هفته قرار گذاشتیم. دل تو دلم نبود که کی اخر هفته میرسه.
خلاصه اخر هفته شد و به سر و وضعم رسیدم و رفتم.مثل همیشه خوشکل و خوشفرم بود. خیلی حرف زدیم در اخر ازش پرسیدم که چرا وقتی شوهر و بچه داری با پسرا هم دوست میشی؟گفت:شوهرم سرد مزاجه!واسه همین مجبورم نیازمو به وسیله شما پسرا رفع کنم. راس میگفت چند بار از اهالی محل شنیده بودم که شوهرش وقتی مجرد بود اونقدر عیاشی کرده و به هر قهبه ای رفته که دیگه نمیتونست کیرشو بلند کنه. اول اشنایمون نمیشد راجع به سکس باش حرف بزنم.موقع رفتن بم گفت شبا بم اس نده به جز اینکه خودم بت اس بدم.شوهر سونیا راننده کامیون بود واسه همین روزا سونیا تو خونه تنها بود شب ساعت حول و حوش 12 بود که دیدم اس داده که:بیداری؟ گفتم اره عزیزم چیزی شده؟ گفت حوصلم سر رفته وقت داری؟گفتم اره مگه شوهرت خونه نیست؟گفت رفته خونه پدرش.(پدرش قرار بود بره زیارت کربلا).گفتم چیکار میکنی؟ گفت هیچی خونه تنهام حوصلم سر رفته حالم خوب نیست.خواستم کم کم روشو باز کنم واسه همین بش گفتم پریودی؟گفت نه بابا اتفاقا روبه راهم.
داغ کردم دلم سکس میخواد اما شوهرم زیاد اهل سکس نیست.بم گفت میای پیش من؟گفتم الان؟شوهرت میاد میبینه ابروریزی میشه.گفت پس چیکار کنم؟گفتم امروزو یه جور سر کن .اون شبو هر جور بود تونستم راضیش کنم که نمیشه برم خونش.بش گفتم وایبر داری؟ گفت اره.گفتم عکس لختتو میشه واسم بفرستی؟ ا اونم عکس کوسشو واسم فرستاد تر و تمیز و تپل بود. تا صب3 بار واسه اون عکس جق زدم.صب از کمر درد نمیتونستم بلند بشم.دیگه مثل قبل که با ادب بودم حرف نمیزدم.همش از کوس و کون و کیر همدیگه حرف میزدیم.یه بار وقتی بش گفتم که واسه عکسی که واسم فرستادی سه بار جق زدم از خنده داشت میمرد.گفت با یه عکس سه بار جق زدی اگه کوس و کونم دست تو بود چیکار میکردی؟ خلاصه 20 روزی تو کف سونیا موندم یعنی موقعیت پیش نمیومد که بکنم.تو این مدت همش حرف میزدیم و گاهی وقت هم عکس رد وبدل میکردیم. یه روز بم گفت فردا از صب تا شب تو خونه تنهام میتونی بیای؟ گفتم از خدامه اما اخه چطوری؟ اینو بگم که خونه سونیا تو محلمون بود محلمون همیشه شلوغه.همیشه افراد محله اونجان. اگه میخواستم برم خونشون همه میفهمیدن.گفتم چطوری بیام تو اخه. گفت نترس فکر اونجاشم کردم.گفت کی وقت داری؟گفتم ساعت 11 کلاسم تموم میشه بعد اون بیکارم.گفت بعد کلاست میام دنبالت.اون روز رفتم وسایل سکس(کاندوم و تاخیری) بگیرم.کاندوم و خریدم اما تاخیری هر چه گشتم نبود.
خلاصه کلاسم تموم شد.ز زدم بش گفتم کلاسم تموم شده منتظر توام.گفت تو راهم دارم میام.اومد منو سوار کرد و رفتیم گفت واسه ناهار باید وسایل بگیره.وسایلشو خرید و اومد ماشین بش گفتم چطور میخوای منو از محله رد کنی؟ گفت میری صندلی عقب ماشین دراز میکشی بعد من میرم در پارکینگ و باز میکنمو ماشینو تو پارکینگ میذارمو میریم تو. پیشنهادش عاقلانه بود. تو راه همش با ران و سینه هاش ور میرفتم.نزدیکای خونش گفت برو عقب.منم رفتم عقب ماشین در پارکینگ رو که بست زود پیاده شدم شق کرده بودم واقعا درد بدیه شق دردی. به محض رسیدن به خونش رفتیم تو اتاق لباسامونو عوض کنیم بش گفتم نمیترسی یه وقت شوهرت بیاد؟ گفت نه بابا بار اولم نیست که پسر خونه میارم.قبل منم چند بار دوست پسراشو اورده بود.اما میترسیدم که یه وقت یکی از فامیلاش بیاد و همه چی خراب بشه. تو اتاق وقتی داشتیم لباسامونو در میاوردیم باهم لب میرفتیم.
مانتوشو در اورد.یه ساپورت و تاپ صورتی تنش بود.کوس تپلش از روی ساپورت معلوم بود.لخت شد.سینه هاش تراشیده شده پاهاش دراز.اگه سونیا تو خارج از ایران بود حتما یکی از پورن استار های معروف دنیا میشد.از رو شورت یکم با کوسش بازی کردم گفت بذار ناهارو اماده کنم بخوریم بعد شروع کنیم.گفتم بابا کی ناهار میخواد ناهار من تویی. رو تخت دراز کشید پاهاشو باز کرد. رفتم جلو.اولین باری بود که داشتم کوسو از نزدیک لمس میکردم.بوی عطرش از کوسش هم میومد.مثل ادم کوس ندیده جوری بش نزدیک شدم که بیچاره ترسید.خیلی حشری و وارد بود.ابزار کار هم داشت.هم کاندوم هم تاخیری.تاخیری رو زدم بعد کاندومو خودش رو کیرم گذاشت.برای اولین بار میخواستم کوس بگام.شروع کردم به تلمبه زدن.معلوم بود که کوسش زیاد تنگ نیست. یه ده دقیقه ای گذشت بدنم خیس عرق بود کیرم داشت از درد شق میترکید.هر کاری که میخواستمو انجام میداد.بلاخره بعد بیست دقیقه ابم اومد.نای بلند شدن نداشتم.مثل ادمی کوه کنده باشه خسته بود. بم گفت بذار ناهارو بخوریم تو هم یه جونی بگیر.
رفت ناهار درست کنه منم مثلا به عنوان کمک رفتم پیشش اما گوشیمو بردم تا از کونش عکس بگیرم.چندتا عکس ازش گرفتم دیدم ناراحت شد.عکس ول کردم.بش گفتم فیلم سوپر داری گفت اره.خوشم میومد مجهز بود.فیلم داشت کاندوم داشت اسپری تاخیری داشت حتی دیدم دیلدو هم داره شاید وقتی که تنها بود دیلدو رو تو خودش فرو میکرد. فیلمو گذاشتم تا موقع ناهار خوردن ببینیم.ناهارو با هم خوردیم.بم گفت میخوای مثل فیلما باهم سکس کنیم؟از خدام بود گفتم چرا که نه؟ یه فیلم دیگه گذاشت و گفت عاشق این فیلمه.بیچاره کیرم هنوز از شق درد داشت.نخواستم به روم بیارم چون همچین موقعیتی دیگه جور نمیشد. هر کاری دختره میکرد سونیا هم میکرد منم سعی میکردم هر کاری مرده میکرد رو بکنم. دوباره اسپریو زدمو کاندومو رو کیرم گذاشت و شروع کردیم.وسط کارمون به کونش نگا میکردم سوراخش خیلی تنگ بود گفتم اگه عمری باشه اونجا رو هم فتح خواهیم کرد. خلاصه هر کاری تو فیلم کردن ماهم کردیم بش گفتم میخوام ابمو تو دهنت خالی کنم اونم گفت باشه.بازم خیس عرق شده بودم.
ابمو که خالی کردم خودمم روش افتادم دیگه نای بلند شدن نداشتم.(الان که اینو براتون مینویسم دوباره خالی کردم) برای اولین بار تو عمرم سکس داشتم اونم با بهترین و مانکن ترین زن محله اونم دوبار. خواستم دیگه برگردم گفت نمیخوای حموم کنی؟ گفتم نه حوله دارم نه لباس.گفت با حوله شوهرش میتونم خشک کنم.گفتم پس شورت چی؟ گفت یه دونه تازشو بم میده. یه روز رویایی رو داشتم به پایان میرسوندم.تو رویا هم چنین چیزی رو نمیتونستم تصور کنم.چند دقیقه ای تو حمام برام ساک زد.میگفت کیرت مثل کیر شوهرم کلفت نیست.منم گفتم شوهرت 10 ساله تو رو میکنه من بار اولمه میخوای برابر باشه؟خندید. کون خوش فرمی داشت با اینکه دو گاییده بودمش اما بازم داشتم شهوتی میشدم.اون زودتر از حموم کرد و بیرون رفت تا وسایل منو اماده کنه. بعد حموم،اماده شد تا منو ببره.بش گفتم نمیخوام بار اخرم باشه. بم گفت زود راه افتادیا. خلاصه اون روز با همه خوشی هاش کم کم داشت تموم میشد. این قضیه تقریبا برای 4 ماه پیش بود توی این 4 ماه 3 بار باهم سکس داشتیم. شاید رابطه سکس زیادی نداشته باشم اما فکر کنم بهترین رابطه سکس رو با سونیا داشتم.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#830
Posted: 24 Oct 2014 00:21
شب فراموش نشدنی در جزیره کیش
از وقتی تهران دانشجو شدم همش تو نخش بودم ولی هیچ وقت فرصت نشد بهش نزدیک بشم. یه دختر تو پر سبزه با صدای دورگه و برخورد خودمونی. از فامیلای شوهر عمم بود. من همیشه وقتی میومد خونه عمه حسابی ازش دید می زدم. با من راحت بود و بخاطر هم رشته ای دانشگاهی بعضی وقتا ازم راهنمایی می گرفت. قیافه ای نداشت ولی عوضش یه کون خوشگل و دو تا پستون سربالای سفت داشت. خدایی خیلی بی عرضه بودم اونوقتا حالا که یادم می افته یه طوری میشم از دست خودم که گوشت دم دستم و بود و نتونستم کاری کنم. از وقتی محل کارم افتاد کیش دیگه سمانه رو ندیدم. فقط خبر دار شدم با یه پسره نامزد کرده و بعدشم جدا شده...
تا اینکه بعد 2 سال از رفتنم از تو حرفای عمم شنیدم برا مسافرت اومده کیش. وقتی شنیدم یکدفعه دلم ریخت. نمیدونم چرا ولی یه حس خوبی پیدا کردم. حرفای عمه رو نیمه تموم گذاشتم و تلفن رو قطع کردم. بد رفت تو مخم. با خودم گفتم اگه ایندفعه ترتیبشو ندم دیگه عقده میشه سر دلم. بهش زنگ زدم و اونم خیلی خوشحل شد. شب باهاش قرار گذاشتم که بریم بیرون شام بخوریم. تابستون بود و هوا گرم وشرجی، من با اینکه عادت داشتم ولی گرما رو بهونه کردم و غذا رو بردیم خونه. اونجا غذا رو خوردیم و بعدش قلیونو بساط کردم. چون می دونستم اهلشه و کلی با دادشش و خودش کشیده بودیم. کلی ذوق کرد. اول به اصرار من لباس راحت نمیپوشید و خجالت می کشید ولی با اومدن قلیون خودشو آزاد کرد. شال و مانتوش رو در اورد و گذاشت یه گوشه و نشست با فاصله کنارم. هنوز پستوناش از زیر لباسش همون شادابی رو داشت. منم تا جایی که میتونستم چشم ازشون بر نمیداشتم و بجاش محکم به قلیون میک می زدم. دیگه طاقتم داشت تموم میشد. همونطور که با هم گذشته ها و خاطراتو مرور می کردیم بهش نزدیکتر شدم. به چشماش خیره شدم و دل تو دلم نبود. بهش گفتم همیشه تونخت بودم و الان دیگه صبر ندارم. مات نگاهم می کرد و هیچی نمیتونست بگه. فقط نگاهم می کرد.
همیشه تو نگاهامون یه چیزی باهم رد و بدل می کردیم ولی هیچ وقت نفهمیدم چی. یقه لباسش نسبتا باز بود. همونطور خیره دستمو کردم تو لباسش و سینشو گرفتم. سوتین نداشت، شاید بخاطر هوای شرجی و گرم. همونطور که فکر می کردم سفت و شق بود. بهش گفتم امشب می خوام با هم حال کنیم ولی هیچی نگفت و هنوزم خیره بود تو چشمام. چند ثانیه گذشت بی هیچ حرکتی. توی فکرم گذشت که الان از شرم غش می کنه یا میکوبه تو صورتم. یکدفعه لبشو گذاشت رو لبام خیلی داغ بود. من که توقع همه چیز داشتم غیر این، شروع کردم به خوردن لبش و همزمان سینه هاشو می مالیدم. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد که یکدفعه دیدم لخت تو بقلمه و هنوز لب تو لبیم. با اینکه قدش معمولی بود ولی اندامش خیلی دوست داشتم. کون برجسته و پهن و کمر باریک با سینه هایی که خیلی خواستنی بودند. بدنشو صاف صاف کرده بود و برق می زد. کمی هم برنزه شده بود لب ساحل. تا حالا حرفی بینمون رد و بدل نشده بود. گفت فکر کردی فقط خودت میتونی آدمو شکه کنی؟ منظورش لب گرفتنش بود ولی فکر کنم می خواست توجیه کنه. کفتم خیلی خواستنی هستی سمانه و کلی ذوق کرد. وقتی خودمو پیدا کردم کم کم شروع کردم به خوردن گردنش و لبمو رسوندم به پستوناش نوکشون بیرون زده بود و سفت بودند. با یه دستم یکی رو می مالوندم و اون یکی هم تو دهنم بود. خیلی لذت بخش بود.
لذتم وقتی تکمیل شد که دستشو دور کیرم حس کردم. چنان میکی به پستونش زدم که از درد خودشو کمی جمع کرد. آروم برام می مالید. سرمو آوردم بالا و یه لب ازش گرفتم و رفتم سراغ کسش. وای تا حالا کسی به این بیمویی ندیده بودم. جای شورتش رو تن برنزه اش سفید مونده بود. زبونمو انداختم لای خط کسش و تا بالا کشیدم. آه از نهادش بلند شد.همچین پریدم به کسش که دیگه نمیتونست از زور لذت چکار کنه. فقط خودشو پیچ و تاب می داد و اونجاشو به زبونم فشار می داد. دیگه تحملش تموم شد و سرم آورد بالا و تو چشام نگاه شهوتناکی انداخت و مستقیم رفت سراغ کیرم که داشت می ترکید. خیلی خوب می خوردبرام. من به پشت خوابیده بودم و یک آن دیدم که کیرمو بدست گرفت و نشست روش. کیرم یکدفعه داغ شد. خیلی خوب بود. احساس می کردم تو ابرام. اون روی من نشسته بود و تند تند خودشو بال و پایین می کرد. خیلی این حسو دوست داشتم. کمی که گذشت کفتم نوبتی هم که باشه نوبت منه. نشوندمش روی مبل رو به خودم و خودم هم روی زانو رو به اون ایستادم. کیرم درست جلوی کس صاف و براقش بود. یکی از پستون هاشو گرفتم تو دستم و با دست دیگم قصد داشتم کیرمو رو سوراخش میزون کنم که کیرمو گرفت و گفت تو دوتاشونو بگیرتو دستت بمال برام، من اینو ردیفش می کنم. کیرمو دادم تو کسشو شروع کردم به کردنش.
واقعا پوزیشن خوبی بود؛ سینه هاشو می خوردم و ازش لب می گرفتم. جفتمون تو هپروت بودیم. چشماشو بسته بود و داشت حال می کرد و منم از حال کردنش حال می کردم. خیلی کردمش تا با رعشه خفیفی ارضا شد. همونطور خودشو انداخت تو بغلم و هنوز کیرم توش بود. بهش گفتم مال منم نزدیکه، همونطور نشسته چند بار بالا پایین پرید و آبم اومد و گفت بریز توش که خیلی تشنه است. گفتم خطرناکه وگفت بخاطر عقب انداختن پریودش برا سفر قرص خورده. همونجا توبغل هم دراز کشیدیم. نمیدونم کی خوابم برد. چشممو باز کردم دیدم یه 1 ساعتی گذشته. بیدار و بود و داشت نگاهم می کرد. کیرم تو دستش بود. گفت نمیخوای منو با همین یه بار رها کنی که می خوای؟ گفتم البته که نه. تا صبح دو بار دیگه کردمش. دفعه سوم آبم نمی اومد. کسش خشک شده بود و عذاب می کشید. بیخیال شدمو تو بغل هم بیهوش افتادیم...
صبح که از خواب بیدارشدم تا برم سرکار می خواستم بیدارش نکنم ولی خودش بیدار شد. کیرم هنوز از دیشب پژمرده بود. گفت اذیتی؟ سری تکون دادم. گفت بیا جلو بچه پررو. گرفت و شروع کرد برام ساک زدنو مالین. اونقدر بهم حال داد که از خودم بی خود شدم و سریع پریدم رو کسش به خوردن و 69 شدیم. حواسم به آبم نبود. چنان با شدت زد توی صورتش که یکدفعه از جا پرید. اولش کمی بارم کرد ولی بعدش کلی خندیدیم. دیگه قسمت نشد ببینمش و بکنمش و حتی خبرم ازش ندارم. ولی لذت سکس با اون تا آخر عمر بامن میمونه.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم