ارسالها: 9253
#841
Posted: 17 Nov 2014 01:31
رابطه زیبای من و زن عمو
سلام من سامان 26 سالمه تعریف از خود نباشه قد و هیکلم خوبه 180 قدمه 85 وزنمه و پوستم سفید و ورزشکار و زنموم: ندا حدود 35 قد (شاسی) بلند بدن ماهیچه واقعا سفتی دار کمر باریک و کون توپول سفتی داره ک واقعا دوست داشتنیه.دوستان الان که میخوام این داستانو بنویسم من و زن عموی خوشگلم بیشتر از صد بار باهم سکس داشتم تقریبا 5 ساله که باهم رابطه داریم و ناگفته نماند که قبل از اولین رابطمون چند سال هم من در تلاش بودم که باهاش سکس داشته باشم.ولی راضی نمیشد. من همیشه دنبال این بودم که یه جا تنها گیرش بیارم که این هم زیاد اتفاق می افتاد که منم سعی میکردم دست بندازم به بدنش و بمالشم اونم چیزی نمیگفت . دوس داشت با من باشه ولی خیلی میترسید. بعد از سالها تلاش اولین رابطمون خیلی رابطه خوبی نبود چون ندا ترسیده بود و همش دوس داشت ک تمومش کنم راستش برای من ک اصلا جالب نبود وقتی هم که تموم شد ندا احساس پشیمونی میکرد و زد زیر گریه.خلاصه گذشت منم تا چند روز همش به این فکر میکرد که کارم اشتباه بوده یا درست.تا بعد از یک ماه ندا خودش بهم زنگ زد خیلی خوشحال بود با لحن شوخی ازم پرسید که باهاش قهرم؟منم گفتم نه اتفاق دلم برات تنگ شده ولی روم نمشد بهت زنگ بزنم .بعد یه دفعه گفت میتونی بیای دنبالم باهم بریم بیرون منم که از خدا خواسته سریع قبول کردم.حارضر شدم رفتم خونشون بهم گفت بیا بالا هنوز حاضر نیستم منم بدون تعارف رفتم تو.وقتی دیدمش خشکم زد هیچ وقت ندا رو این همه خوشگل ندیده بودم.با یه دامن و تاپ مشکی وای اون بدن سفید با موهای بلوند که تازه رنگ کرده بود.مثل یه عروسک شده بود.خلاصه بهم گفت بشین فعلا کارم طول میکشه.نشستم اونم اومد کنارم بهش گفتم به سلامتی عروسی میری؟خندید .گفتم خیلی خوشگل شدی.بعد خیره شده بود بهم.راستش یه جوری نگاهم کرد که شهوت از چشماش می بارید.من دستمو انداختم رو شونش یه بوس کوچولو از لباش گرفتم.گفت دوس داری بازم باهم سکس داشته باشیم؟منم گفتم اگه تو راضی باش اره ولی نمیخوام مثل دفعه قبل ناراحت بشی. خلاصه یه لبخند کوچیکی زد چشماشو بست صورتشو اورد نزدیک منم شروع کردم به خوردن لباش خیلی حرفی میخورد لبمو نسبت به بار اول خیلی راحتر شده بود . بعد از چند دقیقه خوردن لباش یه دفعه گردنشو لیس زدم خیلی رو گردن حساس بود سریع صداش در اومد شروع به اه ناله کرد منم با شنیدن صداش بیشتر تحریک میشدم و بیشتر گردنشو میخوردم.لب و گردن حدود نیم ساعت طول کشید هر دومون واقعا دیونه شده بودیم بعد اومدم تاپشو در بیارم ک سینه هاشو بخورم دستمو گرفت برد تو اتاق من تاپشو در اوردم اونم تیشرتمو افتادیم رو تخت .سینه سفید مثل بلور منم نوک سینشو با زبون قلقلک میدادم که دستمو اروم بردم زیر دامنش از روی شورت اروم کسشو یه کم مالیدم که کمک داشت شورتش خیس میشد خیلی داغ شده بودیم از نوک سینه خوردم و لیس زدم تا بالای کسش.بعد دامنو در اوردم وای توپولی کسش از زیر شورت یه تصویر نازی داشت که نگو.دیونه وار شورتشو در اوردم و شروع به خوردن کسش کردم چنگ میزد به موهامو جیغ میکشید منم واقعا از خوردنش سیر نمیشدم انگشتمو که کردم تو کسش منو کشید بال گفت بسه دیگه نوبت منه .منم لباش خوردم بعد چرخوند منو نشست رو پاهم چند بار دست کشید رو سینه و شکمم بعد رفت پایین کمر بندمو باز کرد شلوارمو که در اورد کیرم داشت می ترکید.از زیر شرت درش اورد چشماشو بست شروع کرد به خوردنش چند دقیقه حرفی ساک زد برام و بعد خودشو کشید بالا اروم نشست رو کیرم وای چه کس تنگ و داغی انقدر تنگ بود که به زور کیرم جا شد.بعد اروم بالا پایین میرفت.خیلی حس خوبی بود .پنج دقیقه ای اینجوری گذشت احساس کردم که کسش بیشتر داره خیس میشه.هلشد دادم عقب و خوابید پاهشو باز گرفته بود بالا واقعا حرفه ای بود چند بار کردم تو کسش کامل کشیدم بیرون بعد شروع کردم به تلمبه زدن ندا دیگه تو اسمونا بود چشماشو بسته بود منم محکم تر و سریعتر میزدم صدای ناله هاش بلتد تر شده بود سینه هاش پرت میشدن بالا و پایین از شدت ضربه ها...خودش دست انداخت بالای کسشو میمالید منم بدون یه لحظه توقف فقط تو کسش عقب جلو میکردم سینه هاشو محکم گرفته بودم که یه دفعه بدنش لرزید منم کشیدم بیرون ابی کمی از کسش ریخت بیرون چند لحظه صبر کردم یه کم که اروم شد یواش کیرمو مالیدم به کسش بعد فشار دادم تو خوابیدم روش لباش خوردم.چند بار اروم عقب جلو کردم و چرخوندمش چهار دست و پا بود که کردم تو کسش با تمام قدرتم میکرد چیزی نمونده بود منم ارضا بشم ولی دوست نداشتم ابمو بیرون بریزم میدونستم که نمیذاره تو کسش خودمو خالی کنم .شروع کردم به مالیدن سورخ کونش خودش فهمید که کون میخوام .بهش گفتم کامل داراز بکشه یه بالش هم گذاشتم زیر شکمش حسابی کونشو خیس کردم ولی باز کیرم نمیرفت داخلش فقط سرش رفته بود از درد داشت جیغ میکشید بهش گفتم ندا اگه نمیتونی بیخال بشیم خودش خواست گفت نه تو ادامه بده به زور خیلی ارم کیرمو جا کردم چند لحظه تکونش ندادم بعد شروع کردم انقدر تنگ بود که دو سه دقیقه بیشتر طول نکشید که خوابیدم روش تکون میدادم و ابمو میرختم تو کون ندا اونم با صدای جیغش دیونم میکرد هر چی تو وجودم بود ریختم تو کونش و از حال رفتم بعد از چند دقیقه بلند شدم.ندا رفت دستشویی وقتی برگشت لبمو یه گاز کوچولو گرفت و گفت دوستت دارم. واین رابطه زیبا همچنان ادامه دارد.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#842
Posted: 17 Nov 2014 23:35
شوهر خاله خوش کیر
سلام اسم من نداست ۲۵ سالمه در کل از نوجوونی دختر شیطونی بودم و در بیست سالگی هم اوپن شدم.همیشه دور و برم پسرا و مردای جور و واجور بودن.خانوادم هم زیاد رو این مسایل بهم گیر نمیدادم.روز و شب و خوش میگذروندم.اما ماجرای سکس با شوهر خالم برمیگرده به شش ماه پیش،شوهر خالم یه مرده سی و پنج ساله و واقعا خوشتیپه همیشه دلم میخواست بدونم سکس باهاش چه حالی میده. شش ماه پیش من کلاس ویولن بودم و اون روز هم ماشین و با خودم نبرده بودم.مادرم بهم زنگ زد که همگی قراره برن ویلای کنار دریامون تو بابلسر و شوهر خالم آقا شهرام هم بعد کلاس میاد دنبالم.
کلی ذوق کردم و قبله اینکه بیاد آرایشم و غلیظ تر کردم پایین کلاس منتظرش شدم.دلم میخواست امروز دیگه با هم باشیم میدونستم اونم از خداشه.بالاخره رسید و سواره ماشین شدم بعد از احوالپرسی شروع کرد به گفتنه این که چقد خوشگل شدم و منم واسش عشوه میومدم.تو راه جاده دریا بودیم که دستش و روی پاهام حس کردم نگاش کردم گفت ندا دوستت دارم دارم میمیرم که اون کسه نازت و بمالم.بعد از روی شلوار شروع کرد به مالیدنه کسم ولی چون موقع رانندگی تعادل نداشت پیچید تو یه فرعی خلوت.هوا کم کم داشت تاریک میشد.شوهر خالم همونطور که دستش روی کسم بود ازم لب میگرفت منم خودم در اختیارش گذاشتم زیر گلوم و میلیسید.دکمه های مانتو رو باز کرد و چنگ زد به سینه هام و تاپم و سوتینم و جر داد واقعا حشری شده بود تو ماشین هم یکم جا تنگه ولی اون بیخیاله همه سینه هامو میلیسید آه و نالم دیوونه ترش میکرد نوکه سینه هام و تند تند میک میزد تو همون حالت دستشو برد تو شورتم و به کسم چنگ زد
دیگه حالم عجیب خراب بود بهم گفت جنده خانوم حیفه این کس نبود ازم دریغ کردی گفت تو ماشین نمیشه بریم ویلای دوستم کسی نیست.وقتی رسیدیم بدون معطلی من و برد تو اتاق خواب و انداخت رو تخت لختم کرد وقتی کسم و دید آب از لب و لوچش اومد یه لیس از کسم زد گفت دختر چه کسه شیرینی داری بعد شروع کرد به لیسیدن کسم داشتم از شهوت میمردم فقط ناله میکردم کسم تو دهنه شوهر خالم بود اونم داشت چوچولم و میک میزد زبونش و لوله کرد فرستاد تو کسم داشتم دیوانه میشدم گفتم کیر میخوام شهرام گفت جووون جنده خانوم سریع شورتشو در آورد و کیره کلفتش و کرد تو کسم یه جیغه بلند زدم اونم مثله وحشی ها عقب جلو میکرد و داد میزد بعد یه ربع تلمبه زدن آبشو تو کسم خالی کرد...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 10767
#843
Posted: 19 Nov 2014 23:15
دخترعموی بندرعباسی
اسم من امیر هست بچه بندر عباسم ؛ اینی که میخوام تعریف کنم مربوط به سال 1392 یعنی سال قبله..ولی هنوزم این رابطه ادامه اداره یه دختر عمو دارم اسمش مونسه البته شوهر داره و سنش از من خیلی بیشتره اون سی و خردی سالش میشه من 22 سالمه..یه بار خونمون بودم.جلو بابام گفتم بزار یه زنگی بزنم به مونسسر به سرش بذارم..تا قبلش من هیچ رابطه صمیمی و تنگا تنگی با مونس نداشتم..زنگ زدم بهش الکی گفتم گوشی مونس خانوم گفت بعله بفرمایید..منم گفتم من همونیم که امروز تو سوپر مارکت دیدی بهت لبخند زد..خدا میدونه به چه زحمتی شمارتو گیر آوردم..اینو ک گفتم همه خندیدن منم خندم گرفت دیگه فهمید سرکاریه..قطع کردم..بعد مامانم زنگ زد گفت...همین امیر بود بهت زنگ زد گفتم بی تربیتی نکن مگه ب حرف من گوش میده اخه..مامانم که قط کرد گفت مونس گفته تلافی میکنه و کارمو بی جواب نمی ذاره منم که از خدا خواسته..یه روزی گذشت ندیدم زنگ بزنه یا چیزی اس دادم بهش گفتم چیشد پس؟من منتظرم تلافی کنیا..خندید..از همون موقع دیگه باش گرم گرفتم.شوخی میکرد ..شوخی میکردم..و از این حرفا تا اینکه یه شب موقع شب بخیر گفتم شبت شیک بوس بای اونم گفت: اوووووو پیشرفت کردی؛بوس بلد شدی..منم گفتم اره پس چی..بحث بوس رو برای روزای آینده باز کرده بودم..یه جورایی احساس میکردم مونس بدش نمیاد خوششم میاد..بهش گفتم تو انقد به بوس فرستادنام چراغ سبز نشون میدی واقعا بوسم میدی یا خسیسی همین جوری با اس فقط میدی که من دلخور نشم..به شوخی گفت میدم بابا چرا ندم..تو امیر جونمی..من گفتم مونس نخند دارم جدی حرف میزنم..من بوس میخوام..یهو یه سکوتی کرد گفت : تو راس راسکی نمیگی که! گفتم چرا راست میگم..من بوس میخوام..گفت باشه حرفی ندارم..بیا بگیر.دیدم ممانعتی نداره واسه بوسیدنش گفتم برم جلوتر..گفتم وقتی بوسیدم من کنترلم رو از دست میدما..گفت مثلا از دست بدی چی کار میکنی؟ترسیدم بگم میکنمت گفتم نکنه یهو ناراحت شه همه چیو خراب کنم..گفتم:وقتی بوسیدم خب بلا استثنا لبم میگیرم لب ک گرفتم باید گردنتم بوس کنم دیگه..دیگه داغ تر اگه بشم میام پایین تر..که یهو گفت نه امیر همون لب کافیه..پایین تر (سینه هام) فقط مال عاقامه..نمیشه..منم گفتم پس لب رو هم نمیخام دیگه بی خیال ولش کن اصلا نمیام..گفت:باز این امیرجون ما ناراحت شد..خب باشه باشه..قبول..انقد ذوق کرده بودم که نمیدونستم چی بگم از این مخ زدنش حدود یه هفته گذشت تا راهو چاره ای پیدا کنم برا خوردنش..دو تا بچه داره دختر و پسر..یکی ابتدایی..یکی دبیرستان..شیفت مدرسه ای ها رو پرسیدم فهمیدم بچه هاش هر دو شیفت عصر هستن و صب کسی خونشون نیست..شوهرشم که سر کار بود (تو اداره برق)بهش گفتم من صب میام گفت نمیشه گفتم چرا گفت فاطمه ساعت 7:30 با سرویس میره و11:45 دیگه خونست..گفتم اووووو چه خبره کلی وقت داریم..از ترسش بود که مبیگفت نه..خلاصه قبول کرد..خونه مونس اینا توی شهرک توانیر بعد از اسکله شهید رجایی بود..خونه ما هم چها راه نخل ناخدا..اونایی که بندر اومدن میدونن یکم این فاصله دوره..صب ساعت 7 از خواب بیدار شدم دیدم مونس اس داده چقد میخوابی خابالو..پاشو..اس دادم الان بیدار شدم دارم میام..یکم ته وجودم احساس خجالت داشتم میگفتم چه جوری اصلا شروع کنم من...تا حالا سکس هم نداشتم..تو ماشین بودم میرفتم..اس دادم وقتی اومدم تو اول باید بوسم کنیا..یکم نه نه کرد دیگه با اصرارم قبول کرد..رسیدم در شهرک..رفتم تو نگهبان گفت با کی کار دارین گفتم..منزل فلانی..گفت بفرمایین..رفتم جلو در..نگا کردم کلی دمپایی ریخته بود ترسیدم گفتم نکنه کسی باشه..در زدم.. مونس اومد درو وا کرد ..سلام کردم گفتم کسی اینجاست؟گفت نه گفتم پس این دمپاییا؟ گفت ترسیدی؟بابا اینا همین جوریه کسی نمی پوشه بیا داخل...دستمو گرفت کشید داخل..چفتک درو زد..پرده هم کشید...یهو اومد جلوم یه لب گرفت...دستو پاچه شدم گفتم خب حالا خب..خنددیم..گفتم یکم آب میدی بهم....تو آشپز ایستاده بودیم..آب میخوردم دیدم روشو کرده به طرف حال داره رو مجله رو میخونه که وقتی اومدم دست من بود! لیوان رو گذاشتم کنار اومدم چسبیدم از پشت بهش دست گذاشتم رو سینه هاش..دو سه تا لب داغ از هم گرفتیم.. مونس هیکل درشتی داشت..باسناش از پشت دامن مشکی قشنگ زده بود بیرون دستشو گرفتم بردم تو اتاق خوابوندمش..بلوزش رو کندم..یه سوتین مشکی پوشیده بود...بدون اینکه سوتین رو بکنم سینه هاش رو بزرو در آوردم از تو سوتین...شروع کردم به خوردن...اخخخخ ..نمیدونم سایز سینه هاش چقد بود..ولی از اندازه مشتام بیشتر بود..هر دو تا سینش رو توی دو تا دستام گرفته بودم روی هر دو لیس میزدم...انقد فیلم پورن نگا کرده بودم که همه کارام تقلیدی بود..دندونام رو میزدم به نوک سینش.. مونس هم چشاش رو بسته بود فقط خیلی آروم میگفت هومممم هومممم کیرم دیگه راست شده بود.بلند شدم شلوارمو کندم..گفتم شورتمو بکن بخور..شورتم رو کند..شرو کرد به خوردن..واییییییی..خیلی بد میخورد لامصب...کیرم داغ شده بود..ترسیدم آبم بیاد کیرم رو کشیدم عقب..گفتم انقد با زبون سر کیرم بازی میکنی الان آبم میاد که..خوابوندمش..کیرم خیسه خیس بود..گذاشتم لای سینش..با دو تا دستاش سینه هاشو فشار میداد به کیرم..منم عقب جلو میشدم..دوباره رفتم یکم جلوتر گذاشتم تو دهنش چن بار عقب جلو کردم تا ته حلقش که صدای هق هق از دهنش در میومد دراوردم کیرمو..دامنشو بالا زدم دیدم نمیصرفه...کندمش..یه شورت مشکی بود..با متن نمیشه وصفه این کون رو بکنی..یه کون و کس صاف و بی مو..کونش خیلی بزرگ بود و سفید انقد شل بود که تا دست میزدی بهش میلرزید..کیرمو گذاشتم دهنش خیسش کرد گذاشتم لای پاهاش هی عقب جلو میشدم ک خندید گفت نمی دونیا..گفتم چطور..(منو با شوهرش تو ذهنش مقایسه کرده بود.من مبتدی تر بودم.) اینو ک گفت حالتمو عوض کردم..خوابوندمش..پاهاش رو باز کردم کسش خیسه خیس بود کیرم رو آروم گذاشتم در کوسش خیلی راحت رفت تو اصلا تنگ نبود.. واسه همین پاهاش رو چسبوندم به هم گفتم با دستات پاهاتو بگیر.دستاشو آورد بالا زیر زانوهاشو گرفت.جونننننن چه کسی شده بود با اون رونای ناز و تپل؛ کیرم رو با سایش با دو تا رونش رسوندم به کسش؛کردم توش..واااااای کسش زیاد داغغغغغ بود یهو بیخود گفتم آیی.. مونس گفت جونننننن..امیرم ..بکن تا ته توش ..حرفاش داشت دیوونم میکرد..کیرم رو یواش تا ته کردم توش...یواش یواش عقب جلو میشدم..خواستم ادای فیلما رو در بیارم..کیرمو کامل از کسش کشیدم بیرون..دوباره کردم توش تا ته..آه مونس بلند شد..یهو خودشو کشید عقب گفتم چی شده ؟ کاندوم دستش بود..کشید رو کیرم گفت این شرطه عقله..خخ..دو باره همون حرکتو تکرار کردم کیرمو کامل میاوردم بیرون دوباره تا ته میکردم تو کسش.. مونس داغه داغ بود..نفس نفس میزد..همین جور عقب جلو میشدم..سینه هاش تو دستم بود..(الانم کیرم راس شده)بش گفتم آبم بیاد یا بکنم گفت بکن..محکم کردم توش...یهو گفت آخ یواش امیر..دیگه نمیتونستم خودمو نگه دارم...تند تند میکردم..چشام دیگه خمار میشد..صدای برخورد خایه هام با نرمیه کون و سوراخ کون مونس و اه وناله هاش ادغام شده بود حرکاتم سریع و سریعتر شد تا یه دفعه تو کسش به سکون تبدیل شد...آبم آومده بود... مونس هنوز چشاش رو هم بود...یکم خوابیدم روش..کیرم هنوز تو کسش بود...گفتم هنوزم نمیدونم بکنم؟...خندید گفت تو امیرمی... محشری..لبامو گاز زد..کیرم رو در آوردم..کاندوم پر بود..خودمونو تمیز کردیم..ساعتو ک دیدم ..دیدم تازه 10وخردی شده.. مونسم لباساش رو عوض کرد..با هم رفتیم بازار...بعد همون طرفی من رفتم خونمون دیگه... مونسم رفت خونشون..هنوزم که هنوزه با همیم..چن وقت یه بار که موقعیتش بشه...میکنمش.. به بد بودنش میتونین فحش بدین چون ادبیاتم خوب نیست ولی انصافا واقعی بود......... فداتون..
نوشته: امیر
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 9253
#844
Posted: 19 Nov 2014 23:21
نگاه سنگین
مطلبی که برای شما مینویسم مربوط میشه به 43 روز قبل.
من 5 ساله ازدواج کردم،مشکل خاصی هم تا الان نداشتم به اندازه کافی سکس دارم و مشکل جنسی و کمبود ارضا شدن و..... ندارم.اما........!!!
زنم یک خاله داره که بازنشسته ی آموزش و پرورشه، مدیر مدرسه دخترونه بوده.
خیلی خشک و خشن درحدی که معلم ها هم ازش حساب میبردن و میترسیدن. توی خانواده شون هم ازش میترسن و خواهر برادرهای کوچکش هم روی حرفش حرفی نمیزنن!! مشخصات: قد 160 وزن حدود 60 کیلو چشم :قهوه ایی روشن
خوش برخورد اما خشک و بی روح سن 58 سال و بازنشسته !! همیشه بلوز و شلوار میپوشه البته گشاد که اصلا اندامش معلوم نیست.3 تا بچه داره که همه ازدواج کردن و خودش تنها زندگی میکنه شوهرش 10 سال قبل به دلیل سکتهفوت کرده،خیلی گردش و مسافرت میره اهل ورزش هست و کوه نوردی و....
خلاصه حسابی حال میکنه و از دوران بازنشستگی خودش کمال استفاده رو میکنه.قبل از ازدواجم با همون تیپ و قیافه میدیدمش و برخوردمون کاملا عادی بود تا شب عروسی!!!!!! تالار دوطبقه بود و قسمت خانمها و آقایان جدا از هم. من به عنوان داماد رفتم طبقه دوم پیش عروس خانم و....که خودتون بارها دیدید. توی شلوغی و سروصدا که همه اومدن تبریک گفتن یهو خانمی رو دیدم که اصلا نمیشناختم کیه دقیق نگاه کردم دیدم خاله ی زنمه!!! شاخ درآوردم اندازه گوزن !!
وقتی باهام دست داد و تبریک گفت خشک شدم نتونستم جوابشو بدم !!
آرایشی کرده بود بینهایت آروم و ملایم موهای بلوند و اندامی باور نکردنی لباسی پوشیده بود به رنگ مشکی کاملا چسبون و تنگ که خط شورتش به راحتی دیده میشد لباسش از پشت چاک داشت تا بالای زانو ساق پاهاش کاملا دیده میشد پوست کرم رنگ بدون کوچکترین خط و خش سینه ها کاملا برجسته و کوچیک و........خلاصه ی کلام مانکن.
از اون شب به مدت 5 سال تمام من همیشه به یادش بودم و هرجا بود یواشکی نگاهش میکردم البته دیگه هیچ وقت اون لباسو ندیدم تنش و تموم شد هیچ رابطه گرم و صمیمانه ایی هم بین ما نبوده.
43 روز پیش دقیقا ساعت 6:42 دقیه عصر به خونه ما زنگ زد بعد از سلام و احوالپرسی گفت: سیم جارو برقی من خراب شده اگر برای شما زحمتی نیست بیاد ببرید تعمیرگاهی و جایی تا درستش کنند و.....منم قبول کردم با ماشین رفتم خونه اش. سلام و احوالپرسی و کاملا خشک و بی روح مثل همیشه.....
جارو برقی رو برداشتم که بیام بیرون گفت: بیزحمت تلوزیون منم جابجا کن سنگینه منم نمیتونم؛ خودش رفت پشت سر من وایساد و من LCD رو که 46 اینچ بود به سختی جابجا کردم (خاموش بود)توی صفحه سیاه تلوزیون چند لحظه به بدنش نگاه کردمو مثل همیشه یاد اون شب افتادم بنظرم 5 ثانیه طول کشید و از جلوش رفتم کنار تا خواستم خداحافظی کنم بهم گفت: خجالت نمیکشی؟؟
تو زن نداری؟ آدم نیستی؟تو مگه هم و سنو سال منی ؟ زنت بهت نمیرسه؟ارضا نمیشی ؟ یا چشم چرونی ؟ آخه چشم چرونم نیستی که !! من ندیدم به کسی دیگه نگاه کنی !! تو فکر میکنی و خرم نمیفهمم داری به چی و کی نگاه میکنی !! چرا از توی صفحه تلوزیون منو نگاه کردی !!؟؟ با اجازتون من سکته کردم گلوم خشک شد و نفس بند اومد از ترس روح از بدنم جدا شد.بهم گفت: 5 ساله داری همش به من نگاه میکنی از همون شب عروسیت!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فکرکردی من سنگینی نگاهتو نمیفهمم ؟؟
اون داشت حرف میزد و منم برای خودم رفتم توفکر دعوا با خانواده ی زن و کلانتری و دادگاه و طلاق و.........آبروریزی های بعدی و.....
بهم گفت : خجالت بکش برو از خونه ام بیرون و فکرنکن بابچه طرفی .آدم شو.
گفتم: خاله معذرت میخوام ببخشید بخدا من.....
بادستش اشاره کرد برو بیرون.تا خونه ما 1 ربع راهه اما من 1ساعته رفتم چون همش فکر این بودم که الان خانواده زنم توی خونه هستن و جنگ و دعوا و....اونم بخاطر زنی که همه ازش حساب میبرن و مثل سگ ازش میترسن.
رسیدم خونه خبری نبود اما توی دلم آآآآآآشوب بود.فردا جارو برقی رو دادم درست کردن و 3روز بعد بردم خونه شون تحویل دادم فقط سلام کردم و جارو گذاشتم دم در ورودی ،سلام و تشکر و در بسته شد.
توراه خونه بهم زنگ زد و تلفنی نصیهتم کرد 22 دقیقه طول کشید.
آخرش گفت: چرا به اندام من نگاه میکنی راستشو بگو ؟ گفتم : اون شب که شمارو دیدم یاد فیلم تمرینات ورزشی (جین فوندا) افتادم و بدن شما مثل اوونه.
گفت: از کجا میشناسیش؟ گفتم سی دی تمریناتشو دیدم...گفت: منم با اون تمرین میکنم کمی مکث کرد و گفت: اگر بدن منو ببینی قول میدی دیگه چشمات دنبالم نباشه و بری دنبال کارت و زنو زندگیت؟؟ گفتم: بله خاله قول میدم.
گفت: چندتا شرط داره باید قبول کنی.(دقیقا عین جملات رو مینویسم)
1- وقتی اومدی توی خونه باید چراغ خاموش باشه و چشم توچشم نشیم.
2-اسم منو صدا نزنی و حتی بهم نگی خاله.
3- فکر اون کارم (منظورش سکس بود) اصلا نکن.
4-سمت صورتم نیا اگر خواستی جایی از بدنمو ببوسی مانعی نداره.
گفتم: خب توی تاریکی چطوری ببینم؟!!!!؟؟
گفت : لمس کن با دستات اما لباس در نمیاری به هیچ عنوان.
اون شرم و حیا و پرده ایی که بین ما توی خانواده هست باید بمونه.
قبول کردم و برگشتم سمت خونه اش.
رسیدم و زنگ زدم در با آیفون باز شد رفتم جلوی واحدش لای درب ورودی باز بود و کاملا تاریک دست و پام یخ کرده بود مثل جسد!! آب توی بدنم نبود منجمد شده بودم؛ بسمت اتاق خواب رفتم توی تاریکی دیدم روی تخت دراز کشیده و پتو مسافرتی کشیده روش آروم رفتم جلو و پتو رو به آرومی از روی پاهاش کشیدم به سمت پایین تا بدنش رو لمس کنم چشمام به تاریکی عادت کرد و 10% قدرت دید داشتم .کنار تخت نشستم پایین پاهاش و آروم دستمو کشیدم روی ساق پاش .
دقیقا مثل اینکه پیکره تراشهای ایتالیایی از سنگ بدنشو تراشیده باشن و موم و چرم کشیده باشن روش.کاملا سفت و صاف و سیقلی در عین نرمی کاملا عضلات سفتی داشت به سمت بالا رفتم و به ران و کس رسیدم و لمس کردم داشتم از خوشحالی و ترس قبض روح میشدم اصلا 1ذره شکم نداشت فقط گفتم: ببوسم؟ سرشو تکون داد به علامت بله.باورتون نمیشه از ساق پا تا شکمو بینهایت بوسیدم.سینه هاش هنوز سفت و برجسته بودن وقتی لمس کردم دلم میخواست سرمو به دیوار بکوبم آروم دست به کمرش گذاشتم و اونم متوجه شد باید برگرده؛
برگشت و از پشت گردن تا قوزک پاشو لمس کردم کاملا سفت و عضلانی و لطیف بود وااااای کونش گرمترین کون دنیا بود و من از گردن تا قوزک پاشو بینهایت بوسیدم از پشت دست کردم لای پاش و اونم پاشو باز کرد.یک تکه گوشت نرم و نازک مثل دختر بچه ها وسط پاش بود کمی انگشتمو کشیدم روش ؛کمی خیس شد لبه های کس نداشت(از بس کوچیک بود انگار نداره)برگردوندمش به حالت اول و پاشو باز کردم کس نازشو بوسیدم انگشتمو خواستم بکنم توش که بادستش دستمو زد کنار . کسش بوی عطر خاصی میداد که کیرمو به حالت انفجار رسونده بود اما جرات نداشتم کاری کنم.
بدنش بعد از 1 ساعت کاملا داغ شده بود کسشو حدود 10 دقیقه بوسیدم و میلیسیدم که آب نسبتا ولرمی از توش میومد بصورت قطره قطره بدنش میلرزید اما عکس العملی نشون نمیداد فقط نفسهای بلند میکشید.
زبونمو محکم میکشیدم روش که دیدم داره میلرزه سرم وسط پاهاش بود که محکم پاهاشو به سرم چسبوند و آه بلندی کشید و ارضا شد بعد از چند دقیقه دوباره بدنشو شروع کردم به بوسیدن و لمس کردن با دستش سرمو هدایت کرد به سمت کس و منم فهمیدم دوباره باید بخورم تا ارضا بشه نمیدونم چقدر طول کشی تا بار دوم ارضا شد اما دفعه دوم جیغ کشی و آب زیادی ازش اومد.
روی تخت دارز کشید به من اشاره کرد برم بیرون . منم در کمال آرامش و خوشحالی و ذوق از خونه زدم بیرون بالاخره تونستم اون اندامی که همیشه دوست داشتم ببینم رو نه تنها لمس کنم بلکه ببوسم و ارضا کنم.
توی 43 روز گذشته 4-5 بار همدیگرو دیدیم و اون همون آدم قبلی هست اما من اون آدم قبلی نیستم چون اصلا 100% از فکرش اومدم بیرون.
خودش هم فهمیده که نگاه سنگین منم وجود نداره...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#845
Posted: 19 Nov 2014 23:25
گاییدن کون دخترعمم
سلام به دوستان عزیز...
من سعید هستم یه پسر ۱۹ ساله که خواهر و برادر ندارم وبه همین دلیل زیاد بادخترای فامیل میپرم....داستان من وسمانه از وقتی شروع شد که من داشتم واسه کنکور درس میخوندم(راستشو بخواین از ۱۷سالگی تا به اونروز کفش بودم ).سمانه دختری بود با قد ۱۶۰,کون تپل,کمر باریک,سینه های خوش فرن,پوست سفید,,,,خلاصه هر وقت میدیدمش اونقدر کیرم شق میشد که باید جلق میزدم...اون ۲۲سالش بود و همیشه تو درسام کمکم میکرد ولی من جراتشو نداشتم بهش دست بزنم...
خلاصه یه روز که داشتم واسه کنکور میخوندم به سرم زد بهش زنگ بزنم که بیاد خونمون و واسم طبق معمول درس بگه...اون ساعت ۶بعد ازظهر فصل پاییز اومد خونمون...اون واسم راجب کتاب میگفت ولی من سینه هاشو دید میزدم,فک کنم خودشم فهمیده بود که من تو کفشم اما به روی خودش نمیاورد...اونشب تا قبل شام واسم درس توضیح داد و بعد شام پدر و مادرم قرار شد برن خونه پدر بزرگم که ۵کیلومتر با خونه ما فاصله دارن...منم قصد داشتم اونشب دلو به دریا بزنم و شانسمو امتحان کنم...پدر و مادرم رفتن و من موندمو سمانه جون.داشت واسم درس توضیح میداد که با بی حوصله گی بهش گفتم بیا بریم تلویزیون نگاه کنیم وقت واسه درس زیاده و سمانه هم قبول کرد.رو مبل نشستیم و درحال نگاه کردن شبکه جم بودیم که کیرم کون سمانه رو میخواست.یکم بهش نزدیک شدم و بهش به شوخی گفتم:کی میخوای شوهر کنی بری پی کارت؟گفت:قصد ازدواج ندارم,بهش بازم به شوخی گفتم:بامن از دواج میکنی؟خندیدو هیچی نگفت و فیل نگاه کرد.من دیگه حساب کار دستم اومده بود و نزدیک تر شدم و دستمو انداختم پشت سرش و با دست لپشو میکشیدم و اون فقط میخندید و هیچی نمیگفت...
منم دیگه خیلی شهوتی شده بودم و دیگه دلو زدم به دریا و صورتمو بردم جلوی صورتش و لبامو به لباش,چسبوندم,وقتی فهمیدم که عکس العملی از خودش نشون نمیده شروع کردم به خوردن لباش,بعداز چند دقیقه اونم دستشو انداخت دور گردنم و با زبونش بالبام بازی میکرد...من دیگه طاقت نداشتم و بغلش کردم که ببرمش تو اتاق که اگه خونوادم بر گشتن زود جمعو جور کنیم که سمانه باصدای نازک گفت:نه نمیخوام,دوس ندارم,ولم کن,,,من که کاملا شهوتی بودم به این حرفا گوش نمیدادم.روی تختم درازش کردم و دوباره شروع کردم به خوردن لباش و با دوتا دستام سینه هاشو فشار میدادم و اون فقط میگفت:الان میان.نکن,,,چون وقت کم بود شروع کردم به در آوردن تیشرتش...وسوتینشو در آوردم و سینه هاشو میخوردم و اون ناله میکرد..رفتم سراغ کسش,شرت و شلوارشو باهم در آوردم و سمانه گفت:چیکار میکنی دیوونه؟؟نکنه میخوای بکنی!الان بر میگردن,منم یکم التماس کردم و ازش لب گرفتم نا رازی شد.با دستام حسابی کسشو مالیدم,کسش خیلی خیس بود,سمانه همش ای و اوی میکرد و میگفت:زود بکن دیگه,بجنب,منم لباسامو تو ۱۰ثانیه در آوردم و وقتی کیرمو دید تعجب کرد,گفت:این کیر آدمه یا اسب!بهش گفتم فرقی نداره,بهر حال این امشب میخواد باکونت حال کنه و اونم خندید.
روی تخت برش گردوندم..وایییی چه کون تمیزی داشت,چقد سفید بود لامصب,,,سر کیر تف زدم و بهش گفتم باز کن,کیرمو گذاشتم رو سو راخش و فشار دادم و لی نمیرفت...رفتم از تو کشو وازلین آوردم و باتاش سوراخشو نرم کردم.کونش خیلی تنگ بود با انگشت یکم نرمش کردم که کیرم راحت بره تو...کیرمو گذاشتم رو سو راخش و بایه فشار سر کیرم رفت تو ,سمانه دادش بلند شد.باصدای بلند میگفت درش بیار و جیغ میزد..منم بهش رحم نکردم وجلوی رهنشو گرفتم و خوابیدم رو پشتش و کیر ۲۰سانتیم تا آخر رفت تو کونش.یک دقیقه تو همون حالت واستادم تا صداشو قط کنه.دستو از روی دهنش برداشتم و گفت:دیوونه پارم کردی,فک کنم کونم خون اومد,سعید کونم میسوزه درش بیار,,,
از روش بلند شدم و دیدم که بلههه کونش خون اومده با دستمال کاغذی پاکش کردم و یکم دیگه وازلین زدم دور سوراخش,تو حالت سگی قرارش دادم و ایندفعه کیرم راحت رفت تو...شروع کردم به تلمبه زدن.سمانه هی میگفتش پارم کردی,بسه,آه,آی.منم بدتر حشری میشدم وسر عتمو بالا میبردم داشت آبم میومد,سرعتمو بردم بالا و تموم آبمو تو کون سفیدش خالی کردم,,,خلاصه ازش دوباره لب گرفتم و تشکر کردم,,,او همیشه واسه توضیح دادن درس به من میاد خونمون و منم بعضی او قات شیطونی میکنم,...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#846
Posted: 19 Nov 2014 23:31
سکس با خواهر کوچیکه زنم
سلام
شایان هستم و خاطره ی که تعریف میکنم واسه 5 سال پیشه و خیلی به یادش هنوز هم تو سکسام حال میکنم بخونید و حالشو ببرید البته حوصله ی تایپ ندارم خیلی خلاصه مینویسم به کیر و کوس خودتون ببخشید کون گشادمو.
ده ساله ازدواج کردم همسرم از شهرستان بود که باهاش دوست شده بودم و بعد کلی داستان رفتم خواستگاری دیدم چه خانواده پر جمعیتی دارن،خلاصه بعد دو سال نامزدی ازدواج کردم الانم همه چی خوبه. و اما خواهر کوچیکیه زنم که اون موقع من 25 سالم بود و اون 16 سالش قدش از 4 تا خواهر دیگش بلند تر و واقعا از همشون زیباتر قد فکر کنم 180 باسن درشت سینه تقریبا 80 سبزه لبو و صورت که نگو محشر از همون اول این از من خیلی خوشش اومده بود مثل همه ولی یه فاز بالاتر اینو همیشه از رفتار و حرکاتش متوجه میشدم بعد از ازدواجم یه چند سالی گذش و یه روز این خواهر کوچیکه با مادر زنم اومدن تهران عیادت یکی از بستگان و زنگ زد به من که اومدیم تهران و دو روز دیگه میاییم پیشتون شبش من و همسرم رفتیم ملاقات و اینا رو هم اونجا دیدیم وای چه خوشگل تر شده بود و یه تیپ باهال زده بود و منم که از روز اول تو کفش بودم و به هر روشی که بگی تلاش میکردم دیدش بزنم.
خلاصه شماره موبایلشم حالا داشتم فرداش اس دادم که شیطون چه خوشگل تر شدی و فلان و اینا حسابی ذوق کرد و من رفتم تو مخ زنی بهش گفتم خیلی خوبه که اومدی تو این چند سال چرا نیومده بودید و از این حرفا شب قبل از این که بیان خونه ی ما براش اس دادم که من از روز اول که اومدم و تو رو دیدم واقعا ازت خوشم اومد و میخام یه چیزی بهت بگم زد چی !! گفتم من دوست دارم عاشقتم و خیلی محشری از همه خواهرات باهال تری و ... اول شوکه شده بود و موند تا فرداش که اومدن با هم ناهار رفتیم بیرون و گشت تو تهران دم غروب رسیدیم خونه زمستون بود من رفتم تو بهار خواب شومینه رو روشن کردم و ذغال گذاشتم و قلیون رو ردیف کردم و نشستم کشیدن همسرم که آشپزی میکرد مادرشم تلویزیون میدید به نازیلا گفتم بیا قلیون مادرش یه کم ناز کرد گفتم ولش کن بیاد بکشه چیکارش داری اونم تندی اومد.
جلو شومینه و قلیون و هوای سرد و حسابی گرم نگاهش شدم و مخ زنی شرو شد لامصب یه شلوار تغریبا جذب پوشیده بود کون و رون مثل هلو تو چش بود یه تی شرت هم تنش بود و حسابی پستونش خود نمایی میکرد معلوم بود سفت و سر بالاست بعد از کلی صحبت که من دوست دارم و میخامت و از اون انکار که نه نمیشه با هم دوست باشیم من به خواهرم خیانت نمیکنم و من گفتم ه خیانتی من دوست دارم میخایی خواهرتو طلاق بدم بیام تو رو بگیرم خلاصه مخشو زدم میدونستم عاشقمه از همه کارام خوشش میومد هر کاری میکردم کلی حال میکرد و تعریف میکرد دیدم شرایط ردیفه دستشو گرفتم و آروم میمالیدم یه کم ترس این که کسی نیاد مزاحممون بود ولی من خیلی حشرم بالاست حسابی هاتم که نگو قبل ازدواج روزی چند بار جق میزدم بعد ازدواج روزی شش بار یا بشتر سکس داشتم تو خونه بازم سیر نبودم، خلاصه من دیگه هیچی حالیم نبود سرمو بردم نزدیک و بوسش کردم کلی حال کرد ولی گفت دیوونه میان میبینن گفتم از شیشه تراس معلوم میشه بیان جم میکنیم و هیچ چی نگفت لبو گرفتم و شرو کردم عاشقانه خوردن جاتون خالی چه لبایی بود کیرم شده بود مثل سنگ ...
اروم سینش رو براش مالیدم وای چه سینه یی وای صفت سایز 80 نوکش محشر به اسرار دستمو کردم از یقش تو سینشو گرفتم به مالیدن محشر بود قاطی کرده بودم بد جور دیدم بد جوری حالش بد شده یه کم ور رفتم باهاش و ارئم از رو شلوار کسشم دست گرفتم جوووووووووون چه کسی توپول و توپ دیگه همسرم برامون چایی آورد و یه جوری جمش کردیم که نفهمید بعد چایی رفت و من به نازیلا گفتم شب گوشیتو بزار رو ویبره زنگ زدم بیا پیشم اول گفت نه ولی بعدش ساکت شد میدونستم حر چی بگم نه نمیگه. من بعد شام زود رفتم تو اتاق خوابیدم و مادر و دو تا دختر تو هال خابیدن ساعتای 3 بود بیدار شدم تا بهش اس دادم زودی جواب داد گفتم بیا و هی میگفت میترسم گفتم بدو لوس نشو و درو باز کردم و اونم زودی اومد تو و در رو بستم جان کیرم داشت میترکید از بس حشرم بالا بود بقلش کردم و بردمش زیر پتو و خوابیدم روش و شرو کردم به لب گرفتن خیلی لبش باهاله واقعا یه چیز دیگست من زیاد کس کردم تو عمرم ولی این یه چیز دیگست سریع شلوارمو در اوردم و تیشرتش رو دادم بالا و دامنشو دادام بالا کیرمو گذاشتم لای پاش و خوابیدم روش و شرو کردم به خوردن لب و پستوناش و کیرمو از رو شرت رو کسش بالا پایین میکردم ،کسش همین خیس بود که شرتش حسابی خیس شده بود و حسابی کیرم داشت صفا میکرد وای نمیدونید چی بود خواهر زن خوشگلم تو اتاقم بود و زیرم همیشه به عشق همچین روزی جق میزدم ابم دو برابر میپاشید<حیف فرصت نبود با ارامش ردیفش کنم و اونم بد میترسید همش میگفت بسه، یه اشتباهی کردم که بعدها باعث شد از سکس با من بترسه با عجله برش گردوندم و تف زدم سر کیرم و یه کمم به کونش و اروم سر کیرمو فشار دادم رو سوراخ کونش و گفتم شل کن اونم حشری و ولو زیرم بود اروم سرش که رفت تو یه کم خودشو جم کرد دستمو کردم زیرش و کوسشو مالیدم خیس خیس بود دستم پر آبش شده بود و حسابی ایز بود و داغ کسشم تپل بود و حسابی هم تمیز کاش میشد و وقت بود میخوردمش براش...
یه کم مالیدم کوسشو کردم کیرمو تو کونش و چند تا تلمبه که زدم ابمو با فشار پاشید تو کونش و اروم روش خوابیدم و یه کم کوسشو مالیدم اونم که همون اول ابش اومده بود واقعا اونم حشری بود از سر شب که مالیده بودمش نخابیده بود و خودشو میمالیده تا بیاد پیشم تو ای فرصت کم حسابی ابش ریخته بود بیرون تشکم خیس شده بود فخلاصه از روش پاشدم و برگشت و خابیدم روش و یه کم بوسش کردم و گفتم خوب بود ؟گفت اره ولی درد داشت اذیت شدم معذرت خواهی کردم و بوسش کردم و از ترس این که کسی بیدار نشه فرستادمش رفت و اس بازی میکردیم و ازش معذرت خواهی کردم و اونم گفت عیبی نداره ولی حال داد یه کم اس سکی دادم و از کس و کون وپستونش تعریف کردم و گفتم هنوز کیرم نخابیده و دلم میخاد بخابم پیشت که از خدا خاسته باز پاشد اومد و جاتون خالی دوباره کردم تو کونش و ابم و باز خالی کردم تو کونش وای که بهترین شب زندگیم بود و فراش رفتن شهرستان و تلفنی در اتباط بودیم و بعد از مدتی رفتیم خونشون یه هفته بمونیم که بعضی شبا میومد تو انباری و میکردمش که اونارم شاید تعریف کنم . الان دو ساله ازدواج کرده و من در حسرت کس تپلشم همدیگه رو میبینیم حس و نگاهمون هموز خاصه دنبال فرصتم کسشو بکنم و حسابی بخورمشون.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#847
Posted: 25 Nov 2014 22:37
کس لیسی برای خواهر زنم
سلام . داستانی که میخوام براتون تعریف میکنم مربوط به 4 ماه قبل میشه .اسمم سروشه و 2 ساله که با همسرم ازدواج کردم و هنوز عقدیم. 24 سالمه . 179 قدمه و 74 کیلو وزنم . خانواده همسر من یک خانواده پنج نفرست . خدارو شکر برادر زن ندارم. 2 تا خواهر زن دارم . یکی متولد 70 و یکی 76 . اسم همسرم سمیه و اسم خواهر زنام سارا و سمیراست . سارا 23 سالشه و یک سال از همسر من کوچکتره . خواهر خانومام جلو من راحتن و حجاب ندارن . با لباس های توی خونه جلو من میگردن . اوایل کمی برام غیر نرمال یود اما پس از گذر زمان برام عادی شده بود . خونه پدرزنم 2 طبقست که از هم مجزاست و در پیلوت از هم جدا میشه . طبقه پایین اتاق همسرم ، ساراه و نشیمن خصوصیه در طبقه بالا پدیرایی ، اتاق سمیرا و اتاق خواب پدرزن و مادرزنمه . دیوار به دیوار بودن اتاق ما و سارا از همون اول برای من یک دردسر بود ، چون من و سمیه نمی تونستیم صدامون و بیش از حد موقع سکس بالا ببریم و معذب بودیم . اما شک نداشتم که سارا با توجه به اقتضاء سنش سعی میکنه که به صدای ما گوش کنه . در ابتدا توجه من به سارا از روی شهوت نبود .
یک رابطه صمیمی اما با رعایت حرمت ها . طی 1/5 سال اخیر اتفاقاتی رخ داد که داشت من رو به ایجاد رابطه با سارا راغب می کرد . مثلا یک بار صبح جمعه من و سمیه برای صرف صبحانه به طبقه بالا رفتیم و متوجه شدیم پدر زن و مادرزنم به اتفاق دخترا خونه نیستن . ما هم با ذوق فراوان صبحانه را سریع خوردیم و برای یک سکس راحت سریع به اتاق برگشتیم . یک سکس به یاد موندنی بود . بعد از اتمام سکسمون من میخواستم به سرویس برم و خودمو تمیز کنم . سمیه سرکی کشید و مطمئن شد ماشین در پارکینگ نیست . منم با یک شرت و تیشرت به سمت سرویس به راه افتادم که یکدفعه سارا از اتاقش بیرون اومد . برای یک لحظه هردو خشکمون زد و به هم خیره شدیم . سارا سریع به اتاق برگشت و من هم پس از رفتن به دستشویی به اتاقمون اومدم . همسرم متوجه پریشونیم شده بود اما من افت توان پس از سکس رو بهانه کردم تا چیزی نفهمه .
سریع تو viber از سارا عذر خواستم و گفتم که من و سمیه فکر کردیم تو هم با مامان و بابا و سمیرا رفتین بیرون . اون هم خیلی عادی برخورد کر و گفت این چه حرفیه ؟ اتفاقه ... پیش میاد منم ازش خواستم سمیه از این قضیه بویی نبره و اونم متعاقبا همین رو از من خواست . دقایقی بعد سمیه رفت دستشویی که خودش رو بشوره . وقتی برگشت از خجالت سرخ شده بود و اون گونه های بانمکش نشونه شرمش بود . ازش پرسیدم چیزی شده ؟ گفت آبرومون رفت . سارا خونه بوده . منم گفتم حتما خواب بوده و چیزی نشنیده . یک بار من سرزده اونجا رفتم . حدود 10 صبح بود ...بعد از یک احوال پرسی مختصر با مادر خانومم به اتاق همسرم رفتم . بیدارش کردم و کمی حرف زدیم . در حال بوسیدن هم بودیم که یکدفعه در باز شد و سارا با یک شلوار جین مشکی و یک سوتین اومد داخل اتاق ... بیچاره اومده بود از همسرم یک تاپ برای زیر مانتوش بگیره و حتی 1 درصد فکر نمی کرد منی که هر روز از 8 صبح تا 6 عصر شرکتم اون وقت صبح اونجا باشم . من سریع روم و برگردوندم و اون هم با یک جیغ کوتاه و عذر خواهی از اتاق خارج شد . سمیه میخواست بره سر وقتش که من نگهش داشتم و گفتم اون بیچاره که تقصیری نداره .
البته سارا هم باید در میزد و سمیه بیشتر از این ناراحت بود . این اولین بار بود که تا این حد افسارم از دستم خارج شده بود . چقدر بدن سمیه و سارا به هم شبیه بود . منی که شوهر سمیه بودم اگر عکس بدن سارا رو نشونم میدادم به سختی قادر بودم حدس بزنم که این بدن سمیه نیست . فرم و اندازه سینه ها کاملا مشابه بود . حتی رنگ پوست . سینه های سمیه هفتاد و پنجه . سارا هم قطعا 75 بود . البته قد سارا 2-3 سانت از سمیه کوتاهتره اما از روی ساپورت هایی که همیشه میپوشه میشه حدس زد که رونهاش کمی از سمیه درشت تر باشه . این رو بارها تو مجادله های سمیه و سارا سر قرض گرفتن شلواراشون از هم فهمیده بودم . سمیه 172 قدشه و 56 وزنشه ولی سارا کمی پایین تنش از پایین تنه سمیه درشت تره . به سارا حساس شده بودم ...پس از اونن اتفاق مدام رد نوک سینه هاش رو از روی لباسش با چشم دنبال می کردم . علی رغم چشم غره های مادر خانومم سارا هیچ وقت جلوی من زیر لباس های توی خونش سوتین نمی بست و این اصلا برام مهم نبود اما حالا قضیه متفاوت بود و از نبستن سوتین توسط سارا لذت می بردم .
تازه از سفر برگشته بودیم و شناسنامه و کارت ملیم توی چمدون تو اتاق خانومم بود . برای یک کار بانکی سریال شناسنامم رو لازم داشتم . به سمیه زنگ زدم . سر کلاس بود و رد تماس داد . اس زد سر کلاسم .. کاری داشتی . گفتم شناسنامم رو میخوام . گفت برو از خونه بردار ، مامان خونست . رفتم و زنگ زدم ، در باز شد . وقتی رفتم داخل سارا اومد و بهم سلام کرد . سراق مامان رو گرفتم که گفت رفته برای سمیرا خرید کنه . دلشوره وجودم رو فرا گرفت . پس کسی خونه نبود ... گفتم شناسنامم رو میخوام
سارا : مگه اینجاست
من : آره . تو اتاقه
سارا : وا... پس چرا وایستادی ؟ بیا بردار خوب رفتم تو اتاق و در رو بستم . داشتم دنبال شناسنامه می گشتم که تو viber برام پیام اومد . سارا بود .
سارا : سروش ؟
من : خل شدی ؟ چرا پیام میدی ؟ جان ؟
سارا : میخواستم باهات حرف بزنم اما حضوری روم نمیشه . واسه همین پیام دادم .
من : خوب بگو ... چیزی شده :
سارا : چیزی نشده به نظر خودت ؟ خودم رو زدم به اون راه
من : نه ... چی شده مثلا ؟
سارا : نگاهات ... رفتارات . تو عوض شدی . این منو میسوزونه . بعد از اون دو ماجرا کلا عوض شدی
من : میخواستی عوض نشم ؟ اتفاقات کمی نبوده ، ما خیلی ساده از کنارش گذشتیم .
سارا : میخوام تجربه کنم
من : چیرو؟
سارا : تورو ...
ساکت شدم . این دیوونه چی میگه ؟ جوابش رو ندادم . سریع شناسنامم رو پیدا کردم و اومدم بزنم بیرون . تا در رو باز کردم به خاطر تکیه سارا در ناگهانی باز شد و خورد به انگشت پام . از درد فریاد زدم و رو تخت نشستم . سریع و با اضطراب اومد کنارم نشست و دستش رو گذاشت روی پشتم . این اولین باری بود که بدنم رو لمس میکرد . گفتم تو دیوونه شدی ؟ تو مثل خواهر منی . به من حق بده که بعد از اون اتفاقا تحت تاثیر قرار بگیرم اما دلیل نمیشه ...0 حرفم رو قطع کرد .
سارا : پس من چی ؟ من مجردم ... جوونم ... دلم میخواد تجربه کنم . همیشه از غریبه ها می ترسیدم و این حس رو سرکوب می کردم اما از تو نمی ترسم . میخوام این حس رو با تو تجربه کنم . ساکت بودم ... گرمای دست سارا که حالا پهلوم رو لمس می کرد درد انگشتم رو از یادم برده بود . اومدم حرف بزنم که انگشت اشارشو روی لبم گذاشت و آروم اونو به داخل دهنم هل داد . وانشی نداشتم و فقط مفعول بودم . انگشتش رو از دهنم در آورد و کرد تو دهنش . سمیه همیشه با این کار آتیشم میزد . این دو خواهر رفتاراشونم مشابه بود . مغزم از کار افتاده بود . دست چپ سارا روی پهلوم رو نوازش می کرد و دست راستش رو روی سینم گذاشت . توان عقب نشینی نداشتم . سرم رو به راست چرخوندم و لبام رو روی لبهاش گذاشتم و شروع به بوسیدنش کردم . زبونش رو خیلی آماتور وارد دهنم کرد . دوست داشت تجربه کنه ، به همین دلیل خیلی بی گدار به آب میزد . دستم رو روی سینش گذاشتم و روی تخت خوابوندمش و مشغول بوسیدنش شدم . بوسه های داغ و خیس . هم زمان سینه خوش فرمش رو لمس می کردم . آروم زبونم رو از روی چونش لغزوندم و مشغول به لیسیدن گردنش شدم . مشخص بود که داره مقاومت می کنه تا صداش بلند نشه . دستم رو به پایین تیشرت سفیدش رسوندم و آروم از تنش خارجش کردم . خودش هم همکاری کرد . این برای اولین بار بود که سینه هاش رو یک مرد میدید . از شرم دستش روی سینه هاش بود . گفتم میخوای تمومش کنیم ؟ به سرعت دستش رو از روی سینه هاش برداشت و گفت نه . ادامه بده... مثل سیبی که از وسط دو نیم شده باشه . سینه هاش درست مثل سینه های سمیه بود ، فقط حاله دور یسنش کمی پهن تر بود .
آروم و با ظرافت سرم رو پایین آوردم و مشغول بوسیدن سینش شدم . کیرم که دیکه کاملا برجسته شده بود رو از بدنش جدا کردم و با قرار دادن زانوهام دو طرف بدنش مشغول به خوردن سینه هاش شدم . نوکش سفت شده بود و کاملا شق بود . دیگه نمی تونست صداش رو کنترل کنه . صورت منو به سینش فشار می داد . هنوز لباسام تنم بود ، داشتم روی شمکش رو می بوسیدم که بلند شد و مشغول باز کردن دکمه های پیراهنم شد . دستش رو روی سینه هام کشید و منو به خودش چسبوند . مجد لباشو بوسیم و اینبار سریع خودمو به شکمش رسوندم و مشغول لیس زدن شکم و نافش شدم . کمرش و از روی تخت بلند می کرد و ناله می کرد . دستم رو به کمر کشی شلوارکش رسوندم و اونو آروم از روی رون هاش پایین کشیدم . رون های پر و در شتی داشت . یک شرت مشکی اسپورت پاش بود و کشاله رون هاش کاملا از کنارش نمایان بود . کسش رو از روی شرت بوسیدم که ناگهان بدنش لرزید و جیغ کوتاهی کشید و ساکت شد . آروم و با احتیاط شرتش رو از پاش در آوردم ، کاملا لزج و داغ بود و بوی خاصش به مشام می رسید. کسش کمی تپل تر از مال سمیه بود و اصلا مویی نداشت . می دونستم اپیلاسیون می کنه . به خاطر صمیمیتی که بین من و همسرمه می دونستم که سارا حتی کسش رو هم اپیل می کنه .
کاری که سمیه ازش حراس داشت و همیشه تو حرفاش بیان می کرد که نمی دونم سارا به این سوسولی و لوسی چطور این درد رو تحمل می کنه . سرم رو که بردم پایین جا خورد . گفت میخوای چکار کنی؟ گفتم معلومه دیگه . مگه تا حالا فیلم پورن ندیدی . گفت چرا ، ولی کثیفه . با گذاشتن انگشت اشاره روی بینیم بهش فهموندم که باید ساکت باشه . من عاشق این کارم و همیشه کس سمیه رو هم با ولع میخورم . زبونم رو از پایین تا بالای کسش کشیدم ، سرش رو توی بالش فرو برده بود و بالش رو چنگ میزد . شروع به مکیدن لبه های کسش کردم . کلیتوریسش کاملا برجسته بود . تو این مورد با سمیه فرق داشت . کلیتوریس سارا بزرگتر از مال سمیه بود . بر گردوندمش و اونو در حالت داگی قرار دادم و مشغول لیسیدن کس و سوراخ کونش شدم و اون قسمت حساس حد فاصل سوراخ کون و کسش رو با ولع می خوردم هنوز 3-4 دقیقه از ارگاسم قبلیش نگذسته بود که مجدد ارضا شد و روی تخت ولو شد ...
پایان
نوشته: سروش
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#848
Posted: 25 Nov 2014 22:39
کردن دختر عموم تو خياطى
سلام
من محمد اهل يکى از شهرهاى جنوبى ايران هستم يه دختر عمو دارم به اسم سپیده که شغلش خياطى من 23سالمه و تونم 28سالشه و هنوز ازدواج نکرده شهر ما خيلى کوچيکه و فقط دختر عموم خياطى ميکنه و مغازس هم بغل خونه ما هست اون تو مغازش يه کولر ابى کوچک داشت و از خونه ما آب مياورد و داخل کولر ميريخت يه روز که من خودم تنها خونه بودم اومد اب ببره منم ديدم نميتونه ظرفه آب رو ببره رفتم تا کمکش کنم من بهش گفتم که يه شلوار دارم ميخام برام يه کم تنگ ترش کنه اون هم گفت که بايد برم داخل مغازه تا برام اندازشو بگيره که من گفتم نه تو مغازه شلوغه من نميام اونم گفت مشکلى نداره برو داخل خونه بپوش تا من برم متر رو بيارم من رفتم لباسم رو عوض کردم تا سپیده اومد نشست جلو من و شروع به اندازه گرفتن کرد همينجور که داشت اندازه ميگرفت دستش که ميخورد به بدنم حال من يه جورى ميشد...
تا اين که ديدم محمد کوچولو داره بلند ميشه سپیده اومد دور کمرمو اندازه بگيره که متوجه بلند شدن کيرم شد همين جور داشت ادامه ميداد که دستش خورد به کيرم من شهوتو از تو چشاش ميخوندم تموم شد ميخاست بره که تو راهرو که رفت من از پشت سر دستم رو رو باسنش کشيدم يه جا خورد گفت چکار ميکنى همينو که گفت من روم باز شدو دستش رو گرفتم اومد که نزاره دستم بهش برسه ولى من ديگه گرفته بودمش اوردمش تو حال دستم رو دور کمرش حلقه کردم اونم داشت زور ميزد تا خودشو نجات بده ولى معلوم بود که خودشم دوست داره دستمو کزاشتم رو سينه هاش و شروع کردم مالوندن ديگه شهوت تو چشاش داشت موج ميزد منم دکمه بلوزشو باز کردمو سينشو اوردم بيرون شروع کردم خوردن خيلى حال ميداد سفت شده بود يه دستمم گزاشتم رو باسنشو باهاش حال ميکردم بعد از چند دقيقه خوردن سينش اومدم که دامنشو بکشم پايين که نزاشت گفت چکار ميکنى من دختر گفتم ميدونم ميخام با يکم باهاش بازى کنم گفت فکر کردنو از سرت بيرون کن گفتم باشه دامنشو که کشيدم پايىن يه شلوارک مشکى زيرش پوشيده بود اونم در اوردم واااااى چى ميديم يه کس تپل باکمى مو که واقعا شهوتم رو چند برابر کرد کمى باهاش ور رفتم برش گردوندم با سوراخ کونش ور رفتم که گفت چکار دارى ميکنى ميخاست بلند بشه نزاشتم گرفتمش تو بغلم گفتم فقط چند دقيقه اگه درد داشت ولت ميکنم
با هزار جور خايمالى قبول کرد انگشتمو با اب کسش خيس کردم گزاشتم رو سوراخ کونش فشار دادم رفت تو داشت ناله ميکرد قسمم ميداد ولش نکردم بعد دو انگشتى بعد سه انگشتى وقتى ديدم خوب جا باز کرده کيرمو تف زدم گزاشتم در سوراخش که صداى جيغش رفت بالا ولى من داشتم ادامه ميدادم تا اخر کردم توش بعد وايسادم تا جا با کنه بعد از چند لحظه شروع کردم تلنبه زدن که ديگه داشت ميگفت اوووووف سوختم چند دقيقه بعد تمام ابمو خالى کردم رو باسنش بلند شد لباسشو پوشيد موقع راه رفتن پاشو از درد باز ميزاشت بهم گفت اين اولين و اخرين بار بود چند وقت پيش خودش دوباره اومد پيشم تا باهاش حال کنم باااى
نوشته: محمد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#849
Posted: 25 Nov 2014 23:34
ترفند من برای کردن زن داداشم
سلام
من سینا 32 ساله قد 177 متأهل داری فرزند هستم زنم هم خیلی خوشگله خیلی هم مومن اینا را گفتم که بهتر داستان منو درک کنید من بیشتر وقتا تو این سایت هستم البته بدور از چشم زنم و داستانها رو میخونم و همیشه تو کف کردن فامیل مونده بودم تااینکه یه روز فکر پلیدی به سرم زد داستان در مورد زن داداشم تینا هست که میخوم براتون بنویسم من یه داداش دارم که از خودم کوچیکتره و یه چند سالی بود ازدواج کرده زنش تینا یک سال ازش بزرگتر بود البته تو سن ولی قیافه اصلا چون بهش نمیخورد که بزرگتر باشه خلاصه تو اول زندگیشون خیلی با هم مشکل داشتن چون داداشم بچه خوشگل بود و زیاد شیطنت میکرد تینا خانم هم بو برده بود تو این چند سال هم هزارتا دوا ودرمون کردن که بچه دار بشن نشده بود این تینا خانم ما همیشه با لبخند و مهربونی با من رفتار میکرد البته متقابل بود و همیشه از من جلوی پدر ومادر تعریف میکرد میگفت که سینا خیلی خوبه بهترین بچه تونه و وو ....
زنم هم میانه خوبی با اون نداشت حالا بماند چرا دعواهای هم عروس و از این حرفا و بیشتر وقتا منو منع میکرد که رابطه ام با اون زیاد نباشه
یه روز تو عروسی برادر تینا خانوم که تو تالار هم بود ما هم دعوت بودیم بر حسب اتفاق چشمم به تینا افتاد چشمتون روز بد نبینه همون جا میخ کوب شدم چنان به خودش رسیده بود که هر بینده ای رو مجذوب خودش میکرد . این هیکل خوش تراش این سینه های اناری ( البته تو نیم تنه ای که تنش بود) وای هر روز بهش فکر میکردم از طرفی هم نمیتونستم رفت آمدم رو به خونشون زیاد کنم که بتونم کاری کنم خلاصه این روز ها گذشت تا اینکه یه روز داداشم زنگ زد به گوشیم و گفت آیفون خونمون خرابه میشه لطف کنی درستش کنی منم قبول کردم و گفتم فردا صبح ساعت 9 میام . وقتی قطع کرد خانمم کلی نق زد که به تو چه؟ بزار برقکار بگیرند و از این حرفا ولی کو گوش شنوا ؟ دیدن تینا خانوم هوش از سرم برده بود فردا ساعت 9 رفتم خونشون تینا تنها بود داداشم رفته بود سرکار منم رفتم نشستم تو حال و تینا چای آورد و نشست روبروم یه دامن و بلوز و یه روسروی تنش بود دامن مشخص بود فقط زیرش شرته بلوزش هم از این مردونه ها بود( سینه هاش داد میزد) روسری که سر کرده بود هر گاهی از سرش می افتاد ( راستی قدش 160 فکرکنم بود وزنش 50 یا 55 بود سایزهای سینه ها رو نمیدونم ولی محشر بود پوستش هم روشن بود ) البته میدونست واسه آیفون اومدم
سینا: تینا چه خبر از داداشت
تینا: سلامتی
سینا : عروسیش هم تموم شد ؟
تینا : آره تموم شد یکی دیگه کیف میکنه دردسرش مال ماست
سینا: چطورمگه؟
تینا: پول کادو و خرج های اضافه این ورو اون ور آرایشگاه همش واسه یه شب بود حالا ما موندیم قرض و قوله ها
سینا : پشیمونی؟
تینا: آره
سینا: تو که نباید پشیمون باشی ! چون یکه تاز عروسی خودت بودی
تینا: چطور مگه؟
سینا: تو اون شب هر کی نمیدونست فکر میکرد عروس شمایید اینقدر جذاب بودی که من مات تصویر ت شدم
تینا: هه هه هه برو بابا شوخی میکنی
سینا: جدی میگم خوش به حال داداشم
تینا : داداشت ؟ اون که ما رو تحویل نمیگیره
سینا : چیه دوباره به تیپ هم زدید؟
تینا: نه بابا دیگه کلاً نا امید شدم بزار هر غلطی بخواهد بکنه مگه توهم داداشش نیستی کاشکی مثل تو
سینا : مثل من ؟ بابا بی خیال ول کن برو جعبه ابزار رو بیار آیفون رو درست کنم الان دیر میشه
با یه ناز و عشوه گفت کجا آقا سینا درخدمتتون هستیم که قلبم داشت منفجرمیشد تا آوردن جعبه ابزار هزارتا فکر کردم جعبه رو داد بهم گفتم اگه بیکاری بیا کمک که قبول کرد داشتم کارم رو تموم میکردم که الکی گفتم تینا خانم بیا جلو من به ایست و این پیچ رو با پیچ گوشتی محکم بگیر نزار بیفته تا من اون یکی رو سفت کنم اون هم اومد دقیقاً جلوی من ایستاد من ها از رو سر او دستم رو رد کردم که مثلا پیچ رو سفت کنم که چسبیدم به پشتش یعنی دقیقاً از رو شلوار کیرم رو کونش بود هی بازی بازی میمالوندمش، کیرم دیگه شق بود و کاملا احساسش میکرد یه کم باسنش رو داد عقب بیشتر با او پیچها ور میرفتم که احساس میکردم تینا بدش نمیاد دامنش خیلی نرم بود و فشاری رو که کیرم رو کونش می اورد کاملا دامنش رو داده بود تو کونش و چاک کونش مشخص بود دیگه میخواستم برش گردونم ببوسمش که گوشی همرام زنگ خورد . زنم بود بعد از کلی حرف گفتم تا 5 دقیقه دیگه خونه هستم وقتی گوشی رو قطع کردم تینا هنوز با دستش پیچ روگرفته بود و روش رو بر نگردونده بود
سینا: تینا ولش کن تموم شد
تینا : اه چه زود تموم شد تو هم تو کارت استادی؟
سینا: این که چیزی نیست از این بهترش رو هم بلدم آیفون رو هر بچه ای بدی درست میکنه الان هم اگه زنم زنگ نمیزد نشونت میدادم. باید برم
از اون روز به بعد خیلی دنبال موقعیت اونجوری بودم ولی پیدا نشد تا اینکه تینا با زنم رابطه خوبی برقرار کرد و با هم مهربون و دوست شدن البته فکر کنم تینا یه خورده کوتاه اومد .
یه روز زنم منو بیدار کرد گفت دیشب تینا زنگ زده گفته آیفون شون دوباره خراب شده زحمت بکشی بری درستش بکنی من هاج وماج مونده بودم که چی شده که زنم منو میفرسته خونه اونا؟ کلی ناز کردم به من چه ؟ برن برقکار بگیرن و از این حرفا !!! آخرش هم از خدا خواسته رفتم خونشون داداشم خونه نبود وقتی رسیدم تینا خانم در رو باز کرد محشر بودچقدر خوشگل تر شده بود این دفعه آرایش هم کرده بود بوی ادوکلن هم میداد همون دامن بلند نرم پاش بود با همون پیراهن احساس کردم پیراهنه گشاد شده تو همین فکرا بودم که گفت اول کار بعد چایی یا اول چایی بعد کار ؟ گفتم اول کار – جعبه رو داد دستم خودش موند گفت میخوام کمک بدم ! گفتم دستت دردنکنه
هرچی گشتم دیدم آیفون سالمه الکی ور رفتم باهاش ولی بخاطر اینکه دوباره به تینا بچسبم یه حالی کنم گفتم بیا این پیچ رو بگیر تا من او یکی رو سفت کنم اون هم پذیرفت کیرم دوباره در کونش بود فشار که میدادم کونش جلو نمیرفت کون خودشو به عقب میداد دیگه مطمن بودم ولی نگاه هامون جدا بود دیگه دلو زدم به دریا پیچ گوشتی که دستم بود رو پرت دادم کمرش رو گرفتم فشارم رو بیشتر کردم و دستام رفت رو سینه هاش داشتم بازی میکردم برش گردوندو لباش رو بوسیدم اون هم منو بوسید دیگه خیالم راحت بود اون بدش نمیاد یه چند دقیقه ای لب خوردیم دیگه نفساش نفس نبودن بیشتر ناله بودن گفتم تینا جون بریم داخل با سر قبول کرد یه راست رفتیم تو اتاق خوابشون رو تخت دو نفره اون روسری نمیدونم کجا افتاده بود لباش و خوردم گردنش رو لیسیدم دکمه های پیراهنشو یکی یکی باز کردم اونم داشت با کیرم ور میرفت و کمربند م باز میکرد. سوتین نداشت یه سینه سفت و گرد میخوردم ناله میکرد همزمان با خوردن لیسیدن بدنش دامنشو کشیدم پایین خدایشش یک تار مو تو بدنش نبود صاف کرده بود شروع کردم به لیسیدن کوسش که بیشتر شبیه پیست اسکی بود واسه یه لحظه ولش کردم لباسام رو فوری در آوردم
تو چشماش شهوت داد میزد 69 خوابیدیم کیرم تو دهنش بود اینقدر لیسیدم کوسش رو که مطمئن شدم ارضاء شده انگشتم رو کردن تو کوسش واقعاً تنگ بود بیشتر حشری شدم تینا فقط ناله میکرد از روی شهوت بلند شدم کیرم رو گذاشتم دم کوسش فشار دادم اوف چه حالی داد خون تو تمام بدنم جریان داشت تا ته کردم تو کوسش آه آه اوف ش زیاد شده بود خوابیدم روش لباش رو خوردم شروع کردم تلمبه زدن همزمان لباش رو میخوردم هر تلمبه که میزدم کمرش از رو تخت بلند میشد نقریباً 50 یا 60 تلمبه زدم که آبم داشت می اومد روکیرم رو کشیدم بیرون آبم ریخت رو شکمش نا نداشت چشماش رو باز کنه با دستمال کاغذی پاکش کردم لباسام رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون با خودم فکر میکردم الان عذاب وجدان تینا خانم را میکشه و گریه و پشیمونی دیگه سراغش رو نگرفتم . چند روز بعد اومدن خونمون زنم داشت به بچه شیر میداد من داشتیم پذیرایی میکردم رفته بودم تو اشپزخونه چای بریزم به واسطه کمک اومد پیشم خیلی سریع دستش رو زد به کیرم گفت قربون کیرت برم عزیرم و از آشپزخانه زد بیرون
دیگه خودش زنگ میزد تلفنی حرف میزدیم تعریف میکرد از اون سکس که خیلی خوش گذشته دوست دارم فقط تو منو بکنی تو خوب میکنی و من تو رو دوست دارم و از این حرفا رابطه اش با زنم هم خیلی خوب شده هر ماه هم حداقل یه سکس رو داریم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#850
Posted: 29 Nov 2014 01:33
سکس با مریم زندایی سابقم
سلام دوستان . اسم من طاها هست و 25 سالمه با هیکل و قیافه ی خیلی معمولی یه زن دایی به اسم مریم داشتم که 4 سال پیش از داییم جدا شده بود.از اونجایی که من زن داییمو خیلی دوست داشتم دنبالش میگشتم که پیداش کنم البته اینم بگم که تا زمانی که زن داییم بود هیچ نظری روش نداشتم و فقط به خاطر خون گرم بودنش دوسش داشتم.اما هر کاری کردم نتونستم پیداش کنم.
حدوداً اواخر پاییز سال 92 بود که یه شماره غریبه بهم اس ام اس داد.بعد از کلی اس ام اس گفت که کیه.انقدر خوشحال شدم که نتونستم تحمل کنم و فرداش باهاش تماس گرفتم و رفتم ببینمش.تو 4 سال هیچ تغییری نکرده بود.سوار ماشینم شد و رفتیم فرحزاد و کلی با هم حرف زدیم.گفت که هنوز ازدواج نکرده و تو این چند ساله ادامه تحصیل داده.اونروز برگشتیم خونه هامون و از اون روز به بعد یه حس دیگه بهش پیدا کردم. کار هر روزم شده بود قرار گذاشتن و دیدنش. از اونجاییم که با خانواده ام خیلی راحتم موضوع بهشون گفتم.البته فقط موضوع پیدا کردنش وچند بارم دعوتش کردیم خونمون. انقدر با هم بیرون رفتیم که یه جورایی بهش نزدیک شدم.نمیدونم حس عشق بود یا عادت بالاخره بهش گفتم عاشقش شدم و اونم کلی ناراحت شد.خیلی خواست قانعم کنه که اشتباه کردم و اخر این عشق جدایی.اما من گوشم بدهکار نبود و نه تنها ازش فاصله نگرفتم بلکه با کارام باعث شدم اونم بیاد سمت من. دیگه با هم راحت بودیم و در مورد همه چیز با هم صحبت میکردیم حتی سکس این موضوع ادامه داشت تا عید امسال و...... قرار شد یه جا ردیف کنم با هم مشروب بخوریم.
اگه اشتباه نکنم 14 فروردین بود و من تو کل عید نتونسته بودم که ببینمش کلید دفتر یکی از دوستام و گرفتم و رفتم دنبالش.داداشش تو خونه مشروب داشت و مریم یه نصف شیشه ازش گرفته بودو به بهانه ی اینکه میره خونه یکی از همکلاسیای دانشگاهیش واسه عید دیدنی ومیخوان اونجا مشروب بخورن از خونه زده بود بیرون رفتم سوار ماشین کردمشو پیش به سوی دفتر.کلی مزه و میوه گرفتیم ورفتیم که شروع به خوردن مشروب کنیم اما من عادت دارم اروم اروم مشروب بخورم.حدود یک ساعتی طول کشید که مشروب و بخوریم.بعد خوردن مشروب کاناپه هارو به هم نزدیک کردم و جای خودشون گذاشتم که شبیه یه تخت شد.رفتم رو کاناپه ها دراز کشیدم که دیدم مریمم اومد پیشم.منم بدون هیچ حرفی خوابوندمش پیش خودمو بغلش کردم.کم کم رفتم تو خط لب بازی و مالیدن سینه هاش.مریم زود حشری میشدومن این موضوع نمیدونستم. کم کم دستمُ رسوندم به کس ناز مریم جون که حالا هم خیس شده بود و هم داغ داغ.اروم میمالیدمش که یهو مریم گفت:طاهااااااااااامیخوام
منم که موضوع گرفته بودم خودمو به خنگی زدم و گفتم مریم چی میخوای؟ تا اینو گفتم دستش رفت سمت کیر من.نمیدونم مست بود یا واقعا حشری بود(البته بعدش گفت که مست نبوده و حالتش طبیعی بود.فقط خیلی حشری شده بود) شروع کرد به مالیدن کیر من.منم با اینکه اولین بار بود ازش خجالت میکشیدم پر رو شدم وشروع کردم به لخت کردن بالا تنش.وای که چه سینه هایی داشت.حالت سینه هاش خیلی باحال بود.شروع کردم به خوردن سینه هاش و لب و گردنش که دیدم واقعا داره لذت میبره.کم کم منم لخت شدم.کیر منو که دید بدون اینکه چیزی بگه شروع به خوردن و ساک زدن کرد.منم که یه خورده مست بودم داشتم پرواز میکردم انقدر قشنگ ساک میزد که انگار 100 ساله این کارست. حدود 10 دقیقه ای ساک زدو بعد نوبت من شد.اروم اروم شلوارشو در اوردم و از رو شرتش شروع به مالیدن کسش کردم.چشماشو بسته بود.فقط اروم ناله میکرد.شرتش کاملاً خیس شده بود.
اروم شرتشم در اوردم.اصلا باورم نمیشد.انگار کس یه دختر 18 ساله جلوم بود.سفید سفید.انقدر خوش بو بود که نتونستم خودمو کنترل کنم.سریع شروع به خوردنش کردم.دیگه کارش از ناله گذشته بود.داشت جیغ میکشید.اصلاً باورم نمیشد که التماس میکرد زودتر بکنمش.منم که طاقتم تموم شده بود رو به بالا خوابوندمش و کیر گذاشتم رو سوراخ کس مریم جونم.اروم کردم تو.خیلی تنگ تر از اون چیزی بود که فکرشو.میکردم.(قسم میخورد که بعد از جدا شدن از داییم با هیچکس رابطه نداشته)راستش انقدر تنگ بود که کل تلمبه زدنم به 5 دقیقه نرسید.کل ابمو رو شکمش خالی کردم و خودمم افتادم کنارش.بعد چند دقیقه یه خورده که سرحال شدم و دیدم حالا حالاها وقت دارم.یه خورده از ابمیوه ای که واسه میکس کردن با مشروب گرفته بودمو خوردم.یه خورده که سرحالتر شدم بازم رفتم سراغش.اونم از خدا خواسته دوباره پاهاشو باز کرد.منم بی معطلی کیرمو گذاشتم رو سوراخ کس تنگش و دوباره شروع به تلمبه زدن کردن.
حدود 10 دقیقه ای تلمبه میزدم که کم اوردم.بهم گفت بخواب و خودش اومد رو کیرم بالا و پایین میکرد.دعدش خم شد به طرف پایین و سینه هاش تو دهنم بود.من سینه های اونو میخوردمو اونم رو کیرم بالا و پایین میکرد.دیگه اونم رمق نداشت ولی انقدر حشری بود که ادامه میداد.منم که از حالتش فهمیدم خسته شده ازش خواستم به حالت سگی بشینه واز پشت دوباره شروع به تلمبه زدن کردم.صدای جیغش داشت دیونم میکرد.تو همون حالت یهو دیدم داره میلرزه و ارضاء شد.منم که دیگه هیچی حالیم نبود همه ی ابمو خالی کردم تو کس نازش.اونم مثل جنازه ها ولو شد رو کاناپه ها.منم کنارش دراز کشیدم.بعد اینکه سر حال شد کلی سرم قاطی کرد که چرا ریختم تو کسش اما کار از کار گذشته بود.رفت تو دستشویی و تا اونجا که میتونست ابمو از کسش خالی کرد.میدونستیم که اگه بازم اونجا بمونیم باید سکس کنیم.چون هیچ کدوم انرژی نداشتیم بلند شدیم و اماده شدیم که برگردیم خونه هامون.اما قول اینو بهم داد که هر وقت موقعیت بود بازم با هم سکس کنیم.بعدش دلیل جداییش از داییم و بهم گفت که داییم ادم سردی بوده.دفترو قفل کردیم و رفتیم داروخونه یه ورق قرص جلوگیری گرفت و گفت که تو آینده بدرد میخوره. بعد از اون جریان یه چند بارم تو خونه و باغمون با هم سکس داشتیم. ..
نوشته: طاها
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم