ارسالها: 51
#928
Posted: 6 Jan 2020 22:48
من و خاله فیروزه
حدودا ۱۸ سالم بود تازه وارد دانشگاه شده بودم با دختر خالم تازه وارد رابطه شده بودیم اونم همسن من بود ولی هنوز پردشو داشت هرچی اصرار میکردم نمیذاشت بزنمش جریان سکس با دختر خالم خودش یه جریان مفصله که اگه دوستان از این داستان خوششون اومد اونم تعریف میکنم.خلاصه ترمای اول دانشگاه بود اوایل خونه دختر خاله بعضی روزا که خالی میشد قرار میذاشتیم تا اینکه تقریبا خونوادش بو برده بودن و پامون از مکان بریده شد . سر همین موضوع باباش خیلی سختگیری میکرد تا جاییکه حتی تا در دانشگاه میبرد و میووردش .مام راه چاره ای برا قرار گذاشتن نداشتیم جز اینکه یه خاله دیگه داشتیم که تخصصش زبان انگلیسی بود به مونه درس زبان هر جفتمون قرار میذاستیم خونه خاله فیروزه جان اونجا اگه فرصت میشد همو میمالوندیم.اون زمان زیاد شهوانی نمیومدم و اصن حسی رو خاله جون نداشتم اصن تو این فکرا نبودم که بخوام با محارم سکس داشته باشم.خلاصه این خاله ما یه لب تاب داشت که از روی دیکشنری اون هرجا کم میوورد برا ما توضیح میداد .انقد ما دوتا پسر خاله و دختر خاله سر هم لوس بازی در اووردیم که خاله کفری شد گفت خجالت بکشید مام جوون بودیم مث شما میکردیم؟؟؟
طی همون جلسات بود که یه دفه که خاله پای لب تابش قمبل کرده بود ناخوداگاه نگام به قمبلش افتاد یه شلوار ابی اسمونی نخی نازک پاش بود که کون گندش از زیرش معلوم بود یه شرت سیاهم پوشیده بود که از زیر شلوار میشد دیدش زد.اون موقع با اینکه این صحنه رو دیدم ولی چون به عمرم تو فکر سکس با محارم نبودم اصلن تحریک نشدم و تو این فکرا نبودم.خلاصه با بد اخلاقیای خاله اون جلساتو تموم کردیم ولی شروع سکس با خاله فیروزه که استاد زبان بود از همین دید زدن من شروع شد.
حدود دوسال از اون ماجرا گذشته بود و من و دختر خاله به کل قطع رابطه کرده بودیم و آبروی من تو فامیل رفته بود حس میکردم همه نگاها روم سنگین شده.
تو این دوسال خیلی شهوانی میومدم و با خوندن این داستانا کلن نظرم برگشته بود و داعم تو فکر سکس با خاله هام بودم مخصوصن این یکی خالم و بازم داعمن اون صحنه شلوار و کونش میومد تو ذهنم و باش جق میزدم.
زمانای بیکاری مینشستم نقشه میریختم که چجوری تنها گیرش بیارم و حسابشو برسم اینم بگم که این خالم شیطنت خاصی تو نگاش بود و شایدم من اینجوری به خودم تلقین کرده بودم.
رابطه من و خاله فیروزه از بچگی خوب بود خیلی دوسش داشتم اونم منو خیلی میخاست به خودم میگفتم اگه واقعن کردن خاله رو میخای باید بازم بش نزدیک تر بشی.رابطمو با خاله به حد عالی رسونده بودم به هر بهونه ای میدیدمش مخصوصن اینکه مدرس زبان بود و منم دانشجو حتی بعضی وقتا متن بیخودی کپی میکردم که به بهونه اونا برم خونشون .خاله جان یه دختر دبستانی داشت و شوهرشم شغل ازاد بود.مغازه داشت فاصله خونشونم تا مغازه تقریبا زیاد بود منم صبا که دانشگاه نداشتم و دخترش مدرسه بود میرفتم خونشون به بگو و بخند .تو همین حوالی سنی بودم که بابام یه پراید برام خرید .تابستون شده بود و خاله مام مث خودم بیکار و بیعار .را به را زنگش میزدم که بریم بیرون .هزاربار با من میومد بیرون که یبار با شوهرش نمیرفت فقط این وسط دختر کوچیک لجبازش مزاحم بود .رابطمون عالی بود یجورایی به شدت وابستش شده بودم .تابستون اکثر شبا کار ما شده بود تابیدن و چرخ خوردن تو شهر تو پارک یا هرجایی که میشد .خاله جانم وابسته من شده بود شوهرش به کار فنی وارد نبود میگفت که دوس ندارم .اینو بگم که واقعن شوهرش از مرام و معرفت حرف نداشت و همین واسه من شده بود عذاب وجدان که الان اینو بکنم به شوهرش خیانت کردم و این کوس شعرا.خلاصه واسه کارای فنی به من زنگ میزد .خودشم پایه شده بود اوایل بهم میگفت داداچی ولی بعده ها به اسم خودم صدام میزد وقتایی زنگ میزد که خونه تنها بود و این منو بیشتر بفکر فرو میبرد که خودشم میخاد لابد .از بخت بد من باز فصل مدارس رسید و بدتر از اون اینکه یه مغازه ای خریده بودن که خونه بالاش بود و نقل مکان کردن به اون خونه.کار من سخت شده بود چون دیگه از شوهرش خجالت میکشیدم برم خونشون .ولی بازم رابطمو حفظ کرده بودم چون همیشه این شعر به ذهنم میرسید که از دل برود هر آنکه از دیده رود .یجورایی میخواستم بهم وابسته بشه که شده بود .داشتم کارای فنی رو میگفتم را به را زنگ میزد که مثلن بیا دوتا سوراخ تو حموم بزن واسه رخت آویز یا شیشمونو عوض کن و این جور کارا.منم هی تف و لعنت میکردم به خودم که واسه یه کوس باید انقدر خر حمالی کنم یه دفه دم عید بود سر شوهرشم فوق العاده شلوغ زنگ زد گفت بیا یه میل پرده واسم بزن منم خواستم امتحان کنم بینم واقعن پایست یا نه چون هنوز رومون به روی هم وا نشده بود قربون صدقه هم میرفتیم تو پیامکا ولی پیام سکسی به هیچ وجه.خلاصه گفتم بذار بینم واقعن پاییت داداشم و ابجیمو بردم که وقتی دید تنها نیستم خیلی دپرس شد گفتم اینهمه ما باهم تنهاییم خاکوسده اگه میخاستی که یه نشونه محکم میدادی بیخودی ناراحتم نشو البته پیش خودم گفتما...
فهمیدم بلاخره این چندسال کار کردن رو خاله جواب داده و اونم دلش میخاد .
یمدت بعد عید رابطمون کمتر شده بود و منم داشتم کم کم از فکرش در میومدم چون بلاخره یه زمزمه ایم هست که ادمو منع میکنه .که یه روز پیام داد مهندس چرا دیگه نمیای بریم بیرون باز افکار سکسی زد به سرم که اره این میخاد دوباره رابطه رو از سر گرفتم درسم دیگه تقریبا تموم شده بود و نمیدونستم به چه مونه ای باز باید برم خونشون چون از شوهرش خجالت میکشیدم .یه دفه اومد خونمون تازه میرفت باشگاه چون تو اموزشگاه خصوصی تدریس میکرد و بیکار شده بود سرشو گرم باشگاه میکرد دو سه تا حرکت پیلاتس زد که دیوونه شدم خط کوسش واقعا جلو چشم بود رشتم تربیت بدنی بود میخاس که مثلن تایید کنم درسته یا غلط .گذشت و فک کردم باز به زبان که میخام محاوره یاد بگیرم گیر داده بودم هفته ای دو روز یا اون بیاد خونه ما یا وقتایی که تنهاس دخترش خونه نیس شوهرشم کاره در ارامش باهم زبان بخونیم .یه دفه اومد خونمون به مامانم گفتم تو خونه سر صداس ما میریم زیر زمین .حول سده بودم که پسر عجب موقعیتی دیگه موقشه کنار خودم نشسته بود پا لبتاب دستمو گذاستم رو رونش بصورت عادی که مثلن قصدی پست این کارم نیست یه دفه مامانم اومد تو برامون شربت اوورد حسابی کیر خورد به حالم تا اخرشم نشست پیشمون خلاصه گذشت و من رفتم خونشون واسه یه جلسه دیگه.تنها شده بودیم و باهم بگو بخند میکردیم دراز کشیدم و سرمو گذاشتم رو پاهاش اونم توضیح میداد و با موهام بازی میکرد باز لفت لفت کردن و بی عرضگی من کاری از پیش نبرد اونم دیگه فک کنم از این وضع خسته شده بود چند سال میگذشت و ما کاری نمیکردیم زمان تموم شده بود و دخترش میخاست برگرده خونه پاسدم خدافزی کردم و برا اولین بار بغلش کردم و پیشونیشو بوسیدم.لپاش قرمززز شدن و اونم لپمو بوسید خدافزی کردیم.اومدم خونه سه چار باری جق زدم به یادش تا از سرم پرید .اینو بگم که خاله جان سینه های بزرگی نداره مث اکثر زنای ایرانی یه شیکم تپلی اما نه چاق با پاهای گوشتی و بدنی بی مو و سفییییید که واقعن کونش ادمو دیوونه میکنه.قیافشم زشت نیست خوشگلم نیست یه قیافه معمولی از خودمم بگم یه قد متوسط۱۷۵ ولی سنگین وزن ۱۰۰ کیلو هستم اما نه چاق شکم دارم ولی بالاتنه قوی دارم مخصوصن سر شونه و سینه رشته پاورلیفتینگ کار میکنم چار پنج سالیه .قیافم عادیه خوشگل نیستم ولی زشتم نیستم .ولی هیکلن ژنتیکی مردونه و استخوان بندی درشتم.بگذریم از این همه اتفاقات که این چندسال واسه امادگی برای سکس با خاله داشتم که کم نبودن مث یه دفه دیگه که رفتم خونشون دریل کاری از عمد گفتم لباسام خاکی میشن یه لباس کهنه از شوهرت بیار بپوشم میخاستم عضلاتمو لخت ببینه که اتفاقا دید و هاج و واج تماشا میکرد .از اونروز رفتار خوبش باهام هزار برابر بهتر شده بود .نمیدونم چرا چند روز بعدش دوباره رابطمون کم رنگ شد فک کنم وقتایی که شوهرش نمیکردش باهام خوب بود وقتایی که میکردش سرد میشد.دیدم فایده نداره باید محکم تر برم تو کارش.دو سه هفته ای از اخرین دیدارمون گذشته بود زنگش زدم گفتم خاله بی معرفت چرا دیگه سراغی از ما نمیگیری و از این کوس لیسیا و اخرم بش دوروغی گفتم که راستی یه مدرک ماساژ دانشگاه بعد فارغ التحصیلی شرکت کرده بودم الان صادر شده با مدرک معتبر ماساژور خواستی در خدمتتم اونم با روی باز گفت حتمن حتمن.گفتم حتمن که نشد جواب من میخام پز مدرک و رشتمو بدم یروز همین روزا بمن وقت بده بیام هنر نمایی کنم کار دنیا برعکس شده بجا اینکه تو وقت بگیری من باید وقت بگیرم؟؟؟
دو روز دیگه گفت تنهام و اتفاقن دلم یه ماساژ مرتب میخاد بیا یه ماساژم بده.منم تو کونم عروسی شد رفتم یه روغن خر گرفتم گفتم میبرم از رو لباس حال نمیده خرس میکنم لختش میکنم بگذرد که این دو روز هزاربار جق زدم ولی بازم سرد نشدم.روز موتود فرا رسید و رفتم تو خونه بعد پذیرایی و حرف زدن در مورد اینکه چرا دیگه پیگیر زبان نیستی و این خزعبلات گفتم خاله باید برما بیا بشین مساژت بدم .گفت کجا بری دخترم و باباش رفتن با مادرشوهر و پدرشوهرم یه شهر دیگه که اسم نمیبرم دکتر تا شبم من مونه تنهام گفتم سر درد دارم نرفتم که بمونم هنرمندیتو ببینم مهندس.دیگه چراغ سبزمو گرفتم اول رب ساعتی روی لباس ماساژش دادم نوازشی و مالشی بعد گفتم خاله این خوب بود؟؟؟ گفت حرف نداشت دمت گرم.گفتم ولی خاصیتش کمه یه روغن مخصوص خارجی دارم تو ماشین گذاشتم میپرم میارمش پاها و کمرتو مایاژ میدم بری فضا از این روغن این طرفا گیر نمیاد اینو تو دوره واسمون از تهران اووردن .همچن روغن الاغه رو میگفتم ریخته بودمش تو شیشه شربت ..یه شلوار گشاد پاش بود گفت صبر کن ملافه بیارم گفتم ملافه رو اینجا پهن نکن بازم قالیا خراب میشن برو دو لایه پهنش کن تو حموم که اگرم ریخت جاییو خراب نکنه.خلاصه رفتیم تو حموم پاچه های شلوارشو تا بالا کشید بالا گفت اول پاهامو بمال بعد کمرم گفتم چشم ولی اخرش شلوارت خراب میشه درش بیار عب نداره که گفت اخه روم نمیشه بی حیا پسر گفتم نترس مایاژورم مث دکتر محرم ادمه.خلاصه بعد پوزخند زدن که ینی کوسخول چی کوس میگی شلوارشو در اورد منم گفتم یه راست برم سراغ کوسش ضایعه از پایین با روغن مالیدن شروع کردم و اومدم بالا.مث ماهی تو دستم پاهاش لیز میخوردن منکه ماساژ میدادم لذت میبردم خودش که دیگه حتمن واویلا.تا دم باسنش ماساژ دادم و رفتم سراغ کمرش کمرشم مالوندم تا دم باسنش .سرش روی پایین بود و یجوری نفس میکشید که منه سگ حشرو حشری تر میکرد .دلو دیگه زدم به دریا گفتم کوسخول میخای دیگه اون بیاد تو رو بکنه.گفتم خاله گرممه تیشرتمو در میارم و ادامه میدم گفت هرجور خودت راحت تری خاله.خلاصه روغنو خالی کردم از روی روناش و وسط چاک کونش تا رو کمرش اصلن واکنشی نشون نداد یه دست کلی کشیدم از روی روناش تا بالای کمرش که روغن پخش بشه .پاهاشو از هم باز کردم که مثلن دونه دونه جداگونه پاهاشو ماساژ بدم رونای گوشتیم تو دستم بودن و میکالوندم با جفت دستم و تا دم کوسش میرفتم اروم اروم چند باری این کارو کردم ولی دستمو به کوسش نمیزدم اروم دستمو بردم رو بایناش و ماساژ نوازشی میدا م و تا پایین میووردم جووووری نفس میکشید که داشت ابم میومد یه دله دستمو از رو باسنش کشیدم پایین و تا روی کوسش اوردم یه نفس بلند و عمیق کشید چند بار دیگه همین کارو کردم دیگه نفسش تبدیل شد به ناله ....خداااابا ینی خواب میبینم؟؟؟ بعد اینهمه سال جق زدن بخاطر این بلاخره موفق شدم .پاهاشو کاملن باز کرده بودم .شورت نخی پاش بود مث وحشیا پارش کردم و با جفت شصتام روی سوراخ کونش و با انگشتام رو و بغل کوسشو میمالوندم .یه اب لزج مث اب قبل جق از تو کوسش به مقدار خیلی کم بیرون میومد به روانی روغن نبود ولی سفید بود و یه بوی خاص مث بوی شاش و جق و قطره اهن میداد خلاصه یه بوی نامطبوع در عین حال حشری کننده.تیشرتمو برداشتم باهاش دور کوسش و کونشو پاک کردم و با صورت رفتم وسطش چند ثانیه ای کونشو زبون میزدم و کوسشو انگشت میکردم و چند ثانیه ای برعکس .دو سه باری به خودش لرزید تو این چند دقیقه .و یه اه بلند کشید هنوز سرش پایین بود و چشم تو چشم نشده بودیم.تو همون حالت گفت مهرداد لعنت بهت میدونی چند ساله الاف تو عم؟؟؟ دق دادی منو با پخمه بازیات .گفتم لعنت به خودت با این پا دادنت پاره سدم تا فهمیدم خودت راضی یا نه و یه در کونی محکم زدم در کونش یه جیغ اروم کشید و گفت اون کولورو نمیخای بهم نشون بدی؟؟؟ گفتم این نشون دادنی نیست یا باید بخوری یا جا بدی..گفت به عمرم اینجوری ارضا نشده بودم چشم منتتو میکشم.منم شلوار و شورتمو کندم کیرم داشت منفجر میشد گفتم تا داغی بذار بکنم اخر سر ساک گفت هرجور تو بخای مهندس .سرشو مالوندم لب کوسش و اروم کردمش تو کون چندباری کرده بودم ولی کوس نه .کیرم بلند نیس زیاذ حدودن ۱۶ یا ۱۷ ولی قطوره و کلفت هنوز دوبار جلو عقب نکرده بود از شدت شهوت کیرمو در اوردم ابم با فشار خالی شد رو کمرش گفت با این کمر و هیکل همین دو ثانیه؟؟؟ گفتم حوصله کن شوهرت یه دفه میکنه ۱۰ دقیقه من زیر چار پنج بار نمیتونم که برم.دو دقیقه ای کوسشو انگشت کردم حالا دیگه برش گردونده بود و چشم تو چشم شده بودیم انگشتم تو کوسش بود و افتاده بودم روش لباشو میخوردم بهترین لحظه عمرم بود به عشق چندین سالم رسیده بود با دست دیگم سینه های کوچیکشو چنگ میزم تو این دو دقیه باز کیرم راست سده بود دوباره کردمش تو کوسش ولی این دفعه از جلو ناله میکرد و دستشو میکشوند روی سینه هام همن چند ثانیه ای خم میشدم یه لب یا گاز کوچیک میگرفتم.پاهاشو اورده بودم بالا و محکم تلنبه میزدم صدای برخورد پاهام به کونش دیوونه ترم میکرد اینبار پنج دقیقه ای ابم اومد .تو پوزیشن های مختلف سه دفعه دیگه کردمش جفتمون بی حال و بی رمغ افتادیم روی هم با بدبختی جمع کردم خودمو و رفتم بیرون تو راه خونه زنگش زدم و گفتم عاشقت بودم عاشق ترم کردی تا اخر دنیا نمیذارم کسی ازم بگیردت اونم قربون صدقم رفت و گفت بهترین زندگیمو واسم ساختی مگه دیوونم ولت کنم از اون دوران ۷ یا هست ماهی میگذره حد اقل هفته ای یبار یا دوبار باهم رابطه داریم عاشقانه دوسش دارم اونم واسم جون میده ولی هیچ چیز اولین بار ها نمیشه اینم اولین و شیرین ترین سکسم باخاله بود .تو زیر زمین رو کوه خونه ننجون و تو چادرم باهم رابطه داشتیم
hamechiz az sex shoroo shod
ارسالها: 51
#929
Posted: 17 Mar 2020 04:24
عمه ی مجرد
سلام میخوام از داستانی که واسم اتفاق افتاده براتون بگم و کاملا واقعیه داستا داستان ما زمان دبیرستان منه. اول از خودم بگم که 24 سالمه قدم 176 قیافه معمولی رو به بالا و عمم که اسمش سحر بود که سنشم 34 بود ولی مجرد بود و من حسابی تو کفش بودم سینه های معمولی ولی رون و باسن بزرگ و خوش فرم داشت و لب های خیلی زیبا. من یه چند وقتی بود که تو کف سحر بدوم ولی هیچ وقت اون زمینه فراهم نشده بود تا این که تعطیلات عید بود با خانواده رفتیم خونه ی مادربزرگم خونه مادر بزرگم تا خونه ی ما دوساعتی فاصله داشت رسیدم خونه مادربزرگ اولین نفر من وارد خونه شدم و اول مادربزرگم به استقبالمون اومد این رو هم بکم که ( سحر با مادر بزرگم تنها تو یه خونه زندگی میکرد ) بعد از روبوسی با مادر بزرگ رفتم به سمت عمه سحر که حسابی به خودش رسیده بوده و با لباس تنگی که پوشیده بود پاها و باسن بزرگش بزرگتر به چش میومد رفتم سمتش دست دادمو و بعدش رفتم به سمت بصورتش صورتشو بوس کردم و همزمان یه دستمم بردم پشت کمرش و رفتم واسه بوس دوم دستممو بردم پایین تر روی باسن نرمش انقدر نرم بود که اصن دلم نمیخواست دستم رو بردارم خلاصه به هر نحوی بود دستم رو برداشتم و از باسن نرم و خوش فرم عمم دل کندم چون تعطیلات بود چند روزی قرار بود اونجا بمونیم
روز اول گذشت و شب موقع خواب شدن شد خونشون یه اتاق خواب بیشتر نداشت که باباومامانم رفتم منو مامان بزرگمو عمه سحر تو حال خوابیدیم جای منو انداخت وسط خودشو مامان بزرگم یه چند دقیقه ای سه نفری صحبت کردیم و بعد خوابیدیم منم خوابم برد و نصف شب یهو بیدار شدم ساعت گوشیو نگاه کردم دیدم ساعت 3:10 صبحه میخواستم بخوابم که چشمم افتاد به عمه سحر که پشتش به من بود و فاصله یه متری باهاش داشتم پاشدم و جامو کشیدم نزدیک تر و یه نگاه به مامان بزرگم انداختم که خواب بود و خیالم راحت شد رفتم نزدیک تر و خیلی اروم یه انگشت با هزار تا ترس خیلی اروم زدم بهش بعد سریع دستمو کشیدم دیدم هیج واکنشی نشون نداد دوباره دستمو اروم از زیر پتو رد کردم رسوندم به باسن نرمش قلبم داشت از ترس از سینم میمومد بیرون اروم دستمو گذاشتن روی باسنش دیدم حرکتی نکرد کم کم ترسم ریخت و دستمو نگه داشتم انگار بهن دنیا رو داده بودن یه ده دقیقه ای تو همو حالت بودم تصمیم گرفتم یه کار دیگه کنم و شروع کردگ به نوازش کردن دیدم بازم واکنشی نداد و از نظم نفس کشیدنش فهمیدم خوابه دستم رو بردم سمت رون پاس و تا اینجا به ارزوی چند سالم رسیده بوده بودم دستنو بردم پایین تر دیدم باز هم واکنش نداره رفتم تزدیک تر و چسبیدم بهش شلوارمو در اوردم و کیرمو خیلی اروم ار زوی شلوارش زدم بهش خیلی حال میداد دستمو برم سمت لاپاش وگذاشتم لاپاش وای که چقدر گرم بود و نرم اینقدر حال میداد که ابم داشت میمومد خواستم یه مرحله برم جلوتر و ترسمم که کاملا ریخته بود دستمو بردم روی بند شلوارش میخواستم شلوارشو دربیارم که یهو یه نفسی بلند کشید و سریع چرخید سمتم منم از ترس چشامو بستم و خودمو به خواب زدم بعد از چند دقیقه دو باره رفتم سمتش دستمو گذاشتم روی بازوی دستش و دستم دیگم اروم سوراخ کونشو فشار میدادم فشار رو یکم بیشتر کردم واکنشی نداد با کیرم یه فشاری تقریبا زیاد وارد کردم دیدم نه انگار خوش هم دلش میخواد صدای نفسش تند شده بود دوباره دستنو بردم و شلوارو یکم دادم پایین به طوری که کونش نصفه بیرون بود یه کوت سفید شروع کردم به لیس زدن میک زدن دیدم داره تکون میخوره و بااعتماد به نفس بیشتری کارمو دادمه دادم دستم بردم رو کصش دیدم خیس خیسه و البته داغ شلوارشو کامل دادم پایین و ارووم یه فشار کیرمو کردم تو کونش ابم داشت میمود که کشیدم بیرون چرخوندمش یه لب محکم ازش گرفتم و همزمان یه انگشتمم تو کصش بود بعد دو انگشت به سه انگشتم و در ازاخر سه انگشتم رو کردم تو کصش بهم گفت بکن تو منم از خداخواسته سریع پاشم کیرمو کردم داخل و باچند تا تلبه ابم اومد و ریختم تو کونش
hamechiz az sex shoroo shod
ارسالها: 51
#930
Posted: 21 Apr 2020 13:20
گاییدن کون برادرزاده زنم
سلام خدمت دوستان عزیزم من حسینم 33 سالمه خانمم پریسا30سالشه 5ساله ازدواج کردیم برادرزنم43 سالشه 3تادختر داره دوساله پیش خونه برادرزنم بودیم خانمم صدام زد توی اتاق دیدم کنار نگار برادرزاده بزرگش نشسته نگار واقعا خوشگله مخصوصا با ارایش اون موقع 16سالش بود دیدم سرش پایین گفت نگار مزاحم داره و میترسه به باباش بگه ی کاریش بکن من گفتم شماره اش رو بده زنگ زدم جواب نداد گفتم نگران نباش چند ساعت بعد پیام داد و جواب خودمو پسرعموی پسرنگار جا زدم گفتم قانعش کردم من قصدم ازدواجه بعد کلی پیام دادن گفت ما که سیر کردیم توهم حالشو ببر گفتم دورغ میگی چندتا عکس از کون نگار واسم فرستاد توله سگ عجب کونی داشت بعدشروع کردم به تهدید کردنش و کلی ترسوندمش اون رفت رد کارش. دنبال موقعیت بودم که مخ نگار رو بزنم ی روز خانمم حمام بود نگار زنگ زد شماره اشو ور داشتم چند روز بعدش پیام دادم کلی تشکر کرد گفتم میخوام ببینمت نه میاورد تلگرام عکسشو فرستادم دیدم رام شد و گفت به بابام که نگفتی گفتم نبینمت میگم گفت خبرم کن تا قبل باشگاهمو بینمت.مکانم جور بود ی خونه کلنگی رو کرده بودم انبار .برنامه چیدیم ساعت 3 دم باشگاه سوارش کردم گفتم بریم ی کمی تاب بخوریم رفتیم ی جای خلوت اول کل ماجرا رو ازش پرسیدم گفت دختر خاله ام از سه سال پیش با مسائل جنسی اشنام کرد بعدش باهم لز داشتیم کم کم انگشت میکردیم توی کون هم و بعدش ماژیک واخرشم خیار گفت ی مدت خبر ازش نبود فهمیدم دوست پسر داره یه روز زنگ زد رفتم خونشون باهم لز کردیم اخر کار دوست پسرش از اتاق اومد بیرون و بزور بهم تجاوز کرد.
بهش پیشنهاد دادم اول قبول نمیکرد وقتی تهدیدش کردم رام شد گفت نمیتونم جای بیام تو ماشین ساک میزنم قول دادم هواشو داشته باشم بردمش انبار کیف کوچیک رو باخودم بردم ی کمی دستمالیش کردم دیدم اون حشری تر لبشو بوسیدم مانتوش رو دراوردم سینه های متوسطی داشت ولی سفت بودن حسابی خوردمشون پاشدم لخت که شدم کیرمو با تعجب نگاه میکرد گفت میترسم نمیدم گفتم تو برام ساک بزن من کوستو میخورم با اکراه قبول کرد با اون سن کمش خوب ساک میزد حسابی خورد خوابندمش افتادم بجون کسش و میخوردم سوراخ کونشو کرم مالیدم و انگشتش میکردم معلوم بود چند بار داده ولی کیر مردونه نخورده بود دمر خوابندمش و کیرمو دم سوراخش کشیدم فشار دادم نمیرفت تو حسابی کرم زدم فشار دادم سرش رفت داخل زد زیر گریه ارومش کردم ی ده دقیقه زمان برد تا کامل بکنمش تو کونش اروم اروم تو کونش تلمبه زدم کیرم میکشیدم بیرون سوراخ کونش کشیده میشد اینقدر تنگ بود چند حالت عوض کردیم تمام ابمو تو کونش خالی کردم حالم که جا اومد کوسشو خوردم تا دوباره ارضا شد موقع برگشتن یه مقداری پول تو کارتش ریختم از دلش در اوردم براش سنگ تموم میذاشتم اونم بهم نه نمیگفت ی سال زن دومم بود تقریبا هفته یکبار کونشو میکردم با هم برای دختر خاله اش حمیده برنامه چیدیم و دعوتش کرد خونه وقتی لخت بودن رفتم داخل ترسیده بود نگار رو فرستادم لباسشو پوشید دست کشیدم به کوس وکونش ی کمی سینه هاشو خوردم حسابی برام ساک زد وقتی خوابندمش کونشو بکنم گفت اوپنم کردم تو کسش تنگ بود واسه من حسابی کردمش ابمو ریختم تو دهنش خورد شماره شو گرفته هنوز همه حمیده رو گاهی میکنم نگاربرادرزاده خانمم نامزد کرده و فعلا سکس بااون تعطیله و تابستون عروسیشه ازش قول ی کس توپول بعد عروسیش گرفتم باشوهر منگلی که گیرش اومده فک کنم حالا حالاها نگار جون رو سوارمیشم ....
hamechiz az sex shoroo shod