ارسالها: 870
#1
Posted: 9 Mar 2010 16:32
از اين به بعد مال هميم
من يه لزبين 16-17 ساله هستم. من 3 سال با شقايق همکلاس بودم عاشق هم بوديم. تو مدرسه همه مي دونستن..
تا اون موقع با شقايق سکس آنچناني نداشتيم ... فقط در حد لب بود
تا اينکه يه بار مهموني بود و همه ي دوستام خونه ما بودن .. بچه ها سرگرم رقص و... بودن که من و شقايق عذر خواهي کرديم و رفتيم اتاق من مثلا مي خواستيم با هم حرف بزنيم..
يه کم حرف زديم و گيتار زديم و... گذشت تا اينکه ديدم شقايق داره يه جورايي نيگام مي کنه!!
صورتشو آورد روبروي صورتم و گفت: يلدا خيلي دوستت دارم!! منم بهش خنديدم و بعدش يه لب طولاني ..
بعد يه نگاهي به عکس رو ديوار کرد و خنديد (رو در و ديوار اتاقم کلي عکساي TATU دو تا خواننده ي لزبين بود که منو شقايق خيلي دوسشون داشتيم) منم بهش خنديدم و لبهاشو گاز گرفتم که دستشو آروم برد زير تاپم و بند سوتينمو باز کرد و آروم سينه هامو لمس کرد..
دستاش داغ بودن و يه لرزش خفيف داشتن ... منم بغلش کردم که يهو خودشو چسبوند بهم و همه جاي صورتمو بوسيد و دوباره به شدت بغلم کرد تپش قلبشو احساس مي کردم هر دومون داغ شده بوديم ...آهسته گونه شو مي بوسيدم و با گوشش بازي مي کردم
آخه رو گوشش حساس بود ...! يه کم که گذشت و با هم حرف مي زديم از هم جدا شديم و ايندفعه من دکمه هاي بلوزش رو از پشت باز کردم و سوتين شو باز کردم و سينه هاي داغ و خوش ترکيبش رو لمس کردم ... و کلا لباسشو درآوردم اونم همين کار رو با من کرد ..! و دراز کشيد رو تختم که درو قفل کردم و پريدم روش!!سينه هامو مي مکيد و من هم بدنش رو عاشقانه لمس ميکردم
و اون لحظه فکر ميکردم اونقدر که من و اون عاشق هميم هيچ کس ديگه اي اينطوري نيست و نخواهد بود!
از تماس با بدنش نهايت لذت رو مي بردم و پر حرارت لبهامو و سينه هامو ميمکيد و بهم ابراز عشق ميکرديم
دستمو آروم بردم طرف شرتش و گرههاي دو طرفشو باز کردم که بهم خنديد !! ديوونش شده بودم دوباره با ولع لبهاشو بوسيدم
و شرتش رو در اوردم و کسش رو لمس کردم ... و اروم باهاش بازي کردم ... اونم بغلم کرده بود و با موهام بازي ميکرد
گفتم: شقا هايممتو (پرده) بزنم؟! نگام کرد يه کم ترسيد اما بعدش خنديد و گفت هر کار دوس داري بکن عشق من..
منم آروم آروم انگشت فاکمو کردم تو سوراخش که .. آي آي شقايق و خوني که ريخت رو دستم !!
ناراحت گفتم: خيلي درد داشت؟! يه کم هيچي نگفت و بعدش دستش رفت طرف شورتم و گفت : اين به اون در!!
اولش يه کم از کسم خورد و ليسيد و بعد انگشتشو اروم کرد توش!! درد وحشتناکي بود ... روتختي م خونآلود شده بود
هم خون اون هم من!! بدن داغشو ميمالوند به بدنم و لبهاي همو مي بوسيديم تموم صورت همو بوسيديم
محکم بغلم کرد و گفت از اين ببعد ديگه مال هميم!!
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#2
Posted: 14 Mar 2010 07:10
سينه بند
نمي داند سينه بند ببندد يا نه . شلوار جين به پا همانطور جلوي آينة نيم قد ايستاده و به خودش نگاه مي کند . طوري ايستاده که فقط نيمي از سينه هاي کوچکش پيداست . آرام کمرش را صاف مي کند ، کمي ، و نوکِ صورتي رنگ پستان هايش پيدا مي شوند . نفسش بند مي آيد . تکان نمي خورد . بي حرکت دست دراز مي کند ، آرام ، و نوک انگشت هايش را مي گذارد روي آينه . سرد است .
اينجا ؟ دستش داغ است . نه . اينجا چي ؟ درد داره ؟ نه . بله . يه کمي . با سر انگشت ها فشار مي دهد : اينجا چي ؟ نفسش مي گيرد . نمي تواند حرف بزند .
دستش را از روي آينه پس مي کشد . آرام مي چرخد و از روي تخت ، سينه بندِ سفيدِ توري اش را برمي دارد و پشت و رو دورِ کمرش حلقه مي کند . قلابش را از جلو مي بندد و يک دور مي چرخاندش تا قلاب ، تنگ بيفتد روي مهره هاي پشتش . بعد آرنج ها را يکي يکي از حلقه هاي باريکش رد مي کند و بندينک ها را با شستش روي شانه ها صاف مي کند .
دوباره خودش را توي آينه نگاه مي کند . با کفِ هر دو دستش ، سينه ها را بالا مي آورد ، کمي ، و همانطور نگه مي دارد .
کدوم سينه تون بيشتر درد مي کنه ؟ اين . چپ . نه ، راست . چه موقع هايي درد مي گيره ؟ گاهي . شايد سينه بندتون تنگه ! نفسش مي گيرد . تنش داغ مي شود .
پليور زرشکي اش را مي پوشد و دستة موهاي بلندش را از پشتِ يقه اش بيرون مي کشد . رژ صورتي اش را روي لب ها مي مالد و آنقدر خم مي شود که لب ها توي آينه درشت مي شوند .
تو ديوونه اي سميرا ! نمياي ؟ نه . نيا ، به جهنم . واقعاً مي ري ؟! مگه چيه ؟ کِيف داره .
مانتوي سفيدِ تنگش را مي پوشد و با مداد روي کاغذي براي مادرش يادداشت مي نويسد و مي چسباند روي درِ يخچال : « مامان من رفتم کلاس . نگران نباشيد لطفن . »
نم نم باران مي بارد . توي خيابان براي تاکسي اي دست بلند مي کند : مستقيم .
_ تا کجا خانم ؟
نمي داند . و باز مي گويد مستقيم .
از پنجرة تاکسي تمام تابلوها را نگاه مي کند : پيتزا تک . مانتو صدف . گل فروشي نسترن . لوازم يدکي پيکان ، رنو ، پرايد . بانک صادرات . داروخانه . ساختمان پزشکان ...
_ آقا همين جا نگه داريد !
پياده مي شود . از شيشة تاکسي بقية پولش را که مي گيرد دستش مي لرزد .
جلوي تابلوها مي ايستد : دکتر رازقي متخصص اطفال . دکتر برومند زنان و زايمان . متخصص چشم ، دکتر احمدي ... چشم چشم مي کند تا سر آخر مي بيند : دکتر آشفته جراح عمومی ، گوارش ، تيروييد ، پستان .
روسري اش خيس مي شود . خيس مي شود از باران .
از پله ها بالا مي رود . اول تند ، بعد آرام .
دست مو ول کن ! بيا . من مي ترسم ! ترس نداره که .
چند نفري در سالن نشسته اند . منتظرند . هيچکس را نمي بيند . همانجا مي ايستد ، تکيه به ديوار . زني اشاره مي کند : اينجا جا هست خانم !
کنارش مي نشيند . حس مي کند همه دارند به او که تازه آمده نگاه مي کنند . به کفش ها نگاه مي کند و شلوارهاي گِلي . پاهايش را جمع مي کند .
مي خواهد برگردد و از پله ها برود پايين اما همانطور مي نشيند . مي خواهد برگردد و به پله ها فکر مي کند ... اما همانطور مي نشيند .
نوبتش که مي شود منشي صدايش مي کند . بلند مي شود ، آهسته ، به سمت منشي مي رود و برگه اي را از دستش مي گيرد .
_ بفرماييد تو !
مي خواهد چيزي بگويد اما منصرف مي شود . در را که باز مي کند ، روپوشِ سفيدي را مي بيند که روي صندلي راحتي نشسته . مي گويد سلام .
_ بفرماييد .
وقتي مي نشيند موهاي يکدست سفيدِ دکتر را مي بيند و عينکِ ضخيمش را .
دست هايش داغ است . سرش نزديکِ پستان هاي اوست . به موهاي سياهش نگاه مي کند . با سر انگشت ها فشار مي آورد . نفسش مي گيرد ... چشم هايش را مي بندد .
_ پرسيدم ناراحتي تون چيه خانم ؟
_ من ... ( مي لرزد ) درد دارم ... ( مي لرزد ) سينه هام گاهي درد مي گيره .
_ چه جور دردي ؟
_ فکر کنم ... نمی دونم . فقط درد داره .
_ بريد روي تخت معاينه تون کنم .
دست هايش مي لرزد . پليورش را بالا مي زند ، کمي ، و منتظر مي ماند . تنش گـُر مي گيرد . حس مي کند نفسش بند آمده ... دکتر مي آيد .
_ لخت شيد لطفاً .
دوباره مي رود . هر کاري مي کند قلابش باز نمي شود . باز نمي شود . باز مي شود . نفسش را رها مي کند . دکتر دوباره مي آيد .
_ درد کدوم قسمته ؟ چپ يا راست ؟
_ راست . نه ، چپ .
_ اينجا ؟
_ نه .
_ اينجا چي ؟
_ نه . بله .
دست هاي دکتر مي گردند : اينها غده هاي چربيه . طبيعيه .
دست هايش مي گردند . گرم است . سرانگشت ها فشار مي دهند . چشم هايش را مي بندد . دهانش نيمه باز مي ماند ... دکتر پرده را مي کشد. چشم هايش را باز مي کند. دکتر مي نشيند پشت ميزش .
_ چيزي نيست خانم . سينه ها کاملاً طبيعيه . با اين حال براي اطمينان بيشترِ خودتون ، مي تونيد ماموگرافی کنيد .
روي کاغذي چيزهايي مي نويسد . حتماً بد خط است . سر بلند مي کند: سينه بندِتون تنگ نيست ؟
نفسش بند مي آيد . بلند مي شود . برگه را مي گيرد و از اتاق ، از سالن ، از پله ها پايين مي رود .
توي خيابان نفسش را بيرون مي دهد . گرمش است . باران مي بارد . برگه را از کيفش در مي آورد . تماشايش مي کند . پاره اش مي کند . باران مي بارد هنوز . خيس مي شود . خنک مي شود . سردش مي شود .
براي تاکسي اي دست بلند مي کند : مستقيم .
_ تا کجا خانم ؟
نمي داند . و باز مي گويد مستقيم ...
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#4
Posted: 20 Apr 2010 18:19
فريبا
من فريبا 18 ساله از اصفهان هستم
پارسال بود هوا خيلي سرد بود همينحوري تويه خيابون راه ميرفتم كه رسيدم به در خونه
آه تازه يادم اومد كه فردا امتحان شيمي داريم
خيلي حالم گرفته شد در رو باز كردم رفتم تو ديدم مادرم پايه تلفن منم رفتم كه دوش بگيرم
حموم كه كردم اومدم كه تلفن كنم واسه منا تلفن زدم
فريبا:سلام منا خوبي؟
منا:سلام فريبا من خوببم تو خوبي؟
_اي بد نيستم
_چته پكري؟!
_آره حوصله كاري رو ندارم راستي شيمي خوندي؟
_آره خوندم تو جي؟
_نه نخوندم
_ميايي خونه ما بابا و مامانم رفتن پيشه عموم حالش بد شده تا شب بر نميگردن بيا پيش هم درس بخونيم منم تنها نباشم
_نه حوصله ندارم
_اه خودتو لوس نكن گفتم بيا
_باشه ميام خوب تا يه ربع اونجام
_باشه
_فعلا
آه تويه راه كه بودم فقط داشتم فكر ميكردم امروز چي كار كنم خيلي دلم گرفته بود
تويه همين فكرا بودم كه رسيدم به خونه منا
در زدم منا در رو برام باز كرد رفتم تو
تويه اتاقش داشت با كامپيوتر كار ميكرد
سر گرمه بازي بود گفت بيا اينحا بشين
يه آهنگ از شاهرخ بود كوه دماوند كه خيلي برام جالب بود كه منا اين آهنگ رو گوش ميگيره
رفتم مانتوم رو در آوردم
كنارش نشستم
رفت تويه تصاوير يك تصويري برام اورد كه برايه اولين بار بود كه همچنين چيزي رو ميديدم
دوتا خانوم بودن يكي كس اون يكي و ديگري كس اون رو ليس ميزد
گفت :فريبا ميايي اين كار رو ما هم انجام بديم نگاه كن چقدر دارند با احساس اين
كار رو انجام ميدن حتما خيلي لذت داره جون من قبول كن فقط همين يك بار
داشتم ازتعجب شاخ در مياوردم
با داد زدن گفتم نه
ازم التماس كرد گفتم باشه فقط كمي باشه قبول كرد
بدون اين كه حتي هم رو ببوسيم چون بار اولمون بود من سريع شلورام
رو در آوردم اونم همين كا رو كرد بعد هم شرتامون رو در آورديم
كسش ميشه گفت مثله ماله خودم بود من لايه پايه اون خوابدم اونم لايه پايه من و شروع كردم
به ليسيدن كسش اونم همين كار رو با من ميكرد كمي كه انجام داد داشتم
آه و ناله ميكردم منا هم ناله ميكرد هم من هم منا داشتيم از هم التماس
ميكرديم كه بيشتر ليس بزنيم واقعا لذت بخش بود ديگه داشتم ديونه ميشدم
كس منا رو گاز گرفتم البته خيلي اروم
مثله وحشي ها داشتم براش ميليسيدن
اونم حسابي داشت مثل من لذت ميبرد بي اختيار دستم رفت رويه كونش تا كسش قشنگ تر باز كنم
دستم رو كردم لاي كونش اونم فشارش ميداد داشتم تعجب ميكرد
بلاخره سوارخ كونش رو پيدا كردم انگشتم رو به سوراخ كونش ميمالوندم
نميدونستم داشتم چي كار ميكردن انگشتم رو مي خواستم بكنم تو كونش متوجه شد
روش رو بر گردوند بهم يه لبخند زيبا و هميشگيش زد و گفت ادامه بدم منم هر
كاري كردم اتگشتم نرفت تو كونش منا گفت كه با آب دهنم خيسش كنم
منم همين كار رو كردم اين بار با كمي فشار رفت يه لحظه منا از جاش تكون نخورد
اما من شروع كردم به ليسيدن فهميدم كه دردش اومده اما انگشتم رو تو كونش به
زحمت عقب جلو ميكردم صداش ديگه خونه رو سر گذاشته بود تا كه با هم ارضا شديم
من كه ديگه حالي برام نمونده بود تا يه ربع خوابيدم بعد بيدار شدم ديدم كسم كاملا خيس
پا شدم با منا رفتيم فقط كسمون رو شستيم و اومديم
تو خونه قرار شد اين موضوع بين خودمون بمونه و شروع كرديم به درس خوندن
فرداشم امتحان شيمي رو خوب دادم تا چند روز اون كارام رو كه با
منا انجام دادم مثل فيلم برام مرور ميشد تا منا رو ميديدم به هم ميخنديديم
البته اين اولين رابطه من با منا بود كه خيلي ساده بود
بعد ها كه بيشتر با لز آشنا شديم اين كار برامون جالب تر شد
الانم مدت يك ساله كه اگر وقتي پيش بياد حتما هر ماه با هم لز داريم
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید