ارسالها: 9253
#91
Posted: 10 Jan 2015 00:55
لز من و مینو
عروسی پسر عموم کاوه بود...
بعد از یه عمر دختر بازی و ترتیب دخترا رو دادن به فکر ازدواج افتاده بود. اون هم به قول خودش با یه دختر ساده شهرستانی از همه جا بیخبر. اما راسش به نظر من دختره از کاوه هم زرنگتر بود و شاید اون بود که اینو خر کرده بود. به هر حال برای منی که منشی مدیر عامل بودم مرخصی گرفتن خودش یه پروژه بود. از طرف دیگه نه از عمو کمال و زنش خیلی خوشم میومد و نه پسر کاکل زریشون کاوه. این بود که قید رفتن به آرایشگاه زدم و تصمیم گرفتم به جای رفتن به کرج و اومدن با بابا اینا از تهران مستقیم برم عروسی. از محل کار تو میدون نور تا محل تالار تو یوسف آباد راهی نبود. اما باید یه دوش میگرفتم قبلش و حداقل خودم، خودم رو آرایش میکردم. خوشبختانه دختر عمم مینو هم تنها بود. کار شوهرش تو جزیره خارک بود و شوهرش نبود. خونشون جنت آباد بود و نزدیک به محل کار من. باش هماهنگ کردم که من ساعت 4:30 تعطیل میشم و تا 5 اونجام و از 5 تا 6 حموم و زدن موهای دست و پا و از 6 تا 7 هم آرایش کردن و 7:30 هم تالار باشیم. اما همیشه کارها مطابق انتظار پیش نمیره و متاسفانه اونروز آقای زربخش(مدیر عامل) منو تا ساعت 4:50 سر کار نگه داشت و تا رسیدم خونه مینو ساعت 5:15 بود. اما از اون بدتر اینکه مینو تازه داشت آماده میشد تا بره حموم.
سرش داد کشیدم که مینو مگه من نگفتم که تا قبل از ساعت 5 حمومت رو برو من میخوام ساعت 5 برم حموم. مینو هم با خونسردی گفت خب بابا منم کار داشتم. باید موهامو رنگ میکردم. گفتم 10 دقیقه ای میتونی بیای؟ مینو گفت برو بابا من یک ساعت کار دارم. خیلی عصبی بودم که مینو گفت خب بیا با هم بریم حموم. خوبه که دوتامون زنیما. چاره ای نبود. دو تا مون لخت شدیم. سوتینهامونو هم در آوردیم و فقط شورتهامون پامون بود و رفت حموم و شروع کردیم به شستن. یه کم که گذشت مینو شروع کرد موهای دستها و پاهاشو زدن. بعد به شوخی گفت من تازه برنامه داشتم موهای جاهای دیگه رو هم بزنم. آخه محسن فردا میاد. میدونیکه مردا تا میان میخوان. گفتم خب بزن من نگات نمیکنم. گفت برنگردی ها. گفتم بابا اینجوری که نمیشه حمومت هم که خیلی کوچیکه. بعد بش گفتم بابا مگه من مردم یا کس ندیده ام. در بیار شرتتو. من چیکار کس تو دارم. مال خودمو بتونم اداره کنم بسه. اونم نامردی نکرد و شرتش رو در آورد. کسش مو داشت. اون گفت تو نمیخوای موهای کستو بزنی. با هم راحت بودیم. همسن بودیم و از بچگی در این موارد با هم صحبت کرده بودیم. ولی اینطوری به هم هیچ وقت نشون نداده بودیم. من هم شرتم رو کشیدم پایین. من هم میخواستم کسم رو تمیز کنم. موهای کسای هر دومون تقریبا یه اندازه بود.
ناگهان مینو گفت من مال تو رو میزنم تو هم مال منو. نمیدونم چه طوری این پیشنهاد رو قبول کردم. اما به خودم که اومدم دیدم دارم موهای کس مینو رو میزنم. بش گفتم برگرد موهای کونتم بزنم. راسش اینجا اولین برای بود که حسی از تحریک جنسی رو در وجودم حس کردم. مینو هم بی حیا همینطوری پشتش رو به من کرد و من هم داشتم سراخ کونشو میدیدم. بش گفتم مینو کونم میدی به محسن یا نه؟ گفت: گه خورده. اون مال دوست پسرای راهنمایی و دبیرستان بود. بعد اون گفت تو چی؟ پرده ات که جر نخورده. گفتم نه خدا رو شکر سالمه. گفت کون چی؟ کون میدی؟ گفتم آخرین بار همون دبیرستان بود. نمیزارم به اونجا ها برسه. مینو موقع زدن پشمای کس من شروع به معاینه کسم کرد و به شوخی شروع کرد باش بازی کردن. گفتم مینو آروم بشین تو محسنو داری فردا میکنتت. ما که کسیو نداریم چی کار کنیم. گفت: آره لامصب کس لیس قهاریه. گفتم همیشه ارضا میشی. گفت آره همیشه. ناگهان گفت میخوای برات بخورمش. گفتم چی میگی مینو دیوونه شدی؟؟!!! گفت: کی میفهمه. به قول تو من محسن رو دارم تو که کسیو نداری.
منتظر جواب من نشد و شروع کرد به لیس زدن کسم. با وجود اینکه هنوز آماده نبودم اما چیزی نگفتم و در اثر لیسهای مینو کاملا خیس شدم و بی اختیار این بار من بودم که شروع کردم به خوردن کس مینو. ناگهان مینو گفت بریم اتاق خواب. حوله ها رو پوشیدیم و رفتیم اتاق خواب و همونطوری خیس به حالت 69 رو هم قرار گرفتیم. من زیر بودم و کون بزرگ مینو تمام صورتمو پوشونده بود. دو تامون میخواستیم. این اولین تجربه این شکلی من بود. مینو حتی کونمو هم لیس زد و من هم مجبور شدم متقابلا این کار رو انجام بدم. با فاصله زمانی چند ثانیه دو تامون ارضا شدیم و بعد سریع آماده شدیم و رفتیم عروسی. من و مینو بعد از اون روز هیچ وقت در مورد اون اتفاق تا حالا با هم صحبت نکردیم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#92
Posted: 28 Jan 2015 23:29
نینا منو جنده ی خودش کرد
من تانیام..قدم 172 و وزنم هم 68 ولی اصلا چاق نیستم چون ورزش میکنم و به هیکلم خیلی اهمیت میدم که ای کاش نمی دادم پوستم سفید سفیده بعضی وقتا دوستام به شوخی بهم میگن روح چشمام مشکیه و موهامم بلند و صاف هم رنگ چشمامه. من و نینا چهار ساله که با هم دوستیم از دبیرستان تا الان که دانشگاهی هستیم با کاری که یک ماه پیش انجام داد ازش متنفر شدم و ولی از طرفی عاشقشم نمیدونم چی کار کنم یعنی من واقعا لزبین هستم؟ خواهش میکنم بهم بگید که چی کار کنم یک ماه پیش طبق معمول رفته بودم خونشون. تازگیا متوجه رفتار عجیبش شده بودم ..درسته ما خیلی بهم نزدیک بودیم و انقدر تو هم می لولیدیم که همه می دونستن. حتی داداش نینا که پنج سالش بود به شوخی به ما می گفت عروس و داماد ولی هیچ وقت فکر نمی کردم واقعی بشه وقتی وارد خونشون شدم در باز بود و خونه تاریک تاریک بود ساعت هشت شب بود بهم زنگ زده بود تا سریع بیام یه اتفاق بد براش افتاده و کسی هم خونه نیست منم نگران شده بودم و مدام صداش میزدم درو بستم و کلید برقو زدم ولی برقا انگار رفته بود دیگه واقعا ترسیده بودم که یکی از پشت بغلم کرد برگشتم عقب با لبخند.
- دیوونه تو که منو زهر ترک کردی! حالت خوبه؟ (با چشماش زل زده بود به چشام و هیچی نمی گفت. قدش ازم سه سانتی بیشتر بود) بازوهاشو گرفتم و تکونش دادم
- نینا؟ حالت خوبه؟ چت شد.. نذاشت بقیه حرفمو بزنم منو محکم کوبوند به ستون پشت سرم
- آخ! سریع بدنشو بهم چسبوند.یه شلوارک کوتاه و نیم تنه پوشیده بود.
- چته دیوونه؟ (کم کم داشتم عصبی می شدم)
- خفه شو تانی چشاشو بست و لباشو رو لبام گذاشت و مجکم کمرمو نگه داشت تا تکون نخورم شکه شده بودم نمی دونین چه حسیه وقتی اعتمادا از بین بره اشک به چشام هچوم اورد من نینا رو خیلی دوست داشتم اون احمق داره چی کار می کنه؟ لاغر بود ولی این همه زورو از کجا اورده بود؟ نمی تونستم کاری کنم لبامو محکم گاز گرفت که مزه ی خونو تو دهنم حس کردم انگار سست شده بودم. ناله کردم
- نه اصلا گوش نمیداد یه لحظه ازم جدا شد نفس نفس می زدیم. یه قطره اشک از چشام اومد رفت آشپزخونه صداشو می شندیم
- تانی من امشب یکم حالم بده ببخشید عزیزم یه لیوان آب آورد و رفت تو اتاقش
- فقط برو!
آبو با دستای لرزون خوردم و یکم نشستم بلند شدم برم بیرون ولی انگار خمار شده بودم سرم درد می کرد نینا با یه پارچه به سمتم اومد
- متاسفم نباید اون آب رو میخوردی دهنمو محکم با پارچه بست و کمکم کرد بلند شم..به زور منو برد توی اتاقش و روی تخت ولم کرد نمی تونستم تکون بخورم چشام خمار بود..جیغ می کشیدم و فحش میدادم ولی پارچه جلوی دهنم بود اومد روی تخت و پاهاشو دو طرف پهلوهام گذاشت و به سمت صورتم خم شد شالمو با خشونت کشید و موهای بلندم از تخت آویزون شد اون میخواد...میخواد چی کار کنه؟ میخواد بهم تجاوز کنه؟؟؟ ولی من و مهرداد چی میشیم؟ ( مهرداد دوست پسرم بود و هیچ وقت از مرزش بیرون نیومده بود و میخواست این هفته بیاد خواستگاریم ) دکمه های مانتومو یک دفعه کشید که مانتوم پاره شد .زیر مانتو هیچ چی نپوشیده بودم جز لباس زیر شلوارم رو هم درورد. در حال سکته زدن بودم یه نوع ترس عجیب داشتم همه جا تاریک بود فقط با نور ماه می تونستم این فضای رفت انگیزو ببینم سوتینمو باز کرد
- اوه...عجب سینه هایی داری..جووون یکی از سینه هامو کرد توی دهنش اول گر گرفتم و بعدش داشتم لذت می بردم انگار کور شده بودم یه ضربه به اون یکی سینم زد..
- آه انگار دید دیگه مخالفت نمی تونم بکنم که پارچرو از رو دهنم برداشت نمی دونم توی اون آب چی ریخته بود که بزور می تونستم حرف بزنم.اون به راحتی می تونست هرکاری میخواد بکنه.نمی تونستم چیزی بگم رخوت داشتم یکی از سینه هام تو مشتش بود و فشار میداد ولی چون سینه هام درشت بود از لای انگشتاش بیرون زده بود. اون یکی سینم توی دهنش بود ومک میزد یه گاز از سینم گرفت که خیلی دردم اومد یه ناله ی کوچیک از دهنم بیرون اومد
- جووون عزیزم..آروم باش هنوز خیلی کار دارم باهات سینه هامو با دو تا دستش نزدیک کرد به هم و زبونشو لاش می کشید داشتم لذت می بردم و عذاب می کشیدم نمی دونم یعنی چی! یه دستشو برد تو شرتم که یه تکون کوچیک خوردم یه خنده کرد
- آخی! نمی دونم اگه اون دارورو نمی خوردی چجوری باید می کردمت جنده خانوم شرتمو درورد و یه بوس روی دو لبه ی کسم زد...
- جووون..اووف چرا زودتر ندیده بودمش این لعنتی رو انگشتشو لاش کشید وای نه من دخترم..ناله کردم..اما اصن گوش نمی کرد زبونشو گذاشت رو سر چوچولمو لیسش زد کوسم داشت خیس میشد..زبونش می کرد تو کوسم و تند تند عقب و جلو می کرد نفس نفس می زدم..پاشد.فکر کردم کارش باهام تموم شده و خوشحال شدم ولی با دیدن چیزی که تو دستش بود اشکم ریخت.یه کیر مصنوعی خیلی کلفت و دراز توی دستش بود گذاشت لای سینمو عقب جلو میکرد..کس خیسشو به کوسم میمالوند چوچولم باد کرده بود و قرمز شده بود..
- اه من میخوام جنده ی خوشگلمو بکنم اوووفف منو بر گردوند و زیر شکمم یه بالش گذاشت
- جووون عجب کونی داری کونده خانوم
انگشتشو محکم کرد تو کوسم یه سوزش خیلی زیاد حس کردم و یه جیغ کوچولو زدم.
- جووونم...اووف جنده پردت حلقویه که! سر کیر مصنوعی رو محکم روی سوراخ کوسم می کوبوند کوسم خیس خیس شده بود و لیز میخورد توش و دردم می گرفت یه انگشتشم توی کونم کرده بود و عقب جلو می کرد..کونم می سوخت دوباره منو برگردوند و به دوربینی اشاره کرد: میبینی جنده؟ دارم میکنمت..نینا داره می گاد تورو کونی کیر مصنوعی رو با کمربند مخصوصش به کمرش و یکم پایینه کوسش بست اومد لای پامو باز کرد
- چه خیسم شده یه لیس به کوسم زد و یه انگشتشو کرد توش و گذاشت دهنم انگشتشو تو دهنم عقب جلو می کرد.یه دفه کیر مصنوعی رو چنان تو کوسم فرو کرد که فقط پنج سانت ازون کیر بیست و چند سانتی بیرون موند خواستم جیغ بکشم از درد که لبامو گاز گرفت..سینه هامو فشار میداد و کیرو کشید بیرون کوسم اندازه ی چی باز مونده بود..خیلی درد داشتم ولی یه مایه لزج از کوسم ریخت
- هنوز ارضا نشدی! دوباره کیرو کرد تو کوسم و محکم تلمبه میزد جوری که کونم هم می سوخت انقدر تلمبه زد که یه دفعه چشام سیاهی رفت و آب از کوسم پاشید بیرون همشو خورد و لبامو بوس کرد بگذریم ازین که صبح چقدر دعوا کردیم و با چه وضعی ازون جا رفتم ولی حرفاش تو گوشم می پیچید ( به خاطر مهرداد بود..تو نباید باهاش ازدواج کنی ..من عاشقتم احمق.تانی به خدا قسم اگه بخوای برای کس دیگه ای بشی فیلمو بهش میدم.اونوقت خیلی راحت برا من میشی..ولی میتونی فکر کنی اگه قبول کنی و بریم آمریکا چه زندگی رو باهام داری) یاد لذتم افتادم کوسم خیس شد..نمی دونم چی کار کنم همینجوری مثل خر توی گل موندم.کاش هیچ وقت با نینا آشنا نمی شدم...
نوشته: تانیا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#93
Posted: 3 Feb 2015 00:00
لز با دختر عموی حشری
سلام.
من سحرم و عاشق لز! البته بعد از رابطه با دختر عموم عاشق لز شدم چون قبل از اون اصلا به اینکه باکسی رابطه داشته باشم فکر ام نمیکردم. دختر عموم اسمش ندا و فوق العاده حشری و خوش اندام من اندام خیلی سکسی ندارم ولی هیکلم بد ام نیست. داستان ازا ون جایی شروع شد که دختر عموی من دانشجوعه و اومده بود خونشون دیدن پدر و مادرش ما ام رفتیم دیدنش و شب اون اصرار کرد ک بمونم مامانم هر چی مخالفت کرد نشد منم که خیلی دوسش داشتم از خدام بود ک قبول کنن اون شب ک من اونجا موندم قرارمون شد تا صبح حرف بزنیم ساعت 12:30 بود ک دیگه همه خوابیدن ما ام دو نفری تو تخت اون داشتیم آروم آروم حرف میزدیم ندا رفت در اتاق رو بست گفت صدامون میره بیرون مامان اینا عصبی میشن اومد رو تخت کنارم دراز کشید و کلی حرف زدیم تا این که یواش یواش دستشو برد زیر تی شرتم منم ک تا قبل اون فقط داستانای سکسی خونده بودم و فیلم و اینا ندیده بودم ولی میدونستم حدودا سکس چه حالی داره منم خندیدم و بوسش کردم و دستمو بردم زیر بلوزش برگشت گف سحر سینه هات چ کوچولو و بامزن منم گفتم ولی مال تو درشت و خوش فرمن...
بلند شد روم نیم خیز شد بلوزمو داد بالا هیچ مخالفتی نکردم چون میخواستم لذتشو حس کنم ینی یه جورایی هیچ کاری نتونستم بکنم و موندم تو عمل انجام شده بلوزمو داد بالا با یه دستش ک ی سینه مو میمالوند با دماعش سر این یکی سینمو قلقلک میداد منم دستم تو موهاش بود تا اینکه یهو سینمو کرد تو دهنش و شروع کرد ب میک زدن میک میزد و بوس میکرد با رفت سراغ اون یکی سینه ام و همین کارو کرد بعد با دوتا دستش دوتا سینه مو میمالوند و با زبونش وسط سینه هامو لیس میزد گفتم حالا نوبت منه خندید گفت مگه بلدی گفتم پس چی؟ البته درست بلد نبودم و فقط کارای اونو تکرار میکردم بلوزشو دادم بالا و حسابی سینشو خوردم و اون یکی رو میمالوندم داشت لباشو گاز میگرفت چون نمیتونست آه و اوه کنه صدامون میرفت بیرون بعد با دوتا دستم سینه هاشو میمالوندم و ازش لب میگرفتم بعد دوباره روم نیم خیر شد روی شیکممو لیس میزد میخوسات دستشو ببره زیر شلوارم مقاومت کردم گفتم نه گفت باشه بعد شروع کرد به خوردن سینه هام حسابی که مستم کنه...
دستشو یواش برد زیر شرتم من دیگه هیچی نتونستم بگم آروم انگشتشو گذاشت لای کسم و شروع کرد مالوندن انقد مالوند ک کاملا مست شدم بعد گفت میخوام بخورمش منم مست هیچی نمیفهمیدم گفتم مال خودته ..... شلوارمو در آورد و رفت پایین گف آه و اوه نکنیا تابلو میشه گفتم باشه بعد خندید و یه بوس از کسم کرد و پاهامو باز کرد و زبونشو گذاشت لای پاهام و از دور کسم شروع کرد به لیس زدن تا توش خیلی حرفه ای میخورد منم ک یادم رفته بود ک آه و اوه نکنم هی میگفتم آآآه لیس بزن ندااا ...آآآآه ندا لیس بززززن بخوووورش من اینا رو یادم نبود خودش بعدا بهم گفت ... هم کسمو میخورد و با دستاشو کونم ماساژ میداد اومد بالا گفت حالا نوبت توعه رفتم روش صورتم کاملا رو به روی صورتش بود با یه دستم شلوارشو کشیدم پایین بهش نیشخند زدم و سرشو آورد بالا ازم لب گرفت همینطوری که لب میگرفت منم انگشتمو گذاشتم لای کسش و مالوندمش بعد رفتم پایین تر سینشو دوباره خوردم و انگشتمم همچنان لای کسش بود رفتم رو کسش بر عکس خوابیدم روش کسم جلو دهنش بود کس اونم جلو دهن من بود من کسشو میخوردم اونم انگشتش تو کس من بود و هر از گاهی زبون میزد حسابی خوردم براش هی میگفت واااای سحر بخورش سحححر زبون بزن... لیسش بزن ....
چرخیدم اومدم بالا گفتم برگرد بالش گذاشتم زیر شکمش قمبل شد لای کونشو باز کردم سوراخشو لیس دم از کون هیچکدوممون دوس نداشتیم ولی خب من خوردم براش لپای کونشو بوس میکردم اونم خواست برام بخوره گفتم نه من دوس ندارم برگشتم سر جام بغلم کرد محکم تمام بدنمون بی هیچ لباسی لخت لخت رو هم بود کاملا خودمونو مالوندیم ب هم بعد یکمی رفت عقب گفت ببینم این کوچولو هارو دوباره بعد شروع کرد دوباره سینه هامو خورد و مالوند ناخوناشو میکشید دور سینه ام و میگف جووون فدات بشم منننن گفتم تو ک دوبار سینه های منو خوردی منم میخوام دوباره کستو ببینم گف مال خودته 100 بار ببین رفتم پایین لای پاشو باز کردم لبه های کسشو با انگشتام فاصله دادم و زبونمو گذاشتم لاش یه ذره میخوردم یه ذره لبه های کسشو گاز میگرفتم چوچولشو میک میزدم اونم موهامو میکشید زبونمو لوله کردم توکسش و با دستم روناشو مالوندم یواش لرزید و ارضاع شد گف بسه بیا بالا رفتم بالا گف من ارضاع شدم میخوام حال تو رو ام تکمیل کنم شروع کرد به خورد سینه ام همزمان انگشتشو کرد تو کسم و جلو عقب میکرد من عاشق گاز گرفتن سینه ام سینمو گاز میگرفت انگشتشو تند تند جلو عقب میکرد تا منم ارضاع شدم بعد لباسامونو پوشیدیم دوباره دستشو آورد زیر لباسم گف میخوام اینجوری بخوابم منم همین کارو کردم دستامون رو سینه هم خوابیدیم البته ساعت 5 صبح بود و یکم بعدش بیدار شدیم و طول روز همش به هم متلک مینداختیم... اونشب از بهترین شبای عمرم بود.
نوشته: سحر
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#94
Posted: 19 Feb 2015 15:28
لز داغ من و شبنم
سلام .
این داستانی رو که براتون گذاشتم مربوط به چند ماه پیش هست که منو شبنم با هم بودیم. من تمنا 24 ساله با قد 173 و سایز سینه هام 70 هستش. من دانشجو هستم و توی دانشگاه با یک دختر که اهل یک شهر دیگه بود آشنا شدم . اسمش شبنم هست و همم قدهای خودم ولی سایز سینه هاش 75 هست. شبنم خیلی با همه صمیمی نمیشه آخه وقتی میدیدم با بچه های کلاس خیلی کنار نمیاد برام عجیب بود گفتم شاید مشکلی داره ولی وقتی باهاش آشنا شدم و صمیمی دیدم نه اینجور نیست خیلی هم بچه خونگرم و خاکی هست. دوسال هست کهمنو شنیم با هم دوست هستیم . شبنم اهل رشت هست و هر هفته باید میرفت رشت پیش خانواده . چندبار هم من رفتم خونشون و چندروزی هم مهمانشون بودم من اکثر شهر هارو میرم چون خانواده محدودم نمیکنن. امتحانای دانشگاه رو دادیم تصمیم گرفتم یه سفر برای تغییر روحیه داشته باشم . با اصرار های شبنم یک هفته رفتم رشت و با هم حرکت کردیم و همه ی مسیر را هم خودم رانندگی کردم وقتی رسیدیم دیگه نا نداشتم سریع رفتم توی اتاق شبنم و با اصرارهای اون من روی تخت شبنم خوابیدم و خودش هم روی زمین خوابیده بود ...
. بعد از یک هفته برگشتم تهران . 10 روز بعدش شبنم با من تماس گرفت و گفت مهمان نمیخوای و گفتم چطور گفت یه کاری تهران دارم میخوام بیام ببینمت خیلی خوشحال شدم اومدو با کلی اصرار نگهش داشتم که این چندروز خونمون بمونه. چند بار با شبنم در مورد سکس و لز و اینجور چیزا صحبت کرده بودم . این دفعه خانوادم رفته بودن مسافرت خارج از کشور و من و شبنم توی خونه تنها بودیم. دو روز اول شنیم مدام میرفت بیرون و به کاراش میرسید . بعدش که دیگه بیکار بود موند خونه پیشم نشسته بودیم پیش هم و در مورد موضوعات مختلف حرف می زدیم. شبنم گفت که تمنا تو دوست داری ازدواج کنی گفتم برای چی گفت آخه بعضی از دخترا دوست ندارن و بعضی ها هم می ترسن. گفتم من که بهش هم فکر نمیکنم. همینجوری ادامه داد تا رسید به موضوع سکس و لز گفت من دوست دارم لز رو تجربه کنم خیلی عجیب بود آخه اولین بار بود که انقد راحت حرفشو میزد . گفتم برای منم جالبه . دیگه هیچی نگفت و تلویزیون رو روشن کردم رو یکی از کانال ها که داشت آهنگ منصور رو پخش میکرد یک فعه دیدم شبنم چسبیده بهم صورتشو آورد جو فهمیدم قصدش چیه بلند شدم که این اتفاق نیفته که دستمو محکم گرفتو بلند شدو جلوم ایستاد...
منم صورتنو برگردوندم که یه دفعه با یک دستش صورتمو گرفت و با یک دست دیگش سینمو گرفت توی دستش. دیگه داشتم از خود بیخود میشدم اما مقاومت می کردم لباش که گداشت رو لبام دیگه نتونستن مقاومت کنم . داشتم همراهیش می کردم لبام با ولع تمام میخورد و با دساش هم سینمو میمالید. صورتشو برد عقب اوندم که برم هلم داد افتادم رو کاناپه افتاد روم دوباره لب می گرفت همان حین هم دکمه های پیرهنمو باز می کرد . وقتی همرو باز کرد گردنمو گوشمو لیس میزد و میامد پایین تر شروع کرد به خوردن سینه هام منم دیگه داشتم حال می کردم . نفسان تند شده بود و تندتر میشد .
-آهههههههههه شبنم
-جونننننننن شبنم سرشو آورد بالا و باز لب گرفتیم از هم . منم تاپشو در آوردم و گردنشو میخوردم . بعدش گوشش رو بعد کم کم اومدم پایین یه نگاه به سینه هاش انداختم اونرنگ قهوه ای که روش بود داشت باهام حرف میزد ومنم زبونمو کشیدم روش شبنم آهش بلند شده بود میگفت آههههههههههه انقد حشری شده بودن که دیگه نتونستم دووم بیارن و شروع کردم به خوردن سینه هاش تا میتونستم خودم و هر از گاهی هم یه دندون کوچیک می گرفتم حالش خوب نبود از چشمای خمارش معلوم بود منو انداخت و خودش اومد رومو شلوارمو از پام در آرود و دستشو کشید رو کسم آههه کوچیک کشیدمو از روی شرتم یکم کسمو لیس زد سریع شورتمو درآورد و پاهام و از هم باز کرد و آورد بالا دستشو لای چاک کسم می کشید .
-آههههههه واییییییییییی
-اییییی جووووووووووننن
-شبنم همشو بخور دارم دیوونه میشم
-باشه عشقم همش ماله خودمه ترایبشو میدم
-دارم میمیرم آههههههههههههههههههه
شبنم هم همشو نیخورد و تند تند زبونشو لای کسم می کشید داشتن لذت میبردم تو آسمونا بودم تند تر میلیسید که یه دفعه ارضا شدم بعدش من شروع کردم یه دامن کوتاه پاش بود زدنش بالا و شوراشو سریع از پاش در آوردم شروع کردن به لیس زدت خبلی آروم و خیلی هم طولش میدادم که دوونه تر بشه حالش و بدتر کرده بودم سرمو به سمت کسش فشار میداد که بخورم منم اذیتش می کردن . بعدش خوردمش یکم تف انداختن روش و با دستم وسطش رو میمالیدم بعدش که یکم لیز شد شروع کردم به خوردن تند تند میخوردمو صدای شبنم هم بلند تر نیشد آههههههههههههههههههههه. اووووهههههههههههههههههه تمنا بخورش بخورش دارن میمیرم
-عشقم دیگه اینو نگیا منم ول کردم دیگه ادامه ندادم که گفت باشه و ادامه دادم زبونمو گذاشتم لای کس گرم و داغش تند تند میچرخوندمو دیگه برش نداشتم تا یکم بره تو آسمونا جیغ میکشید از لذت و همه ی خونه رو صداش پر کرده بود . دستمو خیس کردن و کشیدم لای کسش و تند تند دورانی می چرخوندم داشت دیوونه تر میشد انقد تند میچرخوندم که یه دفعه ارضا شدو آبش ریختبیرون همشو خوردم و بلند شدم و یه لب از هم گرفتیم و رفتم حمام بعد از اون یه بار دیگه لز داشتیم اما سه نفره...
نوشته: تمنا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#95
Posted: 7 Mar 2015 00:06
لز کردن بهترین لذت دنیاس
سلام .
اولین باره دارم خاطرات سکس هام رو مینویسم 20سال دارم قد و وزنم خوبه و کون گنده ای دارم ک خیلیا در حسرتشن. یادم نیس دقیقا کی بود ولی یادمه 5یا6 سالم بود که پسرخالم(شایان)ک اونموقع حدود 21سالش بود باهام رابطه داش منم ک بچه بودم و چیزی حالیم نمیشد فقط هر بار ک میدیدمش شلوارم و میکشید پایین و کسم رو میخورد و تنها حرفی ک هربار ازش میشنیدم این بود که خاله نباید چیزی بفهمه. چون خانواده تقریبا مذهبی ای هم داشتم چیزی در این مورد بهم نگفت بودن و پسرخاله ی دیووثم سر همه چیزرو با یه شکلات گاگالیلی هم میاورد و منم از اشتباه بودن کارم بی خبر. و اینطور شد که من افتادم تو یه تقدیر نکبنت پر از چاله جوله ک خودم هیچ نقشی توش نداشتم...
چن سال همینطور گذشت با این تفاوت که دیگه همه ی پسر های فامیل و حتی دوستاشون بم دس درازی میکردن و دیگه همه از این موضوع با خبر شده بودن ی پسر خاله هم داشتم که 2یا3 سال ازم بزرگتره به نام محمد که چون فاصله سنیمون کم بود با هم رابطه نزدیک تری داشتیم همینطور که میگذشت رابطه ما جدی و جدی تر شد تا اینکه ما تو سن خیلی کم رابطه ی جدی ای با هم پیدا کرد بودیم(چون از همون بچگی با این مسایل آشنا شده بودم دیگه تعریف کاملی از سکس و دوستی پسر و دختر داشتم)رابطه ما از ی دوس داشتن کوجیک کشید به سکس و هزار جور مسائل دیگه کشید تا اینکه وقتی 15 سالم اینا بود هر وقت خونه تنها میشدم خبرش میکردم که بیاد پیشم از اونجایی که دگه خیلی حرفه ای شده بودم تجربه زیادی داشتم وقتایی ک کسی نبود خود ارضایی میکردمو راحت تر میشدم. دیگه هر جور رابطه ای رو با هر کسی داشتم. وقتی دختر همسایمون ازم خواست تا بش ی لب بدم از این تجریه ی دید خوشال شدم و اینطور شد که تو دوران مدرسه همجنس بازی رو هم تا ی حدی ت کارنامه ی درخشانم داشتم. ..
یادمه ی بار وقتی سوم ابتدایی بودم و به خیال خودم خیلی زرنگ بودم و میخواستم تو مدرسه با یکی باشم یکی از دخترا رو به نام نازنین بردم تو دستشویی و همون کاری ک شایان باهام میکردو اجام دادم. شلوارشو کشیدم پایین و خمش کردم و از سوراخ کونش شروع کردم و لیسیدمش تا رسیدم به کسش با اینکه 2-3 دیقه بیشتر طول نکشد ولی برا اولین بار داشتم کس ی دختر و میلیسیدم ک خیلی هم خوش حال بودم از اینکه تو بعضی کارا از همسنام خیلی جلوتر بودم. آخرش نقشه گذاشتیم که من زود تر دربیام و اون بعد من بیاد ک کسی نفهمه هیشوخت یادم نیره ک بقیه شاگردا ک تو نوبت دسشویی بودن داد زدن و مارو به معاونمن خانم گلچین نشون دادن ک خانوم اینا با هم رفته بودن دسشویی ک معاونمون گشمو پیچوند و بازخواستم کرد و من که ب خیال خودم کار بلد بودم با قیافه حق به جانب گفتم خانوم میخواستم بهش حرف خصوصی بزنم و لاله (همونی ک مارو نشون معاونمون داده بود)میومد بینمون و نمیذاش باهم حرف بزنیم...
اون جریانو ب هر نحوی ک بود ماسمالی کردم ولی باز این کارا دامه داش. سال ها میگذشت و من طعم کیرای بیشتری رو میچشیدم دیگه طوری شده بود ک ی حرفه ای تمام عیار شده بودم تو سکس با پسرها و دخترا خود ارضایی بع اونپهمه تجربه علاقه خاصی ب همجس های خودم پیدا کردم واس خاطر همینم میخوام خاطره ی یکی از دخترایی ک هر وقت می بینمش خودم رو خیس میکنم رو واستون بگم: مریم رو از بچگی میشناختم و رابطه خانوادگی باش داشتیم هم سن بودیم و از بچگی مث خیلی لز بچه های دیگه باهم دکتربازی میکردیم ولی اصلا جدی نبود و با گذشت زمان همه چی فراموش شد تا اینکه قتی بچه دبیرستانی بودیم با دوستامون رفتیم باغ. البته با یکی از معلم هامون ک کلا کاری به کارمون نداش. من و مریم و 2 نفر دیگه ک ب نسبت منفی تر از بقیه بودن رو تاب نشستیم و از دوس پسرامون و خاطرات سکسی مون حرف میزدیم. مریم هم ی دختر خیلی خوشگل و اندامی بود ک با اینکه قد متوسطی داش ولی اونق سکسی بود ک با هر بار نیگا کردنش آرزوی کردنشو داشتم و انگار که خودشم متوجه شده باشه هی واسم ناز میکرد. ی ختری بود با مو های مشکی و لبای تپل و چشم های خمار میشی رنگ واااای هر وقت ک یادش می افتم تمام تنم و همه ی سلول های بدنم خیال کردنشو دارن.
وقتی با ناز و عشوه شروع کرد و از سکس هاش باهام حرف زد همش خودمو میذاشتم جای طرف کی و کون تپلش رو می مالوندم و اونقد میلسیدمش ک قشنگ قرمز قرمز شه. ولی وقتی حال خراب منو دید و گوشی دستش اومد و از طرفی هم ک اونم از کون گوشنی من خوشش میومد ی نگاه سکسی بم انداخت وگوشه لبشو گاز کرفت و گفت من همه مدل سکس رو تحربه کردم ولی لز بودن ی چیز دیگس هیچ پسری ظرافت کارایی ک ی دختر بلده رو بلد نیس. در حای ک با اون قیافه شر وشورش بم چشمک زد گف هیچ پسری ایقد قشنگ نمیتونه لبام رو با تمام وجودش بخوره. وقتی این حرف رو از زبون خودش شنیدم و تازه جرات پیدا کردم و دنبال فرصت بودم ک یجوری بتونم حداقل لب ساده ازش بگیرم و به آرزوی قدیمیم برسم با اینکه خیلی ریسک داشت و حدود 15 نفر دیگه هم ب جز ما اونجا بودن و معلممون هم اونجا بود ولی من ب سرم زدهبود و باید خودم رو خالی میکردم وقتی بچه ها مشغول بازی با پاسور بودن با ی کلکی کشیدمش کنار و بردمش پشت خونه باغ و با تموم ریسک هایی ک داشت تکیه دادمش ب دیوار و با اینکه نمیخواس ولی دستاش و گرفتم و لبام رو گذاشتم رو لبای داغش وااااااای داشتم آتیش می گرفتم کشید کنار و پشت گوشم و گردنم رو آروم با زبونش لیسید. خیلی ماهر بود واقعا هم هیچ پسری نمیتونس با اون ظرافت جاهایی که بیشتر تحریک میکنه رو بخوره...
دستشو گذاش رو سینه هام و اونقد محکم فشار میداد ک حس میکردم دیگه الان قراره کنده شن با با اینکه سینه هام خیلی بزرگن ولی خوب میدونس چطو تو دستای کوچیکش جا بده. دستم رو بردم طرف کسش معلوم بود کیرای خوبی کسش رو به حال آورده بودن که اینقد چاق و گوشتی بود زیپ شلوارشو گشیدم و آرووم دستم رو بردم تو آبش اومده بود یکم کسش رو بازی دادم ک دیدم نمیشه اگه من کار خودمو نکنم راحت نمیشم. سرو وضعم و درس کردم و رفتم یه سرو گوشی آب دادم ک دیدم بازم همچنان گرم بازی ان و کای با ما ندارم بشون گفتم ما داریم میریم تو خونه باغ اونام گفتن باشه برو ولی پریسا ک صاحب اوجا بودن گف رفتین درو تز تو قفل کتیا سرایدلرمون طبقه پایینه یخورده هیزه وااااااای خدااااااای من موقعیت از این بهتر نمیشد داشتم برمیگشتم پیش مریم ک دیدم داره میاد پیش بچه ها تن تر رفتم جلو و دستشو گرفتم گفتم کجا داری میری؟ گف میرم پیش بچه ها گفتم دیوونه نشو با من بیا میریم تو. گف نه بابا لو میریم حوصله ندارم گفتم اونش با من همه چی حله نگران نباش آخرش با هزار مثیبت بردمش تو و در رو قفل کردن رفتیم تو یه اتاق و در و بستم تن تن شرو کردم و ازش لب گرفتم اونقد وحشی شده بودم که اصلا توجه نمی کردم به حرفاش هلش دادم طرف دیوارو تی شرتش رو زدم بالا خدای من بدنش ه بوی خوبی داش چقد رم بو وقتی داشتم شکمش رو لیس میزدم حس میکردم با ی نوزاد طرفم اونقد ک پوستش نرم بود و لطیف بر خلاف اندان لاغرش سینه و باسن چاقی داش معلوم بود آثار زحمات یکی دیکس سایز سینه هاش حدود 80 بود و کرد و سر به هوا اول با دستم یکم مالوندمش و بعد سرم رو گذاشتم لای سینه هاش نوکشونو با زبونم میخوردمو از اون طرف اون اش کون تپل منو بازی میداد و باعث میشد من لحظه به لحظه حرص تر بشم...
همونطور که داش با باسنم ور میرف شلوارم و کشید پایین و منو نیشوند رو صندلی و حسابی با دستش مالوند و خوب میک زد طودی ک فک میکردم داره تموم اب بدنمو داره میکشه بیرون چنان از رون هام شرو میکردو میرسید به کس خیسم وحالم میداد که داشتم تلف میشدم. خوابوندمش و شرتش و دراوردم و با انگشت افتادم به جون کسش و با اونیکی دستم هم میمالوندم چنان آخ و اووف میکرد که فک کردم دیگه قرار نیس نفسش بالا بیاد رفتم سراغ کونش و اونقد حال کرده بود ک گشاد گشاد شده بود دوروبرم رو نیگا کردم و برس رو از رو میز آرایش ورداشتم و ی تف انداختم تو دهن مریم و پشت برس رو تا ته کردم تو دهنش و سوراخ کونشو لیسیدم و خیسش کردم با برس افتادم به جون باسن گرامیش و بدبخت رو انداختم به نفس نفس بهد چن دیقه دو تامونم بی جون افتادیم ی گوشه اتاق و برا حرکت آخر هم ی لب وحشی ازش گرفتم و حسابی گوشه لبش رو کبود کردم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 63
#97
Posted: 26 May 2015 21:35
لز داغ من و المیرا جونم
سلام.
اسم من مهسا ست و اتفاق ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به چهار سال پیشه شهریور ماه بود مرداد ماه بود و من منتظر اعلام نتیجه کنکور بودم دل تو دلم نبود که مامانم به بابام گفت برای اینکه من یه استراحتی بکنم بریم اهواز خونه خالم اینا خالم با دخترش وشوهرش به دلیل کار شوهر خالم اهواز زندگی میکنن از اون نظامی های خشک که همه چیز تو خونشون قانون داره مثل پادگان اصلا راضی نبودم اما اصرار مادرم باعث شد بریم دختر خالم المیرا 20 سالش بود خیلی هم خوشگل وسکسی بر عکس من بالاخره راهی اهواز شدیم وقتی رسیدیم ساعت 2 صبح بود و تو ترمینال منتظر بودیم که شوهر خالم اومد دونبالمون و ما رو برد خونه... هوا انقدر گرم بود که آدم یاد جهنم می افتاد.
خلاصه با رسیدن به خونه وکلی احوال پرسی ساعت حدود 5 صبح بود که از خستگی داشتم می مردم که المیرا گفت بریم تو اتاقش بخوابیم و به باباش گفت که تا فردا نهار میخوایم بخوابیم و کلی التماس که مزاحم نشید رفتیم تو اتاق و المیرا در رو قفل کرد شروع کرد به در اوردن لباساش خدای من المیرا لخت جلوم وایساده بود بدنش سفید سفید لباش درشت سینه هاش دو برابر مال من بود کونش بزرگ قدش هم 175 سانت هیکلش حرف نداشت با یه شرت وسوتین جلوم بود و قتی دید من با دهن باز دارم بهش نگاه میکنم کمی خندید و بعد پرسید مگه فرشته ندیدی و رفت زمین دراز کشید وبه من گفت تو روی تخت بخواب و کمی تعارف کردیم و بعد اون پایین ومن روی تخت دراز کشیدم هوا خیلی گرم بود و کولر گازی هم با اینکه کار میکرد اصلا فایده نداشت و المیرا دید که گرممه گفت لباسام رو در بیارم وبخوابم اول قبول نکردم وگفتم خوبه ولی دیدم فایده نداره زیر ملحفه ای که روم بود شروع کردم به در اوردن لباسام و خوابیدم ساعت 10 صبح بود که از خواب بیدار شدم هوا انقدر گرم بود که خوابم نمیبرد وقتی به المیرا نگاه کردم داشتم شاخ در می اوردم دمر خوابیده بود وشورت هم نداشت و هیچی هم روی خودش نکشیده بود فکر کنم 5 دقیقه به کون بزرگ وسفید و المیرا خیره مونده بودم که یهو صداش در اومد که اگه سیر نشدی خسته هم نشدی...
داشتم از خجالت میمردم پاشود و کسش جلوی صورت بود خدای من چرا اینقدر بزرگ بود به اندازه دوتا کف دست من بود از ناخن پاش تا موهای سرش رئو بر انداز کردم حرف نداشت
المیرا : خوب اگه سیر شدی پاشو بریم یه دوش بگیریم بعد صبحانه بخوریم و بعد کمی فیلم نگاه کنیم و بعد کمی بخوابیم تا عصر که هوا خنک شد بریم بازار فلافل بندری بخوریم
- تو هم که باب عشق فیلم هندی و فلافل بندری داری باشه بزار لباس بپوشم و حولم رو بردارم برم حموم
المیرا : باشه اول تو برو تا تو برگردی من هم صبحونه رو اماده میکنم تا تو صبحونه میخوری من میرم حموم
- باشه
و لباسام رو برداشتم رفتم حموم ولی قیافه وبدن المیرا یه دقیقه از جلوی چشمم کنار نمیرفت بعد از خوردن صبحانه داشتیم میرفتیم اتاق المیرا فیلم نگاه کنیم که خالم با مامانم بیدار شده بودن واومدن تو آشپزخونه و برای اونا هم صبحونه حاظر کردیم ومامانم گفت که با خاله باید برن خونه یکی از آشنا های خاله و برای ظهر می یان والمیرا زود گفت ما نمییایم ومیخوایم بخوابیم تا عصر نهار هم نمی خوریم شما خواستید خونه خانم سهندی بخورید نخواستید بیرون بخورید اومدید هم مارو بیدار نکنید عصر میخوایم بریم بازار تا اون موقع میخوابیم وتو بازار نهار میخوریم.
خاله بیچاره هم قبول کرد وگفت پس ما هم تا عصر میمونیم عصر بازار رفتنی به ما هم زنگ بزنید بیایم اونجا با هم میایم خونه المیرا زود رفت تو اتاق و تو جاش دراز کشید تا مامانم اینا حاظر بشن منم صبحونه رو جمع کردم وظرف ها رو شستم و مامانم اینا هم خداحافظی کردن ورفتن و با رفتن اونا المیرا زود اومد بیرون ودر رو قفل کرد هر چی گفتم چرا در رو قفل میکنی شاید برگشتن بد میشه قبول نکرد وشروع کرد به در اوردن لباساش و یه آهنگ عربی گذاشت وشروع کرد به رقصیدن عربی اونم لخت مادر زاد من که بدم نمی اومد هم داشتم خوب نگاه میکردم وهم هی غرغر میکردم که زشته بده الام می یان لباسات رو بپوش که یهو المیرا وایساد و اومد طرفم با دستش از زیر چونم گرفت و منم هول شده بودم یواش یواش صورتش رو اورد جلو و لبام رو بوس کرد با بوس کردنش یه حسی که تا حالا نداشتم بهم دست داد کل بدنم داغ شد لبام قرمز شد تو دلم خالی شد یهو بی اختیار هولش دادم عقب اونم من رو ول کرد وگفت
المیرا: من که میدونم تو کف منی از دیروز هر وقت لباسم رو در میارم کلی چشم چرونی میکنی بیا من کلا در اختیار تو بیا بهم دس بزن...
خودش دست راستم رو گرفت وگذاشت روی سینش چقدر گنده تر از مال من بود تو دستام جا نمیشود دیگه حرکتی نمیکردم و مات ومبهوت بهش نگاه میکردم یهو به خودم نگاه کردم دیدم منم لباس ندارم ودارم سینه های المیرا رو میمالم چند دقیقه طول کشید که بفهمم کجا هستم دارم چه کاری میکنم گفتم آهنگ رو قطع کن بریم اتاق تو روی تخت اونجا هم خنک تره هم امن تره رفتیما تاق روی تخت دراز کشید وگفت بخور منم داشتم دور و بر رو نگاه میکردم که چیزی برای خوردن نیست که یهو مغزم سوت کشید خدای من چه حس خوبی داشت المیرا داشت سینه های من رو از جا میکند هی گاز میگرفت لیس میزد داشتم میمیردم یه خورده که خورد گفت نوبت تو خوابیروی تخت پاهاش رو از هم باز کرد خواستم سینه اش رو بخورم گفت برعکس خم شو روم و کسم رو بخور اون بالشها رو هم بده من بزارم زیر سرم مال تو رو بخورم وای وقتی زبونش به کسم خورد دیگه دنیا دور سرم میچرشید خیلی خوب و حرفه ای میخورد گاز میگرفت ومیمالید من فقط ناله میکردم دید نمیتونم کاری بکنم پاشد وبه من گفت بخواب روی تخت تا اول تو رو ارضاء کنم بعد تو من رو. تو نمیتونی همزمان کار کنی...
روی تخت دراز کشید یهو مثل کشتی گیر ها بر عکسم کرد وچندتا بالش گذاش زیر کسم و کونم بالا بودپاهام رو از هم باز کرد وزبونش رو گذاش روی سوراخ کونم شروع کرد به لیس زدن خدای من داشت جونم در می اومد با کمی خوردن شروع کرد به انگشت کردن تو کونم اول درد میکرد ولی بعد نمیدونم چی کارکرد که هم راحت تر شد هم خیستر و داشت خوش میگذشت که یهو دیدم یه ادکل لوله ای نازک رو روش رو چسب زده و یه نایلون (بعدا فهمیدم کاندوم) روش کشیده که کمی براش گشاد بود رو داره میکنه تو کونم خواستم نزارم که حالش رو نداشتم و با کمی درد وفشار چند بار بردن ودر اوردن کرد تو کونم سوزش عجیبی داشت که با درد فراواوان وقلقلکی تو کونم همراه بود که کم کم داشت از دردش کم میشود و بر لذتش زیاد بعد از چند دقیقه دیگه درد نداشت با یه دستش داشت اسپری رو تو کونم میکرد وبادست دیگه سینه ام رو و بعضی وقتا کسم رو می مالید داشتم دیونه میشدم دیگه طاقت نداشتم کل بدنم داش عرق میکرد از کسم آب می یومد لبام خشک شده بود خیلی عجیب تشنه شده بودم که یهو یه گرمای عجیب بدنم رو گرفت وانگار کوه کنده باشنم نفهمیدم چی شود ولی بعد از حدود 1.5 ساعت به زور المیرا از خواب بیدار شدم همش غرغر میکرد که خودت ارضاء شدی گرفتی خوابیدی باید من رو ارضاء کنی الان بابام میاد پاشدم رفتم یه دوش گرفتم اومدم اتاق دیدم روی تخت دمر خوابیده شروع کردم مثل خودش خوردن سوراخ کونش بعد از چند دقیقه از زیر تشک تختش یه اسپری بهم داد به اندازه مگس کش تارومار خیلی بزرگ بود کاندوم پیچی شده و اماده کار گفت بمالم بین پاهاش ولی مواضب باشم
با کلی ترس و لرز شروع کردم به مالیدن به کس و کونش بعد آروم کردم تو کونش که اولش یه تکونی به خودش داد ولی بعد هی داد میزد تند تر تر جرم بده وای من از داد و بیداد و المیرا داشتم دیونه تر میشودم تا ته اسپری و میکردم تو کونش این خیالش نمی اومد وهی میگفت بیشتر و تند تر بعد از چند دقیقه پاشد و خودش اسپری رو تو کونش جلو عقب میکرد ومنم کسش رو براش میخوردم دیدم داره از کسش آب لزج وگرمی میاد که کمی هم شیرین بود ولی مزه خاصی نداشت هی میخوردم بادستام داشتم سینه هاش رو میمالیدم که اسپره رو دراورد و گفت برعکس هم بخوبیم وکس های همدیگه رو بخوریم کمی که این کار کردیم زبونم رو میبردم کمی توکسش که دیدم داره نفساش در نمیاد فهمیدم که خیلی خوشش میاد پاشدم وباتمام وجودم کسش رو میخوردم بعد از حدود 5 دقیقه دیدم داره ناله مینه ومیلرزه و میلرزه و موهام رو میکشه تا دیگه کسش رو نخورم فهمیدم ارضاء شده با زور بلندش کردم ورفتیم حموم و اومدیم در رو باز کردیم ورفتیم تو اتاق المیرا خوابیدم نفهمیدم کی شوهرخالم اومده کی خالم اومده کی مامانم اومده کی شام خوردن فقط ساعت 11 که از خواب پاشدم المیرا خواب بود.
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......