انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Lesbian Stories - داستانهای سکسی مربوط به همجنس گرایان زن


زن


 
لزبین های کوچولو

((واحد 6، لطفا کولر خود را بازبینی کنید))

صبح که از در می رفتم بیرون، رویه تابلوی اعلانات دیدمش، واسه همین وقتی غروبی از سر کار برگشتم اولین جایی که رفتم بالای پشت بوم بود، خدا خیر بده بنداز بفروشی رو که اینجا رو به ما فرو کرد و رفت، حتی واسه یه پدر بیامرزی یه لامپ 500 تومنی هم این بالا نزاشته بود! بگذریم، چراغ قوه موبایل رو انداختم کف پشت بوم تا رد آبی رو که از کولر اومده دنبال کنم اما دیدم هیچی نیست، گفتم شاید همسایه ها آب رو بسته باشند، به خاطر همین رفتم سراغ شیرای آب رو پشت بوم، تو همین لحظه ها بود که چشمم افتاد به برج رو به رویی، یه نور سفید که از لایه کرکره های نازک بیرون میزد و پشتش دو تا سایه ی مشکی که خیلی واضح نبود توجهم رو جلب کرد، خوب که نگاه کردم پیچ و تاب بدن زنونه رو میشد تشخیص داد، برجستگی سینه ها، باسن، حتی گاهی میشد نوک برجسته سینه ها رو دید، دو نفر بودند و مشغول سکس، اما چیزی که فوق العادش می کرد این بود که دو تاشون دختر بودند، این رو وقتی فهمیدم که یکیشون رو یه چیزی خوابید و دومی شروع کرد براش خوردن، سرش رو برده بود لای پاهاش و براش لیس میزد، اونی هم که خوابیده بود با دستاش سر دوستش رو روی کسش فشار میداد، طرف وفتی حسابی خورد بلند شد و افتاد رو سینه هاش، معلوم بود با دست داره انگشتش می کنه، وسط خوردن سینه هاش از هم لب می گرفتند، بعد جاشون رو با هم عوض کردند، اما اون یکی با یه چیزی که شبیه موز یا خیار بود افتاد به جون اون یکی، رو حالت سگی خوابونده بودش و کسش رو براش می خورد و کونش رو با اون چیزه جر می داد، اونم سینه های خودش رو می مالید، گهگاهی هم فقط سینه های هم رو می خوردند، بیشتر یه عشق بازی احساسی بود تا یه سکس خشن، بیشتر به هم حال می دادند، یکیشون دائم می رفت سرغ کون اون یکی، دائم انگشتش می کرد و سرش رو میذاشت وسط لپ های کونش و واسش می خورد، اون یکی اما بیشتر حواسش به کس اون یکی بود، چون دائم یا انگشتش می کرد یا با اون چیزه واسش جلو عقب می کرد،
خیلی حشری شده بودم، نمی دونستم باید چی کار کنم، من فقط سایه سیاهشون رو می دیدم و اصلا نمی دونستم اینا کیند، خیلی دوست داشتم درست نگاهشون کنم، اگه می تونستم یه چند تا پشت بوم برم اون طرف تر اونوقت شاید میشد از درب تراسشون که کرکره نداشت دید زد، به خاطر همین دل رو زدم به دریا و شروع کردم از دیوارای پشت بوم ها بالا رفتن، بالاخره رسیدم به اونجایی که باید و تونستم اونی رو که می خواستم ببینم، باورم نمی شد، دو تا دختر حدودا 16 ساله بودند، بدنای جفتشون فوق العاده بود، سینه های یکیشون بزرگ و کون قشنگی داشت، یکی دیگشون لاغر بود اما بدن سفیدی داشت، سینه هاش زیاد بزرگ نبودند اما انگار انقدر مک زده بودنشون نوکاشون بزرگ شده بود،
هنوز داشتند هم رو می خوردند، با هر چی دم دستشون میومد کسای همدیگر رو می مالیدند، پستونای هم رو می خوردند و هم دیگر رو انگشت می کردند،
هیچ کاری نمی تونستم بکنم جز این که نگاهشون کنم، دلم می خواست، خیلی هم دلم می خواست، کیرم رو در اوردم و مشغول شدم، می خواستم یه ارگاسم عالی داشته باشم،
درست وقتی یکی از دخترا به شکم خوابیده بود و اون یکی داشت از پشت یه چیزی می کرد تو کسش و با دستاش پستوناش رو می مالید، آبم در اومد، آبم رو از سر پشت بوم همسایه ریختم پایین،
از اون روز هزار بار اون پنجره رو چک کردم، اما هرگز دیگه ندیدمشون؛ اینم شانسه منه دیگه!! ولی خدا بیامرزه پدر این بساز بنداز رو، اگه پشت بوم لامپ داشت حتما متوجهم می شدند و همه چی خراب میشد!

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
لز من و سارا

من الناز (مستعار) هستم از تهران الان 29 سالمه و یه دونه بچه هم دارم یه دختر ناز از زندگی مشترکمم خیلی راضی هستم شوهرم خیلی اقاس و واقعا درکم میکنه هیچ گونه نیاز جنسی هم ندارم چون شوهرم کاملا ارضام میکنه و خوب بهم میرسه البته منم خوب اونو ارضا میکنم و بهش میرسم . اینا رو گفتم که دوستان بدونن هدفم از نوشتن این خاطره پیدا کردن شریک جنسی نیست فقط دوس دارم براتون بازگوش کنم همین . میرم سر اصل مطلب
من سال سوم دبیرستان بودم که اوالیل سال تحصیلی با یه دختره تو مدرسه دوس شدم که تازه اومده بود محل ما خونشون قبلا کرج بود که اون سال اومده بودن تهران و تو دبیرستان ما اسم نویسی کرد اسمش سارا (مستعار) بود . یه دختر شیطون با نمک و اهل مزاح و خنده بود اوایل که با هم دوست شده بودیم کارمون فقط خندیدن بود باهم سر یه نمیکت مینشستیم از لحاظ ظاهری هم خیلی خوشکل و با نمک بود سفید قد بلند نزدیک 170 قدش بود تقریبا بدن پری هم داشت نزدیک 62 کیلو بود البته منم تعریف از خودم نباشه خوشگلم منم سفید و بانمکم ولی قدم زیاد بلند نیس 160 قدمه و 55 کیلو وزنم .
اوایل دوستیمون حرفای بد نمیزدیم ولی کم کم این جور حرفا بینمون شروع شد اونم آغاز کنندش بود همیشه از کلیپای سکسی که نگا میکرد برام حرف میزد اولین جرقه لز بین ما روزی شروع شد که من رفته بودم خونشون کسی هم خونشون نبود مادر و پدرش هردو شاغل بودن برادر کوچیکشم مدرسه بود اون موقع من خونه کامپیوتر نداشتم ولی اون داشت اون وقتا کمتر کسی کامپیوتر داشت خلاصه کامپیتور رو روشن کرد و گفت بیا تا فیلمایی که همیشه تو مدرسه راجع بهش حرف میزنیمو نشونت بدم فیلمارو گذاشت دو تا مرد بودن که مشغول یه زن بودن زیاد تحریک نشدم ولی برام جالب بود چون تا اون موقع ندیده بودم اولین بارم بود که کیر میدیدم و کردن یه زنو با چشمای خودم میدیدم ولی با این حال تحریک نشدم بعد یه دفعه سارا گفت این ول کن یه فیلمی برات میذارم که حال کنی گفتم چیه گفت یه فیلمه لزه
گفتم لز چیه؟ نمیدونستم لز اصلا یعنی چی !
گفتی وقتی دوتا زن با همدیگه حال کنن بهش میگن لز
منم ته دلم دوس داشتم زود این فیلمو ببینم چون واقعا برام جالب بود
سارا فیلمو که رو یه سی دی بود گذاشت دوتا زن خوشگل که با هم داشتن ور میرفتن وسطای فیلم حسابی حشرم زده بود . یه دفه سارا گفت دوست داری تو جای یکی از این بودی!؟
راستش من تو عمرم به همچی چیزی فکر نکرده بودم ولی ته دلم یه جوری شدم تو عمرم به این اندازه حشری نشده بودم الکی به سارا گفتم نه بابا دیونه شدی اونم چیزی نگفت و به ادامه فیلم نگا کردیم تا تموم شد من کسم خیس شده بود ولی به روی خودم نمیاوردم
فیلم که تموم شد سارا گفت الناز یه چیزی بگم
گفتم بگو عزیزم
گفت تو خود ارضایی کردی تا حالا ؟
راستش من چن باری کسمو تو حموم مالونده بودم و حس خوبی داشت ولی به سارا گفتم نه نکردم تو چی کردی؟
اونم بدون درنگ گفت اره کردم خیلی حال میده . بهم گفت نمیخای الان بکنی
منم گفتم چه جوری گفت کستو بمالون منم مال خودمو میامولنم اینقد حشری بودم که بدون درنگ دستمو بردم تو شلوارم و شروع کردم به مالوندن کسم اونم داشت همین کار میکرد که یه دفه گفت الناز بیا تو مال منو بمالون مال مال تورو میمالونم
من گفتم زشته سارا
گفت بابا چه زشتی مگه چیه منم نمیدونم چرا زود تسلیم شدم و گفتم باشه راستش از ته دل هم خوشم میومد اومد کنارم و بدون معطلی دستش کرد تو شلوارم اولش خجالت میکیشیدم ولی یه کم که دستشو رو کسم کشید شل شدم بهم گفت تو هم کس منو بمالون منم همین کارو کردم که یهو گفت دستم خسته ش اینجوری فایده نداره بیا لخت بشیم
گفتم من خجالت میکشم
گفت بابا چه خجالتی تو دختر منم دخترم دیگه
نمیدونم چرا این جوابش کاملا قانعم کرد
رفتیم رو تختش دارز کشیدیم و شروکرد به لخت کردن من خودشم لخت لخت شد
وقتی چشم به بدن لخت و کس صورتیش افتاد با اون ممه های نک تیزش حشرم ده برابر شد
بهم گفت بیا مث همین فیلمه با هم حال کنیم
من گفتم یعنی کس همو بخوریم گفت اره دیگه
منم گفتم راستش چندشم میشه
گفت پاشو میریم کس همدیگه رو میشوریم تا خوب تمیز بشه بعد میایم برا هم میخوریم
رفتیم تو دستشویی با صابون خوب کس کونمونو شستیم
برگشتیم رو تخت اون پرید روم و شروع کرد به لب گرفتن اولش یه جوری بودم احساس راحتی نمیکردم ولی کم کم داشتم گرم میشدم و گرمای بدن سارا داشت دوباره حشریم میکرد رفت به سمت ممه همام و با حرص و ولع ممه هامو میخورد خیلی برام لذت بخش بود اومد به سمت پایین و شروع کرد به خوردن کسم داشتم آتیش میگرفتم تا حالا همچی حسی نداشته بودم همین طور داشت کسمو محکم میخوردم و ممه هامو فشار میداد من کامل فلج شده بودم و داشتم اه و ناله میکردم یه دفعه یه لرزشی تو بدنم افتاد و ابم اومد احساس آرامش خاصی بهم دس داد که تو عمرم این احساسو نداشتم بعد سارا برگشت و خوابید گفت الان نوبت توه همین کارایی که من باهات کردم تو هم با من بکن من دقیق همون کارارو رو اون انجام دادم البته نه به خوبی اون وقتی داشتم کسشو میخوردم محکم سرمو گرفته بود و میگفت محکم تر بخوره که یه دفعه روناش سفت شد که نزدیک بود سرمو بین تو پاش له کنه و یه لرزشی به بدنش افتاد و اونم آبش اومد
آرروم کنار هم خوابیدیم و موهای همو نوازش میکردیم و لبای کوچیکی از هم میگرفتیم و میخندیدم این اولین لزم با سارا بود که هیچ وقت تو زندگیم لذت جنسی که اون روز بردم دیگه نبردم الانم که شوهر کردم از سکس با شوهرم راضی هستم ولی بازم اون لذتی که اون روز بردمو نمیتونم فراموش کنم
بعد اون روز من با سارا چندیدن بار دیگه هم خونه ما هم خونه اونا لز داشتم تا اینکه اون سال گذشت و سارا خونشون رفت تهرانپارس و از ما دور شدن و یه مدرسه دیگه برای پیش دانشگاهی اسم نویسی کرد ولی بازم ماهی یه بار همدیگه رو میدیدم و لز میکردیم حتی سارا دوس پسر گرفته بود و از کون به دوس پسرش میداد تو یکی از لزامون هم خواست که خیار تو کونش کنم منم کردم اونم تو کون من خیار کرد ولی اصلا خوشم نیومد چون درد داشت و لذت نبردم هر چند که الان شوهرم از کون گاه گاهی منو میکنه ولی فقط بخاطر شوهرم تحمل میکنم وگرنه دوس ندارم
خلاصه من قبول شدم دانشگاه سارا هم قبول شد دانشگاه کرمان و همونجا با یه پسره اشنا شد و شوهر کرد بعد اینکه شوهر کرد دیگه با هم لز نکردیم یعنی من دیگه دوس نداشتم چون اون شوهر دار بود اونم اصرار نکرد منم سال اخر دانشگاه بودم که با یه پسر خوشتیپ و مودب ازدواج کردم که الان شوهرمه و الهی قربونش برم
سارا الان بخاطر کار شوهرش آستارا زندگی میکنه و گاگاهی با تلفن احوال همو میپرسیم ولی هیچ وقت بعد شوهر کردنمون لز نکردیم در حالی که موقعیتشم بوده ولی نکردیم اونم از زندگیش راضیه امیدوارم که خوشبخت باشه
این خاطره تنها خاطره سکسی زندگی من بود که اونم با یه دختر اتفاق افتاد هیچ وقت با هیچ مردی رابطه جنسی نداشتم جز شوهرم دوس پسر داشتم ولی در حد تلفن همین با هیچ دختر دیگه ای هم لز نداشتم و نمیخام که داشته باشم حتی الان با خود سارا هم نمیخام لز داشته باشم فقط قصدم تعریف یه داستان واقعی بود همین. در ضمن هیچ وقت لذت لزی رو که با سارا داشتم فراموش نمیکنم ولی دیگه به لز فکر نمیکنم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
لز من و مهتاب
سلام به همه ي دوستان که اين داستان من را خوندن
من اسمم پريسا هست 22 سالم هست
ميخواستم اولين لزبين م رو براتون تعريف کنم.تو تابستون بود که رفته بودم ياهوو چت ميکردم اون موقع من 21 سال داشتم. يه روز روز رفتم روم هي ديدم ميگن لز / لزبين پي ام مي از چرت و پرت ها.بعد يه دفعه يکي پي ام به من داد گفت لز هستي منم دفعه اولم بود ديگه بهش گفتم باشه بعد گفت وب داري گفتم آره گفت ميدي گفتم نه بعد گفتم تو چي داري اون گفت آره گفتم خوب تو بده
گفت جون تو نميدي منم نميدم.هي بحث کرد يه زره باهام بعدش به فکرم خورد که ممکن هست پسر باشه بعد گفتم ببين تو اول پي ام دادي پس تو هم بايد ثابت کني دختري نه من آخر وب داد بهم بعد از اين حرکات هاي عددي هم گفتم بهش انجام داد معلوم شد دختر هست
بعدش من به اون وب دادم خلاصه اون روز من با شيما از طريقه نت حسابي حال کردم انو همينطور وب تو وب کرديم خيي حال داد يه 1ماهي اين کارو انجام ميداديم با شيما (شيما هموون دختري که بهم پي لز داد)ديگه اون حال اول رو نميداد بهم زد به فکرم که بکي پيشنهاد لز بدم يه دفعه يادم افتاد مهتاب هست(مهتاب هم واحدي ساختمان مون هست خيلي باهاش دوست هسم اما نه واسه لز)يه روز مامانم اينا قرار شد با خانواده مهتاب اينا برن باغ ما بعد من زنگ زدم به مهتاب گفتم فردا ميري باغ گفت نه
منم به مامانم اينا گفتم منم نميام يه بهونه آوردم و نرفتم
همون شب تا صبح داشتم فکر ميکردم چه جوري روو بزنم بهش که يه فکر زد به سرم
فردا که شد صبح پاشدم خونه رو تر تميز کردم. بعدش رفتم حمام خودمو تميز کردم همه مو هامو زدم اما يه زره از کس امو نزدم
از حمام اومدم بيرون.خلاصه ظهر شدش زنگ زدم مهتاب گفنم من تنهام ميخواي بيا پيشم با هم باشيم گفت اوکي اخه اونم تنها بود ديگه اومدش بهش گفتم بريم چت يه چند نفرو ازيت کنيم و بخنديم من گفتم برم ميوه و چايي بيارم رفتم آشپز خانه ميوه و چايي رو آوردم همين جور که داشتم مياوردم خودمو انداختم زمين الکي و داد زدم مهتابببببببببب يه دفعه اومد گفت چي شده؟
گفتم رگ رونم گرفت اروم بلندم کرد گذاشت منو رو تخت بعد گفتم يه کرم هست تو کمدم هست واسم بيار رفت آورد گفتم بهش اگه زحمتت نيس واسم ميتوني بمالي گفت باشه منم شلوارم رو کندم هل شده بوودم خيلي.
يه 10دق واسم ماليد اما تو همون 10دق بدجوري داغ شده بوودم بعد هي با خودم گفتم بگم بهش يا نه؟.آخر دلمو زدم به دريا چشمامو بستم اروم دستشو بردم رو شورتم بعد يه زره 5ثانيه دست ماليد به شورتم فکردم قبول کرد بعش بردم دستشو تو شورتم يه دفعه کشدي گفت خيلي آشغالي پا شد و گفت ديگه بت من حرف نزن ديگه باي رفت بعدش مردم از ترسم که نره به مامانش اينا بزنگه خيلي فکر هايي به ذهنم ميرسيد از ترسم. گريم گرفت بعده 5دق يه دفعه دره خونمون رو يکي زد يه دفعه ديدم مهتاب هست بعد بهم گفت خيلي پرويي بعد اومد تو منم گفتم ببخشيد حواسم نبود يه دفعه گفت اشکال نداره بعد اومد جلوم صورتشو آورد جلو صورتم بد با چشماش علامت داد لب ميدي منم لب گرفتم خيلي حسه خوبي بود
بعد يه 2دق داشتيم لب ميگرفتيم بهش گفتم پس چرا رفتي بهم چيز گفتي.گفت دره خونه رو قفل نکردم رفتم قفل کردم اومدم و خواصم يه ترسي هم به تو بدم منم منم آروم زدم تو صورتش بعدش باز يه لب گرفتم بعد بهش گفتم کجا دوست داري بريم گفت بريم حمام با هم رفتيم حمام تو وان حسابي ماله هم رو خورديم واقعآ حال ميداد
راسي يه حتمآ روش 69 رو امتحان کنين
ماله مهتاب يه زره بو ميداد اما من اون رو با بو دوست داشتم هنوزم باهم بعضي وقتا لز ميکنيم و اون حسه اورگاسم شدني که داري و يکي وات ميخوره خيلي تووپه
     
  
↓ Advertisement ↓
میهمان
 
لز و شروعی دوباره ...

تازه ۳۹ سالم شده بود از وقتی ازدواج کردیم ۱۵ سال خوب و بد و داشتیم بچه دار نمی شدم ولی شوهرم هم منو ول نکرد این آخریا دیگه برای هم تازه گی نداشتیم شاید هم بنده خدا دیگه توان و قدرتش ته کشیده بود ولی من داشتم می سوختم از شهوت از حرارت از محل کارم تا خونه هل هل میومدم و تا خودمو راحت نمی کردم آروم نمی شدم خیلی بهم پیشنهاد میشد از مردای جوون تا متاهل ها ی اداره همه یه جوری منو تحریک می کردند ولی خوب نمی تونستم به مردی که به پای بچه دار نشدنم نشسته خیانت کنم سعی می کردم همه چیزو سرسری بگیرم خانوما می دونند مخصوصا اگر حشری و هات باشند تو این تاکسی و اون تاکسی از بمال بمال گرفته تا تیکه های آقایون برام مثل شکنجه بود خیلی سخته ولی خوب تا این اواخر........... یه روز تو اداره یه کارمند خانوم جوان آوردند اسمش میترا بود خیلی ناز و خوش هیکل بود تازه طلاق گرفته بود و محیط کارشو عوض کرد تا شاید حالش بهتر بشه خلاصه ما باهم یه جورایی نا خواسته قاطی شدیم از شانس خوبمون مسیرمون با مترو یکی بود یه روز که کلی خندیده بویدیم و چند تا جوک سکسی هم برای هم خونده بودیم رفتیم مترو که شلوغ بود وقتی سوار شدیم بهش چسبیده بودم یه جورایی مثل آهن ربا همدیگرو جذب کردیم وقتی سینه هامون بهم فشار میاورد دستش که آزاد بود و آورد جلو و از روی شلوار انگشت شستشو احساس کردم نمی دونم چرا ولی سعی کردم بهش چراغ سبز نشون بدم اونم مثل اینکه منتظر بود آروم کسمو از روی خط شلوار میمالوند دیگه لبام میلرزید از شهوت چون طرفم مرد نبود خودمو راحت در اختیارش گذاشتم حسابی با کسم بازی می کرد و تو گوشم زمزمه می کرد چقدر داغی جیگرم من لبامو میخوردم چندتایی از خانوما متوجه شده بودند ولی من به سیم آخر زدم و با هزار زحمت صدام دراومد که بیا بریم خونه اونم قبول کرد رسیدیم خونه از همون جلوی در مانتو و شلوارمو درآوردم اوم درآورد و دنبالم کرد افتادیم رو تخت کم کم سوتین و شورت و از پاهام درآورد آروم تر شدیم اونم لخت شد دیوانه شدیم و لب تو لب شاید یک ربع فقط لب می گرفتیم و پاهامون لای رونای همدیگه کسامونو می مالوند دستامون به کمرمون و کپلمون چنگ می زد فکر کنم یه بار ارضا کامل شده بودیم که کم کم اومد سراغ سینه هام و خوردن و میک زدن و قتی رفت سراغ کسم و لبشو به چوچولم رسوند و میک میزد صدای آخ و اوخم کل اتاقو پر کرده بود زبون لای دو لب کسم می مالید انگشت به سوراخ کونم فرومیکرد من هم فقط رو تخت کمرمو بالا و پایین می کردم بعد ش اول با یکی بعد با دوتا انگشت فرو کرد تو کسم یه دقیقه بعد دیدم پاهامون مثل هفت و هشت تو همه و کسامون دارند لب می گیرند اون روز نفهمیدم کی شب شد کی رفت و خوابیدم ولی یادمه صبح سرحال و شاد برای اولین بار به سمت اداره می روم و انتظار عشق تازه و شروعی دوباره ......
     
  
زن


 
اولین لب دادن و لز من

سلام به همه بروبکس . من غزل هستم 16 ساله از تهران .
از وقتی معنی سکس و اینجور چیزا رو فهمیدم شروع کردم به دیدن فیلم ها و عکس های سکسی که بتونم خودم رو ارضا کنم .
از سن 14 و 15 سالگی خودم رو ارضا میکردم . تا اینکه متوجه شدم از لز خیلی خوشم میاد . تصمیم گرفتم به یکی از بهترین دوستام تو مدرسه پیشنهاد لز بدم ببینم چی میگه ؟ من تا حالا لب نداده بودم ولی خیلی خوشم میومد تجربه کنم . تا اینکه چند روز پیش به بغل دستیم تو کلاسمون که یکی از صمیمی ترین دوستمه گفتم نظرت در مورد لز چیه ؟گفت بد نیست خوشم میاد . منم حسابی خر کیف شدم و گفتم دوست داری امتحان کنی ؟ گفت نه خیلی خجالت میکشم . گفتم با من چی ؟ گفت اصلا حرفش رو نزن . دیگه نمیتونم تو چشات نگاه کنم . نذار حرمت ها شکسته بشه و گناهه و هزار تا کس شعر دیگه . منم مخش رو زدم و گفتم من خودمم خجالت میکشم ولی میخوام این خجالتم از بین بره . راستش هدفم از لز شدن ایجاد حس تنفرم نسبت به پسرا بود . چون از سکس با پسرا بدم میاد بجاش همجنس خودم رو میپرستم . تا چند روز مخش رو کار گرفتم آخر هم راضی شد . گفت بیا خونمون الکی بگو واسه درس میای . گفتم باشه . به مامانم گفتم منو برسونه دم خونه دوستم . مامانمم منو رسوند و گفت یک ساعت دیگه میام دنبالت بریم واسه خرید عید . گفتم باشه . رفتم خونشون و به مادرش و برادر کوچکترش سلام دادم و بعد از چای و شیرینی خوردن اشاره کرد برم تو اتاقش .
منم پاشدم رفتم تو اتاقش . گفتم درو از پشت قفل کن کسی نیاد ضایع شیم . درو قفل کرد و رفت رو تختش نشست . منم رفتم کنارش نشستم و داشتیم بهم لبخند میزدیم و یه حس خجالت هم تو دوتامون بود . بالاخره گفتم فاطمه سرت رو بگیر بالا . بعد صورتم رو آوردم نزدیک صورتش و داشتم به لباش نگاه میکردم . یه یکی دوسانتی باهم فاصله داشتیم که من اروم لبم رو نزدیک لبش کردم و گذاشتم رو لبش . بعد اون شروع کرد یه جوری لبم رو خوردن . منم همراهیش کردم و لبش رو میخوردم . بعد چند ثانیه از هم فاصله گرفتیم و بهم لبخند زدیم . انگار دیگه خجالت نمیکشیدیم . بعد دوباره لبش رو گرفتم و شروع کردم به خوردن . با دستم گردن و موهاش رو گرفته بودم و سرمون رو کج کرده بودیم . اینا رو از توی فیلما یاد گرفته بودم . بعدش بهش گفتم زبونت رو میخوام بخورم . زبونش رو اورد بیرون و منم داشتم لیس میزدم . از این حرکت خیلی خوشم میاد که زبون طرف رو بخورم . اونم خوشش اومده بود . زبونش رو خیلی دوست داشتم . مزش شیرین بود . دوست داشتم گازش هم بگیرم ولی گفتم بیخیال . بهش گفتم پاشو وایسا . وایساد . داشتم پیرهنشو در میاوردم . سوتینش صورتی بود . نشستم رو دو پا و شلوارش رو هم کشیدم پایین . شرتش هم صورتی و تنگ بود . خیلی خوشم اومده بود . پاشدم و اونم از من یاد گرفت و لباسام رو در اورد . سوتین و شرت من مشکی بود . رو تخت خوابید و من اومدم روش و اومدم طرف گردنش . دوست داشتم گردنش رو که بوی عطرش دیوونم میکرد بخورم . شروع کردم به لیس زدن و خوردن گردنش . اونم موهام رو نوازش میکرد . خوشش اومده بود . اومدم پایین سمت سوتیینش و با دندون و دست بازش کردم . حشری شده بودم . باز کردمش . سینه هاش مثل خودم بود . همون اندازه و همون زنگ . سر سینه هاشو لیس میزدم و بدنش رو ناز میکردم . واااااااااای !
اومدم پایین و شرتش رو کشیدم پایین که طفلکی از خجالت قرمز شده بود و بهش اشاره کردم اروم باشه . کسش تمیز بود . منم خر کیف شدم و اول کسش رو بوس کردم و بعد لیس زدم . تند تند لیس میزدم که یه ذره اه اه کرد و من گفتم هیس . ممکن بود مامانش بفهمه . انگشتم رو گذاشتم تو دهنش که بمکه . داشت انگشتم رو لیس میزد و منم کسشو میخوردم . حسابی داشتیم حال میکردیم . بعد اون اومد رو من و همون کارا رو تکرار کرد . موقعی که داشت کس منو میخورد حسابی سرش رو فشار میدادم که تند تر بخوره آخه خیلی حشری شده بودم . بعد از اون کلی زبونش رو خوردم و لیسش زدم . خیس شده بود . سر تا پاشو لیس زدم . بعد هم پاشدم لباسامو پوشیدمو از اتاقش اومدم بیرون و زنگ زدم مامانم بیاد دنبالم . با مادرش و برادر کوچیکش خدافظی کردم و اومدم بیرون . فرداش تو مدرسه بهش گفتم دفعه بعد خونه ما . گفت اگه مادرم اجازه بده باشه میام . ولی خدایی خیلی حال داد . هیچ وقت فکر نمیکردم پیشنهاد لزم رو قبول کنه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
لز با گلسا توی خوابگاه

سلام به همه دوستان عزیزم

من الهام هستم و 22 سالمه . این خاطره که براتون میگم کاملا واقعی هست و هیچ چیز بهش اضافه یا کم نکردم.
این داستان مربوط میشه به سال اول تحصیلم تو یه شهر ساری یعنی 3 سال پیش
من دانشگاه آزاد ساری قبول شده بودم و خوشحال بودم که یه زندگی جدید رو شروع میکنم . با مادرم برای کارای ثبت نام دانشگاه و خوابگاه و این حرفا رفتیم ساری. کارای دانشگاه رو انجام دادم و با مامان واسه گرفتن اتاق رفتیم خوابگاه . قرار شد برای آوردن وسایل و چیدن اتاق هفته بعدش بریم چون از 2 هفته بعد کلاسا شروع میشد.
برگشتیم تهران و من لحظه شماری میکردم که برم تو محیط دانشگاه و خوابگاه ببینم چه جوریه بالاخره هفته بعد رسید و من و مادرم با یه مشت وسیله رفتیم ساری ، وقتی رفتیم خوابگاه تو اتقم که رفتم 2 نفر از بچه های اتاق اومده بودن و یکی دیگه قرار بود فرداش بیاد. اسم یکیشون گلسا بود که بچه تبریز بود و خب راهش خیلی دور بود اون یکی بچه گرگان بود که خیلی نزدیک بود و اون که قرار بود فردا بیاد بچه تهران بود.
وسایلمو جابجا کردم و اتاق رو تمیز کردیم و فرداش که دوست تهرانیمون اومد همه چیز رو مرتب کردیم و در اتاق رو قفل کردیم و رفتیم شهرای خودمون تا کلاسا شروع بشه و بیایم.
راستش تنها چیزی که باعث هیجان من میشد شروع شدن زندگی تو محیط خوابگاه و یونی بود و اصلا فکر رابطه با دختر تو سرم نبود.
خلاصه هفته اول مهر رسید و کلاسا شروع شد، با بچه های اتاق رابطمون تو همون دو سه شب اول خیلی گرم شد و همه بچه های با حالی بودن خدایی، من متولد 69 ام و یه سال پشت کنکور مونده بودم گلسا متولد 70 بود قدش بلنده پوست خیلی سفید و صافی داره ابرو هاش و موهاش مشکی مشکی بود و ابروهاش خیلی قشنگ پیوسته بود کلا خیلی بیبی فیس بود مخصوصا با ابرهای قشنگش. گلسا خیلی خوش هیکل بود منم خودم کلا بدنم خیلی پر و سینه هام نسبتا بزرگه، از همون روزای اول نگاهم نسبن به گلسا عوض شده بود. دوستای عزیزم که تو خوابگاه زندگی کردن خوب میدونن که دخترا سکسی ترین لباساشون رو تو خوابگاه تنشون میکنن
گلسای عزیزم همیشه لباسای صورتی و سرخابی خیلی سکسی و قشنگ میپوشید و انصافا خیلی به رنگ پوست و موهاش میومد انصافا تحریک کننده بود و منم خیلی به بدنش نگاه میکردم. شبا وقت خواب خیلی به بدنش فکر میکردم و تو خیالم خیلی چیزا میومد
هفته اول خیلی سخت گذشت ولی بالاخره تموم شد آخر هفته همه خوشحال که میخوان برن خونه هاشون اون 2 نفر که بچه های تهران و گرگان بودن روز 4شنبه که کلاساشون تموم شد وسایلشون رو جمع کردن که برن خونه من میدونستم که گلسا به خاطر راه دورش نمیتونه بره گناه داشت تنها بمونه منم گفتم نمیرم تهران و پیشت میمونم خلاصه بچه ها رفتن و منو گلسا تنها شدیم شب رفتیم یه شام خوردیم و اومدیم تا نصفه شب حرف زدیم و خوابیدیم.
فرداش کلی کارامون و کردیم تا عصر شد بیکار بودیم نمیدونستیم چکار کنیم از همه چیز حرف میزدیم به جز سکس خداییش هفته اول رومون نمیشد حرف از سکس بزنیم تا اینکه لپ تاپمو باز کردم و آهنگ گذاشتم گفتم گلسا پاشو یکم برقصیم ، دقیقا یادمه یه تاپ آبی روشن تنش بود با یه شلوارک خیلی تنگ سرخابی شرو کردیم به رقصیدن و دلقک بازی یکی دو بار شوخی شوخی پهلوهای منو با دست فشار داد آخه من پهلو دارم اونم هی پهلوهام و فشار میداد و میخندید منم همینطری پهلوشو گرفتم گفتم تو که هیچی نداری و همینجوری که پهلوش تو دستم بود محکم فشار دادم گفت دردم میاد منم کشیدمش سمت خودم و چسبیدم بهش ببینم عکس العملش چیه،
وقتی چسبیدم بهش و یکم فشارش دادم دیدم یهو خنده از رو لبش رفت و جدی شد نگاهش بهم عوض شد معلوم بود هم ناراحت نیست هم داره حالش تغییر میکنه منم ترسم یکم ریخت دستمو پشت سرش حلقه کردم و سرشو خودش آورد جلو و چشماشو بست لبمو گذاشتم رو لبش واقعا حس خیلی قشنگی بود جفتمون قلبمون داشت از سینمون میزد بیرون از شدت هیجان و استرس هم من اولین بارم بود با یه دختر هم اون ....
خلاصه دستم تو موهاش بود و حسابی لب همدیگرو میخوردیم یواش یواش هلش دادم عقب چسبوندمش به دیوار و محکم چسبیدم یهش وقتی خودمو بهش فشار میدادم صدای نفسش بلندتر میشد منم محکمتر فشار میدادم دیگه نفهمیدم چی شد که دستمو بردم رو سینش و از رو لباس مالیدمش .سینشو که میمالیدم آه آروم میکشید اونم دستشو میکشید تو موهام و با موهام بازی میکرد یکم که سینه هاشو مالیدم و جفتمون حشری شده بودیم تاپشو در آوردم سوتینشو باز کردم و یه خورده سینه هاشو مالیدم اونم لباس منو در آورد و حساب افتادیم به جونه سینه همدیگه .همه ی بدنشو لیس میزدم خوابوندمش خودم خوابیدم بغلش و لیس زدم تا زیر نافش که رسیدم وقتی دست زدم به شلوارکش زد رو دستم گفت الهام حالمون بد میشه ها،، گفتم عیب نداره عزیزم و شلوارکشو کشیدم پایین، شرتشو بو کردم و بعدش بوسیدم بیچاره خجالت میکشید آخه هم باره اولش بود هم چون فکرشم نمیکرد کارمون به اینجاها بکشه موهای کسشو اصلاح نکرده بود البته خیلی کم بود و کوتاه ولی سختش بود گفتم گلسا بخورمش برات ؟ گفت من دوس دارم اگه بدت نمیاد واااای که واقعا کسش بوی ملایم خیلی خوبی داشت وقتی لیس میزدم واقعا لذت میبرد و سینه هاشو میمالید زبونمو میکردم تو کسش و میخوردم واقعا داغ بود چند دیقه که خوردم پاهاشو سفت کرد معلوم بود داره ارضا میشه که یخورده ناله کرد و خودشو شل کرد کلی قربون صدقش رفتم و بلند شدم همینجوری که خوابیده بود رفتم بالای صورتش و کسم و چسبوندم به صورتش گفتم بخورش گلسا
حسابی برام خورد و ارضام کرد ولی من راضی نبودم و دوس داشتم تا داغیم و تنهاییم تا تهش برم یکم دراز کشیدم بغلش همینجوری که خوابیده بودیم دستم لای پاهاش بود و یواشکی انگوشتمو میکشیدم لایه کسش بهم گفت الهام بسه خسته شدم منم گفتم باشه عزیزم تو استراحت کن . بعدش رفتیم حمام و خودم چندتا تف روی کسش انداختم و با آب دهنم لیزش کردم و براش شیو کردم.
این اولین رابطه من با گلسا بود کم کم رابطمون خیلی حرفه ای شد که اگه حوصله داشتم و استقبال از این خاطره خوب باشه حتما مینویسم شب همگی به خیر
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
میهمان
 
من اوا هستم و 19سالمه و تک فرزندم این خاطره مربوط به 1ماه پیشه .من لز نیستم اما دوس داشتم اولین تجرمو بنویسم که فوق العاده عاااالی بود. لطفا هرکی از این موضوعها خوشش نمیاد نخونه و در اخر هم فحش نده واسه اونایی که حسمو درک میکنن مینویسم ...
مامانو بابام واسه کاری میخواستن 4 روز برن تهران و منم قرار بود و برای اولین بار 4روز تنهایی خونه بمونم . از خوش حالی تو پوست خودم نمیگنجیدم گذشت تا اینکه بلاخره زمان خدافظی رسید اونا چون منو تاحالا تنها نذاشته بودن نگران بودن واسه همین سپرده بودن مامان بزرگم خونشون نزدیکمونه بهم سر بزنه ...خلاصه بعد کلی سفارشات عازم راه شدن. ساعت 8 شب بود که به یاس زنگ زدم فهمیدم اونم مثل من تنهاست و خونه چپیده بهش گفتم بیاد خونمون اولش نه اورد بعدش راضی شد نیم ساعت بعد اومد خونمون مثل همیشه شیکوپیک کرده بود و اومد تو روبوسی کردیمو لباسشو دراورد یه تاپ مشکی پوشیده بود با شلوارک صورتی که پاهای پرو خوش فرمشو نمایان میکرد منم تاپو شلوارک پوشیده بودم .(هردومون هم قدیم 1/70 اما اون یکم از من پر تره و سفیده و من سبزم ) رفتم ابمیوه و شیرینیو مخلفات اوردم درباره همه چیز حرف زدیم تا اینکه دیدم ساعت نزدیک 10 شد گفت من برم دیگه گفتم خفه شو امکان نداره من امشب تنهام تو هم که مامان بابات خونه نیستن کجا میخای بری بزنگ بگو امشبو پیش منی گفت باشه پریدم بغلش کردم و اونم خندش گرفت از خل بازیه من /زنگ زدم 2تا پیتزا سفارش دادم تا غذا رو بیارن اهنگ گذاشتم اونم پاشد دستمو گرفت گفت بیا والس برقصیم فردا هم کلاس داریم تمرین کنیم بعدش بدون اینکه حرف بزنم با یه دستش کمرمو گرفت کشیده طرف خودش ژسه جدیه مردونه گرفت که خندم گرفت بعد با پاش یواش زد لای پام و گفت جدی باش میزنم جرت میدما گفتم تو غلط میکنی با یه حالت خنده دار گفت الان پارت میکنم و باهمون دستش که دور کمرم بود پهلومو نیشگون گرفت گفتم اخ اخ قلوه قلوه میگیری منم دستشو نیشگون گرفتم که دیدم مثل وحشیا زد به پام تا اخ بگم جلدی چسبید جوجومو گرفت من جیغ میکشیدم با خنده فحشش میدادم که ولم کن و... بعد هلم داد انداختم رو زمین رو شکمم نشست کلا دستو پامو قفل کرد بعد مثل شیطونا میخندید گفت پیروز شدم ها ها ها من داشتم از قیافش قهقهه میزدم خیلی بامزه شده بود گفت بگو گوه خوردم ولت کنم گفتم گه خوردی ولم کن بعد دوباره چسبید جوجومو گرفت یکم جیغ جیغ کردم دیدم دارم ازاد میشم با پا زدم دم کونش که افتاد روم داشتیم از خنده میترکیدیم اون خودشو ولو کرد روم من در عین خنده شیطون زیر گوشم داشت ورد میخوند قیافم جدی شده بود که سرشو بلند کرد همونطور که روم دراز کشیده بود یهو دیدم اونم جدی شده به همدیگه زل زده بودیم داشت لباشو بهم نزدیک میکرد که من چشامو بستم داغی لباشو رو لبام حس میکردم نه تنها لباش کل بدنش داغ بود حس دیوونه کننده ای تو یه لحظه اومد سراغم که زنگ درو زدن هر دو سرمونو چرخوندیم طرف ایفون دیدیم پیتزارو اوردن از روم بلند شد نمیدونستم چی بگم یا چطوری رفتار کنم رفتم طرف در اونم دویید پشتم اومد از لای در رفتم پولو حساب کنم یهو دیدم از پشت با دستش خیلی یواش کونمو با نوازش گرفت تو دستش نمیتونستم چیزی بگم چون مرده میفهمید وایسادم تا اون رفت درو بستم برگشتم دستاشو گرفتم هلش دادم طرف دیوار زل زد تو چشام فشارش دادم به دیوار گفتم چوب دلت میخاد نه ؟! بعدش خندیدم اونم فهمید خودمو زدم به اون راه گفت اهاااا پس میخای مثل دوره مدرسه همو بزنیم باشههه بعدش هلم داد عقب با چنتا حرکت دوباره منو انداخت زمین واسه اینکه دوباره اون اتفاق نیوفته گفتم دعوا بسه دیگه حالا بریم شام خلاصه شامو که خوردیم ساعت 11 شده بود که گفتم کجا بخابیم تو حال یا اتاق من ؟! در حالی که داشت جلو اینه ارایششو پاک میکرد گفت:هرجا تو بخای عشقم – تو اتاقم بهتره تو بالا تختم بخواب من پایین راحت ترم –ای مگه میشه. نه ه ه باهم بخابیم امشب میخام بکنمت (ازین شوخیا زیاد میکرد) –اتاقم کوچیکه پس تشکو تو حال میندازم باهم بکپیم –خوب چه کاریه دوتایی رو تختت میخوابیم جامیشیم بابا منم که بدم نمیومد گفتم باشه فقط من یه دوش سریع بگیرم بیام گفت –منم بیام اذیت نمیکنم قول بعد مثل بچه های لوس گفت قول میدم جوجو نگیرم اندشت نتونم قلقلکم ندم –خندم گرفت گفتم باشه قول دادی بعد دوتایی رفتیم زیر دوش با شورت و سوتین –اوااااااااااا بزار ببینمشون –خفه شو قول داده بودی –اره ولی یه نظر حلاله بخدا .خندم گرفت سوتینشو دراورد –ببین من چه رلم تو چرا انقد امل بازی درمیاری من نمیفهمم بهش پشت کردم خودمو به لیف زدن سرگرم کردم که یهو از پشت جوجومو گرفت سوتینمو در اورد من جیغ کشیدم گفتم جنده کونی کونیییی ولم کن اون داشت میخندید گفت تا نبینم ول نمیکنم برگشتم طرفش با جدیت زل زدم تو چشاش گفت اووووخی نارحت شدی؟ بعدش اومد ببوستم اتفاقی سرمو کج کردم لباش اومد رو لبام هیچ عکس العملی نشون ندادم دوباره لباشو به لبم چسبوند چشامو بستم منم شرو کردم به بوسیدنش بهم نزدیک تر شد با دستاش کمرمو نوازش میکرد منم پشتشو نوازش میکردم واقعا زیر دوش اب چقد لذت بخش بود اون لحظه کم کم سرعت لب گرفتنمون بیشتر شد اون منو به خودش فشار میداد منم کمرشو میمالیم و دستمو به سینه هاش کشوندم اروم نوازششون میکردم هردومون حشری شده بودیم خصوصا اون چون مثل مار پیچو تاب میخورد خودشو بهم میمالوند گردنشو میبوسیدمو اونم چشاش بسته بود داشت لذت میبرد همیشه دوس داشتم سینه هاشو ببینم و نوازش کنم اروم بالای سینشو بوسیدمو به نوکش رسیدم زبونمو روشون میکشیدم صدای نفس هاش تند شده بود نمیتونست وایسه خودمم حالم بد بود نشوندمش رو وان نشست منم جلوش روزمین زانو زدمو با دستام کمرشو و رونشو نوازش میکردمو با لبام با نوک سینش بازی میکردم دیگه اه های کوتاه میکشید رو سینه هاش حساس بود منم بیشتر باهاشون ور میرفتم در همین حال بودیم که متوجه شدم تلفن داره از جاش در میره تعجب کردم ساعت12 شب کی میتونست باشه بهش گفتم نگران شدم بزار برم ببینم کیه با همون تنی که اب میچکید ازش رفتم تو هال تلفنو جواب دادم که مادربزرگم بود میخاس بدونه نمیترسمو ازین حرفا گوشیو که قطع کردم دیدم دورش حوله پیچیده گفت برو ادامه دوشتو بگیر بیا بیرون باهات کار دارم بهد یه نیشخند مرموزانه زد منم خندیدم رفتم بعد چن مین از حموم اومدم بیرون خودمو خشک کردم صداش زدم جواب نمیداد رفتم تو هال نبود رفتم تو اشپزخونه یهو از پشت پرید بغلم کرد لبشو به گوشم چسبوند گفت توهم خوب بلدیاااا کصافط وا نمیدی خندیدم گفتم میبینی چطوری مزاحم شیر خوردن ادم میشن یه خنده شیطونی کرد دستمو گرفت کشوندم تو اتاق هولم داد رو تخت دوباره سوتینمو در اورد چنبار لب ازم گرفت و اومد لباشو گذاشت رو نوک جوجوهامو میمکیدشون دوباره حالم بد شده بود منم موهاو پشتشو نوازش میکردم دستمو گذاشتم رو کونش خیلی اروم وبا ناز ماساژشون میدادم لبه همو میخوردیموسینمونو به همدیگه فشار میدادیم از گرمای تنش دیوونه میشدم برش گردوندم من رفتم روش با زبونم از لباش تا نوک سینشو ارووم پیمودم یه دستموبا نوازش بردم لای پاش بانوک انگشتم از رو شرتش که خیس شده بود با لای کسش بازی میکردم همزمان با شدت نوک سینشو میمکیدم اه و اوهش زده بود بالا از سینش تا زیر نافشو بوسیدمو خیلی یواش بایه نوازش شورتشو در اوردم اونم نفسای بلند با اه میکشیدو چشاشو بسته بود اونجاش کاملا مثل مال خودم تمیز بودو یه خال مو نداشت اول زیرنافشو بوسیدمو با دستام سینه هاشو میمالیدم اون هی وول میخورد و کسشو بالا میاورد و فشار میداد به لبم منم هی لفتش میدادم که حشری تر شه دیگه طاقتش تموم شده بود –اهههه حالم بدهههه اواااااا بخورش –میخام طوری ارضات کنم تا عمر داری یادت بمونه عشقم به خودش میپیچید با توک زبونم اروم خط کسشو خیس کردم کنار کسشو رونشو لیسیدم سرمو گرفت به اونجاش فشار میداد منم پاشو باز کردم زبونمو میزدم به چوچولش برمیداشتم بعد با فشار لبمو به چوچولش چسبوندمو از کسش لب میگرفتم جونش داشت بیرون میومد پاشو بیشتر باز کردم لبمو به داخله کسش مالیدم شرو کردم با فشاربه مکیدن چوچولش که دیگه بی اختیار اه وناله میکرد از صداش حشریتر شده بود انگشتاموبردم لای کسش و باهاش ور رفتم وقتی خیس شدن اروم با سر انگشتم دور سوراخ کسشو موازش کردم بعد در حالی که ازش لب میگرفتم انگشتمو کردم توش چنبار بیرون و داخل بردم که یهو خودشو جم کرد یه اه نازو بلند کشید ابش ریخت بیرونو ولو شد منم از ارضا شدن اون انگار ارضا شدم محکم منو تو بغلش گرفت و چشاشو بست دم گوشم گفت دوست دارم عشقم من کنار گوششو بوسیدم گفتم من خیلی بیشتر بعدش بدون اینکه از جامون پاشیم تو بغل هم خوابمون برد بهترین خواب زندگیم .یه وقت از خواب پاشدم که داشت گونمو میبوسید با خنده نگاش کردم گفت ساعت 9 شد پاشو دیگه بعدش رفتیم دوش گرفتیم اماده شدیم باهم بریم یجا صبحانه بخوریم ... فرداش قرار گذاشتیم بریم ماسوله یکی دوشب اونجا باشیم تا خانواده برگردن چنبار دیگه باهم سکس داشتیم ...
     
  
مرد

 
اولین لز با دختر خاله سحر

اسم من هانيه اس.من از بچگي با دختر خالم كه اسمش سحره بزرگ شدم.البته اون 3سال ازم بزرگ تره.اين داستان مال زمانيه كه من 17 سالم بود.بذارين يكم برگردم به عقب.خانواده ي ما پر جمعيته و من غير از سحر كلي دختر خاله و دختر دايي دارم.سحر خيلي نازه.از بچگيم همينطوري بود.با اينكه از من بزرگتره اما خيلي باهم راحتيم.من اونو از بقيه بيشتر 2س داشتم.با اينكه خونمون خيلي دور نيس ولي اگه 1روز نبينمش يا صداشو نشنوم خوابم نميبره.ولي ميخوام از داستان لزمون بگم.من از وقتي كه 13_14 سالم شد 1نگاه ديگه اي به سحر پيدا كردم.آخه ما از بچگي با ميرفتيم حموم.من كم كم خودمو تو حموم بيشتر بش ميماليدم.اونم فكرشو نميكرد كه من قصد خاصي داشته باشم.حتي انقد پررو شده بودم كه روم شد بش بگم پشماي كس و كونمو برام بزنه!آخه مال اون هميشه تر و تميز بود منم دوس داشتم م3 اون باشم.اونم چيزي نگفت و اين گذشت تا 1روز تو گوشيش فيلم لز پيدا كردم.من خودم تو گوشي دوستام ديده بودم اما فكرشو نميكردم اونم اين كاره باشه.ما از همه چيه هم با خبر بوديم اما اين چيزا رو از هم قايم ميكرديم(طبق گفته ي خودش)اما از وقتي كه اون فيلمو ديدم 1فكرايي به سرم زد كه خودمو بش نزديك كنم.واسه همين 1بار تو حموم تا داشت خودشو ميشست و حواسش نبود لبامو گذاشتم رو لباش.اونم سريع خودشو كشيد عقب و 1سيلي خوابوند تو گوشم.داش بم بد و بيراه ميگفت و تهديد كرد كه به همه ميگه.منم كه داش گريم ميگرفت بش گفتم منم به همه ميگم چه فيلمايي تو گوشيت هس.اون روز بابا مامانم سر كار بودن و كسي خونه نبود.اونم دست منو گرفت و همونطور از حموم برد بيرون.كلي كتكم زد.منم زورم بش نميرسيد.كثافت خيلي زورش زياد بود.منم افتادم به پاش و التماس كردم.ولي اون گوش نميكرد.تا اينكه صداي آيفون در اومد.اونم سريع منو برد تو حموم تا ضايع نشه.لباسامونو پوشيديم و سحر درو وا كرد.1هو ديدم خالم با شوهرش اومده.سحرم ماس مالي كرد كه تو حموم بوديم وا3 همين دير درو وا كرديم.اونام چيزي نگفتن.منم رفتم تو اتاق سحرم سريع اومد تو اتاق اول منو بوسيد.منم محلش ندادم.بم گف اگه قول بدم ببخشمش اونم با من لز ميكنه.(البته اين طوريم نگفت) منم كه تو كونم عروسي بود قبول كردم.اون شب كه اونا رفتن تا صبح خوابم نبرد.2هفته بعد ديدم بم اس داد كه برم خونشون.زنگ زدم بم گف خونشون خاليه.منم زود رفتم.خيلي استرس داشتم.تا رسيدم ديدم لباساي سكسي پوشيده.تا من به خودم بيام ديدم منو لخت كرده داره ازم لب ميگيره.منم خودمو سپردم بهش.آروم آروم اومد سمت پستونام.منم كه تو آسمونا بودم.بعدش اومد سمت كسم.كلي داش ميليسيد.آه و اوه 2تامون در اومده بود. 1هو از زير بالش 1 خيار نازك در اورد.منم ترسيدم ولي چيزي نگفتم.ميخواستم خودمو حرفه اي نشون بدم.بعد رف 1كرم اورد.منو به حالت سگي چرخوند و كرمو ماليد در كونم.از ترس داشتم ميمردم.ولي اون كارشو بلد بود.اول 1انگشته كرد تو كونم.خوشبختانه ناخوناشو گرفته بود.خيلي درد نداش ولي خيلي حال ميداد.بعدش 2 انگشته و بعدش 3 تايي.نامرد تا ديد چيزي نميگم و دارم حال ميكنم بدون مقدمه خيارو تا نصفه كرد تو كونم.با اينكه من زياد خودمو انگش ميكردم ولي واقعا دردم گرف.اما زود دردم به حال تبديل شد.همش نقش مفعول داشتم.گفتم بسه ديگه تو بيا من بگامت.ولي آشغال قبول نكرد همينطور تلمبه ميزد.بعد خيارو در اورد و با زبون افتاد به جون كسم.انقد ليسيد تا ارضا شدم.بعدشم پرو پرو منو فرستاد برم.
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
     
  
زن


 
پاره شدن پردم توی لز

سلام اسم من ارغوانه و 21 سالمه این خاطره ای که براتون تعریف می کنم مال 3 سال پیشه یعنی وقتی که 18 سالم بود.اول از خودم بگم.قدم165 پایین تنم درشت تر از بالاست ولی سینه هام زیاد بزرگ نیست رنگ پوستم سفیده قیافمم خوشگل نیست زیاد میگن با نمکه.در کل یه دختر تقریبا معمولیم با هیکل نسبتا سکسی.اون موقع ها یه دوست صمیمی داشتم که اسمش ملیکا بود.ملیکا خیلی حشری بود و همیشه شوخی جدی منو دستمالی می کرد.

یه روز که رفته بودم خونشون و مثل همیشه کسی نبود پا شد رفت یه فیلم سوپر گذاشت و نشست کنارم .اینم بگم که من زیاد خود ارضایی میکردم ولی هیچکس نمیدونست و به کسیم پا نمیدادم واسه سکس چون می ترسیدم.یکم که گذشت ملیکا حشری تر شد و دستشو گذاشت رو پای من و آروم می مالید بهش گفتم ملی نکن و اومدم پاشم که یهو اومد نشست رو پام و دستامو چسبوند به پشتی مبل و شروع کرد به لب گرفتن و خوردن و بوسیدن گردنم.من تقلا میکردم از دستش فرار کنم اما خیلی از من درشت تر بود قدشم خیلی بلندتر بود و زورم بهش نمی رسید.یکم که گذشت منم حشری شدم اما نمیخواستم وا بدم.بعد از حدود یک ربع از روم بلند شد و دستمو گرفت و به زور برد سمت اتاق مامان و باباش پرتم کرد رو تخت و تا اومدم به خودم بجنبم افتاد روم و خیلی وحشیانه تاپمو زد بالا و سوتینمو پاره کرد و شروع کرد به خوردن و گاز گرفتن سینه هام.خیلی درد داشت التماسش میکردم ولم کنه اما اون اهمیتی نمی داد.انقد خورد که دیگه احساس میکردم پوست سینه هام رفته.از روم که پا شد فکر کردم دیگه کارش باهام تموم شده اما تازه اولش بود.پا شد رفت در اتاقو قفل کرد یه ملافه آورد تیکه تیکش کرد و باهاش دستامو بست به بالای تخت.اصلا به خواهش و التماسام اهمیتی نمی داد و کار خودشو می کرد.از تو کشو یه قیچی آورد و تاپمو باهاش پاره کرد شلوار و شورتمم با هم کشید پایین و پاهامواز هم باز کرد و رفت سراغ کسم.یه لیس محکم از روش زد که آهمو در آورد دیگه التماس میکردم که بخور ملیکا بخور جون محکم تر تندتر اونم محکم تر چوچولمو میک میزد و بهش زبون میزد و گاز می گرفتش دیگه داشتم دیوونه می شدم که یهو کل بدنم داغ شد و منقبض شد و زیر دلم خالی شد و ارگاسم شدم.ملیکا زبونشو کرد تو سوراخم و میک زد و آبمو کشید بیرون و خورد.بهش گفتم دستامو باز کن گفت حالا اصلش مونده اینا همه مقدمه بود اینو که گفت وحشت کردم به هر زبونی که می شد ازش خواهش کردم ولم کنه اما گوش نکرد.رفت از تو اتاقش یه کیر مصنوعی شورتی آورد یا یه ژل لوبریکانت .ژلو زد به انگشتش و انگشتشو یهو کرد تو کونم نفسم بند اومد از درد کم کم سه تا انگشتشو فروکرد تو کونم گریم گرفته بود از درد بعدش سر دیلدو رو گذاشت رو سوراخ کونم یهو تا ته داد تو آتیش گرفتم چنان جیغی کشیدم که صدای خودمو نشنیدم و از حال رفتم چند دقیقه بعد به حال اومدم که داشت تو کونم تلمبه میزد حدود 1 ربع تلمبه زد از کونم که کشید بیرون کونم میسوخت دیدم کیر مصنوعی خونیه کونمو جر داده بود.دوباره شروع کرد کسمو خوردن و چک زدن به کون و کسم هی میگفت شل کن شل کن منفقط گریه میکردم و سفت میکردم خودمو که دیگه نتونه کاری بکنه اونم که دید اینجوریه پا شد دیلدو شورتی رو پوشید و چشم و دهنمم بست.فقط حس میکردم که پاهامو باز کرده و داره پشت سر هم و محکم چک میزنه رو کسم.جای انگشتاش میسوخت بی اراده شل کرده بودم که یهو سردی ژلو رو کسم حس کردم و یه سوزش عمیق تو کل بدنم.کیر مصنوعی کلفت و درازو تا ته فرو کرده بود تو کسم.حتی جیغم نمیتونستم بزنم.چند ثانیه همون جا نگهش داشت بعد شروع کرد آروم آروم تلمبه زدن اولش درد داشت اما کم کم حشری شدم و داشتم لذت می بردم.یه جور حس درد و لذت با هم.حس خاصی داشت کاملا با حشری شدن با خوردن کس فرق داشت واقعا لذت بخش بود.بعد چند دقیقه تلمبه هاش سریع و محکم شد و دهنمو باز کرد صدای ناله هام خونه رو برداشته بود داشتم از لذت میمردم خیلی محکم تلمبه میزد خیلی وحشی بود بعد چند دقیقه یهو کل بدنم داغ شد و لرزید و یه جیغ زدم و ارضا شدم.ارضا شدن با کیر یه چیز دیگه بود واقعا دو برابر بود لذتش.کیرو از تو کسم کشید بیرون و چشمامو باز کرد دیلدو خونی خونی بود با یه دستمال کاغذی پاکش کرد و اومد طرفم و به زور کردش تو دهنم و مجبورم کرد ساک بزنم خیلی بدمزه بود حالم داشت به هم میخورد بعدش اومد رو صورتم نشست گفت بخور نفسم داشت بند میومد مجبور شدم بخورم کسش مو داشت بوی بدیم میداد داشتم بالا میاوردم که ارضا شد و از روم پاشد و دست و پامو باز کرد.وقتی رفتم خونه رفتم حموم دلم میخواست بمیرم تمام بدنم کبود بود و درد میکرد کسم میسوخت اما از یه جهت خوشحال بودم که میتونم از این به بعد سکس از کس داشته باشم...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
لز با مربی بهداشت

معمولا تو مدارس دخترونه همیشه چند نفری هستن که اخلاق و رفتارای خاصی دارن که اصطلاحا میگن رفتارشون پسرونه‌س.منم همچین شخصیتی داشتم تو اون دوره.و خب بخاطر همین حرفابا بچه ها شوخی دستی زیاد داشتیم.چندبارم بهمون تذکر داده بودن
سال سوم دبیرستان یکی ازکادر مدرسه بود که علاوه بر کارای دفتری مسئول بهداشت و این چیزام بود.از نظر قد و هیکل مثل خودمون بود ولی سنش از ما بیشتر بود و دو تا بچه ی مدرسه ای داشت.
یه روز که داشتیم با بچه ها تو حیاط والیبال بازی میکردیم من پام پیچ خوردو افتادم تو باغچه و یکم پام خراش برداش.خلاصه رفتیم اتاق بهداشت که رو تختی اونجا بود یکم استراحت کنم و زخم پامو تمیز کنن.این خانومه اومد بالا سرمو یه نگاه به پام انداخت و رفت وسایلشو بیاره.یه مقنعه‌ی کوتاه سرش بود و وقتی که خم شد٬خط سینه‌ش از توی یقه‌ش معلوم شد.چند بار که خم شد نگاه من با خط سینه‌ش گره خورد!‌تااینکه خودش متوجه شد و یکم یقه‌ش رو جابجا کردکه جاتون خالی ناخاسته یه ویووِ بهتری به ما داد.وسوسه شده بودم که دیتمو بکنم تو یقه‌ش و سینه هاشو بگیرم تو دستم.بلاخره تو یه موقعیت خوب یدفه دستمو کردم تو یقه‌ش جا خورد.اومد بره عقب که من سینه‌شو گرفتمو نتونست حرکت کنه.از رو تخت بلند شدم ولی یهپ پام درد گرفتو دوتایی خوردیم زمین.شانس آوردیم که کف موکت بود.سینه‌هامون روی هم بود و یه حس خیلی خوبی داشت‌خودمو بهش فشار میدادم و اونم مثه من خوشش اومده بود.دکمه‌های مانتوشو باز کردمو تاپشو تا زیر سینه‌ش کشیدم پایین.از سینه های من نرمتر بود.دهنمو گذاشتم رو سینه ی راستشو شرو کردم به میک زدن.سعی میکردم ادای فیلمارو در بیارم خیلی هیجان داشتم.ولی اون زیاد حال نمیکرد واسه همین در یک حرکت انتحاری نوک سینه‌شو گاز گرفتم.اونم تکون خورد و پام خورد به کسش.اینجا بود که کلید موفقیت رو کشف کردم.پامو به کسش فشار میدادم و جفتمون حال میکردیم.دستمو کردم تو شلوارشو و بلاخره به حیاط مرکزی رسیدم..در اصلی رو که فشار دادم با آغوش باز ازم استقبال شد.سرمو به سینه‌ش فشار میدادو منم کسشو محکمتر میمالیدم.خودم خیس شده بودم ولی توانایی انجام ندادن اون کار رو نداشتم.دستمو آوردم بالاتر و بالای کسشو میمالیدم که نفساش تند شد و دستمو گرفت.کسش زیر دستم مثه نبض میزد اونم دستمو به کسش فشار میداد.منم نوک سینه‌شو با دندونم میکشیدم.تا اینکه یه نفس عمیق کشید.یکم تو اون حالت موندیم و من همچنان داشتم کسشو آروم میمالیدم که کم‌کم خودشو از زیرم کشید بیرون و بعدم کمکم کرد از زمین بلند شم.رومون نشد که بهم حرفی بزنیم یا کاری کنیم.تا اون داشت لباساشو مرتب میکرد منم لنگ لنگان از صحنه متواری شدم.
فرداش ازم پرسید پات بهتره؟ گفتم به لطف شما٬بله.یه لبخند زد و رفت.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 4 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Lesbian Stories - داستانهای سکسی مربوط به همجنس گرایان زن

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA