انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 7 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Lesbian Stories - داستانهای سکسی مربوط به همجنس گرایان زن


مرد

 
سکس رها و دختران ورزشکار

سلام... من رها هستم. 25 سالمه،180قد ،68 کيلو وزن دارم. مربي واليبالم. تيپم پسرونس و واسه همينم يجورايي تو شاگردام خاطر خواه زياد دارم.


ماجرا از اون روزي شروع شد که به خاطر کارم مجبور شدم خونه رو عوض کنم و از تجريش برم تهرانپارس... من تنها زندگی ميکنم وتقريبا آدم جدي هستم... روز شنبه صبح بيدار که شدم دوش گرفتمو حسابی به تيپم رسيدم.. ولي اصلا حوصله برخورد با آدما و محيط جديدو نداشتم. سوار ماشین رفتم سالن. از در که وارد شدم انگار کل سالنو برق گرفت کم مونده بود کار دسته خودم بدم که زودتر خودم گفتم راحت باشيد،دخترم... اينو گفتم و گوله رفتم دفتر مدير سالن.. سانس مو مشخص کردو گفت به سالن شقايق خوش آمديد.خانم مدير يه دختر جذاب با موهاي لخت مشکلی که تا کمرش ادامه داشت ،چشماي درشت وکشيده ولباي قلوه اي که هر کسيو جذب خودش ميکرد. وقتی حرف ميزد حتی واسه يک ثانيه چشم ازش برنداشتم خودشم متوجه نگاهم شدو با يه لبخند وسوسه انگيزي گفت:از اينکه انقدر با دقت به تمام حرفام گوش کردين واقعا ممنونم،





دستشو دراز کردو منم دست دادم ولي نميدونم چرا دلم نميخواست دستشو از دستم جدا کنم. با دست ديگه دستمو لمس کردو آهسته گفت اميدوارم نظم اينجا با وجود شما پا برجا بمونه ،مستقيم زل زد تو چشمامو منم همونطوری که دستم و از دستش جدا ميکردم گفتم اميدوارم. چند ثانيه تو چشماي همديگه خيره شده بوديم که صداي جيغ بچه ها تکونمون داد بي اختیار دويديم سمت صدا که ديدم ميله هارتل گوزک پاي يکي از دخترا رو که اسمش گلسا بود رو شکسته. از شدت درد فقط اشک ميريخت.. رفتم سمتش پالتومو پيچيدم دورشو بغلش کردم بردمش سمت در که لیلا(خانم مدير ) داد زد رها!! ؟؟کجا ميبريش؟؟گفتم: سينما... خوب دارم ميبرم بيمارستان ديگه،.. گلسا که دستشو دور گردنم حلقه کرده بود وسرش رو سينم بود،سرشو اورد بالا يه لبخندي زدو گفت اسمت رها ست؟ نگاش کردم گفتم اره جوجو... تو اين فاصله لیلام حاضر شدو اومد که بريم بيمارستان
مثل ديونه ها رانندگی ميکردم از فلکه چهارم تهرانپارس تا بيمارستان تهرانپارسو 3-4دقيقه اي رفتم





حالا تصور کنيد داره برف مياد منم فقط يه پليور مشکلی با ي شلوار چرم.. گلسا با ي تاپ وشلوارک قرمز که لاي پالتوي من مثل نگين انگشتر ميدرخشيد... وارد بيمارستان که شديم يجوري نگامون ميکردن که انگار دارن خواب ميبينن... خلاصه پاشو گچ گرفتنو خانواده گلسا اومدن که ببرنش من تو اتاق پيشش بودم داشتم لباسايي که مامانش اورده بودو تنش ميکردم که گلسا بي مقدمه دستشو حلقه کرد دور کردنمو لباي داغشو گذاشت رو لبم،قبلم داشت از تو سينم کنده ميشد..
چند ثانيه بيحرکت بوديم که گلسا آروم لباشو باز کردو زبونشو کشيد رو لبم ديگه طاقت نياوردمو دستمو لاي موهاش انداختمو لباشو مثل ديوونه ها خوردم تمام تنم گر گرفته بود يهو در اتاق وزدن من خودم کشيدم عقب لیلا بود.. ي نگاه به من و گلسا کردو با يه لحن معني داري گفت اگر حاضر شدين بريم ؟مثل مجسمه خشکم زده بود گلسا به دادم رسيدو گفت آره بريم.. دوباره خواستم بغلش کنم که لیلا نگام کردو گفت عاشق... ويلچر بغل تخت هست
منو لیلا با هم برگشتيم سالن... تمام راه يک کلمه ام حرف نزديم...





جلسه بعد دوشنبه بود تمام اين دو روز فکرم درگير اون لبي که گلسا ازم گرفت بود
پيراهن مردونه مشکلی با يه شلوار جين مشکلی پوشيدمو کلی به خودم رسيدم رفتم سالن. صداي ضربان قلبم مو بوضوح ميشنيدم. وارد سالن که شدم رفتم پيش لیلا در زدم با همون صداي جدي ولي جذاب گفت بفرماييد. درو باز کردم يک آن خشکم زد.. واي خداي من.. تصور اينهمه زيبايي لالم کرده بود. يه تاپ وشلوار اديداس جذب تنگ سفيد که قسمتي از شکم صاف لیلا از بينش معلوم بود با يه ارايش غربي موهاي لخت مشکلی که روي شونه هاش ريخته بود... اومد سمتمو دستمو گرفت کشيد تو اتاق درو بست با يه اخم که زيباييشو صد برابر ميکرد گفت رها!! ؟؟؟؟چرا اينجوري نگام ميکني!!! ؟؟؟بدون اينکه حرفي بزنم رفتم سمتش.. تکيه داده بود به در.. دستاشو گرفتمو محکم چسبيدم بهش انقدر نزديک شده بودم که گرماي نفسهاش رو صورتم حس کردم... مبهوت نگام ميکرد.. تا خواست حرفي بزنه لبامو گذاشتم رو لبشو دستاشو پشت سرش با يه دستم قفل کردم... اول مقاومت کردو خواست صورتشو عقب بکشه که با دستم چونشو گرفتم... لباي نيمه بازم ديونه ترم کردو اينبار لب پايينشو چنان ميکي زدم که حس کردم ديگه مقاومت نميکنه زبونشو کشيد رو لبمو اروم گفت ديونه حالمو بد کردي دستامو ول کن دارم ديونه ميشم..


دستاشو ول کردم همونطور که داشت زبونمو ميخورد دستشو برد سمت کليد درو قفل کرد...اصلا حال خودمو نميفهميدم صداي نفسام اتاق و پر کرده بود بغلش کردم بردم سمته کاناپه اي که کنار ميزش بود خوابوندمش رو کاناپه دستمو از زير تاپش برد تو که تازه متوجه شدم سوتين نداره همينکه دستم به نوک سينش خورد يه آهي کشيد که بدجوري تحريکم کرد منم خواستم ديوونه ترش کنم از رو تاپش نوک سينشو با دندون گرفتم.
دستمو گرفت گذاشت رو کسش ومرتب کمرشو بالا و پايين ميکرد گفت واي رها دارم ميميرم تو رو خدا يکاري کن آروم شم منم که ديگه رو پا بند نبودم شلوارشو در آوردمو از رو شورتش با انگشتم با چوچولش بازي ميکردم که با يه حرکت چرخيدو اومد رو پاهام نشست.. دستاشو کرد لاي موهامو سرمو گرفت بالاو با اون يکي دستش سينشو گرفت کد تو دهنمو يا ي ه شهوت خاصي گفت بخورش رهاي من نوک سينشو يجوري ميک ميزدم که احساس کردم الانه که به شير برسم... پام لاي پاهاش بودو مرتب کس داغو خيسه ميکشيد رو رون پاهاي من يواش يواش دکمه هامو باز کردو لباسمو در آورد.. گفت رهاااااا لامصب تو تمام بدنت عضله است... اينو گفتو مثل ديوونه ها تمام تنمو ميک ميزد


دوباره خوابوندمش رو تختو شورتشو در آوردم... اوفففففففف پدر سگ کس نبود که.. هلوي پوست کنده بود... انقدر حشريم کرده بود که تا بخواد بخودش،بجنبه زبونمو کردم تر اون سوراخ تنگو داغش آهي کشيدو گفت اااااااخخخخخخ رهااااا پارم کردي لعنتي... هر بار زبونمو ميکردم تو کسش و در مياوردم حشري تر ميشد...
_رها بکن توش
_ديوونه پردت پاره ميشه
_رها سگم نکن.. ميگم پارش کن


يهو دستمو گرفتو کرد توش يک لحظه پاره شدنشو حس کردم دستم داغ شد از شدت درد بازوي منو گاز گرفت. دستم کاملا خوني شده بود ديگه کار از کار گذشته بود منم شروع به تلمبه زدن با دست کردم چند ثانيه بعد بدنش لرزشي کرد که فهمیدم ارضاء شده خوابيدم روشو بي هيچ حرفي فقط لباشو ميخوردم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لز من و عشقم

اسمم نداس، 24 ساله..
4 سال پیش تو نت با یه دختری آشنا شدم که تیریپ پسرونه داشت. شماره دادیم، با هم حرف میزدیم، اس بازی میکردیم و اینا. تا اینکه کم کم بیشتر کنترلم کرد. هرجا میرفتم آمار باید می دادم بهش، موقع بیرون رفتن باهام، دستش همیشه دور کمرم بود، میگفت به کسی نگا کنی کشتمت و این صحبتا. حس می کردم کمک کم دارم وابسته ش میشم. خودشم فهمیده بود. بیشتر میرفتم رو خطش. منم حساس بودم، میدیدم با کسه دیگه حرف میزنه گیر می دادم کی بود چرا اینهمه مکالمه داری. می دونستم قبلا با کسای دیگه بوده. اما من دل بسته بودم بهش. اونم تو بهترین دوران جوونیم. یعنی 20سالگی... اوج شهوت... براتون بگم از اس بازیا و سکس تل کردنمون... عاشق تون صداش بودم. وقتی هات می شد و حشری حرف میزد... وقتی مشروب میخورد و میومد رو خطم. صداش دیوونم میکرد. دوس داشتم تو بغلش باشم موقع ارضا شدنش. وقتی هم بیرون بودیم کار خاصی نمی شد انجام بدیم. یه بار تو سینما داغ کردیم....


کم کم اونم وابسته شد بهم. خیلی سختی کشیدم تا بیاد سمتم و بالاخره جواب داد. اکثر شبا باهم سکس تل داشتیم. تا صبح بعضی وقتا ارضا میکردیم همو. اون میگفت دیوونه میشم وقتی ناله میکنی و نفس میزنی... وسط ارضا شدن من یا خودش همیشه میگفت دوست دارم ندا... با اون صدای مست و گیرا..وقتی هم بیرون بودیم کار خاصی نمی شد انجام بدیم. یه بار تو سینما داغ کردیم... سرمو گذاشتم رو شونه ش، آروم تو گوشش حرف میزدم. صداش میزدم... تند تند نفس میزدمو اونم میگفت جاااان.... فدای اون نفسات.... دستش تو دستم بود میمالیدمو حرفای عاشقونه تو گوشش زمزمه میکردم... بعضی مواقع آروم سرشو بر میگردوند سمتم و لبامو میبوسید... با هر بوسه میگفتم آه... دیوونه میشددد...... نمیتونس بیشتر ببوسه احتمال داش کسی ببینه. واسه همین چند دیقه بعد دوباره می بوسید... ای حرکتاش دیوونم کرده بود. خدا میدونه اون روز چه جوری جدا شدیم از هم... همش با بوسه از لب و نگاه های عاشقونه تو تاکسی.. شبش تا صبح 3،4بار ارضا شدیم...
یه مدت که گذشت، صحبت از لز حضوری زد. دلم میخواست. خودش هم همینطور. تشنه ی این بودیم که یه شب تو ی اتاق تنها باشیم و صدای نفسهامون فضارو پر کنه. همیشه تو فانتزیاش اینو بهم میگفت که کاش واقعا تنهایی یه شب تا صبح پیشم تو بغلم باشی.


خیلی سخت بود تصمیم گرفتن. از یه طرف از خدام بود، از طرف دیگه میترسیدم. بار اولم بود.
بالاخره با هم هماهنگ شدیم. من قرار شد برم پیشش. مامانش اینا نبودن و خونه تنها بود. میدونستم دامن کوتاه و تاپ جذبی دوس داره تنه من ببینه. میدونستم دوس داره موهام فر باشه و آرایشم ملایم.. همه رو انجام دادم... اپیلاسیون کامل کردم و راه افتادم سمت خونشون. با استرس رانندگی میکردم. گاهی حواسم پرت میشد کجا دارم میرم. حس میکردم میرم پیش شوهرم. واقعا برام مثل یه پسر بود. همین منو وابسته کرده بود. تو کل مسیر به این فکر میکردم که چه جوری شد دل دادم بهش. منی که فوقه فوقش با کسی آشنا مشدم باهاش 1ماه میحرفید و بعدش کات!
حالا من بودمو قلب پر هیجانم.
رسیدم به اون آدرس. با یکم منگی آپارتمانشون رو پیدا کردم. ماشینو پارک کردمو زنگ زدم به موبایلش. گفتم پایینم دم در. گفت: چرا اف افو نزدی! درو میزنم بیا بالا!


درو زد.. واااای استرس داشت می کشت منو. رفتم بالا. رسیدم پشت در واحدشون. خواستم زنگو بزنم که درو وا کرد. مثل همیشه گفت: سلام خانومم! خوش اومدی. بیا تو.. همیشه این لحن خانومم گفتنش آرومم می کرد. رفتم تو. یه خونه ساده اما تر و تمیز. دستمو گرفت گفت بشین الان میام. رفتم رو کاناپه نشستم، اطرافو نگا کردم. از آشپزخونه داد زد گفت زندگیم لباساتو در آر راحت باش. گفتم برم اتاق عوض کنم. گف آره راحت باش. رفتم تو یکی از اتاقا، فک کنم اتاق خودش بود. رو تختش مانتومو گذاشتمو شلوارمو در آوردم. شورتو سوتینم توری بود... یه لحظه نگاشون کردم... مشکی... همون که عاشقش بود. به خودم اومدمف زودی دامنو پوشیدم و خودمو مرتب کردم. برگشتم سمت در برم تو حال که تو قالب در دیدمش با یه لبخند جذاب.......نفسم حبس شد. گفتم چشاتو درویش کننننننننننن!!!
گفت محاله.. رفتم سمتش، کاملا نزدیکش... اروم کفت زندگیم.. با حمون لحن آروم گفتم جون دلم.. دستاش حلقه شد دور کمرم. میدونس عاشق لب خوردنم. پیشونیش و چسبوند به پیشونیم. گفت دوست دارم... طاقت نیاوردم دستامو انداختم دور گردنش لبم کشیدم رو صورتش. بهم گفت تپش قلب گرفتن ندا.... گفتن فدای اون قلبت بشه ندا. اروم موهاشو نوازش می کردم. همونجا تو چاچوب در ایستاده بودیم تو بغل هم. میخواس زجرم بده. لبمو نمیخورد. کاره همیشگیش بود. میدونس دوس دارم واسه همین عذابم میداد بعدش جوری لبامو میخورد و می بوسید که همون لحظه خیس میشدم... دستشو گرفتم رفتیم نشستیم تلویزیون رو روشن کرد بهم چایی تعارف کرد. یه کم خوردم. اما اون لب نزد. همش نگام میکرد... نشستم نزدیکش، گفت خیلی ناز شدی عشقم.. یه لبخند زدمو نشستم رو پاهاش. کمرمو گرفت با دستاش آروم آروم مالید... زل زدم تو چشاش... نزدیکتر شدم.... نفس میزد... منو چسبوند به خودش لبامو آرومو با شهوت زیاد بوسید....



وااااااااایییییییییییی...... قلبم کنده شد از جاش. نگام کرد و دوباره بوسی... منم بوسیدم.... دستشو کشید روی رونام... پاهامو میمالید...عاشقونه لب میگرفتیم.... دیوونش بودم. اونم میدونست این کارشو دوس دارم... با حوصله و داغ می خورد لبامو... موهاشو ناز می کردمو دست اونم رفته بود زیر تاپم.منو خوابوند رو کاناپه، جوری که پاهامو باسنم رو پاهاش بود و سرم رو بالش کاناپه. خم شد روم، تاپمو در آورد. زل زد بهم.... دید مشکی و توری... دامنم که کامل اومده بود بالا و شرتم بیرون بود. خوب نگاهشون کرد. با هیزی.... واااییی شهوتم چند برابر شد اون لحظه.... گفت عشقم خوردنی شدی.... داشت واقعا با چشاش میخورد.....دستشو کشید رو رونام... مالیدشون. بعد آروم انگشتشو کشید رو شرتم... کسمو نوازش کرد. کاملا داغیه انگشتشو حس کردم. چشامو بستمو لبامو گاز گرفتم.... تاپو سوتینمو در آورد....دوباره میخک.ب شد رو سینه هام... نگاه کردو مالید... ناله میکردم صداش میزدم... آآآه ه ه ه..... آآآآآخ خ خ ......اومد بالا رو لبام. شروع کرد به خوردن.... دستشو گذاشت رو شرتمو مالیدش... وای داشتم میمردم از لذت... دستشو نبرد داخل شرتم. اما با انگشتش میمالیدو خط کسمو ناز میکرد.... نگاش کردم.... ناله کردم .... دیدم خیلی دوس داره بشتر نگاش کردم... چشام دیگه خمار بود.... تو گوشش آه و ناله میکردمو اون میمالید کسمو. میگف جونم.....جوووووون........ندای من.... حالمو اصلا نمیتونم درست توصیف کنم...


بلندم کرد، رفتیم اتاقش.. خوابوند منو رو تختش. دامنو درآورد، اما شرتمو نه. خودش خوابید روم... سنگینیه بدنش لذتو دوچندان کرد...وایییییی مثل اس ام اسا که سکس میکردیم پاهامو حلقه کردم دوره کمرش... فشارش دادم به خودم. واسه تشکر، دوباره لبو گردنمو خورد. رو گردنم حساس بودم و قلقلکم میشد، اما اون نمی دونس. واسه همین وقتی لباش خورد به گردنم.. یه کوچولو خندیدم تکون خوردم! دیدم اونم خندید.... شروع کرد بیشتر خوردن! وای دیگه داشتم میمردم... قلقلکا تبدیل شدن به لذت و ناله.... رفت رو سینه هام... بالاشونو حسابی بوسید... نوکشو کرد تو دهنشو مکید... آآآآآخخخخ چقد قشنگ میخورد سینه مو.... پاهامو فشار میدادم رو کمرشو با موهاش بازی میکردم... صداش میزدم....میگفت جوووووووووونن سیر نمیشم که ندا.... یکی و میخورد و میمالید منم کسمو میمالیدم به شکمش که روم بود... اوووففففففففف ....


رفت پایین ترو یه نگا بهم کردو شرتمو آروم کشید پایین. لبمو گاز زدم..گفت وای فدای کست بشم...چه نازهههه..... بوسش کرد... یه آه کشیدم... دوباره بوسید... منم دوباره تکرار کردم... چندبار اینارو کرد... داشت منو میکشت.... آرمو یه لیس رو خطش زد.... واییییی تازه فهمید چه آبی تو کسم جمع شده. زبونش داغه داغ بود. لیس میزد همینجوری... پاهامو آورد بالا گذاش رو شونش نگام کردو دوباره خورد.... اینبار لبای کسمو میخورد و میک میزد. داشتم میمردم... ناله میکردم و لذت می بردم..... واااااییی... آآآخخخخ بخور نفسم... همه چیم واسه توئه. بخور عمرم.... آآآه ه ه ه .....آه ه ه ه ه ه ه ه ه.....
کل کسم تو دهنش بود میخوردش.... ناله هام تبدیل شده بود به صدای بلند.... داشتم ارضا میشدم.... فکر کنم فهمید... اومد بالا کنارم خوابیدو انگشتشو گذاشت لای کسم....بالا پایین میکرد تند تند. کنار گوشش دوس داشت نال کنمو ارضا بشم... داشت آبم میومد.... با صدای گیراش میگفت جااااان جاااااااان........یه آه کشیدمو با فشار زیاد ارضا شدم.....تا چند دقیقه همینجوری نفس نفس میزدم....اونم تمام مدت کنارم بودو نازم میکرد...میدونستم نوبت منه. آروم چرخیدم به پهلو برگشتم سمتش، گفتم منم میخوام... گف نه عشقم کردن کار منه، نه تو! عینه پسرا. پرسیدم نمیخوای ازضا شی؟ گفت چرا، موقع ارضا شدن تو تا مرزش رفتم. الان فقط یه کم بمالیش میاد... دستمو کردم تو شلوارکش، شرتشو لمس کردم. واییی چقد خیس بود.... دستو بردم تو شرت، صافه صاف بود........آروم آروم مالیدم براش.. داغ بود واقعا.



نفس میزد منم قربون صدقه ش میرفتمو میمالیدم.... باورم نمیشد اما به یه دیقه نکشیده ارضا شد!.... چنان آهی کشید که دوباره داغ کردم..... بیحال افتاد... خوابیدم تو بغلش... تو گوشم گفت دوست دام عشقم... تو بهترین لحظه ها تو اوج لذت با تو بودم... لباشو بوسیدم و گفتم منم دوست دارم عمرم... فکر کنم یه ساعتی تو بغلش خواب بودم... بیدار شدم بعد یه عشقبازی دیگه، برگشتم....
تمام شب رو تا صبح حرف میزدم باهاش... این اولین و آخرین رابطه ی حضوری منو عشقم بود، بعدش دیگه جور نشد باهم تنها شیم... با تل و اس ام اس حال می کنیم... 4سال همینجوری عاشقانه بودیم... اما یه مدته که شکرابیم... دعا کنین درست شه... من واقعا دوسش دارم...... ممنون که وقت گذاشتین واسه خوندنش.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لز با خانوم دکتر

سلام بیتا هستم 18 ساله
ی مدت پیش بود ک خیلی استرس داشتم نکنه پرده ام طوری شده باشه تا اینکه رفتم دکتر زنان ک خانم دکتر حدود 40 ساله اما خیلی خوشگل و خوشتیپ بود چند تا مریض داشت این بود ک کمی معطل شدم اما آخری ک بودم میدونستم وقت بیشتری میذاره برام بالاخره نوبتم شد رفتم تو چون قبلا چند باری پیشش رفته بودم براش آشنا بودم کلی تحویل گرفت گفتم برای معاینه پرده بکارت اومدم گفت شیطونی کردی ؟گفتم ی کوچولو .گفت چرا نگرانی پس گفتم میخوام مطمئن شم سالمم گفت برو روی اون تخت بشین ی تختی بود از لحاظ ارتفاع خیلی بالا بود طوری ک وقتی اونجا بودم کسم دقیقا رو برو چشم دکتر بود اولش ی خورده ترس ورم داشت اما خوب خودم خواسته بودم گفت برو بالا صندلی گذاشتم رفتم پاهام خیلی باز کردم اما اذیت بودم برای همین تخت ک جای پا داشت گذاشتم دکتره گفت رابطه ات چه حدی بود گفتم فقط از مقعد گفت چند بار گفتم 4 یا 5 بار گفت دیگه انجام نده گفتم گشاد شده گفت نه عزیزم ولی ب مرور میشه خلاصه اینقدر بام ور رفت ک داشتم حشری میشدم اونم لبه های کوچیک کس رو گرفت محکم باز کرد یه جیغ زدم ک ولم کرد گفت ااا ترسیدم گفتم درد داشت خوب گفت درد مقعد ک بیشتره تحمل کردی خندیدم گفت جیغ نمیزنی گفتم اخه درد ک پرید وسط حرفم گفت نداااااره دوباره کارشو تکرار کرد...



بی اختیار پام رو از جا پا در آوردم خورد ب دستش گفت نزن گلم دوباره همین کار رو انجام داد بازم نزاشتم بابا خیلی درد داشت گفت دیگه انجام نمیدم اذیت میکنی گفت ببخشید ی بار دیگه فقط .گفتم باشه ک بازم اون ور رفتنا تکرار شد کسم خیس شده بود اما هنوز آبم نیومده بود گفت نمیتونم انجام بدم گفتم چرا گفت ترشح ک داری دستم لیز میخوره آقا مردم از خجالت گفت دفعه بعد میای اخه صبحا سرم خلوت تره گفتم چشم پوشیدم تشکر کردم رفتم فرداش نرفتم روز بعد ترش رفتم خیلی بیشتر تحویل گرفت دوباره همون کارا اما زیاد اذیتش نکردم و بالاخره گفت سالمی فقط واژنت قرمزه ک عفونت داری قرص میدم رفع میشه خواستم بلند شم گفت بمون مقعدت رو ببینم خلاصه ی انگشت کرد رفت دو انگشت کرد رفت گفت درد نداشتی گفتم نه ک سه انگشت کرد آخ گفتم گفت احتمالش کمه شوهرت بفهمه اما بش اصلا نده گفتم باشه دکتر انگار ک داغ کرده باشه همش با کوسم ور رفت گفتم میتونم برم گفت رنگ منی رو میخوام ببینم بعد تموم میشه کارم گفتم بببببببله گفت ب خاطر عفونتت ببینم تا چه حده چیزی نگفتم کم کم ک دستش روی کوسم بود حشری شدم ک انگشت کرد مقعد عقب جلو میکرد شال رو کشیدم روی صورتم ک انگشت از کونم کشید بیرون و شال رو ازم کشید گفت راحت باش عزیز دلم چون هیچ وقت طرف مقابلم خانم نبود اصلا نمیتونستم راحت باشم...

.

تو همین حال بودیم ک در رو زدن پرده رو کشید و رفت ک منشی گفت مریض بیرون معطله خلاصه گفت مهم نیست بپوش خمار بودم ناجور لباس پوشیدم ک برم گفت اذیت شدی ولی تلافی اون روزت ک اذیتم کردی خندیدم خلاصه ما اومدیم خونه ی هفته نگذشت ک خالم اومده بود خونمون خونریزی کرده بود میخواست مامانم بش دکتر معرفی کنه ک گفتم برو پیش فلان دکتر گفت بیا باهام رفتم دکتره ناجور نگام میکرد وقتی اومدیم بیرون خالم گفت از کجا میشناسیش گفتم نمیشناسم گفت چرا معرفیش کردی ک یهو منشی از اتاق اومد بیرون گفت خانمآ گفتم بله گفت مریض اولی دکتر بره پیش دکتر خالم رفت ک بش گفت اون خانم بره من ک نزدیک بود بمیرم رفتم گفت خانم دفترچه ات اون روز یادت رفت برنگشتی ببری خشکم زد گفت ببخشید خیلی گیر خرید و بقیه چیزا بودم (عروسی داداشم نزدیک بود )یادم رفت گفت کارت مطب رو ببر ک کاری یا سوالی داشتی ازم بپرسی گفتم باشه بماند ک خالم کلی سوال پیچم کرد و اخرش گفتم جریان چیه تا اینکه ی روز نمیدونم شاید 20 روز از آخرین بار ک رفته بودم پیش دکتر گذشته بود ک داشتم خود ارضایی میکردم ازم لکه خون افتاد سریع‌ زنگ زدم مطب با دکتر حرف زدم گفت بیا...



رفتم از نو معاینه کرد گفت طوری نیست چیکار میکردی ک خون اومد گفت با دوستم سکس تل داشتیم ک بعدش خود ارضایی کردم خون اومد گفت دختره گفتم نه گفت بشین مریضآ رو ک رد کردم بعد کارت رو انجام میدم رفتم بیرون آخر شب بود تقریبا ساعت 9 و نیم ک رفتم تو منشی هم رفت مامانم زنگ زد گفتم خونه خالم زنگ زدم خاله گفتم لو نده بعد میگم چی شده .رفتم پیش دکتره گفت زود لخت شو خیلی تعجب کرده بودم لخت لخت شدم گفتم سرده گفت تحمل کن دیگه این دفعه خوابیدم رو تخت معمولی گفت کارام تنها ب خاطر اینه ک زود بتونم منی رو ببینم بدون هیچ منظور دیگه باشه تو دلم گفتم ارواح عمت خلاصه آروم چوچوله کوسم رو میمألید ک دستش رو کنار زدم تند تند شروع کردم گفت آروم گفت آروم انجام بدم تا صبح نمیاد گفت باشه ایستاد نگام میکرد ک محو لباش شدم متوجه شد رفت و برگشت گفت کمکت میکنم خم شد شروع کرد گردنم رو بخوره معلوم بود اونم یکم خجالت میکشه کم کم گرم شدیم شال و مانتوش رو در آورد و شروع کرد لب گرفتن اولش خوشم نیومد اما عادت کردم تا دستاش سینه هام رو ماساژ میداد...



بالاخره با.صدای آه بلند آبم اومد بازم لکه ی کوچیک خون باش بود گفت آزمایش باید بدی خیلی شل و کسل بودم دوست داشتم همونجا بمونم گفتم شما چی گفت ن پوشیدیم ماشین داشت رسوندم تا ی جایی بقیه راه رو رفتم هنوزم اونجا میرم گه گاهی ولی دیگه وقت نداره دست کاریم کنه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
لز من و سارا

سلام دوستان من شادی هستم ۲۱ ساله قدی حدود ۱۷۰ و لاغر اندام ...
بگذریم بریم سراغ داستان. این داستان مربوط به دو ماه پیش هست


سارا یک سالی از,من کوچیکتره و دختر داییمم همست,یه روز که یکی از اعضای فامیل از سفر زیارتی بر میگشتن و طبق رسم آشناها به استبالشون میرفتن من اصلا حوصله چنین مراسم هایی رو نداشتم خلاصه با موافقت پدر و مادر تصمیم گرفتم خونه بمونم یه پیام به دختر داییم سارا دادم که عزیزم من حال ندارم بیام ببخش که تنهایی اونم گفت راستش منم دودل بودم الان به بابام میگم بیاد سر راه منو بزاره اونجا خلاصه من و سارا اون روز تو خونه تنها بودیم منکه یه تاپ پشت گردنی قرمز با یه دامن مشکی تقریبا زیر باسن پوشیده بودم و پوست سفیدی هم دارم سینه های متناسب با هیکلم و کونم کمی برجستس.. سارا هم با ساپورت بود و یه تیشرت جذب پوشیده بود که سینه هاش افتاده بود توش اون به نسبت من کمی تپل هست گندمی...


من بعد از پذیرایی از سارا با میوه و کمی تنقلات گفتم سارا ببخش من واس دانشگاه تحقیق دارم باید انجام بدم اون رو مبل نشسته بود و تلویزیون میدید من لب تاب پ آوردم بیرون و طبق عادتم دمر دراز کشیدم و لب تاب و جلوم باز کردم و تو نت دنبال مطلب میگشتم کمی بعد سارا اومد کنارم دراز کشید گفت شادی من حوصلم سر رفته تو همون حالت پاهاش و انداخته بود روی کون برجسته ی من منم خیلی خوشم اومد بود بهش گفتم ببخشید عزیزم اومدم بلند شم گفت شادی گفتم جانم گفت میتونم بیام تو بغلت گفتم آره عزیزم جون شادی ازم کوچیک تر بود من خیلی بهش محبت میکردم و اصلا اهل لز نبودم.


من بلند شدم نشستم که عین بچه ها خودشو خوابوند تو بغلم یه لحظه حس کردم واقعا حشریه دیدم سرش و به سینه هام نزدیک کرد و چسبید بهشون حدس میزدم میخواست چیکار کنه با لبش هی سینه هام و لمس میکرد گفتم سارا شیطون نشو دیگه گفت آجی بزا میمی آت و ببینم دیدم پاشد و دست کرد تو تاپم سینم و دراورد منم که داشتم حال میکردم مانعش نشدم سینم و محکم میمالید و نوکش که کمی گندس کرد تو دهنش من داشتم دیوونه میشدم که اون با هنر خاصی در حال خوردن سینم هام بود و داشت لاس میزد منکه دیگه نفسام تند تر شده بود تی شرتش و دراوردم و سینه های درشتش و میخوردم و با دندونام گاز ریزی میگرفتم سارا منو جدا کرد از خودش و سریع دامنمو زد بالا شرتمو دراورد و با ولع خاصی زبونش و از پایین به بالا میکشید من که دیگه آه و اوهم فضای خونرو پر کرده بود و داشتم حال میکردم





سرش و فشار میدادم رو کسم و اونم چوچولم و میمکید من کاملا شل شده بودم که با لرزش بدنم آبم اومد..دیدم اومد روم و ازم لب گرفت زبونشو تا ته میکرد تو دهنم منم بی حال ولو شده بودم و زبونش و میخوردم که گفت حالا نوبت توا همونطور خوابیده بودم اومد روی صورتم و کسش و گذاشت تو دهنم منم که تا به حال تجربه نداشتم اولش فقط زبون,میزدم اما کمی بعد دیدم واقعا خوشمزس سارا بالای کسش میمالید کسش و تو تنم تکون میداد منم حریص تر شده بودم چنان کسش و میلیسیدم که دگ سارا داشت ارضا میشد چوچولش و میمکیدم و میخوردم که یه لحظه آبش خالی شد تو دهنم منم ریختمش بیرون و رفتم بغلش کردم گفتم سارا جونم خیلی تجربه خوبی بود.بعدش هردو دوش گرفتیم و چند بار دیگه هم لز من و سارا تکرار شد...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
هیچی مثل کیر نمیشه

من از مهسا2سال بزرگترم هیکلمم بزرگتره.مهسا ازبچگی کونش میخواریدهمیشه وقتی کنار من میخوابید باهام ورمی رفت ولی من بهش اهمیت نمیدادم تاوقتی کیر هست دیگه مهسا به چه دردم میخورد
زدوکنکورقبول نشدم مجبور شدم ی سال پشت کنکور بمونم رابطه ام با بیرون کم شده بود وفقط به کلاس زبان میرفتم و بیشتر تو خونه بودم برای همین دوست پسرنداشتم واین برای من که یه دخترحشری هستم خیلی سخت بود یه روزکه خالم اینا اومده بودن خونمون من اصلاحالم خوب نبود عجیب دلم سکس میخواست.


شب مثل همیشه من ومهسا تو اتاق من خوابیدیم اون شب مثل همیشه مهسا اومدتوبغلم من حس کردم دوست دارم سینه هاشو بگیرم تو دستم وفشاربدم دیگه عقلم کار نمیکرد دستاموگذاشتم روسینه ی مهسا یه تکون خورد وگفت چیکارمیکنی؟!
منم گفتم هیچی میخوام ببینم هلوهات بزرگ شدن خندیدوگفت آره ولی نه به اندازه ی تو
کاملامعلوم بود کونش میخواره منم دلوزدم به دریا گفتم لباستودربیارببینم اونم سریع تیشرت وسوتین شو درآورد وااااااااااای چه سینه های سفید و کوچولویی شروع کردم به مالیدن سینه هاش مهساچیزی نگفت برای همین من زدم به سیم آخر کشیدم تو بغلم و لباموگذاشتم رولباش اونم کم نذاشت باهام همراهی کرد یکم که لباشو خوردم رفتم روسینه هاش همشو میکردم تودهنم چقدر خوشمزه بودن مهساهم که معلوم بود داره حال میکنه
همون جوری که سینه هاشو میمالیدم تیشرت وسوتین خودمو درآوردم گفتم نمیخوری؟ چشماش برق زد حمله کرد به سینه هام اوووووووووووووووووووووف چقدر قشنگ میخورد خوب که خورد خابوندمش زمین رفتم یه خیار تپل ودراز آوردم
دیدم مهسا شرت وشلوارشودرآورده داره کسشو میماله منم شلوارمودرآوردم وروش دراز کشیدم لباشو گرفتم تودهنم اونم از روی شرت کس منو میمالیدمنم خیاری که آورده بودم میمالیدم روکسش چقدر حال کردم


بلند شدم گفتم تشنمه بهم آب میدی؟مهسا که حسابی حشری شده بود باچشمای خماربهم نگاه کردوگفت همش مال خودت.منم پاهاشوبازکردم چی میدیدم ی کس سفید وباد کرده که آبش را اُفتاده بود حمله کردم به کسش چقدرخوشمزه بود زبونمو میکردم تو گرم ولزج بود آه وناله ی مهسا بلند شده بود حس کردم آبش میخواد بیاد دیگه ادامه ندادم مهسا باالتماس گفت تورو خدا بخورش گفتم عزیزم صبرکن میخوام کاری کنم که حسابی حال کنی!!!
خیاروبرداشتم کردم تودهنش تفی که شد خودم هم ی توف انداختم روسوراخ کونش وخیارو گذاشتم روش مهسا باترس نگام کردوگفت من تاحالا کون ندادم من گفتم حالا میدی وخیاروفشار دادم ولی مگه میرفت تو خیاربزرگ بود وکون مهسا تنگ ولی من دست بردارنبودم اینقدر فشاردادم تا یکم رفت تو مهسا ازدرد زیاد لبشو گاز میگرفت وپتوروچنگ میزد نمیدونم چرا دوست داشتم اون خیارو تا ته بکنم تو کون مهسا,وقتی میدیدم داره درد میکشه لذت میبردم


برای همین خیاروبیشترفشاردادم خیارآروم آروم میرفت توکون مهساواون بی نهایت درد میکشید اینو ازالتماس هاش که میگفت جون من دربیار...تروخدادیگه فشارنده... کونم جرخورد... آآآآآآآآآآآآآآآآی ی ی ی ی ی ی ی نکن ...فهمیدولی من بااین حرفا بیشتر تحریک میشدم فشاروبیشترمیکردم وقتی خیارتاته رفت توهمون جانگه داشتم کس مهساروکردم تودهنم بادستم سینشو مالیدم که حالش بهترشد منم شروع کردم به عقب وجلوکردن خیار مهسادیگه داشت حسابی حال میکردوبادستش سر منو فشارمیداد رو کسش که لرزید وارضا شد وبی حال افتاد منم کنارش دراز کشیدم کفتم نوبته تو ولی مهسا اصلا حال نداشت


خودم باید به خودم حال میدادم خیارو توفی کردم کردم تو کونم وای چقدر کلفت بود مهسا حق داشت ازحال بره همین جور که خیارو میکردم تو بادستم کسمو میمالیدم وآه وناله میکردم چندبار تلمبه زدم وخیاروتاته کردم تو ومحکم کسمومالیدم که ارضاشدم ولی هیچی مثل کیر نمیشه ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
امر به معروف در قطار

سرمو خورده بودند . این سه تا دختر با اون قیافه های اجق وجق از اول تهرون تا نزدیک گرمسار دیوونه ام کرده بودند . خیلی حرف می زدند . بابا اینا اصلا ول کن هم نبودن .عجب غلطی کرده بودیم با این هواپیما نرفتیم مشهد . من دکترای الهیات و استاد دانشگاه هستم و قرار بود که یه سخنرانی در مورد حقوق زن در اسلام در سالن اجتماعات و کنفرانس دانشگاه فروسی مشهد داشته باشم . تازه شوهرم می خواست منو با ماشین خودش ببره که گفتم تو همین تهرون بمون که خیلی کار داری و منم این جوری می خوام یک روزی رو تنهایی با خودم فکر کنم و برم تو حس ببینم دنیا دست کیه . دیگه واقعا نمی دونستم دنیا دست این کوس خلاییه که از دین و مذهب و اخلاق در جامعه چیزی نمی دونن . در هر حال موضوع و خوراک خوبی برای سخنرانی فردا میشه . جامعه ما رو به گند کشیدن این دخترا . معلوم نیست دارن چیکار می کنند . انگار مرد قحطی اومده و از دستشون قاپبدن . یه خورده متانت داشته باشین سنگینی داشته باشین . زن اگه بخواد هیچ وقت بی شوهر نمی مونه ..





شامو که خوریم من رفتم یه طبقه بالاتر و رو تختم کپه مرگمو گذاشتم . مگه ول کنم بودن . تازه داشتن پشت سرم حرف می زدند که من از اون شلاق زنا و جاسوسای حرفه ای هستم و باید از من بترسن . از اینا دختر پرروتر ندیده بودم . تو دانشگاه تهرون که من استادش بودم داشتیم از این جور تیپ ها با یکی دو تا تذکر آدم می شدند . اگه اینا دانشجو بودن کاری می کردم که اخراج شن . چشامو بستم و رفتم تو عالم خودم . یکی دوبار صدام کردند خانوم خانوم .. من جیکم در نیومد
-مثل این که خوابیده -فتنه من می ترسم
-ببین شراره من و فتانه موافقیم . اگه تکون خورد و بیدار شد ما فوری دست از کار می کشیم -اگه تو از اول به فکر این موضوع بودی اون یه دونه بلیط دیگه رو هم خودمون می خریدیم
-عیبی نداره ..




از اون بالا داشتم نگاه می کردم . یکی که ظاهرا فتانه بود دو تا پاهاشو گذاشت دور کمر فتانه و لباشو بوسید و از زیر بلوزشو داد بالا . زیر چشمی همه جا رو نگاه می کردم . -ببینم اگه اون زنه بیدار شه چی . شراره که از همه لات منشانه تر به نظر می رسید یه کاردی که فکر کنم با اون کله گاو رو قطع می کنند از کیفش در آورد و گفت این جور مواقع اگه کسی مزاحم کارم شه به فرمان کوس از این گوش تا اون گوششو می برم .. ترس برم داشت . به نظرم میومد چیزی کشیده باشن ولی این چند ساعتی رو که با هم بودیم من چیزی ندیدم . وای که چه چیزایی می دیدم . از کمر به پایین لخت شده بودند و با هم ور می رفتند . زبونشونو می کشیدند رو کوس هم به سینه های هم دست می زدند . اونا آتیش جهنمو واسه خودشون خریده بودند . اصلا این کارشون به هیچ وجه قابل توجیه نبود . با این که نور داخل کوپه کم شده بود ولی کوس فتنه رو می دیدم که چقدر کوچیک و دخترونه بوده و شکافش خیلی به زحمت دیده میشه . دستمو گذاشته بودم جلو چشام و این صحنه ها رو می دیدم . وااااااییییی این چی بود یه چیزی شبیه به کیر که فتانه از ساکش در آورده بود از طرف کون شراره کرده بود تو کوسش و چه جوری داشت تو اون سوراخش می گشت . شراره در حال جیغ کشیدن بود که فتنه دستشو محکم گذاشته بود جلو دهنش که صداشو خفه کنه .





نمی دونم اون کیر دیگه چی بود . داشت دور می زد . اینا همه از برکت وجود فر هنگ غربه . سی سال بیشتر از انقلاب ما می گذره و نسل جدید به جای این که تربیت و فرهنگ و اخلاق اسلامی رو که سعادت و عدالت بشری رو تضمین می کنه الگو قرار بده داره از این کارا می کنه . پس من باید چیکار می کردم که تا سی سالگی از دواج نکردم و حالا هم که کردم یه شوهری گیرم افتاده که کیرش اندازه کیر یه شغال هم نمیشه ولی من با صبر انقلابی خودم همه این ناملایماتو تحمل می کنم . چطور یه دختر می تونه با یه همجنس خودش از این کارا بکنه . قباحت داره . این وظیفه شرعی من بود که باید نهی از منکر می کردم . از جام پا شدم . بچه ها که سر و صدای منو شنیده بودند دستپاچه شده بودند . زبون یکیشون رو کوس اون یکی گیر کرده بود . چه جور کوس لیس می زنن . بدشون نمیاد ؟/؟ بو نمیده ؟/؟ چقدر غیر بهداشتی ! شراره که هارت و پورت می کرد میخکوب شده بود و من ترس اونا رو که دیدم شجاع تر شده بودم . از صحبتاشون فهمیده بودم که دانشجو هستند .




-شما اگه دانشجویان من بودین اخراجتون می کردم . هی گفتم و و گفتم و گفتم و آخر سر گفتم این وظیفه شرعی منه که نهی از منکر بکنم . شراره یکی گذاشت زیر گوشم و گفت بیا اینم جوابت
-فتنه اون کیر باطری داره ؟/؟
-آره عزیز تازه چند تا باطری یدکی هم داریم .

سه تایی شون افتادن رو من و به زور منو لختم کردند .

-حالا استاد خانوم یه نهی از منکری بهت نشون بدیم که تا عمر داری تو کار دیگران فضولی نکنی . کارت شناسایی منو دیدند و فهمیدن که اسمم محجوبه هست
-خیلی محجوبی محجوب خانوم . خیلی هم خوشگلی . اصلا هیچ میکاپی نداری . حیف نیست .؟/؟
-از تو کیفشون وسایل آرایش در آوردند و افتادن به جون لب و ابروو صورتم .
-نکنین این جوری وضوگرفتن باطله


-باید یاد بگیری تو کار دیگران فضولی نکنی . ما دیگه خسته شدیم سی چهل ساله که دارین فضولی می کنین به جایی نرسیدین این گوه خوریها واسه چیه . برین اونجایی نهی از منکر بکنین که پول ملتو دارن میلیارد میلیارد بالا می کشن . چرا ما دانشجوها پس از فارغ التحصیل شدن باید صاف صاف بیکار بگردیم . خوشگله خیلی خوشگل شدی راستشو بگو چرا آرایش نکرده اومدی بیرون .
-من فقط خودمو واسه شوهرم آرایش می کنم .
-ما سه تا هم شوهرتیم دیگه . پاهامو داشتند و منو که لخت کرده بودند کونمو از چاک وسط طوری به پهلو ها باز کرده بودند که داشتم جر می خوردم . کیر مصنوعی رو فرو کردند تو کوسم و گذاشتن که بره همین طور اون داخل دور می زد . -نهههههه بی شعور ها حرامه حرامه . گناه کبیره هست -گردن ما گردن ما گردن ما . یواش یواش ساکت شدم و دوباره جیغ زدنم شروع شد این بار واسه این جیغ می زدم که نمی تونستم این حشری رو که در من بالا زده بود کنترل کنم . بد جوری آلوده به گناه شده بودم و غرق در این گناه داشتم می سوختم .





-دیدی کیف داره تو که شوهر داری داری این قدر کیف می کنی ما که نداریم چیکار کنیم . ظاهرا هیشکدومشون دختر نبودند . یه لپ تاب هم روشن کرده بودند که داشت یه فیلم همجنس بازی زنان رو نشون می داد . حسابی آب بندی شده بودم . این چند سالی که از از دواجم می گذشت کیر شوهرم تا به این اندازه به من لذت نداده بود . نه این نباید حرام باشه . چون کیر یک غریبه که نیست . یه چیز مصنوعیه . اولین بار بود که توی کوسم یه حس عجیبی داشتم . فکر می کردم داره یه چیزی ازم می ریزه بیرون . یکی از دخترا که نفهمیدم کدومشونه روبروم نشست و پاهاشو دراز کرد . ما همه کف کوپه ولو شده بودیم . با چشایی خمار دهنمو گذاشتم رو کوسش حالا کیف می کردم از این که دارم کوسشو میک می زنم و می لیسم چون از اون طرف هم داشتم با حرکات اونا کیف می کردم و از اون کیرمصنوعی که رفته بود تو کوسم . یکیشون داشت با سینه هام ور می رفت . یه چیزداغی داره ازکوسم ریخته شد بیرون . معنی ارگاسمو این دخترا به من فهموندند . -بچه ها بذارین به حال خودش بمونه . تو کیف خودش بمونه . فکر کنم چند دقیقه ای رو خوابیدم وقتی که چشامو باز کردم این بار خودم رفتم سراغشون . به تک تکشون حال دادم . و اونا هم به نوبت بهم حال دادن . این بار به طور طبیعی یک بار دیگه منو به ار گاسم رسوندند . چقدر اعصابم آروم شده بود .





بازم جای شکرش باقی بود که به شوهرم خیانت نکرده بودم و قدم انحرافی بر نداشته بودم . تا صبح اصلا نخوابیدیم . اصلا معلوم نبود کی به مقصد نزدیک شدیم . راستش دوست نداشتم به این زودیها برسیم . با هم خداحافظی کردیم و من رهسپار دانشگاه شدم . بعد از ظهر سخنرانی داشتم . باید متن بحثمو یه خورده انگولک می کردم و بیشتر مشکلات این جوانان رو بر رسی می کردم . این جامعه با این وضعی که داره پیش میره بهتر از این نمیشه . منی که یک زن شوهر دارم اون جوری وسوسه شدم وای به حال این جوونا . دوباره خودمو لاک و مهر کردم و با چادر و مقنعه و دستکش مشکی رفتم پشت میکروفون و تریبون .. یکی از دخترا از اون پایین متلک انداخت و گفت ببینم اگه یه مرد بیشتر از حد معمول صدای زن رو بشنوه زن گناه نکرده ؟/؟ .. اینا داشتند بهم درس اسلام و مسلمونی می دادند .



یهو دیدم اون جلو سه نفر نشستند و دارن برام دست تکون می دن . -نهههههه واااااییییی حالا من چه جوری پیش اونا سخنرانی کنم و دم از دین و مذهب بزنم و به چند تا روایت و مستندات تاریخی اشاره کنم .. آخ که هی یه عمری بقیه رو مسخره می کردیم که حرف و عملشون یکی نیست حالا ما خودمون شده بودیم یکی از اونا .. شراره اومد جلو و منم اومدم پایین که جلب توجه کمتری کنه .. -استاد پروازی گل ! محجوبه خانوم نازنین ..شما نهی از منکر کردین و ما لذت بردیم حالا ما با اجازه شما می خواهیم نهی از منکر شما رو تکمیل کرده و امر به معروف کنیم . اگه امشبو در مشهد می مونین در صورتی که به ما افتخار بدین در خدمت شما باشیم خیلی خوشحال میشیم . ما سه تایی یه خونه در بست داریم . این دیگه یه امر به معروفه . حالا میل شماست . حس کردم کوسم به خا رش افتاده و همونجا داره خیس می کنه . آره امشب می مونم با کمال میل خدمت می رسم ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
الهام برده مریم خانم

با سلام خدمت دستانه گلم این اولین داستان منه که دارم مینویسم به خوبیه خودتون ببخشید
اسم من الهام هست 24 سالمه من با دوستم مریم با هم زندگی میکنیم من و مریم از دبیرستان با هم بودیم دانشگاه هم هردومون یه رشته و یجا بودیم اولین رابطه ای که داشتیم وقتی بود که سوم دبیرستان بودیم من اونوقت فیلمه لز میدیدم چندتا سی دی داشتم هروقت خونمون خالی می شد سریع سی دی ها میگذاشتم و شرو میکردم با خودم ور رفتنن یه روز مریم دوستم بود چندبار خواسته بودم بهش حالی کنم ولی اصلا تو این فازا نبود فقط سرش به درسش بود بزرگترین خلافش این بود که کیفه مدرسش بذاره صبح جمع کنه چندتا از بچه ها بودن که سر و گوششون میجنبید ولی من خیلی با اونا نمیگشتم بعدشم از ابروم میترسیدم اگه یکیشون زبون لقی میکرد دیگه ابرو واسم نمیموند ولی نکته مهم مریم خشکلیش و خوش هیکلیش بود قد نسبتا بلند با پاهای کشیده و موهای بلند و چشمای رنگی چهره و هیکله خودمم هیچی از اون کم نداره



همچی معمولی پیش میرفت تا یک روز همینطور که توی حیاط مدرسه باهم حرف میزدیم بحثمون کشیده شد سر رقص و اموزش و رقص و از حرفها مریم گفت من یه سی دی آموزش رقص عربی دارم منم که عاشق رقص عربی گفتم اگه میشه سی دی و واسم بیار فرداش سی دی و واسم اورد یک هفته ای سی دیه دستم بود شبی که فرداش میخواستم سی دی و واسش ببرم یه فکری به سرم زد یکی از سی دی های لز که داشتم دقیقا کپیه سی دیه مریم بود اون سی دیم با خودم بردم مدرسه قبل از اینکه سی دی و بهش بدم ازش پرسیدم تو خونه بازم از این سی دی ها داری گفت نه اینم دزدکیه مامان بابام نگاه میکنم هیچکی نمیدونه من این سی دیه دارم منم جای سی دیه خودش سی دیه فیلمه لز و بهش دادم از فردا همش منتظر بودم ببینه 4 روز طول کشید صبح اومدم مدرسه دیدم دم در مدرسه منتظرم وایساده وقتی دیدم دوید طرفم حدس زدم سی دی و دیده منم خودم و زدم به ندونستن وقتی بهم رسید دیدم رنگش پریده بود به تته پته افتاده بود دستش و گرفتم اوردمش توی کوچه کنار مدرسمون ارومش کردم هم ترسیده بود هم میخواست یه حالت عصبانیت به خودس بگیره یه لحظه جدی شد یه کشیده بهم زد خیلی محکم نبود ولی اشک تو چشام جمع شد اون خیلی دوستم داشت این و چند بار بهم گفته بود منم خودم نباختم گفتم چیه چرا میزنی با یه حالت جدی گفت چرا این فیلمها نگاه میکنی ؟ چرا به من دادی؟ نترسیدی کسی ببینه ابروم بره منم خودم زدم به مظلوم بازی و شروع کردم اروم اروم گریه کرده دستش گذاشت رو صورتم اشکم و پاک کرد گفت بسه دسگه گریه نکن بعدا باهم حرف میزنیم رفتیم داخل مدرسه گذشت تا زنگ تفریح دوم وقتی میخواستیم از کلاس بیایم بیرون گفت بمون کارت دارم



با یه حالت اخم باهام حرف میزد منم عاشق این حالتشم دوست داشتم باز من و بزنه دوست داشتم دستاش و بوس کنم انگار حسی که سالها درونم بود و نمیدونستم چیه امروز کشفش کرده بودم دوست داشتم من بردش باشم و اون اربابم باشه داخل کلاس موندم همه بچها که رفتن بیرون اومد پیشم نشست گفت چرا اون سی دی و بهم دادی منم دل و زدم به دریا و همچی و واسش گفتم اونم چشاش گرد شده بود و داشت من و نگاه میکرد گفت یعنی واقعا تو دوست داری با همجنست باشی گفتم اره من ذاتا از همه پسرها متنفرن(البته به پسرای پیج برنخوره)زد به در نصیحت که اره این چیزا خوب نیست و این حرفها دست و گذاشت رو دستم گرمای دستاش که بهم میخورد اتیش میگرفتم دل و زدم به دریا دستش و اوردم بالا یه بوس پشت دستش کردم دستش و کشید گفت چرا این کار و کردی من فقط سرم و انداختم پایین شروع کردم به گریه کردن اومد کنارم نشست سرم و بلند کرد گذاشت تو بغلش گفت الهام تو چی میخوای چرا این کارا رو میکنی گفتم من میخوام تو .. تو..گفت من چی؟ چی میخوای؟ گفتم میگم ولی قول بده درکم کنی گفت باش بگو گفتم میخوام بردت باشم تو اربابم باشی گفت یعنی چی؟ گفتم من دوست دارم من عاشقت اخماتم امروز وقتی زدی تو گوشم فهمیدم این همون حسی بود که دنبالشم بلند شد ازکلاس رفت بیرون همون موقع زنگ خورده تا اخر زنگ هیچی باهام حرف نزد وقتی هم که تعطیل شدیم سریع بدون خداحافظی رفت من احساس بدی داشتم کل اون روز و به خودم بد و بیراه میگفتم ولی وقتی به اینکه مریم اربابم باشه فکر میکردم کل تنم اتیش میگرفت فرداش داشتم صبحونه میخوردم که زنگ درمون و زدن مامان رفت در و باز کرد اومد گفت مریم جونه اومده دنبالت اخه خونشون 3 فش کوچه با خونه ما فاصله داشت بیشتر وقتها باهم میرفتیم و میومدیم سریع بلند شدم کفشم و پوشیدم و رفتم دم در سرم انئاختم پایین گفتم سلام گفت سلام بیا بریم کارت دارم همینجور که سرم پایین بود کنارش راه افتادم تا چند متری که رفتیم ساکت بود بعد سر حرف و باز کرد گفت دیشب کلی فکر کردم میخوام اربابت باشم این و که گفت انگار تموم دنیا بهم داده باشن گفت از امروز تو برده منی اگه فقط یه کلمه فقط ی کلمه حرف زیادی بزنی یا حرفم و گوش نکنی چنان کتکیت بزنم که دیگه نای حرف زدنم نداشته باشی منم فقط گفتم چشم مریم گفت چشم؟؟؟؟ موندم چی بگم با اخم داشت نگاهم میکرد گفتم هرچی شما بگین گفت از امروز میگی چشم خانم گفتم چشم خانم دستم و گرفت اون زورش خیلی از من بیشتره دستم و فشار میداد هی میگفت چی؟؟؟ میگفتم چشم خانم میگفت چی؟؟؟ میگفتم چشم خانم از خوشحالی دوست داشتم جیق بزنم فقط یه لحظه وایسادم مریم محکم بغل کردم گفتم عاشقتم عاشقتتتتتتتم البته بخاطر این کارم تنبیه شدم مریم تا خوده مدرسه واسم شرط و شروط گذاشت میگف به هیچ پسری حتی فکرم نباید بکنی اون روز خیلی خوب بود





زنگ اخر ورزش داشتیم گفت نرو ورزش تو کلاس بمون گفتم چشم خانم به بهونه درس کار کردن باهم از معلم اجازه گرفت که نریم ورزش در کلاس و بست کنار در وایساد که اگه کسی اومد بفهمه گفت بیا رفتم جلوش وایسادم قلبم تند تند میزد دستش و کرد توی موهام (اخه توی کلاس مقنعه نمیپوشیم) پشت گردنم و گرفت لبش و چسبوند به لبم یه بوس کرد دیگه من دیوونه شده بودم لبمون توی هم قفل شد بود 5 6 دقیقه از هم لب گرفتیم هردومون دیگه به نفس نفس زدن افتاده بودیم بغلم کرد سرش کنار گوشم بود در گوشم گفت تو برده کی هستی گفتم برده شما خانم گفت افرین برده خوبم افرین یه بوس به گردنم کرد دستم و گرفت نشوندم روی میز گفت برنامها دارم واست دیشب کلی نوی اینترنت درباره برده داری و اینا خوندم چندتا فیلمم دیدم قرار شد عصر بعد از مدرسه به مامانم زنگ بزنه اگه اجازه داد برم خونشون تا عصر دل تو دلم نبود عصر وقتی مامان گفت اشکال نداره برم رفتم یه ست پوشیدم ویکم ارایش کردم چند ساعت قبلشم رفته بودم حمام و خیلی خوب تمیزکاری کرده بدوم یه تیپه خفن زدم و از خونه زدم بیرون 10 دقیقه بعدش در خونه مریم اینا بودم زنگ زدم مریم ایفن و برداشت گفت کیه فهمیدم خودشه گفتم بردتون واسه خدمت گذاری اومده خانم در و باز کرد رفتم داخل مامان بابای مریم هردوشون شاغلن و توی شرکت باباش کار میکنن واسه همیت تا 6 7 شب نمیان خونه 2 3 ساعت وقت داشتیم رفتم بالا دیدم در بازه یه سلام کردم و رفتم داخل گفتم مریم جان از اتاق صدای مریم اومد گفت در و ببند بیا توی اتاق جنده وقتی فحشم میده خیلی دوست دارم فهمیدم هیچکی خونشون نیست در و بستم رفتم توی اتاق دیدم یه ارایش خفن کرده با یه جوراب شلواریه شیشه ای با یه ست مشکی پوشیده بود وقتی دیدمش دیوونه شدم تا چند دقیقه فقط وایساده بودم داشتم به بدن مثل بلورش نگاه میکردم پاهای خیلی خوشکلی داشت سفیده سفیده بودن کفه پاشم یه رنگه صرتیه ملایم داشت دوست داشتم هرچه زودتر به ارزوم برسم و اون پاهای بلوریش و بلیسم محو تماشاش بودم که با یه داد گفت پتیاره مگه با تو نیستم به خودم اومدم گفتم بله خانم گفت بیا باید سگم بشی اولش بهم گفته بود که اگه چیزی بگم یا کاری کنم اشکالی نداره منم گفتم نه من برده و نوکر شما هستم هر کاری و بخواین انجام میدم حتی اگر بخواین حاضرم بعد از ادرار کستون و با زبون پاک کنم



4دست وپا شدم رفتم طرفش وقتی بهش رسیدم پشت پاش و یه بوس کردم موهام و گرفت سرم و کشید بالا با یه حالت اخم گفت برده جنده تا وقتی من بهت نگفتم حتی حق نداری یه نگاهم به پاهام بندازی گفتم چشم خانم میدونست عاشق پاهاشم یه طناب از پشت تخت اورد بست به گردنم بلند شد رفت سمت هال گفت واق واق کنان پشت سر من بیا منم هی هاپ هاپ مکردم و پشت سرش میرفتم رفت تلویزیون و روشن کرد جلوی تی وی نشست منم کناش 4 دست و پا روی زمین بودم با پاش اشارم کرد رفتم جلوش پاهاش و بلند کرد گذاشت روی کمرم خیلی پاهاش و دوست دارم اون لحظه دلم میخواست پاهاش و بلیسم ولی نمیذاشت البته همینم که نمیذاشت پاهاش و بلیسم یه حسه بردگی بهم دست میداد که دوست داشتم یه چند دقیقه ای توی همین حالت بودم که پاهاش و برداشت یه سیب از توی ظرف میوه ی روی میز و برداشت با دهن یه گاز کوچولو ازش زد یکم توی دهنش چرخوند بعد اوردش بیرون انداختش چند متر اونورتر بعد پاهاش و برداشت گفت برو بخورش منم با همون حالت سگی رفتم با دندون گرفتمش اوردمش جلوش انداختم بعد خوردمش مریم یه خنده شیطانیه بلند کرد سیب و انداخت روی زمین با پاش چند بار بهش فشار اورد بعد گفت بخورش منم اول یکم هاپ هاپ کردم بعد شرو کدم خوردن داشتم به سیبه لیس میزدم مریمم داشت همینطور میگفت ای سگ گرسنه ای سگ بدبخت بخور بخور غذایی که اربابت بهت داد و بخور منم همینطور سیب رو لیس میزدم



مریم یهو گفت جنده کثیف جلو پام بخواب منم روی کمر خوابیدم سرم به طرف بالا رو به مریم بود دهنش و اورد بالای سرم یه تف انداخت روی صورتم بعد یه تف دیگه همینطوری 4 /5 تا تف انداخت روی صورتم بعدم با پاهاش اونارو کشید روی صورتم منم زبونم و اورده بودم بیرون هی پاهای مریم و میلیسیدم بعد کفت پاشو میخوام برم توی اتاق بلند شدم مثل سگ جلوش نشستم اونم سوارم شد رفتیم توی اتاق توی راه هی میزد د کونم میگفت برو ای حیوون کثیف برو ای جنده برو ای برده و نوکر من رسیدیم توی اتاق گفت پاشو لباسات و همش در بیار اولش یکم روم نشد ولی همه لباسام و بیرون اوردم وایسادم جلوی مریم گفتم بفرما خانوم نشست لب تخت گفت بخواب روی پاهام میدونستم میخواد مثل توی فیلمهای فتیش کنه خوابیدم روی پاش یه تف انداخت روی کونم بعد شروع کرد به زدن اولش کم بود ولی بعدش دیگه محکم شده بود منم با هر زدنش دااااااااد میزدم و گریه میکردم یه 10 دقیقه ای که زدم گفت الان یه سورپرایز واست دارم لایه کونم و باز کرد یه تف انداخت روی سوراخ کونم و کسم منم گفتم خدا رو شکر شاید میخواد یکم واسم بماله اروم بشم ولی چشمتون روز بد نبینه یکم که با سوراخه کونم بازی کرد یهو حس کردم پاره شدم یه درد عذاب اوری بهم واد شد که نگو یه جیق کشیدم و زدم زیر گریه دستم و سریع بردم پشتم دیدم مریم دسته بوروسش و کرده توم از جیقم مریمم ترسید سریع کشیدش بیرون من روی زمین افتاده بودم دستم در سوراخه کونم بود و مثل مار به خودم میپیچیدم مریم اومد اول سریع پشتم و نگاه کرد بعد اومد گرفتم تو بغل میگفت بخشید فکر نمیکردم انقدردرد داشته باشه معذرت می خوام غلط کردم یه حکت زدم مریم کفش برید مثل سگ نشستم با وجودی که خیییییییلی درد داشتم خودم اوم گفتم گفتم نه اربابم نه من برده شما هستم شما هر بلایی دوست داشته باشین میتونین سر من بیارین



مریم یکم نگام کرد گفت باش بخاطی که جبران کرده باشم اجازه میدیم 2 دقیقه پاهام و بلیسی بلند شد نشست لب تخت من انگار از این قحطی برگشتها شروع کردم خودن پاهاش یه دستم در سوراخم بود باهاش یکم بازی میکردم که دردش بخوابه یه دسته دیگمم زیر پای مریم بود پاهاش خیلی خوش مزه هستند خخخخیییییییییییلییییییییییی خییییییلیییییییییییی تا اینکه مریم گفت واسه امروز کافیه برده احمق من بلند شو لباسات و بپوش گمشو برو واسه فردا بهت زنگ میزنم هروقت زنگ زدم 10 دقیقه بعدش باید اینجا باشی منم گفتم چشم خانم و بلند شدم لباسام و پوشیدم و رفتم اون شب همش تو فکر اتفاقات اون روز بودم پشتم خیلی درد میکرد شب که میخواستم بخوابم یکم کرم بهش زدم تا اروم بشه توی تشکم که بودم دستم رو سوراخو بود و توی فکر اون روز بودم یه لحظه نگاه کردم دیدم 2 تا از انگشتام توی کونم و دارم عقب جلو میکنم دیدم درد نداره یه حسه خوبیم داشت ساعت و نگاه کردم دیدم دیروقته همه خوابن بلند شدم کامپیوتر و روشن کردم یه فیلمه بود زنه داشت با یه کیرمصنوئی یه زن دیگر و میکرد صفحه رو بزرگ کردم ا.مدم توی تختم کلی کرم به سوراخم زدم بروسم و اوردم دستش کوچک بود یکم بیشتر دردم نگرفت ولی حس خیلی خوبی داشت با یه دستم بروس و عقب و جلو میکردم با دست دیگم کوسم و میمالیدم تصمیم گرفتم کامپیوتر و خاموش کنم اخه نورش زیاذ بود احتمال دداشت بفهمن بیان ببینم چرا تا این موقع بیدارم خاموشش کردم رفتم زیر پتو دسته برس دیگه تا ته توی کونم بود تند تند عقب جلو میکردم تا اینکه به ارگاسم رسیدم گرفتم خوابیدم...
اگه دوست داشتین بگین تا بقیه ماجراهامم واستون بگم این تازه قضیه آشناییه ما بود الان با هم زندگی میکنیم و همچنان من برده خانمم هستم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لز من و دوستم جلو پسرا

سلام.من اوام 19 سالمه.یکم تپلم تعریف از خود نباشه قیافمم خوبه.صورتم گرده چشماش درشت و میشیه.من دوجنسگرام. (بای سکشوالم) یعنی هم به پسر تمایل دارم هم به دختر.این داستان برمیگرده به ی سال پیش که من با علیرضا اشنا شدم البته به عنوان ی دوست.علیرضا خونه مجردی داشت.خیلی کم با م در ارتباط بودیم اما ی روز بحث مشروب که شد گفت بیا بشینیم بخوریم قبول کردم چون پسر خوبی بود.قرار شد مهسا دوستمم ببرم اونم پسر عمش امید رو بیاره.روز موعود رسید عی با امید اومدن دنبالم.رفتیم خونش و منتظر مهسا شدیم اخه اون بیرون بود و دیرتر اومد.به عل گفتم مواظبم باش.بش اعتماد داشتم میدونستم کاری باهام نمیکنه نه که ادا تنگارو در بیارم اما با کسی سکس میکنم که بش واقا احساس داشته باشم.هیچی دگ ی شیشه ویسکی لادرز اوردن و نشستیم دوره سینی پر مزه پر چیپشو پفک و میوه.الویه هم بود.حسابی قرار بود کره خوری کنیم.شرو کردیم خوردن من یکم نسبت به دوستم جنبم ایینه داغ شده بودم و میگفتیم میخندیدیم که مهسا یهو گفت اقا اصا من لزم.پسرا چشاشون گرد شد خندیدن.منم گفتن دوست عزیز گوه نخور تو لز نیستی.واقا نبود چند بار خواستم کلش کنم رته نداد خب کسی که با دختر نبوده اداعا لز بودنش کون ادمو میسوزونه اونم در مقابل منی که واقا لز بودم.





هیچی دگ کل کل شد و من گفتم پس ثابت کن پاشو بریم تو اتاق.خداییش مهسا هم خوشکله هم سفیده.سینه هاش سایز 80 سفید عین برف الان عکس کس و کونش تو گوشیمه اگه میذاشتم کف میکردید.ی شیش سالی هست باهم دوستیم.خلاصه بردمش تو اتاق دکمه شلوارشو باز کردم شورت زرد پوشیده بود بولیزشم دادم بالا دیدم به به خانوم ست زده فهمیدم توله سگ به قصد سکس اوده.عد گت گه ردک لز نیستم هه.گفتمپس ادعات نشه اودم بیرون اونم پشتم اومد روکردم به علی گفتم دیدی گوه میخوره.بعد دباره شرو کردیم پیک زدن و بعدم مست مست شرو کردیم رقصیدن چهارتایی وااای چ حالی میداد بعد با اون وضه خرابمون نشستیم حکم بازی کردن تموم که شد من خوابیدم کف سالن مبلارو دورتادور چیده بود علی که دور هم بشینیم.بعد نگو ما که ولوییم رو زمین مهسا خانوم داره برا اقا امید ساک میزنه.مام اصا حالیمون نیست.اینو خود مهسا بدا بم گفت.از موقعی که ولو شدم تو بقل علی از حال رفتم تقریبا از خستگی اصا نفهمیدم چطور سر از اتاق در اوردم با مهسا.ینی خوابیدم زمین صحنه ی بعد با مهسا رو تخت ی نفره علی بودیم.روهم.





داشتم لبا ی مهسا رو میخوردم درم باز بود به امان خدا.رفتم رو سینه های تپل سفیدش شرو کردم مک زدن نوک قهوه ای روشنش هردوتا سینرو گرفتم دستم سراشون مک زدم.بعد رفتم روشیکمش.همینجوری اهو ناله میکرد.بعد شلوارشو کشیدم تا زانو پایین و سرو گذاشتم بین پاهاش شرو کردم به خوردن کسش با زبونم چوچولش لیس میزدمو میمکیدم.یهو دیدم علی و امید جلو در اتاق با تعجب مارو نگاه میکنن.منم با عصبانیت رفتم درو بستم.شاید تعجب میکنید که اون دوتا چرا نیومدن جفتمونو بکننو دلیلش اینه که امید ی دور ارضا شده بود و علی هم همونطور که گفتم بچه خوبی بود و به سفارش من نمیخواست بام سکس کنه.اومدم شرو کردم دوباره به لیسیدن کس وزبونمو میکردم توش حسابی خیس بود مهسا صداش همینطور بالا میرفت که دیدم ساکت شد.بلند شدو منو خوابوند مستقیم رفت خدمت کس بنده.شرو کرد به لیسیدن با دستش بالا پایین میکرد کسمو محکم.زبونشو میکرد تو کسم تکون میداد اون تو واااای چقد ی زبون داغ رو کس حال میده.داشتم ارضا میشدم که دوباره در باز شد توجهی نکردم سر مهسارو گرفتم از پشت فشار دادم رو کسمکه ادامه بده و ارضا شدم.علی اومد تو مهنازو بلند کرد گفت چیکار میکنید رو کرد بمن و گفت مگه نگفتی مواظبت باشم.؟بنده خدا.مهسا که هنوز انگار حشری بوذ نذاشت علی به حرفاش ادامه بده و شرو کرد لب گرفتن.





متعجب بودم که امید کو پس اخه اون هول تر از این حرفا بود که صحنرو از دست بده مهسا علیو اورد رو تخت منم رفتم کنار تر که بخوابه کنارم مهسا گفت امیدو منو تو ارضا شدیم علی گناه داره بذار ارضا شه و منم شرو کردم لب گرفتن از علی.مهسا هم کیرش و میمالید و بعدم رفت شرو کرد به ساک زدن منم رفتم پایین و شرو کردم به ساک زدن که دیدم امیدم میخواد بیاد تو.اصا حال خود نبودیم.برا هیمننمیفهمیدم از کجا چظور به جای دگ منتقل میشم فقط میدونم از تخت اودم پایینو در رو امید بستم که نیاد تو.خودمم نشستم پشت در هه.اخه نمیخواستم با علی باشم از طرف دگ هم نمیخئاستم امیدم وارد جم بشه ومنممجبور شم باش باشم.نشستم تماشای سکس مهسا و علی مهسا براش ساک میزد بعد رفت بالا ازش لب گرفت بعد علی اومد رو مهسا شرئکرد خوردنش مهسا هم باز اهو اووهش بلند شد بعد مهسا علیو خوابوند ورفت نشست رو صورتش که کسشو بخوره.69 میزدن در اصل اما اول مهسا ساک نمیزد بعد دولا شد شرو کرد به خوردن کیر علی.سایز کیرش زیاد بزرگ نبود.





بعد مهسا رفت نشست رو کیر غلیو هلش داد تو.بالا پایین میکرد منم حسرت اینو میخوردم که هنوز پرده دارم.البته الان که مینویسم دگ ندارم.ظی تجاوزعشقم بعدا اونم براتون مینویسم خیلی باحاله.هیچی دگ مهسا تو توج لذت بود و ارضا شد اما علی هنوز ن.مهسا پاشد و پوزیشنو تغیرر دادن مهسا خوابیر لبه تخت علی پاهاو داد بالا کیرشو مالید رو کس مهسا و هل داد تو.بعد چنتا تلمبه اب علیم اومدوریخت رو شکم مهسا.بعدم من پاشدم از جلو در و هنوز گیج مشروب بودم.لباسامونو پوشیدیمو رفتیم سوار ماشین شدیم چهارتاییوچ بارونی میومد.من دیدم حالم خوش نیست اصا گفتم برم خونه تابلو میشم رفتم خونه دوستم ساعت 11 شبوخداروشکر ننه بابا دئستم خونه نبودن من راحت تا ی چند ساعتی گیج داستانو برا دوستم تعریف میکردم.اخه باهم راحتیم.خب امید وارم خوشتون بیاد. بازم داستانامو مینویسم من زیاد تجربه دارم.همه جوره تجاوز لز سکس گروهی سکسای مختلف...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لز من و بهترین دوستم

سلاااام به همه ی دوستان
من از اولین دوستی با جنس مخالف ضربه ی بدی خوردم، مدتی افسرده بودمو بعدشم دیگه نتونستم به پسرا اعتماد کنم.
من و یاسی حدود 12 ساله که باهم دوستیم، چیزی تو زندگیمون وجود نداره که با هم در میون نزاریم. یاسی خیلی کمکم کرد تا روحیم به حالت قبل برگشت و دوباره شدم همون فرناز که یه لحظه ام آروم و قرار نداشتو از شیطنتاش همه دیوونه میشدن!.
اوایل تابستون بود که بهم زنگیدو گفت میخواد شب خونه تنها بمونه و من برم پیشش بمونم... منم با کمال میل رفتم پیش دوست جونم.
مثل همیشه با کلی جیغ و دادو جنگولک بازی در خونشونو باز کردو پرید تو بغلم! بعد از کلی ماچو موچو اینا به شوخی سینه هامو فشار داد و گفت امشب میخوام بی عصمتت کنم! منم گفتم تو مواظب خودت باش تا بهت تجاوز کنمممم با این کوون نازت! ( فرم باسن یاسی رو خیلی دوست دارمممم محشره) خلاصه کلی به هم چرت و پرت گفتیم و خندیدیم
چندتا فیلم دیدیمو اینا تا وقت شام رسید، با کلی مسخره بازی یه چیزایی درست کردیمو با ورجه وورجه میخوردیم، یه تیکه خیار شور گذاشت تو دهنشو هی واسم چشم و ابرو میومد که یه هو پریدم روشو اون تیکه از خیار شورو که بیرون بود رو خوردم اونم هی لبامو لیس میردو میگفت اووووم لبات نمکی ان ! (میدونم خیلی خل و چلیم لازم نیست بگید!!!)
بعدش یه ماچه محکمو آبدار ازینا که صدای خفنی داره از لباش کردمو از روش پاشدم، وسایل شامو جمع کردیمو رفتیم جیشو مسواکو لالا.


داشتم لباسامو در میاووردم نشسته بود رو تخت مثل این مرد هیزا هی جووووون جووون میکرد، منم شلوارمو دراووردم بعد تی شرتمو بعدشم سوتینمو باز کردم که یه هوو یاسی گفت ااااخ مردم از حشر! منم کلی خندیدم از حرکتای این دیوونه و تاپمو واس لالا پوشیدم.
پریدم رو تختو بعد از کلی کرم ریختن رضایت دادیم که اروم بگیریم
دوتایی تو بغل هم بودیمو من دلم بد جوری لبای یاسی رو میخواست، لباشو اروم بوسیدمو اونم جوابمو داد کم کم لبای همو میک میزدیمو زبون بازی میکردیم دقیق یادم نیست ولی انقدر لبای همو خوردیم که خیسه خیس شدیم یاسی دستشو برد زیر تاپم و سینه هامو نوازش میکرد منم از پشت دستمو کردم تو شورتشو کونشو میمالیدم و از پشت دست میزدم به کسش. ی هو یاسی اومد روم و تاپمو در اوورد، زبونشو میزد زیر گردنمو حسابی حشریم کرده بود اومد پایین و نوک سینه هامو بوسید بعدش زبون زد و شروع کرد ب میک زدن، اروم رفتش پایین و شورتمو در اوورد بالای کسمو ی عالمه بوس کردو پامو باز کرد، با دستمال آبمو خشک کردو شروع کرد به لیسیدن،



وقتی چوچولمو میک میزد رو ابرا بودم دوست نداشتم زود ارضا شم بلند شدمو ی لب توووپ ازش گرفتمو لباساشو دراووردمو خوابوندمش، رفتم سینه هاشو کلی میک زدمو گاز گرفتم و اومدم سمت اون کس نازش، پاهاشو دادم بالاا و گفتم با دستش کنار بدنش نگهشون داره اول چوچول صورتیشو خوب لیییس زدم بعد سوراخ کونشو زبون زدمو با اب کسش سوراخ کونشو لیز کردم کل انگشتمو خیس کردمو فشار دادم رو سوراخ کونش و چوچولشو لیس میزدم آه و ناله هاش دیوونم میکرد، کسشو وحشیانه لیس میزدمو با انگشت میکردمش، انگشت بعدیرم خیس کردمو با 2تا اون کون خوشگلشو میکردم ی خورده گذشت بلند شدمو 69 خابیدم روش وحشیانه کسمو لیس میزد و منم داشتم با انگشت و زبون دیوونش میکردم احساس سوزش کردمو فهمیدم اونم با انگشتاش داره خدمتم میرسه....انقد کس همو خوردیم تا ارضا شدیمو بی جون افتادم روش، بعد بلند شدمو رفتم تو بغلشو ی ذره استراحت کردیم...
یاسی با یه لبخند شیطنت آمیز گفت خیلی توووپ بوداااا منم گفتم بلههههه دیدی بالاخره کووونت گذاشتممم!... کلا فحشم دادو کرم ریخت


دوباره شروع کردیم لب بازی، زبونمو میگرفت تو دهنشو میک میزد
نشت روم یه پاشو انداخت زیر پای من و کسشو چسبوند به کس من... کس هردومون خیس بود و رو هم لیز میخورد کمرشو حرکت میدادو جفتمونو به اوج میرسوند منم سینه هاشو فشار میدادم، انقدر کسامون بهم مالیده شد تا ارضا شدیم
کلی همو بوسیدیم و تا صبح تو بغل هم خوابیدیم.

بهترین شب زندگیم با نفسم یاسی بود، و واقعا دیگه وجود پسری رو نمیتونم تحمل کنم، من با یاسی به آرامش میرسم و اجازه نمیدم دیگه پسری بیاد و با احساساتم بازی کنه....
مرسی که خوندید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس فاطمه و همکلاسى ها


سلام اسم من فاطمه هست 17سالمه تازه رفتم دوم دبيرستان،توى شهر شيراز زندگى ميکنم.سايز سينه هام تقريبا هفتاد و پردمو هنوز نزدم.از همون اول بيخيال کوسم شدم و رفتم سراغ کون! اولين چيزى که رفت تو کونم انگشتم بود!يکم درد داشت ولى خوب بود راستش با اين کار خودمو برا کير آماده کرده بودم!راستش اگه کير نبود لذتى برا ما دخترا وجود نداشت!! دخترا بدون کير پسرا لذتى نداشتند!اولين روز رفتم مدرسه با چند نفر آشنا شدم!سارا،غزل،هستى و...



چند هفته گذشت!يه روز اول صبح نشسته بودم تو کلاس هيچ کس نبود،اولين دوستم سارا اومد داخل سلام کرد و نشست کنارم چيزى نگفت!دستشو گذاشت رو سينه هام اول جا خوردم ولى بعدش منم دستمو گذاشتم رو سينه هاش،واى چه لذتى جفتمون داشتيم ميرفتيم تو هوا!بعد از 5دقيقه دستامونو برداشتيم و دوستم الناز اومد و بعد بقيه...اون روز تا آخر مدرسه تو فکر کار امروزمون بودم!روز بعد به سارا گفتم چقدر دلم ميخواد کون بدم اونم همين قدر دلش ميخواست!نيمکت رو بردم گوشه کلاس و خودم نشستم رو نيمکت جلويى قرار بود سارا دستشو بکنه تو شرتم و يکم حال کنم!اول قبول نکرد ولى بعد که معلم اومد نشست پشت سرم يکم بلند شدم مانتو رو رد کردم نشستم و دستشو گذاشت زير کونم!داشتم ديوونه ميشدم بعد آروم طورى که معلم نفهمه،دستشو کرد تو شرتم و انگشتشو ميمالوندش دم سوراخى کونم!شرتم حسابى خيس شده بود بعد از 3دقيقه معلم سارا رو صدا زد! و دستشو در اورد و رفت درس جواب داد! روز خيلى خوبى بود!



سه روز بعد با الناز قرار گذاشتيم سه نفره لز کنيم!جايى نداشتيم پس مجبور شديم پچه ها که ميرن سالن زنگ ورزش ما بمونيم و بريم تو دستشويى ها لز کنيم!از شب قبلش هر سه رفته بوديم حموم و اصلاح کرديم!آن روز فرا رسيد و هرسه ر فتيم تو يه توالت و در رو قفل کرديم،اول لباسا رو در آورديم و زديم به گيره،آخه دستشويى هاى مدرسه ما يکم بزرگ و شيک بود ناسلامتى تازه ساخت بود،اول پستونا همديگر رو ماليديم و مک زديم يکم رفتيم پايين تر!منظورم کوسمون بود!اول از رو شرت مال همديگر رو ليس ميزديم!بعد آروم شرت همديگر رو کنديم و من سر پا بودم!سارا کوسمو ليس ميزد، الناز هم کونمو ليس ميزد حتى يکم انگشتشو کرد تو کونم...



داشتم ديوونه ميشدم،بعد از 2دقيقه نفرا عوض شد!من کوس سارا رو ليست ميزدم و الناز کونشو!و نفر بعد الناز بود الناز خيلى لذت ميبرد!من کونشو ليس ميزدم و سارا کوسشو!به جبران کارش منم انگشتمو تا ته کردم تو کونشو و يه آه بلندى کشيد!بعد از 6دقيقه سريع پوشيديم و رفتيم بيرون البته نه سر کلاس،بلکه ساندويچ فروشى و بعد از يه لز دلچسب،يه اسنک هم خورديم و بعد رفتيم سر کلاس.5روز بعد يه دوست پسر عالى پيدا کردم خيلى دوستش داشتم پسر خيلى خوبى بود!بريم سر اصل مطلب!بهمن ماه بود!الناز نميدونم چطورى و از کجا ولى يه کير مصنوعى خوشگل و متناسب با من به صورت قاچاقى گير آورده بود!شب بابا و مامانش ميرفتن اصفهان و فقط خواهر کوچک ترش خونه بود!همه چيز رو آماده کرديم!آرايش زياد!شرت تنگ و لباس هاى تحريک کننده که شهوت رو ميبرد بالا،من و سارا به دروغ گفتيم که ميخواهيم بريم تولد پدر و مادز من قبول کردند اما سارا نيومد يعنى نذاشتند تا اينکه رفتم دم خونشون و باهم اومديم،



رفتيم داخل و دور از چشم خواهرش رفتيم داخل و در رو قفل کرديم!سه تا دختر تنها تو يه اتاق!لباساى حجابى نفرت انگيز رو انداختيم دور!و تا يه دقيقه فقط محو اندام هم بوديم!همه چيز رو کنديم و دوباره به ياد دفعه قبل با هم لز کرديم ولى اين دفعه بيشتر خوش گذشت! الناز رفت کير مصنوعى رو آورد و گفت کى ميخواد؟سر کير مصنوعى دعوامون شد ولى زود خاتمه يافت!من رفتم و خوابيدم رو تخت و حالت پوزيشن سگى گرفتم،سارا خوابيد زير من البته تخت نرمى هم بود!سارا کوسمو ليس ميزد و با دست لا پاهامو باز کردم و الناز آروم کرد توش!آولش درد داشت ولى لذت جاشو گرفت الناز يکم کرد تو کونم و شروع کرد عقب جلو کردن!سارا هم که خيلى خوب کوسمو ليس ميزد!5دقيقه اول سارا ليس ميزد و الناز با کير مصنوعى نازش منو ميکرد تا اينکه ارضا شدم!



آروم از تو کونم درش آورد و پاکش کرد و بلند شدم يکم درد داشت ولى خيلى خيلى لذت داشت واقعا جاى دوست پسرم خالى بود!نفر بعد سارا بود!حالت پوزيشن سگى گرفت و منم زيرش خوابيدم و شروع کردم به ليس زدن ولى ميترسيد الناز هم حرف گوش کن نبود!کرد تو کونش و سارا يه آه بلند کشيد و الناز شروع کرد به تلمبه زدن ولى سارا زود ار ارضا شد!کير مصنوعى رو کرد بيرون و اتصالشو باز مرد و داد به من منم حسابى تميزش کردم و دوباره...شب بسيار عالى بود خيلى خوش گذشت تا دم در ما رو رسوند و يه بوس خوشگل بابت امشب ازش گرفتيم و خودمون هم راهى خونه هامون شديم! ولى سکس با پسر لذتى داره که ما دخترا هيچ جاى دنيا نظيرشو پيدا نميکنيم...
     
  
صفحه  صفحه 7 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Lesbian Stories - داستانهای سکسی مربوط به همجنس گرایان زن

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA