انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Lesbian Stories - داستانهای سکسی مربوط به همجنس گرایان زن


مرد

 
خاطرات سحر

سلام سحر هستم میخواستم ادامه ماجراهای خودمو سیما براتون تریف کنم
بعد از اولین سکس یا در اصل لز من و سیما و بعد از اینکه من مریضیم خوب شد دیگه رومون به هم باز شده بود و تقریبا هفته ای یک بار با هم سکس داشتیم البته اینم بگم که بعدا منم سیما رو میکردم ولی واقعیت این بود که از این کار لذت نمیبردم و بیشتر دوست داشتم اون منو بکنه چون وقتی سیما منو میکرد واقعا تو خیالم اون یه مرد میدیدم که داره عاشقانه منو از کون میکنه و منم لذت کامل میبردم تا اینکه یک شب که مطابق معمول بعد از اینکه از خواب بودن مامان و بابا مطمئن شدیم و میخواستیم شروع کنیم سیما لخت شده بود کنار من رو تخت نشسته بود که ازش پرسیدم سیما یه چیزی بپرسم راستش میگی گفت بگو گفتم تو تا حالا به یه مرد دادی سیما همونجوری که از رو شرت داشت کسم میمالوند گفت فرض کن که دادم منظور از لحن صداش که شهوتی هم بود مطمئن شدم که داده گفتم هیچی فقط میخواستم بدونم گفت راستشو بگو برای چی پرسیدی گفتم راستشو بخوای میخوام ببینم اگه یه مرد منو بکنه چی میشه خیلی کیف داره یا نه دوست دارم .... که پرید تو حرفم و همنجوری که زد رو کسم گفت پس دوست داری بدی گفتم آره ولی نگفتی تو دادی گفت آره گفتم بکی از فضولی داشتم میمردم دوست داشتم ببینم به کی داده چند بار داده دوست داشتم یکی جلو من بکنتش یه حس عجیبی بود دوست داشتم ببینم وقتی داره کون میده چه شکلی میشه و یه عالم فکرای دوست داشتنی دیگه که یک لحظه به فکرم وارد شد و انگار سیما همه اونارو فهمیده باشه یعنی همیشه همینجور بود خیلی از خواسته ها و فکرای منو نگفته میفهمید دیم بغل من دراز کشید و با یک دست سینهامو از تو کرست درآورد شروع کرد به خوردن یکی از اونا تا زبونش به نوک سینم خورد نفسم بند اومد کسم از داخل داشت داغ میشد بعد از چند دقیقه که هم میخورد و هم با کسم بازی میکرد تمام عظاتم منقبض شد احساس کردم تمام وجودم تو کسم سرازیر شد یه دفعه بیحال شدم تو همون حال دم گوشم گفت چند سال میشه به محسن میدم با شنیدن اسم محسن یه لحظه یخ کردم و با همون حال پرسیدم کدوم محسن گفت محسن خاله محسن پسر خاله بزرگم بود که تقریبا هم سن سیما بود و دانشجوی الکترونیک که از نظر ظاهری هم شبیه سیما بود قد بلند و لاغر گفتم از جلو گفت نه احمق جون فقط از عقب من هنوز دخترم تا اون روز اصلا به محسن نظر هم نداشتم چون مادر خیلی مراقب بود و همیشه میگفت شما دیگه تو سن بچگی نیستید و محسن نامحرم و از این حرفا خلاصه طبق روال همیشه اون شب هم سیما یه حال اساسی به کونم داد حسابی منو کرد و خودشم یه بار ارضا کرد ولی با وجود دو بار ارضا شدن یه بار اولش و یه بار هم زمانی که سیما با دسته بورس داشت کونمو میکرد ولی فکر محسن از سرم بیرون نمیرفت واقعا دوست داشتم یه بار سیما رو موقع دادن به محسن ببینم چون تا اون روز احتمال همچین چیزی رو هم نمیدادم موقع خواب دوباره به سیما پیله کردم که برام تعریف کنه و اون گفت که اولین بار چند سال پیش تو عروسی یکی از فامیلا با محسن خلوت کردن بود کم کم کار به دادن رسیده بود چند سال میشه که هر از چند گاهی به بهانه های مختلف با محسن خلوت میکنه اونم حسابی از خجالت کون سیما در میاد چون خونه ما و خاله اینا تقریبا نزدیک به هم بود و ما خیلی اوقات پیاده به اونجا میرفتیم سیما هم بعد از این که فهمید من بدم نمیاد که بدم قرار شد به محسن بگه یه قرار بزاره دیگه از اون شب به بعد دل تو دلم نبود چون نتایج امتحانات اخر سال رو هم اعلام کرده بودن من قبول شده بودم و هیچ فکری بغیر از کون دادن به محسن نداشتم هر روز منتظر بودم سیما بهم خبر بده تا اینکه حدود 2 هفته بعد یه شب سیما بهم گفت که به محسن گفته و اونم با تعریفای سیما از کون من از خدا خواسته منتظر یه فرصت دیگه داشتم منفجر میشدم همون شب هم با سیما یه سکس با حال داشتیم ولی دیگه اون لذت قبل رو نداشت چون همش تو فکر محسن بودم و اینکه کیرش چه شکلی کلفته نازکه خلاصه از این جور فکرا تا اینکه این فرصت طلایی جور شد و قرار شد مامان و بابا و خاله اینا برای مراسم عقد یکی از فامیلا برن که چون عقد خیلی مختصر بود بچه ها دعوت نبودن سیما هم از قبل قرارش با محسن گذاشته بود با وجود اینکه خیلی وقت بود منتظر این روز بودم ولی وقتی بعد از ظهر مامان و بابا رفتند و من سیما تنها منتظر آومدن محسن از دانشگاه بودیم استرس تمام وجودمو گرفت از اینکه محسنی که من جلوش با چادر مینشستم و مطابق دستورات مامان حتی خیلی کم باهاش حرف میزدم و منم از طرف اون یه دختر مذهبی سر به زیر بودم حالا میخواد منو جلو سیما بکنه خجالت میکشیدم داشتم پشیمون میشدم که مثل همیشه سیما بدادم رسید و با صحبتهای اون ترس وخجالت جاشو به شهوت و لذت داد تو همین صحبتا بودیم که محسن در زد و من طبق قرار قبلی با سیما رفتم تو اتاق قرار بود سیما با محسن شروع کنن و من خودمو تواتاق آماده کنم تا به موقش با هم بیان تو اتاق و ادامه ماجرا از تو اتاق صدای محسنو میشنیدم که با سیما احوال پرسی میکرد دوست داشتم ببینم برای همین خیلی آروم لای در باز کردم محسن بعد از رو بوسی با سیما رو راحتی نشست و بدون مقدمه شروع کرد به در آوردن لباساش سیما همین طور و من اونجا متوجه شدم که واقعا سیما راست میگفت و چند سالی هست که با محسن سکس دارن بعد از لخت شدن سیما بغلش نشست و از روی شورت سفید محسن شروع به مالوندن کیرش کرد منم سریع لخت شدم کامل یاد هست یه کرست مشکی با یه شورت زرد ساده پوشیده بودم سیما و محسن حسابی مشغول مالوندن هم دیگه و لب گرفتن بودن منم دستم تو شورتم بود همونجوری که اونارو نگاه میکردم با کسم ور میرفتم همینجوری که حشری بودم وقتی هم که با کسم بازی میکردم بد تر میشدم احساس میکرد سوراخ کونم داره باز میشه و هر لحظه منتظر دیدن کیر محسن بودم که دیدم سیما بلند شد و رو زمین جلو پای محسن نشست و شورت محسن درآورد ولی جوری بود که پشتش به من بود من کیر محسن نمیدیدم سیما هم سریع کیر محسن کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن معلوم بود که حرفه ای انگار داره بستنی لیس میزنه دیگه تو حال خودم نبودم دستم از روکسم برداشتم از پشت گذاشتم رو سوراخ کونم همونجری که پشت درب ایستاده بودم کونم دادم عقب و انگشتم کردم تو سوراخم خشک بود و نمیرفت سریع یه تف انداختم رو انگشتم دوباره گذاشتم رو سوراخم بدون دردسر راهت رفت تو چون بعد از این مدت سکس با سیما هم سوراخم گشاد شده بود هم از زور شهوت سوراخم بیشتر باز شده بود یعنی همیشه همینجوری بود حتی حالا بعد از 13 سال کس دادن وقتی حشری میشم هم جلوم خیس میشه هم عقبم باز میشه خلاصه هرکاری کردم نتونستم کیر محسن ببینم تا اینکه یکدفعه سیما بلند شد یه چیزی کنار گوش محسن گفت باورم نمیشد برای اولین بار داشتم یه کیر میدیدم یه کیر سیاه و بلند خیلی کلفت نبود شاید قطرش بیشتر از 4 سانت نمیشد ولی مثل خود محسن بلند بود تقریبا 16 یا 17 سانت بود تمام تنم داغ شد از تصور رفتن این کیر تو کونم داشتم منفجر میشدم همینجوری محو تماشای بودم که دیدم سیما بلند شد اومد طرف درب سریع رفتم پشت درب سیما اومد تو گفت حاضری هیچی نگفتم ولی از ظاهرم با اون شرت کرست و صورت عرق کرده معلوم بود که چه خبره سیما درب بست اومد طرف من بدون اینکه چیزی بگه منو هل داد روتخت شورع کرد لب گرفتن و همزمان شورت کرستم در آورد دیگه حالم دست خودم نبود خجالت دادن به محسن کلا از سرم پریده بود سیما هم داشت سینه هام میخورد با یه دستش با سوراخ پشتم با زی میکرد بعد از چند دقیقه گفت برگرد منم سریع برگشتم و مثل همیشه لب تخت به صورت سجده ای خوابیدم تا جای که میشد کونم دادم بالا و جوری که سوراخم کاملا معلوم بود چون کپلم خیلی بزرگ بود اگه این کار نمیکردم سوراخم باز نمیشد و راحت توش نمیرفت اینم از نکاتی بود که تو این مدت سیما بهم یاد داده بود سیما شروع کرد به چرب کردن سوراخم ولی کرم نبود خیلی لیز خنک بود بعدا ازش پرسیدم گفت ژل روان کننده بود که محسن آورده بود من تو فکر کیر محسن بودم که دیدم درب باز شد همونجوری که خوابیده بودم از لای پام نیگاه کردم دیدن محسن کیرش تو دستشه تو چارچوب ایستاده با دهن باز داره مارو نگاه میکنه در اصل داشت کون منو نگاه میکرد فکر کنم تو عمرش اولین بار بود که همچین چیزی میدید چون قنبل کرده بودم کونم بزرگتر نشون میداد محسن بد بختم که چند سال فقط کون لاغر و استخونی سیما رو دیده بود از دین کون من که ذاتا از هم سن و سالهای خودم خیلی بزرگتر بود به وجد اومده بود و دهنش باز مونده بود بعد از چند لحظه اومد سمت من با تعجب دستشو گذاشت رو کپلم شروع کرد به مالوندن و هی میگفت این چی سیما چرا تا حالا نگفته بودی قربونت برم سحر جون و .... از لحن صداش و جملات بریده پرت و پلاش معلوم بود که چنان زده بالا که خودش نمیفهمه داره چی میگه و این برای من واقعا لذت بخش بود و برای اولین بار از این که کونم اینقدر خاص و مرد پسند احساس غرور میکردم محسن همینجوری داشت با کونم ور میرفت منم چشماموبسته بودم و داشتم لذت میبرم چون اولین بار بود که دست یه مرد به من میخورد و واقعا بی نظیر بود سیما هم بیکار نبود داشت با سینه هام ور میرفت دیگه تو ابرا بودم داشتم تو خیلات خودم سیر میکردم که سر کیر گرم محسن رو سوراخم حس کردم یه لحظه نزدیک بود کنترلمو از دست بده از شدت لذت فریاد بزنم محسن آروم شروع کرد به فشار دادن سوراخم اینقدر چرب باز بود که با یه فشار سر کیرش کامل وارد شد و همزمان صدای جون محسن بلند شد سرش که رفت تو دیگه نفمیدم چه جوری آبم اومد فکر کردم سیل از تو کسم را افتاده سیما هم متوجه شد با سرعت شروع کرد به مالوندن کسم محسن همونجوری داشت کیرش وارد میکرد لعنتی اینقدر بلند بود که هر چی میرفت تموم نمیشد ذره ذره وارد شدن کیرش تو وجودو حس میکردم بعد از چند لظه فشار کیرش تو رودهام و زیر نافم فهمیدم دیگه تمام کیرش وارد شده بود به حدی که خایهاش به کسم رسیده بود لذتش واقعا قابل وصف نیست وجود یه کیر بلند و برای من کلفت بی نظیر بود واقعا حس میکرد تمام وجودمو پر کرده دوست دوشتم همونجوری که کل کیرش تو کونم بود کلفت میشد کونمو پاره میکرد محسن گفت سحر جون درد داری گفنم نه فقط بکن محسن با گفتن یه چشم کش دار شروع کرد به تلنبه زدن وقتی شروع کرد یه مقدار درد داشتم ولی در مقابل لذت وحشتناکش هیچی نبود سیما همونجوری داشت کسمو میمالوند محسن داشت تو کونم تلنبه میزد این لذتی بود دیگه هیچ وقت تجربش نکردم محسن کم کم سرعتش بیشتر شد دیگه سوراخم سر شده بود صدای آه و نالم تمام خونه رو پر کرده بود محسن کیرش کشید بیرون گفت بیا رو زمین منم سریع اومد رو زمین سجده ای خوابیدم که سیما گفت پاشو بیا رو من و خودش به پشت رو زمین خوابید منم رفتم روش خوابیدم سیما یه مقدار اومد پایین سینه منو کرد تو دهنش هم سینه من میخورد هم با کس خودش بازی میکرد منم دوباره قنبل کرد محسن دوباره کیرش چرب کرد بالا سر ما ایستاد جوری که پاهاش دو طرف بدن من بود یه مقدار خم شد بصورت نیمه ایستاده سر کیرش رو سوراخم گذاشت و با یه فشار کوچیک تا ته فرو کرد و دوباره شورع کرد به تلنبه زدن تمام تن خیس عرق بود سرعت محسن هر لحظه بیشتر میشد تقریبا تمام کیرش میکشید بیرون با شدت فرو میکرد جوری هر دفعه خایهاش محکم به کسم میخورد سرم بالای سر سیما رو فرش بود 17 سانت کیر محسن کونم پر و خال میکرد دیگه بعد از چند لحظه محسن دیوانه وار میکرد منم از فرط لذت فقط ناله میکردم حساب این که چند بار آبم اومده بود از دستم در رفته بود ولی دیگه نای حرف زدنم نداشتم محسن با سرعت تلنبه میزد و از تمام وزنش برای گاییدن کون من استفاده میکرد چنان با شدت و محکم کیرش فرو میکرد وخودش به من میکوبید که کپلام مثل ژله میلرزید فشار بدن محسن میگرفت با هر تلنبه احساس میکردم کمرم داره میشکنه و یه جورای بین سیما و محسن پرس میشدم تو همین وضعیت بودم که با همزمان با صدای محسن گرمای آبش تو خودم حس کردم انگار آب جوش تو کونم خالی کرده بودن واقعا داشتم میسوختم نمیدونم آبش چقدر بود ولی انگار شیلنگ آب تو کونم بود احساس میکردم تو رودهام پر آبه محسن چند لحظه کیرش اون تو نگه داشت و تا قطع آخر آبش خالی کرد و یکدفه کیرش کشید بیرون وقتی کیرش از تو سوراخم در اومد خنکای هوا رو تو کونم حس کردم از شدت گاییدن محسن سوراخم تا چند لحظه همونجوری باز مونده بود بی حال خودمو از رو سیما کنار کشیدمو طاق باز رو زمین افتادم یواش انگشتمو گذاشتم رو سوراخم بعد از چند بار ارضا شدن هم کسم پر اب بود هم کونم پرآب محسن سوراخم هنوز باز مونده بود بعد از چند لحظه بلند شدم آروم به دیوار تکیه دادم وقت نشستم حس کرد آب جمع شده تو کسم با آب کیر محسن از کس کونم بیرون اومد و رو فرش ریخت دیگه چیزی نفهمیدم بعد از چند دقیقه با صدای سیما به خودم اومد: سحر پاشو خودتو جمع کن اگه الان مامان میاد ترتیبه جفتمونو میده به زور از جام بلند شدم دقیقا مثل زمانی که برای اولین بار با سیما خوابیده بودم سوراخم به شدت میسوخت به زور لباسامو پوشیدم رو فرش یه لکه سفید خشک شده جای آبی که از کس کونم اومده معلوم بود به سیما گفتم اینو چکار کنیم گفت ولش کن با یه دستمال پاکش میکنم رفتم دستشوی وقتی تو دستشویی نشستم احساس کرد پاره شدم از بس میسوخت اینم به خاطر این بود که محسن واقعا دیوانه وار کرده بود که من بعدا فقط تو فیلمها دیدم که یکی رو اینجوری بکنن خودمو تمیز کردم و اومدم بیرون فرصت دوش گرفتن نداشتم سریع اومد تو اتاق شورتمو عوض کردمو سر وضع خودمو مرتب کردم که مامان اینا چیزی نفهمن تو این فاصله سیما هم فرش تمیز کرده بود اتاق مرتب کرده بود تا چند روز نشستن برام سخت بود وقتی میرفتم دستشویی اشکم در میاومد ولی بعد از چند روز از اون روز طلایی فقط لذت بی نظیرش برام مونده بود که دیگه هیچ وقت تکرار نشد چون اولین و آخرین باری بود که یه مرد منو از کون میکرد ولی باعث شد که لذت واقعی و بی نظیر کون دادن برای همیشه یادم بمونه بعد ازاون روز چند بار دیگه با سیما سکس داشتم ولی بعد از اعلام نتایج کنکور معلوم شد که سیما بعد از چند سال پشت کتکور موندن تو شیراز قبول شده بود و رفت شیراز همونجا تو ترمهای اول دانشگاه با شوهرش آشنا شد خیلی زود ازدواج کردن و منم چند ماه بعد از عروسی با یکی از فامیلهای شوهر سیما که منو تو عروسی دیده بودن به خواستگاری من اومده بودن ازدواج کردم ولی سیما و شوهرش تو شیراز موندن همین مثله باعث دوری من و سیما شد ولی بد شانسی بزرگ زندگی من اینه که با وجود اینکه واقعا از سکس از پشت لذت میبرم شوهرم اصلا علاقه ای به این کار نداره و برعکس اکثر مردا که التماس زنشون میکنن که از کون بکنن امیر اصلا اهل این کار نیست برای همینم هست که دوست دارم با یه دوجنسه با ظاهر زنونه سکس کنم ودر اصل بهش کون بدم تا خاطره خوش سکس با سیما برام تکرار شه البته اینم بگم که بعد از ازدواجم هر موقع که بخوام تو خونه از کون خودم با هر چی که بشه پذیرایی میکنم ولی دادن یه لذت دیگه ای داره ازاینکه که صحبتم طولانی شد ببخشید ولی اگه کسی یه دوجنسه با ظاهر زنونه سراغ دار پیام بذاره یعنی یه زن کامل خوش تیپ با هیکل درشت مردونه که فقط جای کس یه کیر با حال داشته باشه اگه فرصت کردم بعدا چند تا از سکسهای خوب خودمو شوهرمو براتون مینوسیم چون امیر برعکس اون که اصلا از کون کردن خوشش نمیاد ولی تو کس کردن واقعا بی نظیر و تقریبا تمام سکسهای ما برام لذت بخشه

ادامه پست بعد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
خاطرات سحر بخش پایانی

بعد از استخدام تو بانک وضع مالیمون خوب شد ولی به دلیل اختلافاتی که از قبل با شوهرم داشتم آخرش کارمون به جدایی کشید و چون بچه نداشتیم خیلی زود طلاق گرفتیم.
از اون روز حدود 5 سال میگذشت . تازه وارد 35 سالگی شده بودم دقیقا تو اوج نیاز جنسی ی زن ولی من 5 سال بود سکس نداشتم. اوایل چون روحیم به خاطر طلاق به هم ریخته بود و تنها زندگی میکردم خیلی اذیتم نمیکرد ولی بعد دو سال که خونه رو اجاره دادم و اومد خونه پدری و فکرم باز تر شده بود خیلی بهم فشار میومد. تو خونه هم که من بودم و مامان، برادر کوچیکم که سر خونه زندگی خودش بود و پدرم که 7 سال پیش فوت کرده بود. چون مادر و پدرم زود ازدواج کرده بودن اختلاف سنی من و مامان 17 سال بود البته خیلی جون تر از 52 سال نشون میداد چون از جوانی خیلی به خودش میرسید و هر کس ما رو با هم میدید فکر میکرد خواهریم.رابطمون خیلی خوب و صمیمی بود گاه هم با هم شوخی های ستاره دار میکردیم ولی حدود مشخص بود.حدود یکماه بود بدجوری بهم فشار میومد تقریبا روزی دو بار مجبور بودم شورت عوض کنم شبها اصلا درست نمیخوابیدم دائم کسم خیس آب بود بعد از ظهر که میرسیدیم خونه وقتی میرفتم دستشوئی شورتم خیس خیس بود انگار شاشیدم توش، شورتم که در میاوردم آب کسم از رو شورتم کش میومد. بد تر از همه سر کار بود که باید با مردم طرف میشدی بعضی وقتها بقدری خیس میکردم که وقتی از صندلی پا میشدم احساس میکردم آبم سرازیر میشد تو شورتم مجبور بودم چند بار خودم با آب سرد بشورم تا ی کم خنک شم بتونم کار کنم حتی چند با به شلوارم هم رسیده بود . اوضاعم خیلی بد شده بود از طرفی هم نمیخواستم خود ارضایی کنم چون هم کامل ارضاء نمیشدم هم دوست نداشتم عادت کنم با هر ترفندی هم که میخواستم خودم مشغول کنم نمیشد هر مردی که میومد جلو باجه ضربان قلبم میرفت بالا دیگه داشتم دیوانه میشدم گاهی اوقات دوست داشتم سوار تاکسی که میشم یکی منو بدزده ببره ی جا تا میتونه بکنه، از بس حشری شده بودم منی که تو دوران زندگی مشترک حتی تو دوران نامزدی هم کون نداده بودم هوس کون دادن داشت خفم میکرد. چند روز هم بود که کار بیخ پیدا کرده بود زیر دلم دردهای شدید داشتم که بعد رفتن دکتر نهایتا فهمیدم که بخاطر نداشتن سکسه، تو بانکم کلی همکارا برام دلسوزی میکردن که برو دکتر از این حرفا خبر نداشتن که درد من با ی چیز کلفت درمان میشه . تا اینکه زد و ی روز موقع برگشتن از سر کار تصادف کردم، ی تصادف بد که پای چپم شکست و دست چپم هم از ساعد مو برداشت و جفتش رفت تو کچ و نزدیک 2 ماه تو خونه افتادم. تو این مدت تمام کارهام مامان انجام میداد، از غذا گرفته تا دستشویی و حمام، اوایلش خیلی برام سخت بود و خجالت میکشیدم ولی مامان خیلی مهربون بود کم کم خجالتم ریخت و همین مسئله باعث شد منو مامان علاوه بر صمیمیت گذشته ی جورایی رومون به هم باز بشه. از همه بد تر دستشویی رفتن بود و بعدشم اینکه من هر روز باید شورتم عوض میکردم که اینکارم مامان انجام میداد. اصل ماجرا از ونجایی شروع شد من دستم باز کرده بودم ولی پام هنوز تو کچ بود ولی دیگه چون رومون به هم باز شده بود بازم با هم رفته بودیم تو حمام که مامان بهم گفت: تو نمیخوای بخود برسی و به زیر بغلم اشاره کرد گفتم چرا خودم میزنم گفت خوب اونجات چی گفتم ولش کن با این کچ سختمه گفت خوب من برات میزنم ی لحظه خجالت کشیدم و گفتم : نه ولش کن خودم ی کاریش میکنم گفت چیه خجالت میکشی اولا که من مادرتم بعدشم جفتمون زنیم و سوما الان ی ماه من دارم همه جات میبینم تازه یادت افتاده خجالت بکشی منم دیگه چیزی نگفتم البته بدم نمیومد ولی میترسیدم با اون حال خراب نتونم جلو خودمو بگیرم . مامان تیغ آورد و گفت بشین رو صندلی خودم درستش میکنم و امد سمت من قبل از اینکه بشینم شورتم کشید پایین ، تا اون وقت حداقل 20 با راینکار کرده بود ولی اینبار فرق میکرد برای اولین بار احساس شهوت عجیبی دورنم حس کردم و باعث شد که کاملا سکسی به مامان نگاه کنم. قد متوسط سینه های درشت و سفت انگار دختر 20ساله است پوست سفید و کون مناسب هیکلش . اولین چیزی که به ذهن رسید این بود که بابا چه کسی رو میکرده . حالم داشت خراب میشد دقیقا حس میکردم کسم داره خیس میشه. نشستم رو صندلی و مامان گفت پاهات باز کن پاهام باز کردم و مامان دستش صابونی کرد و کشید رو کسم دستش که بهم خورد نا خودآگاه لرزیدم خودم جمع کردم گفت چی شد گفتم هیچی قلقلکم اومد با خنده گفت آره ارواح عمت و شروع کرد خیلی آروم کسم صابون زدن دیگه داشتم از حال میرفتم گفت ی کم بیا جلوتر و پاهاتم باز تر کن خودم کشید جلو پاهام باز کردم و مامان دستش برد پایین کسم که صابون بزنه فقط از تو لبم گاز گرفته بودم که صدام در نیاد چون پام باز بود لای کسم باز شده بود و ی لحظه دستش که به لای کسم خورد بقدری خیس بود که با تعجب گفت اووووه اینجا چه خبره چته تو ؟ نمیری. دیگه حالم خراب تر از این بود که بتونم ظاهر سازی کنم گفتم تو هم جای من 5 سال بی شوهر بودی از من بد تر میشدی گفت خوب مگه نیستم بابات الان نزدیک 8 ساله فوت کرده منم مثل توام بعد با لبخند موذیانه گفت خوب ی کم به خودت برس از کی اینجوری شدی ؟ گفتم تقریبا 6 ماهه بعدشم چکار کنم بزک کنم برم تو خیابون یا وسط بانک برم رو چها پایه بگم آیییییییییی ملت من شوهر میخوام. مامان همونجوری که مشغول زدن پشمای کسم بود گفت: حرص نخور، شوهر که خودش باید بیاد ولی به من میگفتی من بهت میگفتم چکار کنی . گفتم مثلا چکار گفت همون کاری که من میکنم اگر راز دار باشی بهت میگم دیگه داشتم آتیش میگرفتم هم از حال خودم هم از زدن حرفهای سکس با مامان و هم فضولی اینکه مامان چطور خودش خالی میکنه گفتم خوب بگو گفت میگم عجله نکن بزار کارم تموم شه و دیگه چیزی نگفتم و مامان هم داشت کارش میکرد کسم که زد گفت برگرد بلند شدم و برگشتم چون نمیتونستم درست بشینم رو دسته صندلی دولا شدم مامان دوباره لای کونم صابون زد گفت با دستت بازش کن ببینم عروس خانم با ی دستم کپلم باز کردم و مامانم با اون دستش اونطرف باز کرد و با خنده گفت آکبندیکه پس این مصطفی چکار میکرده ؟ گفتم مامان زشته تو رو خدا گفت چه زشتیه ازت نخواسته بود؟ گفتم چرا ولی من نذاشتم گفت چرا گفنم بدم میاد گفت مگه تجربه کردی گفتم نه گفت پس غذای نخورده رو چطور میگی شوره دیگه چیزی نگفتم بعد چند دقیقه که مامان کارش تموم شد گفتم نگفتی گفت گفتنی نیست بشین الان میام داشتم منفجر میشدم مامان از حمام رفت بیرون و بعد چند دقیقه برگشت از تعجب داشتم شاخ در میاوردم دستش ی مصنوعی کمربندی کلفت و سیاه بود قطرش تقریبا نزدیک 5 سانت و بطول 20 سانت چشمام داشت میزد بیرون گفتم مامان این چیه از کجا آوردی گفت مال خودمه گفتم :...... و حرفم خوردم مامان اومد سمتم و بدون مقدمه مصنوعی رو گذاشت رو صندلی و دستش گذاشت پشت سرم و گفت : هستی ؟ جواب ندادم روم نمیشد بگم آره مامان بدون اینکه چیزی بگه لبش گذاشت رو لبم و شروع کرد به خوردن با وجود اینکه تا اون موقع لز نداشتم و فقط تو فیلمها دیده بودم ولی بقدری این حرکت بموقع و لذت بخش بود که کوچکترین اعتراضی نکردم و فقط چشمم بستم و ازش لذت بردم که مامان گفت : خودت آب بکش بریم بیرون ی دوش مختصر گرفتیم و رفتیم بیرون و خودمون خشک کردیم مامان گفت بریم اتاق من . همونجوری بدون لباس رفتیم تو اتاق نشستم رو تخت مامان با ی لحن جدی که شهوت از صداش میریخت گفت تو که با این پات نمیتونی کاری بکنی پس ایندفعه من رو تو زیر قبوله؟ گفتم مگه قرار چند بار باشه(البته حرف بیخودی زدم چون خودم داشتم از حشر میمردم) گفت بهت خوش میگذره خودت مشتری میشی ، برو عقب بخواب و خودشم سریع اومد کنار من و خوابید . انصافا هیکلش از منی که دخترش بودم رو فرم تر بود کسش مثل بلور بود منم هیکلم بد نیست ولی به سمت پدری رفته یعنی شبیه عممم هستم کون بزرگ و پهن سینه درشت و کس تپل ولی پوستم تیره تر و قدم از مامان کوتاه تره ولی مامان مانکن مانکنه . مامان اومد بغلم خوابید و شروع کرد به خوردن لب با وبا دست بازی با نوک پستونم بازی میکرد نالم رفت هوا . مامان گفت راحت باش اینجا آپارتمان نیست خودت ول کن صدات هیچکس نمیشنوه یواش یواش رفت پایین شروع به خوردن سینه هام کرد دیگه داشتم از حال میرفتم کسم داشت آتیش میگرفت زیرم خیس شده بود همزمان دستش گذاشت رو کسم مثل ی مرد تمام عیار داشت با کسم بازی میکرد به 2 دقیقه نشد که ارگاسم شدم حس کردم تمام جونم داره میاد بیرون بعد از 5 سال دوباره این حس تجربه کرده بودم ناخودآگاه دست انداختم مامان کشیدم بالا ازش لب گرفتم مامان اومد بالا و سینش گذاشت تو دهنم نرم و خوش طعم بود با تمام وجود داشتم میخوردم دوباره مامان خودش کشید پایین و پاهام ی کم باز کرد زبونش از پایین کشید رو کسم دوباره داغ شدم با نوک زبونش با چوچولم بازی میکرد و انگشت وسطش کرد تو سوراخ کسم و جلو عقب میکرد دیگه داشتم جیغ میکشیدم تمام بدنم داشت منغبض میشد رون پام که منقیض میشد به پام فشار میومد و درد میگرفت ولی به قدری لذت میبردم که حاضر بودم دوباره بشکنه و کچ بگیرم مامان همینجوری ادامه داد تا دوباره ارگاسم شدم نای حرف زدن نداشتم چشمم باز کردم دیدم مامان داره مصنوعی رو به خودش مینده گفتم نا ندارم خواهش میکنم گفت اصلش اینه نمیدونستم چی میشه ولی با همه بیحالی دوست داشتم تجربه کنم گفت چجوری میتونی بخوابی گفتم نمیدونم گفت پس برگرد و به شکم بخواب برگشتم و دمر خوابیدم دیدم مامان دو تا بالش آورد و گفت بزار زیرت بالش گذاشتم زیر شکمم و دوبا ره خوابیدم دقیقه انگار قنبل کردم مامان مصنوعی رو با روغن ماساژ چرب کرد اومد پشتم و سر کیر کشید لای کسم هر لحظه منتظر بودم که فشار بده سر کیر رو سوراخم گرفت و آروم فشار داد تو با وجود اینکه کسم باز باز بود و خیس و کیرم چرب بود ی کم که رفت تو درد پیچید زیر دلم واقعا برای من کلفت بود گفتم آخخخخخخ یواش مامان مردم تا اومدم تکون بخورم کمرم گرفت و با ی فشار تا جایی که جا داشت کرد تو جوری که فشارسرش ته کسم حس کردم جیغم رفت هوا گفتم مردم مامان تو رو بخدا درش بیار گفت چه خبرته مگه تا حالا ندادی گفتم چرا ولی این خیلی کلفته گفت در عوض لذتش بیشتره راست میگفت ی کم که گذشت و کسم جا باز کرد مامان شروع به تلنبه زدن کرد وایییییییییییییی، لذتش بینظیر بود رو ابرا بودم مامانم دائم میگفت جون تو تا حالا کجا بودی چرا زودتر نگفتی کیر میخوای لحن حرف زدن مامان جالب بود اصلا به قیافش نمیخورد اینقدر حشری باشه دقیقا میدونست چکار کنه ی کم که گذشت سرعتش بیشتر کرد و با تمام فشار میکرد تو از شدت لذت همه بدنم خیس عرق شده بود و میلرزید مامان گفت هر وقت داشتی میومدی بگو گفتم بکن بکن فشار بده بکن بکن بکن مامانم همینجوری ادامه میداد بعد چند دقیقه با ی لرزش شدید و جیغ بلند ارگاسم شدم مامانم کشید بیرون بغلم افتاد رو زمین منم بلند شدم و بالش برداشتم ولو شدم رو تخت کسم ازکلفتی کیر میسوخت و هنوز جمع نشده بود تمام صورت مامان خیس عرق بود و روی مصنوعی پر آب کسم بود که سفید شده بود خیلی بیحال بودم تازه داشت نفس میومد سر جاش که مامان گفت پس من چی گفتم چکار کنم گفت بخور و مصنوعی رو باز کرد و خودش کشید بالا و کسش گذاشت جلو دهنم فشار کیر مصنوعی به کسش تحریکش کرده بود کسش خیس خیس بود ی بوی خوب میداد برگشتم به پهلو و با دست لای کسش باز کردم و زبونم کشیدم لاش نالش در اومد ی کس خوردنی و با حال انگار نه انگار که 52 سالشه کسش نصف من بود ولی خیلی با حال و خوردنی لاش صورتی و خوش رنگ و آبشم خوش طعم بود با ولع تمام چوچولش میخوردم دوست داشتم براش تلافی کنم چون من واقعا لذت برده بودم و خالی شده بودم انگشتم خواستم بکنم توش که نذاشت و گفت فقط بخور دوباره شروع کردم به خوردن مامان فقط کمرش تکون میداد و آه میکشید که ی دفعه پاهاش بهم فشار داد و ارضائ شد و افتاد روی تخت منم دور لبم با دست تمیز کردم همونجوری خواییدم بعد نیم ساعت مامان بلند شد رفت دوباره دوش گرفت و کمک کرد منم خودمو تو دستشویی تمیز کردم و لباس پوشیدم. این اولین لز من بود که تو سن 38 سالگی با مادرم تجربه کردم بعدأ از مامان پرسیدم و اونم راجع به خودش گفت که مصنوعی رو یکی از دوستاش از مالزی براش آورده و تا یکسال پیش هم که ایران بود با هم لز داشتن . از اون به بعد تا حالا من و مامان شریک جنسی هم شدیم و بهترین روزها رو با هم میگذرونیم که اگر تونستم داستان کون دادن خودم به مامان و کردن کون مامان براتون مینویسم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لز منو مارال جون

سلام به همگی دوستان
من سارا هستم اهل تبریز ودو هفته بعد 22ساله میشم وتو دانشگاه ازاد درس میخونم .این داستانی رو هم که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به تابستون دوسال پیش که من امتحانامو تموم کرده بودم وداشتم رو مخ بابام کار میکردم تا ما رو ببره مسافرت ولی بابام راضی نمیشد چند روز بعد تلفن خونه زنگ زد برداشتم دیدم عمومه بعد احوال پرسی بابا رو خواست ومنم تلفنو بهش دادم بعد کلی حرف زدن عموم پیشنهاد یه مسافرت شمال رو داد که اولش بابام مخالفت کرد اما با اصرار عموم راضی شد وقرار شد که بریم تهران واز اونجا با عمو اینا بریم شمال واز اونجا هم برگردیم تبریز .خلاصه سرتونو درد نیارم ما رسیدیم تهران و از اونجا به سمت چالوس حرکت کردیم .اخ یادم رفت شخصیت اصلی داستانو براتون معرفی بکنم من یه دختر عمو دارم که هم سن منه وچند ماهی از من بزرگتره اسمش هم مارال هست رابطه خییلی صمیمی باهاش ندارم وتا اونجایی که من یادم میومد یه دختر خییلی مغرور و لاغری بود اما اون روز که ما رسیدیم تهران دیگه دختر عمو همون دختر عموی سابق نبود وای چه هیکلی داشت من از تعجب داشتم شاخ در میاوردم خلاصه رسیدیم چالوس من تا حالا چالوس رو ندیده بودم قرار شد مارال شهر رو بهم نشون بده ساعت 5 عصر بود که ما سوار بر ماشین داشتیم خیابون های چالوسو میگشتیم تو خیابون این ماراله به هر پسره که میرسید یه بوق میزد ویه خنده شیطانی بهش میزد فرداش رفتیم دریا داشتیم لخت میشدیم که چشمم به سینه های مارال افتاد از خود بی خود شدم وبهش زول زدم که یهو برگشت وگفت هی زود باش دیگه لخت شو منم فوری لخت شدم ورفتیم تو دریا حدود دوساعت تو اب بودیم اما تو این مدت فکر من پیش سینه های مارال بود وهی به بهانه بغل کردن خودمو بهش میمالیدم نمیدونم فهمیده بود یا نه اما هروقت بغلش میکردم یه لبخندی بهم میزد .شب شد وهمه خوابیدن اما من هنوز تو کف سینه های مارال بودم فردا صبح زود راه افتادیم ورسیدیم به رشت اما به اصرار من فقط نهار رو اونجا موندیم و خودمونو شب رسوندیم انزلی چون مادرم معلمه تو یه مدرسه راهنمایی یه کلاس اجاره کردیم وشبو به صبح رسوندیم تو این مدت داشتم با خودم کلنجار میرفتم که چطور میتونم خودمو به اون سینه ها برسونم فرداش به خودم جرات دادم وقتی داشتیم تو بندر شهر انزلی قدم میزدیم بهش بگم اولش شروع کردم از دوس پسر ودانشگاه حرف زدن و اونقدر حرف زدم که اخرش رسیدم به حرفای سکسی و بهش گفتم تا حالا سکس کردی که اونم با خنده گفت سکس با پسر نه اما با دختر چرا تو چطور منم راستش تا حالا سکس نکرده بودم اما برا اینکه کم نیارم گفتم اره اما از پشت .که مارال تند گفت که باید ماجرا رو براش تعریف کنم منم از خودم یه داستان ساختگی براش تعریف کردم .تو راه برگشت به مدرسه ازش پرسیدم چطور تو مدت دوسال این همه چاق شدی وروفرم اومدی گه خندید وگفت از دختری که باهاش لز کرده بودم یه کرم گرفتم وسینه هامو بزرگ کردم منم گفتم لز؟ اون دیگه چیه ؟ که بلند خندید وگفت بعدا بهت میگم ما باز فردا حرکت کردیم اما این بار تو استارا یه خونه دربستی گرفتیم تا شبو اونجا باشیم وصبح حرکت کنیم ما منو مارال اصرار کردیم که فردا بریم خرید و دریاو شنا که اونا هم راضی شدن فردا اول رفتیم دریا تا یکم شنا کنیم تو اب که بودیم باز من تو سینه های مارال نگاه میکردم که دیدم خندیدو گفت اوی تعارف نکن بیا بخور! گفتم که سینه های خییلی خوبی داری نزدیک شدو گفت سینه های تو هم خوبه ویه دستی به سنه هام زد ومنو بغل کرد ظهر بعد ناهر بابا وعمو اینا رفتن خرید اما ما دو تا به بهانه خسته بودن تو خونه موندیم بعد رفتنشون مارال اومد کنارم نشست و دستی به سینه هام زدو گفت میخوای مال تو هم مثل من بشه منم فوری گفتم اره گفت یه شرط داره گفتم هر چی باشه قبول میکنم گفتش که نباید جیغ یزنی .گفت پس پاشو لخت شو منم تعجب کرم وگفتم چی گفت زود باش دیگه منم لخت شدو فقط سوتین وشرتم رو درنیاورده بودم که اومد نزدیک وسوتینم ودر اورد وشروع کرد به خوردن منم تا به حال همچین چیزی رو ندیده بودم یه حس خوبی داشتم برا همین هیچ حرفی نمیزدم که دیدم در حالی که داره سینه هامو میخوره دشتشو برد واز رو شورتم کوسمو لمس کرد دیدم بدنم یکم لرزید مون هل داد رو تخت وخودشم لخت لخت شد وشروع کرد از رو شورتم کسمو خوردن منم انگار تو اسمونا باشم خییلی بهم خوش میگذشت که پاشد و اومد از لبام لب گرفتن وبعد چند دقیقه گوشمو گردنمو سینه هام رو بوسید واومد پایین وشورتمو در اورد ویه بوس از کوسم برداشت وشروع به لیس زدن کرد منم داشتم از خنده میمردم واز درونم یه چیزیم میشد و داشتم لذت میبردمبعد چند مدت که حشری شده بودم ناخوداگاه با دستام سرشو به طرف کوسم فشار میدادم ومیگفتم بخور تند تند بخور که پاشد و با دستش هی کوسمو تند تند نوازش کرد که یهو دیدم بدنم لرزیدو بی حال شدم اونم کنارم دراز کشید وگفت نوبت تویه منم که حال نداشتم گفتم که بلد نیستم که پاشد اواومد رو سرم نشست طوری که کوسش تو دهنم بود وگفت مک بزن منم شروع کردم مک زدن اول خوشم نیومد اما بعدا دیدم چه چیزیه وتند تند مک میزدم ولیس میزدم گفتم که من اون سینه ها رو میخوام که گفت اگه میخوای سینه هامو بخوری باید پاشی منم پاشدم ورو بدن دراز کشیده مارال خوابیدم وشروع کردم به خوردن اون سینه ها وای جاتون خالی من عاشق اون سینه ها بودم والان تو دهنم دارم مکش میزنم انگار که دنیا رو بهم داده باشن دیدم مارال دستمو برد رو کسش گذاشت وگفت تند تند بکن توش که گفتم مگه پرده نداری که برگشت گفت مال من حلقویه منم یواش یواش انگشتمو کردم تو ویکم که دیدم کوسش باز شد انگشت دوم وبعد سوم وهی تند ترش میکردم که دیدم یه جیغ کشیدو بی حال شد .فرداش ما هم راهی تبریز شدیم.
در ادامه بهتون ماجرای منو مارال +خیارو هویج رو تعریف میکنم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
شب های تنفرانگیز زندان زنان

سلام من نازنین هستم تازه با این جا آشنا شدم
تصمیم دارم خاطره تلخ خودم از زندان رو براتون تعریف کنم خاطره ای تلخ که هر وقت یاد آن می افتم بغضم می ترکه خیلی طولش نمیدم و وقتتون رو نمی گیرم 4 سال پیش دانشگاه قبول شدم و مجبور به ترک شهر و کاشانه شدم خانواده تقریبا مذهبی و با اصالت و با آبرویی داشتم و خودم در زیبایی خدا می دونه کم نداشتم .بگذریم توی دانشگاه حواس خیلی ها به دنبالم بود حتی بعضی از استاد ها هم به من نظر داشتم ومن به هیچ کدومشون توجه نداشتم جز جواد ... که زیباترین و خوشتیپ ترین پسر دانشکده و البته پست ترین آنها.جواد خیلی بهم پیله می کرد و با این کار ها بلاخره دل منو بدست اورد کسی که فکر می کردم عاشقمه از من به عنوان یه وسیله واسه کثافت کاری هاش استفاده کرد

یه روز توی دانشکده هم رو دیدیم و گفت عصر فلان ساعت بیا فلان پارک که کارت دارم آخه اون موقع موبایل نداشتم طبق قرارمون رفتم سر قرار اون کنار دوتا دختر ایستاده بود و داشت باهاشون می خندید تا منو دید الکی گفت به خاله سلام برسونین و ازشون جدا شد و اومد باهام دست داد داشتم به خاطر کار هاش دق می کردم آخه به اون به چشم شوهر نگاه می کردم اون عین خیالش نبود و پروپرو جلوم مخ زن و دختر مردم رو می زد.تو همون لحظه دیدم کیفم رو گرفت و یه بسته مشکی کوچیک انداخت توش و خیلی عادی دست منو گرفت و با سرعتی غیر معمول داشت منو می کشید که یه نفر گفت ایست...

چشمم رو باز کردم دیدم توی دادگاهم و به جرم همکاری در فروش مواد مخدر متهم شدم نتونستم خودم رو تبرئه کنم آبروم رفت خوانواده ام عآقم کردن و رفتم زندان با ورم نمی شد که یکی از درسخون ترین و نجیب ترین دختر شهرمون الان باید به چشم یه جنایتکار با هاش رفتار کرد ....من وارد زندان شدم چیزی که توی دو سالی که اونجا بودم زن و دختر های زیادی رو اونجا ملاقات می کردم دحتری رو شناختم که واسه دوست پسرش عزیزترین کسش رو کشته بود یا زنی که اونجوری که راجب بهش می گفتن به خاطر اعتیاد بچه اش رو فروخته بود یا زن متاهلی که از روی هوسبازی با سه مرد همزمان خوابیده بود . حالا من میون این همه خلافکار چکار می کردم به پناه کی می رفتم دلم واسه فسنجون های مادرم کرشمه های خواهر کوچکم تنگ شده بود..

روز اولی که پا به اون خراب شده گذاشتم احساس غریبی می کردم بیشتر زنای اونجا افسرده بودن و چروکیده بعضی ها هم سرشون به کار خودشون گرم بود و به من توجه نکردن جز شهلا...الان دوستمه و نمی تونم بهش توهین کنم آخه مطمئنم این داستان رو می خونه بعدا فهمیدم اونم به خاطر فحشا محکوم شده از شانسم هم سلولی بودیم متوجه نگاه های تمام هم سلولی هامون بهم شده بودم یه حس ترسی داشتم آخه میترسیدم سرم رو زیر آب کنم واسه همین زیادی تحویلشون نمی گرفتم تا این که شب شد و خاموشی رو زدن .تخت های زندان واسم عین قفس بود سلول هم هواش مرده بود نمی دونم چرا زود خوابم برد اما نمی دونستم بیدار شدنم هم اینقدر زود باشه یهو نفهمیدم چی شد ولی احساس کردم کسی داره منو لمس می کنه تا خواستم پاشم ساناز(هم سلولیم) بالش رو گداشت رو صورتم داشتم خفه میشدم که تا بالش رو برداشت فاطی که اونم هم سلولیم بود دهنم رو با روسری بست و با دوتای دیگه از هم سلولی هام دستو پاهم رو گرفتن و شهلا نشست رو سینم و گفت خوشکل خانوم نمی خوای از اون حالایی که به دوست پسرات دادی به ما هم بدی و بعد با کمک بقیه شروع به کندن لباس هام کردن منم هر کاری کردم نتونستم جلوشون رو بگیرم تا زمانی لخت مادر زادم کردن شروع کردن به تعریف و تمجید که عجب بدنی داری و از این جور حرفا داشتم به این حرفها گوش می دادم که یهو چشام سیاهی رفت شهلا انگشتش رو آلتم فروکرده بود و به سختی صداش رو میشنیدم که کی گفت لاکردار عجب کی آکی داری یعنی تا به حال به کسی ندادی ...من فقط گریه می کردم که فاطی دهنم رو باز کرد ولی قبلش تهدیدم کرد اگه جیغ بزنم منو خفه می کنه.حالا ا.نا افتادن به جونم و همه جای بدنم رو می خوردن با می مالوندن ولی شهلای لعنتی ول کن آلتم نبود و مدام حرف های زشت می زد آخه حرفاش آدم رو یاد مرد های چاله میدون میندازه ...کم کم با این که اکراه داشتم نفس نفس می زدم لعنتی ها می دونستن چکار کنن که طرف رام شه خواهشن بهم حق بدین پنج شیش نفر داشتم هم زمان بهم دست می بردن هر کی جای من بود تا به حال چند بار ارضاشده بود. منو از تخت اوردن پایین آخه روی تخت دونفره نمی تونستن راحت باشن محکم منو زمین انداختن و ساناز وقیحانه لخت شد و روی صورتم نشست و تند تند میگفت کسم رو بخور هرزه کوچولو آلتش خیلی بوی بدی می داد ولی داشتم خفه می شدم مجبور شدم براش بخورم یه دو دقیقه ای روی من بود بعدش یه نفر دیگه که الان اسمش رو یادم نیست سنش خیلی بالا بود روی صورتم نشست شهلا دیگه آلتمو ول کرده بود و داشت سینه هام رو می خورد دیگه کاملا رام شده بودم و هر کاری که خواستن براشون کردم شاید تجاوزشون 3 الی 4 ساعت طول کشید و تا همشون راضی نشدن دست بردار نبودن ...تا دوهفته برام خیلی سخت بود کارشون با من ولی بعد از اون شدم یکی عین خودشون وقتی به کار هایی که کردم فکر کی کنم از خودم بیزار می شدم فقط توی همین یه جمله خلاصه کنم که یه زنه بیچاره رو همون شب اول بهش تجاوز کردیم طفلکی هر چه قدر التماس کرد که همسر و بچه داره ما گوش نکردیم و عین چندتا حیوون بهش ... الان 2 ساله که آزاد شدم و با شهلا و ساناز تن فروشی می کنیم قبلنا یه خونه تیمی داشتیم اونجا خیلی زود لو رفت و بچه هاش رو دستگیر کردن و الان تنهایی کار می کنیم ...ولی از همه اینها گذشته خدا اون جواد نامرد رو لعنت کنه که سرنوشتمنو تغییر داد و مایه ننگم کرد امیدوارم که از خاطره ای که تعریف کردم خوشتون اومده باشه ولی قبل از خداحافطی خدایی راجب من بد فکر نکنین به این فکر نکنین که الان یه هرزه ام یا توی زندان چه بلایی سرم اومد به این فکر کنین که یه دختر ساده شهرستانی چه بلایی سرش اومد چجوری ازش سوء استفاده کردن
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  

 
لز با جنده



سلام. من طوبی الان 20 سالمه .12 سال داشتم بایه جنده لز کردم...رفته بودم کلاس تقویتی وقتی داشتم برمیگشتم سر صف نونوایی بودم کمی شلوغ بود یه دختر با ارایش فراوون که کمی چاق بود پشت سرم هی فشار میداد و خودشو بهم می چسبوند من ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم که خودش شروع کرد.



چه دختر خوشکلی اسمت چیه؟
طوبی
کلاس چندمی؟
پنجم میرم اول راهنمایی
خونتون کجاست؟
بلوار ساحلی کوچه 1
دوست داری هم سن من شدی چیکاره بشی؟
دکتر
از دکتر خوشت میاد؟ تو خونه دکتر بازی میکنی؟
آره خیلی دوست دارم اما همبازی ندارم
اشکال نداره عزیزم الان میریم خونه ما دکتر بازی می کنیم تازه منم وسایل دکتر بازی دارم نشونت میدم اصلا میدمشون به خودت
باشه ولی من باید نون بگیرم خونه شما کجاست؟ دیرم نشه؟
نه عزیزم خودم میبرمت خونتون . خونه ما 2 تا کوچه بعد از شماست.





خلاصه باهاش رفتم خونشون قبلا یه چیزایی راجع به کیر و کس و سکس شنیده و دیده بودم ولی انجام نداده بودم.اما اصلا به ذهنم خطور نکرد که میخواد چه اتفاقی بیوفته ... رفتیم وارد یه خونه شدیم چندتا دختر بودن که خیلی چاق و سفید بودن. تا رفتم داخل خیلی تحویلم گرفتند. بوی سیگار میومد کمی باهام حرف زدند و یکیشون همش بهم میگفت چه خوشکلی بذار بوست کنم و همش بوسم میکرد . بعد بهم گفتن تا حالا راجع به سکس چیزی شنیدی و گفتن آیا دوست دارم امتحانش کنم؟ من که خیلی جا خورده بودم سرمو انداختم پایین. خودشون نازم میکردن بعدش هم لباسامو کم کم دراوردن. داشتم حدس میزدم قراره چی بشه. اما کو مرد کو کیر؟ مگه سکس بدون مرد هم میشه. بله اونا میخواستن لز کنن با من. افتادن به جونم تمام بدنمو میخوردن. خیلی لذت داشت چشمامو بسته بودم و حال می کردم. آخه به قول دوست پسر الانم که همیشه میگه دخترای 10 تا 15 سال آتیش تو کسشونه ...یکی از دخترای چاق پستونامو میخورد و گاز میگرفت یکی دیگه هم کس و کونمو با ولع میخورد تازه کسم مو دراورده بود اما اون چاقه خیلی باحال میخوردش تا الان که 20 سالمه هیچ لذتی مثل اون روز نداشتم .



در همین حال اون دختری که منو اورده بود اومد نشست رو دهنم گفت بخور من امتناع کردم زد تو گوشم ترسیدم زود چوچولشو لیس زدم بدم میومد چون بو میداد ولی ازش ترسیدم اصلا اون دختری نبود که اولش بود وحشی شده بود.من که خیلی ترسیده بودم سعی کردم هرچی میگه گوش کنم و انجام بدم . اون دو تا چاقه وحشتناک کس و کونمو لیس میزدن . گوشتای کسمو با دندون میکشیدن و زبون میزدن و آه آه میکردن که من بیشتر تحریک بشم. واقعا تحریک شده بودم آب از کسم سرازیر شده بود. یکیشون انگشت میکرد تو سوراخ کونم . اولش خوشم میومد اما وقتی با فشار و تند تند انگشت میکرد دردم گرفت. وقتی بهش گفتم درد داره با هم خندیدن انگار قرار بود درد بیشتری رو تحمل کنم. اون دختره که بو میداد رفت تو اتاق با یه کیر مصنوعی که خودشون درست کرده بودن برگشت رو سوراخم میمالوندنش...



خیلی خوشم میومد رو چوچولمو رو سوراخمو... وای چه حالی میداد باسنمو چرب کرده بودن جوری انگشتاشون رو میکردن توش که فکر کردم کونم گشاد گشاد شده . وای لحظه مرگ رسید کیر رو آروم کردن تو کونمو در میاوردن اولش سرشو به آرومی کردن ولی چشمتون روز بد نبینه کیر رو کامل کردن تو سوراخ کونم پریدم رو هوا گریه کردم .... تورو خدا درش بیار دردم میگیره نمیتونم ... اما دوباره گولم زدن و چربش کردن و هی میخواستن بکنن توش. فکرشو بکنید یه دختر 12 ساله واسه اولین بار کیر بره تو کونش چه دردی میکشه. کونم حسابی چرب شده بود دوباره آروم کیر رو کردن توش وای خدا چه دردی داشت رفت توش دوباره جیغ کشیدم یه دفعه کشیدش بیرون همراه با بیرون اومدن یه گوز هم دادم که خودم خندم گرفت کیر رو بیخیال شدن و افتادن به جون چوچولم هی میخوردنش به شدت چوچولمو میمکیدن گوشتالود شده بود احساس کردم بیحال شدم. کمی ارومم کردن و بهم گفتن هر وقت دوست داشتی بازم بیا . تا حدود 6 ماه با یکی از دوستام همیشه میرفتیم و لز می کردیم و یه گروه شده بودیم هر روز کارهای جدیدتر و لذت بیش تر...هرکی تو نوجوونی نداده باشه نصف عمرش بر فنا رفته واقعا وقتی یه نفر چوچولتو تو اون سن بخوره میفهمی من چی میگم...
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  
مرد

 
لز با نگار

سلام بچه ها اسم من مریمه خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم واقعیه ۱شب قبل از نامزدی پسرخالم همه جمع بودیم خونه ی خالم اسم دخترخالم نگاره خیلی خوشکلو نازه قد بلند باکون قلمبه استیل سکسی شب که شد من رفتم تواتاق نگار پیش اون بخوابم اونم بخاطرمن اومد روزمین بخوابه اول کلی غیبت کردیمو از اینواون گفتیم درباره دوست پسرش گفتو راجع سکس باهم حرف زدیمو مثلا شب بخیر گفتیم بعدش دستمو گرفت بادستای هم بازی میکردیم دستموبرد روی شکم نازش منم شروع کردم به مالوندن البته ۱ربعی طول کشید یواش یواش میمالیدمشو دستمو میبردم بالاتر گذاشتم روسوتینش شروع کردم ماساژ دادن انگارلای انگشتام میخواست پستوناشو لمس کنه همینجورکه میمالوندم سرمو بردم جلوی صورتش لباشو لیس زدم زبونمومیکشیدم رو لباش شروع کردیم به لب خوردن همونجور سینه های همو میمالیدیم مث اتیش شده بودیم تاپای همو دراوردیم دستمواز زیرسوتینش بردم داخل اوووف عجب پستونای باحالی داشت داغه داغ شده بودن...



چشاشوبسته بود حال میکرد پستون چپشوگرفتم تودستم فشارش میدادم پستون سمت راستیشومیلیسیدم نوکشواروم بادندونام گاز میگرفتم بدجورحشری شده بودم جووون عجب پستونایی فرق سینشو تازیرگلوش لیس میزدمو میمکیدم اونم پستونای منوچنگ میزد شروع کردم به لیسیدن شکمشو پستوناشومیمالیدم زبونمودورنافش میچرخوندمو فشار میدادم تو صدای اه اه نالش دراومده بودو تکون تکون میخورد شلوارکشو دراوردم مدل‏69 دراز کشیدم روش اونم شلوارمنو دراورد باکونو کس من بازی میکرد شرتشو بادندون باکمک دستام کشیدم پایین اوف عجب کسی صافه صاف تمیز شروع کردم به لیس زدن بالای کسش اونم شرت منو درمیوورد لیس میزدمو روناشو میمالوندم کپلای کونشو گرفته بودمو چنگ میزدم جوووون عجب کونی مث ژله بود



همینجور زبونمو میبردم لای کسش او و و وم زبون میزدم روچوچولش اونم لای کس منو میخورد حسابی تکون میخوردیم چوچولشو کردم تودهنمو شروع کردم به مکیدن او و و وم اوو وم زبونمو میبردم روسوراخشو میچرخوندم ازاب کسش با انگشت میمالیدم روسوراخ کونش اروم اروم دور میدادم جووون جووون اونم کونشودور میداد انگشتمو اروم فشار میدادم توسوراخ کونش اه ه ه ه کونشو بازو بسته میشد انگار انگشتمو میمکید بلند شدم رفتم رو میز توالت ۱شیشه ادکلن قطرش ۳سانت بود طولش ۱۵یا ۱۷بود ورداشتم اوردم اونم هیچی نگفت بش گفتم ۴دستوپا بشه اروم روکونش شیشه رو دور میدادم با ۲انگشتم یکم کونشوباز کردم بعد شیشه رو فشار دادم تو ۱اخ بلند گفت کم کم شیشه رو فشارش میدادم تو اونم اروم شده بود کونشوعقب جلومیکرد یواش یواش شیشه رو توکونش میکردم تا اخر رفت ۱دفه کشیدم بیرون ۱دفه هم کردم تو مث کیر عقب جلو میکردم توش بعد درش اوردم به پشت دراز کشید رفتم روسینش پستوناشو میکردم لای کسم روش سرمیخوردم بعد گفتم به پهلو بخواب خوابید پاشوبالا برد رفتم پایینش پامو بازکردم کسمو چسبوندم به کسش پاهامون مث +شده بود تند تند کسموبه کسش میمالوندم اوف اوف چه حالی میده پاشو توبغلم گرفتم ابمون اومد کسامون خیسه خیس شده بود بعدش افتادم روش یکم بوس بازی کردیم بادستمال هموتمیز کردیمولباس پوشیدیم رفتیم دستشویی بعدش هموبغل کردیم تاصب توبغل هم خوابیدم ولی صب رومون نمیشد همو نگاه کنیم امیدوارم خوشتون اومده باشه ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دیدن لزهای همسرم

سلام بچه ها من آرش هستم 35 سالمه و همسرم نگار33...
چندسال پیش یه ضربدری داشتیم که نگار اصلا خوشش نیومد ولی همون شب با خانوم زوجمون لز کردو بیخیال ضربدری شدیم چند سالی گذشت و رفت وآمدهای یکی ازدوستهای مجردش تو خونمون زیاد شد ...یه خورده ریزشدم واخرسرازش اعتراف گرفتم که جریان چیه ؟؟؟اونم گفت :که باهاش لزمیکنه...ناراحت نشدم ..اتفاقا خیلیم خوشحال شدم که میتونه توسکس اون طوری که دوست داره ارضا بشه...کاری نداشتم تا اون موقع که دوستش ازدواج کرد و نگار وارد یه دوران افسردگی شد ..اما خب روزگار ما دیگه کاریش نمیشه کرد به کسی هم نمیتونست پیشنهادبده ...چون واقعا آدمی نیست که بتونه به هرکی حرف دلش رو بزنه...بگذریم..یه شب توسکسامون بهش گفتم میخوای کسی رو پیدا کنم ...اوکی داد.. امانه به این راحتی به هرحال اوکی داد(چون نمیخوام طولانی شه )من تو کاره خدماتم همون جورکه میدونید کارمافصلی معلوم نمیکنه که کی کارهست ..بازم بگذریم شبها مجبوربودم که مسافرکشی کنم... یه شب حول حوش ساعت 9بودماشینم هم خالی بود..یه خانومی تقریبا25..26 ساله با یه دختر کناره خیابون وایساده بودن ..بوق زدم ازم خواست تا به نزدیکترین آژانس برسونمش..سوارشد...تو ماشین گفتم میخوای من دربستی برسونمتون قبول کرد ...حسن آباد قم بود 18 کرایه رو طی کردیم ...تو حال وهوایه خودم بودم که موبایلش زنگ خورد دیدم شروع کرد گریه کردن...تماسش که تموم شد سرصحبت رو بازکردم باتعارف دستمال کاغذ دادن ...گفت داره ازشوهرش طلاق میگیره ودرگیره طلاق وطلاق کشیه...رسیدیم در خونه خواهرش ...یه 50درآورد داد که من خورد نداشتم نتونستم باقی پولش رو بدم ...یهو گفت :میشه فردا هم بیاید دنبالم که به دادگاه برسونمش...12 تومان خوردداشت داد گفت بقیه اش رو فردا حساب میکنه منم برگشتم خونه...جریان رو به نگار گفتم و خوابیدم صبح ساعت 7 بیدارشدم ورفتم حسن آباد شد 8 صبح...سوارش کردم آوردم دادگاه ...من جلوی در دادگاه بودم پیش خودم گفتم شاید کیس مناسبی باشه ...به نگار زنگ زدم وجریان رو گفتم ...اونم اوکی داد وقرارشد به بهونه ناهار خوردن ببرم خونمون...شانس من دادگاه یه نامه داد که ببره پاسگاه برای امضا ...رفتیم کلانتری همشون واسه ناهار و نماز 1ساعت رفته بودن ...من پیشنهادم رو اون موقع بهش دادم...خداییش باکلی تشکر قبول کرد...آوردم خونه و خودم زدم بیرون که احساسه راحتی کنه...اینم اضافه کنم دوتا کوچولو دارم 12و 10 ساله ...بگذریم با خانومم دوست شدن و قرارشد بعدازکاراش بریم حسن آباد و کوچولوشو هم بیاره ...
رفتیم ودخترش که 6 سالش بود آوردیم خونمون...من زدم بیرون تا راحت باشن ساعت 11شب خانومم زنگ زد واسه شام ازم خواست که ویسکی بگیرم وبیام خونه منم بیخیال مسافر کشی شدم و برگشتم خونه...ساغیم زنگ زدم و دوتا قوطی ویسکی گرفتم با مزه رفتم خونه ...مریم هنوزنرفته بود جاخوردم... اسمه خانومه مریم ...
بچه ها خواب بودن ..شام خوردم و نشستم پای ماهواره داشتم فیلم نگاه میکردم ..اونا هم تو آشپزخونه صحبت میکردن ...اصلا بخدا توفکرشون نبودم یهو نگاراومد بساط رو پهن کرد منم خیلی ریلکس برخورد میکردم مریم هم خداییش همه جوره پایه بود نشستیم شروع به خوردن کردیم و3..4تا پیک زد و کشید کنار دمش گرم حال کردم با این مرامش میخواست آماره خودش رو داشته باشه واقعا دمش گرم ...من ونگار مست کردیم ...نگار هرموقع میخوره ازخودش درمیاد خیلی سخت میشه کنترلش کرد تموم شد مریم بساط رو جمع کرد...اومد نشست روبرومون منم نشستم رو کاناپه ..نگارخودش رو کشوندنشست رو پام دستام رو گرفت گذاشت رو سینه هاش منم همراهی میکردم به جان جفت بچه هام اصلا به مریم فکر نمیکردم فقط پا بودم ببینم چیکارمیکنه...مریم هم همین طور داشت نگاهمون میکرد...یه خورد لب و لوچه گرفتیم زوری بلند شد یه پتو انداخت و 3 تا بالش آورد...دراز کشیدم من ..نگاروسط ..مریم هم اون ور ...همین جوری با من ور میرفت مریم هم داشت باهاش صحبت میکرد...که دیگه رفت سراغه مریم ...مریم خودش رو جمع و جورکرد منم خودم رو کشیدم کنار یه سیگار روشن کردم مشغول سیگارکشیدن شدم...
درگوشی صحبت میکردم که بعدا فهمیدم نگار داشت راضیش میکرد ...
دیگه با مریم شروع کردن اما اصلا مریم کاری نداشت ..نگار داشت باهاش حال میکرد منم تو حال خودم بود چرخیدم جالب بود منو مریم داشتیم به کارهای نگار نگاه میکردیم که یهو اومد سراغه من شلوارمودر آورد شروع به وررفتن کرد یه خورده خورد و نشست روش ..یه آهی کشید جالب بود مریم فقط داشت نگاه میکرد بالا و پایین کردن نگار و... دوباره رفت سراغه مریم همین که داشت میرفت منم کشوند طرفه خودشون مریم ترسیدمنم سریع خودم رو جمع . جور کردم وفاصله گرفتم نگار ازم خواست موقعی که داره واسه مریم رو میخوره منم بکنمشمنم شروع کردم...رو زانونشستم از پشت کردم تو کس نگار وبه همین صورت جفتمون ارضا شدیم کل این برنامه تا 5 صبح ادامه داشت ...
عاشق صحبتهای تو رختخوابم ...سه تایمون درد و دل کردیم ...واقعا شب باحالی بود سه تایمون لخت اما دیگه کاری بهم نداشتیم ازنگار درمورداین گرایشش پرسیدوما از زندگیش ...خدایشش من حتی بهش دست هم نزدم ...
فقط و فقط صحبت کردیم البته اینو هم بگم نگار به مریم پیشنهاد داد اما مریم قبول نکرد که بامن سکس کنه...
که فرداش فهمیدیم همون موقع که داشته واسه مریم رو میخورده ومن هم داشتم سکس میکردم ...ارضا شده ...یعنی یه سکس 3 نفری و ارضا هم زمان 3 تاییمون.. خیلی حال داد...
ساعت 5 صبح خوابیدیم من به زور و با صدای کوچولوها ساعت 9 بیدارشدم رفتم کله پاچه خریدم و صبحونه خوردیم ...ناهار هم پیش ما بود ...
ساعت 5 بعدازظهر بردمش خونه خواهرش...
اینم اضافه کنم که دامادشون معتاد شدیده وبا خواهرش نداره کامل...
وبه بهونه خونه اون یکی خواهرش پیش ما موند...
دیگه از اون به بعد ندیدیمش ...
یه سئوال تو ذهنم همیشه باقی میمونه که چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ممنون که خوندید ...وممنون میشم دلیل نیست شدنش رو بهم بگید کجای کار ما اشتباه بود...
...
...
..دم همتون گرم...

نوشته:‌ آرش
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لز من با دخترخاله حشریم

سلام.الان که دارم این رو مینویسم 17 سالمه.خاطره من بر میگرده به زمانی که 14 سالم بود و سوم راهنمایی بودم.با مسائل سکسی آشنایی داشتم و فیلم سوپر زیاد میدیدم و علاقه شدیدی به سکس داشتم.دختر خالم یک سال از من کوچکتر هست و خیلی حشریه.هر موقع من رو میدید در مورد سکس حرف میزد و منم همراهی میکردم در صحبت. من پارمین هستم هیکل معمولی جذاب و خوشگل نیستم کاملا چهره ام معمولی. دوست پسر هم چنتا داشتم و با خیلیا سکس چت میکردم. جنده بازی زیاد داشتم...



چند وقت بعد این جریانات یک روز که قرار بود چند روزی خونشون بمونم دختر خالم موبایلش رو آورد و چنتا عکس کس لیسی و اینا نشونم داد.منم ک اهل خود ارضایی بودم بلوتوث کردم برای خودم. عکس ها رو که دیدم حشری شدم و گفتم من عاشق تجربه اینم.اونم گفت منم همینطور. آروم گفتم پایه ای ؟ گفت آره. صبر کردیم تا بعد ناهار ک خالم بخوابه.10 دقیقه بعد از خوابیدن خالم رفتیم اتاق پرستو اونم در رو قفل کرد و سریع بغلم کرد.منم لباشو گرفتم تو دهنم و مکیدم.اونم همراهی کرد در همون حین من رو پرت کرد روی تخت خوابش.دستم رو بردم زیر لباسش و بند سوتینش رو باز کردم.بلند شد و لباس و شلوار خودش و خودم رو در آورد و خودش خوابید روی تخت و من بلند شدم روش خوابیدم.



گردنش رو لیسیدم و سینه هاشو تو دهنم کردم و چون کوچک بود کامل جا میگرفت تو دهنم اونم آروم آه میکشید و موهامو میکشید.روی نافش رسیدم و هی زبونم رو چرخوندم رو پایین نافش تا ناله هاش بلند تر شه که شد و موهام رو میکشید و هی میگفت بخورش اصل کاری رو جنده بخور کس کش.آههههه جووون. سگ منی خوار کسده . منم حشری شدم و رفتم سراغ کسش و چوچولش رو یهویی مکیدم که جیغ خفه ای کشید ناله هاش بلند تر.لیسیدم حسابی براش.عین اون چیزایی که توی فیلم میدیدم. یه دفعه لرزید و گفت عشقمی پارمین. یکم تا حالش روبه راه بشه خودم کسم رو مالیدم.خیس شد کسم. اونم بلند شد و من رو خوابوند. تند تند سینه هام رو مکید حتی از من هم بهتر.انگار داره شیر میخوره لا مصب .رسید به نام و زیاد معطل نکرد رفت سراغ کسم.



تند لیس میزد و منو میبرد تو فضا.آروم ناله میکردم:پرستو بخور.تندششششش کن.آییییی.آخ آخ خخخ. ووووییییی. ..محکم بخور...مادر خراب زود باش.جنده بخور.مادرتو گااییدم. ...منو بگااا. ..زود باش.اونم از دستش کمک گرفت و حسابی خورد تا من لرزیدم و ارضا شدم.جفتمون بیحال افتادیم ک گفت نیلوفر بیا ساک بزن.گفتم با چی؟ گفت ظرف میوه ات هنوز تو اتاقه؟ گفتم آره از کنار تخت از ظرف میوه ام خیار و موز رو برداشت و 69 خوابیدیم.خیار رو گذاشت لای پای خودش.موز رو گذاشت لای پای من.شروع کردم ساک زدن و اونم همینطور و از تکون مورد لای کسامون حال میکردیم.بعدش دوباره ارضا شدیم که گفت با همینا تو کون هم بکنیم. گفتم نه دیگه زیادیه.لباساش رو پوشید و لب کوچکی باهام گرفت.منم پاشدم لباسام رو پوشیدم.و دوتایی دوباره لب گرفتیم تا خوابمون برد.باز هم تا سال بعد 6 یا 5 دفعه لز کردیم .دیگه کم کم از هم زده شدیم و ول کردیم... امیدوارم حال کرده باشین با این خاطره من.کیراتون تو کسم. کساتونو بخورم من.

نوشته : آریا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین لز من

سلام این اولین خاطره منه اسم من فرنوشه الان 23 سال دارم این داستان بر میگرده به زمانیکه من 17 سال داشتم یعنی سوم دبیرستان.قبل از این ماجرا رابطه ای با هیچ کس نداشتم اما بعد این ماجرا سکس های متعدد من شروع شد ماه اذر بودو سه ماه از مدرسه ها گذشته بود ی دختر جدید اونسال تازه اومده بود کلاس ما و اسمش ریحانه بود منو ریحانه تو ی نیمکت اخر کلاس مینشتیم چون قدامون بلند تر از بقیه بود تا اذر همه چی عادی بود و من و ریحانه با هم دوستای صمیمی شده بودیم هر دومون از دخترای خشکل مدرسه بودیم اون دو سه تا دوس پسر داشت ولی من تا اون زمان هیچی نداشتم و همش از لب دادنا و دستمالی شدن توسط دوس پسراش میگفت..



ی روز سر کلاس دیدم ریحانه خودکارشو میماله به کسش منم زیر چششمی داشتمش از قیافش معلوم بود که حشریه ولی من ازین کارا تا اون روز خبری نداشتم بهش گفتم ریحانه چته؟قیافت امروز ی جوریه؟گفت هیچی عزیزم یکم خسته هستم.چند دقیقه که گذشت دیدم دستشو گذاشت رو رونم .چند دقیقه دستش ثابت بود ولی بعد از چند دقیقه امروم دستشو تکون میداد من میخواستم بهش بگم که چکار میکنی ولی کنجکاو بودم که بزارم ببینم چه کار میکنه .دستشو اروم اور بالا طوری که انگشت شستش رو کسم بود انگشت شستشو اروم رو کسم تکون میداد کمککم داشت خوشم میومد ی نگاه به صورتم کرد و ی لبخند بهم زد . زنگ خورد و ما سوار سرویس شدیم برای رفتن به خونه .



عصر ساعت 5 یا 6 بود که مامانم گفت بیا ریحانه کارت داره پشت تلفنه منم رفتم و بعد از سلامو احوال پرسی گفت که برا امتحان ریاضی برمو کمکش کنم منم گفتم باشه .من رفتم در خونشون زنگشونو زدم اومد درو واکردو من رفتم داخل درضمن این بار دومم بود رفتم خونشون . کسی خونشون نبود بهم گفت بیا داخل مامان بابام نیستن رفتن خونه مامان بزرگم.داخل اتاقش شدیم و اونم کتابو دفترشو اورد بعد بیست دقیقه گفت بابا خسته شدم بیا یکم تفریح کنیم بعدش باز بریم سراغ درس منم گفتن باشه.بهم گفت بیا بریم پای تلویزیون .تلویزیونو روشن کرد اون زمان ماهواره ها شبکه های سکسیش بسته نبود و سریع ی شبکه سکسی اورد من خجالت کشیدم چون تا حالا ندیده بودم از ی طرفم دوس داشتم ببینم اومد نزدیکم نشست و باز دستشو گذاشت روی رونم دستشو اروم میمالوند خوشم اومده بود بهم گفت اگه میخوای شبکه رو عوض کنم گفتم نه خوبه وقتی فهمید منم خوشم اومده دستشو کامل گذاشت رو کسمو شرو کرد به مالوندن دستشو برداشتم گفتم نکن تا اینو گفتم لباشو گذاشت رو لبام خوابوندم رو مبل و زبونشو کرد تو دهنم دستشو از زیر پیرهنم برد داخلو گذاشت رو سینه هام کم کم خوشم اومده بود از روم بلند شد و گفت کسمو بمال شلوارکشو دراورد منم از رو شرت با دست کسشو میمالوندم چشماشو بسته بودو اه اه میکرد کسش کامل خیس شده بود گفت حالا تو بخواب من خوابیدمو شلوارمو دراورد و شرتمو پایین کشید زبونشو گزاشت رو کسم داشتم از حال میرفتم



با نوک زبونش با کسم بازی میکرد اه اه من هم بلند شد باز سرشو از لای پام اورد بالا و شروع کردیم به خوردن زبون هم بلند شد و چهار دستا پا خوابید و کون سفیدشو طرف من کرد گفت بخور منم زبونمو گذاشتم رو سوراخش صدای اه اه بلند شد گفت انگشتتو خیس کن و بکن داخل منم خیس کردمو گذاشتم رو سوراخش اروم کردم تو که یهو داد زد منم سریع کشیدم بیرون .گفت بکن تو عیب نداره باز فشار دادم که دوباره شروع کرد به اه اه کردن تا نصفه که رفت داخل گفت بکش بیرون تا من برم تو اشپز خونه بیام ریحانه رفت و با ی خیار اومد گفتم این چیه دیوونه گفت بکن تو .خیارو کرد تو دهنش و خیسش کرد و داد به من منم اروم سرشو دادم داخل که ریحانه خودشو جمع کردو قالیو چنگ زد گفتم بیارم بیرون گفت نه اروم بکن داخل تر. اروم فشار دادم با هر فشار صدای اه ریحانه بلند تر میشد خودشم داشت کسشو با دست میمالوند .دیگه جا برا خیار باز شده بود و راحت جلو عقب میشد تند ترش کردمو عقب جلو میکردم از صداهای اه گفتن ریحانه منم حشری شدمو با دست دیگم کسمو میمالوندم و گاهی با سینه هام ور میرفتم که یهو ریحانه شل شد و خوابید رو زمین



منم خیارو دراوردم از سوراخش .بعد از چند دقیقه بلند شدو شرع کرد به خوردن سوراخ کونم داشتم بی هوش میشدم حال عجیب و خوبی داشتم انگشتشو کرد تو دهنمو گفت بمکش منک انگشتشو حسابی خیس کردم انگشتشو گذاشت رو سوراخک فشار داد داخل ی درد عجیب و بد داشتم داد زدمو فحشش دادم که نکن اون گوش ندادو تا ته کرد داخل اوموم پاشم ولی نمیزاشتو انگشتشو تند تند تکون میداد دیگه درد اولیه شده بود لذت بهش گفتم خیارو بکن گفت بار اولته و پاره میشی .انگشتشو دراوردو با زبون افتاد به جون کسم چند دقیقه خوردش تا یهو بدن مشل شد و بیحال شدم بعد از چند دقیقه پاشدمو لباسامو پوشیدمو ازش خداحافظی کردمو رفتم خونه .یادمه اون امتحان ریاضیم 8 شدم بعد از اون ماجرا چند بار دیگه رفتم ریاضی یاد هم دادیم خخخخخ دوستان اگه خوشتون اومده بگید تا داستانای بعدیم که هیجانی تر و بهتررو بگم.



نوشته: فرنوش
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاله لزبین من

ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ. اﺳﻤﻢ ﻧﺴﺮﻳﻨﻪ ﻗﺪ 1,72 ﻭﺯﻥ 65 و 22 ﺳﺎﻟﻤﻪ,یه پدرم دارم که ﻓﻮﻕ اﻟﻌﺎﺩﻩ ﻣﺬﻫﺒﻴﻪ. ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺯ اﻳﻨﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﺑﺮاﺩﺭ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﻢ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺩاﺩ ﻣﻨﻢ ﻛﻪ اﺯ ﭘﺪﺭﻡ ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻡ, ﻭﻟﻲ اﻭﻥ اﺻﺮاﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩ و اﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺧﻮاﻫﺮﺵ ﻣﻬﺸﻴﺪ ﻫﻲ ﭘﻴﻐﺎﻡ ﻣﻴﺪاﺩ, ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻓﻌﻼ ﺗﻠﻔﻨﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﺎﺷﻴﻢ.ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﮔﺬﺷﺖ 3,4 ﺑﺎﺭﻱ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺑﻴﺮﻭﻥ, ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺑﻲ ﺑﻮﺩ و ﺑﻪ ﻗﺼﺪ اﺯﺩﻭاﺝ اﻭﻣﺪﺥ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮ. ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﺎﻟﻢ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﻴﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻛﺎﺭﺕ ﺩاﺭﻡ, ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﻳﻜﻪ, ﺧﺎﻟﻢ ﻣﺘﺎﻫﻠﻪ و ﻳﻪ ﭘﺴﺮ 3 ﺳﺎﻟﻪ ﺩاﺭﻩ, ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﻜﻠﻪ, ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻦ ﻣﻦ ﺑﻪ اﻭﻥ ﺭﻓﺘﻢ ;)



ﺧﻼﺻﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻳﻢ ﺩاﺷﺘﻴﻢ ﭼﺎﻳﻲ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻳﻬﻮ ﺧﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﭼﻂﻮﺭﻩ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻲ ﻣﻬﺸﻴﺪ? ﮔﻔﺖ ﻧﻪ اﻭﻥ ﻳﻜﻲ. ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻲ؟ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻩ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ و ﺧﻮﺷﻜﻞ. ﻣﻦ ﺷﺎﺥ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ. ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ اﻭﻥ ﺭاﻩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﻛﺴﻲ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﻢ, ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﺩﻳﺪﻣﺘﻮﻥ, ﮔﻔﺘﻢ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﻳﺪﻱ. ﺭﻓﺖ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﺸﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻋﻜﺲ ﺑﻬﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﺩاﺩ. ﻭاﻱ ﺧﺪا ﻣﻨﻮ ﺩاﺭﻳﻮﺵ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ. ﻫﻴﭽﻲ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﮕﻢ. ﮔﻔﺖ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ اﮔﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﻴﻜﻨﻪ! ﻣﻦ ﺳﺎﻛﺖ ﺑﻮﺩﻡ. ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ اﻻﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﭘﺰﺷﻜﻲ, ﺑﻌﺪا ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻴﻢ, ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﺪا ﺑﻬﺶ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻮ, ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺑﺎﺷﻪ ﻭاﺳﻪ ﺑﻌﺪ, ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻭﻟﻲ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻪ ﺩاﺭﻳﻮﺵ ﻫﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﺒﻴﻨﻤﺖ, ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻢ ﺗﻌﻂﻴﻠﻪ ﮔﻔﺖ ﭼﺮا ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻌﺪا ﻣﻴﮕﻢ. ﻳﻪ ﻫﻔﺘﻪ اﻱ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻟﺖ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺤﺴﻦ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﺎﻣﻮﺭﻳﺘﻪ و ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ﺑﺮﻱ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ . ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ. ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﻗﺮاﺭ ﺷﺪ ﺷﺐ ﺑﻤﻮﻧﻢ.ﺑﻌﺪ اﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺎﻡ ﭘﺴﺮﺷﻮ ﺧﻮاﺑﻮﻧﺪ, ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ 11 ﺷﺐ ﺑﻮﺩ, ﺭﺧﺘﺨﻮاﺏ ﺁﻭﺭﺩ ﭘﻬﻦ ﻛﺮﺩ ﻳﻪ ﻓﻴﻠﻢ ﻫﻢ ﮔﺬاﺷﺖ ﭼﺮاﻏﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺱ ﻛﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﻴﺎ ﺑﺨﻮاﺏ ﻫﻢ ﻓﻴﻠﻢ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻴﻢ, ﻣﻨﻢ ﺩﺭاﺯ ﻛﺸﻴﺪﻡ. ﮔﻔﺖ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺘﻴﻦ? ﮔﻔﺘﻢ 3,4 ﻣﺎﻫﻪ. ﮔﻔﺖ ﺳﻜﺲ ﻫﻢ ﺩاﺷﺘﻴﻦ? ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺧﺎﻟﻪ. اﻭﻥ اﺻﻼ اﻳﻦ ﺟﻮﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ. ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺩﺕ. ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺗﻮ اﻭﻥ ﻓﻴﻠﻢ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺩاﺷﺘﻦ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮﻭ ﻣﻴﺒﻮﺳﻴﺪﻥ. ﺧﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ ﻧﻆﺮﺕ ﭼﻴﻪ. ﮔﻔﺘﻢ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ ﭼﻲ? ﮔﻔﺖ اﻳﻦ ﺩﻭﺗﺎ. ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ. ﺑﻌﺪ اﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺩﺳﺘﺶ و ﮔﺬاﺷﺖ ﺭﻭ ﺷﻜﻤﻢ. ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻮاﺵ ﻳﻮاﺵ ﺩاﺭﻩ ﻣﻴﺎﺩ ﺳﻤﺖ ﺳﻴﻨﻢ. ﺁﺭﻭﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺳﻴﻨﻤﻮ ﻧﻮاﺯﺵ ﺩاﺩﻥ.



اﻭﻟﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺘﻤﺎ اﺯ ﺭﻭﻱ ﻣﺤﺒﺘﻪ, ﻫﻲ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻔﺖ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﻴﺎ ﺧﻮﺏ ﻧﻴﺴﺖ و اﺯ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﺎ. ﻛﻢ ﻛﻢ ﺳﻴﻨﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺶ و ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻴﺪﻥ. ﻣﻦ ﺩﻳﺪﻡ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﻳﻪ ﺧﺒﺮاﻳﻴﻪ. ﺩﺳﺘﺶ و ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻜﻦ ﺧﺎﻟﻪ. ﮔﻔﺖ اﮔﻪ اﻣﺴﺐ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻨﻲ ﻣﻨﻢ ﺳﻜﻮﺕ ﻣﻴﻜﻨﻢ. ﮔﻔﺘﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ? ﮔﻔﺖ اﻣﺸﺐ ﻳﻪ ﻛﻢ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﮔﻮﺵ ﻛﻦ ﻣﻨﻢ ﻗﻮﻝ ﻣﻴﺪﻡ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﻭﻥ ﭘﺴﺮﻩ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﻧﮕﻢ. ﺗﺎﺯﻩ ﺩﻭﺯاﺭﻳﻢ اﻓﺘﺎﺩ. اﺯﻡ ﺳﻜﺲ ﻣﻴﺨﻮاﺩ. ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺎﻟﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ. ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺧﻮﺷﺖ ﻣﻴﺎﺩ. ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻱ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻜﻨﻲ ﻓﻘﻄ ﺣﺮﻑ ﮔﻮﺵ ﻛﻦ. ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﻲ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻢ, ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻡ. ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺩ ﺩاﻧﻲ ﻣﻨﻢ ﻋﻜﺴﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﻴﺪﻡ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﺩﺭاﺯ ﻛﺸﻴﺪ ﻣﻨﻢ ﻳﺎﻛﺖ ﺑﻮﺩﻡ. ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻮﺩ و ﻓﻘﻄ ﻧﻮﺭ ﺗﻲ ﻭﻱ ﺗﻮ اﺗﺎﻕ ﭘﺨﺶ ﺑﻮﺩ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺳﺘﺶ و ﺁﻭﺭﺩ و ﺳﻴﻨﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ. ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﻳﻪ ﻛﻢ ﺑﻬﺶ اﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻡ.ﺑﻬﺘﺮ اﺯ اﻳﻨﻪ كه ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﮕﻪ. اﻭﻧﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻴﺪﻥ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻡ. ﻣﻨﻢ ﭼﺸﺎﻣﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ. ﺩﺳﺘﺶ و ﺑﺮﺩ ﺯﻳﺮ ﺑﻠﻮﺯﻡ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻓﻘﻄ اﺯ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺱ. ﮔﻔﺖ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﻦ. ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻡ اﺫﻳﺘﺖ ﻛﻨﻢ. ﻗﻮﻝ ﻣﻴﺪﻡ ﺧﻮﺩﺗﻢ ﺧﻮﺷﺖ ﻣﻴﺎﺩ. ﺩﺳﺘﺸﻮ ﻭﻝ ﻛﺮﺩﻡ. اﺯ ﺯﻳﺮ ﺑﻠﻮﺯ ﺳﻴﻨﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ و ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻴﺪﻥ, ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻣﺎﻟﻴﺪ و ﻧﻮﻛﺸﻮ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﻴﺪاﺩ, ﻳﻪ ﻛﻢ ﺧﻮﺷﻢ اﻭﻣﺪ. ﺑﻠﻨﺪ ﺳﺪ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻮﺯﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺭ, ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺟﻮﻥ ﻣﻦ ﺑﻲ ﺧﻴﺎﻝ ﺷﻮ. ﮔﻔﺖ ﻗﺮاﺭ ﺷﺪ ﺩﻳﮕﻪ اﺫﻳﺖ ﻧﻜﻨﻲ. ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺧﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻢ. ﮔﻔﺖ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﺪاﺭﻩ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ. و ﺑﻠﻮﺯ ﺧﻮﺩﺵ و ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ و ﮔﻔﺖ ﺳﻮﺗﻴﻨﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﻛﻦ. ﻣﻨﻢ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ و ﻛﺮﺩﻡ.



ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺟﻠﻮﻡ ﻧﺸﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻳﻢ. اﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﻟﻤﻮ ﻣﻴﺪﻳﺪﻡ. ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﺬاﺳﺖ ﺭﻭ ﺳﻨﻨﺶ. ﻳﻪ ﻛﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻛﺸﻴﺪﻡ. ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺑﻪ. ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻔﺘﻢ. ﺧﻮﺩﺵ اﻭﻣﺪ و ﺑﻠﻮﺯ ﻣﻨﻢ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ. ﺧﻮاﺳﺖ ﺳﻮﺗﻴﻨﻢ و ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻮﻥ ﻣﻦ ﺑﻴﺨﻴﺎﻝ ﺷﻮ. ﮔﻔﺖ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺑﺒﻨﺪ ﺑﺰاﺭ ﻣﻨﻢ ﻛﺎﺭﻣﻮ ﺑﻜﻨﻢ. ﺳﻮﺗﻴﻨﻤﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻣﻨﻢ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭﻱ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎاﻡ ﺑﻮﺩ. ﮔﻔﺖ ﺑﺨﻮاﺏ. ﻣﻨﻢ ﭼﺸﺎﻣﻮ اﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ و ﺩاﺷﺘﻢ ﺩﺭاﺯ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺸﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﺸﻚ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻳﻬﻮ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺳﺖ اﻧﺪاﺧﺖ ﺷﻠﻮاﺭ و ﺷﻮﺭﺗﻤﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ. ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﻲ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻢ, ﻳﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﻧﺎﺯﻡ ﺑﻮﺩ ﻳﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻫﻢ ﺭﻭ ﺳﻴﻨﻢ. ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺎﻟﻪ ﭼﻲ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻲ. ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻔﺖ و ﭘﺎ ﺷﺪ و ﺷﻠﻮاﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ. ﻧﺸﺴﺖ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﻮاﺏ ﻋﺰﻳﺰﻡ. ﻣﻦ ﺷﻮﻛﻪ ﺑﻮﺩﻡ. ﺧﻮاﺑﻴﺪﻡ. اﻭﻧﻢ ﺧﻮاﺑﻴﺪ ﺭﻭﻡ. ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻡ. و ﻛﻮﺳﺶ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻛﻮﺳﻢ. ﮔﺮﻣﺎﻱ ﺑﺪﻧﺶ و ﺣﺲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ. ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻥ و ﻻﻟﻪ ﮔﻮﺷﻢ. ﭼﻤﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﻨﻢ ﻳﻪ ﻛﻢ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺨﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﭼﺸﺎﻣﻮ ﺑﺴﺘﻢ. ﮔﻔﺖ اﻟﻬﻲ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻛﻪ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﻧﺎﺯﻱ. اﺯ ﻋﻂﺮ ﺗﻨﺶ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﻴﻮﻣﺪ. اﻭﻣﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﻴﺪﻥ ﺻﻮﺭﺕ و ﻟﺒﺎﻡ. ﮔﻔﺖ ﻟﺐ ﺑﺪﻩ. ﻣﻨﻢ ﻛﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻳﻪ ﻛﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﻤﺮاﻫﻲ ﻛﺮﺩﻡ.



ﺭﻓﺖ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﮔﻔﺖ ﻣﻴﺨﻮاﻡ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭﻡ و ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻡ. ﻛﺎﺭﺷﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ و ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻥ ﻗﺮﺑﻮﻥ اﻳﻦ ﻣﻤﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺷﻜﻠﺖ ﺑﺮﻡ ﻛﻪ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ ﻣﺰﺱ. ﻛﻢ ﻛﻢ ﺭﻓﺖ ﺷﻜﻤﻢ و ﻧﺎﻓﻢ و ﻟﻴﺲ ﻣﻴﺰﺩ. ﻣﻨﻢ ﻳﻪ ﻛﻢ ﺑﻲ ﺣﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.ﮔﻔﺖ,ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻣﻴﺨﻮاﻡ ﻛﻮﻳﺘﻮ ﺑﺨﻮﺭﻡ. ﮔﻔﺘﻢ اﻳﻦ ﻳﻜﻴﻮ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻪ. ﮔﻔﺖ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﻦ. ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮام اﺫﻳﺘﺖ ﻛﻨﻢ. ﺑﺨﻮاﺏ و ﺑﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﺭاﺣﺖ ﭘﺎﻫﺎﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﻛﻦ. ﻣﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﭼﺎﺭﻩ اﻱ ﻧﺪاﺷﺘﻢ. ﺧﻮاﺑﻴﺪﻡ ﭘﺎﻫﺎﻛﻮ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ اﻭﻝ ﻳﻪ ﻛﻢ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺶ ﻛﻮﺳﻤﻮ ﻣﺎﻟﻴﺪ. ﻣﻨﻢ ﺩاﺷﺘﻢ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣﻴﺰﺩﻡ. ﺳﺮﺷﻮ ﺑﺮﺩ ﺑﻴﻦ ﭘﺎﻫﺎﻡ و ﻳﻪ ﻟﻴﺲ اﺯ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻻ ﺯﺩ. ﺯﺑﻮﻧﺶ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭼﻮﭼﻮﻟﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻲ اﺧﺘﻴﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﻭااااااااﻳﻴﻴﻲ. ﮔﻔﺖ ﺟﻮﻥ. ﺟﻴﮕﺮﺗﻮ. ﺧﻼﺻﻪ اﻓﺘﺎﻭ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﻛﻮﺳﻢ ﺣﺎﻻ ﻧﺨﻮﺭ ﻛﻲ ﺑﺨﻮﺭ. ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻔﺴﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﻴﻮﻣﺪ, ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻢ ﻳﻪ ﻧﻴﻢ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﺧﻮﺭﺩ. ﮔﻔﺖ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻋﺰﻳﺰﻡ. ﻣﻨﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺶ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ. ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺧﻮاﺑﻴﺪ ﺭﻭﻱ ﺑﺎﺳﻨﻢ ﺑﺎﻻ و ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻴﻜﺮﺩ و ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﺭﻭﻧﺎﻣﻮ ﻣﻴﻤﺎﻟﻮﻧﺪ و ﻫﻲ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻥ. ﺧﻴﻠﻲ ﻛﻮﺳﻲ. ﺁﺩﻡ اﺯ ﺗﻮ ﺳﻴﺮ ﻧﻤﻴﺸﻪ. ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩ ﻧﺸﺪﻱ. ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻳﻪ ﻛﻢ ﺑﻴﺎ ﺑﺎﻻ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﻣﻤﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺑﮕﻴﺮﻡ.



ﻣﻨﻢ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ و ﻛﺮﺩﻡ و ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ. ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻫﻢ اﻳﻦ ﺟﻮﺭﻱ ﺑﻮﺩ. ﺗﺎ اﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ و ﺭﻓﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﻛﻮﻧﻤﻮ ﺑﻮﺳﻴﺪﻥ و ﻟﻴﺲ ﺯﺩﻥ ﺳﻮﺭاﺧﻢ. ﻳﻪ ﻛﻢ ﺗﻒ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺳﻮﺭاﺧﻢ و ﮔﻔﺖ ﻳﻪ ﻛﻢ ﺗﺤﻤﻞ ﻛﻦ و ﺑﺎ اﻧﮕﺸﺖ ﻛﺮﺩ ﺗﻮ ﻛﻮﻧﻢ. ﻣﻦ ﺩﺭﺩﻡ ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺥ. ﮔﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻥ. اﻻﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﻪ. ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ و ﻛﺮﺩ و ﻳﻜﻲ ﺩﻳﮕ. ز اﻧﮕﺸﺘﺎﺷﻮ ﻛﺮﺩ ﺗﻮ. ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﺭﺩﻡ ﮔﺮﻓﺖ. ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭﺩ ﺩاﺭﻩ. ﮔﻔﺖ اﻻﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﻪ.ﺑﻌﺪ اﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺭﻓﺖ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﮔﺬاﺷﺖ ﻻﻱ ﻛﻮﻧﻢ و ﻫﻲ ﻣﻴﻤﺎﻟﻴﺪ ﺑﻪ ﻛﻮﻧﻢ. ﺑﻌﺪ اﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻬﺮﮔﻔﺖ ﺑﺮﮔﺮﺩ.ﺑﺮﮔﺴﺘﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﻭاﻗﻌﺎ ﻧﺎ ﻧﺪاﺷﺘﻢ. ﺳﻴﻨﺸﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻟﺒﻢ و ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﻳﻪ ﻛﻢ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭ. ﻣﻨﻢ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ و ﻛﺮﺩﻡ. ﻣﻦ ﺳﻴﻨﺸﻮ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻡ و اﻭﻥ ﺑﺎ ﻛﻮﺳﺶ ﻭﺭ ﻣﻴﺮﻓﺖ. ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺑﺨﻮﺭ ﺑﺨﻮﺭ ﻋﺰﻳﺰﻡ. ﻭاﻳﻴﻴﻴﻴﻴﻴﻴﻴﻴﻴﻴﻴﻲ. ﺑﻌﺪ اﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻛﻪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ اﻭﻧﻢ اﺭﺿﺎ ﺷﺪﻩ ﺧﻮاﺑﻴﺪ ﺭﻭﻡ و ﻣﻨﻮ ﺑﻮﺳﻴﺪ ﮔﻔﺖ ﻣﺮﺳﻲ ﻋﺰﻳﺰﻡ. ﭘﺎﺷﺪﻳﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮﻧﻮ ﭘﻮﺷﻴﺪﻳﻢ و ﺧﻮاﺑﻴﺪﻳﻢ. ﺻﺒﺢ ﺑﻴﺪاﺭ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺩاﺭﻩ ﺻﻴﺤﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﻴﻜﻨﻪ. ﮔﻔﺘﻢ ﺳﻼﻡ. ﮔﻔﺖ ﺳﻼﻡ ﻋﺰﻳﺰﻡ. ﭘﺎﺷﻮ,ﺩﺳﺖ و ﺻﻮﺭﺗﺘﻮ ﺑﺸﻮﺭ و ﺑﻴﺎ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺑﺨﻮﺭ. ﺳﺮ ﻣﻴﺰ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪﻡ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻢ. ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺎﻟﻪ. ﮔﻔﺖ ﺟﻮﻧﻢ. ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺧﻮاﺳﺘﻲ ﻛﺮﺩﻡ. ﻣﻴﺸﻪ ﺣﺎﻻ اﻭﻥ ﻋﻜﺴﺎ ﺭﻭ ﭘﺎﻙ ﻛﻨﻲ.ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻭاﻗﻌﺎ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻱ ﻣﻦ اﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﻴﺪاﺩﻡ? ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻲ ﺑﮕﻢ ﻭاﻻ. ﮔﻔﺖ ﺣﺘﻲ اﮔﻪ ﺩﻳﺸﺐ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻴﺪاﺩﻱ ﻣﻦ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺎﺷﻢ ﻫﻢ اﻳﻦ ﻛﺎﺭﻭ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻡ. ﺑﻌﺪ ﮔﻮﺷﻴﺸﻮ ﺩاﺩ ﺑﻬﻢ و ﮔﻔﺖ ﺑﻴﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﭘﺎﻛﺸﻮﻥ ﻛﻦ. ﻣﻨﻢ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ و ﻛﺮﺩﻡ و ﺧﻴﺎﻟﻢ ﺭاﺣﺖ ﺷﺪ. ﺧﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺭاﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺖ اﻭﻣﺪ ﻳﺎ ﻧﻪ. ﻣﻦ ﺳﺮﻣﻮ اﻧﺪاﺧﺘﻢ ﭘﺎﻳﻴﻦ و ﻫﻴﭽﻲ ﻧﮕﻔﺘﻢ. ﻭﻟﻲ ﺧﻮﺏ ﺟﻮاﺏ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻮﺩ. ﺧﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻲ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻮ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻴﺎﻱ ﭘﻴﺸﻢ. ﺑﻌﺪ اﺯ اﻭﻥ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺧﺎﻟﻢ ﺳﻜﺲ ﺩاﺷﺘﻢ. ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﻴﻞ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩ و ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺑﻬﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﺪاﺩ. ...




نوشته:‌ نسرین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 9 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Lesbian Stories - داستانهای سکسی مربوط به همجنس گرایان زن

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA