ارسالها: 2517
#136
Posted: 6 Aug 2012 05:20
میلاد و نادر
من یه پسر 23 ساله ام و داستانم به 9 سال پیش بر میگرده یعنی وقتی که 14 سالم بود من عاشق گی و همجنس بازی با پسرای 13_14 ساله ام خوب بگذریم بریم سر اصل مطلب: تو سن 14 که بودم فوق العاده زیبا و ناز بودم ولی خودم خبر نداشتم همیشه دوس داشتم با تیکه های هم سن خودم یعنی پسرا حال حالو کنم ولی مامانی بودنم و خانواده مذهبی و یه حس احمقانه که من یه پسر خوبم نمیذاشت حال کنم و خر خون کلاسم بودم بارها پیشنهاد حال باهام شده بود ولی رد میکردم یا اگه خیلی پیله میکردن فرداش مامانم میاوردم مدرسه اما حالا اصل اصل مطلبو زنده بخونید تابستون تموم شد اول مهر رفتم سوم راهنمایی داداشمم که یه سال از من کوچیکتره دوم راهنمایی هر دو تو یه مدرسه رفقا که همون پارسالیا بودن جدید نداشتیم ولی کلاس داداشم پر خوشکلای جدید شده بود یه چند هفته ای گذشت تا این که صادق که داداشمه با دوستش که اسمش نادره و خیلی خوشکل و جیگری با موهای خرمایی و پوست شفاف و سفید و هیکل نه چاق نه لاغر اندام بسیار زنانه و خلاصه یه کون قلمبه نه گنده اومدن خونه برا درس خوندن من که دیدمش یه حس خوب شهوت که یه سالم ابم اومده بود بهم دست داد و دولم راستید خلاصه یه دوماهی کارم شده بود روزا در کنارش بودن و بازی کردن و هر شب جق زدن یه روز داشتیم فوتسال میزدیم اومد یه در کونی به من زد منم که اسکل خندیدم و یه لگت بی هدف برا قامبولش پروندم ولی نحورد و راحت ولش کردم صادق داداش همیشه در کونی نثارش میکردو من بی عرضه جقه چش می چروندم یه روزم بحث کشید به دول و کون من بهش گفتم نشون بده تا نشون بدم اونم میگفت اول تو منم اسکل اول اول میکردم که از سرمون واشد خلاصه ده ها موقعیت دیگه منم که میتونستم با جق و خیالش حال کنم و پسر خوب بودنم رو حفظ کنم از دست دادم اما یه شب با صادق رفتیم در خونشون برا گرفتن چند تا سی دی فیلم سی دیارو که داد گفت وایسین توپم رو بیارم بازی کنیم ساعت 7 شب بود یه یک ساعتی بازی کردیم که من یه شوت محکم زدم به پنجره همسایشون که فک کنم ترک خورد همسایه ام داد و فریاد ماهم پا به فرار من یه طرف صادقم یه طرف دیگه نادرم به خونه یه دو سه تا کوچه دور شدم بعد برگشتم دنبال صادق دیدم نیست در خونه نادرو زدم خودش اومد دم در گفتم اینجا نیس صادق گفت نه بعد گفتم معلوم نیس کدوم گور رفت که نادر گفت سوار چرخ شیم با هم بریم دنبالش منم این دفعه از روی قصد گفتم باشه اومد جلو چرخم نشست(اخه من بعد از دست دادن این همه موقعیت با خودم عهد کردم که حتما موقعیت بعد اسکل بازی رو بذارم کنار) بردمش تو کوچه خلوت پشت یه مدرسه متروکه زیر یه چراغ برق که کل کوچه رو روشنیده بود بدنم از شدت حشر به لزه افتاده بود صدامم همین طور زیر چراغ بر ق وایسادم یکم خودمو جمع و جور کردم گفتم نادر بدجوری شاشم میاد چرخو دادم دستش دو قدم اونور تر رو به دیوار دولو که کم کم دیگه کیر بود و بدجوری شقیده بود انداختم در نادرم از خدا خواسته سه سوت چرخ رو ولو کرد رو زمین اومد د نیگاه بهم گفت وای چه سیخه تو چته زود دادم تو گفتم نادر میای به هم نشون بدیم گفت تو بیشتر نشون بده منم دادمش در اومد نزدیگ بهش دست زد (10 سانت بودو به کلفتی 1.5 سانت) کلش گرفت گفت چه بزرگه منم تو همون حال کیرش رو از رو شلوار گرفتم شقیده بود نصف مال من بود خودش رو کشید عقب من گفتم نادر حالا نوبت تو هس دیگه نشون بده گفت نه کنتم نشون بده بعدش من گفتم نادر بیا با هم شلوارمونو بیاریم اینجا هیچ کی نیس نادر گفت نه اول تو وگرنه میرم منم سریع یه دستم انداختم دور کمرش دستم کردم از پشتش داخل لای کون قلمبه نرمش و گرمش و اگشتامو فشار دادم روی سوراخش خودشو داشت میکشید با دست تو سر و کمرم میزد و مگفت کثافت ولم کن منم دیگه زورش نکردم خودشو ازم کندبعد گفت حالت بکش پایین دیگه با تعجب گفتم باشه کشیدم تا زانو پایین اوم طرفم دستشو کشید رو کونم خیلی کون دوست بود بعد کرد لای کونم یه چند دقیقه ای ور رفت بعد گفتم نادر حالا تو اونم گفت تو کردی گفتم نادر بیا کونتو بهم نشون بده گفت انگل میکنی کفتم باشه مردونه انگل نمی کنم اونم اومد روبه روم کشید تا زانو پایین شرت پاش نبود خیلی کونش سفید بود ناز گفتم خم شو کون خوشکلش باز شد دستمو کشیدم رو روناش بعد گفتم نادر یه کم انگل تو که خیلی منو انگل کردب گفت زود باش تموش کن دیگه منم دستمو کردم لاش یه لای عمیق داشت خیلی خیس بود من دستمو که شده بود زیر عرق کون نادر مالیدم به کیرم دستمو سریع حلقه کردم زیر شکمش خودمو چسبوندم بهش کیرم رفت لای کونش داشت مانع میشد و کم کم داد میزد خودمو عقبو جلو کردم که کیرم رو سوراخش تنظیم شد بعد با یه تقه خیلی راحت رفت تو شروع کرد داد زدن دهنشو گرفتم خودم عقب جلو کردم نمیدونم اون لحضه چی شد که تو سوراخش کردم کاملا غریزی بود از رو شهوت به دقیقه نرسید که ابم ریخت کاملا توکونش شل کردم خودمو نادر داشت گریه میکرد هیچی هم نمیگفت فقط سریع شلواشو کشید بالا با دو همینطور که گریه میکرد رفت خونه منم گوشه دیوار افتاده بودم وقتی حالم جا اومد فهمیدم چه غلطی کردم ترسیده بودم خونوادش بدونن بدبخت بشم با ترس و لرز خودمو جمع و جور کردم رفتم خونه یه مدتی ندیدمش یعنی یه ماه صادق میگفت قهر کرده گفتم سر چی گفت نمیدونم الک الکی....................این داستان حقیقت محضه ببخشید که به درازا کشید.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#137
Posted: 6 Aug 2012 09:27
همجنسبازی های بابک
من تو خانه ای فرزاد سی و شش ساله که تاپ گی بود و در شهرک غرب بود برای بار اولی بود که با او میخواستم سکس کنم و در کنار هم روکاناپه نشسته و او ویسکی میخورد و من درحال کشیدن شیشه بودم و باهم گپ هم میزدیم وقتی فرزاد برخواست و شلوارکشو کشید پایین و آمد جلویم میخواست قطر واندازه ای کیرشو نشونم بده و چون کمی شل بود من با دستم برایش مالیدم و بزرگ وسفت شد و بهش گفتم این تنها تو کونم لق میزنه و یکی دیگه هم باشه باهم میتونن از کون منو بگایند و اونم موبایلشو برداشت و مسجی به دوستش زد و یکی دیگه تا سومی جواب داد و او قرار شد بیاد و هردوی ما تا نیم ساعت بعد خودمون رو ساخته و من دیگر نمیتوانستم این وضع را تحمل کنم و بیش از اندازه همیشگی کشیده بودم و حالی شهوتی وحشری پیدا کرده بودم.
با تاریک شدن اتاق تازه فهمیدم بدلیل بدهی به اداره برق اداره برق کنتورشو باز کرده و آن جا برق ندارد و تقریبا هوا تاریک شده بود فرزاد هم گفت میخوای ما شروع کنیم اون هرموقع بیاد اومده دیگه خودش کلید داره ودر را باز میکنه میاد تو و من پرسیدم کی هست و بچه کجاست گفت همین طرف ها بچه شهرک ومتاهل وعاشق کون پسر کیرش هم دراز و هم خیلی کلفته و پسر آقایی هست و مطمئن و کیرشو بخوری عاشق کیرش میشی و خیلی هم مثل من کمرش پر هست و قوی هم هست من تا سه بار و اونم تا پنج بار میتونه پشت سرهم حال کنه و من اگر بشه میخوام امروز ببینم میتونم تورو از رو ببرم یا تومارو از رو میبری و لخت شده بودیم واون کمی اول ژل روان کننده رو به سوراخ مالید تا هم اندازه سوراخ دستش بیاد ومن هم کیر نیمه کلفتشو بدهانم برده و ساک میزدم و محکم هم میخوردم و اونو حسابی حشریش کرده بودم گاهی تخم هاشو وگاهی هم خود کیرشو وحسابی هردومون در فضا بودیم من از خوردن کیرش لذت میبردم و اونم از خوردنم حال میبرد و خسته شدم اون خواست ادامه بدهم و برای همین سرم رو تو دستانش نگه داشته و تلمبه تو دهانم میزد و من که فقط لبهامو دور کیرش سفت نگه داشته بودم و اون جلو وعقب میکرد و تند تند و با صدای تند نفس هاش فهمیدم که الان ممکنه دهانم رو پراز آبش کنه و منتظرش بودم که با صدای آی واوی و تکان دادن کیرش تو دست آبشو تو صورت و گردنم پاشید و کمی از آن حال ارضائ شدن گذشته بود که من کیرشو دوباره بدهانم بردم و هنوز از سرش آب میامد و من میکزدم و اونو از دوباره آماده کردم و کاندوم گذاشت و ازپشت کرد تو وتلمبه میزد صدای درب و باز شدن و دوستش هم آمد و تاریکی اجازه نمیداد که قیافه مشخص باشه اما صدای او منو ترسوند آره صدای او به پسر عموی من بهروز شبیه بود و بهروز هم متاهل و هم شنیده بودم کیر دراز وکلفت و هم کون باز بود و بارها بمن گیر داده بود ولی من راه نمیدادم وقتی کیرشو جلویم گرفته بود تا ساک بزنم با دلهره آرام اینکار را کردم و کیرش خیلی کلفت هم نبود ولی از مال فرزاد کلفت تر نشون میداد ولی بیست سانتی درازای آن میشد و بعد جای خودشو با فرزاد عوض کرد کاندوم گذاشت و کردتو و یک دستشو دور کمرم گرفته و تلمبه میزد و دست دیگه اش را به کیرم گرفته بود و برام جلق میزد و من حسابی با کیرش حال می آمدم طوری که نمیتونستم خوب برای فرزاد بخورم و مدتی گذشت که من رفتم رو کیر بهروز نشستم و خودم را بالا و پایین میکردم و بهروز منوسمت خودش بغل نمود و آرام درگوشم گفت بابک نفهمه ما فامیلیم و من میدونم پسرعمویم داره بمن حال میده واین پیش خودمون میمونه حالم دیگر خوب نبود و دیگر حال نمیکردم مثل یک تکه گوشت بی حس بودم و فهمیدم که فرزاد کیرشو میخواد از بغل کیر بهروز بکنه توکونم ولی حس مخالفت کردن نداشتم دنیایم ویران شد و صورتم در سرخی خجالت بود که کیر فرزاد هم داخل شد وفرزاد خودشو روی من انداخت تا بهتر تلمبه بزنه من از درد نعره کشیدم و فش دادم گفتم بکشه بیرون و از درد به گریه افتاده بودم بهروز هم انگار نه انگار من و اون پسرعموییم میگفت هرکسی از رونره ازرومیبریمش وفرزاد هم فقط تلمبه میزد و من هم بین آندو نفر ازدرد و سوزش هردوکیر توکونم گریه میکردم وناله میکردم و گاهی هم داد میزدم وبحال خودم گریه میکردم و تا کارشون تمام شد.
بعداز اون تا دوهفته که بهروز آمد و ازمن پرسید کونت چطوره پسر عمو هروقت خوب شد یک شب کیرمو تنها ببینه کیرم بعد در پی اون سوراخ تنگشه . من میخواستم زمین دهن باز میکرد و منو میبلعید ولی اتفاق دیگری افتاد که بهروز سمت ماشین خودش میرفت که یک سواری باسرعت به اون کوبید و تنها چیزی که یادم میاد در دم تمام کرده بود و ده تا پانزده متر جلوتر افتاده بود روی چمن های بلوار خیابان بیچاره راننده که شنیدم گواهی نامه هم نداشته .
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#138
Posted: 7 Aug 2012 12:48
کون هم اتاقی
سلام اول از همه چیز خواهشن فقط به خودم فحوش بدید این داستان بر میگرده به 2 سال پیش موقعی که من و سجاد توی دانشگاهی توی تبریز درس میخوندیم البته اون توی دانشگاه دیگه ای بود ولی ما توی یک اتاق توی یک خوابگاه بودیم بعد از کذشت یک ترم قرار شد که بریم و اتاق اجاره کنیم خوب این اتفاق ها افتاد کار نداریم من اصلا به سجاد نظری نداشتم اما کم کم متوجه یک حسی به اون شدم دیگه یواش یواش به هم نزدیک تر میشدیم تا اینکه تبدیل به شوخی های سکسی شد و من میرفتم روی اون میخوابیدم اون روی من میخوابید اما همش شوخی بود تا اینکه ترم سوم شد خونه ما 2 طبقه بود و من و یکی از هم کلاسی هام طبقه پایین بودیم و اون هم طبقه بالا من که یک شب با یکی از بچه های خونه دعوام شده بود ناراحت شده بودم و رفتم که بخوابم هم کلاسیم هم رفته بود بیرون و شب نمیومد من تازه چشمام گرم شده بود که سجاد اومد و از پشت به من چسبید بهش گفتم جون سجاد گیر نده باور کن اعصابم خورده که دیدم دست بردار نیست دستشو کرد توی شلوارم و کیرمو گرفت و داشت با اون بازی میکرد من نمیتونستم طاقت بیارم برگشتم و به شوخی گفتم برگرد کونی می خوام جرت بدم که دیدم برگشت وای باورم نمیشود کونی که 5 ماه به انتظارش نشستم الان روبه روی من بود اخه کونش خیلی نرم بود (از دختران عزیز معذرت میخوام ولی بعضی از پسر ها هستن که خیلی خوشگل تر از دختران یکیش خودم )کیرمو خشک خشک میمالیدم به کونش بعد گفتم سجاد میذاری-گفت نه اول تو بذار من تا اینو شنیدم یک بوس جانانه از کونش گرفتم برش گردوندم شروع کردم به خوردن گردنش وای اینقدر به من حال داد که باورم نمیشد اخه من 3 بود با کسی نخوابیده بودم خوب که خوردم رفتم سراغ سینه هاش (فکر کنم الان حالتون به خورده ولی برای من جالب بود )دیگه سینه هاشو میمکیدم بعضی موقع ها گاز میگرفتم و بعد رفتم سراغ کیرش براش درست حسابی خوردم خودم هم حال کردم خوب که براش خوردم ازش اجازه گرفتم اونم اوکی داد راستی کیرش خیلی بزرگه کیر من 12 سانته مال اون 15 بود .کیرمو خیس کردم و گذاشتم توش وال که سرش رفت میخواست داد بکشه که سری درش اوردم بعد یواش یواش کردم توش وای اون احساس گرمیش منو کشت کیرمو نگاه داشتم توی کونش تا عادت کنه خودم هم بیشتر با نگاه داشتن حال میکنم دوست دارم همیشه مکس کنم دیگه بعد از 3 دقیقه خودش کیرمو کشید بیرون کفت کونی اگه بچه ها بیان هم تورو میکنن هم منو گفتم باشه ولی از اون به بعد دیگه نشد من اونو بکونم 2 بار اون منو کرد
اون دوبار فقط اخریه خیلی قشنگه که براتون تعریف میکنم از سر جلسه امتحان برگشتم خونه دیدم هیچکسی نیست جز سجاد پرسیدم بچه ها بس کجان گفت رفتن امتحان بدن منم دیدم موقعیت جور بهش گفتم عزیزم نمیخوای زنتو بکونی جر بدی گفت خفه کونی فردا امتحان دارم من گفتم باشه خواستم برم پایین صدام زد برگشتم دیدم کیرشو در اورده منم با یک عشوه خرکی داشتم نگاش میکردم گفتم الهی قربون اون سجاد کوچلو بشم نگاه کن چقدر مظلومه معلومه که دلش برام تنگ شده گفت اره بیا منم گفتم یک شرط داره گفت چی گفتم باید سینه هامو بخوری (من یک پسر سفیدم سینه هام هم رنگش قرمز خیلی ها هم میکن صورتی ولی به نظرم قرمز اونا کوس میگن خیلی هم دوست دارم سینه هامو کسی بخوره از خودم بی خود میشم نمیدونم چرا )بالاخره راضی شد و اومد شروع کنه از گردنم زدم تو سرش گفتم کونی ردش میمونه نمی خواد گردن برو سینه رو بخور وای موقعی که داشت میخورد داشتم از شهوت میمیردم خودمو ول کرده بودم روی اون اونم هی میخورد بعد گفتم بسه نوبت منه من سریع رفتم پایین و براش ساک زدم و کیرشو خوردم الامصب توی دهنم جا نمیشد که کونم پاره شد .منو بر گردون و زیر من بالیشت گذاشت و من با شکمم خوابیدم روی بالیشت اونم کیرشو خیس کرد و کرد تو کونم منم یک جیق بلند کشیدم کونم خیل سوخت گفتم جون سجاد اروم بکون دیگه طاقت ندارم گفت باشه دیگه بلاخره داشت منو میکرد ببخشید اگه نمیتونم همه جزییاتو بگم اخه فقط داشتم درد میکشیدم و خدا خدا میکردم که زودتر تموم بشه دیگه عرق هر دومون در اومد گفت داره ابم میاد چکارش کنم گفتم بریز تو میخوام گرماشو بچشم یکدفعه احساس کردم یک چیزی داغ توی کونم بعد بلند شدم رفتم دستشوی اب ها رو خالی کردم ولی تا 2 روز دلم درد میکرد کونی ابش انگل داشته بود ولی در کل حال داد دانشگاه هم تموم شد اومدیم شهر خودمون توی کف اساسی
پایان
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#139
Posted: 7 Aug 2012 12:49
منبع شهوانی
کونم گذاشتن نامردا
سلام.من یه پسر ۲۰ ساله اهل تهران هستم!حدود ۵ سال پیش که به خاطر کار بابام رفته بودیم جنوب،من یه پسر فوق العاده ناز و سفید و دوس داشتنی بودم.اینم بگم که جنوبیا حدودا بچه باز هستن.یه روز که مامانم رفته بود کلاس و بابام هم شرکت بود،وسط ظهر رفتم بیرون واس دوچرخه سواری!یه شلوارک هم پوشیده بودم با تیشرت.آخه هوا گرم بود.بعد از چن دور دیدم یه آقایی با یه موتور کهنه اومد کنارم.قیافش سیاه بود!دستشو گذاشت رو بازوم و بعد از چند تا فشار بهم گفت:میتونی کمکم کنی؟بهش گفتم چه کمکی؟گفتش: من تو اون خرابه بغلی یه دسته کلید زیر خاک ها قایم کردم.بریم اونارو واسم پیدا کنیم.منم که بیکار بودم.دوچرخه رو گذاشتم خونمون و باهاش رفتم.البته با کمی ترس.آخه قیافش داد میزد که بچه بازه و تو کفه.سوار شدیم و رفتیم توی خرابه.تا اومدیم پایین دست کشید رو رون هام و گفت:شلوارکتو از کجا خریدی؟فهمیدم کیرش روم سیخ شده.بهش گفتم از بازار.بعدش گفت برو اون پشت حیاطو بگرد،منم اینجا رو میگردم.من رفتم پشت حیاط.عرق کرده بودم و شلوار چسبیده بود به کون گندم.خط وسط کونمو که نگاه کردم دیدم قشنگ پیداست.یهویی دیدم اون مرده اومد کنارم.بهش گفتم پیداش کردی؟گفت نه.گفتم خوب واس چی اومدی؟گفت هیچی،کارتو بکن!من خم شدم تا دوباره زمینو بگردم.یهو دیدم یه چیز سفت خورد پشت کون نرمم.برگشتم دیدم خودشه.نتونسته بود خودشو تحمل کنه.شکمشو گذاشت رو کمرم و داگ استایلی واس خودش حال میکرد.بهم گفت رو کونت مو نداری؟گفتم واس چی؟گفت میخوام بکنمت.تا اینو گفت شکه شدم.شلوارمو کشید پایین و همینطور شلوار خودشو.با سوراخ کونم بازی کرد و گفت عجب چیزیه.یه تف گنده و غلیظ انداخت رو کیرش و تو همون حالت که خم شده بودم گذاشت لای پام.البته لاپای من هم خیلی تنگ و نرم بود.من دیگه هیچی نمیگفتم.تو همین شرایط یهو بهم گفت خودتو سفت بگیر،شاید دردت بگیره.اینو گفت و سر کیرشو گذاشت رو سوراخ قرمز کونم.ناگهان همشو باهم کرد توش.دنیا جلو چشام سیاه شد.خیلی خیلی درد داشتم.بعد مرده گفت:وای عجب کون تنگ و داغی.فقط آخ آخ میگفتم.(البته من خودمم قبلا دوس داشتم کسی منو بکنه،ولی نه اینجوری)بعدش کامل چسبید بهم و سرپایی واسم زد.صورت سفیدمو کشید کنارش و گازش گرفتم.بهم گفت میخوریش.بهش گفتم بلد نیستم.گفت یاد میگیری.بعد کیرشو در آورد و گذاشت روبه روی صورتم.وای خدا عجیبه.یعنی کیر به این درازی تا الان داخل من بود و نمیفهمیدم!بهش گفتم کیرت سیاهه.حالم بد میشه.گفت اشکال نداره.تا سرشو گذاشتم دهنم حالم بد شد.وقتی فهمید گفت:نمیخواد،پاشو برگرد.دوباره شرتمو کشید پایین و همشو کرد تا ته کونم.دیگه داشت به خودمم خوش میگذشت.دلم نمیخواست تموم شه.آخه خودمو شل گرفته بودم تو بغلش.بعد متوجه شدم که داخل کونم پر از یه آب داغ شد.دیدم اون مرده هم شل شده.فهمیده آبش ریخته.ولی عجیب بود.تا در آورد و دوباره به کونم نگاه کرد،کیرش سیخ شد،دوباره آورد و مرگ آور همشو کرد تو کون گشادم.وای چه حالی میداد.تقریبا ۵ بار آبشو ریخت تو کونم.احساس میکردم کونم گنده تر از قبل شده.البته کمی هم درد داشت.دوباره چن تا گاز ازم گرفت و گفت که به کسی نگم.منم قبول کردم.بعدش شلوارامونو پوشیدیم و منو رسوند خونمون.بعد از اون حادثه،حدود ۲۰ بار دیگه هم با همون آقاهه رفتم و کونم گذاشت.واقعا حال میداد.بهم میگفت جنیفر.کونم واقعا رشد کرده بود.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#140
Posted: 8 Aug 2012 05:52
منبع شهوانی
کون دادن واسه یه پسر تلخه
حتی تعریفشم سخته!ممکنه واسه هرکسی پیش بیاد،بهر حال...بعد دانشگاه و سکسای زیاد اون دوران با هر دختری که میخاستم فکرشم نمیکردم که انقدر تو کف بمونم.با یکی از فامیلا واسه کار رفتم اصفهان؛1دفتر تو جنوبش(که برعکسه تهران اعیون نشینه) 1 دفتر داشتن که 2 تا اتاق داشت یکی واسه جلسات یکی هم واسه استراحت.وقتی رسیدیم تلفن پسردایی مادرم زنگ خوردکه حاله پدرش وخیمه و باید برگرده!اونم کلیدارو بمن سپردو رفت!من موندم با 1 خونه خالی که دفتر کار بود،روز اول با کامپیوتر خودمو سرگرم کردم.
اونموقع 22 سالم بود که خیلی کمتر بنظر میومدم؛با دوست دخترفابم هم بهم زده بودم وبهمین خاطر به اونجارفتم،هرچی گذشت بیشتر تو کف میرفتم روزی 2-3 بارهم کف دستی بدجوری بهمم ریخته بود محل دفتر هم جای خلوت وغیر مسکونی بود که 3 تا ساختمان درحال احداث داشت؛همه جور ففکری بسرم زد پیاده روی میکردم یلکه 1 کوسی چیزی گیرم بیاد که شباذست از پادرازتربرمیگشتم.اون بیچاره هم که بعد1هفته پدرش فوت کرد و گفت تا مدتی نمیاد چون تک پسر خونواده هم بود درکش میکردم.
خلاصه یک روزبا صدای بدی ازتو حیاط بیدار شدم!من هم که مثل انسانهای اولیه لخت مادرزاد میخابیدم ازلای لووردراپه توحیاطو نگاه کردم فهمیدم ازساختمون بغلی چیزی افتاده!حال نداشتم اومدم که بخابم دیدم زنگ وبعدش به در میزنن؛با ناراحتی در حالیکه طرف با الهجه میخاست که درو باز کنم شورتمو پوشیدم رفتم ..درو که باز کردم یگه خوردم!!.اول فکر کردم دختره!!یه پسر سفیدوبور افغانی که بعدن فهمیدم16 سالشه پشت در بود!منو که با اون وضعیت دید یکه خورد سلام کرد گفت نمودنم چیچیش از دستش افتاده تو حیاط ما(ایشالا اصفهانیا نمیگن چه زود خونرو بنام زد!!)گفتم بیا ببروخودم بسمت داخل رفتم،طفلک کفششو دراورد رو موکتا(بادمپایی بودم)اومد داخل حس کردم1جوریش شده ولی واسم مهم نبود!در خیاطو باز کردمو رفت که تشتشو برداره..همینجور که میرفت راهو واسش تنگ کردم که بهش بمالم!!1ذره شورتمو بهش مالیدم بعد دیدم اووف! پسر عجب کونه گردو برجسته ای داره!!!همینطور ازش چشم بر نداشتم که برگشت با اون تشتش!سعی میکردم راست نکنم ولی نیم خیز شد!1 نگاه زیر چشمی کردوگفت دستت درد نکند!خیلی خوشگل بود منم همراهیش کردم بالبخند همراهش شدم که گفت از تهران میآیی؟!از لهجش خندم گرفته بود یاد کنده کاری افتادم که اونموقعها باب بود!!گفتم آره!گفت پس پولداری!گفتم نه بابا(خوشم نیومد که گفت)واسه کار نومدم اینجا!گفت راست میگی؟!تهران کارنیس....همینجور که حرف میزد رفتم تو بهرش که بد نیست یه سیخی بهش بزنیم!
پرسدیم تا چه ساعتی کار میکنی؟
:تاغروب....الکی گفتم اگه دوست داری بیا اینجا من تنهام یه آهنگی گوش بدیم 1 فیلمی ببینیم...
امروز نمیآیم فردا جمعست شاید فردا اومدم(سریع تو مخم گفتم بهش پیشنهاده حمامو بدم ) گفتم اگه خاستی بیا اینجا حمام کن!فکر کنم ترسید چون گفت دستت درد نکند!با برادرم عازیم میشویم!من هم اصرار نکردم خداحافظی کردو بدو رفت سرهکارش من موندمو حسرت که ای کاش نینکارو میکردمو اونکارو......
فردا که شد رفتم که نون بگیرم برگشتنی از 1 کارگره همون ساختمون سراغشو گرفتم فهمیدم اسمش رحیمه،الکی گفتم میخام یخچالو جابجا کنم بگو بیاد کمکم.
عصر شد منم عصبی و منتظر بودم فکر کردم نمیادو همه چیزم آماده کرده بودم لپ تاپم هم 1 فیلمه سوپر رو پاوز کرده بودم که حشریش کنم1 شلوار لی چسبون داشتم که خیلی بهم میومد اومدم درش بیارم که با صدای در پریدم بطرفش!!دیدم با لباس پلو خوریش اومده!لامصب کسی شده بود واسه خودش!پیرهنو شلواره سفیدی داشت برام شیرینی آورده بود فهمیدم که دوستم داره!سریع آوردمش تو گفتم کفششو در نیاره ولی درآورد....وای چه کونی داشت چشش به صفحه مانیتور افتاد منم رفتم تو آشپزخونه واسش 1 چیزی بیارم همینطور که الکی حرافی میکردم باهاش دیدم میخکوبه صحنست!!منم اومدمو جایی نشستم که پشت سرش باشم.
گفتم میخای فیلم بذارم؟!گفت آریه!گفتم بزرگ شدی که اینجور فیلمارو ببینی؟باسر تکون دادن تایید کرد منم که باز نیمخیز شده بودم play کردمو جایی بودکه طرف قنبل کرده بودو آقا داشت از کون میکرد بلندیه صداشم تنظیم کرده بودم که خال کنه و زیاد بلندهم نباشه!دیدم داره راست میکنه و هی به پاهاش میپیچه که معلوم نشه حوصله کردم و حرفایی زدم که راحت باشه:اوه اوه چه میکنه!!(یاد عادل افتادم!!)اونم همینجور که میخکوب بود میگفت:آریه!!کم کم تکیه داد لامصب کیرش خسابی راست شده بود از رو شلوار سفیدش!!دستمو بردم که باهاش بازی کنم که خودشو جمع کرد!منم گفتم باب بذار ببینیم بزرگ شدی یا نه!دیدم به هیچ صراطی مستقیم نمیشه میخاست بره که سریع شلوارمو دراوردمو پشتمو بهش کردم شرت مشکیم که رو تن کم موم بودتحریکش میکرد منم که نمیخاستم بعد این همه توکف بودن این فرصتو از دست بدم دستشو گرفتم مالیدم به کونم 1 دقیقه سکوت بود کم کم حس کردم خودش بدون منم میماله...دستشو کردم زیر شرتم با دست چپم هم کیرشو از رو شلوار مالیدم اولش 1 ا گفت ولی کارمو کردم حسابی که حشری شد شلوارشو اومدم باز کنم نذاشت!منم شلوارو شرتمو کشیدم پایین پشتمو چسبوندم بهش کم کم نرم شدمنم کیرشو درآوردم....عجب نازو صاف بوذ!!درعین درازی باریکو خوشگل بود!!گفتم دوست داری بکنی؟گفت آره!گفتم تو هم باید بدی بعدش!گفت باشه هوس کردم بخورم بردمش تو دست شویی با مایع بشورمش گفت تازه از حموم اومده و تمیزه ولی نذاشت بخورم!!برگشتم تو پذیرایی رو مبل قنبل کردم سمتش(میدونستم آبم بیاد اعصابم خراب میشه واسه همین اصرار به اول کردن نکردن که یهو پدرسگ زدش در کونم داد زدم که یواش!!!دیدم لامصب خیلی درد داره!!فکرشو نمیکردم. با عصبانیت نشوندمش رو مبل مثل موقعی که میخاستم دخترو از کون بکنم نشستم روش و یواش یواش خودمو تکون دادم تا میل به میل رفت تو!!آخ که اولش چه دردی داشت!!خسته هم شده بودم از حالتم ولی داشت حال میداد!!
اومدم که پایین دولا بشم که انقدر سریع کرد تو کونم که جا خوردم وبا هم افتادیم رو زمین من دمر اونم خابید روم تلمبه زنان!!!....خیلی حال دادواقعا!!لیز شده بود وحس خوبی داشتم که آبش اومد (از شل شدنش فهمیدم)با اینکه حال داد از دمر بودن خودم خوشم نیومد و بهم بر خورد تا بلند شد سریع افتدم روش!!شرتش مامان دوز بود و رو کونش بود کشیدمش پایین داشت داد میزد و کره خر نمیخاست بده که من زوری کردم تو کونش وااااااااااای چه کونه داغو تنگی بود!!!..در جا آبم اومد ولی میخاستم 1 راه دیگه بکنمش که انقدر نق زد(دردش گرفته بود)حسم پرید و اعصابم تخمی شد!1 حس بد پشیمونی هم بهم دست داده بود بد!تقریبا بیرونش کردم.
از اون ببعد از مسیر دیگه ای میرفتم ،با اینکه اولش خیلی حال داد ولی پشیمونیه بعدش خیلس زیاد بود.گه گاهی میومد جولو خودشو لوس میکرد ولی سگ محلیش کردم بعد 1 ماه 1 کاری جور شد برگشتم تهرون.
کم کم خاطرش فراموشم میشد منم افراطی با سکس زیاد با دخترا کمک میکردم به این حس ولی تلخیش هنوز باهامه.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash