ارسالها: 2517
#161
Posted: 13 Sep 2012 09:22
اولین کون دادن من
سلام دوستان.اولین باری که من کون دادم 3سال پیش تهران بود.یکی از دوستام با یه گی اشنا شده بود بنام حمید که منشی و بازار یاب یه شرکت بود.حمید توی شرکت واسه دوستم ساک زده بود.منم هوس کردم وقتی شنیدم.واسه همین شماره حمید رو ازش گرفتم و بهش زنگ زدم و طرفای میدون ونک قرار گذاشتیم.گفتش شرکت زود تعطیل میشه.اگه شد بریم خونشون کرج که بعدا فهمیدم منظورش ملارد بوده.من قصد داشتم برم بکنم.چون تا اون موقع نداده بودم.وقتی رفتم سر قرار و دیدمش که خوشگل و مثل دخترا بود قبول کردم که برم خونشون.گفت که با خواهر و دامادشون زندگی میکنه و اونا هم مسافرت بودن.بالاخره با اتوبوس رفتیم آزادی و از اونجا خونشون ملارد.یه آپارتمان 45 متری کوچیک که زندگی چندنفره توش سخت بود.تا وارد شدیم حمید لبخند زد و ازم لب گرفت.شهریور ماه بود منم که گرمم بود نشستم رو مبل.اون رفت اتاق خواب و بعداز دوسه دقیقه صدام زد. رفتم دیدم کامل لخت شده رو تخت دراز کشیده.منم خفن راست کرده بودم.لخت شدم و رفتم نشستم روش کیرمو بوسید منم کردمش دهنش.روش که نشسته بودم کیرشو رو کونم احساس کردم.ازخود بیخود شده بودم.برگشتم حالت 69 شدیم.ناخوداگاه کیرشو دهنم کردم اونم کیرمنو میلیسید.خیلی حال میداد.از شدت شهوت میلرزیدم.حمید میگفت یواشتر وگرنه آبم میاد. بعدش گفت سوراخ میدی؟منم بدون اینکه چیزی بگم پاشدم حالت سگی وایسادم طرفش.پاشد گفت جااااااااان.کیرشو گذاشت در سوراخم.دردم گرفت بهش گفتم تف بزن با انگشت بازش کن.اونم همین کارو کرد و آروم آروم کیرشو کیرد داخل.دوسه تا تلمبه که زد با آخ و اوخ آبش اومد و خالی کرد تو کونم.بعد کشید بیرون.منم برگشتم بهش گفتم ساک بزن.تا لبشو زد به کیرم آبم اومد ریخت رو شکم خودم.پاشدیم جمع و جور کردیم و خودمون رو شستیم.چایی آورد و گفت شب بمون تا صبح حال کنیم.ولی من که از کون دادن خودم متعجب و ناراحت بودم بهانه آوردم و رفتم و دیگه هیچوقتم ندیدمش.بهم زنگید جواب ندادم.دوستان کاملا واقعی بود
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#162
Posted: 13 Sep 2012 09:23
درد کیــــر
روز جمعه تویکی از رووم های دوست یابی با مردی همسن خودم سی و شش ساله آشنا و خودمو بیست و شش ساله معرفی کردم و ابتدا در وبکم فیس همو دیدیم و تلفن رد و بدل کردیم و طرف اسمش امیر بود و ویلایی در راه چالوس در منطقه ای کوهستانی و فرعی جاده داشت و گفت یکنفر رو میخواد که شب بمونه و با او و یک دوست خارجی سکس کنه و شاید هم گروهی دوبه یک هم باشه و سوا از عشق و حال مبلغ پانصد هزار تومان هم اگر خوب حال داد میدهم و اگر خوب نبود کمتر و اگر هم بدرد نمیخورد ردش میکنم بره و یکی رو میخواست که بلد باشه که تمیز کنه و برای سکس آماده باشه و مو نداشته باشه و یا زده باشه که صاف باشه که حال بهم زن نباشه و اگر آبشون رو خواستند احیانا بخوره بخوره و خلاصه حال بده و حال کنه . راستش منم خیلی دلم میخواست و نشستم مخ خانواده رو زدم که به یک سفر یکشبانه روزه اجازه بدهند من ماجرایی داشتم که الان تحت تدابیر خانواده هستم و خلاصه کلام مرخصی دوروزه هم گرفتم و که شامل دیروز و امروز هست و دوگرم شیشه هم بایک پایپ و فندک باخودم بردم و در ورودی راه جاده امیر با یک لندکروز آمد و سوار شدم و نیم ساعتی بعد از سد یک راه فرعی بود که خاکی و خیلی داغون و پر از چاله و چوله که در کنار دره ای که نه یک گودی ویلای امیر خان قرار داشت قبلا برای کارهای تحقیقاتی ساخته شده بود و در یک مزایده پدرش خریده بود ساختمان بزرگی و یک حیاط با دیواری که انگار زندان بود و نرده و سیم خاردار در چند جایی داشت و داخل ساختمان واحد اول هیچی نبود اما در واحد دوم سه اتاق بود که پهن شده بود و آب آن زلال و خیلی گوارا بود و مهمونش مردی سی و دو ساله که رابرت نام داشت مثل همه روس ها پوست سفید موهای بور کوتاه و چشم آبی و چارشانه و بدنسازی کار کرده بود و با شورت بود و بالاتنه هم چیزی تن نداشت تا دیدم از روی شورتش احساس کردم باید چیزی نداشته باشه چون خیلی برآمدگی نداشت و امیر میدانست و من داخل اتاقی شدم و مشغول به کشیدن شدم هشت شب رسیدیم و من تا نیمه شب خودم رو حسابی آماده کرده بودم که امیر آمد و گفت من رابرت رو میبرم دکتر حال خودش رو نداره و گفت چیزی خواستی از رحمان نگهبان بگیر تا من برگردم .
رحمان مردی بود شصت و اندی ساله و کمی پشت خمیده اما زورش سه برابر من بود کمی موهای سرش طاس شده بود و شش تیغ و با اینکه در طبقه پایین بود و تریاک میزد از کسی هم باکی نداشت و من خیلی برایم این موضوع عجیب بود که امیر صاحب کارش بود و یکساعت بعد یک نیمه شب رفتم تا کمی اختلاط کنم تا اینکه
رحمان گفت خودتو ساختی که زیر کیر کم نیاری ؟ من جاخوردم و پرسیدم متوجه نشدم دوباره میشه بگین و رحمان در حین رد شدن مچ دستم رو گرفت و چنان زوری داشت که انگار دستبند پلیس رو دستت سفت کرده باشن و آهی کشیدم و همانطور که میرفت از پله ها بالا من مثل خرگوش منتها از درد مچ بالا میپریدم و در پیش میرفتم داخل اتاق تخت خواب دار در رو بست و برقش رو خاموش کرد و گفت لخت شو و خودش مشغول درآوردن لباس و شلوار کرد و من که تازه دستم از درد آزاد شده بود با حالتی عصبی سرش داد زدم فکر میکنی که کی هستی حیوون که از دهنم درآمد یک سیلی محکم توصورتم تق صداکرد و دومی با اونیکی دست تو اونطرف صورتم و با یک دستش یقه ام رو گرفت گفت فقط یکبار دیگر کاری که گفتم رو نکنی خونی مالی میکنم تا بمیری و من رو رها کرد من مثل بچه های خوب وحرف گوش کن بسرعت لخت مادرزاد شدم و دستمو گرفت و کشید سمت خودش و گفت بخورش و من نشستم وبا آنکه میلرزیدم کیر که نگو خرطوم فیل بگو گرفتم و سرشو تاکلاهک داخل دهانم کردم و تو دلم امیر رو فش میدادم که خیلی طول نکشید و دوانگشت داخل کرمی کرد و سوراخمو از تو و بیرون چرب کرد و زیر شکمم بالشی گذاشت و من هم خودمو سفت کرده بودم که نتونه بکنه توش و اون دوبار امتحان کرد ولی دید نمیتونه و من انتقام از اون داشتم میگرفتم اما خیلی زرنگتر و خارکسه تراز این ها بود نمیدونم یه چیزی مثل سوزن رو موقع فشاردادن بار سوم رو گردنم زد و من از درد خودمو کشیدم بالا و همین فرصت خوبی برای اوبود که خیال راحت فشاری به سرکیرش داده بود تا داخل کونم بشه ومن از درد دومی که دماغ سوخته ام بود و کیری که تا ته کونم میبرد و من از درد آخ میگفتم تکونی ناخودآگاه میخوردم و کیرشو خوب احساس میکردم و مثل مار بوا میرفت و برمیگشت کمی که تلمبه زد من کم کم ازدرد و عذابی که داشتم خلاص و جای اون لذتی و حالی داشتم که با تلمبه زدن ها بیشتر و لذت بخش تر میشد .
از خستگی عظله و گرفتگی کونم گریه میکردم و اهمیتی نداشت یه جاهای جیغ زدم فایده نداشت نمیدونم کی از هوش رفتم و نمیدونم چند ساعت بود که منو داشت میکرد و فقط بیادم میاد که بلند شدم دیدم رو تخت لخت افتادم و درد کونم نفسم درنمیومد و بسختی بلند شدم و خودمو جلوی آینه دیدم و احساس توالت گرفتم و خودمو بزور رسوندم و همش آب و خون بود و ازدرد میسوخت و بسختی آب سرد شستم و نمیتونستم روی کونم بشینم و رحمان که دیدم فکرکردم دوباره اومده بکنه و دستم رو آرام گرفت ومن اینبار مداوا شدم و اون منو به حمام برد و روغنی داخل کونم ریخت و نمیدونم چی بود اول اینکه هرچی بود و نبود را تخلیه کرد و بعد هم مسکن بود و با شستشوی آب و گرفتن دوش حالم خیلی بهتر شده بود و رحمان سیصد هزار تومن داد گفت امیر اینو داد گفت بدم بهت و گفتم دویستش کو ؟ گفت رفت برای کمرم تا سری بعد . سرعت گرفتم و گذاشتم تو جیبم و از در ویلا تا سر جاده پیاده آمدم و پنجاه هزار دادم تا خونه آمدم و باخودم گفتم پسر میتونست بدتر از اینها هم بشه و تصمیم گرفتم تا کونم به حال قبلیش برنگرده دیگه فکر کیر نکنم .
پ ا ی ا ن
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#163
Posted: 17 Sep 2012 11:12
فرزاد و دوستانش در سکس گروهی با امیر
سکس همجنسگرایی در تهران باورتون میشه ؟
خوب اگر برای خودم کسی تعریف میکرد حتما بهش میگفتم بسه دیگه دروغ نگو اما خودم درآن نقش داشتم راستش من همجنسگرا نیستم یعنی ای هم کردم هم دادم ولی درآن وقت که در فیس بوک با پسری بنام فرزاد آشنا شدم و گفتم من دنبال کسی هستم که کیر بزرگی داشته باشه و اونم خیلی از خودش و سکس هاش و تعریف کرد و خوب خوش قیافه هم نبود اما مثل خودم بدک نبود و ما تو مکان اون حوالی خیابون بریانک بود داخل خونه ای کلنگی و قدیمی که خیلی هم کوچیک و یک طبقه هم بیشتر نداشت و دواتاق تودر تو و توالتش هم گوشه حیاط بود و روی زمین روی موکت که یک ملافه پهن کرده بود و یک تلوزیون هم روی یک میز بود و دوتا بالش یا پشتی هم داخل اتاق بود خوب واسه سکس مناسب بود از سر کوچه که باهم اومدیم چند جا دوست و رفیق هاش سلام کردند و خنده ای هم که من فکر کردم نکنه دوستانش هم بیان و این بود که ته دلم ترس داشتم و خیلی پیشش بار اول نموندم ولی همون یکبار هم زود خواستم تموم کنه و موقعه کردن همش فکرم اون جابود که الان درباز میشه و دوستانش هم میرسن و باید به اون ها هم بدم و فقط یادم میاد که کرده بود تا ته داخلش و حال زیاد خوبی هم نداد و شاید برای دلشوره ام بود و شب که باهم چت کردیم وقتی بهش گفتم خندید و گفت مگه اینجا شهر هرت هست و گفت نمیخواسته دیگه باهم حرف بزنیم و حالا که دلیل عجله را گفتم خوب ترس رو باور میکنه و گفت باشه یکبار دیگه باهم اگر خواستی یکجای دیگه و اینبار انباری که نزدیک محله ما بود و در زیر یک مجتمع تجاری ودر طبقه منهای دو قرار داشت و ساعت دو بعدظهر بود و انبار که وارد شدم موبایلم خطش هم رفت و چون از قبل هماهنگ کرده بودم باهم نشستیم داخل انبار که مقداری که نزدیک یک ساعت هم با هم توی انباری که نوری از بیرون داخل نمیشد ویک لامپ کم نور هم کمی آنسوی ورودی نور بود و تا سقف پراز کارتن های اجناسی بود که بیشترشون لوازم برقی هم بود و انبار از آن دوستش بود و گفت که آخر هفته ها با خانواده اش میروند ویلاشون در شمال و بمن گفت اگر بخواهم میتونیم شب را همون جا بمونیم و یک تخت یکنفره قدیمی مدل فنری که روی آن من و اون نشسته بودیم و باهم شیشه میکشیدیم که سهم من تو کمتر از یک ساعت سه برابر اون بود و من کام های سنگین و اون خیلی معمولی میکشید و شاید بیست دقیقه هم رفت و از جایی که میدونست یک شیشه ویسکی که نصفش ویسکی بود با خودش آورد و دوسه استکان پر نوشید و بعد صدای ماشین بتون ریز هم که داشتند در پارکینگ بالاسرمون کار میکردند ویکی میرفت و بعدی جاشو میگرفت و اون مجتمع تازه ساخت بود و قسمت هایی ازش هنوز کارگران کارمیکردند و صداش آنقدر زیاد بود که میخواستی چیزی بگی که فرزاد بشنوه با صدای بلند میگفتم واونم هم مثل من و خوب لخت شدیم و فرزاد بمن گفت که امیر کونت خیلی گشاد هست و اگر میدونستم از دوستم میخواستم بیاد باهم بکنیم شاید حال میداد و منم چیزی نگفتم و بعد از لب و کمی هم خوردن گردن و نوک سینه های من که باعث حشری تر شدنم شده بود اون ایستاده بود ومن نشسته روی دوپا و براش محکم ساک میزدم و هردومون از اون لذت میبردیم و کمی هم اون موقع خوردن رو تخت نشست و با کونم و سوراخش هم بازی میکرد و هم با روغن چربش میکرد و بعد کاندوم گذاشت و راحت کرد تو و دوسه مدل کرد و ازم خواست که بیام روش بشینم و من هم روی کیرش نشستم و خودم بالا پایین میکردم و بعد اون منو تو بغلش گرفت و کمی لب تو لب بامن شد که خیلی حال میدادو صدای ماشین بتون برای دوسه دقیقه ای قطع شده بود و اونم آرووم و طوری که بشنوم درگوشم گفت امیر جونم میدونی تو خیلی پسر خوبی هستی و من دوست دارم و نمیخوام فکر کنی که برات دام گذاشتم و نقشه کشیدم تا دهنت رو بگام و هرکاری که برای لذت بیشترمون باشه برایت انجام میدهم اما من فکر کردم که یک کیر دومی هم اگر باشه وتوهمون موقع صدای ماشین بتون ریز دوباره کار کرد و فرزاد با صدای بلند تری شروع کرد به حرف زدن و ادامه داد که اگر یک کیر دومی که هم مطمئن باشه هم حال بده بهمون بهتر باشه و برای اینکه حال کنیم از دوستم خواستم که با اشاره دستم بیاد و بکنه تو و من خوب معنی حرفشو متوجه نمیشدم چون صدا مفهوم نبود که احساس کردم یک چیزی بدرکونم خورد و چون تو بغل فرزاد بودم نتونستم برگردم و تنها سرمو بسختی برگردوندم و دیر شده بود کیر ناصر با فشاری که تانصف داخل کونم شده بود و من از دردش یا درد هردو کیر با صدای بلندی آخ و اوی میگفتم و میخواستم که بکشه بیرون و اون اهمیتی به خواسته من نمیداد و من از درد وسوزش کیر دومی به گریه افتاده بودم و پیچ و تاب میخوردم و ناصر خودشو روی من آورد و حالا در حالی تلمبه میزد که درد کمتر شده بود و من بین آندو بودم و اول نمیخواستم ریخت فرزاد رو نگاه کنم ولی بمرور درد از بین رفته بود و فقط لذتی بود که من از هردوشون داشتم و نگاه به اون کردم نگاهمون بهم و حالی که میبردم از کیرهای اونا و این لذت خیلی وقت میشد تجربه نداشتم و لباشو نگاه کردم و لباشو رو لبهایم چسبوندم و حسابی لب تو لب شدیم و از گرما خیس عرق بودیم و ناصر کیرشو کشید بیرون و حالا من رو کیر ناصر نشستم و فرزاد بود که داشت تلمبه میزد و من لب تو لب با ناصر بودم و خیلی حال کردیم با هم و ناصر آبش داشت میومد کاندومش را کشید بیرون و فرزاد هم همینطور و ناصر با دستش کمی کیرشو تکون داد و آبش پاشید تو گردنم و کمی هم رو زبونم و دهنم و داشتم براش سرشو میخوردم که فرزاد هم اشاره کرد که آبش داره میاد و من زبونم بیرون دهنم ودهانم هم باز کرده بودم و سر کیرشو روی زبونم جلو و عقب میبرد که آبشو با فشار پاشید تو حلقم و منم تا قطره آخرشو مکیدم و حسابی با هردوکیر حال کرده بودم نمیدونم چرا بازم کیر میخواستم ولی ناصر دیگه باید میرفت چون منتظر بودند و خوب تنهایی هم فرزاد حال نمیداد و ...
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#164
Posted: 20 Sep 2012 10:21
گی بازی من و پسر عمه ام
سلام دوستان عزیز وخوبم میخوام براتون داستان گی بازی من وپسر عمه ام رو براتون تعریف کنم اما کسی که از گی بدش میاد نخونه ونه نظر بده چون حالم بد میشه از نظر هی کی گی نیستن یا گی رو دوست ندارن پس اگر گی هستی یا گی بازی رو دوست داری بخون .
من اسمم محمد که کلاس دوم دبستان بودم که بایکی از بچه های همسایمون داشتیم با هم ور میرفتیم با کیر همدیگه بازی میکردیم تو کون هم میزاشتیم تا چند ماه اینطور بود که بعد اونا رفتن مسافرت وانجا بار کردن حالا من موندم وتنهایی . من ادامه تحصیل میدادم که شنیدم یکی از بچه هاشون ترک تحصیل کرده ویکی از بچه هاشون هم داره درس میخونه اینو بتون نگفتم که من با دوتا داداشا داشتم ور ور میرفتم حالا بگذریم ازاین حرفا چون خیلی دورمون کرد از داستان اصلی .
وقتی خواستم برم دوم راهنمایی شوهر عمه ام تصادف کرد که تصادفش خیلی بد بود واسه همین بردنش تهران بهد از یه هفته دقیقا روز عید فطر خبر فوتش رو بهمون رسوندن دیگه بهتون بگم که شوهر عمه ام سه تا زن داشته که از هرکدوم زن هاش بچه داشته حالا بیخیال شوهر عمه ام وزنهاش
چون عمه ام غیر از بابام کسی رو نداشت تو شهرمون همه داداشاش شهرای بالان واسه همین مامانم به بابام میگه که بریم خونه ابجیت تنها نمونه ما هم میرفتیم که تو همین رفتنهایی که به خونه عمه داشتم خیلی خوش میگذشت با پسر عمه بزرگم ودختر کوچیکشون قایم باشک بازی میکردیم که من و پسر عمه ام باهم قایم میشدیم دخترعمع چشم میذاشت میرفتیم بیرون از خونه قایم میشدیم چون حیاطشون خیلی بزرگ بود واسه همبن اون طوری منو تنظیم میکرد که من جلوش باشم وخدش عقب میاستاد اصلا متوجه منظورش نبودم هی خودش رو میچسبوند به خودم هی تکون میخورد اصلا نمیدونستم چیکار میکرد فکر میکردم قواعد بازیش اینطور بود من هم چیزی نمیگفتم تا اینکه دو تا دختر عمه هام و یدونه پسر دومی زن شوهر عمه ام و پسر عموم که از شیراز اومده بودن وهمه کوچیک بودن جز خودش که هجده نورده سالی داشت گفت بیاین تقسیمتون کنم که من وخودش با هم افتادیم دخترا باهم و دوتا پسرا دیگه هم باهم بگم ها که من خوشکل و تپل بودم هرکی از راه میرسید دوست داشت منو بکنه اونم گفت پسرا زیر پتو بیان هر کدوم خودش وگروهش ودخترا چشم بزارن دخترا اگه کسی رو تشخیص دادن زیر پتو اون گروه چشم بزاره یه چند بار این کار کردیم که نوبت گروهمون شد رفتیم چشم گزاشتیم که هی خودش چسبوند بهم هی تکون خورد من هم چیزی نگفتم تا این که رفتیم زیر پتو طوری تنظیممون کرد که من جولش بودم بعد از اینکه تنظیممون کرد همه مون ساکت بودیم که یدفه حس کردم یه انگشت داخل شلوارم شد ورفت تو کونم گفتم لابد اشتباهی خواسته کاری کنه رفت تو کونم .
بعد از اون چند بار رفتیم خونه عمه ام که یه یه فیلم سکسی به من نشون داد و با کیرم بازی میکرد فیلم سکسی هم یه بچه بود که داشت مادرش رو میکرد که گفت بریم تو دستشویی من هم رفتم دستشویی شون اونور حیاط بود که اگه کسی میومد ما رو نمیدید خلاصه رفتیم داخل خودش کیرش رو در اورد لالمصب عجب کیری داشت که بدفه بهم گفت برگرد من هم برگشتم یدفه کیرش ر وداد داخل که درد شدیدی بهم وارد شد داشتم گریه میکردم گفت یه چند تا بشین پاشو برو درد خوب میشه من هم این کارو کردم راست گفته بود دردم کمتر شد ولی شب خوبی بود اون شب که بعد از اون شب چند هفته گذشت که نرفتیم خونه عمه ام من هم داشتم به اون فکر میکردم که بابام گفت امشب میخوایم یریم خونه عمه ات من هم خوشحال شدم رفتیم اون هم یه فیلم سکسی جدید اورده بود که گفت بریم دستشویی بهش گفتم اصلا این کارو نمیکنم یه چند بار این کارا رو میکردیم که خواهرش هم بر اثر تصادف فوت کرد.
چهلم که شد به پسر عمه ام که بیست ویک سالش بود گفتن برو از اون خونه دومیه نون بیار که بهم گفت میای بریم با هام گفتم اره میرم خونه خالی ضرری نداره دیگه عاشق پسر عمه ام بودم وقتی میخواستم جلق بزنم همش فکرش بودم که رفتیم خونه دومیه نون بردیم اون هم پشت دیوار منو برد گذاشت لای کونم دردم نگرفت که آبش اومد رفت دستشویی که خودش رو بشوره بهش گفتم کیرم رو میخوری گفت نه اونم گفت تو نمیخوای بخوری بهش گفتم اصلا. دیگه اون رفت سر کار تا وقتی که دهم ماه محرم شد که خونه عموم تو یه روستایی بودن که خونه عمو دومی هم اونجا بود بودن نذری داشتن شب که که شد نزری رو دادیم یه مردم که پسرا داشتن ظرفا رو جمع میکردن که در خونه عموی دومی باز بود اون هم رفت دستشویی که من رفتم دنبالش بهش گفتم من داخلم بیا داخل او ن هم رفت دستشویی اومد داخل گفت چی میخوای بهش گفتم کیرت رو در بیار میخوام ببینش دلم واسش تنگ شده گفت میخوام برم بیرون کارم دارن بهش گفتم برو کیرت رو بشور میخوام بخورمش گفت راست میگی؟ بهش گفتم دروغم چیه اون هم این کارو کرد کیرش رو شست من هم برای اولین بار داشتم واسه کسی ساک میزدم ولی انقدر خوش گذشت
اون شب که اون هم گذاشت تو کونم من هم خیلی خوشم اومد آبش امد رفت حموم که صاحب خونه اومد گفت که پیشته بهش گفتم محمد راستی اسم پسر عمه ام هم محمد که عاشق پسر عمه ام هستم تا الان گفت داره چیکار میکنه گفتم حمومه داره دوش میگره گفت خو اون هم رفت من رفتم حموم که بدنش که کاملا لخت بود رو دیدم انقدر حشری شده بودم که بهش گفتم بزار پستونات رو بخورم اون نذاشت گفت بدم میاد لا مصب عجب هیکل خوش اندامی و حشری داست من هم رفتم بیرون .
بعد از یه مدته دقیقا روز دوم عید فطر 90 بود که خانوادم رفتن عید دیدنی واسه پدر بزرگم که منو خواهرم موندیم تو خونه که گفت من بعد از ظهری میرم جایی کار دارم با دوستام من هم فرصت رو غنیمت شمردم بهش گفتم خونمون خالیه گفت حتما میام بعد آبجیم بعد از یه ساعت گفت دیگه قرارم کنسل شد انقدر ناراحت شدم که داشتم می پوکیدم بهش زنگ زدم گفتم آبجیم دیگه نمیره گفت بزار واسه یه روز دیگه که ساعت دو بهم زنگ زد گفت خونه دومیه خالیه میای بهش گفتم آره میام گفت پس نیم ساعت دیگه سر کوچه باش بهش گفتم باشه من هم رفتم دستشوییی خودم رو تمییز کردم لباسام رو پوشیدم رفتم سر کوچه که اون با ماشینش اومد دنبالم رفتیم خونه دومیه وای بهم گفت لخت شو من هم زود خودم لخت کردم دیدم خودش یه زیر پیراهنی به تنشه بهش گفتم اونم هم در بیار گفت باشه گفت خودت رو برو بشور میدونی من من بدم میاد از کونی که کثیف باشه من بهش گفتم باشه دیگه سوراخ کونم رو حتی اگه یه لوله پولیکا میذاشتی میرفت داخل از بس که باز شه بود چون واقعا حشری شده بودم بهش گفتم بزار اول کیرت رو بخورم کیرش رو گذاشتم تو دهنم واقعا با دفعه اولی فرق میکرد اصلا گرم گرم بود واسه همین واسش یه دو دقیقیه ساک زدم رفتم سراغ گردنش لباش رو خوردم رسیدم به پستوناش لبم رو گذاشتم روشون گفت نه بدم میاد من هم دست برداشتم اون رفت یه کاندوم بیاره بزاره سر کیرش رفت اورد گذاشت بعد بهم گفت بیا اول بشین سرکیرم من هم رفتم سر کیرش نشستم بعد گفت قمبل کن بهش گقتم برو کرم بیار اون هم رفت کرم بیاره سوراخ کونم رو کرم مالوند من هم کیرش رو کرم مالوندم بعد هفتی خوابیدم اون هم کیرش رو فقط گذاشت رفت تا ته توکونم نه جیغی نه صدایی ولی خودش چند بار که تلنبه زد یه مه صداش در اومد من هم واسه اینکه حشری بشم وحشری بشه صدا در میاوردم بعد بهش گفتم کاندوم گذاشتی چیزی حس میکنی به کرت چسبیده گفت اره خیلی بده بهش گفتم دربیار کیرتو گفت چرا بهش گفتم من دوست ندارم با کاندوم منو بکنی اون هم کاندوم رو در اورد کیرش ر وگذاشت داخل واااااااااااااااااااااااااااااااااااای چه حسی دارم تا الان نو جودمه اون گرمای کیرش انقدر تنلبه زد که گفت آبم داره میاد من هم حشرس شده بودم حشرم آمپرش زده بالا بهش گفتم بربز داخل اون هم ربخت داخل عـــــــــــــــجــــــــــــــــــب گرمایی داشت آب کیرش واقعا خوش اومد بعد منو رسوند خونمون یه لب ازش گرفتم خداحافظی کردیم با هم. بعد از یه ماه اومده بود خونه از سر کار مریض بود ما اونجا بودیم تابستون بود فکر میکنم دقیق یادم نیست که رفت حموم دوشی گرف اومد تو اتاق پذیرایی تنها بودم داشتم با کانالا ور میرفتم یه پتو هم دستش بود گرفت خوابید پتو رو خودش کشید من هم بهش نزدیک شدم وبا کیرش ور رفتم چون واقعا من عاشق پسر عمه ام هست اون هم چیزی نگفت که یدفعه کیرش رو در اورد بهم گفت بخورش من هم از خدام بود اونقدر ساک زدم واسش که خواست آبش بربزه که یدفعه بابام صدام کرد میخوایم بربم بهش گفتم اومدم یه بوس ازش گرفتم رفتیم که بعد از یه مدتی رفت کربلا وابن کارا رو ترک کرد من موندم و عاشق همیشگی پسر عمه هم اون هم از نصف داستان ازدواج کرده بود ولی با ابنکه زنش داشت باهم اینکارا رو میکردیم اون الان یه بچه داره
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 61
#165
Posted: 21 Sep 2012 15:47
خوابیدن زیر کیر
سلام من محسنم و 17 سالمه این خاطره ای که براتون میخام تعریف کنم واسه 3ماه پیشه وقتی که عروسی پسر داییم محمد بود و ما واسه عروسی تو شهر دیگه رفتیم اونجا شب رسیدیم به اون شهر وقتی رفتیم خونشون پسر خاله ی پسر داییم هم تازه رسیده بودن خونشون کمی کوچیک بود و واسه خوابیدن جا نبود و من و داییم و پسر خاله ی پسر داییم (فرزاد) مجبور شدیم بریم خونه ی دایی کوچیکم که مسافرت ضروری براشون پیش اومده بود و کلیدای خونشون دست داییم بود رفتیم واسه خواب اونجا . فرزاد 5سال ازم بزرگتر بود و خوشگلم بود شب کنار هم خوابیدیم صب ساعت 5سرویس داییم میومد و باید میرفت شرکت که صبح رفتنی کلیداشو گذاشتو بود بالا سرمون ساعت 5:15بود که یهو یه دستی رف تو شورتم و کونمو مالش داد و فشار داد از خواب بلند شدم دیدم فرزاد دستشو کرده تو شورتم داره مالشم میده دید بلند شدم دستشو برد بیرون بعد گفت داییت رفته شرکت کلیدا رو گذاشته اینجا فهمیدم که میخاد با هاش حال کنم من چیزی نگفتم بعد خودش بهم گفت حالم بده گفتم چرا گفت دلم یه سوراخ میخاد بگام بعد گفت میخایی لا پایی حال کنیم منم تو فیلما زیاد دیده بودم زنه بیشتر از مرده حال میکنه گفتم باشه خودش لباسامو در اورد گفت میخایی ساک بزنی گفتم باشه 5دقیقه براش ساک زدم داشت از حال میرفت بعد دستاشو با آب دهنش لیز کرد کشید لا پاهام و لاپام لیز شد خوابیدم زمین پشت به رو اونم دستاشو گذاشت زمین کمرشم نزدیک کرد به کمرم3 4 دقیقه لا پایی کرد خیلی حال میداد/2روز قبلش همه ی موهای بدنمو زده بودم کونم سفید سفید بود. طاقت نیاورد یهو نوکشو گذاشت دم کونم یه فشار کوچولو داد یهو احساس کردم جر خوردم از زیرش بلند شدم گفتم چیکار میکنی به زور بغلم کرد گفت طاقت ندارم سختیش نوکش بود اولش یه کم درد داره ولی بعد عادت میکنی به زور راضیم کرد بازم همون طوری خوابیدم تا نصفه کیرشو میکرد فک کردم تا ته کرده دستمو بردم پشتام دیدم نصفش بیرونه از شدت درد و حال داشتم داد میزدم کمکم دردش رفت حالش موند گفتم بخواب بشینم روش اونم خوابید منم نشستم رو کیرش صورتم به طرفش بود بعد تا ته نشتم رفت تو کونم خوابیدم رو سینش از همدیگه لب میگرفتیم زبونمو میخورد وایییییییی عجب حالی داد بعد بهش گفتم خسته شدم 4دستو پام کرد از پشت تلمبه میزد تو کونم همچین محکم میزد که صدای شالاپ شولوپش خونرو پر کرده بود داشتم از هوش میرفتم که زیر کمرم یه بالش گذاشت دو باره لیزش کرد با زم 10 دق حسابی گایید آخر سر کونم به اندازه سر یه لیوان گشاد شده بود آبشم ریخت رو لپهای کونم با سیلی میزد از روش بعد که آبش اومد رفتیم خودمونو پاک کردیم دیگه صبح شده بود رفتیم پیش فامیلامون تو عروسی بازم دنباله یه فرصتم که ببینمش و حسابی زیرش بخوابم نمی دونین که چه حالی میده>>>>>>>>!!!!!!!!!خودش بهم میگفت واقعا با این که اولین بارم بود کونی خوبی هستم .
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
ارسالها: 2517
#166
Posted: 26 Sep 2012 10:33
اولین کون دادن به پسر عمه
سالها پسرعمم بالاپایی زدن به من ابشو میاورد.فانتزی من اون زمان این بود که خودموبه خواب بزنم وشبایی که اون خونه ما بود یا من خونه اونا بعد از رفتن توجا کم کم دستشو می آورد زیرپتو وبا حوصله میکرد توشرتم اول با کیرم بازی میکرد منم مثلا خواب بودم ولی شدیدا لذت میبردم کمی که میگذشت دستشو ازجلو وزیر خایه هام میبرد به پشتم میرسون اوایل مقاومت میکردم ولی بعدا که دیدم حال میده میذاشتم پیشروی کنه اونم حسابی حوصله به خرج میداد واصلا ریسک نمیکرد که زیاده خواهی کنه باورتون نمیشه حدود سه سال از سوم راهنمایی تا دوم دبیرستان فقط درهمین سطح بود تا اینکه یه شب پیشنهاد داد مشروب بخوریم سرشب باهم رفتیم از یه جا عرق گرفتیم اوردیم با مزه وخرت وپرت خوردیم وخوابیدیم من بودم و اون ویکی از دوستاش و داداشم به ترتیب توی اتاق خوابیدیم اون اول من به موازاتش بعد دوستش وبعدم داداشم. کمی که گذشت دیدم پتو داره تکون میخوره من که برای این لحظه ثانیه شماری میکردم کونمو کمی عقب دادم دستشومالید روی کونم منم تپل وخوش هیکل بودم وکون کم مویی داشتم خلاصه اولین باری بود که بی مقدمه سراغ کونم رفت یه کم که مالید دستشو دادتوی شرتم ضربان قلبم بالا رفت و دهنم خشک شد خجالت میکشیدم اما دوست داشتم امشب به بهانه اینکه مستیم وچیزی حالیمون نمیشه کمی خط قرمزا رو رد کنم با سوراخم وررفت بعد حدود سی ثانیه هیچ حرکتی درکارنبود خودشوکه بهم نزدیک کرد فهمیدم تواین مدت لخت شده بود حالا سرکیر گرمش روشورتم ومقابل سوراخم بود دوست داشتم هرچه زودتر کیرشو میدادلای پام باحوصله شرتمو تا نصفه دادپایین یه شورت قرمز ازجنس مایو اسلیپ وفوق العاده محرک سرکیرشو تف زد واروم لای پام گذاشت خودشو چسبوند به پشتم منم کمی قنبل کردم تا راحت تر همه کیرشو احساس کنم کمی.لاپایی زد دوباره سرکیرشو گذاشت دم کونم یه کم که فشارداد خودمو جمع کردم ترسید دوباره شروع به نوازش کرد میگفت پاشوبریم حموم منم خودمو به خواب زده بودم وجوابشو ندادم یه باردیگه سعی کرد بکنه توکونم ریتم نفسای هردومون عوض شده بود وضربان قلبمون بالا رفته بود ولی همه چیز درسکوت کامل انجام میشد تا مبادا دونفردیگه بفهمند ازدادشم مطمین بودم خوابه ساعت یه رب به دو بامداد بود ولی فک کنم دوست پسرعمم هنوز بیداربود به هرحال اینقد شهوتی شده بودم که برعم اهمیت نداشت خلاصه پسرعمه باکلی تلاش والبته کمک من تونست برای اولین بعر معامله شو بفرسته تو یه سوزش عجیب باعث شد سریع کونمو جمع کنم خودشم فهمید که زیاده روی کرده اما چون پوزیشنمو عوض نکردم وشورتم هنوز پایین بود فهمید بدم نمیاد کار ادامه پیدا کنه برای اینکه صدای نفسام نفر کناریمو که پشتش به من بودرو بیدارنکنه سرمو کردم زیرپتو یه باردیگه پسرعمم سرکیرشو تف زد این با ماهیچه هامو ریلکس کردم بایه فشار کونم همه کیرشو دربرگرفت احساس پی پی کردن داشتم همونجوریکه کمرشوفشارمیداد به کونم صدای نفساش عوض شد وکونم گرم شو ابشو ریخت تو وکیرشو کشیدبیرون بوی منی درفضا پیچید خیلی ماجرابهم حال داد دوست داشتم یه کم طولانی تر میشد چرخیدم به سمت پسرعمم شرتمو بالا کشیدم ولی شلوارمو نه درحالی که پسرعمه هه آبش اومده بود من دراوج لذت رها شده بودم قضیه هنوز تموم نشده بود حالا خداخدا میکردم دوست پسرعمه ازقضیه باخبرشده باشه حدسم درست بود درادامه اتفاقاتی افتاد که از اصل ماجرا جالب تربود دریک اپیزود دیگه ماجرای نیمه دوم شب رو با جزییاتش براتون میگم این یه داستان واقعیست نه خیالپردازی و فانتزی نظرات شما منو درنوشتن نیمه دوم شب تشویق میکنه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#167
Posted: 28 Sep 2012 09:24
کردن پسر عاشق موتور
این داستانی که براتون می نویسم مربوط به چندسال پیشه من(حمید)که اون موقع تازه 20سالم شده بودعلاقه زیادی به کردن پسرهاداشتم البته بایدبگم دوستان من هم که ارتباط زیادی باهاشون داشتم مثل من بودندیه روزتابستونی گرم محمد(ازدوستان بچه بازم)اومدسراغم داستان کردن یکی ازبچه محلها(فرید)روبه من گفت وگفت عاشق موتوره اگه بخوای چون توموتورداری میتونم برات ردیفش کنم من هم قبول کردم وقرارشدمحمدمخ فریدروبزنه واونو بفرسته سراغم
دوسه روزی گذشت یه روزجمعه که تنها تو خونه بودم صدای زنگ درو شنیدم رفتم دم در دیدم فریده بی اختیار دیدم کیرم بلندشد (اینوبگم فریدخیلی خوشکله )دستم بردم توجیب و کیرم به هرصورتی بودگرفتم که تابلو نشه بعدگفتم به آقا فریدازاین طرفا فریدگفت به محمدگفتم می خوام موتورسواری یاد بگیرم بهم گفت بیام سراغت من هم که دیگه دل تودلم نبودباخودم گفتم بهترین موقعیته که کسی که مدتهاست دنبالش بودم وبکنم بعدبهش گفتم خوب بیاداخل حیاط کسی خونه نیست موتوروسوارشوببینم درچه حدی بلدی برونی اونم بدون معطلی قبول کردواومدتوحیاط دیگه کیرم بادست هم قابل کنترل نبودوقتی اومدمستقیم رفت سراغ موتوروسوارش شدالبته بصورت خاموش گفتم می تونی برونی گفت نه زیادموتورروتوی حیاطروشن کردم گفتم حالایواش یواش حرکت کن ببینم چقدربلدی کلاج وگرفت وموتورروگذاشت تودنده تاخواست حرکت کنه موتورخاموش شدگفتم فایده نداره بایداول خودم بشینم پشت سرت که راهنمایت کنم اونم قبول کردموتوردوباره روشن کردم اول اون سوارشدومن هم پشتش سوارشدم ودرحالی که دیگه کیرم کلی بادکرده بودزدم به بیخیالی وازپشت درحالی که راهنماییش میکردم کیرم چسبوندم پشتش وای که چه حالی شده بودم اوهم به محض سوارشدن من متوجه شدکه کیرم بلندشده دیدم انگاربدش نیومده چون همش کونش ومیدادعقب خلاصه یه دو سه دوری توحیاط زدیم وبعدگفتم کافیه هرچی فریداصرارکردگفتم بقیش میره برایه موقع دیگه خلاصه پیاده شدیم من اصلاحواسم به کیرشق شدم نبودکه دیدم فریددست زدروش وگفت این چرابادکرده یه لحظه سرخ شدم ولی خودم جمع کردم گفتم بعضی مواقع بیجهت بلند میشه بهش گفتم بریم داخل خونه کسی پیشم نیست گفت بایدبرم خونه وقتی بهش اصرارکردم قبول کرداومدتو یه شربت آوردم باهم خوردیم ومن ماهواره روروشن کردم بهش گفتم چه فیلمی دوست داری گفت هرچی باشه گفتم خوب حالاکه مشکلی نیست بریم اسپایس ببینیم رفتیم رواسپایس ازقضافیلم بکن بکن مردبامردرونشون میدادیه دفعه فریدجاخوردوگفت این دیگه چیه بزن یه فیلم درست حسابی ببینیم گفتم ازاین فیلم بهترهم مگه هست خلاصه اون هم داشت خوشش میومد یه لحظه دیدم کیرش بلندشده گفتم این چرابادکرده خجالت کشیدگفتم بهتره سریعتربرم سراصل مطلب گفتم دستم بردم روی رونش وگفتم یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفت نه راحت باش گفتم حقیقتش طالب شدم یه حالی باهات بکنم آخه خیلی خوشکلی کسی هم که نیست قول میدم بین خودمون بمونه اولش قبول نمیکردولی بهرزحمتی بودراضی شدولی گفت نبایدبکنی داخل گفتم باشه خلاصه توی یه چشم بهم زدن لختش کردم وای که چه بدنی وچه کونی داشت آب ازکیرهرکسی بادیدن این صحنه راه میفتاد بعدشلوارخودمودرآوردم وبهش گفتم بیاشرتمو دربیاراونم اومدوشرتمو کشیدپایین وکیرشق شدم تودستش گرفت گفتم حالاکه نمیذاری بکنم داخلت بایدبرام ساک بزنی باهزارزحمت قبول کرداول طوری وانمودمیکردکه اصلابلدنیست ولی وقتی شروع کردبه لیس زدن کیرم دیدم خیلی حرف ای اینکارو میکنه من هم برای اینکه بیکارنباشم آبدهنم زدم به انگشتم وباسوراخ کونش بازی میکردم که یه لحظه دیدم انگشتم رفت توکونش وفریدهم هیچ عکس العملی نشون ندادخلاصه طوری باسوراخش بازی کردم که دیدم سه تاانگشتام هم باهم میرن داخل گفتم پس حتما کیرم میره تو ؛کیرم ازتودهنش درآوردم گفتم بسه دیگه می خوام بمالونمش پشتت گفت باشه ولی نکونی توم گفتم پشت کن یه کاریش میکنم پشتش روکرد دیدم ازبس باانگشت توش کرده بودم گشادشده یه کم آب دهنم زدم روکیرم اول مالوندم درش بعدسرش روگذاشتم درسوراخش یواش یواش فشاردادم دیدم خودش وخواست بکشه جلو محکم کشیدمش عقب وچسبیدم بهش وگفتم فریدجون کجامیدونی من چقدرانتظاراین لحظه روکشیدم پسرخوبی باش ویگم تحمل کن اوهم که دیدراهی نداره گفت باشه فقط یواش خیلی دردداره کیرم دوباره گذاشتم تو دهن فریدکه با آب دهنش خوب خیسش بکنه از دهنش دراوردم گذاشتم درکونش دوسه بارعقب وجلو کردم تو یه لحظه تا ته کردم توکونش که یه دفعه جیقش دراومد دست گذاشتم جلوی دهنش و شروع کردم به تلمبه زدن بعد از چند لحظه دیدم اروم شده دستمو برداشتم دیدم داره اونم حال میکنه بهش گفتم آبم داره میادچیکارکنم گفت بریزش داخلم بعد از چند دقیقه آبم اومد و من هم کامل توش خالیش کردم بعدمحکم تو بغلم گرفتمش و به خاطرحالی که بهم داده بود تشکرکردم
از اون به بعدهرموقع توکف بودم فریدمنجی من میشدالان که فرید22سالشه هنوزباهم ارتباط داریم ؛تادرودی دیگروخاطره ای دیگربدرود
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 153
#168
Posted: 28 Sep 2012 21:01
این داستان کاملا واقعی است.
(اسم ها غیر واقعی است)
همیشه فکر میکردم که میتونم جلوی وابسته شدن خودمو به دیگرون بگیرم، همیشه تو رابطه هایی که داشتم کل وابستگی و ارتباطم با پارتنرم تو طول زمان حضورم پیش اون بود، تا حالا پیش نیومده بود بعد از رابطم به کسی که باهاش سکس کردم فکر کنم و درگیرش بشم راستش هیچ کدومشون این پتانسیل رو تو ایجاد این حس برای من نداشتن، تا داستان رسید به 7 مهر ماه قرارم با پارسا و ...
خدایا این واژه ها چقــــــــــــدر کم میارن برای توصیفش، چقدر نازنین بود، از خودم و پارسا بگم، من 21 سالمه 183 قدم و 70 وزنم، پارسا تقریبا هم قدم بود و از من تو پرتر و متناسب تر، 20 سالش بود پارسا ، برای منی که خیلی مغرور بودم و خودم دست بالا میگرفتم(که البته اخلاق بدیه میدونم) با دیدن پارسا باورتون نمیشه، پاهام لرزید، تنم لرزید، پیش خودم گفتم نیما ببین چیکار کرد باهات، تا رسیدن به مکان چند بار دزدکی به چهرش نیگاه میکردم و هر دفعه همون حالت، خودمو باخته بودم در مقابلش، رفتیم تو خونه و من هیچ حرفی نزدم و پارسا پیش قدم شد و رفتیم تو بغل هم، لذیذ ترین بغل عمرم بود، تاحالا از لب گرفتن و لیسیدن لب و گردن کسی اینقدر لذت نبرده بودم، بخدا نمیتونم بگم، نفسم بند اومده بود و نفس نفس میزدم موقعه لب گرفتن، پارسا چشاش بسته بود، حالا نمیخوام زیاد داستان و کش بدم، مثل همه سکسا بود من گفته بودم که وی هستم ولی کلا بی شدم واسه پارسا ، اصلا کیرم راست نشد بخاطر اون حس اولم، جدا خوش سکس بود خیلی لذت بردم.
حسی که به پارسا پیدا کردم هیچ حس سکسی ای نبود، یه حس عجیب که تاحالا تجربه نکرده بودم، خیلی قشنگ بود، خیلی خیلی قشنگ و رویایی، دوس داشتم بشینم و 1 ساعت فقط بهش نیگاه کنم بدون هیچ کلامی، فقط نیگاهش کنم، وقتی که خداحافظی کردیم، اون چشم تو چشم شدنمون...
فقط یه چیز از خدا میخوام... یه بار دیگه ببینمش
ویرایش شده توسط: Dicklover
ارسالها: 2517
#169
Posted: 1 Oct 2012 11:00
کونکونک با وحید پسر همسایه
خاطره من زیاد سکسی نیست فقط برای این نوشتم که از حال و هوای این داستانای دروغ بیرون بیاید
میخوام خاطره چند سال پیشمو تعریف کنم.
10-11 سالم بود. خونمون توی یک مجتمع بود که حدود 20-30تا اپارتمان داشت.هر اپارتمان هم 16تا واحد داشت.اون موقع کل تفریح ما فوتبال بود و کارت بازی(همون کارت بازی که باید بزنی روی کارتا برگرده)بچه های همسن و سال من کلا 10نفر میشدن.
من اونموقع فقط چند تا عکس سکسی توی گوشی داداشم دیده بودم.ولی خوب میدونین که صحبت از سکس و اینجور چیزا همیشه یکی از بحث های داغ بین پسرا هست و من هم جدا از ای مسئله نبودم و توی بحث های سکسی-فرهنگی!! شرکت میکردم و هربار چیزهای بیشتری یاد گرفتم.همه رفیقا با هم جور بودیم.درسته از سکس صحبت میکردم ولی حتی همدیگرو انگول هم نکرده بودیم.(البته من تا اون موقع چیزی از انگول نمیدونستم و اینو در مقطع راهنمایی یاد گرفتم)یکروز که کنار یکی از اپارتمانا نشسته بودیم داشتیم کارت بازی میکردیم یکی از بچه ها گفت این وحید که خونش فلان واحد هستش کونیه ها ! همه اول تعجب کردیم که چرا یکدفعه اینو گفت و بعدش خندیدیم چون فکر میکردیم که داره دروغ میگه.اونم دید کسی حرفشو باور نمیکنه دیگه چیزی نگفت.
نیم ساعتی بازی کردیم.بعدش منو یکی از دوستام به اسمه رضا با همون کسی که گفت این وحیده کونیه راه افتادیم بریم خونه. تو راه ازش پرسیدم از کجا میدونی که این وحید کوندس؟(راستی بگم وحید یکم چاق بود و طبیعتا کونش هم یکم گنده بود)و اونم گفت که من خودم دیروز که رفتم خونشون بهم کون داد.
رضا گفت که بیا بریم ما هم بکنیم.من دوست نداشتم ولی خب راضی شدم.
همون موقع برگشتیم رفتیم در خونشون بهش گفتیم که ما فردا میایم خونتون که بشنیم فوتبال بزنیم.(کامپیوتری)گفت باشه
فردا صبحش ما رفتیم در خونشون با شلوارک بود!!!
رفتیم تو خونشون کسی نبود خودش تنها بود.همون دم در روی جا کفشی یک بسته کارت بود که همون اول که داشتیم میرفتیم تو ورش داشتم گذاشتم تو جیبم.
نشستیم به بازی کردن. یک دسته بیشتر نداشت.اول رضا رفت پایه کامپیوتر به بازی کردن.
منم سریع شلوارم تا زیر خایه کشیدم پایین.شلوارک اونم با شرتش کشیدم پایین کیرمو گذاشتم در کونش بدون اینکه زور بخوام بزنم کردم تو!! بس که گشاد بود. خلاصه دو سه تا تلمبه زدم اب که چه عرض کنم 4-5 قطره از سر کیرم لیز خورد اومد پایین!! با دستمال پاک کردم شلوارمو کشیدم بالا رفتم نشستم پایه کامپیوتر به بازی کردن.رضا هم پاشد رفت کارشو کرد ولی ماله اون یکم بیشتر طول کشید چون رضا 2-3 سال از من بزرگتر بود.
بعدش هم پاشدیم اومدیم بیرون.3 ماه بعدش هم وحید خونشون رو عوض کردن.
ولی تو این سه ماه نشد اینو بکنیم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#170
Posted: 1 Oct 2012 11:03
گاییدن سامان زلزله
اسم من امین هست و دوستی دارم بنام هادی که هردومون تا دلتون بخواد کون کردیم از دختر بگیر تا پسرای گی واین ماجرا هم که براتون میگم کون کردن منو هادی است با پسری دوسه سال بیشتر از خودمون بنام سامان .
معمولا یا من یا هادی نفری روپیدا میکردیم آمار اون رو بهم میرسوندیم و اگر میشد هردومون تک به تک میکردیم و گاهی هم خوب طرف خوشش نمیامد و اصراری بر آن نبود و یکشب من و هادی در حین مسافرکشی خوردیم به یکی که دربستی میخواست و هادی گفت این مسافر نیست همراه من هست و سامان سوار شد و کمی که هادی رانندگی کرده بود متوجه شدیم طرف رو فضاست و کم کم بین حرفها که فهمیدیم طرف جایی بوده شیشه میکشیدن الانم رو فضا برای خودش داره سیر میکنه سیگار پشت سیگار میکشید طوری که من و هادی یکی ازش گرفتیم و هادی پرسید پس چرا این موقع شب زدی بیرون مگه سکس نداشتین سامان گفت نه من با این جماعت نمیتونم سکس کنم اونا کس بازن ولی من همجنسگرا هستم باگفتن این حرف مادوتا نگاهی بهم کردیم ومن پرسیدم یعنی این که با جنس خودتون حال میکنید و فاعل یا مفعول ؟ سامان گفت تواین حال فقط مفعول هستم و اگر عادی باشم فاعل و هادی کمی جلوتر درست زیر ساختمان خونه مجردی خودمون توقف کرد و سامان گفت پس چرا وایسادی ؟ هادی برگشت گفت اینجا مکان مجردی مادوتاست خودمونم فقط کون باز هستیم الانم تو رو فضایی من این دوستم میخواهیم باتو فضانورد بشیم میتونیم سوار سفینت بشیم و گفت هردو باهم اینبار من گفتم نمیتونی که تک تک .گفت باشه ولی اگر تونستم چی ؟ آرام راه پله را تا طبقه سوم رفتیم تو تاریکی و در روباز کردم و بعد از ورود به واحد و بستن در تو اتاق نشیمن رو کاناپه لخت شدیم و همونجا روی کاناپه اول برای هادی ودوم برای من کیرامون رو ساک زد و حسابی حال داد و هادی بعد از چرب کردن کرد تو کمی کرده بود که منم گذاشته بودم دهنش و جلو و عقب میبردم و هادی کشید بیرون و گفت پسر این سفینه کیر هردومون رو میتونه باهم سوار کنه و کیر من که از هادی بلند تر بود بعداز بیشتر چرب کردن و نشستن روی کیرم و تا ته داخل کونش رفت و دوسه بار بالا وپایین کرد و اینبار هادی اونو روبه جلو هل داد و من توبغلم گرفتم محکم و هادی سرکیرشو فشاری داد و کیرش تا نصف داخل کون سامان شد وای کونش کیپ شده بود و سامان هم از درد مثل مرغ سرکنده بال بال میزد و هادی هم با نامردی تمام سعی میکرد همه کیرشو تو بکنه و سامان گریه میکرداز درد بخودش میپیچید و منم حال میکردم و هادی هم کم کم راه کیرش باز تر شد و سامان هم گریه نمیکرد و یا کاناپه رو یا منو بازو و دستانمو گاهی تو دستش فشار میداد و چند بار که هادی در آورد کیرشو که کمی چرب کنه اون میگفت بکن توش دیگه و حسابی حال میکرد تا اینکه نفری دوبار آبمون اومد منکه بار اول کیرم توکونش بود وبار دوم ریختم روبدنش و هادی هم بار آخر ریخت تودهنش و یکبار دیگر هم همونشب نزدیک روشن شدن هوا بود که دوباره کردیمش و نزدیک آمدن آبمون کردیم تو دهانش و آنقدر من وهادی ازکون و دهانش گاییدیم که چند بار عق زده بود و آبمون رو تو صورتش و دهنش پاشیدیم و خودش موقع رفتن کیرامون رو ازروی شلوار بادستش مالید و گفت کاش هرشب میشد که باهاتون باشم و نزدیک روشن شدن هوا بود و ما برگشتیم واون بایک ماشین دیگری رفت .
پایان .
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash