ارسالها: 2517
#171
Posted: 3 Oct 2012 10:03
کون دادن به سجاد
سلام امیدوارم از داستان لذت ببرید.ما از قدیم یه دوستی داشتیم به نام سید سجاد اون در ظاهر آدم بدی نیست اون هر چند وقت یه بار میومد خونمون همدیگرو میبوسیدیم اون همیشه اول زیر گلومو میبوسید تا من حشری بشم همیشه هم در مورد سکس بامن صحبت میکرد این دفعات آخر خیلی بهم نزدیک شده بود یه روز بهم زنگ زد گفت آب دستته بزار زمین بیا خونمون من اولین بار بود داشتم به خونه ی اون میرفتم من روحم از این داستان باخبر نبود منه از همه جا بی خبر رفتم خونشون تا رفتم مثل قبل روبوسی کردیم اما اینبار روبوسیمون دو دقیقه طول کشید اون داشت زیر گردنمو میخورد منم داشتم تحریک میشدم که خودمو کشیدم کنار بعد رفتیم نشستیم ناگفته نماند اون هم زن داره هم بچه.منم 16سالمه وکون سفید و آسی دارم بعد از یک ساعت ناهار خوردیم بعد ناهار اون یه متکا با یه پتو آورد من تعجب کردم گفتم شما استراحت نمیکنی لبخند زدو گفت همین کافیه.بعد از کشو یه فیلم برداشت که نیمه سکس بود یکم توش سکس داشت اون فیلمو زدو اومد دراز کشید پتورو کشید رومون بعد فیلم به جای حساس رسید دیدم دستش رو رون پامه منم اعتنا نکردم بعد دیدم دستش گذاشت تو شلوارم و داره با رونم ور میره یکم خودمو عقب کشیدم ولی باز اومد جلوتر دیگه دستش کاملا تو شورتم بود منم از هوس داشتم میترکیدم دیگه خودمو عقب نکشیدم اینبار جلوتر اومدم بعد گفت تو دست نمیزنی منم از خدا خاسته دستمو کردم تو شورتش چه کیری داغ داغ چشماشو بسته بود تو این دنیا نبود بهم گفت میای بریم دوش بگیریم من گفتم حوله ندارم گفت بیا من دارم من یکم میترسیدم.رفتم تو فقط شورت پامون بود بعده دو دقیقه گفت بیا بچسب به من من اینکارو کردم طوری که کیرش بین پاهام بود اون داشت با سینه هام ور میرفت بعد شورتمو شورتشو از پاش کشید پایین دیگه لخت لخت بودیم اون بهم گفت مزش میکنی منم گفتم باشه رفتم دوزانو نشستم کیرشو کردم تو دهنم تا ته کیر خودم داشت میترکید بهم گفت پاشو پشت کن منم اینکارو کردم با دوتا دستش دولوپ کونمو چنگ زد یه بوس به لوپ راستم زد بعد با صابون سوراخمو شست بدون اینکه چرب کنه کیرشو یعنی کلشو فروکرد یکم درد داشت یکم بازی داد کیرشو تا سوراخم باز بشه بعد از دودقیقه کیرشو تا نافم احساس میکردم خیلی داشت تند تلمبه میزد داشتم میترکیدم وقتی داشت منو میگایید همش فش میدا آه کاسکش کونی کیرم تو دونت منم داشتم میترکیدم پنج شیش دقیقه گذشت کیرشو در آورد من خوشحال شدم که دیگه تموم شد اما دیدم که میگه به شکم بخواب منم خوابیدم اومد رو پشتم دراز کشید کیرشو یک ضرب کرد تو کونم اشکم در اومد اما جلوی خودمو گرفتم احساس کردم کیرم داغ شده بله مثل اینکه آبم اومد خوب حتما اون هوس قبلیرو نداشتم گفتم سجاد بسه دیگه جر رفتم گفت صبر کن الان میاد نامرد تا میخواست آبش بیاد کیرشو در میاوردگفتم سجاد جون مادرت باز شدم که یهو بهم گفت برگرد منم برگشتم کسکش بی هوا آبشو ریخت رو صورتم اندازه یه لیتر آب ریخت رو صورتم بعد اومد تو بغلم ده دقیقه چرت زد بعد دوش گرفتیمو رفتیم بیرون دیگه هر وقت که گفت بیا خونمون یه جور دودر زدم این بود داستان ما، امیدوارم خوشتون اومده باشه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#172
Posted: 4 Oct 2012 14:35
خسرالدنیا والآخرة
باسلام خدمت دوستان خوبم اسم من پدرام که الان ۲۲سالمه وداستانی که می نویسم مال۷سال پیشه یعنی وقتی که ۱۵سالم بود خواهشا بعداز خواندن داستان فحش ندهید فقط انتقاد کنید
همانطور که گفتم اسم من پدرام هست ودریک خانواده تقریبا مذهبی ونسبتا پولدار در کرمان زندگی می کنم از لحاظ ظاهری بسیار خوش سیما وخوش اندام هستم وبدنی سفید و بی مو دارم، چشمانی سیاه دارم که درچهره سفیدم زیبایی به خصوصی دارد خلاصه بگوییم نسبت به تمام خانواده یمان ازشانس بد ما فقط من از همه خوشگل ترهستم و زیبایی من باعث شده که تمام فامیل جور دیگری به من نگاه کنند بریم سر اصل داستان:
تازه ۱۵سالم شده بود وپا به عرصه ی بلوغ گذاشته بودم واز اینکه به سن بلوغ رسیده بودم ومی توانستم نماز و روزه بگیرم خوشحال بودم به مسجد و دعا و قرآن علاقه زیادی داشتم و همیشه در مسجد بودم بااینکه خیلی زیبا بودم اماباتوجه به اخلاق خوشی که داشتم وباهمه خوب وشوخ بودم کسی درموردم فکر بد نمی کردو برمن تعرض نمی کرد خلاصه ازموقعی که به سن بلوغ رسیدم حال و هوای دیگری داشتم ودائما خود رادر آینه نگاه می کردم وازدیدن چهره زیبای خودم لذت می بردم وپس ازچندی متوجه اشتباه خود می شدم واستغفار می کردم وقتی به حمام می رفتم تا می توانستم به بدن سفیدو تقریبا فربه خودنگاه می کردم به باسنهای خودم که خیلی زیباطراحی شده بودند نگاه می کردم وساعتها لذت می بردم ووقتی به خودمی آمدم سریع شیطان را لعن می کردم واز خدا عذرخواهی می نمودم تا اینکه تابستان تمام شدو من پا به عرصه دبیرستان گذاشتم پسری بسیارخون گرم ومهربان بودم به همین خاطرسریع باهم کلاسیهایم رفیق شدم اما بایک نفر به نام رضا که تقریبا هم قدو قیافه خودم بود اما ازلحاظ ظاهری خیلی خوشگل نبود بیشتر رفیق شدم و همیشه و درهمه کارها باهم بودیم رضا پسری خوش خلق بود ومن از اخلاقش بسیار خوشم می آمد اما یک مشکلی که داشت این بود که زیاد به خدا وپیغمبرو قرآن و... اعتقادی نداشت من می خواستم کم کم او را به این راه بکشانم اما برعکس شد
یه روز رضا دوتا بلیط استخر گرفته بود وبه من گفت پدرام جون بیا بعدازظهربریم استخر گفتم باشه بعداز ظهرشد اومد دنبالم باهم رفتیم استخر ومن رفتم توی رختکن لباسهام رو در اوردم واومدم بیرون که دیدم رضا یه جوری داره نگام می کنه که بانگاههای همیشگیش فرق داشت انگار داشت لذت می برد خودم را به کوچه عمرچپ زدم وگفتم چی شده آدم ندیدی ؟ لبخندی زدو چیزی نگفت رضا هم لباسهاش رو دراورد وباهم رفتیم توی حوض استخر از لحظه ای که وارداستخرشدم یه نفر همش یه جورایی خودش روبه من می مالوند منم بروی خودم نمیاوردم که دیدم دیگه خیلی پر روشده وداره انگشتم میکنه سریع رفتم به رضا گفتم ورضام چون زورداشت پدرش رو در آورد خلاصه ماجرای استخرهم تموم شدو رفتیم منزل چندماهی از رفاقتمون می گذشت و رضا کم کم داشت بحث سکس رو میکشید وسط اول از جکها شروع کرد و وقتی تعریف میکردمنم دعواش میکردم اما کم کم رضا با این جکها و داستانها درمن نفوذکرد ومن روز به روز بیشتر به فکرش میرفتم و بیشتر به بدن خودم نگاه می کردم و لذت می بردم کم کم کارم به جایی رسید که وقتی حمام میرفتم دست به باسنهایم می کشیدم واز نرمی وسیقل بودنشان لذت می بردم آینه را به پشتم می گرفتم وخودم راخم می کردم برای اولین بار سوراخ کون خودم رادیدم وای عجب چیز قشنگی بود یک سوراخ قرمز وتنگ میان دوقنبل سفید وبراق واقعا حشری کننده بود یک روز اینقدرتو حموم مونده بودم که صدای مادرم در اومد.... . هر روزکه بارضا می گشتم چیزهای تازه تری درمورد سکس و گی و اینجورحرفها می شنیدم رضا روز به روز خودش رابه من نزدیک و نزدیکتر میکردو من روز به روز از خدا دورترمی شدم کم کم مسجدرفتنم ترک شد وحتی نمازهایم نیزقضامیشد تمام فکرو ذهنم شهوت شده بود یه روز رفتم تو حموم وخودم لخت لخت کردم ابتدا خودم و یه دید زدم وبعد اینبار یه کار جدیدتری انجام دادم به حالت سگی نشستم و انگشتم رو با تف خیس کردم ویه کم تف هم دم سوراخم زدم بعد انگشتم و یواش کردم توسوراخ کونم به به چه حس و حالی بهم دست داده بود انگشتم رو هی عقب وجلو میکردم ولذت میبردم کم کم کارم به جایی رسیدکه چندتا انگشت روباهم میکردم توسوراخم بااینکه اولش دردداشت امابه لذتش می ارزید یه روز پدرو مادرم تصمیم گرفتند بروند مسافرت چندروزه مشهد که چون به من اعتماد داشتند خانه رو به من سپردندورفتند منم چون تنها بودم به رضا گفتم که شبها بیادپیشم اونم قبول کرد دم مغرب اومد پیشم وتاساعت ۱۱باهم گفتیم وخندیدیم شب که خواستیم بخوابیم رفتیم تواتاق مامان وبابام دوتایی رفتیم زیر یه پتو من پشتم کردم طرف رضا وازش عذرخواهی کردم اونم گفت نه بابا راحت باش کم کم داشت خوابم می بردکه دیدم رضا لبش رو اورد جلو یه بوسه از گونم گرفت آنچنان لذتی بردم که نگو ولی به روخودم نیاوردم رضا فکر کرده بود که من خوابم به همین خاطرهم کم کم به من نزدیک شد و خودش رو چسبوند به باسنم از توی شلوار آلتش رو روی باسنم که کم کم داشت بزرگ می شد احساس می کردم ولذت می بردم وقتی رضا خودش رو قشنگ به من چسبوند یه آه از ته دل کشید که انگارداشت لذت میبرد و باخودش می گفت کاش پدرام منو درک میکردو بهم می داد دل رو به دریازدم و ازجام بلند شدم رضا ترسید واز خجالت سرش رو انداخت پایین گفتم عیب نداره بلند شدم وچراغ رو روشن کردم و به رضا گفتم همینجا باش الان میام رفتم دستشویی وخودم رو خالی کردم بعد رفتم تو اتاقم یه شرت هفتی بایه زیرپوش رکابی آبی برداشتم لباسامو در اوردم وبه جاش این دوتا رو پوشیدم یه ادکلن خوش بوهم به خودم زدم ورفتم به طرف اتاق بابا در رو یواش یواش باز کردم و یه دفعه پریدم تو رضا با دیدن من برق ازچشاش زدبیرون از فرط خوشحالی پیرهن و شلوارش رو دراورد که زیرپوشش رکابی وشرتش هفتی بود اما قرمز دوید تو بغل من ودستاش رو دور کمرم حلقه زد و یه بوسه از لبام گرفت وبهم گفت پدرام جون عاشقتم منم گفتم منم عاشقتم به همین خاطره که خودم گذاشتم در اختیارت لبخبدی زد و دستهاش رو به دوطرف سرم گرفت لبهاش رو روی لبام گذاشت واول یه بوسه زد بعد تمام لبام کرد تودهنش و می لیسید وای که چه کیفی داشت همچنان که ازم لب می گرفت دستهاش رو به کمرم وباسنهام میمالید ومن دوبرابر لذت میبردم بغلم کردو روی تخت نشوندتم و شروع کردبه مالیدن کیرم من فقط لذت می بردم و بس دستهاش رو به رونهام میکشید و اونها رو بازبانش میلسید وهم من لذت می بردم هم خودش کم کم دستش راکرد داخل شرتم وکیرم رانوازش میکرد بلندم کردو شرتم را ازپایم کشید پایین گفت وای عجب کیر خوشکل ونازی داری فکر کنم خوردنش از شکلات هم خوشمزه ترباشه شروع کرد به لیس زدن کیرم وای داشتم ازشدت شهوت می ترکیدم بلندشد وگفت حالا نوبت توه من گفتم باشه ولی چون دفعه اولمه اگه بدبود ناراحت نشو خندید وگفت قربون خودت با اوقنبلهای نازوخوردنیت برم عیب نداره نشتم ومثل خودش هر کار که کرده بود کردم اول از روی شلوار مالیدم بعد کم کم شرتشو ازپاش در آوردم وای عجب کیر بزرگ وخوش فرمی داشت کیرش رو کردم تودهنم شروع کردم خوردن عجب مزه به خصوصی داشت تا میتوانستم کیرش رو خوردم وگفتمش بسه حالا نوبت توه گفت باشه برعکس شو کونم رو بردم طرفش یه اوووف بلند کشید وگفت ای جان شروع کرد به لیسیدن باسنهام لذتش برام از لذت لیسیدن کیرم بیشتر بود بهم گفت قر کن من هم خم شدم سوراخ کونم رو که دید دیگه هوش از سرش پرید شروع کرد لیسیدن سوراخ کونم بازبونش هی میکرد تو کونم هی در می آورد داشتم ازشدت لذت میترکیدم گفتم رضا تو رو جون مادرت اون لامصبیتو بکن تو سوراخم دارم می میرم گفت ای به چشم کیرش روداد یه لیس زدم وخیسش کردم واونم گذاشتتش روی سوراخم و کم کم فشارداد تو به جزلذت چیز دیگه ای احساس نمی کردم آخه قبلا درداش روکشیده بودم شروع کرد تلمبه زدن داشتم ازشدت لذت می مردم اینقدر لذت داشت که دلم میخواست کیر رضا همیشه توکونم باشه رضا کیرش رودر آورد ومن روبه رو خوابوند وپاهام رو ازهم باز کرد وداد روی شونه هاش وکیرش رو فرو برد تو سوراخ کونم اینطوری لذت بخشتربود چون میدیدم که چه طور دارم گاییده میشم چنددقیقه ای هم به این حالت کیرش رو تاتخماش تو کونم فروکردو بلندشدو گفت خوب پدرام جون تاحالا کیر نخوردم اما دوست دارم کیر تورو بخورم نگران کونم هم نباش ازقبل مثل خودت گشاد شده بلند شدم ویه بوسه از لباش گرفتم اونم قنبل کردومنم رفتم پشتش اول مثل خودش کونش رو تا میتونستم لیسیدم بعد کیرم وگذاشتم روی سوراخش وبایک فشار به داخل هدایتش کردم بعد ازچند دقیقه تلمبه زدن داشت آبم میومد که گفتم رضا داره آبم میاد اونم که داشت لذت می برد گفت دست نگه دار منم کیرم ازتوسوراخش کشیدم بیرون وجلوی آب روگرفتم دوباره نوبت من بود قنبل کردم ورضا رفت پشتم چند تاتلمبه زد که یه دستش به کمرم بودو بایه دستش کیرم رو میمالید داشتم ازدوطرف لذت می بردم اماباورتون نمیشه از عقب بیشتر لذت می بردم یه دفعه رضا گفت داره آبم میاد چه کار کنم گفتم همه بریزتو سوراخم اونم بایه فشار محکم وبایه لرزش تمام آبش رو ریخت تو کونم وبادستش چند بار کیرمنومالیدآب منم بافشار ریخت روپتو دوتایی داراز به دراز افتادیم ودیگه چیزی حالیمون نشد وقتی بلند شدیم دیدیم نزدیک ظهره و مدرسه مون رفته تودیوار خلاصه طی این سه چهار روزی که پدرو مادرم رفته بودن ما باهم سکس داشتیم باهم کلی حال کردیم دوستی من با رضا دوسال طول کشید که به خاطر نامردی رضا درحق من که خود داستانی داره ما از هم جدا شدیم
خلاصه این چنین سرنوشت من از ایمان به کفر سرایت کرد و خسرالدنیا والآخرة شدم ورفت حالا هم یه کونی درمحله شناخته میشم و اکثر بچه محل ها بامن سکس داشتند اگر بخواین در خدمتتون هستم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#173
Posted: 6 Oct 2012 11:08
داستان کون دادن سینا
سلام
من سینا هستم 25 ساله ، میخوام یکی از ماجراهای کون دادن خودمو بهتون مختصر و مفید تعریف کنم ، یکی از روزا که اون موقع حدود 21 سالم بود و تو سایتای سکسی زیاد گشته بودم و به شدت حشری شده و برای چندمین بار به سرم زده بوذ که بایکی سکس کنم و چون قبلا با پسرای فامیل سکس کرده بودم و اون موقع پیشم نبودن که منو بکنن پس تصمیم گرفتم برم پارک تا با یکی دوست بشم و بلکه بتونم باهاش سکس کنم ، همین کار رو هم کردم ولی چون خجالت میکشیدم به کسی اینو بگم و میدونستم که نمیتونم این پیشنهادو بگم فکر کردم که شب تو تاریکی برم بهتره .
نزدیکای ساعت 11 یا 12 تو ی شب تابستونی که شبا هم همه برای تفریح و هوا خوری تو پارکا میمونن و مردم دیر به خونه هاشون میرن رفتم به یکی از پارکای شهرمون . خیلی تو پارک اینورو اونور رفتم و خیلی به کیر مردم نگاه کردم و چند بار ناامید شدم خواستم برگردم ولی برنگشتم و یه صندلی خالی پیدا کردم و نشستم
خودم از ساعت خبر نداشتم ولی دیگه ساعت از 2 گذشته بود و همه رفته بودم و بعضیا هم که از شهرای دیگه اومده بودن تو چادراشون رفته بودم منم تصمیم گرفتم یه دور دیگه پارکو برم و برگردم خونه البته اینم بگم منن انجا دانشجو بودم و با دوستام خونه گرفته بودیم و کسی دنبالم نمیگشت
یه دور دیگه رفتم چشمم به یه مرده افتاد که با یه پسر نشستن تو چمن و میگن و میخدن از کنارشون که رد میشدم مرده منو صدا کرد و گفت ( اگه تنهایی بیا با هم باشیم ، بفرما ، بفرما ، ) داشتن تخمه میشکستن ، منم که دنبال یه حرفی بودم که خودمو بچسبونم و گفتم مزاحم نشم ، گفت نه بابا مگه چیکار میکنیم ؟ داریم حال میکنیم تو هوای آزاد تو هم بیا شریک ما باش
منم رفتم پیششون نشستم و کمی صحبت کردیم و تخمه شکستیم بعد چند لحظه فهمیدم که پسره اشنای اون مرده بود و تو پارک همدیگه رو پیدا کرده بودن و پسره خودش اون طرف پارک چادر زده بود ، وقتی که تخمه ها تموم شد پسره گفت من میرم شما هم بیایین بریم چادر ما ، مرده گفت چند نفرین ؟ پسره گفت ما دو نفریم برای شما هم جا هست بعد مرده قبول نکرد و پسره گفت پس بزارین برم براتون پتو بیارم همینجا بخوابین
همین کار رو هم کرد ، ما هم پتو رو انداختیم و اولش روش نشستیم ، من خواستم حرفا رو یواش یواش سکسی کنم و مرده هم شروع کنه پرسیده چرا اینجایی و خونتونن نمیری ؟ گفت من با زنم دعوام شده و چون خونه پدر زنم زندگی میکنیم اون منو بیرون کرده و مجبور شدم بیام اینجا و منم از خودم گفتم که داشجو هستم و با دوستا یه خونه گرفتیم بعد دروغکی براش گفتم که ما بعضی وقتا میرم گردش و تو باغ یکی از همکلاسیامون و اونجا حال میکنیم و ازش پرسیدم شما نمیرین ؟ گفت چرا ما هم با دوست دخترامون میریم باغ من و اونجا کلی حال میکنیم ، ولی فکر کنم دروغ میگفت چون اگه خودش باغ داشت چرا نرفته بود باغش و اومده بود تو پارک ولی از این حرفش فهمیدم که میخواد دروغکی بگه و منو حشری کنه یه بار هم به کیرش دست رد که متوجه بشم بزرگ شده
بعد از کمی صحبت گفت بیا بخوابیم من خوابم میاد منم گفتم باشه و دراز کشیدیم ، من بی مقدمه پشتمو کردم بهش و گفتم شب بخیر البته یه پتو هم واسه دوتامون بود که رومون کشیده بودیم و پتو رو سرم کشیدم و خوابیدم و چون جامون تنگ بود خیلی بهش نزدیک بودم طوری که باسنم از پشت به دستش میخورد اونم بی مقدمه دستشو یواش یواش به کونم مالید منم که خیلی حشری شده بودم کونمو دادم پشت و به دستش فشار دادم گفت دوست داری ؟ منم گفتم خیلی گفت کیرمو هم بمالم گفتم آآآآآآآرررررررره ه ه ه خیلی و اونم رو لباس منو بغل کرد و منم حوش از سرم پرید یواش یواش لختم کرد و شروع کرد به لیسیدن کونم و منم که قبلش تو حموم تمیزش کرده بودم خیلی خوشش میومد که بلیسه
بالا خره حرکت زبونش منو دیوونه کرد و گفتم نمیخوای بکنی ؟ گفت دوست وست نداری بخوریش- گفتم تمیزه ؟ گفت به خدا همین امروز حموم بودم ببین موهاشو تازه زدم ، کیرشو دستم گرفتم یه کیر نسبتا کلفت و حدود 17 یا 18 سانت منم از این جور کیرا که کلفت و کوتا ه باشه خوشم میاد بعد از کمی مالیدمن کیرشو خوردم خیلی حشری شد و گفت برگرد بکنمت منم از این حرفش حشری شدم و برگشتم گفتم بکن منو - گفت باشه عزیزم طوری بکنمت که مشتریم بشی . بعد کیرشو به کونم مالید و تف مالی کرد منم از ترس دردش قبلا کونم وبا شامپو چربش کرده بودم و میدونستم که اگه آب تف به کونم بخوره لیز میشه و همین هم شد یواش یواش داخل کرد اولش درد داشت و منم صدام در میومد و بعدش عادی شد و من حال کردم گفت برگرد و روی سینت بخواب و منو که میدونستم اگه بخوابه روم با این کیر کلفتش خیلی محکم میکنه برای همین قبول نمیکردو و میگفتم از همین بغل بکن چند بار خواهش کرد و منم قبول نکردم بعدش که یواش یواش داشت ارضا میشد کنو به زور برگردوند رو سینم خوابوند و خودشم کامل دراز کشید روم و بازم کرد تو کونم ، اولش بازم حال داشتم ولی وقتی تا ته کرد تو داخل کونم ( انتهاش ) درد احساس کردم و داد زدم و اونم کهخ یلی داشت حال میکرد با کلمات پر از شهوتش منو میقایید شهوت من یه لحظه میخواستم تا صبح منو اینزوری بکنه ولی بعدش دیگه دردم اومد در همین حین گفت میخوای آبشو بخوری یا خالی کنم تو کونت ، گفتم خالی کن تو کونم چون تا اون موقع تو سکس های قبلیم همش خورده بودم و این بار هم میخواستم طعمشو تو کونم حس کنم ، این شد که خالی کرد تو کونم و کمی همون حالت خودشو نگه داشت روم ، بعد اومد پایین و گفت خیلی حال دادی گلم
گفتم نوش جونت ، گفت من تو رو فردا میبرم پیش دوستام و معرفیت میکنم و دوستم باغ داره و میتونی بری باهاش باغ حال کنی منم کمی ترسیدم از اینکه منو ببرن و بلایی سرم بیارن گفتم آخ جون باشه مرسی از لطفت ولی الان باید برم دستشویی
و رفتم دستشویی پارک و از اونجا هم رفتم خونمون
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#174
Posted: 7 Oct 2012 10:15
کیر، کیر، کون، کوس
من کونی ام، پسردائیم بهنام من رو می کنه. بچه مایه دار، شیک پوش، ول خرج، تقریبا خوش تیپ تا حدودی خالی بند و البته به شدت بکن. من از چهار سال پیش تا حالا که 20 سالمه زیرش می خوابم. انصافا خوب حال میده، با پدرش مشکل داره و مجردی زندگی میکنه. توی کارخونه باباش کس چرخ میزنه و هر ماه خدا تومن پول میگیره. موقع کردن معمولا مست میکنه و فحش میده اما خوبیش اینکه خوب به آدم میرسه.
یکی دو بار باهاش رفتم شمال، با چند تا از دوستاش که اگه به تورشون خورد (که معمولا میخوره) کوس میارن که منم می کنم البته اینها دلیل نمیشه یه کونی به اونها ندم. یه روز عصر بهمن ماه بود بهم زنگ زد، 10-15 روزی بود که کونم کیر سفیدش رو زیارت نکرده بود، فهمیدم که باید خودم رو آماده کنم.
بهنام: سلام، لاشی
(اینجوری حرف زدن یعنی کیرم هوات رو کرده)
من: سلام
بهنام: مادر جنده نمی گی ما یه کیری داریم، تخم حروم
من: خوب تو کی گفتی من نه، آوردم
بهنام: خوب به خودت برس امشب سورپرایز دارم واست.
من: چطور؟
بهنام: آماده شو تو راه بهت میگم، تا یه ساعت دیگه دم در خونه تونم.
من: اوکی
رفتم خودم رو آماده کردم و به خودم رسیدم. حدود یکساعت دیگه میس انداخت رفتم بیرون، هوا خیلی سرد بود تا سر کوچه کونم یخ زد تا به ماشینش رسیدم.
بهنام: جون، سوراخ فوری عزیزم. چه خبر تخم حروم، خوبی؟
من: آره، برنامه امشب چیه؟
بهنام: چیه کمبود کیر داری؟
من: آره بابا خیلی
بهنام: ببین، من با یکی تازه گیا دوست شدم، راستش شیشه ایه، یه خواهر داره هلو که اونم معتاده، میریم اونجا
من: خوب؟
بهنام: هیچی باهاش طی کردم، تو به اون بدی خواهرش به من.
من: گفتم خواهرتو، من به یه عملی بدم تا تو کوس بکنی
بهنام: خوب شاید به تو هم بده دختره
من: برو بابا من به معتاد بدم که ایدز میگیرم
بهنام: کسخل، اونکه تزریقی نیست
من: من نیست، ما رو باش که گفتیم امشب به کیرت حالی میدیم
بهنام: فرزین جون مادرت نه نیار، خواهرش خوب کسیه، می دونی چند وقته کوس نکردم، تازه جلوی داداشش حال میده به شدت.
من: بابا این وسط نفعش به من چیه، تا حالا اینقدر به دوستای کونیت دادم اما اینکه رو نمیشه
بهنام: هر کاری بگی میکنم، اصلا تو بیا من رو بکن بجاش
من: من کونی ام، بکن نیستم
بهنام: هر کاری بگی میکنم،بخدا. در بیار همینجا ساک بزنم واست.
(این یعنی اینکه آقا بهنام محتاجه یعنی درست زمانیه که باید تیغش زد، وقتی داره توکونم تلمبه میزنه که نمیشه ازش چیزی گرفت)
من: چی بگم آخه، من می گم...
(فهمید لحنم یه کم نرم شده، پرید وسط)
بهنام: چی می خوای، بابا تو کونی هستی، دیگه، کونت هم قیمت داره، چقدر؟
من: والله، دیروز قبض موبایلم اومده...
بهنام: لاشی، باشه بده صفرش می کنم
من: اوکی، به شرطی که منم دختره رو بگام
بهنام: این رو دیگه نمی دونم، بستگی داره چطور به فرهاد (معتاده) برسی
من: من کارم رو بلدم، تا حالا 1000 دفه دادم
بهنام: ببینیم و تعریف کنیم.
بعد چند دقیقه به کوچه ای رسیدیم، بهنام زنگ زد به فرهاد تا آدرس دقیق رو بپرسه، خونه رو پیداش کردیم، یه آپارتمان چهار طبقه بود، رفتیم طبقه سوم، در زدیم. فرهاد در رو باز کرد یه پسر نزدیک به 30سال که زیاد قیافش تابلو نبود. سلام کردیم رفتیم تو. وارد که شدیم با لحن بدی گفت این رو آوردی با کوس الهام طاق بزنی؟
بهنام: آره، کلی کشته مرده داره! نصف محل واسش جق میزنن از صدتا دختر سرتره
فرهاد: خوب اونا خرن، برگرد ببینم کونده
(با فشار روی کمرم برم گردوند تا کونم رو ببینه، دستش رو لای پاهام کشید)
فرهاد: حالا یه کاریش می کنیم، جهنم. ببینم بچه کونی خوب میدی، من حوصله زر زدن ندارم، خواهرم رو کردین تو رو جوری می کنم که انگار خواهر و مادرت رو می کنم
(خیلی بی ادب بود، تحقیر شدم، تو دلم به بهنام فحش می دادم، خواستم کم نیارم)
من: آره خوب بلدم کون بدم و کوس خواهر بکنم رو بگام
(اصلا توقع نداشت)
فرهاد: مادر جنده چه زبونی داره، وقت زیرم بودی حالت رو می پرسم
بهنام: الهام کو؟
فرهاد: الان میاد، الهههههاممممممم، بهنام با دوست کونیش اومده بیا کار داریم.
تا ما رو مبلا نشستیم الهام اومد، انصافا قیافه خوبی داشت، لاغر بود و سفید. یه تاب پوشیده بود با یک شلوارک. اومد دست داد با هامون، قیافه سکسی داشت. نشست کنار فرهاد. من بغل دست بهنام بودم.
فرهاد به الهام: پاشو بشین کنار اون کونی ببینم
الهام: کدومشون کونی اند؟
فرهاد: تابلوی دیگه چاقال کدومه؟
اومد کنار من. بهنام هم رفت کنار فرهاد نشست.
فرهاد: خوب، کونده ببین کون تو بهتره یا کوس خواهرم؟
من: اول باید بکنم بعد بگم!
فرهاد: خیلی پرروئی. بهنام کس الهام مال تو اما من با این لاشی کار دارم.
بهنام: قابلت رو نداره، می تونی پاره اش کونش رو. همینجا بکنم خواهرتو؟
فرهاد: آره، شاید وسط کار منم یه کام گرفتم، چند وقته به من پا نمیده جنده خانوم.
بهنام رفت طرف الهام، منم بلند شدم رفتم سراغ فرهاد. وایسادم جلوش، دستش رو آورد سمت کیرم و مالودنش، از کمرم فشار داد تا بشینم لای پاش. دستم رو بردم طرف کیرش، معلوم بود کلفته. کم کم داشت شق میشد،
فرهاد: بخورش کیرم رو
شلوارش رو کشیدم پائین، کیر نسبتا سیاه و کلفت اما واسه من باتجربه چیزی نبود که کم بیارم. کردم دهنم، صدای آه الهام رو هم شنیدم که پشته مون به هم بود، معلوم بود بهنام داره کوسش رو می خوره. داشتم حسابی هنرم رونشون می دادم، فرهاد داشت حال میکرد، "جون، بابا عجب داغه دهنت، کونت چیه، جوووون بخورش" بعد چند دقیقه، گفت بسه لامصب آبم اومده بشین رو کیرم. من هنوز لباسهام رو نکنده بودم، داشتم لباسهام را در میاوردم که دیدم بهنام دراز کشیده روی زمین و کیرش رو دسته کرده تو دهن الهام. کوس و کون الهام طرف من بود. انصافا خوب چیزی بود. فرهاد داد زد زود باش دیگه لاشی الان می خوابه. گفتم کون من نمی ذاره تو بمالمون به لای پام تا عین تیرآهن بشه. بلند شد لای پائیی میزد، گفتم خشک نه برگشتم کردم تو دهنم و حسابی خیس کردم.
با دستش من رو خم کرد رو دسته مبل، دستم رو گذاشتم رو دسته اش، با یه دستم لاش رو باز کردم. کیرش رو چسبونده بود به سوراخم، الهام داشت همچنان ساک می زد.
فرهاد گفت بکنم تو کونده؟ گفتم اره زود باش مردم. بهنام سرش رو تکون داد گفت خوب چیزی جور کردم واست؟ فرهاد گفت: آره عین ماهی میمونه. بهنام گفت اما به پای خواهرت نمی رسه. فرهاد گفت: تازه نکردی تو کسش. با این دیالوگها فرهاد حشری شد یه تکونی به کیرش داد که تقریبا نصفش رفت تو. گفتم خواهرتو گائیدم، یواش جر خوردم. گفت: خواهرم رو دارن می گان تو هم باید جاش جر بخوری. گفتم عین آدم بکن، هر چقدر می خوای بکن من امشب اومدم فقط واسه کیرت. کمی مهربون تر شد، داشت آروم می کرد، گفتم یه کمی اینجوری بگا، کیرت که جا باز کرد می گم، پارم کن اونوقت.
بهنام داشت می کرد تو کوس الهام. بهنام گفت: فرهاد بی غیرت، نگاه کن خواهرت زیرم خوابیده. فرهاد اصلا حواسش نبود کاملا تو فکر کون من بود. کم کم داشت کونم گشاد می شد، فرهاد سرش آورد کنار گوشم گفت بزنم؟ گفت آره بگا فرهاد. گفتم کمرت سفته خواهر کسده. گفت آره. داشت تلمبه می زد شدید. الهام زیر بهنام بود. بهنام بهم گفت: خوب کیری داره؟ گفتم آره، بهنام عجب کیری داره میکنه منو. کس الهام چطوره؟ گفت: عالی.
بهنام، الهام رو بلند کرد، آورد سمت ما. گفت بیا ببینم جنده خانوم، می خوام پیشه داداش بی عرضه ات جرت بدم. اومد سمت ما. نشستن رو مبل، بهنام لنگای الهام رو داد بالا خودش زانو زد بینشون گفت: آهای به عرضه این کس رو چیکار کنم، فرهاد گفت بکن توش. بهنام گفت: جرش بدم؟ فرهاد گفت: آره. این حرفا فرهاد رو حشری می کرد و شدت تلمبه اش شدید تر می شد. من رو ول کرد و نشست روی یک مبل داشت نفس می زد. گفتم کجا رفتی؟ چیزی نگفت. کیرم رو بردم سمت الهام به سینه هاش می مالوندم. گفتم بهنام من بزنم. بهنام به فرهاد گفت: غیرتت اجازه میده این کونی بکنه تو کوس جنده خواهرت. فرهاد کیرش رو سفت گرفته بود معلوم بود نمی خواد آبش بیاد. با سرش تائید کرد. بهنام بلند شد. الهام عین سنگ بود و هیچ عکس العملی نداشت. رفته پاهای الهام رو بلند کردم و کردم تو کوسش. کیر بهنام بزرگتر از ماله من بود واسه همین مشکلی نداشت. داشتم تلمبه می زدم. به فرهاد گفتم خواهرت عجب کسیه. بهنام گفت: خاک تو سر بی غیرتت که یه چاقال خواهرت رو داره میگاد.
فرهاد اومد طرفم. روی زانوهام بودم و داشتم تلمبه می زدم. اومد نشست پشتم. گفت کونت رو بیار بالا کونی. کمی خم شدم کیرم تا دسته رفت تو کوس الهام زیاد نمی تونستم تلمبه بزنم. کیر فرهاد رفت توکونم. هر دو داشتم تلمبه میزدیم. فرهاد از پشت من روسفت گرفت. گفتم خواهرتو گائیدم یواش دارم خفه میشم شیشه ای عملی. فرهاد ول نمی کرد. یه دفه فریاد زد: مادرتو گائیدم، خواهرتو گائیدم. تخم حروم و آبش ریخت تو کونم. روی زمین ولو شد من حالا بهتر می تونستم تلمبه بزنم. آبم داشت می اومد کشیدم بیرون برگشتم و ریختم روی سینه فرهاد. یه آن چشمش رو باز کرد و چیزی نگفت بست. الهام خواست بلند بشه که بهنام گفت کجا توله سگ؟ من موندم هنوز. الهام گفت زود باش. بهنام اون رو آورد سمت فرهادی سگی کرد توی کسش. گفت زودباش آبای روی سینه فرهاد جارکش رو بخور و سرش رو به سمت سینه پرمو و پرآب فرهاد فشار داد اونم لیس میزد. بعد چند دقیقه آب بهنام اومد که همه رو ریخت به کمر الهام.
اون شب واقعا بهم خوش گذشت هم خوب داده بودم و هم خوب کرده بودم. بعد از اون ماجرا دیگه از اونها خبری نشد. البته من هنوز در حال خدمت صادقانه به بهنام هستم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#175
Posted: 11 Oct 2012 11:59
کردن پسر خاله از یه شوخی شروع شد
من امیرعباس هستم 17 سالمه از تهران، یه پسر مثل خیلی های دیگه با قد و قیافه معمولی (نه مثل خیلی هایی که از بدو پیدایش بردپیت بودن 4شونه با قد 190!)
من یه پسر خاله دارم به اسم حسین که 2 سال از من کوچیکتره، از بچگی خیلی با هم رفیق بودیم 20! ولی هیچ وقت این رابطمون به سمت سکس و این چیزا نرفت و الانشم که رفته اتفاقی رفت :دی
آخرای تابستون پارسال بود که مثل قبل رفته بودم خونشون بمونم؛مامان و باباش هر 2شون کارمند بودن و آبجیش هم دانشجو توی رشت و خونه هم خالی البته تا قبل از اون روز خونه خالی معنی خاصی واسه ما دوتا نداشت! صبح بیدار شدیم صبحونه خوردیم و همه چی داشت خیلی عادی پیش میرفت من پای کامپیوتر بودم اونم کنار تخت دَمَر و داشت اسمس بازی میکرد و بحث سر دختر خوشگل همسایه بود که من آخر بحث خسته شدم و گفتم گه نخور و رفتم آشپزخونه و یه لیوان آب خوردم و برگشتم اتاق؛ یه لحاف روش بود و همچنان داشت با یه چنده خانومی اس رد و بدل میکرد! نگام افتاد به کون گنده اش آخه یکمی چاقه البته نه زیاد ولی خب باسن بزرگی داره! فقط واسه شوخی خوابیدم روش یعنی واقعا هیچ قصدی نداشتم اصلا نمیدونم چرا یهویی رفتم روش! اولش گفت پاشو گمشو آشغال و از این حرفا چندبار هی تکون خورد که مثلا من پاشم و ما هم که خیلی بهمون خوش گذشته بود (آخه تجربه اول هم بود!) حالا دیگه عقب جلو هم میکردیم! دیگه کم کم حسین هم صداش در نمیومد خوشش اومده بود و من هم حالا دیگه کیرم رو که شق شده بود آروم آروم از رو لحاف میکشدیم رو خط کونش یه 1 دیقه همینجوری میمالیدم که یکم شهوتم زد بالا و لحاف رو برداشتم حالا کیرمو از رو شلوار ورزشیش میکشدیم رو کونش و اونم دیگه هیچی نمیگفت واقعا داشت لذت میبرد حتی دیگه راهنمایی میکرد "امیر بیا یه ذره بالاتر آها خوبه"! واقعا دیگه داشت کارمون به سکس میکشید... شلوارش رو هم کشیدم پایین و ایندفعه از رو شرت بود که محکم میمالیدم رو کونش عقب جلو عقب جلو! همینجوری گذشت و آب اولیم اومد و یکم شرتش رو خیس کرد که تصمیم گرفتم بیخیال بشم چون نمیخواستم گرفتار این کار بشم و دیگه رابطه خوبی که با پسرخالم داشتم هم به این کارا بکشه خلاصه از روش پا شدم و رفتم دستشویی. حسین ناراضی بود اینو فهمیدم، فکر کنم خیلی دوست داشت همونجا کارشو بسازم و معامله رو تا دسته بکنم تو سوراخش! ولی خب چیزی نگفت و اون فقط به عنوان یه مقدمه گذشت
چندماه بعد دوباره رفتم یه مدت کمی بمونم خونشون. مامان و باباش هم که سرکار بودن و بارم خونه خالی قشنگ میتونستم ببینم که دوست داره یه حالی باهم بکنیم! رو تخت خوابیده بودم داشتم با موبایلم ور میرفتم (یادش بخیر گوشی خوبی بود!) که اومد کنارم دمر خوابید چسبید بهم گفتم گمشو اونور بابا و یه 2دقیقه بعد بلند شدم رفتم. وقتی برگشتم همونجوریخوابیده بود نمیدونم باز سر چی بحثمون شد که گفتم حسین میام میکنمت ها! اونم که از خداش بود گفت میتونی؟؟! گفتم حالا بهت میگم بعدا! دوباره از اتاق زدم بیرون رفتم یه ذره فکر کردم که اینو بکنمش نکنمش آخه فامیل هم هست چشم تو چشمیم و تازه دم دسته و ما هم عادت میکنیم به کردنش پس فردا ناز و نوز کنه دیگه نمیتونم نکنمش باید یه وجهی هم پیاده بشم! ولی خب با توجه به چیزی که ازش دیدم گفتم نه بابا این این خودش بیشتر از من پائه! پس زیپ شلوارم کشیدم پایین و کیرم انداختم بیرون رفتم تو اتاق و گفتم حسین خودت خواستی ها! برگشت نگام کرد دست به کیرم و دارم میام طرفش، مثلا واسه اینکه بگه ناراضیه گفت اَی بابا! البته کیرم ندید چون دوباره خواب رفته بود افتاده بود تو شلوارم رفتم خوابیدم روش و کیرم انداختم بیرون و خیلی محکم عقب جلوش میکردم صورتمم گذاشته بودم رو صورتش صدای نفس زدنش رو میشندیم: آه آه
دیگه طاقت نیاوردم شلوار و شرتش رو باهم کشیدم پایین، خودمم شلوارم در آوردم یه ذره با کیرم ور رفتم بلند شه و گذاشتمش دقیق رو خط کونش کیر من بود که همینجوری میرفت جلو عقب رو کون لختش!
یه ذره لپای کونش رو دستمالی کردم ولی انگشتش نکردم و دوباره کیرم گذاشتم رو سوراخش؛ آروم آروم لاپایی میکردمش و حسین هم که داشت حسابی عشق میکرد فقط صدای آه آهش بلند میشد! چند لحظه از روش بلند شدم بهش گفتم ببینم خونتون کاندوم دارین؟ گفت نه! گفتم آخه کونی مگه میشه نداشته باشین؟! گفت اگرم داشته باشیم من خبر ندارم! یه ذره فکر کردم ببینم بی کاندوم اینو بکنمش یا نه؟ به قولی غیربهداشتیه! ولی دیدم خیلی حشریم دلمو زدم به دریا و سر کیرم گذاشتم رو سوراخ کونش که فشار بدم تو که خودشو یکم کشید جلو و دستمو گرفت با خنده گفت نکن توش! منم گفتم باشه نمیکنم گفت قول دادیا گفتم باشه دیگه خفه شو برگرد. آقا تا این برگشت کیرمو با دست گرفتم گذاشتم رو کونش کردم فشار دادم زیاد محکم ولی نه، صداش در اومد گفت الاغ گفتی نمیکنی که! جوابشو ندادم چون دیگه حوصله نداشتم فقط میخواستم بکنمش
اولین تلمبه رو زدم آروم گفت آی... سخت میرفت توش یعنی فکر کن خُش خُش سر کیر رو کردم تو کونش حالا چجوری میخواد اون تو عقب جلوشه رو دیگه خودمم نمیدونستم! چیزی که خیلی واسم جالب بود کون بی موی حسین بود فکر کنم تو کل محدوده کونش 3تا تاره مو دیدم و این واسه منی که کل عورت و پشت و رونام پشم زیاد داره خیلی جالب بود! سرتون رو درد نیارم که هرچی در توان داشتم گذاشم رو کیرم و محکم تلمبه میزدم تو کونش اونم بلند میگفت آی آیــــی منم که دیگه حشر خالص بودم ول کن نبودم؛ هرچی کونش گنده بود سوارخش به نسبت اون به نظرم کوچیک بود! سرم رو گذاشته بودم رو صورتش ولی لب بازی و بوس اینا نمیکردم فقط محکم تلمبه میزدم تو کونش و با خودم فکر میکردم از این به بعد دیگه کون هم جور شد! در حال عقب جلو کردن بودم که حس کردم آبم داره میاد سریع با خودم فکر کردم که چی کار کنم درش بیارم یا همونجا بریزم تو کونش که گفتم درش بیارم یه وقت میریزه رو تختی فرشی چیزی اینم که بیق یادش میره تمیز کنه هردوتامون به فاک میریم! خودمو ول کردم و آبم همونجا ریخت تو کونش و با ریختنش انگار نصف جون منم در رفت! خوابیدم روش، گفت ای گندت بزنن ریختی توش؟ با خنده گفتم آره! گفت گمشو برو یه دستمال بیار پاکش کن. آقا من کیرم در اوردم پاشدم برم دستمال بیارم دیدم داره بوی گه میاد! به معنای واقعی حالم بهم خورد بهش گفت آخه کونی کثافت میرینی خودتم بشور دیگه اه بوی ان برداشت خونه رو! گفت زر نزن بدو دستمالو بیار الان مامانم میاد. رفتم دستمال رو آوردم کونشو پاک کردم پاشد ادکلنش رو برداشت خالی کرد تو اتاق ولی مگه بوی گه این میرفت؟! من رفتم توالت خودمو بشورم حسین هم رفت حموم. اگه حال داشتم دوباره تو حموم هم میگاییدمش مخصوصا که قفلش خراب بود! ولی دیگه حس و حال نداشتم
ناهارم خوردیم و چندساعتی گذشت و نزدیکای غروب بود که مامانش بیاد و منم دیگه کم کم جمع کنم برم خونمون که چندتا فیلم سکسی گذاشت و با هم نشستیم نگاه کنیم. زیاد تحریکم نکرد ولی یجاش که رسید به ساک زدن دختره گفتم ای بابا حسین حیف شد نخوردیش که! یه نگاه انداخت گفت الان؟ مامانم دیگه الانا پیداش میشه. فکر نمیکردم راضی بشه بخوردش گفتم حالا بیا یه ذره بخور البته جدی نبودم ولی مثل اینکه آقا حسین دیگه کونی ما شده بود! گفت نه بابا مامانم میاد به گا میریم منم دیگه زیاد حال نداشتم اصرار نکردم و پاشدم رفتم خونمون. تنها نکته مثبت این چندساعت آخر این بود که فهمیدم واسه دفعه بعدی حتما کیرم رو تا ته حلق حسین هم بفرستم!
این گذشت و چند وقت بعد (یعنی زیاد نبود چند روز شد) حسین رو برداشم اوردم خونمون که دیگه اساسی بگامش، آقا اومد و یه ذره زر زدیم و کله ظهر شد و غیر مامانم که خواب بود هم کسی خونه نبود گفتم بخواب کف اتاق ببینم اولش یه ذره ناز کرد و گفت نه و فلان و مامانت بیاد ببینه آبروم میره و این حرفا که گفتم نه کونی خان، مامان من بیدار نمیشه بیا بخواب بینم خلاصه خوابید کف اتاق و بی مقدمه شلوار اونو خودمو کشیدم پایین ایندفعه باتجربه شده بودم یکم هم تف زدم سر کیرم و در سوراخ حسین! با یه فشار محکم کیرو فرستادم تو کونش یه آه آروم گفت (میترسید اصلا صداش در بیاد!) البته تا ته نمیرفت ولی خب ما تلمبه میزدیم خوابیده بودم و روش و مثل یه فاتح با افتخار میکردمش! خیلی کون خوبی بود واسم: گنده تحریک کننده با سوراخ نسبتا کوچیک. در حال کردن و عقب جلو کردن کیرم توی کونش بودم که یه لحظه ناراحت شدم و عذاب وجدان گرفتم از اینکه پسرخالم و یکی از بهترین دوستامو کونی کردم...آخه فامیل هم بود بالاخره اگه غریبه بود میگفتیم به چپم که کونی شد تقصیره خودشه ولی این پسرخالم بود آخه ولی سریع اومدم بیرون از این فکر و گفتم اگه عرضه داشته باشه نمیفته تو این کار و فقط به خودم میده دوباره معامله رو فشار دادم توش ولی نه زیاد محکم چون میترسیدم یه دفعه صداش دربیاد آه و اوه کنه مامانم بفهمه ولی با این حال بازم میدیدم چشماشو بسته داره لباش رو گاز میگیره که صداش درنیاد خب تو که طاقت دادن نداری چرا کون میدی حسین من؟! چندتا تلمبه زدم و کیرمو مالوندم رو کونش که دیگه ابم اومد و درش اوردم ریختم رو کونش. ایندفعه مثل دفعه قبل گندکاری نداشت چون آقا حسین که میدونست فراره بازم چند دوری پیاده بشه خودشو قشنگ شسته بود! منم کون حسینو پاک کردم و رفتم حموم.
عصر هم گذروندیم و اولین شب سکسی کامل با حسین رسید! صبر کردیم همه بخوابن و دوباره افتادم روش و کیرمو رو کونش عقب جلو میکردم یه ذره لاپایی کردمش که یادم افتاد حسین یه ساک هم بهم بدهکاره! بهش گفتم بخورش اولش یه ذره ناز کرد ولی بعد صورتشو اورد نزدیک یه ذره نگاه کرد به کیرم آخه یکی پشم هم داشت بعد سر کیرمو آروم گذاشت دهنش؛ اون لحظه واقعا داشتم میترکیدم! خیلی لذت داشت تا اون موقع تجربه نکرده بودمش. بعد هم شروع کرد به ساک زدن بالا پایین بالا پایین واقعا فوق العاده بود! حس میکردم تو یه دنیای دیگم الانه که از لذت منفجر بشم! حسین هم واقعا این کارو دوست داشت چون فکرکنم نزدیک 45 دیقه داشت ساک میزدو دست مالی میکرد! منم که ظهر خالی شده بودم دیگه به این راحتیا آبم نمیومد. حسین خیلی خوب ساک میزد و این بازم برام عجیب بود بهش گفتم هی کونی تو واسه کس دیگه هم خوردی؟؟ گفت نه گفتم خیلی خوب ساک میزنی که! ولی بفمم به کس دیگه حال دادی حسین یحوری میگائمت که جر بخوریا آبروتم میبرم! گفت میگم نه دیگه خفه شو. آروم کلاهک کیرم رو میذاشت رو دهنش لباش رو بازی میداد روش و سریع میفرستاد تو دهنش بعد میومد خایه هامو میکرد تو دهنش خیلی لذت داشت سر سینه هامو هم لیس زد و دوباره کیرمو با لذت میخورد انصافا خیلی خوب ساک میزد در حد بنز!
بعد ساک زدنش برگردونمش شلوارشو کشیدم پایین کیرمو محکم فشار دادم تو کونش و تلمبه میزدم کونش گرم بود کیر منم گرمتر از اون! تا الان قمبل کرده بوده بود بهش گفتم برگرد لنگاتو بنداز رو شونه هام؛ پاهاشو داد هوا و منم نشستم کیرم و با سوراخش تنظیم کردم و دادم تو چندتا تلمبه زدم، حسین به معنای واقعی گشاد شده بود! کیرمو در آوردم دوباره گذاشتم توش که کونی خان مثل اینکه فشار اومده بهش هرچی باد تو معدش بود خالی کرد رو کیر ما ولی اینقدر که گشاد شده بود همینجوری از درزهای کونش زد بیرون و بوی گندش برداشت اتاقو! یه ریز هم میخندید فکر کنم خیلی عشق کرده بود!
این یکی شب هم گذشت و ما یه حال اساسی دیگه باهاش کردیم و گذشت تا همین چند وقت پیش که اوردمش شب خونمون بمونه (شما بخونید یه شب بگامش!) خلاصه بازم منتظر بودیم بقیه بخوابن ولی داداشم نمیخوابید چراغش روشن بود داشت کار میکرد شانس داشتیما! دیگه گفتم جهنم اصلا نخوابه من باید حسین رو همین امشب بکنم بهش گفتم حسین بیام؟ مطمئن بودم میگه نه گفتش نه گفتم حسین میام الان دوباره ناز کرد گفت ای بابا نه منم دیدم چراغ اتاق داداشم خاموش نمیشه فعلا بیخیال شدم حسین چند دقیقه بعد گفت انگیزتو از دست دادی؟! گفتم آره دیگه! سعی کردم بخوابم ولی نشد فکر کون حسین نمیذاشت! یه 1ساعتی گذشت اون داداش انتر ما هم نمیخوابید دیگه دل رو زدم به دریا بلند شدم از جام یه ذره وایسادم فکر کردم اگه یه دفعه وسطش یکی سر برسه چی میشه؟ ولی دیگه مهم نبود واسم؛ آروم رفتم رو حسین که زبق معمول دمر خوابیده بود و دهنش رو هم گرفتم که یه دفعه نترسه داد بزنه! اولش یه ذره ترسید ولی بعد که کیر منو رو کونش حس کرد که داره عقب جلو میشه یکم آروم شد ولی بازم هی زر میزد که امیرعباس پاشو الان یکی میاد میبینه آبرومون میره و این حرفا ول کن هم که نبود! منم واسه اینکه دهنشو ببندم در همون حال که داشتم کیرمو میمالوندم رو کونش صورتمو بردم نزدیکش و ماچش کردم و شروع کردم به خوردن لپ ها و گردنش دیگه کاملا خفه شد! همینجوری روش بودم و ماچش میکردم که یکم اومدم پایینتر و اونم رفت بالاتر رسیدم به لباش و یکم لب بازی کردیم البته من زیاد لذت نبردم چون خوشم نمیومد از یه پسر لب بگیرم لب بازی فقط با یه دختر لذت داره! خلاصش که یه ذره مالیدم کونشو اونم هی میگفت پاشو میخوام بخورمش، از روش بلند شدم خوابیدم کنار تخت و اونم شروع کرد به خوردن کیرم، دوباره لذت داشت؛ کیرم تند تند توی دهنش بالا پایین میرفت بعضی وقتا هم با دست سرشو هل میدادم که کیرمو بیشتر بفرسته تو حلقش ولی هیچ وقت تا ته کیرمو نخورد لعنتی! اون شب چندبار سعی کردم بیارمش پایین یکنمش ولی خب خیلی ترسو بود و گفت بذار یه شب دیگه حال اساسی کنیم! منم دیگه حوصله نداشتم بیخیال شدم واسه اون شب.
هروقت حسین رو میبینم حتی اگه یه لحظه تنها باشیم هم شلوارشو یکم میدم پایین انگشتش میکنم! همه دکتر مهندس تحویل جامعه میدن، ما یه کونی تحویل جامه دادیم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#176
Posted: 13 Oct 2012 10:46
کردن پسر دخترنما
سلام اسم من امیره و ساکن شهرکرمانشاهم.داستان یا به عبارتی خاطره ای که میگم برمیگرده به 4 سال پیش زمانی که سوم راهنمایی بودم.اون موقع تو مدرسه ما یه پسر بود به اسم فرشید که با اینکه پسر بود ولی ظاهری دخترونه و سکسی داشت.فکر میکنم قدش حدود 160 بود و اسیل مانکنی داشت.پوستش سفید بود از اونجایی که خیلی سوسول بود پوستش خیلی نرم بود.صداش هم ذاتا دخترونه بود و بدجور مثبت میزد و به کیر میگفت دودول.من از اول راهنمایی که دیدمش خوشم ازش اومد ولی اون موقع به بلوغ جنسی نرسیده بودم و برام تحریک کننده نبود ولی سال سوم با اینکه زیاد تو فکرش نبودم ولی اگه پاش می افتاد دلم میخواست یه حالی باهاش بکنم.اصل داستان من از اونجا شرو شد که شنیدم یکی از بچه ها مخشو زده و کردش.منم وقتی اینو شندیدم باخودم گفتم حتما منم میتونم تا اینکه یه روز اومد پیشم و گفت اشتباها اطلاعات اداری پدرشو از کامپیوترشون حذف کرده و کسی هم برنامه ریکاوری نداره که یهو یه فکر شیطانی تو مخم جرقه زد و گفتم اگه بهت بدم چی به من میرسه گفت چی میخوای منم باکمال پررویی گفتم کون اولش فکر کرد شوخی میکنم ولی وقتی فهمید جدی میگم ازشدت عصبانیت گفت من کیرمم دستت نمیدم و رفت اما دوروز بعد وقتی دید هیچ کس غیر ازمن برنامه رو نداره اومد پیشم و قبول کرد من پنج دقیقه باهاش از رو لباس حال کنم.قرارشد زنگ ورزش لباس نیاریم و بمونیم تو کلاس و من کارمو بکنم.زنگ ورزش شد و وقتی بچه ها رفتن گفت تا کسی نیومده بیا کارتو بکن.من اول کمی مالیدمش بعد خوابوندمش رو نیمکت و رفتم روش نمیدونین چقد باسنش نرم بود.لحظه اول که خوابیدم روش حالی داد که تو عمرم تجربه نکرده بودم.دقیقا مثل وقتی که کیرتو تشنه ی تشنه میکنی و بعد آروم میخوابی روی یه بالشت نرم و کیرتو بهش فشار میدی ولی حال این طولانی تر بود.خلاصه پنج دقیقه مالیدمش بهش وبعدم قرارشد بعد از ظهر بیاد درخونمون که دو کوچه پایین تر از کوچه اونا بود و برنامه رو بگیره.ولی وقتی رفتم خونه و خوب فکر کردم دیدم اون مخ منو زده به جای اینکه من مخ اونو بزنم.بخاطر همین بعد از ظهر که اومد من به مادرم گفتم میریم تو اتاقم(که گوشه ی حیاط بود)که ریاضی کار کنیم.رفتیم تو اتاقم و برنامه رو زدم تو فلشش وگذاشتم تو جیبم.تااینو دید گفت چرا گذاشتی تو جیبت منم گفتم فک کردی خرم تا آبمو نیاری فلشو بهت نمیدم اولش به گوه خوردن افتاد ولی وقتی دید جواب نمیده قبول کرد چون باید یک ساعت دیگه خونه می بود و شب هم پدرش از مأموریت برمیگشت اگه میدید آق پسرش چه دسته گلی به آب داده پوستشو میکند.منم بی معطلی لبمو گذاشتم رولبش و کونشو میمالیدم از اونجایی که شبیه دختر بود وقتی باهاش حال میکردم انگار داشتم بایه لیدی حال میکردم؛حسابی که ازش لب گرفتم اون کون نرم و خوشگلو مالیدم گفتم چار زانو بشین دهنتو باز کن چشمتم ببند میخوام ازت لب بگیرم اول یه لب ازش گرفتم که شک نکنه بعد آروم طوری که نفهمه کیرمو(که نسبت به سنم بزرگ بود)درآوردم و بردم نزدیک دهنش و ناگهانی چپوندم توحلقش وکلشو گرفتم و به کیرم فشار دادم یهو جا خورد و دست پا میزد از یه طرف هم جرأت نداشت کاری بکنه چون کتک میخورد منم صبر کردم وقتی آروم شد شروع کردم به عقب جلو کردن داشت آبم میومد که صدای در اومد.منو میگی داشتم از ترس میمردم که حتما بو بردن که وسط درسم اومدن سراغم؛سریع شروارمو کشیدم بالا و رفتم درو باز کردم دیدم مادرمه میوه آورده باعصبانیت گفتم دیگه کسی مزاحم درس خوندنم نشه.مادرم که رفت دوباره کیرمو آوردم بیرون و کمی مالیدم که بلند بشه بعد رفتم سراغ فرشید و گفتم حالا بکش پایین گفت حالا یکم از رو لباس کارتو بکن بعد میارم پایین منم فهمیدم میخواد تیز بازی دربیاره و فلشو کش بره گفتم باشه بخواب میخوام بخوابم روت وقتی خوابید رفتم خوابیدم روش ودستمو بردم زیر شکمشو دکمو شلوارلیشو باز کردم و بایه حرکت باشرتش کشیدمش پایین.اونم چون عجله داشت و باید میرفت مقاومت نکرد منم کیرمو یه تف انداختم و گذاشتم دم سوراخ بی موش و بایه فشار محکم تاته فرستادم تو که یهو داد زد منم سریع دهنشو گرفتم و تند تند اینقد تلمبه زدم تا آمبم که اون موقع چند قطره بیشتر نبود اومدو برای اینکه اتاق کثیف نشه مجبور شدم بریزم تو کونش بعد از اون ماجرا دیگه نتونستم جورش کنم امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#177
Posted: 15 Oct 2012 22:31
اولین سکسم با عموم
سلام.اسمم مهرداده واین خاطره برمیگرده به چندساله پیش که من هیجده سالم بود ویه عموداشتم به نام وحید که یک سال ازخودم بزرگتربودوخیلی خوشکل بودالبته من هم خوشکل بودم وخیلی هم هیکل زنونه ای داشتموهم دنبال کردنم بودن یه روزیه فکری به سرم زد یه شورتوکرست بایه تاپوشلوارک خیلی سکسی آمده کردموزنگ زدم به وحید گفتم بیا اینجا تا یه کم مشروب بخوریم درضمن خانواده من رفته بودن مسافرت و من تنهابودم
وقتی وحید اومد بهش گفتم یه مشروب بخوریم و بشینیم فیلم سوپر نگاه کنیم. چندتاپیک زدیموگرم شدیم و نشستیم پای فیلم سوپر. من به وحید گفتم اگریکی اینجابودمیکردیش گفت آره بدجوری راست کردم منم که خیلی حشری شده بودم رفتمو لباس و رو پوشیدم تو آینه که نگاه بخودم کردم دیدم بآین کون گونده وقلمبه وگردوکمرباریکو رونای تپل هیچکس نمیتونه ازم بگذره تاازاتاق اومدم بیرون وحید هاج و واج داشت منو نگاه میکرد هنوز فیلم داشت پخش میشد و زنه تو فیلم داشت ازکون میداد ودادوبیداد میکرد فضاکاملا حشری شده بود ولی هیچ حرفی بینمون ردوبدل نمیشد تااینکه من شروع کردم گفتم چطورم قشنگ شدم عموجان بی اختیارازجاش بلندشدوبه طرف من اومد من ازحشری تمام بدنم میلرزید منوبغل کرد دستشوانداخت پشت کونم فقط میگفت توتآلان کجابودی این کونو کی کرده وچراتاحالا رونکردی منم باکیرش ورمیرفتمو خودموتوبغلش ول کرده بودم بعدازچنددقیقه که کیرش بدجوری شق کرده بود من یه کم ترسیدم چون خیلی بزرگ بود.شروع کردبه درآوردن تاپموشلوارم حالادیگه باشورتوکرست بودم وواقعا مثل یک زن شده بودم یه کون سفیدوتپل بادوتارون تپلوبه هم چسبیده لباسای خودشوتوسه سوت درآورد حتی شورتشوبهش گفتم وحید کیرت خیلی بزرگه گفت تونگران نباش فدای کونت من استاد کون کردنم من کیرشوگرفتم تودستم گفتم میخای برات ساک بزنم اون فقط قربون کونم میرفت برعکس هم شدیم اون روکمرخوابیده بودومنهم روش داشتم کیرشو میخوردم واونم بااستادی کامل داشت هم سوراخ کونمومیخوردوباانگشت سوراخموآماده میکرد دیگه حال خودمونمیدونستم خودموداده بودم دستش تاته کیرشومیکردم تودهنم سعی میکردم حشری تربشه ووحشی بعدیه ربع منو به بغل خوابندخیلیآروم باوازلین زیادشروع به کردن توکونم کردواقعا استادنه میکرد همش بافدای کونت منوحشری ترمیکرد وقتی میدیم مثل یک زن باهام رفتار میکنه وقتی تاآخرکردتو درد تمام وجودموگرفت ولی بعدچنذقیقه دردتبدیل به لذت شد واین بارمن بودم که قربون کیرش میرفتم وقتی روشکم خوابیدم یه بالشت گذاشت زیرم وکونم حسابی اومدبالا شروع به گاییدن من کرد فقط صدای آخواوخووای من بودو صدای فدای کونتوضربهایی که میزد روکونم احساس کردم تلمبه زدناش بیشتروشدیدترشده همزمان کیرمنم روبالشت میمالیدوحال میداد که دیدم محکم منوگرفتوتآونجایی که میتونست فشاردادتوکونم خیلی داغ شدم چون آبشوریخت توکون نازمنو خوابیدروم تکون میخورد وهمین تکوناش آب منم اومد بعدازکلی تشکرازمن خواست که اون شب چندباردیگه منوبکنه منم قبول کردم .اگردوستان گی خوششون اومد بگید تاحال دادنامو بادیگرانم واستون بنویسم فدای کیرتون بای
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#178
Posted: 20 Oct 2012 10:55
اولین کون دادن من در خوابگاه
سلام
من نیما هستم . میخوام براتون از بار اولی که تو خوابگاه کون دادم بگم . ترم سوم بودم . امتحان میان ترم داشتیم . من و صادق معمولا با هم درس میخوندیم . اون شب هم قرار بود بریم کتابخونه خوابگاه درس بخونیم . ولی صادق گفت هم اتاقیهاش نیستن میتونیم بریم اتاق اونا درس بخونیم . منم قبول کردم . درس خوندنمون روال عادیش رو طی میکرد و صادق رو تختش درس میخوند و من کف اتاق ولو شده بودم . تا اینکه من رو یه مسأله هنگ کردم و هر چی به مخم فشار آوردم نتونستم حلش کنم بخاطر همین شروع کردم به سوت زدن . صادق که از سوت زدن من عصبی شده بود کفت نیما سوت نزن ولی من گوشم بدهکار نبود . کفت میام میکنمت ها . اینو که گفت با خودم گفتم جفنگ میگه ولی یه سنگ تو تاریکی ! ادامه میدم شاید اومد منو کرد . (من قبل از دانشگاه هم داده بودم ولی تو دانشگاه روم نمیشد به کسی بدم) پس به سوت زدن ادامه دادم صادق اومد طرف من . قلبم داشت از جا کنده میشد ولی یهو یکی در زد و اومد تو . فرزاد دوست صادق بود . اومده بوده بهش سر بزنه . اونجا بود که هر چی لعن و نفرین بود نثار فرزاد کردم که سر بزنگاه مزاحم شده بود . خلاصه فرزاد نیم ساعتی نشست و کس شعر تف داد . بعد که رفت صادق رفت که دوباره درس بخونه ولی من دوباره شروع به سوت زدن کردم . یهو صادق بهم حمله ور شد و اومد روم خوابید و گفت ادامه نده که راستی راستی میکنمت . ولی من دست بردار نبودم . صادق روم موند و من هم کونمو براش تکون تکون دادم . کم کم صادق هم باورش شد که من خوشم میاد و واقعا میخوام بدم و اونم کیرش راست شد . کونم داشت مد مد میکرد . منتظر بودم ببینم عکس العمل بعدیش چیه ! دیدم بلند شد و رفت در اتاق رو قفل کرد . همه چی داشت برای دادنم مهیا میشد . صادق پرده اتاق رو هم کشید و شلوارش رو درآورد ولی هنوز شورت پاش بود و کیرش راست راست . من سرم را رو زمین گذاشتم و دمر خوابیدم . منتظر شدم اون کارش رو شروع کنه . صادق دوباره اومد روم دراز کشید . بعد یکم خودش رو تکون تکون داد و یه دفعه شلوارم رو کشید پایین . گرمی کیرش رو از رو شورتش حس میکردم . خدا خدا میکردم زودتر کیرش رو در بیاره ولی اون وارد تر از این حرفا بود اول با کیر من یکم بازی کرد . من میترسیدم که قبل از اینکه منو بکنه آبم بیاد بخاطر همین کیرم رو از تو دستش کشیدم بیرون . حالا نوبت من بود که شورت اونو در بیارم . ظاهرا صادق منتظر این کار من بود . عجب کیر خوش فرمی داشت با اینکه زیاد بزرگ نبود ولی میتونست حال منو جا بیاره چون خیلی وقت بود کیری تو کونم نرفته بود . خلاصه صادق کارش رو شروع کرد و کیرش رو تف مالی کرد و کون منو هم خیس کرد . چون چند وقت کونم کیر ندیده بود یکم تنگ شده بود و با این که کیر صادق بزرگ نبود ولی به زور و کمی درد رفت تو کونم . خلاصه با سه چهار بار تلم آبش اومد . خیلی زود بود و من هنوز حال اساسی نکرده بودم ولی از بی هیجی بهتر بود . دیگه درس خوندن تعطیل شد و هر دو گرفتیم خوابیدیم . صادق تخت بالا و من پایین رو تخت هم اتاقیش . دم دمای صبح دیدم اومده پایین کنار من دراز کشیده و خودشش رو به کون من میماله . من خودم رو به خواب زدم ببینم چکار میکنه اون دستش رو برد تو شلوارم و کونم رو مالوند و با سوراخم بازی کرد ولی مراقب بود که مثلا بیدار نشم . بعد یواش یواش شلوارم رو کشید پایین و سوراخم رو تف زد و خیلی آروم کیرش رو فرو کرد . منم با آخی که گفتم بیدار شدنم رو اعلام کردم . اینبار کردنش بیشتر طول کشید . آبش که اومد من هم وسایلم رو جمع کردم و رفتم اتاق خودم . جاتون خالی امتحان روز بعد رو هر دو افتادیم
بعد ها تو خوابگاه به خیلی های دیگه دادم ولی خاطره اولین کون دادن تو خوابگاه همیشه یادم مونده ...
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#179
Posted: 23 Oct 2012 11:52
اولین باری که کون دادم
سلام اسم من فرزاده خاطره ای که میخام براتون بگم مربوط میشه به5 سال پیش زمانی که داشتم برای کنکور درس می خوندم اون موقع من با دوستم رضا کلاس کنکور می رفتیم. یک روز که داشتم حاضر میشدم که برم سر کلاس مامانم گفت که امروز عصر با بابات میریم تهران و امشب نمی آیم. میخاستن برن سر بزنن به عموم اینا. خلاصه اون روز من رفتم کلاس از قضا اون روز خیلی حشری بودم با خودم نقشه می کشیدم که وقتی رفتم خونه یه حال اساسی به خودم بدم. خلاصه کلاس نموم شدو با دوستم رضا داشتیم می اومدیم سمت خونه من بهش گفتنم امشب تنهام دوس داری بیای خونمون با هم باشیم ؟ اونم قبول کردو باهم راه افتادیم سمت خونه ما. راستش من اصلا فکری نداشتم که بخام کاری کنیمو خلاصه رسیدیم خونه ما. رفتیم بالا و بعد اینکه یه چیزی خوردیم نشستیم پای تی وی همین طور که نشسته بودیم یهو رضا گفت: درش بیار! گفتم چی؟؟ گفت کیرتو در بیار. گفتم چی میگی؟ اومد سمته من و دستشو گذاشت رو کیرم من خشکم زده بود همون طور که گفتم اون روز خیلی حشر بودم .و به این خاطر زود شق کردم گفت درش بیار. گفتم اگه میخایش خودت درش بیار. اونم سریع شورتو شلوارمو باهم کشید پائین و شروع کرد به مالبدن کیرم حسابی شق شده بود تنم داشت می لرزید بعد گفت بریم رو تخت . رفتیم و تو بعل هم خوابیدیم همو لخت کردیم و 69 شدیم و شروع کردیم ساک زدن برای هم. 10 دقیقه ای ساک زدیم بعد گفت کون میدی؟ گفتم از خدامه سریع منو برگردوند و کیرشو با تف خیس کرد و تا خایه کرد تو کونم اوفففف که چه حالی داد من تاحال نداده بودم اما نمیدونم چرل اینقد گشاد بودم خلاصه نزدیک نیم ساعت منو گائیدخیلی حشر بودم گفتم آبتو میخام
گفت چی کارش کنم کفتم بریز تو دهنم اونم سر موقع از کونم کشید بیرون و گذاشت تو دهنم و آبشو خالی کرد اوففف چقد داغ بود همه آبشو خوردم گرمو بی مزه س حسابی کیرشو مکیدم تا بی حال شد. اون شب 3 دفعه دیگه کونم گذاشتو آبشو به خوردم داد. از اون موقع من به دادن خیلی علاقه مند شدم به عبارت دیگه یه کونی شده بودم طوری که به جز رضا به 5 نفر دیگه هم دادم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#180
Posted: 25 Oct 2012 11:20
جر خوردن کون من
سلا به همه دوستان
این داستان نیست که میخام تعریف کنم ! عین واقعیته . برمیگرده به 13-14 سال پیش . وقتی که 12-13 سالم بیشتر نبود . تو کوچه ها ول میچرخیدیم بازی میکردیم . یه دونه از پسرای همسایه که سنش بیشتر بود همیشه بهم دست میداد با یه انگشتش کف دستمو قلقلک میداد !!! اون موقع نمیفهمیدم یعنی چی . هی این قضیه بیشتر شد تا اینکه رسید به اینجا که میومد کنارم وامیستاد دستشو مینداخت به کونم ! نمیتونستم چیزی بگم آخه بزرگتر از من بود ! دیگه اونم جرات پیدا کرده بود و وقتی کوچه خلوت بود خیلی محکم انگشتشو میکرد تو کونم(از رو شلوار البته) . کمک کمک داشت خوشم میومد ازین حرکتش. نمیدونم چرا ! حتما میخاید بگید خب کونی بودی دیگه !!! ولی به خدا من اصلا تو این فازا نبودم اصلا تو اون سن و سال . خلاصه روز موعود فرا رسید !!! یه روز بعدازظهر که سگو با کلنگ میزدی بیرون نمیومد من تو کوچه بودم ! یهو دیدم داره میاد طرفم. ترسم ریخته بود ازش . پیش خودم میگفتم بازم اومده یه چنگی بزنه به کونم و بره ! ولی کور خونده بودم !! یه نقشه های شومی داشت ! گفت یه قناری خریدم خیلی خوشگله میخای ببینی ؟ منم خرخری گفتم آره کجاست . اونم که ذوق منو دید گفت خونه اس بریم ببینیم؟ منم گفتم بریم. با هم رفتیم خونه شون. گفت پشت سرم بیا بی سر و صدا . بابام اینا خوابن بیدار نشن . منم یواش یواش رفتم دنبالش . رفتیم تو زیرزمین . چراغو روشن کرد . نور کافی نبود یه کم تاریک بود. داشت چشم میچرخید این ور اون ور که دیدم از پشت چسبید بهم . یه چیز سفتی لای کونم حس کردم . حال داد بهم . گفتم ولم کن میخام برم .یه کم تقلا کردم دیدم نمیشه . گفت کاریت ندارم که مثل همیشه یه کم میمالم بعد برو . چیزی نگفتم . منو کشوند جلوتر . دیدم یه ملافه انداخته رو زمین با یه بالش . گفت بخواب . گفتم میخای چیکار کنی ؟ گفت میخام بمالم دیگه . اینجوری بهتره . منم مثل کونی ها خوابیدم رو شکم . دست انداخت شلوارمو تا نصفه کشید پایین خیلی حال داد این لحظه بهم . برگشتم ببینم چیکار میکنه نذاشت . با دستش سرمو فشار داد به جلو که یعنی برنگرد ! شاید میدونست اگه برگردم ببینم ممکنه داد وبیداد کنم از زیرش در برم ! نکبت نمیدونم از قبل کرم زده بود یا موقعی که نمیذاشت من سرمو برگردونم داشت وازلین میزد ! نمیدونم کرم بود یا وازلین . عقلم اون موقع قد نمیداد . ولی به کون من چیزی نمالید حتی انگشتشم به سوراخم نخورد ! یه 5 دقیق گذشت همینطور داشتم عین اوسکولا به زمین نگا میکردم که یهو دیدم آتیش گرفتم !! چنان دردی حس کردم تو کونم که نفسم بند اومد ! اشکم درومد داشتم جر میخوردم ! خاستم جیغ بزنم از درد که با یه دست جلو دهنمو گرفت ! خودشم انداخته بود روم . وزنشم زیاد بود نمیشد در برم از زیرش . فقط گریه میکردم . هی میگف ساکت الان همه بیدار میشن ! خلاصه 5دقیقه تو این وضعیت موندیم (من گریه اونم بی حرکت) که دیدم آروم شد دردش . البته بهتره بگم سر شد ! چون تا چند روز نمیتونستم رو نیمکت مدرسه بشینم ! خلاصه تا دید گریه من قطع شده کم کم کشید عقب کیرشو ولی تا میومدم کونمو تنگ کنم باز هل میداد تو ! هی اینکارو تکرار کرد تا دیگه داش خوشم میومد . کیرش از بس گنده بود واقعا حس میکردم سوراخم پاره شده ! واقعا جا نمیشد اون کیر تو کونم . نمیدونم چه جوری با یه حرکت کرد تو کونم !!! تلمبه زدنش هی تند شد صدای نفس در گوشم میشنیدم . یهو حس کردم لای کونم داغ شد . اصلا حس نکردم کیرشو درآورده !!! چون سوراخم به قدری باز شده بود که دیگه جمع نمیشد اون لحظه . چندبار خواستم تنگش کنم نشد . چند روز طول کشید برگشت به حالت اولش
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash