انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 19 از 85:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


میهمان
 
یه پسر همسایه داشتیم که اسمش رضا بود، پسره خوش هیکلی بود ، عضلانی و قوی ، آخه بدنسازی میرفت ... یه روز صبح من یه سی دی ازش میخواستم ، رفتم دمه در خونشون که سی دی را ازش بگیرم ... لخت لخت بود ، فقط یه شرت پاش بود ... دعوتم کرد رفتم داخل ... یه فیلم سکسی تو کامپیوترش گذاشت و شورتش را کشید پایین و گفت ببین من هرچقدر هم فیلم سکسی ببینم کیرم راست نمیشه و آبم نمیاد ... منم گفتم خودم واست آبتو میارم ... اومد رو تخت خوابید و منم واسش جلق زدم ... آبش اومد ... ولی من لباس تنم بود ... من گی نیسم ولی وقتی هیکل درشت و قوی اون را دیدم دل تو دلم نبود که کیره گندشو بکنه تو کونم ... من پیمان هستم و بدن بی مو و سفیدی دارم و چاق هم هستم یه خورده ... بهم گفت بیا بریم حموم که خودمو بشورم ... منم رفتم و لباس هامو در اوردم ... غیر از شرتم ... رفتم زیر دوش اونم از عقب خودش را بهم چسبوند ... منم همش میفگتم چی کار میکنی رضا .... اونم میگفت هیچی میخوام منم بیام زیر دوش ... همش کیرشو به کونم می مالوند و میگفت واستا منم بیام زیر دوش ... خلاصه یه ده دقیقه ای کارمون همین بود ... منم نفسم بند اومده بود ... تا اینکه منم خودمو به کیرش می مالوندم دیگه ... وقتی دید اینطوریه ... شورتمو کشید پایین و کیرشو گذاشت لای کونم و بهم چسبید و دستمو از مچ گرفت و عقب و جلو میکرد خودشو ... من که دیگه تو حال خودم نبودم ... بهم زیر گوشم گفت ساک میزنی و من هم که حسابی حشری بودم ... برگشتم و نشستم رو زانوهام و کیرشو گرفتم تو دستم و ساک می زدم ... یه ربعی واسش ساک زدم تا اینکه خودش بلندم کرد و گفت دستت را بزار به کاشی ها و کونت را بده عقب ، با شامپو کونمو لیز کرد و کیرشو آروم گذاشت رو سوراخم و یواش یواش سرش را کرد تو ... اولش خیلی درد داشت ولی کم کم لذت بخش شد ... و آروم آروم تلمبه میزد ... سینه هام را می مالوند و تلمبه میزد و زیر گوشم میگفت کونتو پاره کردم پیمان ، جوون ، چه کونی ، پاره کردمش ، ماله خودمی پیمان ، عجب تنگه ، چه کونه تنگی ، میگامش ، تا اینکه یهو کونم داغ شد و آبشو با فشار خالی کرد تو کونم .
     
  
زن


 
دبیر با اخلاق

به بهانه ای اینکه میداند من دنبال کارای مشکوک هستم ودرس نمیخوانم منو به خانه اش برد. دوستانی که میگفتند که فرهادی زنش را طلاق داده و چند بار میخواسته چند نفر رو درخانه اش ترتیبشون رو بده و با توجه به اینکه مورد خاص من باعث اخراج و مواردی این چنینی و هیچ مدرسه ای مرا نخواهد پذیرفت البته آماری داشت ولی نه کاملا و من که تنها یک مورد اگر پیش میامد اخراج میشدم و همانطوری هم پادر هوا مدرسه می رفتم واین جریان نیز مال قبل از تعهد پیش مدیر دبیزستان بود و من آسته میرفتم و آسته میامدم که ناظم گیر نده واو دلش میخواست ازمدرسه اخراج شوم و من برای همین به خانه ای فرهادی رفتم و آنشب هم از قبل یکسری از دانش آموزان را به اردوی خارج از شهر قرار بود ببرند و من نیز داخل آنان بودم واینرا فرهادی بخوبی میدانست و اسم منو پاک کرده بود بدون اطلاع از خودم و خودش هم مرخصی گرفته بود و دبیر هندسه جایش رفته بود او 44 ساله بود و ابتدای سال من و خیلی از بچه ها فکرمیکردیم بسیجی باشه اما کاملا اشتباه میکردیم .
او طوری رفتار میکرد که هرکسی تا اورا می دید یاد بسیجی های دوره ای جنگ که برای کشورشون رفته بودند جنگ ولی او یک مرد جنده ای زیر قیافه ای معصومی که داشت پنهان شده بود و تمام همکارانش فکر میکردند او یکی از بندگان خالص و پاک باشد .
من سال سوم دبیرستان سال دومی که داشتم درس میخواندم همراه دوتن از رفقا همه نوع خلافی میکردیم و حتی تازه هم با دوتا کس که شیشه میکشیدن و ما چند بار کمی کشیده بودیم و داخل نمازخانه هم دوسه نفر رو ترتیبشون رو داده بودیم و موقع ای که داخل خانه اش برایم از بعضی کارهایم حرف میزد تنها یکی از آنها برای اخراجم کافی بود ولی خوشبختانه یا نمیدانست یا آنها را برای مبادا نگه داشته بود و روکردن بطری ویسکی و داخلش عرق سگی فوق العاده تلخ و گیرایی بالا ریخته بود و بدون نوشابه یا مزه سرمیکشید و دوسه متلک هم انداخت که شما بچه هستید و منو شیر کرد که واقعا همراهش بخورم و من هم سومین استکان روکه خوردیم احساس اندکی مستی و حرارت و گرمی کردم و شانس آوردم که پیک بعدیش رو اون نصفه ریخت و من برای اینکه نشون بدم کم نمیارم کامل برای خودم ریختم و یک نفس رفتم بالا و اتاق و لوازمش دور من میچرخیدن و به بهانه ای توالت رفتن با آب سرد صورتمو چند بار شستم و میفهمیدم ولی کم کم احساس کردم دلم میخواد توگرمای اتاق لباس هامو در بیارم و فکر کنم خودم هم یکی یکی درآوردم و روی کاناپه جلو ماهواره که فیلم سوپر داشت پخش میشد و کم کم لم دادم و خوابیدم و اون موقع ساعت کمی به هشت شب بود و یادم نمیاد تا زمانی که چشمانم را باز کردم و احساس خوبی داشتم که اونم این بود که فرهادی مادرجنده رو من دراز کشیده بود و کیرشو تا ته جاکرده بود توی کونم و تلمبه میزد و با اینکه من تاحالا جز اون موقع حتی لاپایی هم کسی نکرده بود چه به کونم بگذارن ولی اون شب بار اولی بود که احساس بدی هم نداشتم و لذت هم میبردم و منتظر بودم کارش تموم بشه و بالاخره آبشو داخل کونم ریخت و ازروی من پاشد و من موقع ای که ازرومن بلند شد گفتم کیرتون کوچیک بود کونم حال کرد که کمی جا خورد ولی من بادیدن کیرش واینکه کوچیک نبود و اینکه همچین اژدهایی الان باید منو جرداده باشه و با ترس دستمو به باسن و بعد هم به سوراخ کونم رسونده بودم و از اینکه خیس و روغنی و سوراخ کونم هم باز شده بود و هیچ دردی هم نداشتم و کمی با دستم بازی دادم و داغ بود مثل اینکه خیلی باید کار کرده باشه و در همین موقع هم توان برخاستن هم نداشتم و خوابیدم و نزدیک ساعت نه صبح بلند شدم و روتخت بلند شدم و و سمت توالت رفتم و سرپا شاشیدم و احساس دستشویی همراه باد داشتم و همینکه توالت ایرانی نشستم و کمی باد و فشاری که آمد و جز مقداری روغن و خون آبه و همراه کمی مدفوع و شستن و آب گرفتن و دردی که از سوزشی که چشمانم پر از اشک شد و بسختی توانستم رو پاهایم برخیزم و از درد و سوزش تنها دستانم را با صابون شستم و آرام به اتاق نشیمن آمدم و روی مبل نشستم که ناگهان انگار میخ بزرگی داخل سوراخ کنند از درد آخی گفتم و روی باسنم به بغل شدم و یک طرفی مونده بودم که فرهادی داخل اتاق آمد و گفت صبحانه زود و منکه میخواستم گلوشو بگیرم تا خفه شود و اونم که میدانست از درد نمیتوانم روی باسنم بشینم گفت درست میشه و عادت میکنی تا دیگه کون بچه های مردم رو تو ... نکنی دردم یادم رفت پس میدونست و اگر میگفت کارم تمام بود و کمی آرام شدم و کمی صبحانه خوردم واونم گفت بیا روتخت تا با روغن کمی برایت آرام کنم اما من دوبار گفتم نه ممنون که گفت عادت به بار سوم ندارم و من از ترس رفتم و کمی لیدوکایین را به ورودی سوراخ مالید که ابتدا داغ و سوزشی داشت اما کم کم درد را کلا برداشت طوری که روی کونم هم چند بار نشستم و بلند شدم و اون هم گفت نمیخواد فردا مدرسه بیایی من با مدیر راجب تو حرف میزنم و پرونده ات را از حالت اخراج و تعهد درمیاورم و من گفتم ممنون ولی کسی نمیتونه و اونم گفت فرهادی میتونه حتی اگر دلش بخواد رجب زاده رو هم عوض کند

یکشنبه هنوز کمی درد داشتم و داخل حیاط مدرسه آرام داخل شدم و نمیتوانستم پیش دوستانم بروم که فرهادی گفت میتونی با من بیایی بالا و خودتون با مدیر حرف بزنین و من گفتم برای چی ؟ وگفت برای ماندن یا رفتن ناظم بخودت ربط داره و من که میخواستم پرونده ام را از وضعیت قرمز به حال عادی ببینم وقتی مدیر بمن گفت چرا خودت بمن نگفتی پسرم همه ای اینکارا رو برای فرهادی و بسیج انجام دادی من فکر میکردم کارای پنهانی و خلاف انجام میدادی البته رجب زاده خیلی پشت تو حرفای مشکوک میزد که با مرکز راجب انتقالش حرف زدم و فرهادی هم بیرون از اتاق گفت خوب یر به یر شدیم و من تو دلم گفتم حالا مونده تا یر به یر شویم اما در حالتی که بغض هم داشتم گفتم ممنون میتونم بروم کلاس و اونم گفت کلاس نرو برو دفتر من و روی کاناپه بگیر بخواب تا زمانی که حالت خوب شود و کلیدشو داد به من و دو سه روزی گذشت و من برگشتم پیش همکلاسی ها و آخر ساعت پنجشنبه بود که فرهادی گفت این سی دی رو ببر ببین و بعد تماس با من بگیر یا بیا نظرتو بمن بگو خونه رو که میشناسی ومن رسیدم خانه داخل کیس گذاشتم و ناگهان روی تخت خودمو دیدم که فرهادی معلوم نبود اما من کاملا مشخص و تنها قسمتی از بدن فرهادی که داشت تلمبه میزد و من تمام وجودم عرق نشست و نفهمیدم خودمو چطوری رسوندم درب خانه فرهادی و داخل شدم و پرسیدم مگه کونت رو نکردی دیگه برای چی ازم فیلم گرفتی و اونم گفت بشین و من وقتی داشت برایم میگفت که لازمه برای سرکشی مثل تو همیشه راه های آرام کردنت باشه ومن میدانم که قصد انتقام داری ولی برای همین تا خودت رام نشوی من برای تو چند تا رایت کردم حتی یکی رو هم به دوستی دادم گفتم اگر مدتی خبری ازمن نداشتی بگذار تو اینترنت .
خلاصه داستان اینکه هم کون دادم هم اینکه تهدید و فیلم برداری هم کرده برای همین میخواستم از ایران بروم دنبال جای مناسب درکشوری خاص بودم که زندگی ام را شروع کنم و اقامتم هم درست شد و کار خوبی هم پیدا کردم...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اولین کون دادن تیام

من تیام20 سالمه63کیلو وزن 178قد کون گرد نرم سفید کردنی تنگ تنگ حلقویم
میخوام داستان اولین کون دادن واقعیمو بگم
قبلا خیلی باچیزای بلند ور میرفتم واقعاگشادمیشدم اما فرداش باز همون تنگی بود
زیادتوسایت سکسی می اومدم اما خودم میترسیدم برم قرار میزاشتم اما نمیرفتم یا ازطرف مقابل خوشم نمی اومد.
یه بار تو یاهو با یکی آشنا شدم اون بدون دادن عکس خوب مخمو زد وشبش تا بخودم اومدم سر قرار بودم اما اون نیومده بود هی میگفت کجایی آدرس دادم اومد وقتی دیدمش ترسیدم منصرف شدم
هرچی زنگ زدجواب ندادم راه افتادم برگردم اون از قبل میدونست منم اومد یه دستو رو کونم حس کردم برگشتم اون بود سلام کردوگفت کجا؟
_میخوام برگردم (حقیقتش ترسیدم)

_چرا
_هیچ دوس ندارم
_بیا ناز نکن
دستموکشید دیگه ترسم ریخت ورفتم به یه خونه قدیمی رسیدیم باز کرد رفت تو گفتم دستشویی کجاس نشون داد رفتم وگفتم قراره یه کیر بره توت آماده باش
لامپ روشن بود گفتم خاموش کن بعد نشستم اومد کونمومالید کمی بعد گفتم بسه در بیار
در آورد دادبخورم دوس داشتم اما گفتم نه
گفت پشت کن بکنم چهار دستوپا شدم داغیشو رو سوراخم حس کردم الان که میگم واقعا دلم کیر میخواد
فشارداد اما روسوراخم نبود پایین رفت گفتم خیس کن گفت خودت بیابشین روش
خوابیداینبار ساک زدم
سرشوبوس کردم کیرش کوچیک بود اما بین تمام کیرای که بعد اون خوردم خوشمزه ترین بود عرق کرده بود بوش وتوتموم وجودم حس کردم یه زبون کشیدم روش وبعد همشوخوردم تندتند عقب جلومیکردم گیر میدادم زیرشو زبون میزدم 5دقیقه فقط کیر خوردم
بلند شدم نشستم روش
_آآآآآآآآآیییییییییییییی
دردم اومد بلند شدم چندبار امتحان کردم نشد گفتم با انگشت بازش کن خم شدم ور رفت چند دقیقه مثل قبل با انگشت حس نداشتم حالا کیر جلوم بود
_گشاد شد بشین روش
نشستم اما تو نمیرفت ناگهانی فشاری داد به بالا داد زدم بلند
_آآآآآآآآآیییییییییییی چیکار میکنی
واقعا دردش زیادتر بود کلافه شده بود
کم کم رو سوراخم میمیالیدم ونوکشوفشارمیدادم تا کلش بلاخره تو رفت حالا روکیرش بالاپایین میکردم وآهم در آومده بود
_آیی چه کیری داری فشار بده اون نمیشنید یواش میگفتم راستش خجالت میکشیدم بار اول
کمی بالاپایین شدم گفت به پشت بخواب خوابیدم فشاردادرغت تو زیر نافم بود حالا کیرشو واقعاحس میکردم اونم به حرف اومده بود
_جون ناله کن چه کونی چندباردادی
اول بارمه_2انگشت دیگه میره توش دروغ نگو
_اولشم 2انگشتوکیرت رفت تو؟
_آآآآههههههههه کونی جون
صدای خوردن رانش به لمبرای کونم پیچیده بود تو اتاق
_سفت فشار بده بیشتر ببرتوآی فشاربده فقط
کیرمومالیدبدم اومد نمیخواستم آبم بیاد نذاشتم گفت بیا بشین روش نشستم باسیلی میزدروکونم وبالامیبردش ومن میدادمش پایین کمی تکون دادو یه ناله
_آآآآآآآآآآآههههههه اومد
کمی تکونش دادم روش ونشستم آخرین حرکتاشوحس کردم تا خوابید تموم شد بلند شدم دستمال کردم تو سوراخو لباس پوشیدمو اومدم بیرون
یه بار دیگه دادم اما یه نفر دیگم آورد به اون ندادمو دیگم نرفتم پیش این

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
سکس اجباری با نیما کونی

سلام. اسم من کیوان 25 ساله از کرج هستم. میخوام خاطره سکسی خودمو که به اجبار با یه پسر بزرگتر از خودم بودو واستون تعریف بکنم.
من کارگر یه فروشگاه روغن موتور در کرج هستم. ورزش میکنمو اهل هیچ جور خلافی نیستم. چهره خوبی ندارم ولی استخون بندی درشتی دارم. یه روز که مشغول کار در فروشگاه بودم یه پسری حدودا 35 ساله اومد تو فروشگاه و یک لیتر ضد یخ واسه ماشینش میخواست . البته ما در فروشگاه کار خدماتی نداریم فقط اجناس رو میفروشیم . نیما( پسر مورد وصف) از صاحب کار من خواست تا کمکش بکنه ضد یخو تو ماشینش بریزه (یه پراید خاکستری) از اونجاییکه من اونجا بودم این کار به من محول شد . منم در ضد یخو باز کردمو به نیما گفتم که کاپوت ماشینو بکشه. نیما با یه نگاه مرموزانه ای گفت بچشم و این کارو کرد. همینطور که داشتم در مخزن رادیاتورو باز میکردم دیدم که نیما خیلی بهم نزدیک شده در واقع خودشو بهم از پهلو چسبونده بود. من حس خوبی نداشتم پیش خودم گفتم این ازون بچه بازا است ولی اخه من با این هیکل درشتم که کردنی نبودم. نیما شروع کرد به حرف زدن که هیکل درشت و ضمختی داری و از این جور هیکلا خوشم میاد. پیش خودم گفتم ای داد که از اون کون کنای تیرو خشنه ولی لحن صداش یه جوری زنونه بود.ازم پرسید مجردی دیگه؟ گفتم:اره. گفت:منم مجردم و تنها تو یه واحد از اپارتمانهای مجتمع مسکونی تو ... میشینم بعد ازم پرسید شبهای جمعه کجایی و چیکار میکنی؟ منم گفتم: شبهای جمعه واسه متاهلین نه ما مجردا. خندیدو گفت: امروز 4 شنبه است واسه 5 شنبه شب برنامه ای داری؟ منم با تعجب که ای بابا این یارو هنوز چایی نخورده پسر خاله شد گفتم : نه چطور مگه؟ گفت این شمارمه . یه کارت ماله انجمن سینما و تاترو داد به منو گفت: فردا شب منتظرتم حتما بهم زنگ بزن تا با هم شام بخوریمو بیشتر اشنا بشیم. باترس کارتو ازش گرفتمو گفتم بزار ببینم چی میشه. نیما پول ضد یخو حساب کردو با من دست داد جوری که حس کردم خیلی ازم خوشش اومده و سوار ماشینش شدو رفت . من با کلی سوال به کارتش نگاه میکردمو میگفتم یعنی این یارو از من چی میخواد؟ خلاصه اون روز بافکر کردن به نیماو رفتاراش گذشت. فردا صبح که بیدار شدم هنوز نیما تو فکرم بود . نمیدونم چه حسی بود ولی یه چیزی قلقلکم میداد که بهش زنگ بزنمو برم خونش اخه من تمام نو جوونی و جوونیمو کار میکردم واسه همین دوست صمیمی که با هاش برم بیرون نداشتم خیلی دوست داشتم یکی باشه که بعد از کار باهاش باشمو در مورد خیلی چیزا باهاش صحبت بکنم. خلاصه دلو زدم به دریاو با ترس شمارشو گرفتم. صداش از پشت گوشی مهربونتر بود باهاش واسه شب شام تو خونش قرار گذاشتم. خیلی خوشحال شدو گفت بیا که خیلی خوش میگذره و واسه امشب کلی برنامه داره. راستشو بخوایدیکم ترسیدم ولی گفتم هر چه بادا باد. شب ساعت 8 فروشگاه تعطیل شدو من با وانت حمل جنس فروشگاه رفتم تا جلو در مجتمع. بازم شک داشتم که برم تو یا نه گوشیرو برداشتمو بهش زنگ زدم که الان جلو در مجتمع هستم. با خوشحالی گفت: به نگهبان بگو واحد نیما حمیدپور (مستعار) رو میخوای راهنماییت میکنه.اتاق نگهبانی جلو در مجتمع بود و 3تا جوون که داشتن باهم خوش میگذروندن و بلند میخندیدن توش نشسته بودن . سرمو از پنجره ماشین کردم بیرون گفتم : ببخشید داداش واحد نیما حمیدپور کدومه؟ یکدفعه صداشون قطع شدو با نگاه عجیبی به من یکیشون گفت: انتهای مجتمع ... واحد .... منم تشکر کردمو راه افتادم بسمت اون بلوک ولی از تو اینه میدیدم که هنوز چشم از من برنمیدارن. خلاصه رسیدم تا جلو بلوک و ماشینو پارک کردمو رفتم دم ایفن. دلهرم بیشتر شده بود پلاستیک موزی که خریده بودم واسه خونه نیما تو ذستم عرق کرده بود . یه نفس عمیق کشیدمو زنگ واحدشو زدم. در باز شدو من رفتم تو . تو هر طبقه 4واحد بود پس باید میرفتم طبقه 2 از پله ها رفتم بالا که صدای باز شدن در واحدو شنیدم.گفتم : خدایا به امید تو. رسیدم طبقه 2 . جای همگی خالی بگید چی دیدم؟
بله اقا نیما یا بهتر بگم نیما خانوم لای در وایساده بود . تصور کنید من چه حالی شدم وقتی نیماو با یه ارایش غلیظ و یه تاپ و دامن قرمز دیدم. نامرد جوری ارایش کرده بود که انگار قراره بابت شبی 1 میلیون زیر یه ادم حسابی بخوابه. پاهام خشک شدنفسم بند اومده بودو نمیتونستم تکون بخورم . به قول بچه ها چی فکر میکردیمو چی شد!!!!
خلاصه نیما از لای در اومد جلو و سلام کردو دستمو گرفت کشید تو خونه درو بستو یلاستیک موزو ازم گرفت گذاشت رو اپن اشپزخونه و برگشت منو بغل کرد جوری که سرش رو سینه ام بود اخه من یه سرو گردن ازش بلند تر بودم.گفت: خیلی خوشحالم که اینجایی و یه چرخی با اون دامن کوتاهش زدو گفت دوست داری؟ خوشگل شدم؟ منم باتعجب یه نگاهی به بدن سفیدو بدون موش کردمو گفتم: والا چی بگم !!! مغزم هنگ کرده بود . ازم خواست که راحت باشمو بشینم رو مبل کنار شوفاژ تا گرم بشم . خداییش خونش خیلی قشنگ و تمیز بود انگار یه کد بانو این خونه رو چیده بود و تمیز کرده بود . بوی ماکارونی فضای خونه رو برداشته بود . نیما با یه سینی چای و یه ظرف شیرینی خامه ای اومد کنار من نشستو پرسید: تا حالا یه همچین پسری مثل من دیده بودی ؟ گفتم: نه ولی در مورد پسرایی که دو جنسن شنیده بودم. گفت ناراحتی از اینکه اینجایی؟ گفتم خیلیم راحت نیستم. گفت پس بیا راحتتر بشیم تا چاییت خنک بشه لباساتو در بیارو مثل من راحت بشین. پیش خودم گفتم خدایا منو ببخش میدونی که به این منظور اینجا نیومدم ولی الا تو خونه این بچه کونی هستم اگه بحرفش گوش ندم میترسم یه کاری دستم بده. خلاصه تمام لباسامو دراوردمو با یه شرت نشستم پیشش. نیما یه جوری که انگار به همه خواسته هاش رسیده گفت: حالا بهتر شدو یه بوس از لبم گرفت و تشکر کردو رفت تو اتاق خواب. اه اه اه داشت حالم بهم میخورد. زود چای رو برداشتمو داغ داغ لبو دهنمو شستم و تف کردم پای گلدونش کنار شوفاژ. خیلی از خودم بدم اومد ولی چاره ای نداشتم من الان تو خونش بودم.
نیما از تو اتاق اومد بیرون و بجای اینکه کنار من رو مبل بشینه رو زمین جلوی من بین پاهام نشستو دستشو گذاشت رو کیرم. منم که با اون حالم کیرم خواب خواب بود . گفت: این کوچولو که خوابه !!! منم چون میخواستم دیگه ادامه نده گفتم : این بیچاره قفل کرده بیدار م نمیشه. گفت: اگه بیدارش بکنم چی؟ گفتم: اگه بیدار شد هرچی تو خواستی. با یه خنده کیری گفت قبولو شرتمو بسرعت دراورد . خدارو شکر کیرم بیهوش و بی جون بود.
گفتم دیدی بلند نمیشه؟ هنوز حرفم تموم نشده بود که نامرد یه شیرینی خامه ای برداشتو خامه شو مالید به کیرم . انگار شک التریکی بهش دادن از سرمای شیرینی یخ کرد .نیما شروع کرد به خوردن شیرینی از روی کیرم
خیلی به خودم فشار اوردم که بیدار نشه ولی نامرد جوری کیرمو میک میزد که اصلا یادم رفت یه مرد داره میخورتش به خودم اومدم دیدم بله کیوان کوچولو بیدار و هشیار و سیخ شده . نیما خندیدو گفت حالا چی؟ منم که مثل یه مرد قول داده بودم به ناچار گفتم قبول تو بردی.
نیما یا بهتره بگم نیما جون ( چون خودمم حسابی حشری شده بودم ) بلند شدو یه قوطی وازلین که از تو اتاق اورده بودو برداشتو پشتشو کرد به منو دامنو داد بالا و همونجوری که ایستاده بود شروع کرد به چرب کردن سوراخ کونش. منم که چاره ای نداشتم پیش خودم گفتم : حالا که اینجایی بهتره سعی کنی بهت خوش بگذره .
نیما جون برگشتو یکم وازلین به سر کیر منم زد اخ که داشت اتیش میگرفت . خواست دوباره لب بگیره که نذاشتم برگشتو یه پاشو گذاشت رو مبلو نشست رو کیرم . انچنان نفسی کشید که گفتم ریق رحمتو سر کشید در صورتی که از شدت لذت تمام تنش به لرزه افتاده بود. منم چشمامو بستم تصور کردم دارم با یه زن حال میکنم. تقریبا یه 3 تا 4 دقیقه ای بالا و پایین کردو با یه دست دیگش کیر کوچولوشو که با 2 انگشت میشد بگیریش میمالی که یکدفعه نفسش تند شدو فهمیدم ارضا شده. اب کمی ازش خارج شدو از روی من بلند شد. صورتمو بوسیدو تشکر کرد و گفت: حالا نوبت تو که ارضا بشی . رفت که دستاشو بشوره و بیاد که منو ارضا بکنه که به سرعت خودمو رسوندم به دست شویی و یه نفس عمیق کشیدم جوری که انگار ارضا شده ام سریع کیرمو با اب سرد شستمو اومدم تو حال و شرتمو پوشیدمو نشستم . نیما اومد گفت که چرا پوشیدی گفتم منم ارضا شدم. بهتره شام بخوریم. قبول کرد و شامو اورد به چشم خواهری دست پختش بد نبود. موقع شام تو چشماش خوندم هنوز کارش باهام تموم نشده واسه همین تا شامو خردم بلند شدمو لباس پوشیدم . گفت: کجا میری ؟مگه شب پیشم نمیمونی ؟ گفتم : نه من هنوز یه شبم بیرون خونه نبودم . بزار واسه یه وقت دیگه. نیمام که دید انگار نمیتونه منو نگه داره موافقت کرد و چندتا شیرینی گذاشت تو یه ظرف و داد دستم منو بوسیدو من از اون خونه نفرت انگیز فرار کردم. ساور ماشین شدم وقتی داشتم از در مجتمع میومدم بیرون یکه از اون 3 تا جوون تو اتاق نگهبانی با صدای بلند گفت: خسته نباشی حال داد!!!!؟؟ به به نگو این عمه نیما ما کل مجتمع رو اباد کرده بود با خجالت تمام سرمو انداختم پایین و رفتم.
بعد از اون روز هرچی نیما زنگ زدو اومد دنبالم محلش ندادمو اونم ناراحت شدو رفت(به کیرم که رفت مرتیکه کونی). اره دوستان اینم داستانم . از اون روز هر روز دارم بخاطر کاری که کردم توبه میکنم . تا شاید خدا منو ببخشه.
     
  
زن


 
خاطره کونی پسر

من خودم تنها راهی شهرستان شدم و خانواده رفته بودند و من هم با ماشینم راهی شدم و ساعت هشت صبح راه افتادم استان زنجان رو تازه بسمت میانه میرفتم که وسط اتوبان ماشین خاموش شد و هرکاری کردم روشن نشد و کنار بزرگراه توقف کردم و یک ساعتی بعد یک امداد جاده آمد و گفت باید به مکانیکی منتقل بشه و تا مکانیکی منو بکسل کرد و مکانیکی خارج شهر و در جاده ای که روبه کوه و از بزرگراه خارج شد و در جاده ای فرعی و خاکی پراز دست انداز بود و نزدیک یک آبادی مکانیکی دریک باب مغازه ای کنار نهر آب که پراز آب هم بود و پنجاه هزار تومان گرفت و رفت و دو مرد مکانیک مشغول به کار شدند و منم در تراسشون روی تخت یکنفره ای با اجازه ای خودشون نشسته بودم و برای اینکه خوابم نبره یا سرگرمی بیشتر لب تاب خودمو به برق زده بودم و روی تخت مشغول تماشای کلیپ و عکس های سکسی گی بودم و از داخل کیف پایپ شیشه ام را پراز شیشه کردم و بدون صدا و تق تق فندک اتمی کام میگرفتم و دودشو طوری که متوجه نشوند بیرون میدادم ماشین ساعت سه بعدظهر درست شد و منم حدود سه ساعت نیمگرم شیشه را تنهایی کشیده بودم و بادیدن عکس و کلیپ سکسی گی حشری و فاز سکس گرفته بودم و یکی از آندو که دوسه سال از دوستش کمتر بود آخرای کار و کشیدنم و دیدن کلیپ و عکس گی پنهانی و بدون صدا از پلکان آمده بود و منو در حال کام گرفتن و تماشای عکس و کلیپ دیده بود و برگشته بود و به دوستش گفته بود و در حالی که آندو نیز کرکره ای مغازه رو کشیده پایین و تعارف به غذا کردند و من ردکردم تعارفشون رو بدون جلب توجه من قفل کرده بودند و کرکره هم که بسته شد نوری نبود جز لامپ های کم نور و منم مشغول بودم که بوی تریاک به من رسید و پرسیدم کار ماشین چقدر مانده و مرد کم سن و سال تر گفت تماس گرفتیم تا شهر یک قطعه بیارن تا بتونی ماشینو روشن کنی و بروی یه بیست دقیقه ای هم تارسیدنش اگر اهل دود هستی بیا توهم بزن که گفتم نه نوش جونتون و حدود نیم ساعت و نزدیک چهار بود که منم خیلی کشیده بودم و با گشودن کمر و دکمه های شلوار جینم و دستم رو داخل شورت و با کیرم ور میرفتم و کمی هم با کرم سوراخ کونمو چرب کرده بودم و چشمانم رو بسته بودم و تو رویاهای خودم سیر میکردم و یک موقع با تکون سرشونه ام از کنارم مردی که کمی بزرگتر بود رو کنارم دیدم و اونم گفت خفه اش نکنی بعد گردنشو داری فشار میدی کاری نمیشد کرد سوتی داده بودم هم پایپ و فندک و هم دستم رو که کیرمو گرفته بودم بازی میکردم و هم کلیپ فیلم های کوتاه که با صدای کمی درحال نشون دادن بود و اونم گفت خوب حال میکنی و شیشه میزنی و باخودت حال میکنی ؟ من فقط فکر میکردم جنده ها موقع دادن شیشه میکشن و ندیده بودم مردش هم بزنه و در حین حرفاش چشمم به جلوی لباس سرهم کارش شدم و فکر میکردم که کیرش باید الان تو حالت نیمه شق و یا شق کامل باشه همچین کمی برامدگی داشت و گفت دوباره ببینم تو کونی هستی آره راستشو بگو هان دوست داری اینجا بکنیمت و حال کنیم باهم دوست داری یا نه و من چیزی نمیگفتم و گفت پاشو و من ایستادم و اون هردو دستش رو از روبرو روی باسنم گذاشت و کمی بازی بازی داد و سمت خودش منو کشید و گفت عینکتو بردار که لبی رو بریم و هم من هم فرشاد دوتایی بکنیمت تا حال بیایی ومن عینکم رو روی کیف لب تاب گذاشتم و لب تو لبی شدیم که بعد اون دکمه های آهن ربایی لباسمو دونه دونه باز کرد و زیرش هیچی نبود و من موهای تنم رو روز قبلش تمیز تیغ زده بودم مثل بدن کس و جنده ها شده بود و لباسمو در آورد و دکمه های شلوارم هم باز بود و دستاشو روی شورتم گذاشت و همراه شلوار جینم کشید و از تنم درآورد و بدن بدون مو و تمیز کیر نیمه راست و بزرگم که نشونه ای از کلفتی رو داشت و حرف مجید خان که راسته والا که کونی ها کیرشون کلفت تر میشه و زیپ لباس کارشو کشید پایین و اونم زیر لباس کار فقط شورت داشت و بدن پراز پشم و مویی که هم دستانش و هم بدن و پاهایش داشت و شورتشو هم همراه لباسکارش درآورد بدنش مثل من لاغر بود و تنها بازوهای بزرگ و قوی داشت کیرشو که تازه داشت سفت مثل سنگ میشد نیمه باریک و قدش هم بیشتر از مال من بود و تخم های گرد و توپ مانند هم داشت دستمو روی کیرش گذاشت و منم کیر گرمشو بازی میدادم و تا حسابی سنگ شد و خودم نشستم جلوی پاهاش و سرشو با زبونم لیس زدم و حسابی حالی به حالی شد و با زبونم لبانمو خیس کردم و سرشو تو دهانم بردم و گذاشتم هرچی میتونم ببرم تو و آسته آسته سرمو عقب میبردم ودوباره جلو میبردم و همین طوری براش داشتم میخوردم و ساک میزدم و کمی تخم هاشو براش خوردم و یا مثل بستنی کیرشو از روی تخم هاش با زبونم لیس میزدم تا نوکش و پرسید ببینم کونت تمیز که هست و منم گفتم آره ولی کرم نباشه نمیشه و اونم گفت فرشاد و من اشاره کردم که خودش بره و کرم بیاره گفتم فرشاد بین سکس دوست دارم بیاد نه همین اولش اینجوری نمیتونم و سرشو تکون داد و همونطور لخت پلکانو رفت پایین و من پایپ رو برداشتم و کام قوی و پر دود گرفتم و بیرون دادم ودوباره کامی دیگر و بار سوم دیگه تراس انگار مه گرفته باشه و از روی قصد هم فرستادمش دنبال کرم که بتونم چند کام قوی بگیرم و پایپ رو داخل کیف گذاشتم و لب تاب رو از برق کشیدم و داخل کیف گذاشتم و پنج عدد کاندوم داشتم که بیرون رویتخت گذاشتم و مجید خان هم بایک کاسه کرم آمد و لامپ روهم خاموش کرد و ازم خواست روتخت دراز بکشم و من روشکم شدم و کمی با دوانگشت به کونم مالید و بدنشو روتخت مثل مدل شصت و نه ولی فقط کونمو با انگشتانش بازی میداد و ازم خواست تا براش ساک بزنم کیرش کمی شل شده بود و برای اینکه همشو تو دهانم ببرم فرصت خوبی بود و دوسه بار اینکارو کردم و مثل سنگ دوباره سفت شد و کاندوم رو باز کرد رو کیرش کشید و با دستش روی کاندوم رو چرب کرد اینوهم بگم موقع مالیدن کرم نمیدونم کمی تا به سوراخ رسید سوزشی داشت و گرم کرد و روی من خودشو آورد و بادستش روی سوراخ گذاشت و فشاری داد و سرشو و کمی بعد هم تانصف و تا جایی که نوک کیرش به ته کونم خورد و من یهو آخی گفتم و تکونی خوردم و اون کمی با گیر میبرد و درمیاورد که تفی روی سوراخ و روی کاندومش مالید و بهتر و سر و لیز شد و تلمبه زدن هاش باعث لذت و حال برایم بود طوری که دلم میخواست از تو دهنم هم یکی بکنه و مقداری بعد فرشاد هم رسید و اونم لخت شد و کیرش کمی باریک تر و قدش مثل دوستش بود و تو دهانم کرده بود و سرمو نگه داشته بود و تند تند دهنمو به فاگ داده بود و هنوز داشت مجید از کونم تلمبه میزد و حسابی رو حال و لذتی بودم که تاکنون اون حال رو نبرده بودم و چند بار جای خودشون ومدل سکس رو عوض میکردن که درست سر بزنگها که داشتند باهم آبشون رو تو دهانم میریختن اوستا کارشون پلکان رو داشت بالا میومد و این دو بسرعت لباس کارشون رو پوشیدن و قبل از رسیدن به تراس مجید و فرشاد ورودی رو به سمت پایین راه افتادن و من نمیتونستم تکان بخورم و تنها شورت و شلوارمو تو پایم کشیدم و پیراهنمو تن کردم و روی تخت به حرفاشون گوش میکردم و اوستا هردوشون رو پی نخود سیاه فرستاد و خودش آمد بالا و من که خودمو بخواب زده بودم زیر چشمی دیدم مرد خیلی هیکلی و چارشونه است و منو تکون داد ومن مثلا از خواب بلند شده باشم چشم هامو باز و بسته میکردم که گفت زود و سریع بکن و لخت شو اولش خوب نفهمیدم ولی تکرار کرد و من گفتم واسه چی و خودمو به کوچه علی چپ زدم ولی خیلی راحت که قلبم یهو ریخت تلوزیون کوچکی روی میز آهنی بود و روی کانالی گذاشت و من سکس خودمو با اون دونفر به وضوح دیدم و گفت اگر میخوای این فیلم پاک شود کاری که گفتم رو بکن وگرنه میدم دست پلیس خود دانی زورم غیر ممکن بود بهش بچربه و تهدیدشو جدی گرفتم و لخت که شدم روشکم خوابیدم و شیرین با کیر کلفتش تا سه ساعت که نزدیک نه شب بود یک کله تلمبه زد و منو کرد تا آبش رو توی کونم ریخت و البته لذت بردم خیلی و همان شب بعد رفتن اوستا کون من از سوراخش سوزشی زیاد و آب اوستا رو هم از کونم تمیز کردم و فرشاد با دوست همسن خودش آمدند و جاتون خالی از یک نصفه شب اول یکی و بعد هم خودم میخواستم دوتا کیر رو امتحانش کنم و گفتم و اون ها اولش نتونستن اما بعد هردوکیرشون باهم تو کونم شد و لذت و حال و درد هم بود و تا نزدیک صبح دوبار کردند و بعد هم تا ظهر هم خوابمون برد و من خیلی برای خودم و ماشین خوشحال شدم چون هردومون شارژ و درست شده بودیم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
گاییدن بهترین دوستم

سلام . این داستانی رو که می خوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سه ساله پیش که سال سوم راهنمایی بودم .(الان 17 سالمه ) من توی یک خانواده کوچیک بزرگ شدم که تک فرزند خانواده بودم و شهری که توش زندگی می کردیم خیلی کوچیک بود و نمی شد هیچ حرکتی نمی شد بکنی چون همه می فهمیدن ، خوب بگذریم بریم سر اصل مطلب من یک دوست دارم اسمش علیه و منو علی از کلاس اول دبستان با هم همکلاسی بودیم و باهم زیاد رفت و آمد داشتیم ولی من هیچ وقت فکر گی با بهترین دوستمو نمی کردم تا اینکه خالم و شوهر خالم و پسر خالم که خیلی خیلی دوستش دارم (به اندازه برادر نداشتم ) یه شب اومدن خونه ما . منو مجید طبق معمول همیشه رفتیم پای کامپیوتر و من بازی فوتبالو باز کردمو نشستیم با هم بازی کردن و وسط بازی با هم حرف می زدیم (اینو بگم که منو مجید مثل برادریم و تمام راز های همدیگرو می دونیم ) که یک دفعه مجید گفت : دیروز دوستم اومد خونه ما هیچ کی خونه نبود و با هم سکس داشتیم . ( همه داشتانو برام تعریف کرد ولی من خلاصه کردم ) که من رفتم تویه فکر که من چرا علیو نکینم و از اون روز به بعد فقط به فکر کردن علی بودم توی مدرسه باهاش حرف های سکسی می زدم و یکم دست مالیش می کردم . خلاصه چند روز گذشت و این کارای من همینجور ادامه داشت تا اینکه یک روز علی اومد خونمون تا باهم برای امتحان ریاضی فردا کار کنیم . با هم نشستیم اینقدر کار کردیم که دیگه هردمون خیلی خسته شدیم و بهش گفتم من می رم دو لیوان شربت بیارم بخوریم تو ام تا موقعیی که بیام کامپیوترو روشن کن من رفتم توی آشپزخونه و دولیوان شربت ریختم و آوردم توی اتاق ( فکر کنم علی نفهمید ) دیدم علی رفته تو درایو فیلم ها و پوشه ی 3X رو باز کرده و داره اسمه فیلم هارو می خونه منم که منتظر همچین روزی بودم به علی گفتم : The Best - Boys رو باز کن ( فیلمه گی دوتا پسر کم سن ) علی یه لحظه شوک شد ولی بعدش باز کرد بعد نشستیم رو تخت و مشغول نگاه کردن فیلم . دیدم علی داره با تعجب به فیلم نگاه می کنه و دست راستش تویه جیبشه و داره کیرشو می ماله منم از فرصت بهره کافیو بردم و به علی گفتم : دلت می خواد منو تو ام مثل اینا باهم سکس کنیم بعد علی سرشو به علامت قبولی تکون داد و منم پریدمو جلوش و ازش لب می گرفتم خیلی ناشیانه این کارو می کردم چون این اولین تجربم بود و همینو هم از تو فیلما یاد گرفته بودم بعد از خوردن لباش تی شرتشو در آوردم و شروع کردم به لیس زدن بدنش علی چشماشو بسته بود و داشت لذت می برد کم کم زبونم رو اوردم دور نافش و لیسیدنش بعد از لیسیدن شلوار و شرتشو باهم کشیدم پایین و چشمم به کیره نازش افتاد و گرفتمش و کردم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن براش اینقدر این کارو ادامه دادم که آبش ریخت تو دهنم و بی حال افتاد روی تخت منم شلوار و شرتمو در اوردم اومدم روی تخت و کمرشو دادم بالا و علیو به حالت سگی نشوندم سر کیرمو تف زدم و گذاشتم روی سوراخش و کم کم و با حوصله کیرمو می بردم توش فکر کنم یکی دو دقیقه طول کشید چون علی خیلی احساس درد می کرد و دیدم که کیرم تا آخر تو کونشه آروم آروم شروع کردم به حرکت دادنه کیرم تو کونش و کم کم سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم که علی از شدت درد داشت گریه می کرد ولی کم کم تبدیل به لدت شد بعد از حدود 2 دقیقه آبم با فشار ریخت تو کونش و هردو مون بی حال افتاده بودیم روی تخت بعد از اینکه هردومون حالمون بهتر شد لباسامونو پوشیدیم و علی آماده رفتن شد و موقعی که می خواست بره به من گفتم : دوست دارم همیشه با هم سکس داشته باشیم و من بعد از این سکس فکر کنم 8باره دیگه هم علیو کردم ولی هیچ وقت نذاشتم اون منو بکونه .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
پسر عاشق کیر

سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه این داستانی که دارم واستون مینویسم داستان همین حالای خودمه اسم من جواد که ۱۸ و خرده ای سال دارم اولی باری که دادم (یعنی به زور منو بردن)۳ سال پیش بود من یه پسر مودب که سرم همش تو لاکه خودمه و درست با کسی دوست نمیشم بار اول که داشتم تو اون خیابونی که خونمون تازه اومده بود تو اون محل رد میشودم که میدیدم پسرای اون محل زیر چشی به من نگاه میکنن بعضی موقعه ها میومدن سر راهمو میگرفتن که باهام دوست شن اما من اصلا باهاشون گرم نمی گرفتم یکیشون که قیافش به این پسر مثبت ها میخورد اسمش احمد رضا بود وقتی دیدم پسر خوبیه من هم باش دوس شدم یه ماهی باهم میگشتیم که دیگه خیلی با هم جور شدیم با هم باشگاه میرفتیم و همیشه موقعه لباس عوض کردن بهم میگفت کاش دختر بودی تا میگرفتمت و اون کونتو میکردم البته به شوخی میگفت منم خیلی بهش اعتماد کرده بودم یکی دو باری رفتم خونشون یه روز ساعت ۳ بعد از ظهر همون موقعه هایی که کیر آدم راست میکنه بهم زنگ زد گفت بیا خونه ما خالیه کنار هم بشینیم منم گفتم باشه رفتم خونشون یه پذیرایی از ما کرد که نگو شربت و چای و میو و... نمیدونم نامرد توی چای چی کرده بود که بی حال شده بودم البته خواب نرفته بودم اومد کنارم نشست بهم میگفت پسر چته چرا بی حال شدی قربونت برم و لبامو می خورد منم نیمتونستم کاری کنم و اونم پیراهنمو دراورد و سینه هامو میخورد با دست اروم میزدم تو سرش که این کارو نکنه اما بی حال بودم و فایده ای نداشت و میخواست شلوارمو در بیاره که به هر بدبختی بود پا شدم تو روش وایسادم آخه تا بحال این کارو نکرده بودم بدم میومد اونم یه کشیده خابوند تو گوش من که روی مبل ولو شدم شلوارمو هم دراورد و آروم کیرمو ماساژ میداد که داشتم کمکم حال میکردم انگشتشو کرد تو دهنم یهو دراورد گذاشتش تو کونم یه دادی کشدم که بی حالی از سرم پرید دیگه از رو شهوت بی حال شده بودم انگشتشو میکرد داخل و بیرون میاورو که یه دقه بد دو تا انگشت کرد تو کونم منم خیلی دوس داشتم اما ناز میکردم میگفتم نکن یهو کیرشو آروم کرد تو کونم که اینقدر درد میکرد که نفسم وایساد یه دقه که باهاش ور میرفت خوب جا باز کرد و دیگه راحت میرفت داخل چند دقه منو کرد یهو ابشو ریخت توم که تو کونم یه خارشی احساس میکردم که باز دلم کیر میخواست بهش گفتم احمد رضا دوباره منو بکن یه بار دیگه منو کرد و این بار ابشو ریخت تو دهنم منم کلی کیف میکردم وقتی که داشتم واسه خودم جلق میزدم ابم که اومد تازه فهمیدم که چیکار کردم از خودم بدم میومد اما با این حال یه ساعت بدش هم دلم کیر میخواست که دیکه کل زندگیم شده بود احمد رضا که هی منو بکنه که حالا هم که ۱۸ و خرده ای سال دارم عاشق کیرم و مثل این دخترای کونی هر روز با یکی هستم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
پیرمرد کارکشته

17 سالم بود كه يه روز از راه برگشت از مدرسه به خونه تو يه اتوبوس واحد شلوغ كنار خودم ديدمش. يه پيرمرد 60 ساله كه اصلا نفهميدم چطور عاشقش شدم.
اون روز اتوبوس اونقدر شلوغ بود كه همه تو هم بودن. تو يه ايستگاه وقتي يه عده اومدن پياده بشن جابجا شديم و تو يه لحظه احساس عجيبي بهم دست داد. دست يه نفر خورد به كونم. اومدم بزنم تو گوشش كه ديدم بهم داره لبخند ميزنه و يهو دلم ريخت. تا اون روز نه به كسي دست درازي كرده بودم نه مفعول واقع شده بودم ولي اين يه استارت عجيب بود. دلم مي خواست بازم اون كارو باهام بكنه
اومدم يه كم ازش فاصله بگيرم كه ديدم ول كن نيست و از يه فرصت مناسب استفاده كرد و يواشكي در گوشم گفت ايستگاه بعدي پياده شو كارت دارم.هم ترسيده بودم و هم راستش دلم مي خواست يه بار ديگه انگشتم كنه. مثل ديوونه ها ايستگاه بعد پياده شدم و دنبالش راه افتادم تا اينكه رسيديم به يه خونه قديمي كه وسط يه باغ بزرگ بود. بعد ها فهميدم اون پيرمرد سرايدار اونجا بوده و پسراي خوشكل زيادي را اينجا كرده بوده
در را باز كرد و رفتم تو . تعارف كرد بفرمائيد داخل اطاق منم تا اومدم برم تو دوباره دستش را دراز كرد و يه بار ديگه با حالتي حرفه اي كونم را لمس كرد . ديگه كاملا شهوتي شده بودم و كيرم راست شده بود .بلافاصله اومد تو و در را بست . خودش را معرفي كرد و اسم منو پرسيد. ازم پرسيد چيزي مي خوري ؟ نميدونستم چي بگم فقط تو چشاش خيره شده بودم. يهو اومد طرفم و دست انداخت دور گردنم و شروع به بوسيدن لبام كرد . زياد خوشم نيومد دلم مي خواست منو نوازش كنه اونم حرفه اي بود و فهميد چي مي خوام. گفت بلند شو بيا اينجا پيش من . تا بلند شدم دستش را حلقه كرد دور كونم و يواش يواش ماساژ شروع شد. دست انداخته بود دور كپلها و اونا را در حد فيلمهاي سوپر بالا پايين مي كرد.
چشامو بسته بودم و اصلا تو اين دنيا نبودم . دستامو بلند كرد و گفت بذار به ديوار و به من پشت كن. اين كار را كردم و اون اوستا وار شروع به بوسه كرد . چيزي نمي فهميدم كه يهو ديدم شلوار جينم را داره از پام در مياره . كمكش كردم با شرتم دراومد . شروع به ليسيدنم كرد كمر و باسنم را مي ليسيد كه پاهامو بيشتر باز كردم چاك كونم را هم بخوره. زبونش را كرد اون تو كه از هوش رفتم . هنوز اون آب دهن را روي سوراخ كونم حس مي كنم و هر دفعه يادش ميوفتم حشري ميشم. سوراخم خيس شده بود ونفس بلند مي كشيدم كه كيرم را گرفت و شروع كرد نازش كردن. داد ميزدم و ازش مي خواستم منو بكنه ولي اون زبونش را بيشتر فرو مي كرد . ديدم داره آبم مياد يه كم فاصله گرفتم و اونم دستش را ول كرد و منو به سمت تختش هل داد و چون شلوارم جلوي حركتم را گرفته بود روي تخت پرت شدم و تا اومدم بفهمم چي شده ديدم داره تخمامو ليس مي زنه . گفتم دردم مياد نكن كه منو برگردوند و لحظات شيرين از راه رسيد. دوباره لاي پامو ليسيد و با يه حركت سريع كيرشو كرد تو كونم . دنيا دور سرم چرخيد آتيش گرفته بودم كه دراوردش. سرمو يه لحظه برگردوندم ديدم كيرش اندازه چماغه. 4 دست و پا شده بودم و اون از زير با تخمام ور مي رفت و قربون صدقه ام مي رفت. اومدم از پشت كيرشو بگيرم كه دوباره كردش تو كونم. يه داد بلند زدم و اون ساكن شد ولي خيلي زود دوباره فشار داد دوباره همون كار تكرار و تكرار كه تا دسته جاكرده بود.
وقتي كيرش تا ته جا رفت به پشت خوابيد و منو كشيد رو خودش و با يه دستش كيرمو گرفت و شروع به جلق زدن برام كرد. درد كون به لذت حيات تبديل شد و با صداي ناله هاي من آبش مثل فوران آتشفشان داغم كرد و فوري آب من هم اومد.
اين ماجرا چند دفعه تو روزاي بعدش هم تكرار شد ولي لذت كون دادن اولي هيچ وقت تكرار نشد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
دایی کیر کلفت

پنج شنبه ها که از ورزش بر میگشتم میرفتم حموم همیشه دلم میخواست که یه بار با یه دختر باشم اما وقتی که خیلی حشری میشدم دلم میخواست با پسر باشم چون مطمئن بودم که دختر برام گیر نمیاد همیشه دلم میخواست کیر یه پسر رو بگیرم تو دسم و بمالم و ساک بزنم و حسابی بخورم تا اون موقع با چند نفر ها صحبت کردم اما همشون میخواستن کون بکنن ولی هیچ وقت نخواستم که کون بدم فقط در حد جق میخواستم با هم باشیم داییم از زنجان اومده بود خونه ی ما و میخواست یه یکی دوروزی بمونه هیکل بزرگی داشت و چاق بود و خودش هم از چاقیش خوشش میومد منم ازش خوشم میومد یه چند روزی بود که خونمون بود دوشنبه وقتی از ورزش بر گشتم انقدر خسته بودم ک باور کنید یهسری از صدا ها رو نمیشنیدم مثلا موبایلم زنگ زده بود و نفهمیده بودم دیدم هیچ کس خونه نیست و منموسط خونه لخت شدم و یه راست رفتم سر حموم ولی به خدا صداییاز حموم نمیومد منم یه دفعه در حموم رو باز کردم و همینطور که سرم پایین بودیه کیر آویزون دیدم بله داییم حموم بود نمیدونم اون موقع چرا شیر رو بسته بود یه دفعه گفت به به کجا؟منم بهشگفتم که دوشنبه ها باید برم حموم و مبهوت کیرش شدم خیلی خیلی کلفت بود اما خیلی دراز نبود واقعا حشری شدم و جلوش شق کردم که خجالت کشیدم و اومدم که برم کیرمو گرفت و پرتم کرد رو تخت منمقبلم داشت تند تند میزد از اینکه الان کسی بیاد گفت همه رفتن خونده عموت تا شب اونجان من به خاطر تو موندم که منم کیرش رو گرفتم شروع کرد به مالیدن تخمام که بد جور حشری شده بود و شروع کردم به لیسیدن کونش و کیرش رو براش ساک میزدم فهمیدم که انگار اینکارست فورا دستام رو باز کرد و کیرش رو کرد تو دهنم منم محکم براش ساک میزدم و حال میکرم که به آرزوم رسیدم و یه جورایی خوش حال بودم که منو نمیکنه و به آرزوم رسیدم اومدم براش جق بزنم آبش بیاد گفت چه خبرته هنوز مونده که ترسیدم محکم برگردوند و گفت به به چه سوراخی داری و یکم سوراخم رو لیسید کونم رو کشیدم کنار گفتم نه کون نمیدم رفت نشست کنار و اومدم لباساش رو بپوشه گفت میرم به یگم منم گفتم نه تو روخدا بیا مال خودتهجرم بده اومد دوتا دستاش رو گذاشت رو لپای کونم و مالید یه جورای انقدر حشری شدم که خوش حال بودم داره منو میکنه که یه دفه سر کیرش رو گذاشت رو سوراخم و هل داد تو داد زدم و گفتم تو رو خدا درش بیار تو رو خدااااااااااااااااااااااااااااااا کیرش رو تو کونم نگه داشت و دو تا دستش رو گذاشت رو سینم و مالید کم کم به کیرش تو کونم عادت کردم و شروع کرد به تلمبه زدن اول آروم و بعد تند 2 دقیقهحسابی داد و زدم اونم حال میکرد تا اینکهگفت آبم داره میاد منمکه دیگهحال میکرم گفتم بریز تو کونم ببینم چجوریه گفت نه کثیف کاره فوری در آورد و اومد جق بزنه فوری کیرش رو گرفتم تو دهنم تموم آبش رو ریخت تو دهنم خوش مزه بود داشتم با آبش تو دهنم بازی میکردم که گفت نخورش رسوب میکنه تو کلیت گفتم آخه حشریم و کیرم و گرفت و برام جق و ریخت تو دستش منم که دیگه شل بودم آبمرو با انگشت هی میکرد تو کونم چند بار همدیگرو بوسیدیمو رفتیم بعد از اون هر وقت که همدیگرو میبنیم و تنها میشیم با هم حال میکنیم و خیلیاز این وضع خوشحالم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با گروهبان

سلام من سعید 19 سالم بود که رفتم سربازی این خاطره هم واقعی هست من وقتی که سربازی بودم یک روز برای مرخصی رفته بودم بعد مرخصی که خواستم برم محل سربازی این رو هم بگم که محل سربازی من جایی بود که میبایست از یک دره ای 1ساعت پیاده میرفتم تا برسم به محل اقامت وقتی از اتوبوس پیاده شدم تا از دره حرکت کنم چند قدمی برنداشته بودم که دیدم یکی 200متر جلوتر داره میره کمی تندتر رفتم که به اون برسم اون هم متوجه من شده بود وا ایستاده بود تا من به اون برسم وقتی که نزدیک شدم دیدم که یه مرد 40ساله و جا افتاده با سیبیل و موهای سینه قشنگ جلومه از خوشحالی نمیتونستم حرف بزنم
زبونم بند اومده بود و شمرده شمرده حرف میزدم تا این که ازم پرسید سرباز این منطقه هستی من هم گفتم اره بعد معلوم شد آقا گروهبان خودمونه با هم کلی حرف زدیم و با هم خیلی صمیمی و خودمونی شدیم تو راه دره هم بعضی اوقات چند بعد جور کف کرده بودم از تیپ ورزشی اون میایستادم و میگفتم خسته شدم تا بدنشو کامل از پشت ببین واییییییی که چه بدنی داشت و چه باسنی تا اینکه از دره با هزار زحمت اومدم بالا اون هم معلوم بود چشمش بد جوری منو گرفته بود روزها میگذشت و من به گروهبان سعی میکردم نزدیک تر باشم یه روز به من پیشنهاد داد که تو حسابهای دفتری بیام و کمکش کنم من هم از خدا خواسته گفتم باشه اون هم خیلی خوشحال شد که من پذیرفتم
بعد من رفتم پیشش دفتر حسابها رو به من داد که بررسی کنم همینطور که داشتم بررسی میکردم از پشت اومد و با دستاش صورتم رو گرفت و چرخوند و از من لب گرفت من هم خوشحال بودم از این کارش هم کلی ترسیدم چنان از من لب میگرفت که داشتم از لذت میمردم دستش رو هم گذاشت رو کیرم و با کیرم بازی میکرد من هم که تو خدمت کف بودم زودی بااو ن لحظه دلخواه من آب کیرم جاری شد من چون خیلی خجالت میکشدیم هیچ عکسلعملی از خودم نشون ندادم و خودمو در اختیارش گذاشتم حتی میترسیدم به کیرش دست بزنم به هر حال او روزگذشت شب من گذاشته بود تو پست اخرین ساعات شب که همه خواب بودن موقع نگهبانی من رسیده بود من با صدای بلند صدا کرد بعد گفت برو برام آب بیار من هم پارچو گرفتمو رفتم آب اوردم نزدیک که شدم گفت بیا تو من گفتم آخه پوتین دارم گفت ایرادی نداره گفتم آخه نفهمیدم که چیشد رفتم تو اتاق این بار از روبرو از من لب گرفت واییییییییییییییییی که چه حالی داشت دیگه کمی از خجالت در اومده بودم من هم ازش لب میگرفتم کمی با هم ور رفتیم اب هر دومون اومد من وقتی سیبیلاشو میخوردم انگار تو یه دنیای دیگه بودم و از لباش لب میگرفتم
روزه میگذشت و ما به هم علاقه مند تر میشدیم تا اینکه یک روز به من گفت بیا همیشه پیشم بمون اینطوری بهتره به عنوان دفتر دار پیشم باش من هم قبول کردم هر شب با هم سکس میکردیم هر شب کنار هم لخت میخوابیدیم واقعا که معرکه بود هم از لحاظ معرفتی هم سکسی هیچی کم نداشت بدنش هیری بود اندامش کاملا قابل قبول من بود وقتی کنار هم میخوابیدیم یک ارامش خواسی داشتم که انگار تو فضا بودم تو اون لحضه های که با هم بودیم ازش خواستم بیا با هم بریم یه جای دنج اونجا کلبه ای بسازیم با هم زندگی کنیم اما اون نخواست نمیدونم شاید به زن هم علاقه داشت که این خواسته منو نپذیرفت هنوز هم اون روزا بهترین لحضه های زندگی من هست هیچ وقت فراموش نمیکنم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 19 از 85:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA