ارسالها: 204
#201
Posted: 28 Nov 2012 06:35
همه خاطرات من(قسمت پنجم)
رفتيم تو كانكس مخابرات؛مرتضي از تو يخچال ميوه آورد و بعدشم از تو كمدش يه دست ورق آورد و نشست روبروي من گفت:چهار برگ يا حكم؟گفتم:اول چهار برگ.گفت:باشه و شروع كرد به بور زدن و بعدشم دست كم آورديم افتاد به خودش كه دست بده؛دست اول و دوم اون افتاد جلو ولي از دست سوم بازي افتاد دست من و خيلي زود بردمش.گفت:خيلي خر شانسي تو پسر.گفتم:خر شانس هستم بازي هم بلدم.گفت:اينجوري حال نميده بيا حكم بازي كنيم اونم شرطي تو حكم بازي بيشتر دخيل تا شانس.گفتم:اونم پايه هستم ولي شرط پول بازي نميكنما گفته باشم.گفت:باشه يه شرط ذيگه ميزاريم ولي بايد مرد باشي سر شرط بموني؟گفتم:تو خودت مرد باش من مردم.گفت:قبول پس اگر من بردم تو بايد اينجا پيشم بخوابي منم هرچقدر دلم خواست ماچت كنم و هرجا كه دوست داشتم ماچ كنم تو ام هر شرطي بزاري من قبول ميكنم.گفتم:گمشو بابا اينم شد شرط مسخره.گفت:جون پويا اذيت نكن تو ام شرط خودتو بگو هرچي باشه من قبول ميكنم اصلا از كجا معلوم من بردم با اين شانسي كه تو داري مطمئن باش تو ميبري و هر شرطي هم كه بزاري من قبول ميكنم.به سرم زد باهاش بازي كنم و يه شرط خفن بزارم چون حس ميكردم هم بازيم از اون بهتره هم به قول خودش خر شانسم گفتم:قبول به شرط اينكه اگر من بردم تو بايد لخت بشي و با يه شرت بري در كانكس بشيني و تا من نگفتم حق نداري بياي تو حتي اگر صبح بشه قبوله؟گفت:قبول نامردم اگه نكنم.
بازي شروع شد و بازم تو آس انداختن شانس با من يار بود و شدم حاكم بازي خوب داشت پيش ميرفت و منم 5به2ازش جلو بودم تا اينكه خشت حكم كردم و باختم و ورق برگشت واسه اون دست بعدم با يه اشتباه بچگانه كوت شدم و شديم 5به5دوباره اين من بودم كه بردم ولي اون عوضي داشت بازي در مياورد و تازه فهميدم كه خيلي از من سرتره تو حكم و تا اومدم به خودم بيام بازي رو باختم.مرتضي انگار كه دنيارو بهش داده باشن پريد رو هوا و بعدشم منو بغل كرد و شروع كرد به ماچ كردن با دست هلش دادم و از خودم جداش كردم گفتم:بي جنبه بازي در نيار الان كل موقعيت ميريزن اينجا انگار چي كار كرده حالا شانس آوردي والا من برده بودم حالا هم ولم كن ميخوام برم دستشويي از اول بازي دستشويي دارم كم مونده منفجر بشم.گفت:پويا نامرد نشو ديگه شرط بستي بايد سر حرفت بموني.گفتم:مگه من گفتم نميمونم گفتم ميخوام برم دستشوي ميخواي بيا باهام؟گفت:نه قبولت دارم برو.بلند شدم و از كانكس زدم بيرون اولش ميخواستم بعد از دستشويي برگردم تو كانكس خودمون حالشو بگيرم ولي ديدم نامرديه و به سرمم زد ببينم ميخواد با من چي كار كنه؛شك نداشتم دلش ميخواد با من سكس داشته باشه خودمم بدم نميومد اين يكي رو هم امتحان كنم ولي همونطور كه قبلا گفتم از اخلاقش ميترسيدم كه بره و آبروي منو تو موقعيت ببره به همه بگه و ديگه نميشد جمعش كرد.
رفتم دستشويي و خودمو تميز كردم كه اگر كار بيخ پيدا كردم و كشيد به كردن تميز باشم ولي سعي داشتم جلوي خودمو بگيرم و نزارم كار به اونجا بكشه ولي مگه ميشد جلوي اين شهوت لعنتي رو گرفت.
برگشتم تو كانكس ديدم رو تختش دراز كشيده تا چشمش به من افتاد گفت:فكر كردم قالم گذاشتي!!گفتم:نه براي چي بايد قالت بزارم مگه ميخواي منو بخوري؟فوقش چندتا ماچه ديگه اونم كه هر روز داري به هر بهونه ماچم ميكني اين كه چيز جديدي نيست.گفت:نه ولي امشب فرق داره.گفتم:مثلا چه فرقي؟گفت:شرط كه يادت نرفت قرار شد من از هرجا كه دلم خواست ماچ كنم.گفتم:مرتضي به جون خودم اگر بخواي كار اضافه كني ميزنم زير همه چي ميرم گفته باشم.گفت:باشه بابا حالا قهر نكن بيا اينجا بغلم عزيزم.گفتم چراغ روشن بخوابيم؟گفت:نه چراغو خاموش كن بيا نور محوطه واسه ديدن تو كافيه عزيزم.چراغو خاموش كردم و پريدم تو بغلش جوري كه پام خورد تو شكمش دردش گرفت گفت:آي چرا وحشي بازي در مياري نترس تا صبح مال خودمي.گفتم:زهر مار همچين ميگه انگار من زنشم.گفت:چي ميشه حالا يه امشب تو زن من باشي.گفتم:خواب ديدي خيره عزيزم از اين خبرا نيست فقط ميتوني ماچ كني همين بعدشم من يه چي لاي پام دارم كه فكر نميكنم به مال زن شبيه باشه عزيزم.گفت:اونم ميخورمش.گفت:خفه بابا بگير بتمرگ هرچي هيچي بهش نميگم پررو تر ميشه.
دراز كشيدم تو بغلش توقع داشتم با اون آتيشي كه اولش نشون داد هومون اول كاري بگيردم به ماچ كردن ولي خيلي ريلكس شروع كرد اول با انگشتش كشيد رو لبام ميخواست سحرم كنه و خوبم داشت كارشو ميكرد چنان عاشقانه با صورتم بازي ميكرد كه بدون هيچ ممانعتي گذاشتم كارشو بكنه چون داشتم لذت ميبردم.
انگشت اشاره شو ميكشيد رو لبام و با لبام بازي ميكردم بعد انگشتشو برد سمت لاله گوشم و با اونجا ور رفت منم چشمامو از روي شهوت بسته بودم هنوز بوسم نكرده بود كه براي اولين بار يه بوس از گوشه لبام كرد بعدشم چندتا ديگه از لپم همينجور ادامه داد تا رسيد به پيشونيم و چندتا بوسم از اونجا كرد دوباره برگشت سمت لبام و يه لب گرفت.خواستم اذيتش كنم گفتم:قرار شد ماچ كني نه لب بگيري!!گفت:نخيرم قرار شد ماچ كنم از هرجايي كه دلم خواست.راست ميگفت شرطش همين بود منم چيزي نگفتم.اونم كه ديد من چيزي نميگم دوباره لبشو به لبام قفل كرد و شروع كرد با ولع تمام لباي منو خوردن ولي من هيچ واكنشي نشون نميدادم چون سعي داشتم جلوي شهوت خودمو بگيرم تا كار به جاهاي باريكتر نكشه كه نشه جمعش كرد ولي زهي خيال باطل مگه شهوت ميزاره آدم از عقل فرمان بگيره يكم كه شدت لب گرفتنش زياد شد منم بي اختيار همراهيش كردم و لباشو ميخوردم و زبونمو كردم تو دهنش اونم فهميد من از خودش بدتر شدم با چنان اشتهايي زبون منو ميخورد كه كم مونده بود از ته بكندش.
يكم كه اون زبون منو خورد زبون خودشو فرستاد تو دهنم تا من بخورم و چنان لولش كرد بود كه شبيه به كير شده بود منم كه از خدام بود با زبونش ساك ميزدم و ديگه مطمئن بودم اون فهميده كه من چي ميخوام و به سكس راغب هستم زبونشو از دهنم در آورد و گفت:قرار شد من ماچ كنم ولي تو از من بيشتر ماچ كردي؟گفتم:اگه دوست نداري نميكنم به جهنم.گفت:قهر نكن بابا من از خدامه چي ميخوام بهتر از اين عزيزم و دوباره لباشو گذاشت رو لبامو تا جايي كه ميشد ازم لب گرفت تا اينكه خسته شد لباشو جدا كرد گفت:پويا من ميخوام سينتم ماچ كنم اجازه ميدي؟گفتم:شرطه ديگه كاريش نميشه كرد هر كاري ميخواي بكن.معطل نكرد و شروع كرد به باز كردن دكمه پيرهن من و از تنم درش آورد با چشماش داشت منو ميخورد معلوم بود توقع نداشته هيچ مويي تو بدن من نباشه گفت:واااااااااي چقدر نازه بدنت خوردني.گفتم:هوووي حرف اضافي موقوف تو فقط ميتوني ماچ كني نه بخوري.گفت:حالا نميشه يه كمم بخورم؟گفتم:ميترسم بي جنبه باشي نشه جمعت كرد.گفت:به جون خودت بي جنبه بازي در نميارم قول ميدم باشه؟خودم بدجوري شهوتي بودم و دلم ميخواست سكسم با اون كامل باشه براي همين دلو به دريا زدم گفتم:مرتضي اگه آدم باشي و اتفاقات امشب همينجا بمونه و به كسي نگي بهت اجازه ميدم هركاري دلت خواست بكني فقط بين خودمون بمونه به خدا اگه بشنوم به كسي گفتي ديگه من نه تو و هركاري از دستم بر بياد ميكنم تا از اينجا بفرستم بري خودتم ميدوني كه ميتونم قبول؟گفت:قربونت برم عزيزم بخدا به هيچكس نميگم اصلا كي دلش مياد يه همچين چيز نازي رو با كس ديگه شريك بشه تو فقط مال خودمي به هيچكسم نميگم.چه خوش خيال بود فكر ميكرد اون اولين و تنها كسي هستش كه ميخواد با من سكس كنه!!يهو ياد در كانكس افتادم گفتم:پاشو برو اون درو قفل كن يه وقت ميبيني يكي سرشو مثل الاغ ميندازه مياد تو ديگه آبرويي واسمون نميمونه اونوقت دوتايي بايد از اينجا بريم.گفت:خوب شد گفتي و بلند شد رفت در كانكس رو قفل كرد و برگشت رو تخت گفت:پس اجازه دارم شلوارتم در بيارم؟گفتم:مگه نشنيدي چي گفتم هركاري ميخواي بكن فقط مثل آدم.گفت:دمت گردم و دست انداخت دكمه شلوارمو بعدشم زيپمو باز كرد و از پام درش آورد؛بازم هنگ كرد يكم كه براندازم كرد گفت:پسر تو موهاي بدنتو با چي ميزني اينقدر صافو خوشگل شده مثل بدن دختراست.گفتم:فضوليش به تو نيومده كارتو بكن.گفت:چرا اينقدر بداخلاقي ميكني اصلا نميخواد پاشو برو؛و روشو كرد اونور.گفتم:حالا نميخواد قهر كني باشه مهربون ميشم مرتضي جونم بغلم كن عزيزم خوب شد؟خنديد و پريد تو بغلم و گفت:اين شد خوشگله مهربوني بهتره عزيزم بيشتر به آدم حال ميده.
زبونشو گذاشت رو نوك سينه سمت راستي منو شروع كرد به ليس زدن كثافت انگار ميدونست من به كدوم قسمت از بدنم حساسم صاف رفت سراغ همونجا هر ليسي كه به نوك سينه من ميزد درجه شهوتم صدتا ميرفت بالاتر و بيشتر منو تحريك ميكرد حسابي نوك سينمو خورد بعدشم امون نداد رفت سراغ اون يكي سينم و تا جايي كه ميتونست اونم ليسيد و بعضي وقت ها هم يه گاز كوچولو ميگرفت كه لذتشو چندبرابر ميكرد نميدونم چقدر كشيد خوردن نوگ سينه هاي من ولي براي اولين بار بدون اينكه دستي به كيرم بخور ارضا شدم اينقدر با مهارت كارشو كرد كه نتونستم جلوي خودمو بگيرم و آبم اومد اونم فهميد چون شرتم كاملا خيس شد و تكون هايي كه من خوردم نشون از اين بود كه ارضا شدم.بدون معطلي رفت سمت شرتم و با يه حركت از پام درش آورد و وقتي آب روي كيرمو ديد با خنده گفت:جووون ببين چقدر آب ازش در آومد دمم گرم و با دستش آبي كه از كيرم ريخته بود به همجاي كيرم ماليد كه خيلي بهم حال ميداد و احساس جيش كردن بهم دست ميداد.
از روي بلند شد و شروع كرد به در آوردن لباساي خودش بي صبرانه منتظر بودم ببينم كيرش چقدر هست و به اندازه علي ميشه يا كوچيكتره.وقتي شلوارشو در آورد از قلمبگي زير شرتش ميشد حدس زد كه خيلي گندس يكم جلوم وايساد و گفت:خودت شرتمو در مياري يا من در بيارم؟دوست داشتم خودم در بيارم براي همين گفتم بيا جلو خودم درش ميارم اونم از خداش بود اومد جلو من روي تخت به پهلو بودم اونم وايساده بود پايين تخت دست انداختم شرتشو در آوردم كيرش به كش گير كرده بود و وقتي به زور درش آوردم يهو يه كير در حدود 19سانتي جلوم ظاهر شد عجب كيري داشت اين عوضي من نميدونستم از مال علي بزرگتر بود و كلفت تر يه آن ترسيدم يعني اين امشب قراره بره تو كون من؟ايندفعه ديگه رسما پاره ميشدم با اين كير ولي كاريش نميشد كرد من عاشق كيرش شده بودم و دلم ميخواست با همه سختي هاش تو كونم جاش بدم حتي اگر جرم بده.بدون اينكه از من بخواد و رو ميل خودم سر كيرشو كردم تو دهنم اونم چشماشو بست و يه آه حشري كننده كشيد ولي هرچي سعي ميكردم تو دهنم جاش بدم محال بود حتي تا نصفه هم نميشد خوردش آخه هيولايي بود واسه خودش با زبون سر كيرشو ليس ميزدم و از زير خايه به سمت بالا ميليسيدم و دوباره به سمت پايين برميگشتم انگار كه دارم بستني ميخورم تا جايي كه ميشد با اشتها خوردمش اگر دلم نميخواست بره تو كونم با همون دهن آبشو مي آوردم ولي دسوت داشتم سكس كامل باشه دلم ميخواست اين كيرم امتحان كنم و مطمئن بودم اگر بره تو كونم ديگه مشتري ثابتش ميشم.
از دهنم در آوردمش و يه نگاه كردم به مرتضي ديدم داره با چشمامي از حدقه بيرون زده منو نگاه ميكنه و منتظر اجازست تا بكنه توم منم معطل نكردم گفتم:نميخواي شروع كني؟گفت:يعني اجازه ميدي بكنمت؟گفتم:آره گفتم هر كاري يعني اينم شامل ميشه ولي جون خودت يواش اين هيولا خيلي سخت ميره تو اگر روغني چيزي داري بيار تا روونش كنه.گفت:اونم بچشم عزيزم و رفت از تو يخچال روغن مايع رو در آورد برگشت سمت من گفت:سرتو بزار اونور تخت كونتو بده سمت من لاي پاتم وا كن تا چنان حالي بهت بدم كه تا امشب نبرده باشي.راست ميگفت اين كير ميتونست بهترين لذت زندگي رو به من بده.برگشتم و به عرض تخت خوابيدم و پاهامو دادم بالا يه نگاه به سوراخم كرد گفت:اي شيطون قبلا دادي آره؟گفتم:تو به اونش كاري نداشته باش كارتو بكن.گفت:باشه چشم و يكم از روغن مايع رو به سوراخم زد از سردي مايع قلقلكم گرفت ولي خيلي حال ميداد.شروع كرد با انگشت با سوراخ من ور رفتن و تا جايي كه ميشد با همون انگشت بازم كرد جوري كه 4تا از انگشتاشو تو كونم جا كرده بود و عقب جلو ميكرد ديگه حس ميكردم خودشم ميتونه با سر بره توش گفتم:بسه مرتضي داري بيش از حد گشادش ميكني من اون سوراخو لازم دارما.گفت:اينقدر اين سوراخت نازه دلم ميخواد تا صبح فقط انگشتش كنم ولي كردن بيشتر حال ميده و كيرشو با مايع چرب كرد و گذاشت رو سوراخم گفت:آماده ايي؟؟خودتو شل بگير اذيت نشي.گفتم:نميخواد بگي خودم ميدونم ولي جون پويا يواش باشه؟گفت:باشه عزيزم نميزارم اذيت بشي كاري ميكنم كه تا صبح ده بار بگي بيا منو بكن.گفتم:به همين خيال باش همين به بارم كه بهت اجازه دادم بايد كلي حال كني زود باش كارتو بكن مردم.با همون فشار اول سرش رفت تو ولي دردي نداشت مثل اينكه انگشت كردنا كار خودشو كرده بود ولي اشتباه ميكردم چون وقتي نصفش رفت تو كونم درد توي همه وجودم پيچيد اين هيولا يه وسطش كه ميرسيد گنده تر بود دستمو گذاشتم رو رون پاش كه دست نگه داره اونم كه فهميد همونجا نگه داشت گفت:چيه خانمي دردت گرفت؟گفتم:زهر مار به من نگو خانمي بدم مياد.آره درد داره گفتم كه يواش اين كير خر نه آدم.گفت:بي ادب من كجام شبيه خره هان؟گفتم: حرف مفت نزن خودتو نگفتم كيرتو گفتم خيلي گندست فكر كنم زير اين كير تموم كنم.گفت:عمرا من ميخوام تا آخر خدمت اين كيرو بكنم تو اين كون نميزارم بميري.و يواش يواش شروع كرد به جا كردن درد منم كم شده بود و هرچي به تهش نزديك ميشد كوچيكتر ميشد؛درست حدس زده بودم وسطش از بقيه جاهاش بزرگتر بود باورش سخت بود كه اون كير الان همش تو كون من بود تا جايي كه داغي تخماشو زير كونم حس ميكردم بعد از اينكه يكم مكث كرد شروع كرد به تلمبه زدن ولي تا همون وسط كه ميومد دوباره جا ميكرد كه اذيت نشم.
هرچي به سكس هاي من اضافه ميشد لذتشم بيشتر ميشد و تازه داشتم مزه تنوع رو ميچشيدم كير گنده مرتضي داشت كون منو پاره ميكرد و اين براي من با اينكه درد داشتم ولي لذت بخش بود.خواستم دوباره اون درد شيرين بياد سراغم به مرتضي گفتم:همشو بكش بيرون دوباره جا كن.اونم بدون هيچ حرفي گوش بفرمان بود همه كيرشو از كونم كشيد بيرون وقتي رسيد به وسطش انگار پوست كونم داشت با كيرش ميومد بيرون و دوباره دردم شروع شد و لبامو گاز گرفتم.گفت:جوووون دردت مياد؟ميخواي ديگه نكنم؟گفتم:نه بكن خوشم مياد زود باش تا بسته نشده بكن توش ولي سريع جا كن.مرتضي كه خودش همينو ميخواست كيرشو يه يه ضرب كرد تو كونم كه از روي درد چنگ زدم به پتوي روي تخت و كردم تو دهنم كه صدام در نياد اونم با تمام توان شروع كرد به تلمبه زدن؛هر بار كه كيرشو ميكشيد بيرون و دوباره جا ميكرد احساس ميكردم جونم الان از كونم در مياد عوضي تو كارش اوستا بود و چنان با مهارت منو پر و خالي ميكرد كه دوست داشتم اين سكس پاياني نداشته باشه ولي ديگه اخراش بود و بعد از چند ضربه محكم بدون اينكه از من سوالي كنه تا جايي كه ميشد كيرشو فرو كرد تو كونم با ضربان كيرش و داغي كونم فهميدم كه ارضا شده و كونم پر از آب اون كه همونقدر كه كيرش گنده بود آبشم زياد بود بر عكس اون دوتاي ديگه مرتضي بي حركت نشد تا كيرش از كونم خارج بشه و دوباره شروع كرد به تلمبه زدن و با هر بار عقب و جلو كردن كيرش تو كون من يكم از آبش از كونم ميريخت روي پتو دوباره كير خرش راست شد و شروع كرد به كردن بدون اينكه توجهي به من بكنه اينبار با شدت هرچه تمامتر تو كون من تلبمه ميزد و ديگه سوراخم اينقدر گشاد شده بود كه به كيرش عادت كرده بود و بجز لذت چيزي براي من نداشت از درد هيچ خبري نبود و همش لذت بود و شهوت دستمو بردم سمت كيرم تا با تلمبه هاي اون منم با كيرم ور برم تا بازم به اوج برسم چون اينجوري لذتش چندبرابر بود وقتي ديد من ميخوام واسه خودم جلق بزنم دست منو از رو كيرم ورداشت و خودش شروع كردم به جلق زدن يكم كه واسم جلق زد دست نگه داشت و از روغن مايع به كيرم زد و كير خودشم كشيد بيرون يكم مايع به كيرش كه آب ازش ميچيكد زد و دوباره جا كرد تو كونم و تلمبه هاي وحشاينش شروع شد و با دستشم برام جلق ميزد تا اينكه من به اوج لذت رسيدم و خودمو از روي شهوت از روي تخت بلند كردم و با چند ضربه همه آب كيرم خالي شد رو شكمم اونم همه آب كيرمو كشيد بيرون و تا قطره آخرشو ريخت رو شكمم بعدشم چند تلمبه ديگه زد و كيرشو كشيد بيرون اومد بين پاهامو چند بار كيرشو با دست عقب جلو كرد و چشماشو بستو همه ابشو خالي كرد رو آبي كه از كير خودم روي شكمم ريخته بود.حالا ديگه هر دوتا اب با هم قاطي شده بود دلم ميخواست ببينم چه مزه ايي ميده اين معجون براي همين با انگشت هردوتا آبو مخلوط كردم و يكم ورداشتم گذاشتم تو دهنم مزش خيلي بهتر از قبلي ها بود يكم ديگه خوردم تشنه تر شدم اومدم دوباره انگشت بزنم كه مرتضي با انگشت خودش آبو جمع كرد آورد سمت دهنم منم چشمامو بستم و انگشتاشو كه پر بود از آب من و خودش ليسيدم......ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️🌈
ارسالها: 2517
#202
Posted: 29 Nov 2012 11:33
مشکل فیلترینگ و کون شانسی
داستان از اون جایی شروع شد که:
من حدود 14 سال داشتم دنبال دختر بازی و فیلم های سوپر و این جور چیزا بودم بیشتر اوقات رو توی سایت های سکسی می گذروندم تا یه روز که تو خونه تنها بودم هوس جلق زد به سرم رفتم پای کامپوتر و روشنش کردم بعد خواستم برم به سایت شهوانی دیدم که کادر فیلتر بالا اومد با خودم فکر کردم برای چی من که وی پی ان دارم بعد از کلی کلنجار رفتن فهمیدم وی پی انم تموم شده تو گوگل دانلود فیلتر شکن رو سرچ کردم ولی سایت ها و وبلاگ ها یا فیلتر بودن یا لینک ها خراب بودن رفتم تو نیمباز از چند نفر پرسیدم که سایت دانلود فیلتر شکن بلدن که لینک هاش درست باشه یه تا اینکه بعد از 10 دقیقه از این روم به این روم شدن یه ادرس وبلاگ گیر اوردم که لینک هاش صحشح بود ادرسش رو میگم که اگه خواستین برین و دانلود کنین freevpn.blogfa.com چند تا فیلتر شکن عالی داره هم برای کامپیوتر هم برای موبایل هم برای اندروید خلاصه یه فیلترشکنو دانلود کردم شروع کردم به گشتن تو سایتهای سکسی بعد از حدود 15 دقیقه صدای در زدن اومد سریع رفتم ببینم تا کیه در رو باز کردم خشکم زد دیدم دوستم اومد پسر بود البته بعد رفتیم تو ازش پذیرایی کردم یه دفعه یادم افتاد که کامپیوتر روشنه گفتم جواد من میرم کامپیوتر رو خاموش کنم تو از خودت پذیرای کن گفت اتفاقا من برای یه سوال کامپیوتری اومدم گفتم بریم رفتیم تو اتاق من تا رسیدیم یه سایت سکسی باز بود گفت به به تو خلوتش چی کارا میکنه خجالت کشدیم. به تا خواستم ببندمش گفت واستا این دختره عجب کونی داره حال میده بکنیش منم گفتم چی گفت مگه عیبی داره گفتم نه بعد از حدود 30 دقیقه چرخ زدن تو سایت های سکسی حسابی حشری شده بودیم دلم میخواست یه دختره الان اونجا بود تا بکنمش تو ذهنم گفتم چرا همین جواد خودمونو نکنم دوست باید تو شرایط سخت به حال دوستش برسه بهش گفتم جواد یه گندی (خایه) بزنیم گفت چی گفتم کسی نیست بیا حالی به ما بده گفت برو بابا فکر کرد شوخی میکنم گفتم جدی میگم گفت ساکت شو گفتم بی خیال بابا به کسی نمیگم خواست بلند شه بره که گفتم بچه مامانی شوخی کردم بشین کجا میری گفت اینو که گفتم بهش بر خورد بلند شد شلوارشو در اورد کیرش خیلی بزرگ بود البته از روی شرت گفتم چی کار میکنی گفت میخوام مامانمو در بیارم خندیدم گفت چیه خنده داره گفتم نه منو از روی صندلی بلند کرد شلوارمو در اورد و شرتمو پایین زد خندید گفت تو با این ادعا کیرت همین قدره شرتشو پایین کرد کیر تقریبا 2 برابر کیر من بود شروع کرد به مالوندن کیرم راست بود به خاطر اون عسکها و فیلما بعد گفتم ساک بزن گفت نه گفتم چرا؟ گفت بدم میاد هیچی روشو کردم به سمت دیوار یه تف یه کیلویی انداختنم رو کونش بعد کیرمو کردم توش شروع کردم به تلمبه زدن بعد از 10 15 دقیقه ابم اومد هیچی خواستم شلوارمو بپوشم گفت کجا گفتم هیچی گفت پس من چی گفتم میخوای بکنی گفت اره گفتم گردنم کلفته نمیدم بکنی بعد پرسیدن سوالش در مورد کامپیوتر رفت قصه ی ما به سر رسید اقا جواده نتونست ما رو بکنه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#203
Posted: 30 Nov 2012 16:20
عشق به مامور نیروی انتظامی
با سلام من ساسان 23 سال دارم وداستانی را که بازگو میکنم کاملا" حقیقت داشته و جزء بهترین خاطرات زندگیم هست به طوری که فقط و فقط به عشق و با یاد آن است که زندگی میکنم.درست اردیبهشت سال 85 بود که من در شهرخودمون(ارومیه) هر از گاهی که به خیابون میرفتم و ماشین گشت ارشاد رو میدیدم راننده آن توجه منو به خودش جلب کرده بود به نوعی که برام عادت شده بود فقط واسه اینکه اونو ببینم به خیابون میرفتم. راننده الگانس ماموری بود خوش تیپ خوش هیگل و بسیار زیبا و خیلی خوش ظاهر بود و لباساش با بقیه مامورا فرق میکرد همیشه اتو زده و تمیز مثل کوماندوهای تو فیلمها بود.خلاصه این موضوع برام شده بود یک معضل بزرگ و من دوست داشتم که سر دوستی رو با اون باز بکنم و رابطه سکسی باهاش داشته باشم و از آنجایی که من قبلا" تجربه سکس با آقایون رو داشتم و خیلی وقت بود که این رابطه برام تکرار نشده بود منو وادار کرد که هرچه بیشتر تلاش کنم که به این مامور نزدیک بشم .ولی چگونه؟؟!! بالاخره یه روز با ماشینم افتام دنبالش و بعداظر پیمودن چندخیابون از ماشین به قصد خرید پیاده شد و رفت تو مغازه منم سریع رفتم تو و اسمشو از رو لباسش یادداشت کردم(سعید). از طریق دوستم که باباش تو کلانتری بود شماره شو گرفتم هرچند کلی جواب پس دادم تا بابای دوستم شماره رو بهم داد. وبعداز مدتی اولین مسج عاشقانه رو بهش دام البته اونم جواب داد به مدت 10 روز هر روز دوتا مسج میدادم و اونم جواب میداد تا بالاخره زنگ زد و من جواب ندادم واقعیتش ترسیدم فکر میکردم که منو بازداشت بکنه بگه ایجاد مزاحمت کردی واسه مامور دولت، یا چی بهش میگفتم : میگفتم که من عاشقت شدم و ازت میخام که با من رابطه سکسی داشته باشی ؟ اونم مردی که زن داره و 2تا بچه و تازه ماموره نیرو انتظامی هم هست ودر ضمن اختلاف سنی زیادی با من داشت باشه. خلاصه بدجور جازدم و ترسیدم مسجهارو قطع کردم و جواب تماساشو ندادم تا 2ماه. هرروز هم تو خیابون میدیدمش و روز بیشتر از روز قبل منو دیوانه تر میکرد.تا دوباره مسج فرستان رو شروع کردم ولی این بار خودمو تو مسجهام یک زن شوهر دارمعرفی کردم و بهش گفتم که اره من شمارو دیدم تو خیابون و عاشقتون شدم .بعد هی زنگ میزد من جواب نمیدادم تا تو نامه هاش فوش داد و گفت تو داری منواذیت میکنی اگه جوابمو ندی برات مشکل ساز میشم .و تو نامه برام نوشت که جواب بده صداتو بشنوم باهم صحبت کنیم بیشتر آشنا بشیم و ببینم از من چی میخای؟ خلاصه دیگه حالا بدتر از قبل نمیدونستم چکار کنم تا سرانجام تصمیم به حرف زدن کردم والبته با کلی تمرین که صدامو نازک کردم شبیه به دخترخانم ها.
و بهش زنگ زدم و فهمید که با یک زن طرفه خیالش راحت شد و سر دوستی رو با من باز کرد البته فقط تلفنی . این داستان تا یکسال ادامه پیدا کرد و اون اصرار میکرد که منو ببینه اما نمیشد که چون من که بهش دروغ گفته بودم. خلاصه و بدبختانه مرغ از قفس پرید و آقای مامور از شهر ما به شهر دیگه ای منتقل شد و دیگه واسه من آخر دنیا اومد. اما من دست بردار نشدم و تصمیم خودمو گرفتم و بعداز 3 ماه از انتقالی اون، بهش یک نامه دادم و نوشتم که منو بهت دوغ گفتم من زن نیستم و پسرم اسمم ساسانه و 17 سال دارم و شدیدا" عاشق شما شدم. و بعدا" فورا" بهم زنگ زد اما من ترسیدم جواب بدم و با نامه بهش گفتم که میترسم جواب بدم اونم با مهربانی نوشت نترس عزیزم کاریت ندارم حالا که تو پسری دیگه از چی میترسی با من حرف بزنی زنگ بزن و صحبت کن. منم زنگ زدم و با کلی ترس و لرزش صدا حرف زدم و اونم هی بهم میگفت که از چی میترسی ریلکس باش تا همه ماجرا را براش تعریف کردم. در واقع اون هم به جای اینکه حرف بدی بزنه یا فوش بده خندیدو بهم گفت چه داستان رمانتیکی. نا گفته نماند که آقای مامور هم بسیار ذوق ادبی داشت و عاشق شعرای فروغ ، اخوان،و سهراب بود و همون لحظه یکی از شعرای فروغ رو برام خوند ومنو بیشتر دیونه تر کرد. وبهم گفت حالا که واقعیت رو گفتی باید ببینمت و از هیچی نترس منم بهش گفتم اخه تو زن داری و مامور هستی تازه سن و سالت ازمن بیشتره(28سالش بود اون موقع) برات محدودیت نیست که بخوای با من رابطه داشته باشی و با ملایمت بهم گفت من واسه خودم زندگی میکنم و آزادم . باور کنید انگار دنیارو به من مبدادند خیلی خوشحال بودم داشتم پرواز میکردم. من هم چون وضع مالیم خوب بود فورا" یگ هدیه براش فرستادم یک موبایل دوسیم کارت سامسونگ و یک سیم کارت ایرانسل براش فرستادم که راحتر بتونه باهام خرف بزنه. خلاصه منو به شهرشون دعوت کرد و من بالاخره به آرزوم رسیدم من زمستان 1387 به طرف شهرشون... تنهای تنها را افتادم و تقریبا" وقتی رسیدم هوا تاریک شده بود و بهم زنگ زدو بهم گفت که بیا فلان جا وایستا تا منم بیام. بعداز کمی رفتن و پرسان پرسان به آدرس مذکور رسیدم و منتظر موندم اما یک لحظه اضطراب عجیبی بهم دست داد و با خودم گفتم خدایا این چه کاری بود من کردم الان اگه با ماشین بیاد و منو ببره تحویل بده به جرم ایجاد مزاحمت و یا به جرم درخواست رابطه من تو این شهر غریب چکار کنم که تو این افکار بودم دیدم ماشین گشت با سرعت و یک آن اومد و جلوی ماشین من زد رو ترمز و دیدم اون از ماشین پیاده شد و به سمت من اومد من جرآت نکردم پیاده بشم تا خودش اومد و در و باز کرد و بامن رو بوسی کرد و بهم گفت خوش آمدی مهمون دیار دور. از شهر ما چه خبر؟ من گیج شده بودم که چی بگم و چیکار کنم .خلاصه بهم گفت که برنامه ت چیه منم بهش گفتم که میرم هتل بعد گفت بسار عالی منم میرم ماشین رو میذارم اداره لباسامو عوض میکنم و میام پیشت . و منم به شام دعوتش کردم تو همون هتل .خلاصه من رفتم تو هتل و به هتل دار اعلام کردم که مهمون هم دارم و اسم و فامیلیشو ازم خواست و منم بهش دادم .منم رفتم بالا و بهش زنگ زدم و آدرس دادم اونم گفت تا 1ساعت ونیم دیگه اونجام. منم فورا" رفتم حمام شروع به نظافت کردم و خودمو حسابی اماده کردم . حسابی خوشکل خوشکل شده بودم و یک شورت قرمزپوشیدم و ادکلن ورساچی زدم که باور کنید انقد خوشکل شده بودم که نگو و نپرس. خلاصه منهم که نمیخاستم وقتم علکی به هدر برود زنگ زدم رستوران شام رو اوردن تو اتاق که بعداز 5 دقیقه دیدم عشق رویاییم در زد و منم در رو باز کردم و دوباره ازمن روبوسی کرد و بهم گفت به به چه خوش تیپ چه خوش بو.و منم خندیدم . بعداز خوردن شام کلی حرف زدیم و من داستان رو از اول براش تعریف کردم و کلی خوشش اومد .و بعداز کمی مکث رو به من کرد و گفت تو چرا از من خوشت میاد و چرا منو انتحاب کردی منم بهش گفتم دوست داشتم دیگه اونم خندید و دیگه نه من حرفی زدم و نه اون .و بعداز کمی ازم پرسید ساسان جان از من چی میخای منم گفتم آقا سعید خودت میدونی چی میخام دیگه خواهشا" ازم نپرس . اقا سعید هم انگار خیلی دوست داشت شروع بکنه اما نمیدونست چطوری. منم که دل تو دلم نبود از فرط هیجان قلبم از سینه م داشت در میومد. وبالاخره بعداز 2سال و نیم انتظار، سعید جون اومد جلو وبهم گفت چشماتو ببند منم بستم و یک آن گرمی لباشو رو لبام حس کردم وفورا" تو دستاش شل شدم و اونم منو انداخت رو تخت و خیلی خیلی عاشقانه و هوسی داشت لبمامو میمکید و این کار تا 15دقیقه ادامه داشت که به آرومی و با لرزشی که تو صداش حس میشد بهم گفت لخت شو منم لخت شدم و وقتی بدن صاف و بی موی منو دید کاملا" حشری شدو شروع به مکیدن و لیس زدن گردن و سینه ام کردتا 10 دقیقه ادامه داشت و بعدا" پاشد و خودشو لخت کرد وقتی اول پیرهنشو دراورد و موهای سینه شو دیدم خاستم از حال برم باورتون نمیشه سینه ی وزرشکاری و پر مو داشت منم عاشق سینه های پر مو بودم بعداز ان شلوارشو درآورد و وقتی کیرشو دیدم کاملا ترسیدم چون کیرش خیلی گلفت بود و بیشتر از ان ترسیده بودم که در حین سکس بهم آسیبی برسونه چون خیلی حشری شده بود خلاصه بازم شروع به لب گرفتن کردیم و ازم خواست که براش ساک بزنم منم بدون مکث فورا" شروع به ساک زدن کردم البته سعید جون برگشت بهم گفت ساسان جون من دیر ارضا میشم باید خیلی یهم حال بدی تا ارضا بشم منم گه غرق هوس سعید شده بودم کیرشو مثل کیم میخوردم و برگشت بهم گفت ساسان میتونی کیرمو بکشی؟ کونت آمادگیشو داره: منم گفتم نمیدونم سعید جون باید حواست باشه اذیتم نکنی .بعدا" سعید جون منو روتخت خابوند و پاهامو رو شونه ش گذاشت و آروم آروم سرکیرشو گذاشت تو کونم اما چه فایده به هیچ طریقی توی کونم نمیرفت فشار از سعید و درد از من انقد که گریه کردم بعد بهم گفت ساسی جون اگه عشق منو میخای باید دردشم بکشی تحمل کن یکبار بره دیگه راحت میشی تو این صحبتا بود که در یک آن کیرشو فروکرد تو کونم و منم فریادزدم و دهنمو گرفت دو سه بار تلمبه زد تا یک کم روان شد و تقریبا" داشت خوشم میومد در حالی که داشت تلمبه میزد لبمامو میمکید باورتون نمیشه لذت دنیارو بهم داد انگار پرواز میکردم بعداز 10 دقیقه داشت آبش میومد که بهم گفت آبمو کجا بریزم منم کفتم بریز تو کونم. اونم ریخت و انقد بهم حال داد که در جا منم ارضا شدم. ووقتی کیرشو از کونم دراورد .و دستمو کردم تو کونم فهمیدم که کونم حسابی گشاد شده منم با کلی خوشحالی از این که به آرزوی دیرینه خودم رسیده بودم رفتم دوش گرفتم که اونم اومد باهم دوش گرفتیم و در حمام باز هم براش ساک زدم خلاصه بعداز اولین سکس حدود 2 ساعتی گذشته بود که دوباره بهم پیشنهاد داد بهم گفت ساسی جون کونت درد نمیکنه یه بار دیگه بکنمت چون باید برم سر کار امشب شیفت دارم منم با کمال میل قبول کردم و دوباره لخت شدم اول براش ساک زدم تا کیرش شقه شد بعد بهم گفت که قنبل کنم منم قنبل کردم و با ارامی کیر کلفتشو کرد تو کونم و بعداز ارضا شدن بهش گفتم که ابشو بریزه رو صورتم وقتی ارضاشد ابش پرید باورتون نمیشه از قبل بیشتر آب داشت خلاصه دوباره رفت دوش گرفت و بعداز نیم ساعت سرمو گذاشتم رو سینه ش و از بس خسته بودم خوابیدم و بعد بهم گفت ساسی جون من میرم منو بوسید و ازم خداحافظی کرد و بهم گفت که تا فردا عصر نمی تونم ببینمت عصر به بعد میام پیشت منم چون بایستی صبح زود برمیگشتم بهش گفتم نه من فردا باید زود برگردم راهم دوره اونم قبول کرد.و این ماجرا تا 4ماه ادامه داشت که من اونو به شهرمون و به خونه مون دعوت کردم و برای بار سوم اومد و منو توی خونه ی خودمون کرد.و الان هم بعداز گذشت6سال هرچند ماه یکبار باهم قرار میذاریم و با من سکس میکنه و من از این موضوع بی نهایت خرسندم چون او منو مثل یک معشوقه میپرسته البته ناگفته نماند از لحاظ مالی من خیلی بهش کمک میکنم. بله دوستان و این هم پایان ماجرای عشق به مامور نیروی انتظامی.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 204
#204
Posted: 1 Dec 2012 04:01
همه خاطرات من(قسمت ششم)
مرتضي يه نگاه تو چشام كرد و با همون خنده شيطاني كه هميشه رو لباش بود گفت:چطور بود خوشت اومد؟هيچي نگفتم با اينكه تو دلم ميگفتم واقعا عالي بود بهتر از اين نميشد سكس كرد ولي اگه اينو ميگفتم بهش پررو ميشد و ديگه ميشدم جمعش كرد؛رسما زن آقا مرتضي ميشدم و هر وقت دوست داشت بايد بهش ميدادم و اين خواسته من نبود؛درسته كه از سكس با اون راضي بودم ولي اخلاقش منو ميترسوند و اينكه رسوا بشم چون دوست نداشتم به اراده كسي سكس كنم بلكه هميشه دوست داشتم اين خودم باشم كه وقت و آدم شريك سكسمو انتخاب ميكنم.
بلند شدم خودمو مرتب كردم و از كانكس مرتضي زدم بيرون رفتم حموم و يه دوش گرفتم چون همه تنم بوي مني ميداد و بوش تابلو بود.برگشتم اتاقم و اينقدر خسته بودم كه نفهميدم كي خوابم برد.
با صداي بچه ها كه اومدن بودن تو كاكنس از خواب بيدار شدم؛علي گفت:به به آقا پويا از خواب بيدار شدن!ساعت خواب.پسر پاشو الانه كه صداي ميرزايي در بياد پاشو تنبل انگاري كوه كنده.به زور خودمو از رو تخت بلند كردم و چشمامو كه از خواب باز نميشد ماليدم و يه نگاه به ساعت رو ديوار كردم؛وااااي علي راست ميگفت ساعت 7:30بود من هنوز خواب بودم.عين فنر از جام پريدم و به سرعت لباسامو پوشيدم و رفتم سمت دفتر مهندسي تا وارد شدم ديدم ميرزايي خودش نشسته پشت ميز من از شرم سرمو پايين انداختم گفتم:سلام.گفت:سلام هيچ معلومه كجايي؟؟مگه ديشب كي خوابيدي كه تازه الان بيدار شدي؟؟گفتم:شرمنده حاج آقا هر كاري كردم خوابم نبرد دم دماي صبح بود خوابيدم.از پشت ميز بلند شد و گفت:بيا بشين پشت ميزت ساعت حضورارو وارد دفتر كن يه زنگم بزن به جواد بگو بره نون تازه بگيره صبحانه بخوريم.ميرزايي كه از كنارم رد شد هنوز اخم تو چهرش بود منم جرات نداشتم سرمو بالا بگيرم اصلا دلم نميخواست از دستم دلخور بشه و اين اولين باري بود كه سوتي داده بودم.
ميرزايي بعد از خورن صبحانه با آقايي رفت پادگان و من تو دفتر تنها بودم كه سروكله علي پيدا شد و گفت:نامرد تو كه ميخواستي شب اينجا بموني به منم ميگفتي ميمودم ديگه.گفتم:اولا كه اصلا قرار نبود بمونم ميرزايي گفت بمون منم موندم بعدشم مگه قراره هر وقت من اينجا موندم در خدمت تو باشم؟گفت:چيه چرا اينجوري حرف ميزني؟جوابشو ندادم دوباره گفت:ديشب كي خوابيدي كه اينقدر دير بيدار شدي؟يه نگاه بهش كردم و با ناراحتي گفتم:تو كي باشي كه من بخوام بهت سوال و جواب پس بدم مگه من زنتم؟برو بيرون حال ندارم.علي ديگه ادامه نداد و با ناراحتي از دفتر رفت بيرون.
تا ساعت 2كه قرار بود برم خونه همش دلشوره داشتم كه نكنه مرتضي سوتي بده يا چيزي بگه كه علي همه چيزو بفهمه.
وقتي ميخواستم برم علي اومد جلومو گرفت و گفت:بابت حرفام معذرت ميخوام.گفتم:مشكلي نيست و خواستم برم كه دستمو گرفت و گفت:امشب نميموني؟گفتم:نه خونه كار دارم ديشب اينجا بودم بايد برم خونه پس فردا ميمونم پيشت و باهاش دست دادم و راه افتادم تو مسير همش به اتفاقات شب قبل فكر ميكردم با اينكه سكس خوبي رو تجربه كرد بودم اما از كارم پشيمون بودم ميدونستم كه اين شروع مشكلات من خواهد بود.
فرداي اون روز با مرتضي سرسنگين بودم و باهاش برخورد سردي داشتم موقع رفتن همش اصرار ميكرد كه شب پيشش بمونم و با هم باشيم ولي بهش گفتم كار واجب دارم نميتونم بمونم باشه واسه يه شب ديگه اونم با اخم و تخم از كنارم رد شد و رفت.شبش تو خونه رفتم حموم و كلي به خودم رسيدم و هرچي مو توي تنم بود زدم تا فردا شب كه پيش علي هستم تلافي ناراحتي كه بينمون پيش اومده بودو بكنم.
صبح كه علي اومد تو دفتر واسه زدن ساعت حضور با گرمي باهاش برخورد كردم تا كدورتي از من به دل نگيره اونم يه ماچم كرد و گفت:امشب پيشم ميموني؟گفتم:آره امشب با هميم.يه ماچ ديگه كرد و از دفتر زد بيرون.همش خدا خدا ميكردم رسمي مهندسي كه ميرطاهر بود مثل هميشه بره خونه تا منو علي بتونبم تو دفتر خودمون با هم باشيم چون تو كانكس مهندسي كه علي ميخوابيد جلالم بود و نميشد كاري كرد و از شانس گند من ميرطاهر نرفت خونه و موند تو موقعيت حالم بدجوري گرفته بود از من بدتر علي بود همه نقشه ها خراب شده بود؛جلوي دفتر نشسته بودم كه ديدم مرتضي اومد تو موقعيت!اين از كجا پيداش شد؟اين امروز شيفتش نبود براي چي اومده؟گل بود به سبزه آراسته شد.اينو كجاي دلم بزارم.مرتضي اومد سمتم و سلام كرد.خيلي سرد جوابشو دادم.گفت:تو چت شده چرا اينقدر اخمات تو همه؟گفتم:هيچي حوصله ندارم؛تو اينجا چي كار ميكني؟تو كه شيفتت نيست براي چي اومدي؟گفت:رحمتي(سرباز مخابرات)زنگ زد گفت خونه براش كار پيش اومده بيام بجاش وايسم اونم فردا جاي من وايسه.ناراحتي برم خونه؟گفتم:به من چه مگه ميخواي جاي منو تنگ كني و بلند شدم رفتم تو دفتر.مرتضي دنبالم اومد تو دفتر و گفت:پويا تو چت شده يه جوري برخورد ميكني انگار من كاري كردم جان مرتضي چي شده بگو.گفتم:هيچي نشده مگه قراره چيزي بشه حوصله ندارم برو ميخوام يكم استراحت كنم.گفت:تو از اون شب به بعد ديگه مثل قبل با من نيستي انگار غريبه شدم واست اون شب با ميل خودت..نزاشتم ادامه بده گفتم:ببين اتفاقات اون شبو فراموش كن اصلا دلم نميخواد چيزي در مورد اون شب بشنوم چيزي نشده كه بخوام در موردش حرف بزنم.نشستم پشت ميزم اومد سمتم و گفت:باشه هرجور راحتي؛امشب مياي تو اتاق من با هم باشيم؟گفتم:نه نميخوام تابلو بشم تو رو خدا تو هم اينقدر تابلو بازي در نيار اگه كسي بفهمه آبروي هر دوتامون ميره اگه موقعيتش جور شد دوباره يه شب با هم هستيم ولي اين منم كه وقتشو مشخص ميكنم نه اينكه تو هر وقت هوس كردي من بيام شب پيشت بخوابم فهميدي؟گفت:باشه هرچي تو بگي من ديگه غلط بكنم حرف بزنم حالا بخند جان مرتضي بخند ببينم از من دلخور نيستي.يه خنده بهش كردم و گفتم:اينم خنديدن راضي شدي حالا برو بزار يكم استراحت كنم.اومد جلو يه ماچ از لبم كرد و گفت:جوووون حالا شدي پويا جون خودم.لبمو پاك كردم و دوباره اخمش كردم و گفتم:ديدي جنبه نداري گمشو ديگه.با خنده از اتاق زد بيرون سرمو گذاشتم رو ميز و به فكر رفتم؛اين همون چيزي بود كه ميترسيدم حالا بايد هردوي اونارو از خودم راضي نگه ميداشتم اصلا فكر اينجاشو نكرده بودم كه اگر دوتاشون با هم موندن من چه گلي سرم بزارم!چطور ميتونم تو يه شب با هر دوي اونا سكس كنم كه اون يكي متوجه نشه؟
تا شب مثل مرغ سركنده بودم و اصلا تو حال خودم نبودم نميدونستم چطور ميشه؛از يه طرف دلم سكس ميخواست از يه طرفم نميشد در آن واحد با هردوي اونا سكس كنم بايد يه جوري جمعش ميكردم.
با علي نشسته بوديم و داشتيم فكر ميكرديم شب كجا بخوابيم كه بتونيم راحت باشيم؛تو دفتر مهندسي كه ميرطاهر ميخوابيد اونطرفم كه جلال بود نمشيد كاري كرد جاي ديگه هم نبود كه بخوابيم بايد يه كاري ميكرديم يهو علي گفت:پويا ميخواي شب كه همه خوابيدن بريم حموم؟فكر خوبي بود ولي ريسكش بالا بود امكان داشت يكي بياد تو و همه چيز تابلو بشه بدبخت بشيم.گفتم:ريسكش بالاست اگه يكي اومد تو چي؟گفت:ميزاريم همه كه خوابيدن ميريم كارمونم كه زياد طول نميكشه خوبه ديگه؟گفتم:باشه و قرار شد شب كه همه خوابيدن بريم تو حموم.
بعد از شام داشتم ميرفتم دستشويي كه مرتضي اومد پيشم و گفت:پويا يه چيزي بگم باز دلخور نميشي؟گفتم:بگو.گفت:شب بيا تو اتاق من بخواب؟گفتم:اونوقت علي و جلال نميگن اينجا كه جا بود چرا رفت تو كانكس مخابرات خوابيد؟گفت:اي بابا دختر كه نيستي خب ميگي اونجا راحت ترم.نميدونم چي شد دلم خواست امشب با اونم سكس داشته باشم گفتم:باشه وقتي همه خوابيدن ميام پيشت ولي اونجا نميمونم كارمون كه تموم شد برميگردم تو كانكس خودمون.گفت:ايووول هر چي تو بگي پس من منتظرت ميمونم و رفت.
اين شهوت لعنتي چي بود؟حالا اينو چي كارش كنم؟ميترسم بهش كم محلي كنم بره آبروي منو ببره و رسوام كنه.تصميم خودمو گرفتم پيش خودم نقشه كشيدم كه اول با علي برم تو حموم سكس كنم بعدش به بهانه خوابيدن تو دفتر مهندسي پيش ميرطاهر ميرم پيش مرتضي اينجوري بهتره آخه كير مرتضي از علي بزرگتر بود و اگر اول با اون سكس ميكردم مطمئن بودم كه علي ميفهميد.
بعد از اينكه همه خوابيدن لباس ورداشتم و رفتم سمت حموم علي متوجه شد و با چشمك بهم فهموند كه برم تا بياد.رفتم حموم و لخت شدم رفتم زير دوش خيلي حال ميداد آب گرم روي سرم ميريخت و داشتم خودمو ميشستم كه يهو علي از پشت منو بغل كرد و دستشو گذاشت رو سينم از شهوت چشامو بستم و دستمو گذاشتم رو دستاش اونم با نوك سينم بازي ميكردو از پشت گردنمو ميبوسيد واقعا لذت بخش بود.كيرشو گذاشته بود لاي پام و آروم عقب جلو ميكرد انگار من زني بودم توي دستاش چنان با احساس منو بغل كرده بود كه دلم ميخواست تا آخر عمر به همون حالت تو بغلش باشم.خودش ميدونست كه نبايد زياد لفتش بده براي همين دست انداخت شرت منو كشيد پايين و دوباره كيرشو گذاشت لاي پام گرمي كيرش منو داغتر ميكرد يه دستشو آورد جلو و كير منو گرفت تو دستش و شروع كرد جلق زدن منم دستمو رسوندم پشت و كير اونو گرفتم تو دستم هم ميمالوندمش هم به كونم ميكشيدم.كيرشو لاي چاك كونم بالا پايين ميكردم يكم كه گذشت منو برگردوند و با هم لب تو لب شديم خيلي حال ميداد زير دوش لب گرفتن.حال دو چنداني داشت يكم لب گرفتيم دستشو گذاشت رو سرم و منو به سمت پايين هدايت كرد فهميدم چي دلش ميخواد منم بدون معطلي رفتم سراغ كيرش و گذاشتم تو دهنم اونم يه دستش به كمرش بود دست ديگش رو سرم من شروع كردم به ساك زدن با هر ساكي كه ميزدم مقداري از آب دوش ميرفت تو دهنم و باعث ميشد هيچ مزه ايي حس نكنم.دوتا دستمو گذاشته بودم رو كون علي و تا جايي كه ميشد كيرشو ميكردم تو دهنم دلم ميخواست امشب كيرشو كامل تو دهنم كنم براي همين سعي خودم كردم و آخرشم موفق شدم همه كيرشو تو دهنم جا كنم طوري كه تخماش روي چونم بود زبونمو تا اونجايي كه ميشد آورده بودم بيرون تا حجم بيشتري از كيرش تو دهنم جا بشه.علي باورش نميشد من كل كيرشو تو دهنم كردم داشت با تعجب به اين صحنه نگاه ميكردو لذت ميبرد اينو از جوووون گفتنش و آه كشيدنش ميشد فهميد حسابي براش ساك زدم تا اينكه خودش دستمو گرفتو از روي زمين بلند كرد يه لب ازم گرفت و منو بگردوند دستمو گذاشتم رو ديوار و لاي پامو باز كردم علي اومد بين پامو كيرشو كه حالا خيس خيس بود گذاشت رو سوراخم و يه فشار داد با همون فشار اول نصف كيرش رفت تو يكم صبر كرد و يه فشار ديگه داد همه كيرش رفت تو.شكمش چسبيد به پشتم دستشو آورد جلو و يه انگشتشو گذاشت تو دهنم منم با انگشتش ساك ميزدم.اون داشت تلمبه ميزد منم داشتم انگشت اونو ميخوردم كه دومين انگشتم كرد تو دهنم شدت تلمبه زدنشم بيشتر كرد يكم كه تلمبه زد سومين انگشتم كرد تو دهنم داشت حالم بهم ميخورد يه گاز كوچولو از دستش گرفتم اونم دستشو از دهنم بيرون آورد و كير منو گرفت تو دستاش.كيرم كوچيك شده بود و با لمس دستاي علي شروع كرد به بزرگ شدن هر تلبمه ايي كه ميزد با حركت دستش روي كير من تنظيم بود و با هم عقب جلو ميشد.
ديگه داشت دير ميشد ميترسيدم يكي بياد تو و همه چيز لو بره بهش گفتم:علي تندش كن اونم دستاشو انداخت دور كمرم و منو محكم گرفت و شروع كرد به شدت تلمبه زدنش اضافه كردن خيلي حال ميداد همه كيرشو ميكرد تو كونم و دوباره در ميارود اينقدر تلمبه زد كه ديگه رو پا بند نبودم نميدونم چرا آبش نمي اومد صورتمو برگردوندم و بهش گفتم:چي شد نيومد؟گفت:ديگه نزديكه الان مياد.گفتم:چرا اينقدر دير مياد؟گفت:آخه قرص خورده بودم!تعجب كردم گفتم:قرص؟چه قرصي؟گفت:كمر سفت كن.گفتم كه امشب يه حال مشتي بهت ميدم.برگشتم چندتا تلمبه ديگه زد و آخريو محكمتر زد و دهنشو گذاشت پشت گوشم و گفت:بريزم توش؟گفتم:آره بريز؛اونم با چندتا تكون هرچي آب بود خالي كرد تو كونم.آب ايندفعش از مرتبه هاي قبل خيلي بيشر بود اينو داغي كونم ميگفت.همه آبشو كه خالي كرد كيرشو كشيد بيرون موقع در اومدن حس خوبي داشتم.
علي منو برگردوند و چندتا لب از من گرفت خواست بشينه جلوي پام ساك بزنه واسم كه فهميدم گفتم:نميخواد خيلي دير شده تو دوش بگير برو بيرون من خودم يه كاريش ميكنم اونم حرفي نزد اومد زير دوش خودشو شست و رفت بيرون.خواستم با جلق خودمو ارضا كنم كه ياد مرتضي و قراري كه باهاش داشتم افتادم تصميم عوض شد بهتر بود نگه ميداشتم يه جا خودمو خالي ميكردم........ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️🌈
ارسالها: 2517
#205
Posted: 2 Dec 2012 11:41
گی من با دوستم خوشگلم
سلام من میخوام خاطره سکسی خودم با رفیق خیلی خوشگلم رو واستون تعریف کنم.اسم هم نمیبرم تا به کسی بر نخوره
ما خونمون مشهد هست و من یه رفیق دارم که خیلی خوشگله در حدی که میخوام برم تغییر جنسیت بدم تا زنش بشم و من رو حسابی بکنه.
داستان از اونجایی شروع میشه که من تا چند روز پیش تو کف این دوستم بودم میخواستم یه جوری باهاش حال کنم.
به خاطر همین زنگ زدم و بهش گفتم که ویندوز کامپیوترم رو بیا عوض کن اونم قبول.
(در ضمن این دوست من هم خیلی خوشگله و هم خیلی سفید)
یک دو ساعتی گذشت و دیدم که داره زنگ میزنه منم در رو واسش باز کردم و دم در بهم گفت کسی خونتون نیست منم گفتم نه واسه چی؟اونم گفت هیچی همین جوری.
خلاصه رفتیم پشت کامپیوتر و گفتم خب دیگه حالا ویندوز کامپیوترم رو عوض کن اونم گفت باشه بابا چه عجله ای داری تو.
بعد از چند دقیقه که ویندوزم رو عوض کرد به من گفت کاری نداری باید برم منم گفتم کجا میخوای بری تو که تازه اومدی گفت نه دیگه باید برم مزاحم نمیشم،بهش گفتم مزاحمت چیه بابا ما با هم رفیقیم هااا.
بعد رفتم واسه پس زمینه دسکتاپ کامپوترم یه عکس سکسی گذاشتم و بهش گفتم چه طوره؟اونم گفت خوبه خوبه.
بعد رفتم یه فیلم سوپر خیلی خفن با کیفیت بالا گذاشتم و دیدم که این رفیقم داره سیخ میکنه و شلوارش دیگه جا نداره.بهش گفتم دربیار بابا الان خفه میشه گفت نه راحتم.بعد من با زور شلوارش رو کشیدم پایین و بهش گفتم حالا خوب شد.وای وای یه کیر 17 سانتی و خیلی خوش تراش فکرش و بکن.بهم گفت تو چرا در نمیاری؟منم که منتظر همچین لحظه ای بودم زود در آوردم و گفتم بیا خوب شد؟اونم گفت وای چه کیری داری تو بابا.بعد بهش گفتم چه کیر خوشگلی داری میزاری بخورمش؟اونم گفت زشته این کارها.منم گفتم بیشین مینیم بابا بعد رفتم کیرش رو کردم تو دهنم.لامصب چه کیر خوشگل و کلفت و درازی داشت.
همین جوری که داشتم میخوردم بهش گفتم میخوای من رو بکنی؟اونم که حشری شده بود گفت آره عزیزم.من شلوارم رو کاملا کشیدم پایین و اونم یه زره با سوراخ کونم بازی کرد و بعد کیرش رو تا ته کرد تو کونم.منم خیلی خیلی دردم اومد در هدی که میخواستم داد بزنم ولی نمیشد چون عشقم داشت من رو میکرد.همین جوری تند تند میکر تو کونم و در میاورد منم حسابی داشتم حال میکردم.بهم گفت داره آبم میاد چی کار کنم گفتم همشو بریز رو کونم اونم همشو ریخت روی کونم و با آبش داشت کونمو میمالوند بعد بهش گفتم میزاری منم بکنمت اونم گفت آره جیگرم
منم رفتم شلوارش رو کاملا در آوردم و دیدم که به به چه کون ساف و بدون مویی داره این بعد رفتم و کیرم رو روی کونش میمالوندم.وای داشتن دنیارو بهم میدادن بهم گفت چرا نمیکنی تو؟ منم با یک فشار کردم توی کون سفیدش همین جور داشت آه آه می کرد و میگفت بکن بکن منم فهمیدم که این رفیقم تاحالا به کسی دیگه هم داده آخه خیلی داشت حال میکرد.خیلی ماهرانه خودش رو عقب و جلو میکرد.
دیدم که داره آبم میاد بهش گفت برگرد اونم برگشتو کیرم رو کردم توی دهنش و تمام آبم رو خورد و واسم ساک میزد.بعد جفتمون بغل هم خوابیدیم و به هم قول دادیم که هفته یک بار با هم حال کنیم.
ولی خداییش این رفیقم از دخترها بهتر بهم حال میداد.
تقدیم به تمام پسراهای خوشگل گی.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 204
#206
Posted: 3 Dec 2012 05:48
همه خاطرات من(قسمت هفتم)
خودمو شستم و لباس پوشيدم از حموم اومدم بيرون.تو محوطه خبري نبود همه خواب بودن يه نگاه به ساعتم كردم؛ساعت از يك گذشته بود بايد زود ميرفتم پيش مرتضي اگه دوباره كارم طول ميكشيد و خواب ميموندم ديگه روم نميشد تو صورت حاجي نگاه كنم.
وارد كانكس مخابرات كه شدم ديدم چراغ اتاق مرتضي خاموشه خيلي آروم رفتم و در اتاقو باز كردم ديدم مرتضي خوابيده اومدم از اتاق بيام بيرون كه صدام كرد و گفت:چه عجب اومدي!
گفتم:ببخشيد بچه ها دير خوابيدن براي همين دير شد الانم فكر كردم خوابي خواستم برگردم.
گفت:اومدم تو اتاق نبودي؟جايي رفته بودي؟
گفتم:آره رفتم يه دوش گرفتم اومدم.
گفت:با علي رفتي حموم؟
گفتم:با علي؟علي تو اتاق خواب بود من رفتم حموم.(دل تو دلم نبود استرس عجيبي داشتم مثل اينكه سوتي داده بودم؛حالا بايد يه جوري جمعش ميكردم)
مرتضي يكم مكث كرد دوباره گفت:ناراحت نشو سوال ميكنم آخه ديدم نيومدي اومدم سمت كانكس شما ديدم علي از حموم اومد بيرون برگشتم.الان كه داري ميگي تو حموم بودي تعجب كردم براي همين پرسيدم با علي رفته بودي حموم.
ديگه كار از كار گذشته بود نميشد بيشتر از اين دروغ گفت بايد حقيقتو يه جوري بهش ميگفتم براي همين رفتم تو و كنارش نشستم و گفتم:مرتضي بايد يه چيزي رو بهت بگم ولي جون هركي دوست داري بايد بين خودمون بمونه قول بده به هيچ كس نگي باشه؟
گفت:من اينقدر دوست دارم كه در مورد تو با هيچ كس حرفي نزنم پس راحت باش.
گفتم:راستشو بخواي من قبل از اينكه با تو رابطه داشته باشم با علي بودم يعني از اولش با علي سكس داشتم.
گفت:يعني الانم تو حموم علي تورو كرد؟
سرمو انداختم پايين گفتم:آره
گفت:پس ديگه چرا اومدي اينجا پاشو برو بخواب.ديگه كاري نمونده سكستم كه كردي.
گفتم:خيلي بي معرفتي؛علي منو كرد ولي نزاشتم منو ارضا كنه خودمم خود ارضايي نكردم گفتم به تو قول دادم بيام اينجا با تو حال كنم حالا اينجوري ميگي؟باشه ميرم و بلند شدم برم كه دستمو گرفت كشيد سمت خودش چون داشتم بلند ميشدم تعادلم بهم خورد و افتادم تو بغلش يكم با هم چشم تو چشم شديم كه لباشو گذاشت رو لبامو شروع كرد به خوردن لب پاييني من منم لب بالايي اونو گرفتم تو دهنمو با ولع تمام از هم لب ميگرفتيم.
يكم كه لب بازي كرديم مرتضي همونطور كه لباش به لب من گره خورده بود دستشو برد سمت دكمه هاي پيرهن من و شروع كرد به باز كردن منم دستمو بردم زير سرم و كيرشو از رو شلوار ورزشيش گرفتم تو دستم.
كير گندش داشت كم كم تو دستم بزرگو بزرگتر ميشد اينقدر كه كم مونده بود شلوارو شرتو با هم پاره كنه بزنه بيرون.ديگه طاقت نداشتم ميخواستم بخورمش از رو پاش بلند شدم اونم پيرهنمو از تنم دراورد و بعدشم دست انداخت شلوارو شرتمو با هم كشيد پايين؛تا چشمش به بدن خالي از موي من افتاد گفت:اوووووووووف چي كار كردي تو؟!!كلك واسه علي خودتو اينقدر خوشگل كردي؟
گفتم:ميشه در مورد علي اينقدر حرف نزني؟آره چون با اون قرار داشتم نه تو.تو يهو بي خبر اومدي
گفت:همچين بي خبرم نيومدم
گفتم:يعني چي؟
گفت:من بعدازظهري زنگ زدم به رحمتي آمار گرفتم ببينم كي اينجاست كه گفت تو هم هستي تا شنيدم اينجايي بهش گفتم من خونه بي كارم حوصله ام سر رفته اگه ميخواي من بيام جات وايسم تو برو خونه؟اونم از خداش بود گفت باشه منم سه سوته خودمو رسوندم اينجا.
گفتم:هچي ديگه تو آخرش آبروي منو خودتو ميبري.پيش خودت نگفتي شك كنه بگه تا اسم پويا اومد اين هوس كرد بياد؟
گفت:اينقدر خر نيستم خودم ميدونم بجز اسم تو اسم بقيه بچه ها رو هم آورد براي همين تابلو نشد خيالت راحت باشه.
دستمو گذاشتم رو سينش و به سمت پايين هلش دادم اونم به پشت دراز كشيد اول از رو شرت يكم ديگه با كيرش بازي كردم و با دندون گازش گرفتم بعدش شلوارشو در آوردم كيرش از زير شرتم وحشتناك بود از زير كش شرتش دست كردم تو و كير داغشو گرفتم تو دستم؛خيلي بزرگ بود دلم ميخواست درسته قورتش بدم ولي شدني نبود عمرا كيرش تا نصفه هم تو دهنم جا نميشد.
شرتشم در آوردم و يكم ديگه با كيرش بازي كردم بعدش زبونمو گذاشتم روش و يه ليس از پايين به سمت سرش زدم بعد كردم تو دهنم؛مرتضي چشماشو بست و دستاشو كرد لاي موهاي من.
آب از گوشه لبام جاري بود اينقدر كيرش گنده بود كه به زور تو دهنم جا ميشد.شروع كردم به ساك زدن انگار يه عمر بود كير نخورده بودم خيلي كيرشو دوست داشتم دلم ميخواست تا صبح براش فقط ساك بزنم.يكم كه ساك زدم مرتضي گفت:پويا ميزاري خودم تو دهنت تلمبه بزنم؟
گفتم:باشه ولي جون خودت آروم آخه كيرت خيلي گندس حالم بد ميشه
گفت:حواسم هست عزيزم نميزارم اذيت بشي.دستشو گذاشت پشت سرمو شروع كرد به عقب و جلو كردن كيرش تو دهنم اولش آروم اين كارو ميكرد ولي يكم كه گذشت شهوتي شد سرعتشو بيشتر كرد و سعي داشت همه كيرشو بكنه تو حلق من اينقدر فشار داد كه از دوتا چشام اشك سرازير شد نميتونستم نفس بكشم حرفم كه نميشد بزنم دستمو گذاشتم روي رون پاش تا جلوي تلبمه زدنشو بگيرم اونم فهميد ادامه نداد و كيرشو از دهنم دراورد؛راه نفسم باز شد يه نفس عميق كشيدم و گفتم:ديوونه داشتي خفم ميكردي آخه اين كير خر كه همش تو دهن من جا نميشه براي چي اينقدر فشار ميدي؟نكنه ميخواي تلافي در بياري خفم كني؟
گفت:اينقدر ناز ساك ميزني آدم از خود بي خود ميشه دلش ميخواد با كير خفت كنه.
گفتم:آدم غلط ميكنه يواش ديگه اذيت ميشم
گفت:باشه عزيزم ببخشيد ديگه تكرار نميشه و ديگه نزاشت من حرف بزنم دوباره كيرشو فرستاد تو دهنم و دوباره شروع كرد به تلبمه زدن چندتا تلمبه ديگه زد و كيرشو در آورد بيرون.
گفت:حالا به شكم بخواب كه ميخوام براي دومين بار امشب كونت كير ببينه.دراز كشيدم رو شكمم يه متكا از رو تخت ورداشت گذاشت زير شكمم بعدش دست انداخت تو چاك كونم و بازش كرد زبونشو گذاشت رو سوراخم و يه ليس زد كه خيلي حال داد.ازم فاصله گرفت چون پشتم بهش بود نفهميدم چي كار داره ميكنه كه حس كردم دور سوراخ كونم چرب شد برگشتم ديدم داره به كونم وازلين ميزنه.
گفتم:چه آماده به رزمم بوده!!اينو از كجا آوردي؟
گفت:از خونه آوردم عزيزم
سوراخمو حسابي با وازلين چرب كرد بعدش يكم ماليد به كيرش.كيرشو گذاشت لاي چاك كونم شروع كرد به بالا پايين كردن تا حسابي همه جاي كونم چرب بشه بعد سر كيرشو گذاشت رو سوراخم فكر ميكردم آروم بكنه توش ولي انگار وحشي شده بود عوضي با يه فشار همه كيرشو كرد تو كونم.دنيا جلوي چشام سياه شد دست انداختم و پتوي زيرمو چنگ زدم كردم تو دهنم كه صدام در نياد كم مونده بود جيغ بزنم اگه از آبروريزيش نميترسيدم تا اونجايي كه ميشد جيغ ميزدم.
كيرش تمام و كمال تو كونم بود اگه يه فشار ديگه ميداد تخماشم جا ميشد.شروع كرد به تلبمه زدن يكم كه تلمبه زد دردم كمتر شد و تونستم نفس بكشم.
گفتم:آشغال وحشي يواش كونم پاره شد.
گفت:جووووووون بزار پاره بشه خودم ميدوزمش.اين كون يه فدايي داره اونم خودمم.امشب يه حالي بهت بدم كه تا عمر داري بجز كير من كير ديگه ايي رو نخواي.
گفتم:تو غلط كردي با اين وضع كردن عمرا ديگه به تو خر كير كون بدم.
عوضي تو كون كردن اوستا بود كيرشو تا سرش ميكشيد بيرون يهو ميكرد تو كونم؛هم درد داشت هم لذت؛ دوست داشتم ادامه بده بهش گفتم:همينجوري خوبه
گفت:ميدونم عزيزم.گفتم كه يه جوري ميكنمت كه مشتري دائم خودم بشي
گفتم:اينقدر زر نزن كارتو بكن
گفت:اي به چشم و دوباره كيرشو به سمت بيرون هدايت كرد ولي ايندفعه همشو كشيد بيرون تا سوراخم ميخواست هم بياد با يه فشار دوباره كيرشو كرد تو كونم.دوباره درد پيچيد تو همه بدنم لذتش از دردش خيلي بيشتر بود.مرتضي با مهارت تمام كون منو خالي و پر ميكرد.تو سكس از هر نظر از علي سر بود ولي تو معرفت عمرا به گرد پاي اون نميرسيد براي همين علي رو از اون بيشتر دوست داشتم.
دستشو برد زير شكمم و يكم منو از رو زمين بلند كرد تا همه كيرشو بكن تو همين كارم كرد ديگه شك نداشتم يه سانتم از كيرش بيرون نيست و همش تو كون من جا خوش كرده.
با اينكه دلم نميخواست تموم بشه ولي بايد ميرفتم براي همين گفتم:مرتضي تندش كن اونم شدت تلمبه زدنشو بيشتر كرد و با چندتا ضربه همه آبشو با فشار ريخت تو كونم با اينكه آبش اومده بود ولي بازم تو كونم تلمبه ميزد تا اينكه خسته شد و روم دراز كشيد نميدونم چقدر روي من بود ولي اينقدر موند كه كيرش كوچيك شد و از كونم در اومد.
حس ميكردم جاي يه چيزي تو كونم خاليه اينقدر گشادم كرده بود كه ديگه فكر نكنم از كيرش دردم ميگرفت.
از روم بلند شد و منو برگردوند و شروع كرد با كيرم كه نيم خيز بود بازي كردن يكم كه بازي كرد لباشو آورد جلو و يه بوس از سر كيرم كرد بعد كردش تو دهنش اينقدر ساك زد كه ابم اومد و همشو خالي كردم رو شكمم....ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️🌈
ارسالها: 2517
#207
Posted: 3 Dec 2012 17:23
سکس در پادگان نیشابور
این خاطره مال همین چند وقت پیش که تو پادگان نیشابور سرباز بودم .خودم هم اهل نیشابور هستم. تو خدمت چون ما فوق دیپلم بودیم افسر وظیفه بودیم و در ماه 2 بار کمک افسر قرارگاه می شدیم . آخرهای خدمتم بود یه شب که میشه گفت یکی مونده به آخرین نگهبانیم بود ، نگهبان بودم.ساعت 4 بود که رفتم سمت آسایشگاه قرارگاه .آسایشگاه یه سالن بود با یه اتاق که توی آسایشگاه سربازها می خوابیدن و توی اتاق افسر نگهبان بود . وقتی رفتم تو سالن یکی از سربازارو رو اولین بار بود که می دیدم . پسر چشم روشن و سفیدی بود . بعد از اینکه یه خورده حرف زدیم رفتم یه سر به پست ها بزنم ببینیم که سربازهای جونور سر پستاشون هستن یا نه ؟ همینجور چرخ زدم رسیدم به پمپ بنزین . نگهبانه اونجا هم قسمتی خودمون بود و بعد از حال و احوال گفت امشب حال کردی دیگه با امید نگهبانی. گفتم امید دیگه کیه ؟ گفت بابا سرباز جدید. گفتم چه طور مگه ؟ گفت بابا بچه خوشگل رو بگیر بکن می گن اینکاره است . گفتم تو از کجا می دونی . گفت آمارش رو دارم جونه خودت حله . دوست داشتی بیا اینجا با هم بکنیمش. باورم نشد سربازها کس شعر زیاد می گفتن . اما ته دلم گفتم سنگ مفت گنجشک هم مفت ببینیم چی میشه حالا تا شب . خلاصه وقتی رسیدم آسایشگاه تو اتاق خواب بود . توی اون لباس و شلوار تخمی خاکی که نمی شد فهمید چه هیکلی داره . اما پوست خیلی سفید و چشم های روشنش هم منو حشری کرده بود. گذشت تا ساعت 12 شب که من باید می خوابیدم.اومدم تو اتاق و بیدارش کردم . گفتم امید جان نوبت پستت نمی خوای بلند شی . گفت چشم و بلند شد داشت بلند می شد دیدیم که کیرش راست به نظر می یاد .به شوخی گرفتمش و گفتم بد موقع که بیدارت نکردنم . خواب می دیدی . خندید و گفت نه بابا خیلی تو کفم اما دسشویی دارم . منم خندیدم و دراز کشیدم رو تختم . گفتم امید جان هر مشکلی بود بیدارم کن . اگر افسرنگهبان هم امد ( عمرا ) بیدارم کن حواست باشه نگهبان آسایشگاه هم نخوابه . همینطور که پوتینش رو می پوشید یه چشم گفت و رفت . همش تو این فکر بودم که چه جوری مخش رو بزنم که خوابم برد . نمی دونم چقدر گذشت که از خواب بیدار شدم . دیدم ساعت 3 صبح و امید هم روی تختش با پوتین خوابه . آروم پاشدم رفتن تو سالن دیدم نگهبانه سالن هم مثل خر خوابه. برگشتم تو اتاق و امید رو بیدار کردم گفتم اینجوری پاس می دی . حسابی ترسید و گفت وای شرمنده باور کن 5 دقیقه هم نشده . خواست بلند بشه دوباره کیرش رو گرفتم دیدم راسته راسته . گفتم ای بابا یه فکری به حال این بکن . گفت بی خیال چیکارش کنم . گفتم صبر کن . بعد دکمه های شلوارش رو باز کردم و سریع کیرش رو کشیدم بیرون .بنده خدا جا خورده بود . کیرش 17 سانتی می شد . کلفت و کبود . آروم براش شروع کردم مالیدن . گفت مهندس کسی می یادها گفتم نترس اینجا هیچ کس نمی یاد اگر هم بیاد تا در سالن باز شه می فهمیم . دیگه هیچی نگفت و دستش رو گذاشت روی شونم منم داشتم براش می مالیدم . گفتم خشکه اذیت میشی ؟ گفت اره پاشدم دستم رو گرفتم جلوی دهنش و گفتم تف کن . اونم یه خرده مزه مزه کرد و یه تف انداخت توی دستم . دوباره شروع کردم کیره نازش رو مالیدن و با اون دستم کونش رو نوازش می کردم . اونم کیره من رو گرفت از رو شلوار و شروع کرد به مالیدن . جفتمون داغ شده بودیم بعد از یه خرده مالیدن دستم رو انداختم دوره گردنش و شروع کردم ازش لب گرفتن . اونم پایه شد و زبونش رو می کرد توی دهنم و من هم زبونش رو می مکیدم . شهوت تو اون چشم های روشنش تابلو شده بود . گفتم امید بشین لب تخت و درش بیار . زود نشست و دکمه هامو باز کرد و کیرم رو کشید بیرون و شروع کرد به مالیدن . دستم رو انداختم پشت گردنش و گفتم امید دهنتو باز کن اول یه خرده صبر کرد بعد دهنش رو باز کرد .منم کیرم رو فرستادم توی دهنش . شروع کرد با زبون داغش باهاش بازی کردن . گفتم امید قشنگ ساک بزن . اونم با یه دستش گرفت هم جق می زد برام هم ساک میزد . خیلی حال می داد . خیلی قشنگ ساک می زد و حرکت لباش روی کیرم دیونه کرده بودم . بعد از یه مدت احساس کردم آبم داره می یاد اما نمی خواستم و از دهنش در اوردم گفتم امید بلند شو . بلند که شد کمربندش هم باز کردم و سریع برش گردوندم شلوار و شرتش رو با هم تا زانوش کشیدم پایین وااای یه کن سفید و تپل و کم مو داشت . گفتم دستت رو بزار لب تخت اونم خم شد و این کار رو کرد . منم نشستم لب تخت خودم .حالا کونش قشنگ جلوی صورتم بود . لمبرهاشو گرفتم باز کردم .سوراخش کبود و گشاد بود . زبونم رو گذاشتم روش و شروع کردم لیس زدن .خیلی حال می داد زبونم رو تیز می کردم و فشار می دادم تو سوراخش .اونم هی یه دستش رو از لبه تخت بر می داشت و تفی می کرد و کیرش رو می مالید پاشدم کیرم رو تفی کردم و گذاشتم دمه سوراخه خیسش . یه خورده فشار دادم تو نرفت . لمبرهاشو گرفتم و یه خرده محکمتر فشار دادم باز هم نرفت .گفت اینجوری نمی شه باید چربش کنی . گفتم تو چیزی داری گفت نه .خودم هم چیزی همراهم نبود. دوباره کیرم رو تفی کردم و گفتم واستا اونم ایستاد و گذاشتم لای پاش و شروع کردم به مالیدن . خودش هم رون هاشو سفت و شل می کرد و کیره خودش هم می مالید. بد نبود داشت حال می داد . تا دوباره کیرم خشک شد . گفتم امید خشک شد نشست لب تخت و کیرم رو چپوند توی دهنش با یه دستش کیره من رو به همره ساک زدن جق می زد و با دسته دیگش مال خودش رو می مالید . اینقدر حرکت سر و دهنش و دستاش هماهنگ بود که بی نهایت حال می داد . بعد از چند دقیقه احساس کردم دیگه نمی تونم تحمل کنم . گفتم امید داره می یادها . اصلا اهمیت نداد و حرکت دستش روی کیره خودش رو تند کرد . من هم دستم رو گذاشتم رو سرش و با تمام وجود آبم رو پاشیدم تو دهنش . آخرهای پمپاژ من بود که آب خودش هم با فشار پاشید بیرون . بعدش بلند شد سریع شلوارش رو کشید بالا و منم کیرم رو جمع کردم . بعد اومد طرفم و ازم یه لب گرفت . دهنش بوی آب کیرم رو می داد . که خیلی حال کردم . داشت می رفت بیرون که گفتم امید دیگه نخوابی ها . با خنده گفت نه و رفت.خودم تخت گرفتم خوابیدم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#208
Posted: 3 Dec 2012 17:30
شب برفی،
خیلی سری میرم سر اصل مطلب . اسمم علیرضاست 25سالمه و181 قدمه از سن 10_11 سالگی علاقیه به سکس با همجنس داشتم تنها کسی هم که همیشه پایه سکسم بود پسر خالم بود که یه کیر عجیب غریب داشت چون ختنه ی خدایی بود اوایل که باهم سکس میکردیم سکس برامون معنایی نداشت تا یه روز که با هم رفتیم حمام و طبق معمول شروع کردیم به حال کردن کم کم شهوتمون زد بالا من بهش گفتم بیا اینبار بزار دم سوراخ کونم اونم قبول کرد خوابیدم رو زمین حس عجیبی بود اونم خوابید روم یه کم اب دهنشو زد به سوراخ کونم کیرشو گذاشت نمیدونین چه حالی داشتم ترس .شهوت و.... اونم شروع کرد کیرش کوتاه ولی کلفت بود دیگه داشتم داغون میشدم اما شهوتی که داشتم باعث میشد تحمل کنم کم کم کیرش رفت تو و کون منم شل کرده بود شروع کرد تلمبه زدن تمام وجودم لذت بود چشام سیاهی میرفت که یه دفه دیدم بدنم لرزید و ابم اومد حس غریبی بود دیگه کردنش لذت نداشت(اونایی که کون دادن میدونن بعد ارضا شدن دیگه نمیتونی کون بدی) ازجام بلند شدم اونم جغ زد تا خودشو خالی کنه.
سرتونو درد نمیارم چند سالی کارمون این بود که هر وقت رضا پسر خالم میومد تهران کونم بالا بودو اقا رضا حال کونمو میبرد دوست داشتم کون دادنو مخصوصا به پسر خالم
کم کم سنمون بالا رفت و فقط من به رضا کون میدادم متاسفانه پسر خالم به شیشه معتاد شد و توهم زد که علامه ست هر وقت رفتم طرفش گفت نیستم حس بدی بود منم روم نمیشد با کسی رابطه بزارم 2سال انواع و اقسام تافت .مام .خیار و... کردم کونم تا ارضا شم اما لذت کیر چیز دیگه ای بود داشتم روانی میشدم تا اینکه یه روز اتفاقی اومدم تو سایت شهوانی تو چت روم بود که با پسری بنام مبین اشنا شدم زمستان90 بود با هم قرار گذاشتیم با ترسو لرز رفتم سر قرار بعد از اشنایی رفتیم تو فاز سکس نه او مکان داشت نه من داشتم میمردم واسه کیر ناچار گاز ماشینو گرفتم رفتیم یه جاده اطراف تهران برف بدی میبارید منم موای بدنمو زده بودم برق میزد مبین کیرشو دراورد وقتی کردمش تو دهنم انگار تمام دنیارو بهم دادن اونم برا من ساک زد کیرش 15/16 سانت بود راضی نمیشدم من کیرشو توکونم میخواستم پیاده شدیم رفتیم تو برفا شلوارمو کشیم پایین اب دهن زدم گفتم بزار تو کیرشو گذاشت دم سوراخم دیگه داشتم تو ابرا پرواز میکردم کیرش اینقد کلفت نبود که زیاد اذیت شم اونم حرفه ای بود ردش کرد کونم دلم نمیخواست تموم شه اما من 2سال بود کیر ندیده بودم بدشم هوای سردو گرمای کیر مبین یدفه دیدم دنیا دور سرم میچرجه ارضا شدم هم زمان با من مبینم ارضا شد بعد از این ماجرا چند بار دیگه با مبین سکس کردم کیرش اونی نبود که من میخواستم تا یه شب که یکی از دوستای مبین دعوتمون کرد رفتیم بعد از چند دقیقه که اشنا شدیم شروع کردیم به سکس وقتی دوستش لخت شد وحشت کردم یه کیر 22سانتی کلفت اول شرو کردم ساک زدن کیرش تو دهنم جا نمیشد خیلی کلفت بود مبین همون اول ارضا شد ولی من که تازه به خواستم رسیده بودم ول نکردم کیرشو وازلین زد گذاشت دم سوراخم یه فشار کوچیک داد چشام داشت در میومد ولی لذت داشت کمکمکیرش با جر دادن کونم رفت تو داشتم زیرش می مردم اونم ول کن نبود برم گردوند کیرشو گذاشت تو داشتم میمردم اون میگفت کون یعنی این جون منم که از هوش رفته بودم من کم کم داشتم ارضا میشدم یهو کیرشو کرد تا ته تو کونم ابم با فشار ریخت بیرون اونم کیرشو کشید در از کونم وارضا شود ریخت روشکمم بالا ترین حالو بردم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 204
#209
Posted: 4 Dec 2012 06:12
همه خاطرات من(قسمت هشتم)
سكس با مرتضي حسابي خستم كرده بود ميخواستم همونجا پيشش بخوابم ولي نميشد اگر علي ميفهميد اونجا خوابيدم لو ميرفتم بلند شدم آبي كه روي شكمم ريخته بود با دستمال كاغذي پاك كردم و بعد از خداحافطي با مرتضي از كانكس اومدم بيرون رفتم دستشويي خودمو شستم آخه كونم حسابي چرب شده بود.
چاره نداشتم بايد تو دفتر ميخوابيدم.ساعتو كوك كردم رو 6:30صبح كه خواب نمونم چون فقط سه ساعت وقت داشتم بخوابم.
ديگه كارم شده بود موندن تو موقعيت و هر شب سكس كردن البته يه شب با مرتضي بودم يه شب با علي.ديگه معتاد سكس شده بودم جوري كه دو هفته خونه نرفتم و تو موقعيت موندم تا اينكه يه روز تو دفتر بودم از نگهباني درب زنگ زدن هاشمي بود سرباز قرارگاه گفت:پويا بابات اومده داره مياد دفتر.
گفتم:بابام؟راست ميگي؟
گفت:دروغم چيه بابات بود خودشو معرفي كرد.
واي خداي من يعني چي كار داره؟ميدونستم مياد.يهو در اتاق باز شد ديدم بابامه بلند شدم و رفتم سمتش سلام كردم و باهاش دست دادم از چهرش عصبانيت موج ميزد گفت:معلومه كجايي؟چرا خونه نمياي؟
گفتم:اينجا راحتم پيش بچه ها حوصله ام سر نميره ميام خونه تنهام اذيت ميشم.
گفت:مگه ما آدم نيستيم كه خونه تنهايي؟اين حرفا چيه ميزني؟سرهنگ ميرزايي كجاست؟
گفتم:چي كارش داري؟جون بابا چيزي بهش نگي واسم مشكل ميشه.
گفت:مشكل چي ميشه؟بهت ميگم كجاست؟
گفتم:اتاق روبرو.ديگه صبر نكرد رفت سمت اتاق حاجي و با انگشت چند ضربه به در زد كه حاجي گفت بفرمايد.بابا درو باز كرد و گفت:سلام جناب سرهنگ من پدر پويا هستم.ميرزايي گفت:به به آقاي ... بفرمايد داخل و از پشت ميزش بلند شد اومد سمت بابا و باهاش دست داد و رو كرد به من گفت:پويا به شهريار بگو دوتا چايي بياره و درو بست.
دل تو دلم نيود همه وجودم شده بود اضطراب و دلشوره؛زنگ زدم به كانكس مهندسي و به شهريار گفتم دوتا چايي ببره دفتر حاجي خودمم سرمو گذاشتم رو ميز و منتظر شدم حاجي صدام كنه كه طولي نكشيد كه حاجي اومد بيرون و گفت:پويا بيا تو كارت دارم.
به زور از جام بلند شدم پاهام ميلرزيد رفتم تو دفتر و يه احترام نظامي گذاشتم حاجي با عصبانيت نگاهم كرد و گفت:درو ببيند بيا بشين اينجا و به صندلي كنار بابا اشاره كرد.
رفتم و نشستم رو صندلي و سرمو انداختم پايين.چند ثانيه سكوت بود و تا ميرزايي اومد حرف بزنه صداي در اومد گفت:بفرماييد.در باز شد و شهريار با يه سيني كه دوتا چايي توش بود اومد تو اتاق و سلام كرد؛ميرزايي گفت:دستت درد نكنه بزار رو ميز و برو اونم سينيو گذاشت رو ميز و از اتاق رفت بيرون.ميرزايي رو كرد به من گفت:تو چند وقته نرفتي خونه؟با منو من گفتم:دو هفته ايي ميشه حاج آقا.
از جاش بلند شد اومد بالاي سرم گفتم الانه كه بزنه تو گوشم ولي نزد يكم ساكت بود بعدش گفت:چرا نرفتي؟تو كه سرباز اداري هستي هفته ايي يك شبم بيشتر شيفت نيستي پس براي چي نرفتي خونه؟در ضمن چرا به من نگفتي شب ها ميموني اينجا؟
جرات نداشتم سرمو بالا بگيرم گفتم:حاج آقا ميرم خونه حوصله ام سر ميره اينجا پيش بچه ها راحتم اگه كسي هم كار داشته باشه جاش وايميسم تا به كارش برسه.
يهو صداي حاجي رفت بالا و با داد گفت:مگه اينجا خونه خاله است؟تو كي باشي كه تشخيص بدي چي كار بايد بكني مگه اينجا صاحب نداره؟شدي دايه عزيزتر از مادر؟كي گفته بدون اجازه من شيفت عوض كني؟هان؟
بي اختيار اشكم سرازير شد ديگه نتونستم جلوي خودمو بگيرم نميتونستم جواب بدم سكوت كردم.
ميرزايي با ديدن اشك من يكم نرم شد و لحنش ملايم شد و گفت:آخه عزيز من؛پسر خوب تو پدر داري مادر داري اينا گناه نكردن ميخوان تنها فرزندشون شب ها بره خونه پيششون باشه اين كارا چيه ميكني؟اذيتت ميكنن تو خونه؟چيزي خواستي واست فراهم نكردن؟
با گريه گفتم:نه حاج آقا بخدا مشكلي تو خونه ندارم اگر موندم بخاطر همون چيزايي بود كه گفتم دليل ديگه ايي نداشت و دوباره ساكت شدم.
ميرزايي برگشت و نشست پشت ميزش و گفت:اينبارو بخاطر پدرت گذشت ميكنم ولي بار آخرت باشه.ديگه حق نداري بدون هماهنگي با من اينجا بموني امروزم نميخواد بموني پاشو برو به جواد بگو بياد بجات بشينه تو دفتر خودتم با بابات برو خونه فردا هم مرخصي واست رد ميكنم.
گفتم:چشم حاج آقا.گفت:پس چرا نشستي پاشو برو بگو جواد بياد اينجا خودتم كاراتو بكن حرفام با پدرت تموم شد برو.
بلند شدم يه احترام گذاشتم و از اتاق اومدم بيرون؛زنگ زدم به جواد گفتم بيا دفتر حاجي كارت داره و خودم رفتم دستشويي تا صورتمو بشورم تو محوطه علي رو ديدم وقتي ديد گريه كردم گفت:چي شده چرا گريه كردي؟گفتم:هيچي يه چيزي رفته بود تو چشمم.گفت:چرا دروغ ميگي؟يه چي توي دوتا چشمات رفته بود؟گفتم:بي خيال علي حوصله ندارم بزار برم كار دارم اومدم برم كه دستمو گرفت گفت:جون پويا تا نگي نميزارم بري منم ديدم ول كن نيست ماجرا رو براش تعريف كردم وقتي شنيد خيلي ناراحت شد گفت:حق داره بابات برو بزار چند وقتي بگذره آب از آسياب بيوفته خيلي وقت داريم واسه با هم بودن.
اون روز تا خونه با بابام حرف نزدم و تو خونه نشست منو نصيحت كرد و خلاصه چند وقتي مجبور شدم بيام خونه و از شب موندن تو موقعيت هم خبري نبود و همچنين سكس.
حدود يك ماهي از اين قضيه گذشت تا اينكه يه روز يه سرباز جديد اومد براي قسمت ترابري بچه خوبي بود اصليتش شيرازي بود قيافه جذابي داشت سبزه و با نمك بود همون اول كه ديدمش ازش خوشم اومد خيلي هم مودب بود هرچي بهش ميگفتي با جان و چشم جواب ميداد شب اول كه مونده بود اونجا بخاطر اينكه قسمت ترابری خوابگاه واسه سرباز نداشت و سرباز شيفت ترابري بايد واسه خواب ميرفت تو كانكس قرارگاه كه هميشه خدا كمه كم سه تا سرباز شيفت واسه پست داشت براي همينم جا كم بود واسشون اونم مثل اينكه اذيت شده بود و به مسئول خودش گفته بود فرداي اون روز قنبري(مسئول ترابري)منو ديد و گفت اگه مشكلي نداره اين سرباز جديد بياد تو كانكس شما بخوابه اونجا اذيت ميشه منم گفتم بايد از حاجي اجازه بگيرم اگه قبول كرد مشكلي نداره بياد پيش ما.
جريانو به ميرزايي گفتم اونم گفت اگه خودت تاييدش ميكني مسئله ايي نداره بياد پيش شما.
ديگه قرار شد كيوان شب ها تو كانكس مهندسي بخوابه.اين جريان باعث شد رابطه منو كيوان با هم صميمي بشه و شده بودم رفيق جون جوني كيوان تا اينكه شب شيفت من شد و از اونجايي كه حاجي موندن سرباز اضافه تو موقعيتو ممنوع كرده بود و تعويض شيفتم فقط بايد با اجازه خودش انجام ميشد ديگه نميشد علي يا مرتضي بمونن تو موقعيت و من بايد فكر سكسو از سرم خارج ميكردم خيلي وقتم بود سكس نداشتم و بدجوري هوس كرده بود تا اينكه به سرم زد سكس با كيوانم تجربه كنم.
شب بعد از خوردن شام يه سركشي تو محوطه كردم و برگشتم تو كانكس و نشستيم با كيوان ورق بازي كردن تا اينكه نوبت پاس كيوان شد؛اطلاعات لازمو بهش دادمو رفت سر پاسش كه جلوي درب بود منم دراز كشيدم.
از شدت شهوت خوابم نميبرد هر كاري كردم بخوابم نشد ديگه دلو زدم به دريا و تصميم خودمو گرفتم كه با كيوان سكس كنم براي همين شلوارمو از پام در آوردم و رفتم زير پتو اينقدر منتظر شدم تا دو ساعت پست كيوان تموم شد اومد تو كانكس.چراغ ها خاموش بود ولي نور تو محوطه اتاقو روشن ميكرد.من رو تخت و پشت به كيوان خواب بودم اونم لباس عوض كرد و اومد تخت كناري من دراز كشيد.ميدونستم اگه يكم طول بكشه اون از خستگي خوابش ميبره و كاري نميشه كرد.من كه خودمو به خواب زده بودم يه خروپوف كردم و يكم پتو رو از روي خودم كنار زدم جوري كه يه لپ كونم كه فقط شرت پام بود افتاد بيرون؛ميدونستم ديدن كون بدون موي من تو شرت اونو تحريك ميكنه از سكوتش مشخص بود كه محو تماشا شده و داره كون منو ديد ميزنه ولي جرات نداشت كاري بكنه.
خيلي صبر كردم ولي هيچ حركتي نكرد منم تصميم گرفتم بيشتر تحريكش كنم براي همين با يه حركت بقيه پتو از روي خودم كنار زدم حالا ديگه همه كونم مشخص بود با آهي كه كشيد فهميدم هنوز بيداره و از همون اول داره نگاه ميكنه.ايندفعه نقشه ام گرفت و با صداي تخت فهميدم كه اومد پايين يكم بعد حس كردم نشست كنار تخت من ولي بازم كاري نميكرد تا اينكه به خودش جرات داد و دستشو گذاشت رو كونم ولي بي حركت همونجا نگه داشت.من خودم حالم از اون بدتر بود منتظر بودم كه كارو شروع كنه ولي اون جرات نداشت بيشتر از اين جلو بره خيلي طول كشيد تا اينكه شهوتش بهش جرات داد و دستشو رو كونم به حركت در آورد.همه جاي كونمو دست ميكشيد يكم كه گذشت انگشتشو گذاشت لاي چاك كونم و بالا پايين ميكرد خواستم برگردم ولي ترسيدم بفهمه بيدارم از كارش منصرف بشه براي همين صبر كردم تا جلوتر بره.يكم كه با كونم بازي كرد ديد من هيچ حركتي نميكنم انگشتشو از لاي شرتم كرد تو و گذاشت رو سوراخم دستش يخ بود و همين حسو منو بيشتر ميكرد.با انگشت سوراخمو لمس ميكرد و صداي نفساشم تندتر ميشد.ماساژ سوراخم زياد طول نكشيد دستشو از تو شرتم بيرون آورد و دست انداخت به كش شرتم تا از پام درش بياره ديگه فهميده بود بيدارم ميخواست كارشو تموم كنه منم كه از خدام بود خودم همراهيش كردم و شرتمو از پام در آورد ديگه وقتش شده بود خزيدم به يه گوشه تخت تا جا براش باز بشه اونم بلند شد و شلوارشو از پاش در آورد و خوابيد پيشمو خودشو چسبوند بهم با تماس بدنش به من كلي حال كردم كيرشو گذاشت لاي پامو و سرشم گذاشت رو شونم همونطور كه كيرش لاي پام بود عقب جلو ميكرد و با دستشم سينه هامو ميماليد.دستمو بردم پشتو كيرشو گرفتم بد نبود در حد متوسط بود باهاش بازي كردم تا اينكه برگشتم سمتش و نگاهش كردم چشماشو بسته بود معلوم بود خجالت ميكشه لبامو گذاشتم رو لباشو يه لب ازش گرفتم ولي اون بي حركت بود يكم ديگه لبشو خودم تا خودش شروع كرد به لب گرفتن ولي هنوز چشماش بسته بود خيلي با اشتها ميخورد لبامو معلوم بود خوشش اومده.
چند دقيقه ايي لب تو لب بوديم تا اينكه خودم رفتم سمت كيرشو كردم تو دهنم شروع كردم به ساك زدن خيلي وقت بود ساك نزده بودم براي همينم همه مدل كيرشو خوردم ليسيدم اينقدر خوردم كه خيس خيس شده بود و فك خودمم درد گرفت اومدم بالا و پشتمو بهش كردم اونم فهميد چي ميخوام كيرشو گذاشت رو سوراخم و آروم آرورم شروع كرد به جا كردن كيرش تو كون من كه خيلي وقت بود مزه كير نچشيده بود.
بخاطر اينكه چند وقتي سكس نداشتم تا کیرش بره تو كونم يكم درد داشتم ولي خيلي حال ميداد با ملايمت كارشو ميكرد و هيچ عجله ايي هم نداشت برعكس مرتضي كه همون اول كير فضايشو ميكرد تو كونم.نزديك سه دقيقه كشيد تا همه كيرش رفت تو كونم و داغي بدنشو پشتم حس كردم بعد از كمي مكث يواش يواش تلبمه زدنش شروع شد و خيلي آروم تو كونم عقب جلو ميكرد.
كونم ديگه به كيرش عادت كرده بود و هيچ دردي حس نميكردم يكم كه تلمبه زد خودم همراهيش كردم و باهاش عقب جلو ميكردم خيلي آروم تلمبه ميزد و اين منو ارضا نميكرد دوست داشتم سرعتش بيشتر بشه بالاخره به حرف اومدم و گفتم:كيوان ميشه تندش كني؟گفت:اينجوري مسلط نيستم نميشه تندش كرد.گفتم:هرجور راحتي بكن.گفت:زانوتو بزار رو زمين بخواب رو تخت؛بعد كيرشو از كونم آورد بيرون و منم از رو تخت اومدم پايين زانو زدم و دراز كشيدم رو تخت(داگي استايل)اومد پشتم و خودشو خم كرد كيرشو گذاشت تو و اولش آروم ولي يهو تندش كرد دستشم گذاشت بود دو طرف پهلوم و با فشار كيرشو فرو ميكرد و در ميارود همون حالتي كه خودم دوست داشتم داشت منو ميكرد دستشو گرفتم بردم جلوي خودم گذاشتم رو كيرم و بهش فهموندم چي ميخوام اونم ريتم دستشو با كيرش همزمان كرد و با هر عقب جلو كردن كيرش تو كونم واسم جلق ميزد.با آب دهن كيرمو خيس كرد كه بهتر جلق بزنه اينقدر خوب كيرمو بالا پايين كرد كه خيلي زود آبم اومد و پاشيد رو پتويي كه رو تخت بود يكمشم ريخت تو دستش كه ماليد به كونم دوباره پهلوهامو گرفت تو دستاش و شدت تلمبه زدنشو بيشتر كرد اينقدر زد تا آبش اومد و آب داغشو خالي كرد تو كونم.سرشو گذاشت پشتم و دراز كشيد دستشم هنوز رو پهلوهام بود تا اينكه كيرشو كشيد بيرون با در اومدن كيرش از سوراخم يه صدا از كونم در اومد؛خجالت كشيدم اونم هيچي نگفت.از روي من بلند شد منم خودمو از رو تخت بلند كردم و يه دستمال ورداشتم گذاشتم رو سوراخم كه يه وقت آبم رو زمين نريزه با يه دستمالم آبي كه ريخته بود رو پتو پاك كردم و برگشتم سمتش ديدم داره لباساشو ميپوشه سرش پايين بودو نگاهم نميكرد خجالت ميكشيد منم لباسامو تنم كردم اومدم برم دستشويي گفت:ببخشيد.گفتم:چرا؟گفت:نتونستم جلوي خودمو بگيرم.گفتم:اشكالي نداره من خودم ميخواستم براي همين با شرت خوابيده بودم و يه خنده بهش كردم.اونم خنديد گفت:ممنون خيلي حال داد......ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️🌈
ارسالها: 112
#210
Posted: 4 Dec 2012 16:48
من الان ۳۶ سالمه و از این به بعد خاطراتم را تا جایی که یادم میاد اینجا میگم . البته سکسی هاش را
اولین چیزی که یادم میاد مال حدود ۵ سالگیمه . اون موقع یکی از پسر خاله هام خواست دستی به کونم برسونه بهم گفت بیا دوتایی جلو هم لخت بشیم. درست یادم نیست ولی با کلی زبون ریختن راضی شدم که شلوارم را بکشم پایین و اونم همین کار را بکنه. وقتی لخت شدیم و من کیرش را دیدم ترسیدم و بعد هم ماجرا را لو دادم و بدبخت یه کتک حسابی خورد .
بعد از اون ماجرا دیگه ماجرایی نبود تا خودم کم کم بزرگتر شدم و کنجکاوی های بچه گونه باعث شد با چند تا از بچه های فامیل که ۲ تا دختر و یکیشون هم پسر بود دودول بازی کنیم و دودول هم را دید بزنیم. برای دختر ها که دیدن این که شکل جلوی پسر ها با اونا متفاوته خیلی عجیب بود و البته من هم اون موقع فقط می خواستم بدونم مال اونا چه شکلیه؟
اوائل دوره راهنمایی که بودم با پسر همسایمون شوخی می کردیم که اتقاقی وقتی داشت شلوارش را صاف می کرد من کیرش را دیدم و اون هم گیر داد که اون هم باید مال منو ببینه. با هم به یه زمین خرابه که نزدیک خونمون بود رفتیم و اونجا کشیدیم پایین و خوب کیرای هم را بر انداز می کردیم . کیر من ازا اون بزرگتر بود برای همین اون خیلی دوست داشت که براندازش کنه. بعد هم قرار شد که کون های هم را هم ببینیم که این کار هم شد. سری های بعد با چند تا از دوستای دیگه می رفتیم اونجا و حسابی کیر و کون همدیگه را نگاه می کردیم. برای دیدن کون هم شلوارمون را تا زانو می کشیدیم پایین و به حالت سجده می نشتیم و اجازه می دادیم بقیه کونمون را دست مالی کنند و وارسی کنند. و از هرچی که از سکس شنیده بودیم با هم صحبت می کردیم. من اون موقع به این چیزا با دیده شک نگاه می کردم و دوست داشتم با یه آدم سن بالا تر صحبت کنم .
تو مدرسه هم با بچه ها حرف های سکسی میزدیم ولی بازم من دوست داشتم مطمئن بشم. دوست داشتم راحت می تونستم از پدر و مادرم اطلاعات بگیرم ولی روم نمی شد. یکی از هم محلی هامون که باهاش هم کلاس هم بودم گاهی فیلم سوپر می اورد و با هم میدیدیم و این میل منو بیشتر کرده بود.
دیگه رومون تو روی هم باز شده بود و جلو هم جلق می زدیم. یه بار هم دوستم گفت که یه پسر کونی جور کرده میخواد بیاره خونه ما که من قبول نکردم.
خانواده ما خانواده کوچیکی بود و ما کلا ۲ تا بچه بودیم . من هم زیاد تو خونه تنها می شدم چون مدرسم شیفتی بود و پدر و مادرم هم کار می کردند . یه روز یکی از پسر دایی هام امده بود خونه ما ظهر بود و همه خوابیده بودن من هم که حوصلم سر رفته بود رفتم سر میز توالت و آرنجام را گذاشتم رو میز تا به آینه نزدیک تر بشم و مشغول جوش های صورتم شدم. غرق جوشام بودم که یهو حس کردم چیزی خورد به باسنم. برگشتم دیدم پسر داییمه . لبخندی زد و گفت کارت را بکن من دوباره صورتم را برگردوندم سمت آینه و مثلا به کارم ادامه دادم. دوباره حس کردم که دستش را مالید به کون من . من دوباره بهش نگاه کردم . گفت کاری ندارم تو به کارت برس . با خودم گفتم خوب بگذار ببنی چیکار می کنه . اون حدود ۱۷ سالش بود . بازم شروع کرد به مالیدن کون من و بعد خودش را چسبوند از پشت بهم . یکی دو دقیقه این کار را ادامه داد و بعد هم از اتاق بیرون رفت.
من حس جالبی داشتم. از این که این کار را باهام کرد و این که کسی به کونم دست بزنه ناراحت بودم ولی دوست داشتم که تجربه کنم. اون حس کنج کاوی هم باعث میشد که بزارم این کار را بکنه تا روم بیشتر تو روش باز بشه و بتونم سئوال هام را از اون بپرسم.
چند روز بعد صبح که تو خونه تنها بودم صدای زنگ امد . از پشت آیفون پرسیدم کیه . پسر داییم بود. در را باز کردم امد تو.
من داشتم درس می خوندم کمی نشست و بعد گفت . نمی خوای بری جلوی آینه ؟
من با خودم گفتم دیگه نزارم ولی حس کنجکاوی و خوب کمی هم لذت دفه قبلی باعث شد بهش لبخندی بزنم و بلند بشم برم جلوی میز توالت و دوباره همونطوری دستام را گذاشتم روی میز . تو این حالت به جلو خم می شدم و باسنم به سمت عقب میزد بیرون . باز هم امد پشت سرم و شورع کرد به مالیدن باسنم. این بار دستش را می کرد لای چاک کونم ( از روی شلوار) و لبه های کونم را فشار میداد. بعد هم دوباره چسبوند بهم و من کیرش را که راست کرده بود روی شکاف کونم حس می کردم. بعد چند دقیقه که با کونم بازی کرد و هی چسبوند بهم از اتاق رفت بیرون
بعد هم امد و خدا حافظی کرد و رفت.
بازم همون حس کنجکاوی امد سراغم . از این که کونم را می مالید لذت می بردم . ولی دو دل بودم که اگه کسی بفهمه مخصوصا تو مدرسه خیلی آبروم میره. ولی بازم با خودم گفتم از تو که چیزی کم نمیشه بگذار اون هم حال کنه و کسی هم نمی فهمه.
یکی دو روز بعد دوباره صبح سر و کله پسر داییم پیدا شد. ( برای راحتی کار اسم مستعار پسر داییم را میزارم فرزاد)
باز هم من رفتم جلوی آینه کمی که با باسنم ور رفت بهم گفت بیام و کنار در اتاق بایستم . و دستهام را بزنم به در و پاهام را باز کنم و باسنم را بدم عقب طوری که کمرم قوس برداره. بعد خودش را چسبوند بهم و حسابی کیرش را از رو لباس لای کون من عقب و جلو می کرد. کمی این کار را می کرد و بعد با دست کونم را می مالید و سعی می کرد از روی شلوار سوراخ کونم را لمس کنه . و باز می چسبوند بهم. اخر های کارش بود که بهش گفتم اگه دوست داری دستت را بکن توی شرتم. اون که دیگه کارش تمام شده بود گفت باشه ولی بعد از اتاق رفت بیرون و کار اون روز هم تمام شد.
آریا
چو ایران نباشد تن من مباد