ارسالها: 2517
#211
Posted: 5 Dec 2012 17:12
اولین گی من با کاندوم بابا
نوروز 91 بود که اقوام از تهران برای دید وبازدید به شهرستان اومده بودن.یکی از این اقوام عموی بزرگم بود که چون خونه ی ما بزرگ و 2طبقه بود شب ها هم خونه ی ما میخوابیدن.
پسر عموم هم که همسن خودمه و19 سالشه واسمش حمید بود اومده بود. ما از بچگی با هم خیلی رفیق بودیم و بعضی مواقع همدیگرو میمالوندیم. داستان طمع کردن من از اون جایی شروع شد که روز سوم عید رفتیم استخر.
اوووف بدنش هیچ مو نداشت سفیده سفید بود. یه شورت تنگ هم پوشیده بود که آدمو دیوونه میکرد.
خلاصه شب رفتیم خونه شامو خوردیم. بابام اینا و خانواده ی عمویم هم رفتن خونه ی پدر بزرگم.
ولی من وحمید نرفتیم و وایسادیم خونه. بردمش پشت کامپیوتر و 2ساعتی توی سایت های سکسی گشت زدیم. براش فیلم گذاشم. کلی حال کرد ولی چون کمی خجالتیه زیاد حرف نمیزد و میخندید.
دستمو میذاشتم رو کیرش و میمالوندمش وحال میکرد.
من که توی این فیلم های گی و سکس دیده بودم همه کاندوم دارن گفتم شاید این حمید مرضی داشته باشه.
منم که قبلا جای کاندوم های بابا رو بلد بودم .رفتم سراغشون و2تا برداشتم و رفتم توی اتاقم و باحمید کلی فیلم سکسی دیدیم.
که ناگهان صدای زنگ در اومد که بابام اینا بودن.
خلاصه بعداز نیم ساعت همه رفتن که بخوابن .منم حمید رو نگه داشتم وگفتم اینجا میخوابه.
چراغ ها که خاموش شد منم دره اتاق رو قفل کردم و لخت شدم که فقط یه شورت داشتم.لباسهای حمید رو در اووردم و کلی بدنه نرم وسفیدش رو مالوندم دست کردم توشورتش وکیرش رو کشیدم بیرون اوه چه بزرگ بود.یه کم براش جلق زدم واونم برای من جلق زد بعد گفتم یه کم برام میخوری؟ کیرم رو گذاشت تو دهنش و برام ساک میزد وای چه حالی داشت .خدا نصیبه همتون کنه.
میخاستم کاندوم رو بزنم به کیرم که قلبم تند تند میزد. بلاخره کاندو رو زدم و با تف کم کم کردمش تو کونه حمید. هم براش تلمبه میزدم هم براش جلق میزدم که یهو دستمال گرفت به کیرش و آبش ریخت بیرون. و همیشه از این ناراحت بود که زود ارضا میشه.
منم که سرگرم سکس بودم آه اه میکردم و در حالی که عرق کرده بودم سینه وبدنه حمید رو میمالوندم و با کاندوم بابا حال میکردم که دیدم دارم کم کم ارضا میشم . کیرم رو تا ته کردم تو کونه گشادش و آبمو تو کاندوم خالی کردن و افتادم رو زمین کنارش.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#212
Posted: 5 Dec 2012 17:15
عاقبت نکردن کون
م وقتی من برای بار اول تو بالکن مغازه با امین مشغول خوردن مشروب بودیم بعداز چند استکان که حسابی گرم و مست شده بود من ماجرای گی بودنم را بهش گفتم و حتی گفتم که دوست دارم باهات سکس کنم بعدظهر جمعه بود و با اینکه کمی من خودم هم احساس مستی میکردم امین دوتا استکان سرکشید و از فرط گرما و مستی پیراهن ها رو که درآورده بودیم و کف بالکن روفرش دراز کشیده بودیم وزیر سر امین بالش بود و من سیگارمیکشیدم و دلم میخواست جای دراز کشیدن الان میامد و باهم حال میکردیم و نزدیک شدم و سیگار رو تو سینی خاموش کردم و آرام دستمو روی کیرش که شلوار جین تن داشت گذاشتم و کیرشو مالیدم و نظرم آمد باید کیر خوبی داشته باشه دکمه شلوارشو باز کردم و شورت قرمزی که برآمدگی رو شورتش رو که باد کرده بود رو میخواستم زودتر ببینم و یک مرتبه امین نیم خیز شد و شلوارشو با شورتش کامل در آورد و دوباره دراز کشید همونطور که فکر میکردم بود کیرش دراز و حدودا کلفت نشون میداد تخم های آویزون هم زیر کیرش و روی کیرش کمی بیشتر پشم داشت بدنش زیاد مونداشت اما بدن من تمیز و بدون مو بود که منم شلوار و شورتمو درآوردم و میخواستم کیرشو بگیرم که برق ها رفت و آخ جان نسبتا تاریکی شد و من کیرشو گرفتم و سرشو با نوک زبونم لیس زدم که از شدت لذت دوباره نیم خیز شد وگفت آخ جون چیکار کردی بازم بکن وای چه حالی داشت ومن سرشو تو دهانم بردم و تا دلم میخواست محکم براش ساک زدم و چند دقیقه گذشت و من دیگه خسته شده بودم و از خوردنش میخواستم دست بردارم که با آخ وای جون که گفت آبش با فشار زیاد ریخت تو دهانم بعداز آمدن آبش گفت یکساعت بخوابیم بعد بریم چطوره و افتاد و چند دقیقه بعد صدای خروپف اون بلند شد من دلم میخواست پشه بکنه وقتی حس کردم اینکاره نیست تصمیم گرفتم خودم بکنمش ولی کیرمن هم کلفت بود وکاری با درازیش نداشتم و به پهلو یا بغل که خوابید من انگشتمو ژل روان کننده زدم و از سوراخش با انگشتم روشو مالیدم و آرام هربار کمی ژل میزدم که با صبر و سکوت دوانگشت دستمو یک بند و نیم تو کونش برده بودم و حسابی تا همون جا ژل بود و روی سوراخشو هم لیز شده بود کاندوم گذاشتم روی کیرم و ژل زیادی به آن مالیدم و تو حالت بغلی سر کیرموبا دستم روی سوراخ کونش گرفتم و آرام فشار آوردم و شاید خیلی برام سخت بود ولی وقتی سرشو تا کلاهکش تو کونش بردم عرق کردم و فشار رو بیشتر کردم جلو نمیرفت کمی عقب آوردم و زل رو روی کیرم ریختم کمی هم روفرش ریخت اهمیت ندادم فشار دادم رفت تا نصف تو بود و آرام جلو و عقب میکردم و قتی حس کردم که میخواد بچرخه روی شکم فکر کردم که بخواد دربره و من باهاش فوری چرخیدم و همین باعث شد فشار بیشتری وارد بشه و کیرم بیشترش توکونش بره که همین باعث شد دردش بگیره و از خواب بیدارشه من که تومستی اون و ادای اونو درمیاوردم و اونم ازدرد گاهی میلرزید و گاهی فش میداد زن و خواهر و مادرمنو فش میداد و من که خودمو روش قفل کرده بودم همچنان تلمبه میزدم و میکردمش عجیب بود من یک ربع نشده آبم میامد ولی از شانس اون با تنگی کونش که حسابی کیرمو دربر گرفته بود و ده دقیقه آخر دیگه فش نمیداد بلکه اولش آه و اوی که کم صدا بود وی دوسه بار نگه داشتم که عکس العمل آنرو ببینم که فهمیدم دوست داره کیرم توکونش رفت آمد کنه تا تکون نخوره تند تر که میزدم تلمبه هارو صدای اون بلند تر و میگفت بکن بکن جون بیشتر بکن واااااااااااااایی آخ بکن آآآآآآآآآآآآآآآآ و من تا نصف توش بود و تندتر از قبل میکردم که احساس کردم میخواد آبم بیاد و گذاشتم وقت آمدنش کاندوم که کمی هم کثیف شده بود رو از کیرم کشیدم بیرون و برای اینکه آب روی کونش نریزم برگشت و منم که نشونه کمرشو گرفته بودم تو یه اتاق تاریک یهو آبمو ریختم و فقط دوباره گفت کثافت عوضی ...مادر ... باورکنید من نفهمیدم که آبم سمت صورتش ریخت و من تاریکی بسختی کمرشو نشونه رفته بودم که خودش چرخیده بود خلاصه آبم خیلی آمد و بعد بامن دیگه حرف نزد و قهر کرد و هربار که منو میبینه سرشو پایین میگیره و رد میشه چند بار خواستم عذر خواهی کنم ولی نشده بود
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#213
Posted: 6 Dec 2012 14:58
کلوپ آقای تهرانی
اسمم آرشه این قضیه واسه تقریبا هفت هشت سال پیشه!
اون موقع سوم راهنمایی بودم و کلوب بغل مدرسه با یه دست شرطی نودو هشت زدن واسمون آخر خر کیفی بود.
کلوب تو یه زیرزمینی بود که یه هفت هشتایی پله می خورد.صاحب کلوب میخورد بالای چهل سال باشه؛مو هاش ریخته بودو هیکل نرمالی داشت.
بین بچه های مدرسه شایعه شده بود آقای تهرانی بچه بازه و همیشه با بچه های خوشگل با صمیمیت بیشتری برخورد میکنه!
منم چهره ی بدی نداشتمو می تونستم تو فهرست آقای تهرانی قرار بگیرم.با این که الان مرز بیستو یک سالو رد کردم به قدری بی بی فیسم که همه منو پونزده ساله تصور میکنن.
شایعه رو باور کرده بودم چون وقتی رفتار آقای تهرانی رو مرور میکردم به خاص بودن رفتارش با خودم بیشتر پی میبردم.
چه اون موقع چه الان سکس با هم سن و سالام هیچ لذتی برام نداشت؛همیشه مردهای سن بالای خوش هیکل تحریکم میکنن!
هر وقت زنگ مدرسه میخورد با آخرین سرعت خودمو به کلوب میرسوندم تا یه دست شرطی با بچه ها بازی کنم.گاهی وقتا که درسم سبکتر بود با بچه ها قرار میذاشتیم تا همگی کاپ بزنیم.
کلوب تهرانی بیشتر از خود تهرانی واسم مهم بود و اصلن به شخصیتش فکر نمیکردم.
یادمه معلم ریاضیمون خارج از برنامه ی مدرسه تو خود مدرسه واسمون کلاس تقویتی گذاشته بود.منو دوستام با اینکه اصلن به کلاس نیازی نداشتیم به خاطر کلوب کنار مدرسه تو کلاس ثبت نام کردیم.با بچه ها یه نیم ساعت زودتر از شروع کلاس قرار میذاشتیم تا یه دست کاپ بزنیم.
یه روز که مدرسه نرفته بودم معلم از تشکیل نشدن کلاس تقویتی خبر داده بود ولی من به خاطر غیبتم بی اطلاع بودم!
بعد از ظهر طبق معمول به بهانه رفتن به کلاس از خونه زدم بیرون؛
رفتم تو کلوب نشستم؛ولی کلوب خالی بود؛از تهرانی سراغ دوستامو گرفتم ؛عوضی دست به سرم کردو گفت بشین میان.
دیگه داشت حوصله م سر می رفت؛خواستم بزنم بیرون که تهرانی یه پیشنهاد وسوسه کننده بهم داد.
گفت یه بازی جنگی جدید آوردم بیا مهمون من تا شوروع کلاست بازی کن.
منم از خدا خواسته قبول کردم؛محو زیبایی بازی شدم طوری که اصلا نفهمیدم تهرانی در رو روم بسته.
بازی سختی بود نمیتونستم به موقع دکمه های دسته رو فشار بدم.
تهرانی که به ناشی بازی من می خندید گفت بذار کمکت کنم.منو بلند کرد رو پاهاش نشوند؛دسته رو داد دستم.همینجور که بازی میکردیم سفت شدن کیرشو حس میکردم.
مخصوصا وقتی تو جو بازی خودمو بالا پایین میانداختم برخورد کونمو با کیرش حس میکردم.
خودمم لذت میبردم آخه از یه طرف تو بغل تهرانی بودم از طرف دیگه حس کردن کیرش واسم جالب بود.
کم کم تهرانی هم دست به کار شد؛لباسمو در آوردو منو رو نیمکتی که از تو مدرسه آورده بودو به عنوان صندلی ازش استفاده میکرد خوابوند؛
قلبم تالاب تولوب میکرد ولی راضی بودمو چیزی نمیگفتم.
خودشم لخت شد ؛با دیدن کیرش استرس بدی گرفتم؛سایز نرمالی داشت آورد گذاشت جلو دهنمو هی به صورتم میمالید؛ازم خواست واسش ساک بزنم؛گرفتن کیرش تو دستام لذت خاصی داشت؛یه چند دقیقه ای کیرشو خوردم؛حس خوبی داشتم
وقتی با دستش بدنمو لمس میکرد.
پاهامو باز کرد چند باری با انگشتشو کرد تو سوراخ کونم؛بعد آب دهنشو ریخ کف دستشو اول مالید دم سوراخم بعد کیرشو خیس کرد.
اومد بکنه تو ولی به این راحتیا نبود؛منو به حالت سگی نشوند بعد با فشار بیشتر کرد تو؛خیس عرق شده بودم...از درد به خودم میپیچیدم؛دیگه کامل کیرش دا خل کونم بود؛هر بار که تلمبه میزد برخورد تخماش به بدنم بیشتر تحریکم میکرد.
دیگه داشت ارضا میشد بدنشو شل کردو خودشو انداخت روم؛آبشو کامل ریخت تو کونم؛
چند وقت تو همون حالت موندیم در حالی که مرتب صورتمو بوسه میکرد.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#214
Posted: 7 Dec 2012 12:14
ک مثل کیر
سلام من فرشادم 19سالمه و خاطرم مال دو سال قبله و میخوام خاطره ی سکسی واقعی ام رو براتون بگم.تو شهرمون(اسم شهرمو نمیگم) هنرستان فنی نبود یعنی بود ولی رشته برق نداشت واسه همین برای تحصیل به مشهد رفتم چون نزدیک جای ما بود و آخر هفته میتونستم برم خونه.البته از شهرمون 8نفر دیگه بودند که تو رشته برق فقط من بودم و دوتا دیگه که یکی اسمش مسعود بود که ازش خوشم زیاد نمیومد ولی به روم نمیاوردم که ازش بدم میاد و یک دوست دیگم که هم کوچم بود امیر بود.ما همه یعنی هر9 نفرمون تو خوابگاه بودیم و توی یک اتاق 10 نفری.راستش رو بخواهید من و یکی دیگه از بچه که رشته الکترونیک بود از همه ساکت تر بودیم و همه فکر میکردند من بچه خوبی ام ولی نمی دونستند چه مارمولک آرومی ام.بچه ها تو اتاق انگل بازی میکردند و من روم نمی شد این کارو بکنم.اونا رو شلوار ولی به شوخی همو می گاییدن و من فقط کیرم مست می شد.
امیر دوست همکلاسم هم اهل این کارا بود و با بچه ها شوخی میکرد.درس امیر زیاد خوب نبود و من درسم از اون خیلی بهتر بود چون جزء شاگرد اولها بودم و همین باعث میشد ما بیشتردر کنار هم باشیم.یک روز تو سالن داشتیم تنها درس میخوندیم با هم که معلوم بود مست شده بهم گفت چند بار محسن(محسن کون کوچمونه و به جرات میگم 90درصد کوچمون اونو گاییدن.حتی از کوچه های دیگه هم اونو کردن)رو کردی منم که خجالتی ام و روم باهاش وا نشوده بود و خندیدم و گفتم هیچبار.گفت چرا دروغ میگی بگو من به کسی نمی گم فقط میخام بدونم اونو کردی یا نه؟منم بهش گفتم مگه تو اونو کردی و او گفت فقط یکبار اونم دوسال پیش.منم یک کم پر رو شدم و گفت اونو گاییدم.گفت چندبار منم گفتم:7یا8بار.گفت کجاش کردی منم جواب دادم مگه کجاش میخواستم بکنم تو کونش دیگه.همین حرفها ما رو به هم نزدیک میکرد و باعث میشد بیشتر باهم باشیم.من فقط با امیر بیشتر پر رو شده بودم و به بقیه کاری نداشتم البته اونا منو انگل میکردند ولی من کاری نمیکردم و میگفتم شوخی ندارم و یکبار دیگه بکنید به سرپرست میگم.یک روز تو اتاق با امیر تنها بودم که معلوم بود کیرش بلند شده منم بهش نگاه میکردم و اون هم یک نگاه سکسی بهم میکرد.بهم گفت کیرت چقدره؟منم کیرم بد جوری مست شده بود و بهش گفتم کیر تو چقدره؟گفت نشون میدم ولی بعدش تو کیرتو نشون بده؟منم گفتم باشه.کیرشو بیرون آورد یک کیر قلمی باریک و طولش حدود 13سانت بود.بعد کیرشو جمع کرد و گفت نشون بده؟(راستش اون فکر میکرد کیر من از کیر خودش کوچکتره چون یکبار تو سلف غذا به شوخی دستشو گذاشت رو کیرم.)منم یک مکث چند ثانیه ای کردم و کیر بلند و کلفتمو بیرون آوردم.چشماش خیره شد و گفت اوه... چه کیری.کیرم 22سانت بود و عرضش هم 5یا شش سانت.بعد هم یکی از بچه ها اومد و امروزمون تموم شد.اولا فقط رو شلوار گایگایی میکردیم بعد که پر رو تر شده بودیم میرفتیم حموم و تو شرت کون هم میکردیم.یک روز تا ساعت 11خوندیم چون فرداش امتحان مدار داشتیم و بهم گفت بریم دستشویی و بیاییم بخوابیم واسه فردا.رسیدیم سالن دستشویی من از اون جلوتر بودم و میخواستم برم داخل که با دستش کونمو مالوند من هم که خیلی دوست دارم هم کون بکنم هم کون بدم.راستش من اهل کون دادنم و نزدیک 8بار کون دادم تا حالا ولی کردن رو هم خیلی دوست دارم.امیر از من چاق تر بود و من لاغر بودم.خوب بریم سراغ اصل مطلب:تا اینجا گفتم که امیر منو انگل کرد منم یک نگاه بهش کردم و دستمو گذاشتم رو کونش بعد اون کمرمو گرفت و با کیرش که مست شده رو زیر شلواری منم میگایید.بعد بهم گفت زیر شلواری و شرتتو بیار پایین بذار بکنمت منم نگذاشتم بعد قسم خورد که فقط وسط پاهات میکنم منم گفتم بذار اول من کونت کنم بعد تو وگرنه هیچی؟اونم قبول کرد.کیر خریمو بیرون آوردم و اول وسط پاهاش میکردم بعد تف زدم و تو سوراخ کونش گذاشتم کونش چاق بود ولی سوراخش خیلی تنگ بود هر کار کردم داخل نرفت و اونم گفت بسه حالا تو بکش پایین.کون من چاق نبود و سوراخش هم خیلی گشاد بود.پاهامو تا جایی که تونستم باز کردم مو کمرمو هم تا آخر خم کردم.یک تف زد اول وسط لنگام میکرد بعد تو سوراخ گذاشت بهم گفت با دستام پله های کونم رو بگیرم تا بازتر بشه بعد کیر باریکشو گذاشت و بهم گفت فقط سر کیرشو تو کونم میکنه و قول داد آبشو نیاره.سرکیرشو به راحتی برد منم یه آهی کشیدم و احساس درد میکردم که نامرد یک دفعه تا آخر کیرشو برد تو و منم یک هو یک جیغ کشیدم و اونم بهم خندید و بعد ولم کرد.بعد هر دوتامون مست بودیم و گفت دیر شده الان سرپرست میاد بیا سریع جرق بزنیمو بریم بخوابیم. و بعد شروع کردیم به جرق و آب من زودتر از اون اومد و بعد اوهم آبشو آورد و هر دو بی حوصله رفتیم خوابیدیم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#215
Posted: 7 Dec 2012 12:23
وقتی زنم فهمید من کونم
سلام منم تقریبا کل داستانهای ین سایت رو خوندم
آره 5 سال کون دادم ولی به یک نفر تا اینکه ازدواج کردم . اوایل ازدواج خوب سکس میکردم هر نوعی که فکر کنید . کس لیس خوبی هستم و دوست دارم کس بخورم تا اینکه کم کم زنم سینهام رو میخورد با زیر تخمهام بازی میکرد که خودم کم کم بهش گفتم میخوای از کون بکنمت میگفت نه درد داره منم واسه اینکه نترسه توی اوج سکس میخوابیدم روی کمرم و میگفتم واسم جق بزن و سینهام رو بخور . و یواش تو گوشش گفتم انگشتت رو بکن تو سوراخ کونم اونم با اره و نه درد میاد یواش گذاشت دم سوراخم و واسم جق میزد و تازه داشتم حال میکردم نفسهام تند تند شده بود داشتم دیونه میشدم و بهش میگفتم بیشتر بکن نوم و دیونه وار و تند تند میکرد توم و نمیدونید چه لذتی میبردم و بعد از گذشت چند بار متعدد از این کارم داشتم میکردمش گفت میخوای دست بکنم تو کونت دنیا رو بهم دادن تو همین حال که میکرد توم تو گوشم گفت تا حالا کون دادی حس خوبی داشتم میگفت ولی انکار میکردم . کم کم که منو از کون با انگشت میگایید و سینم رو میخورد گفت دوست دارم یکی جلوی من تو رو بکنه (میدونم باور نمیکنید) اره کمی ناراحت شدم ولی کم کم قبول کردم و بعد از گذشت یک هفته بدون اینکه دوستم بفهمه زنم خونست گفنم میای همدیگه رو بکنیم اونم قبول کرد . زنم توی حمام قایم شد صدای زنگ اومد ایفون رو برداشتم گفت زود باش کونی . اومد اب خورد و شروع کردیم به همدیگه رو مالیدن و کم کم رو شکم خوابیم و با یکم کرم کونمو نرم کرد و سر کیرشو گذاشت داخل و محکم کرد توم دادی کشیدم که زنم بفهمه و میدونستم میاد که این قسمت رو ببینه کم کم تلمبه زدنش بیشتر شد و محکم منو میزد و میگفت کونی میگایمت و لذت میبردم زنم داره میبینم و دیدم تلمبه زدنش تند تر شد فهمیدم میخواد ابش بیاد گفت لعنتی کجا بریزم که زنم اومد تو و گفت خواهش میکنم بریزش توش اینو که گفت دوستم خایه فنگ شد ولی وقتی دید دارم زنم میگه و من لذت میبره سرعتش بیشتر شد و یکدفعه دیدم تنم داغ شد لذت میبردم زنم جلوی دوستم بوسیدم و بهمون گفت هر وقت دیدین بهم احتیاج دارین بگین از اون موقع 1 سال گذشته و من هر دو ماهی یکبار این کارو جلو زنم میکنم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#216
Posted: 7 Dec 2012 12:27
از سرگرمی تا عشق
21 سالمه قدم 190 لاغر ولي زيبايي صورتم زبون زد همس.به خاطر خوشگلي خيلي هاميخواستن يه دستي برن حتي عموم ولي دستشون نرسيد.ولي استفاده ي کامل کردم ازش.دوران پيش دانشگاهيم که ديگه اون ترس بچگانه رو نداشتم هر وقت رانندم نميومد دنبالم اتو ميزدم ميومدم خونه.چون مدرسه ام جاي خوبي بود جک و جوادا نميومدن.
ماجرا از جايي شروع شد که سعيد(دوستم)زنگ زد و دعوتم کرد واسه مهموني.من تنها رفتمو تو حياط قليون ميکشيدمو مشروب ميخوردم يکي از اشناهاي سعيد(حامد)که ديد تنهام اومدو شد پايه قليونم.32 سالش بود بدنساز حرفه ايي. صورت مردانه ي جذاب. از من خوشش اومدو شمارمو گرفت که مهمونياش دعوتم کنه.
شب بعد مهوني حامد اس دادو فهميدم که گي تشريف داره و ميخواد مخ منو بزنه چون تنها اومده بودم مهموني فک کرده بود منم مثل اونم زود زنگ زدم سعيدو بهش گفتم. سعيد گفت{ حامد خيلي پولداره و تنها زندگي ميکنه و خيلي ساده باهاش دوست شو تيغش بزن}منم که پايه کله شغ بازي بودم قبول کردم. فرداش قرار گذاشتيم بريم بيرون.سعيد راس ميگفت توله سگ يه بنز قرمز سان روف داشت که من حتي مدلشم نميدونستم.خيلي رفتارش بچگانه بود نسبت به سنش و خيلي مهربون
ديگه کارم شده بود صبح ها با دخترا بيرون بودمو شب ها با حامدخان.شده بود يه عادت برام زنگ زدن و اس دادن بهش. طي اين مدت هر رستوراني که نرفته بودمو رفتمو کادوهاي گرون(ولي بي مصرف)هر چي دلم خواست خريدم.وقتي کسي خونمون نبود ميومد خونمون شنا ميکرديم خيلي عشقولانه(احمقانه)فيلم ميديديم.تا يه روز منو دعوت خونشون گفتش که سوپرايز داره واسم.تنها زندگي ميکرد ولي خونش بزرگ بود. يه ميز کامل واسم چيده بود با يه ويسکي درست حسابي.خورديمو مست کرديمو بعد کلي صحبت وقتي داشتيم قليون ميکشيديم گفت چشاتو ببند يه ساعت بهم هديه داد و اومد نزديک و شروع کرد لب گرفتن.چون قبلا سر بطري بازي با پسر لب گرفته بودم واسم اونقد عجيب نبود واسه همين کلي لب گرفتيم.ولي حرف از سکس نزد. بعد از اون موقع لب گرفتن عادي شد واسمون همه جا لب ميگرفتيم حتي پشت چراغ قرمز. دوست داشتم واقعا خوب ميبوسيد.
اين ماجرا ها يه ماهي طول کشيد.مثل نامزدا دعوا ميکرديم محبت ميکرديم . تا يه روز خونشون رو تخت نشسته بودم حرف ميزديم اومد شروع کرد لب گرفتن. لباسامونو در اورديمو دستش برد سمت کونم .نفساش تند تر شد منم دستم رو کونش بود که بعد شرتامونم در اورديم.اصلا حرف نميزديم چشامونم باز نميکرديم.بدن من خيلي کم مو داره ولي اون بدنش حتي کونشم مو نداشت.غرق شهوت بوديم. منو خيلي اروم برگردوندو يکم لوبريکنت زد و شروع کرد ليس زدن گردنمو بازي کردن باکونم. خيلي اروم کيرشو فشار ميداد اينقد حرفه ايي بود دردش رو حس نکردم البته بر خلاف هيکل بزرگش خيلي کيرش کوچولو بود. زيرش نفسم بالا نميومد سفت چسبيده بودو تند تند بوسم ميکرد.بعد از چند دقيقه ارضا شد تمام ابشو ريخت داخل.از روم بلند شدو شروع کرد لب گرفتن و ور رفتن با کيرم که يهو رفت پايين واسم ساک زد و داشتم ارضا ميشدم که سرشو کشيدم کنار ابم رخت رو شکمم. بخاطر اينکه بار اولمون بود خيلي خجالت کشيديم. به هم حتي نگاه نميکرديم.که 10 دقيقه بعدش رفتم خونه.
3.4 باري بعد از اون ماجرا سکس کرديم ولي اون ساک ميزدو منم خيلي با حس احمقانه ايي ميدادم. عاشق هم شده بوديم ميمرديم واسه هم.
يه شب که اومد خونمون تو سونا بوديم که گفت: عزيزم تو نميخواي کاري بکني . من نميدونستم منظورش چيه ازش پرسيدم. اونم به شکم خوابيدو مايو شودر اورد.هاج و واج مونده بودم.کونش خيلي سفيد بود .تف زدمو شروع کردم به فشار دادن. خيلي درد داشت چون کيرم کلفت و 17 سانته.که خودش کيرمو گرفتو اروم اروم کرد داخل. هردوتا خيس بوديم. بعد از کلي بالا پايين بلاخره ارضا شدم. ابمو کامل ريختم داخل. بلند شد و گفت حالا شديم يه زوج کامل.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#217
Posted: 8 Dec 2012 19:22
بچه خوشگل باشگاه
سلام من اسمم ساسانه 20 سالمه و از یاسوج داستانی که می خوام براتون تعریف کنم همین دو ماه پیش بود
من و ونداد
اولین باری که با ونداد اشنا شدم برمیگرده به یک سال پیش تو باشگاه بدنسازی با هم اشنا شدیم از اون پسر خوشکلا که وقتی ادم میدیدش قند تو دل ادم اب میشود من به ونداد خیلی علاقه داشتم ولی روم نمیشود بهش بگم ما همیشه با هم بودیم یه روز که خونمون خالی بود به بهونه کامپیوتر که خراب شده بهش زنگ زدم گفتم میتونی برام درستش کنی گفت اره میام منم زود رفتم یه دوش گرفتم البته خدایی بدنم خیلی کم مو هست یه کمی به خودم رسیدم یه خوشبو کننده خوبی هم زدم یهو صدای در اومد ونداد بود اونم حسابی به خودش رسیده بود بهش گفتم جایی میخوای بری اینقدر تیپ زدی گفت واسه تو تیپ زدم من جا خوردم نمی تونستم چیزی بگم بد ونداد گفت شوخی کردم بابا و فقط ونداد حرف میزد بد گفت کامپیوتر کجاست می خوام درستش کنم برم قرار دارم وقتی این حرفو زد خیلی ناراحت شدم وندادو بردم پیش کامپیوتر و من رفتم تو اشپز خانه داشتم شربت میزدم که ونداد اومد تو گفت تو که کامپیوترت درسته چرا الکی گفتی منم گفتم همینطور دوس داشتم بیای خونمون پیش هم باشیم بهم گفت حالتو میگیرم گفتم چطور یهو ونداد کمر منو گرفت منو انداخت رو زمین تقریبا رو من خابیده بود گفتم پاشو که ونداد گفت چیز بدی نیستی گفتم منظورت چیه خیلی اردم گفت میخوام بکنمت منم دوس داشتم باهاش سکس داشته باشم ولی ناز میکردم میگفتم نه نه نه .................
بد چند دقیقه راضی شدم هر دوتامون لخت لخت شدیم و رفتیم رو تخت همدیگرو بغل کردیم از رو شهوت بی حال شدیم که فقط لبای همو میخوردیم که ونداد گفت پاشو بکن اول انگشتمو اروم کردم تو سوراخش تا سوراخش خوب تحریک بشه بد چند دقیقه که خوب چربش کردم ارم کیرمو کردم توش چه حالی بود گرم گرم فکر کنم 7 بار نشد که میکردم توش که ابم اومد وقتی ابم اومد یه جورایی از خودم بدم میومد . دوس نداشتم به ونداد بدم پا شدم که لباسامو بپوشم که ونداد گفت پس من چی گفتم حالم بده بزار یه وقت دیگه ونداد گفت الان که میکردی حالت بد نبود حالا چی شده گفتم نمیدم زوره یه خورده ونداد زورش از من بیشتر بود به زور منو خوابوند نامرد بدون اینکه چربش کنه کیرشو کرد توم از درد داشتم میموردم چند دقیقه ای که کرد ابش اومد که ابشو ریخت رد شکمم بد با هم یه دوشی گرفتیم تو حمام هم یه شیطونی کردیم اومدیم بیرون
حدود یه ساله که با هم دوستیم و تا حالا صد بار سکس داشتیم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#218
Posted: 8 Dec 2012 19:24
کردن پسر قران خون مسجد
اسم من کیا هستش عضو بسیج همون مسجد هم هستم با این پسر که اسمش امیر حسین مداح هم هستش تازه پدرش قران می خونه با چه صوت زیبایی . که باهاش دوست شدم که یه 3 سالی هم از خودم کوچیکتره یعنی 73 یا74 هستش با موتورم یه 2 الی 3 باری بیرون رفتم گشتیم تا اینکه یه شب تو فرودین 91 بودش رفتیم پارک حرف از دختر دختر بازی شدش که برگشت به من گفتش از این برنامه ها خوشم نمی اید به خنده گفتم پس دوست پسر شاید داری یک باره برگشت گفت اره منو می گی شاخ در اوردم که بهش گفتم با کیا حال کردی گفت با دوتا از بچه های مدرسه ام من هم دیدم جو داره ناجور می شود از ترس کونم به خند گفتم فقط من هم می کنم یک باره گفت باشه قبول همون وسط پارک رو نیمکت کیر منو شروع کرد به گرفتن حالا هی من میگم زشته ول کن مردم می بینن عین خخیالش نبود سوار متور شودیم رفتیم سمت خونه من بالا که پدر مادرم بودن بردمش تو پارکینگ تا کشیدم پایین گفت میزاری بخورمش از دختر حرفه ای تر می خوردش موقع کردن شود وایساده کردمش چقدر گشاد بود این پسر 15سانت کیرو حس نمی کردش هوا سرد بودش کاپشن بهارم در اوردم و پشت رو انداختم رو زمین خوابید رو شیکم کردمش صداش در نمی امدش رو کمر که خوابوندمش شروع کردم به کردن دیگه صداش در امد ابم داشت می امد که خودشو کشید عقب کیرم در امد و نشست وکیری که از کون در امده کردش تو دهش و شروع کرد به ساک زدن ابم امدش و تا قطره اخرش خوردش
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 204
#219
Posted: 9 Dec 2012 06:13
همه خاطرات من(قسمت نهم)
ديگه از اون روز به بعد مشكلي واسه سكس نداشتم چون ميدونستم هر وقت شيفت باشم يكي هست كه باهاش سكس كنم اگر مرتضي و علي روز شيفت من آف بودن حتما كيوان تو موقعيت بود آخه اون سرباز شهرستاني بود هميشه اونجا بود.
چند روزي از اون جريان ميگذشت كه از پادگان دستور اومد كه به مدت سه روز آماده باش هستيم و همه سرباز ها بايد تو موقعيت ميموندن به همراه يك رسمي از مهندسي و يك رسمي كه هميشه از قرارگاه تو موقعيت بود؛بيشتر سرباز ها كه نيروي اداري بودن از اين موضوع شاكي بودن و فقط منو و مرتضي و علي از اين قضيه خوشحال بوديم.
اصلا فكر اينو نكردم كه با وجود سه نفر چطور ميتونم راحت باشم.تازه غروب روز اول بود كه ياد اين موضوع افتادم بايد يه جوري هماهنگ ميكردم كه بتونم با هر سه سكس كنم؛از جانب مرتضي مشكلي نبود چون اون ميدونست من با علي سكس دارم ولي علي و كيوان نبايد ميفهميدن.
تو يه موقيعت مناسب به علي گفتم شب بايد يه جوري برنامه ريزي كنيم كه بتونيم يك ساعتي با هم باشيم اونم گفت جاشو رديف كردم ميريم تو كانكسي كه بعنوان انبار ازش استفاده ميشد و بالاي موقيعت قرار داشت و ديدي هم نداشت و خيلي كم پيش ميومد كسي شب اونجا بره و كليدشم تو دفتر مهندسي پيش خودم بود.
شب بعد از خوردن شام با بچه ها كلي شوخي و بازي كرديم تا اينكه وقت خواب شد همه خوابيدن منم به بهانه سركشي رفتم تو دفتر و كليد كانكس انبارو برداشتم و رفتم يه سر به پست درب زدم كه كيوان بود بعدشم يه سر رفتم تو برجك كه مهدي سرباز قرارگاه اونجا بود كه تازه به موقيعت ما اومده بود بعدش رفتم دستشويي و از پشت دستشويي خودمو رسوندم به انبار و يه پتو از تو قفسه ورداشتم پهن كردم كف انبار كه بتونيم با علي راحت باشيم چند دقيقه طول كشيد كه ديدم يكي داره به در ميزنه بلند شدم درو باز كردم ديدم علي اومد تو و نرسيده دست انداخت دور گردنم و شروع كرد به لب گرفتن همچين لب ميگرفت انگار از قحطي اومده البته نميشد بهش خرده گرفت چون خيلي وقت بود با هم سكس نداشتيم از آخرين سكس ما سه هفته ايي ميگذشت به هر زحمتي بود خودمو از چنگش در آوردمو و گفتم:هووووي چته وايسا درو ببندم بعد.
گفت:تو چه ميدوني من تو اين چند هفته چي كشيدم دلم لك زده بود واسه اين لباي نازت.
گفتم:باشه بابا ميدونم منم مثل خودت شدم(بي چاره خبر نداشت تو اين چند هفته من سكس با كيوانم تجربه كردم)
درو بستمو رو پتو به شكم خوابيدم اونم اومد خوابيد روم و كيرشو از رو شلوار ميماليد به كونم حس خوبي بود.لباشو گذاشته بود رو لاله گوشم و بوس ميكرد يه جوري ميشدم قلقلكم ميومد و شهوتي هم شده بودم.
دستشو آورد زير شكمم و فانوسقه منو وا كرد بعدشم شلوارمو در آورد از رو شرت به چاك كونم دست ميكشيد و با كونم بازي ميكرد سنگينيش افتاده بود روم داشتم خفه ميشدم گفتم:علي پاشو اينجوري خفم ميكني.
گفت:ببخشيد هول كردم حواسم نبود.بعد از روي من بلند شد و شرتمم از پام در آورد ولي خودش هنوز لباس تنش بود.گفتم:نميخواي لخت بشي؟گفت:وايسا حالا حالاها با تو كار دارم.دوتا دستشو گذاشت كنارم و خم شد روم و دوباره لباشو گذاشت رو لبام معلوم بود بدجور تشنه لبامه تا جايي كه ميشد لبامو خورد منم همراهيش ميكردم خيلي حال ميداد كيرم ديگه به اوج شق شدن رسيده بود و داشت تو شرتم بهش فشار ميومد دست انداختم شرتمو از پام در بيارم كه علي دستشو گذاش رو دستم گفت:وايسا ميخوام خودم درش بيارم بعد دستشو انداخت تو كش شرتم و از پام در آورد منم پاهامو دادم بالا تا بتونه كارشو بكنه.يه نگاه به كير تازه شيو شده من كرد با دست شروع كرد به ماساژ دادن بعد دهنشو باز كرد كيرمو كرد تو دهنش.هيچكدوم به قشنگي علي ساك نميزدن اينقدر با عشق اينكارو ميكرد كه دوست داشتم تا صبح واسم ساك بزنه ولي نميشد كمر من بيشتر از بيست دقيقه نميتونست دووم بياره يكم كه ساك زد بهش گفتم بسه ديگه نوبت منه و با كمك خودش لختش كردم.كير علي يكم مو داشت ولي هرچي بود من عاشقش بودم چنان كيرشو با ولع ساك ميزدم كه كم مونده بود آبش بياد نزاشت ادامه بدم گفت:بسه پويا اينجوري زود ميام.گفتم:چه اشكالي داره بزار بياد.گفت:عمرا من بايد بكنم توش دلم لك زده واسش بخواب به شكم.منم به شكم خوابيدم و كونمو دادم بالا(به حالت داگي)زبونشو گذاشت رو سوراخم و يكم خيسش كرد بعد سر كيرشو ميزون كرد رو سوراخم با همون فشار اول نصف كيرش رفت تو.دردش خيلي خفيف بود ديگه كونم به خوردن كير عادت كرده بود بخصوص كه كير كيوان و مرتضي از كير علي بزرگتر بودن براي همين كير علي چيزي نبود واسه سوراخ من.تلمبه زدناش شروع شد و به آرومي تو كونم عقب جلو ميكرد معلوم بود كه نميخواد زود آبش بياد براي همينم چندتا تلمبه كه ميزد دست نگه ميداشت و با سينه من بازي ميكرد دوباره شروع ميكرد به عقب جلو كردن تو كون من يهو تا دسته جا ميكرد همونجا نگه ميداشت و سرمنو برميگردوند يه لب ميگرفت دوباره ميكشيد بيرون.ازاين حالت خسته شده بودم آخه زانوهام رو زمين بود خيلي هم سفت بود زانوهام درد گرفته بود گفتم:علي خسته شدم پام درد گرفت بزار برگردم.كيرشو از كونم در آورد و منم برگشتم به پشت خوابيدم دوتا پامو دادم بالا اومد بين پام و كيرشو فرستاد تو كونم اينجوري همه كيرش جا ميشد و تا دسته ميكرد تو كونم دوباره ميكشيد بيرون چندبار اين كارو كرد خيلي حال ميداد كه يهو سرعتشو بيشتر كرد و با چندتا تلمبه محكم كيرشو تا جايي كه ميشد فرو كرد تو كونمو خودشم دراز كشيد روم لباشو گذاشت رو لبامو با جهش كيرش تو كونم همه آبش خالي شد تو كونم.چند دقيقه روم دراز كشيد و ازم لب گرفت تا اينكه بهش گفتم:علي پاشو ديگه داره دير ميشه الان بچه ها شك ميكنن؛اول تو برو من چند دقيقه بعد از تو ميام؛اصلا يه سر ميرم پيش پست جلوي در بعد ميام كه كسي شك نكنه.گفت:نميخواي آبتو بيارم؟گفتم:نه دير ميشه خودم يكاريش ميكنم تو برو.گفت:اينجوري اذيت ميشي بزار خودم ساك ميزنم آبت بياد.گفتم:نميخواد ولش كن برو گفتم.
بلند شد لباس پوشيد از كانكس رفت بيرون منم بعد از چند دقيقه اونجارو مرتب كردم و رفتم پايين يه سر به پست جلوي در زدم ديدم كيوان ضبط صوتشو روشن كرده و داره آهنگ گوش ميكنه رفتم تو كيوسك كنارش نشستم گفتم:بد نگذره!كافه باز كردي؟خنديد و گفت:بدجنس نشو پويا حوصله ام سر رفت تو اين خراب شده چي كار كنم خب.گفتم:شوخي كردم؛ولي صداشو كم كن يه وقت يكي از رسمي ها سر ميرسه دهنت گاييده ميشه.گفت:چشم فرمانده و صداي ضبطو كم كرد بعد گفت:پويا امشب ميتونيم با هم باشيم؟گفتم:تو اين وضعيت؟7نفر تو كانكس مهندسي خوابيدن 6نفر تو كانكس قرارگاه تو توقع داري جلوي اينهمه آدم با هم باشيم؟اخماش رفت تو هم و ساكت شد.دلم واسش سوخت ولي كاري نميشد كرد.اگه باز ميخواستم برم تو انبار امكان داشت دير كردنم علي رو به شك بندازه بياد اونجا و كار خراب بشه.امشب بايد قيد سكس با كيوانو ميزدم و به سكس با علي و مرتضي قناعت ميكردم واسه كيوان وقت زياد بود دفعه بعد كه شيفت بودم تلافيشو در مي آوردم.بلند شدم برم كه دستمو گرفت گفت:پويا؛ جان من نميشه يه كاريش بكني؟گفتم:پسر تو چقدر بي جنبه هستي خب باشه واسه يه شب كه شيفت بودم يه حال توپ بهت ميدم ديگه؛اينقدر اصرار نكن ميخواي آبروي خودم و خودتو ببري.گفت:باشه هرچي تو بگي امشبو يه كاريش ميكنم.گفتم:چي كارش ميكني؟ميخواي جلق بزني؟گفت:پس چي كار كنم؟گفتم:كيوان يكم جنبه داشته باش بزار واسه فردا شب خودم يه كاري ميكنم واست باشه؟گفت:قبول؛ اصلا حواسم نبود ما سه شب با هم هستيم.از كيوسك اومدم بيرون و رفتم سمت كانكس مخابرات.تنها سربازي كه داشت حال ميكرد مرتضي خر شانس بود چون تو كانكس خودش تنها بود و هيچ كس پيشش نبود.اينجوري واسه منم خوب ميشد ميتونستم با خيال راحت باهاش سكس داشته باشم.
در اتاقشو كه باز كردم پاي تلفن بود داشت با يكي حرف ميزد منو كه ديد يه لبخند زد و با دست اشاره كرد كه بشينم منم رفتم رو تختش دراز كشيدم خيلي خسته بودم دستمو گذاشتم رو سرمو خيره شدم به سقف.مرتضي داشت با يكي از دوستاش حرف ميزد و چند ثانيه بيشتر طول نكشيد كه خداحافظي كرد و گوشيو قطع كرد اومد لب تخت كنار من نشست و گفت:اي جان ببين كي اومده!عشقم.گفتم:اي زهر مار و خنديدم و اونم يه بشگون از پهلوم گرفت گفت:تو دلت؛چقدر تو خري من دارم قربون صدقه ميرم تو ميزني تو برجكم عوضي حمال.گفتم:تو برجكت كجا بود كه من بزنم توش؟من زدم تو كلاهكت و زدم زير خنده.دستشو برد پايين و كير نيم خيز منو گرفت تو مشتشو فشار داد خيلي دردم گرفت داد زدم سرش گفتم:الاغ يواش كنديش اسكل.گفت:جوووووووون دردت گرفت؟اشكالي نداره خودم درمونش ميكنم واست و زيپ شلوارمو كشيد پايين و كيرمو از رو شرت ماليد اينقدر ادامه داد كه كيرم بلند شد اونم كمرمو باز كرد شلوارمو از پام در آورد با دست تخمامو ميماليد و كيرمو بالا پايين ميكرد بخاطر اينكه خودمو بعد از سكس با علي خالي نكرده بودم كيرم به حالت انفجار در اومده بود و نميخواستم به اين زودي ابم مياد آخه دوتا مشكل ميشد يكي اينكه مرتضي عوضي پررو ميشد پيش خودش ميگفت ببين چقدر تو كف سكس با من بوده كه به اين زودي آبش اومد بعدشم اگه آبم ميومد ديگه سكس با مرتضي لذتي نداشت واسم.بهش گفتم:نكن ميخوام كيرتو بخورم و كيرمو از دستش در آوردم رفتم سمت شلوارش و بازش كردم و با شرتش با هم كشيدم پايين.عجله داشتم نميخواستم خيلي طول بكشه به اندازه كافي دير كرده بودم براي همين زودي كيرشو كردم تو دهنم و شروع كردم به ساك زدن؛مرتضي چشماشو بسته بود و رو كونش نشسته بود منم داشتم كارمو ميكردم كه مرتضي ولو شد رو تخت منم دوباره رفتم سمت كيرشو كردم تو دهنم مثل هميشه تا نصف بيشتر تو دهنم جا نميشد منم همون اندازه عقب جلو ميكردم چندتا تلمبه زدم و كيرشو از دهنم در آوردم.از جام بلند شدم اومدم روش و كيرشو گذاشتم رو سوراخ كونم و يواش يواش بالا و پايين كردم تا بره توش.كير هيولايي مرتضي مثل دفعات قبل با درد وارد كونم شد ولي نسبت به قبل دردش كمتر بود و قابل تحمل تر؛خوبيش به اين بود كه خودم نشسته بودم رو كيرش و اختيار دست خودم بود كه چطور بالا پايين كنم و فرصت وحشي بازي بهش نميدادم؛با آرامش كامل رو كيرش بالا پايين ميكردم و اينقدر ادامه دادم كه همش رفت تو كونم.
مرتضي دستاشو آورد جلو و گيره كرد تو دستام اينجوري مسلط تر بودم و خيلي آروم رو كيرش بالا پايين ميكردم اونم تو چشام نگاه ميكرد و همون لبخند شيطوني رو لباش بود.معلوم بود بهش خوش ميگذره؛ ولو شده بود رو تخت يه كونم داشت رو كير گندش بالا پايين ميكرد ديگه چي بهتر از اين؟
چند دقيقه كه بالا پايين كردم پام درد گرفت و از رو كيرش بلند شدم و كنارش به شكم دراز كشيدم اونم يه غلت زد اومد روم و يه تف انداخت رو كيرش و يكم ماليد بعد گذاشت رو سوراخم و فشار داد رفت تو.نميدونم اين كير چي بود هرچي ميرفت تو بازم وقتي درش مياورد ميخواست دوباره جا كنه دردم ميگرفت؛از درد لبامو رو هم فشار دادم يه آخ گفتم اونم گفت:جوون چيه دردت گرفت؟گفتم:جونو مرض با اين كير گندت.زد زير خنده گفت:تو كه عاشق اين كير گنده ايي.گفتم:خفشو بابا بجاي وراجي كارتو بكن بعدشم آرومتر چرا وحشي بازي در مياري؟اصلا تقصير منه ميام پيش تو جنگلي.گفت:باشه بابا ناراحت نشو جيگر يواشتر ميكنم.معلوم بود ترس داره كه ديگه بهش ندم چون حركت كيرشو تو كونم يواشتر كرد و جوري ميكرد كه دردم نگيره.اينجوري بهتر بود درسته دردش حال ميداد و شهوت منو بيشتر ميكرد ولي بعضي وقتها قابل تحمل نبود و دلم ميخواست زودتر تموم بشه.
مرتضي كيرشو از كونم در آورد و با آب دهن سوراخمو خيس كرد و انگشتشو كرد تو كونم سوزش داشت بهش گفتم:نكن مرتضي ميسوزه اينجوري؛ همون كير گندت بهتره بكن زود باش ميخوام برم الان بچه ها بهم شك ميكنن؛خيلي وقته از كانكس اومدم بيرون يالا.گفت:باشه پويا جونم الان تمومش ميكنم.سرعت رفتو برگشتاش بيشتر شد ولي بازم آبش نيومد؛از اين پوزيشنم خسته شده بودم بهش گفتم:مرتضي حالتو عوض كن اونم كيرشو كشيد بيرون منو برگردوند به پشت و اومد بين پام و پاهاي منم انداخت رو شونش و كيرشو كرد تو كونم با دستشم كير منو گرفت تا واسم جلق بزنه.اين چيزي بود كه بهش نياز داشتم ديگه منم بايد ارضا ميشدم چندتا بالا پايين كرد تا به اوج رسيدم و ابم با فشار پاشيد رو شكمم يكمشم ريخت رو لباسم.چندباري از رو تخت بلند شدم تا كامل آبم بياد بيرون خيلي حال داد هرچي آب تو كمرم بود خالي شد بهش گفتم:مرتضي اين آبو از رو لباسم پاك كن نجس شد.مرتضي يه دستمال كاغذي از بالاي تخت برداشت و آبي كه رو لباسم ريخته بود پاك كرد و دوباره شروع كرد به تلمبه زدن؛خسته شده بودم بعد از ارضا حال نميداد بهش گفتم:مرتضي چي شد نيومد؟گفت:هول نشو الان مياد و كيرشو كشيد بيرون دوباره كرد تو كونم و اين كارو چند بار ادامه داد گفت:پويا ميخوريش يا بريزم توش؟گفتم:نه همون تو خالي كن اونم تندترش كرد و هرچي آب داشت خالي كرد تو كونم و كيرشو كشيد بيرون كنارم ولو شد.
اينقدر خسته بودم كه دلم ميخواست همونجا كنارش بخوابم ولي بايد ميرفتم تو كانكس خودمون.با دستمالي كه كنارم بود آب روي شكمو پاك كردم بعد گذاشتمش رو سوراخ كونم كه يه وقت آب مرتضي كه كمم نبود نريزه تو شلوارم.لباسامو تنم كردم و از كانكس زدم بيرون رفتم دستشويي خودمو شستم......ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️🌈
ارسالها: 204
#220
Posted: 10 Dec 2012 06:21
همه خاطرات من(قسمت دهم)
خيلي خسته بودم دوتا سكس تو يه شب همه جونمو گرفته بود دلم يه خواب طولاني ميخواست اومدم تو كانكس درو كه باز كردم ديدم علي رو تخت من خوابيده رو اون تختم كه شهريار خواب بود چهار نفر ديگه رو زمين خوابيده بودن بدجوري حالم گرفته شد اگر جاي علي يكي ديگه بود حتما از خواب بيدارش ميكردم اما حيف كه علي بود و كاريشم نميشد كرد اولش گفتم برم تو كانكس مخابرات پيش مرتضي بخوابم ولي اون جنبه نداشت تا صبح نميزاشت منم بخوابم دوباره ميومد سراغم واسه كردن من پس مجبور بودم همونجا يجوري بخوابم متكارو برداشتم و گرفتم خوابيدم رو زمين هنوز چشام سنگين نشده بود كه كيوان اومد تو و داوود كه كنار من خوابيده بود بيدار كرد واسه پست چون نفر بعد از خودش بود؛داوود به هزار زحمت بيدار شد و رفت منم ديدم جاي اون خالي شد رفتم جاش دراز كشيدم كه راحت تر بخوابم آخه من كنار در بودم و اگه اونجا ميخوابيدم تا صبح هركي ميخواست بره واسه پست دادن منو بيدار ميكرد منم خسته بودم دلم خواب ميخواست غافل از اينكه اين جابجايي واسه كيوان فكرايي داشته.
كيوان لباساشو عوض كرد اومد كنار من يعني جايي كه من قبلش خوابيده بودم دراز كشيد وضعيت طوري بود كه من بين مجید يكي ديگه از بچه هاي مهندسي و كيوان خوابيده بودم و نفر آخرم كيوان بود چند دقيقه بعد من از خستگي خوابم برد و هنوز مدتي نگذشته بود كه حس كردم يكي داره با كونم ور ميره اولش ترسيدم فكر كردم مجید زود چشمامو باز كردم ديدم نه من رو به اون خوابيدم پس اين كيوان بود كه داشت كرم ميريخت دستمو بردم پشت و دستشو از رو كونم ورداشتم و پرت كردم ولي اون شهوتي شده بود و قصد نداشت بي خيال بشه دوباره دستشو گذاشت رو كونم و شروع كرد به ور رفتن اصلا حوصله اين يكيو نداشتم حرفم نميشد زد اونجا بجز ما دو نفر 4تا ديگه بودن و كوچكترين صدا ممكن بود باعث آبروريزي بشه براي همينم دوباره دستشو از رو كونم ورداشتم انداختم اونور ولي هيچي حاليش نبود دوباره ادامه داد ديدم نميتونم جلوي كاراشو بگيرم تصميم گرفتم بزارم كارشو بكنه تا بي خيال بشه.مونده بودم چطور جرات داشت بين اونهمه آدم با من سكس كنه اين ديگه نوبرش بود.
بي اعتنا چشمامو بستم و خودمو سپردم دستش كه هركاري ميخواد بكنه.
كيوان چنگ ميزد به كونم و لپاي كونمو فشار ميداد يكم بازي كرد با كونم بعد دستشو از زير پتوي من برد بيرون اولش خيال كردم بي خيال شده ولي اشتباه ميكردم اون داشت شلوارشو در مي آورد واقعا دلو جرات داشت فكر نميكردم همچين پسري باشه و اينقدر جسور باشه خواستم برگردم شايد با اين كار منصرفش كنم كه دستشو آورد زير پتوي من و سعي كرد شلوار منو از پام در بياره دستمو گذاشتم رو دستش كه مانع بشم ولي نشد با يه حركت يه طرف شلوار منو كشيد پايين و تا اومدم بكشم بالا دستشو گذاشت لاي چاك كونم و همين كار منو تحريك كرد براي همينم از كارم منصرف شدم بااينكه دوبار سكس كرده بودم و ديگه جوني نمونده واسم ولي بازم شهوتي بودم كيوان كه ديد من كاري نميكنم بقيه شلوار منو تا زير كونم كشيد پايين و خيلي آروم اومدم زير پتوي من و كيرشو گذاشت لاي پام خيلي داغ بود بدنش معلوم بود شهوتش بالاست و به اين سادگي ها بي خيال نميشه و منم ديگه دوست داشتم ادامه بده.
ترس همه وجودمو گرفته بود همش ميگفتم الانه كه يكي از اينا بيدار بشه مارو ببينه چشمم دور ميخورد و يكي يكي اونارو چك ميكردم كه مبادا بيدار باشن بخصوص مجيد كه كنارم بود و از همه به ما نزديكتر بود.
كيوان چندبار كيرشو لاي پام آروم عقب جلو كرد تا خوب شق بشه وقتي كاملا بلند شد با آب دهن خيسش كرد و گذاشت رو سوراخ كونم و با يه فشار همه كيرش رفت تو كونم دليلشم اين بود كه تازه به مرتضي داده بودم كامل سوراخم باز بود؛كيوان با احتياط كامل عقب جلو ميكرد كيرشو تا ته ميفرستاد تو يكم مكث ميكرد دوباره ميرفت عقب يه مكث چند ثانيه ايي و دوباره تا آخر ميفرستاد تو اين اضطراب آور ترين سكس من بود هيچي از سكس نميفهميدم بدجوري دلشوره داشتم ولي لذتشم زياد بود(نميدونم شما مثل من همين حسو داريد هرچي سكس با اضطراب بيشتري باشه لذتش بيشتره)يك لحظه از شدت خوشي چشمامو بستم تا بيشتر حال كنم كيوانم با همون آرامش داشت تو كونم تلمبه ميزد و چندباري عقب و جلو كرد و بار آخر كيرشو كامل كرد تو كونم و همه آبشو ريخت تو كونم چند ثانيه نگه داشت بعد از كونم درش آورد و كشيد عقب رفت زير پتوي خودش.
حتي نا نداشتم شلوارمو بكشم بالا با هزار بدبختي كشيدمش بالا حس دستشويي رفتن نداشتم ولي بايد ميرفتم وقتي خواستم از جام بلند بشم يك آن چشمم افتاد تو چشم مجيد ديدم بيداره!!واي خداي من بي چاره شدم يعني اين از كي بيدار بوده؟متوجه سكس ما شده؟اگه فهميده باشه چي كار كنم؟و صد تا سوال ديگه كه تو همين فاصله كوتاه به ذهنم رسيد.
پاهام ميلرزيد از كانكس زدم بيرون رفتم سمت دستشويي سر درد گرفته بودم.خدا بگم چي كارت كنه كيوان ديدي بدبختم كردي.
بعد از اينكه خودمو شستم برگشتم تو كانكس و گرفتم سر جام خوابيدم يه نگاه به مجيد كردم چشماش بسته بود نميدونم خواب بود يا خودشو به خواب زده بود.
از مجيد بگم كه 2ماهي ميشد اومده بود تو موقعيت ما و شده بود سرباز مهندسي.پسري بود خوش قيافه با قدي بلند و بچه ها ميگفتن باباش خر پوله و وضع مالي خوبي دارن ولي من زياد باهاش حال نميكردم خيلي خودشو ميگرفت؛كاري بهش ميگفتي كلي غر ميزد تا انجام بده.
از خستگي نفهميدم كي خوابم برد كه با تكون هاي علي از خواب بيدار شدم.پويا پويا جان بيدار شو ساعت 7پاشو چشمامو به زور باز كردم علي بالاي سرم بود و داشت نگاهم ميكرد دوباره گفت:پويا پاشو ديگه ديره. گفتم:علي ولم كن خوابم مياد و يه غلط زدم و بهش پشت كردم دلم فقط خواب ميخواست.دوباره شونه منو تكون داد و گفت:پاشو بهت ميگم ديره اه الان حاجي مياد تو كانكس ميبينه خوابي كلي غر ميزنه پاشو ديگه.
تا اسم حاجي اومد از جام بلند شدم و نشستم ولي ناي بلند شدن نداشتم چند ثانيه كشيد تا از جام بلند بشم.علي گفت:كي خوابيدي كه اينقدر خوابت مياد؟گفتم:از لطف جنابعالي كه رو تخت من خوابيده بودي مجبور شدم رو زمين بخوابم تا نزديكاي صح بيدار بودم تازه خوابم برد.گفت:ببخشيد بخدا از خستگي نفهميدم كي خوابم برد و الا رو تخت تو نميخوابيدم شرمنده.گفتم:بي خيال اشكالي نداره ولي جون علي امشب ديگه جاي من نخوابي.گفت:باشه خوشگله هرچي شما دستور بدي و يه لب از من گرفت رفت بيرون.
اون روز همش حواسم به مجيد بود كه ببينم چه عكس العملي داره ولي رفتارش خيلي عادي بود و چيزي نشون نميداد.خيالم راحت شد پس اون متوجه سكس من با كيوان نشده.ولي خيال باطل بود.
حاجي بعد از ظهر كه ميخواست بره پست ها رو مشخص كرد و پست ساعت 12شب تا 3صبح كه برجك بالا بود افتاد به من.اين ديگه آخر بدشانسي بود كي حوصله داشت با اين خستگي بره تو اون برجك لعنتي.
بايد چند ساعتي ميخوابيدم كه حال پست دادن داشته باشم براي همين يه پتو و متكا برداشم رفتم تو دفتر خودم كنار ميز گرفتم خوابيدم و از خستگي متوجه نشدم كه 5ساعتي خوابيده بودم و ساعت شده بود 8شب با ضربه هايي كه سبزي(رسمي اون شب مهندسي)به در زد از خواب بيدار شدم و درو باز كردم.سبزي خيلي مرد خوبي بود و هميشه منو آقا پويا صدا ميكرد.گفت:اقا پويا كجايي تو پسر؟چند ساعت اينجا خوابيدي؟كلي دنبالت گشتن بچه ها؛لااقل ميگفتي اومدي اينجا خوابيدي.گفتم:شرمنده آقا سبزي اينقدر خسته بودم نفهميدم كي خوابيدم اصلا حواسم نبود به شما بگم.
گفت:اشكالي نداره پاشو بيا تو اتاق شهريار رفته شام بياره شامو بخوريم دوباره برو بخواب.گفتم:نه ديگه آقا خوابم نمياد بعدشم ساعت 12پست دارم بايد برم سر پست.
بعد از خوردن شام رفتم دفتر مهندسي؛بچه ها شامو خورده بودن و طبق معمول داشتن ورق بازي ميكردن علي تا منو ديد گفت:چه عجب آقا پويا!!پيدا شدي گم شده بودي همه دنبالت بودن.گفتم:خواب بودم.گفت:كجا؟گفتم:تو دفتر مهندسي خوابيده بودم.نشستم پيش بچه ها و بازي اونارو تماشا ميكردم مجيد نبود فكر كردم باز به يكي از بچه ها پول داده تا جاش وايسه ولي يادم افتاد آماده باشه و كسي نميتونه از موقعيت خارج بشه.رو کردم به علي گفتم:پس مجيد كجاست؟گفت:پست درب.مرتضي هم پست برجك تازه رفته قبل از تو اون بود.
ساعت نزديكاي 11بود گفتم برم يه چرخي بيرون بزنم آخه اينقدر سيگار كشيده بودن داشتم خفه ميشدم از كانكس زدم بيرون و رفتم روی تخت سنگی كه يكم دورتر از كانكس بود نشستم هوا يكم سرد بود ولي خيلي لذت بخش بود؛خيلي از هواي تو كانكس بهتر بود.چند دقيقه بعد علي اومد بيرون و منو كه ديد اومد سمتم و نشست كنار من گفت:چي شده اومدي هوا خوري؟گفتم:آره از بوي گند سيگار فرار كردم.گفت:امشب بريم تو انبار؟گفتم:بي خيال علي اصلا حسش نيست خيلي خسته هستم بعدشم پست دارم بايد برم سر پست ديشبم كه سكس داشتيم باشه واسه فردا شب.گفت:هرچي تو بگي عشق من.
تا نزديكاي ساعت 12داشتيم با علي حرف ميزديم كه نگاه به ساعتم كردم ديدم وقتش شده برم پستو از مرتضي تحويل بگيرم بلند شدم رفتم تو كانكس دمپايي رو در آوردم پوتين پوشيدم لباسامم مرتب كردم رفتم سمت بالاي موقعيت.اون بالا خيلي تاريك بود نزديك كه شدم ديدم مرتضي اومده پايين برجك و منتظر منه.رسيدم بهش و سلام كردم اونم جواب داد و اسلحه رو داد دستم گفتم بيا اينم ناموست بگيرش و زد زير خنده.گفتم:زهر مار مسخره بي مزه.داشتم ميرفتم سمت برجك كه يكي زد در كونم گفت:خوشگله امشب كه مياي پيشم؟گفتم:خفه بابا همون ديشب واسه يه ماهت بسه پررو ميشي.گفت:جان پويا بيا ديگه.گفتم:بشين تا بيام.گفت:يعني نمياي؟
گفتم:تو منو با جنده عوضي گرفتي الاغ جون؛از اين خبرا نيست هر وقت دلم بخواد ميام امشبم تا ساعت 3خودت ميدوني پست دارم بعدشم ديشب نخوابيدم خيلي خسته هستم ميخوام استراحت كنم.
چيزي نگفت و رفت.اگه ترس از اين نداشتم كه بره به ديگران بگه ديگه با اون سكس نميكردم اصلا از طرز حرف زدن و رفتارش خوشم نميومد فكر ميكرد صاحب منه.
يك ساعتي بود داشتم پست ميدادم كه ديدم صداي پا مياد چشمامو كه تيز كردم ديدم مجيد داره مياد سمت برجك!يعني چي ميخواد؟
با صداي پاي اون كه داشت از پله هاي برجك ميومد بالا ضربان قلب منم تندتر ميشد تا اينكه اومد بالاي برجك و گفت:سلام پويا.گفتم:سلام چطوري؟اينجا چي كار ميكني؟چرا نخوابيدي؟
گفت:خوابم نميومد زدم بيرون گفتم بيام يه سر به تو بزنم.
چي شد اين مهربون شد؟با يه من عسل نميشد خوردش تا ديروز حالا فاز مهربوني گرفته!!!
شروع كرديم به حرف زدن و درد ودل كردن تا اينكه بحث كشيد به دوست دختر و اينجور چيزا.منم چندتا خالي بستم و تحويلش دادم كه يهو بي مقدمه گفت:مگه همجنس بازا با دخترم سكس ميكنن؟
برق از سه فازم پريد هنگ كرده بودم.پس من اشتباه ميكردم مجيد ديشب همه چيزو فهميده بود اين ديگه آخر بدشانسي بود.حاضر بودم اون 5تا ديگه ميفهمیدن ولي اين نه.
براي اينكه كم نيارم گفتم:همجنس باز؟چي هست خوردنيه؟
گفت:نه عزيزم كردنيه؟گفتم:چه جالب.گفت:جالب ترم ميشه و دستشو گذاشت رو شونه من چند ثانيه تو چشام نگاه كرد بعد گفت:پويا بي خود حاشيه نرو من ديشب بيدار بودم و فهميدم داشتي به كيوان ميدادي.
گوشام سرخ شد نميدونستم چي بايد بهش بگم يكم سكوت كردم و بعدش گفتم:حالا كه چي؟ميخواي بري به همه بگي؟
گفت:يعني به نظرت من اينقدر لاشي هستم و نامرد؟
گفتم:نه من اين حرفو نزدم ولي يجوري گفتي آدم فكرش ميره به اين سمت كه ميخواي بري به بقيه بگي.
گفت:نه من همچين آدمي نيستم در مورد من اشتباه فكر ميكني تو هنوز منو نشناختي............ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️🌈