انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 25 از 85:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


زن


 
گی در مستی

فکر کنم اول ماجرا برگرده به خیلی وقت پیش یعنی وقتی که من کلاس سوم راهنمایی بودم. یه پسری تو کلاس ما بود به اسم علی که تازه اومده بود و چون خیلی خوشگل و سیفید میفید! بود ، همه بچه ها اذیتش میکردن ، مثلا تو کلاس پشت سرش میشستن و انگولکش میکردن یا موقع لباس عوض کردن زنگ ورزش شرتشو یه بار پایین کشیدن و ازاین جور کارها ی عقده بازی .من اون موقع ازین کارها خوشم نمیومد و تا حد امکان ازینها فاصله میگرفتم. حتی چندبار چندتا از بچه کونیهای کلاس بهم پیشنهاد دادن دادن که من رد کردم..
کلا تو مدرسه ی ما این که موقع زنگ تفریح توی کلاس باشیم مجاز نبود و برای این که کسی سر کلاسا نره برای هرکلاس یه باصطلاح نگهبان گذاشته بودن که نذاره کسی بره تو کلاس . معمولا هم این نگهبانا دوستای خودشونو تو کلاس راه میدادن و زنگ تفریح یواشکی تو کلاس میموندن.
یه روزی سر زنگ تفریح من پولمو تو کلاس جا گذاشته بودم و از ناظم اجازه گرفتم برم کیف پولمو از کلاس بردارم . وقتی وارد کلاس شدم دیدم آقا این نگهبان کلاس دستای علی رو از پشت گرفته و خمش کرده و مثلا داشت از پشت شلوار میکردش! علی بیچاره هرچی اعتراض میکرد فایده نداشت . منم که ازین صحنه ناراحت شده بودم . به یارو گفتم ولش کن بیچاره رو چیکارش داری . اونم گفت به تو چه خودتم میگیرم میکنم و ازین حرفا .گرفتم از علی جداش کردم اونم منو هل داد و خلاصه دعوا شد یه کم زدیم و بیشتر خوردیم تا ناظممون اومد و جدامون کرد و گفت سرچی دعوا میکردین؟ منم هیچی نگفتم بخاطر علی. اونم که جرئت چیزی نداشت بگه . خلاصه این ماجرا گذشت.
بعد از یه مدتی علی اتفاقی تو کلاس بغل دست من افتاد . فهمیدم بخاطر اینکه من بهش کاری ندارم و اذیتش نمیکنم از من خوشش اومده بود . ( الان که به اون موقع فکر میکنم که جو مدرسه چجوری بود هم خندم میگیره هم ناراحت میشم.) منم گفتم زیاد گی بازیا که بچه ها میکردن خوشم نمیومد ولی علی یه چیز دیگه بود. پوست روشن ونرم و موهای بوری داشت . صورتش بچگانه و معصوم بود. رنگ لبش صورتی تندی بود و خلاصه هرکی میدیدش حشری میشد. یه بار سر کلاس هنر دیدم داره طراحی میکنه با مداد . طراحیاش خوب بود و از همون موقع استعداد نقاشی داشت . (بعدشم رفت هنرستان و گرافیک خوند.) منم طراحیم خوب بود. (که البته ریاضی خوندمو رفتم معماری تهران.)بهش گفتم : چی داری میکشی ؟ گفت : دست خودمو. منم که مامانم نقاش بود و میدونستم دست یکی از سخت ترین چیزایی که بشه کشید. گفتم : چرا انقدرالکی داری خط خطی میکنی . هر خطی که میکشی باید خط قبلیتو اصلاح کنه و به طراحیت فرم واقعیتر بده نه اینکه همینطوری برا تفریح خط بکشی. خلاصه دستشو گرفتم و گفتم ببین : اینجوری … وای که چه پوستی داشت انقدر نرم بود که آدم فکر میکرد داره به کون بچه دست میکشه. یکم دستشو مالیدم رفتم بالاتر و اونم متوجه شده بود و داشت حال میکرد و اون یکی دستشو برد سمت پام…
- چیکار دارین میکنین!؟
معلممون بود که داشت به میزا سر میزد و بچه هارو چک میکرد ماهم انقدر حواسمون بهم بود که اصلا متوجه اومدنش نشده بودیم.
لابد الان فکر میکنین که میگم فردا شب بردم خونمونو کردمش و ازین حرفها ولی واقعیت اینه که راهنمایی تموم شد و اون رفت هنرستان و ما از هم جدا شدیم هرچند همیشه به فکرش بودم و تو اینترنت دنبالش میگشتم و از این و اون میپرسیدم ولی هیچ اثری ازش نبود که نبود.
تا اینکه…. سه سال پیش تابستون یعنی من وقتی تازه دیپلممو گرفته بودم و داشتم میرفتم پیش دانشگاهی دوباره دیدمش که جریانش ازین قرار بود.
تو اتاقم پشت کامپیوتر نشسته بودم و دوست دخترم که اسمش آنیتا بود رو تختم داشت با موبایلش ور میرفت . (اون اولین دوست دخترم بود که بعد یه سال و خورده ای بهم زدیم و خودش تو داستانم تا حدودی نقش داره که خواهید دید.) من توی یاهو 360 بودم(که هنوز بسته نشده بود.) داشتم یه چیزی مینوشتم که یهو دیدم این پیغام اومد که علی ن. میخواد شما جزو دوستانش بشین .منم داشتم از تعجب و شادی میمردم یه نگاهی به آنیتا انداختم و اوکیو زدم و رفتم توی صفحه ی 360 ش و دیدم خود خود علیه!نه عکسشو ننداخته بود نه اسم کاملشو گفته بود ولی از سال تولدش و محل تحصیلش فهمیدم که احتمالا همون علی خودمه. من میخواستم هرچه سریعتر ببینم چه شکلی شده . توی یاهو 360 امکان نداشت که بفهمی که طرف صحبتت آنلاینه یا نه منم یه پیغام براش گذاشتم که تو یاهو مسنجر منو اد کنه تا باهم چت کنیم . حدود یه ساعت بعد دیدم که علی منو اد کرده و خلاصه آنلاین بود و کلی با هم چت کردیم و اینجا فهمیدم هنرستان رفته و از مدرسه ی من که توی صفحه 360 م بود و اسمم ، منو شناخته و…
حدود یه ماه بعد که طی اون کلی با علی چت کرده بودم و بیشتر باهاش آشنا شدم( ولی زیاد به رابطمون و سکس و ازینجور چیزا باهم صحبت نکردیم به جز اینکه بهش گفتم من دوست دختر دارم و بیشتر راجع به دخترا باهم حرف زدیم و فهمیدم که اون تا حالا با هیچکسی سکس نداشته و باصطلاح ویرجینه )، اون گفت که میخواد منو ببینه . منم از خدا خواسته قبول کردم وشب جمعه توچال(بام تهران) باهاش قرار گذاشتم که قدم بزنیم. اونشب خیلی هیجانزده بودم و آنیتا هم خونه ما طبق معمول تلپ بود داشتم میرفنم ازش خدافظی کردم و گفتم دارم میرم یکی از دوستای قدیدمو ببینم که البته دروغم نگفتم! ولی اینم نگفتم که این دوست ما کونیه برا خودش و احتمالا دارم میرم مخشو بزنم. اونم زیاد گیر نداد و گفت باشه من منتظرتم بیای عزیزم و چشمکی زد که یعنی بیای منو بکنی ! خلاصه با ماشین رفتم دم توچال منتظر علی موندم.(البته اون موقع هنوز چند ماه مونده بود که گواهینامه بگیرم ولی با اجازه بابام میتونستم مسافتای کوتاهو تو شهر با ماشین برم.) آقا ده دقیقه گذشت خبری ازش نشد. بیست دقیه …. نیم ساعت … هر چی زنگ میزدم موبایلم آنتن نمیداد. سه ربع…. کم کم داشت اعصابم خورد میشد و نگران میشدم که یهو موبایلم زنگ زد از جا پریدم و جواب دادم . خودش بود گفت:هومن کجایی من نمیبینمت . منم بهش گفتم کجامو مشخصات ماشینو بهش دادم. پنج دقیقه بعد…
این صحنه ها رو تو فیلما دیدین که مثلا یه دختر خیلی خوشگل میاد و تصویر اسلو موشن میشه و موزیک پخش میشه ؟ وقتی علیو دیدم دقیقا همونجوری شد! میخوای باور کن میخوای نکن . قیافش نسبت به 3 سال پیش تغییر کرده بود. و البته هزار بار خوشگل تر شده بود. یادمه هنوز ریش در نیاورده بود و صورتش صاف صاف بود.همه ی اجزای صورتش مثل هنرپیشه ها خوش فرم بود و به هم میومد. لباش کلفت بود و مثل اونموقع رنگ صورتی تندی داشت یه تی شرت ساده ی خاکستری پوشیده بود و شلوار جین نچندان تنگ پوشیده بود. چشمای آبی رنگش هنوزم معصوم و بچگانه بود و برق میزد . قیافش یه حالت ترسیده توش بود و به نظر من این قیافشو خواستنی تر میکرد. من همینجور دهنم باز مونده بود و نمیتونستم تکون بخورم نسبت به هیچ پسر که هیچی به هیچ دختر هم همچین حسی نداشتم . حتی آنیتا (که البنه خیلی دوسش داشتم.)اون هنوز منو ندیده بود و داشت دستشو میبرد توی جیبش تا گوشیشو برداره که من به خودم اومدم و پیاده شدم و بهش اشاره کردم اونم منو دید و حالت ترسیده از صورتش رفت و جاشو خوشحالی گرفت که نه تنها از جذابیتش کم نشد بلکه بیشتر هم شد. اومد و سوار شد . هم دیگه رو بغل کردیمو روبوسی من با اینکه جنبم زیاده ولی کیرم شق شد! به خودم گفتم من نمیتونم بودن در کنارشو تحمل کنم چون همیشه از شدت حشریت نعشه ام. تقریبا هم راست میگفتم . ولی با این تفاوت که نمیتونستم عدم حضورمو در کنارش تحمل کنم ، چون اون برای من مث مواد مخدر بود ، بهش معتاد شده بودم .
خلاصه بهش گفتم:” چرا سوار شدی مگه قرار نبود بریم پیاده روی”(درحالی که نمیدونم چرا خودمم سوار شده بودم.) … اونم خندید و گفت : “راست میگی ، ولی من تا خود اینجا انقدر پیاده روی کردم که برای هفت پشتم بسه! ” بلافاصله به خودم گفتم وای من چقدر احمق بودم که بدون اجازه ی بابام ماشینو ور نداشتم برم دنبالش . ولی زیاد نمیشد منو سرزنش کرد بخاطر اینکه تا اون موقع از نزدیک ندیده بودمش. خلاصه با کمی خجالت گفتم : ا… باشه میخوای کجا بریم. گفت: فرقی نمیکنه فقط یه جای آروم بریم که ترجیحا چیزی هم برای خوردن پیدا بشه چون من خیلی گرسنمه . میخواستم بگم کیر من برای خوردن همیشه حاضره . ولی خب معلومه که نگفتم . نمیخواستم رابطمون به این زودی به گا بره! خلاصه خطر سرزنش شدن از طرف پدر مادرو به جون خریدم و بردمش اون یکی بام تهران که من همیشه آنیتا رو میبردم و با ماشین میرن. قبلشم از رستوران یه چیزی براش گرفتم . برای خودم نگرفتم چون گرسنم نبود. احساسای دیگه انقدر به من فشار اورده بودن که دیگه جایی برای گرسنگی باقی نذاشته بودن.
توی راه از هر دری باهم حرف زدیم . فهمیدم که یه کمی خجالتیه و دوستای زیادی تو مدرسه نداره . فهمیدم مامان باباش طلاق گرفتن و این خجالتی ترش کرده بود. فهمیدم که هنوز خیلی نقاشی کردنو دوست داره. از من پرسید که هنوز نقاشی میکنم یا نه منم گفتم نه زیاد … بیشتر باید درس بخونم . اونم باحالت شوخی گفت : چه قد خری! تو که نقاشیت از من بهتر بود… یادت نیست سر زنگ نقاشی بهم کمک میکردی ؟ من که ازاینکه علی به اونموقع اشاره کرد جا خوردم . گفتم : آره یادمه … علی یکم از لحنم تعجب کرد . و دیگه موضوعو ادامه نداد . یادمه از کتابایی که خونده بودیم با هم حرف زدیم از ادگار آلن پو و صادق هدایت تا هری پاتر و دارن شان که هنوزم کتاباشو میخونم. بهش گفتم که دیگه زیاد وقت نیست کتاب بخونم چون باید عین خر درس میخوندیم و دوره ی پیش دانشگاهی و این حرفها بود. اون بازم تعجب کرد و گفت دیگه نه نقاشی میکنی نه کتاب میخونی…. گفتم آخه باید درس بخونم یه دانشگاه خوب قبول شم و بعدا وقت هست و ازین چرت و پرتا ولی اون حرفمو قبول نکرد . من با اینکه حرف خودمو قبول داشتم ولی تو دلم تحسینش میکردم که دنبال کاری رفته که دوست داره و انقدر به کار خودش ایمان داره . درواقع اینو میخوام بگم که لحظه به لحظه بیشتر از شخصیتش و اخلاقیاتش خوشم میومد . چون اون برای من تجسم انجام دادن چیزایی بود که من هیچوقت جرئت نداشتم.
بالاخره رسیدیم بام تهران منم رو به منظره ی قشنگ تهران پارک کردم دورو ورمون تقریبا کسی نبود چندتا ماشین بودن که توشون دختر پسرای عاشق پیشه داشتن با هم ور میرفتن و کس میگفتن.
یادمه از ضبط ماشین داشت یکی از گنوسین های اریک ساتی پخش میشد . که یک قطعه پیانوی خیلی آروم هستش و اگه نشنیدین باید بگم یکی خفن ترین موسیقی های رمانتیکیه که میشه گوش داد.(این آهنگ هنوزم برام خطره انگیزه و گهگاهی گوش میدم.) خلاصه فضا خیلی رمانتیک شده بود.
اون داشت حرف میزد و من گوش میدادم که یهو وسط حرفش پریدم. یادته کلاس نقاشی رو نه؟ اون گفت:” معلومه مثل اینکه خودم بهت گفتما ؟” گفتم:” نه اون موقعی که تو داشتی دست خودتو میکشیدی.” … خندیدم ….” درواقع سعی میکردی دست خودتو بکشی و من کمکت میکردم؟ یادت هست؟” دستشو گرفتم ویواش تکون دادم : “اینطوری.” اون دستشو عقب کشید و چند دقیقه ی طولانی نگام کرد… مطلقا هیچی نمیگفت. منم ناراحتیمو از اینکه اون دستشو کشیده بود با نگاه کردن به چشماش فراموش کردم. چند دقیقه دیگه گذشت … من هنوزم مثل اسکلا چیزی نمیگفتم . که علی گفت: هومن… من … بعد یهو در کمال ناباوری من زد زیر خنده … بعد یهو پقی بغضش ترکید و سرشو تکیه داد به صندلی. دراین لحظه ی حساس یهو گوشیم زنگ زد! من میخواستم بر ندارم و قطعش کنم که علی با لحن بغض آلودی گفت : نه هومن برش دار. مامانم بود میخواست ببینه کجام و چرا انقدر دیر کردم منم گلومو صاف کردم گفتم : بام تهران ( که البته دروغم نگفتم ولی مامانم نمیدونست که من اون یکی بام تهرانم که از خونمون دورتره.) و یکی دو ساعت دیگه میرسم و بدون خدافظی قطع کردم. گفتم چی شد چرا گریه میکنی ؟ خیلی معذب بودم این صحنه ها رو فقط تو فیلما دیده بودم و از نزدیک خیلی فرق میکرد.نزدیک یه ربع ساکت بودیم. من نمیدونستم چی بگم. موسیقی عوض شده بود و داشت سیستم آف داون پخش میشد که با توجه به شرایط خیلی اعصاب خوردکن بود. من ضبطو خاموش کردم.

بعد علی شروع کرد به حرف زدن : هومن نمیدونی چقدر منتظرت بودم… لحن صداش هنوز بغض آلود بود و من رو واقعا تحریک میکرد! به خودم گفتم اصلا رفتاری هم در این پسر هست که مرا تحریک نکند یا نه؟ خودشم بعدا تعجب میکرد که چرا وقتی از دستم عصبانی میشه من خیلی آرام و خونسردم و حتی گاهی خنده ام میگیره.
از طرفی عادت نداشتم یه پسر این چیزا رو بهم بگه و برام یه جوری غریب بود. حالا هرچقدر هم خوشگل میخواد باشه. خلاصه حدود یه ساعت باهام حرف زد و درد دل کرد این رو فهمیدم که تو هنرستان خیلی اذیتش میکردن و همیشه تو اون اوضاع یاد من بوده و میگفته کاش من پیشش بودم و مثل قدیما نجاتش میدادم! بخاطر محیطی که اون سه سال تحملش کرده بود و بچه های لش اونجا من براش تبدیل به یه قهرمان شده بودم ، که اصلا و ابدا لیاقتشو نداشتم . من از خودمم بزور مواظبت میکردم ! اصلا آدم دعوا و بزن بهادری نبودم … ولی اینارو بهش نگفتم … خب درواقع چیزی بهش نگفتم بعد ازینکه حرفاش تموم شد میخواستم بگم بگو اون کسایی که اذیتش کردن کی بودن تا من برم دهنشونو سرویس کنم “… فکر میکردم اونم همین انتظارو از من داره . ولی فقط من و من کردم که دوباره موبایلم زنگ زد . آنیتا بود . شاکی از دست من که کجایی منم اصلا حوصلشو نداشتم با لحن سردی گفتم من دیر میام اگه میخواد میتونه بره . اونم ناراحت شد و گوشی و گذاشت. ولی من زیاد توجهی نکردم . حواسم به علی بود و اینکه چی باید بگم. ولی تا گوشیو گذاشتم علی با لحن محکمتری گفت : مرسی هومن خیلی خوش گذشت . این جمله ی بی ربطش با توجه به اینکه چند لحظه پیش داشت های های گریه میکرد به نظرم خنده دار اومد و زدم زیر خنده . خنده ی من به اونم سرایت کرد و در میون خنده هاش می گفت نه جدی گفتم…. یه دل سیر خندیدمیم . سرمونو به پشتی صندلی تکیه دادیم . که این دفعه اون دست منو گرفت و منم اونقدر اخمق نبودم که دستمو بکشم.
خلاصه سرتونو درد نیارم اینجوری شد من برخلاف انتظار و به شکلی عجیب عاشق یه پسر دیگه شده بودم. چند دفعه دعوتش کردم خونمون و بعضی وقتا در حضور آنیتا . بعد از یه مدتی حدس میزنم اونم یه بوهایی از رابطه ی ما دو تا برده بود (که خیلی داغ بود و حسابی به هم نزدیک شده بودیم و حتی چند بار برام ساک زده بود و من نهایت سعیم رو کرده بودم که نپرم روش و ترتیبشو مث یه سگ ندم که علتشو حالا بهتون میگم . )ولی به روی خودش نیورده بود.
2:شب اول
حالا میرسیم به بخشی که شماها خیلی دوست دارین یعنی تشریح سکس من با اون … که هنوز وقتی فکرشو میکنم کیرم از شدت سیخ شدگی از بالای شلوارم میزنه بیرون.
گفتم جلوی خودمو گرفتم که با علی سکس نداشته باشم و حتما براتون سواله که چرا؟ خب… من چند دفعه با آنیتا سکس داشتم و با اینکه خیلی خبره نبودم ولی یه چیزایی از سکس و این حرفا حالیم بود سکسایی که با آنیتا داشتم همه از کون بودن چون ایشون رو بکارتش خیلش تعصب داشت و منم زیاد اصرار نکردم. هرچند به نظرم احمقانه بود. میدونستم سکس از کون میتونه خیلی حالگیری باشه . بی تعارف بگم مقعد طرف کاملا باید تمیز باشه تا کیر آدم به گه آلوده نشه و چند دفعه ی اول که جفتمون (من و آنیتا ) ناشی بودیم این اتفاق که ته ته حالگیری برام رخ داد و کلی تو اینترنت گشتم تا یه راه حلی پیدا کنم که ظاهرا کسی این به ذهنش نرسیده بود!!! خلاصه بعد از کمی تجربه فهمیدم هم برای شستشو هم برای روان شدن مسیر میشه از دوراه استفاده کرد .(میتونین به خاطرتون بسپرین شاید به کار آمد!) یکی وکیوم که یه دستگاهی که معده ی طرفو با یه پمپ کاملا خالی میکنه که اون موقع خجالت میکشیدم برم از دارو خونه بپرسم :” آقا شما مکنده ی گه دارین ؟ آخه میدونین، من میخوام یکیو از کون بکنم! ” پس بیخیالش شدم . راه دوم ساده تره : باید به طرف بگین که یک لیوان روغن زیتون بخوره و یکی دوساعتی در دستشویی تشریف داشته باشن و شستشو بدن بعد بیان و کونشونو هوا کنن! انیتا یه چیز باحالم کشف کرده بود که ممای نیوآ رو به عنوان کیر مصنوعی استقاده میکرد.
خب بالاخره میرسیم به قسمت اصلی داستان : من میخواستم که اولین سکس من با علی کاملا عالی و بی نقص باشه . برای همین چند دفعه ایم که موقعیت جور شد و خونه چند دفعه ای برای چند ساعت خالی شد با وجود اصرار علی من فقط میزاشتم برام ساک بزنه . که خود داستان اولین ساکشم داستانیه برا خودش ! میبینین که من چقدر در زمینه ی نوشتن اسهال دارم.بنا براین میگذریم و ترجیح میدم اولین باری که علیو از کون کردم تشریح کنم. بالاخره یه موقعیت استثنائی جور شد : مادرم برای یه هفته میرفت کویت و اونجا نمایشگاه داشت و خواهرمم باهاش میرفت(آها من نگفته بودم یه خواهر دارم که از من 3 سال بزرگتره و اسمش هاله است.) بابامم که یه 3 هفته ای برای کار رفته بود دبی و من حداقل تا یه هفته تو خونه تنها بودم.شب قبلش به علی زنگ زده بودم و جریان خونه خالی رو بهش گفته بودم و همینطور اینکه یه لیوان روغن زیتون بخوره و بره دستشویی. (دلیلشو بهش نگفتم!) از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم. تقریبا بلافاصاله بعد از اینکه مامانم پاشو از خونه گذاشت بیرون و راهی فرودگاه شد من گوشیو برداشتم و به علی زنگ زدم که بیاد که یه کار خیلی مهمی باهاش دارم. و تختمو اتاقمو مرتب کردم و یه پشه بند توی تراسمون نصب کردم. وسط نصب پشه بند بودم که مامانم یهو از در وارد شد ! وقتی منو دید تعجب کرد چون تی شرت نپوشیده بودم و توحیاط مشغول نصب کردن پشه بند بودم. منم اومدم داخل و گفتم چی شد برگشتی ؟ یهو ترسیدم نکنه سفرش کنسل شده باشه . گفت : کیف پاسپورتمو جا گذاشتم . من نفس راحتی کشیدم و ناخودآگاه لبخند زدم . مامانم گفت چیه خوشحالی؟ بیشتر مشکوک شده بود . ولی دیرش شده بود و کار بیشتری ازین نمیتونست بکنه که بگه مواظب خودم باشم ، کار بدی نکنم و به هیج وجه من الوجوه سوار ماشین نشم . که البته چندین بار یادآوری کرده بود و چون کلا خانواده ی ما خیلی به هم اعتماد دارند سوئیچ ماشین را هم با خودش می برد. و خیالش از بابت سوئیچ یدکی هم راحت بود چون بابم گمش کرده بود.
خلاصه مامانم رفت و من دوباره مشغول ردیف کردن کارا شدم . ما تو خونه زیاد مشروب نداشتیم و فقط یه بطر عرق کشمش بود که دوستمون بهمون هدیه داده بود . که چندهفته بود دست نخورده مانده بود و البته قصد نداشتم زیاد ازش بخورم که والدین متوجه بشن. یکم تو پارچ ریختم و با شربت و میوه یه چیز من درآووردی درست کردم و با یه کم مزه گذاشتم رو میز. یه فیلم سوپر گی که تازه دانلود کرده بودم از کامپیوتر ریختم تو دی وی دی و گذاشتم تو دستگاه . بعد رفتم حموم و یک عدد شورت و شلوار سه ربع پوشیدم و دیگر هیچ. یک پیک روغن زیتون هم محظ احتیاط گذاشتم روی میز اتاقم همراه با یک عدد مام نیوآ برای کون اون و یک عدد اسپری برای کیر خودم.حالا همه چی آماده بود و منتظر موندم تا بیاد.
یه جایی جدیدا تو یه کتابی یه جمله ای خوندم “هیچوقت از زیبایی او مصونیت پیدا نکردم.” این دقیقا در مورد من وقتی علی رو میدیدم صدق میکنه . یکهو علی از در جلو خونمون وارد شد من نشسته بودم رو مبل جلوی در و مثل همیشه از دیدنش غافلگیر شدم. بعد از چند لحظه ای که هاج و واج مونده بودم . یه لباس سفید ، نازک و نخی پوشیده بود که یه حالت یقه هفت داشت و سینه ی سفیدش از زیرش معلوم بود. گفتم چی شد زنگ پائینو نزدی؟ که احتمالا احمقانه ترین حرفی بود که میتونستم بزنم. گفت : در پائینو یکی باز گذاشته بود. ناراحتی برم اول زنگ بزنم! و به شوخی به سمت در رفت . وقتی پشتش به من شد کونشو میدیدم که توی شلوار جین تنگش بالا و پایین میرفت و حسابی حشرم زده بود بالا . من دویدمو و با کمی خشونت دستشو کشیدم و صورتشو با اون یکی دستم گرفتم. گفتم کجا کجا جنده خانوم! حالا دیگه اومدی تو لونه ی شیر! که میخواد پارت کنه . (بعد از یکم تجربه با علی فهمیده بودم خشونت رو دوست داره و حشریش میکنه.) ولی علی باز یه کم از لحنم تعجب کرده بود و کمی هم ترسیده بود . ولی من با اطمینان ، محکم کشیدمش طرف خودم و چنان صورتمو به صورتش کوبوندم که از شما چه پنهان دماغم داشت له میشد. چنان وحشیانه ازش لب میگرفتم که خودم هم تعجب کردم.با یه دستم سرشو از پشت گرفته بودم و دست دیگم توی شرتش بود و داشتم کونشو میمالوند . اونم دیگه حشری شده بود عین بختک بهم چسبیده بود و انگار میخواست همینجا وسط هال بهم حال بده! منم بدم نمیومد ولی جلوی خودمو گرفتمو از خودم جداش کردم. ناراحت گفت :ااااا …. پس چی شد ؟ چرا هر دفعه هینطوری میکنی؟
حالت عصبانی و ناراحتش منو به خنده می انداخت . او از من حرصش گرفته بود و نیشگونم گرفت: نخند.چرا میخندی؟ گفتم یواش یواش گاماس گاماس . عجله کار شیطونه! گفت امشب من خود شیطونم اشکال نداره…
نمیدونم با خودش چیکار کرده بود که انقدر حشری بود . خلاصه نمیدونین با چه بدبختی آرومش کردم و نشوندمش روی مبل و به پارچ مشروب اشاره کردم و گفتم بخور شروع کردیم حرف زدن و یه دوسه ساعتی گذشت و اون حسابی خورده بود و قرمز شده بود . دستمو گذاشتم رو صورتش داغ داغ بود و صورتش مث گلی که روش شبنم نشته باشه خیس بود. با دست زدن به صورتش خیلی حشری شدم و اونم دستشو گذاشت روی صورتم و روی تنم که برهنه بود کشید. بعد کم کم رفت سراغ کیرم کمی از پشت شلوار مالشش داد . من فوری پشت زانو و کمرشو گرفتمو بغلش کردم بردمش تو حموم . گفتم لخت شه اونم بیچون و چرا اطاعت کرد. یکم از فرط مستی شنگول بود و حین دراوردن لباساش قر میداد و عین پورن استارا عشوه میومد که منو خیلی حشری میکرد . بعد ازینکه همه ی لباساشو جز شرتش دراورد . تلو تلو خوران اومد سمت من شلوارمو کشید پایین . کیرم داشت شرتمو پاره می کرد می خواست از قفسش بره بیرون. تا علی شرتمو در اورد کیرم افتاد بیرون و خورد به دماغش . خندید. دیگه به اوج حشریت رسیده بود . کیرمو با شدت کرد تو دهنش طوری که از ته حلقش صدایی درومد. اورد بیرون و دوباره تا ته کرد تو دهنش وقتی کیرم تو دهنش بود ناله میکرد و وقتی نبود حرفهای حشری کننده میزد. همزمان با دستش تخمامو مالش میداد . حتی آنیتا به این خوبی برای من ساک نمیزد . گفتم بچه کونی اینجور خوردنو از کجا یاد گرفتی پدرسگ ؟ ولی انگار صدای منو نمیشنید دیگه داشت تند تند ساک میزد و منم خیلی حشری شده بودم آه و ناله ام درومده بود. بزور کیرمو از دهنش دراوردم و بهش اشاره کردم بشینه پایین کاسه توالت و سرشو یذا

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
ادامه
بهش اشاره کردم بشینه پایین کاسه توالت و سرشو یذاره رو درپوش که من کیرمو بزارم دهنش . توی این فرآیند همش بهش بدوبیراه میگفتم و محکم میزدم در کونش و پستوناشو میگرفتم اونم جیغش در میومد و همزمان میخندید. کاری که بهش گفته بودم انجام داد من رفتم وایسادم بالای کاسه توالت و کیرمو گذاشتم دهنش. و هی بالا پایین میرفتم . دندوناش یه کمی میکشید به کیرم که البته علی کارشو خوب بلد بود و بعد از یه مدتی حواشو جمع کرد.
یعد از حدود 3 دقیقه احساس آبم داره میاد و کیرمو از دهنش دراوردم شروع کردم به جلق زدن . اونم پاشد و جلوی پام زانو زد و گفت بریز رو صورتم …توروخدا …هیچوقت انقدر حشری ندیده بودمش . (شاید به حاطر الکل بود.)
کلا تو طول سکس زیاد حرف نمیزد اما اون دفعه استثتا بود. منم چندبار کیرمو کوبوندم تو لبش و صورتش اونم شرتشو دراورده بود و داشت جلق میزد. بعضی وقتاهم کلاهک کیرمو لیس میزد کلا انقدر حشری بود که نمیدونست چیکار کنه . بالاخره ارضا شدم و تمام آب کیرمو ریختم رو سینه هاش و صورتش. اونم یکم بعد من ارضا شد و رفت زیر دوش منم سریع کیرمو شستم و شلوارمو پام کردمو از دستشویی زدم بیرون علی گفت : کجا میری بیا زیر دوش … بعدبا لحن شیطنت آمیزی گفت :آخه نمیدونم شامپو بدنتون کدومه! .من گفتم یه دقه وایسا کار دارم سریع رفتم از اتاقم یه پیک روغن زیتون و مام نیوآ رو دادم دستش گفتم خودتو آماده کن . من تا 5 دقه دیگه میام . اون گفت : حالا کجا میری دیگه ؟ گفتم دندون رو کونت بزار پنج دیقه دیگه میام . یه وشکون محکم از کونش گرفتم و از دستشویی رفتم بیرون و لباس پوشیدم و رفتم بقالی سر کوچه مون دوتا یخمک و بستنی گرفتم اوردم. وقتی رسیدم ساعت نه بود و مستقیم رفتم تو آشپزخونه و علیو ندیدم که بیاد به استقبالم . گفتم لابد هنوز حمومه . بستنیا رو گذاشتم تو یخچال دو تا یخمکا برداشتم رفتم به سمت حموم ، گفتم کوشی؟ برات یه چیزی اوردم. گفت : من اینجام دیدم صداش از اتاق میاد رفتم تو اتاق . دیدم رو تختم دراز کشیده و داره با مامی که بهش داده بودم بعنوان مصنوعی استفاده کنه بازی میکنه و دستشو روش بالا و پایین می بره . یخمکو نشونش دادم گفتمک” ببین برات چی اوردم”و . به مام اشاره کرد و گفت : ازین استفاده نکردم. صداش می لرزید لحنش هنوز حشری بود . گفتم چرا ؟ ناراحت بود ؟ گفت نه! میخواستم کیرت اولین چیزی باشه که کونمو پاره میکنه . شاید باورتون نشه ولی این اولین دفعه ای بود که اون با این لحن حرف میزد . کلا خیلی مودب و خجالتی بود. گفتم : امشب خیلی شیطون شدیا . بیا بریم یه فیلم گذاشتم بریم ببینیم . رفتیم و یخمکارو با اسپری رو با خودم اوردم به هال. نشستم رو مبل و اونم نشست کنارم و فیلمی که آماده کرده بودمو گذاشتم . کم کم که فیلم جلو میرفت علی با کیر و خایه های من بیشتر ور میرفت دستشو یرده بود توی شورتمو میمالید . ده دقیقه ای از فیلم گذشته بود. که دیدم توجه علی به یکی از اتاقا جلب شده . “اونجا اتاق هاله ست؟ ” جواب دادم که آره . سریع دستشو از شرتم بیرون کشید و رفت تو اتاق و داد زد : “الان میام.” چند دقیقه ای اونتو بود و من نمیدونستم چیکار میکنه. منم دستبکار شدم و لباسامو سریع دروردم. بعد از پنج دقه اومد: رفته بود یکی از شرتای هاله رو برداشته بود پوشیده بود برنگ قرمز و با دوخت توری . خودشو یکم آرایش کرده و ماتیک با رنگ قرمز تندی زده بود . من هیچی نگفتم و هاج و واج نگاش کردم. گفت :”چیه ، خوشت نیومد؟ ” من هنوز تو کف بودم : “چرا …. خیلی …” ازینکه میدیدم خودشو تا این حد در اختیارم گذاشته هم خوشحال شدم هم کمی ترسیدم. دیگه لحظه ی موعود فرا رسیده بود. هیچ چیو جز علی نمیدیدم. اشاره کردم همونجایی که وایساده وسط هال چار دست و پا زانو بزنه . منم اسپریو برداشتم و زدم به کیرم . کیرم بلافاصله شق کرد و به بزرگترین اندازه ی خودش رسید .دست میزدم بهش دستم سر میشد . میدونستم چون علی انقدر دیوونه ست که خودشو کامل آماده نکرده خیلی درد میکشه . بنابراین اول یخمکارو با خودم برداشتم و رفتم سراغش تا به حساب کون قشنگ و سفید و خوش فرمش برسم. یکی از یخمکارو دادم دستش که لیس بزنه اون یکی رو میکشیدم لای پاش و میزدم به لمبراش تا حسابی حشری بشه . بعد شرتشو کشیدم پایین و کونش زد بیرون . وااااای . موهای اندکشو همین الان تو حموم زده بود. تا پایین رونش یه دونه مو هم پیدا نمیشد نور چراغ به پوست کونش برخورد میکرد و باعث میشد که کونش مثل الماس بدرخشه. یکم لای کونشو باز کردمو یخمکو گذاشتم لاش. بعد شرتشو تا ته دروردمو یخمکو برداشتم. حالا سوراخ کونشو میتونستم ببینم یک نفطه ی صورتی و نروتمیز که آماده بود کیر من توش فرو بره.اما نه… هنوز زود بود… یخمکو برداشتم و یکم فرو کردم تو کونش. یه آخ کوچولو گفت من بیرون کشیدم و دوباره کردم تو. بعد از چند دقیقه تا نصف یخمک رفته بود تو کونش . گفت : ای ی ی ی سردم شد نمیخوای گرمم کنی ؟ گفتم : ترجیح میدی یواش یواش کارمو انجام بدم … بعد پوزخند زدم … یا عین سگ جرت بدم… فکر کنم نیازی نباشه بگم کدومو انتخاب کرد. گفتم باشه خودت خواستی . بعد یکم دیگه اسپری به کیرم زدم و جلوی رونشو با دستام گرفتم. سرکیرمو گذاشتم در کونش و گفتم آماده ای ؟ سرشو تکون داد. منم یهو با شدت تمام کیرمو تا دسته کردم تو کونش. برای اون که اولین بار بود میداد خیلی درد داشت . چنان جیغی زد که گفتم الان همسایه میریزن تو خونه. آه و ناله میکرد و به غلط کردن افتاده بود : یواشتر تورو خدا. گفتم شرمنده خودت خواستی . اوردم بیرون دوباره تا ته کردم تو .کونش تا نیمه های مسیر به خاطر سرمای یخمک سرد بود و یعدش داغ داغ میشد. خدارو شکر کونش خیلی رون و خوب ولی تنگ بود و ازین لحاظ مشکلی نداشتم. دوباره جیغ زد ولی با شدت کمتر . معلوم بود هنوز درد میکشه . وقتی دید من کوتاه نمیام دستاشو از جلو اورد که نذاره من کارمو انجام بدم. منم دستاشو گرفتمو یکم پیچوندم و نگهشون داشتم تا دیگه نتونه مقاوت کنه. بعد شروع کردم ترتیبشو دادن کیرم دیگه راحت و روون جلو عقب میرفت و درد علی کمتر شده بود ولی هنوز لذت تمامو نمیبرد . بعد از چندفعه جلو عقب کردن. کیرمو دروردم. به حال خودش رهاش کردم. اون تا ولش کردم روی زمین ولو شد و کون خودشو با دستش گرفت و بخودش میپیچید . منم بی توجه رفتم یخمکو برداشتم . بهش گفتم دوباره پاشه چهار دست و پا زانو بزنه . گفت هومن توروخدا چند دیقه وایسا.منم حسابی جوگیر بودم. داد زدم: میشینی یا مجبورت کنم کونی ! دیگه بیخیال لطافت واینجور حرفا شده بودم. اونم که واقعا یکم ترسیده بود لرزان و به زور رو زانوهاش خم شد. من دوباره یخمکو کردم تو کونش این دفعه بدون ملایمت و تا نصفه کردم تا کونش. این باعث شد دردش یکم آروم شه و لذت ببره تنش یکم شل و ول تر شد. حالا دوباره موقعش بود. به کونش حمله ور شدم و شروع کردم به گاییدن. از اولش تند و سریع و بدون وقفه دیگه علی هیچ دردی احساس نمیکرد یکپارچه لذت شده بود و ناله های کوتاهی میکشید. دستشو برد سمت کیرش تا جلق بزنه تا کارشو شروع کرد سوارخ کونش شروع کرد به سفت شدن. منم بیتوجه به کارم ادامه میداد سینمو چسبوندم به کمرش و انگشت وسطمو دادم نوش جان کنه اونم که تمام هیکل من و خودش فقط رو یه دستش بند بود بعد پنج دقیقه خسته شد. کیرمو از کونش کشیدم بیرونو دستشو گرفتم کشوندمش سمت مبل. به بغل خوابوندمش . کیرمو تنظیم کردم با سوراخ کونش و دوباره شروکردم به گاییدنش . سینه هاشو محکم گرفته بودمو فشار میدادم. اون تنها چیزی که میگفت این بود : محکم تر… محکم تررر…
بعد استیلمونو عوض کردیم . من نشتم روی مبل و تکیه دادم . اون پاهاشو بازکرد و روبه من نشست روی کیرم.تا ته که رفت همونجوری موند و چند دقیقه از هم لب میگرفتیمو من سینه هاشو میخوردم. بعد احساس کردم کیرم داره تو کونش شل میشه بهش اشاره کردم که پاشه. به زور اسپریو برداشتم و کمی به کیرم زدم . سریع دوباره شق شد. علی روش نشست و کلی سواری گرفت از کیرم. بالا و پایین میرفت و آه و ناله میکرد هم زمان جلق میزد. من دیگه داشت آبم میومد. گفتم همرو بریزم تو کونش. بهش گفتم که ثابت پشت به من بشینه رو کیرم . اونم چرخید و دستاشو گذاشت رو مبل و منتظر موند . منم چند بار در حالتی که اون ثابت بود بالا و پایین رفتم،در حالی که روی مبل نشته بودم و پشت علی بهم بود وجلق میزد . دیگه احساس کردم الانه که آب فوران کنه و به بیرون بپاشه. که خیلی سریع علی رو در حالت فرقونی قرار دادم تا دسته کردم توش و احساس کردم آبم با شدت پاشید داخل کونش.بعد کیرمو بیرون کشیدم و بی حال و بیرمق ولو شدم. علیم چند ثانیه بعد آبش اومد . ریخت تو دستمالو اومد بهم تکیه داد . درحالی که عرق کرده بود و جفتمان لخت مادر زاد بودیم. به زور پاشدمو لباسامو پوشیدم. ساعت تقریبا 11:30 شب بود و شب تازه برا ما شروع شده بود… اون شب بهترین شب زندگی من شد. 3 دور دیگه ارضا شدم و آخرین باری که گاییدمش دیگه سپیده زده بود . تا بالاخره . خوابیدیم و من ساعت چهار بعد از ظهر بیدار شدم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
خاطرات یک کونی بی غیرت

من سعید هستم 20 ساله از تهران..
من از 18 سالگی کون میدادم
این اواخر دو نفر بودن که بهشون کون میدادم ولی هیچ کدوم بکن های خوبی نبودن. زود آبشون میومد کیراشونم معمولی بود. ولی با این وجود هفته ای سه چهار بار باید کون میدادم وگرنه روزم شب نمیشد.. خیلی حشر کیر داشتم هرچی کون میدادم سیر نمیشدم.
رفتم سراغ چت تو روم های همجنسبازها
پسرایی که وب کیر میدادن و از کیرشون خوشم میومد و تهران بودن رو اَد میکردم و شبها بهشون وب کون میدادم و آبشون رو پشت وب میوردم. وقتی مطمئن میشدم مامان و بابا خوابیدن در اتاق رو قفل میکردم و لخت میشدم و سکس چت میکردم. یه هدست بیسیم هم خریده بودم که وُیس چت کنم. البته معمولا فقط طرف مقابل حرف میزد آخه میترسیدم صدام بره بیرون..
معمولا شبها حدود ساعت 1 دیگه آن میشدم و ده پونزده نفر آماده بودن که کونمو براشون تکون بدم و آبشونو بیارم. تو یکی از روم ها یه نفر هی تو روم مینوشت: "کیر کلفت دارم بی غیرت میخوام"
درخواست وب دادم رد کرد من وب کون بهش دادم خوشش اومد و وبشو روشن کرد. کیرش واقعا کلفت بود. بدن سفید و بی مویی داشت و کیرش دهنمو آب انداخت.. از اون کیرا بود که میتونست کونمو جر بده.
من: سعید 20
اون: شهاب 27
من: کجایی:
اون: تهران پاسداران. تو؟
من: اکباتان
گفتم وُیس داری گفت آره روشن کرد بهش گفتم من مینویسم تو حرف بزن. با کیرش بازی میکرد و با صدا بهم میگفت چیکار کنم. قمبل کردم و خیار رو از پشت میکردم تو کونم و باهاش تلمبه میزدم تو کونم.. دیوونه ی کیرش شده بودم کیرم شق شده بود. اونم هی قربون صدقه ی کونم میرفت و کیر حوالم میکرد. همینجوری که حرف میزد گفت مادرتو میگائم کونی. من خوشم نمیومد کسی بهم فحش ناموس بده ولی اینقد حشر کیرش دیوونم کرده بود که چیزی نگفتم ولی دوباره تکرار کرد و گفت مادر جنده داری آبمو میاری.. من واسش نوشتم فحش نده. یدفه وبشو قطع کرد.. من بهش پیغام دادم پس چی شد؟
گفت من بی غیرت میخوام
من: باشه ولی فحش نده
اون: این که دیگه نشد بی غیرت بودن
من: وب بده خیلی حشریم
اون: فحش بدم؟
من: بده
اون: مادرتو بگائم؟
من: باشه
اون: خواهر داری؟
من: آره ازدواج کرده
اون: اسم؟ سن؟
من: سمیرا 24
وُیس رو روشن کرد
اون: وب بده مادر کونی
دوباره شروع کردیم وب تو وب همش تو وُیس فحش ناموس میداد و کیرشو تو کس و کون خواهر مادرم میکرد و در میوورد.
گفت بیا ببینمت گفتم الان زوده باید بهت اعتماد کنم. اون شب دوتامون آبمون رو اوردیم و تقریبا دو سه ماه هفته ای یکی دوبار با هم چت میکردیم.
من تو این مدت کون هم میدادم ولی واسه خوردن کیر شهاب لحظه شماری میکردم.. کم کم داشت از اینکه تحقیرم میکرد خوشم میومد..
یه شب بهم گیر داد که برم شرت و سوتین مامانو بر دارم بیارم تو وب نشونش بدم بهش گفتم نمیشه الان رفت تو اتاقشو به زور بیخیالش کردم ولی بهش گفتم اگه ظهر بیاد بالا که مامان نباشه میتونم این کار رو بکنم.
اونم گفت فردا ظهر میام ساعت 1
مامان ظهر سر کار بود و بابا هم همینطور. فردا قرار بود امیر بیاد خونمون منو بکنه بهش زنگ زدم گفتم ساعت 2 بیاد. خلاصه ساعت یک شد رفتم دوتا از شرتای نازک مامان رو با یکی از سوتیناش اوردم و شروع کردم به چت و وب با شهاب. از شانس بد ایندفعه اون نمیتونست کامل لخت بشه و فقط کیرشو اورده بود بیرون و بعضی وقتا هم سریع میکردش تو شلوار. معلوم بود موقعیتش زیاد جور نیست و میترسه یکی بیاد تو اتاق. خیلی هم آروم حرف میزد. یکی از شرتای مامان که بنفش براق بود رو تو دستم بهش نشون دادم بعد از کلی فحش مادر و قربون صدقه ی کس و کون مامان رفتن گفت بمالش به کیرت منم شرت مامان رو میمالیدم به کیرم و باهاش جق میزدم. شرتش لیز بود و حال خوبی میداد. بعد گفت بپوشش. منم پوشیدمشو قمبل کردم و از کنار شرت خیار میکردم تو کونم.
شهاب: جووووووووون کیرم تو کس مادرت بچه کونی میگائمت
خیار رو بزار کنار بیا رو کیر من بشین مادر جنده
خودتو خواهر و مادرتو با هم میکنم سه تاتونو از کون میکنم
مادر کسده داری آبمو میاری تخم حروووووووووووووووووووووووووم
این کون مال کیه؟
من: مال تو
شهاب: کس مادرت مال کیه؟
من: مال تو
کیرشو تکون میداد و میگفت کیرم تو کس مادرت کونی
ولی آبشو نیوورد موقعیتش خوب نبود.
منم آبمو نیووردم و بعد از وب که امیر اومد حسابی به کیرش حال دادم و دلی از حشر در اوردم ولی نمیذاشتم اون دیگه به مادرم فحش بده.
چند ماه گذشت و بالاخره من به شهاب اعتماد کردم و یه بار تو وب صورت همدیگه رو دیدیم و با هم قرار گذاشتیم..
مغازه داشت رفتم مغازه با اینکه فقط یه بار ناواضح صورتمو تو وب دیده بود سریع شناخت. اون روز فقط همو دیدیم و بهش گفتم فردا ظهر بیاد خونمون.. اولش پشیمون شدم چون اصلا نمشناختمش ولی حشر کورم کرده بود.. همش کیرشو تو دهنم مجسم میکردم. فردا ظهر کونمو تمیز کردم و شرت و سوتین مامان رو پوشیدم تا شهاب بیاد. وقتی اومد و مطمئن شدم خودشه همونجوری در رو باز کردم. اومد تو و بعد از احوالپرسی رفتم سراغ کیرش. لختش کردم کیرش نیمه شق بود رفتم پایین ساک بزنم گفت کمد لباسی مادرت کجاست بردمش سر کمد. شرت مامانو برداشت میمالید یه کیرش و بو میکرد میگفت جووووووووووون بو کس میده. اوردش دم دماغم گفت بیا بو کن کونی بیا کس مادرتو بو کن .. من رفتم پایین و کیرشو کردم تو دهنم و چشمامو بستم و مشغول ساک زدن شدم.. دیگه کاملا شق شده بود. به زور کامل تو دهنم میرفت. کلفت و سفت بود . همینجوری بلندم کرد و انداختم رو تخت مامان خودشم دراز کشید رو تخت و منم دوباره رفتم سراغ کیرش.. چند دقیقه کیرشو خوردم تخماشو مک میزدم و لیس میزدم. سر کیرشو میبوسیدم و مک میزدم. اونم همش شرت مامان و بو میکرد .. من بلند شدم و قمبل کردم اونم رو زانو نشست رو تخت و یکم تف زد در کونم و کیرشو گذاشت در سوراخ کونم خیلی آروم داشت میکردش تو.. با اینکه همیشه کون میدادم ولی ایندفعه خیلی درد داشت ولی حتی دردشم لذت داشت.. دقیقا داشتم احساس میکردم دارم از کون جر میخورمو دوتا میشم.. شروع کرد تلمبه زدن
شهاب: ووووووو چقد کون دادی اینقد گشاد شدی؟
من: من دارم جر میخورم تو میگی گشادی؟
شهاب: خفه شو مادر کونی من میگم گشادی بگو گشادم
من: باشه گشادم
شهاب: مثل کی؟
من؟ یعنی چی مثل کی؟
شهاب: بگو مثل مادرممممممم
من: آخ آرومممم باشه مثل مادرم
شهاب: کیرمو کجای مادرت بذارم؟
من: تو کسش
شهاب: دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
من: تو کونش
شهاب : تو کون کی؟
من: تو کون مادرم
همینجور کیرشو تو کونم عقب جلو میکرد و فحش میداد
شهاب: صدا سگ در بیار
من: چی؟
شهاب: واق واق کن تخم حروم مگه سگ کونی من نیستی؟ واق واق کن
من: هوووووووووووو هوووووووووو
شهاب: خاک تو سر کونیت کنم
من: خوب خودت گفتی
شهاب: یه روز همینجوری مادرتو میکنم. فیلم چی شد؟
(قرار بود فیلم عروسی خواهرمو واسش بزارم)
من: فعلا بکن بعد برات میزارم
شهاب کیرشو در آورد و گفت آبم بیاد که دیگه حال نمیده پاشو گمشو فیلمو بیار
اعصابم خورد شد از زیر کیر بلندم کرده میگه برو فیلم بیار ولی بلند شدم رفتم فیلمو اوردم و گذاشتم تو دو وی دی پلیر دوباره اومدم قمبل کردم.. فیلم شروع شد و دیدم نمیاد پشتم که بکنه همینجوری دراز کشیده و فیلمو نگاه میکنه منم رفتم دوباره شروع کردم به ساک زدن. هرکیو میدید میگفت این کیه منم هی میگفتم این فلانیه اون فلانیه تا رسید به مادرم وقتی بهش گفتم این مادرمه گفت اوف عجب کُسیه خدا میدونه تا حالا زیر چند نفر خوابیده و از این حرفا و همش راجع به کونش حرف میزد. گفت کونت به مادرت رفته ابنه ای.. بلند شو قمبل کن تخم سگ منم دوباره قمبل کردم اومد شروع کرد تلمبه زدن تو کونم خیلی محکم تلمبه میزد تخماش میخوردن به پایین کونم احساس میکردم الانه که کیرش از تو حلقم بزنه بیرون.
گفت میخوری آبمو گفتم آره دوباره دراز کشید و منم ساک زدم کیرش سرخ شده بود آه و اوهش بلند شد منم اصلا کیرشو از تو دهنم در نیوردمو همینجوری تا قطره ی آخر آب کیرشو قورت دادم. براش آب پرتقال اوردم و دوباره یه دست دیگه کونمو گایید و رفت.. الان دو ماهه که دارم به شهاب کون میدم و دیگه از اینکه بهم فحش ناموس بده لذت میبرم. دوس دارم یه روز بیام خونه و ببینم شهاب لنگای مادرمو داده بالا و کیر کلفتشو کرده تو کس مادرم.. دوس دارم شهاب قلاده بندازه گردنم و مثل سگ منو بکشونه دنبال خودش.. از هیچی به این اندازه لذت نمیبرم..
همه ی زندگیم شده کیر..

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
لذت اولین باری که کون دادم

تقریبا همزمان با وقتی که متوجه شدم مالیدن کیر احساس خوبی به آدم می ده ، متوجه شدم نوازش کون و مخصوص سوراخش هم لذت بخشه
در شهر کوچیک و خانواده بسته بزرگ شدم و تقریبا تمام تجربه سکسی من تا زمان دانشگاه محدود به خودارضایی و ور رفتن با سوراخ کون خودم بود و تقریبا هر چیزی که فکر کنید شباهتی به کیر داشت رو مانند خیار و بادمجان و.. رو به خودم فرو کرده بودم ولی هیچ وقت فرصت لذت بردن با فرد دیگه ای رو نداشتم
تقریبا این برای خودم هم پذیرفته شده بود که امکان تماس جنسی با دیگری رو ندارم و فقط روابط جنسیم در حد تخیل بود که خیلی هاش هم تخیلاتی بود که دیگری ترتیب منو می داد این روال حتی در دوران دانشجویم ادامه داشت با این تفاوت که تنها جای که برای خود ارضایی داشتم حمام خوابگاه بود
خوابگاه ما یک سبک مسخره داشت و اون این بود که چند بلوک ساختمانی داشت که هیچ کدوم حمام نداشتند و به جاش یک ساختمان در داخل مجموعه بود که 20 - 30 دوش داشت.
یک بار که تو حمام بودم و مشغول ور رفتن با خودم متوجه شدم داخل یک حفره مسخره که برای گذاشتن صابون و وسایل حمام تعبیه شده بود یک نایلون است که جلب توجه می کرد جلو رفتم دیدم ظاهرا دیوار بین حمام ها خیلی باریک تر از اونی است که فکر می کردم و ظاهرا در اون قسمت فقط یک کاشی بوده که اون هم نصفه نیمه شکسته و می شد حمام بغلی رو دید
اولش ترسیدم که نکنه کسی منو در حال جلق زدن دیده باشه و سریع دوش گرفتم و جلق نزده در رفتم
دو سه روز بعد با خودم فکر کردم شاید همون کاشی شکسته فرصتی باشه واسه دید زدن یک کیر واقعی رو این حساب باز رفتم تو همون دوش خوشبختانه انگار هنوز تعمیرش نکرده بودند آهسته گوشه نایلون رو فشار دادم که داخل دوش رو ببینم متوجه شدم کسی داخل دوش نیست. نایلون رو باخیال راحت تنظیم کردم و منتظر شدم کسی بیاد داخل دوش
زمان زیادی طول نکشید که یکی داخل دوش شد. از شانس ما یک پسره ریقو بود که تا لحظه آخر هم شرتش پاش بود و فقط آخر کار شرتش رو در آورد که بدتر کون ریقو و کیر بدشکلش حالم رو گرفت
خواستم من هم دوش بگیرم و بیا بیرون و بیخیال داستان بشم که باز دیدم اولا الان حمام خلوته و کسی متوجه نمیشه اشغال شدن دوش نمیشه در ثانی اون موقع روز نه کلاسی داشتم و نه کار مشخصی گفتم صبر کنم یک نفر دیگه رو هم ببینم اگه اون هم تخمی ازآب دراومد می رم دنبال کارم
اون یاروه بیرون رفت و من چند دقیقه ای تو حمام بیکار بودم که دوباره شروع کردم ور رفتن با خودم از عقب و جلو که متوجه شدم یکی داخل دوش کناری شد. سریع پریدم پشت سوراخ و هی سرک می کشیدم ولی متاسفانه چیزی پیدا نبود دو سه دقیقه بعد چشام چهار تا شد یک کون و کپل خوشگل داخل کادر آمد. پاهای زیبای داشت ورزیده و کم مو و کپل خوشگلش که در اثر خیس شدن زیر دوش محشر شده بود ولی متاسفانه از اون زاویه کیرش پیدا نبود ولی معلوم بود داره با خودش ور می ره آب دهنم خشک شده بود معلوم بود داره جلق می زنه حرکت نرم عضلات کپلش داشت دیونم می کرد در تمام مدت داشتم با کیرم ور می رفتم که آخر سر تکانی به خودش داد و کیر در زاویه دیدم قرار گرفت
وووووای عجیب کیری داشت از کیر خودم بلند تر و کلفت تر بود و به شدت شق شده بود و در کف صابون غرق شده بود تازه متوجه شدم دلیل برگشتنش این است که می خواهد صابونش رو بذار تو اون جا صابونی مسخره- ریدم به خودم صابون رو گذاشت و متوجه نایلون داخل دیوار شد خم شد که ببین داستان چیه که متوجه شد یکی پشت سوراخ است. سریع خودم رو عقب کشیدم نمی دونستم چکار کنم نایلون از داخل سوراخ بیرون کشیده شد و دیگه هیچی در اون فضا خالی وجود نداشت
چند ثانیه ای مانده بودم چکار باید بکنم و پشت دیوار قایم شده بودم که صدا یکی اومد که می گفت چی رو داشتی نگاه می کردی ؟ نمی دونستم جواب بدم یا نه ! خواستم سریع با همان کف رو بدنم خودم رو خشک کنم و در برم که دوباره گفت اگه دوست داری خوب بیا نگاه کن من که بدم نمی اید و آرام خندید
شروع کرد آرام حرف زدن چیه بابا چرا ترسیدی بیا من دوباره شروع کردم بیا نگاه کن و از این جور حرفها. آرام آرام ترسم ریخت و سرم رو جلو بردم دیدم دوباره کیرش تو دستش است داره می مالش و همیجوری داره آرام آرام حرف می زنه
خوب ؟ کیرم رو دوست داری ؟ خوشگله؟ و.... کیرش در نزدیک ترین فاصله در سوراخ کاشی شکسته بود دلم می خواست لمسش کنم ولی متاسفانه جوری نبود که بهش دست رو از سوراخ رد کرد یا اون کیرش رو بکنه داخل چند بار پرسید دوست داری حسش کنی اره ؟ آخرسر با صدا آروم گفتم اره ولی این جوری نمی شه که گفت چرا نمی شه تو بخواه جورش می کنیم گفتم چطوری ؟ من می آم پیشت دوباره از ترس ریدم به خودم گفتم نمی شه بابا آبرومون می ره گفت تو در حموم رو باز بذار من می آم پیشت همین جوری پشت دیوار باهم حرف می زدیم و آخرش راضیم کرد - در تمام این مدت ما صورت هم رو ندیده بودیم و نمی دونستم طرف کیه و این خودش بدترین دل نگرانیم بود ولی از طرفی هیجان فرصت یک تجربه واقعی وحشتناک بود آخر سر رفتم در حمام رو باز کردم و تو راهرو رو نگاه کردم هیچ کس نبود ظاهر تعداد دوش های خالی زیاد بود که خودش خبر خوبی بود در رو روی هم گذاشتم وبگشتم داخل حمام گرم و گفتم در بازه اگه می تونی بیا
از هیجان و وحشت داشتم قالب تهی می کردم که متوجه شدم درب حمام سرد بسته شد همین جوری لخت لباسها و وسایلش رو زده بود زیر بغلش و آمد داخل حمام
شناختمش یکی از دانشجو های رشته .... بود که تو بلوک بغلی ما ساکن بود و دو سه سالی ازمن بزرگ تر بود ، ورزشکار و خوش هیکل بود اون هم منو شناخته بود و هر دو از حسن اتفاق راضی بودیم برای این که از اون حمام به این حمام بیاد شرت پاش کرده بود و ظاهرا اون هم یک کم ترسیده بود چون کیرش حسابی خوابیده بود سریع شرتش رو در آورد و به سمتم آمد و محکم بغلم کرد و ازم لب گرفت راستش زیاد لذت بخش نبود ولی خوب برای شروع بدنبود تا به خودم آمدم دیدم دو دستی کپلم رو تو مشتش گرفته و داره فشار می ده شروع کرد بیخ گوشم نجوا کردن که با سربه سوراخ کاشی اشاره کردم که یعنی ساکت اگه کسی بره اونجا صدامون رو میشنوه برگشت از داخل وسایلش یک کیسه نایلون در آورد و کرد داخل سوراخ و برگشت به سمتم کیرش دوباره شق شده بودم دستم رو گرفت گذاشت رو کیرش و آرام بیخ گوشم گفتم مال خودت بخورش ، با حالت تردید کیرش رو تو دستم گرفته بودم حس متفاوتی داشت از تمام آنچه که انتظارش رو داشتم ، محکم و در عین حال دارای بافتی نرم و بسیار گرم و داغ با دست شروع کردم براش جلق زدن که بعد چند بار گفت بخورش زانو زدم جلوش و کیرش رو دو دستی گرفتم و آرام سرم رو بردم جلو
وووووواااای چه حسی بود اصلا قابل توصیف نبود تمام دهنم از کیرش پر شده بود با تا جای که می تونستم کیرش رو تو دهنم جا دادم و شروع کردم به میکدنش با حرکت دستش بهم توجه داد که سرم رو عقب جلو کنم محشر بود ، حسی که اصلابرام قابل هضم نبود کیری داغ و کلفت تمام فضا دهنم رو پر کرده بود و خایه هاش رو تو دستم گرفتم ، داغ ، نرم و لذت بخش بود کیر رو ول کردم شروع کردم به خوردن خایه ها - می دونستم باید خیلی دقت کنم والا دردش می گیره هر دو خایه رو تو دهنم گذاشتم وآرام می مکیدم بالا رو نگاه کردم داشت از لذت از حال می رفت
دوباره کیرش رو گرفت و گذاشت تو دهنم چند دقیقه ای باره کیرش رو خوردم که آرام دوباره آمد بیخ گوشم گفت پاشو کونت بذار خوشگله من هم کاملا تابع پاشدم پشتم رو بهش کردم بهترین حالتی که فکر می کردم مناسب کونم رو به سمتش گرفتم خوشبختانه چون قبلش کلی با خودم ور رفته بودم حسابی باز باز بودم برای اولین بار در زندگی گرما یک کیر رو بین کپلهام حس کردم سرکیرش رو گذاشت بین کپلهام و آرام فشار داد
جلو سوراخم نبود ، متوجه شدم بر خلاف ظاهرش حداقل اینقدر ها هم وارد نیست و شاید هم این اولین کونی است که داره می کنه چون بعد از چند بار تنظیم کردن بازهم کیرش رو جای بی ربط می ذاشت و فشار میداد
آخرش خودم کیرش رو گرفتم گذاشتم جلو سوراخم اون هم آرام شروع کرد به فشار دادن. حس کردن سرکیر داغ جلو سوراخ کونم با هیچ حسی که تا حالا تجربه کرده بودم قابل مقایسه نبود. خوشبختانه کیرش از خیلی از چیزهای که تو کونم کرده بودم باریک تر بود رو این حساب برخلاف اونی که همه می گن برای اولین بار کون پاره شد و دهنم صاف شد همه اش لذت بود سوراخم تا حد ممکن از هم باز شد و کیرش آرام آرام تا ته تو رفت.
حس بی نظیری بود که اصلا قابل مقایس با ور رفتن با خودم نبود ؛ یک کیر داخل کلفت داخل کونم بود که عین سفتی رویه نرمش سوراخم رو نوازش می داد و از اون لذت بخش تر حس تماس فیزیکی بین دو بدن بود در تمام مدت با دستش کپل و کمرم رو می مالید و هر از گاهی رانهاش رو پشت ران هایم حس می کردم.
کم کم سرعت تلمبه زدنش رو زیاد کرد ، معلوم بود که داره می اید ، دوست نداشتم اینقدر زود تموم شه خودم رو کنار کشیدم و کیرش از کونم در آمد برگشتم بغلش کردم و آرام بیخ گوشش گفتم آرام تر این جور زود آبت می آید. زانو زدم و کیرش رو زیر آب دوش شستم و دوباره شروع کردم به بازی کردن با کیر و خایه اش و به تناوب کیر و خایه اش رو می خوردم
شانه هامو گرفت و با اشاره به من فهموند پاشم بیخ گوشم گفت من دارم دیونه می شم برگرد دوباره بکنمت این جوری آبم رو می ریزم تو دهنت ها با وجود این که دوست داشتم خوردن آب کیررو هم تجربه کنم پاشدم و پشتم رو بهش کردم و دوباره کیرش رو گذاشت در سوراخم و این بار محکم فشار داد تا ته رفت تو کونم
این بار دیگه حرف گوش نمی کرد و به سرعت تلمبه می زد، حس بی نظیر بود با هر برخورد کیرش به پشت پرستاتم حشری تر می شدم وقتی به خودم آمدم دیدم کیر خودم هم حسابی راست شده از پشت داشتم به شدید گاییده می شدم و از جلو خودم با کیرم ور می رفتم یک مرتبه محکم منو بغل کرد داخل کون داغ شد. حرکت ضربه ای کیرش که داشت تخلیه می شد رو کاملا تو کونم حس می کردم بیخ گوشم آرام ناله می کرد واقعا حالت شهوت انگیزی بود من هم محکم کیرم رو می مالیدم تو تقریبا 30 یا 40 ثانیه پس از این که اون ارضا شد من هم آبم آمد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
میهمان
 
سکس در تهران
تابستون 88 بود برای کار رفته بودم تهران، با یکی از دوستای دوره هنرستانم که از قبل رفته بود تهران هم خونه شدم، خونمون میدون صادقیه بود پشت گلدیس توی خیابون مسجد با این دوستم خیلی صمیمی بودم با هم میرفتیم بیرون، دختر بازیو از این کارا، این دوستم اصلا شرت نمیپوشه یعنی یه بار دیدم کیرش معلومه از رو شلوار که گفتم مگه شرت نمیپوشی گفت نه منم از اون موقع تو نخش بودم همه حواسم به وسط پاش بود آخه معلوم بود بزرگه مثل پاندول ساعت تکون میخورد، هر از گاهی با دستم میزدم به کیرش خیلی دوست داشتم ببینمش تا اینکه یک بار ساعت 3 ظهر حمام بودم، جواد خونه نبود که دیدم جواد اومد پشت در حمام گفت زود بیا بیرون میخوام برم حمام منم گفتم تازه اومدم، طول میکشه اگر میخوای تو هم بیا من مشکلی ندارم که 5 دقیقه بعد دیدم در زد و اومد داخل، با یک شرت تنها بود منم شرتمو پوشیدم، گفتم چرا شرت پوشیدی تو که دوست نداشتی گفت اینجا فرق میکنه تو خطرناکی ، وقتی رفت زیر دوش شرتش خیس شد کیرش قشنگ معلوم شد آخه از این شرت نازک های پاچه دار پاش بود، کیرش خوابیده بود اما خوابیده اش هم بزرگ بود، کیرشو که اینجوری دیدم حشرم زد بالا اصلا هیچ چیز حالیم نبود همین الان هم که تعریف میکنم کیرم بلند میشه دیگه الکی به هر بهونه ایی دستمو میزدم به کیرش، انقدر دست زدم به کیرش که بلند شد ، هی میگفت دست نزن، بلند میشه خودت باید بخوابونیشا منم میگفتم باشه اشکال نداره تا اینکه خواستم کیر و خایمو بشورم شرتمو کامل در آوردم زدم به بی خیالی به اونم گفتم بابا در بیار مگه چیه جفتمون مثل همیم دیگه، اونم دیگه شرتشو در آورد وااااای وقتی کیرشو دیدم نزدیک بود آبم بیاد، سفیییید بلند و کلفت با کله ایی بزرگ که یه دفعه گفتم، اوه عجب کیری داری که اونم گفت خب معلومه کلی واسش زحمت کشیدم پرسیدم یعنی چی، گفت همیشه ماساژش میدمو کرم مخصوص میزنمو از این چیزا وقتی داشت در مورد ماساژش حرف میزد منم نا خود آگاه کیرشو گرفتم تو دستم بالا و پایینش کردم یعنی دارم براندازش میکنم که اونم کاملا شق کرده بود یه خورده باهاش بازی کردم که آب شهوتش از سر کیرش زد بیرون بعد زود دستمو جدا کردم چرخیدم به طرف دوش که کیرش مالیده شد به کونم مثل اینکه منو برق گرفت یک دفعه پریدم ولی به روی خودم نیاوردم و رفتم زیر دوش خودمو یه آب کشیدمو از حمام اومدم بیرون، دیگه کیر جواد از ذهنم بیرون نمیرفت، روم هم نمیشد حرکتی بزنم، میترسیدم، آخه تو نخ پسر نبود، دوست دختر داشت منم داشتم هفته ایی 2-3 بار هم با دوست دخترامون بودیم واسه همین میترسیدم کاری کنم تا اینکه 2-3 روز بعد رفتم حمام 2 دقیقه نگذشته بود که جواد در زد گفت باز که تو رفتی حمام وقتی من میخوام برم، منم گفتم خب تو هم بیا که 5 دقیقه بعدش اومد ولی بدون شرت منم که شرتمو نپوشیدم داشتم صابون میزدم به بدنم خم شده بودم که کیرش مالیده شد به کونم معلوم بود اونم حواسش نبوده چو یک دفعه پرید و عذر خواهی کرد ولی بعد از این حرکت یواش یواش کیرش بلند شد منم چند بار به شوخی زدم به کیرش خیلی شهوتی شده بودم هر لحظه امکان داشت بپرم کیرشو بکنم تو دهنم داشتم خودمو آب میکشیدم که دیدم تیغ رو برداشت که پشماشو بزنه که منم یه دفعه از دهنم پرید بزار من برات بزنم اونم گفت باشه، رفتم جلو تیغو ازش گرفتم جلوش زانو زدم و شروع کردم به زدن خیلی بلند نبود راحت همشو زدم اونم سرشو گرفته بود بالا نگام نمیکرد بع آب ریختم رو کیرش گفتم عجب چیزی شد خوش به حالات خیلی کیرت خوشکله من که پسرم دلم میخواد بوسش کنم که یک دفعه سرشو بوس کردم دوباره بوس کردم بعد یواش زبونمو آوردم برون سرشو زبون زدم اونم چیزی نمیگفت آروم کلشو کردم تو دهنم واااای عجب حس خوبی بود یواش یواش شروع کردم به ساک زدن، خیلی کیرش بزرگ بود به دندونام گیر میکرد ولی تمام سعیمو میکرد که نخوره به دندونام همینجور داشتم ساک میزدم که یک دفعه دیدم دهنم پر شد از آب کیرش ولی بازم ول نکردم انقدر عقب و جلو کردم که کیرش تو دهنم کوچیک شد و تمام آبش از دهنم اومد بیرون، بلند شدم اصلا به روی خودمون نیاوردیم خودمون رو شستیم و اومدیم بیرون و اصلا انگار اتفاقی نیفتاده تا دوباره یه روزه دیگه بیرون بودم اومدم خونه جواد حمام بود منم خیس عرق لخت شدم رفتم توی حمام که یه دفعه جواد بلند گفت هووووو خب یه دری بزن منم گفتم بابا انقدر گرمه وخیسم که چیزی حالیم نیست مستقیم رفتم زیر دوش که چشمم افتاد به کیر جواد دوباره هوش از سرم پرید که دیدم بازم کیرش ترو تمیزه معلوم بود همون موقع شیو کرده گفتم بابا چقدر زود به زود شیو میکنی اونم گفت بدم میاد زیاد بلند بشه اون داشت بدنشو کف مالی میکرد وقتی رسید به کیرش زیاد داشت میمالیدش گفتم ولش کن کندیش اصلا بزار خودم بشورمش رفتم جلو نشوندمش لبه وان رونش و کیرشو کف مالی کردم کیرش سیخ سیخ بود دوش رو گرفتم سمتش کف ها رفت دوباره کیرشو گرفتم تو دستم گفتم جون عجب چیزی داریا نمیدونم چرا کیرتو میبینم اینجوری میشم دوباره کیرشو بوسیدم و دوباره شروع کردم به ساک زدن که وسطای ساک زدن بودم سرمو بلند کرد گفت یه دقیقه صبر کن الان میام رفت بیرون و 2 دقیقه بعد اومد فهمیدم اسپری زده از بویی که اومد متوجه شدم گفت بزار منم بشورمت منم بلند شدم اونم اومد کنارم با صابون روی کل بدنم مالید بعد با دستش شروع کرد به پخش کردن آخرین جا موند کونم که چقدر قشنگ کونمو میمالید بعد گفت میخوای تو هم شیو کنی گفتم باشه که اونم تیغ رو برداشت از کمرم تا وسط رونمو زد سفید سفید شده بود بعد رفتم زیر دوش اونم اومد زیر دوش که من نشستم یک خورده کیرشو مالیدم دوباره کردم تو دهنم شروع کردم به ساک زدن که کیرش راست شد بلند شدم پشتمو کردم بهش اونم منو بغل کرد، کیرش رفت لای کونم کل بدنم داغ شد، کیرش کل درز بین کونمو پر کرده بود خوب که بالا وا پایین کرد اومدیم کنار وان یه قوطی وازلین توی حمام داشتیم برداشتم دادم به جواد اونم زد به کیرش به من گفت خم بشم منم خم شدم دستمو گذاشتم لبه وان اونم شروع کرد به چرب کردن سوراخم خیلی حرفه ایی اول با 1 انگشت بعد 2 تا بعد 3 تا هی انگشتاشو باز و بسته میکرد خیلی حال میداد تا اینکه انگشتاشو در آورد وازلین زد به کیرش و سر کیرشو گذاشت در سوراخم وااای بهترین لحظه بود خیلی داغ بود کیرم به نهایت شقی رسیده بود که آروم فشار داد سر کیرش رفت توش دردم که یک دفعه از درد ولذت گفتم آه ه ه ه ه و یواش یواش تا آخر کیرشو کرد داخل منم چشمامو بسته بودم و داشتم لذت میبردم کیرشو اون داخل نگه داشت تا جا باز کنه که من گفتم یواش شروع کن عقب و جلو کن اونم شروع کرد به تلمبه زدن دیگه صدای جفتمون بلند شده بود اون میگفت جون عجب کونه نرمی داری جوووووون منم بلند آه و اوه میکردم که کشی بیرون خوابید کف حموم منم نشستم روش کیرشو کردم داخل بالا پایین میشدم که پام خسته شد زانو زدم مدل سگی دستامو گذاشتم لبه وان سرم رو هم گذاشتم رو دستام اونم اومد پشتم و کیرشو یک دفعه کرد داخل که بلند داد زدم آی ی ی ی یواش که شروع کرد به تلمبه زدن منم شروع کردم به آروم ناله کردن و آه آه کردن که کیرشو یک دفعه تا ته کرد داخل نگه داشت که دیدم توی کونم گرم شد فهمیدم آبش اومد منم کیرمو گرفتم شروع کردم جق زدن اونم عقب و جلو میکرد که آبم اومد همونجا ولو شدم اونم کیرشو در آورد اونجا پهن زمین شد بعد بلند شدیم خودمون شستیم و اومدیم برون از حمام دیگه از اون به بعد هر از گاهی با هم سکس میکردیم که خیلی حال میداد تا 1 سال پیش که برگشتیم شیراز اونم ازدواج کرد و رابطمون از لحاظ سکسی تمام شد.
اینم از جریان سکس من در تهران که حقیقت بود با تشکر
     
  
زن


 
تکلیف درسی و کون همکلاسی

سلام من سهیل هستم 17 سالمه امروز میخام یه خاطره که واسه دو سال پیشرو براتون بگم من اونموقه سال اول بودم یه همکلاسی داشتم اسمش فرهاد بود یه پسره مثبت سفید و بدون مو که هر کیریو راست میکرد از همون اول سال من عاشقش شده بودمو به عشقش روزی دوبار جق میزدم یه روز معلم فیزیک گفت باید واسه درس پاور پویینت درست کنید من الکی گفتم اقا من بلد نیستم معلم چون فرهاد بلد بود گوفت خوب بافرهاد یه جا قرار بزارید باهم همکاری کنید میخاستم همونجا برم یه ماچ از معلم بکنم بعد مدرسه به فرهاد گفتم ساعت 5 بیا خونه ما باهم کار کنیم قبول کرد دیگه نمیدونستم چه کار کنم رفتم خونه(یه دو سه روزی تنها بودم) خونرو ترو تمیز کردم و یجوری بال و پر میزدم انگار بروک لی میخاد بیاد خونمون که ساعت 5 شد زنگ خونه به صدا درومد درو باز کردم دیدم فرهاده گفتم بیا تو اومد و رفت نشست گفتم چیزی میخوری واست بیارم گفت نه بریم سراغ کامپیوتر گفتم چشم لب تاپو اوردم گذاشته بود رو پاشو باش کار میکرد من دستم و گذاشتم رو دودول کوچولوش که به زور به 12 میرسید گفت کرم نریز سهیل حال ندارم گفتم الان حال دارت میکنم انگار بدش نمیومد چون تقلا نمیکرد یهکم کیرشو مالیدم تا راست شد بعد زیپ شلوارشو باز کردم تا سره زانوش کشیدم پایین وقتی حسابی حشریش کردم گفت بیا 50 50 بزنیم منم گفتم باشه با کماله میل رفتیم تو اتاقه من رو تخت کامل لخت شدیم خابیدیم کناره هم اون پشتشو به من کرد منم با وازلین کیرمو چرب کردم ولی قبل از این که بکنم کونشو باز کردم وای یه سوراخه کاملان بدونه مو و تنگ به رنگه قهوه ای کیرمو گزاشتم درش بایه فشار حلش دادم تو یه دفه دادش در اومد گفت چته لاشی اروم تر اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدن و وقتی دوشت ابم میومد تا ته کردم تو کونشو خابیدمروش یه پنج دقیقه اونجوری بودیم سره حال شدم گفتم تو ام میکنی گفت نه بیخیال

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
خاطرات شیرین کون دادن بچگی ام

من در گذشته تا دلتان بخواد و به خیلی ها دادم حتی یادمه به یک نفر هر روز میدادم وبیشتر از 300یا400 بار به او کون دادم انصافا" هم او مرا خوب میکرد کیرش خیلی کلفت و دراز بود و 10 سال از من بزرگتر بود ولی حال میداد تو کونم میشاشید و من ساک میزدم 14سالم بود یک روز در باغ همسایه دیوار به دیوار باغ ما داشت مرا میکرد کم مونده بود تمام شه که یهو بابام پیداش شد من زیر او دراز کشیده بودم و او تند تند میکرد چشمم که به بابام افتاد از ترس میخکوب شدم هی میگفتم بابابابابابابام و علی بی اعتنا میگفت خفه شو تموم دارم میشم باور نمیکرد! بابام داشت باعصبانیت نگاه میکرد و علی یه آخی گفت و آبشو ریخت تو کونمم بعد یک لحظه بابام رو دید در رفت و بابام نتونست بگیردش بعد کلی بابام مرا دعوا کرد و کتم زد و ازم پرسید کی بود با ترس وخجالت در حالی که سرم پایین بود گفتم نمیشناسمش به زور مرا کرد بعد یک ماهی بابام کنترم میکرد و من قول دادم که چنین کاری نکنم ولی میدانید که عادت کرده بودم میرفتم و درتوالت مدرسه به کسای دیگه میدادم و انصافا" هیچکس مثل او به من حال نمیداد بعدها دوباره با احتیاط کامل تا 23 سالگیم با او قرار میذاشتم و به او میدادم البته یک خاطره را هم بگم(نمیدونم جزو خاطرات تلخ یا شیرین حساب کنم) یه روز وقتی 11سال داشتم پسری به نام جلیل که اون موقع مجرد بود و12 سال از من بزگتر من رو تو راه باغ با یک بستنی غول زد و برد باغچه شان و یه خورده باهام بازی کرد بعد کیرش را در آورد وقتی کیرش را دیدم وحشت کردم خیلی خیلی کلفت و دراز بود خواستم فرار کنم ولی نذاشت یه خورده با دولم که در مقایسه با کیرش قطره ای از دریا میشد بازی کرد و بعد وادارم کرد ساک بزنم وبعد مرا به درختی تکیه داد و کیرش را با زور به سوراخم فرو کرد وقتی نوکش داشت داخلم میشد بد جور دردم آمد جیغ بلندی زدم از شانس من هیچ کس نبو د فقط چند تا پرنده از بالای درخت فرار کردند فورا" دستش را جلو دهنم گذاشت و گفت بچه کونی اگه صدات در بیاد خفت میکنم ودرهمین حال کیرش را تا آخر فرو کرد نزدیک بود از درد بیهوش شوم گریه کردم ولی اعتنایی نکرد همینجور عقب و جلو میکرد نیم ساعتی منو گایید انگار به کیرش اسپره بیحسی زده بود تازه تازه خوشم آمده بود که آبش اومد وانگار شلنگ آب وا کرده بود گشنگ داخلم پر شد گفتم تو رو خدا یه بار دیگه منو بگا گفتم عزیزم بیحسم 10 دقیقه ای در حالی که کیرش داخلم بود استراحت کرد بعد گرم شد وحدودا"20 دقیقه هم منو گایید و چون قبلش بهش گفتم منی را در دهانم بریزه وقتی داشت تموم میشد فورا" کیرش را در آورد و در دهان گذاشت و من کمی ساک زدم کمی بعد آبشو ریخت تو دهنم و من اول مزه کردم وبعد قورت دادم واقعا" حال کردم اون هم بهم گفت عجب کونی داری خیلی حال کردم بعد هم پول بستنی رو داد و منو بوسید وسوار خرم کرد و بعد مرا ول کرد از یه طرف انصافا" خیلی حال کرده بودم ولی از سوزش کونم میمردم دو روز از در کونم به بهانه مریض شده ام مدرسه نرفتم وبعدا" تایک ماه به هر کی خواستم کون بدم تا نوکشو در کونم میذاشت نمیتونستم تحمل کنم و منصرف میشدم دیونه شده بودم منی که یه روز رو بدون کون دادن شب نمیکردم یه ماه بینصیب ماندم بعدنا دیگه عادت کردم چند باری بهش دادم بعدا" ازدواج کرد و الان دو تا بچه داره 8سال پیش زنش را به بهانه اینکه شب میخواهیم با هم بریم آبیاری فرستاد خونه مادرش و چون قبلا" با من هماهنگ کرده بود من رفتم خونه اش ودوباره ترتیبم را داد وبهم گفت با زنم و با هیچکس مثل تو حال نمیکنم راستش را میگفت او خیلی ها رو کرده بود چند تا از دختر وپسرایی که تو باغچه اش میکرد دیده بودم...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اندام نازنین حمید

من هجده سالمه این خاطره برمیگرده به 17سالگیم ببخشید اگه خاطره جالبی نیست یا اینکه بد نوشتم!
یادش بخیر تابستون 90 بود که تو یه مغازه تو مجتمع کار میکردم که همیشه بین ساعت یک و نیم تا چهار و نیم در های ورودی مجتمع بسته بود منم هر روز ساعت یک در مغازه رو میبستم و نهار خودم رو میخوردم و تاساعت چهار و نیم می خوابیدم.مغازه رو بهروییمون یه نقره فروشی بود که شاگرد لازم داشت منم به یکی از دوستای مدرسم که خیلی هم با هم صمیمی بودیم گفتم اونم به خار من اومد.از همون روز اول به چون نقره فروشی حمید خیلی کوچیک بود برای خواب میومد تو مغازه من نهار رو با هم می خوردیم و به جایی که بخوابیم با هم سکس می کردیم.
حمید قدش 170و70کیلو هم وزنشه ازون بچه خوشگلای سفید مو طلایی چشم سبز وای وقتی لباساش رو در میاورد دیونه میشدی اندام سفید و سکسیی که تو دخترا هم کم پیدا میشه.
کیر حمید برعکس کیر من که قلمی و بلند بود کیر کلفت و کوتاه بو که خیلی هم زود آبش میومد بازم برعکس من بعضی وقتا که تا میومدم براش یکم ساک بزنم میدیدم آبش اومده بعدشم من به شکم میخوابوندمش رو زمین در حالی که تلمبه میزدم گردنش رو هم میخوردم اولین باری که ما باهم سکس کردیم برمیگرده به اول تابستون قبل از اینکه بیام سر کار که حمید پیشنهاد داد بعد از امتهانای خرداد برا بریم باغ پدر بزرگم قرار بود چند نفر دیگه هم بیان اما خونواده بقیه بچه ها بهشون اجازه نداده بودند این شد که فقط ما دو تا رفتیم روز اول رفتیم تو باغ و مشغول میوه خوردن شدیم و تا غروب که برگشتیم همه سر و صورت و لباسامون کثیف شده بود به خاطر همین دوتایی مون با هم رفتیم حموم اولش قصد نداشتیم با هم سکس کنیم اما بعد از یکم شوخی دیگه شروع کردیم به مالوندن کیر همدیگه و بعدشم به صورت69برای همدیگه ساک زدیم بازم آب حمید زود اومد اون موقع حمید هرچی برام ساک زد آبم نیومد و محبور شدم خودم دست به کار بشم جرق بزنم تا آبم اومد.دوش گرفتیم و اومدیم بیرون شامو درست کردیم رفتیم که بخوابیم وقتی که دراز که شیدیم بعد از چند دقیقه لب گرفتن خوردن تمام اعضاء بدن همدیگه قرار شد که اول بکنم بعد از انگشت کردن تو کون حمید خوب کیرمو توفی کردم و گداشتم دم سوراخش یه ذره که دادم داخل داشت می مرد که کلی نازش رو کشیدم و آروم آروم تمام17سانت کیرمو کردم تو کونشو شروع کردم به تلمبه زدن بعد از 10دقیقه که به صورت سریع و با تمام توان تلبه زدن آبمو خالی کردم تو کونش دیگه نوبت حمید بود که منو بکنه ولی چون آبش خیلی زود میومد بعد از یکم عقب و جلو کردن متوجه شدم که اونم آبش اومده دیگه نایی نداشتیم که لباسامون رو پوشیدیمو تا ظهر خوابیدیم بعدا سه روز که طبق این روال پیشرفتیم خسته و کوفته برگشتیم مشهد و هر کدوممون رفت خونه خودش.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کونی شدن من برای محمد

وقتی واردهنرستان شدم دوستای زیادی داشتم بامحمدآشنانبودم ودوست یکی ازدوستام بودولی پسرفوق العاده ساکت ومودبی بود هرچی بیشترمیگذشت بیشتر با هم آشناشدیم تا کلاس سوم که بیشتر با هم رفیق شدیم ومن میرفتم خونشون چون خونشون دوطبقه و یه طبقش دست محمد البته بادوستای دیگم میرفتیم تاجایی که برا امتحانات من بودم ومحمد وعلیرضا،گذشت تادانشگاه منو محمد یه جاقبول شدیم ولی علیرضاکه دوست صمیمی من بودیه جا دیگه قبول شد و این شد آغازرفت وآمد من ومحمد. اینم بگم رو من خیلی تعصب داشت نه که دعواکنه ولی طوری ازمن براخانوادش گفته بودکه حتی فامیلای دورشم برامن احترام قائل بودن بگذریم از این حرفا

تویکی ازشباکه خونشون بودم حسابی شهوتی شده بودم یادسکس بادوست دخترام افتاده بودم اینم بگم که خوشگلم ودوست دختر زیاد دارم،گفتم که خیلی کم رو ومودب بود ولی من بدجورشهوتی شده بودم وکم کم دستما زدم به کیرش دیدم بدش نیومد و کم کم گذاشتم دستمارو کیرش ودست اونم گذاشتم روکیرخودم نمیدونستم چیکارمیکنم آخه منواون واین کارا!!!کم کم دستما بردم تو شرتش وشروع کردم کیرکوچیک و قلمیشا مالیدن اونم کیرکلفت منا میمالید که بعد همش میگفت چیکارکردی اینقدرکلفت شده،خلاصه لباسامونادرآوردیم ولخت لخت شدیم خوابیدم روش وکیرشاگذاشتم لاپام اون میخواست لب بگیره ولی من متنفربودم ونمیذاشتم بعدمن روشکم خوابیدم وگفتم کونمابمال اونم میمالیدو واقعأ حال میکرد چون کونم بی نظیر بعدکمکم جرات پیداکردودستشابردنزدیک سوراخ کونم یکم خیسش کردم با انگشت دستشا کرد تو کونم و باهاش بازی میکردبعد اومد روم و کیر کوچیکشا کرد لاکونم ولی من دلم میخواست بره توش ببینم چه حسی داره که یهو کردتو کونم اولش خیلی سوخت خودماجمع کردم اونم ترسیدبعدچنددقیقه آروم آروم شروع کردبه تلمبه زدن وزودآبش اومدوریخت روکمرم بعداون خوابیدومن بهسختی کیرماتوکونش جاکردم خیلی دردش اومدولی تحمل کردومن آبماریختم توکونش که زیادم خوشش نیمداونشب گذشت ومن عذاب وجدان گرفتم وگفتم نبایداینکارامیکردیم ولی تامیومدیم پیش هم دوباره شهوتی میشدیم وشروع به سکس میکردیم طوری که همه مراحلا انجام میدادیم چه ازساک زدن چه کردن توهرحالتی تایکی دوسال گذشت وزیادسکس کردیم منم کونم شده بودسایزکیرش ولی اون تحمل کیرمنا نداشت منم تصمیم گرفتم زیادنکنمش وبعضی وقتها آخه خودم معتادکیرش شده بودم ودوست داشتم بهش کون بدم الان بعدپنج شش سال ازدوستیمون هرچندوقت یه بارمیایم پیش هم ومن حسابی بهش کون میدم توهمه حالتی منامیکنه وکلی هم حال میکنه عاشق کیرشم الان که مینویسم هوس کیرشاکردم وفرداشب حتمأمیرم بهش کون میدم اونم بیشترساک میزنه وعاشق خوردن کیروخایه هامه وبعضی وقتها هم میکنمش ولی اون مثه من خیلی کونی نشده آخه هرچی آب داره همش خالی میکنه توکونم منم کای حال میکنم قرارشده حالاحالاها بهش کون بدم چون واقعأ لذت میبرم ازکون دادن به فقط محمد نه کس دیگه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اولین کون دادنم به صاحب بوتیک

سلام
اسم من روح الله است.
اهل اصفهانم
این خاطره صرفا برای بیان بخشی از بیوگرافی خودم که مربوط به سال 1379 می باشد را براتون تعریف میکنم. من اصولا ادم شاد و خندانی بودم و دارای روابط اجتماعی بالا.
یک روز رفتم پاساژ و برای اینکه یک شلواری بخرم و وارد یک مغازه شده ام.کمی با هم گفتگو کرده ایم . کلی حرف زدیم.طرف خیلی حرفه ای بود. اسمش علی بود. به من یک شلوار داد که بپوشم و تست بکنم بینم اندازمه یا نه.
خلاصه بعد از عوض کردن چنتا شلوار یه هو طرف اومدش داخل اون اطاقک مخصوص لباس عوض کردن و بهم گفت بپوش بینم بهت میاد یا نه منم پوشیدم . بعدش گفتش یه چرخی بزن ومنم چرخیدم یه هو لمبر های کونم را نوازش کرد و من خودمو کشیدم.چون اولین بارم بود و فکر نمیکردم این بخاد کار خاصی انجام بده.
خلاصه من با ناراحتی که اینکارو چرا باهام کردی اومدم بیرون از اطاقک و باهاش حرف زدم که چرا این کارو کردی؟
ولی اون بحثو عوض کرد و حرف از سکس میزد برام و میخواست منو حشری کنه.
خلاصه بعد ازم پرسید کیرت بزرگه منم گفتم بد نیست خلاصه در حالی که من تقریبا پشت میز کسب پیشش بودم کیرمو گرفت و باهاش بازی کرد.
کیرم راست شد وقتی دید کیرم راست شد و من خوشم اومده دوباره دست گذاشت در سوراخ کون من از رو شلوار منم حشری شده بودم و خوشم اومد از کارش.
خلاصه تقریبا مغازه های پاساژ داشتن می بستن برای ناهار ولی اون نقشه کون منو تو سر داشت.گذاشت همه مغازه ها بستند و بعد لومد و مانتو های بلند را جلو شیشه ویترین گذاشت که کسی نتونه داخل رو ببینه.بعد اینکه داخل کاملا امن شد اومد سراغ من. منم دیگه دوس داشت بهش بدستم.واقعا کیرم راست شده بود و تنها راهش این بود که کونمو قربانیش کنم.خلاصه من کیرشو تو دستم گرفتم گیر کلفت و زیبایی داشت.کله اش جوری پهن بود که اولش ترسیدم ولی اون ازم خواست که ساک بزنم منم تو دهن گرفتمش. جوری کلفت بود که توی دهنم خیلی سنگینی میکرد.بعد چند بار ساک زدن اون ازم خواست برگزدم کونمو اماده کنم.
من الان سر پا وایساده ام و اونم پشتم داشت کیرشو میمالید به سوراخ کونم جوری گرم شده بود در کونم که احساس خیلی خوبی بهم دست میداد.یه هو بدون اینکه خیس کنه فشار داد در سوراخ کونم و من جوری دردم گرفته بود که یه هو جلو کشیدم.خلاصه اون گفتش اروم تر باش این دفه خیس میکنم.تف مالید به کیرش و در سوراخ منو هم تف مالید خلاصه اهسته اون کیر کلفتشو کرد توی کونم. وقتی وارد کونم شد اون قدر درد داشتم حس میکردم که گفتم کاش زودتر تموم شه کارش و من رهایی یابم.ولی بعد دوسه بار تلمبه زدن چنان لذتی بردم که نگو.کیرش اونقدر کلفت بود که کونمو یه حال درست و حسابی بهش داد.
اون کیر کلفت کونمو بد جور داغ کرده بود.خیلی بهم حال میداد.اونقدر تلمبه زد که ابش اومد و ابشو ریخت توس کونم.وقتی اب ریخت تو کونم حس دیگه ای داشتم و خودمو بهش چسبونده بودم که کیرش تا ته بره تو کونم.خیلی از اون سکس لذت بردم.هر وقت یادش میفتم کلی حال میکنم.
بعد اون دو بار دیگه رفتم پیشش و باز منو کرد.خیلی از کیرش خوشم میومد.جوری بود که بهش عادت کرده بودم.هر وقت زنگش میزدم میگفت بیا پیشم. ومنم میرفتم پیشش و کلی براش ساک میزدم و بعدشم کون سفیدمو میدادم سمتش.بعد 5 بار که حسابی با کونم حال کرده بود.دیگه خبری ازش نشدو و منم در حسرت یک کیری کوتاه کلفت که ..............

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 25 از 85:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA