ارسالها: 2517
#251
Posted: 28 Jan 2013 15:20
سورپرایز در کون دادن به غریبه
اول از خودم بگم که از خیلی سال پیش و از بچگی کون میدم و حسابی از این کار لذت میبرم ، تازگی تصمیم گرفتم خاطره کون دادن هامو بنویسم و واسه شما بزارم ، همه جور سکسی رو هم دوست دارم مخصوصاً از دادن به غریبه ها اونم واسه اینکه چون نمی شناسنم هر کاری که دلشون بخواد باهام میکنن و دیگه باهام تعارف ندارن. واسه همین هم با وجودِ داشتن دوست بکنِ زیاد بازم بیرون میرم و جاهایی که میدونم مشتری غریبه دارم میپلکم.
چند شب پیش هم یه شلوار لی استرچ رنگ روشن خیلی تنگ رو بدون شرت پام کردم و به زور حسابی بالا کشیدمش تا خشتک شلوار حسابی لای کون بدون شرتم بره و کپل و چاکِ کونِ تپلم تابلو بشه بعدشم رفتم به یه پارک نزدیک خونه مون که میدونم آدم علاف زیاد داره.
به ته پارک و یه قسمت از پارک که پیاده رو خلوت و تقریباً تاریک داره و خانواده ها اونجا نمیرن نزدیک شدم از دور یه نفر رو دیدم که راه میرفت ، اینم بگم که همیشه اینجا آدم بکن هست و خیلی ها میشناسن جاشو که بیان ولی اون شب به خاطره عزاداری خلوت بود و میدونستم اگر هم کسی باشه آدمی هست که همه کاری باهام میکنه عزاداری که حالیش نمیشه هیچی منم سرویس میکنه ، منم با اون وضعِ شلوار تابلو شروع کردم راه رفتن ، به یارو داشتم نزدیک میشدم که اونم خیلی آروم داشت قدم میزد و از دور نگام میکرد ، نگاهش روی رونهای تپلِ پام بود که شلوار چسبیده بود بهش ، داشتم با عشوه و قر دادن راه میرفتم وقتی نزدیکتر شد دستشو برد به کیرشو تو همون حال راه رفتن شروع کرد به مالیدن کیرش ( کاری که خیلی ها میکنن تا بهت بفهمونن که میخوان ) ، راستش 19 یا 20 سال بیشتر نداشت واسه همین تو دلم گفتم کونِ من به کارت نمیاد بچه ، از کنارش آروم رد شدم اونم نگاهش رو من بود ، میدونستم از کنارش که بگذرمو کون گندمو با شلوار استرچ و قر دادنم ببینه کف میکنه منم که عاشقه نمایش اینجوری، حسابی قنبل کرده بودم و کپلامو با قر بالا و پایین میکردمو قدم میزدم. ازش که رد شدم و کون خوشگلمو دید چنتا سوت آروم زد ولی من به راه خودم رفتم و یه دو سه باری هم اوهوی کرد و بعدش پشت سرم راه افتادو یه بارم که با عشوه و قر دادن پشت سرمو نگاه کردم دیدم به امید گاییدنم به کونم ذل زده و داره دنبالم میاد.
من هم بی توجه بهش قدم زدن خودمو ادامه دادم و جلوترو دید زدم که یکی رو نیمکت نشسته بود از دور میشد فهمید که یه مردِ میانسالِ اونم منو دیده بود و داشت نگام میکرد منم داشتم نزدیکتر میشدم ، بالا سرش چراغ پارک بود و داشتم به این فکر میکردم که حسابی با این شلوار از اونجا رد بشم کونم دیده میشه، دستمو به زحمت کردم تو جیب شلوار استرچ و بیشتر قنبل کردم و با کلی عشوه و قر دادن از جلوش و نزدیکش رد شدم ، قشنگ صدای یارو رو شنیدم که گفت ماشاالله کوون ، لذتِ این کار یه حالی بهم میداد که حسابی شلم میکرد و دست به سوراخ کونم نخورده از همین الانش آماده دادن میشدم ، پسر جوونه هم با دو سه متری فاصله پشت سرم بود و اونم حالا تو نور خیلی بهتر چشم چرونیه کونِ گنده من با شلواره چسبیده به چاکِ کونم و میکرد.
چند متری جلوتر که رفتم دیدم جلوتر یه کم شلوغه واسه همین برگشتم ، پسر جوونه هم وایساد و داشت نگام میکرد و دستش به کیرش بود و میمالید منم ذل زده بودم به کیرش و داشتم سعی میکردم از رو شلوار اندازه کیرشو ببینم و تو همین حال دوباره از کنارش که رد میشدم گفت معطل کی هستی؟ بیا حال بیارم کون گندتو ، منم با ناز نگامو از کیرش ورداشتمو بهش نگاه کردمو الکی گفتم صاحب دارم کوچولو ، بعد دوباره داشتم برمیگشتم سمتِ مردی که رو نیمکت بود ، پسره هم که ول کن معامله نبود جوابمو با یه جووونِ بلند داد و بازم ولم نمیکرد و پشت سرم بود.
منم با کون قنبلم با قر و ناز رسیدم نزدیکه نیمکتِ ، یارو راست کرده بود و از رو شلوار کیرشو دست گرفته بود ، بد جوری کیرش گنده به نظر میومد و از رو شلوارم هیکلش دهنمو آب انداخته بود ، منم که کون ده پر رو درست جلوی یارو وایسادمو مثلاً این ور اونورو نگاه میکردمو کونِ قنبلِ گندمو گرفته بودم جلوی چشمِ طرف و با این پا اون پا کردن ، لپای کونمو بالا و پایین میکردم. فوری احساس کردم با دست دو سه تا زد به یه ور لپِ کونم و صداش اومد که گفت بازی نکن بیا بشین چاقال ، کووونِ ردیفی داری
منم با کلی ناز برگشتم دوباره کیر گندشو نگاه کردمو نشستم کنارش، دستشو از رو کیرش ورداشت و گذاشت رو رونم و مالید و گفت مکان دارم بکنمت . بریم ؟ منم گفتم آره کیرتو دوست دارم خیلی کلفتِ نه ؟
اونم گفت : آره بابا ، بعد با دست کیرشو از رو شلوار گرفتش و تکونش داد و گفت میریم درش میارم حال میکنی باهاش ، تا دسته جاش میدم تو کون گندت ، بعد موبایلشو در آورد و شروع کرد شماره گرفتن و گفت بزار مکان و ردیف کنم. پسر جوونه هم کنارِ یه درخت نزدیکمون داشت نگاه میکرد.
مردِ با یکی به اسمه سعید شروع کرد سلام و احوالپرسی بعد گفت میخوام برم تولیدی کلید و کجا میزاری ؟
بعدشم گفت میبینمت و قطع کرد. منم از رو حرف هاش داشتم به این فکر میکردم که به کسِ دیگه هم باید کون بدم و ازش پرسیدم ولی گفت نه خودم تنهام و بیا بریم.
بعدش از پشتِ پارک رفتیم چنتا خیابون پایینتر ، تو راه چند بار دستشو انداخت لای کپلای کونمو و مالید بدون اینکه واسش مهم باشه که کسی ببینه ، منم وقتی پشت سرمو نگاه کردم دیدم همون پسره داره دنبالمون میاد. تا اینکه رسیدیم دمه یه پیکان و درشو باز کرد و گفت سوار شو.
سوار ماشین که شدیم گفت راستی اسمت چیه ؟ منم گفتم رضا تو چی ؟ گفت کاوه ، منم گفتم پس فکر کنم کردی که کیرتم گندس ، گفت آره کوونِ من، درش بیار حال کن باهاش تا برسیم.
منم همراه راه افتادنش خم شدم و زیپشو پایین کشیدمو از زیر شرتش در آوردم کیرشو، باور نمیکردم خیلی گنده بود کیرش تو دستم راحت جا نمیشد از کلفتی و درازیشم بیشتر از 25 سانت بود. حسابی جا خورده بودم بهش گفتم خیلی گندس کیرت اونم گفت واسه کونِ گندت خوبه دیگه ، همشو جا میدم تو کونت که سیر بشی ، دوست داری ؟ منم گفتم آره خوشم میاد از کیرت بعدشم با دست واسش مالیدم
یه لحظه یادِ پسره افتادم و خندم گرفت چون حسابی راست کرده بود
چند دقیقه بیشتر طول نکشید که دیدم تو یه کوچه خلوت نگه داشت و با دستش دستمو کنار زد و کیرشو داد تو و به منم گفت پیاده شو رسیدیم.
منم با شلوار استرچِ تابلویی که تنم بود این ور اون ورو نگاه کردمو دیدم هیچکس نیست و از ماشین پیاده شدم و با کاوه رفتم دم یه در بزرگ فلزی مثل یه سوله یا همچین چیزی هر چی بود خونه نبود،
کاوه دستشو از یه سوراخ کرد تو با یه ذره ور رفتن درو باز کرد و رفتیم تو یه حیاط کوچیک بهش گفتم میخوای بریم جایه دیگه ؟ اونم فوری حس کرد شاید شک دارم و سریع درو بست و گفت تو کونتو آماده کن کاریت نباشه کونی
فهمیده بودم که این یارو اصلاً شوخی نداره و منم گفتم باشه اومدم کون بهت بدم دیگه
بعد از بالای یه در کلید ورداشت و یه درِ دیگرو باز کرد و رفتیم تو.
یه جور کارگاه یا همچین چیزی بود که توش دستگاه و اینجور چیزا بود ، گفت بیا ، بعد رفتیم ته سالن که هم موکت داشت هم لامپ زیاد داشت و حسابی روشن بود.
کفشاشو در آورد و منم همین کارو کردم و رفتیم رو موکت ، منو گرفت و برگردوند و خمم کرد تا کونم قنبل بشه بعد با خشونت چند بار زد به کونم و محکم انگشت کرد لام و گفت ماشاالله فقط کوونی، این شلواره که کار دستت میده . نه ؟
گفتم بده مگه ؟ معلوم میشه چه کونی دارم
بعد با صدای ااه آآآههه من چند بار دیگه از رو شلوار زد به کونمو و محکم انگشت کشید لای چاکِ کونم و بعد گفت در آر لباساتو
بعد اونم با من لخت شد وقتی همه لباسامو در آوردمو یه گوشه انداختم برگشتم و هیکل گنده و پشمالوشو دیدم و دوباره کیر شو دیدم که عینِ یه شلنگ کلفت آویزون بود.
جلوش نشستمو شروع کردم با کیرش بازی کردن
گفتم خیلی گندس کیرت کاوه
گفت واسه تو کمم هست لاشی بخورش گنده تر میشه واست
منم شروع کردم خوردن با کلی ملچ مولوچ و همزمان تخمای پشمالوشم میمالیدم ، یواش یواش کلفتر و سفتر میشد کیرش، واسه اینکه بخورم باید تا جاییکه میشد دهنمو واا میکردم که کیر کلفتش راحت بره ، ولی بازم بعضی وقتا دندونم میخورد بهش که چند سری هم سیلی خوردم و بهم گفت درست بخور لاشی کونی
دهنم حسابی بزاق ترشح کرده بود و پر آب دهن شده بود و با صدای شلپ شلپ تند تند میخوردم و تخماشو که حالا با آب دهنی که از کناره دهنم بیرون ریخته بود خیس شده بود حسابی میمالیدم.
الان حسابی کلفت شده بود کیرش یه جوری که بیشتر از اون دهنم باز نمیشد و نصف درازی کیرشم پر میکرد دهنمو که دو دستی سرمو گرفت و شروع کرد با زور تو دهنم تلمبه زدن و سرمو همزمان و تند تند و محکم عقب و جلو میکرد ، هر چند دفه که میکرد تو حلقم اق میزدم و حسابی نفس نفس افتاده بودم ولی توجهی به من نمیکرد و پشت سر هم میکرد تو ته حلقم ، حسابی اق زدم و صدای شلپ شلپ گاییدن دهنم بلند شده بود اونم اووففف اووفف میکرد و میگفت بخور لاشی بخور مادر جنده ، کون گنده ، دهنتو گاییدم و منم اشک از چشام میومد و حسابی قرمز شده بودم از فشار تلمبه هاش ، حسابی به دهنم حال داد ، بعدم در میاورد و دوباره میکرد تو و اجازه میداد نفس بگیرم و دوباره میکرد تو ، تا جایی که میشد فشار میداد و راحت سرکیرشو تو حلقم میکرد و انقد نیگر میداشت تو حلقم که تقلا کنم، کیرش انقد گنده بود که کامل جا نشه تو دهنم واسه همینم هر سری که میکرد تو با زور فشار میداد که بیشتر از دفه قبل بره و میگفت جا کن تو دهنت کونی لاشی
بعد یه دفه حشرش بالا رفت و چنگ انداخت تو موهامو با همه زورش تا جایی که میتونست تند تند تلمبه میزد و سرمو میکوبید لا پاش تا سر کیرش تو حلقم بره و با صدای بلند اوووفف و اه اه میکرد و منم اق بود که میزدم و زورم نمیرسید و با دستم سعی میکردم از خودم دورش کنم ولی نمیشد و قرمز شده بودمو از دماغمم آب راه افتادِ بود صورتم که کوبیده شد به پشماشو شیکمش و تخماش فهمیدم که دیگه تا دسته کرد تو حلقم هی میگفت خوردی همشو کونی خوردی همشو کونی
اون کیر خر کامل و تا دسته داشت میرفت تو حلقم و بعد چند بار نیگر داشت ته گلومو اه اهِ بلند کشید و با همه زور سرمو کرد تو لا پاشو و کیرشم بیشتر باد کرد و همراهه دست و پا زدنم کلی احساس آب پریدن تو گلو بهم اضافه شد و با اخخخ اخخخ یارو کلی آب کیر ته حلقم خالی کرد و تموم که شد تا شل شد دستاش تونستم سرمو بکشم عقب و کلی سرفه کردمو اق زدمو آب دماغم میومد و اشک و هن هن ، صورتم وضع کونِ پاره پوره داشت که داده باشه ، تو همون بی حالی و وضع داغون بودم که یه لحظه چشمم افتاد به سه تا مرد دیگه که دارن کنارم لخت میشن و من اصلاً نمیدونم از اول بودن یا کی اومدن و از کی اینجان و من کون لخت و دهن گاییدرو از کی نیگاه میکنن...
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#252
Posted: 28 Jan 2013 15:24
گی 50/50
داستان بر میگرده به پارسال اسمش محمد بود از روز اول با هم صمیمی شده بودیم و واسه هم میمردیم
اوایل گندش در اومد محمد آقا تو خوابگاه خراب کاری کرده و یه سری اراذل دنبال کردنش بودن
من تنها زندگی میکردم بهش پیشنهاد خونه کردم . اونم که اونجا ضایع شده بود به من پناه آورد خلاصه محمد خیلی ساده بود همون اول عاشقش شدم از بابت اتفاقاتی که واسش افتاده بود خیلی ناراحت بود یک شب ازش راجع به اتفاقاتی که واسش افتاده بود پرسیدم اول جواب سربالا داد بعد یهو بغضش ترکیدو قضیه رو کامل گفت گفتم خوبه حالا گریه نکن اشکاشو پاک کردم و بوسیدمش گفتم پاشو بگیریم بخوابیم .
یادمه اونموقع زمستون بود اتاقم همیشه سرد با بخاری برقی اتاق گرم میشد
پیشنهاد کردم بیاد رو تختم با هم بخوابیم قبول کرد بعد چند دقیقه دستشو کذاشت رو کمرم منم دست کردم تو موهاش بعد 2 دقیقه یهو گفت یه چیز بهت بگم به کسی نمیگی
گفتم آره حتما به همه میگم گفت دوست دارم لبخند زدم گفتم me to
از اون شب به بعد هر موقع که مهمون نداشتیم تو بغل هم میخوابیدیم یواش یواش موقع خواب بیشتر بهم میچسبیدیم خیلی شبا با کیر راست شب رو صبح میکردم
میترسیدم که دلو به دریا بزنمو پیشنهاد بدم میگفتم شاید از دستم ناراحت شه یا بخواد قهر کنه . یه روز که از دانشگاه برگشتم فهمیدم آقا حمومه خواستم اذیتش کنم که یکم بخندیم در حموم قفل نبود آروم در رو باز کردم دیدم محمد آقا داره با خودش حال میکنه با یه دست با کونش ور میرفت و با یه دست دیگه با کیرش دیگه طاقت نیاوردم لباسامو کندم
آروم رفتم تو که متوجه نشه پشتش به من بود لبا چسبوندم رو گردنش از ترس جیغ کشید منو که دید خودشو جمع کرد گفتم همه رو دیدم بیا با هم حال کنیم گفت نه برو بیرون نگاش کردمو گفتم ببخشید خواستم بیام بیرون یک دفعه دستمو گرفت شروع کرد به لب گرفتن گفتم بریم بیرون بیرون کف حموم کثیفه تا تخت ازهم لب میگرفتیم اول از 69 شروع کردیم بعد هم شروع کردم به خوردن کونش از حشر فریاد میکشید کاندما رو از کمد در آوردم گفت بیا من مال تو رو بذارم تو هم مال منو گفتم کی اول بکنه گفت شیر خط گفتم تو بکن گفت باشه اول یکم لاپایی بعدش با دست شروع به باز کردن کرد تا دردم نگیره
کرمو مالوند مشغول شد بعد از چند دقیقه ارضا شد گفتم عجب خروسی بخاطر جلقه
گفت نوبت تو عزیزم عجب کونی داشت 10 دقیقه طول کشید بعد با هم رفتیم حموم یک دست اونجا سرپا همدیگرو کردیم از فرداش که لب گرفتن شده بود نقل و نبات هر موقع هم که کمر یاری میکرد شروع میکردیم به گایش
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#253
Posted: 29 Jan 2013 16:55
سکس دو پسرخاله
من رامين هستم و الان 30 سالمه، اما داستان مربوط به 6 سال پيش است وقتي كه من 24 سالم بود.
پسر خاله اي داشتم كه خيلي هيكل رديف و خوشتراشي داشت (تركه اي، سفيد و بي مو) و صورتي جذاب و سكسي داشت اما در كل جز پسراي خوشكل به حساب نمياد. اسمش مهرداد و زماني كه من 24 سالم بود اون 16 سالش بود. خيلي هم دوستش داشتم و دارم.
خيلي اتفاق مي افتاد كه از كرج به خانه ي ما در تهران بياد و پيش ما بمونه. در يكي از روزهاي تعطيلات اومده بود خونه ما. با هم كلي حرف زديم و بازي كرديم. اما آخراي شب موقع خوابيدن كه شده بود خيلي رو اعصاب من رفت و آمد مي كرد! و لج من رو حسابي درآورده بود خلاصه بحثمون شد و چون من بزرگتر بودم دعواي سختي باهاش كردم كه البته هيچ فايده اي نداشت و خودمو كوچيك كردم.
اينبار كه براي چندمين بار حرص من را در آورد من هم از روي عمد و براي تلافي كردن شلوارشو كشيدم پايين (چون از قبل مي دونستم كه از اين بدش مياد و خيلي حساسه و روي اين مسئله خجالت مي كشه) و هيچ قصدي نداشتم بجز اينكه من هم حرص اونو در بيارم و تلافي كرده باشم.
اين كار من در مقابل اذيت و آزارهاي بچه گانه اون كه با جديت و عصبانيت من برطرف نمي شد و پايان هم نمي يافت ، چند بارتكرار شد. تا اينكه ديدن قيافه سكسي و جذابش باعث شد فكري به سرم بزنه و اون چيزي نبود بجز عشقبازي با پسر خاله!
براي بار بعدي كه منتظر بودم در برابر حركاتش شلوارشو پايين بيارم اين جمله را هم اضافه كردم كه مثل اينكه شلوارتو ميكشم پايين خوشت مياد؟ و گفتم اگر به اذيتها ادامه بدي قضيه جدي تر ميشه و كار به جاهاي باريك مي كشه (با شوخي) ، ديدم نخير مهرداد به كارش ادامه ميده. منم اينبار كه مي خواستم شلوارشو پايين بكشم از عمدا شلوار و شورتشو با هم پايين كشيدم كه دادي كشيد و گفت: كثافت !!! (البته فكر كرد كار من سهوي بوده و از روي عمد نبوده) ، از من فاصله گرفت و ديگه حركات لج درآورش را انجام نداد. من كه رودست خورده بودم نمي دونستم چيكار كنم. تا اينكه موقعي كه براش جا انداختم تا بخوابه و من هم درون رختخواب خودم رفته بودم يك لگد محكم به كمر من زد و پريد تو جاش. منم با حالتي عصباني (اما خوشحال از ته دل و همراه با درد) گفتم مي دونم با تو چي كار كنم. بذار بخوابي تو خواب ميام سراغت قافلگيرت مي كنم. مي خنديد و با يه حالتي گفت: غلط مي كني.
حدود ربع ساعتي از به رختخواب رفتمنان مي گذشت (مي دونستم كه خوابش نبرده) به بهانه آب خوردن بلند شدم و رفتم كنارش و با صداي آرام گفتم اومدم واسه تلافي. چيزي نگفت اما از نفس كشيدن و تكان خوردن هايش معلوم بود كه بيداره. دستم طوري كه متوجه بشه دارم چيكار ميكنم بُردم به سمت شلوارش و كشيدم پايين. شلوارشو بالا كشيد و بلند شد و گفت دلت خنك شد حالا برو بخواب. منم گفتم هنوز خنك نشده چطور موقعي كه من التماس مي كردم كه نكن، تو با تمام پررويي و جسارت اذيت مي كردي و كرم مي ريختي؟!؟ حالا نوبت كرم ريختن من شده.
همينطور كه نشسته بود شلوارشو پايين كشيدم و گفتم چه حسي داري؟ آب دهنشو قورت داد و حرفي نزد. منم با دستم رونهاشو خيلي محتاطانه مي ماليدم. ديدم اعتراضي نمي كنه. گفتم عجبي قرقر نمي كني. مي دوني كه اينا تلافي كاراي خودته. بهش گفتم مي رم آب بخورم برمي گردم. مهرداد هم گفت برگشتي ميگيري مي خوابيا!!! منم گفتم زر زر زيادي نكن تازه نوبته منه!!!!
رفتم آب خوردم و برگشتم ديدم رفته زير پتو و به شكم خوابيده. در اتاق رو بستم و رفتم كنارش نشستم. اصلا حرفي نزد. گفتم خوابي؟ جوابي نداد، بدون معطلي شلوارشو كشيدم پايين ، عكس العملي نشون نداد. چند لحظه به همين حالت مونديم تا اينكه من دستمو گذاشتم رو كونش. چند لحظه صبر كردم. نه اعتراضي نه صحبتي نه حرفي. منم خوشحال يواش يواش و خيلي آروم دستمو رو كونش مي ماليدم و تكون مي دادم. چيزي نمي گفت. بيشتر اينكارو ادامه دادم و پيراهنش رو دادم بالا و از پشت كمرشو بوس كردم. ديدم همه چيز آرام و بدون مشكل داره پيش ميره. خيلي ترسيده بودم و سردم شده بود و كمي هم مي لرزيدم. دستمو خيلي آروم كردم تو شرتش و روي كونش حركت مي دادم و مي ماليدم. بعد از چند دقيقه دستمو درآوردم و اينبار از روي شلوار كيرمو به كون اون كه شرت پاش بود رسوندم و كيرمو مي ماليدم به كونش. كمي خودشو تكون داد اما چيزي نگفت. منم بيشتر و بيشتر كونشو با كيرم مي ماليدم (من شلوار پام بود و اون هم شورتش پاش بود). كيرم خيلي خيلي سفت شده بود. ديگه داشتم سر درد مي گرفتم. دوباره دستمو كردم تو شرتش و كونشو آروم مي ماليدم و يواش يواش شرتشو مي كشيدم پايين، وقتي شورتشو كامل كشيدم پايين، شلوار و شورت خودم را هم پايين كشيدم و كيرمو گذاشتم روي كونش و بعد كم كم و يواش يواش بردم وسط كونش و نزديك سوراخش. (تمام اين كارا براي اين بود كه ببينم تا كجا اجازه ميده، جالبه تو اين مدت يك كلام هم با هم صحبت نكرديم و به صورت همديگه نگاه هم نكرديم. البته اون به من پشت كرده بود) همش فكرم درگير بود و مي ترسيدم يكي بيدار بشه و يا مهرداد اين لذت رو از من بگيره و يا...
دلمو به دريازدم و به مهرداد گفتم روتو بكن به طرف من. چيزي نگفت و اين كارو نكرد و خودشو به خواب زده بود. من خودم رفتم اونطرف و جلوش نشستم. صورتش و بعد لبشو بوسيدم. بهش گفتم يه ذره مثل تو فيلما با هم باشيم. كيرمو مي خوري؟ اون ساكت بود و اصلا حرفي نمي زد و چشماشو بسته بود.(من مي دونستم كه بيداره براي همين كاري رو كه مي خواستم بكنم بهش گفتم) كيرم كه حسابي سفت و قرمز شده بود رو به طرف دهنش بردم و همينطور كه بسته بود به لباش مي ماليدم. خيلي خيلي داشتم لذت مي بردم و تمام دست و پاهام يخ كرده بود. دهنشو باز كردم و كيرم رو (كه خيلي بزرگ نيست) گذاشتم تو دهنش. آب دهنشو قورت داد و بدون اينكه چيزي بگم و يا اون چيزي بگه شروع كرد به ساك زدن و همينطور كه دهنش بسته بود و كير من تو دهنش بود با زبونش كيرمو قلقلك مي داد و ليس مي زد. خيلي حشري شده بودم. نميدونستم چيكار كنم. همينطور كه كيرم تو دهنش بود كنارش دراز كشيدم و سرشو تو دستام گرفتم و عقب و جلو مي بردم. گاهي اوقات هم سرشو تو دستم ثابت و محكم نگه مي داشتم و توي دهنش تلمبه مي زدم. لباسشو كامل از تنش درآوردم و شلوار و شورتشو هم از پايين پاهاش كندم و انداختم يه گوشه. خودم هم لباسم و شلوارمو و شورتمو در آوردم و سر مهرداد رو تو دستام محكم گرفتم و ديوانه وار سروشو عقب و جلو مي كردم چند بار اينكارو كردم كه با اعتراض مهرداد مواجه شدم (حرف نمي زد، غرغر مي كرد) و از ترس اينكه ديگه ادامه نده ولش كردم. نوك سينه هاشو مي خوردم و ليس مي زدم ، دستمو بردم به طرف كيرش. كير اون بزرگتر و كلفت تر از كير من بود. به شكم و سينه خوابوندمش و رفتم پشت مهرداد و كيرمو يواش گذاشتم روي سوراخش و فشار دادم كه بره تو. اما مقاومت كرد و به من فهموند كه نمي ذارم اينكارو بكني. كلي تقلا كرد. منم مجبور شدم كيرمو روي سوراخش بمالم و بعد بذارم لاي پاهاش. مهرداد خيلي نفس نفس مي زد و منم همينطور. نمي دونستم دارم چيكار مي كنم دوست داشتم بيشترين لذت رو ببرم. دوباره كيرمو گرفتم ماليدم به تمام بدن مهرداد. از لب و گردن و صورت و كمر و شكم و حتي كف پاهاش. دوباره رفتم سراغ كونش كه بازم اجازه نداد بكنم توش. منم ديگه مجبور شدم كيرمو لاي پاهاش بذارم و عقب و جلو بكنم. داشتم بين دو تا پاهاش تلمبه ميزدم، و در حين تلمبه زدن گردن و بين دو كتفشو ميخوردم و مي بوسيدم و با خودم فكر مي كردم كه ديگه مهرداد مال منه. اينقدر اين كارو كردم كه حس كردم داره آبم مياد. كيرمو از لاي پاهاش درآوردم و نشستم رو كونش به طوريكه كونم روي كونش و كيرم روي گودي كمرش بود و آبمو ريختم روي كمرش و سر كيرمو روي كمرش مي ماليدم و ماساژ مي دادم. بعد خودم هم خوابيدم رو مهرداد و كيرمو دوباره گذاشتم روي سوراخ كونش و هي ميماليدم. از روي مهرداد بعد از چند دقيقه بلند شدم و تو تاريكي دنبال دستمال كاغذي كه نمي دونستم كجاست گشتم و پيداش كردم و شكم خودم و كمر مهرداد رو پاك كردم. لباسهاشم تنش كردم و لباس خودمو پوشيدم و رفتم توي رختخوابم. مهرداد خدا رو شكر اصلا درخواستي نكرد.
صبح كه از خواب بيدار شدم مهرداد رو نگاه مي كردم و به فكر كارايي كه ديشب كرده بوديم. اصلا باورم نمي شد كه من و اون باهم سكس داشتيم. هزارتا فكر به سرم زد. نكنه مهرداد اين كاره هست؟ نكنه با بچه هاي مدرسشون هم اين كارارو مي كنه؟ نكنه ....؟
كيرم دوباره راست شد. رفتم چسبوندم به مهرداد. از خواب بلند شد. بهش گفتم درباره ديشب پيش خودمون ميمونه ها. با يه حالت عصبانيت بدون اينكه به من نگاه كنه گفت: خودم مي دونم. بهش گفتم مهرداد با كس ديگه اي هم از اين كارا كردي؟ گفت: خيلي بيشعوري. نخير. با تو هم همينجوري شد.
از اون روز به بعد رابطه من با مهرداد كمي بهم ريخته و با هم خيلي حرف نمي زنيم و به هم نگاه هم نمي كنيم (البته از طرف اون اينجوريه) من هر چي مي خوام نشون بدم كه هيچ اتفاقي نيفتاده و رابطمون كاملا مثل قبل باشه نمي تونم. ديگه چه برسه به اينكه به مهرداد بگم شب پيش ما بمون. من مهرداد رو دوست دارم و خاطره اون شب هيچ وقت از ذهنم پاك نمي شه.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#254
Posted: 29 Jan 2013 16:57
کون مظلوم من
سلام اسمم آرمینه و تو یزد میشینیم گفتنیه که من یکم خوشتیپم جوری که وقتی سوار اتوبوس میشم پسرا حسابی کونمو میمالن،لاپامو میمالن حتی بعضی وقتا دستمو یه روز تو مدرسه توی دستشویی بودم و یکی از بچه ها که همیشه بهم تیکه مینداخت اومد و منو کشید دستشویی اونجا من اونقد ترسیده بودم که حرف نمیتونستم بزنم اول اون کونمو از جلو مالید بعد به من گفت کیرشو بمالم،کیرش حسابی شق شده بود خیلی هم بزرگ بود خیلی میترسیدم و با خودم میگفتم نکنه بگیره به من تجاوز کنه ولی حالا خدا رو شکر منو نکرد و آخر منو بوس کرد و گفت اول تو از دستشویی برو از اون روز به بعد بهم زیاد گیر میداد و چون پشتم مینشست زود زود انگشتم میکرد همیشه هم مجبور بودم با اون برگردم خونه که تو راه اصلا یه لحظه نمیشد دستشو از رو کونم برداره یه روز که داشتیم با هم میرفتیم منو کشوند خونشون انگار پدر مادرش خونه نبودند تلفونو به من داد گف به مامانت زنگ بزن بگو دیر میای منم فهمیدم موضو چیه به گریه افتادم وقتی خواستم فرار کنم جلومو گرفت یه چک بهم زد با عصبانیت گفت زنگ بزن من هم زنگ زدم بعد از اون رف نشست رو مبل و به من گف بیا بشین جلوم وقتی رفتم گفت کیرمو بمال من مالیدم در آوردش بیرون ترسیده بودم از موهام گرفت آورد جلو گف بکن تو دهنت براش ساک داشتم میزدم چند بار که دندونم به کیرش خورد مو هامو کشید منم داشتم با احتیاط ساک میزدم بهش گفتم تورو خدا اگه آبت اومد بگو بهم تا از دهنم در بیارو اون نامردم نگفت هر چی داشت رفت تو دهنم تفشون کردم بیرون یکم بیحال شده بود ازش اجازه خواستم که برم اونم گفت باشه ولی در قفل بود نتونستم برم ازش کلید خواستم اما چشاشو بسته بودو هیچی نمی گفت 10 دقیقه بعد پاشد گفتم که کلیدارو بده من برم گفت کجا ما تازه شروع کردیم خیلی ترسیدم اومد جلو منو گذاشت رو میز چون چندبارهم ازش کتک خورده بودم میترسیدم که باهاش دعوا کنم فقط یکم مقاومت میکردم اونم دوربینو گذاش رو میزو اومد جلو شلوارشو درآورده بود اومد دستشو برد و با یکم مقاومت من تازانو آوردش پایین گفت اووو چه پاهایی داری بعد از شورتو کشید پایین وقتی کیرمو دید گفت چقدر کوچولوهه من هم اصلا حرف نمیزدم بعد رف سراغ کونم گفت تو همه چیت بیسته اصلا بجای ناهارش کونمو قشنگ خوردو لیس زد منم همینطوری به سقف خیره شده بودم اشکام یواش یواش میچکیدند کیرش رو داشت میزد به وسط کونم پاهامم رو شونه هاش بود کونم هم درست جلو هه کیرش بعد خواست کیرشو بکنه تووم من یه لحظه از ترس لرزیدم بعد اصلا نمیدونم چطور دردی اما اصلا یه لحظه فک کردم داره کونمو میکنه اصلا خیلی درد وحشتناکی بود جالب اینجاش بود که اصلا یه سهانتم توم نرفته بود جیغ زدم با التماس گفتم خواهش میکنم بدار لا پاهام اصلا گوش نمیداد یه لحظه دشتشو گذاشت رو دهنمو فشار داد من دیگه رسما گریه میکردم سوراخمو سفت کردم سر کیرش که رفته بود تو اومد بیرون عصبانی شدو چهار بار با کف دست زد به کونم خیلی درد داشت منم قشنگ شل کردم یه بار دیگ سعی کرد ولی نمیرفت خودشم داشت خسته میشد زود زود صابون میکشید به سوراخ کونم بالا خره نصف کیرشو کرد تو کونم خیلی سختی درد کشیدم اما باز ول کن نبود اونقد انگشتاشو کرد تو سوراخم اونقد روغن زد تو سوراخم که همی کیرش رفت توم شروع کرد به تلمبه زدن باز درد داشت منم اه و اوهه میکردم اما گوش نمیداد منو عین یه جنده کرد آبشم ریخت توم یکم اونجاش خوشایند بود که تووم گرم شد ولی خارش داشتم وقتی ارضا شد بعد بیحال شد رفتم از جیبش کلیدو برداشتمو رفتم ولی من خنگ یادم رفت مموری اون دوربینو پاک کنم الآن هم به زور اون فیلم والبته خودش پس از اون هفته ای دو بار مفصل میکنه البته هر وقت فرصت پیدا کنه یه بار هم بیرون ترتیبمو داد ومن عین یه جنده کونم همیششه در اختیارشه بعضی وقتاهم کونم اونقد درد میگیره پنبه میذارم حتی خون هم اومده الآن زندگی برام جهنم شده چون الآ ن نمیدونم کی منو صدا میکنه که برم بهش بدم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#255
Posted: 30 Jan 2013 18:50
مشکل دودول فرهاد
سلام اسم من سهيله 23ساله از وقتي که بلوغ شدم و به قول بچه ها کنتور آبم وصل شد و نياز به سکس پيدا کردم به خاطر محل زندگيمون با پسرهاي خوشکل و ماماني ارضا مييشدم داستاني که ميخوام براتون بنويسم مربوط به يکي از پسرهاي فاميل که خيلي هم گوشت بود به نام فرهاد.
اون موقع من دانشجو بودم و درشهرستان پيش مادربزرگم زندگي ميکردم يک روز از دانشگاه اومدم خونه که مادربزرگم گفت لباساتا درنيار که بايد بريم مهموني منم که خسته بودم گفتم کجا؟ گفت عمو(عموي مامانم و در ضمن برادر شوهر مادربزرگم) ک سنش 70سال بود ازدواج کرده و دريک مهموني ساده مارا براي ناهار دعوت کرده چون توهم تنهايي بيا بريم گفتم آخه من روم نميشه گفت بيا فرهادم هست تنها نيستي تا اسم فرهادا برد گفتم باشه چون واقعا تو کفش بودم گفتم ميتونم اون کون سفيدش و بزرگشا ديد بزنم بالاخره آماده شديم و راه افتاديم مهموني تو يه تالار کوچک بود بعد سلام و عليک بابزرگترا هادي راديم با هم روبوسي کرديم که همونجا سيخ کردم بعد از تعريف از زندگي و درس و دانشگاه (راستي فرهاد 2سال از من کوچکتره و درس ميخوند) ناهارا خورديم بعد فرهاد به من گفت که کلاس داري؟منم گفتم نه فرهاد گفت خوب شد آخه منم تنهام گفتم حالا که تو هستي با هم يه دور تو شهر بزنيم منم از خدا خواسته قبول کردم بعد تشکر از عمو اينا از تالار اومديم بيرون به مادربزرگم گفتم که من با فرهاد ميريم بيرون برا شام ميام خونه فرهادم که پيش مادربزرگش بود اونم به مادربزرگش که با ما هم نسبت داشت گفت منم باسهيلم بعد مادربزرگ فرهاد گفت باشه بريد خوش باشيد ما هم با مادربزرگ سهيل ميريم خونه آقاداماد بعد خداحافظي کرديم و رفتيم به سمت باغ خوب و باصفاي شهر.
ساعت 2 عصر بود منم که تو کف کون فرهاد بودم به بهانه هاي مختلف کونشا ميماليدم قليون کشيديم اومديم تو شهر چون تابستون بود شهر خلوت و گرم بود فرهاد گفت خيلي گرمه بيابريم خونه منم به سرعت فکري تو ذهنم جرقه زد که تو خونه ميتونم به آرزوي هميشگيم يعني کون فرهاد برسم. سريع گفتم آره بريم خونه مادربزرگم که فرهاد گفت نه بريم خونه مادربزرگ من که نزديکه منم قبول کردم و راه افتاديم به طرف خونه تو راه از دخترهاي دانشگاه حرف زديم و خوب فرهادا حشري کردم فرهاد ميگفت خوش به حال تو که هرکي رابخواي تو دانشگاه ميکني ولي خبر نداشت که من تو کف کون اون پسراي ديگم بعد بهش گفتم که تو هم ميري دانشگاه استفاده بهينه رااز دخترا ميبري يه آهي کشيد و گفت کاش اينطور بود که تو ميگي من يه مشکل بزرگ دارم گفتم چيه که گفت حالا...
رسيديم دم در خونه مادربزرگش که فرهاد کليد انداخت درخونه که ويلايي بود باز کرد رفتيم تو فرهاد کولرا روشن کرد وسريع شلوارشا درآورد واي چه کون و رون بزرگي بدون حتي يه مو خيلي حشري شدم و تودلم گفتم امروز ميکنمت بعد يه شلوارک پوشيد و براي من لباس راحتي از خودش آورد تابپوشم بعد کنار هم جلوي تلويزيون دراز کشيديم براي من جاي تعجب بود که فرهاد به سن 19 سالگي بدنش بدون حتي يه مو بود يه دفعه ياد حرف فرهاد افتادم که گفت مشکل دارم پيش خودم گفتم که الان فرصت خوبي سرحرفا باهاش باز کنم که بتونم به کونش راه پيدا کنم همينجور که نگام به ساق پاهاي سفيدش بود گفتم فرهاد مشکلي که گفتي داري چيه گفت بيخيال گفتم بگو شايد بتونم کمکت کنم من و تو که با هم راحتيم اونم قبول کرد و گفت مشکل من مربوط ميشه به اندام تناسلي يه دفعه منم جا خوردم گفتم چه مشکلي گفت من توي فيلم ها ديدم که مردا اندام تناسلي بزرگي دارند حتي رفيقاي کوچکتراز منم اندام تناسلي بزرگي دارند که پريدم وسط حرفش گفتم راحت باش منظورت کيره گفت آره گفتم مگه تو نداري؟گفت چرا ولي از من اسمش کير نيست دودوله گفتم چطور مگه گفت از من خيلي کوچيکه به خاطر همين نميتونم باکسي سکس داشته باشم ميترسم دوجنسه باشم گفتم آب مني هم داري گفت آره ولي دودولم کوچيکه و دوجنسه نيستم گفتم دوست داري کمکت کنم گفت چه جوري گفتم بايد بدنتا يه نگاه بندازم تا ازدوجنسه بودنت خيالمون راحت بشه (بهونه ام بود چون معلوم بود دوجنسه نيست)گفت چکار کنم گفتم بليزتا دربيار ببينم سينه داري. اونم گوش کرد و درآورد بعد گفتم از اين ناحيه که مطمئن شديم. حالا نوبت شلوارک و شرتته اونم که خجالت ميکشيد ميگفت نه سهيل اصلا ولش کن. منم که حشري شده بودم گفتم من که غريبه نيستم يه معاينه ميکنم بعد سريع لباساتا بپوش اونم قبول کرد و شلوارک و شرتشا کشيد پايين. واي چي ميديدم از يه طرف کون سفيد و بزرگ ازيه طرف دودول 4،5سانتيش شروع کرد به گريه که ميبيني چقدر کوچيکه؟ منم که يه دستم به دودولش بود آروم بغلش کردم گفتم چيز مهمي نيست اگه به حرفام گوش بدي خوب ميشي.
گريه اش قطع شد و گفت چه جوري؟ گفتم مال منم اينقدري بود ولي با سکس هاي مختلف که با پسرها داشتم الان رشد خوبي کرده فرهاد گفت راست ميگي سهيل ميشه نشون بدي منم از خداخواسته شلوار وشرتما دادم پايين يهو کير نسبتا بزرگم که باديدن کون فرهاد راست شده بود افتاد بيرون فرهاد چشماش درشت شد گفت خوش به حالت! گفتم غصه نخور از توهم اينجوري ميشه به شرط اينکه به حرفام گوش کني. اونم سريع گفت باشه يه دفعه کيرمنا تودستاش گرفت و شروع به ماليدن کرد گفت بايد چکار کنم گفتم هيچي اول بايد يکي با دودولت بازي کنه دودلشا گرفتم و براش ميماليدم ديگه سيخ سيخ شده بود همون 5سانت آخرش بود اونم که داشت کيف ميکرد کيرمنا چد مرتبه بوسيد و ميگفت جون منم که ديدم فرهاد حشري شده حالا که جفتمون لخت بوديم گفتم موقعشه که يه کون سير بکنم گفتم فرهاد بايد ازهمديگه رابخوريم گفت چي؟گفتم تو کيرمنا منم دودولتا. خواستم راضي بشه گفت نه يه دفعه ماردبزرگم مياد منم گفتم مگه نميخواهي از دودلت کير بسازم در ضمن اونا تا بعد ازنماز مغرب مياند الان که سه چهار ساعتي وقت هست اونم که ديد راست ميگم قبول کرد وسر کيرما کرد تودهنش و مک ميزد البته بادندون ميکشيد که بهش ياد دادم که چه جوري ساک بزنه اونم ديگه يادگرفته بود و حرفه اي ساک ميزد منم براي اينکه شک نکنه دودولشا چند باري خوردم يه ده دقيقه اي ساک ميزد که داشت آبم ميومد به فرهاد چيزي نگفتم و شروع کردم با سوراخ کونش بازي کردن يه دفعه فريادي زدم وآبما ريختم تودهنش اونم آبم که زياد بودا يه کم تف کرد و بقيشم با فشار آبم خورده بود گفت چرانگفتي که منم گفتم آبم براي بزرگ شدن دودولت موثره اونم چيزي نگفت گفت پس از من چي منم شروع کردم براش جق زدن که آب اونم که دوسه قطره بود اومد گفت خيلي خوب بود من که دوباره سيخ کرده بودم گفتم صبرکن هنوز مونده گفت چي؟ گفتم اصل کاري بايد بخوابي منم بکنم توکونت که يه دفعه از جا پريد گفت نه پاره ميشم منم گرفتمش گفتم قرار شد به حرفام گوش کني تازه من جوري ميکنم که دردت نياد ديگه حرفي نزد.
گفتم کرم داري رفت و آورد وقتي کرما مياورد اين کون نرم و سفيدش داشت ديوونم ميکرد الان که مينويسم براش سيخ کردم خوابوندمش و يه بالش گذاشتم زير کمرش که کونش بياد بالا بعدباکرم حسابي چربش کردم کيرخودمم که خيس بود کرم زدم تاليزتر بشه بعد سوراخ کونشا انگشت کردم تا باز بشه بعد سرکيرما گذاشتم توکونش يه تکون خورد بهش گفتم اگه شل کني و تکون نخوري درد نداره اونم گوش کرد يه چند باري تو سوراخش کردم و درآوردم عجب سوراخ تنگي داشت بعد يهونصف کيرما کردم توش يه آخ بلندگفت منم ديگه بقيشا نکردم تو نگه داشتم گفتم شل کن الان دردش ميخوابه بعد بايه فشار ديگه تا دسته کردم کردم ت وکونش گفت سهيل توروخدا جرخوردم منم اعتنايي نکردم و چند دقيقه همونجور نگه داشتم بعد آروم تلمبه ميزدم ناله هاش کمتر شده بود و داشت حال ميکرد منم مرتب قربون صدقش ميرفتم و ميگفتم کيري برات درست کنم که عشق کني و تند تند تلمبه ميزدم شکمم که به لمبرهاش ميخورد صداي خوبي ميداد چون يه بارآبم اومده بود اينبار بعد يک ربع داشت آبم ميومد گفتم فرهاد جووووون داره مياد گفت نريزه روفرش گفتم نترس ميريزم تو کون نازت ديگه منتظر جوابش نشدم و همه را بايه صداي جووووووووووووووون تو کونش خالي کردم همينجور روش دراز کشيدم و چندتابوس از کردم واز روش بلند شدم رفتم خودما تميز کردم ديدم دم سوراخ فرهاد پراز آبمه گفتم چطور بود گفت خوب بود ولي درد داشت ولي چون باعث بزرگ شدن دودولم ميشه عيب نداره بعد بهش گفتم بايدهفته اي دوسه بار بايکي حال کني اونم گفت دوست دارم فقط تو اينکارا بکني بعد تانزديک اذان دوبار ديگه کردمش که سرم ديگه گيج ميرفت بعد قبل اينکه مادربزرگش بياد ازش خدافظي کردم و قول کردنشا گرفتم وبوسش کردم اومدم خونه بعد ازاون يه چندبارديگه کردمش بعد که رفت دانشگاه ديگه وقت نشد بکنمش ولي ميگفت دودولم حسابي بزرگ شده و ميشه بهش کير گفت و حسابي ازم تشکر کرد
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#256
Posted: 30 Jan 2013 18:52
کامی و جمال
من كامی هستم و میخوام خاطرات سكس خودمو براتون تعریف كنم . من تا حالا با دختر های زیادی سكس داشتم ولی نمی خوام از اونا چیزی بگم چون فكر می كنم این داستان ها خیلی تكراری و معمولیه .من قصد دارم از سكس با پسرخالم ، جمال بگم.
سكس من با جمال از وقتی شروع شد كه من ۱۱ سالم بود و جمال تقریبا۱۶سال داشت. من پسری درسخوان، ظریف، زیبا و در عوض جمال نقطه مقابل من یعنی یك جوان هیكلی ، بلند قد با پوستی تیره كه از همان ابتدا قید درس و كلاس رو زده بود و بیشتر دنبال هوس بازیهاش بود. جمال در بین بچه های دیگه كه تو خانواده بودن با من خیلی صمیمی بود و همیشه سعی میكرد با من تنها باشه به شكلی كه این صمیمیت باعث شده بود كه خیلی با هم راحت باشیم و همیشه از سكس هایی كه داشته برام تعریف كنه كه بیشتر اونها هم با پسرها بود و… البته اون وقتا اصلا علت رفتارهاشو نمی فهمیدم و بعد از یك مدت طولای كه به این شكل گذشت تازه فهمیدم همه اینها یك نقشه بوده.
كلاس پنجم ابتدایی بودم، یك روز تعطیلات نوروز كه هركسی برای دیدو بازدید جایی رفته بود و من در خونه تنها بودم جمال به منزل ما اومد. همین كه دید من تنهام خیلی خوشحال شد و طبق معمول شروع كرد از خاطرات سكسش برام تعریف كردن و من هم با علاقه گوش میكردم چند دقیقه ای كه به این شكل گذشت از روی شلوارش شروع كرد به مالیدن كیرش و وقتی كه حسابی كیرش بلند شد زیپ شلوارشو پایین كشید و كیرشو درآورد و از من خواست كه كیرشو تو دستم بگیرم و براش جق بزنم كه البته این رفتارهاش هم تا اینجا معمولی بود و هر وقت كه با هم تنها میشدیم من این كارو براش انجام میدادم ولی اون روز جمال جوره دیگه ای بود و وقتی كه كیرشو تو دستم گرفتم با یك لذت خاصی به من نگاه میكرد و نفس ، نفس میزد. من كه تا حالا جمال رو اینجوری ندیده بودم با تعجب پرسیدم : جمال چیه درد داره و كیرشو ول كردم .در این لحظه جمال دستمو گرفت و گفت: نه، درد نداره فقط دست تو خیلی به من حال میده ، من با خیلی از پسرها حال كردم ولی همین كه تو كیرمو می گیری تو دستت به اندازه تمام سكسهایی كه داشتم به من حال میده و همین طور كه دستمو گرفته بود تو چشمام نگاه كرد و گفت: می خوای با هم حال كنیم . با شنیدن این حرف بدنم حسابی داغ شد و خیلی خجالت كشیدم ، سرمو به یه طرف دیگه چرخوندم و ساكت شدم هرچند بدم نمی اومد این تجربه رو كه تا حالا از زبان جمال بارها شنیده بودم خودمم داشته باشم با این حال و به خاطر اینكه جمال دوباره خواستشو تكرار كنه به اون نگاه كردم وبهش لبخند زدم و با صدایی آروم گفتم: نه زشته ، كاره خوبی نیست ، آخه… در این موقع جمال تو حرفم پرید و گفت : چی زشته ما با هم فامیلیم اصلا كسی نمی فهمه . با شنیدن این حرف كمی آروم شدم و از اون خواستم توی حموم بریم كه اول مخالفت کرد و میخواست همونجا با هام حال کنه ولی وقتی اصرار منو دید قبول كرد. من قبل از اون وارد حموم شدم و اون هم پشت سرم داخل شد و از من خواست لباسامو در بیارم من هم لخت شدم و قبل از اینکه شرتمو در بیارم از پشت خودشو بهم چسپوند و شروع به فشار دادن کرد.دیگه حالا کاملا سفتی کیرشو روی کونم حس میکردم . بعد چند دقیقه ای که این کارو انجام داد شرتمو پایین کشید و بلافاصله خودشم لخت شد. در این وقت كیرش حسابی شق شده بود . بعد آب حمومو باز كرد و دستاشو خیس كرد و شامپو رو برداشت و حسابی به كیرش و شکاف کون من مالید،بعد از من خواست پشتمو به طرفش كنم و دستمو به زانوم بگیرم و بعد از اینكه كونمو به طرفش گرفتم بدون هیچ مقدمه ای كیرشو در كونم گذاشت و به آرامی فشار داد با فشار كیرش كونم به شدت درد گرفت ، یه جیغ زدم و خودمو به جلو پرت كردم با این حركت من جمال تازه به خودش اومد و فهمید كه چه اشتباهی كرده كه به این شكل می خواد با یه كون تنگ و كوچیك برخورد كنه به همین خاطر ازم عذر خواهی كرد و گفت: آروم باش همیشه بار اول درد داره ولی كم كم عادت می كنی و به خاطر اینكه دردش كم بشه كونتو بده عقب تا با انگشتم كمی بازش كنم . منم دوباره كونمو به طرفش گرفتم و اونم انگشتشو كمی آب دهن زد و به آرامی شروع كرد به فرو كردن یك انگشتش توی كونم ، بعد از چند بار كه انگشتشو توی كونم چرخوند ، انگشت دیگشو هم توی كونم كرد ولی كون من خیلی تنگ بود هنوزم درد داشتم البته نه به شدت وقتی كه می خواست كیرشو فرو كنه توی كونم . به هر حال بعد از اینكه به قول خودش حسابی كونم باز شد خودش كف حموم نشست ،دوباره به كیرش شامپو مالید و از من خواست روی كیرش بشینم . منم به طرفش رفتم ، سوراخ كونمو روی كیرش گذاشتم و به آرومی نشستم همینكه سر كیرش وارد كونم شد درد و سوزش ناشی از شامپو تمام کونمو فرا گرفت . خواستم از روی کیرش بلند شم که با دستاش محکم کمرمو گرفت و به طرف پایین کشیدو همراه با یک نفس عمیق کیرشو تا ته توی کونم فرو کرد حالا دیگه من کاملا روی کیرش نشسته بودم . دیگه درد چندانی نداشتم و تنها سوزش شامپویی که به کیرش مالیده بود اذیتم میکرد و هرچقدر بهش میگفتم گوش نمیکرد و فقط به فکر حال کردن خودش بود و از این کار هم واقعا لذت می برد چیزی که من در آن سن و سال اصلا درک نمیکردم. و تنها چیزی که برای من قابل درک کردن بود درد و سوزش شدید بود . به هر حال بعد از چند لحظه ای که همین جوری کمرمو گرفته بود و روی کیرش نشونده بود ازم خواست روی کیرش بشینم و پا شم و خودشم با حرکات دستش به من کمک می کرد چند دقیقه ای که این کارو انجام داد یکدفعه نفس هاش تندتر شد و محکمتر از قبل کمرمو گرفت و به پایین فشار داد و چند لحظه نگه داشت که یکدفعه احساس کردم توی کونم داغ شد و من که نمیدونستم چه خبر شده ازش پرسیدم ک جمال چکار کردی و اونم با یه حالت خسته گفت نگران نباش آب کیرم بود همشو توی کونت خالی کردم و بعد با حرکت دستش ازم خواست که از روی کیرش بلند شم وقتی که بلند شدم کیرش شل شده بود و هنوز داشت ازش آب می اومد و من چون کونم سوزش داشت به سرعت به طرف توالت رفتم تا کونمو بشورم وقتی که از توالت بیرون اومدم جمال آماده شده بود و می خواست بره بهش گفتم : می خوای بری؟ و اونم انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده گفت : آره یه مقدار کار دارم باید برم انجام بدم و خداحافظی کردو رفت و من موندم با یک دنیا پشیمانی و درد و سوزش کونم. بعد از اینکه جمال رفت به خودم گفتم که این اولین و آخرین باری بود که این کارو انجام می دم و حتی فکر میکردم به اون شکلی که جمال گذاشتو رفت اونم دیگه به این مساله فکر نمیکنه غافل از اینکه تازه این شروع یک دنیای دیگه برای من بود و تمام زندگیمو تحت تاثیر خودش قرار داد و ارتباط ما تا چند وقت قبل از رفتن جمال از ایران هم ادامه داشت یعنی بیشتر از 14 سال...
به هر حال یه مدت کوتاه که از اولین سکسم با جمال گذشت دوباره سرو کلش پیدا شد و شروع به زبان بازی کرد تا تونست بازم منو راضی کنه و باهام مثل دفعه قبل حال کنه و به این ترتیب رفت و آمدهای جمال به خونه ما بیشتر شد و با اینکه خونه اونها شهرستان بود لااقل هفته ای یکبار به خونه ما می اومد و از کمترین فرصت ها هم برای حال کردن با من استفاده می کرد. دیگه کم کم من وسیله ای شده بودم در دستای جمال و سعی میکرد به شکل های مختلف که بیشترین حالو بهش میده با من سکس داشته باشه .مثلا بعضی وقتا که فرصت بیشتری داشت قبل از شروع سکسش مقدار زیادی تریاک مصرف می کرد تا دیرتر ارضا بشه و بتونه بیشتر حال کنه به این ترتیب وقتی شروع به حال کردن میکرد بعضا بیشتر از یکی دو ساعت کارش طول می کشید و من هم مثل یک عروسک خیمه شب بازی خودمو کاملا در اختیارش قرار میدادم و دیگه طبق عادت هرکاری که اون می خواست انجام می دادم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#257
Posted: 3 Feb 2013 12:02
دادن از کردن بهتره
سلام
این اولین سکس من است و تا الان ادامه دارد
سال 86 بود تو محل وایساده بودیم (16سالم بود) که حسین اومد و من باهاش قهر بوم که بچه مارو اشتی دادند خلاصه چند ساعت بعد با موتور باهم رفتیم بیرون شب بود حسین خیلی از من قشنگتر وسفید تر بود . حسین جلو نشته بود به شوخی گفت پشت من نشتی سیخ کردی گفتم اره میخوای واسه کیر تورو هم راست کنم خندید منم دستم گذاشتم رو کیرش و مالوندم حسابی راست شده بود بهش گفتم بریم مغازه ما کار دارم گفت باشه رفتیم طو مغازه همین که کرکره دادیم پایین زیپ شلوارش کشیدم پایین و ساک زدم تا ابش اومد و همه رو خوردم خوشمزه ترین چیزی بود که تابحال خوردم یک کیر سفید بدون مو متوسط نرم نرم خلاصه رفتیم طبقه بالای مغازه موکت پهن کردیم و لخت لخت شدیم اونروز خیلی داغ بودم اصلن نمیدونستم چی کار میکنم لب بازی کردیم بعد من کیرشو میخوردم اونم با سوراخم بازی میکرد انگشتشو میکرد طو سوراخم که خیلی درد داشت اما لذت بخش بود منم با سوراخ اون بازی میکردم بعد برگشتم خوابیدم روی زمین با تف کیرشو خیس کرد گذاشت روی سوراخم وای خدا گرمای کیرش قشنگ احساس میکردم ای کاش اون زمان تمومی نداشت کیرش که فشار داد طو انگار دنیا رو سرم خراب شد از درد اما دردش لذت بخش بود یک ربع نشستیم که دیگه نذاشتم اون مدل دردناک بکنه و اون نشت زمین و من اسانسوری روی کیرش خیلی اروم اروم نشتم و تمام کیرش خوشکلش که قربونش برم طو کونم بود وای که چه لذتی داشت ازهم لب میگرفتیم و من هم بالا پایین میرفتم البته خیلی اروم چون درد داشت بهد از چند دقیقه ابش اومد سوراخ منم جا باز کرده بود خوابیدم روی زمین گفتم حالا این مدلی بکن که گفت وایسا ابم تازه اومده نمی تونم بعد 20 دقیقه خوابید روم و دادا طو وای درد داشت اما لذتش انقدر زیاد بود که به دردش میارزید محکم تلمبه میزد و من از ترس اینکه صدا بیرون نره اروم اخ اوخ میکردم حسابی تلمبه میزد وقتی دوباره ابش اومد ریخت طو و افتاد روم بعد من هم او گاییدم گه لذت دادنم از کردن بیشتر بود . از اون موقع تابحال ماهی 4و5 باهم سکس داشتیم و نم نم فقط من میدام و اون میکرد تا اینکه حسین یک ماه پیش رفت زندان و من مانده ام تنهای تنها و دنبال یکی مثل حسینم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#258
Posted: 4 Feb 2013 14:02
قلیان همدم سراب هایم
سلام.محمد21 سالمه از شیراز.البته الان مشهد دانشجو هستم.شاید باورتون نشه ولی تازه یه هفته هست که با سایت اشنا شدم.اولین باریه که تو عمرم با گوشی بیشتراز ده خط یجا مینویسم .املام خوب نیست اگه بد بود شما به خوبی خودتون ببخشید.
تازه میخواستیم بریم دوم دبیرستان وانتخاب رشته ها بود.یه دوست دختر تازه پیدا کرده بودم چپ وراست میگفت من رفتم تجربی،تو هم برو. تصمیمم رو گرفته بودم ،برق،کاردانش. با دوستم رفتیم مدرسه قبلی مدارکم رو گرفتیم ،از در مدرسه زدیم بیرون که یه پسر رو دیدم. چشمای عسلی،موهای خرمایی روشن با یه صورت مخملی وپوست سفیدش بد دیوونم کرد.همونجا خشکم زد،رفیقم میگفت بیا بریم دیگه دیر میشه .انگار هیچی نمیشنیدم.پشت سرش رفتم دفتر.اسمش بابک بود.میخواست رشته ریاضی ثبت نام کنه.راستش رو بخاین من خودم حداقل به چش پسرا خیلی زیاد خوش قیافه بودم تو مدرسه همه دوست داشتن باهام رفیق بشن و تو شهر باوجودی که ابدا جلف نمیگشتم بهم تیکه میپروندن،کم کم خیلی مغرور شده بودم هرکی میخواست دور دوستی بگیره با رفیقم کلی به مسیجای عاشقانش میخندیدیم و اخرش همه فهمش میکردیم.بچگی هم عالمی داشت.بگذریم.اولین باری بود تو عمرم که قلبم داشت تند تند میزد و خودم رو جلو اون حقیر میدیدم.یهو ورق برگشت رشته ماهم شد ریاضی به امید همکلاسی شدن با بابک جون. خلاصه،مدرسه ها شروع شده بود کم کم روز اول رفتیم خوشکل ترین لباسا رو خریدیم.هنوز ریش وسبیل در نیاورده بودم یه ارایشگاه توپ، فشن. که تا اون موقع شاید تو عمرم فقط دوسه بار توی عروسیا زده بودم.رفتیم بریم مدرسه .خداییش صد نفر تا رسیدم مدرسه تو راه تیکه برام میپروندن .داخل مدرسه که رفتم همه کفشون بریده بود وقدیمی ترا همه به بهانه سال جدید میومدن رو بوسی.رفتیم کلاس.لقو تق بود.اروم رفتم کنار ضندلی بابک .قلبم تند میزد میخواست از تو دهنم دربیاد. سه چهار نفر بیشتر توکلاس نبودیم.یهو روش رو کرد طرفم گفت میای بریم اب بخوریم.قلبم داشت وا میستاد تارفتیم و اومدیم.تو راه سعی میکردم خیلی عادی باشم باهم کلی گپ الکی زدیم وشب توی رخت خواب یه هس خیلی خاصی داشتم.خیلی خوب بود باور کردم عاشق شدم اون از نوع واقعی،عاشق یه پسر.همش میخواستم صبح بشه برم مدرسه.
خلاصه کم کم یه ماهی گذشت و ما با هم پایه شده بودیم.دوست نداشتم تابلو بشم پس واسه خالی نشدن میدون سه چهار نفرم الکی دور خودمون جمع کردیم.تو مدرسه همش مثل دم هرجا میرفت همپاش میدوییدم بعدتمام فکرم شب بود تاواسش چارتا مسیج بدم و به امید جوابش.متنش مهم نبود.دریافتش خیلی مهمتر بود.کم کم یاد گرفتم ماشین بابام رو ازش بگیرم،دنبال بابکو کس چرخ تو خیابون تا یه شب گفت دوسه روز قلیون نکشیدم خیلی تو کفم.ناراحت شدم گذشتمش خونه.تا چند روز دیگه دیدم با رفع کوتیای خودم خیلی گرم تراز من شده داشتم ازشدت در میمردم.دوسه شب تو خواب گریه میکردم تایه روز بهش زنگ زدم رفتیم قهوه خونه.نمیخواستم کسی جام رو بگیره بار اولم بود ولی خیلی حال میداد.حال اصلیش واسه با بابک بودنم بود.توری شد که از خودش بیشتر میکشیدم.دو سیب نعنا.
یه شب بابک زنگ زد گفت بریم باغ یکی بچه هاخارج شهر .اخ یادم رفت رفیق چندین سالم که ازجونش بیشتر واسم مایه گذشته بود وخیلی دوسم داشت معرفیش کنم وحید اسمشه اون رفت رشته برق الانم دانشجو اصفهانه .همون شب وحید همرام بود بیچاره اونم قلیونی کرده بودم.گفتمش بیا بریم گفت کسخول نشو خطر ناکه من نمیام نه میزارم بری.منم که کور بودم بالاخره همرام اومد رفتیم باغ رفیقای بابک بابابک سه تا میشدن همه همسن بودیم .فک میکردن که قراره تنها برم .مرغ ومشروب و دوتا قلیون اماده بودرفتیم باغشون قبلاچندبار به بابک گفته بودم که خیلی دوست دارم دوتایی مشروب بخوریم اخه شنیده بودم میگن مستی و راستی .عشقم خیلی پاک بود.میخواستم تو اولین بار خوردن همه چی رو بهش بگم. خلاضه رفتیم تو باغ دیدن دوتاییم جا خوردن یکی از اونا به بابک گفت مگه نگفتی یکی از رفیقامه،بابک خندید و گفت حالا که شدن دوتا مگه اشکال داره ،بابات شب میگه چرا جای چهارتا پنج تا اوردی باغ؟ فهمیدم باغ مال اون پسرس ولی اصلا توی ای فازا نبودم.نشستیم قلیون کشیدن و کباب راه انداختیم خیلی حال میداد.یکی از قلیونا روبرداشتم به بابک گفتم بیا تنهایی بریم ته باغ نشستیم دیگه نزدیکیای تابستون شده بودهوام خوب بود بابک اهنگ دل کن دیگه خطا نکن داریوش رو گذاشت یه نیم ساعت کشیدیم رفتیم پیش بچه ها .لیوانای مشروب رو اوردن وحید هول کرد گفت اگه بخوری دیگه باهات حرف نمیزنم همه چی راجبه قلیون کشیدم و مشروب رو به بابات میگم.گفتم کی حالا خواست بخوره.ته دلم گفتم چه گهی خوردم باخودم اوردمش.اونا خندیدن گفتن بابک این بود که فقط نیم لیتر واسش جدا گذشته بودین.پوز خنده زدم وگفتم شوخی کرده من تاحالا نخوردم.
خلاضه سه تایی خوردن ویه فیلم سوپر گذاشتن وسط یکیشون دست گذشت روی رون بابک یکیشم افتاد تو بغلش سر بابک رو اورد پایین باهاش یه لب اساسی گرفت.توش مونده بودم ،بابک که اینجوری نبود چه خبر؟میخواستم بزنم تو گوش بابک واون دو تا رو بکشم ولی خودم رو کنترل کردم سه تاشون مست بودن یهو اون دوتا اومدن طرف من ترسیده بودم یکیشون بهم گفت میخوریش یا از عقب میدی زدم زیر دستش گفتم شوخی نکن گفت بابکم اولش همینجوری بود ولی هفته ای سه بار میخوره سه بارم از عقب میده تازه دو سه باریم تو هفته کیس مناسب میاره،هم کون کش ماهری شده هم ساک زن ماهری نه بابک.بابک سرش رو با دستش تکون میداد گفت محمد جون شرمنده ولی باید بخوابی .وحید رفته بود ته باغ توالت تازه رفته بود فقط تا دسشویی پیاده ده دیقه راهبود دوتاشون من رو گرفتن به زور خوابوندنم رو زمین یکیشون نشسته بود روسینم و دستم رو گرفته بوداون یکی هم کمکش میداد و میزدتو گوشم دوسه بار این بر افتادم و داد میزد وحید..کمکم کن تا اخرتسلیم شدم گریه والتماس میکردم میگفت بابک تو رو خدا بگو ولم کنن بابک سرش رو تکون دادگوشیش رو گذشت فیلمبرداری داد دست دوستش که ازاد تر بود و پاشد اون یکی رو سینم خوابیده بود بابک اومد نشست رو پاهام کمربندم رو باز کرد رفیقشم داشت فیلم میگرفت التماسش میکردم .بابک گفت اخره خطه همش نقشه بود ،شلوارو شرتم رو از پادر اورد دنیا رو سرم سیاه شده بود داد میزدم وحید ...وحید بابک خودش کیرش رودراورد اومد بخوابه روم یه هو دیدم یکی داره میاد ،وحید یه چوب دستش بود یه چاقو هم توی دست راستش ولم کردم رفتن طرف اون منم سریع یه سنگ یه کیلویی پیدا کردم خواستم به بابک بزنم دلم نیومد زدم باضرب ته سر اون یکی کس کش هیچیش نشد تا دیدم وحید یکیشون رو کارد کارد کرده که افتاده زمین ودویید دنبال اون یکی دوسه تاچوب ولمش زد بابک مات مونده بودمنم سریع شلوارم رو پوشیدم یه تو گوشی به بابک زدم وگوشی روازش گرفتم وگفتم وحید بیا بریم .گاز ماشین رو گرفتم غرق خاک وگل بودم.وحیداینا دوتا خونه دارن روبه رو همه که یکیش بی استفاده هست رفتم اونجا حموم زدم بعد رفتیم در خونه ما ماشین رو توکوچه پارک کردم و از در اومدم بالا سوییچ رو گذاشت در حال که کسی نفهمه رفتیم خونه وحید اینا زنگ بابام زدم گفتم وحید داره عربی یادم میده امتحان نهاییه شب نمیام تا صبح با وحید خونشون حرف میزدیم ونقشه میریختیم.
صبح فهمیدم که رفیق بابک سی چهلتا بخیه خورده ولی از ترس روش نشده شکایت کنه.فیلم رو پاک کردم دادم یکی بچها گفتم بده بابک.بچه ها فهمیده بودن ما قهریم ولی هیچکی نمیدونس چه خبره.واسه رحلت امام سه چهار روز تعطیل بودیم و قرار بود واسه درس امار گروه بندی کنن پروژه بنویسیم من به استاد گفتم میخوام تنها باشم اخه یه جزوه اماده داشتم.چهار پن جتایی که همیشه باهم بودیم به جز من شدن یه گروه.اروم علی رو که از بقیه باهاش بهتر بودم کشیدم کنار گفتم هسی یه چون توپ باهم بکنیم بیست تومن هم دست مزدت گفتم اگه هستی بگم باخنده گفت بابامم باشه هستم راستش ارزوش بود بامن کون بکنه،گفتم بابک گفت شره،گفتم همش با من فقط بابچه ها هماهنگ کنوقرار امار رو خونه خودتون بزاربعدبیان ادرس جایی که من میگم همچی حل شدتا زمان پروژه همه بچه با من ووحیدکه کلا بجز بابک مشدیم شیشتا اومدن خونه وحیداینا ،همه چی حل شد که ایفن زنگ زد علی گوشی رو برداشت،بابک بود گفتم بچه ها برین تو اتاق قایم شین تا نگفتم کسی درنیاد علی وبابکاومدن تو،علی در حال رو قفل کرد بابک خندید گفت میخوای بابات نیاد روسرمون،علی کلید روگذاشت توی جیبش گفت نه میخوام توفرار نکنی ،یکم ترسیده بود ولی رو خودش نیاورد تاکه من از تو اتاق اومدم بیرون ،خشکش زد بغض گلوش رو گرفت منم میخواستم گریه کنم سرش رو انداخت گفت شرمنده حالم خوب نبود جبران میکنم.
فهمیده بود چه خبره.رفتم جلوزدم توگوشش با دست ته حال رو نشونش دادم رفت وایساد کمربند شلوارش رو باز کردم شلوارش روکشیدم پایین گفتم بخواب هیچ عکسلعملی نشون ندادوخوابید کیرم راست نمیشد ،در اوردمگذشتم لای پاش دوسه بار تکون دادم علی هم فیلم میگرفت هیچ هسی جز کشتن خودم نداشتم پاشدم گفتم بچه ها بیاین هر پنج نفر تامیخورد باکرم کردنش فیلمش برداشتم وبا چشم گریون رفت خونه.همونسال بعدش مدرسم رو عوض کردم وداغ دوست داشتن بابک تو دلم موند.شدمیه قلیونی الکلی نابود باداغی که بابک تودلم گذاشت.هفت هشت بار تو خیابون دیدمش اما باچه رویی می خواستم برم کنارش .ما میتونستیم دوستای خوبی بشیم ولی نشد.امشبم داشتم اهنگ داریوش،عاشق همه سال مست و رسوا بادا....دل من دیگه خطا نکن،باغریبه ها وفا نکن.... روگوش میدادم یه هو به سرم زد بنویسم،الان که سه چهار ساله داره میگذره داغش هنوز توی دلمه .امیدوارم خوشتون امده باشه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#259
Posted: 7 Feb 2013 18:19
کون دادن به سرایدار
من عاشق هم جنس بازيم يعني با اين كار لذت ميبرم و ارضا مي شم. دوست دارم لباس زنانه بپوشم و مردها با هام حال كنن اغلب اوقات كه تنهام شورت زنانه و كرست جوراب و تي شرت و دامن كوتاه مي پوشم پاهام و دستهام و لاك ميزنم خلاصه تو لحظه اول هر كي ببين فكر مي كنه طرفش يك دختر يا زنه.
يه دفعه حسابي دنبال يك جاي مناسب و آدم با حال مي گشتم (به خاطر همجنس بازي و اين مسايل كه تو جامعه ما زياد رواج نداره و منع شده مي ترسيدم با هر كسي رابطه داشته باشم و خيلي با احتياط رفتار مي كردم)چون بد جوري هوس يك حال و يك كير و كون حسابي بودم. چند وقتي بود يك ساختمان جديد سه چهار طبقه توجه هم را جلب كرده بود . بررسي كردم ديدم تمام واحد ها خاليه فقط يك سرايدار پشت پاركينيگ به واحد كوچيكه كه از سمت حياط پنجره داره زندگي ميكنه يه آقاي حدود پنجاه ساله . هميشه هم اونجا بود شب و روز .فكر كردم تنهاست شايد بشه يك جوري حالي با هاش بكنم فقط مي ترسيدم . خلاصه كلام تصميم گرفتم راجب اينكه واحد ها فروشي است باهاش صحبت كنم . لباس معمولي پوشيدم (مردانه) فقط زير شلوارم شورت نيم توري زنانه كه معمولا بر عكس خانمها مي پوشم قسمت توري را پشت و قسمت ساده جلو و يك جفت جوراب شيشه اي رنگ پا با بند جوراب از مدل هايي كه دور كمر مي افته و چهار تا بند جوراب ها نگه ميداره . بهترين موقعيت را حوالي غروب دانستم پيش خودم فكر كردم اگه صاحب ساختمان هم بياد ديگه شب نمي آد . به نزديكي ساختمان كه رسيدم ديدم جلو در ايستاده و رفت آمد مردم را نظاره مي كنه. سلام عليك معمولي با هاش كردم پرسيدم آقا اين واحد ها فروشي . گفت من خبر ندارم. گفتم تلفن يا موبايل صاحب ساختمان را داري اگه فروشي باشه از خودشون بپرسم . با هاش رفتم تو كه تلفونو از بگيرم تا اينجاش كه بد نبود. گفتم مي شه يكي دو تا از واحد ها رو ببينم گفت اول صحبت كن اگه فروشي بود گفتم مگر اين طرفها نمي ايند گفت نه معمولا" صبح ها مي آد گفتم اگه اشكال نداره بذاريد ببينم اگه باب ميل نبود كه ديگه مزاحم نشم. خلاصه به شرط اينكه چيزي از موضوع بازديد نگم يه نگاه كوچولو بيندازم . تو همين صحبت ها طرف هم محكي زدم ببينم . طرف اهل حال يا نه. به طبقه بالا رفتيم و سر سركي يكي دو تا از واحد ها برانداز كردم تو همين بين هم سوالاتي ازش كردم مثل اينجا شيفتي هتستيد و غيره كه اطلاع بيشتري راجبش داشته باشم . تو همين حرف ها فهميدم زنش مرده تنها بچه ش هم شهرستا ن ديگه زندگي مي كنه پيش خودم گفتم كيس مناسبي روش كار كنم . برگشتيم پايين . براي اينكه دوباره به طرف اطاقش بريم گفتم آب خنك داري يه ليوان بهم بدهي. تا مشغول آوردن آب بود كنار تختش جوري نشستم كه با پاهام كه مثل پاهاي دخترها سفيد خوشگل بود توجه ش را جلب كنم . آب و آورد بمن داد و آب و خوردم تشكر كردم . حالا اون از من سوال پرسيد اهل اين طرف هايي گفتم نه تصادفي از اينجا رد مي شدم ديدم ساختمان خالي مزاحمت شدم. يواش پاهام رو هم انداختم و تكان ميدادم كمي هم شلوارم بالا تر زدم كه توجه ش جلب شه كه هم اينطور هم شد. گفت راستي راستي براي خانه آمدي يا مزاحمي يا مي خواهي سرم را گرم كني تا رفيقت ها برسند . گفتم رفيق هام براي چي برسند. بر اي دزدي و مثل اينها . گفت آخه خانه خالي چيزي براي دزدين داره . يه مقدار حساس شد يه چوب دستي داشت . احساس كردم لمسش كرد . راستش منم ترسيدم . گفت چاقوي چيزي همرات نداري گقتم چاقو چيه مي خواهي بگرد. (من هم منتظر يك همچين فرصتي بودم) نه بيا بگرد تا خيالت راحت بشه يا اگه خيلي ناراحتي برم . ديدم تنهايي منهم زياد پياده راه رفتم گفتم گپي بزينم دوست نداري برم . يك كم آرام شد به اسرار من كيف كوچولو يي كه همراه بود گرديد توش يك كم وسايل آرايش پنبه و كرم و يه شورت وكرست و جوراب زنانه و دامن و تي شرت زنانه بود . نگاه معني داري به من كرد و چيزي نگفت و كارش كه تمام شد گفتم حالا خودم هم بگرد . راستي بگم موضوع پاهام بد جوري حواسش پرت كرده بود. خلاصه به اسرار من شروع كرد به گرديدن من هم از فرصت استفاده كردم دست هام و بالا بردم رفتم تو سينه اش بوي عطر زنانه ام مستش كرد دستهاش و پشتم برد از پشت گردن تا روي باسنم دست هاشو ماليد احساس كردم يك كمي بلند كرده. منم زرنگي كردم دكمه شلوارم را باز كردم تا وسط رانم پايين آورم نيمي جواب شيشه اي نيمي هم ران سفيد ريخت بيرون پشتم بهش كردم دو تا كپلم از دو طرف شورت توري زده بود گفتم اينم اينجا نگي چاقو داري . وقتي پاهام و شورت مو ديد احساس كردم يه حالي شد. شايد دلش مي خواست يه جوري بپرسه ميدي . چون خيلي با حال و باب كردن بودم . گفتم برم يا بمونم گفت بمون ولي زود برو سر صحبت و باز كردم گفتم تنهايي حوصله ات سر نمي ره تلويزيون هم كه نداري پس با چي حال مي كني راستي ديگه روبرو ننشسته بود كمي آرام تر بغلم نشسته بود احساس كردم خودشو بهم مي چسبونه اينجا كه خاليه خانم بازي و اين حرف هال مي ده ها. گفت موقعيتش پيش نيامده . براي تحريك بيشتر به بهانه خستگي پا كفشم در آ وردم ناخن هاي كشيده و لاك زده با ز هم توجه ش راجلب كرد. ديگه طاقت نياورد گفت تو زني يا مرد . گفتم تو چي فكر مي كني . گفت اهل حالي گفتم تا حالش چي باشه گيرش از رو شلوار دستش گرفت گفت با اين . گفتم از اون حال بدم نمي آد صورتم بردم نزديك صورتش چند سانتي لباش گفتم تو چي . هنوز حرفي نزده احساس كردم تو بغلشم و لباش رو لبام . يك چند دقيقه لبام و ميك زد و ول كرد گفت ديوانم كردي از فرصت استفاده كردم رو تخت دراز كشيدم دستشو آورد لاي پاهام گفت پسري گفتم حال مي كني چرا كه نه بدن به اين خوشگل و سفيدي را بايد حسابي گاييد . افتاد روم سرو گردنم مي بوييد و مي بوسيد كيرش از رو شلوار احساس كردم بد نبود. اول كمي سينه هامو كه مثل دختر هاي 15 -16 ساله بود ماليد بعد كمي ميكش زد داشتم از حال مي رفتم چند دقيقه نگذشته بود گفت شلوارتو درآور تا بكنمت گفتم عجله داري كسي كه نمي آيد اينجا . گفت خيالت راحت تا فردا صبح كسي نمي آد. بلند شدم گفتم ميشه چند لحظه بري بيرون تا حاضر بشم . وقتي رفت يك كمي آرايش كردم و كرست پوشيدم لباسم هم درآوردم رفتم زير پتوش صداش كردم آمد تو گفت رفتي زير پتو گفتم بزن كنار و بيا بكنم كه خيلي دلم كيروت مي خواد . وقتي پتو را كنار زد انتظار اين صحنه را نداشن بدن سفيد كرست مشكي شورت قرمز توري آماده كردن. با عجله لباس هاش درآورد لخت خوابيد بغل من . مثل زن ها با هام حال مي كرد . من هم كلي حال مي كردم با كيرش ور رفتم تا بلند و سفت تر شد . گفت پس تو خودت واحد اجاره ميدي گفتم براي دوستان اهل حال مجانيه. رو به بغل خوابيدم شورتم و تا نيمه پايين آورد ديدم كيرش گذاشت لاي پاهام هي تا نزديك سوراخ كونم مي آورد مي برد و با دستاش سينه هامو مي ماليد كلي حال مي كردم . يك ده دقيقه اي لايي حال كرد و شورتم در آورد دستي از پايين به طرف رانم كشيد گفت تو از دختر ها بهتري منم حشري شدم گفتم نمي زاري توش . منو به پشت خوابانيد و سط دو تا پاهام نشست و كيرش و مي ماليد به كونم داشتم مي مردم با آب دهنش كيرش حسابي خيس كرد و نوك كيرشو گذاشت روي سوراخ كونم .كمي بازي كرد . يهو احساس درد ضعيفي با عث تكان من شد گفت درد آمد تازه سر خوشگلش كردم تو گفتم نه ادامه بده . آهسته خوابيد روم با يك فشار تا دسته فشار داد تو اخم در آمد . گفت مگر كير نمي خواهي گفتم چرا يك كمي ثابت نگهش داشت گفت راستي اسمت چيه گفتم شيما كن گفت شيما خوشگله كردن كونت مشكله گفتم كيرت كلفته ولي خيلي حال مي دهه شروع كرد به تلمبه زدن حالا نزن كي بزن شايد نزديك ده دقيقه تلمبه يواش پواش مي زد گاهي هم كاملا" درش مياورد و دوباره ميكرد توش گفتم اين زير خسته شدم يك حالت ديگه كيرشو در آورد گفت برگرد پاهات بزار رو شانه هام دو باره كرد توش مچ پاهام گرفته بود تو دست هاش هي عقب جلو ميكرد به پاهام كه نگاه كردم خودم فكر كردم دم يه كه دختره گاييده مي شده . گفت خوشت مي اد گفتم كردنت حرف نداره پاهام ول كرد من دور كمر ش حلقه كردم خودشو انداخت روم سينه هامو تودست هاش مي ماليدو لبام مي بوسيد و ميك ميزد يهو زبانم كردم تو دهش سرعت تلمبه اش بيشتر شد تند تر تلمبه ميزد و زبانم ميك مي زد احساس كردم خيلي تند شده تو كونم داغ شد تا جايي جا داشت كيرش تو كونم فشار داد آبش آمده بود خواست داره گفتم بزار بمانه من هنوز حال نيامدم گفت الان درستت مي كنم بلند شد نشست با كيرم بازي ميكرد و كيرشو تو كونم تكان مي داد . گفت خوب گاييدمت راضي شدي اينقدر ماليد تا منم آبم آمد . يك چند دقيقه اي دراز كش خستگي گرفتيم . بعد بلند شدم كه لباس بپوش برم گفت نمي شه شب پيشم بماني تا صبح يك بار ديگه با هم حال كنيم. بدم نيامد. كلي وقت صرف كردم تا اينجا رسيدم .تا مشغول شام درست كردن بود من هم تي شرت و دامن كوتاه پوشيدم آرا يش و لبا س هامو مرتب كردم شام خورديم و كمي صحبت كرديم همه اش حواسش به من بود از نوك پا تا سرم و برانداز مي كرد گفت اول فكر كردم دختري فقط صدات يك كم مردانه است وقتي دست زدم به لاي پات مطمئن شدم پسري . گفتم مگر بدت آمد گفت نه خيلي هم خوب بود شيما خوشگله هم بهت مي اد راستي اسمت اصلي چيه گفتم شايان گفت اونم قشنگه. يواش يواش شروع كرد به ماليدن گفت بريم رو تخت دراز بكشيم گفتم بريم. بغلم كرده بود يك دستشو دور گردنم يك دستشم روي باسنم و پاهايم بين دو تا پاهاش بود و هي از لب ميگرفت و ليس ميزد منم گاهي زبان و ميكردم تو دهنش و اونم ميك مي زد. دامن را دراورد يواش دستشو كرد تو شورتم از بغل دودولم دستشو برد سواخ كونم و مي ماليد. من يواش يواش حالي به حالي مي شدم شدم بعد كمي ماليدن بلند شد نشست شلوار و شورتش و تي شرت و كرستم منو دراورد يك ميك به سينه هام زد گفت رو به بغل بخواب خوابيدم روي رانم نشست اون يكي رانم را بغلش گرفت احساس كردم كير بلند شده اش مقابل سوراخ كونم با دست خيسش كرد و نوك كيرشو گذاشت در سوراخ كونم . گفت اين دفعه يه جور ديگه حال مي كنيم و يك دفعه تا اخر گيرشو كرد تو كونم دادم در امد و همان ته نگهش داشت گفت مگر از كير كلفت خوشت نمي اد. گفتم مي ميرم برا كيرت تند تند بكن حالش بيشتره گفت عجله نكن تا صبح وقت داريم . هر دفعه كيرشو در مي اورد يك ضرب تا ته فشار ميداد و خودشم همچنان با ران بغل گرفته هل مداد به جلو انگار داشت گونم جر ميداد. پاهام ليس ميزد دائما" با پاهام بازي ميكرد احساس كردم عاشق ران و پاست گفتم اين رنگ جوراب دوست داري يا مشكي گفت جفتشم باحاله بعد از كمي تكرار گفت بلند شو مثل چهار پا لب تخت بخواب قمبل كن به طرف من خودشم هم ايستاد كنار تخت نوك كيرشو ماليد به سوراخ كونم بعد تا ته فروش كرد تو احساس كرد كيرش بلند تر شده . چون احساس كردم نوك كيرش مي خوره به معده ام هي رفت آمد هي درآورد كرد تو ديگه داشتم به هال مي شدم گفت بلند شو خودش نشست لب تخت كيرش گرفت دستش گفت بشين روش منم با دوتا دستام لاي كونم باز كردم سوراخ ميزان كردم يك دفعه نشستم روش تا ته رفت هي بالا پايان كردم اونم با سينه هام و رانم بازي مي كرد. يك دفعه محكم دستشو انداخت دور كمرم محكم نگه هم داشت داغي آبشو تو كونم احساس كردم. بلند شدم گفتم سير شدي گفت فعلا" بله . خودمان تميز كرديم من با همون شورت كرست تا صبح خوابيدم بغلش اونم از پشت بغلم كرد و خوابيد . ساعت شش صبح بيدارم گفت صبحانه بخور برو شايد يكي بياد. بعد از صبحانه آرايشمو پاك كردم لباس مردانه پوشيدم يه دو تا لب ردوبدل شد . براي يه موقع ديگه هم گذاشته شد به شرط اينكه به كسي نگه و موضوع بين خودمون بمونه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#260
Posted: 9 Feb 2013 23:37
کون دادن من به مهرداد
من دوسه باری به مهرداد داده بودم وحس دیگه ای بهش داشتم عاشقش بودم حاضربودم بخاطراینکه باهام بمونه هرکاری واسش کنم یه روزبهم گفت مهران جان اگرمیخای به من هم حال بده یه کاری کن حس کنم تودختری اون روز توخونه ماتنها بودیم بهش گفتم یعنی لباس زنونه بپوشم گفت آره عزیزم ولی کامل گفتم منظورت چیه گفت حتی شورتوکرست تابه منم حال بده قبول کردم گفتم بشین الان میام رفتم تواتاق مامانم رفتم سرکشولباس زیراش یه شورتوکرست زرد توری داشت که خیلی نازبود اونارو پوشیدم وچون بدنم مونداشت خیلی توتنم قشنگ بود فکرکردم باچی براخودم سینه درست کنم بادوتا ازلباس خواباش که خیلی نرم بود سینه درست کردم بعدرفتم یه جوراب مشکی بالای رون پوشیدم ویه دامن کوتاه مشکی کلوش ویه تاپ خیلی سکسی وشروع کردم به آرایش کردن یه ادکلن تندزنونه هم به خودم زدم قبل ازاینکه برم پیشش توآینه خودمو نگاه کردم واقعاخیلی سکسی شده بودم گفتم کوفتت بشه چه لعبتی میخای بکنی وقتی نزدیک اتاق شدم بی اختیارتمام بدنم میلرزید ازشهوت چشام خمارشده بود چشم خورد به یه جفت کفش زنونه اوناروهم پوشیدمورفتم داخل مهردادتاچند لحظه هنگ کرده بود هی میگفت واقعا خودتی بلن شدگفت آهااین درسته توچقدرکردنی بودیومن نمیدونستم وشروع کردمنوازپشت بغل کرد یه دستش زیردامنم بودودست دیگش روسینهام وگردنمو میخورد من توفضابودم ازاینکه رسما زنش شده بودم یه حس قشنگی داشتم دستموبردم سمت کیرش خیلی سفت شده بود ومهرداد همش قربون من میرفت... فدای کونت عزیزم توزن منی جرت میدم.... تااینکه من زانوزدم جلوش زیپشوبازکردموکیرشوکه من عاشقش بودم ازتوشورتشوازلای زیپش درآوردم شروع کردم به لیس زدن اونم سرموگرفته بودودادمیزد یه چنددقیقه ای براش خیلی سکسی ساک زدم بعدبلندم کردوخوابندم روتختم ویه بالشت گذاشت زیرشکمم کونم حسابی قمبل شده بودخودمم میدادمش بالاتروکمرمومیدادم پاییین دامنوچون کوتاه بود زد بالا تاشورتمودید بدجوری حشری شد ازروشورت شروع کردبه خوردن لای کونم من دیگه جیزی نمیفهمیدم وفقط آهوناله میکردم فدای کیرمهردادمیرفتم بعدشورتموکشیدپایینوتاپمودرآورد کیرشوگذاشت لای کپل کونم وای چقدر داغ بود گفتم عزیزم تروخدا بکنم زود باش دیوونم کردی گفت عجله نکن ازاین به بعددیگه توزنمی وبایدبازن بالطافت برخوردکرد گفتم جون من دارم میمیرم کیرتومیخام اون کیرنازتوبکن توکون تپلم فدات اونم شروع کرد باانگشت سوراخموبازکردن چون کونم خیلی تنگ بود واقعااستادبود بعدازپنج دقیقه احساس کردم بهتری چیزدنیا داره میره توکونم آره واون کیرمهردادعزیزم بود که داشت کون منو فتح میکرد اینقدر حشری بودم که متوجه نشدم همه کیرمهردادرفته توکونم اینقدربااحساس تلنبه میزد که دیگه داشتم روتختی روجرمیدادم اصلا دوست نداشتم آبش بیادولی مهردادفکرشوکرده بود تاخیری زده بود. من موقع تلمبه زدنش سعی میکردم بیشترکونمو بدم بالاتاکیربیشری بخورم مهردادهم متوجه شدهبود لای کونمو بادستاش باز میکردو تلمبه میزد هردومون تواوج بودیم تابعدازنمیدونم یکساعت یابیشتر آب مهرداداومدبهش گفتم بخواب روموآبتوخالی کن توکونم وقتی آبش اومدباچندتا ضربهای آخر اب منم اومددوست نداشتم کیرش ازتوم دربیاد خوابیدیم.این شده بود کارمون تاجایی گیرمیاوردیم سری مشغول میشدیم منم سعی میکردم همیشه لباسای جدیدبراش بپوشم اونم هردفعه که میامدپیشم یه شاخه گل رزتزیین شده واسم میاورد تایه یک ماهی جایی گیرمون نیامد دیگه هردومون کلافه شده بودیم هرچی میزدیم به دربسته میخورد من حاضرشدم توماشین بهش بدم ولی میگفت خطرناکه تایه روز زنگ زد گفت عشقم برایه هفته خونه خالی گیرآورده داشتم پرواز میکردم گفتم کجا خواب نیستیم گفت نه فدات خونه خالم اینا رفتن مسافرت وکلیدودادن دست من قرارشدبعدازظهربیاددنبالم باماشین منم به خونه گفتم مهردادتنهاست مادرش اینارفتن مسافرت من چندروزی میرم پیشش ورفتم حماموخودمو ترگل ورگل کردم تاعصریک ماه به من گذشت. تاعشقم اومد رفتیم توراه هم مهردادکلی وسیله وتنقلات خریدگفت این پلاستیکه چیه باهات گفتم لباس زیره گفت باباخالم بهترین لباساروداره گفتم واسه اعتیادآوردم رفتیم توخونه یه خونه حیاطی باکلاسوبزرگ باچه مبلایی وچه کاناپه هایی همه چیز یه جوری سکسی بود بهش گفتم انگارخالت کسه ها گفت خالم شوهرنداره ویه پسرودخترهمسن خودمون داره گفتم دخترخالتوکردی گفت نه فدای کونت من به غیراز توکسی رونمیکنم ازتویخچال ویسکی آورد گفتم مهرداد تاتوبساطو آماده میکنی من میرم آماده بشمورفتم مستقیم سمت اتاق خواب خاله چون مهردادراهنماییم کرده بود باحوصله تمام تمام کشوهای دراورد و درآوردم واقعا همینطور بود چه لباس زیرایی میدونستم مهرداد از شورت و کرست زرشکی خوشش میاد یه سکسیشو پیدا کردمو پوشیدم بعد هم یه دامن کوتاه و همین مشغول آرایش خودم شدم چهل دقیقه ای طول کشیدحس کردم مهرداد با کسی حرف میزنه بعدکه ازش پرسیدم گفت خالم زنگ زد به موبایلم وقتی اومدم بیرون مهرداد با شورت روکاناپه داشت فیلم سوپر نگاه میکردمنم رفتم جفتش تو بغلش و شروع کردیم به ویسکی خوردن هر پیکی که میخورد یه لب ازم میگرفت و دولا میشد کونمو بوس میکرد.
دو ساعتی مشروب خوردیم دیگه حالی بهم نمونده بود اینقدر حشری شده بودم که صدام درنماومد مهردادگفت شروع کنیم گفتم بریم روتخت خالت اتاقش خیلی سکسیه رفتیم تواتاق هیچ صدایی نبود جز صدای بازشدن دامن من زبون زدن کونم توسط مهرداد تواتاق فقط یه چراغ قرمزروشن بود مهردادطبق معمول شروع کرد به انگشت کردن کون من اجازه ندادحتی واسش ساک بزنم شروع کردبه کردن خیلی وحشیانه میکرد من هم توفضا بودم وقتی شکمشوتخماش میخورد بهم حشریترمیشدم فقط آهوناله میکردموالتماس میکردم جرم بده عزیزم پارم کن این کون مال خودته هرکاری دوست داری بکن دیدم دولاشدروم درگوشم خیلی آروم گفت هرکاری گفتم هرکاری اصلا بگو بمیر نامردم زیرکیرت نمیرم بلندشدرفتجلوتخت نشست پاهاشوبازکردگفت بیاکیرمو بخورمنم بایه نازی شورتموکشیدم بالاوگفتم همین میگم جون بخاه شروکردم لای پاهاش کیرشو خوردن خیلی حشری بودم مستم بودم هیچیزی حالیم نمیکردیواش درگوشم گفت اگربگم به کسی دیگه هم بده میدی گفتم من مال توام اختیارشوداری گفت پسرخالم اینجاست میخام اونم بکنه تاحالا سکس نداشته گناه داره گفتم اگربگم نه گفت نمیزارم بکنه ولی بایدازاینجابریم گفتم نمیدونم هرجورخودت میگی صدا کردبابک بیا تو برگشتم یه پسری که سه چهارسال ازماکوچکتربودباشورت اومدتوسلام کرد خوشکل بود شکل مهردادولی خیلی خجالتی اومدنشست روتخت منم برگشتم کیرشوازتوشورتش درآوردم شروع کردم ساک زدن که دیدم مهردادکیرشوکردتوکونم من آهوناله میکردموساکمیزدم شده بودم عین جندهاخیلی کیف داشت هم زبان یه کیرتوکونت باشه یه کیرتودهنت دیگه بدجوری حشری شده بودم مرتب جاشونوعوض میکردن دیگه صداهای اهوناله شده بودداد تاایکه آب مهردادوقتی کیرشتودهنم بود اومداینقدرحشری بودم تاقطره آخرشوخوردموآب بابک هم که اولین آب زندگیش بودوتوکون نازمن خالی کرد و هرسه تامون همونجاخوابمون بردد
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash