انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 29 از 85:  « پیشین  1  ...  28  29  30  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


زن


 
اولین کون دادن من در نوجوانی

سلام این خاطره که میگم برمیگرده به 4 سال پیش که من 13 سال داشتم....اسمم فریده و ساکن شهر مشهد هستیم...ما 4 سال پیش کرج زندگی میکردیم که به خاطر مرگ بابام و تنهاییمون اومدیم پیش خانواده مامان...تازه یک سالی میشد که بابام مرده بود و منم عشق کون دادن داشتم...همیشه تو خونه خودمو انگشت میکردم و جلق میزدم(تازه ابم شروع به اومدن کرده بود)...تپل نبودم اما بدن سفید و تو پری داشتم و کونم هم برجسته و قلمبگیه خوبی داشت.واسه همین تو محله زیاد طالب کونم بودن.اما زیاد با کسی عیاق نبودم و غیر از یه بار اونم زوری و تو راه مدرسه به کسی کون نداده بودم...اون روز یارو به زور هلم داد تو یه خرابه نزدیک خونمون و با دو تا تو گوشی شلوارمو واسش کشیدم پایین ..خم شد و در کونم تف زدو حسابی کرد منو..11 سالم بود و اولین بار بود لا پاهام یه چیز داغ و لیز حس میکردم...حسابی بهم حال داد...اما از ترس اون یارو راه مدرسم رو عوض کردم و خانوادمو وادار کردم یه مدرسه دیگه ببرنم....یادمه شبی که بحث رفتن به مشهد پیش اومد همه گفتن که فرید امکان داره دلش واسه دوستاش تنگ بشه و تو اونجا به مشکل بربخوره اما من گفتم که اینجا غیر از مدرسه دوستی ندارم که دلتنگ بشم..تو مدرسه هم خیلی کمن...واسه همین تایید شد و قرار شد که چند هفته بعدش از اونجا بریم.اوایل زیاد به فکرش نبودم اما کم کم به ذهنم رسید که من دیگه اینجا نمیام..پس هر کار که بکنم ترسی هم نباید داشته باشم...از اونروز هیجانم بیشتر میشد که چه کاراریی میتونم بکنم...یه روز که حشرم زده بود بالا به ذهنم اومد اگه کون بدم کسی دیگه منو نمیبینه...پس ابروم هم نمیریزه و خانوادم هم بویی نمیبرن...از اون به بعد فوری به فکر افتادم تا یه نقشه درست حسابی بکشم.. ...اون موقع تو محله ما یه خانواده بود که 6تا پسر داشت..اینا از اون شرو شورای محله بودن که به هیچکس رحم نکرده بودن...منم به دلیل اینکه زیاد بیرون نمیومدم از دستشون در رفته بودم...پسراشون خوشتیپ و باحال بودن...منم این اخرا شروع کردم به بیرون رفتن و باهاشون گشتن...شلوارای نرم میپوشیدم تا قلمبگی کونم معلوم شه و یه بار شنیدم که پشت سرم گفتن عجب کونی داره...و دوستشون که همراشون بود گفت خاک تو سرت این همه وقت نتونسی جورش کنی..منم حسابی کیرم جق کرد و بدو رفتم خونه تا یه کفدست حسابی بزنم...شد دو شب مونده به رفتنمون...دم عصر بود و محله خلوت بود..غیر از مصطفی(پسر بزرگه که 22 داشت )و یکی از دوستاش کسی اونجا نبود..خونمون هم کسی نبود...وقتو مناسب دونسم رفتم به مصطفی گفتم که کسی خونمون نیس...میشه منو از بالا دیوار بدی بالا تا برم تو خونه؟اونم قبول کرد و اومد...همون اول بغلم کرد کیرشو مالید پشتمو الکی میگفت زورم نمیرسه و از این حرفا تا حسابی کونمو مالوند اخر رفتم بالا و درو وا کردم...اون گفت کسی نیس؟گفتم نه و اونم گف میشه برم دستشویی؟منم گفتم باش...همین که اومد تو درو بستم منو بلند کرد و شروع کرد از رو شلوار مالوندن...هیچی بهش نگفتم..اونم وقتی دید ساکتم فهمید راضیم...بردم کنار در و شلوارمو داد پایین...خم شد و حسابی با انگشت خیسش کونمو انگشت کرد...یه تف زد سر کیرش و کرد لا کونم /بغلم کرد و کشید بالا ...حسابی داشتم حال میکردم...وقتی زبری کیرش رو سوراخم کشیده میشد بدنم از لذت میلرزید...یه 5 دقیقه مشغول بود دست اخر ابشو ریخت لا پاهام و شلوارمو کشیدم بالا...یه چشمک زد و گفت حال داد...منم گفتم اره حال داد..گفت فردا شبم میای؟گفتم یه کم زود ابت اومد...گفت بهتر میشه.....دیدم یکم ناز بیارم بهتره گفتم تا ببینم چی میشه...اونم گفت که ناز نیار..من گفتم اخه میترسم کسی بفهمه گفت نه قول میدم کسی نفهمه....خلاصه اون رفت و من اومدم داخل...چیزی که اون نفهمیده بود این بود که وقتی داشت منو میکرد من دو بار ارضا شده بودم..رفتم داخل و حسابی با ابش که ریخته بود لا پاهام خودمو انگشت کردم...فردا شبش استرسم کم بود چون صبح زودش واسه همیشه داشتم از اون محل و شهر میرفتم واسه همین دم دمای غروب رفتم بیرون...قبلش یه شرت رکابی پوشیدم با یه شلوار نخی که چسبیده بود به کونم...بیرون خبری نبود...کم کم داشتم نا امید میشدم که دیدم یه ماشین بغلم وایساد..محلش ندادم اومدم برم دیدم مصطفاس..گفت بیا بالا..جلو ماشینش یکی نشسته بود..در عقبو باز کردم رفتم داخل دیدم دو نفر عقین...اومدم پیاده شم نذاشتن..ماشین گازشو گرفت...مصطفی گفت نترس..میخوایم حال کنیم فقط..بچه ها مال اینجا نیستن...خوب که نگاه کردم دیدم داره راست میگه...یاروها کلا غریب بودن...دیدن که من ساکت شدم کم کم شروع کردن به انگشت کردن و مالوندنم..اونی که بغلم نشسته بود اروم بغلم کرد و نشوند رو پاهاش.. کونمو گذاشت سر کیرش و اروم خودشو تکون میداد..از رو شلوار داغی کیرشو حس میکردم...مصطفی رفت یه جا خارج از شهر و پارک کرد...خودشو طرف جلویی از ماشین زدن بیرون...این دوتا عقبی دیگه کیراشونو دراورده بودن ...لباسای منو کامل در اورده بودن و نوبتی میشوندن سر کیراشون..یه دفعه یکیشون گفت بیا برام بخور...تا حالا ساک نزده بودم و تجربه نداشتم واسه همین گفتم نه...توقع داشتم به زور وادارم کنه اما هیچی نگفت و شروع کرد به بازی کردن با کیرش...با اینکه گفته بودم نه اما چشام رو کیرش ثابت موند...گفتم تمیزش کن یه کم...با دستمال کشید روش و اورد جلو...اروم کردمش تو دهنممممم...واقعا بهم حال داد..با اینکه بعضی وقتا دندونم میخورد بهش اما یارو هیجی نمیگفت...اون یکی هم حسابی داشت با کونم حال میکرد...اما وقتی ساک میزدم کیرش تقریبا میرفت تو کونم و دردم میگرفت.دو سه بار که رفت تو کونم یارو اخرین بار محکم فشار داد که دادم رفت به هوا و اشکم دراومد...اومدم بلند شم نگهم داشت و گفت الان خوب میشه...اما دوباره کیرش بیشتر رفت تو و واقعا زدم زیر گریه..یه 2 دقیقه که گذشت یه تکون بهم داد و گفت درد داری..منم که خوشم اومده بود از رفتن یه کیر تو سوراخم گفتم اره یه کم...گفت طوری نیس اما شروع کرد به بالا پایین کردن کیرش...تو اوج بودم..اون یکی با جق زدن ابش اومد و رفت...اخر کار هم اون یکی اومد..تا 2 ساعتی من همینطور کون دادم..سوراخ کونم حسابی باز شده بود.اونی که جق زده بود دوباره اومد و تا چند دیقه حسابی بالا پایینم کرد و اینبار ابشو خالی کرد توم..مصطفی اونجا نکرد..رفت اول رفیقاشو رسوند و وقتی رسیدیم نزدیک خونه ساعت تازه شده بود 8.5..گفت برو خونه یه حاضری بزن برگرد..رفتم خونه دیدم مامیم اصن حواسش نبوده که من خونه نبودم و حسابی درگیره جمع کردن وسایل بوده...یه اب خوردم و اومدم بیرون...با مصطفی تو شهر میچرخیدیم و اون دنبال یه مکان میگشت که منو بکنه..ناخودآگاه یادم به اون زمین خرابه که یه بار کون داده بودم افتاد...ادرسش دادم ورفت...دیگه خرابه نبود..به نیمه سازه بود که فقط دیوار کشی شده بود...مصطفی گفت تو ماشین بشین تا من یه نگاه بندازم..رفت داخل...احساس اون لحظمو هیچجور نمیتونم توصیف کنم...تو یه ماشین نشسته بودم...کونم سوراخش وا شده بود و شرتم از منی خیس شده بود...اماده بودم تا برم یه بار دیگه کونمو در اختیار یه نفر بذارم تا باهاش حال کنه...مصطفی اشاره کرد که بیا...همین که رفتم تو دیدم واقعا مکان مناسبه...درجا شلوارمو دادم پایین...اونم کیرشو دراورد و یه تف سر کیرش اروم کرد توم...اصن درد نداشت شروع کرد به کردن...بیشتر از 20 دقیقه حسابی کونمو کرد تا ابش اومد....همونجور که ابش تو کونم بود شلوارمو کشیدم بالا...وقتی تا خونه منو میرسوند گفت که فردا شبم میام باشه؟گفتم باشه(زکی)...وقتی رسوند خونه سریع پیاده شدم و رفتم داخل...بلافاصله رفتم تو حموم و با ابمنی های مصطفی خودمو انگشت کردم وتا یک ساعت همش جق زدم...فرداش هم از کرج خارج شدیم و تا الان به کسای زیادی کون دادم اما هیچ کدوم اون شب نشد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کون دادن در خوابگاه شبانه روزی

سلام ،من پسری۱۵ساله هستم که برای این که به یه جای خوب برسم رفتم خوابگاه شبانه روزی درس بخونم.روز اول که رفتم برای ثبت نام ساعت ۱۲ظهر بود هیچکس بجز من برای ثبت نام نیومده بود منم خوشحال رفتم ثبت نام کردم... داشتم برمیگشم که ازدر خوابگاه بیام بیرون که یهو نمیدونم چی شد فکرکنم بخاطر خوشحالی زیاد بودکه حواسم سرجاش نبود که خوردم به یه پسره ی هیکلی اونم افتاد روزمیندستاشو گرفتم فوری اززمین بلندش کردم شلوارش خیلی چسپون بود اونقد که کیرش اززیرشلوار مشخص بود معذرت خواهی کردم واونم رفت،ازپشت که دیدمش یه چیز دیگه بود یه کون گنده داشت ..... بالاخره اون روز گذشت و تا روزی که من دوباره اومدم خوابگاه تا یه مدت طولانی بمونم...اتاقم که مشخص شد رفتم وسایلام رو بزارم تو کمدکه یه دفعه چشمم خورد به همون پسری که روز اول دیدمش خوشحال شدم رفتم کنارش سلامش کردم دوباره ازش واسه روز اول معذرت خواهی کردم اونم گفت سر این جور چیزا نباید زیاد سخت گرفت ناسلامتی ما۱سال کنارهم هستیم منم اسمش رو ازش پرسیدم و برای خودمونی تر شدن شمارش هم ازش گرفتم و بعدش اونم زد رو گیر من و باپیچ وتاب گفت فعلأ بای اقای خوشرو...من ازاین حرکتش تعجب کرده بودم امافهمیدم خیلی خودمونی هست.

چندروزی بود بعدازکلاس باهم خیلی دورمیزدیم باهم خیلی پایه شده بودیم تااین حد که شب هاهم کنارهم رویه تخت میخوابیدیم وبیشتر شبها مجید قبل از خواب برام داستان سکسی میخوند.اون چندتاسایت بلد بود که پراز داستان سکسی بود،یه شب که رو تخت خودم دراز کشیده بودم حشری شدم و سایت هایی که از رو گوشیه مجیدحفظ کرده بودم وارد شدم وای...چه داستان هایی کونم به خارش افتاد،همه ی داستان هاش در مورد کون دادن بود وای...تقریبأ ساعت ۳نصف شب بود خواستم بخوابم دیدم مجید داره رو تختش تکون تکون میخورد گفتم یه اس واسش بدم شاید بیدارباشه برم پیشش بخوابم یه کم کونم رو به کیرش بمالونم شاید منم آروم شدم.براش تو پیام نوشتم ;چیه مجید تکون تکون میخوری میخوای بیام خوابت کنم،دیدم سریع جواب اس داد;خودم خوابم میبره اما کیرم نه،تعجب کردم امامنم جواب دادم ;خوب سرش روبزار روبالش تاخوابش ببره،منظورم روفهمیده بود گفت;این موقع شب کون ازکجاگیر بیارم،من کونی هم براش نوشتم;یه دونه دارم میخوای بیارم بزارم زیر سرش ،اونم فق ط نوشت ;آره.من ازروتختم بلند شدم ورفتم روتختش آروم بغلش خوابیدم اونم یواش خودشو انداخت رومن ،کیرشق شدش رو ،روی کونم راحت حس میکردم آروم بهش گفتم بکینی توش راحت ترنیستی ،هیچی نگفت امادیدم بعد از چند لحظه بادستاش داره شلوارم باشرتم رو میکشه پایین یهو دیدیم یه چیزداغ افتاد رو لمبر هام وهی داره زورمیزنه که بکنه توکونم ،ترسیده بودم اماپاهام رو براش باز کردم و اونم آب دهنش رو ریخت در سوراخ کونم اماهرچه زورزد کیرش نرفت تو کونم من پاهام روبیشتر باز کردم اینبار سرکیرش رفت توکونم یه کم دردم گرفت اماچون خوشم اومده بود هیچی نگفتم،تاهمون جاواسش کافی بود یه ۲۰دقیقه ای که گذشت دیدم دیدم یه آب گرمی رفت توکونم فهمیدم به همین سادگی آبش اومده بوداون شب همون جوری تو بغل هم خوابمون برداماصبح زود بیدار شدم قبل ازاین که بچه های دیگه بیداربشن رفتم سرجای خودم خوابیدم،اون روز اصلأ تو چشمای مجید نتونستم نگاه کنم اماشب که شد واسم پیام داد;میای بریم تو حموم یه کم بکنمت آخه کیرم دوباره شق شده،براش فرستادم;اگه یه جور بکنی که دردم نیاد باشه قبوله،اونم فرستاد ;باشه آروم میکنمت عزیزم حالااول تو آروم ازاتاق برو بیرون ومستقیم برو تو حموم تامن بیام،منم که عشقم شده بودیه کیر کلفت سریع پریدم ورفتم توحموم ،ساعت۱۲نصفه شب بودتادوازده و ده دقیقه وایسادم یهودیدم درحموم رو بازکرد واومدتو سریع درروبست وبهم گفت آروم زود باش،لخت لخت شدم واونم همین طور من برگشتم واپاهام رواباز کردم وگفتم بزار توش تااز بی کیری نمردم اونم گفت;ای به چشم امشب میخوام تاته بکنم تو کونت ،گفتم آ خ جووووون ..بکن توش،یه کم شامپو آورد مالوند به کیرش یه کم هم مالوند رو سوراخ کون من بعد باانگشت چندبار کرد توکونم ودرآوردو گفت دیشب بازش کردم دیگه بسه و کیرش رو گذاشت توکنم یه کم سرش روجلو عقب کرد و بعد یهو تاته کردتوکونم خیلی دردم گرفت امانمیدونستم دادبزنم چون همه باخبر میشدن،تازه شرو ع شده بود دستاشو گذاشت روکمرم وشروع کردایستاده کونم روپاره کردن بهش گفتم جرخوردم بزار بخوابم دوباره بکن اونم قبول کرد،خوابیدم کف حموم و کونم رودادم بالا دوباره کیرش رو کردتوکونم یه لرزه تو وجودم ا فتاد اون داشت رو کونم تلمبه میزد ،تازه داشت خوشم میومد که دیدم آبش اومد وریخت توکونم وبهم گفت سریع بپوش برو ،بگیر بخواب...منم رفتم اون سال۱۱بارمجیدکون منو کرد ولی بهم خوش گذشت تااین که من از خوابگاه شبانه روزی رفتم....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
داستان همجنسگرایی

من با پسری که در شهرک غرب زندگی میکرد از طریق چت آشنا شدیم و تمایل ابتدایی او برای دوستی و دیدارمون در خیابان منتهی به خانه شد که در کنار هم بشینیم و چیزی که میخواستیم رو در کنارهم در خانه او راحت بیان کنیم آرش از همه نظری که فکر میکردی سر بود هم از زیبایی و هم از لحاظ بدن و هم از نظر تیپ و قیافه و آداب که علاوه برمیل ظاهریم که میخواستم بات باشم اما مقابل او تصمیم گرفته بودم که تاپ باشم او ازمن خوشش آمده بود کاملا مطیع گفته هایم بود و خیلی تمایل به خواستن من میکرد اما در مقابل خواسته ام پافشاری میکرد و خیلی هم مصمم بود وضع مالی خوبی داشت وموقع که دید من خیلی رو خواسته ام پافشاری میکنم کمی کوتاه آمد و من هم نمیخواستم که همچین دوستی را برای یک سکس از دست بدهم و با حالی که لخت بودیم کلی لب و خوردن کیرهمدیگه گذروندیم من با چرب نمودن سوراخ کونش با یک انگشت و بازی دادن اون تو سوراخ تنگش و کم کم دومین انگشت رو هم اضافه کردم و اون دردش گرفته بود و من بهش گفتم مگه کودک هست که نمیتونه و ناز کردن های اونو حساب بچگی میگذاشتم و آنقدر بازی کردم تا کم کم دیگه دو انگشت رو راحت قبول میکرد و آنروز تا همانجا بیشتر ادامه ندادم . جلسه ای بعدی از چرب کردن سوراخش و بازی دادن سوراخش کم کم به نتیجه ای که فکرکنم وقت کار باشه رسیدم و ازش خواستم که برام ساک بزنه و کاندوم بدون خار و شیار ساده ای را که با طعم اکالیپتوس همراه بود رو روی کیرم کشیدم و روی اونو با کمی روغن چرب کردم و بهش گفتم اگر موقع کردن خودش رو سفت کنه باعث درد گرفتن خواهد شد و خدایی کیرم هم کلفت و قد درازی هم داشت که وقتی پشت اون بودم براحتی تو دستم روی سوراخش بازی میدادم و هنگام مالوندن کیرم هم مرتب باهم حرف های مختلفی میزدیم که حواسش رو پرت کرده باشم و دوبار که سرشو فشار دادم تو هردوبار سفت کرد و همین باعث قطع برنامه ای کردن میشد چاره نبود راهی که فلانی برای کردن کون طرفش را انجام داده بود رو منم مجبور شدم انجام بدهم تمام روی کاندوم رو چرب کردم و داخل جیب یک سنجاق قفلی ریز داشتم که آنرا برداشتم حین صحبت بازش کردم روی او دراز کشیدم و سر کیرمو توی دستم وروی سوراخش تنظیم کردم و با دست دیگری سنجاق رو گرفتم و فشاری به روی سوراخ کونش آوردم و طبق گذشته اون خودش رو سفت کرد و من فشار را قطع نکردم و همچنان برفشار برکونش وسوراخش تاکید داشتم که با دست چپ سوزن رو یک ضربه ای خیلی جزیی به پشت گردنش زدم از جا پرید و من که روی او بودم هم تکان خوردیم و همان تکانی که باعث شد کیرم از فرصت استفاده کند و در حالت انبساط بدنش راه خودش را به داخل سوراخ کون دوستم تا نصف هم کمی بیشتر داخل سوراخش شد و تازه فهمید که چه بلایی بر سرش آمده و هرچی التماس کرد که از توی سوراخش کیرمو بیارم بیرون من توجه نکردم و همانطور بدون تکان کیرمو تو کونش نگه داشتم تا کونش به کیرم عادت کنه حدود پنج دقیقه بدون کوچکترین تکان دادن ثابت نگه داشته بودم که آرش هم آرام شده بود و نه حرفی نه نالیدن و نه چیزی و من کمی عقب آوردم و دوباره جلو بردم وهمونطور آرام آرام با جلو و عقب بردن تلمبه زدن رو شروع کردم و اوایلش آرش از دوباره به گریستن و ادا و اطوار کودکانه رو آورد که من دلم بسوزه و از کردن منصرف شوم اما من حیله های فریب کارانه او را خوب بلد بودم و به او میخندیدم وقتی کمی سرعت ضربه زدن هامو بیشتر کردم و بیشتر از قبل داخلش بردم هنگام کردن آرام صدای لذتی که از کیر داشت رو ته نفس کشیدنهاش حس میکردم و هنگام نگه داشتن یا توقف کیر کاملا خودش میخواست که من ادامه بدهم و من هم میکردمش ولی کاملا میدانستم اگر دربیارم دیگه نمیتوانم بکنم بنابراین ادامه دادم تا اینکه دوسه دقیقه آخرشو حسابی تند و محکم به تلمبه زدن ادامه دادم تا اینکه آبم توی کاندوم ریخت و کم کم با آرامش کیرمو از توی سوراخش درآوردم و از روی او برخاستم و انتظار همه نوع برخورد بی ادبانه ای را داشتم و کار خاصی نکردم که بیشتر ناراحت شود ولی بسرعت از آنجا بیرون آمدم و راهی خانه شدم در راه هم شاد بودم که کردم هم ناراحت که دوستی مثل اورا را رنجاندم که باعث ناراحتی و قهر و جدایی شود . اما با گذشت تنها چند روز پیامکی داد و خواست تا باهم در خانه اش همدیگر رو ببینیم و من هم با گرفتن چند شاخه گل و روبوسی و ابراز علاقه و بوسیدنش برای مرتبه های سکسی در آینده گامی محکم برداشتم . من با آرش مدت یکسالی است که بی اف هم هستیم و نتنها من بلکه او از اینکه بامن هست و حتی هرزمانی که از سکس و عشق و علاقه به هم کمی فاصله میگیریم دوباره به هم ابراز علاقه میکنیم و من کاری نمیکنم که او ناراحت شود و در کنار هم با ادب و احترام مقابل دوستانمون در مجالس و مهمانی ها طوری برخورد میکنیم که انگار زن و شوهر هستیم و چون در ایران نمیتونیم ازدواج کنیم تصمیم داریم به یکی از کشورهای آزاد برویم و آنجا ازدواج کنیم و درضمن اینو هم بگویم که آرش و من علاوه برسکس و زندگی عشقی که داریم در کار هم باهم باعث رشد و تکامل کارمون شدیم و برای هردویمان هم همین خوب است که زندگی یکی و یکدلی و یکرنگی عشقی است و ما باهم به آن رسیدیم امیدوارم همه به آن برسند چه مثل ما گی یا غیر از گی هرکی که عشقی دارد به معشوقش برسد .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
هنوز هم عاشقش هستم

سلام بچه ها امیدوارم که حالتو خوب باشه این داستان بر میگرده به سال گذشته .سالی که هم بهترین سالم بود هم بدترینش .من ارمان هستم 22 سالمه تو شهری که زندگی میکنم بیشتر مردم همدیگرو میشناسن برا همین نمیشه زیاد کاری ....کرد چون خیلی زود تابلو میشه راستش من همجنس باز و از اینا نیستم من فقط عاشق شده بودم عاشق یه پسر . اسمش کیارش بود شاید باورتون نشه ولی نه من بلکه همه این رو میگن اون خوشگلترین پسری هست که تا حالا هم من هم همه مردم این شهر کوچیک دیده بودن .اوایل نمیشناختمش بعد که اومد تو میدان والیبال ما با ما بازی بکنه توجه منو به خودش جلب کرد اون 3سال ازم کوچیکتر بود با بدنی سفید و اندامی و خیلی سکسی.1ماه طول کشید باهاش طرح رفاقت بریزم بعد با هزار تا حیله و کلک تونستم دلش رو به دست بیارم و باهاش داداش بشم.چند ماهی مثل دختر و پسرا باهم اس ام اس بازی میکردیم و قربون صدقه هم میرفتیم ولی از سکس حرف نمیزدیم تا اینکه یه روزشب که داشتیم با هم پیام بازی میکردیم بهم گفت اهل مشروب هستی منم گفتم اره گفت فردا جمعه هستش بخریم بریم بخوریم منم گفتم باشه .شد فردا روز جمعه ساعت 3 بود که رفتم و خریدم با موتورم رفتیم کوهی که کنار شهرمون بود ونشستیم خوردیم بعد احساس کردم کیارش داره گریه میکنه بغلش کردم گفتم داداشی چرا گریه میکنی گفت هیچی هر کاری کردم بهم نگفت دلیل گریش چیه تو بغلم بود که فهمیدم دوست با هم سکس بکنیم راستش اولش خجالت میکشیدم اخه اون داداشم بود ولی بعد که فکر کردم دیدم بهترین فرصته .قبول کردم اروم شلوارش رو در اورد وقتی بدنش رو دیدم داشتم از حال میرفتم من میخواستم کسی رو بکنم که همه مردم شهر ارزوشون بود اماده شد گفت اماده هستم حالش خیلی خراب بود مشروب کار خودشو کرده بود .کیرم راسته راست بود با دهنم خیسش کردم و خوابیدم روش وای که چه کونی داشت اروم اروم میذاشتم اونمبهم حال میداد تا اینکه محکمترش کردم و شد تلنمهزدن 10 دقیقه ای تلنمه میزدم که دیدم دارم ابش میاد گفتم چیکار کنم گفت بریز همون جا .هرچی اومد بیرون ریختم تو کونش و از حال رفتم وای مشروب کونش دیگه نای بلند شدن از روش رو نداشتم بلند شدیم لباسامون رو پوشیدیم پاش روی سنگ ها زخمی شده بود با دستمال بستمش برگشتیم خونه فردا فهمیدم یکی رفته به برادر بزرگش گفته که اون 2تا رفته بودن مشروب خوری برادرش اومد و تا میتونست کتکم زد و رابطه مارو بعد از 4 ماه از بین برد .هنوز هم عاشقشم نه بخاطر سکس بخاطر اینکه تنها کسی بود که دوستم داشت .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
روزی که زندگیم رو عوض کرد

پنج سالی از طلاق و جداییم می گذشت، دیگه کم کم با تنهایی کنار امده بودم، تو سن 45 سالگی دیگه حوصله تجدید فراش و ازدواج را هم نداشتم. طلاقم یک جورایی باعث خونه نشینیم شد و کار رو هم تعطیل کردم. البته نیاز به سکس فشار خودش را می آورد، یکی دو بار سعی کردم با آوردن جنده کارم را را بندازم. ولی نمی دونم چرا اصلا نمی تونستم انجوری که می خوام ارضاء بشم. نتیجه اینکه هفته ای دو سه بار جق می زدم، تا اینکه با مجید آشنا شدم. شروع آشنایی ما خیلی اتفاقی بود، من یه چند وقتی بود به فکر افتاده بودم که یکی از اتاقای خونم رو اجاره بدم تا هم یک کمک خرجی بشه و هم شاید کمی از این تنهایی در بیام. به چند تا از بنگاههای محل سپرده بودم، تا اینکه یه روز یکیشون با هام تماس گرفت و ازم خواست برای دیدن خونه بیان. طرفهای ظهر بود که مجید رو ملاقات کردم، یک جوان 23 ساله شهرستانی که به گفته خودش برای پیدا کردن کار به تهران امده بود. صورت دوست داشتنی داشت و از آن آدمایی بود که زود اطمینان همه را جلب می کنند. قرار و مدارامون را خیلی زود گذاشتیم و من تاکید کردم که به شرط رعایت نظافت و اینکه دوست و رفیق رو توی خونه نیاره مشکلی باهاش ندارم. اون هم خیلی زود پذیرفت و تاکید کرد که تو تهران دوستی نداره و خیلی هم اهل رفت و امد نیست.
خلاصه فردای همون روز تمامی اسباب و اثاثش رو همش دو تا چمدون بود اورد و بعد از یک سلام و احوالپرسی رفت تو اتاقش. من هم مثل همیشه خودم رو با خوندن کتاب سرگرم کردم. ظهر که شد از من اجازه خاست که بره حموم. من که از مودب بودنش خندم گرفته بود گفتم نیازی به اجازه گرفتن نداره و حمام رو هم بهش نشون دادم. حمومش یه دوساعتی طول کشید و من که از مصرف بالای آب عصبی بودم، خیلی خودم را کنترل کردم که چیزی بهش نگم. خلاصه این حموم رفتنای طولانی مجید حسابی من را کلافه کرده بود، تا اینکه یک روز که داشتم از جلوی در حموم رد می شدم کنجکاوی و صدای شر و شر باعث شد کاری بکنم که خودم هم از انجامش تعجب کردم. دستگیره حمام من از اون نوعای قدیمیه که کلید می خوره و می تونین از سوراخ کلیدش تو را دید بزنید. وقتی چشم را روی سوراخ کلید تنظیم کردم، اولش بخار حمام نمی گذاشت چیز زیادی ببینم، بعد یک دفعه مجید رو دیدم که پشتش به من بود و روش به سمت دیوار، اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد بدن سفید و بدون مویش بود، به خصوص پشت رانهاش و کونش که فوق العاده سفید بودند، کاملا مشخص بود که از کرم موبر برای تمیز کردن خودش استفاده کرده، راستش یک کم خجالت کشیدم، من یک مرد میان سال داشتم کون یک پسر جون رو که نصف من سن داشت دید می زدم، داشتم از کارم پشیمون می شدم که متوجه حرکتهای ریتمیک کمر و کون مجید شدم. اولین تصورم این بود که مجید داره جلق می زنه که خود با توجه به سنش و مجرد بودنش کاملاً طبیعی بود. ولی بیشتر که دقت کردم دیدم مجید در حالی که مف یک دستش رو روی دیوار حمام گذاشته، دست دیگرش را به آرامی به رانهاش و بعد به میان چاک کونش می کشید، من انتظار داشتم که مجید دستش به کیرش باشه ولی بیشتر به کونش توجه داشت و در حالی که دستش را به روی کپلهاش می کشید، گاهی انگشت میانش را به لای کونش فرو می برد. دیدن این صحنه من را به شدت شوکه کرد، انتظار این رو نداشتم که این پسر کم روی شهرستانی اینطور ماهرانه و شهوت انگیز بدن خود را نوازش کند و حتی بیشتر تعجب کردم وقتی دیدم که دارم از دیدن این صحنه لذت می برم. دستم بی اختیار به داخل شرتم رفت و هم اهنگ با حرتهای مجید من هم شروع به مالیدن کیرم و خایه هایم کردم. نوعی هیجان از بابت دیدن این صحنه غیر عادی داشتم که به شدت تحریکم می کرد و هر چه که به خودم گوشتزد می کردم که این کار درست نیست ولی نمی توانستم خودم را از جلوی درب حمام کنار بکشم.
حرکتهای مجید تند تر شده بود و با صدای بسیار خفیفی هم ناله می کرد. حالا انگشتش کاملاً داخل سوراخش بود و کونش را تا حد ممکن عقب داده بود. حرکت دست من هم به همان نسبت سریع شده بود و نفسهاییم کاملاً سنگین. کیرم را از داخل شرت بیرون کشیده بودم. احساس می کردم تمام آبم داخل خایه هایم جمع شده و منتظر یک انفجار است. بعد با یک حرکت تند کیرم شروع به پرتاب قطرات منی به سمت درب حمام کرد، سالها بود که ابم با چنین فشار و حجمی به بیرون نریخته بود. چند لحظه ای گیج شدم و ناخوداگاه زانویم با درب حمام برخورد کرد. صدای برخورد من با درب حمام، در حدی بود که مطمئنم مجید هم آن را شنید. یک لحظه احساس کردم که حرکتهای بدنش را متوقف کرد ولی خیلی سریع مثل اینکه اتفاقی نیافتاده کارش را ادامه داد. من هم که از حال رفته بودم و از خودم هم خجالت می کشیدم سریع خودم را جمع و جور کردم و به اتاق پذیرایی رفتم و مشغول کتاب خواندم شدم.
ده دقیقه بعد مجید در حالیکه موهاش هنوز خیس بود به پذیرایی آمد و در حالیکه لبخندی بر لب داشت، با من احوالپرسی کرد. من که هنوز از کارم خجالت زده بودم در حالی که سعی می کردم عصبانی باشم، بهش بابت مصرف بالای اب تذکر دادم. اون هم در حالیکه قیافه مظلومی به خودش گرفته بود، گفت "آخه می دونین من حموم رفتن و تمیز شدن رو خیلی دوست دارم، ولی باشه سعی می کنم کمتر آب مصرف کنم."، بعد با خنده اضافه کرد " البته شما هم باید قول بدید آب با ارزش را به جاش مصرف کنید"، یک لحظه کیج شدم ولی سعی کردم این طور فرض کنم که هر دومون داریم راجع به یک چیز صحبت می کنیم.
من هیچ وقت گی نبودم، هیچ علاقه ای هم کون پسرا نشون نمی دم، حداقل نه بعد از دوره نوجونی که برای اینکه سری تو سرا در بیاریم، باید یکی از بچه خوشگلای همکلاسی را از کون می کردیم و یا حدالقل از رو می مالییدم که ثابت کنیم مرد شدیم. ولی رفتارهای مجید که بیشتر حالت زنانه داشت و تنهایی این چند ساله کار خودش را کرده بود و اصلاً نمی تونسم یک لحظه به چیز دیگه ای فکر کنم. مجید هم با لباسی که تو خونه پوشیده بود، یک شلوار کوتاه جین که از بس کوتاه بود بیشتر شبیه شورتی بود که حتی کاملاٌ برجیستگیهای کونش را نمی پوشند. شب موقع خواب دوباره با یادآوری چیزهای که دیده بودم شق شدم و به ناچار رفتم دستشویی تا خودم را خلاص کنم. چون فکر می کردم که مجید خوابیده درب را بسته و نبسته شلوارم را کشیدم پایین و بعد از صابون زدن به دستم مشغول جق زدن شدم. چند دقیقه ای به آرامی و در حالی که چشمم را بسته بودم به مالیدن کیر و خایه هام مشغول بودم که یک دفعه این احساس به من دست داد که تنها نیستم. تا چشمم را باز کرد با دیدن مجید که در استانه درب دستشویی ایستاده بود شوکه شدم. چون من در نور چراغ بودم و او در تاریکی، نمی توانستم به طور کامل ببینمش ولی مطمئن بودم که خودش است. کس دیگری که در خانه نبود. دستم همینطور روی کیرم بودم و شلوارم تا نیمه پایین بود. که مجید با صدایی که بیشتر شبیه یک دختر عشوه گر بود تا یک پسر، گفت " ببخشید، نمی خواستم مزاحم بشم ولی گفتم شاید دوست داشته باشی یک نفر کمک کنه"، در حالیکه منظورش را نمی فهمیدم بلافاصله به جلو آمد و دستش را به روی دستم گذاشت و دست دیگرش را به صورتم برد و مشغول نوازش گونه ام شد. نمی دانم چه شد که به یکباره هوس کردم ببوسمش و این کار را هم کردم. این کارم به مجید جرات داد و کیرم را که حالا در دستش بود با شدت بیشتری فشار داد. در حالیکه لبهایمان روی هم بود و زبان من به آرامی با داخل دهان مجید سر می خورد. دست چپم را به کونش رساندم و در ست مثل کاری که خودش در حمام می کرد مشغول نوازش باسن و فشردن کپلهایش شدم. حرکت دست مجید بر روی کیر من هم به همان نسبت تندتر میشد. کیرم را از محل اتصال به خایه هایم تا سرش به تناوب لمس می کرد و گاهی با دست دیگرش بیضه هایم را می فشرد. نمی دانستم چه می کنم و لی می خواستم این لحظات را تا ابد داشته باشم. نفسهایمان شدیدتر شده بود و مجید گاهی زیر زبان قربان من و کیرم می رفت و من هم متقابلاً از کون خوشگل و سوراخ تمیزش تعریف می کردم. نجواها به ناله تبدیل شد و بالاخره بعد از یکی از دلچسبترین لحظات زندگیم، ابم با فشار به داخل دست مجید ریخت. اون هم چند لحظه دستش را همان جا نگه داشت و بعد در حالیکه می گفت "دیدی گفتم آبت را نباید هدر بدی"، دستش را به دهان برد و در حالیه به من لبخند می زد آن را لیسید.
در حالی که معذب شده بودم از مجید تشکر کردم و از او خواستم که درب را ببندد تا من کیرم را تمیز کنم. ولی مجید با یک عشوه دیگه گفت " من خودم این کار را می کنم"، بعد هم بدون آنکه منتظر جواب من بشه، شیر را باز کرد و شروع به شستن کیر من که حالا دیگر شق نبود کرد. نمی دانم ولی حالتش بیشتر مثل یک همسر و یا مادر دلسوز بود تا یک پسر. بعد از اینکه خودم را خشک کرد، و شلوارم را بالا کشدیم. بار دیگه مجید به سمتم امد و با شدت من را بوسید و برای اولین بار گفت "مرد من" . این احساس که یک مرد دیگه تو رو به چشم دوست پسر و یا مرد خود ببیند، عجیب است. ولی عجیبتر اینکه تو هم از این احساس لذت ببری. این شب سراغازی شد برای رابطه ویژه من و مجید. از دید مردم ما دو هم خانه هستیم و من برای مجید مثل یک برادر بزرگ هستم ولی واقعیت این است که مجید زن من است. و من شوهر او و هر دو از این رابطه لذت می بریم.
ما اونشب را (و تمام شبهای بعدی) را در یک رختخواب خوابیدیم، در همان تخت خوابی که من سالها با همسر سابقم در آن خوابیده بودم. ولی باید اقرار کنم که عشقبازیهای من و مجید به مراتب با هیجانتر و داغتر از هر کاری بود که من و همسرم با هم کرده بودیم. مجید دوست داشت با نوازش کیر من را آماده سکس کند. بعد از اینکه لبهایم را می بوسید به سراغ گردن و سینه من رفته و بالاخره دهانش را پذیرای کیر من می کرد. گرمی و رطوبت دهان مجید را با تمام وجود احساس می کردم. در حالیکه کیر من را تا حد ممکن به داخل دهانش می گرفت زبانش با کیرم بازی می کرد. معمولا این مرحله 15 دقیقه طول می کشد و مجید در حالیکه من را به اوج شهوت می رساند مواظب است که آب من نیاید. بعد در حالیه من به پشت خوابیده ام و کیر و خایه من هنوز از آب دهان مجید خیس است. کونش را بر روی کیر من قرار داده و در حالیکه من به او اجازه می دهم که خودش همه چیز را کنترل کند به آرامی کیر من را وارد سوراخش می کند. لحظات اول همیشه به سختی و کمی درد برای مجید همراه است ولی وقتی کیرم در داخل کونش جای گرفت، حرکات متناوب خود را با بلند کردن کونش و دوباره نشستن بر روی کیر و خایه من آغاز می کند. وقتی خایه هایم با کونش مماس می شود و کیرم تا حد ممکن در کونش داخل می شود، آه کشیدنهایمان به اوج می رسد. من هم دستهایم را به سینه های کوچکش می رسانم و نوک انها را در میان انگشتهایم لمس می کنم. مجید دستانش را بر روی رانها و یا شکم من قرار می دهد و به بالا و پایین شدنش ادامه می دهد. گاهی بر روی من می خوابد به طوری که من با لبهایم لالهای گوشش را لمس می کنم و به آرامی در گوشش نجواهای عاشقانه می کنم. بعد از خالی کردن آبم در داخل کونش، دستانم را به دور سینه اش حلقه می کنم و در حالیکه او را از پشت در بغل دارم و کیرم همچنان داخل کونش است. به خواب می رویم. خوابی که شیرینترین خواب من در این سالها است.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سفر کیرخوری من

سلام اسم من پویاست 18 سالمه
داستانی که میخوام واستون تعریف کنم واقعیت خودمه ولی اسممو دروغ گفتم که پیش دوستام لو نرم اسم دوستامم مجبورم الکی بگم.اول از همه بگم که خودم تا حالا کسیو ندیدم که از من سفید تر باشه...من متوسط رو به لاغرم موهام قهوه ایه روشنه(نسکافه ای) چشمامم عسلیه لبامم صورتی پررنگ.بدنمم مادر زادی مو نداره.من همیشه تو مدرسه جزء بچه های خوب بودم و درسمم خوب بود(بقیشو قسمت دوم مینویسم چون دارم با گوشی تایپ میکنم کلش نمیفته فقط بیزحمت خودتون اینارو به هم بچسبونین وازتون خواهش میکنم تو سایت قرارش بدین چون من داستانمو برای این نوشتم که نظر بقیرو بخونم)

تا رسیدم به دوم دبیرستان اونجا با کسی به اسم امیر دوست شدم امیر بچه شری بود و به من میگفت سوسولم چون هیچوقت با کسی شوخی دستی نداشتم اگرچه بقیه خیلی اذیت میکردن ولی من اونطوری نبودم خلاصه امیر یه بار تو مدرسه از رو لباس انگشتم کرد بهم گفت دیدی هیچی نشد اینا شوخیه بابا. امیر برنزه و لاغر بود قدشم هم قد من بود متوسط بود.تامنم دیگه کم کم عادت کردم به این کارا ولی امیر بعضی وقتا تو زنگ ورزش شوخی ای پاهامو میمالوند که خوشم میومد روم نمیشد بهش بگم دوباره بمال چون میترسیدم فکر کنه چاقالم از طرفی یکی از بچه ها اسمش آرش بود که خیلی بهم نظر داشت قدش بلند و سبزه و لاغر بود که همیشه ازش بدم میومد اگه میفهمید من با امیر شوخی دارم دیگه ولم نمیکرد تا یه روزی سال سوم که رسیدم معلم حسابانمون نیومد گفتن برین پایین فوتبال بازی کنین من نرفتم امیرم نرفت تصمیم گرفتم یه طوری بهش بگم یه پیرهن سفید تنم بود که دکمه بالاشو باز کردم رفتم نزدیک نزدیکش

بهش گفتم عزیزم میای با هم که نذاشت حرفم تموم شه گفت جوووون چه بوی عطری نوک انگشتشو برد طرف سینه هام صورتامون رفت تو صورتای هم که آرش رسید تا اومدیم خودمونو جمع کنیم بهم گفت چقدر نوک سینه هات صورتیه بغلم کرد محکم بهش گفتم ولم کن گفت تو اهلشیو من خبر نداشتم که دادو بیداد کردم ولم کرد و بهم گفت من آخر یه روز تورو میکنم...گذشت تا مدرسه برنامه مشهد ریخت بچه ها گفتن بیاین خودمون بریم که مدرسه دیگه به ورقو قلیونو اینا نتونه گیر بده من بودمو امیرو سامان که اون اصلا توفاز حال نبود ما همه برناممونو ریختیم طوری که نه خونه فهمید نه مدرسه تا اینکه آرش فهمید تهدیدمون کرد که اگه منم نیام باهاتون به خونه و مدرسه لوتون میدم من گفتم نمیام چون میدونستم میخواد چیکار کنه خلاصه بچه ها گفتن خب آرشم بیاد دیگه که به یه بدبختی راضیم کردن اون موقع اردیبهشت بود هوا هم گرم بود تو قطار همه با رکابیو شلوارک نشسته بودن منم گرمم بود مجبور شدم با رکابیو شلوارک بشینم که سریع چشمای آرش برق رو دیدم

بدنم سفید و بدون مو موهامم بور بود بهم گفت چه خوشگلی مثل عروسکای خارجی شدی ترسیدم هیچی نگفتم امیرم گفت واقعا بدنت سکسیه ها من وحشت کرده بودم از آرش سامانم میخندید الکی آرش دستشو انداخت دور گردنم داد زدم گفتم ولم کن.ولم کرد امیر گفت چرا یه دفه سگ شدی آرش گفت ببخشید تقصیر من بود هی خودشو مهربون جلوه میداد امیرم آروم در گوشم گفت تاحالا فکر میکردم اهل حالی بهش گفتم ولی نه با آرش ترخدا بپیچونش که آرش گفت چرا پچ پچ میکنین...؟گفتم هیچی سامان بچه خایه مالی بود اگه کاری میکردیم به همه میگفت میخواستن بپیچوننش.شب تو قطار وقت خواب شد من وحشت داشتم که دیدم همه خوابیدن منم کم کم خوابم برد که یه دفه بیدار شدم دیدم امیر داره گردمو میلیسه اولش فکر کردم آرشه اومدم داد بزنم امیر جلو دهنمو گرفت گفت ساکت بابا منم از عصر تاحالا کیرم داره میترکه با این بدن سفیدت دیگه داشت از خودم بدم میومد حس میکردم چاقالم بهش گفتم برو اونور گفت ساکت داد زدم برو اونور آرش به امیر گفت ولش کن مگه نمیبینی سامان اینجاست صبر کن برسیم اون آپارتمانی که رزرو کردیم بعد...

فهمیدم دارم بیچاره میشم باید هر طوری میشد سامانو نگه میداشتم صبح که رسیدیم مشهد منو امیر باهم بارارو بردیم اونا موندن تو قطار مثل اینکه بایکی حرفشون شده بود به امیر گفتم من خوشم نمیاد حال کنم باکسی فکر منو بیرون کنین از سرتون بمیرمم نمیذارم دستتون بهم بخوره گفت چرا آخه چیش بده گفتم اصلا حرفشو نزن گفت باشه بابا...آرش برگشت سامان نبود گفتم سامان کو؟گفت اون رفت سوییت دیگه...فهمیدم پیچوندنش ز زدم بهش ج نمیداد تعجب کردم که بعدا فهمیدم گوشیشو آرش پیچونده رفتیم سوییت تا رسیدم گفتم سامان کو؟گفت نمیدونم بذار ز بزنیم بهش...میگفتن ج نمیده الکی آرش رفت دنبالش گشت که رفته بود کاندوم و اسپری بگیره اومد گفت هرچی گشتم پیداش نکردم ناهار که خوردیم خوابیدیم تا ساعت 8شب بیدار شدیم دوباره یه چی خوردیم دیدم کاری باهام ندارن فکر کردم توهم زدم راحتر شدم باهاشون آرش گفت من میرم حموم...امیرم هیچ حرفی از سکسو شهوت نزد خیالم راحت شد بعدش امیر رفت حموم آرشم تمام موهای بدنشو زده بود بهش گفتم چرا اصلاح کردی باشوخی بهم گفت میخوام کون بدم بهش گفتم کی تورو میکنه

خندید و هیچی نگفت خیلی خوب شده بودن دیگه باهام کاری نداشتن امیر اومد بیرون اونم موهای بدنشو زده بود تعجب کردم منم رفتم حموم برگشتم لباس عوض کنم دیدم امیر با شلوارک و رکابی همون تریپ قطار ولی بدون مو نشسته رو تخت گفت توهم تریپ قطارو بزن گرمه ها...راست میگفت واقعا گرم بود همونارو پوشیدم رفتم تو جمع نشستیم ورق بازی کردن که آرش هی دستشو میمالوند به رونم بهش گفتم بسه بغلم کرد گفت ترخدا بیا حال کنیم هرکاری میکردم زورشو نمیومدم گفتم ولم کن بیشعور من پسرم کثافت هی گردمو شهوانی میبوسید هرچی جیغ زدم فایده نداشت دیگه داشت گریم میگرفت گفتم ترخدا ولم کن امیر اومد شلوارکمو دراورد گفتم امیر نامرد...اون آرش کثافتم تمام گردنو سینمو با زبونش خیسه خیس کرد...امیر وازلینو میمالوند به سوراخ کونم گفت آرش نگاه کن سوراخش صورتیه با زوری که داشت هم شلوارکو شرتشو دراورد هم نذاشت من فرار کنم از طرفی امیر کیرشو میزد لای پام تا سوراخم آماده شه ازطرف دیگه آرش کیرشو میزد به سینه هام داشتم اشک میخرتم از همه چی متنفر بودم تا دیدم یه دفه درد کشیدم امیر کیرشو کرد تو کونم آرشم کیرشو میزد به دهنم

داشت حالم بهم میخورد امیر تندتند داشت منو میکرد دیگه بیحال شده بودم که اون دوتا نامرد کثافت جاشونو عوض کردن فقط داشتم درد میکشیدمو گریه میکردم اوناهم داشتن منو بگا میدادن تا صورتو شکممو خیس خیس کردن از آبشون بعدشم افتادن یه گوشه منم تمام بدنم کرخت شده بود از همه چی بدم میومد به خودم میگفتم کاش میمردم ولی اینطوری نمیشد انقدر بی حال شده بودم که نمیتونستم برم خودمو بشورم باورم نمیشد بهم تجاوز شده توی این فکرا بودم که خوابم برد حدود ساعت 4 صبح بیدار شدم که اون دوتا دیوسم بیدار بودن بهم سلام کردن ج ندادمو رفتم حموم وقتی برگشتم اومدن طرفم گفتن پویا جون ببخشید یه دفه زد بالا که بی اختیار حوله از دور کمرم افتاد بهم گفتن بیا یه بار دیگه حال کنیم منم دیدم دیگه هیچ کاری از دستم بر نمیاد دیگه چاقال شده بودم چه بخوام چه نخوام اینا دوباره منو میکنن زانو زدم شرتشو کشیدم پایین کیرش کردم تو دهنم براش ساک زدم نمیدونم کیرشو چیکار کرده بود ولی کیرش طعم گرفته بود واسه همین دیگه حالم بهم نخورد داشت خوشم میومد منم خب حس جنسی دارم

کیرش یه مزه خاصی میداد دلم میخواست بیشتر براش ساک بزنم حدود 10 دقه ای تندتند براش ساک زدم نمیذاشت نفس بکشم کلمو تند تند میکرد تو کیرش که دهنم داغ شد یه مزه ی گسو شوری تو دهنم پیچید توی این مدت اصلا نفهمیدم که امیر داره انگشتم میکنه اونم با حالت فرقونی با کاندم کیرشو کرد تو کونم حدود یه ربع داشت منو میکرد کیرم شق کرده بود که دوباره آرش اومد سراغم به امیر گفت پاشو من میخوام بکنمش ازین رفتارش بدم اومد مثل جنده ها باهام رفتار میکردن امیر کاندمشو دراورد کیرشو کرد تو دهنم که آبم اومد ریخت روی شکمم امیرم آبشو ریخت تو دهنم آرشم آبشو ریخت روی پاهام هوا روشن شده بود همونطوری دوباره بیحال شدیمو خوابیدیم ساعت 10اینا پاشدیم دلم میخواست زنده نباشم تا آخر سفر هر شب بعد از شام واسه آرش جلق میزدم بعدشم ساک میزدم امیرم منو میکرد انقدر توی این سفر من آبکیر خوردم دیگه مزش برام عادی شده بود وقتی برگشتیم افسردگی گرفتم تا این چندوقت که حالم بهتر شده

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
همجنس بازی با علی

سلام من 26 سالمه و مشهد زندگی می کنم خاطره ای که می خوام براتون تعریف کنم بر می گرده به 6 ساله پیش اون موقع من 20 سالم بود و توی یه اپارتمان زندگی می کردیم قبل از این با چند تا از دوستام سکس داشتم و همیشه دوست داشتم یه نفر به بدنم دست بزنه و با من حال کنه . توی اپارتمانه ما یه واحد بود که یه مرد حدودا 37 ساله بود که واحد روبربی ما بودن و چون تازه اومده بودن ما زیاد همدیگرو نمی شناختیم چند ماهی گذشت یه شب می خواستم برم پیلوت و از توی ماشین یه چیزی بردارم و چون می خواستم زود بیام بالا با یه شلوارک و تی شرت زود رفتم که بر گردم وقتی رسیدم دم در علی یه هو درو باز کرد و منم مجبور بودم بهش سلام کنم تا منو با اون شلوارک دید نگاش به پاهام افتاد من اون موقع اصلا متوجه نشدم که ممکنه قصدی داشته باشه چند روزی گذشت یه روز با یکی از دوستام اومدم خونه و رفتیم توی انباری خودمون توی پیلوت سریع دوستم رفت سر اصل مطلبو شروع کرد و زودم ابش اومد منم یه کوچولو دردم مییومدو اخ و اوخ می کردم کارش که تموم شد اومدیم بیرون یه هو علی رو دیدم واسه یه لحظه خشکم زد دوستم ترسیدو زود در رفت منم تا می خواستم از کنار علی رد بشم گفت چه طور بود منم سرمو انداختم پایینو رفتم بالا فردای اون روز علی منو توی راهرو دیدو ازم خواست تا مبل خونشونو با هم جا به جا کنیم بعد از جا به جا کردن وسایلش گفت می خوام تخت رو هم جاشو عوض کنم رفتیم نوی اتاق خواب من خم شدم سره تختو بگیرم که احساس کردم علی پشتمه و کیرشو می مالونه به کونم یه جوری می خواست ببینه من عکس العملم چیه منم از یه طرف ترسیده بودم از یه طرفم شهوتی شده بودم دیگه کم کم کیرش سفت سفت شده بود اروم سرشو اورد کنار گوشمو گفت اون روز توی انبار چی کار می کردی نیما همینجوری دستشم اورد و زیپ شلوارمو باز کرد منم دیگه حشری شده بودم یه کم کیرمو مالوندو لباسامو در اورد خوابوند روی تخت بعد اومد رومو شروع کرد سینههتمو گاز زدنو با دستشم رونامو می مالونده کونمو دستمالی می کرد کم کم کیرشو اورد جلوی صورتم و اروم می مالوند به لبام من تا اون موقع واسه کسی ساک نزده بودم ولی لین بار شروع کردم به خوردنش کیرش دیگه داشت منفجر می شد از کشوی بغل تخت یه کرم اوردو زد به سوراخمو با انگشتش یه کم از کرمو فرو کرد بعدشم پاهامو گذاشت رو شونه هاشو اروم اروم کرد اولش خیلی درد داشت اما بعد خوب شد و من خوشم می اومد بعد ازم خواست تا برگردمو اونجوری از پشت بکنه ابه من اومده بودو بی حال بودم می خواستم اب اونم بیاد که یه هو احساس کردم کونم گرم شده و فهمیدم که ابه علی ام اومده بعد از اون چند دفعه دیگه ام با هم سکس داشتیم از اون به بعد خیلی به مردای سن بالا علاقه مند شدم و هنوزم دوست دارم با مردای سن بالا باشم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
همجنسبازی با دوستان

سلام اسم من سامانه 20 سالمه
این داستان که میگم ماله همین ساله 91 هستش
فقط هدفم گفتن مسآله منو شاهینه
قضیه از اونجایی شرو شد که من بعد از مدتای زیادی که خودمو تو خونه حبس کرده بودم تصمیم گرفتم برم بیرون .شاید اگه یه کم سرحال شم برم باشگاه و از نو تمرین کنم..خیلی وقته واسه خاطر اون قضیه تو کما بودم .
من همجنسبازم این مسآله رو چن نفر از دوستام میدونستن ولی بین خومون بود بهم اعتماد داشتیم . اون چن نفر هم با من میشیم چهار نفر که تو این جمع چهار نفره شاهین از همه خوشکلتره بعد من بعدش هم مرصاد و میثاق که با هم پسر خاله ان شاهین اگر چه خوشکله ولی کسی جرآت نداشت با اون و دور اون بچه بازی کنه آخه خودش ورزشکاره داداشاش هم بی مخن. به قول محسن بچه باز.. شاهین شامل عفو رهبری شده. مرصاد و میثاق هم فامیل زیاد دارن پسر عمو و پسر دایی و داداش و فک و فامیل زیاد دارن اونام عفو رهبری شاملشون میشد .. تو این وسط فقط میموند من که نه کسی رو داشتم ازم حمایت کنه نه چیزی.
بابام سره کاره تو شرکت از صبح قبل از اینکه من بیدار بشم تا سه یا چهار عصر مامانم هم همینطور سر کار میره تا دو عصر فامیلی هم به اون صورت تو محله یا تو شهر نداریم از همه بدتر یه داداشه کوچیکتر از خودم دارم هفده ساله اسمش سورناست که دوست و دشمن حیرون خوشکلیشن باید مراقب اونم باشم که بلایی سرش نیارن .
بچه ها که هوای مارو داشتن تو محل . و همه چه بچه و چه بچه باز باهام خوب بودن و اصلا حرفی هم از فکر بد راجع به من نبود
کلا پسر ساکتی ام با کسی کاری ندارم همه پسرای محل هم باهام خوب بودن
هر روز با شاهین میرفتم باشگاه گپ میزدیم شوخی میکردیم شاهین تقریبا هم قد من بود 175 یا177 همین اندازه ها ..یه پسر 20 ساله اس هم سن خودم. خیلی خوشتیپ و شیک پوش با چهره ی خوشکل و موهای فوق فشن که آب دهن ادمو را مینداخت ولی خب کسی عرضه نداشت چپ بس نیگا کنه
مرصاد و میثاق هم میومدن باشگاه اکثر اوقات باهامون... ولی در کل بیشتر وقتم رو با شاهین بودم تا با میثاق و مرصاد..
دیگه با شاهین خیلی صمیمی شده بودم همیشه با هم بودیم دیگه بچه های محل عادت کرده بودن ما رو با هم ببینن اگه اونو تنها میدیدن میگفتن سامان کو اگه منو میدیدن حال اونو ازم میپرسیدن ..خلاصه ته رفاقت بودیم با هم
اون هر روز یه تیپ میزد مدل موهاشو عوض میکرد . منم هی مثه اون روزی یه لباس میپوشیدم و انصافا بدجور چش خیلیا رو گرفتم ..رنگ پوستم کاملا سفید و موهام قهوه ای کم رنگ مایل به زرده اصلا ژنتیکی بدنمون هم مو نداره خیلی کم و ریز ریزن
بچه های محل به شوخی میگفتن که تو آمریکایی هستی ایرانی نیستی و از این حرفا.. که راستش منم بدم نمیومد ازین حرفا
شاهین هم مثه من همجنسباز بود چند نفر هم از بچه های محل و مدرسه رو کرده بودن اونو مرصاد یا با میثاق.. همیشه هم شرح کردنشون رو بهم میگفت و با آب وتاب شوخی و مسخره بازی تعریف میکرد . منم کلی واسش حال میکردم که چه دوسته دم گرمی دارم .. چند بار ازش خواستم که اگه کسی رو راضی کرد منم با خودش ببره .اونم اولش طفره رفت ولی با اصرار من قبول کرد .
یه مدت گذشت حدود هشت نه روز که بهم زنگ زد گفت بیا دم در خونتون منم عادی رفتم دیدم شاهینه با یه پسره سوسول و بچه خوشکل گفت بیا بریم خونه ما خالیه .
منم حول کرده بودم استرس شدید داشتم رنگ از روم پریده بود رفتم تو خونه سورنا رو پیچوندمو با هم رفتیم خونه شاهین اینا خونشون خالی بود .پسر خوشکله اسمش پیروز بود .شاهین صداش کرد گفت سریع برو تو اتاق خودم .پیروز هم بدو رفت
شاهین به من گفت بیا اینم کون تا من یه چیزی آماده میکنم تو برو باهاش حال کن واسه خودت من که ترسیده بودم گفتم نه با هم بریم شاهین گفت دس دس نکن این کون اولین وآخرینه برو بالا پیشش اصلا با هم آشنا شید .. منم که حول ورم داشته بود رفتم بالا رو صندلی کنارش نشستم .معلوم بود بار اولمه ..........
بهش اسممو گفتم که سامانم
اونم گفت: شاهین واسم ازت گفته و گفته که اول بارته (با یه خنده ی قشنگ رو صورتش)
گفتم آره اول بارمه ..اونم گفت که پیروز اسمشه و دوست شاهینه
گفتش که تو اول میکنی یا شاهین ....منم که دیگه میخواستم آب بشم برم تو زمین سرم رو انداختم پایین و با خنده گفتم نمیدونم صبر کن شاهین هم بیاد
پیروز دوباره گفت که فکرشم نمیکردم که این شکلی باشی خیلی خوشکلتر از اونی هستی که فک میکردم من بازم سرم رو انداختم و خندیدم .... پیروز صورتش رو آورد زیر گردنم و حلقم رو بوس کرد ....وووووای که چه حالی شدم چه بویه عطری میداد تنش..
دیگه عاشقش شده بودم به خودم جسارت دادمو دستمو گذاشتم تو موهاش اونم دستشو از رو شلوار گذاشت رو کیرم ..اونقد رودربایستی باش داشتم که کیرم بلند نمیشد ..یهو دستشو بالا آورد و سرم رو گرفت و لباشو گذاشت رو لبام دیگه خواستم از هوش برم هم خجالت میکشیدم هم لذتی رو تجربه میکردم که تا الان نکرده بودم...دیگه کل زبونمو مکید و سرشو آروم برد عقب چشمم تا تو چشاش افتاد هم رودربایستی داشتم باش هم دوسش داشتم ...بهتر بگم عاشقش شده بودم ..یه دفه شاهین صداش اومد ....
گفت:سامان کجایید ...و درو بار کرد اومد تو سه لیوان شیر موز با یه کیکای گنده ای آورده بود
گفت :اقا پیروز خیلی خوش اومدی به خونه ی خودت اینم آقا سامان که تعریفش کرده بودم .با هم که آشنا شدید
منم دوباره یه لبخند زدم و گفتم آره. اونم گفت سامان خیلی بچه ی گلیه
شاهین با خنده گفت آخه دوست منه و دست پیروز رو کشید از رو صند لی بلندش کرد و بهش گفت که حاضر شو و اومد طرف من گفت بیا اینم شما و آقا پیروز برو ببینم چیکار میکنی
من که به هیج وجه روم نمیشد گفتم اول خودت بکن ..شاهین گفت من به خاطر تو پیروز رو آوردم و گرنه خودم نمیخوام بکنم
گفتم من که هیچی نمیدونم تو اول بکن منم بعد از تو نگاه میکنم یاد گرفتم چجوری. منم میکنم و تو این حرفا بودیم که دلم غش رفت
دیدم پیروز فقط یه شورت کشی مشکی پاشه پاهاش خوشکل و سفید بی مو رفت رو تخت نشست . شاهین هم لباساشو درآورد و با یه شورت رفت پیشش و شرو کردن به لب گرفتن دو تاشون اونقدبا هم سکس داشته بودن که کاملا حرفه ای بودن پیروز اومد پایین و شرو به خوردن گردن و سینه ی شاهین کرد اومد پایین تر شکمشو لیس زد شاهین یه نگاه بهم کرد و یه چشمک زد منم خندیدم و یهو شاهین شورت خودشو کامل از پا درآورد ...وووای که چه استیل سکسی داشت اصلا فکرشم نمیکردم شاهین یه همچین بدن خوش سکسی داشته باشه دیگه با دیدن شاهین راست کردم و داغ شدم ..
پیروز کیره شاهینو تا ته کرده بود تو دهنش چه ساکی میزد ..بیشتر از هفت دقیقه ساک رفت کیر من دیگه شق کرده بود که پیروز هم شورتشو درآورد هر دوتاشون لخت لخت بودن پیروز چهار دست و پا ایستاد و شاهین آروم کیرش رو میمالید رو کون پیروز و کم کم فشار میداد که بره تو پیروز از بس باز بود با یه فشار کوچیک نصفه کیر شاهین رفت توش و آروم تلمبه زد و پیروز هم از زیر واسه خودش جلق میزد .شاهین تندش کرد و آخ و آه پیروز که داشت کیف دنیا رو میبرد بلند شد
دقیقا انگار داشتم یه فیلم گی نوجوونای خارجی رو میدیدم .چند لحظه دستم رو گذاشتم رو کیرم که سریع ارضا شدم و کل بدنم سست شد .شاهین هم همچنان پیروز رو میکرد که گوشیم زنگ خورد .دیدم سورنا داداشمه جواب ندادم آخه اگه یکی از آه های پیروز رو میشنید همه چیو میفهمید ..دیدم دوباره پیام داد .
گفتش که بیا خونه سریع مامان کارت داره
یه دقیقه نگذشته بود که شاهین پیروز رو با تمام وجود از پشت بغل کرد و همه ی آبشو تو کونش خالی کرد پیروز که ارضا نشده بود منتظر بود تو سکس با من ارضا بشه که مامانم خودش زنگ زد زهره ترک شدمو سریع جوابشو دادم آخه مامان شوخی بردار نبود
شاهین گفت یاد گرفتی سامان حالا بیا به آقا پیروز حال بده
گفتم:شاهین مامان زنگ زد چیکار کنم ...اونم که کما بیش مامان رو میشناخت گفت سریع برو ببین چیکار داره و درجا برگرد
گفتم باشه وبدو رفتم با اینکه خونه هامون نزدیک همن انگار یه ساعت طول کشید تا رسیدم همش تو فکر شاهین بودم که چه بدن جالبی داشت چه حالی به پیروز داد
خونه که رسیدم مامان گفت برو از بانک بغل از عابربانکش پول واسم بکش . کلی اعصابم خورد شد و گفتم سورن هم میتونست این کارو واست بکنه که بازم حرفاش شرو شد که اون درس داره و نمیتونه و کلی حرف دیگه
کلی عصبی شدم که واسه خاطر یه کار مزخرف پیروز رو از دست دادم .خلاصه بدو رفتم تا عابربانک دیدم چند نفر تو صف هستن تا اونا پول کشیدن و نوبت من شد کلی دیر شده بود
شاهین زنگ زد گفت واسه چی اینقد معطل کردی پیروز رفت. داغون داغون با پول برگشتم خونه . حالا دیگه نوبت روانشناسی مامان بود که بفهمه من از موضوعی دلخورم و کلی سوال بپرسه . خودمو جم و جور کردم و رفتم خونه و پولو بهش دادم و خلاصه گیر بهم نداد..رفتم بالا تو اتاق سورنا و بهش گفتم میمردی تو میرفتی پول میگرفتی ...
گفتش که من درس دارم و مثه تو بیکار نیستم و یه سری چرت و پرت دیگه هم گفت..
منم بهش گفتم فقط وقتی کسی بهت کاری بده درس داری تا از زیر کار در ری.
اونم از کوره در رفت و بلند گفت آره میخوام از زیر کار در رم .. منم داد زدم رو سرش که خفه شه که باز صدای مامان بلند شد گفت : بازم دعواتون شد بس کن سورنا....
سورنا گفت که از اتاق من برو بیرون منم همین که بیرون میرفتم زدم میزشو ریختم بهم
خیلی عصبی شد و گفت از این ناراحتی که تو با شاهین اون پسر خوشکله پیروز رو بردین خونه شاهین اینا . زنگ منم کاسه کوزتو ریخت بهم
یه لحظه جا خوردم بدنم مثه یه تیکه یخ شد که این از کجا میدونه . حالا تو نگو وقتی داشتم میپیچوندمش و بیرون اومدم از پنجره دیده ما رو که رفتیم خونه شاهین
رفتم پیش شاهین از اون به بعد شاهین واسه من یه جور دیگه شده بود بیشتر دوسش داشتم باهاش احساس آرامش میکردم
بهش گفتم حتی سورنا هم فهمیده که با پیروز اومدیم اینجا .گفت اون از کجا فهمیده گفتم از پنجره دید زده پیروز رو شناخته که تو مدرسه چیکارس . شاهین به سورنا زنگ زد و بهش گفت که با کسی بحثی نکنه اونم که از شاهین بیشتر از من حرف شنوی داره قول داد چیزی نگه شاهین گفت از سورنا بدتر مسعود و مقصود اسدی هم وقتی با پیروز بیرون اومدم ما رو دیدن و گفتن سامان هم همراتون بود. نه؟؟
گفت منم با قلدری دکشون کردم اونام رفتن ولی ساکت نمی مونن منم که از این حرف ترسیدم گفتم نکنه پیش همه آبرومون رو ببرن
شاهین گفت کون که ندادیم آبرومون بره.کردیم منم یه کم خیالم راحت شد از این حرفش و یه مدت زیادی گذشت و اوضاع خوب به نظر میرسید تا....................................
یه روز عصر که شاهین رفته بود سره کلاس دانشگاه.من خودم تنهایی رفتم باشگاه وقتی برگشتم هوا کم کم دیگه داشت تاریک میشد از خیابون شلوغ رد شدم و به کوچه ها که خلوت بودن رسیدم . حالا تو نگو تو تمام مسیر مسعود با پسر خالش مقصود دنبال منن
یه کوچه مونده بود به کوچه خودمون برسم که صدام زدن .وایسادم تا رسیدن بهم.سلام و احوال پرسی کردیمو بدون معطلی رفتن سره اصل مطلب که میگن بچه باز شدی و آدم میکشونی خونه خالی
منم که اصلا از این دوتا خوشم نمیومد خیلی رک گفتم به شما چه. شدید مفتش محل و این حرفم بد جور بهشون برخورد
مسعود گفت بچه خوشکل. پیروز فامیل ماست (بعدن هم فهمیدم که این دو تا با پیروز هیچ نسبتی ندارن و فقط خواستن بهونه به دس بیارن)و بزاریم توه کونی بکنیش....گفتم به من چه.من کاره ای نیستم اگه جرآت دارید برید به شاهین بگید
گفتن شاهینم به وقتش ..گفتم خب حالا که چی اصلا چرا جلو منو گرفتین ..مسعود خیلی روشن گفت میخوایم ترو بکنیم ..
یه لحظه جا خوردم و ترسیدم .گفتم :مگه شهره هررته .
گفت اره شهره هرته که تو فامیل ما رو میکنی!! ..مقصود رفت در خونه ای که جلوش وایساده بودیم بازش کرد تو نگو این خونه خالیه و خواستن منو همین جا گیر بیارن که آوردن
گفتم میخواین چیکار کنین حالا گفت خودت راضی باهامون بیا تو گفتم برو گمشو کثافت که دستمو محکم گرفت خواستم دستمو ول کنمو در رم که مقصود هم از راه رسید و کشوندنم بردن تو خونه .داد زدم جلو دهنمو گرفتن و گفتن داد نزن آبروت میره تو محل
افتاده بودم رو پله های آپارتمان زیر دست و پاشون و منو کشوندن بردن بالا بردنم تو خونه و دیگه زدم زیر گریه و گفتم که من کاره ای نبودم مقصود اومد دستامو گرفت و گفت گریه نکن سامان خودت راضی بهمون بده و بره پی کارش
منم گریه کنان میگفتم ترو خدا بزارید برم ترو قرآن ولم کنید که مسعود اومد جلو محکم زد تو گوشم منم بلندتر زدم زیر گریه که مقصود . مسعود رو گرفت و کشیدش کنار و گفت تو اصلا کاریت نباشه.. مسعود هم رفت اونور تر نشست و دیگه کاری نداشت
مقصود اومد پیشم نشست و دستشو انداخت دور کمرم و آروم گفت گریه نکن بابا مردی هستی. منم هی گریه میکردم و بهش میگفتم که ولم کنن ولی اون آب پاکی رو ریخت رو دستامو گفت امکان نداره بزارن برم تا بهشون ندم. منم باز گریه کردن رو شرو کردم آخه این تنها کاری بود که ازم برمیومد
مقصود گفت:سامان مسعود میخواسته ازت فیلم بگیره من نذاشتم که از بدنت فیلم بگیره خیلی رو مخم راه رفت تا اینکه راضی شدم و قبول کردم.کار دیگه ای هم ازم ساخته نبود آخه زورم بهشون نمیرسید خلاصه مقصود منو برد تو اتاق و مسعود تو حال نشسته بود
شلوارمو دادم پایین شورتم رو هم مقصود خودش آورد پایین بدون لب وساک زدن و این حرفا تف زد رو کیرش و گذاشت رو سوراخمو فشار داد هی میگفت شل کن منم شل میکردم که آروم سرشو برد توم گفتم آی درد داره آروم ..بعد تف بیشتری زد به کیرش و دوباره برد تو نصفه کیرش تو کونم بود خیلی دردم اومد دوباره زدم زیر گریه اونم واسه خودش تلمبه میزد و بیخیال من بود که بعده سه چهار دقیقه خودشو کشید عقب و آبشو ریخت رو تخت و دوباره کیرشو مالید رو کونم و چن تا نفس عمیق کشید و گفت:مرسی سامان جون صبر کن تا مسعود بیاد ..مسعود هم سریع اومد و کیرش رو درآورد .کیرش از مقصود کوچیکتر بود دوباره اینم تف زد به کیرش و کرد تو کونم چون کیرش کوچیک بود با یه فشار بیشترش رفت تو.. داغونم کرد از بس درد داشت گفتم آروم تر دردم میاد بی توجه به من هی میزد که بعد دو سه دقیقه محکم کیرشو حول داد تو از بس درد داشت دیگه بلند شدم از رو تخت و خواستم خودمو از شدت درد ازش جدا کنم که کیرشو کشید بیرون و آبشو ریخت رو موکت.. آروم که شد یه نگاه از سر محبت بهم انداخت و رفت بیرون ...منم با کون پر درد و نیمه خیس شلوارمو کشیدم بالا و رفتم بیرون که مقصود گفت:دیدی سامان کاری نداشت
منم دلم خواست هر چی فوش بلد بودم رو بهش بگم که هیچی نگفتم و با روحیه ای خراب از خونشون زدم بیرون و رفتم خونه
سریع رفتم حموم و اونقد گریه کردم که دیگه خواستم از حال برم اومدم بیرون و رفتم تو اتاقم و شام نخورده خوابیدم از اون روز به بعد دیگه بیرون نرفتم و جواب تماسا و اس های هیشکی رو نمیدادم .حتی شاهین و مرصاد اینا رو همه جا خوردن که سامان یهو چش شده که اصلا معلوم نیست کجاست تا حدود چهل و چند روز بیرون نرفتم و به سورنا هم گفتم که اگه کسی از من پرسید چیزی بش نگو اونم به کسی چیزی نمیگفت حتی به شاهین..
تو این مدت که بیرون نمیرفتم حسابی با سورنا مثه دو تا داداش صمیمی شده بودیم که دیگه طوری بود شبا با هم رو یه تخت میخوابیدیم اونم منو بغل میکرد و میخوابید تا اون موقع بود که فهمیدم چه آقا داداش گلی دارم
سورنا هم چیزی از اینکه چرا بیرون نمیرم رو نمیپرسید
تا اینکه بعد از چهل و خورده ای روز یه شب تقریبا دیر وقت رفتم آشغالا رو بزارم دم در که شاهین تنها تو کوچه بود تا منو دید صدام زد منم خواستم در رم که گفت اگه رفتی تو دیگه اسم منم نیار که خشکم زد و وایسادم اومد پیشم و گفت معلومه چته. این کارا چه معنی داره؟؟ چرا گوشیتو خاموش کردی و بیرون نمیای ؟
منم که جوابی نداشتم واسش.. گفتم مامانم رو که میشناسی !!
گفت : دروغ نگو مامانت رو دیدم ازش پرسیدم گفتش که خونس و بیرون نمیاد میگه حوصله ندارم
گفتم : فرض کن که حوصله نداشتم .حالا که چی
گفت چرا اگه خودت عقده ای داری میخوای سر من خالیش کنی ؟
گفتم من هیچ عقده ای ندارم فقط دلم نمیخواد بیام بیرون و اومدم که بیام تو داد زد سااااااامان و زد زیر گریه ..
منم تا دیدم گریه میکنه دلم سوخت و گفتم شاهین چی شد
گفتش که سامان اگه نگی چت شده و چرا باهام قهر کردی به خدا تا عمر دارم بات حرف نمیزنم
منم دوباره گفتم که مشکلی ندارم و چیزیم نیست .گفت اگه چیزیت نیس پس واسه چی همچی شدی ..بهم بگو چته من رفیقتم
دیدم چاره ای نیست.گفتم باید فکر کنم...فردا شب بهت زنگ میزنم و خبرت میکنم و سریع رفتم تو خونه ودرو بستم
کلی با خودم کلنجار رفتم که به شاهین بگم یا نه؟ هر چی هم فک میکردم اون قابل اعتماد ترین آدمیه که میشناشم .خلاصه راضی شدم که بش بگم ..فردا شبش زنگ زدم و گفتم بیا خونمون .اونم یه ربع بعد اومد و با مامان و بابام احوال پرسی کرد و اومد بالا تو اتاقم .سورن هم همراش اومد و کنار من نشست و دو دستی منو بغل کرد .منم بوسش کردم و قربون صدقش رفتم .که شاهین جا خورد و گفت : صبح خورشید از کدوم ور دراومد که شما اینطوری شدین .منم گفتم که سورنا زندگیمه و دوباره یه بوس گنده ازش کردم
شاهین گفت:خب سامان میگفتی....گفتم سورنا جان یه لحظه تنهامون میزاری سورنا هم رفت و در رو بست ...منم کل ماجرای مسعود و مقصود رو واسش تعریف کردم
شاهین زد زیر گریه و گفت که پیروز اصلا فامیلشون نیست و دروغ گفتن منم رفتم بغلش کردم و گفتم اشکال نداره گور باباشون گریه نکن شاهین ..که سرشو بلند کرد و نگام کرد خواست چیزی بگه که نگفت. ناخواسته خواستم بوسش کنم که نفهمیدم چیکار کردم و لب رو لباش گذاشتم اونم بدش نیومد و لبامو خورد که یه دفه سورنا با یه سینی تو دستش اومد تو و مارو دید و گفت به به پس ما نامحرمیم آقا سامان ........ آب پرتقال آورده بود
سورنا که اومد بحث رو عوض کردیم و بحث رفت رو باشگاه تا حدود یه ساعت با هم بودیم وقتی که خواست بره گفت:که دلش میخواد گرد و خاک کنه. من منظورش رو نفهمیدم تا عصر روز بعد که طبق معمول خونه بودم که سورنا با عجله اومد و گفت سامان .شاهین زده برادرای تاچیبانا (مقصود و مسعود تو محل مسخره بهشون میکردن) رو لت وپار کرده
منم سریع بهش زنگ زدم و گفتم نکنه چیزیش شده باشه ..تلفن رو ور داشت گفت که چیزیش نیست و حالش خوبه و گفت بیا در خونتون تا ببینمت ..
بدو رفتم پایین جلو در خونه خودشون بود .دویدم رفتم پیشش گفت گوهی به خوردشون دادم که تا آخر عمر یادشون بمونه
گرفته بود تا جایی که میخوردن زده بودتشون .مسعود رو با آمبولانس برده بودن بیمارستان مقصود هم آش و لاش کرده بود
خلاصه ازش شکایت کردن و دوباره بدون اینکه یه بار شاهین به کلانتری بره رضایت دادن .. یه مدت بعد مقصود و مسعود ازم معذرت خواستن هر چند اونا کار خودشونو کرده بودن و دیگه ارزشی نداشت عذرشون
حالا که دیگه همه چی تموم شده بود من باید به آرزوم میرسیدم یعنی سکس با شاهین
یه روز که بابا و مامان سر کار بودن و سورنا هم خونه مهراد دوستش بود زنگ زدم به شاهین و گفتم بیا خونمون اونم بی خبر از همه چی اومد. صداش کردم که بیاد تو اتاق من اومد و نشستیم و منم بی مقدمه ازش درخواست سکس کردم
جا خورد و هیچی نگفت ...منم گفتم از اون روز که تو با پیروز سکس کردی منم میخوام که با منم داشته باشی
گفت:که پیروز فرق داره اون کارش همینه که کون بده
ازش خواهش کردم گفتم بیا سکس ...از ته دل راضی بود ولی روش نمیشد که رک بگه .خلاصه قبول کرد و گفت بیا حالی کنیم که تو تاریخ بنویسن
من سریع داغ شدم و لباسامو درآوردم رفتم رو تخت. شاهین هم لخت شد و اومد رو تخت و منو به پشت خوابوند رو تخت و لب رو لبام گذاشت و کل دهنمو میک زد اومد پایین تر و گردن و سینه هامو خورد
من انگار داشتم رو ابرا راه میرفتم ..شاهین بهم نگاه کرد و گفت من هیچ وقت همچین کاری واسه کسی نمیکنم ..نفهمیدم منظورش چی بود که کیرم رو با لباش گرفت و خوردش. منم آهم بلند شد آخه این لب شاهین بود رو کیرم
همینطور که کیرم رو میخورد با انگشت میکرد تو سوراخم که کم کم باز شه
من دیگه دیوونه شدم و اصلا دردی رو تو کونم احساس نمی کردم همش حال بود و لذت ..
شاهین کیرمو ول کرد و گفت حالا تو ..منم کیرشو کردم تو دهن و کلشو واسش لیس زدم تا همش خیس خیس شد و بعدش منو به
پهلو کرد و کیرشو آروم گذاشت رو سوراخم و گفت هر وقت دردت اومد بهم بگو و برد تو چون با انگشت یه کم بازش کرده بود دردش کم شده بود .نصفشو برده بود توم که درد زیادی نداشت ولی وقتی بیشتر بردش تو یه کم دردم اومد ولی تحملش کردم تا همش توم جا گرفت و چند ثانیه همون جور موند تا جا باز کنه و شرو کرد تلمبه زدن و کم کم سریعش کرد و کیر منم گرفت و واسم جلق میزد اونقد کیف میبردم که هیچی نمیگفتم و فقط سکوت کرده بودم
شاید ده دقیقه با همون وضع منو کرد که آبم با فشار تمام زد بالا. سی ثانیه بعده منم شاهین آبش داشت میومد و کیرشو کشید بیرون و ریختش رو شکمم و بدن بی حالش افتاد روم چند دقیقه همونجوری رو هم بودیم که پاشدیم و تک تک حموم رفتیم ویه چیزی خوردیم
یه جورایی رومون نمیشد با هم حرف بزنیم انگار. که اون قفل رو شکست و گفت این بی نظیرترین سکس عمرم بود منم که بی تردید بهترین و فراموش نشدنی سکسم بود آخه با کسی سکس کردم که دوسش داشتم
دیگه بعد از اون سکس چیزی به اسم سکس با همدیگه نداشتیم فقط در حد لب و نهایتا ساک هنوزم ما با هم بهترین دوستی رو داریم
با نوشتن این قضیه یه کم احساس آرامش کردم امیدوارم که از این ماجرا خوشتون اومده باشه و به دردتون بخوره
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
معجون آب کیر

من 21 ساله هستم میخوام خاطره سکسم رو واستون بگم
این خاطره زیاد طولانی نیست ولی واسه من بهترین خاطره است تابستون بود رفته بودم اردبیل خونه خالم خیلی وقت بود اردبیل نرفته بودم راستش من با اینکه پسرم علاقه خاصی به خوردن کیر دارم به همین خاطر به خودم گفتم تو اردبیل که کسی منو نمیشناسه بهترین فرصته واسه کیر خوردن صبح زود از خونه زدم بیرون تا یکی رو واسه هدفم پیدا کنم رفتم پاساژ تعمیر ات موبایل همش نقشه میکشیدم که چطور اهلشو پیدا کنم رفتم تو یه مغازه یه پسره جوون بود ازش خواستم کسیو بهم معرفی کنه که تو کار فیلم باشه ادرس طبقه بالا رو داد رفتم
دیدم یارو یه پسره سیاه مو فر قد بلند داخل مغازه بود خلاصه بعده خرید فیلم مونده بودم چطور بهش بگم واسه چی اومدم که با خجالت بهش گفتم اولش منو بیرون انداخت بعد از پشت صدام زد گفت بیا ببینم کونی گفتم چیه گفت جایی رو داری گفتم نه من مهمونم گفت من یه جایی رو دارم ولی خالی نیست شش تا از رفیقام اونجا رو کرایه کردن مونده بودم چی بگم از ترس داشتم میمردم ولی با اسرارش قبول کردم قسمش دادم تا کلک نزنه
زودی سوار تاکسی شدیم رفتیم اونجا از اینکه جای شلوغی بود خیالم راحت شد
تو ذهنم تصور میکردم هفت تا کیر ترک بره تو دهنم چی میشه خلاصه رفتیم تو سه نفر خونه بودن احوال پرسی که تموم شد یارو بهشون حالی کرد من چی میخوام یکیشون بهم گفت بچه جون ما کون پسر نمیکنیم زودی پریدم وسط حرفش که لااقل این همه راه واومدم
بزارن واسشون ساک بزنم یارو برگشت گفت دروغ میگی گفتم بابا چه دروغی میبینی که با پای خودم اومدم خلاصه بعده یکم بحث قبول کردند ولی قرار شد اب کیرشون روهم بخورم
چون قبلا خورده بودم نه نیاوردم اب کیرو دوست داشتم حدود یه ساعت واسشون ساک زدم
خیلی شهوتی شده بودم بعدش خواستم یه لیوان بیارنو ابشونو بریزن توش چون دیگه فکم درد میکرد خلاصه ابشونو نوبتی ریختن تو لیوان فکر کنم تا نصف پر شد البته گفته بودم یکم سره کیرشون واسه مزمزه نگه دارن با ولع تمام لیوانو کشیدم سرم خیلی خوش مزه بود
احساس میکردم معدم پر شده اخر سر کیرشونم میک زدم و ته مونده هاشون رو هم خوردم
اون خاطره هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
اولین و آخرین باری که کون دادم

سلام من ساسان 22 از اراک این داستان کاملا واقیعه اگر دوست ندارید باور نکنید پس اجبار در کار نیست واسه خوندن داستان
داستان از اونجا شروع شد که با این سایت اشنا شدم داستانهاشو میخوندم ولی علاقم به داستهای گی بیشتر بود دلیلشو نمیدونستم فقط دنبال داستان و عکس گی میگشتم تا اونجا که با خودم ور میرفتم یه روز تصمیم گرفتم هر طور شده یه بار سکس با هم جنس خودمو تجربه کنم پس وارد یاهو شدم رفتم تو روم 57 که مال اراکه این قضیه مال 8ماه پیش هست کلی ادم بود که دنبال پسر گی میگشتند با خیلی ها چت کردم ولی هیچ کدوم نتونستند اعتمادمو جلب کنند تا این که یه روز غروب رفتم تو روم و با یه پسری به نام سعید شروع به چت کردم تا چند روز چت میکردیم تا اینکه بهش اعتماد کردم و باهاش قرار گذاشتم قرارمون ساعت 7 غروب بود صبحش رفتم دوتا اسپره مو بر خریدم رفتم حمام خودمو سفید کردم ساعت 6:30شد حاضر شدم با هزار ترس لرز رفتم سر قرار دیدم وایساده رفتم جلو سلام علیک کردم نزدیک خونشون قرار داشتیم چند دقیقه رفتیم تا رسیدیم خونه داخل خونه شدیم با راهنمای من جلوتر رفتم تا وارد راهرو شدیم دستشو گذاشت رو کونم که شهوت چند برار شد واسه اولین بار بود که این حسو داشتم یه حس خیلی خوب همراه باخجالت داخل سدیم نشستم رو راحتی گفت چیزی میخوری منم به خاطر ترسی که داشتم گفتم اب گلوم خشک شده بو از طرفی هم هوا گرم بود که یه پارچ شربت اورد با دوتا لیوان یه لیوان شربت خوردم چند دقیقه که با هم حرف زدیم دستشو گذاشت رو پاهمو وایساد مالوندن گفت نمیخوای شروع کنیم منم که خیلی وقت بود دنبال همچین موقعتی میگشتم گفتم باشه که رفتیم داخل اتاقش یه فیلم گذاشت که گی بود باعث شد بیشتر هوا کیر کنم از پشت بهم چسبید وایساد بوس کردن خودشو محکم چسبوند بهم که کیرشو رو کونم احساس میکردم شروع کردیم به لخت شدن گفت لخت شو تا برم کیرمو بشورمو بیام منم لباسامو در اوردم فقط شرت پام بود
چون تازه موهای بدنمو تمیز کرده بود اومد دید گفت جون چه سفید کردی اومد یه لب ازم گرفت کلی مالوندم منم شهوتم زده بود دستمو بردم طرف کیرش
کیرش نزدیک به 19 سانت میشد گرفتم تو دستمو شروع کردم به مالوندن تا بزرگ شد گفت بخور اول سرش خوردم گفت کامل بخور تا مزه بده شروع کردم به خوردن تا جای که دهنم جا داشت خوردم سرمو برد عقب گفت برگرد میخوام بکنم تو چت کردنهامون گفته بود چطوری خودتو تمیز کن و سوراختو باز کن منم این کارو کردم که موقع سکس درد نداشته باشم یه کرم اورد مالوند به سوراخ کونم یه انگشت کرد شروع کرد به عقب جلو بعد دو انگشت تا باز شد یه کاندوم کشید رو کیرش شرو کرد به کردن اول سرشو گذاشت خوب بود درد نداشت کم کم شروع به عقب جلو کردن کرد چون با انگشت باز کرده بود کرم زده بو کاندوم هم چرب بود زیاد درد نداشت شروع کرد به تلمبه زدند یه 6 دقیقه که گذشت گفت رو کمر بخواب پاهاتو بگیر بالا این کارو کردم از جلو گذاشت تو کونم دوباره شروع به تلمبه زدن کرد ولی این بار محکمتر جوری که تخماش میخورد به کونم از طرفی هم با کیرم بازی میکرد خیلی حال میداد سوراخم قشنگ باز شده بو د کیرشو کامل در میاورد دوباره میذاشت نزدیک به 30دقیقه داشت میکرد که گفت داره ابم میاد چه کار کنم گفتم بریز تو کاندوم در حال کردن ارضا شد خوابید روم یه 1 دقیقه روم بود بلند شد کاندوم در اورد گذاشت تو یه دستمال کاغذی با یه دستمال کاغذی هم سوراخ منو تمیز کرد خوابید بغل دستم یه کم مالوند دوباره هموس کیر کردم گفتم برو بشور گفت پاشو با هم بریم رفتیم حموم شروع کردیم هم دیگرو مالوندن شستن تا اینگه دوباره کیرش بزرگ شد رفت زیر دوش کفهای بدنشو شست منم باهش رفتم اومدیم از زیر دوش بیرون جلو پاش زانو زدم شروع کردم به ساک زدن انقد ر واسش ساک زدم که جفتمون خسته شدیم بلند شدم جلوش حالت رکوع گرفتم وایساد کردن منم دستم به شیر اب دوش اب هم باز خیلی حال میدا تا اینکه ارضا شد و داغی ابشو تو کونم احساس کردم حس خوبی بود اومدیم بیرون از حموم خودمونو خشک کردیم لباس پوشیدیم اماده شدم که بیام بیرون دوباره بهم چسبید چندتا بوس ازم کرد تا سر کوچه رسوندم با خداحافظی و تشکر ازم از هم جدا شدیم بعد از اون دیگه جوابش ندادم و کسی مورد اعتمادم پیدا نکردم و با بسته شدن چت رومهای یاهو دیگه کلا منم کسیو پیدا نکردم که باهش باشم و خیلی تو کف کیرم
ببخشید اگه زیاد بود ولی این واقعیت بود این بود داستان اولین و اخرین باری که کون دادم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 29 از 85:  « پیشین  1  ...  28  29  30  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA