ارسالها: 2517
#21
Posted: 6 Nov 2010 01:26
دودول فرهاد
سلام اسم من سهیله 23ساله از وقتی که بلوغ شدم و به قول بچه ها کنتور آبم وصل شد و نیاز به سکس پیدا کردم به خاطر محل زندگیمون با پسرهای خوشکل و مامانی ارضا مییشدم داستانی که میخوام براتون بنویسم مربوط به یکی از پسرهای فامیل که خیلی هم گوشت بود به نام فرهاد.
اون موقع من دانشجو بودم و درشهرستان پیش مادربزرگم زندگی میکردم یک روز از دانشگاه اومدم خونه که مادربزرگم گفت لباساتا درنیار که باید بریم مهمونی منم که خسته بودم گفتم کجا؟ گفت عمو(عموی مامانم و در ضمن برادر شوهر مادربزرگم) ک سنش 70سال بود ازدواج کرده و دریک مهمونی ساده مارا برای ناهار دعوت کرده چون توهم تنهایی بیا بریم گفتم آخه من روم نمیشه گفت بیا فرهادم هست تنها نیستی تا اسم فرهادا برد گفتم باشه چون واقعا تو کفش بودم گفتم میتونم اون کون سفیدش و بزرگشا دید بزنم بالاخره آماده شدیم و راه افتادیم مهمونی تو یه تالار کوچک بود بعد سلام و علیک بابزرگترا هادی رادیم با هم روبوسی کردیم که همونجا سیخ کردم بعد از تعریف از زندگی و درس و دانشگاه (راستی فرهاد 2سال از من کوچکتره و درس میخوند) ناهارا خوردیم بعد فرهاد به من گفت که کلاس داری؟منم گفتم نه فرهاد گفت خوب شد آخه منم تنهام گفتم حالا که تو هستی با هم یه دور تو شهر بزنیم منم از خدا خواسته قبول کردم بعد تشکر از عمو اینا از تالار اومدیم بیرون به مادربزرگم گفتم که من با فرهاد میریم بیرون برا شام میام خونه فرهادم که پیش مادربزرگش بود اونم به مادربزرگش که با ما هم نسبت داشت گفت منم باسهیلم بعد مادربزرگ فرهاد گفت باشه برید خوش باشید ما هم با مادربزرگ سهیل میریم خونه آقاداماد بعد خداحافظی کردیم و رفتیم به سمت باغ خوب و باصفای شهر.
ساعت 2 عصر بود منم که تو کف کون فرهاد بودم به بهانه های مختلف کونشا میمالیدم قلیون کشیدیم اومدیم تو شهر چون تابستون بود شهر خلوت و گرم بود فرهاد گفت خیلی گرمه بیابریم خونه منم به سرعت فکری تو ذهنم جرقه زد که تو خونه میتونم به آرزوی همیشگیم یعنی کون فرهاد برسم. سریع گفتم آره بریم خونه مادربزرگم که فرهاد گفت نه بریم خونه مادربزرگ من که نزدیکه منم قبول کردم و راه افتادیم به طرف خونه تو راه از دخترهای دانشگاه حرف زدیم و خوب فرهادا حشری کردم فرهاد میگفت خوش به حال تو که هرکی رابخوای تو دانشگاه میکنی ولی خبر نداشت که من تو کف کون اون پسرای دیگم بعد بهش گفتم که تو هم میری دانشگاه استفاده بهینه رااز دخترا میبری یه آهی کشید و گفت کاش اینطور بود که تو میگی من یه مشکل بزرگ دارم گفتم چیه که گفت حالا...
رسیدیم دم در خونه مادربزرگش که فرهاد کلید انداخت درخونه که ویلایی بود باز کرد رفتیم تو فرهاد کولرا روشن کرد وسریع شلوارشا درآورد وای چه کون و رون بزرگی بدون حتی یه مو خیلی حشری شدم و تودلم گفتم امروز میکنمت بعد یه شلوارک پوشید و برای من لباس راحتی از خودش آورد تابپوشم بعد کنار هم جلوی تلویزیون دراز کشیدیم برای من جای تعجب بود که فرهاد به سن 19 سالگی بدنش بدون حتی یه مو بود یه دفعه یاد حرف فرهاد افتادم که گفت مشکل دارم پیش خودم گفتم که الان فرصت خوبی سرحرفا باهاش باز کنم که بتونم به کونش راه پیدا کنم همینجور که نگام به ساق پاهای سفیدش بود گفتم فرهاد مشکلی که گفتی داری چیه گفت بیخیال گفتم بگو شاید بتونم کمکت کنم من و تو که با هم راحتیم اونم قبول کرد و گفت مشکل من مربوط میشه به اندام تناسلی یه دفعه منم جا خوردم گفتم چه مشکلی گفت من توی فیلم ها دیدم که مردا اندام تناسلی بزرگی دارند حتی رفیقای کوچکتراز منم اندام تناسلی بزرگی دارند که پریدم وسط حرفش گفتم راحت باش منظورت کیره گفت آره گفتم مگه تو نداری؟گفت چرا ولی از من اسمش کیر نیست دودوله گفتم چطور مگه گفت از من خیلی کوچیکه به خاطر همین نمیتونم باکسی سکس داشته باشم میترسم دوجنسه باشم گفتم آب منی هم داری گفت آره ولی دودولم کوچیکه و دوجنسه نیستم گفتم دوست داری کمکت کنم گفت چه جوری گفتم باید بدنتا یه نگاه بندازم تا ازدوجنسه بودنت خیالمون راحت بشه (بهونه ام بود چون معلوم بود دوجنسه نیست)گفت چکار کنم گفتم بلیزتا دربیار ببینم سینه داری. اونم گوش کرد و درآورد بعد گفتم از این ناحیه که مطمئن شدیم. حالا نوبت شلوارک و شرتته اونم که خجالت میکشید میگفت نه سهیل اصلا ولش کن. منم که حشری شده بودم گفتم من که غریبه نیستم یه معاینه میکنم بعد سریع لباساتا بپوش اونم قبول کرد و شلوارک و شرتشا کشید پایین. وای چی میدیدم از یه طرف کون سفید و بزرگ ازیه طرف دودول 4،5سانتیش شروع کرد به گریه که میبینی چقدر کوچیکه؟ منم که یه دستم به دودولش بود آروم بغلش کردم گفتم چیز مهمی نیست اگه به حرفام گوش بدی خوب میشی.
گریه اش قطع شد و گفت چه جوری؟ گفتم مال منم اینقدری بود ولی با سکس های مختلف که با پسرها داشتم الان رشد خوبی کرده فرهاد گفت راست میگی سهیل میشه نشون بدی منم از خداخواسته شلوار وشرتما دادم پایین یهو کیر نسبتا بزرگم که بادیدن کون فرهاد راست شده بود افتاد بیرون فرهاد چشماش درشت شد گفت خوش به حالت! گفتم غصه نخور از توهم اینجوری میشه به شرط اینکه به حرفام گوش کنی. اونم سریع گفت باشه یه دفعه کیرمنا تودستاش گرفت و شروع به مالیدن کرد گفت باید چکار کنم گفتم هیچی اول باید یکی با دودولت بازی کنه دودلشا گرفتم و براش میمالیدم دیگه سیخ سیخ شده بود همون 5سانت آخرش بود اونم که داشت کیف میکرد کیرمنا چد مرتبه بوسید و میگفت جون منم که دیدم فرهاد حشری شده حالا که جفتمون لخت بودیم گفتم موقعشه که یه کون سیر بکنم گفتم فرهاد باید ازهمدیگه رابخوریم گفت چی؟گفتم تو کیرمنا منم دودولتا. خواستم راضی بشه گفت نه یه دفعه ماردبزرگم میاد منم گفتم مگه نمیخواهی از دودلت کیر بسازم در ضمن اونا تا بعد ازنماز مغرب میاند الان که سه چهار ساعتی وقت هست اونم که دید راست میگم قبول کرد وسر کیرما کرد تودهنش و مک میزد البته بادندون میکشید که بهش یاد دادم که چه جوری ساک بزنه اونم دیگه یادگرفته بود و حرفه ای ساک میزد منم برای اینکه شک نکنه دودولشا چند باری خوردم یه ده دقیقه ای ساک میزد که داشت آبم میومد به فرهاد چیزی نگفتم و شروع کردم با سوراخ کونش بازی کردن یه دفعه فریادی زدم وآبما ریختم تودهنش اونم آبم که زیاد بودا یه کم تف کرد و بقیشم با فشار آبم خورده بود گفت چرانگفتی که منم گفتم آبم برای بزرگ شدن دودولت موثره اونم چیزی نگفت گفت پس از من چی منم شروع کردم براش جق زدن که آب اونم که دوسه قطره بود اومد گفت خیلی خوب بود من که دوباره سیخ کرده بودم گفتم صبرکن هنوز مونده گفت چی؟ گفتم اصل کاری باید بخوابی منم بکنم توکونت که یه دفعه از جا پرید گفت نه پاره میشم منم گرفتمش گفتم قرار شد به حرفام گوش کنی تازه من جوری میکنم که دردت نیاد دیگه حرفی نزد.
گفتم کرم داری رفت و آورد وقتی کرما میاورد این کون نرم و سفیدش داشت دیوونم میکرد الان که مینویسم براش سیخ کردم خوابوندمش و یه بالش گذاشتم زیر کمرش که کونش بیاد بالا بعدباکرم حسابی چربش کردم کیرخودمم که خیس بود کرم زدم تالیزتر بشه بعد سوراخ کونشا انگشت کردم تا باز بشه بعد سرکیرما گذاشتم توکونش یه تکون خورد بهش گفتم اگه شل کنی و تکون نخوری درد نداره اونم گوش کرد یه چند باری تو سوراخش کردم و درآوردم عجب سوراخ تنگی داشت بعد یهونصف کیرما کردم توش یه آخ بلندگفت منم دیگه بقیشا نکردم تو نگه داشتم گفتم شل کن الان دردش میخوابه بعد بایه فشار دیگه تا دسته کردم کردم ت وکونش گفت سهیل توروخدا جرخوردم منم اعتنایی نکردم و چند دقیقه همونجور نگه داشتم بعد آروم تلمبه میزدم ناله هاش کمتر شده بود و داشت حال میکرد منم مرتب قربون صدقش میرفتم و میگفتم کیری برات درست کنم که عشق کنی و تند تند تلمبه میزدم شکمم که به لمبرهاش میخورد صدای خوبی میداد چون یه بارآبم اومده بود اینبار بعد یک ربع داشت آبم میومد گفتم فرهاد جووووون داره میاد گفت نریزه روفرش گفتم نترس میریزم تو کون نازت دیگه منتظر جوابش نشدم و همه را بایه صدای جووووووووووووووون تو کونش خالی کردم همینجور روش دراز کشیدم و چندتابوس از کردم واز روش بلند شدم رفتم خودما تمیز کردم دیدم دم سوراخ فرهاد پراز آبمه گفتم چطور بود گفت خوب بود ولی درد داشت ولی چون باعث بزرگ شدن دودولم میشه عیب نداره بعد بهش گفتم بایدهفته ای دوسه بار بایکی حال کنی اونم گفت دوست دارم فقط تو اینکارا بکنی بعد تانزدیک اذان دوبار دیگه کردمش که سرم دیگه گیج میرفت بعد قبل اینکه مادربزرگش بیاد ازش خدافظی کردم و قول کردنشا گرفتم وبوسش کردم اومدم خونه بعد ازاون یه چندباردیگه کردمش بعد که رفت دانشگاه دیگه وقت نشد بکنمش ولی میگفت دودولم حسابی بزرگ شده و میشه بهش کیر گفت و حسابی ازم تشکر کرد اینم داستان من اگه خوشتون اومد نظر بدید تا بازم داستان های کردن پسرها را براتون بنویسم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#22
Posted: 11 Nov 2010 02:31
آیدین و آمپول آقای دکتر
مدتی بود که یه دکتر جدید به محله ما اومده بود. البته اینکه میگم جدید فکر نکنید جوون بود، بلکه یه آقای دکتر تقریبا ۵۵-۶۰ ساله با موهای سفید بود که مطبشو آورده بود اونجا. یک بار که به علت دل درد پیش این آقای دکتر رفته بودم ازم خواسته بود که روی تخت دراز بکشم تا شکمم رو معاینه کنه. در حین معاینه من یه کم متوجه شده بودم که داره با مالیدن شکم من حال میکنه، اما اون روز هیچ به روی خودم نیاوردم. این بود که تصمیم گرفتم روی این آقای دکتر کار کنم.
اون روز پنجشنبه بود و میدونستم که آقای دکتر فقط تا ظهر توی مطب میمونه. من هم گذشتم نزدیکی ظهر که شد رفتم مطب. مطب خلوت بود و منشی داشت جمع میکرد که بره. سلام کردم و گفتم که میخواستم آقای دکتر رو ببینم. خانم منشی گفت: اما دکتر دارن میرن خونه. لطفا شنبه بیا. من گفتم: اما اگر ممکنه من میخوام همین الان دکتر رو ببینم. خانم منشی گفت: یه لحظه صبر کنید. و رفت داخل اتاق دکتر. وقتی برگشت گفت خوب بفرمایید تو. وقتی داشتم میرفتم تو، منشی از پشت سرم با آقای دکتر خداحافظی کرد و گفت پس من رفتم خونه.
رفتم تو، سلام کردم و نشستم. دلشوره داشتم. نمیدونستم چی میشه. آیا نقشم میگیره؟ اگر ابرزو ریزی بشه چی؟ اما دیگه کار از کار گذشته بود. دکتر پرسید: بفرمایید، چی شده؟ گفتم: راستش آقای دکتر، یه مدتیه که پشتم ناراحته. دکتر گفت: یعنی کمرتون؟ گفتم: نه...باسنم (و داغ شدم.). دکتر گفت: خوب یعنی چی که باسنت ناراحته؟ گفتم فکر میکنم یه جوش یا همچین چیزی زده. دکتر گفت:آها. پس اگر اشکالی نداره باید معاینه کنم. لطفأ برید کنار تخت. بلند شدم و رفتم به سمت تخت. نگاه دکتر رو روی باسنم احساس میکردم. اون هم پشت سرم بلند شد و اومد. گفتم: دراز بکشم؟ دکتر گفت: نه. لطفا شلورتونو باز کنید و دستتون رو بذارید لبه تخت. من هم مثل یه پسر حرف گوش کن شلوارم را باز کردم. دیگه دستم داشت میلرزید و کیرم تقریبا شق شده بود. از اینکه دوباره دارم کونم رو نشون بدم حسابی حشری شده بودم. شلوارم رو باز کردم و خم شدم و دستم رو گذشتم روی تخت. دکتر در حالیکه یه دستکش میکرد دستش، صندلیشو گذشت پشت سرم روش نشست و اول شلوارم و بعد شورتم رو کشید پایین. وقتی که شورتم رو داشت میکشید پایین، یه لحظه گیر کرد به کیرم که شق شده بود. دکتر یه دستش رو گذشت روی باسنم و گفت: خوب دقیقا کجاست؟ من انگشتم رو گذشتم نزدیک سوراخم و گفتم اینجا. دکتر گفت یه کم بیشتر خم شو. من هم کمرم رو قوس دادم و کونم رو جوری دادم عقب که دکتر کاملا بتونه سوراخم رو ببینه. دوباره انگشتم رو گذشتم روی سوراخم و گفتم: اینجا آقای دکتر اینجا. دکتر گفت: آها. دیدمش. و انگشتشو گذشت روی سوراخم و گفت: اینو میگی؟ من هم در حالیکه سوراخ کونم رو زیر انگشتش تکون میدادم نالیدم: اره...خودشه. و خودم رو بیشتر دادم عقب. دکتر گفت: اوهوم. و دستشو کرد توی کمد کوچیکی که کنار تخت بود و یه ژل در آورد و گفت: خوب برات یه پماد میزنم که فکر میکنم ناراحتیتو بر طرف کنه. و همون موقع شروع کرد با انگشتش سوراخم رو چرب کردن. یه خورده که مالید گفت بهتر شودی؟ من با ناله گفتم: نه آقای دکتر، فکر میکنم باید امپولم بزنید. دکتر در حالیکه میخندید آروم انگشتشو فشار داد توی کونم...آخ...انگشتش لیز خورد تو. آاه...دوباره یکی داشت من رو انگشت میکرد. دیگه رو ابرا بودم که موبیل دکتر زنگ خورد. دکتر همونطور که یه دستی داشت من رو انگشت میکرد موبایل رو با اون دستش از جیبش در آورد یه نگاه انداخت بهش و گفت: یکی از دوستامه. اومده دنبالم الان پایین منتظره. اون هم دکتره و خیلی هم خوب امپوول میزنه. میخای بگم بیاد کمکمون؟ من دیگه داشتم دیوونه میشودم گفتم: آره آره...بگو بیاد...و خودم رو بیشتر دادم عقب. جوری که دوباره انگشتش تا ته فرو رفت توم. دکتر گوشی رو جواب داد و داستان رو برای دوستش گفت. وقتی که قطع کرد گفت: الان دو نفری یه امپولی بهت بزنیم که حالت خوب خوب بشه. و انگشت دومشو کرد تو. ۱ دقیقه نگذشت که داره اتاق باز شد و دوست آقای دکتر اومد تو. دکتر گفت: بیا ببین چه گوشتی. و انگشتشو کشید بیرون. دوستش گفت جون...و خم شد یه تف انداخت دم کونم و شروع کرد به مالیدن سوراخم. دکتر گفت خوب. ایشون میخواد که ما بهش آمپول بزنیم. تو اینجا مشغول باش که بدم آمپول رو آماده کنه. این رو گفت و اومد جلوم و شلورشو باز کرد. وای...باورم نمیشد. انگار خواب بودم. یکی داشت از پشت انگشتم میکردا و یه نفر جلوم بود که میخواستم براش ساک بزنم. شلوار و شرتشو کشیدم پایین و کیر خوش تراش، کلفت و نیمه بیدار دکتر رو کشیدم بیرون. سرشو گرفتم جلو دهانم و بوسیدمش. سرش رو که کردم توی دهانم کیرش یواش یواش بیدار شد. وای چه کیری...تا ته میکردم توی دهانم و در میاوردم و با اون دستم تخمشو میمالیدم. دوستش هم از پشت حالا دیگه ۳ تا انگشتش توی کونم بود. دکتر گفت: اگر بیمار آماده هست تا تزریق رو شروع کنیم؟ دوستش در حالیکه میخندید انگشتشو رو در آورد، آروم زد روی باسنم و گفت: بله. آماده آماده هست. دکتر کیرشو که آبه دهانم ازش داشت میچکید از دهانم کشید بیرون و رفت پشت سرم و دوستش اومد جلوم و جای اون رو گرفت. این یکی خودش شلورشو رو در آورده بود و کیرش هم که دست کمی از کیر آقای دکتر نداشت شق و آماده بود. سر کیرش رو گذشتم روی لبم. همون موقع دکتر هم کیرشو میمالید لایه چاک کونم. داشتم دیوونه میشودم. سر کیرشو که گذشت روی سوراخم، از داغیش آتیش گرفتم. کیرش رو آروم هل داد توی کونم.....دوستش هم از جلو آروم کیرشو هل داد توی دهانم. آههه....در یک آان داشتم از کون و دهان گاییده میشودم. بهترین چیزی که میتونستم فکرش رو کنم. همون موقع برای بار اول آبم اومد. دکتر شروع کرد به تلمبه زدن توی کونم و دوستش توی دهانم. یه ۵ دقیقه که گذشت احساس کردم که داره محکمتر میزنه. من هم با حرکت کمرم همراهیش کردم تا یه لحظه احساس کردم کیرش گنده تر شد و همون موقع گرمی آبش رو توی کونم احساس کردم...دوباره آبه من هم اومد...دوستش که این رو دید اون هم کیرش رو تا ته کرد توی حلقم. طوری که داشتم خفه میشودم. و اون هم همون موقع ارضا شد و همهٔ آبش رو ریخت توی دهانم...
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash