انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 32 از 85:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


زن


 
بهترين كون دادن من به صادق

سلام من پويا هستم از تهران و ١٩ سالمه و ١٧٧ قدم و ٨٠ كيلو وزنمه و سفيد و يكم توپول با يه كون گنده و عاشق كون دادن به مرداى كير كلفت و ٣٠ ٤٠ ساله يه روز كه تو نت پرسه ميزدم و داستان هاى سكسى ميخوندم با صادق اشنا شدم و با هم چت كرديم و اول خودشو معرفى كرد و گفت اسمش صادق و عاشق كون پسراى كم سنه و ٣٨ سالشه و تنها زندگى ميكنه منم كه تا حالا با همچين مرد اين سنى سكس نكردم اولش ٢ ٣ روزى باهم چت كرديم و همون اولش صدق گفت كيرش ١٩ سانته و اهل سكس رومانتيك نيست يكم تو سكس خشن كه اگه دوست ندارم باهم كانكت نشيم اما من چون دوست داشتم تجربه كنم باهم اشنا شديم و شمارشو داد منم همون شب ساعت ٩ بهش زنگ زدم باهاش صحبت كردم و صادق گفت فردا ظهر بيا خونه من منم گفتم عصر يا شب بهتره كه بالاخره قرار شد من فردا ساعت ٩ شب برم خونه صادق عصرش رفتم و خودمو كامل شيو كردم و پاهام و كونم هيچي مو نداشته خيلى كردنى شدم ساعت ٩ رفتم ادرس خونه صادق بهش زنگ زدم و رسيدم درو باز كردم و رفتم بالا كه ديدم صادق اومد و سلام احوال پرسى كرديم و دقيقا مثل عكساش بود و همون چيزى كه من خوشم اومده بود رفتم داخل و نشستم يكم صحبت كرد و ديدم صادق اصلا خجالتى نيست و معلومه زياد پسر كرده همونجورى كه خودش ميگفت پر رو بود همونطورى كه داشتيم صحبت ميكرديم مدام دستشو ميكشيد روى پاهام و اصلا خجالتى نبود و منم زود حشرى شده بودم و خوشم اومده بود صادق بلند شد و رفت مشرو ب اورد كه بخوريم و ميگفت خيلى اهل مشروب و اومد دوباره نشس كنارمو مشروب ريختو يه نيم ساعتى مشروب خورديم كه كمكم ديگه شروع كرد حرفاى حشرى كنندشو گفتن يهو به من گفت كه واقعا كونت همونجورى كه ميگفتى خوردنيه يكم ديگه گذشت كه يهو شروع كرد گردنمو خوردن و دست منو گرفت گزاشت رو شلواركش كه كيرشو بمالم من شروع كردم با كيرش ور رفتن و فهميدم واقعا كيرش گندس يكم واسش مالوندم كه بلندم كرد برد تو اتاقشو بم گفت بشينم لبه تخت منم نشستم و اومد جلوم واستاد منم شلواركشو كشيدم پايين و كيره گندشو دراوردم و ديگه واقعا حشرى شده بودم و ميخواستم جرم بده مثل فيلماى پورن بود كيرش ... با دستش كيرشو گرفته بود و ميماليدش به صورتم و مدام ميپورسيد دوسش دارى من كيرشو گرفتم تو دستم شروع كردم واسش ساك زدن اول سرشو ليس ميزدم و بعد ميكردم تو دهنمو ميخوردمش يكمى كه خوردم صادق با يه دستش سرمو گرفتو كيرشو تو دهنم تند تند عقب جلو ميكرد جورى كه ديگه داشت حالم بهم ميخورد بعد كيرشو دراوردو لخت شد و لباساى منم دراورد شرتمم دراورد بعد دستشو ميكشيد رو كونمو نگاه ميكرد و جون ميگفت بهش گفتم كير ميخوام ضصادق بكن اما اون هيچى نگفت فقط بم گفت بمواب رو شكمت خوابيدم يه بالش گزاشت زير شكمم ديدم زبونشو كشيد رو كمرمو كونم سرشو برد سمت كونم زبونشو ميكشيد لاش و منم ديگه داشتم ديوونه ميشدم از كاراش داشت سوراخمو ميخورد ليسش ميزد خيلى خورد و ليس زد كونمو تو همون استايل بلند شدو كيرشو چرب كرد و اومد پشتم با دستاش كونمو ميماليد و سر كيرشو ميماليد رو سوراخم كم كم كردش تو نگه داشت يه دقيقه اى و كم كم نصفه كيرشو كرد توش و منم فقط درد داشتم تا بعد چند مين دردش كمتر شد صادق داشت اروم عقب جلوش ميكرد كمكم سرعتشو بيشتر كرد كيرشم تا ته ميكرد تلنبه ميزد منم تو اوج لذت بودم داشتم اخ و اوخ ميكردم كه اونم هي تندتر ميكرد با دستشم محكم ميزد روو كونم كه درد داشت ٥ دقيقهاى اينجورى منو كرد و ديدم بلند شد و منو چرخوند با دستاش پاهامو انداخت رو شونه هاشو سر كيرشو كرد تو تا ته كرد تو كونم داشت محكم و تند منو ميكرد منم ديگه داشتم جر ميخودم بهش گفتم ارومتر دارم پاره ميشم كه اون سرعتشو بيشتر كرد موقع كردن نوك سينه هامو فشار ميدادو همش ميگفت جون كونىىىىىى ... بعد اين حالت ديدم عرق كرده خودش خوابيد و گفت بشين روش من اروم نشستم رو كيرش داشتم اروم بالا پايين ميشدم كه صادق دو تا دستشو از كمرم گرفت خودش شروع كرد تند تن كردن منم داشتم ديوونه ميشدم همينجورى ثكه داشت ميكرد اينقدر زد رو كونم كه ديگه قرمز شده بود صادق گفت داره مياد كمكم بلند شد جلوم واستاد موهامو گرفت تو يه دستشو با دسته ديگشم جلق ميزد جلو صورتم كه ديگه چنتا اه گفت و ابشو ريخت رو صورتم كه اصلا دوست نداشتم اما صادق اصلا تو سكس خودش هرچى دوس داشت انجام داد و همين كاراش باعث شد من عاشق سكسشو كيرش باشم بعد از اون موقع بازم صادق منو ٦ ٧ بار ديگه خوب جر داده و كرده ...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
همه خاطرات من (قسمت يازدهم)
ببخشيد كه چند وقتي نتونستم بيام و داستان نصفه كاره موند مشكلي پيش اومد كه ترس داشتم بيام نت
ادامه داستان
ببين پويا يه حرفايي ميخوام بهت بزنم كه شايد از من دلخور بشي ولي بايد بهت بگم و البته يه چيزايي ام ميگم كه بايد مثل يك راز بين خودمون بمونه اول اينكه منم مثل خودت همجنس بازم ولي نه اونجوري كه تو هستي؛راستشو بخواي از كار ديشبت خيلي بدم اومد ميخواستم بلند شم يكي بزنم تو گوشت ولي از آبروريزي ترسيدم و از اينكه رسوا بشي اين چه كاري بود ديشب كردي؟اصلا پيش خودت فكر نكردي يكي از بچه ها بيدار بشه و بفهمه آبرتو تو موقعيت ببره اون وقت چي سرت مياد؟هيچ فكر اينجاشو نكردي نه؟
من هيچ جوابي نداشتم كه بدم اون راست ميگفت واقعا فكر اينجاشو نكرده بودم؛شهوت عقل و هوش منو برده بود.
مجيد ادامه داد:منم شهوت دارم يعني همه آدما دارن ولي اينجوري اصلا خوب نيست چرا اجازه ميدي به اين راحتي از تو سوء استفاده كنن؟ببخشيدا ولي كاري كه ديشب كيوان با تو كرد مثل رفتار با جنده ها بود اولش فهميدم نميخواستي بزاري كاري كنه ولي اون بخاطر راحت بودن با تو كار خودشو كرد يعني به زورم كه شده تورو كرد و اين اصلا خوب نيست.بزار يه واقعيتو بهت بگم من از روزي كه اومدم اينجا تنها كسي كه به دلم نشست تو بودي يعني تو اين همه آدم تنها كسي كه احساس كردم ميتوم باهاش راحت باشم و دوست باشم تو بودي خودتم ديدي رفتارم فقط با تو خوب بود يعني خيلي سر سنگين نبودم با تو ولي با بقيه چرا و برا ي كارمم دليل دارم.دلم نميخواست مثل تو به بچه ها رو بدم كه هركاري دلشون خواست بكنن.نا سلامتي تو ارشد اونايي؛ديشب خيلي بهم سخت گذشت باور كن تا همين الان سر درد دارم اصلا توقع نداشتم اون صحنه ها رو ببينم ديدنش واسم سخت بود.
حرفاي مجيد اشك منو بي اختيار سرازير كرد گوش ميدادم و بي صدا گريه ميكردم.
مجيد دست انداخت زير چونه منو سرمو آورد بالا ديد دارم گريه ميكنم اشك تو چشمش جمع شد گفت:گريه نكن مرد كه گريه نميكنه خره.گريه كني منم ميزنم زير گريه.ببخشيد كه اينقدر رك حرف زدم بخدا خوبي تورو ميخوام دلم نميخواست دلتو بشكنم ميخواستم بفهمي كه راهي كه ميري درست نيست.ميشه گي بود و ازش لذتم برد.
با دست اشك منو پاك كرد و گفت:بسه ديگه جون مجيد باشه؟
يه لبخند تلخ رو لبم نشست با اينكه خيلي دلم شكسته بود ولي احساس سبكي ميكردم انگار با اشكام غمم اومده بيرون
گفتم:ممنون بخاطر حرفايي كه زدي.تو درست ميگي من اصلا به آبروريزيش فكر نكرده بودم فقط دلم سكس ميخواست ولي فكر اينجاشو نكرده بودم.
گفت:ميتونم يه سوالي يعني چندتا سوال ازت بپرسم؟البته اگر دوست داشتي جواب بده باشه؟
گفتم:مشكلي نيست هر سوالي داري بپرس جواب ميدم.
گفت:از كي با همجنس شروع كردي؟
گفتم از 15سالگي و داستان شروع سكسمو با مهرداد براش توضيح دادم.و در ادامه همه سكس هاي خودمو خلاصه براش گفتم يعني گفتم با كيا سكس داشتم.
گفت:معلومه آتيشت خيلي تند بوده؛پس با اين حساب تو اينجا با سه نفر تا حالا سكس داشتي درسته؟
گفتم:آره؛البته بيشتر سكس هاي من با علي بوده اون پسر خوبيه و مثل مرتضي و كيوان نيست.
گفت:از رفتارش معلومه پسر خوبيه.ولي حالم از اون دوتاي ديگه بهم ميخوره حالا اون مرتضي رو ميشه تحمل كرد ولي اين كيوان!!!ببشخيدا پويا ولي تو چطور دلت اومد با اين پسره كيوان سكس كني؟
سرمو انداختم پايين واقعا جوابي نداشتم بدم اون راست ميگفت وقتي بهش فكر ميكردم بخصوص به كار ديشبش خيلي ازش متنفر ميشدم.
گفتم:نميدونم چي بگم اين يكي خيلي آشغال از كار در اومد اولش اينجوري نبود من تازه ديشب فهميدم چقدر آدم لاشيه.
گفت:خب حالا ميخواي چي كار كني؟
گفتم:چيو؟كيوانو ميگي؟
گفت:كلا ميگم.يعني ميخواي همينجوري ادامه بدي؟
گفتم:نه با كاري كه ديشب شد و حرفاي تو ديگه تصميم دارم تو رفتارم دقت بيشتري كنم اصلا بي خيال سكس ميشم اينجوري خيلي بهتره؟
گفت:يعني ميتوني جلوي خودتو بگيري؟
گفتم:خب چي كار ميتونم بكنم بايد هرجور شده درستش كنم ديگه.
گفت:من راه بهتري برات سراغ دارم؛نميخواد خودتو اذيت كني بهتره اگر ميخواي سكس كني حساب شده باشه يعني با كسي كه ميدوني آدم هستش سكس كني اونم وقت مناسب نه هر جا و هر وقت يعني نبايد خودتو تو موقعيتش قرار بدي سعي كن شبها كمتر اينجا بموني وقتي هم كه ميموني از مرتضي و كيوان فاصله بگيري؛اگر ميبيني و خودتم ميگي علي پسر خوبيه با همون باش ولي فقط با همون بايد اوناي ديگه تعطيل بشن؛البته با علي هم بايد كمتر سكس داشته باشي چون اگر اوناي ديگه بو ببرن ممكنه واست مشكل درست كنن.
گفتم:از نظر موندن تو اينجا كه ديگه نميتونم زياد اينجا باشم چون بابام اومد و پيش ميرزايي زير آبمو زد و از اون روز ديگه فقط شبها كه شيفتم ميمونم.در مورد سكس با علي نميشه ادامه بدم چون مرتضي از سكس منو و اون خبر داره و هر وقت اينجا باشه حواسش بهم هست پس بايد بي خيال هر دو بشم كيوانم مشكلي نداره چون هنوز در اون حدي نيست كه بخواد مشكلي واسم درست كنه.البته ترسم بيشتر از مرتضي هستش اون خيلي پررو و ميتونه مشكل باشه اونو بايد يه كاريش بكنم.
گفت:هر جور خودت ميدوني درسته همون كارو بكن رو كمك منم حساب كن.
واقعا پسر دوست داشتني بود هيچوقت فكر نميكردم پشت اون چهره مغرور و اخمو همچين آدمي وجود داشته باشه.دست انداختم گردنش و لپشو ماچ كردم و گفتم:واقعا ازت ممنونم مجيد تو يه دوست واقعي هستي نميدونم چطور جبران كنم.
گفت:لوس نشو بابا من كاري نكردم اگه حرفي زدم از سر دلسوزي نبود بلكه از روي رفاقت بود وظيفه داشتم بهت بگم چون مثل خودم بودي.
تازه يادم افتاد كه اول حرفش گفت مثل منه.گفتم:ميتونم منم يه سوالي ازت بكنم؟
گفت:ميدونم چي ميخواي بگي آره منم مثل تو گي هستم اول حرفامم بهت گفتم ولي فرق من با تو اينه كه من دوطرفه هستم يعني هم ميكنم هم ميدم و زد زير خنده.
خيلي باحال و بي پرده حرف ميزد آدم خوشش ميومد بشينه تا صبح فقط باهاش حرف بزنه.گفتم:مجيد تو از كي شروع كردي؟
گفت:من از تو يكسالي زودتر شروع كردم يعني از 14سالگي ولي من فقط با دو نفر سكس داشتم.اولي دوست دوران مدرسه بود كه از نظر قيافه يكم شبيه تو بود ولي بعد از دوسال سر يه موضوعي باهاش بهم زدم و يه مدت سكس نداشتم تا اينكه با پسر خاله خودم سكس كردم كه از خودم يكسالي بزرگتر بود و تا قبل از اينكه بره خدمت با هم بوديم بعدشم كه اون رفت خدمتو منم ديگه سكس نداشتم.
گفتم:با هردوتاشون دو طرفه حال ميكردي؟
گفت:آره با هردوتاشون.ولي محسن همون دوست دوران مدرسه خيلي بيشتر بهم حال ميداد از سكس با اون بيشتر راضي بودم.
مجيد ميخواست ادامه بده كه صداي پاي پستي بعدي كه از بچه هاي قرارگاه بود باعث شد حرفاش قطع بشه و گفت:بقيش باشه واسه يه وقت ديگه فعلا بريم بخوابيم كه هم تو خسته هستي هم من.
پستو تحويل دادم با مجيد رفتم به سمت كانكس تو راه مجيد بهم گفت كه تو برو آخر كانكس بخواب منم ميام پيش تو ميخوابم كه كسي نتونه كنارت باشه كه مشكل ديشب پيش نياد.منم قبول كردم.
اون شب با بودن مجيد كنارم خيلي راحت خوابيدم و مزاحمي نداشتم.صبح كه از خواب بيدار شدم تا ظهر چندباري مرتضي اومد پيشم و متلك انداخت كه ديشب با كي حال كردي و چي شد نيومدي سمت منو از اينجور اراجيف كه هر بار با اخم و تخم از خودم دورش كردم ولي بار آخر پاشو از گليمش درازتر كرد و وقتي تو دستشويي داشتم صورتمو ميشستم از پشت اومد چسبيد بهم و گفت:خانم خانما اخمو شدي دوباره!!برگشتم يقشو گرفتم چسبوندمش به ديوار و گفتم:ببين مرتضي يه بار ديگه بياي سمت من و بخواي زر زر اضافي كني بلايي سرت ميارم كه نفهمي از كجا خوردي خر فهم شدي عوضي؟؟شوكه شده بود توقع همچين رفتاري نداشت يقشو از دست من در آورد و گفت:يواش بابا يقمو پاره كردي چيه سگ شدي؟
گفتم:سگ كه جلوي چشامه.اولش فكر ميكردم پسر خوبي هستي و ميشه باهات دوست بود ولي تو لياقت دوستي نداري از رفاقت فقط كردن حاليته و فكر ميكني همه...(خواستم بگم مثل مادرت جنده هستن ولي ترسيدم كار به زدو خورد بكشه و آبرو ريزي بشه براي همين نگفتم)
گفت:همه چي؟
گفتم:ببين مرتضي تا الان هرچي بوده تموم شد ميخواستي حال كني كردي.ولي از اين لحظه به بعد ديگه نميخوام ريختتو ببينم؛اگه بخواي دوباره پا پيچم بشي دلو ميزنم به دريا قيد همه چيزو ميزنم كاري ميكنم كه هم تو رسوا بشي هم خودم فهميدي؟بخدا تا آخرشم هستم حتي اگر كار به دادگاه نظامي بكشه حتي اگه آبروم پيش همه بره.رسوا شدن بهتر از اينه كه بازيچه دست تو آشغال بشم كه مثل جنده ها با من برخورد ميكني.اگر قرار به دعوا باشه كه خودتم ميدوني يكي بزني دوتا ميخوري پس برو گمشو ديگه منم فراموش كن.
بدجوري جا خورده بود معلوم بود خودشم از رفتارش پشيمون شده اومد حرف بزنه گفتم:همين كه شنيدي مرتضي.
گفت:باشه هرجور تو راحتي فقط بزار يه چي بگم بعد ميرم.وقتي ديد من حرفي نزدم گفت:شرمنده فكر نميكردم دلخور بشي حق با تو كار من درست نبود ولي بخدا..
گفتم:بسه مرتضي فقط جون مادرت برو ميخوام تنها باشم همين.پشتمو كردم بهش و بي اختيار زدم زير گريه.گريه ايي كه از سر شكستن غرورم بود.
مرتضي دستشو گذاشت رو شونه ام با دست دستشو پس زدم و از دستشويي زدم بيرون و رفتم سمت بالاي موقعيت كه خلوت بود دلم ميخواست يه دل سير گريه كنم.دلم خيلي پر بود از اينكه چه ساده خودمو به دست هركسي سپردم كه از من هر استفاده ايي ميخوان بكنن بعدشم اينجوري با غرورم بازي كنن...........ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚‍♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️‍🌈
     
  
مرد

 
همه خاطرات من (قسمت دوازدهم)
به آخرين سوله كه رسيدم نشستم رو سكوي سيماني و سرمو گرفتم بين دو دستمو زدم زير گريه.واقعا سخت بود كه از خوبي آدم و احساس آدم اينجوري سوء استفاده بشه؛من ميتونستم از خودم دفاع كنم و آدمي نبودم كه از پس خودم بر نيام ناراحتي منم از اين بود كه با اين اوصاف چرا اجازه دادم اينجوري از من استفاده بشه واقعا حق با مجيد بود.
تصميم گرفتم دور علي رو هم خط بكشم و با اونم ديگه رابطه سكسي نداشته باشم با اينكه دوسش داشتم ولي اونم هر كاري ازش بر ميومد و از كجا معلوم اونم مثل مرتضي همين كارو با من نكنه.
تو افكار خودم بودم كه حس كردم يه دستي اومد رو شونم اولش فكر كردم بازم مرتضي ست ولي وقتي سرمو گرفتم بالا ديدم مجيد داره نگام ميكنه و تا ديد دارم گريه ميكنم گفت:اي بابا تو كه باز مثل دخترا زدي زير گريه اين چه قيافه ايي واسه خودت درست كردي پاشو بابا زشته يكي ببينه چي بهت ميگه؟و نشست كنار من و ادامه داد مرتضي چي گفت كه اينجوري ريختي به هم؟
گفتم:هيچي چيزي نگفت.تو از كجا ديدي من با مرتضي حرف زدم؟
گفت:نديدم حرف زدي ولي ديدم اومد توي دستشويي بعدشم كه تو با يه حال خراب از دستشويي اومدي بيرون اونم از تو بدتر اومد بيرون فهميدم يه حرفايي بين شما دو نفر رد و بدل شده.
گفتم:چيز خاصي نبود فقط يكم گندتر از دهنش حرف زد منم جوابشو دادم و كل ماجرا رو واسه مجيد شرح دادم اونم وقتي شنيد گفت كار خوبي كردي اين بهترين راه بود من بهت قول ميدم ديگه نزديك تو نياد منم بودم عمرا ديگه با تو طرف ميشدم و زد زير خنده.
طرز خنديدنش جوري بود كه خودمم افتادم به خنده و ديگه از گريه خبري نبود.
بعد از اون روز ديگه به هيچكدوم محل نزاشتم حتي علي چندبار خواست دليل كم محلي هاي منو بدونه و هر بار با اخم من روبرو شد دست آخرم با من قهر كرد.نزديك به يكماه بود كه از سكس آخر من كه با كيوان بود ميگذشت و بدجوري هم هوس كرده بودم ولي دلم نميخواست ماجراهاي گذشته تكرار بشه براي همين سعي ميكردم با خودارضايي خودمو قانع كنم ولي مگه ميشد.كسي كه طعم سكس واقعي رو چشيده باشه اونم با همجنس ديگه خودارضايي نميتونه خواسته هاشو برآورده كنه.نميدونستم بايد چي كار كنم براي همين تصميم گرفتم اين موضوع رو با مجيد كه مثل برادر و مشاور بود واسم در ميون بزارم ولي روم نميشد نميدونستم چطور بهش بگم كه چمه و چي ميخوام خيلي با خودم كلنجار رفتم تا آخر تو يه فرصت مناسب كه ديدم تنها جلوي يكي از سوله ها نشسته رفتم سمتش و سلام كردم و نشستم كنارش؛يكم از چيزاي ديگه با هم حرف زديم ولي هر كاري ميكردم بهش بگم نميشد تا اينكه مجيد گفت:راستي پويا تو از اون شب به بعد ديگه سكس نداشتي؟
چه خوب شد خودش گفت اين بهترين فرصت بود تا بهش بگم چه دردي دارم گفتم:راستشو بخواي منم براي همين اومدم پيشت ميخواستم در مورد يه موضوعي با تو مشورت كنم ولي روم نميشه.
گفت:مسخره همچين ميگه روم نميشه انگار واسه اولين باره ميخواد با من در اينجور موارد حرف بزنه حالا خوبه من و تو از جيك و پوك هم خبر داريم بگو بابا.ميخواي رومو بكنم اونور تا خجالتت كم بشه؟
گفتم:لوس نشو مجيد باشه ميگم.راستش مجيد من از اون شب به بعد ديگه سكس نداشتم با اينكه خيلي دلم ميخواد ولي تصميم گرفتم هموني باشم كه تو گفتي براي همينم چندبار جلق زدم ولي خودت كه ميدوني هيچي جاي يه سكس واقعي رو نميگيره منم موندم چي كار كنم براي همينم اومدم با تو مشورت كنم ببينم تو چه راهي داري واسه من؟
گفت:والا من راه آسفالت دارم شوسه دارم سنگلاخ دارم ...زدم پس كلش گفتم:مسخره بازي در نيار ديگه من دارم از تو مشورت ميگيرم تو داري مسخره ميكني؟
گفت:باشه بابا چرا ميزني وايسا يكم فكر كنم روش ببينم چي كار ميشه كرد بعد بهت ميگم.اوكي؟
(هميشه با بچه ها شوخي كه ميكرديم وقتي يكي ميگفت اوكي ميگفتم من حاضرم تو كي)
گفتم:من حاضرم تو كي؟
مجيد يه نگاه معني دار به من كرد گفت:هر كي كه تو بگي عزيزم و زد زير خنده و بلند شد شروع كرد به دوييدن.
همينطور كه مجيد داشت ميرفت منم داشتم به اون فكر ميكردم واقعا پسر خوبي بود اول اينكه مثل خودم بود و چندين بار تجربه سكس با همجنسو داشت بعدشم هيچكدوم از قبلي ها مثل اون منو درك نميكردن و اون با اينكه از همه چيز من خبر داشت ولي حتي يكبارم سعي نكرد كاري با من بكنه يا حتي بهم پيشنهاد بده پس چرا من با مجيد سكس نكنم كي از اون بهتر بود؟مجيد خوشگلم بود و تجريه سكس دوطرفه داشت شايد اصلا منم بتوم باهاش سكس دوطرفه داشته باشم.ولي چطوري بايد باهاش در ميون بزارم كه ميخوام با اون سكس كنم؟بهتره صبر كنم تا خودش بهم پيشنهاد بده.ولي اگه اون اينو ميخواست كه تا حالا بهم گفته بود.
هر فكري ميكردم آخرش به بن بست مي رسيد.تصميم گرفتم منتظر بمونمم ببينم پيشنهاد اون چيه و چه فكري واسه من داره.
تا بعداظهر كه ميخواستيم بريم خونه ديگه اونو نديدم؛موقع رفتن جلوي كانكس ديدمش بهش چشمك زدم با بوس جواب داد.موندم اين بچه چشه چرا امروز اينجوري ميكنه نكنه خودش دلش ميخواد و مثل من روش نميشه بگه رفتم سمتش در گوشش گفتم:زهر مار؛به جاي جواب واسه من بوس مي فرستي؟
گفت:اه تو منظورت جواب بود؟من ديدم چشمك ميزني يه فكر ديگه كردم بوس فرستادم و زد زير خنده.
دلم ميخواست خفش كنم زدم تو پهلوش گفتم:مرده شورتو ببرن من بوستو ميخوام چي كار؟!
گفت:عوضي پهلومو سوراخ كردي اينم جاي دستمزد منه؟اصلا جواب بي جواب برو خودت راه حل پيدا كن.
گفتم:معذرت ميخوام خب.جان پويا چي شد؟
گفت:جوابو پيدا كردم وقتي رفتيم بيرون بهت ميگم.
گفتم:دمت گرم ميدونستم آخرش تو تنها كسي هستي كه ميتونه كمكم كنه.
مجيد زبونشو گاز گرفت و گفت:نه بابا من نبايد مشكل تورو حل كنم كه يكي ديگه واست پيدا كردم و دوباره زد زير خنده و تا من اومدم كاري كنم دوباره پا گذاشت به فرار و منم دنبالش.
وقتي كارمون تموم شد با هم از موقعيت زديم بيرون و تو راه هر دو ساكت بوديم تا اينكه رسيديم به يه پارك و به پيشنهاد مجيد روي يكي از نيمكت ها نشستيم و منتظر بودم كه ببينم مجيد چي ميخواد بگه.
گفت:ببين پويا من هرچي فكر كردم كيس مناسبي تو بچه ها نديدم كه بهش بشه اعتماد كرد بعدشم من نميدونم تو خودت چطور آدمي رو دوست داري براي همين بهت پيشنهاد ميكنم يكي از آشنا ها كه نزديك خودت باشه پيدا كني كه بشه تو خونه اونا يا خونه خودتون باهاش سكس كني كه مجبور نباشي اين نيازو بين سرباز هاي ديگه جستجو كني.اينجوري خطرش خيلي كمتره.
گفتم:خيلي باهوشي كلي فكر كردي به اين نتيجه رسيدي.خب انيشتن اينو كه خودمم ميدونستم منظور من اين نبود كه تو بچه هاي ديگه دنبالش بگردي يا من تو اون خراب شده سكس كنم خودمم ديگه همچين قصدي ندارم همون قبلي واسه هفت جدوآباد من كافيه.
گفت:پس منظورت چي بود؟
(خواستم بگم كي از خودت بهتر؟ولي بازم روم نشد)
گفتم:ميخواستم بگردي تو برام يكي پيدا كني كه بيرون از اينجا بشه باهاش سكس كرد و قابل اعتمادم باشه.
گفت:هه پس بفرما رسما منو بكش خودت كردي ديگه؟
واي خدا چي گفتم؟واقعا ضايع كرده بودم اون حق داشت دلخور بشه من بدون اينكه فكر كنم يه حرفي زدم.
دستمو انداختم دور گردنش و گفتم:ببخشيد به خدا منظور بدي نداشتم جان پويا ناراحت نشو قصد من اين نبود.
گفت:پس قصد تو چي بود؟
ديگه نتونستم جلوي خودمو بگيرم گفتم:من خودتو گفتم.و سرمو انداختم پايين
معلوم بود با اين حرف جا خورده اولش يكم ساكت بود بعد گفت:يعني منو تو با هم .....
گفتم:جون پويا فكر بد در مورد من نكن.من هرچي فكر كردم هيچ كسي بهتر از تو نبود تو بهترين دوست من هستي و همه راز هاي منو ميدوني و مثل خودم تجربه داشتي.
گفت:ببين پويا منم تورو خيلي دوست دارم شايد بيشتر از حدي كه تو منو دوست داري ولي..
گفتم:ولي چي بگو؟
گفت:اولا دلم نميخواد تو فكر كني بخاطر اينكه ميدونم گذشته تو چي بوده ميخوام با تو باشم بعدشم من سكس يكطرفه كه فقط خودم فاعل باشم دوست ندارم.
گفتم:واسه اولي كه اين من بودم به تو پيشنهاد دادم نه تو به من؛ در مورد دومي من خودمم امروز صبح بهش فكر كردم؛اگه تو دوست داشته باشي من خودمم دلم ميخواد يه تجريه جديد داشته باشم.
يكم بهم نگاه كرد و يهو يه ماچ از نزديك لبم كرد و گفت:نميدوني چقدر تحمل كردم تا اين حرفو از تو بشنوم واقعا ديگه هيچي از اين دنيا نميخوام دمت گرم.
كلي تو پارك حرف زديم اينقدر كه متوجه گذشت زمان نشديم دست آخرم قرار شد پنجشنبه كه فرداش هيچكدوم از ما دو نفر پادگان نميرفتيم تو خونه ما سكس كنيم.
تا روز پنجشنبه من دل تو دلم نبود و هر شب به هواي با مجيد بودن و با فانتزي سكس با اون خودارضايي ميكردم تا اينكه روز پنجشنبه با هم از موقعيت زديم بيرون و اومديم خونه ما.
شب قبلش من از پدر و مادرم اجازه گرفتم كه مجيد بياد پيشم و اونام قبول كردن و پدرمم ميخواست از نزديك با مجيد آشنا بشه آخه من تعريف اونو خيلي واسش كرده بودم و همون شبم من كلي به خودم رسيدم كه واسه سكس چيزي كم نزاشته باشم.
رسيديم خونه بعد از كلي تعارف تيكه پاره كردن مجيد كه روش نميشد بياد تو در زمان سلام و احوال پرسي با مادرمم همش سرش پايين بود رفتيم تو اتاق منو تا موقع شام خودمونو با كامپيوتر سرگرم كرديم تا اينكه بابا اومد و رفتيم تو پذيرايي و مجيد با پدرم گرم صحبت شد.واقعا تو حرف زدن استاد بود به نيم ساعت نكشيده بود كه از هر دري با بابا حرف زدن و معلوم بود كه بابا از اون خيلي خوشش اومده دست آخرم بساط شام محيا شد و خورديم و دوباره حرفاي بابا و مجيد گل انداخت و منو مامانم كه فقط شنونده بوديم و در بين حرفاشون ما هم يه چي ميگفتيم تا اينكه مامان گفت:بسه مرد چقدر از اين بچه حرف ميكشي اينا اومدن اينجا با هم باشن نه با تو بشينن بحث سياسي اقتصادي كنن.(تو دلم يه هورا به افتخار مامان كشيدم كه حرف دل منو زد)
بالاخره با حرفاي مامان اين دوتا كوتاه اومدن و ما رفتيم تو اتاق.تا رسيديم تو اتاق مجيد خودشو انداخت رو تخت و دراز كشيد و گفت:آخيش من خسته ام خوابم مياد و زد زير خنده.
رفتم سمتشو يه مشت نثار بازوش كردم اونم بازوشو گرفت گفت:به به چقدر مهمون نوازي تو پسر
گفتم:زهر مار تو اومدي اينجا با من حال كني يا با بابام.
گفت:پسر كو ندارد نشان از پدر و دلشو گرفت و حالا نخند كي بخند
خودمم خندم گرفت بود افتادم روش و باهاش چشم تو چشم شدم اون ميخنديد منم نگاش ميكردم تا اينكه دلو زدم به دريا و لبامو گذاشتم رو لباش با چنان ولعي ميخوردم كه انگار براي اولين بار بود دارم از يكي لب ميگيرم و مثل تشنه به آب رسيده بودم اونم كه حالش از من بهتر نبود لب پايين منو گرفت تو دهنشو مثل قحطي زده ها شروع كرد به خوردن.دلم ميخواست تا صبح لبام تو لباش باشه ولي مجيد لبشو از لب من جدا كرد گفت:ديوونه صبر كن بزار اونا بخوابن بعد اينجوري كه تو داري لب ميگيري همين الانه كه بكشي پايين كار دستمون بدي يكم طاقت بيار.
راست ميگفت من موقع سكس عقل نداشتم و به هيچي فكر نمي كردم.
بازم رفتيم سر وقت كامپيوتر و داشتيم فيلم نگاه ميكرديم كه در اتاقو زدن رفتم ديدم مادرمه گفت چيزي لازم نداريد و از اين حرفا وقتي رفت مجيد گفت:حالا فكرشو بكن اگه ادامه ميدادي يا من داشتم تلمبه ميزدم يا تو اون وقت كي ميخواست بره جواب بده من موندم و بازم همون شيطنت و خنده كه با زدن هاي من همراه بود
بالاخره چراغو خاموش كرديم و براي اطمينان درو قفل كردم و رفتم رو تخت كنار مجيد دراز كشيدم.
وقت مقدمه چيني نبود چون حشر از همه جام ميزد بيرون پريدم روشو دوباره لباشو گرفتم تو دهنمو به شدت ميخوردم اونم كه تسليم محز شده بود و فقط دستاشو گذاشته بود پشت سر من و داشت با موهام بازي ميكرد.
لباي مجيد هم خوشگل بود هم گوشتي هرچي ميخوردي سير نميشدي و دلت بيشتر ميخواست براي همينم تا جايي كه ميشد لباشو خوردم البته اونم بي كار نبود و از زير شلوارك من دستشو كرده بود تو شرتمو داشت با كون من بازي ميكرد.
لبامو از لباش جدا كردمو و تي شرتي كه تنم بود در آوردم و بعدشم شلواركو مجيدم داشت تو نور چراغ خواب بدن منو نگاه ميكرد لباساي مجيدم خودم در آوردم و هر دو با شورت رفتيم تو بغل هم و دوباره يكم لب بازي كرديم و يواش يواش از لباش اومدم پايين و رفتم رو سينش و يكي از نوك سينه هاشو زبون زدم و با دستم اون يكي رو ماساژ ميدادم چون لاغر بود سينه بزرگي نداشت ولي نوك سينه اش برجسته بود و خوردني.
با زبون از وسط سينش كشيدم تا رسيدم به شرتش يكم از رو شرت به كيرش زبون زدم از زير شرت معلوم بود كه كير متوسطي داره من هنوز نه ديده بودمش نه بهش دست زده بودم دستمو از زير شرت رد كردم و كيرشو گرفتم واي من بعد از يكماه داشتم به كير دست ميزدم خيلي شوق داشتم سخت بود اين همه مدت تو خودم سركوب كنم اين خواسته رو.
كير مجيد خيلي شبيه به كير خودم بود هم از نظر ظاهر هم از نظر اندازه ولي يكم از مال من بزرگتر بود.يه ليس از پايين به سمت بالا كشيدم كه باعث شد مجيد از خوشي دستشو بكنه تو موهامو و سرمو به كيرش نزديك كنه منم كه ديدم اون از من بدتره كيرشو يه ضرب فرو كردم تو دهنم جوري كه همون بار اول كيرش خورد ته حلقم و يه عق زدم ولي ادامه دادم حتي اگر حالم بد ميشد دست از اون كير نميكشيدم.با دستام تخماشو ميماليدم با لب و دهنم كيرشو.اونم كه از شدت خوشي چشماشو بسته بود و آروم آه ميكشيد.يكم كه ليسيدم شروع كردم به تلمبه زدن تو دهن خودم و بعد از چندتا تلبمه يهو ميكردم تا ته تو دهنم تا بتونم همشو جا كنم و دست آخرم تونستم به هر سختي بود همه كيرشو تو دهنم جا كردم ولي چند ثانيه بيشتر نتونستم نگه دارم و درش آوردم و افتادم به صرفه كردن چشمام پر از اشك شده بود.اومدم دوباره كيرشو بكنم تو دهنم كه مجيد دو طرف صورتمو گرفتو از جاش بلند شد اومد جلو لباشو گذاشت رو لباي منو شروع كرد به خوردن لبام و همونطور كه از من لب ميگرفت آروم منو رو تخت خوابوند و رفت بين پاهاي من و دستشو گذاشت رو كيرم كه هنوز تو شرتم اسير بود و اونو از زندان آزاد كرد.لباش رو لباي من بود با دستشم كيرمو ميماليد؛يكم كه لب گرفت رفت پايين و كير منو يكم بر انداز كرد معلوم بود اونم داره به اين فكر ميكنه كير من شبيه كير خودشه.كيرمو رو هوا چندباري تكون داد بعد كرد تو دهنش.انگار يه شيء سردي كه از يخچال در آوردي يهو بندازيش تو يه ظرف آب داغ كير منم همين حسو داشت خيلي حال داد اونم با خوردنش اين حالو بيشتر ميكرد.
بايد اعتراف كنم خيلي بهتر از خودم ساك ميزد چنان ميخورد كه همون اول كاري كم مونده بود آبم بياد براي همين گفتم:مجيد بسه الان ميام.
مجيد كير منو از دهنش در آورد و اومد بالا و يه لب گرفت و گفت:خب خوشگل پسر اول تو ميخواي به كام برسي يا من شروع كنم؟
دلم ميخواست اون شروع كننده باشه چون خيلي هوس كير كرده بودم گفتم:تو اول شروع كن.
گفت:كلك نزنيا يادت باشه قرارمون چي بود.
گفتم:كلك چيه من سر حرفم هستم ولي دوست دارم اول تو شروع كني
گفت:كرمي چيزي نداري واست چربش كنم؟
گفتم:نيازي نيست من اينجوري بيشتر دوست دارم بعدشم حسابي تميزش كردم
گفت:اي عوضي پس يعني دوست داري سوراختو خودم بليسم تا خيس بشه؟؟
گفتم:من هرچي تو دوست داري دوست دارم
ديگه حرفي نزد و دوتا پاهاي مو داد هوا و زبونشو گذاشت رو سوراخ كون منو شروع كرد به ليسيدن. هم ميليسيد هم نوك زبونشو ميكرد توش اينقدر خورد كه آب دهنش از پشت كمرم سر خورد اومد تا وسط كمرم و اينو حس ميكردم.
زبونشو از رو سوراخم برداشتو كيرشو گذاشت روش يكم فشار كافي بود تا سرش بره تو ولي يكم درد داشتم كه بخاطر نداشتن سكس تو اين مدت بود كه با ورود بيشتر كيرش تو كونم اون دردم كمتر ميشد اينقدر با ملايمت كار ميكرد كه وقتي بالاي كيرش به لپ كونم خورد تازه فهميدم كه همه كيرشو جا كرده.چندثانيه مكس كرد و بعدش شروع كرد به تلمبه زدن ولي خيلي آروم اين كارو ميكرد.دوتا پاي منو با يه دست رو هوا نگه داشته بود و با اون دست ديگه كيرشو تو كونم جلو عقب ميكرد.يه خورده كه تو اون حالت تلمبه زد كمرم درد گرفت براي همين پامو آوردم پايين و كير مجيد و از كونم در آوردم و به شكم دراز كشيدم اونم اومد روي رون پام نشستو اولش يه ضربه آروم به كونم زد بعد كيرشو دوباره رو سوراخم گذاشت و مثل دفعه قبل آروم كرد توم و دوباره شروع كرد به تلمبه زدن خيلي آروم كار ميكرد و من دوست داشتم سرعت تلمبه هاش بيشتر باشه گفتم:مجيد تندش ميكني؟گفت:هرچي تو بخواي و سرعت تلمبه زدنشو بيشتر كرد واقعا اين حسو بيشتر دوست داشتم هرچي سرعتش بيشتر ميشد من بيشتر از سكس لذت ميبردم اينقدر زد تا به اوج رسيد گفت:دارم ميام چي كار كنم؟گفتم همونجا خاليش كن و اونم با چندتا ضربه آخري همه آبشو توم خالي كرد و كيرشو از كونم در آورد خواستم آبشو خالي كنم تو يه دستمال كه گفت:اگه بدت نمي ياد من دوست دارم با همون آب كير خودم منو بكني.گفتم:چجوري؟گفت:خب آب كير منو بمال به كير خودت بعد بكنش تو كونم ديگه.
با گفتن اين حرف به شكم دراز كشيد و خودش با دستاش لاي كونشو باز كرد خيلي هيجان داشتم تا اون شب من به كردن فكر نكرده بودم و هميشه اين من بودم كه كرده ميشدم و دست آخرم آبمو يا خودم مي آوردم يا اوني كه كرده بود حالا يا با جلق يا ساك آب منو مي آورد ولي ايندفه ميخواستم آبمو تو كون يكي ديگه خالي كنم و اين خيلي هيجان انگير بود.
قبلا شده بود با آبي كه تو كونم خالي ميكردن واسه خودم جلق بزنم براي همين تو اين كار استاد بودم خيلي با مهارت بدون اينكه حتي يه قطره از آب مجيد رو تشك بريزه تو دستم خاليش كردم و يكمشو ماليدم يه كيرم يه ذره هم ماليدم به سوراخ كونش و با انگشت وارد كونش كردم خيلي حال ميداد داشتم كارهايي كه با من كرده بودن رو يكي ديگه اجرا ميكردم و تازه مزه سكس واقعي رو ميفهميدم.تا جايي كه ميشد سوراخشو آماده كردم و كيرمو گذاشتم رو سوراخش و خيلي آروم فشار دادم ولي به سختي رفت تو.وقتي حالت صورت مجيدو ديدم فهميدم دردش گرفته براي همين دست نگه داشتم تا جا واكنه ولي مجيد گفت:بكن ديگه.گفتم:وايسا جا واكنه اينجوري دردت مياد گفت:نه تو بكن من دردشو دوست دارم گفتم:آخه گفت:تو چي كار داري كارتو بكن.منم كه ديدم خودش راضيه با يه فشار همه كيرمو كردم تو كونش كه تو همون ضربه اول شكمم كامل چسبيد به پشتش.از چنگي كه به تشك انداخت معلوم بود درد داره آخه اون خيلي وقت بود سكس نكرده بود.ديگه به حرفش توجه نكردم و كيرمو همونجا نگه داشتم دلم نميخواست اون درد بكشه خودم اين دردو تجريه كرده بودم ميدونستم چقدر تحملش سخته براي همينم چند دقيقه به همون صورت موندم تا اينكه مجيد به حرف اومد:دردش تموم شد تلمبه بزن.كيرمو به عقب كشيدم و دوباره فرو كردم و همينطور يواش يواش ريتم تلمبه زدنم تند تر شد.چقدر لذت بخش بود هيچوقت فكر نميكردم سكس دوطرفه اينقدر حال بده از اين به بعد اول من ميكنم بعد ميزارم مجيد منو بكنه.
اگر ترس رفتن صداي تخت به بيرون از اتاق نبود با تمام قدرت كيرمو به كونش ميكوبيدم ولي حيف كه نميشد تا همينجاشم زياده روي بود و امكان داشت همين يه ذره صدا بره بيرون و يكي متوجه بشه هرچند اتاق من با اتاق بابا اينا فاصله داشت ولي نميشد ريسك كرد.
يكم كه تو اون حالت تلبمه زدم خسته شدم و حالتو عوض كردم يعني مجيد به پهلو شد منم به پهلو و دست انداختم دور كمرش و كيرمو كردم تو كونش.با ورود دوباره كيرم تو كونش انگار سكس دوباره واسم شروع شده بود با همون قدرت اولي كيرمو عقب جلو ميكردم و مجيدم زير لب آه ميكشيد با دستش با نوك سينش بازي ميكرد ديگه نزديكاي اومدن آبم بود كه مجيدو به پشت خوابوندم و خودمم رفتم بين پاش و متكا گذاشتم زير كمرش تا راحت بتونم تلمبه بزنم.اين حالت از همه بهتر بود چون كامل به اوضاع مصلت ميشه آدم هم طرفو ميبيني هم ورود كير خودتو به كونش تماشا ميكني.چندتا تلمبه كافي بود براي خروج آب من و ورودش به كون مجيد به اندازه اين يكماه آب خالي كردم تو كونش.با اينكه تو اين هفته سه باري به ياد امشب جلق زده بودم ولي حجم آبم خيلي زياد بود.
آخرين قطره آبم كه تو كون مجيد خالي شد منم روش دراز كشيدم و لبام به لباش قفل شد اونم كه از سكس راضي به نظر مي رسيد منو همراهي كرد.
با خارج شدن كير من از سوراخ مجيد لب گرفتنم تموم شد.من خودمو انداختم كنار و ناي بلند شدن نداشتم مجيدم بلند شد يه دستمال ورداشت گذاشت لاي پاش تا آب من رو فرش نريزه بعدشم كه لباساشو پوشيد رفت دستشويي و برگشت.بعدشم كه من رفتم و اومدم رو تخت كنارش دراز كشيدم و يكم تو سكوت همو نگاه كرديم تا اينكه مجيد سكوتو شكست و گفت:چطور بود تجربه جديد؟
گفتم:واقعا عالي بود.فكر نميكردم اينقدر بهم حال بده؛بعد از اولين سكس با مهرداد اين بهترين سكسم بود.
گفت:نميدونم چه سريه كه اولين سكس هميشه ميشه بهترين سكس..........ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚‍♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️‍🌈
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
همه خاطرات من (قسمت سيزدهم)
حق با مجيد بود با اينكه تو مدت اين 4سال خيلي سكس كرده بودم و حتي سكس دو طرفه با مجيدُ تجربه كرده بودم ولي هنوزم مزه سكس اولي با مهرداد زير زبونم بود.
يادش بخير چه روزاي خوبي با مهرداد داشتم واقعا هيچ كس جاي اونو نتونست واسم پر كنه حتي مجيد كه از هر نظر واسم سنگ تموم گذاشته بود بازم يه چيزي حس ميكردم از مهرداد كمتر داره چيشو نميدونم و هنوزم نفهميدم.
اون شب تا نزديكاي صبح با هم درد و دل كرديم دست آخرم دوباره همو مالونديم و كار دوباره به سكس كشيد.با اين تفاوت كه كمر هر دو خالي شده بود و نميدونم چقدر طولاني شد ولي اينقدر تلمبه زديم كه عرق از همه جامون در اومده بود.من كه از كردن خوشم اومده بود اينبار خودم شروع كننده بودم و هر حالتي كه بلد بودم مجيدُ كردم.
وقتي نوبت اون شد منو بلند كرد چسبوند به ديوار و سرپا منو كرد دست آخرم با نظر خودم آبشو خالي كرد تو دهنم كه يكمشو خوردم بقيشم ريختم تو دستمال.
اينقدر خسته بوديم كه تا نزديكاي ظهر خوابيديم بعدشم به زور مامان از خواب بيدار شديم و نهارم مجيد خونه ما بود بعدشم كه رفت.
فرداش تو پادگان فقط موقعي كه اومد دفتر حاضري بزنه ديدمش و كلي بابات ديروز تشكر كرد و قرار شد دفعه ديگه من برم خونه اونا.
چند روزي از شروع ماجراي منو مجيد ميگذشت و ديگه فرصت نشده بود با هم باشيم البته همو ميديديم ولي سكس نداشتيم تا اينكه يه شب شيفت منو مجيد با هم يكي شد و قرار بود اون شب ما با هم باشيم.از خوشحالي قند توي دلم آب ميشد و نميدونستم تا شب چطوري طاقت بيارم.بعد از نهار تو دفتر يه چرتي زدم و بعد از اينكه بيدار شدم از كانكس زدم بيرون ببينم چه خبره كه اولين چيزي كه ديدم اين بود كه مرتضي با اينكه شيفت نبود ولي مونده بود تو موقعيت؛با ديدنش انگار آب سردي ريخته بودن روم من كلي صابون به دلم زده بودم كه هر طور شده مجيدُ راضي كنم امشب همينجا سكس داشته باشيم چون تو كانكس خودمون كسي نبود و ميشد بدون جلب توجه كار كرد ولي با بودن اين مرتضي همه برنامه هاي من بهم مي ريخت؛با اينكه بعد از ماجراي اون روز ديگه كاري به كار من نداشت ولي كافي بود از رابطه من با يكي ديگه خبردار بشه ديگه دست وردار نبود.
بدجوري حالم گرفته شد با بي محلي از كنارش رد شدم اونم مثلا توجهي به من نكرد رفتم يه سر به پست درب زدم كه يكي از بچه هاي تازه وارد قرارگاه اونجا بود؛يه سلام و احوال پرسي مختصر كردم و رفتم تو كانكس مهندسي بجز مجيد شهريار و كامرانم اونجا بودن خيلي وقت بود با كامران حرف نميزدم برا همينم محلش نزاشتم و رفتم كنار شهريار نشستم و مجيدم كه هميشه تو موقعيت رفتارش با بيرون فرق ميكرد خيلي رسمي به من سلام كرد و مشغول خوندن روزنامه شد منم خودمو با حرف زدن با شهريار سرگرم كردم و كامرانم كه ديد بهش محل نميزارم بلند شد از اونجا رفت.
تا نزديكاي غروب كردن آفتاب پيش بچه ها بودم كه شهريار گفت:پويا بفرست برن غذا بگيرن.
خواستم صدا كنم يكي از بچه هاي قرارگاه با راننده موتوري كه اسمش مهدي بود بره ولي يهو به ذهنم رسيد خودم با مجيد برم و تو راه مخشو بزنم كه هر طور شده امشب بياد پيش من تا با هم باشيم.رو كردم به مجيد گفتم:مجيد اگر كاري نداري پاشو با هم بريم غذا بگيريم.
مجيد گفت:مگه قرار نيست سرباز موتوري بره ما براي چي بريم؟
طوري كه شهريار متوجه نشه با چشم بهش اشاره كردم و گفتم:ميدونم ولي من بيرون ميخوام خريد كنم بعدشم اين پسره كه تازه اومده موتوري خوشم نمياد ازش و نميخوام بهش رو بدم با اون برم شهريارم كه گواهي نامه نداره پس پاشو خودمون بريم برگرديم.
گفت:با كدوم ماشين؟
گفتم:اي بابا يه كار ازت خواستم همش سوال كن پاشو ديگه تو چي كار داري با كدوم ماشين حتما ماشين هست كه دارم بهت ميگم ديگه.
مجيد كه جا خورده بود گفت:خب بابا چرا ميزني!شهريار پاشو اون قابلمه رو بيار بريم واسه غذا.
بعد از ساعت اداري آقايي سويچ ماشين تويوتا رو ميزاشت تو دفتر و خودش با سرويس ميرفت خونه منم رفتم سويچ ماشينُ برداشتم بعدشم رفتم تو دفتر قرارگاه با رسمي اونجا هماهنگ كردم و با مجيد راه افتاديم.همينكه از موقعيت اومديم بيرون مجيد گفت:خب پويا نقشه ات چيه كه الكي منو كشوندي بيرون؟
گفتم:نقشه كدومه ميخواستم يكم با هم تنها باشيم بعدشم اون تو دلم پوسيده بود خواستم يه هوايي عوض كنم.
گفت:خودتي! من تورو ميشناسم از برق چشمات معلومه شيطون توش لونه كرده ميخواد بزنه بيرون.
گفتم:لوس نشو بابا شيطون كجا بود.
گفت:جان پويا چي شده؟چرا ميخواستي با من تنها باشي؟
گفتم:آره نقشه دارم خوب شد؟
گفت:خب اينو كه خودم ميدونم.نقشه چي هست؟
گفتم:راستشو بخواي من هوس كردم امشب با هم باشيم همين.
گفت:ديدي گفتم يه چيزي تو اون كلت هست!ولي نميشه عزيزم.
گفتم:يعني چي نميشه؟اذيت نكن ديگه.
گفت:اذيت چيه؟من نميخوام اذيت كنم دارم راستشو ميگم؛خودت كه ميدوني من دوست ندارم تو اين محيط با هم كاري كنيم.
گفتم:بابا ما كه نميخوايم تو كانكس پيش بچه ها كاري كنيم.امشب من تو كانكس مهندسي تنها هستم.خودت كه ديدي رسمي لجستيك تو پيچه نيومده پس من تنها هستم بعد از اينكه بچه ها خوابيدن بيا پيشم با هم باشيم.
گفت:آخه باهوش جون؛خودت كه ميدوني من بايد تو كانكس پيش بچه ها بخوابم!با وجود كامران و اون مرتضي كه نمشيه من از اونجا بزنم بيرون بدون اينكه بفهمن!
گفتم:واسه اونجاشم فكر كردم.
گفت:خب چه فكري مثلا؟
گفتم:ببين مجيد؛وقتي رسمي لجستيك نيست ساعت پست بچه ها رو من مشخص ميكنم خودم كه بايد تو دفتر بمونم ساعت پست مرتضي هم از ساعت 10ميزارم تا 12 بعدش تورو ميزارم بعدم واسه كامران پست ميزارم.بعد از اينكه پستُ تحويل كامران دادي مياي پيش من كارمونو ميكنيم بعدشم قبل از برگشتن كامران تو ميري كانكس ميگيري ميخوابي اينجوري كسي متوجه نميشه پيش من بودي.
گفت:پس اين وسط مرتضي چي ميشه؟
گفتم:اون كه هميشه تو كانكس مخابرات ميخوابه اينور نمياد كه بخواد بفهمه تو بودي يا نبودي.
گفت:ولي..
گفتم:جون پويا اذيت نكن ديگه قبوله؟
گفت:باور كن خودم بيشتر از تو دوست دارم ولي ميترسم كسي بفهمه نشه جمعش كرد.
گفتم:ببين مجيد بجز اون دو نفر كسي نميدونه من چه كاره هستم پس فقط مشكل ما اون دو نفر هستن كه اونم من درستش كردم چيزي نميفهمن پس ديگه نه نيار.
گفت:حالا ببينم چي ميشه
گفتم:حالا ببينم نداريم من منتظر هستم تو هم مياي همين.
رفتيم شامُ گرفتيم و برگشتيم تو موقعيت منم چندتا چيز خريدم كه دروغم رو نشه بعد از خوردن شام مرتضي پستُ از شهريار تحويل گرفت و رفت منم رفتم تو دفتر و منتظر نشستم تا پست مجيد شروع بشه.داشتم تلويزيون نگاه ميكردم كه ديدم در كانكسُ ميزنن يه نگاه به ساعت انداختم ديدم نزديك ساعت 11هستش بلند شدم درُ‌باز كردم؛مجيد بود اومدم كنار تا بياد تو اومد و رو تخت نشست و گفت:پويا ميشه امشبُ‌ بي خيال بشيم؟
گفتم:اه چرا اينجوري ميكني مجيد؟اصلا بي خيال پاشو برو نميخواد بياي.
گفت:قهر نكن بابا!بخدا من واسه خودت ميگم نميدونم چرا دلم شور ميزنه آخه من تا حالا تو همچين محيطي از اين كارا نكردم.تو مشكلي نداري چون قبلا اين كارُ كردي ولي من دلم نميخواد كسي بفمه من گي هستم.
گفتم:باشه بابا منم كه گفتم پاشو برو نميخواد.منم نميخوام تو مشكل داشته باشي.
مجيد بلند شد و بدون اينكه چيزي بگه از اتاق رفت بيرون.
خيلي حالم گرفته شد كلي به دلم صابون زده بودم كه امشب يه حال مشتي با مجيد ميكنم ولي زد همه چيُ خراب كرد.البته حقم داشت منم بهش حق ميدادم كه نخواد مثل من بي پروا باشه.
چراغو خاموش كردمُ دراز كشيدم ولي هر كاري ميكردم خوابم نميبرد همش تو فكر مجيد بودم متوجه گذر زمان نشدم كه ديدم دوباره در ميزنن فكر كردم بازم مجيد كه اومده بلند شدم چراغُ روشن كردم ديدم ساعت از 12گذشته پس اون نبود چون الان بايد سر پست باشه درُ كه باز كردم خشكم زد!مرتضي بود.
سلام ميتونم بيام تو؟
گفتم:سلام چي كار داري؟
گفت:اگه مشكلي نيست بيام تو يكم با هم حرف بزنيم.
گفتم:من حرفي ندارم بزنم ما حرفامونُ قبلا با هم زديم.
گفت:تو اجازه بده من بيام تو زياد وقتتُ نميگيرم
گفتم:بيا تو.
مرتضي از كنارم رد شد و اومد تو كانكس منم بيرونُ‌ چك كردم و درُ بستم اومدم رو تخت نشستم.مرتضي رو زمين روبروي من نشسته بود؛بعد از يكم سكوت گفت:پويا من ميدونم رفتارم با تو اصلا خوب نبود و واقعا از تو معذرت ميخوام.بخدا دست خودم نيست من هيچوقت رو كاري كه ميكنم فكر نميكنم و فكر ميكنم هرچي كه من خوشم مياد ديگرانم خوششون مياد براي همين تو رفتارم با تو زياده روي كردم ببخشيد باشه؟
گفتم:ببين مرتضي هرچي بوده تموم شده منم ديگه بهش فكر نميكنم تو ام سعي كن فراموش كني هم منُ هم اون چند وقتي كه با هم بوديم.اين به معني اين نيست كه با تو قهرم چون قهر كار من نيست فقط مثل اول خدمت با هم هستيم يعني در حد همون دوستي ساده.نه بيشتر نه كمتر.
گفت:يعني ديگه نميخواي با من باشي؟
گفتم:مثل اينكه متوجه نشدي چي گفتم!آره نميخوام مثل قبل با من رفتار بشه من گذشته خودمُ فراموش كردم ميخوام خودم باشم همين.
گفت:باشه همينكه بدونم منُ بخشيدي كافيه واسم ديگه چيزي نميخوام.
گفتم:پس راحت باش چون من بخشيدم و ديگه كاري به قبل ندارم.حالا اگه كاري نداري پاشو برو بخواب.
گفت:باشه هرچي تو بگي.
مرتضي بلند شد از كانكس رفت بيرون منم همراهيش كردم و درُ بستم و برگشتم رو تخت دراز كشيدم.نمي دونم چرا نمي تونستم حرفاشو باور كنم همشون شكل هم هستن و از آدم فقط يه چيز ميخوان اونم دادنه همين و بس.
ديگه از اومدن مجيدم نااميد بودم براي همين چراغو خاموش كردم بعد از چند دقيقه خوابم برد.
نميدونم چقدر از خوابيدنم گذشته بود كه با صداي در از خواب بيدار شدم.
فكر كردم بازم مرتضي ست كه اومده ولي وقتي درُ‌ باز كردم چيزي ديدم كه انتظارشو نداشتم!!مجيد بود با خنده گفت:چيه فكرشم نميكردي بيام؟
همون دم در يه لب آبدار ازش گرفتم كه كم مونده بود عقب عقبكي بيوفته زمين.زد زير خنده گفت:ديوونه چي كار ميكني بزار بيام تو بعد وحشي بازي در بيار.يقشو گرفتم كشيدمش تو درم بستم و حلش دادم رو تخت مجيد همونطور كه ميخنديد گفت:خاك بر سر آدمو ياد هنرپيشه هاي زن فيلم پورن ميندازه.چته بابا فكر كردي اين تختم از اون تخت هاست كه تو فيلم نشون ميدن؟حمال اين جنسش مثل اونا نيست كمرم خورد شد.
زدم زير خنده و افتادم كنارش رو تخت اونم يدونه پسي زد پشت كلم.
گفت:چيه خوشت اومد؟
گفتم:زهر مار؛تو اين همه اراجيفو از كجات در مياري؟
به وسط پاش اشاره كرد گفت از اينجا!
منم دست انداختم و كيرشو گرفتمُ شروع كردم به ماليدن گفتم:آخ جون من بايد اين زبونتو امشب بخورم
گفت:مگه تو ساندويچُ‌ با كاغذش ميخوري؟
گفتم:نه بدون كاغذ ميخورم.دست انداختم فانوسقشو باز كردم بعدش زيپشو كشيدم پايين؛كير خوشگلشو از تو شرت در آوردم و بدون هيچ كار اضافي تا نصفه كردمش تو دهنم.
اينقدر حشري بودم كه هيچي حاليم نبود.من ساك ميزدم مجيدم داشت نگاه ميكرد چشماش شهوتي بود گوشه لبش خنده.
فكر كنم بهترين ساكي كه بلد بودم اون شب واسه مجيد زدم هر جور كه فكرشو بكنيد من اين كيرو خوردم از زير تخماش ليس ميزدم ميومدم بالا ميرسيدم به سرش يهو ميكردم تو دهنم و تا جايي كه ميشد فرو ميكردم دوباره مي آوردم بيرون نوكشو ليس ميزدم تا ختنه گاه ميكردم تو دهنم ميك ميزدم.تخماشو يكي يكي ميكردم تو دهنم ليس ميزدم و خلاصه طولي نكشيد كه پيش آب مجيد در اومدم منم خوردمش خيلي هم خوشمزه بود.مجيد به زور كيرشو از دهن من در آورد و گفت:بسه تو ام الان آبم مياد.
گفتم:بياد چه اشكالي داره؟منم ميخورمش خوبه كه!
گفت:نخيرم من كلي به كيرم صابون زدم كون بكنم زودم باید برم نميتونم دوبار آبت بدم همين يه بار بسه
گفتم:هرچي تو بگي.خب حالا چي كار كنم؟
دست منو گرفت و به شكم جوري كه نيم تنه بالايي رو تخت بود و نيم تنه پاييني آويزون بود از تخت آويزونم كرد و دست آنداخت شلوار ورزشي و شرتمو با هم كشيد پايين.
گفتم:به من ميگه حشري خودش از من بدتره!!
گفت:با اين ساكي كه تو زدي بايدم اينجوري بكنمت خوشگله
سرشو برد بين كونم با زبون سوراخمو خيس كرد بعدشم كيرشو گذاشت رو سوراخمُ‌ گفت:آماده ايي ميخوام چنان بكنم كه هوس كير نكني و با يه فشار محكم نصف كيرشو تو كونم جا كرد.چنان دردي داشت كه با دندون پتوي رو تختو گاز گرفتم؛يكم صبر كرد بعد يهو اون نصف ديگه رو فرو كرد تو كونم؛از بار اولي كه دادم بيشتر درد داشت.
هرچي سرعت تلمبه زدن مجيد بيشتر ميشد درد من كمتر ميشد ولي سوزش داشتم انگاري به سوراخم نمك زده باشن ديگه طاقت نياوردم از پشت يه مشت زدم به رون پاش گفتم:وحشي يواش كونم پاره شد چته؟
گفت:خودت اينجوري دوست داشتي يادت رفت؟
گفتم:دوست داشتم نه اينجوري!!چنان فرو كردي كه كونم پاره شد.من گفتم دوست دارم تند تلمبه بزني نه يه ضرب بكني توش.
گفت:خب اگه بد بود در بيارم با ملايمت بكنم توش؟
گفتم:اي درد نميخواد همونجوري بكن تازه دردش افتاد داره خوشم مياد ولي تنده تندش نكن ميسوزه.
با اين حرفم سرعت رفت و برگشت كير مجيد تو كونم ملايم تر شد منم لذتم بيشتر شد هرچند دفعه كه تلمبه ميزد كيرشو ميكشيد بيرون دوباره ميكرد توم خيلي حال ميداد با اينكه لحظه ورود دوباره كيرش با ذره ايي درد همراه بود ولي دردش خيلي شيرين بود.نزديك به 2دقيقه كرد گفت:نميخواي حالتتو عوض كني؟گفتم:نه همينجوري خوبه تازگي داره خوشم مياد.گفت:اتفاقا خودمم اينجوري بيشتر خوشم مياد تسلط دارم به اين كون خوشگل ميدونم چجوري بكنمش.
گفتم:من نميدونم اين كون ديگه مال تو شده پس خودت هواشو داشته باش زياد گشادش نكني بعدا بگي تكراري شده گشاد شده.
گفت:اين كوني كه من دارم ميكنم فكر نكنم به اين زودي ها تكراري بشه و يه فشار محكم به كيرش داد كه اگر راه داشت تخماشم تو كونم جا ميشد.ضربان كيرش كه دور سوراخم حس ميشد حاكي از اون بود كه به اوج رسيد و هرچي آب كير تو اين چند روز نگه داشته بود خالي كرد تو كونم.
چند لحظه تو همون حالت روم دراز كشيد تا كيرش كوچيك و كوچيكتر شد و از كونم اومد بيرون.
با بيرون اومدن كيرش از كونم يكم از آبش راه پيدا كرد به بيرون و از رونم شروع كرد به پايين رفتن دست دراز كردم از رو بالاي تخت روی ميز دستمال كاغذي وردارم كه آبش رو زمين نريزه ولي دستم نرسيد براي همينم به هر زحمتي بود مجيدو از روم بلند كردم و با دستمال خودمو تميز كردم بعدشم گذاشتمش رو سوراخم كه آب رو زمين نريزه فردا حاجي ببينه بدبخت بشم.
مجيد انگار يه وزنه 1تني بلند كرده ولو شده بود رو زمين و چشماشو بسته بود بي چاره معلوم بود خيلي خسته شده آخه 2ساعت بود كه سرپا بالاي برجك داشت پست ميداد الانم كه زحمت کردن منو كشيده بود.دلم نيومد اذيت بشه براي همين از خير كردنش گذشتم و بهش گفتم بره دوش بگيره بخوابه.اولش تعارف الكي ميكرد كه نه تو ام بايد خالي بشي كارتو بكن بعد ميرم گفتم لازم نكرده من اينجوي دوست ندارم بزار واسه يه وقت ديگه من لذت بردم نيازي به كار ديگه نيست اونم كه معلوم بود از خداشه بلند شد يه لب گرفت و بعد از تشكر از كانكس زد بيرون منم بدون اينكه شلوارمو بكشم بالا رو تخت دراز كشيدم و داشتم با خودم ور ميرفتم تا خودارضايي كنم ولي كيرم خوابيده بود و هركاري ميكردم دوباره بلند بشه نميشد.
لباسامو مرتب كردم و رفتم سمت دستشويي تا خودمو تميز كنم همين كه كارم تو دستشويي تموم شد و اومدم بيرون از دور ديدم يكي جلوي در كانكس مهندسي نشسته فكر كردم حتما مجيده و برگشته تا منم ارضا بشم ولي وقتي نزديك شدم چيزي ديدم كه اصلا انتظارشو نداشتم.........ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚‍♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️‍🌈
     
  ویرایش شده توسط: mahyargboy   
زن


 
حبیب کس کش کون کن

سلام اسم من علی هست . خاطره ای که می خوام براتون
تعریف کنم مربوط میشه به 7سال پیش .اون موقع 14سالم بود
. پوستم مثل الان نسبتا سیاه نبود خیلی سفید بودم
طوری که همه تو کف کون من بودن و میخواستند منو بکنند
من اون موقع کامپیوتر را بطور کامل وارد بودم . اکثر بچه محلا
بازی که می خریدن و نمی تونستند نصب کنند صدای من
می زدند و من هم می رفتم براشون نصب می کردم
.یک روز حبیب صدای من زد و گفت که بیا این بازی رو برای
من نصب کن من هم رفتم ولی بازی نصب کردنی در کار نبود
حبیب می خواست منو بکنه ولی من نمی دونستم.رفتم
پای سیستم که روشن کردم و حبیب اومد کنارم نشست
و دست انداخت دور گردنم و من فقط یه نگاهش مردم
بعد موس را از دستم گرفت و یه فیلم سوپر گذاشت گه
من نگاه کنم من هم سریع کفتم قطعش کن ولی اون
فطع نکرد من بلند شدم که بیام بیرون ولی اون منو محکم
گرفته بود و من فهمیدم که می خواهد منو بکنه من هر
چی تقلا برای فرار کردم بیهوده بود و بالاخره تسلیم شدم
و اون منو سریع لخت کرد و وقتی کون سفیدمو دید گفت
جان چه کون نازی باب کردنه و خودش سریع لخت شد و
و قتی من اون کیر گندشو دیدیم ترسیدم و دوباره برای
فرار سعی کردم و موفق شدم تا اومدم از اتاق برم بیرون
منو گرفت و یه تو گوشی محکم ابدار خوردم و گفت کس کش
کونی می خواهی از دست من فرار کنی لاشی همچین
بکنمت که به گوه خوردن بیفتی حالا برو دراز بکش تا بیام
بکنمت من هم که ترسیده بودم رفتم خوابیدم . حبیب درو
فقل کرد و اومد که منو بکنه . دست کرد از تو کشو یه کرم
در آورد و یکم مالید به کونم و یکم هم مالید به کیر خریش.
هرچی زور زد تو نرفت . انگگشتشو چرب کرد کرد تو کونم و
من دردم گرفت گفت شل کن تا دردت نگیره وگرنه جرت میدم
. من هم شل کردم . بعد دو انگشتی و سه انگشتی . حالا
کونم باز شده بود کیرش آورد کرد تو کونم تا نصفه رفت تو داد
زدم گفتم درش بیار گفت الان جا باز میکنه دردت کم میشه .
بعد دردم که کمتر شد تا تهشو کرد تو که دوباره داد زدم این
دفعه یک تو گوشی محکم خوردم و گفت درد اگه دوباره داد
بزنی جرت میدم و شروع کرد به عقب و جلو کردن بعد از چند
تا جلو و عقب کردن آبشو ریخت تو کونم بعد من هم آمدم
بیرون و رفتم حمام ................................

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
mahyargboy: undefined
مرسي آقا مهيار.
واقعا عالي بود
     
  
مرد

 
همه خاطرات من (قسمت چهاردهم)
واي خداي من اينكه مرتضي ست!اينجا چي كار ميكنه؟
با دلشوره عجيبي بهش نزديك ميشدم و هزارتا فكر تو سرم بود تا اينكه رسيدم جلوي كانكس.
سلام مرتضي اينجا چي كار ميكني؟
گفت:سلام خوش گذشت؟
گفتم:چي خوش گذشت؟
گفت:الان داري خودتو ميزني به اون راه؟
گفتم:كدوم راه مثلا؟
گفت:ببين پويا من نه واسه دعوا اومدم نه واسه مچ گيري.اومدم چند كلمه باهات حرف بزنم بعدشم ميرم.
گفتم:تو كه حرفاتو زدي منم شنيدم مشكلم كه حل شد پس ديگه چي ميخواي بگي؟
گفت:اينجا نميشه حرف زد يكي مياد بيرون ميبينه بهتره بريم تو كانكس با هم حرف ميزنيم.
درو باز كردم و وارد شدم پشت سرمم مرتضي اومد تو
از تو يخچال يكم ميوه آوردم گذاشتم رو ميز و خودمم نشستم روبروي مرتضي.
خب من گوش ميكنم بگو.
گفت:ببين پويا دوست دارم اول به حرفام گوش بدي بعد هرچي خواستي بگي قبوله؟
گفتم:باشه بگو من گوش ميكنم.
گفت:راستش من قبلا بهت گفتم بابت اتفاقاي گذشته ازت معذرت ميخوام.ولي يه چيزي تو دلم هست كه نميتونم بهت نگم.
يكم سكوت كرد و سرشو انداخت پايين تا اينكه گفتم:مرتضي راحت باش حرفتو بزن بخدا خيلي خوابم مياد ميخوام يكم استراحت كنم.
گفت:باشه ميگم.ببين پويا من وقتي اون حرفارو از تو شنيدم پيش خودم فكر كردم ديگه تصميم داري سكسُ‌ كنار بزاري ولي امشب فهميدم تو از من و علي خوشت نيومده و يكي ديگه پيدا كردي(تا اومدم حرف بزنم ادامه داد)هيچي نگو قرار شد من حرف بزنم بعد تو هرچي دلت خواست بگي.من ميدونم كه تو با مجيد رابطه داري؛راستش نميخواستم فضولي كنم اتفاقي فهميدم آخه من داشتم پشت كانكس خودمون سيگار ميكشيدم كه متوجه مجيد شدم كه اومدم تو كانكس پيشت اولش فكر كردم كاري داره ولي وقتي اونجوري ازش لب گرفتي و كشيديش تو كانكس فهميدم كه باهاش رابطه داري.به من مربوط نيست كه تو با كي ميخواي باشي؛به خودمم اجازه نميدم تو كار تو دخالت كنم اين حقم ندارم.بالاخره اون از من خيلي سرتره و بايدم تو از اون خوشت بياد حتما خيلي بهتر از من و علي بوده كه تو اونو انتخاب كردي.حالا تو حرفتو بزن بعدش من يه چيز ديگه مونده ميگم ميرم.
مونده بودم چي بگم از خجالت همه صورتم سرخ شده بود و دماي بدنمم رفته بود بالا خيلي به خودم فشار آوردم تا بتونم مسلط باشم و حرفمو بگم.
ببين مرتضي هرچي ديدي درسته من با مجيد رابطه دارم و از اين رابطه هم خيلي راضي هستم چون اون با تو و علي خيلي فرق داره اون به شخصيت و خواسته من احترام ميزاره و مثل شما دنبال شهوت و اينجور چيزا نيست اينم بار دومي بود كه ما با هم سكس داشتيم و هر دوبارم به خواسته خودم من بود همين امشبم به زور من اومد اينجا وگرنه اصلا خودش دوست نداشت اون اصلا دوست نداره كسي بفهمه كه يه همجنس بازه و تنها كسي كه ميدونه من هستم از تو خواهش ميكنم به هيچ كس نگي اگه خواستي منو همجا رسوا كن ولي در مورد مجيد با هيچ كس حرفي نزن حتي به خودشم نگو كه ميدوني.به من حق بده كه از تو دلخور باشم به من حق بده كه ازت فاصله بگيرم و نخوام كه با هم باشيم.من در حق تو بدي نكردم و خودمو در اختيار تو گذاشتم ولي تو سوء استفاده كردي هر وقت دلت خواست با من مثل يه هرزه برخورد كردي.تو منو فقط براي سكس ميخواستي هر وقتم كه حشري ميشدي بدون توجه به من كار خودتو ميكردي توقع داشتي چي كار كنم؟وايسم هركاري دلت خواست بكني و با آبروي من بازي كني؟اگر يكي از اين بچه ها كار اون روز تو توي دستشويي رو ميديد چي ميشد؟اگر به ميرزايي ميگفت من چه خاكي تو سرم ميريختم؟اينا دليل دوري كردنم از تو بود.تو باعث شدي من از علي هم فاصله بگيرم چون دلم نميخواست چيزي كه با تو تجربه كردم با اونم بكنم.مرتضي درسته كه من گي هستم ولي هرجايي نيستم من سكس با همجنسو دوست دارم ولي نه به هر قيمتي من دوست ندارم با اراده يكي ديگه سكس كنم دلم ميخواد با ميل خودم بيام پيش تو همين.
ميدونم چي ميگي پويا همه حرفات درسته منم همه جوره شرمنده هستم.در مورد مجيدم خيالت راحت من اونجوري كه تو فكر ميكني نامرد و لاشي نيستم كه بخوام واسه رسيدن به خواسته خودم آبروي كسي رو ببرم.هركسي كه واسه تو عزيزه واسه من عزيزه.
گفتم:ممنون مرتضي.
گفت:تشكر لازم نيست اين منم كه از تو ممنونم.
گفتم:خب اون چيزي كه ميخواستي آخر سر بگي چي بود؟
گفت:ولش كن بي خيال.
گفتم:حرفتو بزن گوش ميكنم.
گفت:ميترسم بگم بازم دلخور بشي يا فكر كني ميخوام از موقعيت سوء استفاده كنم.
گفتم:نه خيالت راحت من ديگه همچين فكري در مورد تو نميكنم بگو.
گفت:راستش.
بازم ساكت شد و حرفي نزد.
گفتم:بگو ديگه جون به لب شدم با اين حرف زدنت.
گفت:راستش ميخواستم ازت بخوام اگر يه روزي خودت دوست داشتي و ميلت بود واسه يه بارم كه شده با من باشي.
(نميدونستم چي جوابشو بدم بگم باشه يا بگم نه.ميترسيدم دوباره اتفاقاي گذشته تكرار بشه اينبارم كه اون آتو از منو مجيد داشت ديگه نميشد جمعش كرد.چي كار بايد ميكردم.از طرز حرفاش كه معلوم بود مثل قبل نيست و خيلي تغيير كرده بزار يه فرصت ديگه بهش بدم ببينم چي ميشه)
گفتم:ببين مرتضي من خودمم دوست دارم بعضي شبها با تو باشم ولي بايد به نظرم احترام بزاري يعني هر وقت خودم خواستم نه هر وقت تو خواستي قبوله؟
انگار بهش دنيارو داده باشن پريد يه ماچ از لپم كرد گفت:ممنون پويا قبوله هرچي تو بگي قبوله.
بلند شد بره گفتم:حالا كجا داي ميري؟
گفت:ديگه مزاحمت نميشم تو استراحت كن ببخشيد كه نزاشتم بخوابي.
گفتم:بي خيال اتفاقا خيلي خوب شد كه حرفامونو با هم زديم حالا هم بشين كارت دارم.اگه بگم ميخوام امشب با تو باشم چي ميگي؟
معلوم بود جا خورده يكم خودشو اينور اونور كرد دوباره پريد سمت منو ايندفعه لباي منو گرفت تو دهنش و شروع كرد به خوردن جوري ميخورد انگاري بعد از صدسال بهش يه دختر 18ساله دادن بكنه.
ول كن لبام نبود منم كه ديگه شهوتي و بدجوريم خراب بودم چون بعد از سكس با مجيد هنوز خودمو خالي نكرده بودم همراهيش كردم زبونم ميكردم تو دهنش اونم با اشتها ميخورد.
همونطور كه داشت لب ميگرفت منو بلند كرد برد گذاشت رو تخت و خودشم ولو شد روم خيلي با احساس لبامو ميخورد جوري كه آمپر من چسبيد به سقف و از زير شكمش دست بردم كيرشو گرفتم معلوم بود به حد انفجار رسيده دستمو از تو كش شلوار ورزشيش رد كردم بردم تو واااي چقدر بزرگ شده بود واقعا كيرش از همه اونايي كه باهاشون سكس داشتم بزرگتر بود.كيري كه ميشد به معني واقعي باهاش حال كرد و لذت برد.
من كير اونو ميماليدم اونم لباي منو ميخورد.ديگه طاقت نداشتم ميخواستم بخورمش براي همينم بهش گفتم وايسه تا شلوار و شرتشو بكشم پايين اونم كه ديگه پسر حرف شنويي شده بود بلند شد منم هردوشو يكجا كشيدم بيرون و اون كير كلفتو نمايان كردم بي اختيار خندم گرفت مرتضي گفت:چيه ميخندي پويا؟
گفتم:هيچي دلم واسش تنگ شده بود
گفت:خب اينم دلش واسه تو تنگ شده بود
كيرشو بالا پايين كردم و نوكشو بوسديم.زبونمو كشيدم رو كلاهك كيرش و نوكشو كه پيش آبش ازش در اومده بود خوردم نميدونم چيه اين آب اولي كه از هرچيزي خوشمزه تره.
مرتضي سرشو گرفته بود بالا و يه دست به كمر يه دستشم رو سر من بود و منتظر كه من شروع كنم به ساك زدن منم امون ندادم كيرشو كردم تو دهنم يكم اون تو نگه داشتم تا داغتر بشه بعدشم كه تلمبه زدن شروع شد يكم خودم تلمبه ميزدم و عقب جلو ميكردم وقتي من وايميستادم اون شروع ميكرد تو دهنم تلمبه زدن.دستشو آورد زير گلوم تا مسلط تر بشه و كم كم فشار كيرشو تو دهنم بيشتر ميكرد خودمم دوست داشتم كيش بخور ته حلقم ولي معلوم بود نميخواد اذيت بشم براي همينم وقتي ميديد ديگه جلو تر نميره ميكشيد بيرون.
خودم فشارو بيشتر كردم تا بتونم كيرشو بيشتر تو دهنم جا كنم ولي نميشد كه نميشد اين كير با كير مجيد فرق داشت اينقدر بزرگ بود كه هرچي هم فشار مي دادم بازم يك سوم كيرش بيرون بود من داشتم خفه ميشدم ولي كير اون هنوز خيلي جا داشت كه تا ته بره تو اينقدر فشار داده بودم كه اشك چشام در اومده بود و از گوشه دهنم آب سرازير شده بود ميچكيد رو لباسم.
كيرشو از تو دهنم در آوردم.فكر كرد از خوردن كيرش خسته شدم ولي اينطور نبود من هنوز با كيرش كار داشتم ولي بايد لباسامو در مي آوردم براي همينم كامل لخت شدم دوباره كيرشو كردم تو دهنم زبونمو بيرون مي آوردم تا كيرش بيشتر بره تو ولي بازم به آخرش نرسيد.اينقدر خوردم كه فكم ديگه به در افتاد و رضايت دادم كارشو با كونم شروع كنه.
به شكم خوابيدم رو تخت و كونم واسش قمبل كردم اونم يه متكا ورداشت گذاشت زير شكمم و سرشو برد لاي كونمُ و با زبون از زير تخمام كشيد تا چاك كونم و شروع كرد به ليسيدن سوراخم كه معلوم بود بخاطر سكس با مجيد يكم بازتر از قبل شده اينو وقتي فهميدم كه بدون هيچ فشاري زبونش ميرفت تو سوراخم و ميومد بيرون بالاخره مجيد به حرف اومد و گفت:سوراخت صورتي شده پويا معلوم مجيد كارشو خوب انجام داده.گفتم:برعكس امشب نميدونم چش بود يهويي كرد تو كونم هنوزم سوراخم ميسوزه.
گفت:ميخواي نكنم لاپايي بزارم كه اذيت نشي؟
(چقدر اين پسر مهربون شده قبلا با چنان فشاري ميكرد كه انگاري داره تو كون دشمن ميكنه حالا واسه اينكه دردم نگيره ميخواد از خير كردن بگذره)
گفتم:نه تو كارتو بكن من خودم دردشو دوست دارم
گفت:پس وايسا يكم چربش كنم تا اذيت نشي
گفتم:تو كمد كنار يخچال روغن مايع هست
رفت روغن مايع رو آورد و يكم ريخت رو سوراخم شروع كرد با انگشت باز كردن اولش سوزش داشتم ولي كم كم عادي شد.با آرامش خاصي كونم باز كرد كه اذيت نشم بعدشم كير خودشو حسابي چرب كرد و گذاشت رو سورخ كونمُ گفت:اگه درد داشت بگو درش بيارم.
گفتم:امشب فاز محبتي مرتضي قبلا اينجوري نبودي؟بي خيال بار اولم كه نيست تو كارتو بكن.
اونم كه ديد من خودم راضي هستم كيرشو تو سوراخم فشار داد.اينقدر چرب كرده بود كه با همون فشار اول كير به اون كلفتي تا نصفه رفت تو كونم.درد داشتم ولي به روي خودم نياوردم گذاشتم كارشو بكنه چون مي دونستم اين درد خيلي زود تموم ميشه و جاشو به لذت ميده.همينطورم شد بعد از يكم تلمبه زدن دردش كم شد.
مرتضي با دستاش كمر منو گرفته بود تو كونم تلمبه ميزد ولي هنوز تا نصفه اين كارو ميكرد و كيرشو كامل نميكرد تو منم كه ديدم اين امشب رو فاز محبته و مثل اينكه نميخواد اونجوري كه من ميخوام منو بكنه تصميم گرفتم خودم سكان دار باشم براي همين ازش خواستم بخوابه تا من بشينم روي كيرش اونم به پشت خوابيد.اومدم بالا سرش و كونم ميزون كردم رو كيرش و با همون نشستن اول كل كيرشو كردم تو كونم بازم دردم گرفت لبمو گاز گفتم ولي ادامه دادم با سرعتي كه دلم ميخواست رو كيرش بالا پايين ميكردم و هرچند وقت يكبارم كل كيرشو تو كونم جا ميكردم.پشتم به مرتضي بود و نميتونستم ببينم چه شكلي شده ولي مطمئن بودم كه الان داره تو آسمونا سير ميكنه اينو آز آه كشيدنش ميشد فهميد.
چند دقيقه ايي بالا پايين كردم ولي ديگه زانوم خسته شده بود براي همين از روي كيرش بلند شدم و بغلش دراز كشيدم اونم چاك كونم باز كرد و دوباره كيرشو فرو كرد تو كونم همزمانم دستشو آورد جلو و با كير من كه كوچيك شده بود بازي كرد تا دوباره راست بشه.مرتضي هم كير بزرگي داشت هم كمر سفتي معلوم نيست چي كار ميكرد كه اينقدر آبش دير ميومد.هرچي تلمبه ميزد آبش نمي اومد منم ديگه به سوزش افتاده بودم و ديگه سوراخم تحمل اينهمه استحكاكو نداشت ولي دلمم نميومد بهش بگم بكشه بيرون بهش گفتم تندترش كنه شايد با اين ترفند آبش زودتر اومد منم خلاص شدم مرتضي گفت داگي حالت بگير اونجوري بهتر ميتونم تندش كنم منم بلند شدم داگ استايل نشستم و مرتضي يه ضرب كيرشو فرستاد تو كونم كه از شدت سوزش سرمو گذاشتم رو پتويي كه روي تخت بود و اونو گاز گرفتم.دوتا دستاشو گرفته بود دو طرف كونم و با شدت داشت تو كونم تلمبه ميزد و چندباري هم در آورد و دوباره جا كرد كه باعث شد بيشتر بسوزم منم ازش خواستم همون تو تلمبه بزنه و درش نياره هرچي تندترش ميكردم كمرشم سفت تر ميشد ديگه طاقتم تموم شد گفتم:مرتضي چي شد چرا تمومش نميكني؟گفت:يكم ديگه طاقت بيار ديگه داره تموم ميشه.گفتم:چي خوردي كمرت اينقدر سفت شده؟كونم پاره شد!گفت:نخوردم كشيدم!!گفتم:كشيدي؟چي كشيدي؟گفت:بهت كه گفتم رفتم پشت كانكس سيگاري بكشم تو و مجيدُ ديدم.گفتم:مگه سيگاري كمر سفت ميكنه؟بعدشم مگه تو قول ندادي ديگه نكشي؟گفت:كمر منو كه بدجوري سفت ميكنه.اره قول دادم ولي اون واسه زماني بود كه با من قهر نكرده بودي.(حالا تصور كنيد اين گفتگو در زمانيه كه مرتضي داره وحشيانه تو كون من تلمبه ميزنه)
جان خودت ميخواي بكشي بكش ولي قبل از سكس با من ديگه نكش چون اگه بخواي با اين كمر بياي سراغ من ديگه كوني از من نمي مونه الانم اگه ميبيني نمياد بكشه بيرون من واست ساك بزنم بهتره آخه بدجوري سوراخم ميسوزه.
نه بابا تموم شد دارم خالي ميشم صبر كن
زهر مار صبر كن تو كه جاي من نيستي ببيني چقدر درد داره
راست ميگي من تا حالا جاي تو نبودم دردشو بفهمم
همينه ديگه تو فقط كردي ندادي.جون پويا بكش بيرون سوختم
باشه عزيزم بيا درش آوردم
انگار سوزن بزنن به كون آدم واقعا سوزش شديدي داشتم ولي با اين حال حرف زده بودم بايد سر حرفم ميموندم.با اينكه قبل از سكس با مرتضي حسابي خودمو تميز كرده بودم ولي بازم كيرشو با دستمال پاك كردم افتادم به جون كيرش يكم ساك زدم گفت:پويا سروته بشو منم واسه تو ساك بزنم.
چه عجب يادت افتاد به فكر منم باشي
ببخشيد اينقدر تو ذوق كردن تو بودم يادم رفت حالا سروتكن ميخوام تلافي كنم
برگشتم و كيرمو دادم سمت دهنش(به اصطلاح 69) يه نگاه به كير اون كردم يه نگاه به كير خودم واقعا دودولي بيش نبود در برابر كيرش ولي خب هنوز قد راست نكرده بود
من واسه اون ساك ميزدم اون واسه من نميدونم چند دقيقه طول كشيد ولي مدت زيادي نشد كه ديدم آبم داره مياد گفتم بهش ولي توجه نكرد و به كارش ادامه داد منم با فشار تمام هرچي آب از دو ساعت پيش جمع كرده بودم خالي كردم تو دهنش اونم واسه كم نياوردن همشو خورد حتي يه قطرشم هدر نداد.
گفتم:مرتضي چرا آبت نمياد؟
گفت:كير من به كون تو بيشتر عادت داره و خوشش مياد تا دهنت ولي اونم كه ميسوزه ولش كن با دست حساب كن(خنده)
دلم واسش سوخت من كه طاقت آورده بودم اين يكمم روش.برگشتم و دوباره كونمو در اختيارش گذاشتم ولي ازش خواستم يكم روغن بزنه اونم همين كارو كرد و دوباره كرد تو كونم ولي اينبار خيلي يواش.فكر كنم ده باري كيرش تو كونم رفت و برگشت داشت تا اينكه پهلومو محكم گرفت و كيرشو با تمام قدرت فشار داد تو كه حس كردم سر كيرش تو شكممه و هرچي آب داشت همون تو خالي كرد و سرشو گذاشت رو كمرم.من كه از اون خسته تر بودم رفتم جلو تا كيرش از تو كونم در بياد و همونجوري دراز كشديم رو تخت؛مرتضي خودشو ولو كرد بغل من كه گفتم:مرتضي يه دستمال بزار رو سوراخم آب نريز رو تخت بي چاره ميشم.يه چشم كش دار گفتُ‌ دستمالو گذاشت رو سوراخ كونم و خودشم شروع كرد به پوشيدن لباساش بعدشم از من تشكر كرد و ميخواست بره كه بهش گفتم:مرتضي جون هركي دوست داري از اين ماجرا كسي نفهمه بخصوص در مورد مجيد.
گفت:باشه پويا خيالت راحت باشه گفتم كه من آدم لاشي نيستم
گفتم:مي دونم نيستي گفتم يادت نره.راستي يه خواهش ديگه.
گفت:جووون
گفتم:جلوي مجيد نيا سمت من آخه اون ميدونه من با شما رابطه داشتم دوست ندارم بدونه دوباره با تو شروع كردم باشه؟
گفت:اينم به چشم خودمم تصميم تو ظاهر مثل همين چند ماه باشم
گفتم:دمت گرم.منم قول ميدم بيشتر هوس كنم با تو باشم البته اگر قول بدي قبلش چيزي مصرف نكني.
گفت:تو با من باش من هرچي تو بگي همونو ميكنم.
گفتم:خوشحالم كه عوض شدي.الانم داري ميري يه سرك بكش ببين كسي بيرون نباشه و ذاق سياه نزنه بعد برو ميترسم يكي ديگه بياد سراغم.(زدم زير خنده)
مرتضي در حالي كه ميخنديد در كانكسو باز كرد و يه سرك بيرون كشيد و برگشت سمتم گفت:نه با خيال راحت بگير بخواب كسي ژتون به دست پشت در نيست.
بسته دستمال كاغذي رو از رو ميز ورداشتم پرت كردم سمتش اونم درو بستو رفت..........ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚‍♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️‍🌈
     
  
مرد

 
همه خاطرات من (قسمت پانزدهم)
ناي بلند شدن از روي تختو نداشتم اگر ترس از ميزايي نبود همونجوري لخت ميخوابيدم.به هر زحمتي بود بلند شدم و لباس پوشيدم؛وقتي داشتم ميرفتم دستشويي حس ميكردم سوراخم باز و بسته ميشه؛موقع شستنم با درد خودمو شستم و برگشتم تو اتاق و ولو شدم رو تخت و خوابيدم.
با صداي آقايي از خواب بيدار شدم
پاشو پسر لنگ ظهر شد الان حاجي مياد خوب نيست ببينه تو خوابي.يهو از جام پريدم
سلام ببخشيد من ديشب جاي يكي از بچه هاي پست دادم خيلي خسته بودم(ميخواستم بگم جاي دو نفر آخه به دو نفر دادم)
به به چشمم روشن مگه تو دفتر دار مسئول شب نبودي؟
چرا ولي..
اشكالي نداره ولي نزار حاجي بفهمه شاكي ميشه
باشه چشم چيزي بهش نميگم
بازم كه نشستي!!پاشو پويا دير شد
چشم چشم
بلند شدم لباسامو بردم اون طرف تو دفتر پوشيدم رفتم صورتمم آب زدم برگشتم تو دفتر تا ساعت ورود و خروج ثبت كنم
چند روزي از ماجراي اون شب گذشت و مطمئن شدم كه مرتضي رفتارش فرق كرده مثل ثابق نيست.منم تصميم گرفتم هرچندوقت يكبار يه حالي بهش بدم آخه سكس با مرتضي يه لذت ديگه داشت و اونم دليلش كيرش بود كه از بقيه بزرگتر و خواستني تر بود.
يه روز صبح ميرزايي اومد تو دفتر و گفت با چندتا از بچه ها بهمراه آقايي بريد پادگان يه سري اقلام هست ليست كن تحويل بگير بيا
حاج آقا ميشه من نرم؟
نري؟براي چي؟
هيچي همينجوري گفتم
بي خود.زود باش
با دلخوري زدم بيرون؛آخه از روزي كه اومده بودم تو ايت قسمت بجز چندبار كه اونم بعد از ساعت اداري بود و براي گرفتن غذا ديگه اونجا نرفته بودم.تو موقعيت خودمون دژباني نبود و كسي كار به ظاهر و موي سر نداشت ولي پادگان فرق ميكرد تازگي ها شنيده بودم يه سرهنگ جديد شده فرمانده قضايي كه خيلي هم گيره و بدجوري ازش تعريف ميكردن؛ميگفتن حتي نيروي هاي كادرم ازش فراري هستن.ميرزايي منو مثل پسرش دوست داشت و كاري نداشت اگر صورتمو اصلاح ميكردم و موهامم خيلي بلند شده بود ولي اونجا از اين خبرا نبود.
رفتم تو كانكس مهندسي و 4نفر از بچه هارو صدا زدم كه بريم خودمم سرو وضعمو مرتب كردم و كلاهمو جوري رو سرم گذاشته بودم كه بلندي موهام معلوم نشه ولي نميشد كاريشم نميشد كرد.توي راه همش اضطراب و دلشوره داشتم تا بالاخره رسيديم پادگان و پياده شديم سرباز دژباني من و بقيه رو تفتيش بدني كرد بعدشم دفترچه هامونو چك كرد و اجازه ورود داد ولي يه جوري منو نگاه ميكرد همش ترس داشتم كه نكنه بهم گير بده و بگه كلاتو وردار ولي خداروشكر بخير گذشت و وارد شديم.
تو دفتر لجستيك اقا گلي رو بعد از چند ماه ديدم اونم معلوم بود هنوز از اينكه منو نتونسته سرباز دفتر خودشون كنه دلخوره اينو از سنگيني رفتارش ميشد فهميد.ليست اقلامو داد بهم و گفت برو از انبار تحويل بگير فقط چك كن كم نباشه چون مجبوري از جيبت بدي.
هر جنسي كه از انبار ميومد بيرون با وسواس چك ميكردم مبادا درست نباشه بعد مجبور بشم تاوان بدم.
تحويل اجناس كه تموم شد سه تا از بچه ها با كاميون راهي شدن من و جوادم با آقايي اومديم كه از شانس بد من(ميگن به هرچي زيادي فكر كني سرت مياد)آقايي ماشينو جلوي ساختمان اداري نگه داشت بره مالي و به ما گفت منتظر باشيم تا برگرده.تو ماشين گرم بود براي همين اومديم بيرون چند دقيقه بيشتر نگذشته بود كه ديدم يه سرهنگ كه قدش نزديكاي 190 بود چهارشونه داره به ما نزديك ميشه؛اينقدر هول كرده بودم كه دست و پام به لرزه افتاده بود نزديك كه شد منو جواد يه احترام به اصطلاح نظامي گذاشتيم(ته احترام نظامي تو موقيعت ما سلام حاج آقا بود)
سرباز كجاييد؟
لللجستيك حاج آقا
از كي تا حالا درجه سرهنگي اسمش عوض شده؟
ببخشيد جناب سرهنگ
كدوم قسمت؟
موقعيت شهيد مختاري
سرباز جناب سرهنگ ميزايي هستيد؟
بله قربان
كلاه تو وردار ببينم
(واي خدا بدبخت شدم اين همون فرمانده قضايي كه ميگفتن)
با هزار ترس و لرز كلاهمو از سرم ورداشتم
تو چرا اينقدر موهات بلنده؟
ببخشيد جناب سرهنگ كوتاه ميكنم
ريشاتم كه زدي!!
نه من هنوز ريش در نياوردم
ريش در نياوردي كركشم در نياوردي؟
هيچ جوابي نداشتم بدم سرمو انداختم پايين
كياني بيا اينجا ببينم(اشاره كرد به يكي از سربازاي قضايي كه كمي دورتر از ما وايساده بود)
بله قربان
اين سربازو ميبري بازداشگاه سه روز بازداشت ميشه تا ببينم ريش در مياره يا نه
چشم قربان
تورو خدا جناب سرهنگ غلط كردم ديگه تكرار نميشه
سه روز كه بازداشت شدي اونوقت معلوم ميشه ريش در آوردي يا نه
ببخشيد به خدا غلط كردم ديگه تكرار نميشه
چرا وايسادي منو بر و بر نگاه ميكني گفتم ببرش بازداشگاه
كياني دست منو گرفت و به زور از اونجا دور كرد.همين كه داشتيم دور ميشديم با اون لهجه تركيش گفت:بي خود التماسش نكن اين زن جنده اين حرفا حاليش نميشه بيا بريم الان واسه منم بازداشت درست ميكني.نترس نميزاريم اذيت بشي.منو برد تو دفتر قضايي و به سربازي كه پشت ميز نشسته بود گفت بيا شاهين مهمون داريم.
اين شازده كي هست؟
ملكي گفت بازداشت بشه اونم سه روز
واسه چي؟
كوري نميبيني ديوونه خوشگل بوده خوشگلم كرده انگار ميخواد بره عروسي ملكي ديدش بهش گير داد.
به به آقا پويا ... كدوم قسمت لجستيكي؟(اسممو از روي اتيكت خوند)
سرباز مهندسي هستم
اين چه قيافه ايي واسه خودت درست كردي ديوونه؟
نميدونستم قراره بيام اينجا يهويي شد
اگه پارتي گردن كلفت داري يه زنگ بزن بهش بگو يه كاري واست بكنه والا اين ملكي دهنتو ميگاد.
من فقط ميرزايي رو ميشناسم از اون كاري بر مياد؟
نه بابا اون كه خودش مورد داره همينكه سربازش اينجوري ميگرده واسش كلي دردسره يكي بهترشو بايد پيدا كني.
(يكم فكر كردم ياد پارتي افتادم كه منو فرستاده بود اون موقعيت)
ميشه يه تلفن بزنم؟
راحت باش
تلفنو ورداشتم زنگ زدم به بابام و ماجرارو واسش گفتم اونم گفت الان زنگ ميزنه به اون طرف ميگه بياد دنبالم
هرچي تو جيبت داري خالي كن فانوسقه و بند پوتينتم باز كن
نميشه صبر كني تا اوني كه بهش زنگ زدم بياد؟
نه بابا الان ملكي مياد واسه ما داستان ميشه؛همينكه اجازه دادم زنگ بزني خودش كلي ريسك داره فقط جون مادرت نگي از اينجا زنگ زدي
ممنون خيلي آقايي جبران ميكنم
ببينيم و تعريف كنيم
بند پوتينا و فانوسقه رو باز كردم چيزايي كه تو جيبم بود خالي كردم گذاشتم رو ميز.كياني منو به سمت در بازداشگاه راهنمايي كرد.
يه جاي تاريك كه دوتا تخت دو نفره توش بود.هيچ پنجره ايي نداشت و بوي نم عجيبي ميداد حالم داشت بهم مي خورد عادت يه اينجور جاها نداشتم.رغبت نمي كردم روي تخت بشينم معلوم نبود چند وقت بود پتوهاش شسته نشده؛يه گوشه نشستم رو زمين و سرمو گرفتم بين زانوهام و بي اختيار گريه ام گرفت.
نفهميدم چقدر كشيد كه ديدم در بازداشگاه باز شد و كياني گفت:پاشو خوشگله مثل اينكه پارتيت خيلي كلفته
از هيجان نمي دونستم چي كار كنم پريدم يه ماچش كردم و اومدم بيرون
اوه چقدر ناز نازي هستي تو پسر انگاري ده سال حبس كشيده آزاد شده؛خوبه همش 3ساعت اين تو بودي
خيلي آقايي نوكرتم باور كن داشتم اون تو خفه ميشدم
حالا اين پارتيت كي هست كه ملكي حاضر شده از خير بازداشت تو بگذره؟
نميدونم به خدا فقط ميدونم يكي از دوستاي بابامه
بابات نظاميه
نه
هركي هست معلومه خيلي گردن كلفته ملكي به اين سادگي ها به كسي باج نميده.برو وسايلتو تحويل بگير
با عجله رفتم سمت اتاقي كه شاهين بود و سلام كردم
به به پويا خان.يه سور زدي به هرچي آدم خوش اقباله بيا كه از اونجات آوردي.اينم وسايلت
فانوسقه رو بستم و نشستم كه بنداي پوتينو ببندم
فقط زيادم خوشحال نباش
چرا؟؟
از بازداشت آزاد شدي ولي سه روزي مهمون قرارگاه هستي
وا رفتم و تكيه دادم به صندلي
اي بابا چقدر ناشكري پسر.برو كلاتو بنداز هوا كه بي خيالت شد.ولي به اين سادگي ها نيست تو ملكي رو نشناختي بالاخره بايد حرفشو به كرسي بشونه.قرار شد بجاي بازداشت سه روز بري قرارگاه پست بدي.نترس زياد نيست روزي 6ساعت بايد پست بدي اونم سفارش ميكنم جاي خوب بندازنت كه اذيت نشي.
(بازم از بازداشت بهتر بود واسه من همينم غنيمت بود)
ممنون اقا شاهين بخدا جبران ميكنم
چطوري جبران ميكني؟
هرجور شما بگي
جوگير نشو بچه جون شوخي كردم.در ضمن اگر ديدي تو خوابگاه قرارگاه سختته ميتوني با شفق مسئول خوابگاه اونجا هماهنگ كني ساعت پستتُ‌ بگيري وقتايي كه پست نداري بيا تو خوابگاه ما بخواب اينجا فقط ما دونفر هستيم البته 24-24 هستيم يعني فردا من نيستم ولي با مهدي هماهنگ ميكنم.
نميدونم چطور ازت تشكر كنم خيلي آقايي شاهين خان
بسه برو تا نهار تموم نشده
لباسامو مرتب كردم و از دفتر قضايي زدم بيرون رفتم قرارگاه؛شفق يه گروهبان وظيفه چاق بود كه قيافه با مزه ايي داشت خودمو معرفي كردم و حرفاي شاهينُ‌ بهش گفتم اونم ساعت پست منو مشخص كرد كه از ساعت 5تا 8شب بود بعدشم 2تا5صبح.
سالن غذاخوري اونجاست برو غذاتو بگير بعدشم از من ميشنوي فعلا نرو پيش شاهين همينجا بمون يه وقت ميري اونجا ملكي پيداش ميشه دوباره بهت گير ميده بعد از ساعت پستت بري بهتره.
ممنون لطف كردي
بعد از خوردن ناهار برگشتم تو خوابگاه قرارگاه واقعا نميشد اينجا موند نزديك به 50تا سرباز اونجا بود كه همشونم عجيب و غريب بودن بهتر بود بعد از پستم برم پيش همون شاهين رفتم و رو تختي كه جام بود دراز كشيدم تو خواب بودم كه يكي زد به پام
پاشو نوبت پستته
از جام بلند شدم و پوتينامو پام كردم رفتم تو كيوسكي كه بايد نگهباني ميدادم.اسلحه رو از سرباز اونجا تحويل گرفتم اونم راهنمايي هاي لازمو بهم كرد و رفت.
بعد از تموم شدن پست رفتم پيش شفق و ازش اجازه گرفتم برم پيش شاهين.
هوا تازه تاريك شده بود با اينكه خيلي وقت بود نيروي هاي كادر رفته بودن بازم با ترس و لرز به دفتر قضايي نزديك شدم همش ميترسيدم دوباره با ملكي روبرو بشم.وقتي رفتم تو خيالم راحت شد فقط شاهين و كياني اونجا بودن.
سلام
سلام آقا پويا.چطور بود خوش گذشت پست دادن تو قرارگاه؟
ممنون لطف كردين جام خوب بود
شام كه نخوردي؟
نه
خب پس بشين كياني ميخواد بره شام بگيره بياد واسه تو هم ميگيره.كياني پاشو برو شامو بگير بيار.
قابلمه كجاست؟
لاي جهيزيه ننم!خب ببين ظهر شستي كجا گذاشتيش ديگه
عجب مگه ننت جهيزيشو بخشيده به اينجا؟
نخير ظروفي كه ننت آورده بود كم بود ننه من جور شو كشيد
(حالا تصور كنيد كياني اين حرفارو با لهجه تركي ميزد من از خنده روده بر شده بودم)
خاك بر سرت جلوي اين بچه خوشگل تهراني شوخي ميكني نيشش تا بنا گوش باز شده
(يهو خندم قطع شد و سرمو انداختم پايين)
شوخي كردم بابا
بسه ديگه برو الان شام ميدن ميمونيم گشنه
كياني رفت از تو آبدارخونه كوچيكي كه اونجا بود قابلمه ورداشت و رفت.تا كياني بياد منو شاهين يكم با هم صحبت كرديم.بعد از خوردن شام كياني منو به خوابگاه كه كنار دفتر خودشون بود راهنمايي كرد؛جاي تميزي بود دوتا تخت يك نفره داشت كه آنكارد شده با ملافه سفيد معلوم بود خيلي بهش رسيدگي ميشه.از تعداد تخت ها معلوم بود كه من بايد رو زمين بخوابم براي همين يه پتو از تو كمد در آوردم و گذاشتم زير سرم و از خستگي زياد بخواب رفتم.يكم كه گذشت با تكون هاي شاهين از خواب بيدار شدم.
پاشو ببينم چرا رو زمين خوابيدي؟
آخه ديدم دوتا تخت بيشتر اينجا نيست اونم واسه شما و كياني هستش براي همين رو زمين خوابيدم.
لازم نكرده پاشو برو رو تخت من بخواب(و به يكي از تخت ها اشاره كرد)
پس خودت چي؟
من فعلا بيدارم بعدشم يكم جمع و جور بخواب منم ميام پيشت مشكلي كه نداري؟
نه چه مشكلي شما اذيت نميشي؟
من عادت دارم.پاشو برو رو تخت؛ببينم با اين لباسا ميخواي بخوابي؟مگه زير اين شلوار چيزي نداري؟
دارم
پس دربيار راحت باش
(هميشه زير شلوارم يه شلوار ورزشي جذب داشتم فقط يه بدي داشت اونم اينكه كونم بدجوري ميزد بيرون يعني نمايان ميشد)
شلوارمو در آوردم رفتم روي تخت دراز كشيدم و دوباره بخواب رفتم.معلوم نبود چقدر از خوابم ميگذشت كه با تكوناي شاهين كه داشت خودشو كنار من جا ميكرد بيدار شدم ولي اون متوجه بيدار شدنم نشد؛خودمو به گوشه تخت رسوندم تا بتونه بخوابه؛چند دقيقه ايي كه گذشت از گرماي تن شاهين حال شهوت اومد سراغم نميدونم چه مرضي داشتم كه تا تن يكي ميخورد بهم هواي سكس ميزد به سرم.يكم با خودم فكر كردم اولش ميترسيدم آخه اينجا با موقعيت خودمون فرق داشت خيلي خطري بود بعدشم نميدونستم شاهين خوشش مياد يا نه اگه يه وقت بدش ميومد چي؟اگه آمارمو خراب ميكرد چي؟ولي نه اون همچين پسري نبود امروز به اندازه كافي به من حال داده بود منم كه ميخواستم تلافي كنم چي از اين بهتر بود واسش.تصميم گرفتم ريسك كنم ولي با احتياط پس بايد پشتمو ميكردم بهش جوري كه كونم بهش نزديك بشه اگر خودش دوست داشت كه مياد سر وقتم اگر نه كه چيزي از دست نمي دادم پس خيلي آروم جوري كه فكر كنه دارم تو خواب ميغلتم برگشتم و پشتمو كردم بهش و كونمُ‌ جوري قنبل كردم كه درست چسبيده بود به زانوش البته هنوز به پشت خوابيده بود يعني روش به آسمون بود؛آروم توي دلم ميشمردم كه چقدر از پشت كردن من به شاهين ميگذره كه همون چيزي كه دنبالش بودم اتفاق افتاد شاهين با احتياط يه غلط زد و خيلي اروم خودشو از پشت چسبوند بهم جوري كه كاملا قلمبگي كيرش رو كونم حس ميشد.
از صداي نفس هاش معلوم بود استرس داره و فقط خودشو بهم چسبونده بود و كار اضافي نميكرد؛منم هيچ حركتي نكردم كه مبادا پشيمون بشه.
يكم كه گذشت به خودش جرات داد و دستشو گذاشت رو يكي از لپاي كونم و خيلي محتاط رو كونم حركتش ميداد جوري كه دستش فقط رو همون يه لپ كون ميچرخيد و يكبارم به چاك وسط نرسيد.
هرچي ميگذشت هيجان منم بيشتر ميشد دوست داشتم هرچه زودتر كارشو شروع كنه.
يكم كه دستمالي كرد ديد من حركتي نميكنم به خودش جرات داد دستشو اورد جلو و خيلي آروم گذاشت رو كيرم و شروع كرد به ماليدن.فكر نميكردم با اون همه احتياطي كه ميكنه اينقدر تو كارش اوستا باشه معلوم بود با اين كار ميخواد از بيدار بودن من اطمينان پيدا كنه بره سر اصل مطلب.
وقتي مطمئن شد بيدارم سرشو به گوشم نزديك كرد و گفت:پويا ناراحت نميشي ادامه بدم؟
مونده بودم چي جوابشو بدم هنوزم مي ترسيدم.با سر بهش فهموندم كه مشكلي نيست و ادامه بده .اونم كه منتظر اوكي دادن من بود دستشو گرفت به كش شلوار من و سعي كرد از پام درش بياره ولي اينقدر تنگ بود كه بدون كمك خودم ممكن نبود براي همين خودم دستمو بردم پشت و يكمم از رو تخت بلند شدم و شلوارمو تا زير كونم كشيدم پايين.اين حركت يعني مهر تاييدي به ادامه كار شاهين كه ديد من خودم آماده شدم شلوارشو كشيد پايين و كيرشو گذاشت لاي چاك كونم.
هنوز كاملا راست نشده بود و با كشيدنش لاي چاك كونم سعي داشت به آخرين حد بزرگيش برسونه اندازشو نديدم ولي چيزي كه من حس ميكردم زياد بزرگ نبود يه كيري تو مايه هاي مجيد يا شايدم علي.
اينقدر كيرشو تو شيار كونم كشيد كه خوب راست شد بعد يكم تف زد به كيرش يكمم زد به سوراخ من و خيلي آروم فشار داد.نيازي به فشار زياد تر نداشت با همون فشار اول كيرش راحت و بدون درد وارد كونم شد(مرده شورتو ببرن مرتضي كه گشادم كردي)شاهين كه ديد كون من قبلا كير ديده فشارو بيشتر كرد و تلمبه زدناش تندتر شد.
بار اول بود كه اين مدلي سكس ميكردم يعني بدون ساك زدن و لب گرفتن و اينم لذت خودشو داشت و تجريه جديدي بود واسم.
كير شاهين تو كونم روون شده بود و راه خودشو پيدا كرد بود خيلي باحال داشت تو كونم تلمبه ميزد جوري كه بدون هيچ دست زدني به كيرم احساس كردم آبم داره مياد براي همين دستمو گرفتم زيرش كه روي ملافه نريزه اينقدر آبم زياد بود همه دستم پر شد و از ناچاري ماليدمش به شلوار خودم.كاريش نميشد كرد فردا ميشستمش.
چند دقيه بعد از من شدت رفت و آمد كير شاهين تو كونم بيشتر شد و دست آخرم يه فشار محكم داد كه چسبيدم به ديوار كنار تخت و ضربان كيرش تو كونم ميگفت كه كلي اب تو كونم خالي كرده.با اينكه آبش اومده بود ولي كيرشو از كونم در نمي آورد مثل اينكه اونم دوست داشت اينقدر كيرش كوچيك بشه كه خودش از كون در بياد.
بعد از اينكه كارش تموم شد از رو تخت بلند شد و از زير تختش يه بسته دستمال كاغذي در آورد و چندتا داد به من كه خيلي دير شده بود ولي همينم بد نبود.آبي كه به شلوارم ماليده بودم پاك كردم بعدشم دستمالو گذاشتم لاي كونم كه آب شاهين داشت كم كم راه به بيرون پيدا ميكرد از اين كثيف ترم نكنه.
شاهين خودشو مرتب كرد و دوباره سرشو به گوشم نزديك كرد گفت:پويا مشكلي نداره بگم كياني هم بياد؟
(پس بگو چرا اينقدر محبت از خودشون در ميكنن!اينا واسه من نقشه داشتن.خب كاريش نميشه كرد واسه منم كه بد نشد هم اذيت نشدم هم حالمو ميكنم)
فقط زياد كه طولش نميده آخه من بايد ساعت 2برم سر پست.
نه بابا اينقدرم كمرش سفت نيست بعدشم هنوز 1ساعتي وقت داري.
من بايد برم دستشويي خودمو تميز كنم برگردم
اشكالي نداره دستشويي بغل آبدارخونه ست بلدي كه؟
آره بلدم
از جام بلند شدم و شلوارمو كشيدم بالا؛اصلا حواسم به خيسي جلوي شلوار كه حاصل ماليدن اب خودم بود نشدم و همونجوي از اتاق زدم بيرون؛كياني پشت ميز نشسته بود منو كه ديد گفت:به به پويا خان!نخوابيدي؟
چرا خوابيدم ميخوام برم دستشويي
يه نگاه به شلوارم كرد و يه خنده كوچيك كرد.برگشتم سمت دستشويي كه چشمم افتاد به جلوي شلوار كه خيس شده بود حالا فهميدم چرا ميخنده.بي خيال اون كه ميخواد منو بكنه ديدن اين كه چيزي نيست.....ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚‍♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️‍🌈
     
  
مرد

 
همه خاطرات من (قسمت شانزدهم)
از دستشويي كه برگشتم كياني هنوز پشت ميز نشسته بود وقتي از كنارش رد شدم يه خنده موزيانه رو لبش بود كه معلوم بود از ماجرا خبر داره.
رفتم رو تخت دراز كشيدم و پشتمو كردم به سمت در اتاق كه اگر كياني اومد كارشو بكنه بره نميدونم چرا خوشم نميومد تو قيافش نگاه كنم چون به نظر خودم اين سكس دومي يه جورايي سوء استفاده بود هرچند اولي هم همين بود.
با بسته شدن در فهميدم كه شاهين از اتاق رفت بيرون و چند دقيقه طول كشيد تا دوباره صداي باز شدن در اومد.
كياني اينقدر هول بود كه تا وارد اتاق شد سريع فانوسقشو باز كرد و شلوارشو كشيد پايين خلاصه لخت شد اومد رو تخت پشت من دراز كشيد و دست انداخت دور كمرم منو محكم تو بقلش گرفت.واقعا حالم بد شده بود اگر بخاطر لطفي كه در حق من كردن و اينكه دو روز ديگه بايد اينجا مهمونشون بودم نبود عمرا تن به اين سكس دومي نميدادم ولي خب چاره چي بود اونا واسه من كم نزاشته بودن منم بايد جبران ميكردم.
كياني كيرش از شاهين كوچيكتر بود و كمرشم در همون حد بود يعني در حدود 5دقيقه ايي كه كرد آبش اومد ريخت تو كونم و يه تشكر كرد رفت بيرون.
(ببخشيد كه شرح ندادم چون اصلا از اين سكس خوشم نيومد)
فرداي اون روز ديگه شيفت اون دو نفر نبود و دوتا ديگه جايگزين شده بودن منم كه ميدونستم اگر برم اونجا واسه استراحت شك ندارم بايد به دو نفر ديگه بدم براي همين تو همون خوابگاه قرارگاه خوابيدم كه اي كاش شب اولم همونجا ميخوابيدم.درسته كه شلوغ بود ولي كسي كار به كارم نداشت منم با خيال راحت استراحت كردم.
ولي روز سوم مجبور شدم دوباره مهمون شاهين و كياني باشم.آخه شاهين اومد دنبالم و بهم گفت بيا پيش ما منم ترسيدم واسم مشكل درست كنن براي همين رفتم تو خوابگاه قضايي و شبم كه از سر ناچاري دوباره با هر كدوم از اونا يه بار خوابيدم با اين تفاوت كه اول كياني اومد بعد كه كارش تموم شد شاهين.
بعد از تموم شدن سه روز پست ملكي اجازه داد برم موقعيت خودمون منم كه از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم نفهميدم چقدر از مسيرو پياده رفتم تا بالاخره يه ماشين از اونجا رد شد منو برد تا در موقعيت بعد از اينكه وارد شدم اولين كسي كه اومد طرفم مجيد بود با اينكه نمي خواست جلوي بچه ها تابلو بشه كه با هم هستيم و رابطه داريم ولي دلش طاقت نياورد بغلم كرد گفت:كجا بودي تو پسر؟نمي دوني چه حالي داشتم تو اين سه روز كه نبودي.
منم محكم تو بغلم فشارش دادم و بغضم تركيد زدم زير گريه.
خاك بر سر همش اشكش در مشكشه زشته بابا الان بچه ها ميبينن حرف در ميارن واست
مجيد نميدوني چقدر سخت گذشت اين سه روز!انگار زنداني بودم.
بقيه بچه ها به ما ملحق شدن و هر كدوم يه جور سر به سرم ميزاشتن.بعد از يه گپ كوتاه با بچه ها رفتم دفتر پيش ميرزايي در زدم و داخل شدم؛ميرزايي پشت ميز من نشسته بود و داشت چيزي مينوشت منو كه ديد گفت:به به آقا پويا!!شما كجا اينجا كجا؟
ببخشيد حاج آقا؛سه روز بازداشت شده بودم
ميدونم آقايي بهم گفت چي شده.تقصير خودته ديگه.از رفتار خوب من سوء‌ استفاده ميكني همين ميشه.حالا من چيزي نميگم تو بايد ريشاتو با تيغ بزني؟خب بهت گير ميدن ديگه
ببخشيد حاج آقا ديگه تكرار نميشه
ببين پويا من پسري ندارم خودتم ميدوني مثل پسرم دوستت دارم اگر چيزي بهت نميگم چون دوست ندارم نظر خودمو بهت تحميل كنم با اينكه فرمانده تو هستم و ميتونم بهت دستور بدم ولي خودم اينجوري دوست ندارم چون تو با بقيه بچه ها خيلي فرق داري هم رفتارت هم هوشت هم وظيفه شناسيت.اگر فرستادمت بري پادگان عمدي بود ميخواستم قدر پدرتُ بدوني.اون كلي رو انداخت تا تو بياي اينجا پيش من راحت باشي و بتوني بعد از ساعت اداري بري خونه پيش مادرت چون تك فرزندي و همه اميد پدر و مادرت به تو هستش.والا از نظر من ظاهر تو هيچ مشكلي نداره و خودمم دوست دارم دفتر دار من همشيه مرتب و منظم باشه.الانم نيازي نيست اينجا بموني؛ميدونم خسته هستي برو خونه استراحت كن فردا صبح زود اينجا باش.
(از روز اول خيلي ميرزايي رو دوست داشتم ولي با اين حرفا كه زد اين دوست داشتن بيشتر شد)
ممنونم حاج آقا.قول ميدم هم براي شما هم براي پدر و مادرم پسر خوبي باشم.
يه احترام نظامي گذاشتم و اومدم از اتاق برم بيرون ميرزايي گفت:نه بابا ميبينم اين سه روز بهت ساخته احترام نظامي بلد شدي.
راستش حاج آقا هر كي با جناب سرهنگ ملكي يكبار روبرو بشه به اندازه دو سال خدمت آدم ميشه.
از دفتر زدم بيرون رفتم تو كانكس مهندسي پيش بچه ها يكم استراحت كردم بعدشم لباسامو عوض كردم برگشتم خونه.مادرم تا منو ديد محكم بغلم كرد و چندتا ماچ كرد معلوم بود كه خيلي دل تنگم بوده.راستشو بخوايد بهش حق ميدادم اينقدر نگران من باشه و بي قراري كنه ولي به نظرم همين رفتار پدر و مادرم بود كه باعث شده بود من لوس و زود رنج بار بيام اينكه با هر چيز كوچيكي ميزدم زير گريه و زود تسليم ميشدم حمايت بيش از اندازه پدر و مادرم بود.
اولين كاري كه كردم از كشوي كمدم يه كرم موبر برداشتم با لباس زير چپيدم تو حموم و حسابي خودمو شستم انگار 2ماه حموم نرفته باشم حالم از خودم بهم مي خورد.
چند روزي از اون جريان گذشته بود و منم حسابي به خودم استراحت سكسي داده بودم تا اينكه حس كردم آمپر شهوت رفته بالا و نياز دارم بيارمش پايين و هيچ كس بهتر از مجيد نبود چون دو سر برد بود براي همينم با اون در ميون گذاشتم اولش بهونه جا آورد گفتم بريم خونه ما مثل دفعه قبل گفت نه اونجا روم نميشه تو موقعيتم كه خودش راضي نبود هرچي فكرم كردم جاي درست و حسابي نبود گفتم:خب ميگي چي كار كنيم؟
گفت:خودت بگو؟
گفتم:من كه هرجا بگم تو بهونه مياري.
گفت:تو كه فقط يه جا گفتي اونم خونتون بود
گفتم:خب تو اينجا هم كه ميگي نه خطر داره.
گفت:نه همينجا بهتره البته به شرطي كه مثل اون شب با احتياط رفتار كنيم تا كسي نفهمه
گفتم:چي شد خون به مغزت نرسيد داري با اينجا موافقت ميكني؟
گفت:يه چي بگم شايد بهم بخندي!!
گفتم:تو بگو من قول ميدم نخندم
گفت:از اون شب خيلي حالم عوض شد.باور كن هيچي سكس با استرس نميشه خيلي حال ميده.آدم همش دلشوره داره يكي نبينه يا نفهمه يه جوري ميشه هيجانش بيشتره.
نتونستم جلوي خندمو بگيرم زدم زير خنده
زهر مار تو كه گفتي نميخندم
تو دلت.خنده داره ديگه نه به اون كه منو نصيحت ميكردي كه كار خوبي نيست ميفهمن آبرو ريزي ميشه نه به اينت.
خب من تجريه نداشتم در كنار شخصيت باتجربه ايي مثل شما به اوج قله هاي ترقي و پيشرفت دارم ميرسم.يكم ديگه از تو ياد بگيرم ميشم دكتر سكسي.
بميري تو مجيد
حالا چي كار كنيم؟
هر وقت تو بگي مشكلي ندارم ميخواي همين امشب؟
آره امشب خيلي خوبه چون من شيفتم آخه به ميرزايي قول دادم غير از شبايي كه شيفت دارم اينجا نمونم.
پس منم بايد برم پيش بچه ها ببينم كي كار داره جاش وايسم.
اومديو كسي كار نداشت ميخواي چي كار كني؟
خب مجبورم بخاطر گل روي تو يه شب اضافه كاري وايسم.
بابت اين اضافه كاري چيزي بهت نميدما گفته باشم.
زرشك خيال كردي.ديوونه اضافه كاري من خودش كلي توش مزايا داره كه تو چه بخواي چه نخواهي بايد بدي.
زر نزن برو كاري كه گفتي انجام بده خبرشم بهم بده ميخوام برنامه بچينم
خوب بچين كه خيلي كار دارم باهات
آره جون عمت ديدم اون شب چطوري به وظيفت عمل كردي
خفه بابا من كه گفتم بكن تو نخواستي
با اون حالي كه تو داشتي دو نفر لازم بود با برانكارد ببرنت دستشويي.اونوقت چطوري ميخواستي بري زير كير من؟
جدا راست ميگي اون شب اينقدر خسته بودم اگرم ميخواستي بكني نميزاشتم(زد زير خنده)
غلط كردي من خودم دلم به حالت سوخت والا چنان ميكردمت كه زمينو گاز بگيري
عاقلان دانند معلوم بود كي زمينو گاز ميزد(اينو گفتو فرار كرد)
خندم گرفته بود چون حق با مجيد بود اون شب من بودم كه از درد پتوي رو تختُ گاز ميگرفتم.
واسه برنامه ريزي مشكل آنچناني نداشتم چون اولا مرتضي ديگه خبر داشت و نيازي به پيچوندن اون نبود. بعدشم اصلا اون روز شيفت مرتضي نبود.تنها مشكل كيوان بود و براي همين ساعت پست مجيدُ گذاشتم 8تا10 واسه كيوانم از ساعت 12تا2پست گذاشتم تا مجيد بعد از پست بتونه استراحت كنه واسه يه سكس حسابي آماده باشه.
چند دقيقه ايي از ساعت 12گذشته بود كه مجيد اومد معلوم بود حالش از من بدتره تا درو بستم چسبوندم به در شروع كرد به لب گرفتن اومدم از خودم دورش كنم دستامو چسبوند به در نزاشت تكون بخورم چنان لبامو ميخورد كه دردم گرفته بود بهش گفتم يكم آرومتر چرا وحشي بازي در مياري لبامو كندي ديوونه.
نميدوني چقدر هوس تورو داشتم از اون شب كه اينجا كردمت حالم عوض شد بدجوري دوست داشتم هر شب ميتونستم بكنمت ولي حيف كه نميشد
پس تازه داري حال منو پيدا ميكني من خيلي وقته اين حالو دارم
كاش خيلي قبل از اين همو پيدا ميكرديم
بسه كم لاو بتركون اجازه بده بريم رو تخت بقيه لاو بازي اونجا خسته شدم سرپا
يكم تنوع داشته باش پسر همش كه نميشه رو تخت سكس كرد امشب ميخوام سرپا حال كنيم
هر جور تو دوست داري
نخيرم بايد تو هم دوست داشته باشي كه حال بده
منم دوست دارم
مجيد دست انداخت تي شرتي كه تنم بود در آورد وقتي ديد موهاي بدنمو تازه زدم خيلي حال كرد
جوووون خوردني شدي عزيزم
پس چرا تماشا ميكني بخور ديگه
اي به چشم
نوك سينمو كرد تو دهنش و شروع كرد به ميك زدن؛عاشق اين نوع سكس بودم خيلي دوست داشتم يكي سينه هامو بكنه تو دهنش گازش بگيره دردشو دوست داشتم
مجيد گازش بگير
دردت ميگيره
اه همش بايد بهت بگم!من دردشو دوست دارم
سكس وحشي دوست داريا
وحشي وحشي نه ولي يكم وحشي بودن حال ميده فقط خواهشا مثل اون شب يهويي نكني توش خيلي درد داره
باشه عزيزم هواشو دارم ولي امشب اول تو ميكني چون ميخوام تلافي اون شبو بكنم
نشست دست انداخت شلوار و شرتُ‌ با هم كشيد پايين.كيرم مثل فنر پريد بيرون خورد تو چونش
جون ببين چقدر بي قرار بوده اين خوشگله
كيرمو از پايين تا بالا ليسيد و سرشو گذاشت تو دهنش شروع كرد به خوردن.معلوم بود ميخواست تلافي كنه آخه چنان كيرمو با فشار ميخورد كه قرمز شده بود تا جايي كه جا داشت ميكرد تو دهنش آخراش حس ميكردم كيرم ميخوره به ته حلقش.يكم كه خورد دوباره بلند شد لباشو گذاشت رو لبام زبونشم ميكرد تو دهنم تا واسش ساك بزنم منم كه حشري زبونشو ميكشيدم تو دهنم ميخواستم از ته بكنمش.
حالا تو بايد منو لخت كني
دكمه هاي پيرهنشو كه باز كردم چشام برق زد.
آخ جووووون.كلك تو كه از من سفيدتر شدي
به عشق خودت براي اولين بار همه موهاي بدنمو زدم
عاشقتم مجيد
ما بيشتر
هر دوتا سينشو با اشتها ميخوردم خيلي خوردني شده بود اينقدر كه سيرموني نداشتم ولي اصل كاري اوني بود كه تو شرتش داشت لباي منو صدا ميكرد.شلوارشو كه كشيدم پايين شرت قرمزش خودنمايي كرد از كناره شرتش كيرشو آوردم بيرون خوشگل بود خوشگلتر شده بود سفيد و خواستني منم شروع كردم به خوردنش.خوشمزه ترين چيزي كه ميشد خورد همين بود كه الان تو دهن من بود.چنان ساك ميزدم كه صداش در اومده بود و دستشو كرده بود تو موهام سر منو به كيرش فشار ميداد يكم كه ساك زدم يه دستشم گذاشت زير گلوم و فشارو بيشتر كرد تا بتونه همه كيرشو تو دهنم جا كنه منم تا جايي كه جا داشت دهنمو باز كرده بودم كه كمكش كنم به هر زحمتي بود تا ته حلقم فرو كرد و محكم تلمبه مي زد.
كيرشو كشيد بيرون و مثل باتون مي زد تو صورتم خيسيش باعث شده بود صداي باحالي تو فضاي اتاق بپيچه.آدمو ياد فيلماي سكسي مينداخت.
همونجوري كه سرپا بود برگردوندمش و چشمم به كون سفيد بدون موي مجيد كه افتاد حالم بدتر شد يه گاز از لپ كونش گرفتم و شرتشو كشيدم پايين زبونمو گذاشتم لاي چاك كونش از پايين تا بالا كشيدم.مجيد دستاشو آورد پشت لاي كونشو باز كرد عجب سوراخي شده بود قهوه ايي بدون مو.ليسيدن داشت اين سوراخ منم كه حشري شروع كردم به خوردن كون خوشگلش و حسابي آمادش كردم ديگه وقتش شده بود كيرمو بكنم توش.بلند شدم كيرمو ميزون كردم رو سوراخش و به تلافي اون شب با فشار تا نصفه كردم توش مجيد دستشو آورد پشت گذاشت رو شكمم گفت:آخخخ يواش وحشي پاره شدم!!
اين به تلافي اون شب
خيلي نامردي كونم جر خورد تلمبه نزن بزار دردش ساكت شه
خب بابا من كه تلمبه نزدم
يكم صبر كردم و با يه فشار ديگه تا تهش كردم تو.خيلي حال داد مجيدُ چسبونده بودم به ديوار و با شدت تمام تو كونش تلمبه ميزدم.
مجيد خودشو سفت كرده بود و سوراخش كيرمو داشت ميبلعيد و رفت و آمدش سخت شده بود منم كه ديدم نمي زاره درست تلمبه بزنم دست انداختم دور كمرش كشيدمش سمت خودم و به كمرش قوس دادم تا به كارم مصلت بشم.براي اينكه خودشو يكم شل كنه با دستم كيرشو ماساژ دادم يكم كه گذشت خودشو شل كرد منم تا دسته كردم توش؛مجيد كه دوباره دردش گرفته بود صداش در اومد:خيلي خري پويا؛ جان مادرت يواش مُردم.
تقصير خودته!اينقدر به خودت رسيدي و اين كونو صفا دادي دلم ميخواد به اندازه يه عمر بكنمش
هر چقدر دوست داري بكن ولي يواش
پس برو رو تخت دراز بكش تا اذيت نشي
مجيد رفت به شكم رو تخت خوابيد منم رفتم روش سوار شدم كيرمو گذاشتم رو سوراخش ولي ايندفعه خيلي آروم تا ختنه گاه كردم توش كشيدم بيرون و چندبار همين كارو كردم و يواش يواش خودش تا نصفه رفت تو.
درد كه نداري؟
نه خوبه فقط يكم ميسوزه اونم بخاطر وحشي بازي اولته
حقته تا بفهمي اون شب چي كشيدم من
زر نزن بكن تموم بشه دارم آتيش ميگيرم
اگه ميخواي تموم بشه بايد طاقت بياري چون من تند تند تلمبه ميزنم
بزن
چنان سرعت تلمبه زدنمو بيشتر كردم كه به ده تا نرسيده آبم با تمام فشار ريخت تو كونش ولي من بازم تلمبه ميزدم.با هر رفت و برگشت كيرم آبمم از كونش ميومد بيرون.
از روش بلند شدم دراز كشيدم كنارش با انگشت سوراخشو نوازش ميكردم تا دردش ساكت بشه.
10دقيقه ايي گذشت تا مجيد سر حال شد و از جاش بلند شد اومد بالاي سرم نشست رو سينم كيرشو گذاشت رو لبام.
بخورش كه ميخوام تلافي كارتو در بيارم
اينهمه واست خوردم سير نشدي
ميل خودته ميخواي خشك خشك بكنمت
نه بابا چيو خشك بكني بزار خيسش كنم
كيرشو كرد تو دهنم؛منم حسابي خيسش كردم آب دهنم از سر كيرش آويزون بود.دو تا پامو گذاشت رو شونه هاشو كيرشو كرد تو.چنان وحشيانه فرو كرد كه درد تا مغز استخونم پيچيد ولي واسه اينكه كم نيارم به روي خودم نياوردم
حالا كون منو جر ميدي!چنان بكنمت كه تا آخر عمر يادت نره
خيالي نيست من ديگه عادت كردم هرجور دوست داري بكن
عوضي پاهامو آورد دو طرف سرم كم مونده بود از كمر بشكنم چنان كيرشو ميكرد تو كونم كه اگه جا داشت تخماشم داخلم ميشد.با اينكه درد داشت ولي خيلي حال مي داد.
بعد از كلي تلمبه زدن كيرشو از تو كونم كشيد بيرون اومد رو سينه ام نشست شروع كرد به جلق زدن و آبش با فشار پاشيد رو سر صورتم.عوضي انگار شيلنگ آب وا كرده بود!صورتمو با آبش شست يكمشم رفت تو دهنمو منم خوردمش.با دفعه هاي قبل فرقي نداشت همون مزه و شوري قبلو داشت كه ميشد خوردش.
عين جنازه افتاديم بغل هم ناي بلند شدن از جامونو نداشتيم.
بوي آب مني داشت حالمو بد مي كرد از جام بلند شدم با دستمال آبشو از رو صورتم پاك كردم و لباس پوشيدم رفتم دستشويي خودمو تميز كنم ديدم همه سر و كله ام به گند كشيده شده براي همين برگشتم تو كانكس از تو كمد حوله و شامپو ورداشتم رفتم حموم يه دوش آب گرم بگيرم.هنوز بدنمو نشسته بودم ديدم در حمومو ميزنن؛مجيد بود اونم اومده بود حموم
درو وا كن منم بيام تو
كثافت صبر ميكردي من بيام بيرون بعد ميومدي
جون پويا خوابم مياد نميتونم صبر كنم
احمق جون اگه يكي بياد چي؟
اگه تو درو باز كني من زودي كارمو ميكنم ميرم
من مجيدُ شستم اونم منو.خيلي حال داد تجربه جديد و جالبي بود..........ادامه دارد
وقتی ارزش واقعی خودتُ بفهمی، دیگه به کسی تخفیف نمیدی
بهترین خودت باش 😊🧚‍♀️🤴👈👰
I'm a trance 🏳️‍🌈
     
  
مرد

 
مهيار بوي عزيز
عالي عالي عالي مثل هميشه
قلمت حرف نداره
ممنون كه ادامه ميدي
مرسي
يك نعرة مستانه ز جائي نشنيديم............ويران شود اين شهر كه ميخانه ندارد
     
  
صفحه  صفحه 32 از 85:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA