ارسالها: 199
#341
Posted: 31 Jul 2013 16:25
حمید و پیرمرد گی
من حمید هستم 40 سالمه خاطره ای که میگم واقعی و متاسفانه انجام گرفته امیدوارم با دری بری گفتن قضاوت نکنین چون از نظر ژنتیکی هر کسی یک حالتی داره و ایرادی بهش نمیشه گرفت . در سن نوجوانی آلوده به جلق زدن شدم تا 16 سالگی که دوست داشتم یکبار شده یک کوس بکنم و دائم به سینما میرفتم که فیلمهای خوب ببینم چون اوایل انقلاب بود هنوز فیلمهای صحنه دار بود و هفته ای 4 تا فیلم میدیدم تا اینکه یک روز دنبال یک دختر بودم که اسمش کبری بود و خیلی زیبا وبدن کار بیستی داشت و همیشه هم با اتوبوس واحد میرفت.یک روز عصر که سوار اتوبوس شدم که که به او نامه بدم در حین حرکت یک مرد حدود 55 ساله دائم به طریقی خودش را بمن میچسباند طوری که برامدگی کیرش را احساس میکردم که به کون من فشار میداد.احساس عجیبی بمن دست داد و این مرد هم ول کن نبود چون یک جوان 16 ساله و یک مرد 55 ساله میدونست چی میخواد.از کبری فراموش کردم و از اتوبوس که پیاده شدم این مرده دنبالم اومد تا جائی که کار میکردم و آدرس من را یاد گرفت.
تا اینکه دو روز بعد ظهر که میخواستم برم سینما دیدم یکی پشت سر من میادتحویل نگرفتم و رفتم بلیط گرفتم داخل سینما شدم و در انتهای سالن نشستم .چند دقیقه از فیلم را دیدم که متوجه شدم این مرد کیرش را از جای زیپ شلوارش در آورده و با آن بازی میکنه و پایش را هم به رون من چسبانده طوری که شهوت من را هم بسیار بالا برد و از سالن خارج شدم و اومدم از سینما بیرون و اون هم سریع پشت سر من اومد و خودش را رساند و با یک لحن خوبی گفت دوست داری یک چرخی با هم بزنیم ؟گفتم منظورت چیه گفت اگه ناراحت نمیشی یه حالی با هم بکنیم گفتم من اینکاره نیستم و تا الان هم فکر سکس با مرد نبودم همیشه فکر کردن دوست دخترم از کوس و کون بودم و از کون دختر خیلی خوشم میادگفت تو که کون من را لخت ندیدی بریم یک حموم اگر خوشت نیومد نکن گفتم میخوای بکنی یا بدی؟ گفت هر دو را دوست دارم هرجور تو بخوای.
این مرد که بعد خودش را حبیب معرفی کرد آنچنان صحبت میکرد که حشر من 1000 درصد شده بود و قبول کردم بریم حمام خصوصی.ساعت 3 بعداظهر بود که رفتیم داخل نمره و هر دو لخت شدیم و رفتیم داخل و تازه متوجه شدم با داشتن 55 سال عجب کون سفید و سفتی داشت .شیر دوش را باز کردم و پس از تنظیم آب رفتم زیر دوش و حبیب هم اومد کنار من ایستاد و شروع به نوازش من کرد تا رسید پائین و کیر من را گذاشت تو دهانش و ساک زدن را شروع کرد. اوج لذت و شهوت بودم که متوجه نبودم هم ساک میزنه و هم با انگشتش سوراخ من را نوازش میکنه .هم اینگونه که ساک میزد گفتم آبم داره میاد گفت میخورم حمید جان و تا ته کیر من را تو دهانش کرد و همه آب من را مکید که برای اولین بار اینگونه شده بودم و با توجه به اینکه جلق زیاد زده بودم این کار حبیب دیوونم کرد .همینگونه که آب منو میمکید سوراخ کونم را هم نوازش میداد که اینکار باعث شدت شهوتم شده بود .پس از اینکه حبیب دهانش را زیر دوش میشست من ادرار کردم که بتونم راحت یکبار دیگه بکنمش و اومدم زیر دوش که خودم را تمز کنم و صابونی به تن بزنم صابون از دستم افتاد تا خم شدم بردارم از پشت کیرش را چسبوند به کونم و با ناله های شهوتی که دیدم زبانم بسته شد و خودم ناخودآگاه برای اولین مرتبه در اختیار حبیب گذاشتم.(حبیب مردی 55 ساله سفید پوست و موهای سرش هم تقریبا سفید بود با قدی 160 و حدودا 70 کیلو وکیرش حدود 14 سانت و قطرش 4 سانتیمتر بود و انصافا کیر خوش فرمی داشت ومن هم جوان 105 کیلو وزن 182 قد و بین سبزه و سفید پوست بودم وبا این احوال چیزی که ناراحتم میکرد کوچک بودن کیرم بود که 11 سانت و قطرش 3 نمیشد.)شروع کرد حبیب به نوازش من از پائین تا بالا طوریکه یک زن را نوازش میکنی و حسابی وارد بود چون بعذا متوجه شدم چند سالی بچه باز بوده وبرای همین تو کارش استاد بود .مجددا کیر من را چندبار تو دهنش کرد و گفت چه جوری دوست داری حال کنی گفتم من که تا بحال کون ندادم ولی یکاری کن دردم نگیره گفت باشه و اول سوراخم را بوسید و شروع به انگشت کردن کردطوریکه بعد از 2 دقیقه دو انگشتی راحت میکرد تو .بمن گفت دوست داری دمر بخوابی گفتم دردش بیشتر نیست گفت نه نگران نباش و من با شکم خوابیدم وپشتم به حبیب بود و شروع کرد مجددا نوازش و یواش یواش کیرش را آورد گذاشت دم سوراخم و تا سر کیرش را داد تو من آبم اومد و بخاطر همین موقع اومدن آب هر مرد سوراخ کونش مد مد میکنه و حبیب هم که فکر نمیکرد اینقدر حشری شده باشم و آبم بیاد همان موقع یک نفس عمیق با صدای شهوتی زیاد کشیدم و اون هم از موقعیت استفاده کرد و کیرش را تا ته کرد تو کونم که تازه فهمیدم حبیب کانل به من چسبیده وتا ته کیرش رفته تو کونم.کمی اومد عقب جلو کنه که ناگهان دردی سوراخ کونم گرفت که از زیرش سریع اومدم بیرون و گفتم که گفتی درد نداره تازه تو کیرت اینقدر بزرگ مثل تو فیلمها خدا را شکر نبود و الا کونم پاره شده بود گفت خودتو سفت گرفتی حمید جان بخدا بخواب همچین آروم کیرم را میدم بره تو هیچی متوجه نشی گفتم الان که با دست سوراخم را گرفتم از درد بذار ببینم خونی نشده گفت برگرد خودم ببینم که انگشت کرد دیدم نه خونی نشده . ده دقیقه ای نشستم تا دردش کمی آروم شد و حبیب هم دائم نوازشم میکرد و میمالوندم یه دفعه گفت اگر میتونی و هنوز بلند میشه بیا تو اول بکن تا اون موقع دردت هم خوب میشه و من هم سریع از خدا خواسته ادارار کردم و شروع به مالوندش کردم که گفت کیرم را نمیخوری گفتم من تاحالا از اینکارها نکردم و بدم میاد فقط میمالونم و حبیب هیچی نگفت و کیر من را ساک زد و اوج جوانی دوباره بلند شد و زیر دوش تاق باز خوابید و پاهاش را داد بالا وگفت حمید جان تا ته بکن تو کونم و من هم چون عاشق کون کردن دخترها بودم حبیب را بجای دوست دخترم تصور کردم و هم گذاشتم تو کونش تا ته رفت و 4 مرتبه تلمبه زدم آبم اومد و گفت بریز تو کونم و نمیدونم چی شده بود بد از دو بار باید سومی دیرتر بیاد اینجوری زود اومد و حبیب خودش هم گفت تو نذاشتی یک حالی ببرم ولی بد من باید یکبار دیگه منو بکنی تا من هم حال کنم.بد از اینکه بلند شدم و خودمو دوباره تمیز کردم چشمم به کیر حبیب که شق شق بود افتاد و از اولی که دیدم بزرگتر شده بود گفتم کیرت بزرگتر شد چیکار کردی گفت چشات بزرگ میبینه حالا یک ساعت و نیم است تو حمامیم و من باید ساعت 6 میرفتم سر کارم که به حبیب گفتم چقدر دوست داری امروز بکنیم گفت اگر دوست نداری نمیکنم حمید جان دوست دارم مدتها با هم دوست باشیم و نمیخوام ناراحت بشی گفتم نه میخواستم بدونم کمرت سفته یا مثل من سست شده از شهوت زیاد که گفت من معمولا 10 دقیقه طول میکشه ولی میتونم زودتر آبم را بیارم و چون تو دفعه اولته ناراحت نشی اینو که گفت سریع دست بکار شدیم و کیرش را با دستام کفی کردمئ و آمده و مثل اول خوابیدم و گفتم بیا حبیب جان و حبیب کمی من را مجدد مالوند و کیرش را گذاشت دم سوراخم و چون لیز لیز بود تا اومد دستش را که صابونی بود بذاره رو شونم دستش در رفت و کیر لاکردارش تا ته رفت تو کونم و دادی زدم که تو عمرم جنین دردی نکشیده بودم ولی ایندفعه بمن چسبید و گفت تکون نخور بخدا عمدی نبود سر خوردم بذار همیجوری کیرم تو کونت بمونه چند دقیقه عادی میشه و از طرفی این حرفها را که میگفت با کیر من هم ور میرفت و داشت آرومم میکرد که گفتم یکم یواش عقب جلو کن ببینم دردش چه جوریه که حبیب هم اینقدر استادانه آورد عقب و کمی جلو که دردش با مالوندم کیرم کم شد و یواش یواش شروع به تلمبه زدن کرد.فکر نمیکردم گائیدن مرد مسن و دادن به او اینقدر لذت داشته باشه با توجه به اینکه از خوابیدن دوتا مرد بدم میومد حبیب با اون سن وسالش هیکلش و عضلاتش واقعا شبیه زنان بود و همین برام جالب بود .یکربع تلمبه میزد و بمن گفت کیرت بلند شده نمیخوای دوباره منو بکنی گفتم تو ذوق کردنت نمیخوره گفت اتفاقا لذت بیشتری داره که سریع کیرش را از کونم در آورد و مثل من با شکم خوابید و پشتش بمن خوابیدم روش .من حقیقتا اینگونه سکس را با زنان خیلی دوست داشتم و دارم برای همین خوابیدم روش و اومدم گذاشتم دم سوراخ کونش که دیدم ایندفعه همین کیر کوچیک من هم سفت رفت تو وتازه فهمیدم از پشت ماهیچههای کون جمع میشه و وقتی میخوای بکنی سفتر میره تو .یک 5 دقیقه ای تلمبه زدم و چی حالی میکردم و دیدم خبر از اومدن آبم نیست و کشیدم بیرون و گفتم حبیب جان بیا رو که ایندفعه گفت تاق باز بخواب تا صورت همدیگه را ببینیم گفتم دیگه درد نداره گفت حواسم هست و کیر قشنگش را یواش یواش کرد تو کونم و شروع کرد به تلمبه زدن و مالوندن کیرم و چند دقیقه ای گذشت دیدم داره رنگش سرخ تر میشه فهمیدم میخواد بیاره گفتم آبتو نریزی تو کونم گفت لذتش بیشتره ولی اگه تو میخوای چشم که ناگهان کیرش را از تو کونم در آورد و دوبار با دستش عقب وجلو کرد وآبی از کیر حبیب اومد که شاید نصف لیوان میشد و از جای کون من تا پشت سرم آبش فوران زد که برای خودش هم جالب بود گفت کردن پسر جوانی اینجوری خوش هیکل پیر را هم جوان میکنه و تا حالا اینگونه حال نکرده بودم .پس از حبیب کیر من که هنوز بلند بود چند مرتبه ساک زد و گفت بکن تو کونم و من هم سریع عمل کردم و 3 تا 4 دقیقه بیشتر طول نکشید که گفت بریز تو کونم گفتم نه بیرون میارم که هم آوردم بیرون کمی آبم اومد و پشتش چند قطره خون اومد و وحشت کردم گفتم نکنه لوله آب کیرم پاره شده که گفت نترس چون آب کمرت تو 3 مرتبه خالی شده و آبی نبوده کمی خون میاد و تا فردا باز کمرت پر میشه و دیگه نائی برام نمونده بود و ساعت هم یکربع مانده بود به 6 عصر که گفتم دیگه دیرم میشه دوش بگیریم بریم که دیدم داره هنوز به کون من نگاه میکنه گفتم چیه گفت حقیقتا من مقداری از آبم مونده میشه همینجوری سرپائی زیر دوش یکم بمالونمت تا خالی بشم گفتم اگه سریع میشه بکن که حبیب هم از خدا خواسته چون قدش از من کوتاه تر بود گفت من بشینم لب تخت گاهی تو بشین رو کیرم خیلی دو طرف حال میکنن و قبول کردم و گفتم دیگه به کیرم دست نزن که حشری بشم مخصوصا که دیگه الان کمرم خالیه و قبول کرد هم اومدم بشینم دیدم تو نمیره گفت یکم صابون بزنم اذیت نشی که هم کفی کرد و نشستم تا ته رفت تو کونم و دوباره همون درد .حبیب نذاشت بلند شم گفت بشین تا مثل اون دفعه دردش کم بشه سریع تمومش میکنم که 3 دقیقه ای نشستم روی کیرش تا آرومتر شدم و گفت همین زیر دوش بخواب گفتم که گفتی سرپائی گفت حالا که حال دادی بذار منم لذت ببرم گفتم باشه همینطور که ننم نم میکرد گفت اگر دیر بری سر کار چی میشه گفتم مزدم را نمیده گفت امروز مزدت مهمون منی پس فکر کار را نکن و راحت باش و منم گفتم نه ولی دیرتر شد میگم بیشتر میمونم مشکلی نیست چون تابحال بد قولی نکرده بودم برای همین نمیخواستم اوستام ناراحت بشه برای همین آب پاکی را ریختم رو دست حبیب و گفتم کارت را بکنت چون بمن خیلی حال دادی و حبیب هم از خدا خواسته دیگه با صبر هر طور خواست شروع به کردن من کرد و نهایت پس از چندبار استراحت1 ساعت طول کشید که آبش اومد و بعدها متوجه شدم برای این کارها قبلش کمی شیره تریاک میخوره و بعد میاد رو کار.
این روز برای من که هم جنس باز نبودم و اصلا فکر نمیکردم که یک روزی عشق چنین کاری داشته باشم برای اولین بار کردن مرد و دادن به مرد را تجربه کنم و لفظ کلمه کونی را به کسی میدادم که دائم کون بده و بعد که تحقیق کردم متوجه شدم اینهم نوعی زناشوئی برای بعضی هاست چون من اولین و آخرین کس همین حبیب بود و چندسالی با هم دوست شدیم و خانم میبردیم و میکردیم و همدیگر را هم در حین گایش زنان میمالوندیم که خودش داستان زیبائی داره که در داستان بعدی میگم .اما اگر بعد خواندن میخواین بگین که یکبار بدی 100 بار بدی کونی هستی نمیپذیرم چون کونی ها دائم در حال دادن هستن و لذت از این کار میبرن و به زنان گرایش ندارن ولی من همون حبیب را هم بطرف جنس لطیف که زنان باشند کشاندم و بعدها در سن 65 سالگی داماد شد.پس هر کاری در یک مواقعی از سر عشق باشه لذت بخش و ماندنی است
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
ارسالها: 2517
#342
Posted: 1 Aug 2013 22:38
کون دادن من واسه پودر بدنسازی
سلام اسم من جواد 20 سالمه این داستان برمیگرده به دو سه روز پیش خواهش میکنم کسی که داستان گی دوس نداره خو نخونه مجبور که نیستی (..............) قدم 172 و وزنم 62 بدنمم خیلی کم مو و بدنم سفیده موهای خورمایی ندارم اما علاقه زیادی به بچه خوشکلا دارم در واقع گی هستم اما هیچ وقت جرات نکردم اینو به کسی بگم شرایط ما تو ایران طوریه که اگه دنبال این کارا باشی مسخرت میکنن اگه این کارو کردی که دیگه هیچ .......... میشه گفت که قشنگم خوب خوش قیافه هستم تیپم میزنم در سطح لالیگا من تو یه باشگاه بدنسازی کار میکنم وقتی میرم باشگاه همه از خشکلی نگام میکنن چند ساله که متاسفانه هر چی کار میکنم هیکلم نمیاد داستان از اونجا شرو میشه که یه شب که داشتم تو باشگاه کار میکردم مدیر باشگاه اومد بالای سرم یه اهوال پرسی گرمی کرد گفت خیلی وقته میبینم داری کار میکنی همیشه همینطوری هستی میخوای یه پودری بهت بدم بدنت سر حال بیاد منم به این خاطر که پول نداشتم گفتم نه ممنون که دیگه با اصرار زیاد گفت بهت میدم بدا پولشو بده منم از خدا خواسته گفتم باشه البته با ناز همون شب شمارمو گرفت رفتم خونه ساعت 12 شب بود یه اس عاشقونه داد تعجب کردم!!! که چی شده که این که جواب سلام بچه هارو تو باشگاه نمیده چی شده واسه ما پیام داده اونم عاشقونه ؟؟؟؟؟؟؟........... فردا شب رفتم باشگاه وقتی دیدمش یه لبخندی زد رفتم پیشش سلام کردم به خاطر اون پودری که داد تشکر کردم گفت قابلتو نداره عزیزم بازم از اون کلمه هایی گفت که اصلا نمیگفت !!! اون شبم کار کردم رفتم خونه بازم اس داد این دفعه یه راست حرفشو زد گفت دوست دارم و دوس دارم که مال من باشی؟؟ جوابشو دادم گفتم منظورت چیه ؟ گفت تو عشق من شو هرکاری که گفتی برات میکنم؟؟ منم تعجب زده گفتم خدا چی کار کنم در ظما از این کار بدم نمیومد دوما از همین مدیر باشگاه خجالت میکشیدم موندم بین دوراهی که چیکار کنم که یدفعه اس دادم گفتم باشه حالا که عشقت شدم میخوای برات چی کار کنم؟؟؟ اولش پیش خودم فکر کردم فقط واسه دوستی منو می خواد نه سکس که اس ام اسش اومد پیشنهاد سکس داد که جا خوردم ! خدا حالا چیکار کنم دوباره اس داد گفت تصمیم با خودته اگه خواستی فردا باشگاه تعطیله (اخه جمعه بود) ساعت 10 شب بیا کلی با خودم ور رفتم تا راضی شدم فردای همون شب کلی به خودم رسیدم یه ماتیکم کشیدم رو لبام رفتم باشگاه وقتی رفتم تو دیدم پشت کامپیوتر نشسته داره فیلم گی میبینه بدون هیچ تارفی اومد بغلم کرد منم از خجالت هیچی نمیگفتم خابوندم رو زمین و ازم لب میگرفت هم از حال هم خجالت داشتم میموردم من روی سینه هام خیلی حساسم وقتی میگرفتشون از حال میرفتم بهم گفت لباساتو دربیار منم با کلی خجالت لخت شدم فقط شرت پام بود اونم پاشد لخت شد وای چه کیری خیلی بزرگ و کلفت که وقتی دیدمش ترسیدم دوباره خوابوندم و لبامو میخورد باورم نمیشد که دارم با کی سکس میکنم سرشو برد پایین برام ساک میزد با دستاش هم سینه هامو گرفته بود که تو اوج حال بودم که اروم و بی حال میگفتم بکنم دیگه رفت کرم اوورد زد به کونم حسابی چربش کرد کیرش خیلی گلفت بود اول با انگشت توش میکرد تا خوب باز شه بد یه دقیقه دوتا انگشت کرد تو کونم که دیگه باز شده اروم سر کیرشو گذاشت در سوراخ کونم از درد داشتم میموردم هر کاری کرد نرفت تودوباره کرن زد اون خابید من اومدم روش نشستم اینطوری راحت تر بود سر کیرش با کلی درد رفت تو داشتم از درد میموردم که با یه فشار محکم کل کیرشو کرد تو که از درد کون نیمدونستم چیکار کنم اینقدر درد داشتم که انگار یه وزنه رو گذاشته بودن تو کونم یه چند دقیقه ای که گذشت درد شد حال و من بالا و پایین میکردم روش یه چندتا روشی که بلد بود روم انجام داد یه 10 دقیقه ای تلمبه زد که داشت ابش مییومد که کیرشو دراوورد همه ابشو خالی کرد تو صورتم بد اینکه ابشو داد اومد بازم ازم لب گرفت و میگفت تو دیگه همیشه مال منی لباس پوشیدیم با ماشینش رسوندم خونه خدا حافظی کرد رفت حالا موندم امشب با چه رویی برم باشگاه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#343
Posted: 1 Aug 2013 22:40
قضیه عجیب امیر و پیام
سلام، اسم من امیر هستش و ۱۹ سالمه. داستانی که براتون اینجا مینویسم مربوط به ۲ ۳ هفته پیشه. من فوتبالِ آماتور بازی میکنم و در واقع یه گروه ۱۵ ۱۶ نفری هستیم که هفتهای ۲ بار سالن میگیریم و بازی میکنیم. طبیعتا من همهرو نمیشناسم و آدمهایی هم که میان ثابت نیستن. یکی از کسایی که باهاشون سر این قضیه فوتبال سالنی رفیق شدم پیامه . یه پسر معمولی مثل خودم نسبتا سبزه و لاغر. چند وقتی هست که رفیقتر شدیم و رفتو اومدمون غیر از مواقعِ فوتبال هم برقراره. اخیرا هم یکی از سرگرمیهامون شده فوتبالِ پلیاستیشن زدن. میشینیم چند ساعت شرطی بازی میکنیم بدون اینکه بفهمیم چند ساعت علافی کردیم. اون عشق بایرنه و من عشق میلان. ۲ ۳ هفته پیش بود که اومده بود خونه ما واسه بازی. اون رو صندلی اتاق نشسته بود و منم پایین. انقد با هم بازی کرده بودیم و قلق بازی همدیگه دستمون اومده بود هر دست مساوی میشدیم. وسطای بازی من احساس کردم پیام پاشو داره میزنه به پای من. فک کردم اتفاقیه و محل نذاشتم. چند دیقه که گذشت دیدم پاشو ثابت گذشته رو پام و حرارت پاش زیاد تر از حرارت پای من بود. همینجوری محض خواند گفتم داش پیام داغیا. نگام به تلویزیون بود که گٔل نخورم، گفت :نه په! (تکیه کلامشه) یکم گذشت و با لاشخوری یه گٔل زد. بعدِ ۵ ۶ دست یکی داشت میبرد. گفت: حاجی سرِ چی؟ گفتم برو بابا حالا خیلی شرطای بازیای قبلی رو جدی گرفتیم... حرفمو قطع کرد با نیشخند گفت سر کون بازنده. گفتم اوکی بابا باز یه گٔل افتادی جلو. بازیو بوردو با نیشِ باز شروع کرد کس شعر بافتن که آی بکنمت... منم مینداختم بهش که زیادی زر بزنی فلانت میکنمو... خلاصه همین کل کلِ مسخره حس کردم داره جدی میشه. بحثو عوض کردمو نشستیم به صحبت راجع به بچه های تیم و اینکه کی از همه بازیش بهتره و... ایندفعه احساس کردم دستش و جوری گذشته که انگشتش به کونم بخوره. من هی جامو تغییر میدادم که اینجوری نشه. خلاصه بعد از چند دیقه من تقریبا رو دستش نشسته بودم. فکر میکردم که اتفاقیه و اونم هیچی نمیگفت. وقتی دیدم اتفاقی نیس منم به شوخی دست انداختم که انگولش کنم اونم زد زیر دستمو اینبار انگشتشو قشنگ مالید درِ ما و با خنده گفت داشی سفته ها. منم با خنده گفتم اینجوریاس. یهو خیلی آروم گفت: میکشی پایین ببینم؟ گفتم چی؟؟ گفت نترس نمیکنم میخوام فقط ببینم چه فرمیه. خیلی دلم میخواست بش بگم نه، اما همهٔ این وقتا موقع لباس عوض کردن خود منم یه حس کنجکاوی به کون پیام داشتم. یکمی مکث کردم و دیدم که جدی وایساده که من بکشم پایین. زیپ و دکهٔ شلوارمو باز کردم و پشتمو کردم بهش و یه ذره شورتمو دادم پایین. گفت نه بذار کامل ببینمش. منم کشیدم پائینتر. گفت ایول واسه تو خیلی خوش فرمه، واسه من انقد عضله ای نیس. گفتم میشه ببینمش؟ گفت آره داداشی. پا شد و اونم عین من برگشتو و شلورو شورتشو تا پایین کونش کشید پایین. دروغ میگفت، کون خوش فرمو قشنگی داشت با موهای خیلی کم و کوتاه. من راست کرده بودم. اصلا فکرشو نمیکردم. به رو همدیگه نیاوردیم که جفتمون راست کردیم، یه جورایی وانمود میکردیم که یعنی قضیه فقط دیدن بود و اینا. چن دیقه که گذشت من خودمو دمر انداختم رو تخت میخواستم نبینه که راست کردم. دیدم بدون اینکه هیچ حرفی بزنه داره شلوارمو میکشه پایین. من لال شده بودم. چند ثانیه بد کیرشو از لایه زیپش آورد بیرونو آروم داره گوش من گفت : راه داره بکنم؟ من نمیتونستم حرف بزنم فقط سرمو تکون دادم که یعنی نه. کیرشو گذشت روی شیار کونم و آروم گفت همینجوری فقط. یکم خودشو مالید و آبش پاشید روی کمرم. زود با دستمال افتاد به پاک کردنش. بهش گفتم میخوابی منم همین کارو بکنم؟ بی تفاوت به پشت خوابید و شلوارشو تا کونش کشید پایین. من کیرمو دروردمو گذشتم روی کونش. داغ و عضلهای بود. خیلی حسّ خوبی داشت. ۲ ۳دیقه طول نکشید که با همون مالیدن آبم با فشار اومد. احساس کردم ناراحت شده. پاک کردم کمرشو و اونم پا شد یه چرخی تو اتاق زد. به روی هم نمیوردیم که چیکار کردیم. خداحافظی کردو رفت.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#344
Posted: 1 Aug 2013 22:41
گی با پسرعمو کامران
کامران پسر عموی من هستش خونه شون زیاد از خونه ما دور نبود یه شب تابستان با کامران بغل پارک خونه مون نشسته بودیم دقیقاً ساعت ۱۱:۳۰ بود زیاد مردم توپارک نبودند بغل پارک یه خونه ای بود که چند تا دختر زیبا داشتند در اون موقع اونها هم بیرون نشسته بودند من هم که تازه اولای گی شدنم بود و به هر دری میزدم که یه کیری پیدا کنم تا با هاش ور برم و حال کنم با کامران صحبت این رو باز کردم که اگه این خوشکلها لخت پیشت بودند چیکارشون میکردی ؟ گفت که میکردمشون من هم که داشت کم کم حشری میشدم با یه ترفند به کامران گفتم که تو ابت زود میاد یا دیر اون هم گفت نمیدونم اخه اون وقت ۱۶ سال زیاد نداشتم و کامران هم ۱۵ سالش بود خلاصه گفتم بیا یه مسابقه بذاریم ببینم کدوممون زود ابش میاد و یه چیزی بخره یا هرچی دلش خواست ازش بخواد من هم دستم رو کم کم بردم و کیرش رو مالش دادم وای چه کیری داشت کلفت بزرگ گفتم درش بیار ببینم مال من بزرگه یا مال تو کیرش رو در اورد چشمتون روز بد نبینه کله کیرش خیلی بزرگ بود مال خودم مقایسه کردم با اون خیلی کوچک بود دیگه بد جوری حشری شده بودم شروع کردم به مالیدن کیرش که هنوز ۲ دقیقه نگذشته بود ابش اومد من هم گفتم چه زود ابت اومد گفت زیاد حوسی بودم و گفت ببینم تو هم زود ابت میاد گفتم دلت میخواد به کیرم دست بزنی اول مکث کرد و بعد دستش رو دراز کرد و کم کم کیرم رو مالش داد از قصد خودم رو دیر ارضاً کردم تا ببازم و بهونه ای داشته باشم برا سکس با کامران حدود ۳&۴ دقیقه هی کیرم رو مالش داد و کم کم طاقت نیاوردم و ابم اومد اون هم که ساعت نگه داشته بود گفت مال من ۲ دقیقه مال تو هم حدود ۴ دقیقه بود پس تو باختی گفتم قبول هر چی میخوای برات میکنم اون هم گفت سکس من هم گفتم کجا گفت حمام اخه اغلب سکسهای من تو حمام بودن چون خودم دوست داشتم وفردای اون روز با کامران قرار گذاشتیم وسایل حمام رو فقط من اوردم چون اون خونه بهش شک میکردند اگه وسایل حمام با خودش میاورد و اجازه نداشت حمام بغل خونه ما یه کوچه باریکی داشت گفتم برو اونجا همدیگر رو پیدا میکنیم او زودتر از من رفت من هم عقبش رفتم دم در حمام رسیدم دیدم که اونجا وایساده بود با هم رفتیم تو گفتم یه نمره پایین بده لطفاً اخه اون اقا هه که حموم بود منو میشناخت دوستم داشت یه نمره بهم داد من و کامران رفتیم تو حمام در رو قفل کردیم من بهش گفتم این هم لحظه که قولشو داده بودم گفت وای اولین سکس من تو حمام وای چه حالی میده اینقدر حشری بودم که زود لباسهامو در اوردم و به کامران هم کمک کردم که زود لباسهاشو در بیاره من رفتم پایین پایه حمام ولی کامرا هنور بالای پایه بود و فقط شرتش مونده بود گفتم زود باش دیگه اخه خجالت میکشید شرتش رو در بیاره من هم شرتش رو پایین کشیدم چه کیری داشت کله کیرش یه کم خمیدگی داشت کیرشو گرفتم و یه بوس ابدار رو کله ش کردم وای چه لذتی داد باهم رفتیم تو دوش باز کردم هر دوتامون رفتیم زیر دوش چند روز پیشش یه فیلم گی دیده بودم در اون فیلم پسره کیر او یکی رو ساک میزد من هم گفتم اینبار که سکس کردم حتماً امتحان میکنم این جور بود که زانو زدم جلو کامران کیرشو گرفتم کردم تو دهنم اولین بارم بود که ساک میزدم این جوری کیرش رو با وجود اینکه بزرگ بود ولی تا ته میکردم تو دهنم تا جای که نزدیک بود استفراق کنم این کار رو چند دقیقه ای انجام دادم احساس کردم یه چیز گرم کردم تو دهنم دیدک که کامران یه لحظه لرزید ولی نفهمیدم که ابش اومده بود کیرشو در اوردم بله ابشو یه کم هم خورده بودم ولی زود تف کردم بقیه شو انداختم بیرون ولی طعم با لذتی داشت ابش خلاصه کامران یه بار ابش اومد و ارضاً شد ولی اوج جوانیش بود میتونست زیاد ارضا بشه من که با خودم لیف صابون اورده بودم گفتم کامران بیا منو لیف بزن گفتم دراز میکشم گفت باشه اول پشت دراز کشیده بودم شکم اینهارو لیف زد گفت برگرد رو شکم بخواب من هم این کار رو کردم مشغول لیف زدن پشتم بود اخه وقتی که داشت لیفم میزد درست رو کونم نشسته بود گفت که عجب کون سفید و بی مو و تپل داری من هم گفتم مال خودته میخوای چیکارش کنی گفت که میخوام سوراخشو با زبونم بخورم گفتم که چطور گفت الان نشونت میدم با سطل اب اورد روم پاشید اخه همش کف صابون بود یکی دو سطل ریخت تا کف صابونها تمیز شدند اونوقت با دو تا دستهاش لپ های کونمو گرفت از هم باز کرو طوری که سوراخ کونم باز سد بعد سرش رو اورد پایین و با زبونش درست سوراخ کونمو می لیسد وای چه حسی داشت داشتم از حوس از حال میرفتم زبونش رو درست میکرد تو سوراخ کونم طوری که احساس میکردمش بد جوری حوسی شده بودم گفتم بسه بسه تمومش کن دارم از حال میرو بعد رو کونم دراز کشید کیرشو رو سوراخ کونم احساس میکردم شبش که دیده بودم کیرش کلفته قبل از اینکه بریم حمام رفته بودم حمام خونه مون و با دست و یه خیار سوراخ کونمو باز کرده بودم که درد نکشم ولی با وجود اینها هم بازم در داشتم اخه کله کیرش بزرگ بود خلاصه کیرش رو کم کم میکرد توش درد داشت ولی نه زیاد گفتم کم کم ببرش تو تا یه کن سوراخش گشاد بشه اصل کاریش کله اش بود او میرفت اون دیگه اسون بود همین جوری که داشت کله شو فرو میکرد احساس میکردم که دردم کم شده وگفتم که حالا یه کم فشار بده تا زیاد برت تو این کار رو کرد وای حس خوشی بهم دست داد دیگه دردم نمی اومد گفتم تند تند تکان بزن اون هم که قبلاً ابش اومده بود ارضاً نمیشو د که به سود من بود کامران گفت میخوای به کیرت دست بزنم من هم که بد جوری هوسی شده بودم و اون کیر رو تو کونم حس میکردم گفتم بله از پشت که منو میکرد به کیر من هم دست میزد که من ابم اومد هیچ و قت او لحظه رو فراموش نمیکنم اخه نمیدونم تجربه کردید یا نه اون لحظه که کیر تو کونته و داری ابت میاد لذتش چند برابر میشه من که ازضا شدم یهو یه چیز گرمی که مثل اب بود و تو کونم احساس کردم نه اینکه کامران هم ابش اومده بود همش رو کرده بود توش دوست نداشتم ولی تازه دیر شده بود این هم سکس من و کامران.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#345
Posted: 3 Aug 2013 07:01
باز شدن کونم در روز دوشنبه
سلام دوستان
این خاطره بر میگرده به چند سال پیش کاملا واقعیست خیالتون راحت باشه من کامرانم و اونموفع 32 سالم بود و در یک هتل بزرگ ماساژور بودم اینو بگم که من کارم رو حرفه ای انجام میدادم و مشتری زیاد داشتم من از بچگی حس عجیبی به کیر داشتم یعنی واقعا دوسش داشتم ولی هیچوقت نمی تونستم بروزش بدم هم خجالت میکشیدم هم با وجود همه تمایلم جلوی خودمو میگرفتم توی مشتریهای من همه جوری بود هم ایرانی هم ژاپنی و انکلیسی و غیره و هر کدوم در موقع ماساژ حالتهایی داشتند بعضی خوبشون میبرد بعضی با کیرم بازی می کردن یا در حین ماساژکیرمو در میا وردن و میخوردن تا اینکه یه روز یه مرد میانسالی اومد پیشم برای ماساژ و من شروع کردم به ماساژه اون که دیدم دستمو که روی بدنش میکشم به خودش میپیچه و تکون میخوره اینحالت رو میشناختم بعد کمی دستشو اورد و کشید روی کیرم و شروع به مالیدن کیرم کرد بعد از کمی مالیدن کیرمو از توی مایوی من در آورد و شروع کرد به خوردنش و از من خواست که کونشو بمالم و منم شروع کردم به مالیدنش تا اینکه آبم اومد و اون هم ابش اومد و رفت بعد از اون دیگه هر هفته روزهای دوشنبه میومد پیشم و اینکار تکرار میشد تا اینکه یه روز وقتی داشت کیرمو میخورد دستشو از پشت کرد توی مایوی من و کونمو مالید حس خوبی پیدا کردمو همینطور که مالش میداد شروعکرد با انگشتش سوراخمو مالیدن وای حس عجیبی داشتم هم کیرمو میخورد و لذت میبردم هم اینکه کونمو میمالید ازم خواست که کیرشو بمالم با اینکه خیلی دلم میخواست ولی اینکارو نکردم و اون رفت دوشنبه بعد که اومد دوباره همون کارها تکرار شد و اینبار من واقعا دلم میخواست که کیرشو در بیارم و بمالمش واسه همین دستمو توی شرتش کردم و کیرشو گرفتم و در اوردم و شروع به مالیدنش کردم یه لحظه احساس کردم که خیلی دلم میخواد که بخورمش واسه همین بود که خم شدم روش و کیرشو کردم توی دهانم و مشغوله لیسیدنو مکیدنه کیرش شدم که توی دهنم شروع کرد به سفت شدن و کلفت شدن وای چقدر خوشمزه بود و خوردنی با ولع کیرشو ساک میزدم و اونم با سوراخه کونم بازی میکرد و انگشتشو میکرد توش، اونقدر کیرشو خوردم که داشت آبش میومد بهم گفت که آبش میاد الان ولی من دلو نمیخواست درش بارم حتی به قیمت اومدن آبش توی دهنم و خوردن آبش تا اینکه آبش اومد و ریخت روی لبام ولی نخوردمش این گذشت تا اینکه هفته بعد یکشنبه شب بود که رفتم حمام و حسابی خودمو تمیز کردم شاید این فرصت خوبی بودکه خواسته چندین سالمو حالا بهش برسم کونمو و سوراخموخیلی صافو تمیز کردم که واقعا نرم شده بود و خواستنی ، فرداش که رفتم اونجا اونهم سر ساعت همیشگی اومد نگفتم که اسمش چی بود اسمش ناصر بود وحدودا 48 سال داشت با موهای بور و چشم آبی خوشکلو خوش قیافه بود ،اونروز هم تا از در اومد تو زود دستشو اورد و کیرمو گرفت و مالید و نشست جلوی پاهام و کیرمو خورد و شروع کرد به مالیدنه کونم که متوجه شد چقدر تمیزه گفت وای چیکارش کردی چقدر نرمو صافشده منم بی اختیار از دهنم پرید گفتم واسه اینکه تو بیشتر لذت ببری اینکارو کردم یه نگاهی بهم کرد منو برگردوند مایوی منو کشید پایین دو طرفه کونمو گرفت باز کرد و سرشو چسبوند به کونم و شروع کرد سوراخمو لیسیدنو با زبونش روش میکشید و سعی میکرد که زبونشو توش بکنه منم داشتم لذت میبردم چشمامو بسته و لیسیده شدن کونم حشری شده بودم و دلم میخواست ادامه بده بیشتر که بلند شد و منو از پشت بغل کرد و کیرشو چسبوند به کونم و کیرشو فرستاد لای کونم و گردنمو میخورد داشتم از لذت اینکارش میمردم که در گوشم گفت : بهم میدی میزاری بکنمش الان واقعا میخوامت ، منمصورتمو بر گردوندم طرفش و توی چشماش که پر شهوت بود نگاه کردم و گفتم آره سعی کن ازم لذت ببری هر طور که دوست داری منم خیلی میخوام در کنار تخت ماساژم یه تخت یکنفره برای استراحت خودم داشتم ناصر گفت که بریم روی اون تخت هر دوی ما لخت بودیم وخوابیدیم روی تخت و همو بغل کردیم من کیرشو گرفته بودم و میمالیدم و اونم داشت با انگشت کونمو باز میکرد از روغن ماساژ به کونم و انگشتش میمالید و توش میکرد که راحتتر باز بشه و چون من قبلا از چیزای مختلفی برای لذت بردن استفاده کرده بودم و توی کونم کرده بودم خیلی زود کونم بازه باز شد به ناصر گفتم که من آماده ام و ازش خواستم که زودتر شروع کنه و منو بکنه چون دیگه تحمل ندارم و کیر میخوام اونم منو سریع به حالت سگی در اورد و سر کیرشو به سوراخمو مالید و با یه حرکت و خیلی راحت کیرشو تا ته توی کونم کرد ،وای چه لحظه ای بود همون لحظه ای که همیشه میخواستم و منتظرش بودم رسید و حالا کیر بزرگ و کلفت ناصر تا ته توی کونم میرفتو میومد و داشت با لذت واسم تلمبه میزد داشتم دیوونه میشدم میدونستم کیر لذت داره ولی نمیدونستم اینقدر آخه اون چیزایی که میکردم توش به نرمی و گرمی کیر نبودن و حس نداشتند ولی حالا یه کیره گوشتی داغ و پر ار احساس داشت منو میکرد با تموم وجود داشتم لذت میبردم از ناصر خواستم سفت تر منو بکنه و من داشتم از کون دادن به یک کیر کلفت که همیشه میخواستمش لذت میبردم ناصر هم همش قربون صدقه ام میرفت و از کونم تعریف میکرد و میگفت چه کونه نرمی داری و چقدر توش داغه دیوونم میکنه از بس که اخو اوف میکرد ازش خواستم که آرومتر سر و صدا کنه کسی نفهمه توی این اتاق چه اتفاقی داره میوفته ، کمر ناصر سفت بود و تعجب کردم با اینکه داشت خیلی لذت میبرد ولی 20 دقیقه طول کشید تا آبش اومدبا اینکه من دوست داشتم بیشتر طول بکشه چون سیر نشده بودم و هنوز جا داشتم که کامل سیر بشم ولی آبش اومد و ازو پرسید که کجا خالی کنم که ازش خواستم ادامه بده و آبشو توی کونم خالی کنه اونم بعد چند تا تلمبه آبش اومد و ریخت توی کونم و این لحظه هم بهم خیلی حال داد چون آبش خیلی داغ بود و حس عجیبی بود ازش خواستم درش نیاره تا تو کونم کوچیک بشه اونم نگه داشت و خوبید رویمن تا کوچیک شد و درش اورد صورتشو بوسیدم و ازش تشکر کردم اونم گفت خیلی لذت بردم ومیخوام بیشتر با هم باشیم و بریم خونه که راحت باشیم و گفت که تنهاست و با خواهرش زندگی میکنه و منو دعوت کرد که برم خونش و هم خودشو ماساژ بدم و هم خواهرشو منم قبول کردم و از اون به بعد به جز دوشنبه ها که اون میومد پیشم روزهای چهار شنبه هم من میرفتم خونشون و هر دوشونو ماساژ میدادم و که با هم سکسم میکردیم که بعد از چند وقت سکس ما به سکس 3 نفره تبدیل شد و وقتی هم که خواهرش نبود ناصرمنو حسابی میکرد بعد از اون من دیگه با مشترهای دیگه که پیشم میومدند دوست داشتم حالی بکنم که بدون اینکه ناصر بدونه با 2 نفرشون رابطه پیدا کردم باهاشون لذت میبردم ولی ناصر همیشه برام نفر اصلی بود
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#346
Posted: 28 Aug 2013 13:43
پسر بور توی پارک
سلام .
من ماهان 21 ساله از شیراز هستم .
این داستان بر می گرده به تابستان 91 .
یه روز که رفتم پارک یه پسره بور و سفید 16 ساله دیدم که منو مجذوب خودش کرد داشت فوتبال بازی می کرد . من هم به بهونه فوتبال بازی کردن سر حرفو باهاش باز کردم و دوست شدیم یه مدت با هم می رفتیم پارک فوتبال بازی میکردیم بیرون می رفتیم . تا یه شب که رفتیم پارک دیدم کسی نیست فوتبال بازی کنیم بهش گفتم می خوای کلیپ سکسی نشونت بدم گفت کو نشستیم رو نیمکت چند تا کلیپ سکسی نشونش دادم دیدم کیرش داره پا می شه بهش گفتم تا حالا کلیپ گی دیدی گفت نه گفتم می خوای ؟ گفت ببینم بعد بهش گفتم دوست داری کیرم ببینی ؟ گفت نه بابا زشته !! گفتم خوب بیا بریم آخر پارک کسی نیست دورهشم مورته کسی نمی فهمه با تردید اومد رفتیم ...
بع دوباره کلیپه نشونش دادم یپ شلوارم باز کردم کیرم که شق شده بود بیرون آوردم دید خندید گفت مال من بزرگتره گفتم کو در آورد دیدم کیرش 18 سانتی بود از من 3 سانت بزگتر بود و کلفت تر البته سفید و موهاشم بور .
با دستم کیرش مالیدم دیدم ممانعتی نکرد دسته اونم گذاشتم رو کیرم تا بماله دیدم کم کم داره شهوتی می شه حرف زدنش همراه با لرزه تو صداش بود بهش گفتم دوست داری حال کنیم ؟ گفت چطور ؟
شلوار و شورت خودم تا زانوم کشیدم پایین مال اونم همینطور پیرهن هم زدیم بالاشروع کردم براش ساک زدن خیلی داشت حال می کرد می گفت ماهان تا تهش بخور چه حالی میده بعد نافش خوردم اومدم بالا به سینش رسیدم سینه باحالی داشت خوردم گردنش و ازش لب گرفتم رو هم خوابیدیم بدنش داغ داغ بود تند تند نفس می زد بلند شدم گفتم تو هم بخور با زور یه کم سرش خورد و لیس زد بعد گفتم برگرد تا حال بدم بهت گفت توش نکنی گفتم باشه می ذارم لاش .
برگردوندمش دیدم یه کون سفید بی مو تپل جولومه کلی لیسش زدم بوسش کردم نازش کردم بعد انگشتم خیس کردم کردم توش دردش اومد گفت گفتم نکن تو گفتم نترس انگشتم چیزی نگفتم اما فهمیدم داره حال می کنه از حرف زدنش و صداش معلوم بود .
بعد کلی کیرم خیس کردم با سر کیرم با سوراخش بازی کریدم بعد یواش نصف سرش کردم توش گفت آخ گفتم نمیکنم فقط سرشه یه کم که اوکی شد دیدم شهوتی شده گفت ماهان بکن توش حال میده منم یواش یواش یه 5 دقیقه ای طول کشید تا نصفش کردم توش یواش یواش تلمبه زدم دیدم داره آه و ناله می کنه از شهوت منم حشری بودم تند تند تلمبه زدم بعد از 5 دقیقه آبم می خواست بیاد تا اومدم بیارم بیرون همش ریخت تو کونش .
گردنش بوسیدم کمرش بوسیدم کونشم بوسیدم بلند شدم دیدم آبه اونم اومده.
از اون به بعد بیشتر از 10 بار با هم حال کردیم .
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#347
Posted: 29 Aug 2013 23:56
اردوی مدرسه با مدیر حشری
یاهو مسنجر رو باز کردم رفتم تو روم 44پی ام گذاشتم که یک مرد سن بالا نیست وسند کردم چندتا سند کردم که یهو چندتا پیام اومد یکیشون نوشته بود بفرما پسرم کاری داشتی بعدازسلام احوالپرسی باهاش از من وب خواست من هم دیدم که هرچی گفته راست بود حتی شماره هم بهم داد که بزنگم اما من بعداز بیرون اومدن از روم ورفتن تو شهر با تلفن عمومی باهاش حرف زدم واقعا اون ور خط یه صدای کاملا مردونه بود که من خیلی دوس داشتم من دفعه بعد با شماره خودم با هاش تماس گرفتم از اون روز به بعد هر روز ساعت یک ونیم که شیفت کاریشون تمام میشد وقت گذاشته بود انلاین میشد واز من وب میخواست منم وب میدادم تمام بدنمو نشونش میدادم یادم میاد وقتی صورتمو دید دهنش اب افتاد چون لحن حرف زدنش یهجور دیگه شد. دیگه یه جورای بقول خودش دیگه نمیتونه تحمل دوری منو بکنه منم خیلی خوشم اومده بود که با هاش اشنا شدم ازاون روز دیگه هروقت زنگ میزد بهم میگفت که بیا شیراز منم که بوشهر بودم بابام اینا هم گیر بازار بودن اگه میخواستم برم نمیدونستم چه بهونه ای بیارم البته اون خونشون تو یکی از شهرهای فارس بودبقول خودش یک سوئیت خالی داشت که یه چند روزی میشد که مستاجرشون اسباب کشی کرده ورفته
خلاصه یه چندروزی گذشت تا اینکه ازطرف مدرسه میخواستیم بریم اردو درست همون شهری که اون مرده بودوقتی تلفنی بهش خبرو دادم اینقدر خوشحال شد که نگو منم چیزی ازاون کمتر نداشتم من پسری 16ساله سفید کمی بور اخه پدرو مادرم مال شمال غرب شهر تبریز هستن(راستی تو تبریز یه جای هست که خیلی جالبه که خاطراتی که اونجا واسم اتفاق افتاده رو براتون میگم)منم خوشگل که حتی مدیر مدرسمون نیز که مردی 47ساله بود اون باعث شد که من تواین راه بیام همیشه دنبالم بود درنتیجه تو مدرسه کسی نمیتونست چپ چپ بهم نیگاه کنه چون هرجای مدرسه بودم مدیر هم تقریبا همون حوالی بود اونم خیلی دلش میخواست منو دستمالی کنه اما ازترس ابروش نمیتونست منم متوجه نگاهای شهواتیش به خودم بودم. خبر رفتن به اردو هم مدیر بهم گفت که آیا منم میام یا نه وقتی هم جواب دادم که میام همون جوری که رو مبل دفتر نشسته بود دستش رفت رو کیرشو بهم لبخند میزد
خلاصه روز 4-1-92همه بچه های که ثبت نام کرده بودن اومدن من یه پسر عمو دارم که اونم از خوشگلی به من نمیرسه چون مادرش سبزه بوشهریه اما بازم خوشگله ما دوتای کنار هم نشستیمو اتوبوس حرکت کردو وقتی رسید به برج(میدان ازادی بوشهر)اتوبوس وایساد یهو دیدم که مدیر هم سوار ماشین شد وقتی میومد عقب اتوبوس همه بهش سلام میکردن متوجه شدم که دنبال کسی میگرده همین که منو دید خیلی خوشحال شد پسر عموم بهش دست داد اون لپ رضاپسرعموم گرفت چون با پسرعموم خیلی راحت بود اخه باهم برنامه داشتن که من تو این سفر فهمیدم همیشه میدیدم که با رضا خوبه اما دلیلشو نمیفهمیدم تابالاخره تو این اردو فهمیدم چون رضا بهم گفت که پارسال که رفته بودن اردو رضا تو چادر مدیر تاصبح بوده ومدیر ماهم رضارو تا صبح چندبار کرده رضا هم ماموریت داشت که تو این اردو منو به چنگ مدیر بندازه چون میدیدم که خیلی دوروبر رضا بود خلاصه منم از مدیر خوشم میومد اما دوس داشتم خودش پاپیش بزاره تااینکه بعداز یه چند ساعت نزدیکای ساعت دو بعدازظهر ما رسیدیم اقا کرامت هم(همون مرد 50ساله که باهاش چت میکردم)چندبار بهم زنگ زده بود و دقیقا سر ساعتی که ما رسیدم منتظر ما دم وردی شهر بود اقا از شانس خوبش همون ساعت هیچکس اون اطراف نبود مدیر به راننده گفت بزن کنار تا ادرس اردوگارو از این مرده بپرسیم کرامت با یه پژو پارس وایساده بودو هی نیگاه میکرد که منو ببینه که مدیررفت پیشش وباهم شروع به حرف زدن کردن یهو دیدم اق کرامت خوشحال شد باصدای بلندی گفت اقاراننده بیا دنبالم مدیر که اومد گفت که صاحب اردوگاه از اشنایان اون مرده هست مارو راهنمای میکنه منم گفتم با خودم عجب باحال شد دردسرتون ندم رسیدیم وقتی از اتوبوس پیاده شده اق کرامتو دیدم که کنار صاحب اردوگاه وایساده تا منو دید دیدم که داره بااشاره منو به رفیقش صاحب اردوگاه نشون میده نمیفهمیدم چی میگه بعدا فهمیدم که صاحب اردوگاه اق حسن54ساله هم بله چشمش دنبال منه اما من نمیفهمیدم وقتی اومدم پایین اق کرامت رفت سمت درختها به منم اشاره کرد که بیام منم بعداز ۱ربع رفتم اونورا بابا کرامت تا منو دید و موقعیت هم جور بود چنانی منو بوسید که فرست احوالپرسی نداشتم دستاشم یواش یواش برد سمت چونم هی چونمو نوازش میدادو قربون صدقه من میرفت همونطور که منو توبغل داشت و زیر گردنمو میخورد ومیمکید بعد اومد سمت لپم که ببوسه که یهو دیدم منو با فشار از خودش جدا کرد کیرش که از رو شلوارش بهم میخورد یهو دیدم خوابید و با یه صدای اروم و مرتب بهم میگفت که برو برو برو یالا برو دیدم که خودشو سریع رسوند به ماشینشو سریع از اونجا رفت من نفهمیدم چی شد خیلی تعجب کردم منم شلوارمو کشیدم پایین چون کسی اون اطراف نبود سرپایی شاشیدم و تو فکر اق کرامت افتادم تو همون حالت که شلوارو شرتم پایین بود بهش زنگ زدم جواب نمیداد منم هنگ کردم با خودم گفتم مگه چیشد به نتیجه ای نرسیدم شلوارو شرتمو پوشیدمو رفتم سمت بچه ها دیدم دارن حاضر غیاب میکنن که مدیر تا منو دید با عصبانیت اومد سمتتم همین که گفت کدام گوری بودی یه کشیده زد توصورتم چندتا ناسزا گفت و به من گفت که بیرون وایسم منم از شددت درد تو صورتم گریه کردم ورفتم یه گوشه ایسادم مدیر بچه هارو ۳تا ۴تا تقسیم کردو رضا و خودشو تو اتاقی که نزدیک منزل صاحب اردوگاهبود رفت بچه ها هم رفتن تو اتاقهای دیگه هوا بهاری بودو منم گرسنه که دیدم تلفنم زنگ میخوره شماره اقا کرامت بود زود جواب دادم سلام کردم وگفتم یهو چی شد رفتی که گفت هیچی کاری داشتم که باید میرفتم گفت کجای که منم همه چیزو گفتم وگفتم که الان خیلی گرسنمه اونم گفت که برم پیش اق حسن صاحب اردوگاه اون بهت نهار میده من بهش زنگ میزنم برو انجا گوشیو که قطع کردم چشمم به اتاق مدیر افتاد چی میدیدم دیدم رضا پشت پنجره هستو اقمدیر هم درست پشتشه طوری که دودستش وگذاشته رو لبه پنجره ورضا رو با بدنش به جلو فشار میداد وبه من نیگاه میکردنن تا من اونارو دیدم یهو مدیر توگوش رضا یه چیزی گفت و از پشته رضا رفت کنارو رضا هم سریع اومد پیشم وبهم گفت اقا بصارت گفته که تا غروب باید بیرون باشی وشب بعدازشام میتونی بیای تو اتاق وسریع رفت با خودم گفتم ای کلک اقا بصارت باشه میخواهی رضارو بکنی باشه بکن نوشه جونت دیدم که پرده اتاق هم کشیده شدو خوب دیگه رفع خستگی میکنن تو اون موقع هیچکس اون اطراف نبود رفتم سمت خونه اق حسن که دیدم بیرون وایساده وداره از رو شلوارش با کیرش ور میره تا منو دید با همون دستش باهام دست دادو گفت که اق کرامت همه چیو بهم گفته بیا تو تا هارو باهم بخوریمو بعد هم یه استراحتی کنیم باشه منم گفتم باشه دستشو انداخت رو شونمو همونجوری که میرفتیم داخل همون سمت صورتم که کشیده خورده بودیمو نوازش میکردو میگفت که الهی بشکنه دست مدیرت که اینجوری تورو زد همینکه درو بست خم شدو حالا نبوس کی ببوس و چون میخواست دل منودست بیاره هی به مدیر بدو بیراه میگفت دست میکشید رو صورتم بعد کردن و گردنممیبوسید یهو بهم گفت که این چیه زیر گردنت چرا کبود شده مگه مدیر به گردنت هم زده که یهو یادم اومد که کرامت وقتی گردنمو میمکید اینجوری شده اخه من پوستم بقول بچه ها میشه رگهای زیرشو دید بله خودمو تا اینه دیدم ودیدم که اق کرامت چیکارم کرده کاریش نمیشه کرد تو همون حالت اق حسن لباسمو دراورد داشت سینه هامو میخورد که شکمم صدا کرد اق حسن که متوجه شده بود یه بوسی از شکمم گرفتو گفت من قربون این شکم برم که گرسنه مونده در حالی که با دستش به چونم میزد منو برد تواشپزخونه واز تو یخچال ظرف پراز سالاد الویه با سالاد اوردو کنارم نشستو بهم گفت شروع کن بخور منم که گشنه بودم شروع به خوردن کردم درهمون حالت اق حسن بیکار نبود شلوارو شرتمو از پام دراورد من لخت لخت در حالی که وایساده بودمو نهار میخوردم اون منو دستمالی میکردو میگفت اخیییییش پوستت چقدر لطیفه و خنکه سرش برده بود پایین داشت رونامو میبوسیدو رو چونم دست میکشید منم تحریک شده بودم کیرم سیخ شده بود یهو دیدم ازپشت منو گرفت تو بغلش که فهمیدم کاملا لخت شده بهم گفت بسه دیگه بریم بخوابیم گفتم باشه منو بغل کرد و برد رو رختهخواب به کمر منو خوابوند چشمم به بدنش افتاد یه سینه پراز مو یه شیکم سفید پاینترش یه کیر نه کوچیک نه بزرگ با یه سر بزرگ که وقتی میخوردمش بایست تمام ددهنم رو وا میکردم همون جور که وایساده بود و دست به کمر داشت منو با یه ولع خاصی منونیگاه میکرد که یهو پریدرو من چنان زیرش داشتم له میشدم لبمو لپامو میلیسید گردنمو سمتی که سالم بودو میبوسیدم میمکید که گفتم وای که اون سمتم هم کبود میشه ها که دیدم رفت سمت سینه هام محکم دست میکشید رو صورتمو رو شکمم وهمش میگفت وای چقدر نازی تو وقتی رسید به رونام اول یه نگاه شهوانی کردو بعد شروع کرد بوسیدن لیسیدن اخه پام یه تار موهم نداشت پاهامو که بوسید کیرشو با دستش گرفتو تکون میداد هی از نوک پاهام کوبید تا رسید به صورتم اول با کیرش به لپ و لبم زد بعد گفت میخوریش منم داشتم حال میکردم که زبونم ودراوردم و زدم به نوک سرش اونم با یه دستش زیر سرمو گرفتو بلند کرد وکیرشو گذاشت تو دهنم منم ته کیرشو با دو دستم گرفتم وهی میمکیدم دیدم که یه دستش به کمرش زده و هی اه و ناله میکرد یه ۱۰ دقیقه همونجوری بودیم که دیدم به کمر خوابید پاهامو سمت سرش بردو با دستش کیرشو گرفتو بهم فهموند که بخورمش منم خوردمش میلیسیدم بادودستم واسش بازی میکردم که دیدم لپهای چونم وداره میبوسه بو میکنه که یهو دیدم منو کشوند رو خودش پاهاشو انداخت رو سرم که کیرش بیشتر رفت تو دهنم که حس کردم که بدنش داره یه تکانهای شدیدی میخوره منم که نمیتونستم سرمو بالا بیارم و نمیتونستم اب دهنمو قورت بدم واب دهنم رو رختخواب میریخت که حس کردم اب کیرش تو دهنم خالی کرد واهوناله میکرد پاهاشو از رو سرم ورداشت سرمو بلند کردمو هرچی تو دهنم بودو ریختم رو شکمش واون کمرمو گرفت و لای کونمو زبون میکشید وقتی که حسش رفت منو بلند کرد دستی رو صورتم کشیدو ازم تشکر کرد گفت باکرامت ۲نفری باهات حال میکنیم باشه منم که داشتم لباسامو میپوشیدم گفتم باشه نگاه ساعت کردم دیدم که دوساعته من تو خونه حسن هستم حسن اقا هنوز لخت خوابیده بود درو که قفل بود باز کردمو رفتم بیرون که دیدم بچه ها همه بیرونن دارن فوتبال بازی میکنن که یهو صدای اقای بصارت توگوشم خورد که منو صدا میکرد که برم پیشش ..................................
ا اونجا گفتم که من از خونه حسن اقا امدم بیرون و اقای بصارت مدیر منو صدا زد که برم پیشش بچه ها داشتن فوتبال بازی میکردن همینطور که میرفتم سمت مدیر رضا رو پسر عمومو دیدم که داشت میرفت سمت درختهای اردوگاه خوب که نگاه کردم دیدم یه خورده مثل ادمهای که لای پاشون عرق سوز میشه داشت راه میرفت که فهمیدم اقای بصارت حتمارضارو چند بار کرده که او اینطوری داشت راه میرفت وقتی رسیدم کنار اقابصارت بهش سلام کردم اونم جوابمو دادو گفت برتو اتاق کارت دارم منم رفتم توونشستم و بعداز یه دهدقیقه دیدم اقا بصارت اومد داخلو درو بست و روبروم نشست و نیگام میکرد منم سرم پایین بود و از کمر به پایین اقابصارت رو میدیدم چند لحظه بعددیدم که دستش رو کیرشو داره میمالش دستشو اورد زیر چونه منو گرفت سرمو اوردبالا یهو گردنمو دیدو گفت سامان اینچیه روگردنت وشروع کرد با دستش اونجارو مالش دادن یهو گفت که سامان کی اینجاتو گاز گرفته با دست دیگشم میکشید رو صورتم توهمون حالت گفت که حتمان همون اقای که با ماشینش مارو به اردوگاه راهنمای کرد زیر اون درختها این کارو باهات کرده نه صداشو یهو اورد بالا کم مونده بود که من توخودم بشاشم باعصبانیت گفت با توام چرا ساکتی چرا چرا منم شوکه شدم یهو یادم اومد که اون لحظه ای که اق کرامت منو میبوسید ویهو منوپس زد و فرار کرد پس بگو چی دیده بود اقای بصارت حتما حتما منو اونو اونجا دیده لرزیدم انگار سردم شده بود اقا بصارت که منوتو اون حالت دید رفتو درو یه چک کردو بیرونو نیگاه کرد دستگیره رو زد پایین تا مطمین بشه که قفله بعد اومد پیشم منم چشمام پراز اشک شده بود تا منو دید دستی کشید رو صورتم وشروع کرد منونصیحت کردن ولی من میدونستم داره باهام ور میره ودست کشید رو اون سمتی که بهم کشیده زده بود نوازشش کردو بعد بوسیدش و گفت تقصیر خودت بود که بهت زدم نه تو هم بیا بزن توصورتم صورتشو گرفت سمتم که من بزنم اما مگه میشد اونم مرتب تکرار میکرد که بزنم یهو دستامو گرفت ودستامو میزد به صورت خودش نه یکی نه دوتا یه دهباری اینکارو کردو بعد دستامو رو صورتش چسپوند همونطور که بهم نگاه میکرد لبخند میزدو بهم میگقت که لبخند بزنم بخنندم منوببخش اگه پسرخوبیباشی مثل رضا منم باهات خوبم هواتو همه جوری دارم منم داشتم کمکم لبخند میزدم که یهو گفت قربوناونلبهات برم من که نفهمیدم چه جوری افتار رو منو منو میبوسدد که یهو سرشو بلند کرد بهم گفت مگه چی خوردی ظهر چرا دهنت یه بویه عجیبی میده مثل....... که هیچی نگفت روم بلند شد وگفت ظهر کجا رفتی چی خوردی منم یه دروغی فرفور گفتم که هیچی نخوردم گفت راست میگی این بوهه چیه مسواک نزدی گفتم نه تمام وسایلم پیش رضا بود اونم که نمیدونست من کجا بودم چون مشغول حال کردن با رضا بوده حرفمو باور کردو گفت که برو حمام شب هم مسواک بزن که میخوام ببوسمت بااااشه منم گفتم اخه رضا هم هست گفت که به رضا هم گفتم بره حموم میخوام دوتاییتونو ببوسم وای چه حالی میده قبوله منم گفتم به شرطی که هوامه داشته باشی اونم یه دستی به کیرش زدو گفت بیا جلوتر دستمو گذاشت روکیرش که داشت بلند میشد دستمو فشار داد تا کیرشو فشار بدم گفت تو با من باش من همه جوره هوای دوتاییتونو دارم حالا برو رضا هم رفته حموم ازم خداحافظی کردو رفت به بچه ها سر بزنه منم رفتم حمام رضارو صدا زدم اونم اونجا بود داشت حمام میکرد من.رضا چه خب خوش گذشترضا..جای شما خالی نمیدونی اقای بصارت چقدر مهربونه من..رضا اقای بصارت اهل حاله رضا..بببببببللللللله سامان میدونی که اون چی بهم گفت من...نه نمیدونم چی گفت رضا.... اقای بصارت از من در باره تو میپرسید بهم میفت که سامانم مثل تو اهل حاله منو دوس داره میتونم باهاش بخوابم من...تو چی بهش گفتی رضا ..گفتم اره اما با کتکی که بهش زدی نمیدونم دوست بشه یا نه راستی دیدم پیشش رفتی چی بهت گفت که منم همه چیزو گفتم که یهو یه دادی زد گفت امشب چه شبیس شب وصالس امشب من دیگه رفتم زیر دوش و خودمو تمیز کردم وقتی دوتاییمون از حموم اومدیم بیرون بهش گفتم راستی ظهر با اقای بصارت چیکار کردی گفت بابا من با اقای بصارت دوساله دوستم نمیبینی همیشه قبول میشم من چندبار رفتم خونشون منو با اقای حشمت ناظم مدرسه دوتای منو کردن کیرش باحاله گفتم راست میگی اقای حشمت اونم گفت اره اینو هم بگم از امسال که تو اومدی تو مدرسه هردوشون دنبالت بودن وقتی فهمیدن توپسعموم هستی بهم گفتن که توروهم براشون جور کنم که این اردو اومدیم اقای حشمت هم اگه مادرخانمش نمرده بود میخواست بیاد به همراه اقای بصارت هم منو هم تورو بکنه که نشد خلاصه بعداز حموم شده بودیم یه دسته گل یه جفت لباس شبیه هم با رنگهای زرد و شلوار لی ابی که خیلی بهمون میاومد رفتیم سر سلفسرویس که همه بهمون نیگاه میکردن جدا از بچه ها سر بودیم تو خوشگلی و خوشتیپی وقتی میرفتیم سمت اشپزخونه یهو چشمم به اقا کرامت افتاد که همراه حسن اقا و اقای بصارت داشتند به منو رضا نیگاه میکردن تعجب کردم که کرامت اینجا هنگ کردم گفتم بعدا میفههمم نوبت من و رضا که شد واسمون غذای پرپیمون کشیدن اقای بصارت اروم بهمو ن گفت که خوب بخورید که امشب باهاتون کار دارم راسته ها منو رضا هم یه نگاه بهم کردیمو رفتیم کنار همکالسیهامون شام خوردیم همونجوری هواسم به اقا کرامت بود که با حسن اقا اومدن کنارمیز ما نشستن داشتن درمورد منو رضا صحبت میکردن حتما به کرامت میگفت که ظهر با من چیکار کرده خلاصه شام خوردم و خواستم برم بیرون که دیدم گوشیم زنگ میخوره دیدم اقاکرامته بهش نگاه کردم اونم که سرش بهم میگفت که جواب بده رفتم بیرون بهش جواب دادم بهم گفت خوشگله من چقدر خوشگل شدی راستی اون پسره که باهاته مثل هم لباس پوشیدین کیه اونم مثل تو خوشگله گفتم اون پسر عمومه کرامت.. اه نه بابا دیدم چقدر شبیه توهست اونم اهل حاله گفتم راستی ظهر چرا یهو فرار کردی گفت اخه مدیرتون داشت مارو میدید ترسیدم گفتم حتما پدرتو در میاره گفتم پس چرا حالا اومدی مگه نمیترسیدی بهت چیزی بگه گفت والا من خیلی ترسیده بودم اما یه ساعت پیش بهم زنگ زد اقای بصارت وقتی باهام حرف میزد دیدم که تو حرفاش یه چیزی ازم میخواد بهم گفت که بیام اردوگاه وقتی اومدم خیلی باهم حرف زدیم فکر کنم شماره منو از تو موبایل تو ورداشته بود خودش بهم گفت گفت که تورو خیلی دوس داره میخواد یه حال اساسی تو این چندروزه با تو وپسر عمموت بکنه دنبال یه خونه بیرونه اردوگاهه بهم گفت اگه یه جا واسش پیداکنم میزاره منم با تو وپسرعممت حال کنم منم چراغ سبز بهش نشون دادم اونم ازبس خوشحال بود منو دعوت کرد که بمونم شام بخورم بهم گفت که امشب تو با اقا بصارت میری همون خونه من که خالیه منم با حسن اقا با پسرعموت حال میکنیم انشاا...بهم میرسیم راستی شنیدم که حسن اقارو هم شارژ کردی نه گفتم اره خلاصه شب شدو من با اقای بصارت با ماشین کرامت اقا رفتیم خونشون ودیدم حسن اقاهمدست رضاوگرفته ودارن میره خونه خودش که بکنه وقتی رسیدیم خونه کرامت موبایل اقا بصارت زنگ خورد کرامت کلیدو داد بهم و منوبوسیدو گفت خوشباشین که اقای بصارت بهش گفت راستی ادرس ینجا رو بیا به اقای حشمت همکارمه بده اون همین نزدیکیاس تا اسم حشمت وشنیدم با خودم گفتم که عجب اقای حشمت هم امشب منو میکنه جان دوتا کیر کرامت رفت سمت اردوگاه که با حسن اقا رضاروبکنن منم با اقا بصارت یه ۵دقیقه بیرون وایسادیم تا اقای حشمت پیداش شد وقتی مارو دید بامن که دست میداد یه چشمکی به بصارت زد وقتی خاطر جم شد منو بوسد همین که وارد خونه شدیم درو بست حشمت منو بغل کردولباشو گذاشت رو لبلم ومکید اقای بصارت هم سرمو گرفت کشیدسمت خودش اون شروع کرد لبمو خوردن نمیدونید اونقدر شهوانی بودن که دونفری یکی بالاتنمو یکی هم شلوارو شرتمو دراوردن بعد که منو لخت کردن شروع کردن لباساشونو دراوردن وای بدن وشکم هردوشون پرموبود وقتی شلوارشونودراوردن دیدم کیر بصارت شقه شقه اما کیر حشمت نیم خیزه که اومد گذاشت تودهنم که بلند بشه حس کردم کیرش تو دهنم داشت راست میشد بصارت هم بیکار نبود داشت با سروسینه وبدنم ور میرفت یهو دوتاشون وایسادن و یکی یکی کیرشونو تو دهنم میکردن و در میاورن حشمت کیرشو کرد و دهنم سرمو گرفت و تو دهنم عقب جلو کرد که یهو ابشو تودهنم خالی کرد گفت عزیزم خیلی وقته سکس نداشتم ابم زود اومد بصارت که حشمت رفت سیگار بکشه تا دوباره شق کنه اومد که لبمو ببوسه که یهو بهم گفت موقع شام دهنت بویه خوب میداد این بوهه مثل اون ساعت قبل از حمومه نکنه ظهر اب کیر حسن اقا رو خوردی که منم همه چیزو گفتم تو این فاصله که من تعریف میکردم حشمت هم دوباره راست کرد بهم گفتن کدوم اول بره پشتت به شوخی قرعه انداختن حشمت باید میزاشت ت دهنم و بصارت میزاشت تو کونم حشمت نشست پاهاشو باز کردو منم روشکم جلوش خوابیدم شروع کردم خوردن کیرش بهم گفت حالا حالا ها ابم نمیاد بخور حسکردم لای کونم لیز شد دیدم بصارت ژل لیدوکایین به سوراخم میماله وهی انگشت میکنه یه ۵ دقیقه انجام داد بعد لپای کونمو میگرفت تودستشو فشار میداد ومیگفت حشمت ببین چقدر نرمه اونم میگفت نوش جانت بکن بصارت بهم گفت که خودم چون رضارو باز کردم با این ژل حالا بدون ژل میکنمش تو هم نترس درد نداره راست میفت وقتی انگشت میکرد خیلی بهم حال میداد سرکیرشو نهاد رو سوراخم منم سرمو برگردوندم تا ببینم اما خوب نمیدیدم حشمت داشت با موبایلش از رفتن کیر بصارت در کونم فیلم میگرفت اولشیه خورده درد داشت سرش داشت جا باز میکرد که حشمت با یه دستش لبمو گرفت سر کیرشو گذاشت تو دهنم خلاصه بصارت کیرش کامل تو چونم رفت یهو خوابید رو من با چندتا اه ابشو توکونم خالی کرد بعد که حال اومد کیرشو از کونم داورد وقتی سرش میخواست از تو کونم در بیاد یه خورده گیر کرده بود وکیرش که دیگه خوابیده بود کش اومد که با حشمت گفت میبینی چقدر تنگه که سرش نمیاد بیرون چون تنگ بود ابم زود اومد همین که سرش از کونم دراورد یه صدای پق داد که هردوشون خندیدن از رو من بلند شدو رفت که کیرشو بشوره حشمت اومد پشتم با دستمال چونمو پاک کرد بعد کیرشو گذاشت رو سوراخم بصارت هم اومد پاهاشو باز کرد کیرشو که خوابیده بودو گذاشت تو دهنم که من بخورمش اونم با موبایلش از کیر حشمت فیلم میگرفت حشمت هم گفت راست میگی چقدر تنگه با چندتا فشار همه کیرشو کرد تو کونم اونم چندا عقب جلو کرد که ابش اومدو همشو ریخت تو من رو من خوابید بعد که بلند شد دوتای منو بوسیدن منم رفتم حمام خودموشستم خلاصه تا ساعت ۴ صبح هرکدومشون ۵ بار منو کردن. خیلی بهم حال داد اما من اصلا ارضا نمیشدم چون بسن بلوغ نرسیده بودم نزدیکیهای صبح بود که تو بغلشون خوابیدم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#349
Posted: 8 Oct 2013 15:20
کون دادن سبحان
سلام اسم من سبحانه این داستان مربوط میشه به دو سال پیش از خودم خودم بگم ی پسر خوش قیافه و تمیز و بدن بیمو دارم با پا هایی دخترونه که دوست داشتم کون بدم ی پسر عمو داشتم که سه سال از خودم بزرگ تر بود. چند سالیم دنبال این بود که بکنتم ولی موقعیتش جور نشد منم که دوست داشتم ولی به روی خودم نمی اوردم.تا این اواخر که یکمی باهم صمیمی تر شده بودیم هرچی میخواستم انجام میداد بیشتر باهم بودیم ی روزکه رفتمخونشون چند تا فیلم سوپر نشونم داد ولی من زیاد روم نمیشد در موردش حرف بزنم بعد چند بار دیگه هم رفتم خونشون که کم کم روم باز شد باهاش گفت بیا نوبتی هم دیگرو ماساژ بدیم گفتم باش.اول من اونو ماساژ دادم بعد نوبت اون شد.یکم پا هامو ماساژ داد بعد شروالمو از ساق تا نزدیکای زانو زد بالا تا پا های بی موم رو دید کیرش بلند شد بعد ساق پاهامو یکم ماساژ داد بعد رون هامم ماساژ داد من که داشتم خیلی حال میکردم بعد رسید به کونم اروم اروم ما ساژش میداد کون منم سفید بی مو بود یکمش از شروالم زده بود بیرون بعد تی شرتمو داد بالا بدنمو ماساژ داد بعد تموم شد رفتیم شام خوردیم بعد شام مامان بابا ها تصمیم گرفتن برن خونهی مادر بزرگ مام که حوصله نداشتیم نرفتیم فقط من اون تنها تو خونه.یکم نشستیم گفت من میرم لبتابمو میارم رفت اورد اول یکم اهنگ گوش دادیم بعد رفت رو فیلم سوپرا داشتیم نگاه میکردیم ی دفه کیرش که شق شده بودو گرفتو ماساژ داد بعد گفت:به نظرت کیرم بزرگه منم گفتم اره یهو درش اورد ی کیرش خیلی بزرگ بود یکم واسه خودش ج.ق زد بعد اروم دستشو اورد رو کیرم گفت توم که شق کردی اروم شروالمو کشید پایین یکم واسم ساک زد منم برای اون همین کارو کردم کیرش داغ داغ بود گفت دوست داری حالا ماساژت بدم منم که حال حرف زدن نداشتم با سر گفتم اره سرم داشت گیج میخورد از بس حشری بودم شروالمو در اورد.ی شرت سفید تنگ پام بود داشت دیونه میشد از همونجا شروع کرد به خوردن رونام از بس حشری بود داشت گاز میگرفتش بعد شرتمو در اورد گفت روبه پشت بخواب خوابیدم کونمو گاز میگرفتو سوراخمو لیس میزد بعد رفت ی کرم اورد مالید روی تمام کونمو پاهام بعد ماساژش داد یکمم کرم زد به کیرشو بعد اروم انگشتشو کرد تو کونم خیلی حال میداد بعد کیرشو گذاشت دم سوراخمو کرد توش دردش خیلی زیاد بود من خودمو کشیدم جلو گفتم یواش بابا.گفتم تو بخواب خودم میام رو کیرت خوابید رفتم رو کیرش اروم اروم نشستم داشتم از درد میموردم منم داشتم جق میزدم که ی چیز خیلی داغ ریخت تو کونم با دستمال کاغی پاکش کرد منم جق خودمو زدم لباسامو پوشیدمو رفتیم تو حال همین بود چند بار دیگم منو کرد و تا الانم ادامه داره
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash