انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 38 از 85:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
گی بازی در 30 سالگی
سال 87 بود که پرهام به من زنگ زد ..... سلام کامی ... چطوری !؟ ..می یای باهم بریم دبی ؟!
من: آره پایه هستم اما کی !؟
پرهام : برا اواخر شهریور ...خوبه
من : آره ....بزن بریم.


اینو براتون تعریف کنم که ما هردو از دختر بازای توپ محل بودیم اون زمان .....خیلی هم راحت برخورد میکردیم.
خلاصه خیلی زود شهریور رسید و ما سر از دبی در آوردیم .... روز قبل از پرواز من تا دیر موقع توی انبار شرکت عرق می ریختم و هرچقدر سعی میکردم از زیر کار در برم بابا نمی زاشت....خلاصه وقتی رسیدیم دبی حسابی خستگی به تنم مونده بود...طبق عادت ما ایرانی ها توی فرودگاه دبی یه عالمه مشروب خریدیم و رفتیم هتل .... پرهام پیشنهاد داد یکم مشروب بخوریم و بریم استخر ... سه چهارتا پیک زدیم و رفتیم استخر ... از استخر که برگشتیم هم سه چهارتا پیک دیگه زدیم.... هر دو دوش گرفتیم و اومدیم که بخوابیم اینو بگم که هردو لخت بودیم و با هم رودر واسی نداشتیم... بعدش تازه متوجه شدیم که ... ای بابا تخت اتاق دبل هست !!! پرهام گفت من که حالشو ندارم برم داد و قال ... اگه حسشو داری تو برو بگو اتاق رو عوض کنن...!!! گفتم : بیخیال ...بیا بخوابیم .... مردا با هم محرمن.....





رفتیم تو تخت و پنج دقیقه بعدهر دو خوابمون برد ... خوردن مشروب طبق معمل منو حشری کرده بود و نفس های گرم پرهام که بدنم میخورد حال عجیبی بهم داده بود...داشتم حسی رو تجربه می کردم که هرگز قبلا تجربه نکرده بودم... کیرم پاشده بود ...ولی نمی دونستم چه باید بکنم.... آروم چرخیدم رو دست و پشتم رو به پرهام کردم ........ وای خدای من ....!!!!!!!!!! بیدار بود!!!!!!!!!! یواش اومد و کیرشو گذاشت لای لمبر های من و با دستش کیرم رو گرفت............ یه حس عجیبی سراسر وجودم رو گرفت..........یه لذت ناب...... یه چیزی که فقط همون یه بار حسش کردم.........داغ شده بودم.......... یکم کیرش رو مالید به سوراخم و من در عرض یک دقیقه توی دستهای پرهام ارضا شدم........پرهام پاشد رفت دستشویی و من خودم رو زدم به خواب...........دلم میخواست زمین دهن باز کنه و منو ببلعه.... دلم میخواست می مردم...........پرهام از دستشویی برگشت و پشتش رو به من کرد و خوابید.....نمیدونم چقدر طول کشید.... اما بیدار شدم و دیدم که پرهام پشت به من خوابه...... با خودم گفتم... بزار یه کاری کنم که حداقل مساوی شده باشیم و بتونیم تو روی هم نگاه کنیم...یه کم بادست کیرم رو مالیدم ... خدا رو شکر در اثر مستی زود بلند شد........آروم رفتم پشت پرهام و کیرم رو گذاشم لای کونش و با دستم کیرشو رو گرفتم.... خواب بود .... بیدار شد اما مقاوتی نکرد .... لای لمبرهاش عرق کرده بود و حرکت کیر منو راحت میکرد....





یه 5 دقیقه همینطور کیرشو میمالیدم با دستم و کیرم رو لای کونش حرکت میدادم .... گردنشو بوسیدم که یه دفعه مثل برق گرفته ها لرزید و تو دستو ارضا شد....پاشدم خودم رو تمیز کردم و اومدم خوابیدم .... پرهام هم خوابیده بود ...فردا صبح بیدار شدیم ... یه کم هر دو پکر بودیم ... سعی کردیم به روی خودمون نیاریم.... رفتیم ولیلدوادی و ...گذشت....این حس گی بازی یکی دوبار دیگه هم سراغ ما اومد و ما با هم سکس کردیم اما آخرش به این نتیجه رسیدیم که ما این کاره نیستیم ... هیچ وقت اون هس بار اول که کیرش به کونم خورد یادم نمیره ...حسی که دیگه هیچ وقت نتونستم پیداش کنم .......
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
گی بی صدا در اغوش دایی
اسم من میلاد (مستعار) 23 سال سنمه و هیکلم بدن نیست کیرم حدود 18 سانت تقریبا متوسطه یه داییم دارم یکم چاقه یه دو سالی از من بزرگتره ولی کیرش 12 سانت بیشتر نیست ولی از اون بچه بازای خفنه یه مغازه کابینت سازی داره که بالاش خونه درست کرده یک روز ساعتای 10 صبح بود زنگ زد گفت کجایی گفتم مغازه ام گفتش پایه ای ظهر یه مرغ بزنیم خلاصه مثبتو گرفتو ظهر رفتم پیشش از هیچی بی خبر واقعیتش چند بار که خانه کنار هم بودیم نصف شب یه دستمالی میکشید مارو خلاصه رفتم پیشش در بستو رفتیم بالا غذارو گذاشتیم رو گازو گفت پاییه ای یه بازی خفن نصب کردم رو سیستم یه بازی بزنیم گفتم اره و رفتیم دراز کشیدیم و شروع به بازی اخه میز نداشت کامپیوترش رو زمین بود واسه بازی حتما باید دراز میکشیدی خلاصه اول اون یه دست بازی کرد ناگفته نمونه ای جی ای بازی میکردیم خلاصه اون باخت و نوبت من شد شروع کردم به بازی یه7ء 8 دقه که بازی کردم یهو دیدم اروم دستشو از رو کونم رد کردو گوشیشو از اینور برداشت موقع برگشت دستشو اروم کشید رو کونم



منم به روی خودم نیاوردم و بازی میکردم بعد دوباره دیدم دستشو گذاشت رو کونمو اروم ماساژ میداد کمکم داشتم شهوتی میشدم که باختم گفتم نوبته تو گفت یه دست دیگه بازی کن گفتم باشه و شروع همانا مالشم همانا خلاصه دید چیزی نمیگم اروم دستشو برد تو شلوارمو البته یکم به زور شروع به مالش خیلی خوشم میومد کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد یهو یکم به سمت خودش تابم داد منم کمکش کردم و اروم کونمو بهش کردم تسمه شلوارمو باز کرد زیپو کشید پایین شورت نداشتم یعنی نمیپوشم دیدم کیرمو لپی پرید بیرون یه کم باهاش بازی کردو بعد کل شلوارمو کشید پایین و شورع به مالش کون خیلی شهوتی شده بودم کم بود برگردم کیرمو تو دهنش بزارم ولی بیخیال شدم و بازی میکردم اونم به کارش ادامه میدادکه احساس کردم داره شلوارشو در میاره فقط سکوت داشمو صدای بازی بود اروم صدای یکم تف اومد و بعد دیدم کونم خیس شد بله دایی تف رو انداخته بود دم سوراخ قبلا ندانده بودم واسه همین خیلی تنگ بودم اولین سکسم نبود ولی بهترین بود چون قبلا چند تا از بچه 12 ء13 سالرو میکردم خلاصه تف همانا کیرشم دم سوراخ همانا اروم سر کیرشو تو کونم کرد فاز شهوت از سرم پرید خیلی درد داشت کیرش بزرگ نبود من تنگ بودم یکم همون سرشو جلو عقب کرد با دستم درش اوردم دیگه بازی تعطیل بود داییمم فکر کرد درش اوردم به نشانه این که نوبت منه اونم سریع برگش و منو برگردوند



من هیچکار نمیکردم فقط لذت میبردم خلاصه بعد یکم مالش به کون گندش کیره دوباره قد علم کرد اونم سریع یه تف بهش زدو کردش تو کونش یکم گشاد بود فکر کنم با هر کی سکس میکنه اونم میکندش بعد یکم جلو عقب دیگه خودم بالا پایین میکردم خیلی حال میداد در حال کردن دستمو بورد سمت کیرش براش جلق میزدم داشت ابم میومد تو ابرا بودم روم نشد بگم چکارش کنم همش ریخت تو کونش یه اهی کشیدو 3 دقیقه همونجور بیهال روش بودم تا اینک دیدم بله نوبت خان دایی بکلی فراموش کرده بودم منو زد کنار و اومد روم راستش نمیخواستم بهش بدم ارضا که شدم دیگه بدم میومد بهم دست بزنه به هر جور بود تحمل کردم یکم سر کیرشو تو کونم کرد درد داشت درش اوردم گذاشتم لا پام اونم فهمید درد داره بیخیال شدو شروع به لاپایی 5 مین بعد ابش اومد همشو ریخت لای پام و رو تخممام حالم بد شد با دستمال خودش پاکم کردو یه بوس از کونمو شلوارو انداخت روش فهمیدم کارمون تمومه شلوارو پوشیدمو رفتیم سراغ غذا این بود اولین داستان منو داییم امیدوارم خوشتون اومده باشه در ضمن از اون موقع به بعد ماهی یه بارو سکس داشتیم تا رفتم سربازی 10 ماه خدمت با کسری اومد بیرون الانم باز داییم داره چراغ میده بعد 10 ماه چی شده با اون کون گندش نمیدونم ...نوشته میلاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
چطور شد که گی شدم

سلام به همه دوستان من اسم علی 26 سالمه ساکن یکی از شهرستان های ایران.
اکثر داستان های شما دوستان رو خوندم هر کدومشون به نوبه خودشون جالب بود.
این داستانی که میخوام تعریف کنم واقعیه و عین حقیقته
این خاطره اولین سکسمه که با پسر داییم(حمید) داشتم.
یادم میاد اون موقع 9 " 10 سالم بود و سفید و خوشگل بودم. (البته الانم خوشگلم)
حمید هم 18 " 19 سالش بود. من 3 تا دایی دارم که اون موقع همشون با هم تو یه حیاط بزرگ که وسطش ساختمون با اتاق های زیاد بود دور تادورش باغ بود که ارث پدریشون بودزندکی میکردن . خدابیامرز دایی بزرگم(پدر حمید) اون موقع اتوبوس داشت که پشت ساختمانشون تایرهای اتوبوس رو هم گذاشته بودن که میشد داخلش قایم شد.
اون موقع ها من همراه برادر و خواهرم برای بازی با بچه های دایی هام برای بازی زیاد و زود به زود میرفتیم خونشون(البته بچه های خاله های دیگه ام نیز میومدن و کلی بچه میشدیم) که بیشتر موقع ها قایم باشک بازی میکردیم.
اون روز هم داشتیم همون بازی رو میکردیم که من رفتم پشت ساختمون خواستم برم تو همون تایرها قایم شم که قدم نمیرسید برم بالا حمید اومدو کمکم کرد برم بالا خودش هم اومد تو گفت منم میخوام هین جا قایم شم.

چون جا تنگ بود پشت سر من وایستاد کمی که رد شد خودشو به من فشار میداد منم که حالیم نبود منظورش چیه اولش چیزی نگفتم. حمید هم وقتی دید چیزی نمیگم دستشو دورم حلقه کردو بیشتر فشار میداد گفتم حمید داری چیکار میکنی دهنشو آورد لبه گوشم آروم گفت هیس صدامونو میشنوند و میان پیدامون میکنن میسوزیم منم دیگه چیزی نگفتم اونم پروتر شدو شروع به بوسیدن لپام گردنم لاله گوشم کرد (که یه حس عجیبی بهم دست دادو خوشم اومد اما به روی خودم نیاوردم) و با دستش کونمو میمالید دست منم گرفتو گذاشت رو کیر شق شدش تا براش بمالم اول کمی از رو شلوار مالیدم بعد کیرشو که بزرگو کلفت بود در آورد داد دستم و خواست شلوارمو بده پایین که گفتم حمید میگن اینکارا گناه داره گفت گناهشو خودم گردن میگیرم و شلوارمو کشید پایین گفت پاهاتو چفت کن منم طبق گفتش همون کارو کردم اونم سر کیرشو با تف خیس کردو گذاشت لای پاهامو شروع به عقب جلو دادن کرد منم دیگه خوشم اومده بود بهم حال میداد که باز زیاد به روی خودم نیاوردم که نگه ببین تو هم دوست داشتی
چند دقیقه ایی که عقب جلو داد گفتم حمید بسه دیگه بریم میان پیدامون کنن میبینن برامون بد میشه گفت آبم بیاد با هم میریم منم که تا اون موقع آب کیر ندیده بودم نمیدونستم جیه گفتم چی میخوای بشاشی روم؟ لباسام خیس میشه بچه ها بهم میخندن. خندیدو گفت : نه آب کیرمو میگم بعد یه دستمال از جیبش در آورد گفت نترس میریزم رو دستمال
همین جور کیر کلفتشو لای پام عقب جلو داد یه دفعه کیرشو کشید بیرون که آبش اومده بود ریخت روی دستمال گفت ببین به این میگن آب کیر توهم که بزرگتر شدی آبت میاد. بعد شلوار منو کشید بالا و یه بوسم کرد گفت علی مرسی فقط پیش کسی نگی که برای هر دومون بد میشه.

بعد اومدیم بیرونو بدو بدو رفتیم محل چشم گذاشتن گفتیم سک سک.
دیگه حمید بعدها هم ولم نمیکرد و تو هر فرصت کوچیکی منو میکرد تا وقتی که ازدواج کرد الان 2 تا بچه هم داره و بامن کاری نداره
منم دیگه خوشم اومده بود دوست داشتم بیشتر بدم که بعد ها با چندنفر دیگه مثه دایی کوچیکم که عموی حمید میشد ولی از حمید 1 سال کوچیکتر بود و پسر همسایه مان به اسم پوریا که اولین تویی رو بهم زد و بعد ها با دوستاش میومدو براشون دیگه ساک هم میزدم.
سنم که رفت بالاتر متوجه شدم من همیشه دوست دارم با پسرا باشم و به دخترا حسی ندارم و بیشتر دلم میخواد بدم اینجوری شد فهمیدم گی هستم.
حالا هم بزرگترین دغدغم اینه که چند وقتیه خانوادم مخصوصا مادرم گیر داده وقت ازدوجته باید زن بگیری موندم چطور بهشون بگم گی هستم و به دخترا حسی ندارم.نوشته علی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
این زندگی که به دردم نخورد...

چهارم دبیرستان می خوندیم..آخه اون سالها نظام قدیم بود..اما قاسم هنرستان درس می خوند..چندباری تویه باغ باهم به درس خوندن مشغول بودیم که بلند شدن کیرشوزیر شلوارش حس کرده بودم..درسهامون بقدری زیاد بود که وقت این حرفهارو نداشتیم ..چندباری شنیده بودم که قاسم آلتش یه چیز دیگه است تا اینکه یه روز وحید خونه ما کیرخودشو نشونم داد..17سانت هم بیشتر بود..ازخجالت کیرم رو بیرون نیاوردم..گفتم حسش نیست بلند نمیشه ..اما وحید یه طوری از کیر قاسم حرف می زد که حواسم موند این بار باهاش باغ رفتیم درس بخونیم یه جوری کیرشو بیارم بیرون وببینمش..زمون ما کیر نشون دادن وغرور کیری مد روز بود..روزها وگذشت وتااینکه یه روزی من و قاسم مثل همیشه تنها تویه باغ مشغول درس خوندن بودیم که حواسم رفت به کیر قاسم وتعریفای وحید..به قاسم گفتم که تعریف کیرشو زیاد شنیدم برای همین دوست دارم نشونم بده..قاسم گفت که باید بیدارش کنی ومن دستم بردم جلو که بمالمش ولی قاسم گفت اینطور نمیشه..من که همه جوره راضی که بلندشدنش بودم گفتم پس چطوری گفت که باید من بمالمت ومن گفتم بی خیال..ولی قاسم ول کن معامله نبود..به شوخی هم که شده منو انداخت زیرش ورفت روم..باغ بقدری بزرگ بود که ما توش گم شده بودیم..حس یه کیر کلفت تو پشتم منو شهوانی ترازاین حرفها کرده بود..کونمو شل کرده بودم قاسم داشت حسابی کیف می کرد..یواش یواش داشتم بزرگی وگندگی کیر قاسم رو حس می کردم..که قاسم شلوارمو کشید پائین..ولی من که تاحالا کون نداده بودم ونمی خواستم هم بدم شلوارمو کشیدم بالا وگفتم قراره نشونم بدی همین..وقاسم گفت باشه..بیا دربیار..

از روی شلوار معلوم بود که هیچ چیز عادی نیست..دستم رو که روش می مالیدم استخونام تیر می کشید..زیب شلوارشو کشیدم و کمرشو باز کردم از زیر شورتش اومده بود بیرون ..باور کردنی نبود یه کیر 25سانتی..اولش باورم نمیشد ولی بعدا که با خط کش اندازه گرفتم دقیقا 25 سانت بود البته بدون فشار خط کش تو بیضه هاش..هنوز هم یادش منو یه طوری میکنه..کیرش واقعا بزرگ بود وگنده..کیر من پیشش اندازه نخود هم نبود..با دودستم کیرشو گرفته بودم هنوز نصف بیشترش هم مونده بود..عوضش سیاه وکثیف بود..تف کردم روش..قاسم دراز کشیده بود وداشت آسمون رو نگاه می کرد ومن رو با کیرش تنها گذاشته بود..کیرش بقدری گرم بود که صورتمو گذاشتم روش..همین موقع بود که حس کردم قاسم با انگشتاش رفته تو کونم..کون من سفید وتپل بود خودم هم تپل وسفیدبودم درست برعکس قاسم که لاغر وسیاه بود..ازاون روز به بعد کارمون شد بازی با کیر قاسم وکون من..چندباری هم کیرشو گذاشتم لای پام واون تلمبه زد..کیرش رو که از پشت پاهام تو میگذاشت از جلو دوبرابر کیر خودم بود..از خودم وکیرم خجالت می کشیدم..برای همین بود که دیگه حواسم به کونم بود ..قاسم ول کن قضیه نبود وقت وبی وقت باهام قرار میگذاشت..خونه ما ..خونه خودشون حتی چندبار باهم رفتیم بیرون حموم..من دیگه عادت کرده بودم به کیر قاسم و بدون اون نمی تونستم روزهام رو بگذرونم از اون موقع بود که به بازی با کونم عادت کردم تو خونه تنها که میشدم هرچی دم دستم بود فرو می کردم به کونم ..چندباری خون ازم اومد ولی ازاین کار لذت می بردم .تا اینکه قرار شد قاسم بره سربازی..قبل رفتنش برای خداحافظی هم که شده قرار گذاشتیم که بریم حموم ..ورفتیم ..لباسهام رو دیگه براش با ناز وادا در می آوردم ودیگه اونهم عادت کرده بود به ساک زدنهای من..و لاپایی هایی که هنوز هم حسش لای پاهام مونده..کلی طول می کشید تا آبش بیاد..آبش هم که می اومد تموم شدنی نبود..و کلی توان از قاسم بیچاره می برد..می گفت تو آخرش منو بیچاره می کنی..اون روز تو حموم بقدری با کیرش ور رفته بودم که میگفت خودتو نکش بابا مرخصی هم میام..بهش اصرار کردم که بزاره توسوراخم ولی اون قبول نمی کرد میگفت جرت میده ولی من همه جوره راضی بودم..بهش نشون دادم که ببین چهارتا انگشتمو می برم تو..تا اینکه راضی شد وآبش زدیم وگذاشتیم رو سوراخ کونم..ولی هرچی فشار داد تو نرفت وآخرش هم تو کفش موندم..و قاسم رفت سربازی..


من دیگه کونی شده بودم وهرروز مثل دیوونه ها دنبال یه نفر بودم که بتونه بزاره تو کونم..دوست دختر بیچاره ام هرچی اصرار وقرار میگذاشت حوصله موش وگربه بازیش رو نداشتم تا اینکه با فردین آشنا شدم..اون هم میخواست بره سربازی..دوروز مخش رو زدم تا اینکه راضی شد باهم بریم حموم..رفتیم حموم ومن هرلحظه منتظر دیدن کیرش بودم..خودمو لخت کرده بودم ورفته بودم تو اون هنوز داشت نس نس می کردم..صداش کردم که زود باش دیگه..دیدم با شرتش اومد تو..میگفت عذاب وجدان دارم..منهم داشتم ولی به روم نیاوردم وعین زنها جلوش با کونم عشوه می رفتم..تا اینکه نتونست دوم بیاره واز پشت بغلم کرد ومن دستمو بردم لای پاهاش..کیرش کوچیک بود ..ازخودم بدم اومد که بدون تحقیق رفته بودم سراغش..درهرحال کار از کار گذشته بود ومن باید بهش میدادم..گفت ساک بزن ولی من حوصله ام دیگه رفته بود..گفتم این کون من..هرکاری می خوای بکن..اون ولی حشری ترازاین حرفها شده بود..رفت پشتمو شروع کرد به زبون زدن سوراخ کونم..من هم هی به کیر قاسم فکرم بود وحالی که باهاش می کردم..صدای فردین رو هرازگاهی مشنیدم که می گفت عجب کونی پسر..تا اینکه کیرشو گذاشت رو سوراخمو فشار داد ..من که کلی با کونم ور رفته بودم این کیر واسم عین آب خوردن بود..ولی درعوض اولین بار بود که کیری رفته بود تویه کونم..هرچی می خواستم احساسش کنم ولی کیری تویه کونم حس نمی کردم..فردین اون پشت جونش بالا اومد تا اینکه کیرشو بیرون کشید وبا له له آبش رو ریخت بیرون..حالا من دیگه دیونه کیر بلند دراز وکلفت بودم ..فردین چندبار ازاون روز به بعد بهم التماس کرد که بازهم بریم حموم ومن قبول نمی کردم تااینکه یه روز که دیگه داشتم می ترکیدم قبول کردم ورفتیم حموم اما اینبار من گفتم که من باید بکنمش..فردین همه جوره راضی بود..کیرمو ساک می زد..کونمو می لیسید درهرحال نمی خواست منو این رابطمون رو از دست بده..کیرم رو که گذاشتم رو سوراخش قسمم داد که آروم فشار بدم ومن به لجش با یه تکون کیرمو چپوندم توش که سریع کشیدش بییرون شروع کرد به فحش دادن..کونش بدجوری سوخته بود بیچاره..کلی گریه کرد و دیگه ادامه ندادیم واومدیم بیرون..و چند هفته بعد شنیدم رفته سربازی اما خبری از قاسم لامصب نبود..یه روز تویه خیابون با یه مرد سیبیل کلفت آشنا شدم که میوه فروش محلمون بود..دوست دخترم که گفت شوهر خاله اشه من دیگه نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم..درهرحال اندازه کیرش از رو شلوار دستم اومده بود..اونهم خیلی بهم نظر داشت حتی یه روز که داشتم انار سوا میکردم خودشو ازپشت مالوند بهم..اون حس ازدست رفته قاسم داشت برمی گشت که یهو دیدم مشتری اومد تو..

مرده بهم چشمک زد وگفت تو وایستا تا بار برسه انارهای خوب بهت بدم..زنه هم گفت منهم وایسم و میوه فروشه ترش کرد ولی زنه وایساد ومن مجبور شدم برم بیرون ...الان از اون سالها 20 سال میگذره و من زن دارم ، قاسم هم زن داره حتی اون فردین کیر تخمی هم زن داره..من یه شهر دیگه ام وقاسم یه شهر دیگه..بیچاره زنم هم دیگه عادت کرده با کون من بازی کردن حتی چندبار گشتیم که یه کیرمصنوعی گیر بیاریم و پیدانکردیم..اولاش زنم اذیت می شد اما الان اون بیشتر ازمن به کونم علاقه داره..چون هروقتی که با کونم ور میره آب خودش میاد..خیار وبادمجون وحتی کیر دست ساز درست کردیم وبارها از پشت منو کرده..حتی یه روز بهم پیشنهاد داد که شوهر دوستش رو می تونه برام ردیف کنه ومن باهاش حرفم شد..خیلی وقته می خوام ازش جدا بشم ولی اون دوستم داره وبه همه چیزم راضیه حتی به کون دادنم..با این شرط پیششم که بچه مون نشه واون قبول کرده..منهم همه چیزم رو بهش گفتم الا قاسم...یه روزاما قاسم رو توشهر خودمون دیدم وکلی روبوسی واحوالپرسی ومن زندگی دوباره یافتم..عقده کیر گنده اش تو من مونده بود..بهش گفتم که خیلی دوست دارم باهاش باشم ولی اون داشت میرفت شهرشون هرطور که بود اونشب رو نگذاشتم بره وآوردمش خونه ام..
زنم تعجب کرده بود که من دوست پیدا کردم آخه من دیگه با هیچکس اخت نمیشدم..غذا ودسر وکلی مخلفات گذاشت جلومون..از قاسم خواهش میکرد که هرازگاهی بیاد خونه مون و منو ازاین تنهایی نجات بده..نگاههای قاسم روباسن وسینه جلو آمده زنم اذیتم می کرد..چون قاسم فقط مال من بود وبه همه چیزش حسادت می کردم..به زنم گفتم من وقاسم اتاق خواب می خوابیم واون مجبوره اون یکی اتاق بخوابه..ساعت 12شب بود که بعد بازی ومیوه خوری و بگو بخند از زنم جداشدیم ورفتیم اتاق خواب..قاسم دیگه اون سر وضع جوونیشو نداشت..کارگری میکرد وبدنش ضعیفتر شده بود..زنم در و زد و دید که منو قاسم بغل هم تو تخت خواب خوابیدیم..ولی هنوز کاری رو شروع نکرده بودیم ودر حد لب گرفتن واین حرفها بودیم قاسم از حیاش کنار کشیدومن ناراحت شدم که خلوتمون رو به هم زده بود..گفتم چیه گفت فردا اول صبحباید برم اداره..صبحانه تون رو میذارم رو میز ومن درو بستم..ورفتم سراغ کیر قاسم که کلی سال بود تو کفش بودم..قاسم هنوز نه..زنت بیداره بزار بخوابه بعد..ومن هم کمی دندان روجیگر گذاشتم..قاسم از زنم خوشش اومده بود واز خونه ام وپول مایه ای که به هم زده بودم که صد البته از حقوق اداری زنم بود..من دیگه طاقت نداشتم ..کیر قاسم رو بیرون آورده بودم وداشتم براش ساک می زدم..قاسم چندباری از زنم وباسنش به شوخی حرف به میون کشید ومن که کلی کار داشتم دنبال حرفش رو نگرفتم..و دیگه وقتش بود که کیر قاسم رو بکنم تو کونم..

کرم بی حس کننده بود ولی نخواستم حسش رو نچشم..نرم کننده زدم وچهار دست وپا جلوش موندم وگفتم بفرما..قاسم سر کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم وفشار داد ..بازهم مثل اون سالها کیرش نمی رفت تو..هرچی کرم وفشار وهرکاری کردیم تو نرفت که نرفت..حوصله ام سر رفته بود..رفتم بیرون یه سیگار ی بکشم که دیدم زنم بیداره..حس کردم یه جورایی فهمیده قضیه چیه..گفت پس چرا پکری ..من که نمی تونستم واقعیت رو بهش بگم..برام آب پرتغال آورده بود ..گفت برای آقا قاسم هم ببرم..من حواسم نبود که اون چی میگه و یهو دیدم با آب پرتغال رفت تو اتاق خواب..پشت سرش رفتم ودیدم که ای وای..قاسم خوابش برده وکیرش بیرونه وزنم محو تماشای کیر گنده قاسم شده..کشیدمش بیرون گفتم چرا بدون اجازه رفتی تو گفت می دونستم دردت چیه ولی..نمی دونستم چه جوری...حرفهاش قطع کردم ودید که ناراحتم بوسم کرد وگفت که ببخشمش..رفتم اتاق خواب ودراز کشیدم کنار قاسم که الان داشت خواب هفت پادشاه رو میدید میگفت تا حالا رو تخت خواب دراز نکشیده بیچاره..در هنوز باز بود ومن تنبلیم می اومد که پاشم ودر رو ببندم..بازی با کیر خوابیده قاسم تنها کاری بود که حسرتم رو فروکش می کرد..قاسم در خواب وبیداری زیر لب داشت می گفت که ولم کن دیگه کونی..خسته نشدی؟..کیر خوابیده قاسم راحت 17 سانتی میشد..که یهو زن خواب زده ام رو دیده قاب در ایستاده..و به من که دارم کیر قاسم رو ساک می زنم نگاه می کنه..اشاره کردم که بیا تو..تند نفسس می کشید..کیر قاسم رو ازدستم گرفت و بهم نگاه کرد..یه جوری تشنه تر از من به کیر هجوم برد که دلم نیومد ازش جدا کنم فقط حواسم به قاسم بود که کی بیدار میشه..کیر قاسم داشت یواش یواش بلند میشد اما خبری از قاسم نبود.

.زنم با ولع داشت کیر قاسم رو می خورد ومن هم همینطور دراز کشیده بودم وبه قاسم خیره بودم که خواب بود..زنم بهم اشاره کرد که بیداره ولش کن..راست می گفت کیرش بقدری بلندشده بود رگ واستخوناش زده بود بیرون..منهم شروع کردم به لیسیدن کس زنم..زنم دادش هوارفته بود که کیر به این میگن..چشمای قاسم باز شده بود وداشت مارو نگاه می کرد..که زنم پیش دستی کرد ورفت روش ولبای قاسم رو به لبش گرفت که حرفی نزنه..کیر کلفت قاسم دستم بود کس آبدار زنم..داشتم مقایسه اشون می کردم ..اگر کیر قاسم می رفت کون زنم تا کمرش می رسید..قاسم با تکون دادن کیرش می گفت که بکنم تو..ولی من حشری تر از هردوش بودم..هرچی آب دهن داشتم نثار کس زنم کردم و کیر قاسم رو گذاشتم رو کس زنم..وفشارش دادم تو..زنم داشت جیغ می کشید..قاسم میگفت یواش نامرد..انگار می دونست که زنیکه چقدر درد میکشه..ولی زنم داد میزد که زود باش..ومن بقیه کیر قاسم رو داشتم می فرستادم توش..حس رضایت زنم تو زاریاش کاملا مشخص بود..کیر تا نصفه تو نرفته بود که زن خودش کشید بیرون..داشت له له می زد..اومد سراغ کیر وگرفت دستش..من وزنم با دودستامون تازه به سر کیر می رسیدیم..زنم می گفت باور کردنی نیست..آدم واین کیر..انگشتای قاسم تو کونم بود ولبای زنم داشت سینه هامو خیس می کرد..انگار هردوشون دست به یکی کرده بودن که به من حال بدند..قاسم ولی کمتر حواسش به من بود وول کن سیه های زنم نبود..زنم رفت لای پاهام و شروع کرد به لیس زدن کونم..قاسم هم داشت کوس زنم رو لیس می زد..زنیکه کل دستش رو کرده بود تو کونم..دادم داشت هوا می رفت که یواش یواش کونم رو برداشت گذاشت رو کیر قاسم..و گفت صدات درنیاد..و سرکیر رو هرطور که بود با هزار زحمت کردتو وبالاخره کیر قاسم رفت تو کون من..جر خورده بودم داشتم می سوختم..درد از هرطرفم می زد بیرون که دیگه نتونستم دوام بیارم وکشیدمش بیرون..اما زنم که انگار منتظر فرصت بود رفت رو کیر قاسم وبا دودستش کرد تو کوس خودش..انگار تا نصفه مشکل نداشت..قاسم هم هی تلمبه می زد..اما کون من داشت می سوخت ..مجبور شدم برم دستشویی..هرچی خون و کثافت بود رو شستم نمی تونستم راه برم..صدای داد وفریاد زنم خونه رو گرفته بود ..تا رسیدم به در دیدم که قاسم اومده رو زنم و با نامردی تمام داره می کندش..گفت خوشت میاد روزبه ..زنم داشت زیر کیر می مرد..کیر قاسم که انگار لوله پولیکا بود کوس زنم رو داغون کرده بود ..زنم داشت از درد زجه می زد..کوسش دیگه کاملا آش ولاش بود..نفسش بریده بود..که داد زدم نامرد کشتیش..وکیرشو کشیدم بیررون یک لحظه حس کردم واقعا زنم رو از مرگ نجات دادم ..زنم بی هوش افتاد و قاسم که تازه داشت آبش می اومد منو پس زد ومثل عنکبوت زنمو گرفت زیرش.

.ترس برم داشته بود ..قاسم مثل حیوون داشت روزنم له له می زد..درسته نتونسته بود دیگه کیرشو ببره تو ولی داشت با فشارهایی که به شیوا می آورد ازبینش می برد..من دیگه حرصم گرفته بود..و قاسم داشت ذره ذره گوشتای زنمو رو با چنگالاش تیغ منی کشید..زنم نیمه هوشیار بود واونهم مثل من ترسیده بود که یهو دیدیم آب قاسم ریخت رو سینه ها وصورت زن بیچاره ام..کل دهن وچشم وسینه زنم پرآب کیر قاسم بود..قاسم اینقدر آب ازاومد بیرون که ما فکر کردیم داره می میره..تا اینکه آروم آروم فروکش کرد وعین یه حیونون نعش کثافتش رو انداخت رو زنم ..ولی من دیگه طاقت نداشتم وزنم رو اززیرش کشیدم بیرون..انگار اززیر عمل جراحی یا ..یا زیر یه ماشین از حادثه ای نجاتش داده بودم قادر نبود روپاهاش وایسه..زیر بغلش رفتم وهرطور که بود رسوندمش حموم وشیر آب رو بازکردم وتنش رو شستم ویواش یواش به هوش اومد..چشماش از حدقه اومده بود بیرون پسر چه کیری..چه حالی..وای..خودش رو انداخت بغلم وشروع کرد به گریه که مردم روزبه مردم..من داشتم با خودم به این فکر می کردم که دیگه این زندگی به درد من نمی خوره..از فردا چطور به روی زنم نگاه کنم.. این چند سال من که براش مردی نکردم..در حالیکه اون خوشگل بود وخوش اندام وکارمند.. نوشته روزبه
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
کـــــــــــــون کُــــــــــــــــن

در این نوشته همه ی اسامی مستعار هستند. اسم من حمید هست و الآن حدود 40 سال دارم . 15 سال پیش درست چند ماه بعد از پایان خدمت سربازی به شهر اهواز مهاجرت کردیم . برای من که تمام زندگی ام را در شهر دیگری بودم و هیچ دوستی توی اهواز نداشتم روزها خیلی سخت میگذشت . بیکار بودم و دنبال کار میگشتم ، هیچ پولی نداشتم و از مادرم پول میگرفتم و از همه بدتر هیچ دوستی هم نداشتم . بعد از حدود یکماه زندگی در شهر اهواز استخدام شدم . اون زمان لیسانس مدرک خوبی بود و کارشناس ها و مهندس ها اعتبار و احترام خوبی داشتند . خصوصا برای من که از یه دانشگاه معتبر فارق التحصیل شده بودم . خلاصه رفتم سرکار و مشغول شدم . توی محیط کارم کم کم با همکارها آشنا شدم و زمان گذشت تا حقوق اول ام را گرفتم . با گرفتن اولین حقوق خیلی از نظر روحیه خوب شدم . شرکت یک تیم فوتبال داشت که کارکنان یا فرزندان شون توش بازی و تمرین میکردند . به دعوت یکی از همکارها رفتم . وقتی برای تعویض لباس وارد رختکن شدم ، یه پسر ی را دیدم که در جا خشکم زد . صورت کاملا بچگانه و قد کمی کوتاه با بدن کاملاً بدون مو و خیلی کم توپول . راحت تر بگم یه نمونه ی کاملاً استاندارد برای کردن . به محض دیدنش رفتم جلو و سلام کردم و دستم را برای دست دادن دراز کردم . اون هم کاملا با اشتیاق تحویل گرفت و دست داد .
همکارم که با من بود ، ما را به هم معرفی کرد و من فهمیدم که پسر یکی از کارگرهای بخش تعمییرات هست . خلاصه رفتیم و یه کم بازی کردیم و من اصلاً و اکیداً فوتبال بلد نبودم و نیستم و سیگاری هم هستم این بود که رفتم کنار میدون و نشستم . و همش با حسرت به اون پسر که اسمش محمد بود نگاه میکردم و توی رویای خودم صد بار کردمش . تمرین تموم شد و همه با هم رفتیم به سمت استخر که از دوش هاش برای حموم کردن استفاده کنیم . محمد توی مسیر خودش را کنار ما رسوند و شونه به شونه ی من راه اومد . وقتی به دوش ها رسیدیم بچه ها دونفر ، سه نفر میرفتند زیر یک دوش من هم طوری رفتار کردم که کاملا اتفاقی با محمد بریم توی یک دوش . خلاصه توی دوش یه کم خودم را بهش مالیدم ولی میترسیدم هم از اینکه ناراحت بشه و دعوا راه بندازه که این برای من مهندس تازه استخدام شده خیلی زشت و بد بود و هم اینکه کیرم راست بشه که اون هم خیلی آبروریزی بود . اون روز تموم شد و بعد دو سه ماه که حسابی توی شرکت جا افتاده بودم و کارها را بدست گرفته بودم یه روز یکی از همکارها اومد پیشم و گفت فلانی کارگر تعمییرات میخواد بیاد توی دفتر باهات کار داره هواش را داشته باش
. به محض اینکه اسم کارگر تعمییرات را گفت فهمیدم که بابای اون محمد که من چند ماهه توی کف کردنش موندم اومده . گفتم بگو بیاد . خیلی دلم میخواست یه جوری بهش نزدیک بشم . خلاصه باباهه اومد توی دفتر و شروع کرد از سختیه زندگی و مشکلات گفتن و بعد گفت : « پسر بزرگم چند وقته که درس را ول کرده و توی خونه بیکاره و تازه 18 سالش شده و سه چهار ماه دیگه باید بره خدمت . دختر عموش را براش خواستگاری کردم عموش قبول کرده ولی گفته زمانی رسما قبول میکنیم و میذارم عقد بشن که سرکار باشه ، اگه یه جوری به عنوان کارگر خدمات یا آبدارچی استخدامش کنی ممنون میشم » . با اطلاعات قبلی که داشتم تقریباً مطئن بودم که خودشه ولی هم برای کلاس گذاشتن و هم برای اینکه مطمئن بشم این پسر همون سوژه ی مورد نظره بهش گفتم :« فردا بگو بیاد ببینم چطوره . . . اگر خوب بود به عنوان کارگر خدمات و آبدارچی همین جا مشغولش میکنم » . کلی تشکر کرد و رفت . اون شب من توی خواب دوبار خودم را خراب کردم و هر دوبار توی خواب داشتم محمد را میکردم . خلاصه فردا صبح که رفتم سرکار دیدم محمد پشت در اتاقم ایستاده . قند توی دلم آب شد و رفتم سلام علیک کردم بعد از سلام علیک با خوشروئی بهش گفتم :« برای چی اینجائی ؟ اینجا اتاق منه » گفت : « آره میدونم ، بابام دیروز باهاتون صحبت کرده بود گفته بودی بیاد ببینمش » . گفتم : « هان . . . حالا یادم اومد ، تو پسر فلانی هستی ؟؟؟؟ چرا درس نخوندی ؟؟؟؟ من اول که دیدمت فکر کردم بچه درسخون هستی . . . بخدا حیفی بیای کارگری » . با همین صحبت ها در را باز کردم و رفتیم داخل دفتر که باباش هم خودش را رسوند . باباهه گفت : « مهندس یه لطفی بکن مشغولش کن » . گفتم : « حاجی یه شرط داره » هر دوتاشون با هم گفتند :« هر شرطی باشه قبول میکنیم » گفتم :« به شرطی که قول بده درسش را هم بخونه و امتحان بده . . . آخه حیفه که بچه ی به این خوبی و با استعدادی و باهوشی کارگر بشه . . .
برا اینکه مطمئن بشم درس میخونه خودم براش برنامه میذارم و باهاش کار میکنم و . . . » . باباهه از خوشحالی داشت میمرد و کلی از من تعریف و تمجید کرد و بعد هم هرچقدر بلد بود دعا و تشکر کرد . من هم گفتم از همین امروز شروع کنه . یک هفته از استخدام محمد میگذشت یه روز بهش گفتم باید درس ات را شروع کنی . قبول کرد و قرار شد از فردا عصر هر روز یکی دوساعت برم خونه شون و باهاش کار کنم . چند روز عصر ها میرفتم خونه شون و متوجه شدم که سه تا برادر و یک خواهر داره که همه کوچکتر از خودش هستند . توی اون مدت که محمد مشغول کار شده بود چند بار سراغ حقوق اش را گرفت و من خودم پول بهش دادم و گفتم بعد که حقوق گرفتی برگردون و بار آخر که از پول خواست بهش دادم و گفتم بگیر نمیخواد برگردونی ما با هم رفیقیم و من خونه تون میام نمیخواد پس بدی . مدتی گذشت ، مادرم برای چند روز رفت شهر خودمون و من موضوع را به محمد گفتم . فردای رفتن مادرم ، بابای محمد اومد دفتر و گفت :« حالا که تنهائی و مادرت نیست بیا خونه و پیش ما باش . . . هم تنها نیستی هم برای غذا مشکل نداری » . یه کم تعارف کردم و بعد از اصرار بابای محمد قبول کردم که شب موقع شام برم خونه شون و همونجا هم بخوابم. اون روز عصر رفتم خونه و یه منقل آتیش کردم و وافورم را درآوردم . 5 گرم تریاک ریز کردم و آروم آروم کشیدم بعد از هر بس که میکشیدم دو سه تا چای نبات میخوردم . میدونستم که امشب بالاخره آرزوی چند ماهه ام برآورده میشه . من که چندین ماه بود اومده بودم اهواز و کیرم حسابی زنگ زده بود ، تلافی این چند ماه را در میارم و یه سوراخ دائمی برای کردن درست میکنم . حدود ساعت 7 عصر رفتم حموم و یه واجبی خوب به خودم زدم و ترو تمیز رفتم خونه محمد . با خانواده اش شام خوردیم یه کم صحبت کردیم خلاصه ساعت 10شد و من کار فردا صبح را بهونه کردم و گفتم میخوام بخوابم . به محض اینکه گفتم میخوام بخوابم دیدم مادر محمد گفت برای تو و محمد تشک پهن کردم توی اون اتاق ، راحت بخوابید خودم صبح بیدارتون میکنم . رفتم توی اتاق که دیدم بخاطر کوچیک بودن اتاق و کمدی که توی اتاق هست ، تشک ها کنار هم چسبده اند . در اتاق را بستم . میخواستم شلوارم را عوض کنم که دیدم محمد اومد توی اتاق و در را بست . وقتی دید من دارم شلوار راحتی میپوشم گفت : « کسی نمیاد توی اتاق ، اگه میخوای لباسات را در بیار و با شورت بخواب . من عادت دارم با شورت میخوابم » . من که از شدت خوشحالی و تعجب داشتم شاخ در می آوردم با کمال میل قبول کردم و خیالم راحت شد که بخش اعظمی از کار من که راضی کردن محمد برای لخت شدن بود خودبخود انجام شد . رفتیم توی رختخواب شروع به صحبت کردیم . بهش گفتم چرا درس نخوندی ؟ یه کم چرت و پرت گفت و اضافه کرد :« یه دوستی داشتم به اسم حسن که از من چندسال بزرگتر بود اون همش من را دنبال خودش به اینطرف و اونطرف میکشوند و نمیذاشت درس بخونم البته خودم هم خوشم میومد برم دنبالش » . گفتم : « خب تو که میدیدی داره به درس و مشقت لطمه میزنه چرا ازش فاصله نگرفتی ؟ » گفت :« خب خیلی هوام را داشت برام همه چی میخرید حتی لباس ، پول توی جیبم میذاشت منم با این همه که بهم میرسید نمیتونستم ولش کنم » .
گفتم :« خب در مقابل این چیزهائی که برات میخرید و پولهائی که بهت میداد تو براش چکار میکردی ؟» گفت :« خب منم یه جورائی به دردش میخوردم و یه کارهائی براش انجام میدادم . از وقتی با تو دوست شدم باهاش قطع رابطه کردم . آخه میخوام زن بگیرم و آدم وقتی زن میگیره دیگه نباید یه سری از کارها را بکنه » . بهش گفتم :« تو خودت هنوز بچه ائی ، تو رو چه به زن گرفتن ، احساس نمیکنی زوده ؟» گفت : « چکار کنم بابام اصرار داره ، میگه خرجش را هم خودم میدم تو فقط کس بکن » . وقتی این صحبت ها را شنیدم مطمئن شدم که محمد کون داده و از کون دادنش هم لذت برده و توی دلم کلی خوشحال شدم که همه چیز خود بخود حل شده . آروم آروم در حین صحبت نزدیکش شدم و یه پام را گذاشتم لای پاهاش و اون یکی را هم گذاشتم روی پاهاش . خودش اومد نزدیک و آروم لبش را گذاشت روی لبم و بهم گفت :« خیلی دوستت دارم ». برای اینکه باهام دوست بمونی هرکاری بخوای برات میکنم . من هم بوسش کردم و یه کم در حالی که داشتم باهاش صحبت میکردم دست مالیش کردم . کیر من خیلی وقت بود که راست شده بود برای اینکه ببینم اون در چه وضعیه دستم را گذاشتم روی کمرش و چسبوندمش به خودم که دیدم کیر راست شده اش خورد به شکمم . خودش را به من چسبوند و یه جوری تکون خورد که کیر من رفت زیر کیرش و نزدیک لاپاش . کیر محمد روی شکمم بود و من برای اولین بار متوجه شدم که هرچی راجع به عربها و بزرگی کیرشون میگن واقعیت داره . بهش گفتم :« محمد جان ببخشید . اختیار معامله ام دست خودم نیست و راست شده ، ناراحت نشی » . خندید و گفت : « معامله را اگه بهش برسی و سیرش کنی راست نمیشه . معلومه که خیلی وقته که کاری نکردی » . گفتم :«خب خب آره تازه اومدم اهواز و کسی را ندارم اینه که مجبورم تحمل کنم» . گفت : « خودم نوکرتم هستم . رفاقت را گذاشتن برای کی ، تا وقتی که یکی را برای کردن پیدا نکنی ، اگه قابل میدونی خودم بهت میدم و . . .» . من از خوشحالی داشتم بال در می آوردم بهش گفتم :« آخه ممکنه رفاقت مون بهم بخوره نمیخوام از دستت بدم در ضمن من اگر با کسی رابطه سکس گذاشتم دیگه دنبال کس دیگه ائی نمیرم » . شروع کردم به دستمالی کردنش .
بدن بی مو و نرمی داشت . دیدم وقتی که من دستمالیش میکنم خیلی حال میکنه و هر چی من بیشتر می مالمش بیشتر تحریک میشه و بیشتر قربون صدقه ام میره . همین طور که من دستمالیش میکردم اون هم شروع کرد با کیر من ور رفتن و آروم آروم زیر تخم هام را با نوک انگشتاش نوازش میکرد .( اونائی نمی دونند می تونن امتحات کنند . واجبی بزنید به خودتون بعد از شریک جنسی تون بخواین با نوک انگشتاش زیر تخم هاتون را خیلی آروم با نوک انگشتهاش نوازش کنه . ببینید چه حالی میده . البته خود من هم نمیدونستم محمد که برام نوازش میکرد فهمیدم) . خلاصه همینطور داشتیم حال میکردیم که گفت :« میخوای برات بخورمش؟ » . گفتم :«اگه خودت دوست داری و حال میکنی آره بخورش ». رفت پائین و شروع کرد به ساک زدن . مدت زمان زیادی من با بدنش ور میرفتم و اون ساک میزد بعد خودش گفت :« بیا من حسابی حشری شدم بیا بکن که من دیگه نمیتونم جلوی خودم را بگیرم » . وارونه خوابید و یه کم کونش را داد بالا من هم که کیرم از ساک زدن خودش خیس بود یه کم مالوندم دم کونش که خودش سوراخش کونش را با کیرم میزون کرد و من هم آروم فشار دادم داخل . یکی دوبار جلو عقب کردم و کیرم را تا ته کردم تو کونش .وقتی کیرم تا آخر رفت داخل گفت :« تا ته رفته داخل ؟» گفتم :« آره » گفت :« خب حالا بذار تا من خودم با کونم بمکمش که هم من حال کنم و هم تو حال کنی فقط فشار بده جلو که وقتی میمکمش در نیاد » .
من دیگه جلو عقب نکردم و فقط فشار می آوردم جلو . اون هم با کونش کیرم را می مکید . خوب که با کونش مک زد به کیرم گفت :« آبم میخواد بیاد . تو آبت میاد » من که تریاک کشیده بودم و میدونستم به این زودی آبم نمیاد گفتم :« نه کمرم سفته و به این زودی ها نمیاد » گفت :« قربونش برم که اینقده خوبه ، حسن تا میذاشت تو کونم آبش میومد و من اصلا حال نمیکردم » . خلاصه آبش اومد . یه کم بی حس شد و توی این مدت من کیرم را داخل کونش نگه داشته بودم . وقتی خوب آبش اومد و ریخت روی تشک . گفت حالا خودت جلو عقب کن تا آبت بیاد . من هم همینطور که بدنش را میمالیدم تکون میدادم کون نرمی داشت و سوراخ کونش هم قبلا باز شده بود و آخ و ناله و درد نداشت من فقط بدنش را می مالیدم و کیرم را توی کونش جلو عقب میکردم من که خیلی حال میکردم و بالاخره دوباره حشری شد و گفت : « فشار بده داخل تا دوباره برات مک بزنم » . دوباره شروع کرد با کونش کیرم را مک زدن و از بش قشنگ مک میزد من م حسابی حال کردم و دوتائی با هم ارضا شدیم . وقتی که آب مون کامل اومد گفت : «بلند نشو و درش نیار تا مک بزنم تا بخوابه خودش در بیاد » . دوباره مک زد تا کیرم خوابید و از کونش در اومد و من بلند شدم . با دستمال کاغذی که توی اتاق بود خودم را پاک کردم و رفتم دستشوئی . برگشتم توی اتاق و خوابیدیم . من نشئه ی تریاک بودم و خوابم نمیبرد یه کم توی جام وول خوردم و دوباره کیرم بلند شد . شروع کردم به دستمالی کردنش که بیدار شد و گفت :« میخوای دوباره بکنی ؟ » گفتم :« خواستن که میخوام ، راستش اینقدر دوستت دارم و اینقدر تو باحالی که آدم دلش میخواد روزی هزار بار کونت بذاره ، ولی میترسم اذیت یا ناراحت بشی » . گفت :« نه عزیزم هر چقدر دلت میخواد بکن ، از حالا به بعد من مثل زنت میمونم هر وقت خواستی بیا بکن» . دوباره شروع کردیم به عشق بازی و مالیدن همدیگه . خوب که همدیگه را مالیدیم من بهش گفتم : « خب ، ممدجان برگرد تا بکنم توش » . گفت :« ببین من عاشق تو و کیرت شدم و میخوام همونطور که حسابی با کون من حال میکنی من هم با کیرت حال کنم ، الآن چون آبم دوبار اومده دیگه با اینکه فقط توی کونم جلو عقب کنی یا من با کونم بمکمش ، آبم نمیاد ، بذار تا یه کاری کنم که آب خودم هم بیاد » . من را روی کمر خوابوند و خودش سر کیرم یه کم تف زد و گذاشت دم سوراخ کونش و آروم نشست روی کیرم . خیلی راحت و بی دردسر رفت داخل ، وقتی که کیرم تا ته رفت توی کونش برای اینکه جاگیر بشه و تا آخرین قسمتش بره توی کونش ، خودش چند بار بالا پائین رفت و وقتی کیرم را کامل جا کرد نشست . یه کم تف مالید کف دستش و شروع کرد به جلق زدن و همینطور که جلق میزد خودش هم روی کیرم بالا پائین میرفت . خیلی داشت حال میکرد دیوانه بار بالا پائین میرفت و نفس نفس میزد
لحظه به لحظه نفس هاش تندتر میشد و بالاخره آبش اومد . وقتی آبش داشت میومد دستش را جلوی سوراخ کیرش گرفت که روی من نریزه . بیحال شده بود همونجور بیحال با اون یکی دستش چندتا دستمال کاغذی برداشت و دستش که آبمنی توش بود را پاک کرد . گفت :« من حال کردم حالا خودت جلو عقب کن تا آبت بیاد » . بهش گفتم اینجوری راحت نیستم بخواب یا قنبل کن هر جور خودت دوست داری » گفت :« خیلی بی حال شدم ، میخوابم ، تو هم راحت باش و هرجور دوست داری بکن من هرکاری که تو بکنی حال میکنم » .وارونه خوابید من هم یه کم تف زدم به سر کیرم و گذاشتم دم کونش و کردم تا آبم اومد . خلاصه از اول شب تا اومد صبح بشه سه بار کردمش و کلی حال کردم . صبح خیلی بی حال بودم و خوابم هم میومد . لباس پوشیدم و صبحونه خوردیم و من و محمد و باباش از خونه زدیم بیرون که بریم سرکار. به محمد گفتم :« من جلسه دارم میرم جلسه و تا آخر وقت همونجا هستم تو اگر خواستی ساعت 11 به بعد برو خونه » خلاصه ازشون جدا شدم و مستقیم رفتم خونه . اول حموم کردم و بعد خوابیدم .نوشته ساقی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
یک ماجرای گی

سلام من سینا ،۲۶ سال دارم دانشجو هستم و شغلم قالب سازی گی هستم و کون دادن رو بیشتر دوست دارم این ماجرا که میخوام تعریف کنم بر میگرده به ۳ سال پیش برای اینکه گواهینامه بگیرم رفتم به یه اموزشگاه تو محلمون ثبت نام کردم همون جلسه اول با یه پسر خوش تیپ و خوش هیکل اشنا شدم به اسم ماهان که یه سال از من کوچیکتر بود ( البته اینو بگم من به خودم خیلی میرسم باشگاه میرم هیچ خلافی هم نمیکنم صورت سفید با لبای سرخ و کون خوش فرم که با لباس خواصی به رخ همه میکشمش)‏‎
جلسه بعدی که همدیگه رو دیدیم حسابی گرم گرفتیم من پرسیدم خونتون کجاست ماهان هم ادرس داد دو سه تا کوچه پشت ما میشستن منم گفتم بابا بچه محل رسیدیم سر کوچه ما من هم خونه رو نشونش دادم برای فردا قرار گذاشتیم و خدا حافظی کردیم. من که رسیدم خونه دیدم مادرم با دوستاش نشستن سلام کردم و رفتم تو اطاقم کامپیوتر رو روشن کردم یه فیلم گی معرکه داشتم شروع کردم نگاه کردن فیلم یه کم که حشری شده بودم با کونم ور میرفتم که یه هو مادر صدام زد گفتم بله گفت ما داریم میریم بیرون منم گفتم به سلامت داشتم به ماهان فکر میکردم تو خیالم نشسته بود کنار تختم و داشتم براش ساک میزدم یه کیر خوش تراش براش تصور میکردم که افتاده رو من خلاصه کنم دو هفته ای از اشناشدنمون گذشته بود یه روز حرف از دوست دختر پیش اومد که من گفتم دادن لذتش بیشتره منکه دوست دارم دختر باشم ماهان گفت من کون کردن خیلی دوست دارم با شنیدن این حرف گل از گلم شکفت منتظر فرصت مناسب که پیش اومد پدر و مادرم رفتن دماوند تنگ غروبی بابام زنگ زد که ما شب نمیایم از خوشحالی جیغ کشیدم زنگ زدم به ماهان گفتم جریان چیه و گفتم کاراشو انجام بده که شب بیاد پیش من اونم قبول کرد

تلفن قطع که کردم رفتم حموم با اینکه همیشه مرتبم ولی بدنم رو یه اپلاسیون تمیز کشیدم مو هام رو خیلی خوشگل درست کردم شورت لامبادا پوشیدم و یه شلوار استرج تنگ و کوتاه پوشیدم کونم با ادم حرف میزد مثل داه رفتن زنها تو فیلم سوپر تو اینه از دیدن خودم کیرم راست شد زنگ در خورد در باز کردم ماهان اومد تو خونه با دیدن من تعجب کرده بود نشست رو مبل رفتم لوازم پزیرای اوردم یه کم که گذشت ماهان گفت: سینا بدن قشنگی داری از پشت هر کی ببینتت محال فکر کن که مردی منم گفتم از جلو که شبیه دختر نشدیم از پشت خودمو شکل دخترا کردم بعد بلند شدم یه کم قر دادم وگفتم چطوره ماهان خوب کونی دارم جواب داد عالیه بیست که من اضافه کردم تو هم کون کن که جواب داد نه بابا . رفتم یه فیلم سوپر گذاشتم اومدم کنار ماهان تا یواش یواش برسونمش که منو بکنه ۲۰ دقیقه از فیلم گذشته بود که دستم یواش روی روناش سر دادم و بردم سمت کیرش شق شق بود گرفتم تو مشتم حرفی نزد زیپ شلوارشو دادم پائین وای همون چیزی دلم میخواست بزرگ و کلفت ناخواسته دودستی گرفتم و گفتم جان این کیر خوردن داره سرم بردم رو پاش و کیرشو بوس کردم چشماش گرد شده بود که گفتم تو با کون حال میکنی منم عاشق کیر و شروع کردم ساک زدن بعد دستامو گرفت بلندم کرد و شروع کرد به لب گرفتن و لیس زدن و گفت یه حالی کنیم اساسی اول ماهان منو لخت کرد چشمش خورد به تن لختم و گفت بابا لامصب چی تو بعد من لباساشو در اوردم و شروع کردم به ساک زدن کیرشو کامل میکردم تو حلقم خایه هاشو لیس میزدم ماهان لذت میبرد و میگفت تا حالا این طوری براش ساک نزدن ۷ ۸ دقیقه گذشت که ماهان گفت نخورش الان ابم میاد

منم گفتم نگو کمتر از یکی دو ساعت منو سیر نمکنه بعد رفتم اسپری اوردم زدم به کیرش و گفتم ماهان جون تا صبح باید بکنی دوباره شروع کردیم رو کاناپه سر و ته خوابیدم به ماهان گفتم بیا این کیر کلفتتو بکن تو حلقم خیلی حال میداد بعدش بلند شدم گفتم ماهان بکنش تو که دیگه تحمل ندارم به حالت سگی رو زمین نشستم ماهان کیرشو در کونم میمالید گفتم بکن دیگه ماهان کله کیرشو اروم فشار داد وای ... کلش قل خورد تو یه چندتا عقب جلو کرد و من نصف کیرش رو تو کونم احساس میکردم شروع کرد تلمبه زدن تمام کیر کلفتش تو کونم بود من ناله میکردم زیباترین درد دنیا رو دوست داشتم اخ و اوخ میکردم که ماهان وایستاد گفتم چی شد ماهان جواب داد اخه دردت میاد گفتم بخاطر همین درد زیر تو خوابیدم تند تند تلمبه بزن بعد برگشتی بغلم کرد و همینجوری که تلمبه میزد لبامو میخورد دوباره عوض کردی ماهان به پشت خوابید و من نشستم روکیرش وقتی میرفتم پائین تا ته کیرشو جا میکردم یک ساعتی گذشت ماهان گفت این چی بود زدی به کیرم خسته شدم منم گفتم باید تا صبح منو بکنی جرم بده بعد بلندشدم شروع کردم ساک زدن یه کم نفس بگیریم ماهان گفت تو حلقت میکردم خیلی حال داد میشه یه کم دیگه بکنم گفتم بلندشو جلو وایستا بعد خودم نشستم جلوش گفتم پشت سرم بگیر کیرتو فشار بده تو حلقم از این کار خوشش اومده بود گفت دستاتو بزار رو دیوار سرپا بکنم چند دقیقه بعد دمر خوابیدم و ماهان حسابی کرد تقریبا یک ساعت ۴۰ دقیقه کیر ماهان تو کونم بود رو شکم خوابیدم ماهان وحشیانه تلمبه میزد گفتم ماهان حواست باشه ابت اومد تو کونم خالی نکنی بیار رو صورتم ماهان هم گفت ببینم اصلا میاد کیرشو در میاورد بعد یه هو با سرعت تا ته جا میکرد افتاده بود روم با سرعت تلمبه میزد دیگه داشت ابش میومد من خودمو اماده کردم تا کیرشو کشید بیرون من برگشتم اب کیرش ریخت تو دهنم منم با ولع خوردم کیر ماهان لیس میزدم نمیتونست تحمل کنه و سرم رو میداد عقب بعد رفتیم یه دوش گرفتیم و تا ساعت ۸ صبح که ماهان رفت کیرش رو بغلم گرفته بودم الان هم وقتی هوس کون منو میکنه زنگ میزنه منم عاشق کیرشم قطر کیرش 6سانت و قدشم 24 سانت من از این کیر ها کم ندیدم ولی بودن یکیش در کنارم که هر وقت بخوای هست عالیه
نوشته: سینا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
جريان کون دادن من

با سلام من مهرداد هستم از شيراز قابل توجه دوستانم گرامي من گي هستم اکثرا ميکنم و خيلي کم اتفاق ميافته که بدم.اين داستان واقعي رو که براتون مينويسم مربوط ميشه به حدود 15 سال پيش يه بچه اي توي کوچه ما بود که کون لبي داشت چاق نبود ولي توپر بود من چند بار به بهانه هاي مختلف آوردمش خونمون و يواش يواش و با حوصله زياد و کار مداوم و خستگي ناپذير شروع کردم به ماليدن کونش اولش دستمو هنگام رد شدن از کنارش ميزدم به کونش و بعد از مدتي که ديدم چيزي نميگه و تازه همچين بدشم نمياد تو مواقعي که خونمون خلوت بود ميرفتم دم در خونمون و اگه مشغول بازي بود با ترفندهاي مختلف مياوردمش خونه ميبردمش تو اتاقم تا از پشت ميچسبيدم بهش خودش ميفهميد و راحت بدون هيچ مقاومتي ميخابيد منم شلوارشو پايين ميکشيدم و کيرمو لاي پاهاش ميکردم واقعا عجب کوني داشت من نميدونستم اينقدر خوشش مياد از دادن

تا اينکه برادرم که خونشون با ما فاصله زيادي نداشت بچه دار شد و روزي که زن داداشمو از بيمارستان آوردن خونه خونه ما کلا خالي شد يعني فقط بابا و مامان پيرم خونه بودن که اونا رو هم مشکلي به حساب نمياوردم ديدم صبحش تو کوچه ديدمش گفتم ميواي تو؟ بدون هيچ حرفي اومد بردمش تو اتاقم دست کذاشتم رو کون خشکلش خودش با پاي خودش رفت خابيد رو تختم.الان که دارم
اين خاطره رو مينويسم هر از گاهي دستمو ميمالم به کيرم من مثل ديگران از خودم کس شعر نميگم جدا عين حقيقته.منم رفتم روي تخت و نشستم پشتش و شلوارشو کشيدم پايين واي عجب کوني بود سفيد و توپر بدون يه نخ مو. شلوارمو کشيدم پايين و کير خوشکلمو در آوردم يه تف غليظ و با صرفه عين مايع ظرفشويي گلي به کيرم زدم و يه تف جانانه هم لاي پاي حسين جون(ببخشيد معرفي نکردم) انداختم سير کردمش و آبمو ريختم لاي پاهاش بعدم شلوارمو کشيدم بالا اونم شلوارشو کشيد بالا و رفتيم جلوي تلويزيون نشستيم بهش جريانو گفتم که امروز خونه خاليه در حين فيلم نگاه کردن ديدم نيستش تا حسين جون بخاطر
اينکه تابلو نشه رفته خونشون.آخراي فيلم بود که ديدم حسين آقا بدون در زدن اومد کنارم نشست.شهوت چنان تو چشماش برق ميزد که منو خيلي حشري کرد. دور برم رو نگاه کردم ديدم اوضاع مساعده بلند شدم و با اشاره گردن و چشمک زدن بهش فهموندم که دمبالم بياد تو اتاقم اونم بدون هيچ معطلي پشت سرم راه افتاد.عين دفه قبلي فقط کونشو خوب ماليدم و چند تا بوسش کردم و قربون صدقش رفتم کارمون که تموم شد بعد از چند دقيقه باز دوباره حسين آقا بدون خداحافظي رفت. ظهر شد و پسر اون يکي داداشم چون مجلس زنونه بود براي ناهار اومد خونه ما و بعد از خوردن نهار يکراست رفت رو تخت من گرفت خابيد منم
گفتم شانس مارو باش همه جارو ول کرده اومده رو تخت من.آقا تازه خابش برده بود که باز حسين آقا اومد خونمون که من ديگه از تعجب چشام از کاسه زده بود بيرون به خودم گفتم امروزم که طرف خودش کونش پا شده مزاحم داريم .يه سر زدم به پسر داداشم ديدم خواب خوابه گفتم باداباد به حسين اشاره کردم اونم با اکراه اومد تو اتاق آروم بهش گفتم خوابش سنگينه.بردمش پايين تختم و به حالت زانو زده شلوارشو کشيدم پايين هر بار که شلوارشو پايين ميکشيدم برام يه تازگي خاصي داشت کيرم زياد بلند نشد ولي حسابس کردمش بعدم سريع فرستادمش رفت.بعد از ظهر جمعه بود و فيلم سينمايي شبکه يک رو ميديدم

که يه دفه از اومدن ناگهاني حسين آقا جا خوردم.نشست کنارم ولي من ديگه نا نداشتم که بکنمش. از روي سيري تحويلش نگرفتم اونم بعد از نيم ساعتي که جا خشک کرده بود ول کرد رفت کونده با اين بچه گيش خيلي سياست داشت.اتا شب يه بار ديگه هم اومد منم کيرم ديگه بلند نميشد نيم ساعت رو کارش بودم تا آبم اومد.لابد ميگين اين چه ربطي به دادن خودت داره؟عرض ميکنم خدمتتون.اون جريان گذشت و ديگه هم همچين موقعيت خوبي پيدا نشد ولي هر چند ماه يکبارميکردمش تا اينکه يه روز بمدت 2 ساعت خونه خالي شد سريع رفتم تو کوچه ديدم نيست بعد از چند بار کشيک دادن پيداش شد بهش اشاره کردم نميدونم چرا
نميومد يا يکي ديگه جاي منو گرفته بود يا احتمالا از بوي بدنش که من لاي پاش منيمو ميريختم تابلو شده بود آخه عقلم نميرسيد که بگم بره دستشويي خودشو بشوره.منم رفتم بيرون و تو راه برگشتن بهش گفتم حسين مامانم نظري درس کرده بيا ببر تا اومد دم در گرفتم بردمش تو يکم مقاومت کرد نميخابيد هرچي بيشتر مقاومت ميکرد منم حشرم بيشتر ميزد بالا مجبور شدم ايستاده شلوارشو بکشم پايين يه دستم از کمرش و دست ديگم از جلو شلوارش گرفتم تا کشيدم پايين يهو چشمم به کير شق کردش افتاد ديگه نتونستم خودمو کنترل کنم ايندفه حشرم زد بالا ولي براي دادن به حسين آقا.کيرشو ماليدم جلوش به حالت
سجده خابيدم و بردمش پشت خودم يه تف جانانه به کيرش زدم و يه تفم به سوراخ مبارکم و محکم با دستام از عب کون حسينو گرفتمو به کونم چسبوندم هر چي بسمت خودم فشارش ميدادم نميرفت تو چون من کون خيلي تنگي دارم مجبور شدم انگشتمو تف بزنم و بکنم تو سوراخم تا يکم بازبشه بازم نشد تا اينکه 2 انگشتي کردم توش درد داشت ولي موثر واقع شد ديگه تف کم آوردم بهش گفتم تف بزن سر بلت اونم به زحمت يکم تف جور کرد و زد به بل خوشکلش همش 3 سانت بود ولي چنان منو حشري کرده بود که بعد از اينهمه کردنش داشتم بهش ميدادم.ميگن بهرام گور که روزي گور ميگرفتي ديدي که چگونه گور بهرام گرفت.خلاصه به هر
بدبختي بود با درد کردش توش ولي حالم ميکردم اونم وارد نبود به زور چند دقيقه عقب جلو کرد تا کيرش بيحس شد و چون هنوز به سن بلوغ نرسيده بود ابش نيومد فقط سوزش داد و بخاطر بار اولش بود ميخاست گريه کنه گفتم طوريت که نشده آبت اومده که آروم شد بلند شد شلوارشو کشيد بالا که دربره که من گرفتمش گفتم کجا؟حالا نوبت منه و خابوندمش و يه دل سير کردمش.از اون به بعد ديگه به حسين آقا به چشم يه کوني نگاه نميکردم و خيلي دلم ميخاست بهش بدم ولي ديگه جور نشد الانم دانشگاه يه شهر ديگه افتاده و دستم بهش نميرسه ولي اون خاطره دلنشين هنوز منو وسوسه ميکنه که بدم فرقي نداره به کي باشه.اميدوارم از اين خاطره واقعي لذت برده باشيد قسمت بود جريان سکس با امير رو هم براتون مينويسم
نوشته: مهرداد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
گی با دایی کیرکلفت

سلام دوستان گی
داستانی که میخوام براتون بگم مربوط میشه به چهار ماه پیش
من یک پسر تو پر قد 170 کون خوش فرم
داستان از اینجا شروع میشه ی روز که ما می خواستیم بریم خونه پدر بزرگم پدر مادرم تمام خالهام اونجا بودن دایم هم طبق معمول اونجا بود چو تک فرزند بود برای شام موندیم گفتن که کالباسی چیزی بخریم بخوریم به دایم گفتن که بره بخره دایم موتور داره به من هم گفت بیا بریم منم باهاش رفتم سوار شدیم رفتیم وقتی که تو راه بودیم من به شوخی دست زدم به کیرش کیرش خواب بود هیچی نگفت بعد وقتی نون باگد و گالباس خریدم داشتیم بر میگشتیم دیدم داره میره سمت خونش گفت چرا داری میری گفت کار دارم رسیدیم دم درشون درو باز کرد رفتیم تو بعد بهم گفت بیا داخل منم رفتم تو نشستم تو کاناپه هاشون بعد دیدم اومد پیشم گفت راستی اون کاری که سوار موتور بودیم کردی یعنی چی گفتم کدوم کار گفت خودت میدونی؟ گفتم آهان دست زدم به کیرت! گفت آره،گفتم شوخی کردم گفت شوخی من که باتو شوخی ندارم بعد گفت جلوم دوباره انجام بده ببینم گفتم چی !!! گفت انجام بده

من که از خوشحالی داشتم پر در میوردم گفتم ن ول کن با خشونت گفت انجام بده منم انجام دادم این دفعه کیرش زیاد خواب نبود بعد دیدم یک دفعه لباشو گذاشت رو لبام من چشمام باز شود از تعجب بعد دیدم داره دکمه های پیرهنشو باز میکنه وای چه استیلی داشت سینه پر مو خوش بحال زنش بعد تک پوش من رو از تنم در اورد دیگه لباشو از رو لبم برداشت گفت خودت درش بیار بخورش منم کمربندو زیپ شلوارشو باز کردم دیدم که کیر باد کرده یواش یواش کشیدم پایین براش ساک زدم دلتون نخواد چه کیر خوش فرمی چقدر بزرگ وای وقتی که مک میزدم صدای دادش میومد در حینی که داشتم ساک میزدم با مو های سینش بازی میکردم بعد بلند شود اومد پشتم شلوارمو کشید پایین صورتو گذاشت وسط لمبرا کونم هی با زبونش لیس میزد من مست شدم بعد از اینکه کارش تموم شد گفت رو زانو بشین رفت ی سر کنده و با کرم اورد سر کنده رو یکم زد به کونم یکم هم زد به کیرش کرم هم برام زد یکم با انگشت با سوراخم بازی کرد بعد یواش یواش کیرشو گذاشت رو شوراخم کونم هیچ حسی نداشت سر کیرشو کرد تو سوراخم دردی نداشتم تا ته کرد تو بعد شروع کرد به تلنبه زدن بعد ربع ساعت حرکتشو عوض کرد هفتی داشت میکردم دیدم خیس عرق شده بله وای بدنش چقدر باحال شده بود یک دفعه چشبید تو بغلم ی آه کشید آبش مثل فواره ریخت تو کونم چقدر زیاد بود بعد من رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم رفتیم همه گفتن چقدر دیر کردید ی دروغی سر هم کردیم بعد از اون سکس چند بار دیگه باهم سکس داشتیم یک بار تو رخت کن استخر چند بار هم تو خونش.
نوشته:پدرام
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
گــــــــــــــــــی ضربدری /۱

آبش رو که توی کونم خالی کرد کیرش رو ازتوی کونم دراورد ودرکنارم دراز کشید.چه سکس توپی بود وچقدر هردو حال کرده بودیم.رضا با بی حالی روی تخت دراز کشید ومنم با دستم آرام بدنش رو نوازش می دادم.می دونستم بعد ازارضای اول دیگه سکس رو ادامه نمیده اما منی که همیشه تشنه کیر بودم تلاشم رو می کردم که کیرش رودوباره راست کنم با اینکه می دونستم فایده ای نداره.دستم رو که به کیرش رسوندم دستم رو برداشت وگفت:مانی برای فرداشب وقت داری؟منم یه لبخند زدم وگفتم:من واسه تو همیشه وقت دارم عزیزم.توی چشمام نگاه کرد وگفت:ولی فردا شب یه شب متفاوته.قضیه جالب شد.پرسیدم:چه تفاوتی داره؟رضا:تو فقط بگو فردا شب وقت داری یا نه؟با کنجکاوی پرسیدم:داری صحبت ازسکس می کنی؟رضا:آره اما یه سکس خاص ومتفاوت.دوباره پرسیدم:خب اون چیه؟من باید بدونم قراره چیکارکنم یا نه؟رضا:نظرت راجع به یک گی ضربدری چیه؟با تعجب گفتم:گی ضربدری؟رضا:آره نشنیدی که میگن سکس ضربدری؟این که دو تا مرد مثلا زناشون رو با هم عوض می کنن وباهاشون سکس می کنن؟گفتم:چرا خب شنیدم اما مگه من زن تو هستم؟رضا خندید وگفت:مگه نیستی جنده؟تو کونی من هستی.-:درسته پس یعنی این طوری.......

حرفم رو قطع کرد وگفت:خیلی واضحه.اگه پایه باشی فردا شب 4 تا پسر خوشگل دورهم جمع میشیم.اون وقت یکی ازاونا میاد تو رو می کنه ومنم میرم کونی اون طرف رو می کنم.نظرت چیه؟-:یعنی برم به یکی دیگه کون بدم؟تو ناراحت نمیشی؟رضا خندید وگفت:نکنه جدی جدی فکرکردی که زن منی؟البته که هستی ولی خب ناراحت نمیشم.این طوری لذتش هم بیشتره ویه تنوعی هم میشه.-:طرف می تونه بهم حال بده؟رضا:آره اصلا نگران نباش.اون کارش درسته.-:اون کونی هم می تونه تو رو ارضاء کنه؟رضا:اونم مثل تو یه کونی باالفطره است وکارش همینه.هرچند که هیچکی مثل تو منو ارضا نمی کنه.حالا چی میگی؟فردا شب می تونی بیای؟-:هرجا که باشم تاآخر شب باید برگردم خونه.رضا:نگران نباش.شام رو دورهم می خوریم وتا قبل از ساعت 12 کارمون تموم میشه وبرمی گردیم.پس قبوله دیگه؟-:فقط یه شرط دیگه.رضا:باشه بگو.-:من الان هنوز ارضا نشدم.بازم کیر می خوام.رضا:جون مانی الآن حسش نیست.-:بهتره حسش باشه چون فردا شب ممکنه منم حس وحال کون دادن نداشته باشم.خلاصه اون روز رضا رو راضی کردم که یه بار دیگه با هم سکس داشته باشیم.رضا دوست صمیمی منه و25 سال داره وتوی یه سوئئت جدا ازخانواده اش زندگی می کنه.منم 22 سال دارم ودانشجوی سال آخر هستم.بیشتر از 10 ساله که با رضا دوستم ودرحدود 4 سالی هم میشد که بهش کون می دادم.با هیچ کس دیگری نبودم وفقط به رضا می دادم.رضا یه جوون هیکلی وزیبا است که عاشقشم وهمیشه ازسکس باهاش لذت می برم.منم قیافه ام بد نیست واندامم هم معمولیه.باسنم بزرگه وکونم هم به لطف زحمات رضا اندازه یه ده تومنی شده.ازاون جایی که معمولا هرروز یا یه روز درمیان با رضا سکس می کنم همیشه کونم رو تمیز وبراق می کنم.اما حالا بعد از4 سال می خواستم یه سکس جدید رو تجریبه کنم.وقتی از رضا پرسیدم که طرف کیه بهم گفت که طرف یکی ازاقوام دورشه واسمش محمده .اون کونی دیگه هم که گویا همیشه روی کیر این محمد سواره پسر عموی محمده واسمش معینه.محمد 24 ساله وکیر خر ومعین هم 20 ساله وازاون کونده های روزگاره.قرا بود شب بعد همگی خونه رضا دور هم جمع بشیم .شب بعد من ورضا توی خونه بودیم وماهواره نگاه می کردیم.ساعت نزدیک هشت ونیم بود که زنگ آپارتمانش به صدا دراومد ومحمد ومعین وارد شدن.همه با هم دست دادیم واحوال پرسی کردیم.محمد پسری قد بلند والبته لاغرتر ازرضا بود.قیافه اش بد نبود ودرواقع ازش خوشم اومد.معین هم که قیافه اش خیلی شبیه کونیا بود صورت سفیدی داشت وابروهاش رو هم کمی برداشته بودومثل دخترا موهای بلندی داشت.رضا برای یک لحظه هم ازاون کونی چشم برنمی داشت ومحمد هم تمام حواسش به من بود.

من ومعین هم به هم نگاه می کردیم.یه جورایی می خواستیم با هم کلکل کنیم وببینیم کدوممون کونی بهتری هستیم.شام درحدود ساعت 9 صرف شد ویک ساعت بعد هم به شوخی وخنده بینمون گذاشت.ساعت کمی از10 شب گذشته بود که رضا پیشنهاد کرد که به کار اصلیمون برسیم.انگار اون معین کونی حسابی عقل وهوشش رو برده بود.محمد ومعین هم قبول کردن ورضا گفت:واحدم خیلی بزرگ نیست ویه اتاق با یه تخت یه نفره بیشتر نداره .دونفرمون باید بریم توی اتاق وروی تخت ودونفر دیگه هم همین جا روی کاناپه.مشکلی که نیست؟محمد:نه البته اگه من واین مانی جون بریم توی اتاق.رضا:مسئله ای نیست.به هرحال شما مهمانین.معین:من یه پیشنهادی دارم.به نظرم اول یه دست جدا ازهم سکس کنیم وبار دوم همگی یک جا وبا هم حال کنیم.مثلا ما بریم توی اتاق یا شما بیاین پیش ما.-:اصلا می تونیم یه کاردیگه انجام بدیم.حالا که یه تخت بیشتر نداریم می تونیم همین جا توی هال رخت خواب پهن کنیم وهمه با هم مشغول بشیم.هر 4 نفر درکنارهم.پیشنهاد من مورد قبول همگی قرار گرفت ولحظاتی بعد رختخواب ها آماده درهال قرار داده شده بود وهمگی برای سکس آماده بودیم.به پیشنهاد محمد اول من ومعین لباس هامون رو درآوردیم ولخت شدیم.معین بدن سفید وفوق العاده توپی داشت ولبهاش هم قلوه ای وخوردنی بود.سینه اش ازسینه من کوچکتر بود وکیرش هم که اندازه دودول بچه مدرسه ای ها بود.همه نگاه ها به من ومعین که لخت بودیم دوخته شده بود .نفهمیدم که یکدفعه چی شد که ناگهان به سمت معین هجوم بردم وروش افتادم.به قدری حرکتم غیر منتظره بود که همگی حتی خود معین جا خوردن.معین رو توی رختوخواب خوابوندم وخودم هم روش افتادم ولبم رو روی لبش گذاشتم.اولین بار بود که با یه کونی مثل خودم لب می گرفتم اما معین چیز میزانی بود.معین هم بالاخره به خودش اومد وباهام همراهی می کرد.با اشتیاق لب همدیگرو می مکیدیم ومعین هم با دستاش کونم رو می مالید.اصلا توجهی به رضا ومحمد نداشتیم وبا هم مشغول عشق بازی بودیم غافل ازاینکه اونا هم لخت شدن وآماده هستن.همون طور که هم آغوش معین بودم دستی قوی رو روی کون خودم احساس کردم که سعی داشت قاچ های کونم رو ازهم باز کنه.منم بی توجه به اون لب معین رو می خوردم.همون زمان بود که سر وصدای رضا دراومد:مانی ولش کن ما هم باهاش کار داریما.سرم رو بلند کردم ودیدم که کیر به دست بالای سرم وایساده.پس اونی که پشتم بود محمد بود.بالاخره رضایت دادم وازروی معین بلند شدم وخیلی زود محمد جای منو گرفت وروی معین افتاد ومنم به سمت رضا رفتم.بدون اینکه باهاش لب بگیرم درمقابلش زانو زدم وبه سراغ کیرش رفتم.محمد ومعین هم باهم مشغول بودن وسر وصداشون دراومده بود.بدون معطلی کیر رضا رو توی دهنم گذاشتمومشغول مکیدن شدم.رضا هم چشماش رو بست وکیرش رو کاملا دراختیار من قرار داد.

همون طور که کیر رضا رو می خوردم ازبغل به اونا نگاه می کردم.محمد روی سینه معین نشسته بود وازهمون جا کیرش رو توی دهن معین عقب وجلو می کرد.اون کونی هم خیلی خوب بلد بود ساک بزنه وبه همین خاطر بود که حسابی آه وناله محمد رو درآورده بود.پس تصمیم گرفتم که کم نیارم.کیر رضا رو توی دهنم عقب وجلو می کردم.سر کیرش رو لیس می زدم ودوباره توی دهنم میذاشتم.رضا هم دیگه ازخود بی خود شده بود ومحکم توی دهنم تلمبه میزد.دهنم حسابی به وسیله رضا درحال گاییده شدن بود که صدای فریاد معین برای لحظه ای با عث شد هردومون متوقف بشیم.نگاه کردم دیدم بله محمد معین رو سگی خوابونده وکیرش رو تا دسته توی کون معین کرده.کیرش بزرگ بود وازاینکه معین درحال جرخوردن بود خوشحال شدم اما یادم اومد که خودم هم قراره با اون کیر گاییده بشم.معین همچنان داد میزد ومحمد هم با قدرت کیرش رو توی کون اون بیچاره فرو می کرد.همون زمان رضا کیرش رو ازتوی دهن من خارج کرد ودرمقابل معین که سگی نشسته بود قرار گرفت.معین هم با یه حرکت سریع کیر رضا رو توی دهنش گذاشت تا همزمان با کونش دهنش هم گاییده بشه.حالا محمد ورضا با معین مشغول بودن ودیگه کیری نبود که من باهاش حال کنم.برای اینکه بیکار نمونم مثل مار به زیر بدن معین خزیدم وجلوی کیرش توقف کردم.با اینکه کیرش بزرگ نبود اما ازهیچی که بهتر بود.کیرش رو که توی دهنم گذاشتم انگار جان گرفت.دیگه لذت براش ازاین بیشتر نمیشد.کیرش توی دهن من بود.کیر محمد توی کونش وکیر رضا هم توی دهنش بود.منم می خواستم براش مرام بذارم وبه همین خاطر کیرش رو با سرعت توی دهنم عقب وجلو می کردم اما معین که به نظر خیلی بی جنبه بود سریع ارضاء شد ویه آه کشید.کمی ازآبش توی دهنم وبیشترش روی صورتم ریخت.برای لحظه ای محمد ورضا مکث کردن ومنم ازاون زیر بیرون اومدم.همگی با دیدن صورت آب کیری من زدن زیر خنده.محمد ورضا کیرشون رو از کون ودهن معین بیرون آوردن ومعین هم با شتاب به سمتم اومد وتمام آب کیر خودش که روی صورتم ریخته بود رو لیس زد وخورد.نگاه قدرشناسانه اش بهم حس خوبی رو داد.انگار اصلا انتظار نداشت که کیرش رو بخورم وازاین وضع راضی بود.این بار رضا منو به حالت سگی خوابوند ومحمد هم قاچ های کونم رو کاملا ازهم باز کرد ورضا هم کیرش رو با سوراخ کونم تنظیم کرد.یه فشار داد وسر کیرش وارد کونم شد.لبم رو گاز گرفتم وچشمام رو بستم اما صدام رو بیرون ندادم.رضا هم این بار یه فشار محکم داد ومن دیگه این بار نتونستم مقاومت کنم وآخ بلندی گفتم که محمد ومعین هم همزمان گفتن جووووونننننن.کونم درحال گاییده شدن توسط کیر رضا بود ومحمد هم پوزیشن رو عوض کرده بود ومعین رو روی کیر خودش نشونده بود.معین ابتدا به آرامی وسپس تند تر روی کیر محمد بالا وپایین می رفت وازروی لذت وکمی درد آه وناله می کرد.محمد هم قربون صدقه اش می رفت واززیر کیرش رو با فشار توی کون معین عقب وجلو می کرد.
ادامه دارد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
گــــــــــــــــــی ضربدری /پایانی

رضا هم همین جور که منو می گایید با دست به باسنم ضربه میزد ومنم کونم روشل می کردم تا راه برای ورد کیر رضا توی کونم هموار بشه.پنج دقیقه ای گذشت ومعین ازروی کیر محمد بلند شد ومحمد کیر به دست جلوی من ظاهر شد.کیرش جلوی صورتم بود وخواسته اش ازم یه ساک زدن حسابی بود.منم کیرش رو توی دهنم گذاشتم ومشغول ساک زدن شدم.سکس با دوتا کیر به صورت همزمان لذت غریبی بود که تازه داشتم تجربه اش می کردم.محمد سرم رو میان دوتا دستاش گرفته بود وبا قدرت توی دهنم تلمبه میزد.کیرش تا ته حلقم می رسید ومنم بعضی وقتا عوقم می گرفت اما جلوی خودم رو می گرفتم که بالا نیارم.رضا کیرش رو ازتوی کونم خارج کرد وبه سراغ معین رفت.معین هم درابتدا یه ساک مختصر زد ودوباره به حالت سگی خوابید.رضا هم پشت سرش قرار گرفت وبدون معطلی وبا تمام وجود کیرش رو وارد کون معین کرد که جیغ معین به آسمان رفت.ازروی جیغی که زد میشد فهمید که رضا تمام کیرش رو وارد کونش کرده بود وبالاخره به آرزوش رسیده بود.ازاول شب خیلی تو نخ معین بود وبالاخره تونسته بود کونش رو فتح کنه.محمد که این صحنه رو دید طاقت نیاورد و اونم پشت سرم قرار گرفت.کیرش رو با سوراخ کونم تنظیم کرد وانوم با یک فشار محکم تمام کیرش رو وارد کونم کرد.چون چند دقیقه ای به رضا کون داده بودم سوراخم گشاد شده بود ولی با این حال یه داد بلند زدم که محمد رو حشری تر کرد.محمد:ای جووووونننننن.چه کونی داری مانی جووووونننن.اوووفففففف.آهههههههه.رضا هم با تمام قدرت داشت کون معین رو می گایید ومعین هم که دیگه حسابی حشری وتشنه کیر بود با التماس از رضا می خواست که کونش رو بگاد وحرفهاش رضا رو هم حسابی حشری کرده بود.منم فقط آه وناله می کردم وداشتم لذت می بردم.محمد هم کارش رو خوب بلد بود وحرفه ای کونم رو می گایید.سر وصدای معین ورضا قطع شده بود وقتی بهشون نگاه کردم دیدم باز هم پوزیشن رو عوض کردن واین بار رضا معین رو به پهلو خوابونده و ازپهلو داره کونش رو میگاد.معین هم که روش به سمت من بود چشماش رو بسته بود وداشت حال می کرد.محمد هم کیرش رو ازتوی کونم خارج کرد وتوی رختخواب نشست وازمن خواست روی کیرش بشینم.قبل ازاینکه روی کیرش قرار بگیرم ازمن خواست که یه ساک براش بزنم وبعدش سکس رو ادامه بدیم ومنم موافقت کردم.روی کیرش خم شدم وکیرش رو به دهن گرفتم ومشغول ساک زدن شدم.محمد هم سرم رو محکم به سمت کیرش فشار می داد وبازم کیرش تا ته وارد حلقم میشد.نوع سکس کردنش رو دوست داشتم وهرچند که کمی خشن بود ولی ازسکس باهاش لذت می بردم.این وضعیت زیاد ادامه نداشت که ازمن خواست روی کیرش بشینم.سوراخ کونم رو با کیرش تنظیم کردم وخیلی آرام روی کیرش فرود اومدم کمی ازکیرش وارد کونم شده بود که با یک فشار دیگه کاملا روی کیرش نشستم .می خواستم روی کیرش بالا وپایین برم که خودش ازاون زیر زحمت گاییدنم رو کشید وکیرش رو توی کونم عقب وجلو می کرد.رضا ومعین هم با دیدن این صحنه ازجاشون پاشدن وبه کنار ما اومدن.رضا کیرش رو مقابل صورتم گرفت ومنم با اشتیاق کامل مثل یه آب نبات چوبی اونو توی دهنم گذاشتم ومشغول مکیدنش شدم.

همون زمان هم دستی کیرم رو مالوند ولحظاتی بعد کیرم گرمای عجیب وتازه ای را احساس کرد.بله حدسم درست بود ومعین داشت کیرم رو ساک میزد.اولین بار بود که چنین حالتی رو تجربه می کردم.همه جوره داشتم لذت می بردم وهر سه اونها به نوعی درخدمت من بودن برای ارضا کردن من.دیگه ازدرد کون خبری نبود ومن داشتم ازکون دادن به محمد لذت می بردم.رضا هم که دهنم رو می گایید ومعین هم که داشت برای من ساک میزد.لحظات فوق العاده ای برای من درحال سپری شدن بود.دیگه دراوج لذت بودم وزمان ارضای من فرارسیده بود.بیشتر ازاین نتونستم مقاومت کنم وآب کیرم توی دهن وصورت معین خالی شد.رضا که صورت آب کیری معین رو دید کیرش رو ازدهنم خارج کرد وباز هم به سراغ معین رفت.با انگشت دستش آب کیرهایی که روی صورت معین ریخته بود رو جمع کرد وتوی دهن معین ریخت.معین هم کمی آب کیر منو مزه مزه کرد اما اونو فرو نداد وبالای سرم حاضر شد.دهنش رو باز کرد ومنم همزمان دهنم رو باز کردم.معین آب کیری که توی دهنش جمع شده بود رو توی دهن من تف کرد ومنم که به قدری حشری بودم بدون اینکه بدم بیاد آب کیر رو قورت دادم ومعین هم همزمان لبش رو روی لبم گذاشت.ولی رضا خیلی زود معین رو برد وتوی رختخواب به پشت خوابوند.من هم ازروی کیر محمد بلند شدم ودرکنار معین وچسبیده به او به پشت خوابیدم.محمد ورضا هم بالای سر ما حاضر شدن.محمد پاهای منو ازهم باز کرد وبالا داد وخودش هم بین پاهام نشست ورضا هم همین کارو با معین انجام داد.هردو کیرهاشون رو با سوراخ من ومعین تنظیم کردن وهمزمان کیرهاشون رو با فشار تا انتها وارد کونمون کردن ومن ومعین همزمان با هم داد زدیم.رضا ومحمد هم همزمان مشغول گاییدن ما شدن.صحنه فوق العاده زیبا وحشری کننده ای به وجود اومده بود وکون من ومعین با یک پوزیشن وبه صورت همزمان توسط محمد ورضا درحال گاییده شدن بود.محمد ورضا کیرشون رو توی کون ما عقب وجلو می کردن وقربون صدقه ما می رفتن.من هم سرم رو به سمت معین چرخوندم ودریک لحظه لب هامون روی هم قرار گرفته بود.عاشق لب های معین شده بودم.من و معین با هم لب می گرفتیم ومحمد ورضا هم همون طور که به سینه های نه چندان بزرگ وبرجسته من ومعین چنگ مینداختن با تمام قدرت مشغول گاییدن کونمون هم بودن.تمام حرکات محمد ورضا با هم هماهنگ بود وبه نظر تمرین کرده بودن.من ومعین ازلب گرفتن دست برداشتیم واین بار محمد ورضا کاملا روی ما خم شدن وهمون طور که کون ما رو می گاییدن مشغول لب گرفتن با ما شدن.لذت عجیب وغیر قابل وصفی رو تجربه می کردم.

ضربات محمد ورضا هرلحظه سریعتر ومحکم تر میشد واونا همزمان لب من ومعین رو هم می خوردن ومی مکیدن.بار دیگه ازرومون بلند شدن وبا قدرت مشغول گاییدن ما شدن.من ومعین هم دوباره مشغول لب گرفتن شدیم.هر بار که کیر محمد ورضا درکون من ومعین عقب وجلو میشد بدن ما هم براثر تلمبه های آنها به بالا وپایین می رفت.حتی دلم نمی خواست برای لحظه ای ازلب های مثل عسل معین جدا بشم.ضربات محمد ورضا شدید ترشده بود.اما به نظر رضا زودتر درحال ارضا شدن بود.من ومعین دیگه ازلب خوردن دست برداشته ومنتظر پاشیدن آب کیر به روی بدن خودمون شدیم.رضا چند تا تلمبه محکم توی کون معین زد وناگهان کیرش رو ازکونش بیرون کشید وبا آه وناله آب کیرش رو با فشار زیاد روی شکم وصورت معین خالی کرد وارضاء شد.رضا بی حال درکنار معین روی رختخواب ولو شد ومحمد هم با دیدن ارضاء شدن رضا کیرش رو چند باری تا دسته وارد کونم کرد واونم ناگهان کیرش رو ازداخل کونم خارج کرد وآب کیرش که خیلی زیادتر هم بود با فشار زیادی روی سینه وصورتم پاشید واو هم ارضاء شد.محمد هم درکنار من روی زمین ولو شد.تمام بدن من ومعین پراز آب کیر بود وآدم رو برای لیسیدن وخوردن اون آب کیرها وسوسه می کرد.من روی معین خم شدم وتمام آب کیری که روی صورت وسینه اش پاشیده بود رو لیسیدم وپس ازاینکه توی دهنم جمع کردم بلعیدم.سپس با انگشت هرچه آب کیر محمد روی صورت وسینه ام ریخته بود رو جمع کردم وتوی دهنم گذاشتم وبار دیگر مزه مزه کردم اما این بار فرو ندادم وسرم را بالای سر معین خم کردم.دهنم رو باز کردم ومعین هم دهنش رو باز کرد ومن تمام آب کیری که توی دهنم جمع شده بود رو توی دهن معین خالی کردم واو هم بدون معطلی همه اش رو بلعید.هر4 نفر خسته وبی حال والبته راضی ازسکس فوق العاده لذت بخشی که با هم داشتیم درکنار هم دراز کشیده بودیم.ساعت نزدیک 12 شب بود.این مقدمه ای برای گی های ضربدری ما درآینده بود.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 38 از 85:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA