انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 40 از 85:  « پیشین  1  ...  39  40  41  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
رویا و کابوس


من شاهین 19 سالمه گی هستم به گی بودنم افتخار میکنم هرکس هر فکر میکنه بکنه باور داری یا نداری مشکل خودته
خیلی وقت بود که فکر میکردم تنها پسری هستم که عاشق هم جنس خودش میشه دنبال یکی میگشتم از جنس و نوع خودم ولی میترسیدم و تا اینکه با رضا اشنا شدم هم سن خودم خوشگل و همه ی انچه که من میخواستم داشت دو ماهی که با هم بودیم با یه قهر چند ساله به طول انجامید و تا اینکه یه عصر سرد پاییزی دوباره بهم رسیدیم تو این چند سال خیلی تلاش کردم که ذوباره باهاش باشم ولی نمیدونستم اونم منو میخواد یا نه هنوز منو به یاد داره یا نه و تا اینکه دوباره یکی شدیم من عاشقش بودم و اون یه حس بالاتر از عاشقی بهم داشت حرفامون همیشه برای هم تازگی داشت کارهامون فقط بخاطر یک دیگه بود هم پوش و همجور و همقدم هم شده بودیم و رضا بهم گفت بیا تا همیشه مال هم بمونیم چون من یه کمی خوشگلتر از رضا بودم چشم خیلی ها دنبالم بود شبا سرکوچه می نشستیم تا نصفهای شب با هم حرف میزدیم یه شب زمستانی بود که داشت برف میبارید خفاشم تو انشب پر نمیزد ولی من رضا از گرمای بودن با هم لذت میبردیم و همیشه لحظه جدا شدن اخر شب تا فردا صبحش خیلی برایمون درد اور بود من واقعا میخواستم برا یه شبم شد تا صبح تو بغلم بگیرمش دیگه با هم بودن خالی کافی نبود برایم دوست داشتم لباشو ببوسم و بهش بگم که چقدر دوست دارم چقدر برایم مهم هستی و می ترسیدم اون این چیزا رو نخواد .


از لحاظ مالی و کاری اقام یه کمی بالاتر از اقاش بود و یه رابطه سرد و الاسکای بین خانوادهامون برقرار بود همیشه از طرف خانواده هامون نهی میشدیم برا باهم بودن یه جورای به هردوتایمون فشار می امد و از هر فرصتی برای با هم بودن استفاده میکردیم دوست نداشتم با کسی حرفی بزنه یا راه بره پسر عمه ی رضا همسایه ما بودن و بدجوری دنبال من بود همیشه جلومو میگرفت و ازم میخواست ولی من حاضر نبودم بهش بدم چندبار با رضا دعوا کرد که ما را از هم جدا کنه تا اینکه خانواده رضا رفتن شهرستان و انشبی که میخواستم رسید رضا بهم گفت امشب بیا پیشم منم حسابی به خودم رسیدم و رفتم پیش وقتی وارد خونه شدم انگار هردو میدونستیم قرار چی بشه یه سکوتی فرا گرفته بود خونه را رضا بلند شد و برقای هال رو خاموش کرد و امد کنارم نشست و بدون هیچ حرفی لباشو گذاشت رو لبام



از خوشحالی بود یا ترس بدنم داشت میلرزید و کم کم منم باهاش همراهی میکردم و حدود ده مین باهم لب بازی کردیم و دستمو گرفت برد سمت اتاقش و روی تخت نشاند و شروع کرد به لخت شدن تمام لباساشو در اورد به جز شرتشو و بعد امد لباسای منو در اورد ( لبای من به خودی خودی قرمزی عجیب دارن چندبار به جرم اینکه ماتیک زدن تو مدرسه اذیتم کردن ) و رضا دیوانه وار داشت لبای منو میخورد و منم بدتر از اون دیگه تو بغل هم دراز کشیده بودیم و داشتیم از باهم بودن لذت میبردیم احساس میکردم خوشبخت ترین ادم زمینم و تا اینکه یه لحظه برق اتاق روشن شد و دیدم پسر عمه رضا هست گیج شده بودم نمیدونستنم چه خبر خیال کردم خودش امد تو خونه که امشب پیش رضا باشه تا اینکه گفت اخرش گیرت اوردم من بلند شم که لباس بپوشم که رضا نذاشت و گفت بذار کارشو بکنه و بره وقتی اینو شنیدم نمیدونستم کجا و چه بلایی سرم امده خواستم بلند شم که رضا و پسر عمش منو گرفتن دیگه برام مشخص شد که نقشه بود ولی باورم نمیشد بهترینم بخواد با من چنین بکنه و رضا دستامو گرفت و پسر عمش شرتمو کشید پایین از شدت غصه و کاری که رضا کرده بود دیگه نمیتونستم حرف بزنم و فقط گریه میکردم پسر عمش لخت شد و با یه کیر سیاه و بدنی پرمو افتاد روم و شروع کرد به بوسیدنم حالم داشت بد میشد و فقط گریه میکردم بعضی حرفا رو پس و پیش بهش میگفتم ولی ول کن نبودن و رضا هم داشت نگاه میکرد تا اینکه رضا امد نشست روم و پسر عمش افتاد به جون کونم وبا حرص و ولع میخورد و گاز میگرفت و اخر کار خودشو کرد و منو مثل یه جنده با کونی گایده شد و دلی خورده شد تنها گذاشتن و از اتاق رفتن بیرون

...

مثل کابوس بود برام چهره رضا که همیشه برایم تصور بهترین و زیباترین چیز بود داشت به دیو تبدیل میشد بلند شدم و لباسامو پوشیدم و خواستم از اتاق بزنم بیرون که رضا جلومو گرفت و وقتی گریه های منو دید زد زیر گریه دوست داشتم بغلم کنه ولی سرش پایین بود و گریه میکرد منم رفتم سمت در هال که بازم رضا گفت چیز نشد بیا تو هرکاری میخوای باهام بکنم و دوباره اشکام سرازیر شد هم دوسش داشتم و هم ازش متنفر بود کسیکه حاضر بودم بخاطرش از خانوادم بگذرم حاضر بودم دست به هرکاری بزنم براش حالا بهم خیانت کرده بود شایدم بدتر از خیانت یه شب که با رویایی من شروع شد و با کابوس اوج گرفت از در خونه امدم بیرون رضا هم دنبالم بود هرچی حرف میزد و میگفت چیزی نمیشنیدم احساس میکردم خواب دیدم باورش خیلی زجر اور بود و رسیدم خونه رفتم تو اتاقم رو تختم دراز کشیدم و کاری که رضا باهام کرده بود داشت مثل فیلم از جلو چشمم میگذشت دوست نداشتم رضا رو از دست بدم و گوشیم که مدام زنگ میخورد و مسج میامد مثل این بود که رضا سوار قطار شد و منم روی سکوی ایستگاه تنها ماندم و رضا لحظه به لحظه ازم دورتر و دورتر میشد و وقتی چشم باز کردم رو تخت بیمارستان بودم با دستی بانداژ شده یادم نمی امد کی امد اینجا و چی شد و بعد از گذشت هفت ماه دارم اینو می نویسم هیچ کس نفهمید من چرا خواستم خودکشی کنم هنوزم رضا رو دوست دارم یا بهتر بگم عاشقشم
جرم من و رضا چی بود جز باهم بودن و همدیگرو خواستن و اینکه هرکسی خوشگلی داره باید همیشه بترسه
با تشکر از شما دوست عزیزی که وقت گذاشتی و داستانمو خوندی . به امید شکستن همه قفس ها


دوستدار شما شاهین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
قاسم کونی


سلام خدمت دوستان گرامی این اولین داستانیه که می نویسم امیدوارم خوشتون بیاد.من امیدم الان 18 سالمه این داستان بر میگرده به 2 سال پیش.
این داستان اولین سکس منه که با یه پسر سبزه داشتم.من تک فرزندم و میشه گفت همیشه خونه خالی دارم.اون روز عروسی یه فامیل دور دعوت بودیم با خونواده رفتیم عروسی که از قضا آقا قاسم هم اونجا بود.راستی قاسم اون موقع 14سالش بود.بعد شام رفتم کنار قاسم و گفتم چطوری گفت:ممنون خوبم.....خلاصه سرتونو درد نیارم. مخو زدم بردمش خونه(ناگفته نمونه که قاسم کونی بود)رسیدم دم کوچه کوچه رو دید زدم دیدم کسی نیست اشاره دادم بیاد اومد با هم رفتیم تو خونه اون مستقیم رفت سر کامپیوتر و روشنش کردو فیلم رو possessed-pirates گذاشت من رفتم بالش آوردم با هم نشستیم فیلم رو دیدیم اواسط فیلم بود که اون حشری شد. منم یواش بقلش کردمو کونشو میمالیدم یواش یواش شلوارشو در آوردم شورت سیاه چسبون پاش بود.از روشورت میمالیدم اونم داشت با کیرش ور میرفت.شورتشو در آوردم.دیدم به به عجب کونی داره و ما خبر نداشتیم راستی راستی بدون یه مو که یکم متمایل به سبزه بود لای کونشو وا کردم دیدم یه سوراخ ریزقهوه ای که داشت دل دل میزد...



بهش گفتم به شکم دراز بکش دراز کشید زیرش یه بالشت گذاشتم که کونشو بیش از پیش گنده نشون میداد.شروع کردم به لیسدن سوراخ کونش یه انگشتمو خیس کردم آروم بردم تو شروع به عقب جلو کردن بعد از چند لحظه با دو انگشت دیم که خوب باز شده شلوار و شورتمو هردو رو باهم کشیدم کیرمو که دید شوکه شد آخه کیرم 16 سانت بود ولی خوب کلفت بود ها گفت نمیشه اگه این بره تو کونم من جر میخورم.با کلی حرف زدن راضیش کردم.کیرمو خیس کردمو یه تف انداختم به کونش یواش سر کیرمو بردم نزدیک سوراخش و هل دادم تو نمیرفت داخل گفتم صبر کن رفتم از تو کمد کرم ور داشتم اومدم کونشو خوب چرب کردمو به کیرمم زدم یواش هل دادم سرش رفت تو یکم هل دادم نصفش رفت گفت جر خوردم یکم تو همون حالت نگه داشتم تا کونش عادت کنه عادت که کرد شروع به تلمبه زدن کردم اول یواش بعد لحظه به لحظه تندتر تلمبه میزدم.نمیدونم چرا آبم نمیومد گفتم داگی استایل شو شروع کردم به تلبه زدن بعد چند لحظه حس کردم آبم میخواد بیاد بهش نگفتم که آبم داره میاد سرعتو بالا تر بردمو یهو همه آبمو خالی کردم تو کونش یه دقیقه کیرم تو کونش بود کیرمو درآوردمو با دستمال کاغذی خودمو اونو تمیز کردم.بعد از این سکس تا الان 7یا8 بار کردمش و آخر هفته هم دوباره میخواد بیاد منم میگامش

نوشته ؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطرات یک کونی


سلام
13ساله بودم که پدر ومادرم از هم طلاق گرفتن ومن پیش پدرم موندم اون صبح زود میرفت سرکار وتا شب نمی اومد.ومن همیشه خونه تنها بودم همین مساله باعث شدپسر عموم کریم که 5 سال از من بزرگتر بود هر روز صبح میومد خونمون وخودش رو میمالوند بهم.یه روز حشرش زده بود بالا دید تلویزیون نگاه میکنم گفت گرمت نیست؟



منتظر جوابم نشد شلوارش رو کشید پایین شرت تنگش کیر نیمه شقش رو قلمبه زده بود بیرون.اومد روبروم نشست جوری که من کیرش رو ببینم کیرش کاملا سیخ شده بود من بادیدن اون صحنه شل شدم.بعد گفت بیا بریم تو اون اتاق باهات کار دارم
دستم روگرفت برد تو اتاق آخری در رو بست بهم گفت برو روتخت کارت دارم.بعد خودش پیراهنش روکند وفقط باشرت موند. دوباره گفت گرمت نیست این بار خودش اومد شلوارم روکندپیراهنم رو دراورد من هم مثل خودش لخت
شدم شرتم خیلی نازک بود بدنم هم سفید سفید موهام زرد طلایی.
(یادمه خالم همیشه میگفت تو ایرانی نیستی خارجی هستی)



خیلی خوشکل بودم باورتون نمیشه عکسای اون موقعم رو دارم مثل جاستین بیبربودم.بهم گفت کمرم درد میکنه بیا کمرم روماساج بده
یکم ماساژ دادم گفت بلد نیستی بیا یادت بدم گفت دراز بکش یه متکا گذاشت زیر بدنم تا کونم بیاد بالا یه نگاه کردم دیدم کیرش کاملا سیخ شده بودواز شرت زده بود بیرون .جوری نشست که کیرش بخوره به کونم وشروع کرد به ماساژ کونم وکیرش می خورد به کونم کاملا بی حس شدم یواش یواش اومد پایین شروع کرد به ماساج کونم از رو شرت.بعد یه دستش رو اروم فرستاد تو شرتم من هیچ حرکتی نمی تونستم بکنم اسیرش شده بودم



بعد اون دستش رو هم فرستاد توشرتم وانو اروم آورد پایین تا زانوهام بعد شروع به ماساج اطراف سوراخم شد.یک لحظه حس کردم تمام کونم خیس شد جرات نداشتم برگردم ببینم چی شده معلوم بود تف بزرگی زده بود دم سوراخم بعد یه تف هم به کیرش زد وانو گذاشت دم سوراخم کیرش درازو زیاد کلفت نبود شروع به عقب جلو کردن کرد چون زیاد تف زده بود صدای قشنگی تو اتاق میپیچید. اروم اروم کیرش به سوراخم رسید یکم که فشار داد گفتم اوی... یکم کشید بیرون دوباره یکم بیشترفشار دادخیلی درد داشت میخواستم بلند شم نذاشت اروم در گوشم گفت الان تموم میشه هروقت دردت گرفت بگو من وایمیستم .,
یکباره فشار دادتو گفتم آآآخ حس کردم پاره شدم اما این فقط سرش بود که رفته بود تو . کونم رو عقب کشیدم کیرش در اومد. دوباره اونو گذاشت دم سوراخو دوباره فشار داد اینبار دردش قابل تحمل بود شروع به عقب جلو کردن کرد ومن از دردبه رو تختی چنگ زدم در یک لحظه جلو چشمم سیاه شد هیچی نمیدیدم حتی چیزی نمیشنیدم دردم هم قطع شد تکون هم نمی تونستم بخورم.اندازه 30 ثانیه نفس نکشیدم واون خیلی ترسید.نمیدونست چکار کنه .احمق میدید سر کیرش بزور رفته بود تو انوقت تمام کیرش رو کرده بود تو بعد اینکه حالم سرجا اومد یه نیم ساعت آوانس داد.دوباره منو خوابوند یه تف کرد به کونم یه تف کرد به کیرش وانو گداشت اینبار بادرد جزیی همش رفت تو . بعد شروع به تلمبه زدن کرد.من دیگه دردی نداشتم واصلا تو این دنیا نبودم.بعد رو کمر خوابید گفت بیا بشین روش همینکه نشستم در یک لحظه تمام کیرش رفت تو کونم اینقدر گشاد شده بودم که نگو .خودم رو بلند میکردم محکم مینشستم روکیرش که یه لحظه تمام آب کیرش خالی شد تو کونم
بعد سریع لباس پوشید رفت بیرون فکر کنم از من خجالت میکشید ولی فردا صبح دوباره پیداش شد.......

......
این اولین داستانه که مینویسم برام مهم نیست باور کنی یا نه اما این داستان واقعیه و جزیی از زندگیمه قابل پاک شدن هم نیست اگه فهم داری درک کن که همه مثل هم نیستن یکی مثل تو کونی نیست یکی گی هست یکی لز هست اما مهم اینه که سوای اختلاف از نظر ساختارجنسی بهم احترام بذاریم.

نوشته: حسین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
از یه نفر دیگه میگم خیلی جالبه.یه پسری بود خوشگل و نزدیکای سیزده یا چهارده سالش بوده عصرا مینشسته جلوی در خونشون با گوشیش بازی میکرده.دو نفر میبیننش و میگن این پسره خیلی خوشگله چطوری میشه بکنیمش.یک روز یکیشون از جلوش رد میشه میگه اقا پسر ساعت چنده؟ و بعدوامیسه و ساعتشو مثلا تنظیم میکنه بعد میگه بازی چیه توی موبایلت و بعد اسمشو سنشو شمارشو میپرسه و از خودشم براش میگه و باهم دوست میشن. یه روز دیگه میبینن بازم نشسته جلوی در خونشون. اینا دوتا میگن یک کاری بکنیم. تو برو یکطوری راه برو بخوری بهش و باهاش دعوا کن چرا نشسته جلوی راه بعد من میام باتو دعوا میکنم.اینطوری دعوای الکی درست میکنن و همون اولی با پسره که اسمش علی هست بیشتر دوست میشه.
بعد از یکماه و نیم هر بار میدیدنش همون اولیه میرفته پیشش و از بازیا کامپیوتری حرف میزنه و یکروز با موتور میره سراغ علی میگه بیا همین مغازه اینجا میخوام بازی کامپیوتری بخرم تو بگو کدومشون بهتره.وقتی چند تا بازی میخرن بهش میگه بلدی نصبشون کنی؟ علی میگه خب بله بلدم. و میبرتش خونه ولی میترسیده بکنه .چند روز دیگه میگذره به علی میگه من با اونکه دعوام شد اون روز دوست شدم.اینطوری یکبار که علی رو میبره خونه دوتایی باهاش از سکس و این چیزا خیلی حرف میزنن و میگن شلوارامونو دربیاریم بازی کنیم . بعد از دو بار که اینطوری جلوی هم سه تای لخت میشن میگن که ما هم مثل این کلیپای سکسی باهم سکس بکنیم.علی قبول نمیکنه ولی میگه شما بکنید همو ببینم چطوریه .اون دوتا برای اولین بار هم سکس میکنن هم اینه همدیگه رو میکنن. تا چند روز بعد که یکیشون علی رو میبره خونه و میگه اول تو بکن بعد من میکنم. علی هم مثلا یه سکسی میکنه و میخوابه و اونبار برای بار اول همون اولیه علی رو میکنه.
هر بار فقط علی روی اونا میخوابه و ادای سکس رو درمیاره بعدش اونا یکی یکی میکننش.اونا چون نزدیک هجده سالشون بوده هم علی رو میکنن هم با خودشون سکس میکنن. شاید بازم به کسای دیگه کون داده باشن چون تازه با پسربازی و کون دادن و کردن اشنا شدن و خوششون اومده .کسی حاضره برای اینکه یه پسرو بکنه خودشم کون بده
خدایا گناهان منو تو ببخش
همه آدمها گناه کردند
خدایا گناه همه را ببخش
     
  
مرد

 
آب حیات است پدر سوخته

سلام.
من بردیام، 23 سالمه، یادبودی که براتون می نویسم برمی گرده به... وایسا ببینم، آره... دو سال پیش.
اون روزا دست کم به نظر خودم که خیلی خواستنی بودم آخه خیلیا با نگاهاشون یکی دو بار از بالا تا پایین، خودمو و چیزایی که تنم بودو بررسی می کردن. آخهههه هم خوش بر و رو بودم، هم بلند، هم لبخند خوشگلی گوشه لبای همیشه خیسم بود و هم نگاه چشمای درشتم که به رنگ مازوی رسیده می موند، گرم و گیرا بود. اندامم هم که دیگه هیچی! اون آدمای گنده و زمخت با اندام نخراشیده و چهره نتراشیده رو که اندازه یه خرس که چی بگم اندازه یه گله بز هم که نه، اندازه ی یه بسیجی، نه دیگه زیاد شد نصف یه بسیجی مو دارن و به قول جمال زاده موهاشون شبیه کرم های زردیه که به مارچوبه زدن و ناگفته نمونه که گاهی بعضی از ماها نسبت به اونا در توصیف اخیر سابقوا الی القباحة میشیم رو یه اردنگی ببندین در ماتحت مبارکشونو از اندیشه خوشگلتون بیرون بندازین چون من سر سوزنی شبیه اونا نیستم،
تا حالا شده یکیو مثلا تو خیابون ببینین و همین جوری بدون هیچ دلیلی ازش خوشتون بیاد دوس داشته بشین باز همین جوری بدون هیچ دلیلی بهش زل بزنین؟ من یکی از اون آدمام.
می خواستم از اندامم بگم! دستای سفیدو بی مو (دستام که بی مو هستن دیگه خودتون حساب بقیه بدنم رو بکنین)، بازوهای بدون چربی، باریک و خوش ترکیب، پاهای کشیده و صاف و صوف. سینه های نه خیلی بزرگ، و یه کون گرد و کوچولو و نرم و سفید با شکمی که حتی یه مولکول لیپید (همون چربی) بهش وصله نشده و قد و بالام هم مثه یه انتگرال نامعین اونم از اون سختاش نیست که آدم اگه بره توش دیگه در نمی یاد بلکه به سان سرو سهی، راست و برافراشته (از آخر به اول برو بچه های رشته های انسانی، ریاضی و تجربی حال کردن؟).

اگه برای شما روزای جمعه یا عصرای پنجشنبه دلگیره برای من هر روز و هر ساعت شبانه روز، آخه دوستای زیادی ندارم، اون روز صبح با خودم گفتم: «امروز هم یه روز مثه همه ی روزای دیگه است، حوصله سربر و دلگیر»، بدتر اینکه هیچکی هم خونه نبود؛ خونواده دسته جمعی رفته بودن شمال منم وسایلم رو گذاشته بودم تو بقچه و فرداش قرار بود راه بیافتم برم همون خراب شده ای که توش دانشجو بودم و مثلا درس می خوندم، داشتم صبونه می خوردم که گوشیم زنگ خورد سریع جواب دادم و گفتم: (نقطه ها من نیستم)



سلام، چه طوری؟
...سلام، ممنون، خوبم.
دلم یه عالمه برات تنگیده بود.
...منم همین طور، کجایی؟
خونه، تو کجایی؟
... می تونی بیای بیرون؟
نه، تو بیا خونمون حوصله ندارم.
...باشه
کی می رسی؟
...یکی دو ساعت دیگه
باووش. می بینمت. کلیدا زیر جا کفشیه.
و...

منم تندی پریدم رفتم حموم. موهای کیرو کونمو زدم و حسابی همه جامو تمیز کردم و وقتی اومدم بیرون شده بودم یه دسته گل و یک میلیون سال نوری فرق داشتم با باز هم همون بسیجی های کذایی که بوی تن لشِشون از صد فرسنگی مگسای خماری که روی گوه نشستن رو چنان مست می کنه که انگار دارن با خورطومشون از نهرهای روان شیر و عسل می خورن!
یه کم عطر و ادکلن (که همون فرانسویه عطره) زدم به خودمو یه شورت هفتی پوشیدم و گرفتم نشستم تا اینکه کلید تو در چرخید و دوستم اومد تو، یه پسر...
(نگفته بودم من هم جنس گرام؟ خوب اشکال نداره خودتون فهمیدین، اگه دوس ندارین می تونین ادامه ندین و با فحشاتون توی نظرها بنده رو مستفیض نمایید، هر چند که ورود شما هموفوب ها در صفحه خوشامدگویی سایت منع شده)
...یه پسر سبزه خوش هیکل، قد بلند، نسبتا خوش قیافه، که دو سال از من کوچیکتر بود، از سه سال پیش با هم سکس داشتیم و از بچگی می شناختمش.
همین که منو که با شورت نشسته بودم دید گفت: راحتی ها!!!
منم گفتم سلام، هیش کی خونه نیست، خیلی دیر رسیدی.
بغلش گرفتم یه بوس کوچولوهم از لبای داغش کردم و با دستام لمبرای کونشو از روی شلوار جینی که پاش بود گرفتم و فشار دادم که گفت: وایسا یه دوش بگیرم.
گفتم: باشه.



یه حوله دادم بهش رفت حموم، ده دوازده دقیقه که گذشت دیگه طاقت نیووردم شورتمو در اوردم رفتم سمت حموم در حموم قفل نبود درو وا کردم رفتم تو، گفتم منم میام دوش بگیرم.
وای که بدن سبزه خیسش چه قد سکسی بود و همیشه برام تازگی داشت. با اون کیر قلمی شقش که نه خیلی بزرگ بود و نه خیلی کوچیک. اونم داشت بدن منو نگاه می کرد وقتی من چشاشو دیدم نگاش رو کیرم بود که وقتی شق می شد کلفت و دراز بود. رفتم پیشش دستامو محکمِ محکم دورش حلقه کردم گفتم: خیلی می خوامت مهرزاد. لبامون مثل خودمون دو تا که با هم یکی شده بویم تو هم رفتن و زبونامون رو می کردیم تو دهن همدیگه و مثل نوزادی که شیر مادرشو با تمام وجود می مکه شیره وجودی هم دیگه رو کشیدیم و با هم دیگه یکی شدیم، آخ که با اون آب گرمی که از دوش رو تنمون می ریخت و گرمای مضاعفی که از بدن مهرزاد ساطع می شد چه حالی می داد.
حشرم حسابی زده بود بالا، زانو زدمو کیرشو کردم تو دهنم... مزه بهشت می داد، چشامو بستمو با لبای خوشگلم دور کیرش رو گرفتم و شروع کردم به ساک زدن زبونمو به کیرش می مالوندم و فشار میدادم و سرم رو از این ور به اون ور می کردم تا بیشتر تو دهنم جا بگیره، مواظب بودم تا دندونای سفیدم به کیر نازش نخوره و اذیت نشه. کیرش رو که حسابی لیز شده بود تا ته کردم تو دهنم، عق زدم و چشای قهوه ایم پر اشک شد. کیرشو در اوردم و دوباره براش ساک زدم از بالا تا پایینش رو با ولع می خوردم و می بوسیدم و لیس میزدم، سرش رو می گرفتم تو دهنم و با زبون با سوراخش بازی می کردم و حسابی مک می زدم تا مزه نداشته آبشو که از سوراخش راه گرفته بود بچشم.
مهرزاد کیرشو در اورد و بلندم کرد و بازم لب گرفتیم. از این لب گرفتنا هیچ وقت سیر نمی شدم. می خواست برام ساک بزنه گفتم نمی خوام، بکنم.
پشتمو کردم بهش و کونمو مالیدم به کیر سفتش با دستش کیرشو چند بار روی سوراخه کونم بالا پایین کرد بعدش آب دوش رو قطع کرد، نشست و شروع کرد لیس زدن کونم، منم دو تا دستامو گذاشته بودم روی زانوم و از حشر لب و زبونم رو می خوردم. قبلش که رفته بودم حموم کونم رو تمیز تمیز کرده بودم. زبون داغشو تا جایی که می تونست می کرد تو سوراخم. بهش گفتم: بریم بیرون.



من با خودم حوله نیوورده بودم حوله اش رو پیچید دور من بغلم کرد و بردم بیرون، گفتم: آشغال بذارم زمین خودم پا دارم! نکن الان می افتیم! و شروع کردم به دست و پا زدن. بردم جلوی بخاری و گذاشتم زمین. موهامونو با حوله خشک کردیم و بدن خیسم هم دیگرو بغل گرفتیم و بازم لب گرفتیم. گفتم: بابا جون بکنم دیگه، دوباره رفت سراغ کونمو شروع کرد خوردنش دستشم گذاشت روی لبای من، منم چند تا از انگشتاشو کردم تو دهنمو مکیدمشون.
سرشو فشار میداد روی کونم و زبونشم بیشترو بیشتر می کرد تو. دستشو از دهنم در اورد و دو تا از انگشتاشو که با آب دهن خودم خیس شده بود کرد تو کونم.

من پا شدم و گفتم: وای دیوونه می کنی آدمو.
نشستم روشو کیرشو با دستم گرفتمو گذاشتم روی سوراخمو آروم آروم نشستم روی کیرش. نگاه چشای قهوه ایمون به هم گره خورد، کیرش که تا ته رفته بود توی کونم بود بهترین حس دنیا رو بهم می داد نه به خاطر اینکه کیر بود بلکه به خاطر اینکه هم دیگرو دوست داشتیم. نمی دونم چه طوری حسمو توصیف کنم، هرچند که این تجربه رو تا حالا نداشتم ولی انگار که توی یه وان پر از شیر که با دونه های خوشبوی سرو و برگای کاج و صمغ این دو تا درخت معطر شده بود، شناور شده باشم. بهم خندید منم ناخوداگاه خندم گرفت همین طوری که به چشای هم خیره بودیم، آروم پا شدم چند بار رو کیر سفت وسختش که تو کون نرم و گرم من بود بالا پایین کردم، گفتم:
مهرزاد: خو خسته شدم نوبت توه تلمبه بزنی.





دستامو از دو طرف گذاشتم زمین و اونم باسنم رو با دستاش گرفت و شروع کرد تلمبه زد با همون سرعت یه نواختی که من دوس داشتم نه خیلی کند و نه خیلی تند. آخ که چه لذتی داره که یا چیزی با یه ریتم ثابت تو کونت عقب و جلو کنه.
یه چند دقیقه همین طوری تلمبه زد که من یه وری خوابیدم، خیلی دوست دارم مهرزاد وقتی به پهلو خوابیدم بکنتم. دستشو با آب دهنش خیس کرد و کیرمو گرفتو با دسش شروع کرد به جق زدن برام اما من دستشو از کیرم جدا کردم آخه باعث می شد نتونه پیوسته تو کونم تلمبه بزنه. خودم کیرمو گرفتم و کار مهرزاد رو ادامه دادم. دوست ندارم موقع سکس زیاد حرف بزنیم، مهرزاد هم دوست نداره. اون قد آروم بود که صدای شعله های بخاری لا به لای صدای بدنای خیس عرقمون که به هم می خورد رو می شنیدیم. مهرزاد گفت: بردیا دوست دارم.
منم با لبخندی که روی لبام نشسته بود گفتم: من بیشتر.
حالا نوبت حالت مورد علاقه مهرزاد بود، به پشت خوابیدم و محکم بغلم کرد و باز تلمبه زد. نفس هاش صدا دار شده بود محکم تلمبه می زد، محکم تر بقلم کرد و کیرش رو تا ته کرد توم منم کونمو بالا داد تا بیشتر بره تو. بعد چند ثانیه آبشو که توی کونم خالی شد حس کردم، چشامو بسته بودم. چند بار دیگه تلمبه زد. صدای شالاپ شلوپ از کونم بلند شد همون طوری که روم خوابیده بود چند دقیقه دراز کشیدیم. آروم و صدادار پشت گردنمو می بوسید بالاخره کیرشو از ما کشید بیرون (!) منم دو تا از انگشتامو کردم توی کونمو در آوردم گذاشتم تو دهنم تا از آبش بی نصیب نمونم. مهرزاد گفت: گفت منم کیر می خوام. رفتم یه کم لوسیون (بادی لوشن) اوردمو مالیدم رو سوراخش انگشتمو کردم توشو یه کم چرخوندم، کون سبزه ی اونو کرم سفید الان که دارم می نویسم منو یاد شعر ایرج میرزا انداخت که میگه:
آب حیات است پدر سوخته حب نبات است پدر سوخته
وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته...
تا بتوانیش بگیر و بکن صوم و صلات است پدر سوخته...
با همه ناراحتی و بد دلی خوش حرکات است پدر سوخته
قافیه هرچند غلط میشود باب لواط است پدر سوخته



القصه، یه کوسن گذاشتم زیر کونشو پاهاشو انداختم روی شوهاشو اونم با دستاش کونمو به سمت خودش فشار می داد تا کیرم بیشتر بره تو و منم شروع کردم به تلمبه زدن، که یهو یکی در خونه رو باز کرد و اومد تو، ما هم مثه احمقا از ترس خشکمون زده بود...
شوخی کردم بابا...
یه کم که تلمبه زدم به مهرزاد گفتم آبم داره می یاد مهرزاد جونم. آب من زود میاد تقریبا 10 دقیقه گفت می خوام بخورم، منم کیرمو از کونش در اوردم و دراز کشیدم اونم کیرمو کرد تو دهنشو آبم خالی شد تو دهنش، کیرمو چنان می مکید که فک کنم هر چی آب تو تخمام بود رو هم کشید تو دهنش. آبمو قورت داد و گفت به به!
کنار هم دراز کشیدیم و دستشم کرد توی موهام که خیس عرق بود و از روی چشام زدشون کنار یه کم از هم لب گرفتیم هنوز دهنش مزه آبمو می داد، دستشو گرفتم گذاشتم روی کونم و انگشتشو روی سوراخ صورتیم فشار دادم، مهرزاد هم انگشتش رو کرد تو و با سوراخم یکم بازی کرد بعد هم دیگرو بغل کردیم و همون طور که تو بقل هم دراز کشیده بودیم، خوابیدیم.

نوشته: بردیا نویسنده کوچک
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین تجربه گی


خوب یادمه 13سالم بود یه روز که دامادمون برای کاری باید میرفت یه شهر دیگه خواهرم تنها بود ، من و پسر عموم که 15 سالش بود رفتیم پیشش بخوابیم . اوایل تابستون بود تو شهر ما مردم تخت میذارن تو حیاط و پشه بند میذارن و رو تخت میخابن ، خواهر دامادمون هم بود اونا بیرون خوابیدن . وما هم داخل خوابیدیم . تو جامون بودیم که پسر عموم شروع کرد به صحبت کردن از خوشکلی خواهر دامادمون و اینکه باید بغلش کنم فلان کارو سرش بیارم .


من داشتم تحریک میشدم گفتم که داوود زشته. اونم گفت رضا تو کیرت کوچیکه شهوتت کمه نمیفهمی چی میگم . بعد یهو دست آوورد زیر پتو و کیرمو گرفت و زودی ولش کرد که بگه کوچیکه . برا اون عادی بود انگار ، ولی من رنگم شده بود مثه گچ . بعد گفت ولی مال من مردونه شده نمیتونم تحمل کنم . بیا بگیر ببین چطوری ؟ دستمو گرفت برد طرف کیرش و منم گرفتمش . آره بزرگ بود راست گفت . من زود ولش کردم . بعد شروع کرد در مورد بچه های همسنش میگفت که چکار میکنن و چه دختر بازی هایی میکنن . من دیگه نمیفهمیدم چی می گفت . همش تو فکر کیرش بودم . بعد دستمو با پر رویی بردم طرف کیرش با حالت اضطراب گفتم آره مال تو مردونه ست باید براش فکری کنی . کیرش تو دستم بود . نیمه سفت بود . با دستم اندازه ش رو گرفتم به خایه ش دست زدم به موهای کیرش . احساس کردم کیرش بزرگتر داره میشه . که یه دفعه زود دستمو از تو شرتش کشید بیرون . گفت رضا زیاد بگیریش عیبه . گفتم چه اشکال داره . تو هم مال منو گرفتی . اصلا بیا دوباره بگیر . گفت فرق میکنه من همینطوری گرفتم منظوری نداشتم . گفتم خوب کیرمو بگیر اشکال نداره بعد یه لحظه مکث کرد مکث کرد انگار تونسته بودم وسوسه ش کنم گفت خوب بذار دست بزنم . دستش آورد زیر پتو و ایندفعه دست کرد تو شرتم . به کیرم دست زد و همین طور داشت دست میزد دستش تو شرت من بود ولی فکرش جای دیگه بود که یه لحظه دستشو برد سمت کونم و کونم رو نوازش داد یه کم دست زد . بعد یهو زود دستش در آورد بیرون گفت نه نه نمیشه بسه دیگه برم دستشویی بیام بخوابیم .



حالا که فکر میکنم شاید دلش سوخت که مثلا رضا بچه ست .دستشویی ش یکم طول کشید اومد بیرون ، بعد آروم همینطوری که نگام کرد گفت آره بیا کیر مو بگیر ، آره خودشو متقاعد کرد تو دستشویی ، بعد خودش دست برد سمت کونم و بازی میکرد کم کم کیرش داشت بزرگ میشد . که گفتم بیا کیر همو ببینیم . من فقط تو فکر کیرش بودم که دوس داشتم بیشتر ببینمش اصلا حواسم به آخر کار نبود و بلد هم نبودم . لخت که شدیم چشم من همش سمت کیر گنده ش بود و اونم همش به پاهام و کونم نگاه میکرد . بعد شروع کرد داشت با سوراخ کونم بازی میکرد منم خودم رو تکون میدادم تا راحت انجام بده . بعد گفت پشتت رو بکن به من صداش خیلی مبلرزید . با تف سوراخم رو خیس کرد کیرشم خیس کرد . نمیدونم انگار وارد بود نه اون طوری که لب بگیریم ساک بزنیم . ولی خوب داشت منو می کرد . آروم کیرشو فشار میدا د . خیلی فشار داد بعد خودم کمکم شل که گرفتم دیدم یه چیز بزرگ میره تو کونم .



اصلا لرز گرفتم اونم درش آورد گفت تمومه تحمل کن . رومو کردم اون ور که کیرشو دوباره ببینم ، خیلی درد داشت خیلی و خیلی میسوخت نه اونقد که داد بزنم . بعد از شضدت درد زیاد تکون خوردم کیرش از تو کونم در اومد . برگشتم دوباره نگاش کردم دیدم داره سر کیرشو میگیره یعنی تا حالا سرش فقط رفته بود داخل بعد اومد بقیه شو کنه که یه کم که رفت تو دیدم خیلی میلرزه که بعد دیدم کیرش رو در آورد و من فقط یه چیز گرم رو سوراخم احساس میکردم . . ..

نوشته: reza_gay
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
فیزیوتراپی کونم


سلام
این خاطره واسه سال 1388 که واسه من اتفاق افتاد اون موقعه من 21 سالم بود . من یه پسر با قد 174 و 75 کیلو وزن داستان از اون جا شروع شد که من تصادف کردم و پام شکست . و بعد از 45 روز که بازش کردم پزشکم گفت باید بری فیزیوتراپی و منو به یه فیزوتراپ معرفی کرد . رفتم اونجا و گف ساعت کاری ما تا شش من کقتم جناب من نمیتونم اگه امکان داره 6 تا 7 بیام . اونم یکم فکر کردو گفت باشه . جلسه اول رفتم و کفت دراز بکش رو تخت و پاتو از شلوار در بیار در آوردم یه دستگاه دوره رونم بستم و بهش برق وصل کرد بدنم یه ان یه جوری شد پام و شروع کرد به لرزوندن ناخوداگاه باور کنید کیرم راست شد بعد دستگاه امد نشست و پماد پرکسیکام زد به پامو شروع کرد به مالش



چشامو بسته بودم خدایی داشتم هال میکردم کیرم راسته راسته ولی واسه اینکه معلوم نشه پاچه شلوارمو گذاشته بودم روش . یکم باهم حرف زدیم یک ساعت تموم شد و من رفتم خونه . خیلی شده بود یاد چند سال پیش افتاد که با چند تا از دوستام حال میکردیم و کونه هم میزاشتیم . امدم رفتم حموم یه حال اساسی به خودم دادمو همه پشمامو زدم و صاف و صوف کردم . جسله بعد که رفتم دوباره همون کارا که گفتم انجام دادم . داشت دوباره پامو با پماد مالش میداد راست کردم . احساس کردم حالمو اینبار فهمیده یکم شیطنت میکردو دستشو زیاد مبرد لایه پام بهم گفت رونای سفتی داره گفتم اخه فوتبال بازی می کنم واسه اونه . یهو احساس کردم دستش خورد به کیرم فهمید راست کردم . اولش چیزی نگفت ولی دید من چشامو بستم اروم باز دست گفت فکر کنم اینم یه فیزوتراپی میخواد . من خندیدم گفتم شرمنده به خدا دست خودم نیست دستگاه که میلرزونه اینم بیدار میشه . باز مالشش داد و منم ساکت که بهم گفت به شکم به خواب پشت رونتم پماد بزنم



منم خوابیدم یکم که مالش داد احساس کردم داره یه انگشت از کناره شرتم دست میزنه به کونم دیگه خیالش راحت شده بود داشت کونم و مالش میداد شورتم کشید پایین یه جون گفت اففففففففف پسر چه کونی داری تو چه سفیده چه فنبلی داری منم گفتم ماله خودته یه کم انگشتم کرد گفت اجازه میدی بکنم با سر گفتم اره وای کیرشو ندیده بودم که گذاشت لایه کونم یه اوه گفتم ندیده احساس کردم خیلی کلفته یه گفتم جانم من بیار ببینم بد بکن گفت ببینی نمیزاری بکنم تو نیاورد وای تو نکرده انگاری قارچ کونم یکی با دست وا کرده همچین حسی داشتم حسابی توف مالی کر کونم و کیرشو در سوراخم گذاشت و فشار داد تا سرش رفت تو چشام سیاهی رفت اروم اروم میکرد یه چند باری در اورود دو سه تا تف ابادر انداخت بعد با یه فشار با یه صدای هولپ تا ته رفت تو همین که کیرش تا ته رفت ابکیرم مثل فواره زد بیرون اونم سریعی تند ش کردو یه و سفت چسبید به هم همه ابشو ریخت تو کونم .یه جند لحظه خوابید رومو یهو گفت پاشو دیر شده ساعت نه شب من باید برم منم شالوارمو پوشیدم به دونه اینکه خودمو تمیز کنم رفتم خونه راه که میرفتم کونم به هم می چسبید و هی ابکیرش از سوارخم میزد بیرونو لای ه کونم سر میخرد خیلی حال کردم .



راستی اسمش پرویز بود 43 ساله . من 15 جلسه فیریوتراپی رفتم که 6 بار ش و من کرد . الان خیلی وقته ندادم ولی اگه کسی با معرفت باشه میدم . idim ttanhai68 دوست داشتی پم بدین وب کون میدم دوست شدیم من میام مکان . من مکان ندارم
شرمنده اکه بد بود
نوشته علی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
همیشه وقتی که صحبت سکس میشد همه میگن یا دختر یا پسر اگه اسم یه پسر میون بیاد میگن کونشو بکنیم .توی اینترنت دنبال کلمه کون و کیر و اینطور کلمه ها میرفتم و چیزای که پیدا میکردم در باره این بود که یه پسری چطوری یه
پسر دیگه ای رو میکنه. عاشق این داستانهای بودم که کسی نوشته بود چطوری یه پسری به سن منو میکنه .تمام داستانها یک چیزهای رو مثل هم داشتند.یه پسر که سنش کم باشه و بدنش تپل و سفید باشه و خودش هم خوشگل باشه .
منم به خودم نگاه میکردم میدیدم همه این قسمتها رو دارم.ولی یک فرق مهمی وجود داشت. اون داستانها از کون کردن بودن ولی از کون دادن چیزی نبود یا برای من جالب نبود.میخواستم با کون دادن بفهمم اون چیزهای که توی داستانها بود واقعا پیش میایند .بدون اینکه به کسی حرفی بزنم تصمیم گرفتم بذارم یک نفر منو بکنه.دوباره به داستانها نگاه کردم .فهمیدم خود پسرها هستن که میشه از اشتباهاتشون اونا رو به جایی برد و سکس کرد. از همسایه ها یک نفر بود که نگاهم که میکرد میفهمیدم خیلی توی نخ منه.بهش نگاه کردم و با خودم گفتم یعنی این خوبه که بذارم منو بکنه؟ و چون کسی دیگه نبود تصمیم گرفتم با همون دوست بشم و بهش بگم که میخوام منو بکنه. کار سختی بود ولی وقتی بهش گفتم این داستانها که پسرای فاعل نوشتند رو میخوام انجام بدم خیلی خوشحالش کرد. باور نمیکرد یک پسری شکل من توی پانزده سالگیش بیاد بگه که میخوام منو برای اولین بار بکنی.
وقتی برای روزی که وقت بود که برم پیشش یه احساس عجیبی داشتم. با خودم میگفتم ایکاش یه پسری که کرده باشنش بود تا برام بگه چی میشه.وقتی رفتم پیشش گفتم هیچی نمیدونم و خودت بگو چکار بکنم.و وقتی برای اولین بار کون دادم و چند بار این سکس تکرار شد فهمیدم که این کار ادامه داره .و یادش گرفتم که مفعول بودن توی سکس یعنی چی.
وقتی میخواست کون بکنه اول از همه روی شکم میگفتن بخواب.وقتی که کسی چند بار کرده بود و سکسای بیشتری داشتیم میگفت خب سگی بشین .وقتی که سگی داشت میکرد دستام خسته میشدن و دراز میکشیدم روی زمین یا تخت و به یک طرف میخوابیدم.همیشه پهلوی چپ راحت بودم.اونم پشت سرم میخوابید و سکس میکرد . توی یک عکس خارجی یه پسری روی یه میز به پشت خوابیده بود و پاشو روی زانو جمع کرده بود و یکی دیگه وایساده بود و میکردش.گفتم خب اینطوری هم امتحان کنم ببینم چطوریه.
از توی همه این کار ها یکیشون که از اولش برام لذت دیگه ای داشت لاپایی بود.سرپا یا خوابیده یا هر حالتی باشم فرقی نمیکنه .کیرش رو میکنه وسط پاهام و تلمبه میزد.داغی کیرشو احساس میکنم یه حس قلقلکی هم داره که خیلی مزه میداد.هرچقدر کیرشو با ژل یا چیزای دیگه بیشتر چرب و لیز بکنن مزه اش خیلی بیشتر میشد.خودمم وقتای که تنها بودم دور رونم رو اندازه میگرفتم .برام یک جور خودارضای بود.وقتی میدیدم دور رونم هشتاد سانتیمتر یا بیشتره و دور رون دوستام به پنجاه سانتیمتر نمیرسه خوشحالم میکرد.
بعدها که با پسرای دیگری دوست شدم فهمیدم خیلی کارهامون به همدیگه شباهت دارند.مثل این بود که همه پسرها توی رفتارهای سکسیشون از هم تقلید کرده باشند. بعد از دوسال و نیم با یک پسری اشنا شدم که سه سال از ن بزرگتره ولی اون هم خیلی خوشگل و اهل سکس هست.برای اولین بار به اون گفتم بیا باهم سکس بکنیم.
اون منو کرد و من هم اونو کردم.اونم اولین بارش بود که یک پسر رو میکرد. همیشه کرده بودنش.هیچوقت فکر نمیکرد یک روز بتونه پسری رو بکنه.
بمن گفت این لاپایی رو خیلی دوست دارم .اونای که منو میکنن خیلی لذت میبردند چون من هم تورو میکنم میتونم بفهمم چقدر مزه میده.بهش گفتم من هم همین فکرو میکنم.بجز کون دادن یا لاپای دادن و ساک زدن برای دیگران یا توی بغل کسی دیگه باشم تا بامن عشق بازی کنه میشه خودم هم با یک پسری که سرو شکلش و اندام و صورتش مثل خودم باشه و من اونو بکنم.
دوتایمون به یک نتیجه رسیدیم.به این نتیجه که هرچقدر خوشگل بودیم ولی چون کسی نبوده که بکنیمش خودمون اجازه میدادیم باما سکس بکنن .مفعول بودیم چون نمیتونستیم فاعل باشیم.و حالا میتونیم بجای اینکه یه بچه خوشگل برای دیگران باشیم. دوتا دوست برای همدیگه باشیم و فقط باهم سکس بکنیم.
حرفهای زیادی برای گفتن دارم ولی همین قسمتشو برای دوستم گفتم تا اینجا بنویسه.و گفتم بنویسه که پسرها بجای اینکه بذارن بزرگترها با اونها سکس بکنند میتونند با یکی مثل خودشون اشنا بشن و دوست خوبی برای هم باشند و سکس بکنند و کسی هم ندونه.سکس هرچقدر لذت داشته باشه اما اذیت هم داره.
خدایا گناهان منو تو ببخش
همه آدمها گناه کردند
خدایا گناه همه را ببخش
     
  
زن


 
حماسه سازی در پادگان آموزشی

اسم من سینا هستش 25 سالمه و خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به 4 سال پیش که من رفتم سربازی.تا یادم نرفته بگم که من پسر خیلی خوشگل و جذابی هستم که بدنم مادرزادی مو نداره و اندام خوبی دارم همین باعث شده بود که خیلی ها توجهشون به من جلب بشه بعد از گرفتن مدرک کاردانی رفتم سربازی و بعد دوره آموزشی و دوره کد یگان خدمتی من افتاد پادگان آموزشی 03 عجبشیر و من به عنوان گروهبان اموزشی مشغول شدم.هر دو یا سه ماه یکبار سربازای جدید آموزشی میامدن و آموزش میدیدن و میرفتن و من تو اون دو سالی که خدمت کردم با خیلی از این سربازا رابطه برقرار کردم و سکس داشتیم.یکبار یادمه چند تا از این سربازای آموزشی رو برده بودم نظافت محوطه که یکیشون توجه منو جلب کرد اسمش همت بود همسن من بودش بچه مازندران خیلی اندام مردونه و خوبی داشت و خوشگل بود.همونجا تصمیم گرفتم هر طور که شده بهش بدم.بقیه سربازا رو فرستادم برن ولی اونو نگه داشتم که بیاد اتاق فرماندهی رو تمیز کنم خدم هم تو همین حین رفتم خوابیدم رو تخت فرمانده بعد بهش گفتم همت بیا پشت منو ماساژ بده اونم اومد پشتم ماساژ داد ولی هر طوری واسش ناز کردم دوهزاریش نیافتاد که چی میخوام و رفت.
یه روز که همه سربازای گروهان رفته بودن اردوگاه سه روزه من و چند تا سرباز به عنوان نگهبان تو گروهان بودیم که پادگان کلا خلوت شده بود من همت رو صدا زدم که بیا شب اتاق فرماندهی پیش من بخوام من تنهایی شبا میترسم که اونم قبول کرد.چراغ ها رو تازخاموش کرده بودیم و پیش هم خوابیده بودیم که من یواش دستمو انداختم روی شکمش که دی بیدار شد و با ناراحتی گفت سرگروهبان لطفا دستتونو بردارید من گرمم میشه منم خجالت کشیدم و دستمو برداشتم نیم ساعت که گذشت اینبار دستمو گذاشتم از روی شلوار روی کیرش و قبل اینکه اعتراضی بکنه شروع کردم به مالیدن کیرش که دیدم کیرش داره بزر میشه معلوم بود بیداره و خودشو به خواب زده چند دقیقه ای که کیرشو مالیدم دیدم کیرش کامل راست شده بعد دیدم خودش زیپ شلوارشو باز کرد و شلوارشو کشید ولی هنوزم خودشو به خواب زده بود فهمیدم که خوشش اومده منم دستمو بردم تو شورتشو کیرشو گرفتم دستم وای یه کیر خیلی کلفت و بزرگ دستم بود تا حال کیر به اون بزرگی ندیده بودم بعد بی خیال شدمو پشتمو کردم بهش که بخوابم که دیدم از پشت کیرشو بهم چسبونده و یواش داره کیرشو میماله منم یه کلمه گفتم جووون که دیدم دیگه خجالت و درجه و اینا رو بیخیال شد و افتاد روم شلوارمو درآورد و کلا منو لخت کرد و تا چشمش به بدن سفید من افتاد چشماش برق زد بعد خودش لخت شد یه بدن چهارشونه و ورزشکاری با سینه ها و پاهای پشمالو و کیر خیلی کلفت دیگه امونم نداد افتاد روم و داشت سینه هامو میک مید تو همین حین هم انگشتش تو کونم بود که دردم گرفته بود بعد گردنمو لیس میزد و لبامو میخورد که دیگه بعد چند دقیقه منو به شکم خوابوند و خودش رفت پشتم یه تف زد به کیرش و گذاشت دم سوراخم اینم بگم که چون قبلش من با کادری ها و سربازای دیگه هم سکس داشتم سوراخم گشاد شده بود ولی با این همه وقتی که کیرشو فشار داد داشتم جر میخوردم کیرش حسابی بزرگ بود تا آخر کیرشو تو کونم جا کرد بعد شروع کرد به تلمبه زدن و حرفای سکسی میزد میگفت سرگروهبان سینا کونتو میگام بعد کلی تلمبه زدن و سکس در حالتهای مختلف آبشو خالی کرد تو کونم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
از کمر درد تا گاییده شدن

داستانی که براتون می نویسم بر میگرده به 4 سال پیش. زمانی که سوم دبیرستان بودم. من پسری هستم با قد بلند موهای قهوه ای و پوست سفید و بدن خیلی کم مو. طوری که رو سینه هام اصلان مو وجد نداره و فقط یکم مو دوره سوراخ کونم و کیرم هست که اونارو هم کاملا تمیز میکنم. 4 سال پیش بود که مامان و بابام و خواهرم رفته بودن پ شهرستان پیش مامان بزرگم اینا و من خونه تنها بودم. مثل همیشه دوستم رامین اومد خونمون تا با هم بساط عرق خوری راه بندازیم. عرقمونو خوردیم اما نه زیاد. یکم خوش بودیم. من 2 روز پیش تو باشگاه کمرم ضربه دیده بودو یکم دردمیکرد. به رامین گفتم که بیادو یکم ماساژم بده. اونم اومد و نشست کنارم و شورو کرد. منم دراز کشیده بودم. بعد رامین گفت انینطوری تسلط ندارم میشه بشینم رو پات؟ منم گفتم آره بشین. تا این لحظه فکرم رو درد کمرم بود اما رامین وقتی نشست دستشو برد زیر تی شرتم و منو مالید. یه حس خوبی داشتم. کم کم داشتم حشری می شدم اما به روم نیاوردم. رامین گفت تی شرتو دربیار تا خوبت کنم. منم از خذا خاسته دراوردم. بعد دو سه دقیقه احساس کردم داره کیرشو به کونم میماله اماصدامو درنیاوردمتا بماله. داشتم از این وضعیت لذت میبردم. از رو زرنگی بهش گفتم که این عرق منو بی حس کرده و اصلا دستاتو احساس نمی کنم تا راحت باشه و می خواستم ببینم تا کجا جرات داره جلو بره. همین که این حرفو زدم شلوارکمو تا نیمه ی کونم کشید پایین. چند لحظه بی حرکت موند. فکر کنم از دیدن کون سفیدو بی مو حیرت زده شده بود.اروم با دست لرزون کونمو نوازش کرد. منم داشتم از شدت هیجان سکته می کردم. اما دیدم دوباره داره کمرمو میماله. احتمالا می ترسید. به خاطر اینکه ای موقعیت از دستم نره آروم بهش گفتم راحت باش ناسلامتی دوستیما. انم لبخند زدوبا لحنی تحدید آمیز گفت درمیاراما. منم گفتم در بیار. سریع شلوارکمو کشید پایین و شورو کرد به مالوندن کونم. یهو دید پاشودو لباساشو دراورد. افتاد و از پشت بغلم کردوکیرشو چسبوند به کونم. وای که چه حالی میداد. منم کونمو براش بالا پایین می کردم. گردنمو از پشت می خورد و من داشتم از حال می رفتم. کم کم اومد پایین تر و کمرمو لیس میزد تا رسید به کونم. اول چنتا زد رو کونم بعد وحشیانه شورو کرد به خوردن. وقتی داشت اطراف سوراخمو می خورد من احساس میکردم بهترین لذت دنیا همینه. بعد بهم گفت برگردم و یکمم سینه هامو خورد. بعد گفت که عاشقمه و ازم خواس که کیرشو براش ساک بزنم. منم شوروع کردم. اول یکم کیرشو بوسیدم بعد آروم از پایین زبونمو کشیدم تا نوک کیرش و یهو کیرشو کردم تو دهنم اونم یهو داد زد. یه چند دقیقه ای براش ساک زدم تا کاملا کیرش لیز شودو آماده ی گاییدن شود. رامین اونقد پسر خوبی بود که وقتی خواست بکنتم باز ازم اجازه گرفت منم گفتم بکن. سره کیرشو گذاشت رو سوراخم و بازی داد. داشتم حال میکردم که یهو احساس کردم کونم جر خود دادی زدم که همه ی همسایه ها فهمیدن. گفتم بهش یکم یواشتر اولین بارمه. اونم به شوخی گفت منم اولین بارمه!! بعد آروم شورو کرد به تلمبه زدن منم داشتم حال میکردم. کیرشو داورد و خوابید رو زمین گفت بیا بشین رو کیرم. منم اومدم نشستمو بهش حسابی حال دادم. چند دقیقه بعد گفت آبم داره میاد کجا بریزم؟ منم کفتم بریز توش. انم بعده چند تلبه ابش اومدو ریخت تو کونم. وقتی آبش میومد باسنمو به طرز درد آوری با دستاش فشار میداد. بعد ریختنش همونطور افتادم روش و در حالی که کیرش تو کونم بود همدیگرو بغل کردیمو بی حرکت موندیم. بعد چند دقیقه باهم رفتیم حموم و نشستیم فوتبال زدیم. منو رامین از اون به بعد به مدت 3 سال هروقت موقعیت پیش میومد سکس می کردیم. ببخشید که طولانی بود. به دلیل اینکه داستان واقعی خودم بود مجبور شدم جزئیات و بیشتر بگم. اگه خوب بود بگید تا سکس های دیگه که با هم داشتیمو بنویسم. و همچنین سکسم با عشقم که باعث شد سکس با رامین و همجنس بازی رو کنار بزارم رو بنویسم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 40 از 85:  « پیشین  1  ...  39  40  41  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA