انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 42 از 85:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
تجربه کون دادن حسین

من شهررى زندگى ميكردم و بگم كه پسرى چاق و بدنى سفيد و بى مو دارم و قدى متوسطه و چهره اى معمولى، وقتى كه پانزده سالم بود براى مهمانى به اتفاق خانواده به خانه اى يكى از اقوام دور رفتيم. آن شب را با تعارف هاى زياد ميزبان مجبور شديم بمانيم . من هم قرار شد تو اتاق پسرشان أمير بخوابم. امير ٢١ سال داشت . خيلى شوخ بود ، با حرفهايش مجلس را گرم ميكرد ، من هم ازش خوشم آمده بود. پسر مؤدبى هم بود. هر دو هنگام خواب بدون هيچ حرفى به خواب رفتيم.نميدونم ساعت چند بود كه بيدار شدم آن هم به خاطر اينكه يك نفر دستم را گرفته بود. چشمهايم بسته بود. حتما أمير بود. در آن لحظه براى أولين بار در زندگيم چيزى را تجربه كردم كه آبستن اتفاق هاى سال هاى بعد بود. كير أمير در دستم قرار داشت و او سعى ميكرد دستم دور كيرش حلقه شود. بزرگ شدن كيرش را در دستم احساس ميكردم. واقعا نميدانستم بايد چه كار كنم. من به پشت خوابيدم بودم. متوجه شدم او پتو را كاملا كنار كشيد و ميخواست شلوار خوابم را پايين بكشد. اين كار را خيلى آرام انجام ميداد اگر چه من حدس ميزدم كه الآن متوجه شده من بيدارم و وقتى بدن و سينه هايم را نوازش كرد بدنم بى اختيار كمى لرزيد و از بيدار بودن من كاملا مطمئن شد.



در آن لحظه گويى خاطر جمع شد كه من مخالفتى با اين كارش ندارم . اين را از اينكه مرا به آرامى به پهلو جابه جا ميكرد فهميدم. دستم از كيرش جدا شد. حالا پشت من طرف او بود. شلوارم را به همراه شورت به پايين ميكشيد. هنوز آن اتفاق برايم قابل درك نبود من تا به آن روز فكر سكس با دختر را نميكردم چه رسد با پسر. ترس و دلهره فكرم را از كار انداخته بود . إحساس عجيبى داشتم. تقريبا كونم لخت در مقابلش بود كه من با دستم شلوارم را بالا كشيدم. ترس از آبرو ريزى بود كه مرا به خود آورد. نميدانستم الآن او چه احساسى دارد اما هر چه بود خوشايند نبود. در گوشم زمزمه كنان گفت نترس ميخوايم كمى خوش بگذرانيم.انگار ته دلم را خوانده باشد ، ادامه داد قول ميدم كسى چيزى نفهمه. اما فاصله ام را از او بيشتر كردم. او كه كير شق كرده اش هنوز نخوابيده بود سعى ميكرد با نوازش دلم را به دست آورد . من كه از خجالت چشمهايم هنوز بسته بود ، با همان حالت دنبال پتو گشتم و با پيدا كردن آن، خودم را زيرش پنهان كردم و با اينكار به اين ماجرا خاتمه دادم.
فردا وقتى بيدار شدم كسى در اتاق نبود. نميخاستم باهاش رودررو بشم. اما اجتناب ناپذير بود. او طورى برخورد ميكرد كه گويى اتفاقى نيافتاده. مشخص بود اين كارها را بارها تجربه كرده . با خودم گفتم معلوم نيست چند تا از پسرهاى فاميل را از زير كيرش رد كرده. به هر ترتيبى بود از آن خانه خراب شده به خانه خودم برگشتم.


بعداظهر همان روز وقتى ميخواستم پول سانديچى كه آن لحظه خوردم را حساب كنم متوجه يك كاغذ شدم كه با دست خط بدى رويش شماره ايرانسل و يك پيغام نوشته شده بود. لذت زيادى را از دست دادى. فكر ميكنم تو هم از اينكار خوشت آمده اما نميدانم چرا آن كار را كردى. اين تل من هست هر وقت پشيمان شدى زنگ بزن. أمير.
بدون توجه آن را پاره و دور انداختم. روزها از پى هم ميگذشت و من هر روز بيشتر به فكر آن شب ميافتادم. گاهى با خودم ميگفتم كه كاش ميگذاشتم آن شب كارش را انجام ميداد و بعد از لحظاتى اين فكر را از خود دور ميكردم. هفته ها ميگذشت و من در بعضى اوقات و در تنهاى به فكر سكس با همجنس خودم بودم و اين اشتياق بيشتر بيشتر ميشد. من در بين فأميل و دوستانم احترام و شأن داشتم و به يك پسر خوب و مثبت شناخته ميشدم و به اين خاطر ترس از آبرو با وجود علاقه شديدى كه به كون دادن پيدا كرده بودم، باعث شده بود من شخص مورد نظرم را پيدا نكنم . أصلا نميدانستم اين اشخاص را چطورى بايد يافت. شايد باورتان نشود كه اين كشمكش درونى سه سال طول كشيد تا بالاخره من با دنياى ياهو و چت آشنا شدم. يك روز كه در سايت آنلى چت بودم قبل از اينكه فيلتر بشه . يك نفر پيغام داد كه من كون ميخوام . من بهش پيغام دادم كه أهل كجاست او گفت تهران ميدان آزادى ، براى من به اندازه كافى دور بود. من خودم را معرفى كردم و او از من وب خواست . اما من ندادم و تنها به توصيفات از خودم بسنده كردم. من هجده ساله. با چهره معمولى، چاق، قدى متوسط، بدنى كاملا سفيد و بي مو . اين را هم أضافه ميكردم كه سينه هاى كمى بزرگ . كه براى يك پسر در سن و سال من كمى بزرگتر بود. او از اين تعريف ها خيلى خوشش آمد و خواست براى فردا قرار بزارم. من به شرطى قبول كردم كه مكانش امن و راحت بأشد و او هم قول داد.


فردا ظهر در ميدان آزادى منتظرش بودم . در آن لحظات گاهى از اينكه آمده بودم پشيمان ميشدم. اما به هر جهت منتظر ماندم تا او با پرايدش سر رسيد. با مشخصاتى كه از خود داده بوديم همديگر را چون دو دوست صميمى بلافاصله شناختيم. او تقريبا سي سال داشت و كاملا خوش برخورد و مؤدب بود ، در همان ابتدا متوجه خجالتى بودن من شد و از اينكه فهميد براى اولين بار است كه كون ميدهم تعجب كرد و البته خوش حال هم شد. سعى ميكرد با حرف هاى حشري كننده مرا از خجالت بيروت بكشد. اما من واقعا شرم داشتم.
خانه اش در يك آپارتمان معمولى قرار داشت. بلافاصله با تعارف او روى كاناپه روبروى تلويزيون نشستم. دو ليوان آب ميوه آورد و هر دو خورديم. كنارم نشست و گفت أهل مشروب هستى، گفتم نه. بعد دكمه هاى پيراهنم را باز كرد. سينه هايم را چنگ ميزد. نفس هايم به شمارش افتاده بود، از اين كارش لذت ميبردم. پيراهنم را كه در آوردم. با ديدن بدنى سفيد و بدون مويم، كاملا حشرى شد و گفت اى جون اى جون. با زبانش به جون سينه هام افتاد، چنان ميمكيد و با گاز زدن هاى ريز، مرا كاملا مست و در بند خودش كرده بود. منى كه تا آن لحظه شرم داشتم آن لحظات مثل جنده ها آه و اوه ميكردم. لحظاتى بعد ايستاد و گفت كه شلوارش را باز كنم ، اين كار را كردم و آن را پايين كشيدم.خودش آن را كاملا بيرون آورد. كير بزرگ و شق كرده اش كاملا زير شورتش باد كرده بود گفت منتظره تو هست، من شورتش را پايين كشيدم و يك كير خوشتراش را در مقابل خود ديدم. بي اختيار آن را در دست گرفتم و باهاش ور ميرفتم كه ميثم گفت خوب منتظر چى هستى بخورش. اما من از اين كار خوشم نمى آمد. امتناع كردم. او گفت تميزه ، اما من قبول نكردم و ديگه إصرار نكرد.
حالا نوبت من بود كه لخت بشم ، ميثم خودش اين كار را كرد. خجالت ميكشيدم اما نه مثل سابق. حالا در آن لحظه من لخت لخت بودم او كمى ديگه با سينه هايم ور رفت.



بعد مرا به اتاقش برد و گفت بخواب و به طرفم قمبل كن، همان كار را كردم ، به حالت زانو روى رانهايم نشست، شروع كرد با آب دهن سوراخ كونم را ماليدن از اين كارش هم خوشم ميامد، اما كمى ترس داشتم كه كير به آن بزرگى چطور ميخواد داخل سوراخ فابريك من بره. كيرش خيسش را كه به اطراف سوراخم ميخورد را كاملا إحساس ميكردم. كم كم فشار شروع شد. اما هر چه فشار مياورد فايده نداشت من هم دائم ميگفتم يواش، او هم ميگفت خودت را شل كن، من سعى ميكردم شل كنم. بالاخره كلاهك كيرش كمى راه باز كرد كه از اين فرصت استفاده كرد يك فشار ديگر وارد كرد كه در آن لحظه من مثل موشك از جايم كرده شدم و سعى ميكردم از زير ميثم در برم و ناله أم از درد همه جا را پر كرد. ميثم اول نمي خواست بيرون بكشه اما بى تابى مرا كه ديد ، كيرش را بيرون كشيد. خيلي درد داشتم. در آن لحظه سخت پشيمان شدم. ميثم گفت مثل اينكه واقعا أولين بارته. كمى طاقت مياوردى بعدش خوب ميشد. من گفتم خيلي درد داره. ديگه نميخوام. او هم چيزى نگفت و اين ماجراى اولين سكسم بود. بعد از آن فيلم سوپرهاى زيادى را ديدم و وجود آن تجربه بد ميخواستم ادامه بدم و دردش را تحمل كنم. چون در داستانهاى سكسى ميخواندم كه اولش درد داره و بعد تبديل به لذت ميشه و من ميخواستم اين لذت را تجربه كنم. وقتى فيلم سكسى ميديدم خيلى حشرى ميشدم از اين كه طرف چطور با ولع ساك ميزنه و كون ميده. بعد از يك ماه اين بار خودش تماس گرفت و من هم سريع دعوتش را قبول كردم. اين بار ميخواستم ساك هم بزنم. دوباره ميثم در همان جاى قبلى دنبالم آمد. قول داد كه اين بار كاملا آرام عمل كنه. ماجرا مثل قبل اتفاق افتاد و بعد از خوردن و ماليدن سينه هام، از اينكه فهيد ميخوام براش ساك بزن خوش حال شد. بهم گفت سعى كن دندانت بهش نخوره. من هم كير بزرگش را در دست گرفتم و كلاهكش را ليس زدم و كم كم داخل دهانم كردم و سعى كردم مثل فيلم هاى سكسى عقب جلو كنم. ميثم روى كاناپه نشست و من هم چهار دست و پا روى كاناپه براش ساك ميزدم او هم با كونم بازى ميكرد و با آب دهن و انگشتانش سوراخم را باز ميكرد. من ساك ميزدم و در عين حال او با يك انگشت تلنبه ميزد. البته بگم كير من هم سريع شق ميشد. در آن زمان كير خود را نيز ميماليدم. دقايقى بعد با هم به اتاقش رفتيم و دوباره من را به همان حالت خواباند. اين بار با انگشت و دو انگشت سوراخم را باز كرد. إحساس لذت بود. وقتى با كير افتاد به جونم تا سر كلاهك رفت دردى إحساس نكردم اما بعد از آرام آرام فشار ميداد كه درد زيادى داشت و من سعى ميكردم آن را تحمل كنم. ميثم دائماً جونم جونم ميگفت. كيرش را كمى بيرون مياورد و دوباره بيشتر فرو ميكرد تا اينكه تمام كيرش در كونم جا گرفت. و تلنبه زدن شروع شد. إحساس درد و لذت با هم به سراغم آمده بود. دقايقى بعد ديگر از درد خبرى نبود و من آه آه ميكردم و لذت ميبردم. بعد از آن مرا به پشت خواباند و متكاى زير كونم قرار داد و پاهايم روى شانه هايش، اين بار به يك باره كيرش تا ته به درونم رفت كه يك لحظه درد كمى را احساس كردم اما برايم مهم نبود.



اينبار با شدت بيشتر تلنبه ميزد كه صدايش فضاى اتاق را گرفته بود. درونم آتش گرفته بود فكرش را نميكردم كه اين قدر لذت داشته باشه و به دخترها حسودى ميكردم. وقتى آب ميثم آمده آن را روى سينه هايم خالى كرد و كنارم دراز كشيد . گفت دوباره ميخواى. گفتم آره. لبخندى زد و گفت سرى قبلى را يادته. من هم خنديدم و گفتم دفعه اول بود ديگه. شروع كرد با كيرم ور رفتن ، براى او خيلى بزرگتر از من بود. لحظاتى بعد من هم كيرش را نوازش ميكردم كه كم كم داشت دوباره براى كونم اعلام آماده گى ميكرد. من خيلي زود آبم آمد و ميثم سريع با دستمال همه جايم را تميز كرد. او گفت دوست دارى اين بار آبم را بخوري. گفتم خوشم نمياد و او إصرارى نكرد. اين بار سينه هايم را خيلى بيشتر خورد تا جايى كه كاملا ورم كرده و سرخ شده بود. من در آن لحظات در أوج لذت بودم. من هم براى تلافى سعى ميكردم خوب ساك بزنم. كيرش مزه خاصى نداشت. اما نميدانم چرا خوشم آمده بود. هر از گاهى ليس ميزدم و گاهى مثل جنده ها ميخواستم تا آخر در دهانم فرو كنم. اين مرا كنار تخت به حالت چهار زانو قرار داد و خودش ايستاده كيرش را داخل كونم فرو كرد. و ابتدأ آرام تلنبه ميزد كه هر لحظه سرعت ميگرفت . من كه ديگر آن پسر خجالتى روز اول نبودم ، با تمام وجود آه و اوه ميكردم. اين بار خيلى طولانى شد و من را به حالت هاى قبلى هم كرد، اما آبش نمى آمد. خودش هم كاملا خسته شده بود اما من رضايت داشتم. در حالت به پشت بودم و بالشتى زير كونم، پاهايم روى شانه هايش كه با سرعت زياد تلنبه ميزد و من از اينكه آن كير كلفت در آن زمان به ساده گى درون كونم حركت ميكرد تعجب زده بودم. ميثم اين آن قدر تلنبه زد تا بالاخره آبش آمد و آن باز روى بدنم خالى كرد، داغى آن را به خوبى حس ميكردم. ده دقيقه بعد هر دو زير دوش با رضايت همديگر را ميشستيم. ميثم از من خواست كه براى هميشه براى او باشم. من هم قبول كردم. اما بعد از آن خيلى دير به دير پيشش ميرفتم و او شاكى بود و من كار و درس را بهانه ميكردم. خودم هم دوست داشتم كه زود به زود برم اما در مقاومت ميكردم چون نميخواستم كاملا درگير بشم چون از اينكه دوستان و اطرافيانم متوجه شوند ترس داشتم و از طرفى نميخواستم به گى عادت كنم. چون به جنس مخالف هم علاقه داشتم...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شدم زن سرگروهبان

با سلام به همه بچه های شهوتناک این خاطره که دارین میخونین کاملا واقعی وتمام اتفاقات این داستان به سرم اومده من یک بسر 19 ساله هستم که تو رشته شنا مقام قهرمانی دارم و تمام شناگرای هم سن خودم بم حسادت میکنن اسم من اردلان قد من 175 وزنم 70 و بدن ورزیدهای دارم و این به ورزش مداوم من هست خوب بریم سر اصل مطلب از اونجایی که من برای بیشرفت تو رشته ورزشیم شنا مجبور بودم هوای مربیمونو داشته باشم و خودمم بدم نمیومد چند باری از رو شرت یا بعضی وقتا که گیرم مینداخت تو استخر تنهایی من رو میبرد تو سونا و حسابی 1 حلی به کونم میداد ولی من اجازه نمیدادم که ببره تو برای ارضا کردنش از ساک زدن استفاده میکردم ابشو میوردم راحت میشدم تا اینکه گذشت وقت خدمت سربازیم شد تقسیم شدیم من افتادم ایلام من که تا اون موقش هز خونه دور نشده بودمو توی همچین محیطی قرار نگرفته بودم هم ترسیده بودم هم احساس غربت میکردم



من تو کل سربازا که توی یگان ما بودن خوشکل تر بودم و همه چشمشون دنبال من بود تصمیم گرفتم به 1نفر بناه ببرم که از من در برابر این لاشخورا محافظت کنه و تصمیم گرفتم به سر گروهبانمون که به نظر از بقیه بهتر میومد کمک بخام امان از اینکه نمیدونستم این سر گروهبان سر دسته اون لاشخورا بوده خودمو سبردم دستشو از فرداش دیگه کسی با من کاری نداشت خودمم تعجب کردم این باعث شد که بیشتر بش اعتماد کنمو هر کای بخات واسش انجام بدم تا اینکه 1روز فرماندمون مرخصی بود همه کاره یگان شده بود اون بعد از صبگاه به من گفت بیا تو دفتر منم رفتم بعد دیدم نشسته رو صندلی داره کیرش ور میره منم گفتم بله با من کاری داشتین که 1دفه دیدم دستم گرفت منو نشوند بیش خودش گفت اگه میخوایی همیشه در امان باشی کسی بات کاری نداشته باشه هر کاری مگم انجام بده



منم که ترسیده بودم گفتم چشم 1دفه دیدم کیرشو در اورد گفت بخور وایی عجب کیر کلفتو سفتی بود سرش مثل گرز بود تا اومدم من من کنم همه کیرشو چبوند تو دهنم که دیگه داشتم خفه میشدمتخماش چه بوی گندی میداد بعد از چند دقیقه تمام ابشو تو دهنم خالی کرد منو مجبور کرد تا قطره اخرشو بخورم داستان از اینجا که دیگه من شدم زن سر گروهبان هر هفته به هر بهونهای میومد منو حسابی میکرد.

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطره ای از یک گی
سلام اسم من رهامه 18 سالمه از ... هستم .
داستان من مربوط میشه به گی هام و تا حالا قسمت نشده سکس داشته باشم .
خوب از خودم بگم که من یه پسر خوشتیپ(تعریف نمیکنم )و بازیگوش هستم .
این داستان من که میخوام براتون بنویسم مربوط ب 2 سال پیشه زمانی که من 16 سالم بود و خیلی حشری .
اون زمان خیلی ها دنبال من بودند که من به کسی رو نمیدادم اما خودم تو این روابط خیلی قوی بودم هوه شیفتم بودند .
پسرای که من گایدم میشه گفت ارزو یه تمام پسرایه شهرمونه و خیلی از من میخوان که براشون تعرریف کنم .
اما داستان ...
من از زمانه کودکی (7_8 سال) خیلی میرفتم خونه مادربزرگم و اونجا دوستی به عنوانه پدرام پیدا کردم .
چون تا کلاسه دوم راهنمایی از سکس سر در نمی اوردم کاری نکردم اما دوم راهنمایی که با پدرام همکلاس شدم همیشه با هم بودیمو دوستیمون معروف بود .
بعد از چند مدت منو پدرام سره یه مساله ی کوچیک حرفمون شدیمو دعوا کردیم . اما بز هم دوست شدیم ای مسائل چند بار ادامه پیدا کرد منم بعد از دعوا هامون فقط دنباله کونش بودم ( کونش خیلی خیلی بزرگ بود ) و قصده دوستی نداشتم باهاش .
اقا من اینو با اس ام اس راضیش کردم. فقط منتظر مکانش بودم که بهش برسم .
یه روز که تو گیم نت نشسته بودم بهم زنگ زدو گفت : روهام دفترچم مونده ... میای با هم بریم بیاریم
من : اره داداش چرا نمیام .منم pes رو تموم کردمو رفتیمو کلید گرفتیم .
وقتی رفتیم تو درو قفل کردیم .
اول روم نمیشد ولی بعد بهش گفتم پدرااااااام ...
نذاست حرفمو بگم دیدم داره میاد سمتم اومد اول یکم بوسش کردمو دوباره رفتم سارغه سینش که واقعا خوشگلن (از لب بدم میاد )
پیرنشو زدم بالا و افتادم ب جونه سینه هاش .انقد خوردم که گفت روهااااااااام زود باش دلم کیر میخواد بالاخره کمرمو باز کردمو شلوارمو دراوردم بهش گفتم داداش ساک میزنی قبول نکردم منم اصرار نکردم رفتم سراغه کونش . حدوده ده مین کله کونه تپلشو خورم سوراخشم خیس کردم بهش گفتم کونی حداقل تف بزن راحت بره تو . تف زد یکمم ماید تا کاملا لیز شد .بهش گفتم بسه دگ ترهم به حالت سگی نشوندمشو اول زدم وسط پاهاش بعد زدم تو کونش که یه دف دیدم پریدم و همزمان گفت اخ روهااااااام گفتم واسا الان تموم میشه منم رحم نکردمو یه ضرب تلم زدم بعد ده مین تلم زدن دیدم داره ابم میاد صدامو در نیاوردمو چند تا محکم زدم دیدم کیرم درد شدیدی گرفت و همزمان ابم اومد نصفش ریخت تو کونش بعد که فهمید منو هل داد ابم ریخت زمین .گفتم یکی میاد میبینه تمیزش کن گفت چی کنم گفتم لیسش بزن با اکراه ابمو لیس زدو منم شلوارمو پوشیدمو زدم بیرون بعد چن مین اومد گفت داداش خیلی حال داد قربونه کیرت .
منم گفتم شب دراز استو قلندر بیدار
این اولین داستانمه اما گی هام زیاده
بازم داستانامو میزارم ...پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
شاگرد خصوصی و پسر استاد

اسم من حسام هست ولی گی نیستم. خاطراه ام برمیگرده به دورانی که با جنس مخالفم سکس نداشتم و اون زمان شاید گی محسوب می شدم. داستان مربوط به زمانیه که سال دوم دبیرستان بودم. درسم اصلا خوب نبود مخصوصا ریاضیم. خانواده تصمیم گرفتن که برام معلم خصوصی بگیرن و برای همین با معلم ریاضی خودم در دبیرستان صحبت کردن و قرار شد من برم خونشون و بهم درس بده. اخلاق خوبی نداشت (منظورم اینه که بد اخلاق و سختگیر بود) بچه ها هم می گفتن که معتاده اما من که متوجه نمیشدم و از ظاهرشم معلوم نبود که معتاده و فکر کنم براش حرف در آورده بودن.
قرار شد که من بعد از ظهر فلان روز برم خونشون ، اون روز اومد و بابام منو رسوند خونه معلم ریاضی. زود رسیدیم. منو پیاده کرد و رفت. قرار شد 2 ساعت بعدشم بیاد دنبالم. 10 دقیقه ای تو کوچه بیکار گشتم تا موقع کلاس شد. در زدم و رفتم داخل و جلسه اول رو به طور کامل بدون هیچ مقدمه ای درس داد و خیلی هم خوب درس میداد جلسه اول تمام شد. جلسه دوم هم به خوبی پیش رفت تا اینکه جلسه سوم که رفتم خونشون پسر آقای معلم (بهزاد) در رو باز کرد و گفت بیا تو اما بابام نیست. گفته که بیا تو بشین زود میاد. بهزاد یک پسر خوشکل ، سفید ، لاغر و چشم آبی بود. وقتی دیدمش خیلی حال کردم. تنها عیبش این بود که دندوناش رو ارتودنسی کرده بود و کمی تو ظاهرش تاثیر بد گذاشته بود. 1 سال هم از من بزرگتر بود و سال سوم دبیرستان و در حال دیپلم گرفتن بود. رفتم داخل نشستم تا معلم بیاد اما خیلی طول کشید تا بیاد و بهزاد داخل اتاق اومد و کلی برام حرف زد اما لحن حرف زدنش رئیس گونه بود (احساس رئیس بودن بهش دست داده بود ، چون بلاخره باباش معلم من بود و من شاگرد باباش!) حرفهای زیادی زد از جمله اینکه: با اینکه باباش معلم ریاضیه اما اصلا تو درساش به اون کمک نمیکنه و بهش درس نمیده. این رو هم گفت که باباش اغلب خونه نیست و خیلی از شاگرد خصوصی هاش از بی نظمی هاش عاجز شدن. این رو هم گفت که چند مدت پیش پدر یکی از شاگردهای بابام به خاطر همین بی نظمی ها بابام که بچه اش را می آورده و اون خونه نبوده ، نه چندان جدی بحثشون شده و قرار گذاشتن که بابام بره خونه اونا تا حداقل اگه یادش رفت بره شاگرد وقت کمتری ازش تلف بشه و...


تو همین اوضاع بود که معلم اومد و بدون اینکه لباساشو عوض کنه اومد تو اتاق و بعد از سلام و احوالپرسی و عذرخواهی شروع کرد به درس دادن و تمرینهای جلسه قبل رو بدون اینکه درستی اونا رو نگاه کنه خودش حل کرد و گفت کلاس بعدیش تا نیم ساعت دیگه شروع میشه و مجبوره که کلاس رو همینجا تموم کنه ، فکر کنم 45 دقیقه هم نشد. من فکر کردم هر موقع که بیاد از همون موقع تازه زمان کلاس شروع میشه اما اینطور نبود. من هم وسایلم رو جمع کردم و رفتم به سمت خانه. البته یه جورایی که من (یعنی یک دانش آموز 16 ساله) متوجه بشم بهم فهموند که از نظر نمره مشکلی نداری و نگران اون نباش.


جلسه بعدی هم که رفتم بهزاد در را باز کرد و گفت بابام نیست. منم طبق معمول جلسه قبلی رفتم داخل و بهزاد هم اومد تو اتاق و شروع کرد به حرف زدن و گفت تا اومدن باباش اون به من ریاضی یاد میده. منم چیزی نگفتم و دفتر تمرین و کتاب و جزوه های باباشو گذاشتم جلوش. اونم شروع کرد به درس دادن اما زیاد از حد ایراد می گرفت و کنایه میزد. منم ناراحت شدم و گفتم که نمی خواد تو به من درس بدی و درس دادنش همونجا تموم شد. به من گفت که تا باباش میاد بیا بریم تو اتاق من. منم حس فضولیم گل کرد که ببینم خونه معلمم چجوریه بلند شدم و همراهش رفتم تو اتاقش (خونشون به خونه یک معلم نمی خورد و نسبتا شیک و بزرگ بود). توی اتاق بهزاد یکم احساس آرامش و پررویی می کردم. بهزاد چیزی گفت که بدون اینکه هیچ کدوممون بدونیم سر آغاز کارها و اعمال بعدیمون شد. بهزاد گفت بچه های مدرسه ای که اون توش درس میخونه خیلی اذیتش می کنن و جالب اینکه باباشم تو همون مدرسه ریاضی و هندسه درس میداده. روشهای اذیت کردن بر می گشت به ظاهر و زیبایی بهزاد. ازش خواستم برام تعریف کنه که بچه ها چجوری اذیتش می کنن و اونم گفت که پشت سریش چندین بار انگلش داده. من یهو یه حس خوبی درونم شعله ور شد که آخ جوون اگه منم بتونم بهزاد رو انگل بدم چی میشه! ولی اون از من بزرگتر بود و این کمی کار رو خراب می کرد.
بهش گفتم چون بابات معلم همون مدرسه هست که تو هم توش درس میخونی پس راحت نمره میاری؟! (البته خداییش درس خون بود و احتیاجی به سفارش پدرش نداشت) بهزاد گفت نه ولی برای 20 گرفتن آره به بعضی هاشون میگه. ازش پرسیدم درس ورزش رو میری سر کلاس و امتحان میدی یا همینجوری نمره میدن بهت؟ بهزاد هم نگاهی بهم کرد و گفت اتفاقا عاشق ورزش کردنم و تکواندو کار می کنم، بعد وسط اتاق شروع کرد انعطاف بدنیشو به من نشون دادن، مثل ژیمیناستیک کارا بدنش نرم بود و پاهاشو 180 درجه باز میکرد. هی این کارا رو جلوی من انجام میداد و من با دیدن کونش و بالا رفتن لباسش و دیدن شورتش حشری شدم و کیرم کم کم راست شد. بهش گفتم برای خم شدن و رسوندن سرت به طرف زانوهات کمکت می کنم. رفتم پشتش وایسادم و دستمو آروم گذاشتم رو کمرش و خیلی آروم فشارش میدادم به سمت پایین. بهزاد گفت مثلا خواستی کمک کنی جون نداریا. منم فشار دستمو بیشتر کردم و یواش یواش کیرمو نزدیک کونش کردم ولی جرأت چسبوندن کیرمو به کونش نداشتم و داشتم با خودم کلنجار می رفتم که یهو دیدم بهزاد میگه هووی این چیه پسر (با خنده) چرا اینجوریه؟ منم با خجالت گفتم چشه مگه؟ مال تو چجوریه مگه؟


گفت مال منم همینه ولی چرا اینجا راست کردی؟
گفتم تو رو که دیدم نتونستم جلوی خودمو بگیرم.
بهزاد گفت: نامرد ما با هم رفیقیم. آدم برا رفیقش که راست نمی کنه (با خنده و تعجب) – (حالا یک هفته بیشتر از آشناییمون نگذشته بود که ادعای رفاقت میکرد، البته بعدها با هم رفیق شدیم و شکل و فرم رفاقتمون هم با رفاقتمون در این داستان متفاوته)
من گفتم: مگه مال تو کِی راست میشه؟ تو اگه جای من بودی راست نمی کردی؟
بهزاد گفت: نه
گفتم مال تو رو ببینم چجوری راست میشه و چه اندازه ای هست؟
گفت: برگرد، منم برگشتم و بهزاد خودشو از پشت چسبوند بهم. تا خودشو چسبود بهم کیرشو حس کردم و بهش گفتم تو هم که نامردی! خندید و گفت نامردیم به اندازه مال تو بزرگ نیست (منظورش کیرش بود ، کیرش از رو شلوار تو خونش اصلا معلوم نبود که راسته)
خیلی سکسی و حشری کیرشو به کون من میمالوند. منو خوابوند رو زمین و شروع کرد به فشار دادن به کون من. منم ازش خواستم که لخت بشیم. اما قبول نکرد. سکس ما اون روز به همونجا ختم شد آقای معلم هم نیومد و من که کمی دیر هم شده بود مجبور شدم برم خونه.


برای جلسه بعدی و بعدی و بعدی کلاسها برگزار می شد و آقای معلم خونه بود و کلاسها برگزار می شد (ببینید چه ضد حالی می خوردیم ما، مخصوصا من) من که درسهای آقای معلم رو اصلا نمی فهمیدم و فکرم مشغول بود و بهزاد رو می خواستم گیر بیارم.
تا اینکه بعد از چند جلسه انتظار و بدبختی باز هم کلاس به روال بی نظمی رسید. یک روز دیگه که خبر نداشتم آقای معلم خونه نیست رفتم دم در خونشون و در زدم، بهزاد درو باز کرد، همش خدا خدا می کردم بگه بابام خونه نیست که دقیقا همین جمله رو گفت. من داشتم بال در میاوردم اما روم نمی شد برم داخل که بهزاد گفت بیا تو بریم تو اتاق من.
منم از خدا خواسته سریع و بدون معطلی وارد اتاق شدم و منتظر بودم که آمان هم بیاد.که یکدفعه دیدم بهزاد با یک پارچ شربت اومد داخل (این رو هم بگم که تا قبل از این پذیرایی در کار نبود) با دیدن پارچ شربت فهمیدم که رابطه من با بهزاد خودمونی شده و می تونیم با هم راحت باشیم. (البته این را هم خوب یادمه که فکر ترس از اینکه با پسر آقای معلمم دارم شیطنت می کنم همیشه تنمو می لرزوند و استرس داشتم)


بهزاد شربت ریخت و خوردیم و بعد از خوردن شربت لپهای منو یه بوس آبدار کردو تیشرتمو زد بالا و شروع کرد به لیس زدن ممه!!! های من {:D} ، و اومد تا بالای کمربندم و شروع کرد به باز کردن کمربندم. شلوارمو کشید پایین و شورتمو در آورد و کیرمو کرد تو دهنش (داشتم شاخ در میاوردم که این چه کاریه! اصلا باورم نمی شد. بهزاد به این خوشگلی داره برام ساک میزنه؟؟!!) چنان حرفه ای ساک میزد که نگو و نپرس.
کیرمو خیس خیس کرده بود که حتی شورتمم خیس شده بود. خایه هامو مثل توپ میکرد تو دهنش و با فشار فوتشون می کرد بیرون که لذت خاصی داشت.
بعد از این همه ساک زدن حرفه ای اومد ازم لب بگیره که من به دو دلیل مخالفت کردم. یکی به خاطر اینکه ساک زده بود و دیگه رقبت نمی کردم و دومی به خاطر ارتودنسی بودن دندانهای بهزاد.


بعدش نوبت من شد و من هم تا تونستم براش خوب ساک زدم اما اون راضی نبود و میگفت که بلد نیستی اما من تمام سعیم رو کردم چون بهزاد بدون درخواست من اینهمه حال داده بود و مرام به خرج داده بود و نامردی بود اگه من براش درست ساک نمی زدم.
کیرش خیلی سفید بود و رگهای روی اون بخوبی معلوم بود و وقتی مدت زمانی از ساک زدونهای من گذشت کیرش قرمز قرمز شده بود و این من وبهزاد رو حشری تر و شهوانی تر می کرد.
بعد از ساک زدن از بهزاد خواستم تا برگرده و اونم این کارو کرد و کیرمو خیس کردم و گذاشتم دم سوراخ کونش (واقعا کون سفید و بی مویی داشت، عالیه عالی بود، صورت و قیافه خیلی جذاب و سکسی هم داشت حیف که کمی لاغر بود.) (لوازم نرم کننده و چرب کننده و همینطور کاندوم نداشتیم و فکر کنم بیشتر لذتش به نداشتن همین چیزا بود)
با هزار زور و تقلا تونستم کیرمو بکنم تو کونش. چه داغ و گرم و نرم بود. با هر عقب و جلو کردن و تلمبه زدن بیشتر بهش علاقه مند می شدم و گردنشو با شدت هر چه تمامتر از پشت بوس می کردم.


یادم نیست چقدر طول کشید ولی مدت زمان سپری شده در اون حالت خیلی عالی بود و هیچوقت فراموشش نمی کنم.
با تلمبه هایی که زدم دیگه موقع این بود که آبم بیاد و با فشار آبمو ریختم تو کون بهزاد جونم.و بعد از چند ثانیه کیرمو از کونش درآوردم و سریع ناخداگاه شورت و شلوارمو کشیدم بالا. یکدفه بهزاد گفت یعنی نمی خوای بذاری من بکنم؟
منم که کارم تموم شده بود و خیلی حال کرده بودم دیدم اِند نامردیه که بهش ندم. برای همین دوباره شلوار و شورتو از پام دراوردم و به سینه خوابیدم و بهزاد هم از پشت کیرشو رسوند به کونم و با فشار هر چه تمامتر کیرشو هُل داد تو و وحشیانه عقب و جلو می کرد. دادم در اومد و بهش گفتم یواشتر خیلی تند میکنی دردم می گیره. خوب بود منم در حقت نامردی میکردم و کونتو جر می دادم؟ بهزاد هم آرامتر کارشو انجام میداد ولی مشخص بود که حال نمیکنه و اصلا لذت نمیبره. بازم دیدم بعد از این همه حالی که به من داده ، قیافه اش هم که خیلی از من بهتره، بازم نامردیه. بهش گفتم هر جور راحتی کارتو بکن. اونم از خدا خواسته با شدت هر چه تمامتر تلمبه میزد و آه و اوه می کرد (برای اولین بار بود که در عمرم سکس می کردم، و برای اولین بار و آخرین باری بود که میدیدم کسی در سکس کردن اینقدر عجله داره و وحشیانه و با شدت سکس می کنه، بعد ها بهم گفت که با هارد سکس خیلی حال می کنه)
بعد از اینکه آبشو تو کون من ریخت تمام تنمو گاز می گرفت و آخر هم کار خودشو کرد و ازم لب گرفت . لب گرفتنشم خیلی هارد بود و با اون میله های تو دهنش!!! دهن منو سرویس کرد.
امیدوارم که از داستان خوشتون اومده باشه..پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین کیر زندگیم


اسمم نیما هست ۲۷ سالمه خیلی وقت بود تو مخم رفته بود بدم همیشه با خیار با خودم ور می رفت و انواع پوزینارو باهاش تست می کردم تو سایت شهوتناک هم زیاد می یومدم و دنبال بکن می گشتم ولی آدم درست و حسابی که واقعا پایه باشه نبود تا دیروز که با یکی قرار گذاشتم ۳۳ ساله ولی تا نزدیک خونش شدم جا زد و گفت که زنش داره می یاد
منم برگشتمو نشستم تو پارک دانشجو مسنجرم رو رو گوشی باز کردم و داشتم باهاش ور میرفتم که یکی از دوستام که با اونم تو شهوانی آشنا شدم پی ام داد ندیده بودمش ولی میگفت ۲۵ ساله است و ۶۱ وزنشه


واسه شب باهاش قرار گذاشتم ولی دل تو دلم نبود چون تا حالا اصلاکیر کسی رو از نزدیک ندیده بودم چه برسه باهاش سکس کنم خلاصه رسیدیم سره قرار قیافه خوبی داشت و اندامش هم استخونی بود رفتیم خونش که تنها بود.
نشستیم رو مبل ازش خواستم لباساشو در بیاره اونم در آورپد فقط شرتش موند
وای خیلی هیجان زده بودم موهای بدنش رو زده بود
رو زانو نشستم رو بروش و یواش شرتش رو کشیدم پایین وای که چه کیری داشت ۱۷ سانت می شد و سرش هم خیلی کلفت بود


شرو کردم به خوردنش تو فیلم سکسی ها اونقدر به نوع ساک زدن توجه می کردم که خوب یاد گرفته بودم
حسابی واسش ساک زدم تا نزدیک بود آبش بیاد که گفت بسه منم نشستم تا کاندوم میزد با انگشتام کونمو باز کردم
آروم گذاشت سرشو تو سوراخم یکمی که فشار آورد رفت تو کونم داشت می سووخت ولی به رو خودم نیاوردم گفتم بکشه بیرون تا کمی واسش خیسش کنم و دوباره کرد تو مدل سکس وایساده بودم و شرو کرد به تلنبه زدن
کاندومش تاخیری بود و چند دقیقه ای تلنبه زد بعدش نشست رو مبل و من پشت بهش نشستم رو کیرش دوباره شرو گرد به تلنبه زدن که حسابی کونم حال اومده بود و قشنگ کرمای کیرش رو حس می کردم کشید بیرون و کاندوم رو در آورد دوباره شرو کردم براش ساک زدن ولی چون کاندم تاخیری بود کمی لبو لوچم کرخت شد تا اینکه آبش اومد و ریخت رو سینه هام بعدش تا کیرش می خابید کردمش تو دهنم و واسش خوردم.

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
میهمان
 
من از نو جوانی علا قه به همجنس داشتم و دارم مثل بقیه همجنس گرا ها حدود ۱۰ سال اولین خاطره همجنس گرایمو بگم اون موقع ۲۰ سالم بود حدودا تو اتوبوس با تعدادی از بچه ها از اردو برمی گشتیم چون تو یه شهر دیگه ای بودیم یه شب تو راه بودیم یکی از دوستام کنار دستم نشسته بود که درباره رفیقاش حرف میزد که با هم تو حموم می رفتن و لخت می شدن که گفت سر شب خوابش برده و تو خواب ابش اومده و مجبور شده شرطشو بیرون بیاره
من بهش گفتم الان شرط پات نیست چون سرد بود رو پاهامون پتو انداخته بودیم دست گذاشتم رو شلوارش دیدم چون حرفای سکسی می زدیم کیرش حسابی راست کرده زیپشو کشیدم پایینو دست گذاشتم رو کیرش عجب نرم و داغ بود اونم دستشو گذاشت رو کیر من بعد کیر همو مالیدیم تا ابمون اومد این اولین و اخرین خاطره من بود تا کنون
     
  
مرد

 
گی من و پسر دایی

تابستون بود و هوا حسابی گرم...ما هم که بچه چالوس بودیم شبای شرجی دیوونه کننده بود اما وای ما عادی بود.داییم اینا هر از چندگاهی میومدن شمال و دید و بازدید و منم همیشه با این پسرداییم یه جور دیگه رفتار میکردم و واقعا دوسش داشتم. اونم خوب می دونست...البته چندسالی از من کوچیکتر بود.هیکل خوبی داشت تراشیده و بدون چربی ما تابحال با هم سکس نداشتیم و از این جهت اون شب شروع یک ارتباط جدید بود.داشتم با گوشیم بازی میکردم و دیگه چشما گرم شده بود که بخوابیم و اون رو تخت من خوابیده بود و من پایین.بهش گفتم بیا پایین چون ما همیشه قبل خواب با هم حرف میزدیم و 2 یا 3 می خوابیدیم و اون شب اما...اومد پایین پیش من و شروع کرد با گوشیش بازی کردن...



من نمیدونم چطور شد که بهش گفتم بیا زمانی که آهنگ گوش میدیم تکون بخوریم و اونم قبول کرد و کم کم کشیدمش رو خودم و با ریتم آهنگ پام رو لای پاهاش تکون می دادم و دیگه خودمم دستم اومده بود که امشب شبشه...هر از چندگاهی به کونش دست می زدم اما می ترسیدم چون اولین بار بود و تابحال چنین ارتباطی نداشتیم و هر ازچندگاهی هم به بهونه ی بلند کردنش و جابجا کردنش به کیرش دست می زدم تا اینکه مطمئن شدم که اونم حشری شده...چند شاعتی این داستان ادامه داشت چون واقعیتش من میترسیدم حرکتی بکنم...یهو گفت گرممه!گفتم خب چیکار کنیم پتو رو ودار گفت نه و رفت لباسشو در آورد و دوباره اومد بغلم و دوباره همون داستان با این تفاوت که اینبار دفعات دست زدن به کون و کیرش رو بیشتر کرده بودم بعد چند دقیقه دوباره گفت گرممه و رفت شلوارشو درآورد و با شورت اومد بغلم و من دیگه آزادانه تر به کونش دست می زدم اما باز هم می ترسیدم و دیگه داشتیم حال می کردیم که بازم گفت گرممه و من دیگه خندم گرفت و هیچی نگفتم و اون رفت و زیر پتو شورتشم در آورد و پتو رو کشید رو خودش و کنارم خوابید اما با فاصله ...



تا اینکه آروم پتو رو از رو خودش زد کنار و به من پشت کرد و من تو اون تاریکی کون سفید و تراشیدشو می دیدم اما این ترس بهم اجازه نمی داد کاری کنم و دیگه خودش اومد نزدیک تر و باز دستش رو کشیدم و آوردمش تو بغلم و حسابی نازش کردم و انگشتامو حسابی می کردم تو کونش و با کیرش ور می رفتم اما نمی تونستم واقعا و رسما بگیرم بکنمش چون بهرحال فردایی در کار بود و مام که فامیل...خلاصه اونقد دست مالیش کردم که خودش گفت بیا روم اما من نرفتم و خودم رو زدم به خواب...اونم ناراحت شد و لباساشو پوشید و رفت دستشویی و بعدشم ساعت 4 صبح خوابیدیم.و اینجوری سکس های بعدیمون پایه ریزی شد...

نوشته ؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطره ای از یک مرد اون کاره


کاکتوس نام مستعار مردی بود که در چند تا از محله های تهرون تن فروشی می کرد. خسرو کاکتوس این حرفه شریف رو از سن 32 سالگی شروع کرد. تا قبل از اون موقع تو یه کافه گارسون بود. این آخریا شیک ام درست می کرد. اما زد و یه روز شهرداری از سر شکمش هوس کرد اونجا تونل درست کنه. این بود که سیمین بری رئیس بیوه کافه عذرشو خواست. چاره ای نداشت واگرنه خودشم می دونست که دیگه گارسونی مثل خسرو نمی تونست پیدا کنه که هم کافه رو براش روبه را کنه هم بعضی وقتا جای شوهر اون زن بهش لذت بده. اون زمان تنشو برای دلش می فروخت. یعنی دلش به حال بیوه زن سوخته بود. نمی خواست با این سن وسال بیفته دنبال پسر بازی. البته سیمین بری هم اونقدر حشری و دریده نبود که راه بیفته کف شهر بگه من آره. خسرو قدیمی ترین کارگرش بود.



یه هیکل مردونه داشت که هر زنی دوس داره شوهرش یا دوست پسرش اون طوری باشه. ولی قیافه اش چنگی به دل نمی زند. صورتش پراز جوش های ترکیده بود که تا زیر چونه اش ام رسیده بود. ریش و سبیلش کم پشت بود و ابروهای پاچه بزیش باعث شده بود تا به سختی چشمهاش معلوم باشه. اما با این همه وقتی می رفت روی تخت برای سیمین بری هیچی کم از رستم و هرکول و زیگفرید نداشت. اما حالا دیگه اوضاع فرق کرده بود. با داغون شدن کافه، سیمین بری هم داغون شد. دیگه توی تهران تاب نیاورد. توی خوی یه خاله پیر داشت که تنها زندگی می کرد. تا حالا خیلی از سیمین بری خواسته بود که بره پیشش ولی اون هردفعه کارهای کافه رو بهانه می کرد تازه دیگه به شلوغی و گند و کثافت تهران عادت کرده بود. همه اینا رو که به هیچ می گرفت شب هایی که با خسرو قرار داشت رو نمی تونست بیخیال بشه. اما بعد از خراب شدن کافه دیگه دلش نمی خواست بمونه.



با پولی که از شهرداری گرفته بود می تونست تو محله جنوبی تر شهر یه کافه جدید باز کنه البته شاید مجبور می شد که یه مقداری هم نزول کنه. اما دیگه دل و دماغ نداشت. تصمیم گرفته بود این پول حروم شهرداری رو یه جایی سرمایه گذاری کنه تا سر هر ماه چس مثقال سودشو بگیره. خیلی دوست داشت که خسرو باهاش بیاد خوی ولی نمی خواست بهش اصرار کنه. داستان خسرو الان مثل برده ای بود که حکم آزادی گرفته. نه اینکه با سیمین بری و توی کافه بهش بد گذشته باشه ولی خب وقتی که کافه ای در کار نبود دلیلی نداشت که با سیمین بری بمونه. تازه اگه سیمین بری واقعا خسرو کاکتوس رو می خواست چرا بهش نمی گفت عقدم کن. این شد که آخرین روزی که قرار بود فرداش شهرداری لودر بیاره برای تخریب، خسرو توی یه تیکه کاغذ روزنامه نوشت که میخوام برم.



تو یکی از اون شبای خیلی سرد زمستون که آب دماغ بشریت یخ می زد خسرو کاکتوس توی ایستگاه اتوبوس نشسته بود. امشب ساعت از وقت گذشته بود و هنوز هیچ طالبی برای جنس نیومده بود. دلش خواست خودش را یک سیگار مهمون کنه. دستی در جیب کُتش کرد و جعبه سیگار برگ را درآورد. با این سیگارایی که قاعده اش اندازه دوله پسر بچه 2 ساله بود اصلا حال نمی کرد. همیشه می گفت سیگار باید کلفت باشه جوری که نتونی راحت بین انگشت اشاره و صبابه ات نگه اش داری. حالم از این بچه مزلفایی که اسه میکشن بهم می خوره. هنوز کام نگرفته بود که یک پژوی 404 آخوندی جلوی ایستگاه زد رو ترمز. دیدن این اتول برای خسرو کاکتوس زیاد عجیب نبود چون پیره سگای زیاد سراغشو می گرفتن. در طرف راننده باز شد و یه آخوند خپل پرید بیرون. عبای سفید پوشیده بود با یه عمامه سبز. خسرو تا حالا یه ملا با عمامه سبز ندیده بود. با نعلین های گلی که روی زمین می کشید به طرف خسرو اومد. خسرو سیگاری که هنوز برای کشیدن جا داشت رو با احتیاط خاموش کرد و گذاشت لای دستمال توی جیبش تا بعدا دوباره بره سراغش. بعد از برانداز کردن سر و شکل مضحک و در عین حال عجیب اون آخوند، خسرو گفت اومدی بری منبر این موقع شب یا اینکه ختم مامانت اینجا بوده که زدی رو ترمز...



خسرو کاکتوس اصلا باکش نبود که چه جوری صحبت کنه. اصلا اهل مراعات نبود. به نظرش اونایی که جلوش ترمز میکردن یا می خواستن بلندش کنن اصلا آدم نبودن که بخواد باهاشون نفس قلم حرف بزنه. همشون یه مشت حیوون بودن که مغزشون لای پاشون بود. طرف هیچی جواب نداد. فقط داشت به خسرو نگاه می کرد و با تسبیح فیروزه ای که توی دستش بود یه چیزی زیر لب می خوند. بعد از یه دقیقه گفت تو کار می کنی؟ خسرو جواب داد آره ولی نه واسه تو واسه حاج خانومت و پوزخندی زد. آخوند گفت پاشو بریم برات یه کاری سراغ دارم که اگه بتونی درست پیش ببری مُطلا میشی. خسرو کاکتوس با بی تفاوتی گفت تا کیسو نبینم هیچ کاری نمی کنم. خب حق داشت این اولین بار بود که یکی برای جاکشی می اومد. همیشه زنا یا پیره سگا خودشون می اومدن عقب خسرو ولی این دفعه یکی اومده بود که ببردش برای یکی دیگه. حس دخترای لعبت دوره قاجار بهش دست داده بود که خان آبادی پیشکشی یا در واقع کسکشی می کرد خدمت قبله عالم همون ناصر الدین شاه قوی کمر به عنوان باج. آخوند با شنیدن این حرف سریع به سمت ماشین برگشت.



از توی داشبورد یه دوربین دیجیتال کنون درآورد. عکس های لخت وعور زنش توی دوربین بود. یکی از بهترین عکسا رو که از زاویه خوبی گرفته شد بود و همه پستی و بلندیای حاچ خانومو نشون میداد آماده کرد. معلوم نبود خودش این عکسا رو گرفته بود یا داده بود به یه عکاس. هر کی میدید فکر میکرد کاره یکی از اون پاپارازیای ایتالیایی باشه که تو مجله های پرنو کار می کنن. نمایشگر دوربین رو جلوی چشمهای خسرو گرفت و مشتری اون شب خسرو معلوم شد. آخوند دوربین رو خاموش کرد و پرسید حالا راهی میشی یا نه؟ خسرو می خواست بپرسه که این زنه خودته ولی بیخیال شد. از روی سکوی ایستگاه بلند شد، دستی توی جیب شلوارش کرد تا مطمئن بشه کاندوم لاتکسی همراش هست، دکمه وسطی کت چرم شو بست، کلاه کُمنیستی رو به سبک آل احمد روی سرش کشید و به طرف پژوی 404 راه افتاد...

نوشته ی غریبه
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون دادن من پشت نیسان


سلام دوستان من ماهانم این خاطره مربوط میشه به یک ماه پیش. راستشو بخواین بچه محلام یه حسی به من داشتن و سعی میکردن که منو بکنن اینو از اونجایی فهمیدم که یه بار که داشتیم قایم باشک بازی میکردیم من که میخواستم تو پشت یک نیسان قایم شم دوتا ازدوستام اومدنو بامن قایم شدن یه چندلحظه که گذشت و خواستم برم که سک سک کنم مهدی دوستم که بامن اومده بود پشت نیسان قایم بشه دستمو گرفت وبه اون یکی دوستم حسین که بااون اومده بو بامن قایم بشه گفت بگیرش که پایین نره من گفتم چی شده بیا بریم سک سک کنیم دیگه گفت حالا وایسا دیر نشده نترس این حرفو حسین زد بعدش مهدی دستشو گذاشت رو کونم و حسینم ازم یه لب گرفت که سریع اومدم عقبو بهشون گفتم چیکاردارین میکنین بعد مهدی گفت دوست داری کون بدی یانه چون ما درهرصورت تورو امشب میکنیم فقط میخوایم حالاکه تو باید کون بدی راضی باشی



منم از اونجایی که دوست داشتم کون بدم گفتم باشه فقط یه کاری نکنین که دادم دربیاد اونام گفتن باشه منم بهشون گفتم خوب فردا بیاین درخونمون اونام تااین حرفو شنیدن گفتن خیلی زرنگی ما بیایم درخونتون بعدتوماروبپیچونی ولی من واقا راضی بودم که فردامنو بکنن همین که داشتم باخودم فکر میکردم حسین شلوار و شرت هفتیمو کشید پایین و منو خم کرد رو زمین وبه مهدی گفت دستاشو بگیر که فرار نکنه بعد کیر کلفتشو گذاشت تو دهنم من خودم بامزش حال کردم بعدباخودم فکر کردم که من آب ازسرم گذشته حداقل بذار لذت کون دادنمو بچشم بعد به مهدی گفتم بیا یکنم دیگه چرا وایسادی بیا کیرتوبذار تو کونم من دوست دارم کونمو جربدی اونم ازخداخواسته کیرشو آروم آروم تاته کردتوکونم و شروع به تلمبه زدن کرد از اون طرفم حسین کیرشو بعد حرف زدنم با مهدی کرد تودهنم



منم داشتم کیرکلفت حسینو واسش میخوردم آخ که چه خوشم اومد از یه طرف کیرخوردنم و از طرف دیگه کون دادنم.مهدی به حسین گفت که پاهامو بده بالا تا راحت تر بکنه اونم این کاروکرد منم حال کردم اول آروم کریشوداشت میکردم توکونم بعدش یهویی تاته کردتوکونم بعد دیدم حسین خسته شده وکیرشودرآورده منم گفتم بیا جلوتر اونم اومد کیرشو گرفتم واسش لیس زدم اول زیرکیرشو لیسیدم بع اومدم بالاتر وسرکیرشولیس زدم داشت حال میکرد که گفت آبم داره میاد میخوام بریزمش بیرون گفتم نه میخوام بخورمش اونم تا آخر آبشو ریخت تودهنم وچه حالی کردم من.یه دیدم مهدی میخوادکیرشوازتوکونم دربیاره که بذاره تودهنمگفتم تاکون به این خوشگلی و آماده کردن وجودداره چرامیخوای بذاری تودهنی که الآن آبکیر خورده خوب بذار توکونی که هنوزآب کیر نخورده و دوست داره آبتو بخوره اونم شروع کردبه سریع کردن تلمبه زدن تقریباداشتم کون درد میگرفتم که داشتم آه آه میکردم اونم گفت داره آبم میاد میخوام بریزم توکونتد منم گفتم اینکه گفتن نداره خوب بریز بعدشم اگه دوباره خواستی بگیرجرم بده



بعد دیدم حسین داره فیلم میگیره گفتم حسین فیلم نگیر آبروم میره گفت یه آدم کونی همون بهتر که آبروش بره گفتم حداقل پخشش نکنیا گفت باشه.حالا که یک ماه ازاون موقع میگذره هفته ای سه باربه اونا کون میدم وفکرکنم که کلیه هام مشکل پیدا کرده ولی انصافا کون دادن یه حال دیگه ای داره الآن من میتونم دستمو مشت کنمو بذارم توکونم بدون هیچ مشکلی کونم دراین حد گشادشده خلاصه الآن تومدرسه هرکی از کنارم ردمیشه یه انگشتی میکنه توکونم یا ازم لب میگیره حتی حسین و مهدی اون فیلمیوکه ازم گرفتن پخش کردن وتقریبا یا کاملا به همه ی بچه محلام کون دادم.الآن که داشتم این خاطره رو مینوشتم ساعت ده شبه وقراره ساعت یازده برم خونه یکی ازدوستام که البته چندنفرن تایه سکس خوب وعالی باهم داشته باشیم.خداحافظ همگی..

نوشته ماهان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون کردن های راننده ترانزیت

من یک راننده ترانزیتم تو مسیر اروپا کار میکنم تو اروپا هم تا دلتون بخواد گی هست تو هر پمپ بنزینی اگه کسی برای سکس نباشه تو توالتاش پر شماره هست که تا به یکیشون زنگ بزنی میاد معمولا میان برات ساک میزنند و کون میدند بعضیاشونم کونم میدند و البته برعکس.من اولاش فقط میدادم برام ساک بزنند و چقدر هم واردند تو اینکار خلاصه هر جا هوس میکنم میرم یکی رو پیدا میکنم یه بار یه جا که پارک کرده بودم اومده بودم پایین که یکی اومد و نمیدونم چطوری فهمید که هوس کون کردم اومد کنارم وایساد و از رو شلوار کیر منو مالید و انقدر هوس داشت که نذاشت بریم تو ماشین همونجا کنار ماشین شلوارمو کشید پایین وکاندومو کشید رو کیر من و کرد تو کونش انقدر گشاد بود که اصلا نیاز به فشار نبود و یه کون حسابی داد .



یه بار دیگه شب بود داشتم میرفتم که تو یه پارکینگ اضطراری دیدم یکی شلوارشو کشیده پایین داره میزنه در کونش منم یه راهنما براش زدمو و اونم منظورمو فهمید اومد دنبالم و خلاصه تو پارکینگ بعدی یه کون اساسی داد. شبها خیلی زیادند یه بار وایسادم که برم بشاشم رفتم توالت دراوردم داشتم میشاشیدم که یه نفر اومد کنارم وایساد به شاشیدن و نگاه کردن به کیر من یه زبونی دور لبش مالید و منم کیرمو گرفتم طرفش و بعد چند لحظه کیر من تو دهن اون توی توالت بود.اینجا تو توالتا یه دستگاه گذاشتند که کاندوم میفروشه ابزار کار همیشه در دسترسه. یواش یواش این همه حرص و ولعو که دیدم که اینا به کیر دارند منم وسوسه شدم که مزه کیرو بچشم و یه بار منم ساک زدم که دیدم وای چه حالی میده و دیگه منم شروع کردم . بعضی ها حتی حاضرند پول هم بدند بعضی ها همه آبتو قورت میدند. خلاصه داستانیه اینجا. یه بار یه نفر 3 بار آب منو کشید و خورد


اینجا بیشتر دوست دارند بدند و ساک بزنند و کمتر پیدا میشه که اهل کردن باشه. یه بار پشت فرمون نشسته بودم دیدم یه ماشین اومد کنارم یه خانم پشت فرمون بود و یه 50 یورویی نشونم داد منم از خدا خواسته گفتم دمش گرم یه کس که پولم میده رفتم تو ماشینش که دیدم مرده و میخواد کون بده
50تا رو گرفتمو کردمش.

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 42 از 85:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA