انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 43 از 85:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
گی سه نفره ما در دوره دبیرستان

من و مجتبی با هم رفیق فابریک (همکلاسی و هم محله ای) بودیم و قیافه های معمولی داشتیم و داریم. اهل و ساکن یکی از شهرستانهای کوچک استان فارس هستیم، این خاطره مربوط به 8 سال پیشه که من و مجتبی17 ساله بودیم. اسم من هم عباس هست.
یکی از روزها مجتبی سراسیمه اومد پیشم و یه جورایی حال و هواش فرق می کرد و پریشون بود. زودتر از اینکه بخواد موضوعی رو مطرح کنه ازش پرسیدم چته؟ چیه؟ یه جورایی هستی؟ عادی نیستی؟
مجتبی هم گفت یه پسره رو امروز دیدم تو تعمیرگاه آقا اسماعیل کار میکنه ، غریبه هست.
گفتم خوب این کجاش عجیبه که تو رو پریشون کرده؟
مجتبی گفت: آخه تا حالا ندیدمش خیلی خوشکله لامصب.
گفتم: خوشکله لامصب؟!، یعنی چی؟
گفت باید حالشو بگیرم، یه حالی به من بده


من که حسابی گیج شده بودم و تعجب کرده بودم و در عین حال دوزاریم افتاده بود گفتم مجتبی یه چیزی میگیا.
مگه حرفی زده؟ مگه دعواتون شده؟ مگه پررو بازی درآورده؟، برای چی باید حالشو بگیری؟
مجتبی گفت: نه، باید یه حالی بهمون بده.
گفتم چه حالی؟ ، حالشو میخوای بگیری یا می خوای بهت حال بده؟!، گفت: فرقی نداره، باید یه روز حالمونو سرجاش بیاره.
منم عصبانی شدم گفتم یک ساعته هی میگی حالشو بگیرم ، حال بهمون بده. و... بنال ببینم چی میگی. یعنی میخوای ترتیبشو بدی؟
مجتبی گفت: پایه باشی آره
گفتم مگه تو این کاره ای؟ گفت: نه ولی این یه چیز دیگه ست. ببینیش میفهمی.
به مجتبی گفتم بیا بریم ببینیم چجوریه. اونم از خدا خواسته گفت بریم. موتورشو روشن کرد منم نشستم تَرکِش و با هم رفتیم در مغازه آقا اسماعیل، به بهونه باد کردن چرخها پیاده شدیم و مجتبی رفت و شِلنگ باد رو گرفت تا باد لاستیکها رو تنظیم کنه. من هم با آقا اسماعیل که مرد انسان، کار درست و پاکی هست شروع به صحبت کردم ولی از این پسره که مجتبی می گفت خبری نبود. به آقا اسماعیل گفتم شنیدم شاگرد گرفتی؟ اونم گفت آره خواهر زاده خانمم هست از سمیرم اومده اینجا کمک من اسمش پیامه .متاسفانه اهل درس نیست در واقع باباش فرستادتش اینجا از خونه دور باشه و سختیه از خونه دور بودن رو ببینه بلکه سر به راه بشه. (همه این سوالها رو من میپرسیدم تا اوضاع و احوال دستمون بیاد، در ضمن مجتبی اصلا عرضه حرف زدن نداره و همش قمپزه برای همین من جاش حرف میزدم)


در همین حین بود که آقا پیام سر رسید. یک لحظه موندم، قفل شدم وخیره به پیام، از بس این پسر خوشکل بود. اصلا براتون قابل تصور نیست و باور کردنی هم نیست. یک لحظه تو دلم گفتم مجتبی بیچاره حق داشته. پیام واقعا زیبا ، ترکه ای، خوشکل و سفید بود، موهاشم بور بود و لبهای سرخ و زیبایی داشت. چشمهاشم سبز و تا به حال من همچین پسری ندیده بودم.
مونده بودم چی کار کنم. با پیام سلام و علیک کردیم و بعد بلافاصله از آقا اسماعیل خداحافظی کردیم و از در تعمیرگاه اومدیم بیرون. سوار موتور شدیم رفتیم خونه مجتبی. در طول مسیر و خونه ی مجتبی اینا همش درباره این موضوع صحبت می کردیم. در آخر مجتبی از من قول گرفت که یه جورایی پیام رو بهش نزدیک کنم.
چند باری که آقا اسماعیل در ِ مغازه نبود، به بهانه های مختلف می رفتیم اونجا و با پیام همصحبت و دَمخور می شدیم و تو کاراش کمکش می کردیم و کم کم ، بیشتر و بیشتر با هم آشنا شدیم و به هم نزدیک شدیم. این نزدیک شدن در حدی بود که به ما اطمینان پیدا کنه و ارتباط با هم برقرار کنیم. بعد از مدتی که فکر نکنم خیلی هم طولانی بوده باشه (یک هفته بعد) من از طرف مجتبی به پیام گفتم بیاد یه روز عصر بریم باغ مجتبی اینا هم تفریح کنیم و هم گردو بخوریم. پیام هم قبول کرد.
البته هیچ نقشه و فکر خاصی نداشتیم و این هم برای اعتماد و اطمینان بیشتر و محکم شدن رفاقتمون بود تا بیشتر از این به هم نزدیک بشیم.
به مجتبی گفتم که من به پیام از طرف تو گفتم بیاد بریم باغ ، مجتبی هم کلی خوشحال شد اما گفت رضا رو چیکار کنیم؟ اصلا حواسم به رضا ، پسر خاله پیام و پسر آقا اسماعیل نبود. در واقع اگر دعوتش می کردیم شاید از قضیه بو می برد و موی دماغ می شد و حالا هم که دعوت نشده بود خیلی ضایع بود. در هر دو صورت به مقصودمون نمیرسیدیم.
خلاصه از حاشیه ها زیاد ننویسم که حوصلتون سر میره.


فقط اینو بگم که یکی از دوستان مشترکمون توی حرفاش به این موضوع اشاره کرد که رضا برای امتحانِ فلان داره اون روز که قراره ما با پیام بریم باغ، میره شیراز ، و چه خبری از این بهتر. همه چیز جور شده بود و دیگه موی دماغی به نام رضا هم نبود.
صبح روزی که قرار بود بریم باغ همه وسایل رو جور کردیم تا حسابی خوش بگذره و انصافا چیزی کم نذاشتیم و بهترین خوراکی ها رو برای پذیرایی در حد خودمون آماده کردیم (زغال ، جوجه، میوه ، چایی و...)
به پیام هم گفتیم بعد از پایان کارش تو تعمیرگاه بمونه میرم دنبالش. اما من و مجتبی قبل از ظهر داشتیم با موتور از جلوی مغازه رد می شدیم که پیام سوت زد و برامون دست تکون داد. ما هم برگشتیم و بهمون گفت که خاله اش اجازه نداده بریم باغ، اصلا انگار روم آب سرد ریخته باشن. مجتبی رو که دیگه نگو و نپرس.
با ناراحتی و دلسردی خداحافظی کردیم و مونده بودیم چیکار کنیم. تا اینکه من گفتم با این زبونی که من دارم بریم با خانم آقا اسماعیل (ننه ی رضا) صحبت کنیم. رفتیم دم در خونشون و از هر چیزی گفتیم تا ننه ی رضا رو راضی کنیم. گفتم رضا که نیست این بنده خدا اینجا تنهاست و ما هم حسابی تدارک دیدیم. در ضمن قراره درباره درس خوندنش باهاش حرف بزنیم که تغییراتی در خودش بده. (مجتبی هم انصافا درسخون بود) و کلی چیز دیگه گفتم. تا اینکه ننه ی رضا راضی شد. خبرو سریع به پیام منتقل کردیم و اونم از خونه ی خاله اش پرس و جو کرد و مطمئن شد و قرار شد طبق برنامه قبلی بریم باغ. (برای آقا مجتبی چه زحماتی که نکشیدم و چه کارهایی که نکردم )
موقع رفتن به باغ به مجتبی گفتم اول برو دنبال پیام بعد بیا دنبال من. مجتبی گفت اگه تو نباشی من نمی تونم ، اگه پیام دوباره گفت نمییام چی؟ اونوقت چیکار کنم؟ ، منم گفتم همینی که گفتم ، میخوام وقتی مییای دنبالم پیام رو سوار کرده باشی تا من پشت سرش بشینم و تا باغ باهاش صحبتهای سکسی بکنم ببینم عکس العملش چیه. از پشت بهش نزدیک هم بشم. یک دفعه مجتبی داغ کرد که نه ، اینطوری نه.
ولی بعدش دید چاره ای جز این نداره و قبول کرد.


آخرای تابستون بود و هوا هنوز سرد نشده بود و خیلی گرم هم نبود. مجتبی طبق قرار رفت دنبال پیام و بعد هم دنبال من.
من نشستم پشت پیام و سه ترکه میرفتیم به سمت باغ کلی حالی به حالی شدم. با پیام بحث سکس رو وسط کشیدمو دیدم اصلا اهلش نیست فکر کردم کارم سخت شده ولی پیام درباره مسئله سکس زیاد می پرسید. این رو هم بگم که پیام 2 سال از ما کوچیکتر بود و تقریبا 15 ساله بود. در حین جواب دادن به سوالاتش خودمو بهش نزدیکتر کردم و کیرمو چسبوندم به پیام. کیری که شق شده بود و توی تکونهای جاده باغی حسابی حال می کردم و توی اون همه تکون خوردن موتور حسابی حالی کردم. وقتی رسیدیم روم نمی شد پیاده بشم و 100 تا بهونه الکی که یادم هم نیست آوردم. مجتبی و پیام وارد باغ شدن و رفتن وسایلو بچینن زیر یکی از درختای باغ. من هم کمی معطل کردم و بعد از اینکه کیرم خوابید رفتم پیششون.
پیام واقعا زیبا و ترکه ای، خوشکل و سفید بود، بور هم بود و لبهای سرخ و زیبایی داشت. چشمهای سبز ، و تا حالا من همچین پسری به این زیبایی ندیدم.
بعد از چیدن وسایل شروع کردم به باز کردن بحث و به مجتبی هم اشاره ای کردم که مشارکت کنه و مثل کر و لال ها منو نگاه نکنه. (البته کاش ساکت می موند. )
البته از خوشکلی پیام قبلا هم باهاش یخورده حرف زده بودم.
از خوشکل بودنش باهاش حرف زدم و تا اونجا که دیگه دیدم نمیشه حاشیه رفت بهش گفتم پیام لخت شو پاهاتو بذار تو آب یه حالی ببر ما هم بدنت رو ببینیم ، ما هم یه حالی ببریم. (با خنده و شوخی گفتم) ، پیام چیزی نگفت اما پاچه شلوارشو زد بالا و همونطور که روی زیرانداز نشسته بود پاهاشو گذاشت تو آب. من هم سریع از موقعیت استفاده کردم و پاهامو گذاشتم تو آب، و سر شوخی رو باز کردم و شروع کردم به آب پاشیدن رو سر و صورت و لباس پیام و خوب خیسش کردم و نتیجه این کارم این بود که مجبور شد لباسشو در بیاره. (فقط تیشرتشو درآورد اما شلوارش تنش بود)، بعد از اینکه لخت شد چشمای مجتبی داشت از حدقه در میومد و از این طرز نگاهش خندم گرفته بود. پیام هم فهمیده بود که خبراییه. هوش از سر من و مجتبی پریده بود. همینطور بر و بر نگاهش می کردیم. پیام هم برای اینکه جو رو عوض کنه گفت بیاد ورق بازی کنیم.
در حین بازی من همش سر به سر پیام می ذاشتم با پاهام پاهای پیام رو لمس می کردم و نوازش می کردم. مجتبی هم که دیگه خجالتش رو کنار گذاشته بود و کارای منو تکرار می کرد.


حسابی هم گرسنه بودیم و تازه میخواستیم جوجه ها رو کباب کنیم. بعد از کباب کردن جوجه ها ، شروع به خوردن ناهار کردیم. من آخرین جوجه رو که می خواستم بخورم مالیدمش به نوک سینه پیام و گذاشتم تو دهنمو گفتم وااااااااااااای چه مزه ای!، پیام گفت وای دیوونم کردین شما دو تا. منم گفتم هنوز مونده تا دیوونه بشی ، زوده هنوز، با این حرف من همگی خندیدیم و شروع به جمع کردن وسایل و بساط ناهار کردیم و لَم دادیم. پیام روی دست راستش خوابیده بود و من هم پشت سرش رفتم و خودمو از پشت چسبوندم به پیام، پیام چیزی نگفت، مجتبی هم روبروی پیام و روی دست چپش دراز کشید طوری که رو در روی هم بودن. من از پشت و از روی شلوار کیرمو می مالوندم به پیام، پیام چشماشو بسته بود و چیزی هم نمی گفت. مجتبی هم که منتظر همچین لحظه ای بود و تا این صحنه رو دید از موقعیت استفاده کرد و لباشو گذاشت روی لبای پیام و شروع کردن به لب بازی و لب گرفتن. عجب فضایی شده بود.
بعد از چند لحظه کوتاه مجتبی سریع شلوار و شرتشو درآورد و دوباره سر جاش دراز کشید. منم سریع شلوارو شرتمو کشیدم پایین و شلوار و شرت پیام رو هم تا زانوهاش کشیدم پایین و کیرمو گذاشتم لای پاهاش. خیلی بدن سفید و سکسی داشت. آدم به شدت تحریک میشد. مجتبی از پیام خواست که کیرشو ساک بزنه اما پیام توجهی نکرد و خود مجتبی مجبور شد کیرشو ببره سمت دهان پیام و کیرشو بذاره رو لباش. پیام هم بدون معطلی کیر مجتبی رو گذاشت تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن. قیافه مجتبی دیدن داشت. به شدت حشری شده بود و من از این حالتش خنده ام گرفته بود.



همه ی کاراش رو با عجله انجام می داد. من هم که با رون و کون پیام مشغول بودم. حشرم زده بود بالا، بعد از چند لحظه مجتبی آبش اومد و آبشو خالی کرد رو سینه ی پیام که البته رو زیرانداز هم ریخت. پیام هم با حالتی مثل تنفر سریع بلند شد و پرید توی جوی آب و تن و بدنش رو می شست. بعد از اینکه کارش تموم شد با لباساش خودشو خشک کرد و اومد سرجای قبلیش دراز کشید اما این بار رو به سمت من. منم معطل نکردم و کیرمو گذاشتم تو دهنش و تو دهنش تلمبه میزدم. کیرمو خیس خیس کرد و حسابی حالی به من میداد. مجتبی هم دوباره رفت پشت پیام دراز کشید و کیرشو گذاشته بود لای پای پیام و حالی می کرد.


کیرمو از دهن پیام درآوردم و دورتا دور صورتش می مالیدم و دوباره می کردم تو دهنش. این کارو چند بار تکرار کردم. کیرمو به گردن و نوک سینه هاش می مالیدم و حسابی حال می کردم. کیرمو به کیر پیام می مالیدم و ازش لب می گرفتم. بعد از این لب گرفتنا به مجتبی گفتم به پشت بخواب و پیام رو به سینه روی مجتبی خوابوندم طوری که سینه به سینه هم بودن و از همدیگه لب می گرفتن. مجتبی هم کیرشو از جلو گذاشته بود لای پای پیام و زیر تخمهاش. منم از پشت رفتم تا کیرمو بکنم تو کون پیام و همین کار رو بعد از کلی تقلاکردن و وقت گذاشتن و بازی کردن با سوراخ پیام انجام دادم. و حالا دیگه کیرم تو کون پیام بود و شروع به تلمبه زدن کردم. کونش خیلی نرم و سفید و خیلی خیلی گرم بود. انگار دمای بدنش با بقیه آدما فرق داشت. کیرم داشت از شدت گرما می سوخت.
با هر بار تلمبه زدن احساس می کردم که از سنم کم میشه و دارم بچه تر میشم. نمیدونم چطور شد که دیدم مدل سکسمون عوض شده و من متوجه نشده بودم. مجتبی کیرشو دوباره گذاشته بود تو دهن پیام تا براش ساک بزنه.
در لحظه پیام هم داشت کون میداد و هم داشت ساک میزد. مجتبی که یکبار آبش اومده بود دیگه اصلا جون نداشت و فقط آه و اوه می کرد. مجتبی بلند شد و رفت سس گوجه فرنگی رو آورد و مالید به کیرش و سراسر کیرشو سسی کرد و بعد با فشار فرو کرد تو دهن پیام. پیام بیچاره چند بار کیره مجتبی رو پس زد اما هر بار مجتبی به زور فشار میداد تو دهنش و مجبورش می کرد که ساک بزنه



بعد از چند بار دیگه پیام همچین کیره مجتبی رو میلیسید که انگار داره سوسیس میلیسه.
من هم بعد از کلی تلمبه زدن آبم اومد و توی کون پیام خالی کردم. چند لحظه همیونطوری روی پیام خوابیده بودم و کیرمو از تو کونش در نمی آوردم. بعدش بلند شدم و رفتم توی جوی آب و کیرمو شستم و اومدم دراز کشیدم و گفتم من حسابی خوابم میاد دیگه کاری به کار من نداشته باشید. اما مجتبی و پیام همینطور داشتن سکس می کردن و کیر همدیگرو میخوردن. مجتبی برای بار دوم آبش اومد ولی نمیدونم چرا کیرش نمی خوابید و این بار رفت سراغ کون پیام. بعد از چند لحظه دیدم طاقت نمیارم. بلند شدم و رفتم کیره پیام رو کردم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن. اولین بار بود که یه کیر تو دهنم بود. البته کیرش متوسط بود و خیلی بزرگ نبود. نذاشتم آبش بیاد و بریزه تو دهنم. کل بدنشو لیس میزدم از کیرش تا نوک سینه هاش، و اینبار کیرمو کردم تو دهن پیام و سرشو گرفتم تو دستام و عقب و جلو می کردم. حس می کردم که کیرم به لوزه اش می رسه و حسابی حال می کردم. پیام حالت تهوع بهش دست داده بود و حسابی قرمز شده بود و این قرمز شدن به خاطر سفیدی پوستش خیلی معلوم بود.


دیگه نمی دونستم چیکار کنم، یه فکر شیطانی به ذهنم رسید و اونم کون مجتبی بود. همینطور که مجتبی در حال کردن پیام بود من هم از پشت رفتم و کیرمو گذاشتم رو کون مجتبی تا عکس العملش رو ببینم، اما مجتبی سرگرم سکس با پیام بود، برای همین هم کیرمو گذاشتم لای پای مجتبی و یه لاپایی هم با مجتبی زدم که اصلا با پیام قابل مقایسه نبود. بعد از چند لحظه تقریبا آب هر دو تاییمون در یک لحظه اومد و من آبمو بین پاهای مجتبی خالی کردم و مجتبی هم آبشو توی کون پیام خالی کرد.
بعدش بلند شدیم و خودمونو شستیم و لباسامونو پوشیدیم و رفتیم برای چیدن و خوردن گردو و حسابی دستامونو سیاه کردیم. در حین خوردن گردو هم مجتبی دست وردار نبود و مدام کیرش سیخ بود و اصلا نمی خوابید. از اون موقع به بعد خیلی با پیام نمی گشتیم تا تو شهر ما که خیلی شهر بزرگی نیست تابلو نشیم. اما هر از گاهی هر سه با هم و یا دوتایی (من و پیام ، مجتبی با پیام) با هم سکس داشتیم. چه تو باغ چه تو خونه.

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
گی با کارگران ساختمانی


من میلاد هستم 24 سالمه قدم 187 وزنم 80 ، پوستم سفید و بدنم کم مو البته معمولا شیو می کنم.در ضمن خودم نویسنده هستم ، البته نه نویسنده سکس استوری. سکس با پسر رو از 20 سالگی تجربه کردم .داستانی که میذارم اولین داستانیه که تو این سایت می گذارم ومربوط به 4 روز پیشه که واسم اتفاق افتاد. تو کوچمون روبروی آپارتمان ما حدود شش ماهی می شد که داشتن یه ساختمون می ساختن، ساختمون ما 4 طبقه است و ما هم طبقه آخریم این ساختمون هم 4 طبقه بود. حدودا 10 روز پیش رفتم دم پنجره چشمم افتاد به 2 تا کارگر که مشغول سنگ کاری راه پله این ساختمون بودند، یکیشون 27-28 ساله و اون یکی هم 24-25 ساله می خورد.
روزهای اول فقط میرفتم نگاهشون می کردم چون هنوز طبقات پایین بودند و نمی تونستن منو ببینن تا 5 روز پیش که تو خونه تنها بودم به سرم زد نگاشون کنم کار سنگ کاری رسیده بود به طبقه آخر که دقیقا روبروی پنجره خونه ما بود.داشتم نگاهشون میکردم که اونی که کوچیکتر بود منو دید. منم از رو نرفتم و نگاش کردم. بعد چند لحظه رفت و به اون یکی هم گفت و اومدن بالاتر کار کنن طوری که جلو دید من می شد.


بزرگتره چشمک زد و منم جوابشو با چشمک دادم. با دست اشاره کرد : چیه؟ خندیدم و مات زدم به زیر شکمش. بعد چند لحظه فهمید کجارو دارم نگاه می کنم. دستشو زد به کیرش.میدونستم بعد از ظهر راس ساعت 6 میرن از یک ربع به 6 دم پنجره بودم اومدن تو واحد نیمه کاره تیشرتاشون رو در آوردند. چه بدنایی داشتن .عضله ای ، شکم شش تیکه (نه مثل فیتنس کارای حرفه ای ولی عالی بود) بزرگتره بدنش یه کم بیشتر مو داشت. داشتن خودشونو نشون می دادن که یکی از کارگرای دیگه اومد و نشد بیشتر پیش برن، و رفتن پایین. اونروز با اینکارا گذشت و منم از پشت شیشه خسته شدم و بی خیال ماجرا.
انباری ما و چند واحد دیگه روی بام هست. باید یه وسیله می بردم میذاشتم تو انباری یه دفعه یادم افتاد اونا راحت پشت بام مارو می بینند. رفتم بالا تا دیدند اول شک کردند که من همونیم که دیروز پشت شیشه بوده یا کس دیگه .منم شیطونیم گل کرد و دوباره نگاهشون کردم. وقتی مطمئن شدن بزرگتره اومد جلوتر (لبه پاگرد آخر ساختمون) اشاره کرد برم جلو. منم رفتم از اونجا که عرض کوچه ما 8 متریه راحت می شد حرف زد با دست اشاره کرد تلفنت رو بده. منم شمارمو گفتم و زد تو گوشیش. بعد رفتم پایین دیدم زنگ زدفهمیدم همون بزرگتره است.اول پرسید اسمت چیه و چند سالته؟ خودشو معرفی کرد. اسم خودش علی بود و اسم کوچیکتره که فهمیدم پسر عموشه افشین.اصالتشون زنجانی بود و اینجا کار می کردن و شبها هم میرفتن خونه دوستشون می خوابیدند. گفت ما خیلی تو کفیم الان 3 ماهه سکس نداشتیم اگه پایه هستی بیا اینجا بیشتر آشنا شیم. وااااااای همونی که می خواستم داشت می شد. گفتم آخه کجا؟ گفت واحد آخر نیمه کارس اتاق خوابش سرامیکه ما موکت انداختیم، ظهر از 12:30 تا 2 وقت استراحتمونه و این بالا هم کسی نمیاد. گفتم به کارگر پایین چی بگم بیام بالا گفت برو سر کوچه من میام اونجا میارمت بهش می گم دوستمی، کاری نداره.


مونده بودم چیکار کنم از طرفی دلم سکس می خواست ازطرفی هم می ترسیدم. دل رو زدم به دریا و گفتم میام. خودمو تمیز کردم و لباس پوشیدم و ساعت 12:20 رفتم سر کوچه. چند لحظه بعد علی هم اومد.لباساشو عوض کرده بود یه پیرهن آستین کوتاه تنگ و شلوار لی. از نزدیک جذاب تر هم بود. سلام کردیم و اومدیم سمت ساختمون نگهبان تو اتاقش بود رفتیم طبقه آخر. دیدم افشین هم تو اتاقه اونم لیاس تر تمیز پوشیده بود .با اونم سلام و احوالپرسی کردم. علی در اتاقو بست و اومد بغل من نشست.گفت میلاد شروع کنیم؟ تا اومدم چیزی بگم افشین اومد نزدیکتر و گفت :پرسیدن داره؟ از چشاش معلومه دیگه و دسشو گذاشت رو سینه هام داشتم با مالوندنش حشر تر می شدم که دیدم علی لبشو گذاشت رو لبم ، فکر نمی کردم انقدر شیرین باشه فکر کنم قبلش آبمیوه خورده بودند.
کم کم لباساشونو در آوردن و با شرت شدند. اومدن سراغ لباسای من منم دست می کشیدم به بدناشون .شکم و بازو و ... یه دفعه چشمم خورد به کیر علی از رو شرت. بزرگ به نظر میرسید. علی منو خوابوند رو زمین و خودشم خوابید روم شروع کرد به خوردن سینه هام که نوکشون سیخ شده بود افشینم بعد از یکم لب گیری کیرشو در آوورد داد دست من حودود 17 سانت بود. علی از روم بلد شد و شرتش رو در آوورد دیدم اشتباه حدس نزده بودم فکر کنم 19 سانت می شد سفید بود با سر بزرگ و خیلی هم کلفت بود. بلند شدم دست زدم بهش خیلی سفت بود.ازشون خواستم دراز بکشنو منم رفتم روشون حسابی گردن و سینه و شکم عضله ایشون رو لیس زدم.


بعد افشین نشست و تکیه داد به دیوار علی هم منو به استایل سگی نشوند طوری که کیر افشین و ساک می زدم و علی هم سوراخمو لیس میزد .با زبون می کرد تو سوراخم که 6-7 ماه می شد کیر نرفته بود توش. منم کیر افشین و با همه قدرت می مکیدم طوری که صدای ناله هاش بلند شده بود اونم سرمو کرفته بود و کیرشو با قدرت جا میداد تو دهنم.بعد از 10 دقیقه علی گفت بیا مال منم بخور وایساد منم زانو زدم جلوش و کیرشو کردم تو دهنم. خوشمزه بود، احساس می کردم داره تو دهنم بزرگتر می شه، نمی تونستم حتی تا نصفشو جا بدم تو دهنم چون کلفت بود.اونم اینو فهمید .گفت اینجوری نمیشه. اونجا یه کمد بود که خوابونده بودنش رو زمین و روش نقشه و .. بود یه پارچه انداخت روش منو به پشت خوابوند رو اون طوری که سرم از لبش آویزون بود تازه فهمیدم می خواد چه بلایی سرم بیاره. افشینم اومد شروع کرد به خوردن سینه هام با یه دستش هم کیرمو می مالید کیر خودشم دستم بود،انصافا خیلی خوب می خورد.علی شروع کرد اول کیرشو آروم کرد تو دهنم. از جایی که بیشتر تو نمی رفت با فشار بدنش فرو می کرد تو گلوم. داشتم خفه می شدم با دست حلش دادم دستامم محکم گرفت بینی م زیر تخماش بود. تا جایی که داشتم از حال میرفتم نگه داشت تو گلوم بعد کشید بیرون. اشک و آب دهنم آویزون شده بود اومدم بگم علی بسه. که باز کرد تو دهنم. اینبار تلمبه میزد و من عق می زدم و افشینم می گفت جووون کیر بخور.وقتی کیرش خوب خیس شد منو به کمر خوابوند به افشینم گفت بیاد بالای سرم و کیرشو بکنه تو دهنم. تازه یادم افتاد که کاندوم نیاوردم. گفتم کاندوم ندارین؟
افشین گفت مگه اومدی داروخونه.علی هم گفت ما سالمیم تو هم که از سوسول بودنت معلومه سالمی. یه دفعه بی کاندوم بده مشتری می شی..گفتم ژل؟ کرم؟ علی گفت داداشت دهنش ژل سازه اسمشم آب دهنه.اگه کم بیاد هم (کیرشو نشون داد) علی کوچولو چند دفعه که بره تو دلت بیاد بیرون آب از دهنش راه میوفته و لیزش می کنه چاره ای نبود. گفتم علی جون میلاد آروم بکن خیلی وقته سکس نداشتم. گفت می کنمت.


تف زد به سوراخ منو کیر خودش ،سرشو گذاشت دم سوراخم که نالم بلند شد گفت افشین کیرتو بده دهنش آروم شه! با یه فشار نصف کیرش رفت توم نفسم بند اومده بود و چشام سیاهی می رفت. فکر می کردم تهشه چند ثانیه بعد بیشتر فرو کرد طاقت نداشتم کیر افشین رو پس زدم با صدایی که حالا مثل گریه شده بود گفتم علی نمی تونم. گه خوردم . گفت تهشه عزیزم . آروم باش ،شل کن الان آروم میشه. چند لحظه همونجا نگه داشت دردش کمتر شد. کم کم شروع کرد به تلمبه زدن منم فریاد هام کم کم به آه و آخ تبدیل شده بود و در جواب من علی می گت جوون بازم میای دم پنجره؟ بازم هوس کیر می کنی؟. بعد از 7-8 دقیقه لذتش بیشتر شد و کیرم داشت بلند می شد علی فهمید و سرعت و ضریه هاشو بیشتر کرد و سینه هام رو هم همزمان می خورد.گاهی هم یه تف میزد به کیرش و ادامه می داد تو همین حالت کیر افشین و با اشتیاق ساک میزدم. اونم کیر منو می مالید که یه دفعه با چندتا ضربه ی علی آبم با فشار پاشید رو شکمم.علی آروم کیرش رو در آورد فکر کردم آبش اومده اما می خواست جاشو با افشین عوض کنه. وقتی کیرش رو در آورد راحت حس میکردم سوراخم باز مونده و داره هوا میره توش.همون موقع ازم خواستن تا حالت سگی بشم .افشین رفت جای علی اول یه نگاه به سوراخم کرد گفت علی چیکارش کردی؟ بعدا فهمیدم بخاطر پاره شدن جداره سوراخم ازم خون هم اومده بوده .



افشین گفت میلاد جون اجازه هست وارد بشم؟ گفتم عزیزم تا زیر معده مال تو برو توش . اونم خندید و یه تف زد و کرد تو با اینکه کیرش کوچیکتر از علی بود اما کلفتیش تقریبا برابر بود. با فشار اول تا ته رفت تو، داغ بودن کیرش رو حس می کردم .علی هم اومد جلوم نشست و کیرش رو کرد تو دهنم و با دست سرم رو فشار میداد که بره تو گلوم.چند دقیقه بعد افشین گفت بچه ها نزدیکه اومدنمه چیکار کنیم؟ علی کیرشو از دهنم در آورد گفت کجا بریزیم؟ گفتم غیر از سوراخ هر جا دوست دارید چون تو سوراخ تا چند روز می سوزه. علی گفت هرجا؟ یعنی تو دهنت می شه؟ تا حالا آب خوردی؟ گفتم یه بار . گفت ما دوست داریم بریزیم دهنت تو هم بخوری. افشینم که حالا ضربه هاش تند بود گفت راست می گه خیلی مقویه ، 2- 3 ماهه تو تخمامون بوده. قبول کردم. افشین کیرشو در آورد و ایستاد منم زانو زدم جلوش یکم که خوردم گفت داره میاد همون داخل خالیش کرد منم خیلی سریع قورت میدادم . آبش زیاد بود یکم تلخ مزه بود اما در کل خوب بود. تا افشین کیرش رو در آورد علی که داشت جلق میزد کرد تو دهنم و با چندتا ناله آبش با فشار پاشید تو دهنم آب علی خیلی غلیظ تر از افشین و خوشمزه تر بود وقتی داشتم آبشو قورت میدادم خودم هم یه بار دیگه آبم اومد و ریخت رو زمین.
علی و افشین ازم تشکر کردن و قبل از 2:15 بعد از ظهر من اومدم خونه هر چند از درد سوراخ تا چند روز راه رفتن اذیتم می کرد. بعد از ظهر رفتم دم پنجره ،علی و افشینم نگام کردن و چشمک زدند. دیدم با انرژی تر از قبل دارن کار میکنند.
اگه خوشتون اومد بگید تا داستان های دیگم رو هم واستون بگذارم.


نوشته :میلاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون دادنم به پسردایی


شنیده بودم پسر دایی ام کیرش بزرگ و کلفت هست و چون متاهل بود و از من هم پنج سال بزرگ تر بود دوست داشتم منو بکنه و چون آخر هفته با دوستان تو باغشون مهمونی دورهم میگرفتن و دوستانش هم متاهل بودن و معمولا با خانواده بودن در پی فرصت بودم که شانس از غیب رسید . حالا که راجبش فکر میکنم میبینم اگر این اتفاق رخ نمیداد محال بود من بتونم نتیجه بگیرم از نقشه های خودم و از شانس خودم متشکرم تازه ممکن هست در روزهای دیگر هم باز شاهد چنین برنامه ای باشم . هومن جوانی بود که دوبار بهش از کون داده بودم و کیرش بزرگ بود اما کلفت نبود خیلی اتفاقی وقتی رفته بودم خانه دایی ام هومن رو تو کوچه ای دایی دیدم که داشت سوار ماشین میشد و چون من رو دید و از ماشین آمد پایین و منم جلو رفتم و سلام کردم و بعداز حال و احوال که باهم داشتیم پرسید اینجا چه میکنی پسر ؟ خواستم چیز دیگری بگم که دیدم پسردایی از لای درشون وقتی دید من و دوستش داریم حرف میزنیم صدا کرد هومن رو و گفت با پسر عمه ای من حرف میزنی هومن خطرناکه هااااا شوخی میکرد و هومن گفت آره میدونم خیلی خطر داره و آخر حرفاشو آرووم تر گفت که فقط من و خودش بشنویم که گفت وقتی حشری میشه چیز آدم رو غیب میکنه نه امیر اینطوری نیستی ؟ گفتم نمیخوایی که چیزی بگی ؟ گفت نه تا موقعی که خودت بخوایی ... و برگشت و سوار ماشینش شد و راه افتاد و از کنار من گذشتنی بوق زد و رفت .



منم زود راه افتادم دیگه کاری نداشتم اما هومن رو تو راه ندیدم . تلفنش رو گرفتم گفت بعد راجب اون حرف میزنیم و عصرش اومد تو کوچه راجبش حرف زدیم و گفت مهدی پسر دایی ات درسته که زن داره و بچه هم داره اما باهم هم کوس هم کون بارها کردند دونفری و جریان تورو من مختصر قبلا بهش گفتم و اون پرسید بچه کجایی و منم گفتم ولی اون گفت اون جا فامیلی داره که فکر کنم تو باشی و راستی شما فامیل نزدیک هستید پس چرا من تورا اینجا ندیدمت اصلا گفتم خوب کم میام و پرسیدم کیر مهدی چطوریه ؟ لبخندی زد و گفت همون کیری که تو دوست داری ولی مطمئن هستم هم کیرمنو هم کیر مهدی رو باهم با کونت برداری کیرش قدش مثل مال منه نوزده سانت فقط کلفت تر هست مثلا میتونی یک مدتی تنها باهاش سکس کنی حال بده و با شناختی که من ازتو دارم تو درپی سکس با دوکیر هستی راستش تو فیس بوک که مطلبی گذاشتی رو که میخوندم کیرم راست راست شده بود جایی که نوشته بودی دوست داری توسط کیرها گاییده بشی آبشون رو تا قطره آخر بخوری و دنبال سکس گروهی هستی و راستی اینو بگم مهدی میدونه که تو بمن دادی و نمیدونم چطوری بخواد برنامه ای جورکنه که خودش تورو بکنه و چون امروز بعداز جداشدن از هم اون زنگ زد و گفت میدونه تو همون کسی هستی که میدی و چون قبلا من از تو تعریف کرده بودم و شناخت از مهدی دارم بابت زبانش مطمئن باش احدی بو نمیبره رازدار هست اما کیرش فقط بدنبال حال هست یعنی هرآن ممکن هست تماس بگیره و باهات قرار بگذاره و یادت باشه منو بیخبر نگذاری که ناراحت میشم .


اولین سکس من و مهدی به یکی از روزهای برفی که در آخرای آذرماه بود برمیگرده چون آن موقع خانم و پسرش و مادرش که زن دایی من میشدن با دوسه تا از خانم های فامیلشون رفته بودن مشهد و خونشون چون در ولنجک تهران هست و موقع برف آمدن محله ای آنها بیشتراز هرجای دیگه ای برف میباره و تازه سمت ماداشت سفید میشد ولنجک ده سانت برف داشت و چون همیشه من برای برف بازی میرفتم بادوستانم اما این بار ترجیح دادم تنها بروم که ماشینم رو برداشتم و به خانه گفتم مهدی گفت شب رو برم پیشش و خیال راحت تر خودم رو هم برای سکس آماده کردم و تمیز و مرتب راه افتادم اول ولنجک مهدی همراهم رو گرفت منم لبخندی زدم و دانستم که امشب همون شبی هست که دنبالش بودم و گفتم محل شما هستم و خوشحال شد و گفت بیا پیش من و منم تا برسم تو ترافیک به آن جا یکساعت طول کشید و زنگ درشون رو که زدم درب باز کرد و من داخل حیاط شدم و از حیاط گذشتم و داخل ورودی خانه ای ویلایی شدم ساعت حدود نه شب بود و بارش برف نمکی گاهی همراه با کولاک و گاهی با مه تا فردا ظهر بارید و بعد قطع شد و باز آخرای شب هواابری و بارندگی از دوباره شروع شد و اما ادامه ماجرا و داخل ورودی ته کفش هامو تمیز کردم تو پادری و دوسه پله رو بالارفتم و یادم افتاد که طبقه همکف خانه ای مادرش یا دایی ام هست و کسی نیست و راهی طبقه دوم شدم و کفش هامو درآوردم و درب رو باز کرد داخل شدم و دست دادم تازه از حمام درآمده و حوله تن داشت و حسابی تو وان و حمام حال کرده بود چون عادت داشت جک حوضی و خلاصه دارندگی و ....



گفتم ای بابا پس الان دیگه بیرون رفتن و چرخیدن نداری میذاشتی آخرشب میرفتی حموم که الان کس چرخ بزنیم بیرون لااقل . گفت خوش آمدی و کوس چرخ میزدی که یکی رو بخوایی پیدا کنی خوب منم تو رو دارم امشب کوس چرخ فایده نداره جز الافی و خدایی نکرده تو این هوا چیزی بشه و خونه گرم و خیلی هم گرم بود طوری که بلافاصله کاپشن و پلیور رو از تن در آوردم و دواستکان ویسکی و یخ هم داخلش بود و با حوله که تن داشت نشست تلوزیون روشن بود و از ماهواره شو خارجی پخش میشد و کمی باهم حرف زدیم و ویسکی خوردیم و از لای حوله وقتی نشسته و یا پامیشد چیزی بیاره سعی داشتم تا جایی که میشه زیر چشمی جاهای لخت بدنش رو نگاه کنم برق رو خاموش کرد و تنها نور داخل اتاق نور آبی که گاهی در رنگ های شو تغیر میکرد و دواستکان گذشت و شیشه ویسکی رو آورد گفت من میخوام با خانم صحبت کنم و نمیخوام بگم شما اینجایی چون برای سرک کشیدن داداششو میفرسته که تواین هوا محال ممکنه اینجا برسه و باباش میاد و شب رو نمیخوام کسی مزاحم مون بشه پس چیزی نگو و منم کاملا فهمیدم حدود ربع ساعت حرف زد و من سومین استکانم رو هم خوردم و چهارمی رو با اون سرکشیدم و حس نیمه مستی حس خوبی هست حس که خجالت توش نیست و ته استکان پنجم هم نیروی بمراتب بیشتری در مست شدن فراهم کرد و ساعت نزدیک یازده بود که از توالت برای شاشیدن برگشتم و از پشت ناگهان صدا کرد و برگشتم گفت چطوره و حوله دیگه نبود و بدنش دست و پاها و روی شکم و سینه ها مو داشت و تقریبا مو در تمام بدن داشت و کیرش نیمه راست و با اینکه هنوز شل بود اما خوب دانستم که بزرگ آن براحتی میتونه اشک منو دربیاره و منم تو حال خودم نبودم میفهمیدم دارم چیکار میکنم اما درست همان کاری بود که دوست داشتم و جلو رفتم قد من از اون کمی بلند تر بود کمی اون شکم داشت که در مقایسه بامن من لاغرتر بودم و بدنم رو موهاشو میزدم و سوراخ کونم هم تمیز میکردم بدون هیچ موردی و روبهش کردم مهدی چرا لخت کردی گفت بیا این طرف و من جلو رفتم و تو حال و هوای مستی گفت درحال راه رفتن به اتاق مورد نظر که روبه خیابان بود و از پشت پنجره مه اجازه دیدن رو نمیداد هیچ جا و هیچ صدایی نبود تنها نور چراغ های زرد مثل دکمه های در تاریکی و مه کمرنگ بودن و برف همچنان میبارید و پنجره رو بستم یک دستش رو کیرش بود و گفت هومن میگفت امیر فوق العاده است تو سکس گی و وارد گفتم خوب هومن بیخود میکرد



گفت یعنی تو دوست نداری الان با مهدی کوچولو حال کنی و من بدون نگاه کردن به کیرش دستم رو بردم و گرفتمش قلبم انگار یهو دوباره بکار افتاد کیرش راست و کلفت همون چیزی که در رویاهام میدیدم همونی که با گرفتنش یادم رفت که کجا هستم و با کی و یادم رفت اصلا چی شد و چطور شد راستش وقتی گرفتمش از خود بی خود شدم کمی تو دستم مالیدم و مثل یک افسار گرفتمش و دنبال خودم کشیدم تا اتاق نشیمن و رو کاناپه نشستم و اون تو دستم بود گرم بود ایستاده بود و داخل دهانم بردم و هیچ اختیاری از خودم نبود و انگار هیپنوتیزم شدم حتی اونم همینطور و ساک زدن تمام کردم و خسته شده بودم و نمیدونم کی روغن و کاندوم آورده بود وقتی پشتم بهش بود منو چرب کرد و کاندوم روی کیرش گذاشت و از پشت سرشو داد تو و همه چیز زود اتفاق افتاد و حدود دوساعت گذشت منکه بیشتر از یکساعت تحمل کیر تو سوراخ رو از درد و گرفتگی نداشتم حالا دوساعت مدل به مدل با مهدی از کونم داشتم حال میکردم و درست مثل تو فیلم های سوپر موقع ارضاء شدن آبشو که خیلی بود تو دهنم ریخت و نمیدونم وقتی از خواب بلند شدم همزمان اونم چشمانش رو باز کرد روی کاناپه هردومون تو بغل هم طوری که من زیر اون ولی رودر رو تو صورتمون و دیگه مست نبودیم اتاق روشن شده بود روز بود اما سکوت بود لبانشو رو لبای من گذاشت و دوباره شروع کردیم و من دستانم روی پشت اون میمالیدم و احساس کردم کیرش دوباره پاشده و از روی من بلند شد و اما نه کامل یک زانو سمت راست گردنم و اون یکی چپ و کیرش دراز و کلفت جلوی من بود



منتظر خوردن بود و من منتظرش نگذاشتم و خیلی بیشتر از شب خوردم اما سکس نکردیم و کل روز و بعدظهر یا خواب یا بیدار بدون پوشیدن لباس ها گذروندیم و چیزی هم نمیگفتیم هیچ و بعدظهر غروب که شد دو استکان وتکا زدیم و رفتیم تو زیر دوش و وان و توی وان رفتیم و رفت که برگرده که صدای هومن آمد دونستم هومن هم هست و اما هومن زود رفت و مهدی گفت باور نمیکرد تو اینجا باشی فکر کرد دام برای کردنش گذاشتم و چرب کرد منو از کون و براش ساک زدم و اینبار سکسمون خیلی طول کشید و حتی بیرون از حمام هم میخواستیم بریم که من میخواستم روی جایی بخوابم اما اون نمیگذاشت و بعد فهمیدم دلیل اون چی بود چون در حین کردن کاندوم رو برداشت و بدون کاندوم تو کونم کرد و کمی بعد آبش یا آب اولش رو تو کونم توی سوراخ بدون کشیدن بیرون ریخت و کمی بدنمو خورد نوک سینه هامو و زیر گردنم و لبامو و دوباره شروع به کار کرد و میخواستم از دستش فرار کنم اما نمیتونستم انگار که جنون گرفته باشه و درد مختصری تو کونم آرام آرام شروع میشد و خیلی درد نبود اما کم نمیشد عکس اون بهش گفتم دوسه بار که درد دارم اهمیتی نداد و یکبار که کشید بیرون برای عوض کردن مدل من از پیش اون به نوعی داشتم فرار میکردم اما نشد یک سیلی تو صورتم که جای انگشتانش روی صورتم مانده بود و میسوخت و انگار جنده ای در اختیار کامل گرفته باشه و از کونم درمیاورد و میگفت بخورم بااینکه من میخوردم و بعد تف میکردم بیرون



باز چندبار تکرار و دست آخر بدنم از شکم به پایین داخل وان و کمی آب قرار داشت و از شکم به بالا رو به کف حمام آویزون رو کف دستامو زیر سر و صورتم گذاشته بودم هربار که تو میبرد یا عقب یا جلو میبرد من از درد آه اوه میکردم و درد کاملا پاهامو خشک و درد آن گریه ام رو داشت درمیاورد وای که ناگهان تو کردن دوسه ضربه با کف دست روی لپ کونم زد انگار میخواست خودم رو سفت کنم و چون کمی سفت شد و گفت آره تنگ ترش کن و دستاشو رو کمرم گذاشته بود از طرفی شکم و استخوان های پا هام رو لب وان درد زیادی داشتند واقعا گریه افتاده بودم که از کردنم دست برداشت کیرشو زیر دوش آب شروع به شستن کرد و من سعی کردم رو کف حموم بشینم اما درد زیادی مانع از نشستن داشتم و همون موقع ها بود که من بدنم لرز افتاده بود که با دست جلوی موهای سرمو چنگ زد تو مشت دست و من خود به خود دهنمو باز کردم و زبونم رو بیرون آوردم و کیرشو روی بالا و اول دهنم رو زبونم که بیرون آورده بودم کمی مالید و آه و اوه بلند و زیاد که تازه آبش که زیاد بود خیلی هم آمد همشو تو حلقم و دهنم ریخت و بعد هم دوش گرفت و از حموم در آمد و من دوش گرفتم و از حموم درآمدم و دیدم میگه دوست داره که الان من اونو بکنم گفتم اول باید پشم های بدنت رو بزنی تا آدم حالش بهم نخوره ولی زد زیر خنده و گفت امیر برو خونتون وگرنه من دوست دارم باز بکنمت و هرموقع هوس کردی بخودم بگو هومن خودش کونیه و


نوشته ؟؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
انتقام سر کار گذاشتن من


اول مهر بود ، اول کون پارگیامون . لامصب مدرسه هم جدید بود ، هیشکی رو نمیشناختم !
با کلی بدبختی صبح خودمون رسوندیم مدرسه و زنگ خورد و مدیر و ناظم و ... اومدن کس شعر گفتن و ما رفتیم سر کلاس . رفتم ته کلاس یه صندلی گرفتم که هم از دسترس معلمامون دور باشم ، هم مزایای دیگه که خودتون بهتر میدونید ! خلاصه یه بچه اومد کنارمون نشست و وایسید فک زدن ! شاید 1 ساعت فک میزد و منم همیجوری سرمو تکون میدادم یعنی میفهمم چی میگی اما فقط فهمیدم اسمش رضاست ، بقیه حرفاش به تخمم هم حساب نکردم ! من خودم هیکلم خوبه . 183 قد و 60 وزنمه . اون یه خرده تپل بود و قد کوتاه. یه خورده هم اخلاق دخترونه داشت . لامصب کونی داشت که به کون جنیفر میگفت مییییییییره . ( البت اولاش تو نخ کونش نبودما . ) آقا این بچه دیگه ما رو ول نمیداد و هر زنگ کنه ما بود . کلی لاف میزد . میگفت دروازه بون فجره و مامانش زانتیا داره و خودش پی کی . ( خدا میدونه دیگه باباش چی داره ؟؟؟ ) ما هم همش تو دلمون میگفتیم مییییییره که راس بگی . اولین روزی که ورزش داشتیم رسید . اکثر بچه ها تو کلاس لخت شدیم که لباس عوض کنیم . اونم بود . هه هه ، یادش بخیر .



یه شرت مامان دوز پاش بود ، کلی مسخرش کردیم . ولی یه کون سفید و بدون مو و تپلی داشت که دهن همه وا مونده بود ! همون روز اولین دروغش معلوم شد . از 400 متری گل میخورد ، بهش پاس میدادیم ، لایی میخورد . اصلا یه اوضائی بود ! اونسال کتاب خونه رو دادن دست من و اون و ونداد ( یکی از دوستام که بعدا باهاش آشنا شدم و مثل داداشمه ) . دیگه زنگایه ورزش میومد اونجا لباس عوض میکرد و کلی با ونداد انگولش میدادیم . خودش هم بدش نمیومد . از همجنس بازی خوشم نمیاد اما بدم هم نمیاد . واسه همین خیلی تو نخ کردنش نبودیم ! بعد از چند مدت شمارم خیلی مزاحم پیدا میکرد . منم اصولا جواب کسی که شمارش تو گوشیم سیو نباشه نمیدم . واسه همین زیاد کاری به کارشون نداشتم و جواب نمیدادم . یه روز با ونداد رفته بودیم فیفا 11 بخریم ، دیدم رضا زنگ زد . نفهمیدم چی میگفت اما صدای چندتا دختر پشت تلفن میومد که میگفتن و میخندیدن . شنیدم یه نفر یه اسمی تو مایه های الهام صدا زد . فردا تو مدرسه بهش گفتم : سلام به الهام برسون . یهو دیدم شاخ درآورد و گفت : الهام رو از کجا میشناسی ؟ منم گفتم بذار اذیتش کنم و گفتم : حالا بماند . یهو گفت : یعنی همه چیز رو بهت گفت ؟ منم مونده بودم جریان چیه ؟! سه شو گرفتم و گفتم : آره . گفت : مهدی ، بخدا فقط با بچه های مجتمع میخواستیم یه خورده اذیتت کنیم و بخندیم وگرنه قصد بدی نداشتیم ! خلاصه جریان رو که در آوردم ، فهمیدم تو یه مجتمع زندگی میکنن که اون و یه پسر کوچکتر از خودش با 3 تا دختر همسن و سال خودمون تو اون مجتمع هست و شماره ی من رو داده به این دخترا و قسمشون داده که اذیتم کنن ! منم کلی ناراحت شدم که چقدر لاشیه این رفیقمون . خلاصه از تاریخچه تماس هام بک آپ گرفتم و شماره ها رو برداشتم و با ونداد رفتم دم مجتمعشون . داشتیم استخاره میگرفتیم که چیکار کنیم که یهو زنگ زد و گفت : چرا دروغ گفتی ، الهام رو قسم دادم و گفته که به تو اصلا چیزی نگفته و از این کس شعرا . منم گفتم : سلام به الهام جنده برسون . یهو گفت : الآن پیش دوست دخترم ، الهام جون هستم . منم گفتم : کیرم تو کس خواهر هر جنده ای که بخواد با تو دوس بشه بچه کونی با اون قیافه ی کیریت . تو خودت باید دنبال دوست پسر بگردی با اون کونت !



گفت : واسه اینکه کونت بسوزه ، الآن میخوام برم رو کار . ( همون سکس کردن خودمونه . ) گفتم : به سلامتی . راستی ، کدوم واحد هستید ؟ گفت : واسه چی ؟ گفتم : آخه دم در خونتون وایسادم ! دیدم یه نفر پرده اتاق رو زد کنار و تو کوچه رو نگاه کرد . خود کس کشش بود . آقا وایساد التماس کردن که جون خودتون برید و از این جور کس شعرا . من هم نامرد بازی درنیاوردم و همینجوری زنگ یه واحد رو زدم که یه صدای دخترونه که بعدا فهمیدم همون الهام خانومه گفت : شما ؟ گفتم : آقای x تو کدوم واحد هستن ؟ گفت : واحد y ! دیگه خود دختره در رو زد و کلی تعجب کردیم که چرا در رو روی ما غریبه ها باز کرده و ... . به هرحال بیخیال شدیم و رفتیم تو . تو پارکینگشون یه پراید داغون بود و یه موتور که فهمیدیم پرایده مال باباشه و خودش و ننش دوچرخه هم ندارن ! دیدیم آسانسور اومد پایین ؛ خودش بود . میخواستم خارشو بگایم اما زشت بود تو خونه ی خودشون . گفتم بذار یه ضد حال سنگین بزنم . بهش گفتم اومدم دفترتو قرض بگیرم . اونم قسممون داد که همونجا وایسیم و بره بیاره که ما یه قسم نصفه و نیمه خوردیم و اون رفت و ما هم پشت سرش از پله ها رفتیم . کس کش واسه اینکه ما نریم بالا ، آسانسور رو فرستاد طبقه آخرشون که تا بیاد پایین طول بکشه ! واحدشون رو پیدا کردیم و در زدیم . مامانش در رو باز کرد و دعوتمون کرد داخل . ما هم اولش یه خورده تعارف کردیم اما سریع رفتیم تو . به باباش هم که تو پذیراییشون بود سلام کردیم و رفتیم تو اتاق رضا . بدبخت داشت گریه میکرد . من و ونداد هم هی مسخرش میکردیم که دمت گرم ، جلو ننه و بابات کس میاری میکنی و ... . بعد بالشتشو برداشتم گفتم : الهام خانوم اینه ؟؟؟ چقدر خوشکله . به هم میاین ! اونم هی میگفت : یواش ، الآن صدامون رو میشنون ! دیدیم در زدن . مامانش بود که میوه آورد . ما هم گفتیم باید یکی یه دست بهمون بدی تا خفه شیم ! اونم اول گفت نه و از اینجور کسشعرا اما بعدش گفت باشه ،



فردا تو کتابخونه . ما هم میدونستیم فردا این کون بده نیست . وایسیدیم آبروریزی کردن که قبول کرد . درش رو قفل کرد و آهنگ گذاشت و بلندش کرد . چون من و پویا یه خورده از هم خجالت میکشیدیم ، قرار شد اون بره علکی پایین موتور مینیش رو قفل کنه و یکم معطل کنه تا من تکش بزنم و اون بیاد . بعدش هم من به بهونه اینکه بابام زنگ بهم زده و کارم داره برم و اونم مثلا وایسه تا رضا بهش کامپیوتر یاد بده . خلاصه ونداد رفت و در رو دوباره قفل کردیم و تنها شدیم . لباسم رو درآوردم . تا کیرم رو دید وحشت کرد و گفت : کیره تو که کیره خره . منم گفتم بوات خره . ( ولی از حق نگذریم کیرم نسبت به سنم خیلی بزرگتره . حدودا 23 سانتی هست و یه خورده هم کلفته . ) دیگه میگفت : هر کاری که میخوای بکن ، من نمیدم . با این کیر تو من جر میخورم . گفتم : مییییییره که بیخیال شم . هلش دادم انداختمش رو تخت و کیرم رو کردم تو دهنش و پاهامو گذاشتم رو دستش که نتونه مقاومت کنه و گفتم اگه گاز بگیری ، خواجت میکنم . سرشو گرفتم و هی عقب جلو میکردم . کیرم به ته گلوش میخورد و یه صدای نازی میداد که شهوتی میشدم بدجووووووووور ! داشت گریه میکرد . از اشکاش معلوم بود . چون اسپری نزده بودم ، کیرمو از دهنش آوردم بیرون که آبم نیاد . آخه باهاش کار داشتم و کلی عقده ازش داشتم . تا کیرمو در آوردم وایساد نفس کشیدن و گفت : کس کش ، داشتی خفم میکردی ! منم گفتم : به کیرم و دوباره کیرمو چپوندم تا ته تو دهنش . باور کن کیرم تو روده موده هاش حس کردم . کیرمو درآوردم و لختش کردم و گذاشتم در کونش . دیگه مقاومت نمیکرد . تازه بهم گفت : وایسا تا برم کرم بیارم ( لامصب حرفه ای هم بودا ) اما نزاشتم . آخه من این سکس بیشتر واسم انتقام بود تا لذت ، میخواستم دردش بگیره . بعدشم کیرم یه خورده از آب دهنش تر بود . معلوم بود ته اون کونیاس . آخه کونش یه خورده گشاد بود اما نه اندازه کیر من . کلی فشار دادم تا کیرم بره تو و اون هی بیشتر گریه میکرد . بالاخره کیرم رفت تو اما درش میاوردم و میذاشتم تا چند ثانیه بگذره تا تنگ تر شه تا از دوباره فشار بدم و اون دردش بگیره . ( واسه خودم جلادی هستما ! ) به هرحال کلی گریش رو در آوردم و کونشو پاره کردم .



لبه های کونش چنان قرمز شده بود که نگو . دیگه گفتم بسشه و کیرمو محکم کردم تو کونش که چنان جیغی زد که اگه صدای آهنگش بلند نبود ، باباش میومد و یکی یه دست میکردمون . نصف بیشتر کیرم رو در میاوردمو به شدت کیرمو تا ته میدادم تو . یه چیزی تو مایه های تلنبه بود اما اینجوری هم خیلی درد داره ، هم آبت خیلی دیر میاد ! اینو یکی از دوست دخترام وقتی که میکردمش بهم گفته بود و قسمت اینکه آبم دور میاد هم تجربه خودم بود ! اونم زار زار گریه میکرد و میگفت : گه بخورم که دیگه اذیت تو بکنم . اصلا گوه بخورم که تو مدرسه دور و بر تو بگردم و از اینجور کس شعرا ! دیگه میخواست آبم بیاد که در آوردم و کردم تو دهنش و خالی کردم تو دهنش و کیرمو همونجا نگه داشتم که آبمو تف نکنه و همشو بخوره ! نقشه با موفقیت کامل انجام شد . دیگه جوری بود که خودم دلم به حالش سوخته بود . چشماش قرمز قرمز بود از بس گریه کرده بود . بالشت زیر سرش خیس خیس ! سوراخ کونش هم قرمز قرمز بود و باز . هی میگفت : آی کونم میسوزه ، آی جر خوردم . مامان مامان . من سریع لباسمو پوشیدم و به ونداد تک زدم اما ونداد گفت که دوست دخترش زنگش زده و میخاد بره پیشش و اگه میخوام برم خونه ، سریع برم دم در تا برسونتم ! منم گفتم وایسا که اومدم و قیافمو تو آینه درست کردم و دیدم اون هم پاشد و لباس پوشید و اشکاشو با دستمال پاک کرد . بهش گفتم : کونی ، خدا بهت رحم کرد . یهو گفت : خدا کجا بهم رحم کرد ؟ تو که جرم دادی ، اون میخواست بیاد چیکار کنه با اون کیرش که نصف مال تو هم نیست ؟! ( کس کش کیر ونداد هم دیده بود . ) دیگه صبر کردم تا خودشو درست کنه و یه سیب هم برداشتم واسه خودم و یه دونه هم واسه ونداد و در اتاق رو باز کردیم که دیدیم مامان و باباش و داداش نینیش نشستن رو مبل و دارن ماهواره نگاه میکنن . منم خدافظی کردم و والدین محترمش هم اصرار کردن که واسه شام وایسم اما گفتم بابام کارم داره و باید برم و ... ! دیگه خدافظی کردیم و اونم مثلا اومد به استقبالمون دم در که تو آسانسور هم چند بار انگشتش کرد و سوار موتور ونداد شدیم و رفتیم . فردای اون روز هم مجبورش کردیم که بره تو کتابخونه تا ونداد بکنتش و ونداد هم مفتی مفتی یه حالی کرد . از اون روز به بعد از مسئول بودن کتابخونه انصراف داد و از ما دوری میکرد اما وقتی هوس کون میکردیم ، تهدیدش میکردیم و میکردیمش !


راستی ، یادم رفت بگم که بجز رضا که دم و دقیقه کونشو میذاشتیم ، هم الهام ، هم الناز و هم رویا رو کردم ( الناز و رویا اون دو تا دیگه از هم مجتمعیاشون بودن . ) ! یه مدت هم تریپ لاو با الهام که از همشون ناز تر و مامانی تر و خوش هیکل تر بود ترکوندم که فهمیدم عکسمو تو گوشی رضا دیده و ازم خوشش اومده و اون شمارمو برداشته اما وقتی دیده جوابشو نمیدم ، خواسته اذیت کنه و اون پیشنهاد اذیت کردن من رو داده ! یه مدت هم با الهام بودم و دم و دقیقه باهاش سکس میکردم اما بعد از یه مدت واسش خواستگار اومد و قبول نکرده بود و فکر میکرد که من میرم میگیرمش . منم صاف و ساده بهش گفتم مییییییییره که یه جنده رو بگیرم ! و اونم چندتا فحش داد و باهاش کات کردم اما الآن هم هنوز بهم اس میده با اینکه شوهر داره و میگه که دلش پیشه منه و از این حرفایه عاشقانه . منم الکی گفتم که نامزد کردم . کلی پیشنهادایه بچگونه داده که من فقط بهش میگم ببینم چطور میشه !


نوشته مهدی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
صاحب کار همیشه مرا از کون میکرد

ما در یکی از ولایت های اطرافی افغانستان زندگی میکردیم، پدرم کارمند حکومت بود. من و برادران با خواهرانم متعلم مکتب بودیم. زمانی که من یه نو جوان 16 ساله بودم جنگ های محلی در کشور به اوج رسید بخاطر نجات زنده گی مان تمام خانواده از محل فرار کردیم و برای مدتی در شهر رفتیم و در خانه یکی از قومی ها مسکن گزین شدیم. بعد از اندک زمان که وضعیت دوباره نورمال اعلان شد به خانه برگشتیم اما متاسفانه چیزی برای امرار حیات نمانده بود. باغ مان شوخته بود مزرعه خشک شده بود خانه ها ویران شده بود و هیچ چیزی نمانده بود، تمام مال خانه ما چپاول و به سرقت برده شده بود. نانی به خوردن نداشتیم. مجبور شدیم دوباره به شهر آمیدیم، پدرم به وظیفه دولتی خود ادامه داد ولی ولی دولت معاش نمیداد. بنابرآن من و برادرانم که هردو ازمن بزرگتر بودند (من 16 ساله، دو برادرم یکی 20 و دیگر 22) شروع به کار در شهر کردیم تا برای خانواده خود غذا تهیه کنیم.



من در یک نانوایی شامل کار شدم که برایم روزانه کمتر از یک دالر مزد میداد. هر صبح وقت کار میرفتیم و شام به حانه برمیگشتیم، من یک نو جوان خیلی زیبا و خوش اندام بودم چهره دخترانه داشتم لب هایم به شکل طبیعی سرخ رنگ بود، چشمان بزرگ و جلد سفید داشتم. در محل کارم اشخاص بزرگ سال مرا همیشه اذیت جنسی میکردند ولی چون تجربه نداشتم فکر میکردم همه یک تصادف اند، مثلا یکی کونم رو دست میکرد بعدش میگفت که دستش غیر اختیاری به کونم اصابت کرده دیگری میگفت تو چقدر مقبول هستی من تورا خوش دارم و... به همین ترتیب بسیار آزارم میدادند. من ازیک سو خیلی شرم روی بودم و شرمم مرا نمیگذاشت که قصه های اذیت جنسی را به پدرم و یا به کسی دیگری از نزدیکانم بگویم و از سوی دیگر نمیدانستم چطور با چنین مردم برخورد کنم. همین علت بود که بعد مدت 10 الی 15 روز کارم را ترک میکردم و به خانه گفتم که صاحب کار جوابم داده است. آنها مرا در جای دیگری شامل کار میکردند و در آنجا نیز با مسائیل سکسی برخورد میکردم و سبب میشد تا کار آنجا را نیز ترک کنم. به همین تربیب چندین کار را ترک کردم. یه زمانی شد که پدرم فهمید که من خود از کار فرار میکنم نه اینکه مرا جواب میدهند. پدر و مادرم فکرمیکردند که من یه بچه یی تنبل هستم از همین سبب برایم چند بار نصیحت کردند و من از شرم زیاد نمیتوانستم برایشان حقیقت را بگویم. یه زمانی شد که پدرم مرا دست گرفته به یک کارخانه نانوای برد و تسلیم صاحب کارم که یک مرد در حدود 45 ساله بود کرد و برایش گفت که متوجه من باشد که از کار فرار نکنم، البته با صاحب کارم قبلا ملاقاتی کرده بود و برایش گفته بود که اگر با من کدام مشکل پیدا کرد خودش به پدرم بگوید



. بدین ترتیب دیگر نتوانستم از کار فرارکنم. صاحب کارم در روز های اول برایم نصیحت کرد که باید زحمت کش بشم و دیگر کاری با من نداشت. ولی بعد دید که من یه بچه بی جرائت وشرمی هستم کم کم با من شوخی های معمولی را شروع کرد و آهسته آهسته میکوشید که بدنش با من تماس کند زیاد تر دستش را به شانه ام میگذاشت ولی من نمیدانستم. یه روزه با من بعضی جوک های سکسی را شروع کرد و چند روز بعدش کونم را کمی تکان داد بدین ترتیب خود را به من نزدکتر مساخت. یه روز در تنهایی نزدم آمد و گفت "تو یه پسر بسیار خوب و با حوصله هستی من میخواهم با تو یک رفیق صمیم بشم و هر وقت کمکت بکنم آیا با من قول دوستی میدهی؟" برایش گفتم درست هست، او لبخند زد و یه مقدار پول را برایم داد و گفت که این پول را بخاطر دوستی برایم داده است و نیز برایم گفت که از دوستی مان کسی باید نفهمد زیرا اگر بچه های دیگر خبر شوند حسد میورزند و با من بخیل میشوند. یه روزی برایش گفت "دوست! از دست اندازی خوشم نمی آید" او خندید و برایم گفت "ببین دوست؛ هدف من تنها کمک با تو هست! این دست درازی ها یه رسم معمول بین مردان است، تو با بچه های دیگر تفاوت اجتماعی داری و بسیار شرم روی هستی! آدم شرمندوک همیشه در زنده گی پسمان میباشد! این مزاق ها کدام سودی برایم ندارد ولی من این را از خاطری مکنم که تو باید با اجتماع و مردم دیگر هم مانند شوی! " من این حرف ها را شنیده او را خیلی مرد شریف فکر کردم. از آن به بعد هرگاه که مرا در خلوط گیر میکرد کیرم را و یا کونم را لمس میکرد و به من میخندید و میگفت این یه شوخی بین مردان هست ناراحت نشوی! من حالم خراب میشد ولی فکر میکردم که باید عادت کنم، او که روانم را میفهمید مرا میگفت هیچ وقت باید قصه بیرون را به خانه نگویم که بسیار شرم است. با گذشت هر روز صاحب کار برایم نزدیکتر میشد و برای خوش نگهداشتنم بعضی اوقات پول اضافی میداد. یک روزی که در کار خانه من تنها بودم بالای سرم آمد و دستش را آهسته در خشتکم برد من تکان خورد و برایم گفت آروم باش هنوز عادت نکردی؟



خندید و دستش را در کونم برای یک چند دقیق مالید، در اول من خیلی شرمیدم ولی چند لحظه بعدش هم میشرمیدم و هم خوشم می آمد و میترسیدم که کس مرا درین حالت نبیند. صاحب کارم آهسته دستش رو به کیرم برد و دید که کیرم کمی تحریک شده است بعدش به من گفت: میدانم خوشت میآید ولی هنوز هم بسیار میشرمی، مگه نه؟ من حالت عجیب داشتم. در آن روز برایم گفت که مرا بسیار خوش دارد یه روزی میخواهد شوخی زیاد با من بکند، این را گفت و یک بوسه از رویم گرفت و رفت شام همان روز صاحب کار برایم دو برابر پول داد. با گذشت زمان و تغیر برخورد صاحب کارم یک تعداد سولات تو ذهنم پیداشد و نمیدانستم که هدف از شوخی زیاد که برایم گفت چی بود؟ ولی بعد از چند روز پی بردم که صاحب کارم مرا فریب میدهد و این دوستی بهانه یی بیش نیست. با خود تصمیم گرفتم که دوستی را بگسلانم و برایش تصمیم خود را گفتم. او اول تلاش کرد که مرا راز بسازد ولی من که به عمق موضع پی برده بودم به فسخ دوستی اصرار میکردم، او که فهمید من بسیار جدی هستم گفت درست و از من خواست تا تمام پولهای را که برایم داده بود برایش بپردازم. من که تمام پول مصرف کرده بودم بی جواب ماندم برایش، برای اینکه مرا زیر فشار قرار بدهد برایم 3 اختیار را برایم داد تا یکی از آن را قبول کنم: 1 پول را باید پدرم باز پرداخت کند که و میدانستم که پدرم نداشت. 2 باید به اندازه پول داده شده رایگان کار کنم و آن هم امکان نداشت 3 یا این که دوستی را ادامه بدهم. من بجز از قبول ادامه دوستی دیگر راهی نداشتم و بدین ترتیب بدام افتادم.


بعد از آن زیادتر کونم را دست میکرد و میبوسید چون حالت را میدانست که کاری نمیتوانم بکنم. چند روز بعدش یک روز صبح وقت حمام کردم و لباس ها مقبولم را پوشیده به کار رفتم، البته یک تصادف بود که من صبح حمام کردم. صاحب کار که مرا دید یه لبخند برایم کرد. یک ساعت بعدش همه کارمندادن به محل خوردن نهار رفتند و من هم داشتم که خود را اماده به نهارخوردن میکردم درین موقع من در کار خانه تنها بودم صاحب کارم بالای سرم آمد و گفت " امروز بسیار خوشکل معلوم میشوی" دستش را به کونم برد و انگتانش را داشت به کنم میمالید و برایم گفت "من امروز شام با تو شوخی پر کیف میکنم خوب!!" و با خنده رفت، من کمی تشویش کردم و با خود تصمیم گرفتم که شام فرار کنم و صبح یه بهانه یی میکنم. طبق معمول کار مان هفت و یا هفتونیم بجه تمام میشد. در آن روز ساعت در حدود 30 :5 بجه مراه به بازار جهت خریدن سبزیجات روان کرد، ساعت 6 بجه من سبزیجات را آورد و دیدم که کار تمام شده و همه کارمندان دیگر رفته اند، تنها صاحب کار مانده است. من عاجل به محل کار رفتم و برای رفتن داشتم آماده میشدم، درین موقع صاحب کار نزدم آمد وپرسید چی میکنی؟ گفتم دارم آماده رفتم میشم، گفت "مگه یادت رفته صبح چی گفتمت؟ امروز شوخی کنیم!" من بهانه کردم و گفتم میروم که در خانه کار دارم. برایم گفت "امکان نداره! هر روزه الی 7:30 شام کار میکردی، امروز من کار را از خاطر همین شوخی وقتر توقف دادم !!! من دیگه نتوانستم چیزی بگویم. صاحب کار برایم گفت "تشویش نکون من مطمئن هستم که خوشت می آید" و برایم برابر معاش روزمره ام پول اضافی داد و کونم را آرام آرام انگشتک کرد. بعدش برای این که مردم نفهمد مرا در داخل کارخانه ماند و خودش بیرون رفت و دروازه کارخانه را از بیرون قفل کرد تا مردم طوری فکر کند که در کار خانه کسی نیست، خودش از راه عقب به سربام کارخانه برامد و از راه دودکش وارد کارخانه شد، پنجره ها همه را پرده گرفته بود و داخل کارخانه تاریک شده بود. یه لامپ کم نور را روشن کرد و مرا از دستم گرفت و در آخر کار خانه برد، من خیلی حیرت زده شده بودم کمی میترسیدم و نمیدانستم که چی داره واقع مییشود. برایم گفت خیالت راحت باشه من و تو تنها هستیم کسی دیگری نیست که شرم کنیم. دستش رو به کونم برد یک چند لحظه کونم را انگشتک کرد، ترسم کم کم گم شد و شروع به لذت بردن کردم بعد خودش تو چوکی نشت و مرا سر پا هاش شاند با یک دستش کونم را انگشت میکرد و دست دیگرش را از زیر قولم عبور داده و سرم را از عقب محکم گرفته و خوب از رویم بوسه های فراوان گرفت و لب هایم را نیز بوسید،



بعد از یک چند لحظه کیرش را دردستم داد تا بمالش. کیرش را که لمس کردم خیلی بزرگ بود وکمی تشویش کردم و با خود گفتم کردم نکند این کیر را توی کونم بگذارد؟، ترس وجودم را کم کم داشت فرا میگرفت ولی زیاد نترسیدم چون کاملا فکر نمیکردم که این کار بشه زیرا من در مورد سکس هیچ چیزی نمیدانستم و مسائل کون ، کیر و غیره را از دهن بچه های کوچه در موقع دشنام دادن به یکی دیگر شنیده بودم ولی در مورد آن کدام مفکوره یی نداشتم زیرا خود تازه بالغ شده بودم ولی نمیدانستم که بالغ هستم.
بعد از آن که کیرش راست شد مرا درست بغل کرد و کیرش را در فررفته گی کونم برابر کرد و برای یه مدتی دآنجا کیرش را مالید. خیالم راحت شد و با خود کردم که نهایتش این است دیگه و دوباره برایم لذت را احساس میکرد. ناگهان مرا از بغلش پایان کرد و شلوارش را کشیده به دیوار آویخت و برایم گفت که شلوارم را پایان کنم من شلوام را پایان کردم. مرا ایساده از پشت بغل کرد و کیرش را ده خشتکم مالید. بعد لعاب دهنش را با انگشتانش تو سوراخ کنم مالید و کیرش را نیز خیس کرده در کونم ماند و مرا بغل کرد و بسیار فشارم داد تا کیرش را داخل کونم کند ولی نشد چون از سوراخ کونم پایانتر مانده بو و من هم چون از داخل شدن آن بسیار میترسیدم در اول چیزی نگفتم ولی دیدم که فشارش داره زیاد میشه و تحمل دردش در آن محل را ندارم، برایش گفتم که کیرش توی سوراخ کونم نیست صاحب کار برایم گفت خودت برابرش کن و یک بار دیگر سوراخ کونم و کیری خودش را خیس کرد، من کیرش را به غار کونم برابر کردم و ترسیدم چون بسیار محکم و کلان شده بود. در ایستاده گی هرچی تلاش کرد مرا نتوانست کون کند، در زمین کار خانه هم جای کافی نبود که مرا بخواباند و خودش سرم بخوابد، بلاخره یک میز درازی در کار خانه بود که در زیر آن جا کافی برای خابیدن دو نفر موجود بود، مرا در آنجا خوابانید و یه بار دیگر کونم را خیس کرد و کیرش را در سوراخ کونم برابرکرد و خودش با تمام وزنش بالایم خوابید،



کیرش را که هنوز داخل سوراخ کونم نشده بود یواش یواش به عقب و پیش میبرد. من بسیار ترسیده بودم چون همه جا تاریک بود، کونم زیر فشار کیر و از طرف دیگر مرد 45 ساله بالایم با تمام وزنش خوابیده بود یه بار فکر کردم که دارم میمیرم و بی اختیار چیق زدم و شروع به دست و پا زدن کردم. صاحب کار نیز ترسید و به عجله از سرم پایان شد گفت چیی شده؟ گفتم میمیرم و شروع به گیریه کردم صاحب کار مرا نوازش کرد و یک مقدار پول دیکر هم برایم داد و گفت خیالت راحت باشد مرتبه او همه همینطور میباشد. من برایش گفتم بگذار برم خانه خوشم نمی آید، او برایم گفت "به من رحمی کن این شوخی را خیلی خوش دارم باید از خاطر دوستی مان تا آخر ادامه بدهی بسیار خوشم میآیی خودت فکر کن که من برای خوشی تو چقدر پول تا حال داده ام تو هم باید مر خوش کنی" بعد از یه مکث گفت یه بار دیگر چانس بده به شیوه دیگر کونت میکنم که نا راحت نشوی! من دوباره خوابیدم و او به سرم خوابید ولی وزنش را خودش برداشت تنها کونم را داشت فشار میداد و من هم تامیتوانست غار کونم را منقبض ساختم تا از دخول کیر جلوگیری شود، در زیر میز در اثر دست زدنم گرد و خاک بالا شد و سبب شد که ناگهان یه چند سرفه کردم و کونم کمی باز شد واین سبب شد که کله کیرش داخل کونم برود،



احساس درد شدید کردم اخ آخ گفتم ونیز کمی ترسیدم. صاحب کار گمنانم که داخل شد؟ گفتم بلی یک کمش. با شنیدن این نفس کشیدنش سریعتر شد و با یک فشار عمیق تمام وجودش را لرزه گرفت در عین حال یک بوسه عمیق از رویم گرفت و بعدش برا چند دقیق سرم سرم خوابیده ماند. بعد آهسته کیرش را ازگونم بیرون کرد. هر دو مان از زیرمیز برآمدیم. من شلوارم را بالاگردم و در مورد آب منی هیچ نمیفهمیدم بعد ازین که یک چند قدم گشتم کونم را خیس احساس کردم شلوارم را به قسمت های خیس شده مالیدم ولی دیدم که زیاد خیس بود. صاحب کارم با مهارتی که داشت مرا خوش ساخته با نوازش برایم گفت دیگر این کار را نمیکند و نیز برایم گفت که این راز را به هیچکس نمیگویم. شام وقتی به سمت خانه حرکت کردم کونم داشت درد میکرد. و زمانی که سوار میلی بس (اوتوبوس به ایرانی) شدم یه چند نفر بوی آب منی را در من احساس کردند وبا یه لحن عجیب برایم گفت کجا بودی و چی کاری کردی؟ من خاموش بودم و نمدانستم آنها چرا این سولات را میکردند ولی بعد ها دانستم.
دو روز بعدش نیز چنین واقعه تکرار شد ولی تا یه اندازه متفاوت بود. صاحب کار در مرتبه اول فهمیده بود که من با دخول کیرش مقاومت میکنم به همی دلیل در مرتبه دوم به عوض لعاب دهنش یه نوع مواد خیلی لشم کننده را در سوراخ کونم و گیرش مالید. زمانی که کیرش را در سوراخ کونم عیار کرد و بلایم خوابید، من بسیار تلاش کردم تا کونم را منقبض بگیرم ولی متاسفانه بی فائیده بود وکیرش داشت داخل کونم میشد، فهمیدم که محکم گفتن بی نتیجه است از همین سبب دست از مقاومت کشیدم و یه بار تمام کیر داخل کونم شد. خیلی گونم گرم شده بود و درد سخت میکرد از شدت درد اخ اخ میگفتم صاحب کارم فهمید که کیرش تمام داخل کونم هست وجودش را لرزه گرفت و نفس های سریعتر شد و چند بار کیرش را پس و پیش برد ولی بسیار احتیاط میکرد، من خیلی احساس درد میکردم او هم داشت ادامه میداد و چندین بوسه از گردنم و رویم گرفت وبا یه بوسه عمیق و فشار کیر خود را در کونم خالی کرد و تا زمانی بالایم خوابیده مان که احساس کردم کیرش داخل کوم خورد شد.


از آن به بعد از من مثل زنش استفاده میکرد و تا چیزی کم یک سال این حال دوام داشت. بعد ها درد کونم بسیار کم شده بو و لذت زیاد میبردم، تنها چیزی که بدم می آمد همین بوسه هایش بود. مخصوصا موقع که لب هایم را میمکید. من اصلا نمیخواستم که این چنین فعل بالایم انجام شود، ولی مشکلات اقتصادی خیلی زیاد داشتیم و اگر کار را رها میکردم در خانه همه جگر خون میشدند. پول اضافی را که برایم صاحب کارم میداد آنرا اکثرا با خانواده ام خرچ میکردم و یه بهانه میکردم، مثلام میگفتم که یه کسی برایم خیرات داد ویا میگفتم که پول تشویقی هست و به این ترتیب در خانواده مان همه خوش بودیم.
یه روز دیگری صاحب کارم بالای سرم آمد و آهسته برایم گفت که صبح در کار خانه نیا و در عوض ساعت 9:00 مستقیم به خانه ما بیا خانواده ما همه به عروسی رفته اند، من یه سرپرستی را به کار خانه تعین میکنم و خودم با تو در خانه شوخی میکنیم. ونیز برایم گفت که قبل از آمن حمام هم بکنم، از کیفش پول حمامم را و یه مقدار اضافی دیگر را نیز داد و کونم را لمس کرد و رفت. من که دیگر چاره نداشتم همانطور کردم، 5:30 صبح از خانه طبق معمول برآمدم و به عوض کار خانه به حمام رفتم حمام کردم، نهارم را در شهر خوردم و ساعت حدود 9 بجه به خانه صاحب کارم رفتم، او هم از من پذیرائی خوب کرد، دیدم که در خانه راستی هیچ کس نیست. در حویلی را بست و مرا داخل اطاق برد و از من پرسید که حمام کردی؟ گفتم بلی، بعد یه بوسه از لبانم گرفتم و گفتم دهنت کمی بوه میدهد، مرا به تشناب روان کرد تا دهانم چند بار با کریم دندان بشویم.



زمانی که از تشناب آمدم برایم گفت که لباس هایت را عوض کن و دیدم که یه لباس دخترانه توی دستش هست، راستش خیلی نا راحت شدم واز پوشیدن آن انکار کردم. صاحب کارم برایم پول اضافی داد و نیز مرا کمی تشویق کرد و لباس را به من داد و گفت هروقت که صدایت کردم در اطاق دیگر بیا. لباس دخترانه که قبلا در آن عطر زده شده بود شامل، تنبان (شلوار) سفید، پیراهن قرمز، یه چادرقرمز و سفید به شکل شطرنجی بود و هم چنان یه موی ساختگی دخترانه نیز توی آن بود چون سرم را همیشه میتراشیدم. لباس ها را پوشیدم و موی ساختگی را توی سرم گذاشتم و خود را درآینه دیدم که کاملا دختر شده بودم. در اطاق برای یه مدتی متظر ماندم تا مرا صدا زد. زمانی که داخل اطاق شدم یه مرد نا آشنائی دیگری را نیز دیدم که با خود یه تفنک نیز داشت، خیلی شگفتی زده شده بودم به او سلام دادم و جرائت نداشتم که بپرسم کی هست. او هم به سلامم جواب داد وطوری به من نگاه میکرد که گویا داره با چشمانش مرا مخورد. من با صاحب کار عادت کرده بودم ولی از آن شخص خیلی میشرمیدم. صاحب کارم گفت این هم دوست من است و امروز در شوخی مان شریک میشود و خندید. من که خیلی زیر تاثیر رفته بودم حواسم را از دست داده بودم از حرکت مانده بودم ولی نمیخواستم که ان شخص حالم را بداند. ولی او میدانست که در دلم چی میگذرد، با صدای نرم مرا گفت بیا بنشین، من یه چند قدم دور تر از آن نشستم و آنها مرا گفتند که اونجا نشین و مرا در بین خود شان که فاصله تقریبا یک متربو شاندن. آن مرد برایم گفت که تو بسیار مقبول هستی و نمیدانی که نزد مان به چی اندازه ارزش داری از جیبش یه مقدار پول (تقریبا به اندازه 6 دالر) برایم داد و گفت من هم میخواهم مانند رحمت (صاحب کارم) یک دوست خوب به تو بشم.



بعد بوطور غیر مستقیم شروع به ترساندنم کرد وگفت " من با بچه های خوب مانند تو آدم شریف هستم و به آنها میخواهم دوست باشم ولی اگر کسی نا فرامانی مرا بکند من بسیار آدم بد میشوم من تا به حال اضافه تر 40 نفر را به قتل رسانده ام ولی زور کس به من نمرسد و هنوز آزاد میکردم، من چندین نفر زیر دست دارم که بسیار خطرناک هستند کسی را که بدم بیاید نفر های او را در هر جا که برود پیدا میتواند ولی میدانم که تو یه پسر فرمانبردار هستی میخواهم با تو دوست بشم" با شنیدن این کلمات از او خیلی ترسیده بودم. بعد هر دو مرا بسیار تشویق کردند، برایم گفتند که ضرورت به شرم نیست و شروع به گفتن بعضی جوک ها کردن تا مرا خوش کنند. میدانستم که من چیزی نیمتوانم بکنم و حالت من هم داشت نورمال میشد. راستی آنها نشه هم کرده بودند چون از دهانشان بوی شراب می آمد. بعد از چند لحظه یی گفتند بیاید که اصل شوخی را شروع کنیم. من هم داشتم هیجانی تر میشدم، هر دو میخواستند شخص اول باشند و تو یک قره کشی چانس را اول را نفر جدید برد. صاحب کارم با نا رضایتی از اطاق خارج شد، من و آن شخص که اضافه تر از 40 شال داشت تنها ماندیم. اون هم مانند صاحب کارم اول مرا سر ران هاش شاند و تمام رویم را داشت میبوسید و با دست دیگرش داشت گونم را انگشت میکرد و کیرش را به دستهایم داد تا بهش بازی کنم، من هم بسیار میشرمیدم و نیز از کونم لذت میبردم ولی لبچوشی با آن مرد مرا خسته میکرد و بخاطر پولی که برایم داده خیلی خوش بودم. لحظه به لحظه حرکات آن شخص غیر نورمال تر میشد چون نیشه بود رویم را دندان گرفت من چیق زدم بعدش رها کرد، بعد مرا ایساده کرد، تمام لباس های خود را کشید و کاملا برهنه شده بود، دامن پیراهنم را بالا برد تا شکمم لخت شد



. بعد شکمش را به شکمم چسپانده و با یه دستش کونم را انگشت میکرد و با دست دیگرش سرم را محکم گرفت و مانند زنش داشت با من عشق میکرد، زمانی که شدت عشق وخودش را فرا گرفت بدنش به لرزه درآمد، با من توی زمین اطاق خوابید و چندین بار از یک سر اطاق تا سر دیگر اطاق با من بغل به بغل لول خورد من هم از کونم داشتم خیلی لذت میبردم. بعد از یه مدت عشق شلوارم را پائین کرد و روبر زمین مرا خواباند و با خنده برایم گفت قربان کون سفیدت بشم حال دارم کونمت میکنم. کیرش را بدون خیس کردن در خشتکم گذاشت و با تمام وزنش سر خوابید، کیریش را در خشتکم بالا و پائین کرد و بدون این که داخل کونم کند انزال شد.
بعدش نوبت صاحب کارم شد و او هم تقریبا کار های مشابه کرد و بدون دخول کیرش به کونم انزال شد. این بار از کار آنها من هم خسته نشدم چون از کونم لذت میبردم. بعد از یه مدتی موسقی مست را چالان کردند و مر تا اندازه یی رقصاندن و آنها خیلی نشه بودند. بعدش نان چاشت را خوردیم. و بعد از نان به نوبت یه بار دیگر با من عشق کردن ولی این بار هردو کریرشون را توی کونم فرو بردند. به همین ترتیب روز های بعدی نیز مرا چند بار کردن.
بعد از یکی دوسال به اثر تلاش ها وضعیت اقتصادی مان کمی خوب شد. پدرم دیگر نگذاشت که ما پسرانش دیگر کار کنیم و دوباره ما را به مکتب شامل ساخت و دروس خود را ادامه دادیم. حال مشکلم این است که از همان زمان به بعد من علاقه زیادی به کون دادن پیدا کردم. به همان اندازه که از دختران خوشم می آید تقریبان به همان اندازه از مردان نسبتا سال خورده نیز خوشم می آید با خود میگویم کاش یه شخص پیدا شود که مرا مانند آن زمان کون کند. من میدانم این خیلی زشت است و نباید چنین بیندیشم ولی هرچه تلاش کردم که فراموش کنم ولی نتوانستم. هدف از نشر این داستان این است که باید والدین محترم جامعه خود را درک کند و به فرزندانشان مواظب بشند


نوشته خنیث
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون دادم و حال کردم


من سعید 24 سالمه.با بدن سفید و خیلی خیلی نرم. سال پیش واسه مسافرت اومیدم زاهدان.اونجا یه بازاری داره به اسم چهارراه رسولی. من اینا رو هم اضاف کنم که از بچگی از کون دادن خوشم میومد.اما میترسیدم بدم.چون میترسیدم که ابروم جلوی اشناها بره.همیشه فیلم سوپر که میدیدم دوس داشتم من جای اون زنه میبودم.خلاصه یه روز من تنهایی رفتم بازار.اونجا که رسیدم خیلی شلوغ بود. داشتم میرفتم و وسایلارو میدیدم که یه پسره اومد کنارمو گف پاسور میخای گفتم نه. دوباره گف فیلم سوپر میخای.منم چون شنیده بودم زاهدان از اینجور چیزا زیاده گفتم اره .گفت دنبالم بیا. رفتم دنبالش تا رسید دم یه مغازه. اونجا سی دی رو بهم داد.گفتم چقد میشه گفت 20000 تومن.گفتم چقد گرون.یهو قاطی کرد.اومد یقمو گرف.گفتم باشه باشه میخرم.تعدادشون زیاد بود.از ترس قبول کردم.بعد یکی از اونا اومد جلو و اونی که قاطی کرده بود رو گرف.پولشو دادمو رفتم.یه کوچه که رفتم جلو دیدم اومد.گف شرمنده عصبانی شدم.بیا پولتو بهت بدم.من ساده هم گفتم باشه.تا رفتیم تو مغازه یک از پشت در مغازرو بست.ترسیدم.گفت نترس .کاریت نداریم.فقط میخام کونتو ببینم.گفتم واسه چی؟گف ببنینم اگه مالیه یه دست بکنمت.منم استقامت کردم.اما زورم کم بود.شلوارمو شرطمو در اوردن.تا کونمو دیدن گفتن جووون.چه کونی


بزور بردنم توی جای خوابشون.گفتن اگه استقامت کنم میزنمن.منم ترسیده بودم.کل لباسامو دراوردن.بعد خودشون لخت شدن.به کیرشون که نگاه کردم دیدم دو برابر کیر منه.گفتن چون بدت میاد و دوس نداریم اذیت شی نمیدیم بخوری.من یهو قاطی کردم.دست و پا زدم.یکشون همچی زد تو صورتم که فهمیدم کونرو باید بدم.بعد گف کسکش تکون نخور.تف کرد روی سوراخم وروی کیرش.ارو گذاش روی کونم و فشار داد.یه دردی گرف که هنوز یادم نرفته.فشار داد و یکم اروم اروم کشید بیرون و کرد تو که دیگه گشاد شد.داشتم از درد میمردم.پاهامو داده بود بالا و تلمبه میزد.زود آبش اومد.ریخت رو شکمم.بعد نوبت اون یکی شد.اونم یه تف زد و شروع کرد.من یاد اون زمانا افتادم که دوس داشتم کون بدم اما ندادم.بعد که یکم گذش بخودم گفتم من که توی عمل انجام گرفتم.پس بزار منم لذت ببرم.اما بروی خودم نیاوردم.همینطور میکرد.کیر من خواب بود.اون یکی دیگه گف کسکش از دختر بدنش بهتره.بعد یه قرص خورد و اومد با کیر من بازی کردن.گف اگه کیرت بلندشه یعنی داری حال میکنی و یه بار دیگه میکنمت. اون یکی هم ابش اومد.اونم ریخت روی شکمم.پر اب شده بودم.بعد از شانس خوب یا بدم کیرم پاشد.گف دیگه تمومه.گف کیرمو بخورش.منم دیگه واقعا میخواستم.کیرشو خوردم.پر تف که شد رفت و به کونم گذاشت. خلاصه 20 دقیقه همه مدل منو کرد و ایندفه ابشو ریخت روی صورتم.بعد پول سیدی رو بهم داد گف اینم پولت.فکر نکنی دروغ گفتم که بیا پولتو بگیر.خندیدم.بعد لباسامو پوشیدم و ازم تشکر کردن و رفتم.تا یه هفته انقد کونم میسوخت که نگو.نمیتونستم دستشویی برم حتی.ولی بعد اینکه خوب شد بازم از طریق این سایت و چت به چندنفر دیگه دادم.خیلی حال میده.قربون کیرتون


نوشته سعید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون دادن من به دوستم

با سلام حامد هستم ۱۸ ساله که خاطرات سکسی زیادی از مامانم وخودم و دوستانم دارم...که حالا میخوام خاطره سکسی خودم و دوستم رو بگم که در دوران مدرسه با هم انجام دادیم....


۱۶ سالم بود و زنگ آخر که ورزش داشتیم اما من حال و حوصله ورزش کردن رو نداشتم... خلاصه تو کلاس موندم...بعداز چند دقیقه یکی از دویتام که خوشکل و اندکی هیکل دار هست وارد کلاس شد و شروع کردیم که باهم صحبت کنیم و دو نفر جوون بیشتر درباره سکس صحبت میکنن که منم چون خیلی باهاش راحت شده بودم بهش از مامانم میگفتم که کونش حسابی گنده و گوشتیه و اونم یه چیزایی از مامانش میگفت اما من بیشتر از اندام مامانم میگفتم... گفت اسم مامانت چیه ...جواب دادم نرگس کون گنده سفید..سینه کوچیک اما کون به شدت بزرگ ...گفت جوون کیرم تو کون و کس مامانت ...بهم گفت تو خونه مامانت چی میپوشه ...جواب دادن بولیز و دامن کوتاه که پا های سفیدش همیشه پیدا هستن حتی وقتی مهمان میاد میره یه دامن بلند تر میپوشه اما هنوز ساق پاهاش پیدا هستن و حسابی همه رو حشری میکنه...وگفت تا حالا کسیو دیدی باهاش ...جواب دادم نه اما چند باری یه نقشه ای کشیدم که که دیدم حسابی جنده بازی در اورده...گفت چه نقشه ای ... جواب دادم تو خیابون دیدمش تنهایی کونش هم که حسابی بیرون زده بود منم با یکی از دوستای کلاس زبانم بودم که بهش گفتم ایم زن رو نگاه عجب کونی داره...دوستکلاس زبانم گفت اره خیلی خفنه...اسمیه...کاش میشد یه دستی روش کشید...



منم بهش گفتم برو بکش این زن حتما کونی هست برو برو... تا بالاخره راضب شد و یه جا گیرش اوورد منم دور ایستاده بودم که مامانم متوجه من نشه... و دوست کلاس زبانم رفت و اروم دست کشید به کون مامانم و مامانم برگشت و دیدش و یه چیزی بهش گفت که بعد که پرسیدم از دوستم بهش گفته ... چیه دوست داری؟نرم بود؟ ...که ممن با این حرف مامانم که به دوستم زده بود حسابی تحریک شده بودم و چند روزی رفته بودم تو کفمامان که یهو دیدم دوستم که سر کلاسه داره با بدنم بازی میکنه منم خیلی شهوتی بودی بهش تن میدادم و مثله جنده ها میذاشتم باهام هرکاری بکنه ....منم دستمو گذاشتم رو کیرش همینطور میمالوندم ... و گفتم میخوای منو بجای مامانم بکنی اونم بدون اینکه حرفی بزنه لبشو گذاشت رو لبم و بلند شدیم و از هم لب میگرفتم و با دست به کون هم میمالوندیم و بدن هم رو نوازش میکردیم کم کم کیرش رو در اوورد و من اونو کردم تو دهنم و گفتم به به عجب مزه ای داره.. مامانم عجب کیفی میکنه...اگه راستشو بخوای من کیر خوردن رو خیلی دوست دارم...



خلاصه حسابی ساک زدم و شلوارمو در اوردم و اون مالوند به کونم و سعی کرد بکنه داخل اما هرچه زور زدیم نرفت داخل چون کیرش کلفت بود و من تنگ بودم... اون گفت حسابی حال دادی اما تنگ هستی و مامانت حسابی گشاده ...جواب دادم اره مامانم حسابی گشاد و کون گنده هست بعد دوباره از هم لب مگرفتیم که اب از لب و لوچه هم اویزون بود اون کیرمو کرد تو دهنش و حسابی خورد و ابم ریخت وسط زمین منم رو دیوار به پشت تکیه دادم و اون اومد پشتم و کیرشو کرد لای کونم و زور زد و عقب و جلو میکرد که ابش اومد و گفتم نریز تو کونم و اونم قبول کرد و آبشو ریخت وسط کلاس و خودمونو جمع و جور کردیم و از کلاس زدیم بیرون و تمام کارمون چهل و پنج دقیقه طول کشید و حسابی حال کردیم و باهم خیلی جور شدیم و از مامانم باز هم بهش میگفتم و تا الان که هجده سالمه هنوز باهاش خاطرات و داستان هایی دارم ... اسم دوستم علیرضا بود... با تشکر از همگی.


نوشته حامد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
داستان کونی شدن من

یه روز قرار شد زیدم مهسارو ببرم خونه ی یکی از رفیقام 3 نفری بکنیمش

قبل از اینکه به مهسا بگم ببینم میاد یا نه زنگ زدم به علی دوسم گفتم خونه رو خالی کنه گفت اگه ایندفه نیاد خودتو میکنیم آخه یبارم قرار شد ببرمش نشده بود من فکر کردم شوخی میکنه قبول کردم بهش گفتم تو بکن باش کیه که نده اول رفتم خونه ی علی اینا بعدش زنگ زدم به مهسا گفت کارداره نمیتونه بیاد.

به رفیقام گفتم نمیاد دلیلشو گفتم اوناهم منو اولش بزور لخت کردن منم که دلم بود بدم خودمم کمک کردم بهشون قرار شد فقط بزارن لای پام و ساک بزنم براشون یکشون انگشت شاهدشو(انگشت وسط) کرد تو دهنم درحالی که کیرشو میمالید رو شکمم علی همیشه دوس داش منو بکنه چون یبار کونموبدون موی منو تو استخرکارگران دیده بود از اون موقع تو کف کونم بود یه خورده انگولکم کردن.

بعد نوبت رسید به ساک زدن خیلی دوس داشتم برا یکی ساک بزنم به آرزوم رسیدم بالاخره. اول برا اون یکی دوسم ناشیانه ساک زدم بی انصاف نگفته بود زود ارضاس هرچی آب داش خالی کرد تو دهنم یه بوس کوتاه ازسوراخ گرفتو رفت .

موندیم منو علی،علی گفت محمد میزاری بکنم تو کونت منم که کنجکاو شده بودم شده بودم ببینم چه دردی داره گفتم باید اول برام ساک بزنی و کونم بخوری علی ام که ازخدا خواسته قبول کرد گفت اول ساک بزنم یا آخرش گفتم اخر که رفتیم حموم قبول کردو رو پاهام واسادم لمبه هامو با دست بازکردم که راحت باشه یکمم فمبل کردم شروع کرد به خوردن کونم زبونش که خورد به سوراخ کونم وااااااای نمیدونید چه حالی شدم داشتم میمردم از لذت خیلی حال داد 15 سال جوون شدم کونمو که بعد از 5 دقیقه خوردن خیسه خیس که شد گفت با اجازه.کله ی کیرشو گذاشت دم سوراخم گفت اگه رفیقتو دوس دردشو تحمل کن قربون کونت برم منم با ناز گغتم دوستت دارم

فشار داد رفت تو انگار بمب کار گذاشتن تو کونم یه آه بلند کشیدم یکم گذاشت کون تنگم عادت کنه بعد شروع کرد به عقب جلو کردن اونجا بهم گغت که همیشه آرزوش بوده منو بکنه.

بهش گفتم اگه بهم میگفتی میدادم بهت اخه خیلی خاطرتو میخوام گفت ازاین به بعد بخوامت میای حال بدی گفتم چرا که نه ؟گفت عاشقتم قربون صدقم رفت.

بعد 10 دقیقه گایده شدنم ابش اومد خالی کرد تو کونم بعدش ازش خاستم که بشاشه توم اونم شاشید تو کونم که حالا دیگه گشاده گشاد شده بودرفتیم حموم من پشتم به علی بود که علی نشسته بود رو دو زانوش دوباره کونمو خورد صدای آه کشیدنم خونشونو برداشت کونمو محکم فشار دادم رو دهنش با صدای آروم میگفم افرین پسر خوب ادامه بده مک بزن اونم با دستش برام جق میزد گفتم نوبت منه کونتو بخورم گذاشت خوردم باز منو تو حموم گایید دوباره ارضا شد گفتم خیلی نامردی علی گفت چرا قربون کون تنگت برم گفتم تنگ بود خم شدم سوراخمو بهش نشون دادم گفتم ببین چیکارم کردی نامرد حالا باید برام ساک بزنی اقا ساک زد ابمو خورد اخرشم لب گرفت رفتیم منو تا خونمون رسوند آخه لنگ میزدم.خواهرم مارو دید ترسید بدوبدو اومد منو بغل کرد پرسید چرا لنگ میزنی تصادف کردی علی گفت چیزی نیست تو حیات ما خورد زمین ... .اون روز علی 4 بار منو کرد یبار تو ماشینش داشتیم میرفتیم پارک یبارم آخر شب توی پارک ماشالا چه کمری داره ....

اینم از داستان کونی شدن من ازاون موقع به بعد هر موقع فرصت پیش اومده علی جونم منو کرده....


نوشته ی کونی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
میهمان
 
اسمم آرمان.30سالمه.خاطره ای که براتون تعریف میکنم ماله 4سال قبله.من و دوستم ماجد خونه مجردی زندگی میکردیم.آجه دور از شهر خودمون بودیم.من و ماجد خیلی رفیق بودیم.همیشه با هم شوخی میکردیم.ماجد از من بزرگتر بود .همیشه فیلم سوپر میاورد نگاه میکردیم.خیلی خودمونی بودیم.یک روز از بیرون برگشتم خونه دیدم ماجد تو اتاق نیست.دیدم صدای اب از توی حموم میاد از سوراخه قفل حموم نگاه کردم.دیدم ماجد داره جلق میزنه.وایی عجب کیری داشت.کلفت و خوش فرم.با خودم گفتم چی میشد میتونسم بخورمش.عاشقش شوده بودم.تصمیم گرفتم هر جور شده بخورمش.یک روز فیلم سوپر همجنسبازی گیر اوردم امدم خونه.بهش گفتم فیلم سوپر اوردم بیا ببینیم.گفت روشن کن تا بیام.منم کمی تولش دادم تا اون بیاد.امد گفت چرا نزاشتی ؟گفتم اشتباه بهم داده.مرد با مرده.گفت بزار ببینم.گزاشتم خوشش امد .گفت من خوشم میاد.تو چی.گفتم بدم نمیاد نگاه کنم.کمی که گزشت بهش گفتم ماجد سایز کیرت چنده؟گفت اندازه نگرفتم.گفتم میشه ببینم.اونم گفت به شرطی که تو هم نشون بدی.قبول کردم.در اوردیم عجب کیری میدیدم.دست بهش زدم گفتم خیلی خوش فرمه.گفت مال تو هم خوبه کمی باریکه.گفتم میای با هم بازی کنیم.گفت مثل فیلمه اره.قبول کردم.گفت کی اول بکنه گفتم تو.براش شروع کردم به ساک زدن.سره کیرش تمام دهنمو پر کرده بود.حالی میداد.رفت کرم اورد خسابی مالید به کونم.کرد تو کونم داد زدم کشید بیرون دباره کرد تو ایندفه خوب بود کیرش تا نصفه تو کونم بود.تلمبه میزد داشت ابش میومد کشید بیرون ریخت رو کمرم.ندوبت من شد.کیرمو ساک زد.کیرمو کرم زدم کردم تد کونش.خیلی زود ابم اومد.هر دو با هم رفتیم حموم.از اون روز هر شب با هم میخابیدیم همدیگرو میکردیم.خیلی حال میداد.الان هم هر وقت فرست کنیم با هم حال میکنیم.امیدوارن خوشتون بیاد.لطفا نظر بدین.
     
  
مرد

 
كون دادن وحشيانه به كير كلفت حشري

سلام من سامان هستم ١٩سالمه راستيتش وقتي بجه بودم جند بار كون دادم ولي اون موقع جيزي ازش نميفهميدم تا هفته بيش كه قسمت شد دوباره يكي ترتيبمو داد و لذتش دوباره اومد تو زندكيم داستانشم واستون نوشتم اميدوارم خوشتون اومده باشه . بريم سر اصل مطلب بعد از اينكه كون دادنو تجربه كردم يه جورايي بهش معتاد شدم ميخوام هرشب يكي ترتيبمو بده واسه همين دنبال يه نفر ميكشتم كه بايه ثابت سكسم باشه ديروز صبح مثل هميشه از خواب بلند شدم خيلي حشري بودم دوست داشتم يه نفر با يه كير كلفت جرم بده هي فكر ميكردم كه يه ادم غريبه از كجا بيداكنم كه باهاش سكس كنم تو همين فكرا بودم كه مادر بدرم رفتن ديكه تنهاربودم و از شدت شهوت داشتم ميتركيدم تو فيس بوك يه صفحه به همين اسم دارم رفتم سراغش ديدم يه نفر به اسم اميرعلي عكس كيرش و شمارشو برام كذاشته شمارشو برداشتم خيلي دو دل بودم يه احساس ترس داشتم ولي شهوتم قويتر از ترسم بود يه ميس واسش انداختم برسيد اس داد شما؟ قضيرو واسش توضيح دادمو بعد يه ساعت اس بازي با هم اشنا شديم



٢٢ سالش بود بجه كرج بود كفتم كي ميتوني بياي خونمون اونم كفت هروقت كه تو بخواي منم نامردي نكردمو كفتم من همين الان ميخوامت با يكم مكث قبول كرد و كفت حاضرميشم راه ميفتم ادرسو بهش دادمو خداحافظي كرديم واي نميدونيد اس ٢ ساعتي طول كشيد تا بياد من از شدت شهوت جي كشيدم خلاصه ساعت ١ ظهر بود كه زنكمونو زدن من دلم مثل سيرو سركه ميجوشيد استرس داشتم درو باز كردم يه بسر بور خوشكل واااااي ديوونم كرد بعد از احوال برسي اومد تو تانشست رومبل نشستم رو باش شروع كرد به ليس زدن لب من ديوونه شده بودم بعد ٢ دقيقه ور رفتن شلوارشو دراورد واااي از رو شرت كير راستش خورد خيلي خوشكل بود طاقت نياوردم شورتشو كشيدم بايين و شرو كردم به ليس زدنو خوردن كيرش اونم ديكه خيلي حشري شده بود وقتي داشتم كيرشو ميخوردم بادستش سرمو فشار ميداد تا ته كيرش تودهنم بود نميتونستم نفس بكشم وحشيانه داشتم براش ساك ميزدم يه مايعي از كيرش ميريخت تو دهنم كه حالمو بد ميكرد فكر كنم بيش ابش بود



جند دقيقه براش ساك زدم ديكه نفس برام نمونده بود كير نسبتا كلفتش حنجرمو كشاد كرد ديكه بردش شده بودم اخه من عاشق هارد سكسم اونم اينو فهميده بود داشت حسابي بهم حال ميداد شلوارمو خودش دراورد كونمو كه از رو شرت كه ديد شهوتش دوبرابر شد شورتمو يه جوري وحشيانه كشيد بايين كه شورتم باره شد منو به حالت سكي انداخت رو مبل كفت حالا نوبت منه شروع كرد سوراخ كونمو ليس زدن به اوج شهوت رسيدم همش جند ثانيه خورد احساس كردم ابم داره مياد كفنم بسه امير ديكه نخور ابم دااره مياد سوراخم حسابي ليز شده بود با اب دهن امير كيرشو كذاشت لابام يكم بالا بايين كرد يه حس قلقلك خوب واااااااايييي بازم ميخوام خيلي حال ميداد ديكه تو اوج لذت بودم داشتم حال ميكردم كه يهو يه درد شديد اومد سراغم يه جيغ بلند كشيدم امير سر كيرشو كرده بود تو سوراخم يه تكون خوردم تا كيرش از سوراخم دراومد دستشو كذاشت رو موهام با دستاش موهامو كشدي يه جيغ ديكه كشيدم نميدونم جي شد موهامو كه كشيد كونم قمبل شد از درد موهام داشتم جيغ ميزدم كه يه درد شديدتر اومد سراغم انكار با جاقو دارن سوراخمو جر ميدن كيرش قشنك تو سوراخم بود از جشام داشت اشك ميومد هرجي به امير التماس ميكردم اصلا نميفهميد





وقي جلو عقب ميكرد من كريه ميكردم بعد جند ثانيه اون درد شديد يواش يواش داشت بهم حال ميداد حسش از كس كردنم بهتر بود تو اوج لذتفرو رفته بودم وااااااااايييييي الانم حشري شدم بعد دو دقيقه امير علي بدنش شروع كرو به لرزيدن تلنبه هاش تند تند شد تا اومدم حرف بزنم يه حراراتو يه ليزي باهال لاي باهامو دم سوراخم حس كردم ابش اومد داغ داغ بود خيليم زياد بو كل سوراخم بر شد و يكمشم ريخت رو مبل راستش اب منم داشت ميومد انقدر كه قرق لذت بودم امير واسه جند دقيقه بيهوش بود بعدش كه بيدار شد ديد من هنوز غرق شهوتم و دارم عذاب ميكشم با دست جبش شروع كرد منو انكشت كردن با دست راستشم كيرمو مالوند تا ابم اومد و يه حس ارامشو بعد يه سكس وحشي و عالللللليييييييييي تجربه كردم بعد يه ساعت بغل هم خوابيديم ولي نه من ديكه ناي دادن داشتم نه اون كمر كردن خيلييييي عالللللليييييي بود البته تا الانم درد سوراخم ولم نميكنه نه ميتونم دستشويي برم نه ميتونم درست راه برم از دردولي ارزششو داشت بازم بهش ميدم جون واقعا برام لذت داره و قول ميدم براتون بنويسم هرجغدر كه دادم



. ببخشيد اكه بد بود راستي كيبرد كوشي من عربيه ببخشيد كه ك بعضي كلمه هارو درست نميتونم بنويسم دوستون دارم و عاشقققققققق كووووووون داااادننننننمممممممم باي.


سامان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 43 از 85:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA