انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 44 از 85:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
پسرخاله ابنه ایم کرد

سلام دوستان عزیز میخوام خاطره گی شدن خودم رو براتون تعریف کنم
وقتی 13 سال داشتم باسن قمبل و نرمی داشتم که با شلوار پارچه ای تنگ و لختی که می پوشیدم بسیار سکسی به نظر می رسید و همه تو مدرسه و محله چشمشون دنبال من بود ولی من هیچ وقت بهشون پا نمی دادم
من یک پسر خاله به نام مهدی داشتم که 16 سال داشت و همیشه به خونه ما مییومد یک روز بحث حرف سکس رو باز کرد و تلاش کرد من رو با انگشت کردن راضی کنه که بهش بدم ولی من با اینکه از انگشت شدن بسیار لذت می بردم ولی بهش پا نمی دادم اون یک شب تو خونه ما با من تو اتاقم خوابید نصفه شب بود که دیدم چیزی داره تو باسنم حرکت می کنه از خواب بیدار شدم و دیدم مهدی داره من رو تو رختخواب لاپایی می کنه من هم از روی خجالت خودم رو به خواب زدم که بعداز چند دقیقه لاپایی کردن من ناگهان احساس خیسی و گرمی تو باسنم احساس کردم و بعد مهدی شلوار من رو بالا کشید و به رختخواب خودش رفت


از اون به بعد از ترس اینکه مبادا مهدی رسوام کنه بار ها بهش لاپایی دادم ولی هیچ وقت از دادن لذتی نمی بردم دو سال به همین منوال گذشت تا من 15 سالم شد و مهدی 18 سالش
یک روز که به مهدی من رو به خونشون برده بود تا من رو بکنه شلوارم رو پایین کشیدم و رو زمین دراز کشیدم تا من رو لاپایی بکنه ولی مهدی بهم گفت برگرد و روت رو طرف من کن و پاهات رو بذار رو شونم این کار رو کردم مهدی انگشت اشارش رو چرب کرد و اون رو تو سوراخم فرو کرد درد داشت ولی نه خیلی زیاد بار اول بود که این کار رو باهام می کرد بعد انگشتش رو شروع کرد به بازی دادن تو سوراخم اولش درد داشت ولی بعد احساس کردم که دارم لذت می برم 5دقیقه این کار رو کرد که سوراخم رو گرم کنه بعد کیرش رو چرب کرد و سرش رو گذاشت رو سوراخم و شروع کرد فرو کردن تو سوراخم ناگهان باسنم به شدن سوخت و خودم رو به شدت به عقب کشیدم مهدی گفت خودت رو عقب نگش اولش درد داره بعد خوشت مییاد بهش گفتم نمیشه همون لاپایی بریم مهدی گفت ضد حال نزن دیگه لاپایی حال نمی ده در ضمن سوراخ تو تنگه حیف نیست ازش استفاده نشه یکم تحمل کن منم بیشتر حواسم رو جمع می کنم



بعد دوباره کیرش رو رو سوراخم گذاشت ولی این بار خیلی اروم تر تو فرو کرد احساس درد کمتری داشتم بعد که دو سانت از کیرش رو فرو کرد شروع کرد به تلمبه زدن تا سوراخم داغ بشه هر 2یا 3 دقیقه یک بار کیرش رو یک سانت بیشتر فرو می کرد تا کیرش از نیمه بیشتر فرو رفت بسیار درد داشم ولی به زور تحمل می کردم مهدی تند تند تلمبه می زد تا سوراخم داغ بشه تا دردم نیاد تا اینکه تمام کیرش تو سوراخم فرو رفت و به شدت تلمبه می زد سوراخ کونم مثل یک کوره اتیش داغ شده بود مهدی نفس نفس می زد برای بار اول از دادن احساس لذت می کردم من هم به نفس افتادم هر دومون اه و اوه می کردیم دست خودم نبود و انگار از خودم بی اختیار شده بودم دوست داشتم بیشتر کیرش رو تو سوراخم فرو کنه بی اختیار دستم رو _ رو باسنش گذاشتم و به جلو حلش دادم تا کیرش بیشتر تو سوراخم فرو بره مهدی لحظه ای مکث کرد و با تعجب به صورتم خیره شد و لبخندی زد و گفت ابنه ای شدنت مبارک باشه منظورش رو نفهمیدم
مهدی 15 دقیقه ای به همون شکل تلمبه زد صدای اه و اوه هر دومون بلند شده بود برای اولین بار داشتم از دادن با تمام وجودم لذت می بردم و دعا می کردم که به این زودی ها تموم نشه مهدی بهم گفت خسته شدم باید حالتمون رو عوض کنیم برگرد و تا حالت داگی بکنمت


زانوهام رو _رو زمین گذاشتم و سینم رو به زمین چسبوندم مهدی پاهام رو باز کرد و خودش وسط پاهام نشست و من رو 10 دقیقه داگی کرد ناگهان دیدم سرعت تلمبه زدنش به شدت بالا رفت که خالی شدن منیش تو سوراخم رو احساس کردم مهدی از شدت لذت بدنش می لرزید و می گفت وای وای وای خدا جون چه حالی داره انقدر منیش زیاد بود که از سوراخم بیرون می ریخت مهدی دو دقیقه ای کیرش رو تو سروزاخم نگه داشت و وقتی بیرون کشید از شدت لذت قش کرد رو زمین و 10 دقیقه ای همون جا خوابید من به دست شویی رفتم تا خودم رو بشورم تو اینه دست شویی خم شدم و نگاهی به سوراخم کردم دیدم اندازه یک سکه 5 تومانی گشاد شده بعد از شستن خودم سراغ مهدی رفتم و از خواب بیدارش کردم و بهش گفتم مهدی من سوراخم خیلی گشاد شده چیکار کنم بهم گفت نترس 2 یا 3 روز دیگه تنگ می شه اونوقت بهم التماس می کنی که دوباره گشادش کنم


راستی عطا دمت گرم تا حالا این جوری حال نکرده بودم سوراخت خیلی تنگ بود و خیلی بهم حال داد
به مهدی گفتم راستی بهم گفتی ابنه ای شدنت مبارک منظورت چی بود مهدی گفت هیچی به یک پیر مرده گفتم هر موقع می خوام پسر خالم رو بکنم اون خیلی مقاومت می کنه اون بهم یاد داد که پسر هم مثل دختر پرده داره کیرت رو تو سوراخش بکن تا پردش پاره بشه اونوقت همیشه بهت می ده وقتی تو من رو به جلو حول دادی فهمیدم که راست میگه خودت متوجه نبودی که داری چه اه و اوحی می کنی تو دیگه مال منی
از اون به بعد نه به مهدی بلکه به خیلی ها دادم
من یک ابنه ای شده بودم


عطا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عجب کونی بود

اسم من کامبیزه.الان کارمندم.ولی این موضوع مال زمان دانشجوییمه.وقتی تو یکی از دانشگاه های شهر های شمالی مهندسی میخوندم.وقتی تو دانشگاه ثبت نام کردم خیلی دنبال خونه گشتم ولی خونه گیرم نمی اومد و چون دیر ثبت نام کرده بودم اکثر بچه ها با هم هم خونه ای شده بودن و خونه پیدا کردن واسه من سخت شده بود.یه روز که از کلاس بیرون اومدم یه دانشجوی ترم بالایی اومد و بهم گفت که شنیدم دنبال خونه میگردی و منم از خدا خواسته گفتم آره و اونم منو به خونشون برد و گفت 3 نفر دیگه هم همخونه ای داریم که فعلا نیومدن و دو سه روز دیگه میان.کلا رسمه که ترم بالایی ها یک ماه اول رو نمیان و بعدش یواش یواش سرو کلشون پیدا میشه.دو روز بعد تو خونه سرگرم مطالعه بودم که دیدم در باز شد و دوتا پسر اومدن تو که زود فهمیدم همخونه ایهام هستن.یکیشون فوق العاده سفید و خوشگل بود و بچه سال نشون میداد و از همون اول بدجور رفتم تو کفش.اسمش پرهام بود و بچه غرب تهران.نمیتونستم چشم ازش بردارم.دانشجوی ترم 3 فیزیک بود.خیلی هم گرم و مهربون بود.



همون یرخورد اول سریع اومد تو بغلم روبوسی کرد و بهم خوشامد گفت.خیلی زود با هم خودمونی شدیم جوریکه اغلب اوقات روز رو با هم بودیم .عادت داشت با یه شلوارک و رکابی تو خونه دور میزد.تو کل بدنش یک مو نداشت و پوستش سفید و لطیف بود و باسنش رو فرم بود.موهاش پرکلاغی و لخت بود که رو صورتش چتری میریخت.یه خال کوچیک بالای لبش داشت و ریشهاش تک و توک دراومده بودن که سه تیغ میکرد.بچه خوشگلی بود واسه خودش.واسه همین هم دوستای زیادی داشت و پسرها زود جذبش میشدن.تو دانشگاه دختر ها هم واسش سر و دست میشکوندن اما چون کمی خجالتی بود دوست دختری واسه خودش دست و پا نکرده بود.منم بدجوری تو کفش ودم ولی چون باهاش صمصمی شده بودم کاری از دستم بر نمی اومد.هر وقت حواسش نبود بهش زل میزدم و سیر نگاهش میکردم و تو افکار خودم غرق میشدم و روزی 100 بار تو افکارم ترتیبشو میدادم.بیشتر اوقات تو خونه شق درد میگرفتم .از دیدن خنده هاش هری دلم میریخت.از یه دختر خوشگلتر بود.آروم و با عشوه حرف میزد اما کلا اهل این حرفا نبود.نمیدونستم چجوری بهش بگم که عاشق و دیوونش شدم.یبار که واسه تعطیلات آخر ترم رفته بود خونشون از ندیدنش جونم داشت بالا میومد و هر روز بهش زنگ میزدم.انگار دوست دخترم بود. هر روز که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم اما راستش عذاب وجدان هم داشتم چون اون رفیقم بود.درمونده شده بودم و فقط به دیدنش دل خوش کرده بودم.یواش یواش سر شوخی رو باهاش باز کردم شاید فرجی بشه.یه روزکه دوتایی تو خونه تنها بودیم چند تا کلیپ پورن واسش گذاشتم.نمیدونستم واکنشش چیه .خوشش اومده بود .وسطای فیلم دیدم دمر شد و رو شکمش خوابید.فهمیدم شق کرده ولی روش نبود من ببینم منم سر شوخی رو باز کردم و بزور هلش میدادم تا از جاش بلند شه.بنده خدا صورتش سرخ شده بود و منم اصرار که باید بلند شی راه بری.خلاصه از اونروز شوخی جنسی رو براه کارم و هرازگاهی تخماشو میگرفتم فشار میدادم تا جیغش بالا بره یا محکم با دست میزدم در کونش.اونم همینکارو میکرد .



بعضی وقتا خاطرات کردن دوست دختر های قبلیمو واسش تعریف میکردم اونم که قبلا دوست دختری نداشت با حرص و ولع گوش میداد.یبارم جریان کردن پسر همسایمون تو بچگی رو واسش تعریف کردم ببینم واکنشش چیه که کلی خندید و گفت خاک تو سر کفت کنم که به پسرها هم رحم نمیکنی منم به حالت شوخی میگفتم حالی که تو کردن کون پسر هست تو کس دختر نیست.دیگه مونده بودم چکار کنم حالیش بشه و بیرمش تو راه. روزها میگذشت و همش تو رویای کردنش بودم.اینکه چطور بیارمش تو خط؟از کجا شروع کنم؟اصلا کارم درسته یا نه؟بود.تو دلم میگفتم خدایا این چه بلاییه سر من آوردی؟چرا اینقدر عذابم میدی؟پیش خودم گفتم باید این یکی دو روزه کار رو یکسره کنم یا رومی روم یا زنگیه زنگ.هرطوری میخواد بشه بشه اما راستش خیلی میترسیدم .نکنه داد و بیداد کنه بقیه بفهمن؟نکنه ناراحت بشه از این خونه بره اوتوقت دیگه حتی نمیتونم ببینمش .یه وزنه هالتر تو حیات خونمون بود که یکی از همخونه ایهامون باهاش کار میکرد.یباربا هم کل انداختیم که کی بیشتر هالتر میزنه اونم که خیلی به خودش غره بود گفت بیا با هم شرط ببندیم گفتم سر چی؟گفت هر چی بگی.گفتم هرکی برد باید بازنده رو بکنه. اولش منومن کرد ولی زود قبول کرد.اون 80 کیلو رو گذات و بسختی زد منم 80 رو زدم 90رو گذاشتیم اون هرکاری کرد نزد ولی من که آتیش کونش تو دلم بود هرچی زور داشتم گذاشتم پشت هالتر و بسختی زدمش.چشماش گرد شده بود.گفت قبول نیست و دوباره امتحان کرد ولی بازم نتونست.عرقش دراومده بود.بهش گفتم الوعده وفا اما اون گفت خجالت بکش و تا رفتم طرفش شروع کرد به فرار و منم تو حیاط دنبالش.گرفتمش و درازش کردم کف حیات و گفتم دهنتو باز کن بذارم توش اونم اولش میخندید ولی بعدش قیافش رفت تو هم و منم دیدم اوضاع مساعد نیست گفتم میزارمش واسه بعد و ولش کردم.



شب که اومد بخوابه تشکمو پهن کردم پیشش و بشوخی گفتم میخوام بهت فرصت بدم شرطت رو ادا کنی تا صبح وقت داری .اونم خندید و پشتشو بهم کرد که بخوابه.به خودم گفتم بهترین فرصته اولش با شوخی شروع میکنم اگه داشت جدی میشد و ناراحت شد میگم شوخی کردم.خلاصه دستمو انداختم دور کمرش و پامد انداختم رو پاش .هیچ حرکتی نکرد.بهش گفتم یکم کونتو بده عقب.پامو عقب زد و خودشو کشید جلو .منم کم نیاوردم و دوباره رفتم چسبیدم بهش .داشتم از شق درد میمردم ولی کیرمو بهش نچسبونده بودم.بشوخی یکم عقب و جلو میکردم و یکم آخ و اوخ اونم میخندید و هی میگفت نکن.منم میگفتم بکش پایین وقتمو تلف نکن تا شرطمو نگیرم نمیرم.پیش خودم گفتم بذار تخماشو بگیرم بشوخی فشار بدم و بگم بکش پایین.تا دستم رفت سمت تخماش ناخوداگاه خورد به کیرش دیدم ای دل غافل بدجوری شق کرده فهمیدم وقتشه.گفتم این چیه لعنتی من میخوام بکنم تو شق کردی؟دیدم هرهر میخنده.یواش دستمو بردم زیر شلوارک و از روی شورت کیرشو گرفتم اونم دستمو پس زد اما من ول کن نبودم و میگفتم بذار ببینم این چیه؟کیرش کلفت بنظر میومد.با اصرار دستشو کشید و منم از رو شورت شروع کردم مالوندن واسش.خوشش اومده بود.منم از فرصت استفاده کردم و دست زیر شرتش کردم بازم پس زد اما بازم من پیله شدم تا کوتاه اومد.کیرش داشت میترکید.ورم کرده بود منم شروع کردم بم مالین کیرش.عین برف کیرش سفید بودو 15 سانتی داشت.دیگه هیچی نمیگفت.بهش گفتم کیر تو که از منم بزرگتره ببین و بعد دستشو گرفتم و بردم سمت کیرم اونم اول از روی شلوار یه تست کرد و بزور دستش بردم زیر شورتم کیرمو که گرفت نفسم داشت بند میومد.خواست دستشو بیرون بکشه نذاشتم و ازش خواستم اونم کیر منو بمالونه اونم قبول کرد.



بهش گفتم هر کاری من میکنم تو هم بکن بعد قولنج کیرشو گرفتم اونم همینکارو کرد.حال عجیب و خوبی بود.به خودم گفتم اگه همین امشب تمومش کردی کردی وگرنه میپره و خدا میدونه بازم فرصتش پیش میاد یا نه.یواش یه تف زدم تو دستم و مالیدم رو کیرش و واسش جلق توپی زدم صداش در نمیومد دیدم اونم همینکارو کرد داشت آبم میومد دستشو عقب زدم گفتم یه استراحت بهم بده خندید گفت چیه داره میاد گفتم آره تو هم اگه خواست بیاد بهم بگو و ادامه دادم.یواش دستمو برم پایینتر در سوراخشو لمس کردم انگار برق گرفته باشدش دستمو کنار زد گفت پررو نشو منم گفتم شرطتت یادت رفته من که هنوز شروع نکردم چرا اینقدر ناز میکنی چه عیبی داره خلاصه ما کلی الماس و فلسفه بافی کردیم تا راضی شه اما قبول نمیکرد.گفتم لااقل بذار لاپایی حال کنیم گفت چطوری منم افتادم از جلو روش و کیرمو رو کیرش گذاشتم و کمی کیرهامونو بهم مالوندیم بعد یه تف سر کیرم زدمو و کیر رو لای پاهاش درست زیر تخم هاش گذاشتم و شروع به تلمبه زدن کردم یه چلپ و چلپی میکرد که نگو.حال خوبی میداد انگار دارم با یه دختر باکره حال میکنم نفسمو مینداختم تو گردنش تا حشرش بالا بزنهو لبهاشو یباره گاز گرفتم و رفتم تو لبهاشو زبونو دادم داخل .خوشش اومده بود دیدم زبونمو میک زد و تا ته کرد تو حلقش نفسمون رو هزار بود.بدنمون به لرزه افتاده بود و من مثل دیوونه ها شده بودم.همینطور که تلمبه میزده پاشو کمی باز کردم و کیرمو مالوندم دم سوراخش اما دیدم چیزی نمیگه منم ادامه دادم و کیرمو دم سوراخش میمالوندم.سوراخش کمی شل شده بود و حسابی لیز شده بود.برش گردوندم و از عقب لاپایی رو شروع کردم و یواش کیرو سر دادم لای باسنش اولش پس زد ولی من ول نکردم و گفتم شرطم همین باشه و توش نمیکنم بسختی قبول کرد.کونش اونقدر نرم و سفید بود که نمیتونم وصفش کنم.



سوراخش صورتی باز بود.همه بدنمون خیس شده بود.بلند شدم و کل لباسهامون رو دراوردم تا عقشبازیمون کامل بشه.معلوم بود خیلی خوشش اومده بود.کونش انگار باد کرده بود و گاهی کونشو بالا میداد تا قمبلش کامل بشه.یه متکا گذاشتم زیر شکمش تا کونش بالا بیاد.گفت این واسه چیه گفتم میخام بهتر قمبل کنی .کیرمو با دست میگرفتم و سرشو دم سوراخش حسابی میکشیدم و یهو دلو زدم به دریا و سرشو تپوندم تو دیدم دادش دراود و خواست بلند شه منم خودمو اداختم روش و چسبوندمش به زمین و کلی التماس کردم که قول میدم فقط سرشو تو بذارم و اگه درد اومد بیرون میارم.نهایت قبول کرد وفکر کنم خودشم خوشش اومده بود.وقتی فرو کردم اینقدر تنگ بود که کیرم خم میشد و تو نمیرفت .کس دختر 13 ساله اینطور نبود .بهتر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم .هرچی بگم کم گفتم .قبلا تجربش نکرده بودم و این اولین بارم بود که یه پسر رو از عقب میکردم.البته بچه تر که بودم چند باری کرده بودم اما در حد درمالی بود بدون داشتن قوه جنسی .خلاصه یه چند باری عقب جلو کردم و هر بار یکم بیشتر فرو میکردم.الان دیگه تا نصف داخل بود.ازش خواستم رو پهلو بیفته و بعد یه پاشه بردم جلو و خم کردم و از بغل دادم تو و شروع کردم آروم جلو عقب کردن.بخودم اومدم دیدم تا دسته دارم فرو میکنم.دیگه هیچی نمیفهمیدم.کونش جاباز کرده بود اونم خودشو بهم میچسبوند و هی کونو عقب میداد.گاها یه لب هم ازش میگرفتم.یباره دیدم آبم داره میاد نتونستم بیرون بکشم و تا ته فشار دادم و به کمرش چنگی انداختمو و خالیش کردم .دیگه نای تکون خوردن نداشتم .یه کلنکس برداشتمو در سوراخشو پاک کردم بلند شد رفت دستشویی دستم خورد به تشک دیدم خیسه خوب که نگاه کردم دیدم بله رفیقمون هم وسط کار ارضا شده بود.



رفتم بیرون یه سیگار روشن کردم و خدا رو شکر کردم که خلاصم کرد.فردا که بیدار شدم دیدم رفته دانشگاه و وقتی اومد خونه خجالت میکشیدیم تو روی هم نگاه کنیم ولی بعد یه مدت بازم با هم رابطمون عادی شد و روز از نو روزی از نو.بازم چند باری با هم خوابیدیم یکی از یکی بهتر.دانشگاه تموم شدو اون روزای خوش تومو شد و هر دومون ازدواج کردیم و من دیگه ندیدمش.
ممنون که داستانمو خوندین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
علت علاقه مندی من به سکس با مردها

سلام. من آروین هستم و تقریبا 19سالمه. وقتی 7ساله بودم پدرم فوت کرد و از همون موقع با مادرم زندگی می کنم.
از همون موقع چون همش با پادرم بودم تقریبا همه ی اخلاقم به مامانم رفته، طوری که حتی وقتی مادرم موهای بدنش رو اصلاح میکرد من هم علاقه داشتم همین کارو بکنم و بالاخره از سن 14سالگی مادرم تمام موهای بدنم رو اصلاح میکرد. زیاد از خونه بیرون نمیرفتم مگر به خاطر مدرسه یا استخر رفتن با 2تا از همکلاسیام. البته تا قبل از دوم راهنمایی اجازه ی بیرون رفتن با دوستامم نداشتم. از همون موقع ها بود که از نگاه مردا متوجه میشدم که توجه خاصی به من دارن مخصوصاً تو استخر که کامل بدنم رو میدیدن. این موضوع رو به مادرم میگفتم چون همیشه راهنمای خوبی برای من بود حتی اگه مادرم نمیگفت متوجه نمیشدم مردها به چه منظوری به بدن من نگاه می کنن. مادرم هپیشه میگفت به هیچ مردی اعتماد نکنم و تنهایی با کسی جایی نرم چون مردها از پسرهایی که مثل من هستن خیلی خوششون میاد و ممکنه باهام سکس کنن یا دست مالیم کنن. حتی یک بار که رفته بودم استخر این موضوع برام پیش اومد و یه مرد توی سونا خشک کنارم نشست و همش خودشو به من میمالید....


خلاصه 17سالم بود که از مدرسه به خونه برگشتم، اون موقع مادرم با یه مردی رابطه داشت به اسم مسعود. وقتی من رسیدم خونه مامانم داشت میرفت حمام و مسعود روی تخت اتاق من دراز کشیده بود. رفتم تو اتاقم کیفمو گذاشتپ و شروع کردم به عوض کردن لباسام، اول پیراهنم رو درآوردم و به جالباسی آویزون کردم، بعدش در حالی که پیرهن تنم نبود شلوارمو درآوردم. وقتی به سراغ جالباسی رفتم مسعود صدام کرد و گفت بیا اینجا، من میخواستم اول شلوارمو بپوشم چون یه جورایی خجالت کشیده بودم، ولی مسعود گفت خجالت نداره که، پتو رو از خودش کنار زد و گفت بیا منم شورت پامه! متوجه شدم قبل از اومدن من با مامانم سکس داشتن...
رفتپ پیشش، دستشو گذاشت پشت کمرم و منو کشوند نزدیکتر، وقتی نزدیک شدم حس کردم دستش کم کم داره از روی کمرم میاد پایین و میرسه به باسنم... اول چیزی نگفتم تا اینکه گرمی دستشو توی شرتم حس کروم، طوری که متوجه شدم انگشتش تقریباً رسیده به سوراخمو داره نوازشم میکنه. یه حس خوب و تازه ای داشتم ولی اضطراب شدیدی هم داشتم چون تااون موقع هیچکس به جز مادرم بدنمو لمس نکرده بود اونم تو این وضعیت و بدون لباس....


تو همین فکرا بودم که موبایل مسعود زنگ خورد، دستشو از شرتم بیرون آورد و رفت به سمته اتاق مامان که موبایلش اونجا بود. یه حالته خیلی عجیبی داشتم، داغ شده بودم لی خیلی نگران بودم واسه همین سریع شلوارکمو پوشیدم و میخواستم بولیز بپوشم که دوباره مسعود اومد تو اتاقم و گفت چرا شلوارتو پوشیدی؟! من که نمیدونستم چی باید بگم فقط یه لبخند زدم و سرمو انداختم پایین. بعدش مسعود دستم و گرفت و برد به سمته تختم، خودش نشست لبه تخت منم جلوش ایستاده بودم، دوباره دستش رفت بین پاهام و شر ع کرد به لیسیدن نوکه سینم نمیتونم توصیف کنم چه حالی داشتم، خیلی خوشم اومده بود. کم کم دستش رفت به سمته باسنم و دوباره دستشو کرد تو شلوارمو باسنمو محکم میمالید، داغه داغ شده بودم و حس میکردم تب دارم. تو همین حال بودم که حس کردم داره شلوار و شرتمو کامل در میاره، اولش دستشو گرفتم ولی وقتی دیدم داره سعی میکنه در بیاره دستمو شل کردم اونم شرت و شلوارمو باهم درآورد، یگه از خود بیخود شده بودمو نمیدونستم چیکار دارم میکنم فقط خودمو در اختیار مسعود گذاشته بودم...


منو دمر خوابوند رو تختم و پاهامو باز کرد، بعد از چند لحظه دوباره گرمیه دستشو دقیقاً دمه سوراخم حس کردم اما این بار خیس بود، دستشو تف زده بود. یکم با دستش سوراخمو مالید بعدش کم کم حس کردم که داره انگشتشو میکنه تو سوراخم یهویی دردم گرفت و آه کشیدم، دستشو از تو درآوردو صو تشو نزدیکه کونم کرد، حس کردم داره صوراخمو لیس میزنه، کاملا" رام شده بودم و در اختیارش بودم، بعد از چند لحظه دیدم بلند شد، برگشتم نگاه کردم دیدم شورتشو درآورده... آلتش خیلی بزرگ بود ( البته یه بار وقتی با مامانم سکس میکرد آلتش رو دیده بودم ) وقتی یدمش ترس برمداشت و از روی تخت بلند شدم. وقتی داشتم بلند میشدم کنارم نشست و دستمو گرفت، گفت میترسی؟! گفتم آره! دستمو گذاشت رو آلتش و گفت ببین چیزی نیست فقط یکم بزرگتر از مال خودته، یکم باهاش بازی کنی دیگه نمیترسی، همینجور که حرف میزد دستمو میمالید به آلتش، بعد دستشو برداشت و گفت ادامه بده، منم داشتم میمالیدم، اونم دوباره دستشو از پشتم برد سمته باسنم، شروع کرد به مالیدن رون و باسنم.



بعدش جلوم ایستاد و آلتشو نزدیکه صورتم کرد و گفت بخورش، کم کم بهش اعتماد کردم و شروع کردم به لیسیدنه آلتش، چند مین که لیس زدم آلتشو یواش یواش کرد تو دهنم و با دست سر منو عقب و جلو میکرد، کم کم یاد گرفتم و خودم آلتشو تو دستم گرفتم و خوردم، خیلی برام جالب بود هرچی بیشتر میخوردم بزرگتر و سقت تر میشد! بعدش به صورته تاق باز منو خوابوند رو تختم و دوباره شروع کرد بخ خوردن و لیسیدنه سوراخم، همش دستشو تفی میکرد و یواش یواش فرو میکرد تو، اول از یه انگشت شروع کرد بعدش دوتا انگشتشو کرد تو. تو همین موقعها بود که یهو مامانم از حمومی که تو اتاق من بود اومد بیرون... خیلی ترسیدم چون منو تو اون لحظه دید ولی بر خلافه تصورم واکنشی نشون نداد فقط یه لبخند زد و رفت به سمته اتاقش.
بعدش مسعود دوباره شروع کرد به انگشت کردن و لیس زدن ، منم تو او لحظه هیچ اختیاری از خودم نداشتم، فقط چشمامو بسته بودمو لذت میبردم، بعد از چند دقیقه آلتشو آورد به سمته باسنم، اون لحظه بود که واقعآ ت سی م ولی دیگه هیچی نمیتونستم بگم، آروم آلتشو فرو کرد تو باسنم و اون موقع درد شدیدی داشتم و لبامو گاز میگ فتم. وقتی مسعود دید که خیلی درد دارم آلتشو درآورد و به سمت اتاق مامانم رفت. فکر کردم کارش تموم شده، در حالی که داشتم سوراخمو میمالیدم یهو اومد تو اتاق و دیدم به آلتش کرم زده!


سوراخه منم کرم زد و انگشتم کرد و دوباره آلتشو نزدیک کرد، اینبار کمتر دردم اومد و داشتم لذت میبردم، یواش یواش آلتشو کامل کرد توباسنم و افتاده بود روی من، همش بوسم میکرد و لبامو لیس میزد، اون موقع فهمیده بودم حشری شدن یعنی چی! یکم که منو کرد بلند شد و نشست لبه تخت و منو نشوند روی آلتش، بازم اولش درد داشتم ولی خودم یواش یواش نشستم روش و بالا پایین میشدم . حدود 10 دقیقه تو همین وضعیت بودیم که مامانم از اون اتاق گفت مسعود تمومش کن دیگه! مسعود به من گفت مامانت حسودیش شده!!!!
توجهی به حرف مامان نکرد و دوباده منو خوابوند روی تخت، اینبار راحتتر از بارهای پیش آلتشو فرو کرد منم درد زیادی حس نکردم و لحظه به لحظه بیشتر لذت میبردم. حدود چند دقیقه یه دفه آلتشو کشید بیرونو آورد به سمت شکمم و با دستش محکم میمالیدش، یهو آبش زد بیرون و پاشید رو صورتو بدنم..... بعدش دوباره آلتشو به صورتم نزدیک کرد و گذاشت تو دهنم ولی مزه ی بدی داشت.... بعد از اتاق رفت بیرون منم نمیدونستم با اون همه آبی که رو تن و صورتم ریخته چیکار باید بکنم که دیدم مامانم اومد تو اتاقو شروع کرد به تمیز کردنه صورتم. بعدش متوجه شدم مامانم کامل در جریان این موضوع بوده که مسعود این کارو بامن میکنه.....


خلاصه این اولین سکس من بود و از اونجا به سکس علاقه مند شدم، داستان بقیه سکسامو هم براتون مینویسم. امیدوارم که این لحظات خوب برای شماهم پیش بیاد.


آروین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
کردن آبتین واسه اولین بار قسمت اول

ماجرا از اونجایی شروع میشه که آبتین و خانوادش محل زندگیشونو عوض می کنند و آبتین تو محله جدید با میلاد آشنا می شه. میلاد چهار سال از آبتین بزرگتر بود. آبتین اون موقع 14 سالش بود و هنوز میل جنسی نداشت و نمی تونست درک کنه که چرا بعضیا بهش نگاهای خیره و عجیبی دارند. دوست داشت همیشه جذاب باشه و تو کانون توجه دیگران باشه برای همین معمولا شلوارایی که می پوشید کمی تنگ و چسبون بودند و این باعث می شد قسمت پشت شلوارش به باسناش بچسبه و گاهی هم میون باسناش گیر کنه و باعث نمایون شدن زیبایی و فرم سکسی تر پایین تنش بشه مخصوصا تو تابستون که فقط یه تی شرت می پوشید و تی شرت به زور تا نوک قمبلاشو می پوشوند . مشکل اصلی آبتین میل به خودنمایی بود برای همین با شلوارای تنگ، بدن سکسی شو سکسی تر می کرد .


خونه جدید آبتین یه ساختمون چند طبقه بود و اونا تو طبقه سوم ساکن شده بودند. خونه میلاد طبقه اول بود. آبتین یه دوچرخه داشت و اغلب با اون سر خودشو گرم می کرد. همیشه هم اونو به سختی به طبقه سوم می برد . یه روز وقتی آبتین وارد ساختون شد خیلی اتفاقی میلاد از در واحدشون اومد بیرون . میلاد یه نگاه خیره به آبتین کرد و یه نگاهی به سرتا پای بدنش انداخت و بهش سلام کرد. با همون نگاه اول مجذوب کمر باریک و رونای تپل مپل آبتین و شلوار سرمه ای تنگش شد. آبتین هم بعد از یه مکس کوتاه جواب سلامشو داد . آبتین به طرف راه پله رفت و شروع کرد به بالا بردن دو چرخش. میلاد هم همونطور نگاهش می کرد تا اینکه چشمش افتاد به پشت آبتین. آبتین چند تا پله بالا رفت و همون کافی بود تا میلاد عاشق آبتین بشه . میلاد مجذوب تن آبتین شد و دنبالش راه افتاد و بهش گفت شما جدید اومدین؟ آبتین هم گفت آره. میلاد که قوی تر از آبتین بود گفت بزار من بیارمش و آبتین هم قبول کرد و چند پله جلوتر شروع کرد به بالا رفتن از پله ها و میلاد هم کمی عقب تر پشت سر آبتین دوچرخه را بالا می آورد. راه رفتن آبتین داشت دیوونش می کرد. آخه هر پله که بالا می رفت باسنای نازنینش که تو اون شلوار حسابی جذاب شده بودند مدام چپ و راست می شدند و بال و پایین می رفتند. میلاد هم که از پایین داشت نگاه می کرد حسابی می تونست زیر باسناشو تا میون پاهاشو نگاه کنه و حالشو ببره. آبتین رسید به واحدشون و اول رو کمر خم شد تا بند کفشاشو باز کنه .



صحنه کشنده ای برای میلاد ظاهر شد . میلاد موبایلشو در آورد و یه عکس از پشت آبتین موقعی که خم بود و قمبلاش گرد شده بودند گرفت . بعدش آبتین رو زانوهاش نشست آخه یکی از بندا باز نمی شد . بعد از مدتی وقتی پا شد تی شرتش که نیمی از باسناشو پوشونده بود بالای باسناش گیر کرد و پشت شلوارشم میون باسناش گیرافتاد و اون باسنای خوش فرم و برجسته تو اون شلوار تنگ یکی یکی ظاهر شدند و چاک کون آبتین میلادو برا همیشه دیونه ی آبتین کرد. میلاد از اون حالت هم یه عکس گرفت و سریع موبایلشو گذاشت تو جیبش . آبتینم با کلید درو باز کرد و برگشت طرف میلاد. میلاد حسابی شق کرده بود. آبتین اومد جلوی میلادو دوچرخشو ازش گرفت و تشکر کرد به طرف در خونه راه افتاد. میلاد دستشو یه لحظه دراز کرد تا تن آبتینو لمس کنه ولی جرات نکرد برا همین رفت جلوی آبتینو باهاش دست داد و آبتینم یه لبخند زد. میلاد تن آبتینو واسه اواین بار لمس کرد گرمی دستشو با نرمی اون به خاطر سپرد . آبتین کفشاشو گذاشت تو جاکفشی و دوچرخشو برد داخل واحد و همین که رفت تو دستشو برد طرف کمرشو تی شزتشو کشید پایین روی باسناشو بادستش شلوارشو از میون باسناش بیرون کشید و برگشت که درو ببنده که یه هو نگاش به آلت شق کرده میلاد افتاد و دید داره پشتشو دید میزنه. یه کوچولو تعجب کرد و بازم یه لبخند زد و درو بست. آبتین فهمیده بود که حسابی دل میلادو برده و چون از خودنمایی خوشش می اومد همون موقع تصمیم گرفت بیشتر جلوی میلاد جلوتوجه کنه و اصلا نمی دونست چه بلایی ممکنه سرش بیاد.





میلاد هوس کرده بود هر طور شده آبتینو بکنه. مدام نقشه می کشید که چطور میتونه اونو مجبور کنه بهش کون بده. اول تو این فکر بود که اونو با چند تا از دوستاش بدزدند ببرندش تو یه جای متروکه و حسابی کونش بزارند ولی هرچی فکر می کرد می فهمید که حسابی خطرناکه و ممکنه کار دست خودشو دوستاش بده. از طرفی می خواست یه رابطه ی سافت و همیشگی بین او دوتا ایجاد بشه تا بتونه برای مدت زیادی از آبتین کامجویی کنه. برا همین تصمیم گرفت آبتینو آروم آروم دستی کنه و وقتی خود آبتین مایل شد کارو تموم کنه. برا همین تصمیم گرفت طرح یه دوستی صمیمانه را شروع کنه تا بعد از مدتی بتونه کم کم با آبتین بازی کنه و اونو رام خودش بکنه. همین کار راهم کرد و بعد از چند روز به آبتین پیشنهاد داد که میتونه دو چرخشو تو انبار که درطبقه اول بود و فقط به واحد اول اختصاص داشت بزاره تا اونواین همه از پله ها بالا پایین نبره. آبتینم که از این کار خسته شده بود قبول کرد. میلاد شماره ی آبتینو گرفت تا هروقت خواست دو چرخشو برداره میلاد بیاد و در انبارو باز کنه. هرچی زمان می گذشت رابطه ی آبتین و میلاد گرم و گرمترمی شد. پدر و مادر آبتین هردوشون شاغل بودند . مادر آبتین بعدازظهر ها تو یه مطب دندان پزشکی کار می کرد و پدرشم راننده بود و اکثر وقتا تو خونه نبود. بعد از یک هفته حسابی با هم صمیمی شدند و وقتی مادر آبتین می رفت سرکار آبتین میلادو می آورد خونشون و با کامپیوتر بازی می کردند. پوشش آبتین تو خونه خیلی بد تر از بیرون خونه بود. آبتین یه شلوار ورزشی آدیداس تنگ می پوشید و اونم می چسبید به باسنا و رونای تپل مپلش. اغلب پشت شلوارش میون باسناش گیر می کرد و حتی خط شورتشم پیدا می شد. آبتین متوجه نگاه های شهوتی میلاد شده بود ولی چون میل به خودنمایی داشت از بدن سکسیش استفاده می کرد و میلادو به طرف خودش می کشید.



میلاد هم اونقدر عاشق آبتین شده بود که هرکاری براش می کرد. پوشش سکسی آبتین و بدن خوش فرمش میلادو دیونه می کرد و گاهی می خواست که همونجا کارشو بسازه ولی صبر می کرد تا وقتش برسه. یه روز که با هم پشت کامپیوتر نشسته بودند و فیلم می دیدند، آبتین رفت تا از یخچال یه بطری آب سرد بیاره. میلاد هم سریع رفت زیر میزو و یواس بی اسپیکر را از جاش بیرون کشید. وقتی آبتین برگشت و فیلمو پلی کرد دید که صدا نداره. آبتین تعجب کرد و گفت یعنی چه؟ اینکه طوریش نبود؟ میلاد گفت حتما کابلش در اومده. آبتین دو زانو نشست و خم شد به طرف کیس و شروع کرد به ور رفتن با کابلا. میلاد صدای کاپیوترو بست. شلوار آبتین بین باسناش گیر کرده بود و خیلی جذاب شده بودند. آبتین هرچی یو اس بی رو تو و بیرون می کرد می دید صدا وصل نمی شه. تو اون چند لحظه که آبتین قمبل کرده بود و سرش پشت کیس بود ، میلاد با چهارتا انگشتش چند تا ضربه کوچولو به قمبل باسن آبتین زد و انگشتشو بین باسناش قرار داد و یه کوچولو اونو میون باسناش فرو کرد و کون آبتینو لمس کرد. آبتین هم نسبت به چند تا ضربه به باسناش یکم تعجب کرد ولی وقتی حس کرد میلاد انگشتشو میون باسناش کرده یه دفعه جا خورد و کونشو کشید جلو و از رو زانوهاش بلند شد. آبتین چشماش از تعجب گرد شده بود و به میلاد زل زده بود و میلاد هم که نرمی تن آبتینو حس کرده بود با لبخند بهش نگاه می کرد. کم کم غنچه لبای آبتینم شکفت و اونم یه خنده کوچولو کرد و با اینکه هنوز حس انگشت میلادو بین باسناش به خاطر داشت پرسید این دیگه چکاری بود؟ میلادم چیزی نمی گفت. از هینجا بود که روشون توروی همدیگه باز شد و رفتار آبتینم به میلاد چراغ سبز نشون داد آخه انگار از کار میلاد راضی هم بود. آبتین به میلاد گفت اگه میشه دیگه از این کارا با من نکن آخه خوشم نمیاد ولی با خنده و لحنی گفت که یعنی خیلی هم بد نیست که انگولکم کنی. اون روز تموم شد و شبش هر دوشون به ماجرای پیش اومده فکر می کردند. ولی چیزی که معلوم بود این بود که دو طرف دیگه نسبت به هم حیا نداشتند.





بعد از اون روز اداهای آبتین هم بیشتر شد. هر وقت میلاد می آمد خونشون، قبل از اینکه درو باز کنه خم می شد و بلند می شد تا شلوارش بره میون قمبلاش چون میدونست میلاد اینطوری بیشتر دوست داره. هروقت جلو میلاد راه می رفت بیش از حد کمرشو پیچ و تاب می داد. تموم کاراش باعث می شد میلاد جسورتر بشه. یک بار وقتی داشت جلو میلاد راه می رفت میلاد دستشو برد طرف کون آبتین و انگشت اشارشو میون باسناش فرو برد و شلوارشو از میون باسناش کشید بیرون. تنها عکس العمل آبتین یه جا خوردن کوچولو بود و اینکه یه قدم پرید جلو تر تا دست میلاد به کونش نرسه. پشت کامپیوترآبتین رو یه صندلی معمولی می نشست و میلاد هم رو یه چارپایه کوچولو. هر کدوم بعد از مدتی جاشون عوض می کردند. وقتی آبتین رو چارپایه می نشست کونش از هر چهار طرف می زد بیرون و باسناش میلادو دیونه می کرد. یه روز وقتی آبتین رو چارپایه نشسته بود به میلاد گفت پاشو جامونو عوض کنیم کمرم خسته شده. میلاد که از انگولک کردن ابتین ترسی نداشت دستشو به کمر آبتین گذاشت گفت می خوای برات بمالمش آبتینم گفت بمال ببینم. میلاد صندلی رو چرخوند به طرف آبتینو دست راستشو گذاشت به کمرش و دست چپشم گذاشت رو شکمش .



شروع کرد به مالیدن کمرآبتین. کم کم دست چپشو آورد پایین و کشال رون آبتینو تا زانوش نوازش کرد. بعد همونو دور کمرش حلقه کرد و با دست راستش شروع کرد به مالیدن باسنای آبتین. آبتین خواست بلند بشه که میلاد بادست چپش مانع شد. آبتین دوباره خواست بلند بشه که میلاد بازم نگذاشت. میلاد انگشتشو میون باسنای آبتین جلو عقب می کشید و حشرش حسابی زده بود بالا که یه دفعه جیغ آبتین اونو سرعقل آورد و دستاشو از تن آبتین برداشت. آبتین گفت چیکار میکنی؟ دوتا انگولک میندازی بهت چیزی نمیگم پررو شدی؟ اگه بهت رو بدم همینجا کونمو لخت می کنی؟ میلاد واسه اولین بار بود که عبارتی مثل کون لخت کردنو ازآبتین می شنید.
معلوم بود که دیگه هیچ حریمی برای هم قائل نیستند. آبتین گفت اگه میخوای ازم بیش از حد سوء استفاده کنی دوستیمونو بهم می زنم. میلاد هم پاشد به بهانه ی دلجویی از آبتین دوبار بوسش کرد. یه بار گونه ی آبتینو بوسید و یه بارم لباشو ، بعد هم از آبتین عضر خواهی کرد. آبتین که یکم ترسیده بود ( چون هرچی خواست بلند بشه میلاد مانع می شد ) آروم شد. اون روز تموم شد و میلاد با کنترل شهوتش باز آبتینو برا خودش نگه داشت. میلاد به همون چند تا انگولک وقت سلام و خداحافظی قناعت کرد و زمان گذشت.



آبتین کم کم داشت به بلوغ می رسید. احساس می کرد دلش میخواد به برجستگی های بدن زنا تو فیلما و شوها نگاه کنه. وقتی رو شکمش میخوابید یه حس عجیبی رو میون پاهاش حسس می کرد و حتی یه شب هم تو خواب جنب شد. کم کم حس می کرد چرا میلاد اینقدر بهش نگاه می کنه و انگولکش می رسونه. کم کم دید انگار منتظره میلاد به پشتش دست بزنه آخه این کار تحریکش می کرد. حتی روبه روی آینه که می ایستاد بر می گشت و باسناشو نگاه می کرد. آبتین احساساتشو به میلاد بروز داد و میلاد هم با نشون دادن فیلم پورن به آبتین، شهوت آبتینو شعله ورتر کرد. کار به اونجا رسید که آبتین از میلاد می خواست فیلم سوپر براش تهیه کنه و میلاد هم اینکارو می کرد ولی نه مجانی. اولش می خواست به ازای هر سی دی سوپر بزاره که حسابی کونشو انگلک کنه و بماله. آبتین که حسابی دلش سوپر می خواست راضی می شد. کم کم نرخ رفت بالا و لب هم ازش می گرفت. آبتین شهوتشو نمی تونست کنترل کنه و میلاد هم از شهوت آبتین نهایت استفاده رو می کرد.


ادامه دارد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کردن آبتین واسه اولین بار قسمت دوم و پایانی

در آخر میلاد نامردی رو به حد اعلی رسوند و به آبتین خودارضایی یاد داد. آبتین از اول قبل از اینکه به بلوغ جنسی برسه به خود نمایی علاقه داشت، بعد هم انگولک های میلاد و مالیدنش، تماشای فیلم سوپر و ... باعث شد کم کم تو خیال پردازی های جنسیشم حین خود ارضایی خودشو جای مفعول قرار بده چون زود تر اونو به ارگاسم می رسوند. همه و همه آبتینو اونقدر دیونه و سکسی و آتشین کرد ( مخصوصا خیالات کون دادن حین خودارضایی ) که میل جنسیش کاملا منحرف شد و علی رغم اینکه یه پسر بود و طبیعتا فاعل ، کم کم به کون دادن، تمایل پیدا کرد و تصمیم گرفت که به خیال پردازی های جنسیش حین خودارضایی، جامه ی عمل بپوشونه.


آبتین اسیر شهوت شده بود. دلش می خواست کون بده تا به آخرین حد سکس برسه. دیگه فیلم و خودارضایی آرومش نمی کرد. کم کم به این فکر می کرد که به یکی بده و کی بهتر از میلاد. قبلا میلاد نگاه های خیره و جنسی به آبتین داشت، حالا خودشم یه جور دیگه به میلاد نگاه می کرد. برای همین کاری کرد که میلاد حسابی تعجب کرد .یه بار که میلاد به خونه آبتین رفته بود قبل از اینکه میلاد شروع کنه به ور رفتن با کونش آبتین، خود آبتین اومد نشست رو پای میلاد وشروع کرد به لب گرفتن از میلاد. میلاد می دونست آبتین از خودنمایی و جلب توجه و یه ذره انگولک کردن خوشش میاد ولی باورنمی کرد میل کون دادن هم پیدا کرده. آبتین در همون حال که داشت از میلاد لب می گرفت کونشو روی رون مبلاد می مالید و وگاهی هم باسنای نرمشو روی زانوی میلاد می گذاشت و فشار می داد. میلاد هم کمی گرم شد و از شوک بیرون اومد شروع کرد به لب گرفتن. بعد از چند دقیقه میلاد در گوش آبتین گفت یه کاری برام میکنی؟ آبتینم که از خداش بود گفت کون میخوای؟ میلادم گفت آره جووونم و باز شروع کردند به معاشقه.


بعد از اینکه حسابی با هم دیگه حال کردند، آب میلاد اومد و شروع کرد به لرزیدن و محکم آبتینو تو آغوش گرفت و گردنشو لیس زد. کمی بعد میلاد به آبتین گفت فردا جمعه کسی خونمون نیست . میتونی از صبحش بیای خونمون؟ آخه میخوام حسابی حال کنیم با هم. آبتین هم که نمی دونست قراره حسابی گائیده بشه قبول کرد.
آبتین شب جمعه به مامانش گفت که جمعه می خواد با دوستاش بره کوه. مادرشم قبول کرد. صبح جمعه آبتین با همون لباسای تنگ و خوشکلش که حسابی کونشو قشنگ می کرد از خنه زد بیرون و به جای کوه رفت خونه میلاد. میلاد از قبل یک دوربین به صورت مخفی میون سبد گل روی میزجلوی مبل سه نفره کار گذاشته بود و آبتین هم از این ماجرا چیزی نمی دونست. میلاد می خواست یه برگ برنده دستش باشه چون میدونست که احتمالا آبتین واسه دفعه های بعد شاید دیگه راضی به این کار نشه. آبتین وارد خونه میلاد شد و میلاد هم اونو برد طرف مبل. هردشون بین میز و مبل ایستادند. میلاد از قبل میزو کمی عقب کشیده بود تا کادر بزرگی تو فیلم بیفته و کل ماجرا ضبط بشه. میلاد آبتینو درآغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن گونه هاش. بعد از مدتی با دستاش کون و کمر آبتینو نوازش می کرد. آبتین همون لباسایی را پوشیده بود که میلادو دیونه کرده بود. شلوار تنگ سرمه و تی شرت کوتاهی که به زور قمبلاشو می پوشوند.



میلاد دستشو روی کون آبتین می کشید و گردی باسناشو با گف دستش لمس می کرد. اما برخلاف همیشه شلوار آبتین میون باسناش گیر نکرده بود و هنوز نقش و نمای کونش یه اوج نرسیده بود واسه همین میلاد همونطوری که بغلش کرده بود، باهم نشستند و باهم بلند شدند و بلند شدن همانا و نمایان شدن چاک کون آبتین همان . میلاد انگشتاشو یکی یکی بین باسنای آبتین می کرد و با انگشتاش چاک کونشو از هم باز می کرد. بعدش با هر کدوم از دستاش یکی از باسنای آبتینو گرفت و اونارو از هم باز کرد. چند تا ضربه کوچولو به نوک قمبلاش زد. هردوشون نشستند رو مبل و حسابی عشق بازی کردند. میلاد آبتینو به پشت روی مبل خوابوند و خودشم خوابید روش. بازم ازش لب گرفت و گونه هاشو بوسید و زیر لاله ی گوششو لیس زد. حسابی باهم حال می کردند.
آبتین هیچوقت میلادو اینقدر شهوتی و داغ ندیده بود . طوری لباشو می خورد که انگار تا حالا لب نگرفته. حسابی بدنشو رو بدن آبتین می مالید طوریکه با تموم بدنش بتونه نرمی تن آبتینو حس کنه. آبتین هم حسابی حال می کرد چون تا قبل از این مورد هیچوقت همچین رابطه ای در این حد نداشته بود. اما آبتین کمی نگران بود آخه حس می کرد میلاد از کنترلش خارج شده و می ترسید در ادامه با توجه به شدت شهوت میلاد با مشکل روبرو بشه.


میلاددستاشو گذاشت پشت سر آبتین و بلندش کرد. تی شرت و زیرپوش آبتینو از تنش بیرون کشید و شروع کرد به لیسیدن سینه های آبتین. میلاد نوک سینه هاشو گاز گرفت و اولین ناله آروم آبتین شنیده شد. میلاد حسابی سینه های آبتینو مکید و لیس زد و اومد سراغ نافش. حسابی شکم آبتینو لیس زد و زبونشو به ناف آبتین گذاشت و اومد پایین تر. میلاد سرشو از رو شکم آبتین برداشت و از رو بدنش بلند شد. میلاد دستاشو برد زیر زانو های آبتینو پاهاشو تو سینش جمع کرد . میلاد سرشو نزدیک کون آبتین برد و از رو شلوارش کونشو بوسید. آبتین نفس عمیقی کشید و گفت زود باش کارمو بساز دیگه. میلاد از رو مبل بلند شد و خودشو لخت کرد. آبتین واسه بار اول میلادو لخت و عریان دید و همین که چشمش به کیر دراز و کلفت آبتین افتاد چشماش گرد شد. فهمید که دیگه کارش ساختست و قراره پاره بشه. پاهای آبتین تو هوا حسابی می لرزید، میلاد با دستاش مچ پاهاشو محکم گرفت. کیرشو گذاشت میون رونای آبتینو اونارو چسبوند به هم. شروع کرد به جلو عقب کردن کیرش و کیرشو با نرمی تن آبتین آشنا کرد. میلاد به آبتین گفت نمی خوای شروع کنی؟ آبتین گفت چیو؟ میلاد پاهای آبتینو رها کرد و اونارو خوابوند رو مبل و اومد نشست رو سینه آبتین طوری که نفس آبتین تنگ شد. میلاد گفت ساک بزن دیگه. آبتین گفت دوست ندارم. میلاد گفت کاری که نداره و باز اسرار کرد. آبتین باز این کارو نکرد. میلاد رفت جلوتر و نوک کیرشو گذاشت رو لبای آبتین و تو چشماش خیره شد. میلاد بلند شد و کیرشو رو دهن آبتین عمود کرد و گفت بازش کن. آبتین با اینکه دلش نمی خواست ولی دلش از نگاه خیره میلاد لرزید و دهنشو باز کرد. میلاد هم کیرشو تا اونجایی که جا داشت فرو کرد تو دهنش. نوک کیرشو چسبوند به حلق آبتین و اونجا نگهش داشت. هق هق آبتین دراومد و وقتی میلاد دید داره خفه میشه کیرشو بیرون کشید. ابتین سریع یه نفس عمیق کشید



. خالت تهوع بهش دست داده بود ولی میلاد خیلی توجه نکرد و دوباره کیرشو چسبوند ته حلقش. حسابی به حلق آبتین فشار می داد و آبتین هم که حالش اصلا خوب نبود با دستش به رون های میلاد می زد. میلاد دوباره کیرشو بیرون کشید و آبتین با التماس گفت داری اذیتم می کنی که میلاد دوباره تو دهنش گذاشت و همون کارو تکرار کرد. وقتی از دهنش بیرون کشید به آبتین گفت ساک می زنی یا نه؛ آبتین با تکون دادن سرش گفت قبوله. میلاد نشست رو مبل و آبتین هم بلند شد و جلوی میلاد رو زانو نشست و کیر میلادو تو دستش گرفت و همونطوری که تو فیلما دیده بود شروع کرد به ساک زدن. آبتین با اینکه بار اولش بود ولی حسابی با حس حال ساک می زد و میلاد هم حال می کرد. میلاد با دستاش سر آبتینو محکم گرفته بود. بعد از چند دقیقه میلاد ارضا شد و دهن آبتینو با آبش پر کرد. میلاد سر آبتینو محکم گرفته بود. آبتین می خواست دهنشو خالی کنه ولی نمی تونست. آب میلاد از دور لباش بیرون می ریخت. بعدش میلاد سرشو رها کرد و آبتینم سرشو بالا آورد و بقیه ی آب میلادو تف کرد بیرون.
میلاد از رو مبل پاشد و آبتینو به پشت خوابوند. دکمه ی شلوارشو باز کرد و زیپشو کشید پایین . آبتین پاهاشو هوا کرد و میلاد شلوارشو تا زانو کشید پایین. بعدش اونو به شکم چرخوند و شورت هفتیشو از میون باسناش بیرون کشید و اون روهم کشید پایین. حالا همون کونی که تو راه پله دلشو برده بودو لخت می دید. دستاشو گذاشت رو پوست باسناش. این دفعه شورت و شلوار آبتین واسطه ی دستاشو کون آبتین نبودند. میلاد هم به شکم خوابید رو پاهای آبتین و صورتشو چسبوند به کونش. زبونشو میون باسناش فرو کرد و اونو بینشون جلو عقب کرد. اونقدر زبونشو عقب آورد تا اینکه نوکشو چسبوند به سوراخ کونش. آبتین حسابی به رعشه افتاد و حسابی هیجان زده شد. زبون میلاد کونشو قلقلک می داد و میلاد هم شروع کرده بود به لیسیدن سوراخ کون آبتین.





میلاد از خوردن کون آبتین سیر نمی شد. با زبونش حسابی میون باسنای آبتینو لیس زد. بعدش شروع کرد به مکیدن نوک قمبل های آبتین. این کارش آبتینو حسابی حشری کرد و آبتین مدام ازش می خواست که دیگه بکنتش. میلاد هم از خداش بود ولی یه مشکلی وجود داشت. آبتین دفعه اولش بود و حسابی تنگ بود. هرکسی نمی تونه کیرشو تو کون پسری بکنه که بار اولشه. میلاد هم اینو میدونست. از طرفی این روهم می دونست که آبتین هرقدر هم که دلش بخواد بده وقتی دید خیلی درد داره ممکنه امتناع کنه و بزنه زیرش.
میلاد با انگشت کوچیکش شروع کرد. نوکشو گذاشت رو سوراخ آبتین و یه فشار کوچیک داد. آبتین چشماش گرد شد و اولین دردشو حس کرد. میلاد با ملایمت به کارش ادامه داد و تو نفس نفس زدن های آبتین انگشتشو فرو کرد تو سوراخ کون آبتین. درد تموم وجود آبتینو گرفته بود و نفس های آروم می کشید. با هر حرکت کوچیک دست میلاد یه شک بهش وارد می شد و یه تکون می خورد. میلاد آروم آروم انگشتشو بیرون می کشید و آبتین هم با آه آه اوه می کرد. آبتین به میلاد گفت یکم یواش تر میلاد هم گفت باشه و یه دفعه انگشتشو فرو کرد تو سوراخ آبتین. آبتین یک دفعه دست و پاش سیخ شد و نفسشو با یه جیغ بلند بیرون داد و شروع کرد به لرزیدن و ناله کردن. آروم زیر لب می گفت یواش تر یواش تر آی آی کونم. میلاد شروع کرد به انگشت کردن آبتین. کون آبتین خیلی تنگ بود و واقعا داشت درد می کشید. بعد از چند دقیقه یکمی اوضاش بهتر شد و کونش جا باز کرد و طرز ناله کردنش عوض شد. آبتین نفس نفس می زد و میلاد هم از انگشت کردنش حال می کرد. میلاد شصتشو گذاشت رو سوراخ آبتین. یه کوچولو فشار داد و نوکشو فروکرد. آبتین می گفت یواش یواش تر. میلاد فشارو بیشتر کرد و یه خرده بیشتر فروکرد.



آبتین مدام می گفت یواش یواش. میلاد باز هم بیشتر فشار داد تا اینکه نصف انگشتش رفت تو کون آبتین. آبتین دوباره دردش گرفته بود و مدام از میلاد می خواست یواش تر بکنه تو سوراخش ولی میلاد توجه نمی کرد و به کارش ادامه داد. کم کم تو یواش یواش آبتین بغض شنیده شد. میلاد توجه خاصی نکرد با زور شصتشو تا ته فرو کرد تو کون آبتین. آبتین گریه و التماس می کرد تا میلاد یه ذره یواش تر انگشتش کنه اما میلاد بی توجه بود و شصتشو سریع تو کونش تو و بیرون می کرد. معلوم بود که کون آبتین تا اندازه شصت میلاد میتونه تحمل کنه. میلاد حسابی آتشی شده بود و آبتینو خیلی سریع انگشت می کرد. آبتین حسابی درد می کشید و کونش می سوخت. مدام التماس می کرد که یواش تر یواش تر. آه و اوه آبتین میلادو بیشتر تحریک می کرد و اونم مدام به سرعت انگشت کردن اضافه می کرد. آبتین دیگه تحمل نداشت گفت بسه دیگه بسه نمیخوام بکنیم وخواست بلند بشه. میلاد دیونه ی شهوت شده بود و نمی فهمید داره چیکار میکنه. همین که آبتین سرشو بالا آورد و نیم خیز شد تا بلند بشه، میلاد محکم کوبید تو سر آبتین. آبتین با صورتش محکم خورد تو دسته مبل و زار زار زد زیر گریه. التماس می کرد ولش کنه تا بره. شصت میلاد حسابی کونشو صفا داده بود و فهمیده بود اگه ادامه بده حسابی حالش گرفته میشه و کونش پاره. اما میلاد اینو نمی خواست و تو این فکر بود که حسابی با کون آبتین حال کنه. میلاد دستشو انداخت دور گردن آبتین و محکم اونو فشار داد و یه مدت نگه داشت. آبتین نفسش تنگ شد و میلاد هم گردنشو یه خورده شل کرد تا نفس بکشه. آبتین یه نفس عمیق کشید و شروع کرد به التماس کردن. میلاد دستشو گذاشت رو دهن آبتین و بهش گفت بچه کونی آروم بگیر و هرکاری میگم بکن، اگه بخوای بری اونقدر میزنمت که از حال بری. آبتین هم که زورش به میلاد نمی رسید تسلیم شد و آروم آروم گریه کرد. میلاد شورت و شلوار آبتینو کامل از پاهاش بیرون کشید و آبتینو لخت مادرزاد کرد و اونو رو شکمش خوابوند و رو تنش دراز کشید. نوک کیرشو چسبوند به سوراخ باز شده ی آبتین. همین که آبتین کیر بزرگ آبتینو با کونش لمس کرد شروع کرد به گریه زاری و التماس. مدام میگفت خیلی دردم میاد ، پاره میشم. میلاد دست راستشو از زیر سینه ی آبتین رد کرد و اون یکی دستشو از روی شونش حرکت داد و اونارو نزدیک گردن آبتین تو هم دیگه قفل کرد تا بتونه با تموم قدرت کمر و بازوهاش زور بزنه و فشار بده



. کم کم شروع کرد به فشار دادن. کون آبتین با اینکه تنگ بود ولی به اندازه شصت میلاد گشاد شده بود. همین باعث شد نوک کیر میلاد توکونش جا بشه و تنها کافی بود میلاد یه فشار درست و حسابی بده. میلاد بیشتر زور زد و آبتین هم که زیر دست و پاش بود اولین درد کونشو با یه ناله خسته به گوش میلاد رسوند. کم کم میلاد فشارو بیشتر کرد و آبتین هم حسابی دردش گرفت. نوک کیر میلاد یه تکون حسابی خورد و یکم فرو رفت. آبتین دیگه آروم قرار نداشت و یه نفس جیغ می کشید درد تموم وجودشو گرفته بود و نمی تونست کاری بکنه مدام دست پا می زد و یه نفس جیغ می کشید. میلاد هم قرص و محکم آبتینو گرفته بود و مدام فشارمی داد. نوک کیر میلاد فرو می رفت و کون آبتین ذره ذره جا باز می کرد. آبتین دیگه نا نداشت.
میلاد تموم قدرتشو جمع کرد و تا اونجایی که زور تو کمرو دستاش بود فشار داد. یک دفعه چشمای خمار و خسته ی آبتین گرد شد. دست و پای آبتین از حرکت ایستاد و پاهاش که تو هوا بود یه دفعه افتاد رو زمین. رنگ از صورت آبتین پرید و نیمه هوش شد. میلاد کیرشو تا ته تو کون آبتین کرده بود و آبتین از شدت درد بی حال شده بود و غش کرده بود. میلاد کیرشو کمی بیرون کشید و دوباره فرو کرد. چند بار این کارو کرد و بعدش شروع کرد به سیخ زدن آبتین. بعد از مدت کوتاهی کیر میلاد سرخ شد. خون آبتین کیر میلادو سرخ کرده بود. بعد از چند دقیقه یک دفعه آبتین با صدای واییییییییییییییی کوووووونم دل میلادو قرص کرد و اونم به کارش شدت داد آخه کم کم داشت از بی حالی آبتین می ترسید و می خواست ببینه حالش خوب میشه یا نه. صدای آبتین میلادو شیر کرد و شروع کرد به تلمبه زدن با حد اکثر سرعت و قدرت. آبتین ناله های کم جون می کشید. حسابی دور سوراخ کونش خونی شده بود. میلاد بیرحمانه به گوشت تن آبتین سیخ می کشید و لذت می برد. بعد از چند دقیقه که میلاد کون آبتین گذاشت ارضا شد و بی حال افتاد رو تن نیمه جون آبتین. آبتین تا یکم جون گرفت شروع کرد به دست پا زدن زیر تن سنگین میلاد.



میلاد می خواست یه بار دیگه ارضا بشه واسه همین دوباره دست به کار شد. از رو تن آبتین بلند شد و اونو به پشت چرخوند . پاهاشو جمع کرد تو سینه هاش و اونا رو محکم گرفت. نوک کیرشو گذاشت رو سوراخ گشاد شده آبتین و با یه فشار کوچولو کیرشو تا ته فرو کرد تو کون آبتین. آبتین جیغ بلندی کشید وپاهاش شروع کردند به لرزیدن. میلاد کون آبتینو هوا کرده بود این دفعه میتونست کیرشو بیشتر فرو کنه چون وقتی از عقب می کردش باسنای برجسنه آبتین باعث می شد کیرش تا آخر فرو نره. هر بار که میلاد کیرشو فرو می کرد آبتین از ته حلقش جیغ می زد و التماس می کرد که دیگه بس کنه. میلاد هم که فقط می خواست یه بار دیگه ارضا بشه اصلا توجه نمی کرد. میلاد یه بار از پشت آبتینو گائید و حالا می خواست از جلو هم کارشو یکسره کنه. آبتین از شدت درد داشت دوباره غش می کرد ولی میلاد مدام تلمبه می زد. میلاد داشت خسته می شد. دیگه زانوهاش یاری نمی کرد و کمرشم جونی نداشت. اما ارضا شدن دوباره میلادو به ادامه کارش سوق می داد. التماس کردن های آبتین به همراه آه و اوهی که می کرد مدام تو گوش میلاد می خوند که ادامه بده و میلاد هم ادامه داد. نزدیک 10 دقیقه میلاد با تموم قدرت و سرعتش کون آبتینو سیخ زد و کم کم حس کرد داره ارضا میشه و یه دفعه به اوج رسید و کیرشو از کون آبتین بیرون کشید و چندقطره آبشو ریخت رو صورت آبتین و بعدشم کیرشو گذاشت دهنش.
میلاد حسابی حال کرد و آبتین هم حسابی گائیده شد. میلاد از رو تن آبتین بلند شد با چند تا دسمال خونای تازه دور سوراخ آبتینو پاک کرد. سوراخ نخودی آبتین به اندازه یک گردو شده بود و شکل زشتی پیدا کرده بود. میلاد اول لباسای خودشو پوشید و بعدشم لباسای آبتینو تنش کرد و شروع کرد به بوسیدنش. حسابی لیسش زد و بهش گفت میتونی بری. آبتین گفت کونم خیلی می سوزه نمی تونم راه برم. میلاد هم گفت باشه وقتی حالت جا اومد برو خونتون. آبتین به پهلو خوابید و پاهاشو جمع کرد تو سینشو با دستاش اونا رو گرفت. آبتین خیلی خسته شده بود واسه همین خوابش برد.



بعد از دو ساعت میلاد با لیسیدن گردن آبتین اونو بیدارش کرد. آبتین هنوز میون پاهاش می سوخت و درد داشت. از رو مبل بلندش کرد و گفت بهتره بری خونتون. آبتین خیلی گشاد گشاد راه می رفت. میلاد قبل از اینکه آبتینو بیدار کنه جای دوربینو عوض کرده بود تا از بیرون رفتن آبتین وقتی کونش پاره شده و گشاد راه میره فیلم بگیره. همین که آبتین چند قدم جلو رفت، میلاد ازش پرسید بازم بهم کون میدی؟ آبتین گفت خیلی بدی میلاد، امروزو یادم نمیره خیلی اذیتم کردی. میلاد گفت پس با دوربین خداحافظی کن و برو. آبتین تعجب کرد و گفت چی؟ میلاد هم دوربینو نشونش داد و گفت : بعد از این باید هروقت خواستم به خودم یا به کسی که میگم کون بدی مگرنه سی دی خودتو میدم به بابا مامانت. آبتین حسابی نارو خورده بود، بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد. آبتین باز هم گشاد گشاد راه افتاد و از خونه میلاد بیرون اومد با هزار زحمت از پله ها بالا رفت در حالی که انگار آهن سرخ تو کونش کرده بودند. درو باز کرد رفت تو خونه. خوش شانس بود و مادرش اون موقع خواب بود. رفت تو اتاقش. شورتشو عوض کرد آخه شورتش حسابی خونی شده بود. شلوار آدیداسشو پوشید و رو تختش دراز کشید. برگشت رو شکمشو پاهاشو باز کرد. اینطوری کمتر کونش می سوخت. هنوز احساس می کرد یه چیزی تو کونشه. پتوشو کشید رو بدنشو سعی کرد بخوابه. آبتین هنوز نمی دونست قراره بعد از این چی سرش بیاد.


نوشته آبتین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کوچه ای که عاشقم کرد

اسم من امیر هست. اول مثل همه بگم که این یه داستان گی هست و

اگر دوست ندارید لطفا مطالعه نکنید. داستان کاملا واقعی است و فقط

اسامی من جمله اسم خودم تغییر کرده است.

من الان 20 سالمه و مدت هاست تو فضای مجازی از نیمباز و وی چت

بگیرید تا حتی فیسبوک و وبلاگ ها دنبال دوستی میگردم که بتونم روش

حساب کنم. رفیقم باشه و نخواد صرفا به خاطر سکس با من باشه. تو

این مدت هم متوجه شدم که تهران و کرج و شیراز بیشترین گی ها رو

دارن. با خیلی ها هم دوست شدم، اما رابطم در حد نهایتا تلفن بود. من

در بروجرد زندگی میکنم که به نظرم تو ایران یکی از شهرهای رتبه دار در

تعداد گی هاست! این رو از خیابون ها و طرز رفتار پسراش میشه

بفهمید! به ویژه این که من تو یه دبیرستان نمونه دولتی درس خوندم و

اونجا هم تا دلتون بخواد گی وجود داشت!
شاید از کلاسی مثل کلاس ما که خیلی هم شلوغ بود و شاید 30 نفر

آدم توش بود، حداقل 7-8 تا جفت گی پیدا میشد! که این یعنی حدودا

نصف کلاس!
اما من از هیچ کدوم از همکلاسی هام خوشم نمیومد.
قصه زندگی من و اولین رابطه جدی که داشتم از یه روز زمستونی شروع

شد. شهر ما یه خیابون داره، اسمش تختی هست. توی این خیابون

تختی اصولا دختر و پسرهایی که حالا یا قصدشون مخ زنی و تور انداختنه

یا خرید و ... اصولا در حال دور دور هستن. انصافا اکثر قیافه ها چه دختر

چه پسر خوشگلن! من گی هستم اما به دختر هم علاقه دارم (نه برای

سکس، صرفا برای دوستی)
قیافه خوبی دارم، خدا رو شکر خدا از قیافه برام کم نذاشته. قدم 182

هست ولی وزنم یکم کمه و 67 کیلو هستم. به خاطر قدی که دارم

دوستام بهم لقب میدادن که اگر بگم ممکنه لو برم (نیست حالا الان اف

بی آی افتاده دنبالم ببینم من کی هستم این نامه رو نوشتم!)
از بحث دور نشیم. زمستون های بروجرد خیلی زیبا و احساسی هستن.

به ویژه وقتی برف میاد و هوا خیلی خیلی سرد میشه و برف قطع میشه،

برف که رو زمینه و نور چراغای خیابون تو اون خلوت شب بهش می خوره

واقعا زیباست! توی همین خیابون تختی یه کوچه باغی کنار یه بازارچه

خیلی بزرگ و معروف هست که داستان من توی اون کوچه اتفاق افتاد!
شما رو می برم به یکم قبل تر. سال اول دبیرستان با یه پسر هم کلاس

شدم که اسمش ماهان بود. ماهان پسری بود با یه قیافه معمولی، لاقر

اندام اما به شدت هیکلی! هیکل و به ویژه سینه های واقعا خوشگلی

داشت. معمولا شلوار خیلی تنگ می پوشید و حتی مدیر دبیرستان چند

بار بهش گوشزد کرده بود! آستین کوتاه های چسبونی می پوشید که

نگو !
متاسفانه آدم مغروری بود. بچه ها خیلی دوست داشتن که بهشون محل

بذاره، اما نمی ذاشت. گی توی کلاس ما زیاد بود اما کمتر می دیدم

حتی با کسی دوست صمیمی بشه! من تو رابطه گی دادن یا کردن برام

مهم نیست! در واقع سافت هستم، اما اگر به عشقم برسم هر چی اون

بخواد رو انجام می دم. می دونستم که ماهان حتی اگر گی هم باشه یا

به پسر احساسی داشته باشه قطعا تاپ هست!
پسر واقعا خوش تیپ و خوش هیکلی بود. عاشقش نبودم، چون اول

دبیرستان چیزی از عشق سرم نمی شد. اما همیشه فکرم پیشش بود و

چون آدم مغروری بود زیاد باهاش رابطه نداشتم.

تا این که مارو یه بار بردن به اردو. اردو که بردنمون یه چند روزی از شهر و

دیار خودمون دور بودیم. روز دوم سوم بود که متوجه شدم ماهان به خاطر

غروری که داره و به نظرم کاذب بود، تنهاست. دیگه انقدر به بچه ها حتی

به خاطر یه رابطه دوستی ساده هم پا نداده بود که کسی دیگه سمتش

نمی رفت! گرچه دائم دورش پر بود از دختر، اون زمان فیسبوک زیاد مد

نشده بود فکر کنم، خبرهای پارتی هایی که این آقا دورش رو دخترا پر

می کردن حسابی به گوشم می رسید!

خلاصه تو این اردو همین طوری گفتم بذار منم یه امتحانی بکنم، رفتم

جلو گفتم ماهان، پولشون نرسیده شام برامون کنسرو ماهی خریدن (اون

موقع هنوز انقدر گرونی نبود!) واسه همین من رفتن یکم آب لیمو خریدم

که روغن ماهی اذیتم نکنه (قبلا که باشگاه می رفتم مربیمون بهم گفته

بود که بعد از چیزای چرب بخورم، آخه من خیلی حالم بد میشد)

بر خلاف انتظاری که داشتم و می گفتم الان سگ محلم می کنه

گفت اه خاک بر سرشون، دو روز اومدیم عشق حال از این طرف باید با

تنهاییمون بسازیم از اون طرف با ندونم کاری اینا!

کاملا شوکه شده بودم، ماهان جلوی من از تنهایی بگه، گفتم تنهایی

چیه بابا، این همه آدم بامون اومده، اتفاقا انقدر زیادن دیگه حال آدم بد

میشه. آهی کشید و گفت شاید دور و ور تو شلوغ باشه، اما من بین این

همه آدم تنهام !

فهمیدم خیلی تو حسه، نمی خواستم برینم به حسش!!! واسه همین

دل به دلش دادم، گفتم خوب منم احساس می کنم تو دوست نداری زیاد

با بچه ها در ارتباط باشی واسه همین بچه ها باهات ارتباط برقرار نمی

کنن. ماهان گفت اما تو ارتباط برقرار کردی، این یعنی با خیلی از آدمای

اینجا فرق داری!

اینو گفت و گذاشت رفت! جالبه بدونید آخرین مکالمه ای که من با این آقا

به طور رسمی داشتم همین دو سه کلمه بود به علاوه چند ماهی که در

این حد بود که نمره چند گرفتی و این صحبتا !!!

گذشت تا تابستون شد و من کلا این آقا رو ندیدم! نمی دونم، اما یه

چیزی تو دلم می گفت دوست دارم ببینمش! من آدم رفیق بازیم، یک

سره با دوستام تو خیابونا بودم، اما آرزو می کردم که واسه یه سلام و

احوال پرسی هم که شده ببینمش که ندیدم!

دوم دبیرستان شروع شد و طبق معمول همه رفتیم سر کلاس!
ماهان روز اول نیومد! روز دوم که اومد کاملا ناخوداگاه متوجه صندلی

سمت راستم شدم که خالی بود، ماهان از در وارد شد و کنار من

نشست! باورش خیلی برام سخت بود. بهم گفت چطوری عشقم (با یه

طرز صحبت شوخی) این رو که گفت دیدم کلاس تقریبا همه ساکت

شدن و به ما زل زدن و بعد ماهان گفت چیه؟ آدم ندیدید! بشینید سر

جاتون

ماهان نشست کنار منو کاملا طرز رفتارش با من عوض شده بود. همون

زمونا بود که تازه فیسبوک اومده بود و یهو بهم گفت امیر تو فیسبوک ادت

کردم. من طبق معمول شوکه شدم. شب رفتم خونه دیدم اددم کرده و

درخواستش رو قبول کردم. وای عکساش رو دیدم! تو آتلیه لخت عکس

انداخته بود، فوق العاده سکسی بود. حتی یه جا شورتش رو که هفتی

بود تا انتهای کیرش داده بود پایین، کیرش معلوم نبود اما جای موهای

کیرش که زده شده بودن تو عکس معلوم بود. اون عکس خیلی واسم

خاطره داره و هنوز هم دارمش!

دیگه از اون شب از یه طرف هوسی شده بودم. از یه طرف فکر کنم

عاشقش شده بودم. جالبه بدونید تا اون روز شماره هم دیگه رو هم حتی

نداشتیم! تا این که شمارش رو چند روز بعد بهم داد گفت امیر تو کامپیوتر

بلدی، من ویندوزم مشکل داره بهت زنگ می زنم بیا درستش کن.

خلاصه این گذشت تا یادمه به زمستون اون سال رسیدیم. 2-3 روز کلا

هواشناسی استان لرستان رو تعطیل کرده بود. ما هم مثل احمقا به

جای اینکه درس بخونیم یا بمونیم خونه سرما نخوریم تمام 24 ساعته اون

چند روز رو بیرون بودیم. طبق معمول همه اعضای کلاس اومده بودن جز

ماهان!

خلاصه یه شب که برف بازی و دور دور کردن و شماره دادن بچه ها به

دخترا و حتی پسرا (!!!) تموم شد، من از همون کوچه بقل پاساژ که

بهتون گفتم داشتم بر می گشتم سمت خونه که دیدم یکی از پشت بهم

گفت امیر، امیــر، وایسا

من یهو گوشیم رو گذاشتم تو جیبم فکر کردم کسی می خواد اذیتم کنه،

چون ساعت 11 شب بود هوا به شدت سرد بود و همون حالت رویایی

که گفتم بود ... برگشتم دیدم ماهانه!

گفت شما خیلی احمقید ! گفتم چرا ماهان؟ گفت من 2 ساعته کاملا

تمام این کوچه رو صد بار رفتم اومدم که مسخره بازی های شما تموم

بشه! گفتم واسه چی؟ گفت می خواستم تورو ببینم. گفتم خوب

میومدی پیش بچه ها، (توهین به کسی نشه چون امکان داره از بچه ها

این متن رو بخونن و بدونن من کیم) گفت این تخم حرومی ها کسایی

هستن که من رو به این روز انداختن. گفتم یعنی چی؟

گفت یه عده از اینا یه بار من رو بردن مهمونی و ازم خواستن که

بکنمشون! منم گفتم نه و از اون به بعد همه باهام قطع رابطه کردن و

پشتم حرف می زنن! گفتم یعنی چی؟ خوب می کردیشون! گفت امیر

خفه شو، من صد سال سیاه این پشم و پیله ها و عوضی ها رو حتی

نمی کنم!

گفتم من باشم می کنم، گفت تو غلط کردی، تو همچین کاری نمی

کنی، گفتم چرا؟ گفت چون منو داری!

تمام چهار ستون بدنم اومد به تکون!

من: منظورت چیه؟
اون: خوب می دونی منظورم چیه، یک ساله صبر کردیم دیگه بسه!
- به خدا به جون مامانم نمی دونم چی میگی (واقعا هم اونقدرها نمی

دونستم منظورش چیه)
- اومد جلو خیــــــــــــلی آروم (شاید 2-3 دیقه طول کشید که این فاصله

رو طی کنه!) لبش رو گذاشت رو لبم و گفت امیر تو نمی دونی واسه من

کی هستی. تو با همه اینا فرق داری. همیشه می خواستم با تو دوست

باشم، اما الان دیگه قضیه من از دوستی گذشته.
- منم همیشه می خواستم باهات دوست باشم اما فکر می کردم تو

نمی خوای
- مجبور بودم این طور نشون بدم، همه علیهم میشدن. میومدن بین من و

تو رو خراب کنن
- گفتم ماهان، واقعا این شخصیت اصلی توئه؟ چرا زودتر نگفتی؟ می

دونی چقدر سخت بود خودم رو کنترل کنم؟
- گفت می دونم! اگر نمی دونستم اون عکسارو روی فیسبوکم نمی

ذاشتم! تنها پسری که لایکشون می کرد تو بودی، همه دخترای کیر

دوست لایک می کردن!
(راست می گفت طفلک، بچه های دوست دختر های آس و خوشگل پیدا

می کردن که صادق بودن، این طفلک هر کی باش دوست می شد 2 روز

بعد کیرشو می خواست!)

خلاصه شاید یه ده دیقه ای منو مالید! جالب بود برام، اگر این کارا فقط

واسه کردن من بود مطمئنا کون من رو می مالید اما این طور نبود!

فقط تنم و میمالید و ازم لب می گرفت! کیرش کاملا راست شده بود،

پالتو تنش بود اما انقدر شلوارش تنگ بود که کاملا واضح بود کیرش. وقتی

نشستیم روی سنگ و لب دادیم قشنگ سر کیرش رو میشد از روی اون

شلوار تنگش تشخیص داد.

خودمو کنترل کردم دست نزدم به کیرش، ترسیدم حشری بشه و برامون

بد تموم بشه! گفتم ماهان اینجا نمیشه. گفت پس کجا؟ گفتم بریم

خونتون (چون خونه ما پر بود) گفت نه همه خونه هستن! همین رو که

گفت کاملا مطمئن شدم این یه نقشه نیست!
آخه من همیشه شک داشتم که ماهان انقدر به من نزدیک میشه شاید

می خواد منو بکنه یا حداقل انگولک کنه. اما به خدا تا اون زمان یک بار

هم از اینکارا نکرده بود. دروغ چرا معمولا به شوخی هر بار با من صحبت

می کرد صداش رو حشری می کرد به شوخی عزیزمش رو یه جوری می

گفت انگار می خواست بذاره کونم :دی

خلاصه اون شب گذشت و هر طور بود شبش خوابیدم! تا صبحش بدون

خود ارضایی 2 بار آبم اومد انقدر به ماهان فکر کردم.

صبح بلند شدم رفتم حموم خیـــــــــــــلی متفاوت تر از قبل لباس پوشیدم

و چون روز جمعه بود یه راست رفتم خونه ماهان اینا. پشت آیفون گفت

کیه، گفتم منم. گفت تویی امیر ؟ گفتم آره! گفت وای خدا بیا تو !!!!

خلاصه رفتم تو، دومین بار بود میومدم خونشون یه بار واسه کامپیوترش

رفته بودم. رفتم تو در خونشون از حیاط چند متری فاصله داشت. وقتی

وارد خونه شدم پر شدت ترین برقی که به ذهنتون برسه من رو خشک

کرد!

ماهان با یه شرت هفتی و یه تیشرت از اون تنگهای کوتاه خیلی شیک با

اون بازو ها و سینه های خوشگلش نشسته بود روی صندلی و داشت

ایکس باکس بازی می کرد. نامرد یه پاش هم گذاشته بود روی میز و

قشنگ سر کیرش که خواب بود لابلای پاهاش معلوم بود!

کلا عقل و هوش و همه چیزم از سرم پریده بود! بدنم رعشه گرفته بود!

حتی توی رویا هم همچین لحظه ای رو ندیده بودم.

دیگه با قبلم فرق کرده بودم. رفتم جلو بدون هیچ چیزی دستم رو گذاشتم

روی شرتش و کیرش رو گرفتم. ماهان بهم گفت : هی پسر چه کار می

کنی، گفتم ماهان دیگه طاقت ندارم! تو این صحنه که دیدمت حشرم رو

زدی بالا! بهش گفتم تا الان فکر می کردم من پسر خوبی هستم و این

همه مدت خودم رو در رابطه با پسر ها و دختر های دور و ورم کنترل می

کنم اما الان می بینم هیچ کنترلی نسبت به تو ندارم!

گفت امیر، این یه چیز کاملا طبیعی هست، ازت خواهش می کنم نخواه

کنترلش کنی، کنترل مال کسی هست که نمی تونی دست بش بزنی.

من اینجام ، واسه تو.

اینو که گفت لبم رو گذاشتم روی لبش. لامصب مزه نعنا می داد! دیوونه

شده بودم، آمپر من و اون زود زد بالا، خیرش آنچنان سیخ و آویزون شده

بود که شرطش رو داده بود بالا و از لابلای شرتش معلوم بود. با خودم یه

لحظه گفتم یعنی این منم که حتی یه زاویه از کیر و کون ماهان رو دارم

می بینم

بلیزم رو درورد گفت امیر نفهم (کلا عشقش رو با فحض نشون میداد!)

گفتم بله! گفت تو که انقدر هیکلت خوبه خوب این موها رو بزن و دو تا

لباس چسبون بپوش! من تا الان فکر می کردم تو هیکل چرتی داری!

گفتم من بدن سازی می رفتم، گفت چرا موهای روی سینت رو نمی

زنی، گفتم راستش تا الان کسی رو نداشتم که بخوام براش صاف و

صوف کنم Big Grin گفت مگه من داشتم؟ گفتم نمی دونم

ماهان گفت به خدا تا الان هیچ رابطه ای نداشتم، اما دوست دارم هیکلم

رو همیشه جلوی آیینه ببینم! فهمیدم مثل خودم دیوونه هست این پسر !

گفت شلوارت رو درار، وقتی درووردم گفت پسر با این که موهای پاهات

کمن باید اونا رو هم بزنی (خلاصه یه ماه بعد از من چیزی ساخت که

خودم جلوی آیینه حشری خودم میشدم!)

خلاصه درورد و تو همون وضعیت با شرت و کیر های راست کرده افتادیم

روی هم، شاید نیم ساعت همون طوری لب گرفتیم تا این که ماهان از

همون جا تو شرت خودش ارضا شد

گفتم ماهان خیلی بی جنبه ای، گفت مرتیکه 1 هفتس به فکرتم هر روز

راستم! آبش خیییییلی زیاد بود، طفلک راست می گفت
یه ذره بهش محلت دادم دوباره شروع شد. عوضی یهو شرت منو کشید

پایین مال خودش هنوز پاش بود! گفت چه عجب تو موهای یه جا از بدنت

رو می زنی! گفتم این فرق می کنه، یهو کیرم رو گرفت به دهنش ! خورد

و خورد و هنگام خورد شورتش رو درورد! شورتش خورد تو صورت من و

خیلی لذت داشت برام. انگار می دونست من چی دوست دارم لامصب.

دیگه کیرمو ول کرد و مثل شمشیر کیرامون رو به هم زدیم. الحق کیرامون

هر دو بزرگ بود و اندازه هم، به جز هیکل به شدت سکسی اون و قیافه

من که از اون بهتر بود :دی هیچ تفاوت دیگه ای با هم نداشتیم! کاملا

کیس هم بودیم. به ویژه وقتی فهمیدم این آقای مغرور حاضره به من کون

بده! همه چیزمون شبیه هم بود (البته کیرامون از لحاظ ظاهری فرقایی

داشتا. مثلا مال اون کج بود و این حشریترم می کرد و مال من سفید بود

و اون دوست داشت)

اون روز نه من اون رو کردم نه اون منو، فقط هر کدوم دو بار ارضا شدیم.
انقدر تو کف هیکل سکسی این آقا بودم که یادم رفت بگم بابا مامانت

کجان. گفت اونا جمعه ها خونه نمی مونن و رفتن ملایر. خلاصه اون روز

حسابی حال داد.

ما چند بار همو کردیم، به خصوص اون که منو حسابی کرد. سینه هاش

رو تا حد ارضای روحی لیس می زدم، نمی دونید این بشر چه هیکل

خوشگلی داشت. من خودم رو چند سال کشتم به گرد پای این هم

نرسیدم، ماهان یه چیز دیگه بود ...

اگر شد از داستان دیگه مون هم می نویسم، واسه همین نمی گم هنوز

با همین یا نه، چون دوست دارم تحت همین عنوان اما قسمت دوم به

زودی ادامه این داستان رو بنویسم چون این خیلی طولانی شد

ببخشید اگر غلط املایی دارم، املام یکم ضعیفه، اما تورو خدا فحش ندید،

منم مثل شمام به خدا، فقط با این تفاوت که من به پسر علاقه بیشتری

دارم، بیاید به هم احترام بذاریم.


امیر رضا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زیر کیر آقای حمیدی

امسال تعطیلات عیدنوروز برای من متفاوت ترازهرسال بودوخیلی خوش گذشت و خیلی حال کردم یعنی خارج از حیطه فکرم بود آنچه اتفاق افتاد و میخواهم تا اونجائیکه ممکنه و یادم مونده برا تون تعریف کنم


من در سال گذشته توسط دوست دانشجویم که اهل شیراز بودبرای کار در یک پارکینک در تعطیلات معرفی شدم و مدت دوهفته تعطیلات راآنجا کارکردم و حدود 550هزار درامد داشتم البته تحمل کار روزانه و خواب در محل انباری پارکینگ سخت بود اما من چاره ای نداشتم و کسب درآمد جهت هزینه های دوران تحصیل مشکلم را حل میکرد امسال هم به همان ترتیب معرفی شدم اما امکان ماندن شبانه را در اونجا نداشتم خیلی تلاش کردم اما با توجه به مشکلاتی که بود جواب مثبت ندادند دو شب در منزل همون دوستم بودم اما خوب اینکار برای هردوی ما مشل بود روز سوم تصمیم گرفتم اگر اونشب هم اجازه کسب نشود برگردم به خونه مون تا ببینم چی میشود ساعت 3 بعد از اتفاقی افتاد که مسیر این تعطیلات را برایم عوض نمود:


ماشینی که برای پارک راهنمائیش کردم احساس کردم راندده رو قبل یه جائی دیده ام او هم یک نگاه عمیق به من کرد و چشمش رو به چشمام دوخت ولی رفت در حالی که میرفت واز توی جیب عقب شلوارش کیفش را در می آورد کارتی زمین افتاد تا من اومدم صداش بزنم رفت . رفتم کارت را برداشتم که نگهش دارم وقت برگشتن بهش بدهم کارت را که نگاه کردم دیدم اقای حمیدی است که در ابتدائی معلم من بوده پاهام سست شد و نتونستم حرکت کنم کسی که اولین بار به من محبت نمود کسی که اولین بار مرا در مشکلات مالی کمک کرد کسی که اولین بار مرا با محبت صدا زد و کسی که اولین بار مرا با خیلی از چیزا اشنا نمود و بالاخره کسی که اولین بار مرا گائید و موجب مفعول شدنم شد احساس میکردم هنوز هم با وجود اون کاری که با من کرده بود بعد از 9 سال دوستش دارم و بهش علاقه مندم و براش مدیونم
منتظر برگشتنش بودم با اینکه بعد از 2.5 ساعت برگشت اما این انتظار برای من طولانی بود وقتی برگشت و خواست درماشینش را بازکند صداش زدم اقای حمیدی آقای حمیدی برگشت نگاهی به من کرد و من سریع خودم را بهش رساندم وسلامی گفتم و خودم را معرفی کردم انصافا خوب تحویلم گرفت در خودرو رو بست و باهام دست داد و همدیگر را بوسیدیم و ازم پرسید اینجا چه کار و من بطور خلاصه موضوع را بهش گفتم و مشکل بیتوته و امکان رفتنم را.
چون این رو فهمید گفت امشب برم پیش اونا تا بیشتر باهم صحبت کنیم و قبول کردم و ایشون اخر شب اومددنبالم و منو برد تو محل اسکانشان سه دوست بودند منو معرفی کرد و خیلی با احترام ازم یاد کرد بعد ازمدتی دوستش خوابیدند و اقای حمیدی ازم خواست بریم توی کریدور تا بیشتر صحبت کنیم...



خلاصه اینکه چون متجه مشکلات من شد ضمن عذرخواهی از اینکه تو این مدت ازم غافل بوده گفت که میخواد تعطیلات را پیش اونا باشم وباهم بریم بگردیم و او 500هزار درآمد مورد انتظار مرا بهم بدهد البته از صحبت هاش انتظارش را فهمیدم و قبول کردم
برگشتیم تو اطاق و رخت خوابشان کم بود و من او پیش هم خوابیدیم اطاق تاریک بود اقای حمید منو کشید تو بغلش و یواش تو گوشم گفت زیادخسته نیستی ؟ گفتم نه گفت بیاد اون سالهای قبل کمی باهم باشیم من چیزی نگفتم واو منو برگردوند و شلوارم رو کشید پائین از عقب منو بغل نمود و کیرش را انداخت لای پایم و با دستش بدنم را می مالید از آب دهانش به سوراخ کونم زد و نوک کیرش را در سوراخم میزان نمودو با مدتی عقب و جلو نمود کیرش را وارد کونم نمود ورود اولیه کیرش یه دفعه بود و من ناخود آگاه گفتم (( وای وای )) یواش در گوشم گفت هیسس میشنوندساکت و من دیگه صدام در نیومد اما گویا اونا با تعریفهای قبلی اقای حمیدی از موضوع خبر داشتند و به گوش بودند
آقای حمیدی ارام ارام کیرش را داخل کون من جای میدادولمبرهایم را می مالید کونم باز شده بود و ورود و خروج کیر آقای حمیدی اسان شده بود او گاهی تمام کیرش را از کونم بیرون میکشید و دوباره آنرا به داخل کونم داخل میکرد و معلوم بود که خیلی لذت میبرد شاید 10 بار بیشتر تمام کیرش را خارج نمود و دوباره داخل کونم کرد در یکی دوبار از این خارج کردن کیرش از کون من صدای گوز مانندی خارج شد و باز گفت هیسس گفتم اقا دست خودم نیست وقتی شما یکباره خارج میکنید باز می ماند و اونطور میشه
آقا در بار آخر که کیرش را وارد کون من نمودتماما به داخل فشار داد گویا هیچی از کیرش بیرون نماند کمی اونجا نگه داشت و بعدش یواش تو گوشم گفتت ارام رو به شکم برگد میخوام بریزم و من در حالی که کیر اقا داخل کونم بود یه نیم چرخی زدمو اقا هم نیم چرخی زد و در زیر او قرار گرفتم اطاق تاریک بود و من رو به زمین از هیچی خبر نداشتم فقط میدانستم که آقا بر پشتم سوار شده و داره اون بالا کیرش را داخل کون من عقب و جلو میکنه من هم برایخوشایند ایشون کمی کونم را به عقب و بالا بردم و قمبل مانند کردم تا خواب جای بگیردآقا بعد از هفت و هشت بار عقب و جلو نمودن کیرش در داخل کون من یه دفعه فشار تماما داد و ایستاد و مدتی بعد لوله اب آقا باز شد و یک دریا اب از کیرش ریخت داخل کون من و من فهمیدم که اقا ارضا شده منتظر بودم که از پشتم پیاده بشه و بگیریم بخوابیم هم از روز خسته بودم هم زیر اقا بدنم خسته تر شده بود


اقا کیرش را که داخل کونم داشت میخوابید بیرون کشید اما بهم گفت تکان نخور همینطور بخواب گفتم اقا نریخت گفت چرا ولی صبر کن یه بار هم داخل کنم اقا که از روم بلند شده بود و من منتظر کار دوباره ایشون بودم دیدم کیرش دوباره بلند شده و دوباره از عقب روی من خوابید و گفت یواش بیدار میشند
من صورتم را با پتو پوشاندم که صدام در نیاد حال دوباره آقا نوک کیرش را با سوراخ کون من میزان می نمود و از آب دهنش تو کونم میزد نوک کیرش را که فشار میداد با اینکه چند لحظه قبل آنرا داخل سوراخ کونم نموده بود ولی اینبار بزرگتر به نظر می آمد گفتم اقا تو این 9 سال حتما سکس نداشته که با یکبار گائیدن سیر نمیشه بزار هرچی میخواد بگاید اما ورود سر کیرش مرا متوجه چیز دیگری نمود چیزی که اصلا چنین چیزی به فکرم هم نمی رسید یعنی من فکرش را نکرده بودم ایندفعه کیرش بزرگتر از قبل شده بودوبا اینکه کون من به کیر عادت داشت و حالا هم ورود کیر اقا اون رو بازش کرده بود اما به سختی داخل کون من میشد و برام درد داشت و من بخاطر بیدار نشدن اون دو نفر دیگه صدای خودم را زیر پتوحبس کرده بودمنصف کیر اقا وارد کونم شده بود که درد برام تحمل ناپذیر شد یه دفعه صدایم همراه با گریه بلند شد





همانطور که گفتم اون شب اقای حمیدی داشت منو میگائید و مشکلی باهاش نداشتم چون خوب در دوران دبستان باهاش رابطه داشتم و او بارها منو گائیده بود و اونشب هم بعد از 9 سال دوری دوباره سوراخ کون مرا فتح نمود یکبار آبش را داخل سوراخ کونم ریخت و ازم خواست همونجا بخوابم یکبار دیگه منو بکنه من هم خوابیدیم و او با کمی جابجا کردن خودش دوباره سر کیرش را وارد کونم نمود اما این دفعه کیرش بزرگتر بنظر میرسید و با اینکه کون من به واسطه داخل شدن کیرش قبلا باز شده بود اما فشار ورود کیرش بیشتر بود و دردم اومد و من خاطر درد صدام در اومد و گرم گرفت در این حال چراغ اطاق روشن شد و من متوجه شدم اقای حمیدی سر منو از روبرو گرفته داره نوازش میکنه اما کیرش داخل کونم بود و منو که میخواستم خودمو جلو بکشم تا کیر از کونم خارج شود با دو دوست گرفته و به عقب میکشد تعجب کردم تا برگشتم به عقب دیدم اونیکه داره کون منو میگاید اقای حمیدی نیست بلکه دوستش هست که بعدا فهمیدم اسمش جوادی است
خواستم اعتراض کنم اما کار از کار گذشته بود و آقای حمیدی ازم خواست کمی تحمل کنم تا او برام موضوع را توضیح بدهد و از جوادی خواست که دیگه کیرش را از کونم در نیاورد و حالا که داخل کرده زودرتر آبش رو بریزد من هم چون می دیدم راه گریزی نیست کمی تحمل کردم البته دردش سوزناک نبود اما یه جورائی فشار داشت
جوادی با چند بار عقب و جلو کردن کیرش داخل کون من آبش را خالی کرد و خودش رو کشید کنار من اخم کردم اقای حمیدی گفت اقایون ببینید اینجور نمیشه بچه مردم که نمیتونه همینجوری مارو تحمل کنه همانطور که قبلا براتون گفتم او قرار بود روز در اونجا کارکنه و مزد 1200دریافت کنه از اونجا البته اینو دروغ گفت من 500 بیشتر نمیشد دریافت کنم گفت حالا شما بیائید ما این را بهش پرداخت کنیم و البته خرج گردش و خورد و خوراکش هم به عهده ما باشه و او هم قول میده که در مورد سکس با ما همکاری کنه اونوقت گفت عزیزم اگه تو هم قوبل کنی ازت ممنون میشیم
گفتم اقا شما بزرگ مائید هرچه شما بگین حمیدی منو بوسید و گفت نفری 400 بدین و اینکار رو کردند و او خودش هم 400 گذاشت روش و داد به من و گفت نقد نقد 10 روز باهمیمی و میریم برای گشت
بعدش گفت امشب اقای صنمی ( دوست دیگرش ) خوب چیزی گیرش نیومده کمی استراحت کن بگیر پیش اون بخواب هروقت خودت آمادگی داشتی باهاش همکاری کن بعدش بخوابید و من اینکار رو کردم انصافا اقای صنمی خوب مراعاتم کرد شاید 20 دقیقه بیشتر با مالیدن عقب و جلویم منو برای گا دادن آماده نمود و بعدش به ارامی بر پشتم سوار شد یواش کیرش را دم سوراخ کونم میزان نمود و به ارامی اونرو داخل کون من کرد البته کیر صنمی از کیر جوادی کوچکتر بود و چون کیر جوادی کونم را گشاد کرده بود و از طرفی ابش هم دخل شکمم را لیز نموده بود هیچ دردی نداشتم و صنمی با حدود نیم ساعت وقت منو گائید و آبش را ریخت داخل کونم و یواش از پشتم پیاده شد و با یه بوس گرفت و خوابید
من شلوارم رو پوشیدم و رفتم دستشوئی و با شلنگ اب داخل و بیرون کونم را شستم و تمیز کردم و برگشتم و چون سخت خسته شده بودم زود خوابم برد


ساعت 9 صبح بود که منو بیدار کردند صبحانه کله پاچه خریده بودند باهم خوردیم البته من یه مقدار از صنمی و جوادی خجالت داشتم بعد از پایاین اقای حمیدیگفت بچه این عزیز ماست من مدتها باهاش رابطه سکس داشتم هرگز به همدیگه بی احترامی نکردیم قول بدید تا روز اخر فقط شب و موقع خواب باهاش کار داشته باشید و بعد از اون و در پیش مردم مثل یه همکار و دوست باشید و اونا هم گفتند چشم و بعد گفت جوادی تو کیرت از هردوی ما بزرگتره بنابر این اجازه بده ما اول بکنیم تا کونش باز بشه و آمادگی پیدا کنه تو بعدا بکن که او هم به زحمت نیفته و او قبول کرد ا انصافا تا آخر هم همونجور بود
اقای حمیدی 34 سالش بود جوادی 36 سالش و صنمی 33 سال و هرسه دانشجوی کارشناسی ارشد بودند اقای حمیدی و صنمی معلم بودند و جوادی کارمند برق بود
من فرداش 1200 دریافتی رو بردم تو باجه کشیک ریختم به حساب بانکی و کارتم و اونروز قلعه وکیل و بازار وکیل و حماما وکیل بعدش خواستند برند مسجد وکیل که من چون غسل نداشتم نرفتم و ضمنا خسته هم بودم تو محوطه جلوی مسجد نشتم یه اش دوغ هم خوردم تا اونا رفتند و برگشتند بعدش ناهار رو رفتیم رستوران و بعدش رفتیم باغ ارم چون من احساس خشتگی میکردم درخواست کردم منو ببرند منزل و اونا هم اینکار رو کردند یه ساعت به غروب مونده رسیدیم منزل و من گرفتم خوابیدم و زود خوابم برد ساعت 10 و ربع شب بود که بیدار شدم تا دیند بیدار شده ام گفتند بیداری بیا شام بخوریم و شام را که خوردیم کمی هم میوه و اینا خوردیم ساعت 12.5 گفتند بگیریم بخوابیم که امشب هم اونا باهام کار داشتند

گفتم که شب دوم با دریافت وجه 1200 هرسه نفرشان ازمن استفاده گردند فرداش رفتیم به بیرون اول روی قولی که جوادی بهم داده بود رفتیم دوباره به میدان وکیل و کمربند چرمی خوب از جنس چرم کاومیش به میبغ 25هزار تومان برام خرید و من بستم کمرم و ازاونجا پس از کمی گشتن در بازار مخصوصا سرای مشی ررو دیدیم که برای من که اولین بار بود جالب بود


رفتیم حافظیه و بعدش ناهارو و بعدش سعدیه و اونجا بستنی و فالوده خوردیم و من اونچه را که درکتاب خوانده بودم با چشم خود دیدم مخصوصا در سعدیه آن آب رکن اباد و اینا که خیلی جالب بود
واقعیتش من با اینکه به سه نفر همزمان داده بودم اما وصول درآمد و گشت و گذار در شیراز که اصلا قبلا فکرش هم نمیکردم برایم خوش آیند بود
نزدیک غروب بود اومدیم منزل و شام اونجا پختند تن ماهی بود و خوردیم و من خیال میکردم که بازم منو خواهند گائید اما ظاهرا خستگی روز و دو شب گایش پشت سر هم اونا رو بازداشت ضمنا قرار بود فردا شیراز را ترک کنیم به طرف اصفهان اقای حمیدی اون شب ضمن تعریف و تمجید از من تقریبا تمام ماجرای رابطه بین خودش با من رو تعریف کرد و اونا هم همه موضوع را فهمیدند و من اون شب بدون اینکه کسی باهام کار داشته باشه خوب خوابیدم
صبح فردا حدود ساعت 9 بیدار شدیم و صبحانه رو که اقای صنمی کله پاچه خریده بود خوردیم که بیاییم وسایل رو جمع کنیم اقای حمیدی رفت حیاط و اومد گفت ماشین روغنش چکیده باید بدیم یه نگاهی بهش بکنند آقای حمیدی و آقای صنمی ماشین رو بردند مکانیکی و من و آقای جوادی وسایل رو جمع و جور میکردیم که از اونجا زنگ زدند کمی کار داره تمام کنیم می آییم
جمع کردن وسایل تمام شده بود اقای جوادی تماس گرفت گفتند یه ساعتی معطلی دارند که موجب شد ما بیکار بشینیم خونه
من روی پتوها نشسته بودم که جوادی اومد پیشم نشست پیش من و دستش رو اورد و کیر منو از رو شلوارم گرفت (( خوب واقعیتش نمیشه گفت کیر چون تا بحال کاری کیرانه نکرده است و کوچک هم هستش )) بعدش دست منو گذاشت رو کیر خودش که خیلی بزرگ بود و ازم خواست از زیپش بیرون بکشم و من هم همینکار رو کردم تا چشمم افتاد بزرگیشو دیدم مخصوصا که کله اش تپل بود


ازم خواست حالا که بیکار و تنهائیم براش کمی ساک بزنم من معذرت خواستم و گفتم تا بحال اینکار رو نکرده ام برای اینکه منو وادار کنه دستشو برد و دوتا 50هزاری درآورد و گذاشت تو جیب پیراهنم و چون دید نمیکنم دو تای دیگر رو گذاشت گفت سوغاتی بازرات هم از اصفهان
من با اینکه نکرده بودم اما سرمو خم کردم و کیرش رو گرفتم تو دهنم شاید یه ربع بیشتر براش ساک زدم کیرش خیس خیس شده بود البته دهن من هم یه کم لیز شد
کیرش سیخ سیخ و خیس خیس بود و ازم خواست برگردم و من قمبل کردم
اما بهش گفتم مال تو خیلی بزرگه کمی یواش گفت چشم
حالا کیری که من با اب دهانم خیس و با ساک زدن بزرگش کرده بودم نوکش دم سوراخ کون من بود و ازم میخواست کونمو به عقب فشار بدم
مدتی گذشت که یه دفعه کله کیر جوادی رفت تو سوراخم دردم اومد اما خوب به اندازه قبلی نبود جوادی هم مراعات نمود تا اینکه کونم آمادگی پیدا کرد کیرش اینقدر بزرگ بود که من در دیواره کونم رگهای کیرش را احساس میکردم و او هم گاهی از آب دهانش کیرش را خیس مینمود و یواش یواش اون کیر بزرگ بدون اذیت کردن من در داخل کونم جای میگرفت شاید مدت یه ربع یا بیشتر کیر جوادی در داخل کون من امد و رفت داشت که یه دفعه جوادی لرزید و ابش رو ریخت داخل کونم و سست افتاد
مدتی کیرش داخل کونم بود و خودش رویم و رو پشتم که کیرش خوابید و از کونم بیرون افتاد
من رفتم خودمو تمیز کردم البته دوش گرفتم و غسل کردم و اومدم اطاق که کمی بعد اقای حمیدی و صنمی رسیدند و وسایل رو گذاشتیم و راه افتادیم به اصفهان


اصفهان نصف جهان 1
گفتم که به علت مشکل ماشین از شیراز ساعت 11.5 حرکت کردیم ناهار در یک شهر بین راه اسم یادم نیست اما شهر کوچکی بود خوردیم عصری به شهر کوچک دیگری رسیدیم اسمش منظریه بود تو اون محل بین راهی کمی استراحت کردیم و چائی خوردیم تا نزدیک غروب به اصفهان رسیدیم
تو اصفهان توی اوتوبانش که افتادیم اقای صنمی گفت بریم خمینی شهر اونجا مدرسه راحت گیرمون میاد
شاید تو خود اصفهان مشکل باشه و اونا هم قوبل کردند من هم که کاری به اینا نداشتم
من باید توی این 10 و 12 روز سفر در خدمت اونا می بودم خوب یه جورائی منو خریده بودند دیگه
خوب بعدش گفتند به تابلو ها نگاه کنید وقتی دیدی نوشته آتشکده بگین که راه را گم نکنیم آخه آقای صنمی قبلا چند بار اومده بوده اصفهان و میشناخت
سرت رو درد نیارم از خروجی مربوط به اتشکده اومدیم بیرون و پیچیدیم رفتیم بالاخره به خمینی شهر رسیدیم ظاهرا 10 کیلومتر فاصله داشت اطاق گرفتند و میوه و چائی و مختصر غذا و گرفتیم خوابیدیم
صبحش بعد از صبحانه زدیم بیرون و رفتیم منار جنبان و اتشکده و بالای کوه و بعدش استراحت در پارک زیر کوه و ناهار هم ساعت 2 در رستوران معلمان خمینی شهر و برگشتیم منزل و خوابیدیم ساعت 9 شب بیدار شدیم اقای صنمی رفته بود خونه فامیلاش ما سه تا موندیم و شام مخصر و میوه و چائی که اقای جوادی گفت بچه ها امشب هم خسته اید؟
از من پرسید که خسته ام ؟ گفتم نه خوابیدیم گفت کسی امشب نمیخواد حال کنیم من چیزی نگفتم ولی حمیدی من حالا میخوام بخوابم شما باهم بخوابید فعلا


چراغها خاموش من مثل یک زن حرف گوش کن رفتم تو بغل اقای جوادی و سرمو گذاشتم رو شانه اش
جوادی که منو تنهائی تصاحب کرده بود هی قربان صدقه ام میرفت و از موی سرم گرفته تا باسنم را با دستش مالید و بار ها لبامو بوسید و گرنم را لیسید با دستش کیر منو هم می مالید ولی کیر من که کوچک است و اصلا بلند نمیشه یعنی تا بحال ندیدم که بلند شه اندازه اش هم خیلی کوچکه مثل مال بچه هاست و او در این مورد ازم چیزائی می پرسید تا اینکه کاملا لختم نموده بود ازم خواست رو به جلو پاهامو از هم باز کنم و او از طرف جلو رفت داخل دو پام و نوک کیرش را از جلو گذاشت دم سوراخ کونم
وای من هم برام خوشایند بود دلم میخواست اصلا پسر نبودم یه دختر بودم و زن یه مردی میشدم
جوادی که خودش و منو خوب حشری کرده بود و آقای حمیدی هم خواب بود ارام سر بزرگ کیرش را در سوراخ کون من وارد نمود اما ایندفعه بزرگی کیرش برام خوشایند بود اصلا دلم نمیخواست تمام بشه و کیرش را در بیاره خیلی خیلی خوشم می اومد


وقتی اون کیر کلفت در درون کون من عقب و جلو می رفت دنیا برام شادمانه میشد اما یه دفعه جوادی لرزید و ابش را خالی نمود و همانطور که کیرش داخل کونم بود بی حرکت ماند تا کیرش خودش افتاد بیرون
اون شب فقط جوادی منو گائید صنمی نیومد حمیدی هم خواب خواب بود
احتمالش هم برام غیر ممکن بود اما با تحمل زحمت زیر اونا خوابیدن تونستم چیزی را که سالها در کتابها خوانده بودم ببینم
اونشب هم فقط جوادی باهام کار داشت البته بزرگی کیرش را هم داشتم بهش عادت میکردم گرچه فشاری که به جداره کونم می آورد مدتی منو مثل حالتی که دستشوئی داشته باشم می نمود
فرداش جوادی که ازم پرسید دردت زیاد نبود بهش اینو گفتم او برام گفت خرما رو شیاف کنم اون درستش میکنه و من هم دوتا خرما بردم دستشوئی و لوله کردم و داخل کونم کردم کمی سوزش مانند داشت اما بعدش افاده کرد و از اونروز هر روز یککبار اینکار رو میکنم





اونروز رفتیم به سی و سه پل و پل خواجو و اینا که باز برام جالب بود و خیلی از اینکار خوشحال بودم
بعدش رفتیم باغ گلها که باز لذت زیادی داشت اومریم بازار نزدیک سی و سه پل و اونا خرید داشتند من هم نگاه میکردم که آقای حمیدی برام یه شلوار و اقای جوادی یه بلوز و آقای صنمی یه پیراهن خرید
بعد از استحرات و شام جوادی خرید هاشو باز کرد لباسهای زنانه هم توش بود به من گفت اینارو پروپ کن ببینم میشه من در این موقع یاد استا افتادم که قبلا برات گفتم
ناچارشدم لخت شوم با اینکه اونا چندین روز بود منو میگائیدند اما یه جورائی خجالت میکشیدم ولی خوب لباسامو کندم و اونارو پوشیدم شورت زنانه و سوتین و یه لباس زیر و یه لباس رو زنانه بود
گویا قبلا پروپ کرده بودم قالب تنم بود ازمن خواست که شبها با این لباسها باشم البته حمیدی گفت یه وقت کسی میاد میبینه گفت وقتی در رو بستیم می پوشه
اون شب من هم کمی ناز و غمزه نمودم که زنانگیم کامل بشه آقای جوادی منو نکرد البته بوسه و دست به کونم زدن و اینارو داشت


آقای صنمی و حمیدی منو خواباندند در وسط خودشان و دوتائی افتادند به جونم لباس زنانه و بدن سفید ناگفته نماند که من فقط یه باریکه در محل سیبیل برام مو روئیده بدنم کاملا بدون موست و صافتر از بدن زن هستش زیر شکمم هم موهای نازک روئیده است که تمیزش میکنم
جوادی خوابش برد و صنمی و حمیدی به نوبت می اودند رویم سوار میشدند و کیرشان را داخل کونم میکردند و کمی اونجا عقب و جلو میکردند بعد دیگری کیرش را داخل کونم مینمود
نمیدونم چقدر طول کشید اما من زیر اونا له شده بودم اینقدر توی کونم کیراشونو عقب و جلو نمودند تا آبشان ریخت داخل کونم و هرسه گرفتیم خوابیدیم و من هم دیگه خسته شده بودم و نرفتم دستشوئی هرچه منی ریخته بودن داخل کونم موند تو شکمم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
چاره‌ای جز دادن نداشتم

سلام دوستان من ساسان هستم 26 سالمه . من قدم 175 هستش و وزنم هم 72 كيلو هستش . پوست سفيدي دارمو قيافم هم خوبه . چون بدنسازي البته بصورت غير حرفه اي كار ميكنم بدن نسبتا خوب و رو فرمي دارم و بخصوص باسن و روناي خوش تراشي دارم . چون تو باشگاه خيلي رو اين قسمتا كار ميكنم . خاطره من حول همين باشگاه ميچرخه كه پارسال اتفاق افتاد .

من مدتي بود كه تو باشگاه كار ميكردم و نسبت به خيليا پيشرفت خوبي داشتم . اكثرا اينو بهم ميگفتن . هميشه موقع تعويض لباس يه چند نفري چشمشون دنبال رونا و كون من بود چون هميشه هم شورتاي كوتاه وچسبان با رنگاي جيغ ميپوشيدم و از طرفي بخاطر گودي كمرم كون برجسته و به اصطلاح طاقچه اي داشتم كه روز به روز برجسته تر وخوش فرم تر ميشد كه كونمو خيلي شبيه كون دخترا ميكرد. البته بايد بگم پوست سفيد و كم مويي هم دارم . اينم بگم كه زياد از اين هيزبازيهاي اونا خوشم نميومد وسعي ميكردم جلوي اونا لخت نشم ولاقل موقع شلوار عوض كردن قبلش بلوز بپوشم .





توي باشگاه با يه پسري آشنا شدم به اسم آرش كه سه سالي ازم بزرگتر بود و ظاهرا خيلي با شخصيت و ادم حسابي بود حدودا 28 سالش بود . قدش 190 بود و وزنش حدوداي 110 بود . هيكل خيلي توپي داشت چون حرفه اي بدنسازي كار ميكرد . بخاطر شخصيتش باهاش سلام عليك داشتم و اين ارتباط كم كم صميمي تر شد طوريكه مواقع كارمون تو باشگاه رو با هم هماهنگ كرده بوديم و بعد باشگاه هم اكثرا ميرفتيم فست فود و گردش . آرش مجرد بود و اصليتا تهراني بود كه بخاطر شغلش كه ناظر پروژه ساخت بود اصفهان زندگي ميكرد و خونه مجردي اجاره اي گرفته بود . وضع ماليشم تقريبا خوب بود .ارتباط ما طوري شده بود كه خيلي وقتا به خونش ميرفتم و بعضي شبا خونش ميموندم . تو اين مدت گاهي باهم شوخي هاي سكسي ميكرديم و اون گاهي منو انگولك ميكرد و در كونم ميزد .منم بخاطر نوع ارتباطمون اصلا بدم نميومد و بعضا منم مقابله به مثل ميكردم . شبا كه خونش ميومدنم با يه ركابي و شلوارك بودم ولي آرش اكثرا با شورت ميچرخيد .بدن عضلاني و پر موش ديدني بود و منو مجذوب خودش كرده بود . ما شش ماه بود كه با هم دوست شده بوديم و اين دوستي ما خيلي صميمانه شده بود . كم كم متوجه شدم كه آرش به من علاقه خاصي پيدا كرده و منو بيش از حد دوست داره . گاهي وقتا كه يكي دو روزي همو نميديديم وقتي منو ميديد بغل ميكرد و حسابي مي بوسيد. اين اواخر لبامم مي بوسيد. راستش بخاطر پيشنيه اي كه تو سكس داشتم حس ميكردم آرش بهم علاقه جنسي داره كه يه جورايي اذيتم ميكرد ولي حس شهوتش خيلي جذاب بود كه به اون حس بد غلبه ميكرد .



يكي از شبا كه منو خونش دعوت كرد اول رفتيم بيرون شام مفصلي خورديم تو رستوارن البته مهمون آرش بودم . بعد از اون يه چرخي تو شهر زديم و طرفاي 11 بود كه برگشتيم خونه . بعد از پوشيدن لباساي خونه من جلوي تي وي نشستم وماهواره رو باز كردم . مشغول نگاه كردن بودم كه ديدم آرش با سيني با دوتا ليوان نوشيدني اومد تو حال ونشست بغلم و بهم تعارف زد . اول فكر كردم از اين نوشابه انرژي زا ها بود چون آرش از اينا خيلي تو يخچالش داره ولي وقتي خوردم مزه خاصي داشت كه اولين بار تجربش ميكردم . از آرش پرسيدم اين چيه كه با خنده گفت : چيز بدي نيست نترس بخور . با اصرار من گفت كه يه نوع مشروب با كيفيت خارجيه كه اسمشو يادم نيست چي بود . خلاصه من از رو كنجكاوي تا تهشو خوردم خيلي چسبيد. بعد يه كم كه مشغول ديدن تي وي بوديم وتخمه ميشكستيم حس كردم خيلي داغ شدم و يه سرخوشي خاصي بهم دست داد . آرشم رفت طرف تي وي و يه فيلم گذاشت. فيلمه بر خلاف فيلماي قبلي كه ميديديم كاملا سكسي بود واز همون اول بكن بكن بود . يه صحنش بدجوري شهوتيم كرد. دو تا مرد سياه كير كلفت هيكلي داشتن يه نوجوان هفده هجده ساله كاملا سفيد و خوشكلو ميكردن اونم خشن . يه نيگا به آرش كردم ديدم چشماش قرمز شده و داره كيرشو ميماله . راستش من خودمو همش جاي اون پسر سفيده ميديدم وحس خاصي داشتم انگار داشتم لذت ميبردم چون يه باري قبلا نصفه نيمه تجربه كرده بودم .



تو همين افكار بودم كه يهو دست آرش و رو گردنم حس كرد كه منو كشيد تو بغل خودش . تو اون لحظه من بخاطر اثر اون مشروب و اون صحنه هاي سكسي هيچ عكس العملي نشون ندادم وفقط چشمامو بستم . آرش منو كامل تو بغل خودش كشيد و دستاشو دور كمرم انداخت وبه طرف باسنم فشار ميداد .بعد لباشو رو لبام حس كردم كه داره اونارو ميك ميزنه اونم به شدت .نفساي گرمش رو به صورتم حس ميكرد . بعد يه لحظه دهنشو برد طرف گوشم وبه آرومي گفت : ساسان عزيزم امشب مال من باش زن من باش قربون اون كون نرم و گوشتيت بشم . من هيچ جوابي ندادم يه جوراي نميدونستم چي بگم. فقط ساكت بودم ولي اعلام مخالفتي هم نكردم . كم كم آرش شلواركمو از پام دراورد و همزمان زير پوش ركابيمو هم از تنم كشيد بيرون .حالا من بودم با يه شورت تنگ خيلي كوتاه كه اونم بندش لاي كونم جمع شده بود ومثل شورت لامبادا شده بود . آرش حسابي لمبراي كونمو ميماليد و فشار ميداد و گاهي چنگ ميزدو دهنشم گذاشته بود رو سينم و حسابي ميخورد . مرتب ميگفت : جون جوووووون. من خودمم از اين كاراش حشري و داغ شده بودم . آرش منو بغل كرد وبرد طرف اتاق خوابش و پرتم كرد رو تخت . وقتي بغلم كرد حس ميكردم بين بازواي كلفتش گم شدم . لباساشو سريع دراورد بجز شورتش و پريد وشورت منو از پام كشيد بيرون. با ديدن كون لخت و سفيد وگوشتيم يه اووووووووووووفي كرد و پريد يكي از لمبرامو بوسيد و چنگ زد ويه چك سفت بهش زد كه صداش تو اتاق پيچيد . بعد به من گفت ساسان شورتمو خودت برام درمياري؟ منم بدون اينكه حرف بزنم رفتم و دم تخت زانو زدم و شروع كردم كيرشو كه مثل ميله خيمه زده بود بيرون رو ميماليدم .بهش ميمومد خيلي گنده باشه .



روم نميشد شورتشو درش بيارم تا اينكه آرش خودش شورتشو كند . چي ميديدم يه كير دراز و كلفت كه تو نگاه اول شبيه دسته بيل بود . فكر كنم بيست سانتي بود .سر منو گرفت و برد طرف كيرش و گفت بخورش ساسان . من اول سرشو گذاشتم تو دهنم و زبون ميزدم ولي با فشار دست آرش نصف بيشترش رفت تو دهنم كه يكمش رفت تو حلقم و من عق زدم . آرش شروع كرد تلمبه زدن تو دهنم هي اه اه ميكرد وقربون صدقه منو كونم ميكرفت . گاه گاهي هم به لمبراي كونم چك ميزد كه دردش و صداش منو هم حشري ميكرد . بعد خوردن كيرش منو بلند كرد و با شكم خوابوند رو تخت و لمبراي كونمو از هم باز كرد و دهنشو گذاشت دم سوراخ كونم شوروع كرد به ليس زدن سوراخ كونم . من از كارش هم تعجب كردم و هم احساس لذت شديدي ميكردم طوريكه بعد يكم كه گذشت من ناخوداگاه داغ شدم وشروع كردم به ناله كردم واه و اوه كردن . با اين كار آرش بيشتر زبونشو توي سوراخ قرمز كونم فشار ميمداد ومن هم داشتم از شدت لذت بيشتر ناله ميزدم . اينقد اين كار و كرد كه حس كردم از شدت داغي سوراختنگ كونم حسابي باز ونرم شده. بعد آرش ميز مطالعشو كه پر نقشه ساختماني بود رو خالي كرد و منو به پشت روش خوابوند طوريكه كونم لب ميز بود بعدپاهاي باز شدمو دوطرف ميز گذاشت. من بدون حركت و ساكت رو ميز خوابيده بود كه اون يه ژل رو از كشو ميزش بيرون اورد و ماليدش به سوراخم . ژل نسبت به سوراخ داغو خيس من خيلي يخ بود و من كاملا حسش كردم . بعد آرش شروع كرد با انگشتش ژل رو به داخل واطراف سوراخم بماله . بعد كلي انگشت كردن سوراخم آرش يكم از اون ژلا كه فكر كنم لوبيركانت بود به كير شق شدش كه مثل دسته بيل بود ماليد و سر كيرشو چسبوند به سوراخ كونم .اوه چقد داغ و كلفت بود آرش تو همين حال كمرمو گرفت و دولا شد و شروع كرد ازم دوباره لب گرفتن اه ميخاست لبامو بكنه . بعد همينطور كه لب ميگرفت تو چشام زل زد و گفت : ساسان جون من از اولي كه ديدمت عاشقت شده بودم و واقعا دوست داشتم مثل همسر و ميخاستم باهات ازدواج كنم و امشب جور شد تو ديگه از امشب مال من ميشي و تو همين حرفا



يهو ديدم كمرمو سفت گرفت و كيرشو فشار داد تو سوراخ كونم .تو چشاش هم خشونت ميديدم هم شهوت و هم عشق .درد بدي تو كونم حس كردم ولي لب گرفتناي اون و زل زدنش تو چشمام مانع ميشد ناله كنم ويا توكني بخورم كاملا تسليمش بودم. اون همينطور داشت كيرشو آروم آروم فرو ميكرد و من هم دستمو دور باسن آرش حلقه زده بودم و فشار ميدادم از درد . تا اينكه حس كردم خايه هاي آرش به خايه هاي من خورد . فهميدم اون كير به اون كلفتيش تا ته توي كونم فرو رفته .حس عجيبي داشتم، كيرشو تو شكمم حس ميكردم . آرش آروم آروم شروع به تلمبه زدن كرد و هر سري به كيرش ژل ميزد وسرعتشو بيشتر ميكرد .منم دردم داشت كمتر و كمتر ميشد .تا اينكه آرش با تمام سرعت منو ميكرد و مرتب به لمبرام سيلي ميزد طوريكه مثل لپاي سرخ آب زده قرمز شده بود . منم حقيقتش داشتم لذت ميبردم و مثل قبل داشتم اه و اوه ميكرد و ناله ميزدم و آرشم هي جون جون ميكرد . صداي شالاپ شالاپ تلمبش تو اتاق پيچيده بود من تو اين حالت از شدت لذت ارضا شدم و آبم ريخت رو شكمم.



آرشم آباي منو به كيرش ماليد و دوباره كرد تو كونم . بعد حدود ده دقيقه تلمبه زدن آرش منو دوباره به شكم رو تخت خوابوند و ازم خواست حالت داگي بگيرم . منم كاملا كونمو قمبل كردم براش. بعد آرش دستامو با يه دستمال از پشت بست .‌آرش دوباره شروع كرد قربون صدقه كونم ميگفت كون تو رو هيچ دختري نداره و از اين حرفا و هي چك ميزد به كونم بعد اومد پشتم و كيرشو دوباره فرو كرد تو كونم وبه شدت منو ميكرد . من واقعا نميتونستم تو اون لحظه تكون بخورم فقط بايد كون ميدادم .آرش بعد 15 دقيقه كه تلمبه زد پاشو گذاشت رو سرم و كيرشو تا ته محكم كوبيد تو سوراخم طوريكه نزديك بود تخماشم بره تو كونم كه حالا ديگه كاملا باز شده بود ، يه دادي زد و كمرمو سفت گرفت . حس كردم كه داخل سوراخم يه چيزي با فشار وارد شد . آرش ول شد رو من و منم كه كاملا بيحال بودم خوابيدم رو تخت . جفتمون خيلي عرق كرده بوديم . بعد يكم كه سرحال شديم رفتيم حموم . من بين مسير هال تا حموم همينطوري از كونم آب آرش ميرخت بيرون . بعد اون قضيه روي ما بهم باز شده بود وراستش منم به اون علاقه پيدا كرده بودم و سكساي زيادي با هم داشتيم . رابطه ما 1 سالي طول كشيد .



آرش بعد اتمام پروژه كاريش به تهران برگشت . چند باري بهم سر زد و با هم سكس كرديم كه بعدا ازش شنيدم كه ازدواج كرده و ارتباط ما تقريبا تموم شد . ممنون كه خاطره منو خونديد .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لذت اولین گی

من اسمم امیر هست و این داستان رو که براتون تعریف میکنم مربوط میشه به حدود 12 سال پیش که اون موقع 19 سالم بود.

من اهل تهرانم و تو یکی از شهرای شمالی دانشجو بودم. خوابگاهی که دانشگاه بهمون داد خیلی بی کیفیت بود و من و چند تا از دوستان بعد از یک ترم که خوابگاه بودیم بیرون خونه گرفتیم.
من با سروش( یکی از بچه های سال بالایی) که اهل تبریز بود و هم رشته بودیم خونه اجاره کردیم. ما طبقه دوم یه خونه مینشستیم که صاحب خونه هم طبقه پائین باهامون بود و راه ورودمون مشترک بود. اوایل من و سروش خیلی به هم احترام میزاشتیم اما بعد از گذشت یکی 2 ماه دیگه با هم صمیمی شدیم. اون همیشه باشلوارک یا شورت میگشت تو خونه. منم کم کم عادت کرده بودم. هوا که گرم میشد اون همیشه با یه مایو شنا تو خونه میگشت. داستان سکس ما از اونجا شروع شد که سروش با یه دختر اراکی آشنا شد و همیشه تو خونه بحثش رو میکرد که میخواد بکندش. چند بار هم تلاش کرد بیاردش خونه اما نشد.فقط بیرون همو میدیدن و لاس میزدن. خیلی تو کف سکس بود. اون میومد تعریف میکرد. منم کف میکردم. با سروش که یه سفر رفتیم آستارا اونجا یه سی دی پلیر کوچیک گرفتیم و با هم فیلم میدیدیم.


یه روز سروش رفت خونه ی یکی از دوستا و کلی فیلم آورد. من نمیدونستم فیلم سکس هست بیشترش. خلاصه شبا می نشست فیلم سکس میدید. من اوایل زیاد نگاه نمیکردم اما زمانی که اون نبود تنهایی نگاه میکردم. یه روز غروب که من از دانشگاه برگشتم خونه دیدم سروش جلوی تلویزیون خوابش برده تازه دستشم داخل شورتشه به کیرش و یه فیلم سکس هم گذاشته.اولش میخواستم فیلمو خاموش کنم اما دیدم صحنه ی جالبی هست و یه ریسه داره مخ منشی شرکتو میزنه تا بکنتش. ریسه وقتی میره جلو منشیه اولش کنار میره اما وقتی ریسه میچسبه بهش و دامنشو میزنه بالا و دست میزاره رو شرتش تعجب میکنه و میبینه که منشیه دوجنسه هست خلاصه فیلم تا جایی پیش میرن که منشیه رئیسه رو هم میکنه من وقتی که دختره کونه مرده رو میزاشت خیلی حشری شدم و بدجوری راست کرده بودم و با خودم ور میرفتم. اصلا حواسم نبود که سروش بیدار شده و داره منو میبینه. یه دفعه سروش گفت واقعا فیلمش باحاله. من چند بار دیدمش. دوس دارم تجربه کنم. منم خندیدم گفتم گیر آوردی نشون ما هم بده. به قدری حشری شده بودم که میخواستم جلق بزنم پیش خودم گفتم میرم حمام هم دوش میگیرم هم جلق میزنم.رفتم که برم حمام سروش برگشت گفت میری جلق بزنی؟ منم با خنده گفتم آره. سروش گفت کمک نمی خوای؟ منم گفتم لازم بود صدات میزنم. اینو گفتم و بعد رفتم حمام. دستگیره حمام خراب بود و درش بسته نمیشد از داخل و حالت نیمه باز داشت منم سطل زباله رو گذاشتم پشتش تا بسته بشه. لباسمو کندم. آب رو باز کردم رفتم زیره دوش. اون صحنه ای که دختره کیرشو میکرد تو کونه مرده کلا جلوی چشمم بود.پیش خودم گفتم باید جالب باشه که یه دختر یه مرد رو بکنه. یه کم که زیره دوش بودم نشستم رو زانوهام و شروع کردم به جلق زدن با یه دستم هم به سوراخه کونم ور میرفتم.



تو حال خودم بودم و داشتم جلق میزدم که دیدم یه دفعه سروش اومد تو حمام سریع پا شدم جا خوردم گفتم اینجا چیکار میکنی گفت اومدم کمکت. من خشکم زده بود. نمیدونستم چی بگم. سروش که کیر راست منو دید با یه دستش کیر من رو میمالید یه دستش هم تو شرتش بود. به قدری شوکه شده بودم که نفهمیدم داره چی میشه. یه دفعه دیدم بدنم داره میلرزه. تا بجنبم آبم اومد و ریخته شد کف حمام. سروش برگشت گفت حال کردی به آرومی گفتم آره. دمت گرم. با خنده گفت حالا نوبت تو. منم بدونه اینکه چیزی بگم دستمو گذاشتم داخل شرتش. یه کم از داخل شرت براش ور رفتم گفت شرتمو در بیار. منم شرتشو کشیدم پائین. یه دلهره خاصی داشتم و پاهام می لرزید. من که خم شدم تا شرتشو در بیارم اون با دو دستش باسنم رو گرفت و لای کونم رو باز کرد. با عصبانیت گفتم چیکار میکنی اون چیزی نگفت و به کارش ادامه داد. دیدم داره خوشم میاد.ایستادم و دوباره کیرش رو گرفتم دستم. بعد از چند لحظه گفت امیر میشه لاپایی بزنم من گفتم نه لای پاهام مو داره زخم میشیم گفت اشکالی نداره. یه کم تف زد و شروع کرد به لاپایی زدن. اون قدش یه 10 سانتی از من بلندتر بود برای همین لاپایی زدن براش سخت بود. یه کم که لاپایی زد گفت کمرم درد گرفت دراز بکش من از پشت لاپایی میزنم منم گفتم باشه. کف حمام دراز کشیدم اون اول لاپایی میزد اما دیدم یواش یواش کیرشو میاره دم سوراخم و با سوراخم ور میره.



بدجور داشتم حال میکردم. یه لحظه فرورفتنه کیره زنه دوجنسه تو کونه مرده اومد جلو چشمام نا خودآگاه گفتم سروش بکن تو هنوز جمله من تموم نشده دیدم نفسم بند اومد و کل بدنم سوخت سروش با یه تلمبه کله کیرش رو کرد تو کونم و خودش رو سفت چسبوند به من. برای چند ثانیه نفسم بالا نیومد تا اینکه آروم کیرشو کشید بیرون و دوباره کرد تو. من درد میکشیدم و اون تلمبه میزد. با چند تا تلمبه دیگه آبش اومد و اونم بی اختیار آبش رو ریخت تو کونم. این اولین باری بود که کون میدادم. من و سروش یک سال و نیم دیگه هم با هم هم خونه بودیم و بارها سکس میکردیم. البته بعد از حدود 2 ماه از سکس اولمون سکسمون دو طرفه شد. تو این یک سال و نیمی که با سروش بودم اتفاقات جالبی افتاد که تو داستانای بعدی براتون تعریف میکنم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کیر دبیر ورزش

سال اخر دبیرستان بودم اخر های سال بود خوش تیپ وخوش هیکل بودم بچه های مدرسه خیلی پاپیچم میشدند ولی به هیچکدوم رو نمیدادم فقط مهران بود که باهاش صمیمی بودم وچند بار نیز از رو شلوار همدیگر را مالیده بودیم یه روز در توالت مدرسه یکی از بچه ها از پشت منو گرفته بود وداشت با زور از رو شلوار منو میمالید منهم با خنده میخواستم از دستش در برم که یه دفعه معلم ورزش از در اومد تو و ما رو دید سیلی محکمی به پسره زد و به من هم گفت گمشو برو اخه معلم ورزش همسایهمون بود دیگه له ولورده شده بودم خیلی ازش خجالت میکشیدم نمیدونستم چه جوری دیگه نگاش کنم به همین خاطر مدتی از چشمش دور بودم تا اینکه یه روز منو صدا زد...



با ترس ولرز پیشش رفتم بر خلاف تصورم با خوشرویی سلام کرد وگفت چند وقته نیستم اخه خیلی وقتها میرفتم وازش سولات زبان را میپرسیدم من ومن کردم وگفتم مشغول درس ام که یک کاغذی بمن دادو گفت عصر موقع رفتن اینها را نیز بگیر و بده به خانجون مادرش ودر ضمن اگر در درس زبان هم اشکال داشتی بیا بپرس و پول هم داد من که اشکالات زیادی داشتم ولی روم نمیشد بپرسم خوشحال شدم عصر وسایل وگرفتم وبردم دادم به مادرش اخه تو به کوچه بودیم مادرش هم گفت که حمید چرا پیدات نیست که گفتم خانجون وقت امتحاناته خلاصه فردا یش رفتم پیشش و چند تا سوال ازش کردم که گفت عصر بیا خونه تا همشو بگم عصر رفتم خونشون با خوشرویی که باورم نمیشد درو باز کردو گفت بیا تو که گفتم اقا همینجا میپرسم که دم درکه نمیشه بیا تو با خجالت رفتم تو ووسط هال روی صندلی نشستم رفت دو تا چایی اوردو گذاشت روی میز وبعد صندلی را کشیدو کنار من نشست مثل اینکه مادرش خونه نبود به هر حال شروع کردم به پرسیدن واوهم راهنمایی میکرد که یه دفعه دستش را گذاشت به شانه ام از این حرکتش که خیلی صمیمانه بود جا خوردم ولی به روی خودم نمیاوردم



دیگه حواسم از درس پرت شده بود تا اینکه همینطور که داشت سوالات را جواب میداد دستش را کم کم پایینتر میبرد تا اینکه دستش کمی از کمرم بالاتر بود با خود فکر میکردم که چکار کنم برم که روم نمیشد از طرفی از لمسش هم خوشم میامد تا اینکه گفت حمید چاییتو بخور تا خواستم چایی را بردارم یک کمی هم دستش رفت پایین تر که ناخواسته گفتم اخ اقا معلم گفت چی شد گفتم اقا کمرم درد میکنه بخیال خودم گفتم اگه اینطوری بگم ول میکنه نگو که خودمو تو هچل انداختم گفت کمرت چی شده دروغکی گفتم اونروز تو ورزش زمین خوردم اقا دستش را کمی پایین بردو گفت اینجاست گفتم بله اقا که گفت میدونی که کمر جزو جاهای حساس بدنه و تاب خوردنش خیلی بده بزلر من نگاه کنم بدجوری هول شده بودم نمیدونستم جکار کنم بالاخره اقا دستمو گرفتو بلندم کرد وگفت من دست میکشم هر جا بیشتر درد کنه بگو وبعد شروع کرد از بالا به پشتم دست کشیدن نزدیکی های باسنم که نمیخواستم پایینتر بره گفتم اقا همونجاست گفت بد ترین جای کمره بزار کمی ماساژ بدم حتما رگ به رگ شده وبعد شروع کرد به ارومی ماساژ دادن از این کار هم خوشم میامد وهم میترسیدم ولی با خودم گفتم بیخیال بزلر ببینیم چی میشه



اقا خودش هم بلند شدو با یه دست سینه امو گرفته بود وبا یه دست داشت اروم پشتم رو ماساژ میداد بعد از مدتی دستش زا برد زیر تی شرتم داغی دستش احساس عجیبی بهم میداد مدتی با این روش ماساژ داد تا اینکه گفت چطوره فکر کردم اگه بگم خوبه ول میکنه بهمبن خاطر گفتم اقا کمی بهتر شد که اقا گفت من دیگه روش اینکارو میدونم ببین سرپایی نمیشه بیا اینجا رو کاناپه دراز بکش تا خ.ب رگهاشو بگیرم با حرفش دیگه برام مسلم شد که خبرایی هست من که خودم خوشم میامدولی نمیتونستم بگم واز طرفی هم میترسیدم اخه منو چند بار دوستم که همسن خودم بود کرده بود اونم جزیی بالجبار منو رو کاناپه خوابوند وسپس شروع به ماساژ دادن کرد دستش را هم از زیر تی شرت به کمرم برده بود من هیچچی نمیگفتم وناخوداگاه راست کرده بودم بعد از کمی گفت حمید گودی کمرت درست افتاده به شلوارت کمی انو شلش کن تا راحتتر بشه گفتم اقا نمیخواد که گفت نه اینجوری نمیشه بعد خودش ذستش را بردو کمرمو باز کرد دیگه راست راست کرده بودم کمی شلوارمو پایین کشید وبعد دوباره شروع به ماساژ دادن شد وهر دفعه که دستش را پایین میبرد کمی شلوارمو پایین میداد تا اینکه شلوارم به وسط باسنم رسیده بود



دیگه حالا بیشتر باسنمو میمالید تا کمرم تا اینکه یه دفعه شلوارمو کمی هم به پایین کشید من از اینکه کونم دیده بشه یه دفعه برگشتم خواستم شلوارمو بالا بکشم که اقا گفت که حمید ناراحت شدی که من گفتم نه اقا بده که گفت نه اصلا بد نیست میخواهم راحتتر ماساژ بدم باز هم نتونستم چیزی بگم با اینکار من جدی تر شد ولپ های کونم را محکم فشار میدادتا اینکه یواشکی پرسید حمید ناراحت که نیستی که گفتم نه اقا ولی .. گفت دیگه ولی نداره بزار کارم و بکنم مونده بودم چکار کنم در برم ویا بشینم تواین فکر بودم که یه دفعه دستش را بردو از کیرم گرفت تا دید راست کرده ام گفت حمید اینچه جورشه مثل اینکه بدت هم نیامده هیچچی نگفتم شلوارمو تا زانو کشید پایین وافتاد به رونهام اونارو محکم فشار میدادوباسنم را باز میکرد تا اینکه بالاخره رفت سراغ سوراخ کونم هر وقت به سوراخم دست میزد قلقلکم میامد البته میخواستم که منو بکنه ولی میترسیدم که پاره بشم تا اینکه دیدم یه شیی گرم و نرمی دم سوراخمه لذت عجیبی داشتم چه وقت کیرش را در اورده بود نمیدونستم به ارومی در گوشم گفت که حمید ناراحت که نیستی که گفتم نه اقا فقط میترسم گفت از چه میترسی اگه دردت اومد نمیکنم



دیگه هیچچی نگفتم خوابید رویم مرتب کیرش را به وسط کونم میکشید گرمی کیرش داشت داغم میکرد از زیر کیر منهم داشت میترکید که اقا بلند شد وشروع به در اوردن شلوارم کرد وسپس تی شرتمو هم دراورد حالا لخت لخت خوابیده بودم خودش هم فقط شلوارشو در اورد با دستاش لپ های کونمو باز کرد وتفی انداختو با دستش سوراخمو خیس کرد سپس رویم خوابید گرمای تنش وداغی کیرش باهم قاطی شده بودند کونم داشت از ترس بازوبسته میشد اروم نوک کیرش را گذاشت دم سوراخ ویه فشار کمی داد مثل اینکه سوزن به کونم فرو کردند یه اخی گفتمو با دستم از شکمش گرفتمو گفتم اقا درد میکنه گفت خوب اینجوری درد مبکنه دیگه بلند شو قنبل کن وخودش هم کمک کرد حالا قنبل کرده بودم کونم باز شده بود از شدت شهوت کونم خود بخود باز شده بود کیرش را دم سوراخ گذاشت ودوباره فشار داد ایندفعه نوکش رفت تو اخساس لذت توام بادرد داشتم گفتم اقا کمی صبر کنید همونجوری نگه داشت ولی داشت با دستهاش رانهامو فشار میداد بعد از کمی یه دفعه دیگه فشار داد حس کردم تا نصفش رفته تو ولی همچنان درد میکرد گفتم اقا خیلی درد میکنه بسه دیگه گفت باشه همینجا میزارم بمونه نترس بعد شروع کرد با کیرم بازی کردن داشتم ارضا میشدم خیلی خوشم میامد دیگه دردی نداشت با خود میگفتم کاش اینجوری نگه داره خوبه



اقا داشت به کیرم جلق میزد که یه دفعه احساس کردم داره ابم میاد درست موقع اومدن ابم که چند تکونی خوردم کیرش تا ته رفت تو کونم و اقا هم خوابید رویم واونیز با چند تا تکون همشو تو کونم خالی کرد گرمای ابش را حس میکردم محکم بغلم کرده بودو فشار میداد وقربون صدقه ام میرفت درد کونمو حس نمیکردم تا اینکه خواست در بیاره احساس کردم دارن کونمو پاره میکنند که بهش گفتم اقا خیلی اروم کیرش را اروم کشید بیرون ودستمالی بمن داد تا خودمو تمیز کنم بعد از تمیز کردن متوحه شدم که دستمال خونی شده خودش هم ترسیده بود گفت حمید بزار نگاه کنم کونم داشت میسوخت بعد از نگاه کردن گفت چیز مهمی نیست درست میشه بعد بمن گفت تقصیر خودته موقع ارضا شدن خودت فشار دادی مدتی کونم درد میکرد ولی بعداز درست شدن دیگه کیر معلم ورزش را گارانتی کرده بودم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 44 از 85:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA