انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 47 از 85:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
داستان كردن معلم روان شناسی

سال اخر دبیرستان بودم وكمی شیطون وچیزی به كنگور هم نمانده بود معلم روانشناسی هر هفته گیر می داد وامتحان می گرفت وحسابی هم خوشگل بود اون کت وشلوار می پوشید به خودش هم حسابی می رسید و هیكل خوبی داشت طبق هفته های گذشته می خواست امتحان بگیره من اون روز به بچه ها گفتم می خوام حال اقای میرزایی رو بگیرم بچه ها باور نشون نمیشد . تا این كه اقای میرزایی مشغول تقسیم ورقه ها شد در همین بین از جلوی من رد شد وبه نیمكت بعدی كه پشت سرم بود رفت كه ورقه بده .منم از فرصت استفاده كردم وانگشتم توی كونش كردم .كون اقای میرازیی تپل بود با دیدن كار من تمام بچه ها زدند زیر خنده وبعضی ها انگشت به دهن مانده بودند .اقای میرازیی متوجه شده بود ولی برای این آ برویش نرود چیزی نگفت وگذشت بین خودمان باشد همیشه دوست داشتم اقای میرزایی را بكنم از بس كه خوشگل وخوش هیكل بود .تمام ورقه ها داده شد وبعد از گذشت ساعتی بچه ها یك به یك ورقه ها رو به اقای میرزایی می دادند ومی رفتند خونه اقا زنگ اخر بود . من اخرین نفری بودم كه نشسته بودم وتقربیا تمام بچه ها ورقهشون داده بودن ورفتن .در همین حال اقای میرزایی بالای سرم امدورو به من كرد وگفت چیه خیلی سخته .گفتم نه . بعد از گذشت چند دقیقه ورقم بهش دادم .می خواستم برم كه اقای میرزایی گفت باهات كار دارم در كلاس ببند وبیا اینجا .من توی دلم شور افتاده بود كه میخواد تلافی كاری كه باهاش كردم رو بكنه . من رفتم پیش اقای میرزایی وگفتم بفرمایید چیزی شده .گفت نه. ولی كاری كه قبل از جلسه امتحان باهام كردی رو فهمیدم یهو دلم ریخت .در این لحظه از روی صندلیش پایین اومد به طرفم پیش خودم گفتم تمام اخراج اخرش . در این لحظه گفت تو منو دوست داری . من هاج و واج مونده بودم . كه نزدیك من شد . دستش نزدیك گیرم برد وهی اونو می مالید خواستم خودم كنار بكشم ولی اون ول كن نبود بعد از گذشت چند دقیقه گیرم حسابی بزرگ شده بود . كه اقای میرزایی شلوارش رو در اورد واز من هم خواست شلوارم رو در بیارم .گیرم گذاشت توی دهنش وحسابی ساك زد . توی دلم قند اب شد . به هیجان اومدم . بعد اونو بلندش كردم وماچ كردم وسینه هاش رو مالیدم . وبه چرندمش رو به دیوار .كون اقای میرازیی حسابی تپل وخوشگل وتنگ بود فورا گیرم توی سورارخ كونش كردم اقای میرازیی اخ بلندی گفت گیرم به سختی توی سوراخ كونش می رفت وحسابی درد اومده بود بعد از چند دقیقه ایی خودش هم شروع كرد به تلمبه زدن .من گیرم تا جایی كه سوراخ كونش جا می داد كردم توش .دلم می خواست اقای میرزایی رو پاره كنم .درهمین لحظه آبم با فشار توی كون خوشگلش ریخت اقای میرزایی اخ بلندی كشید ومنم گیرم در اوردم اون خودش تمیز كرد وخداحافظی كرد من به ارزوم رسیده بودم كه اقای میرزایی رو بكنم .هفته بعد اقای میرازیی بچه ایی رو كه كنار من می نشست رو به نیمكت دیگه ایی می فرستاد وخودش می رفت داخل ومنم سرنیمكت .منم از فرصت استفاده می كردم وبا رونش وكونش رو می مالیدم .اون هم خوشش میامد .تا اخر ساعت خیلی خوش می گذشت .ساعتهای اخر درس روانشناسی بهترین ساعات زندگیم بود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس برادرانه

سلام، من مسعود هستم و 17 سالمه. امروز میخوام ماجرای بین خودم و برادرم رو براتون تعریف کنم. سعید دو سال از من بزرگتره. ما رابطه خوبی باهم داریم و خیلی صمیمی هستیم. البته من همیشه احترام سعید رو به عنوان برادر بزرگترم حفظ میکنم و برخلاف خیلی ها، با وجود فاصله سنی کمی که داریم، هیچ وقت با همدیگه دعوا و اختلاف نداشته ایم. شاید بشه گفت ما بیشتر باهم دوست هستیم تا برادر.
اینو هم باید اضافه کنم که با وجود صمیمیتمون باز هم نوعی رودرواسی بین ما هست. من این رودرواسی و احترام رو بخاطر رابطه برادریمون میدونستم و هیچوقت نخواستم که پرده احترام بین ما پاره بشه. مثلا" من خوب میدونستم که سعید گاهی با دوستاش مشروب میخوره، حتی دقیقا" میدونستم که بطری مشروب رو کجای کمدش مخفی میکنه، ولی هیچوقت به رویش نمی آوردم و هر وقت احساس میکردم او دوست داره با خودش تنها باشه مزاحمش نمیشدم تا راحت کیفش رو ببره.
(البته من معتقد بودم که هنوز مدتی وقت لازمه تا من بزرگتر بشم و بتونم با برادرم هم پیاله بشم!) سعید هم هر وقت میدید من با دوستام میخوام بیرون برم، مردونگی میکرد و نمیذاشت یه وقت بابا و مامان به چیزی مشکوک بشن و اجازه میداد من و دوستام به برنامه مون برسیم.
اینها رو از این جهت براتون گفتم که بدونید رابطه ما در چه حدی بوده و هرگز به خودمون اجازه نمیدادیم که به حریم خصوصی هم وارد بشیم، چه خواسته اینکه باهم سکس کنیم!
ماجرا از این جا شروع شد که یک شب بطور اتفاقی من مدت کوتاهی بعد از خوابیدنم، بیدار شدم و توی تاریکی دیدم که سعید پتو رو کنار زده و داره کیرش رو میماله. از شما چه پنهان خیلی دلم میخواست ببینم کیر برادرم چه شکلیه! ولی تاریکی اتاق این اجازه رو نمیداد. من بی حرکت روی تخت دراز کشیده بودم و زیر چشمی جلق زدن سعید رو میدیدم.
اصلا" فکرش رو نمیکردم که سعید هم مثل من جلق میزنه! همیشه فکر میکردم که جلق زدن کار بدیه و فقط من انجامش میدم ولی حالا متوجه شدم که برادر بزرگترم هم مثل من کارهای بد میکنه!! صحنه قشنگی بود و از دیدنش خیلی خوشم اومد! سعید به خیال اینکه من خواب هستم راحت جلق زد و آبش اومد و بعدش خوابید.
از اون به بعد من بعضی شبها چشمام رو میبستم و وانمود میکردم که خوابیدم ولی آروم و بی سرو صدا جلق زدن برادرم رو تماشا میکردم. تازه گاهی خودم هم با احتیاط از زیر پتو کیرم رو میمالیدم و همراه سعید و پا به پای او جلق میزدم. خیلی دلم میخواست که چراغ رو روشن کنم و همراه سعید دو تایی روبروی هم بشینیم و جلق بزنیم ولی همون رودرواسی که بین ما بود، به من این اجازه رو نمیداد. بالاخره آدم با برادر بزرگترش که نمیتونه از این کارها بکنه!
یک روز موقعی که وارد اتاقمون شدم، سعید رو دیدم که سراغ کمد لباسی من رفته و داره لباسهای زیرم رو نگاه میکنه. بعد یکی از شورتهای خوشرنگ منو جلو صورتش برد و بو کرد. سعید تا منو دید سریع شورتم رو توی کشو انداخت و سعی کرد رد گم کنه. ولی من فهمیدم که داره چکارمیکنه و به روش نیاوردم.
من در این سالهای بعد از بلوغ هیچ تمایلی به سکس در داداشم ندیده بودم. با وجود اینکه سعید پسر خوش هیکل و زیبایی بود و من خوب میدونستم که دخترهای محل چقدر دلشون میخواد با او دوست بشن و درآغوشش بخوابن، ولی سعید هرگز سراغ سکس نرفته بود. او خیلی کمرو و خجالتی بود و به رغم ظاهر زیبایی که داشت، به تقاضای دخترها اعتنایی نمیکرد.
من گاهی باخودم فکر میکردم که چرا سعید از سکس فراریه و نکنه مشکلی داره؟ پس حالا خیلی خوشحال بودم که میدیدم برادر خوشکلم هم به سکس علاقمند شده و هم به من! آخه من برای دختر بازی هنوز خیلی کوچیک بودم.
چند روز بعد با خانواده عمویم به باغ رفتیم. چون هوا خوب بود تصمیم گرفتیم شب را در ویلای کوچک ته باغ بمانیم. امکانات ویلا محدود بود و من و سعید ناچار در کوچکترین اتاق جامون شد. یک پتو روی زمین پهن کردیم و دوتایی کنارهم خوابیدیم. شبها هوای باغ خیلی سرد میشه و ما که یک رو انداز بیشتر نداشتیم ناخودآگاه بدنمون رو بهم چسبونده بودیم تا بیشتر گرم بشیم. درست نمیدونم چقدر از خوابیدنمون گذشته بود که من فشار بدن سعید رو روی پایم احساس کردم. کیرش بود که به آهستگی روی بدن من فشار داده میشد. با وجودیکه بیدار شده بودم ولی چشمام رو بسته نگه داشتم تا ببینم سعید داره چکار میکنه. او در حالیکه کنار من دراز کشیده بود کیرش رو روی گوشت رانم فشار میداد. سفتی کیرش رو بخوبی احساس میکردم و لذت میبردم.
سعید با احتیاط دستش رو از زیر کش شورتم داخل فرستاد. هیچ عکس العملی نشون ندادم تا فکر کنه هنوز خوابم. دستش رو سانتیمتر به سانتیمتر آهسته پایین برد تا به کیرم رسید و بعد اونو توی دستش گرفت( توی دلم میگفتم این داداش سعید چقدر خجالتیه!).
کیرمن توی دستش شق شد و همین باعث شد که سعید بیشتر تحریک بشه. از صدای نفسهاش فهمیدم که خیلی داره از فشاردادن کیرش روی بدن من و گرفتن کیر من در دستاش لذت میبره. دلم میخواست منهم شروع کنم ولی میترسیدم اگر بفهمه که خواب نیستم خجالت بکشه.
بعد از مدتی سعید اینقدر تحریک شده بود که ناخودآگاه منو بوسید. منکه از چند دقیقه قبل بیدار شده بودم بهانه ای پیدا کردم تا چشمام رو باز کنم. طفلکی سعید از بیدار شدن من خیلی خجالت کشید و زود خودش رو عقب کشید و نگران عکس العمل من بود. من مدتها بود که متوجه توجه خاص سعید به خودم شده بودم و میدونستم شهوتش بیدار شده، بنابراین بوسیدمش و آهسته در گوشش گفتم: دوستت دارم داداش! و بلافاصله کیرش رو با دستم گرفتم.
اولین بار بود که کیر یک نفر دیگه رو لمس میکردم و از اینکار خیلی خوشم اومد، پوست نرمی داشت. سعید از اینکه من کیرش رو با دستم گرفته بودم خجالت میکشید و ناراحت بود. ولی من با شیطنت ازش پرسیدم مگه این نیم ساعته که تو کیر منو گرفته بودی عیبی داشت که حالا ناراحتی چرا من کیرت رو گرفتم؟!
سعید با تعجب گفت: یعنی تو در این مدت بیدار بودی؟! خنده معنی داری کردم.
مدتی با سعید کیر همدیگه رو مالیدیم. هر دومون حسابی حشری شده بودیم. من منتظر بودم تا برادر بزرگم کاری بکنه و سکسمون پیش بره؛ ولی اون خجالتی تر از این حرفها بود و هیچ اقدامی نمیکرد!
حالا دیگه تقریبا" سعید روی بدن من دراز کشیده بود و کیر خودش رو روی کیر من فشار میداد. فکری به ذهنم رسید. بهش گفتم اگه میشه پشتم رو ماساژ بده. از این پیشنهاد من خوشش اومد. ولی اول همینطور که روی من خوابیده بود پایین رفت. کیر منو به صورتش چسبوند و بو کرد. حالتش مثل همون روزی بود که داشت شورتم رو بو میکرد. بعد یه دفعه کیر منو توی دهنش برد. میخواستم آه بلندی بکشم ولی ترسیدم که اتاق بغل صدام رو بشنون.
وای چه حالی داشتم...از ساک زدنش هم خیلی خوشم میومد و هم خیلی خجالت میکشیدم! او مثل گرسنه ها کیرم رو میخورد. من به شدت تحریک شده بودم و هر لحظه ممکن بود آبم بیاد. کیرم رو با بدبختی از توی دهنش بیرون کشیدم! به شکم خوابیدم و شورتم رو بطور کامل پایین کشیدم. خیالم راحت بود و مطمئن بودم که داداشم به کونم تعرضی نمیکنه! سعید روی باسنم نشست و شروع به ماساژ کمرم کرد. کم کم روی پشتم دراز کشید. تماس موهای نرم سینه اش با پوست بدنم احساس خاصی بمن میداد. نفسهاش رو روی گردنم و کیر داغش رو روی باسنم حس میکردم! منو از پشت بغل کرده بود و با تقلا خودش رو بمن فشار میداد ولی بازهم کاری از پیش نمیبرد! بهش گفتم سعید میخوای برام لاپایی بذاری؟ با خوشحالی پرسید: ناراحت نمیشی؟! با حرکت سر بهش جواب منفی دادم.
نمیدونم توی اون تاریکی از کجا کرم پیدا کرد. کیرش رو چرب کرد و اونو لای پاهای گوشتی من گذاشت. حرارت کیرش حس خوبی بمن میداد. بعد از مدتی احساس کردم که خسته شده. دوباره نشست. با دستاش باسنم رو از دوطرف باز کرد و کیر داغش رو لای خط وسط کونم سربالا گذاشت و خودش هم روی من خوابید. حالا دیگه فقط هیکلش رو بمن فشار میداد و با دست راستش از جلو کیرم رو میمالید. با این ظاهر مظلومش چه کارهایی بلد بود!
چند دقیقه بعد سعید نفسهای بلندی کشید و من ریختن مایع گرمی بروی کمرم رو احساس کردم. تصور اینکه آبش روی بدنم ریخته داشت حالم رو بهم میزد. خود سعید هم دست پاچه شد و با عذر خواهی از روی من بلند شد. به خاطر همون حس احترامی که نسبت به برادر بزرگترم داشتم بهش هیچ اعتراضی نکردم! لباسهامون رو سریع پوشیدیم و خوابیدیم. حالا دیگه سعید خودش رو بمن نمیچسبوند!
فردای آنروز هم در باغ ماندیم و کلی تفریح کردیم. رفتار من و سعید با هم کاملا" عادی و مثل روزهای قبل بود. وقتی به خونه برگشتیم، من خیلی خسته بودم بهمین خاطر زود دوش گرفتم و به رختخواب رفتم. سعید مشغول کار با کامپیوتر بود که من از شدت خستگی به خواب عمیقی رفتم. نمیدونم چقدر خوابیده بودم و ساعت چند بود که یهو دیدم سعید با هیکل لختش روی تخت کنار من دراز کشیده و در حالیکه دستش رو از روی لباس روی کیرم گذاشته از من میپرسه: مسعود جان، داداش بیداری!!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سكس با داداش كوچيك

اسمم بهروز و در يك خانواده معمولي بدنيا اومدم.پدرم توي بازار كار ميكرد و مادرم هم خونه دار بود.
با بدنيا اومدنم، پدر و مادرم كه مستاجر هم بودن، تصميم گرفتن كه ديگه بچه دار نشن،ولي بعد از چند سال پشيمون شدن و با بهونه كردن اينكه يه دختر توي خونه لازمه،به فكر چاره افتادن.
نتيجه اين چاره جويي حاملگي دوباره مادرم بود.چند ماهي كه گذشت مشخص شد كه بچه پسره كه اين موضوع كمي اونا رو دلخور كرد ولي زياد به روي خودشون نياوردن و مثل بيشتر مردم گفتن : خدا رو شكر، پسر يا دختر بودنش مهم نيست،مهم اينه كه بچه سالم باشه.
خلاصه من 8 سالم بود كه صاحب يه داداش كوچولوي تپل مپل شدم و اسمشم گذاشتن بهنام.
زندگي روال عادي خودشو داشت و ما هم كنار همديگه خوش بوديم. بهنام كوچولو شير مادر ميخورد و در حال بزرگ شدن بود. من اصولا از همون كوچيكي بچه تيز و كنجكاوي بودم. بيشتر اوقات هم از روي عادت دستم روي دولم بود. بخاطر همين بابا بعضي وقتها اذيتم ميكرد و بلند ميگفت: پسر ولش كن،خفش كردي... و منم ميخنديدم.
زماني كه من خونه بودم و مادرم پوشك بهنام رو عوض ميكرد،پيشش ميشستم و تماشاش ميكردم.بعضي وقتها هم از فرصتهاي كوتاه استفاده ميكردم و همراه ناز دادن با دودولش بازي ميكردم و قلقلكش ميدادم.
سه سالي ازين قضايا گذشت و تو اين مدت من كمك زيادي واسه مادرم بودم.بعضي وقتها كه دست مادر بند بود،بهش غذا ميدادم،پوشكش رو عوض ميكردم،ميبردمش دستشويي و گاهي هم باهام ميومد حموم و آب بازي ميكرد.فقط مادرم سفارش زياد ميكرد كه مواظب باشم پاش سر نخوره و كله پا نشه.
تو اين سه سال بازي با دودولش شده بود كار روزمره و هر وقت چشم مادرم رو دور ميديدم، قلقلكش ميدادم و با دودولش بازي ميكردم،آخه مادر خوشش نميومد و چند باري متوجه شد و تشرم زد كه اينكارو نكنم.
موقعي كه باهام ميومد حموم،راحت بودم و همه جاشو دست مالي ميكردم، بعضي وقتها هم لاي كون تپلشو باز ميكردم و سوراخ كونشو نگاه ميكردم.
گذشت و گذشت،بهنام 5 ساله شد و منم 13 ساله. مدتي بود كه چشم و گوشم بخاطر معاشرت با بچه هاي مدرسه و دوستان كوچه و محله باز شده بود و به مسائل طور ديگه اي نگاه ميكردم.
مدت كوتاهي ميشد كه بلوغ شده بودم و بعد از يكي دو بار كثيف كردن تشكم، جلق زدن رو از بچه ها ياد گرفته بودم و هر روز جلق ميزدم.اونوقتا بازار عكس و صحبتهاي سكسي توي مدارس و بين بچه هاي محله داغ بود.من با اصرار و خواهش يكي ازون عكسها رو در ازاي دادن چيز ديگري، از بچه ها گرفتم و به خونه بردم.
هر روز كارم شده بود كه يواشكي عكسو از جايي كه قايمش كرده بودم بردارم ببرم دستشويي و يه جلق حسابي بزنم.
يكي از روزا بهنام رو طبق معمول با خودم بردم حموم، چند وقتي ميشد كه با شرت ميبردمش داخل ولي خيلي باهام جور بود و دولدولك بازيهاي من هم تمومي نداشت.زير دوش همچين كه يه دست به تن و بدن لختش كشيدم بي اختيار كيرم بلند شد. يه حس و حال عجيبي بهم دست داده بود كه واقعا گفتنش مشكله.
سعي كردم خودمو كنترل كنم ولي نشد.بهنام داشت توي تشت بزرگي كه پر از آب بود بازي ميكرد و منم داشتم فكر ميكردم كه چكار كنم و چطوري خودمو سبك كنم... فكري بخاطرم رسيد.دهنمو بردم جلو گوش بهنام و آروم بهش گفتم: بهنام ... ميدونستي كه منم مثل تو دودول دارم؟
بهنام خنده بچه گونه اي كرد و با ذوق گفت: داداشي،نشونم ميدي؟ آفرين...نشونم بده...
انگشتمو گذاشتم رو لبمو بهش گفتم:هيس...آرومتر...بعدش يواش شرتمو آوردم پايين.
بهنام كه با ديدن كيري بزرگتر از دودول خودش بدجوري ذوق زده شده بود، آروم پرسيد: داداشي ميتونم بهش دست بزنم؟
گفتم: آره،چرا كه نه.
اينو كه گفتم،در حالي كه ميخنديد،با دو دستش كيرمو گرفت و هي اينور و اونورش كرد و كنجكاوانه نگاش كرد.

ديگه داشتم ديوونه ميشدم،حسابي حشرم زده بود بالا.بهش گفتم بيا دودول بازي كنيم،اونم قبول كرد.
برش گردوندم، كيرمو صابوني كردم و گذاشتم لاپاش . دو سه بار كه عقب جلو كردم ديدم دارم منفجر ميشم،اونو محكم به خودم چسبوندم و آب كيرمو لاي پاهاش ريختم.
بهنام كمي گيج شده بود،ساكت بود و بهم زل زده بود. سريع صورتشو بوسيدم و شروع كردم به شستن سر و بدنش. بهنام يه حسن بزرگ داشت ،راز دار بود و هر اتفاقي كه بينمون مي افتاد،به كسي نميگفت . با اين حال يه سفارش ديگه بهش كردم كه اونم به اصطلاح يه ژست مردونه به خودش گرفت و گفت:نه داداشي، خيالت راحت باشه، به كسي حرفي نميزنم. منم بوسيدمش.
خلاصه حموم كردنمون تموم شد و اومديم بيرون. اون روز بهترين روز عمرم بود و تا اون موقع يه همچين حال اساسي به خودم نداده بودم.قربون داداش كوچولوم برم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
همکلاسی بسیجی

این خاطره که می خوام تعریف کنم کاملا واقعیه و بر می گرده به سال 78 که اون موقع کلاس دوم دبیرستان بودم . توی کلاسمون 38 نفری بودیم و تا دلتون بخواد کلاسامون شلوغ و مدرسمون خر تو خر . توی هر کلاس هم 4-5 تا بچه بسیجی چپونده بودن که همه چیز رو به ناظم عوضیمون گزارش می کردن . اون زمان دوره نوار کاست و فیلم و عکس بود و مثل الان فراونی امکانات نبود! من چون قد بلند بودم میز آخر تنها می شستم و نمیزاشتم کسی هم پیشم بشینه . تا اینکه یه روز زنگ سوم مهدی که از اون خر بسیجی ها بود اومد و پیشم نشست . قدش 175 بود با یه هیکل تو پر و صورتش هم همیشه مثلا ریش داشت که بیشتر شبیه موی زیر بغل بود . شلوار پارچه ای گشاد و پیراهن روی شلوار . خلاصه تا پیش من نشست بچه های میز جلو که تو کار فیلم و عکس و ای حرفا بودن خواستن دکش کونن چون همه فکر میکردیم اومده آتو ازمون بگیره و راپورت بده . خلاصه معلم اومد و اون هم همونجا نشست . یه خرده که از کلاس گذشت دستش رو گذاشت روی پای من بعد آروم آروم گذاشت لای پام و هی فشار می داد. داشتم از تعجب شاخ در می آوردم . اما دلمو زدم به دریا و گفتم داش مهدی ما عادت داریم دستشونو بزارن وسطه پامون روی کیرمون . یه لبخند تحویلم داد و یهو کیرم رو گرفت و شروع کرد به مالیدن . هم حال می داد هم تعجب کرده بودم همش فکر می کردم یه برنامه است تا ما رو بگا بده . خلاصه اون زنگ به همین شکل گذشت و 2-3 روز هم به همین برنامه گذشت منم کم کم ترسم ریخته بود و دستمو می کردم لای پاش و لای رونهاش . تا یه روز زنگ ورزش که تو حیاط بودیم خواستم یه امتحانش بکنم . رفتم پیشش و بهش گفتم پشته سرم بیا تو دستشویی . اونم نامردی نکرد و اومد.همه توالت ها خالی بود و کسی نبود . گفتم تا کسی نیومده بذار از تو شلوار کونت رو ببینم.بدون کوچکترین مخالفتی گفت باشه و به پشت شد . کش شلوارشو کشیدم جلو و یه نگاه تو شلوارش انداختم . وااااای یه پاهای سفید و کم مو و خیلی هم تو پر و خوش تراش داشت . البته کونش رو ندیدم و زودی از دستشویی زدیم بیرون چون خیلی تابلو بود. دیگه هیچی حالیم نبود گفتم مهدی بعد از مدرسه می یای بریم خونه ما کسی خونمون نیست . گفت باشه . بعد از مدرسه که رسیدیم خونه و وارد شدیم . گفتم مهدی جون شلوار گرمکن ورزشت که باهاته همون رو بپوش . گفت تا کی تنهاییم . گفتم تا شب کسی نمی یاد . چطور؟ گفت پس شلوار میخوام چیکار و شروع کرد پیراهن و زیر پیراهنش رو درآوردن . باورم نمی شد بدنش مثل برف سفید و قشنگ بود بویژه سینه های ناز و برجسته ای داشت . شلوارش هم درآورد . پاهای توپر و خوش تراش و خیلی کم مویی داشت . حالا جلوم با یه شرت و جوراب ایستاده بود . گفت تو نمی خوای لخت بشی . منم سریع بلوز و شلوارم رو درآوردم . اومد طرفم و لبش رو گذاشت رو لبام و شروع کرد از رو شرت کیرم رو مالیدن. چون صورتش مو داشت خیلی خوشم نیومد برای همین سرم رو بردم پایین رو سینه هاش و شروع کردم سینه هاشو لیس زدن خیلی حال می داد اونم شرتم رو داده بود پایین و با کیرم ور می رفت و هی میگفت چرا مثل شلنگه آتش نشانیه . از تو شلوار که می مالیدم اینقدر بزرگ نبود . حسابی که سینه هاشو لیس زدم . شرتشو دادم پایین و کیرش رو گرفتم 10-12 سانتی بود دقیقا نصف کیر خودم بود و شروع کردم منم براش مالیدن .بعد از چند دقیقه مالیدن گفتم مهدی اینجوری اذیت می شم یه کم برام تفیش می کنی . جلوی پام نشست و با زبونش شروع کرد کیرم رو خیس کردن و آروم سرش بعد تا جایی که می تونست کیرم رو کرد تو دهنش و خیلی مشتی ساک میزد . باورم نمی شد داش مهدی ؛بسیجی تیره مدرسه که همه ازش فراری بودن اینجوری با ولع داره ساک می زنه اینقدر قشنگ تو دهنش بازیش داد و میکیدش که داشتم منفجر می شدم دیگه نزدیک اومدنه آبم بود که گفتم مهدی داره می یاد اونم سریع از دهنش در اورد و با شدت برام مالید که همه آبم پاشید بیرون . دیگه جون نداشتم رو پام واستم برای همین همونجا وسطه حال ولو شدم .مهدی هم با شرتم شروع کرد به پاک کردنه آبم از روی فرش. کارش که تموم شد اومد رو من خوابید و کیرش رو کذاشت روی کیره خوابیده من و هی گلو و سینه ام رو لیس میزد و هی کیرش رو روی کیر و تخم من می کشید .انقدر این کار رو کرد تا باز کیرم بلند شد . گفتم مهدی برو از تو اتاق رو میز کرم رو بیار و برام بمال . جنگی رفت کرم رو اورد و کیرم رو حسابی چرب کرد و شروع کرد به مالیدن . بعد از 2-3 دقیقه مالیدن کیرم حسابی جون گرفت و بلند شدم . گفتم مهدی به پشت بخواب . اونم جلوم دراز کشید وایییییی یه کون سفید بی مو و تپل درسته هم سن بودیم( 17 سال) اما اون عجیب کم مو بود . حسابی کیره چربمو تفی کردم و بعد گذاشتم لای پاش . اونم دستش رو برده بود زیر و کیره خودش را می مالید . خیلی حال می داد حسابی کیرم رو لای پاهاش بازی می دادم و حال می کردم . توی حال و هوای خودم بودم که دیدم داره بلند می شه اول فکر کردم داره آبش می یاد و سریع از روش بلند شدم . اما دیدم داره می خنده می گه مدل عوض . طاق باز خوابید و پاهاش رو گذاشت رو شونه هام منم کیرم رو گذاشتم رو چاکه کونش و شروع کردم به مالیدن صورتش جلوی چشام بود و شهوت تو نگاهش موج میزد . گفتم مهدی اثر کرم از رو کیرم رفت بذار باز چربش کنم . گفت کونم رو چرب کن همونطور که پاش رو شونه هام بود قشنگ اطراف سوراخش رو چرب کردم گفت تو سوراخم هم چرب کن . آروم انگشتم رو کردم تو و شروع کردم انگشتش کردن . سوراخ سیاه و خیلی تمیزی داشت دیگه داشتم دیونه می شدم . دوباره وسطه پاش خوابیدم و گفتم مهدی کیرم رو بگیر بزار رو سوراخت اونم از زیر دستش رو اورد و کیرم رو میزون گذاشت رو سوراخش آروم شروع کردم به فشار دادن بدون کوچکترین مقاومت و حتی اثری از درد کردم توش وای که چه حالی میداد یه خرده که رفت تو شروع کردم به عقب جلو کردنه کیرم تو سوراخ گرم و چربش .صورتامون جلوی هم بود و نفسامون می خورد به صورت هم . فکر کنم که 10 -12 باری عقب جلو کردم که آبم با فشار تمام پاشد توش. اینقدر ازم آب اومد که داشتم دیوونه می شدم . حسابی که آبم رو خالی کردم دیدم مهدی هم حرکات دستش رو روی کیرش تند تر کرد و اونم ابش اومد و ریخت روی شکمش . هر دوتامون جونمون دراومده بود اما خیلی حال داد من همیشه لاپایی حال کرده بودم و این اولین بار بود که از کون می کردم . بعد با مهدی شروع کردیم به حرف زدن و معلوم شد که آقا تو پایگاه بسیجشون این کاره شده و من هم برد تو پایگاهشون وکلی خاطره دیگه که اگه نظر بدید همه رو براتون تعریف می کنم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
گاییدن پسر همسایه

سلام دوستان یک خاطره براتون آماده کردم که امید وارم از خواندن آن لذت ببرید شروع این ماجرا از جایی آغاز میشه که همسایه ما به دلیل گرفتن انتقالی مجبور میشه خونشو بفروشه وبه شهر دیگری بره خانه ی آن هارا یک خانواده ی چهار نفری که یک پسر خوشگل و ناز و یک دختر کوچک داشتن خریدن دختره که اسمش پوپک بود و پنج سالش بود و اما پسره کلاس دوم راهنمایی بود هر چی من از خوشگلی این پسر بگم کم گفتم سفید بود مثل برف خوشگل و ناز بود مثل دخترا. با این که اصلا چاق نبود ولی کون خیلی گنده و ردیفی داشت بدن خوش فرم وخوش اندامی هم داشت چون کلاس فوتبال هم میرفت خلاصه اسم این پسر پدرام بود از وقتی که این پسره آمده بود تو محله ما من حسابی توی کفش رفته بودم ودلم می خواست اون کون گنده و خوش تراش پدرام را بگایم یه چند روزی گذشت ویک روز من و چند تا ازاین بچه محل ها داشتیم فوتبال بازی میکردیم که پدرام هم آمد و گفت می تونم با شما بازی کنم ما هم او را بازی دادیم واو هم عجب فوتبالی بازی کرد، این مقدمه ای شد برای دوستی من و پدرام و همچنین مقدمه ای برای گاییدنش، من با اون دوست شدم و روز به روز باهاش صمیمی ترشدم هر روز باهم توی محل فوتبال بازی میکردیم و من به بهانه های مختلف به کون نازش دست میزدم و اونو انگشت میکردم بدون آن که خودش متوجه این کار من بشه
بالآخره من با اون رفیق شیش شدم البته این کار یه چند هفته ای طول کشید. وقتی باهاش حسابی رفیق شدم و رومون به هم باز شد من شروع کردم به باز کردن سر زبان درباره ی سکس و این حرفا و حسابی نرمش کردم و حتی چند تا از قشنگ ترین فیلمای سکسی که داشتم را بهش دادم که نگاه کنه، پدرام بچه خیلی ساده ای بود و زود حرفامو باور می کرد وهمین هم خیلی خوب بود که باعث شد بگذاره بهش تجاوز کنم وبکنمش یک روز با هم صحبت کردیم و قرار شد که به بهانه ی درس دادن بهش واشکال گیری درسی برم خونشون آخه من از اون چند سال بزرگ تر بودم ودرسهایم نسبتا خوب بود،اون روز رسید و من رفتم خونشون وباهم رفتیم تو اتاقش و در اتاق را قفل کردیم پدر مادر بی چاره پدرام که آن ها هم ساده بودند و از همه جا بی خبر فکرمیکردن که ما داریم درس میخونیم،خلاصه وقتی رفتیم تو اتاق من پدرامو پرت کردم رو تخت و پریدم روش و شروع کردم به بوسیدنش وای که چه پوست نرم و خوش بویی داشت،بعد از بوس هایی که کردمش شروع کردم به درآوردن لباس هاش بعد از چند دقیقه کاملا لختش کردم وای که چه کونی داشت عجب بدن سفید و هوسناکی داشت بدنش کاملا بی مو بود حتی یک لاخه مو هم نداشت از بدن دخترا تمیز تربود با تعجب ازش پرسیدم چرا مو نداری اونم درجواب گفت که بدنش را کرم مو بر زده ومن با خوش حالی شروع کردم به و خوردن و لیسیدن پاهاش و سفید راناش وقتی حسابی از خوردنش سیر شدم به پشت درازش کردم و شروع کردم به خوردن کونش عجب کون نرم و خوش بو و سفید باحالی داشت نسبت به سن و هیکلش هم کون خیلی گنده ای داشت وقتی حسابی کونشوخوردم لباسامو در آ وردم و گفتم که کیرمو که حالا کاملا شق شده بود بخوره اما گفت نمی خورم منم حرفی نزدم و سر کیرمو کمی تف زدم و لای پا های اونم حسابی تف زدم وکیرمو لای پاهاش گذاشتم و خیلی آروم شروع به تلمبه زدن کردم وقتی کیرم لای پاهاش بالا پایین می رفت صدای شق شق باحالی می داد راستش این اولین تجربه سکس من بود من تا اون موقع با جق زدن خودمو ارضا میکردم.وقتی حسابی با لا پا های نرمش حال کردم هوس کونشو کردم ولی اون مخالفت کرد منم باز چرب زبانیمو شروع کردم و شروع کردم به خر کردن اون و خالی بستن درباره ی کردن تو کون که چه فوایدی براش داره تفلک پدرام ساده دل باورش شد واین اجازه رو بهم داد منم بدون معتلی انگشتمو تفی کردم وتو کونش فرو کردم خیلی آروم انگشتموعقب جلومیکردم وپدرام با صدایی لرزان و کشیده آه آه میکرد واین بیشتر منو شهوتی میکرد یکی یکی انگشتای دیگه مو تو کونش میکردم تا قسنگ کونش جا بازکنه وقتی کاملا کونش جا باز کرد کیرمو که حالا خشک شده بود دوباره با تف تر کردم وخیلی آروم توی کونش کردم وقتی سرش رفت تو پدرام یک آه بلند کشید،یواش یواش کیرمو میدادم داخل وپدرام هم هر لحظه دردش و صدای آه گفتنش بیشترمی شد بعد از این که چند بارتلنبه زدم دردش خابید وحالا از روی شهوتی که داشت آه آه میکرد بعد از چند دقیقه تلنبه زدن وقتی احساس کردم که آبم داره میاد کیرمو در آوردم تا یک چند دقیقه ای استراحت کنم تا آبم بره تو و دوباره شروع کنم آخه نمی خواستم به این زودی کارو تموم کنم ودلم می خواست بازم این کون خوش تراشو بکنم،بعد از چند دقیقه که شهوتم خوابید دوباره کارو شروع کردم و پدرامو به حالت سگی روی تخت نشوندم و بعد از گشاد کردن کونش با انگشتام کیرمو تو کونش کردم ودیوانه وار و تند تند تلنبه زدم بعد از چند دقیقه تمام آبمو با یک فشار تو کونش ریختم وقتی کار تمام شد لباسامو پوشیدم و خواستم برم که دیدم پدرام گشاد گشاد راه میره گفتم چی کار میکنی این جوری که پدرو مادرت متوجه ماجرا می شن پدرام گفت چی کار کنم درد میکنه.تفلک حق داشت من خیلی بد جور گاییدمش خلاصه بعد از چند دقیقه که نشستیم درد پدرام کم تر شد و تونست خوب راه بره واون وقت من تونستم برم خونمون. از اون به بعد هفته ای یک باربه بهانه ی درس میرفتم خونشون و حسابی می گاییدمش و کلی باهاش حال میکردم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بهانه کاندومی

سلام.اسم من مانی .اول بگم اصراری ندارم که باورکنید ولی اولش بگم که این داستان نیست و تجربه شخصی خودمه که مربوط میشه به 3 سال پیش.اونروزا پسر همسایه مون که اسمس خداداد بود بد جوری رفته بود تو نخ من.هی سعی میکرد مخ منو بزنه وباهام حال کنه.اول بگم که من یه پسر ظریف و خوشقیافه هستم که همیشه پیشنهاد های همجنسبازی زیادی داشتم ولی 90 درصدشونو رد کردم که واقعا دلیلشو نمیدونم.شاید از لفظ کونی میترسیدم شایدم آبرو داری میکردم.بهر حال میگفتم که خدادادم یه پسر زمخت و ظاهرا کیر کلفت بود.

خلاصه میگفتم که به هر روشی متوسل میشد راستش منم واقعا بدم نمی یومد ولی از آنجا که حیا داشتم تصمیم گرفتم حداقل کاری کنم که اون نفهمه که من دلم میخواد بهش بدم.پس تصمیم گرفتم براش شرط بذارم.چه شرطی؟؟خوب بهش گفتم اگه بتونی برام کاندوم بیاری باهات حال میکنم.این با یه تیر دو نشون زدن بود.اول که بالاخره کاندوم میدیدم .دوم فردا اگه اتفاقی افتاد ادعا میکردم بخاطر دیدن کاندوم کون دادم نه بخاطر خارش کونم.بالاخره یه روز خداداد گفت کاندوم اورده و الوعده وفا.ولی من بخاطر خجالت زدم زیرش که اونم حسابی پکر شد در حالی که از خدام بود.یه چند روزی گذشت که شب همه خونواده خواستن برم گردش به منم گفتن بیا بریم ولی منکه حشری بودم از فکر خداداد بیرون نمیامدم یه فکری کردم گفتم نمیام اونا هم بدون من رفتن.منم زود تلفن برداشتمو به خداداد زنگ دمو گفتم کاندومو ور دار بیار ولی اون گفت چون من زدم زیرش اونم کاندومو داده به کس دیگه.منم که دیدم اینطوره قید کیر و زدم و گفتم پس قضیه کنسله. پنج دقیقه بعد دیدم در میزنن. خداداد بود.اومده بود التماس کنه منم که از خدام بود نشون نمیدادم و در اخر که میخواست بره با بی میلی ظاهری قبول کردم به شرطی که بعدا کاندومو بیاره.بعد رفتیم خونه.وقت زیادی نبود از تو یخچال کرم رو که یادمه ب ب ک بود دادم به اون و بعدش رفت تو اون اتاق. وقتی رفتم تواتاق دیدم وای داری با چه دقتی کرمو به کیر کلفتش میماله چه صحنه ای بود.الانم راست کردم.هم شهوت برانگیز هم ترسناک.

خلاصه ازم خواست برم رو تخت بخوابم.بعدش خودشم خوابید روم.خیلی حرفه ای بود و هوامو داشت که دردم نیاد منم که حشری بودم هم میترسیدم.اولش یه 2 دقیقه ای کیرشو دور سوراخ تنگم مالید.قشنگ حس میکردم ماهیچه های کونم داره شل میشه.بعدش یواش یواش فرستادش تو.چه حالی میداد.ولی از این تعجب کردم چه جوری زیاد درد نداشت.نگو خداداد جون با ماهیچه های کونم حسابی رفاقت کرده و اول اونا رو شل کرده. وقتی کیرش رفت تا ته و خورد به پروستاتم انگار دنیارو بهم دادن. بعدش تلمبه زدن شروع شد خیلی حال میداد.حرکت کیر کلفتش تو کون ظریفمو هنوزم احساس میکنم.در حین کردن بهم میگفت بالاخره مال من شدی چاقال من شدی.ازم میپرسید حال میکنم که منم با صدای لرزون میگفتم بکن کونمو گشاد کن.اونم انرژی می گرفت وتندتر میزد تا اینکه یواش یواش آروم شدو روم خوابید .بله ابشو ریخته بود تو کونم.الته بدم نیومد.ولی سوپرایز برنامه تازه شروع شده بود.داشتم آماده میشدم بساط جمع کنم که دیدم داش خداداد گفت حالا نوبت توئه!!!!چی پس اونم میخواست بده. از خدام بود چون تاحالا نکرده بودم در ضمن فردا نمیتونست ادعا کنه من کونیم.

خلاصه اون خوابید رو تخت و منم خواستم از روش خودش استفاده کنمو اول دور کونشو بمالم که دردش نیاد که دیدم گفت نمی خواد بکن توش.البته من خیلی کیر کلفت نبودم ولی سوراخش بد جوری کیرمو بلعید.بله طرف این کاره بود و کون گشاد.منم از خدا خواسته شروع کردم تلمبه زدن.خدادادم بصورت ناز و ظریف میگفت اوف آخ آِی که حسابی حشریم میکرد.بعدش ازم پرسید حال میده یا نه منم گفتم خیلی .ولی مگه ابم میومد.بالاخره خسته شدو گفت ابت کی میاد.منم گفتم دیر و ادامه دادم به گائیدن.ولی یواش یواش ترسیدم اهل منزل بیان.ابمم که نمی یومد پس بی خیال شدمو گفتم بسه.بعد اینکه اون رفت منم رفتم حمومو دیدم وای سواخ کونم حسابی باز و گشاده .کلی حال کردم.انگشتمو کردم توش که دیدم بله آب کیر خداداد داره میاد بیرون.پس شروع کردم یه جق مشتی زدمو و خودمو ارضا کردم و اون سر آغازی بود بر سکس های بعدی منو خداداد جوننننننننننننننممممم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اين بود كه من گى شدم

سلام اسم من عادله (مستعار) من الان كه اين داستان رو تو روز 19/3/90 مينويسم تقريبا 19 سالمه و ماجرام از وقتى شروع ميشه كه به يه استان غربى كشور رفتيم جايى كه 95 درصد فاميلمون چه پدرى چه مادرى اونجا بودن اول خونمون اصفهان بود و بعد به اين شهرستان مرزى كه نزديكترين فقطه به عراقه و گرماش غيرقابل تحمله رفتيم راستش من خودم متولد همين شهرستانم خلاصه برگشتيم اينجا،
از اونجا كه پدربزرگم زميندار اصلى اينجاست و حتى با شاه ايران روابط داشته از نظر مالى هيچ كدوم از 12 پسر و 8 تا دخترش مشكلى نداشتن ما كه اومديم به مردم احترام پدر بزرگ و پولدار بودنمون بيش از حد احتراممون رو ميگرفتن و تقريبا بيشتر شهر يا فاميلمون بودن يا اشنا يا مارو ميشناختن،و فقط يه داداش دارم كه 3 سال ازم كوچيكتره بدون هيچ اغراق و دروغ(چون دليلى واسه دروغ ندارم) من تقريبا به جز بابام از هيچكسى نميترسم ادم ارومى هستم ولى اگه عصبى بشم ديگه...
ورزشكارم كشتى فرنگى رو حرفه اى كار ميكنم و دوتا دومى كشور دارم بگذريم
چون تو شهر جديدمون تقريبا كسى باما پررويى نمكرد من خيلى زود پررو شدم و از اونجا هوا گرم بود ملخ هم روزا تو خيابونا نبود مردم اينجا خيلى خوشكل سفيد و اراسته بودن مخصوصا پسراشون منم عاشق پسراى خوشكل بودم نه واسه اينكه بكنمشون واسه اينكه دوست بشيم يه مدت كه گذشت با يه پسر خوشكل تو باشگاه كشتى اشنا شدم و خيلى زود صميمى شديم از اونجا كه خونه ما تقريبا هميشه خالى بود با پیام (همين دوست جديدم)ميومديم خوو با لپ تاپ من فوتبال بازى ميكرديم يه روز يه فلش 8 گيگ پره فيلم و عكس گى اورده بود بهش گفتم توش چيه گفت خودت بذار گذاشتم ديدم بله پره فيلمه گفت يكيشون رو بذار منم كه تا به حال گى نديده بودم يكى گذاشتم خودش قرمز شده بود تا ته ديديمش گفت يكى ديگه بذار گفتم بذار واسه بعد فعلا بيا بازى كنيم گفت نه يكى ديگه بذار وقتى نذاشتم خودش اومد دوتا از خوشكلاشون رو گذاشت من كه ديگه داغ شده بودم بهونه اوردم رفتم اشپزخونه و كيرم رو رست كردم كه بلند شده بود بعد دوتا دلستر برداشتم و رفتم تو اتاق ديدم پیام يكى ديگه گذاشته دوتا پسر بودن همسناى خودمون كه بى نهايت خوشكل بودن ديگه داشتم ديونه ميشدم نشستم و باهاش نگاه كردم تا اخرش دلستر رو باز كردم بهش دادم يه كم ازش خورد و بهم نزديك شد و دستشو گذاشت رو لبامو بوسش كرد گفت مياى ما هم اينطورى كنيم من عصبى شدم و باور كن خواستم دندوناشو بريزم تو حلقش دوباره جلو خودمو گرفتم فقط گفتم نه رنگش پريده بود و عرق رو صورتش بود دوباره ازم خواست بازم گفتم نه اينبار گفت تو بكن من جا خوردم به پسراى تو فيلم كه نگاه كردم ديدم كه پیام دست كمى تو خوشكلى اشون نداره يه كم ساكت موندم وخيره به لپ تاپ نگاه ميكردم و فيلمه كه اصلا هيچى از فيلم هم متوجه نميشدم كه پیام دوباره گفت عادل چى ميگى مياى
نميدونم چرا ولى گفتم باشه لپ تاپ رو از برق كشيدم و سريع رفتيم رو يكى مبل كه ته حال بود منو انداخت رو تخت و خودشم رو خوابيد و دهنشو گذاشت تو دهنم اولش خوشم نيومد ولى كم كم خوشم اومد و داغ شدم دستامو گذاشتم رو كونش و فشارشون ميدادم يه كم كه گذشت گفت لباساتو درار من كه ديگه داغ شده بودم لخت شدم و پیامم لخت شد و كيرم رو گرفت و كرد تو دهنش يك حالى ميداد كه نگو يه چند دقيقه ساك زد بعد اومد رو مبل و همونطوری كه من دراز كشيده بودم كيرم رو كرد تو سوراخ كونش و اروم بالا پايين ميكرد من كه ديگه داشتم ميمردم پیام بهم گفت عادل تو واسم جلق بزن من عصبى شدمو گفتم خفه شو اونم خودش واسه خودش زد چند دقيقه گذشت من كه ديگه هيچى حاليم نبود . پیام داشت ابش ميومد همشو ريخت رو سينم من كه تو حال ديگه اى بودم واسم مهم نبود كه اب خودمم اومد گفتم پیام پاشو پیام گفت بريز توم همش ريخت توش اينبار من دست پیام رو كشيدم و سرش رو گرفتم و دهنم رو گذاشتم تو دهنش واى كه چه حالى بودم بعدش سريع پاشديم نوبتى يه دوش گرفتيم تا بريم باشگاه اون روز با هر كى كشتى گرفتم ميباختم شب همون روز قضيه رو به پسر خالم گفتم نقشه كشيديم با هم بكنيمش همون شب به پیام زنگ زدم گفتم فردا بازم بيا طبق نقشه سام پسر خالم تو اتاق ديگه اى قايم شد تا پیام اومد تو اتاق من چسبيدم بهش تا ميتونستم ازش لب گرفتم دوباره بردمش رو همي مبل لخت شدو و شروع كزيم حال كردن كه سام اومد ي پیام تا اخر قضيه رو فهميد خواست بره اومد لباساشو
بپوشه كه سام عصبى شد و زد تو گوشش و به زور با هم كرديمش وقتى ابمون اومد اي بدون يه كلمه حرف گذاشت و رفت سام خوشحال بود و من داغون دونستم چقد عصبى شده از دستم خلاصه نه شكايت كرد نه چيزى فقط ديگه باهام حرف نميزد و ازم ميترسيد خيلى گذشت پیام با يه لباساى گرون
و خوشتيپ ميديدمش به تقليد از من روزى يه تيپ ميزد ولى انصافا از من خوشتيپ تر بود ديگه شده
بودم چرا از دست داده بودم خيلى كلنجار رفتم كه چه جورى بايد جبران كنم تنها راهى كه به ذهنم رسيد اين بود كه بايد منو بكنه با خودم درگير بودم كه واسه من افت داره كسى منو بكنه غيرتم اجاره نميداد كه اين كارو بكنم كه بالاخره خودم رو گول زدم و راضى شدم خوشكلى و خوشتيپى پیام ديونم كرد اول بود كه جلوى كسى كم مياوردم شب بود بهش زنگ زدم جواب نداد.
حدود 40 بار زنگ زدم تا برداشت گفتم سلام پیام
فردا حتما بيا خونمون و قطع كردم و اينطورى بود كه من گى شدم، صبح كه شد فكر كردم نمياد
اما اومد گفت اينبار كى رو قايم كردى جوابشو ندادم با هم رفتيم تو خونه تى شرتم رو دراوردم گفتم بيا جبران كن خواست برو ولى گرفتمش گفتم بايد
مي بكنى راضى شد و اومد بازم دهن گذاشتيم تو دهن هم چند دقيقه گذشت بهم گفت اون رور از دستت ناراحت شده بودم ولى دوباره دلم واست تنگ شد اما روم نشد
بهت بگم خلاصه اي روز با دردى كه كشيدم كارمو جبران كردم
البته بعدش به غيرتم بر خورد ولى يه چند روزبعد واسم عادى شد هنوزم با پیام تقريبا هفته اى دو بار گى دارم البته 1 ماه قبل از مسابقات كشتى ميذاريم كنار تا حسابى تمرين كنيم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ماجرای سکس من و امیر پسر رویایی من

داستانی که مینویسم واقعیه و مربوط به چند سال پیش هست.

من اون زمان 18-19 ساله بودم.من با اینکه چندین بار تجربه دوستی و سکس با دخترها رو داشتم اما همیشه به پسرهای زیبا و مخصوصا لاغر اندام هم علاقه داشتم.
در اون زمان من چند تا دوست داشتم که وقتهای بیکاری پیش اونها میرفتم و با هم میرفتیم میگشتیم و خلاصه تفریح میکردیم.یکی از این دوستهای صمیمی من اسمش آرش بود که خیلی به اصطلاح دختر باز بود.مدتی بود که خونواده جدیدی به محله اونها اومده بودن و اون با دختر این خونواده طرح دوستی ریخته بود.بعد از یکی دوماه از آرش شنیدم که برادر اون دختر که تا اون موقع پیش فامیلشون تو شهر دیگه ای زندگی میکرد هم به جمع اون خانواده اومده و خلاصه آرش گفت چون پسر تنهایی هست و بنظر بچه بدی نمیاد با اون هم طرح دوستی ریخته و از من هم خواست با اون گرم بگیرم تا از تنهایی و احساس غریبی تو محله جدید در بیاد.
یادمه وقتی برای اولین بار اون پسر که اسمش امیر بود رو دیدم احساس عجیبی داشتم چون خیلی کم حرف و شاید عبوس بود اما در عین حال خیلی هم جذاب.کلا لاغر بود و ظریف با چشمهایی قشنگ و ابروهایی که حسابی برداشته بود.خلاصه من هم سعی کردم طبق گفته دوستم آرش باهاش صمیمی تر رفتار کنم اما اون خیلی ساکت و کم حرف بود.کلا اون بین جمع ما با آرش خودمونی تر بود و با کسی زیاد حرف نمیزد اما کم کم که من باهاش گرم میگرفتم میدیدم با من هم شوخی و خنده داره و خلاصه منم که یه جورایی ازش خوشم اومده بود خیلی برام لذت بخش بود.
چند ماهی گذشت و امیر دیگه تا حدی رفتارش عادی تر و خودمونی تر شده بود مخصوصا با من و آرش.البته آرش دیگه زیادم به اون اهمیت نمیداد مخصوصا که حس کرده بود من جور خاصی هوای امیر رو دارم و مثلا زیاد از حد ازش دفاع میکنم و هرجا جمع هستیم سراغ امیر رو میگیرم و..و با اینکه رابطه دوستی من و آرش عادی بود اما با اینحال کمی هم به این قضیه حسادت داشت.نمیدونم چرا.
یک روز عصر که مثل همیشه پیش آرش بودم بمن گفت که امیر با باباش حرفش شده و چند روزیه خونه نمیره و شبها میاد پیش اون و گفت که مادرش از این موضوع ناراضیه و این حرفها.
منم فورا گفتم خب بهش بگو بیاد چند روزی پیش من تا مادر تو هم عصبانی نباشه..وآرش این پیشنهاد رو به امیر کرد.اونم اولش کمی تعارف کرد ولی بعد که دید منم اصرار میکنم قبول کرد که اونشب بیاد خونه ما و چند شبی پیش من بمونه.
اونشب من که دل تو دلم نبود چون برای اولین بار بود که با آرش قرار بود تنها باشم.بردمش خونمون.بعد از شام خوردن و مدتی حرف زدن و با کامپیوتر بازی کردن دیگه حرفهامون هم تموم شده بود و خلاصه داشت کمی خسته کننده میشد که به امیر گفتم بیاد بشینه عکسهای سکسی تو کامپیوتر رو ببینه و اونهم قبول کرد.این کارها و دیدن فیلم سکسی و عکس سکسی خیلی عادی بود چون مدتها بود همدیگه رو میشناخیم اما اولین بار بود که اون پیش من تنها بود و اینکارو تنهایی میکردیم.خلاصه بعد از مدتی عکس دیدن خسته شد و گفت میخواد بخوابه.توی اتاق من یه تخت بیشتر نبود و قرار شد دوتایی کنار هم بخوابیم.این دیگه برای من اوج هیجان بود که کنار اون بخوابم مخصوصا که لباس خواب هم همراهش نبود و قرار بود با شورت بخوابه.خلاصه توی تخت کمی شوخی حرفی کردیم و من که دیدم امیر خیلی به اصطلاح شنگول و خندون شده بین شوخی ها دست زدم به کیرش که نه تنها بدش نیومد بیشتر هم خنیدید.و بار دوم که به کیرش دست زدم دیدم کیرش بشدت راست شده.کیر من هم راسته راست شده بود.دیگه نمیتونستم تحمل کنم و با حالت شوخی کیرش رو گرفتم توی دستم و نگه داشتم.یکمی که خندیدم و هنوز کیرش توی دستم بود تو چشماش نگاه کردم هنوز جرات نداشتم که مثلا ازش لب بگیرم و اینکارها چون هنوز قضیه از دید اون میتونست حالت شوخی دوستانه داشته باشه.که در کمال تعجب دیدم بلند شد نشست و گفت میدونی چیه من خوابم نمیاد بیا کامپیوتر رو روشن کنیم.
بعد همونطور با شرت بلند شد.کیرش کاملا راست بود و نزدیک بود از شرت تنگ هفتیش بزنه بیرون.و منم که دلم داشت قیلی قیلی میرفت که اون کیر رو از نزدیک و بدون شرت ببینم و لمس کنم.خلاصه کامپیوتر رو روشن کردیم و یکراست به سراغ عکسهای سکسی رفت.حالا دیگه شوخی و خنده ای در کار نبود و منم خیالم راحت بود که امیر هم تو سکس با من مصمم هست و قضیه شوخی نیست.منم فورا کنارش روی صندلی کامپیوتر نشستم و کیرش رو از روی شرت گرفتم تو دستم و اینبار شروع به مالیدن کیرش کردم.بعد از چند ثانیه و در سکوت اون هم کیر منو گرفت و شروع به مالیدن کرد.شرتش کمی خیس شده بود و منم بشدت حشری شده بودم و قلبم داشت بشدت میزد ناگهان بهش گفتم بلند شه و شورتش رو کشیدم پایین..کیرش که بشدت راست بود با این حرکت خم شد و بعد که ول شد با صدای چپ زیبایی به شکمش خورد.کیر خیلی تمیز و نسبتا بزرگی داشت من دیگه نمیدونستم چکار کنم تیشرتی که تنش بود رو هم درآوردم و شروع به لیسیدن بدنش کردم.که اونم از من خواست لباسهام رو دربیارم که فورا اینکارو کردم و کشیدمش تو تخت.اونجا فورا به حالت 69 شدیم و شروع به ساک زدن برای هم..واقعا لذت بخش بود.از کیرش قطره قطره مایع بیرنگی که قبل از اومدن آب میاد توی دهنم میریخت و منم از احساس مزه شوری اون حشری و حشری تر میشدم.اینقدر از مکیدن کیر پسر خوشگلی که چند ماهی زیر نظر داشتم حال میکردم که راستش اصلا اهمیتی به ساک زدن اون نمیدادم.
بعد از مدتی گفتم صبر کنه.امیر گفت چرا؟گفتم بیا همدیگه رو بکنیم کاندم هم دارم.گفت باشه ولی اول کی؟من جواب دادم فرق نداره اما هرکی اول کرد و ارضا شد باید همین امشب اونیکی رو هم ارضا کنه نه اینکه بگه الان دیگه خسته هست و...خلاصه اول امیر خواست شروع کنه و منم قبول کردم.خودم روی کیرش کاندوم کشیدم و بعد به حالت دوزانو در حالیکه آرنجهام روی تخت بود نشستم.و امیر از پشت کیرش رو گذاشت روی سوراخ کونم.بعد از کمی بازی بازی و آب دهن زندن سرکیرش رو کرد توم و من از لذت داشتم پرواز میکردم بعد که بقیه کیرش رو هم کرد تو بدنش رو روی بدنم انداخت و سفتی و گرمای کیرش توی کونم از یکطرف و گرمی و تماس بدن بیمو و داغش روی پشتم از طرف دیگه باعث میشد احساس رویایی ای بکنم که واقعا هزاران بار از هر سکسی که با دخترها داشتم برتر بود.اما هنوز چند دقیقه نشده بود که امیر تند تند نفس نفس زد و بعد هم بیحرکت شد و من فهمیدم ارضا شده.من که تو اوج شهوت بودم فورا ازش خواستم برگرده تا من هم اونو بکنم.با اینکه میدونم تو اون لحظه آدم به اینکار میلی نداره اما امیر زیر قولش نزد و قبول کرد.من هم تصمصم گرفتم تا میتونم زود ارضا شم تا اونم اذیت نشه.سوراخ کون نمیز و کوچکی داشت و موهای ضایدش رو هم تراشیده بود.خلاصه بعد از کمی انگشت کاری و ریلکس کردن کونش شروع به کردن کونش کردم سوراخ کون خیلی تنگی داشت و خیلی زود منم ارضا شدم.
اونشب همینطور لخت پیش هم خوابیدیم و این ماجرا شروعی بود برای دو سه مورد سکس دیگه.اما بعد از چند ماه امیر پیش فامیلشون به همون شهری که قبلا زندگی میکرد برگشت و من دیگه اونو ندیدم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطره گی

سلام اشکان هستم
سومین داستان خودم و براتون مینویسم
اگه یادتون باشه گفتم که از دانشگاه کرمان انتقالی گرفتم برگشتم تهران
تو این مدت که تهران نبودم خیلی از بچه محل ها و دوستام و ندیده بودم
وسط همه رفیقام با یکی خیلی رفیق بودم اسمش علی بود از بچه ها که پرسیدم گفتن رفته سربازی , علی فوتبالیست هستش یه بچه خوشگل سفید که هر روز شش تیغ میکنه , هیکل ورزشکاری و قد بلند . هیچ وقت به ابن فکر نمیکردم که با علی گی داشته باشم .چون رابطه ما دوستی بود و بس .
خلاصه یه روز که با بچه محلا دم دربودم دیدم که علی داره از سر کوچه میاد اخه علی کوچه روبروی ما بودن
بعد از کلی ماچ و بوسه و احوالپرسی یه 2 ساعتی با هم از همه چی کس و شر گفتیم
علی شماره منو گرفتی ولی من یادم رفت که شمارشو بگیرم تا اینکه دو سه هفته گذشت و برام sms اومد فهمیدم علی هست اما خودم و زدو به کسخولی که نمیشناسم چند تا اس سکسی براش فرستادم اونم که از خدا خواسته
سرتون و درد نمیارم یه هفته ای من اونو گزاشتم سر کار و اون هم به خیالش منو گزاشت سر کار
تا اینکه من بابا و مامانم رفتن کیش پیش داداشم که اونجا دانشجو هست . من سریع رفتم در خونه علی اینا که آره تنها هستم و شب میترسم بیا پیشم اون بیچاره هم که نمیدونست کیرم واسش سیخ شده گفت باشه شب میام
ساعت 9 بود اومد , من هم مثل همیشه با شلوارک و بدون تی شرت تو خونه میگشتم , علی رفت که لباسشو عوض کنه منم رفتم ماهواره رو روشنم گردم و زدم شبکه اسپیس , لم دادم رو کاناپه
علی هم اومد کاناپه بغلی لم داد و شروع کردیم به فیلم دیدن و سیخ کردن حالا بهترین وقت بود بلند شدم رفتم تو اتاقم و کامپوترم و آوردم و به علی گغتم : بچه کونی اونو خاموش کن بیا کارت دارم
علی که قوربونش برم تو فضا بود اومد کنارم نشست گفتم چندتا فیلم توپ دارم ببینیم
اولیش سکس یه دختر 15 ساله بود اما ثانیه شماری میکرم برسه به بعدی که گی بود
علی تا این و دید چشاش چهارتا شد کامپیوتر و کشید طرف خودش گفت که خیلی وقته دنباله گی میگرده اما پیدا نمیکنه
اینو که گفت چشام برق زد و از تعجب داشتم میترکیدم
دیگه نمیتونستم خودم و نگه دارم شورتم داشت میترکید دستم و انداختم دور پاش و شرع کرم به مالیدن که دیدم علی آقا هم بدش نمیاد گفتم علی پایه ای واسه هم جغ بزنیم اول یه خورده ناز کرد و با اسرار من قبول کرد
پیراهنش و که در آورد انگار من داشتم یه دختر 20 ساله و میدیدم بدنش مثل بدن من بدون مو بود اما سینه هاش تراشیده ترو خوش فرم تر دلم و زدم به دریا و پریدم شروع کرم به خورد سینه هاش و اونم که انگار بدش نمیود شروع کرد به در آوردن شلوار من , کمک مک رفتم پایین شلوارش و درز آوردم تا شرتش و کشیدم پایین دیدم اقا تازه شیو کرده و وای دیگه نفهمیدم شروع کردم براش ساک زدن و اونم کیر منو میمالید داشت ابم میومد و اونم همینطور که بهش گفتم بزار بکنمت که بهش برخور گفت اول تو من که واسه رسیدن به علی هر کاری میکردم قبول کردم
دمر خوابیدم رو کاناپه و بچه کونی نامردی نکرد و بدون مقدمه یه توف انداخت رو کونم و یه توف انداخت رو کیرش و تا دسته کرد تو کونم وای چشام سیاهی داشت میرفت دیگه نفهمیدم کونکش چه کار میکنه فقط دیدم که داره آبش و میریزه رو کمرم من که داشت کونم میسوخت از درد نمیتونسم بشینم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم حالا نوبت من بود که کونش و جر بدم بردمش تو اتاق از بغل خوابوندمش رو تخت اسپری زدم به کونش و کیرم و منم نامردی نکردم و یه دفعه تا ته کردم تو
صدای دادش خونه رو ور داشت دهنش و گرفتم و شروع کردم به کردنش آخ که چه حالی میداد کون علی یه 10 دقیقه ای همونجوری کردمش برگردوندمش و یه بالش گزاشتم زیر کمرش تا کونش بیاد بالا علی که بی حال بود فقط میگفت بکن منو بکن منم بیشتر حشری میکرد هم میخواست انتقام یه ساعت پیش و ازش بگیرم
دوباره کیرم و گزاشتم دم سوراخش که حالا باز باز شده بود هل دادم تو شروع کرم به شاک زدن فکر کنم یه 20 دقیقه ای اونجوری کونش گزلشتم که دیدم داد و هوارش در اود که تو رو خدا بسه جر خوردم منم که دیگه داشت آبم میومد کیرمو در آوردم و نشستم روسینشو به زور مجبورش کردم برام تا ۀآخرش آبم و بخوره بعد بیهوش کنار هم افتادیم صبح که بلند شدیم ساعت 12 بود با هم رفتیم دوش گرفتیم و یه دست واسه هم زدیم و لباس پوشیدیم و رفتیم بیرون نهار خوردیم .
خیلی خوبه آدم یه دوست مثل علی داشته باشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطره گی

سلام
حدودا 1 ماه پیش وقتی از سر کار اومدم لباسمو عوض کردم که برم شنا منتظر تاکسی شدم
بقیه مردم هم ایستاده بودن و منتظر بودن .
در بین مسافرا 1 پسری خوش تیپ تقریبا هم سن بین مسافرا بود که همزمان نگاهمون به هم افتاد و به چشمای هم خیره نگاه کردیم بعد از چند ثانیه لبخندی زد که منم خندم گرفت.
ماشین اومد و 1 نفر جلو نشست بقیه مسفرا اومدن سوار بشن منم سریع نشستم تا بقیه حمله نکردن.تا من نشستم پسره هم نشست پیش من و ماشین پر شد و راه افتاد.
من ساک ورزشی خودمو روی پاهام گذاشتمو داشتم بیرونو نگاه میکردم که احساس کردم پسره پاشو داره میماله به پاهام و تکون میده تا برگشتم ببینم چه خبره پیش دستی کرد و گفت شما خیلی برای من اشنا هستین منم گفتم ولی من تاحالا شمارو ندیدمگفت من مجید هستم میشه اسمتونو بگین شاید بشناسمتون منم گفتم مهدی هستم
گفتم حتما منو تو محل دیدین مجید گفت من اینجا گذری اومده بودم کار داشتم گفتم حتما قرار هم داشتی که خوش تیپ کردی و خوشکل شدی
خندید و گفت اتفاقا ت هم خوشگلی منم ازت خوشم اومد گفتم باهت دوست بشم راستشو بخوای الکی گفتم میشناسمت. میخواستم باهات صحبت کنم دوست بشیم .حلا میتونیم باهم دوست باشیم.
من چند ثانیه مکث کردم و خندیدم گفتم منم بدم نمیاد با پسر خوشگلی مثل تو رفیق بشم.
گفت کجاداری میری گفتم دارم میرم استخر من تقریبا هفته ای 3 تا 4 بار میرم شنا . گفت فکر کردم رزمی کار هستی که بدن سفتو قشنگی داری گفتم هنوز منو ندیدی ببینی چی میگی
گفت میشه یخورده از راه و پیاده بریم بیشتر با هم هال کنیم منم قبول کردم پیاده شدیم تا استخر حدودا 20 دقیقه پیاده راه بود
گفت مهدی شنا خوب بلدی گفتم کاملا بلدم گفت خیلی سکسی هستی منم با لبخند گفتم از خودت خبر نداری گفت اهلش هستی گفتم با کسی که سکسی باشه و چهرش منو حشری کنه چرا که نه.
گفت میشه الان منم بیام اسخر 1 ساعتی باهم باشیم گفتم بیا ولی شاید نشه تو استخر کاری کرد هالا بریم ببینیم چی میشه.ساعت 9:30 رسیدیم استخر چند نفری از بچه های دایمی اومده بودن داشتن تمرین میکردن . با علی ومهدی و بهنام که مسئولان استخرن و باهم رفیقیم سلام کردم و با مجید رفتیم تو رخت کن. من که داشتم لخت میشدم خیره شده بود و منو نگاه میکرد منم وقتی خواستم مایو مو پام کنم جلوش شرتمو در اوردم که مایو مو پام کنم که گفت وای چه باهالی . مایومو پام کردم گفتم تو هم میای شنا کنیم گفت من که چیزی ندارم گفتم برات الان ردیف میکنم رفتم از مهدی براش مایو گرفتم و گفتم بپوش اونم لخت شد و شرتشم جلوی من کشید پایین و مایو شو پوشید منم داشتم نگاهش میکردم تمام موهای بدنشو زده بود
و حسابی مثل هلو شده بود تا منو دید دارم با شهوت نگاهش میکنم گفت نظرت چیه گفتم دارم
دیوونت میشم خیلی سکسی هستی .
رفتیم دوش بگیریم بریم تو اب من سریع دوش گرفتم و امدم بیرون منتظرش شدم تا بیاد .رفتم
دم دوشی که مجید بود و در زدم گفتم بیا من اومدم درو باز کرد گفت الان میام از لای در بدن خیسش زیر اب و که دیدم کیرم بلند شد درو باز کردم رفتم تو و بقلش کدم اونم منتظر بود تا بقلش کردم خودشو ولو کرد تو بقلم منم کیرشو و کونشو میمالیدم و سینشو میمکیدم و چندتا
لب هم ازش گرفتم دیگه داشتم از خود بی خود میشدم که گفت الان یکی میاد میبینه منم
خودمو کنار کشیدم و اومدیم بیرون رفتیم تو استخر من یه چند دوری پشت سر هم شنا کردم
بعد اومدم پیش مجید واسادم کنارش با کیرش بازی میکردم و باهاش صحبت میکردم
گفت این جا جایی نیست بریم حال کنیم گفتم باید فکر کنمکه یکدفعه به یاد تصفیه خانه افتادم و اتاق استراحت مسئول باشگا که دست علی بود ومعمولا اونجا میخوابید .
گفتم بیا از اب بیرون فهمیدم کجا بریم اومدیم بیرون رفتم پیش علی گفتم من دارم میرم گفت
چه زود میری گفتم این دوستم مجیده مهمون منه امروز باید برم فقط کلید اتاق استراحتتو بده میخوام فیلمامو بر دارم فردا هم برات چندتا فیلم میارم علی هم کلیدو داد .
وارد اتاق که شدیم درو از پشت بستم و شروع به در اوردن لباسام کردم مجیدم لباساشو در اورد و بادست کیر منو از رو شورت میمالیدکیرم حسابی بلند شده بود منم شورت مجیدو در اوردم
وکیرشو مالیدم گفتم بخوابیم روتخت مجید خوابید منم با کیرش بازی میکردم و کم کم کیرشو گذاشتم تو دهنم و براش ساک زدم صدای نفس نفس مجید منو داشت دیوونه میکرد گفتم هالا تو ساک بزن مجید بلند شد و کیرمو تا ته کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن منم با انگشتم
سوراخشو میمالیدم تا شل بشه و انگشتمو کردم تو کونش و حسابی شلش کردم بعد گفتم میذاری بذارم تو سوراخ گفت اروم که درد نگیره منم دمر خوابوندمش رو تخت و پاهاشو باز کردم
و با اب دهن سوراخشو خیس کردم سر کیرمو فشار دادم در سوراخشو اروم سرشو کردم توش که مجید به خودش تکونی داد و گفت اروم بیشتر خیسش کن منم دوباره خیسش کردم و با انگشتم میکردم تو کونشبازم با اب دهن خیسش کردم تا حسابی اماده شد دوباره سر کیرمو
گذاشتم دم سوراخش و فشار دادم تو این دفعه چیزی نگفت منم فشارو بیشتر کردم و کیرم
بشیتر رفت تو اروم شاک میزدم تا تمتم کیرمو تونستم بکنم تو وقتی کیرم کاملا رفت توش منم
کامل خوابیدم روی مجید و شروع کردم به شاک زدن وقتی تا ته میکردم تو و بیضه هام میخورد به
کونش مجید ناله میکرد و اه میکشید یه چند دقیقه همون طوری روش خوابیده بودم و کیرمو
توش کرده بودم کونش نرم و گرم بود بعد کیرمو کشیدم بیرون و مجیدو بر گردوندم و پاهاشو دادم بالا و از جلو کیرو دادم توش مجید چشماش و بسته بود و فقط اه اه میکرد و با کیرش بازی میکرد
منم خم شدم شروع کردم به خوردن سینه هاش و هم زمان شاک میزدم صدای اه اه هردومون
بلند شده بود مجید منو بقل کرده بود وپاهشو حلقه کرده بود دور کمرم من سرعت شاک زدنمو
زیاد کردم و کیرم حسابی سفت و داغ شده بود که ابم اومد منم اروم کرم و ابمو کاملا ریختم تو مجید وقتی کیرمو کشیدم بیرون کاملا شل شده بود مجید هم برای خودش جلق زذ تا ابش اومد
بعد از همدیگه لب گرفتیم و لباسامونو پوشیدیم و اومدیم بیرون شماره تلفن همدیگرو گرفتیم
و از هم دیگه تشکر کردیم و رفتیم.....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 47 از 85:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA