انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 50 از 85:  « پیشین  1  ...  49  50  51  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
عشق کون یونس ! قسمت اول

سلام دوستان پدرام هستم 20 سالمه و قدم 180 همه چیزمم معمولیه ( قیافه و تیپ و کیر و ... ) بچه جنوبم وکمیم هات...
دوستان از اینکه یکم داستانم خیلی طولانی شد به بزرگی خودتون ببخشید ، دوستانی که میخوان خلاصه تر بخونن میتونن از اون ستاره ها به بعد رو بخونن ولی اگه بخواین کاملتر و جذابتر بشه یکم وقت بذارین و همش رو بخونین ... ضرر نمیکنید..
یادم میاد از همون بچگی به کس و کون و اینجور چیزا علاقه خواصی داشتم و از راهنمایی دیگه کم کم فهمیدم که سکس یعنی چی...
بچه چجوری درست میشه و... ، ولی زیاد درگیر اینجور مسائل نبودم ، تا اینکه به دوم سوم دبیرستان رسیدم و کم کم دلم میخواست که مزه سکس رو بچشم و در به در دنبال یه دوست دختر میگشتم که بتونم باهاش سکس کنم و به اوج اون لذتی که همه ازش حرف میزدند برسم...
ولی تا اون موقع اصلا به گی یا سکس با ی پسر فکر نمیکردم ، حقیقتش هیچ علاقه ای هم به اینکار نداشتم
با خودم میگفتم اصلا چه معنی داره یه پسر بخواد با پسر سکس داشته باشه !!! پس دخترا این وسط چیکارن و از این جور فکررا... (کلا به گی اعتقاد نداشتم ، یعنی مزش رو نچشیده بودم !!! ) ، خلاصه...
این قضایا ادامه داشت تا اینجا که دانشگاه قبول شدم و رفتم دانشگاه ، از قضا دانشگاهم 1300-400 کیلومتر با شهرم فاصله داشت واسه همین مجبور میشدم دیر به دیر برم خونه ( مثلا ترمی یک یا دو بار ) ، ترم اول بودم و بهمون خوابگاه دادن
ی اتاق 5 نفره که من (پدرام ) ، علی ، محمد جنده ، محمد علی و مجید با هم بودیم ، حقیقتش من آدم گرمی هستم و زودم با بچه ها صمیمی میشم ولی نمیدونم چرا تو دانشگاه زیاد با بچه های هم رشته ام نمیپریدم اتفاقا هم اتاقیام هم هی بهم میگفتن دیونه تو چرا با بچه ها نیستی...
هیچ کس رو نمیشناسی و ...
اینجوری شد که من تصمیم گرفتم بیشتر با بچه هامون آشنا بشم و روایط رو صمیمی کنم اونموقع ما تو اتاق 18 بودیم تقریبا اول لاین بودیم و بقیه بچه های هم رشته ایمون طبقه بالا بودن ، ی روز محمد علی بهم گفت :
- پاشو کون گشاد ، پاشو بریم اتاق بچه ها
/ کدوم بچه ها؟ اتاق چند؟
- بچه های خودمون دیگه ، اتاق 19
/ اتاق 19 ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- خفشو بابا پاشو بریم...
منم پاشدم و دنبالش رفتم....
پله هارو یکی یکی رفتیم بالا و رسیدم به اتاق 19 ، در زدیم و یکی از بچه ها که اسمش مجتبی بود و خیلی خیلی هم کس شعر زیاد میگفت در رو باز کرد...
سلام کردیم و رفتیم تو ، محمدعلی بچه هارو معرفی کرد :
- پدرام اونی که روی تختِ (طبقه بالا روبرو در) اسمش سعید ، اونی که داره طبق معمول با لپ تا ور میره امین ، اوست ممدم که داره درس میخونه (هیچ وقت نفهمیدم چرا بهش میگفتن اوست ممد) ، اشکانم که گوشه اتاق کنار شوفاژ خواب بود (اشکان مال این اتاق نبود ولی معمولا اونجا بود) مجتبی هم که درو واکرد...
اون موقع بود که من همش تو این فکر بودم که نفر پنجم این اتاق کیه ! چرا پیداش نیست ! تا اینکه دیدم یهو یکی درو وا کرد و اومد تو... ، که محمد علی یهو گفت :
- اینم آقا یونس گل که ...
دیگه هیچی نشنیدم و فقط دیدم ی آقا پسر خوشگل مشگل که قدش 165 تا 170 ، اندام متوسط ، چشمهای رنگی (که از بس این چشا خوشگلن هنوزم نمیدونم چه رنگین) ، موهای نسبتا فشن و خوشتیپ وارد اتاق شد نمیدونم اون لحظه چم شد که ی حالتی بهم دست داد فکر میکردم یونس رو ی جایی دیدم ، فک میکردم آشناست ، نمیدونم چه حسی بود ولی خیلی عجیب غریب بود... ، تو همین حس و حال بودم که به خودم اومدم و دیدم یونس جلوم واستاده و دستشو دراز کرده و داره باهام سلام میکنه و اون لحظه بود که عجیبترین حرکت ممکن رو انجام دادم...
نا خود آگاه از جام پا شدم و شروع کردم به روبوسی کردن با یونس ( خداییش خودمم خیلی کف کردم که چرا اینکارو کردم... ) ، بعدشم کنار هم نشستیم و شرو کردیم به حرف زدن ، در حین این کارا منم فقط داشتم یونس رو نگاه میکردم آخه هم قیافه خوبی داشت ( ی تیکه هلو بود... ) هم وقتی که نگاش میکردم حس خوبی بهم دست میداد ، فک کنم یونس هم فهمیده بود که دارم غیر معمول بهش نگاه میکردم ولی اون موقع اصلا هیچ علاقه و نظری بهش نداشتم فقط ی حس عجیب بود که خودم اینجوری به خودم میگفتم که حتما چون قیلفه جدیدیه انجوریم...
خلاصه اون روز ما اینجوری گذشت...
همینجوری رفت و آمدم با یونس و بقیه بچه ها (که فک میکنم نیازی نیست معرفیشون کنم) زیاد شد که دیگه کاملا با هم راحت شده بودیم ، هم دیگه رو انگشت میکردیم ( این شامل همه بچه ها میشد ) ، فیلم سوپر میدیم ، سکس هایی که تا حالا داشتیم رو برای هم تعریف میکردیم و ازاین جور کارا... (یعنی همه کار میکردیم جز درس خوندن) همینجور که بیشتر با هم راحت میشدیم حس عجیب من قویتر و علاقه من به یونس بیشتر میشد و...
روزا گذشت و گذشت تا امتحانامون رو دادیم و رفتیم خونه... ، خونه که بودم همش داشتم به یونس فکر میکردم و به زمانی که دوباره برگردم دانشگاه و بازم با بچه ها و مخصوصا یونس باشم...
ی روز یکی از بچه ها بهم زنگ زد و گفت :
- پدارم چند گیگ فیلم جدید (سوپر) گیر آوردم ، تو هم میخوای ؟!!!!
/ آره واسم بیار ، کی میاریشون؟
- ساعتای 8 خونه ای؟
/ آره ، بیا منتظرم...
- باشه ، حتما...
منم با خودم گفتم آخ جوووووون فیلم جدید ....
ساعت طرفای 8:30 بود که بهم زنگ زد و گفتش :
- پاشو بیا من درب خونتون واستادم...
رفتم درو وا کردم و فلش ( 16 گیگ بود ) رو ازش گرفتم ، ی تعارف زدم که بیاد تو ولی نیومد ، دوستم که رفت با کله رفتم سمت کامپیوتر که بیبن فیلمای جدید چطورن...
شروع کردم به دیدن فیلما ، همشون همون روال قبلی رو داشتن که ی خانومه میومد و ی آقا شروع میکرد به کردن خانومه و ...
همه اینا رو روزنامه وار و خیلی سریع نگاه کردم تا اینکه با ی پوشه رسیدم به اسم Gay ، گفتم ای بابا اینم که باز فیلم گی ریخته واسمون ، خواستم پاکش کنم ، Shift + Delet رو هم زدم ولی یه دفعه به خودم گفتن حالا بذار ببینیم چی توشه...
فایلا رو حذف نکردم و شروع کردم به دیدن یکی یکهه فیلمها ، ولی خیلی با دقت داشتم فیلمها رو میدیدم ، راستش علیرغم فکرهایی که میکردم داشت از این سبک سکس یعنی گی خوشم میومد و با دقت بیشتری فیلم ها رو نگاه کردم... ، دیگه کم کم داشتم خیلی با گی حال میکردم و خوشم میومد یک مقداری هم تو سایتهای گی دنبال چیز میزای جدید میگشتم و با خودم فکر میکردم که گی هم بدک نیستا... ( ولی دیگه داشتم با گی خیلیی حال میکردم )
روزهای میان ترم رو با همین فکرها رو کارا گذروندم تا با وقت رفتن شد ، روز قبل رفتن داشتم واسائلم رو جفت و جور میکردم که گفتم بذار فیلم هارم ببرم... ، اتفاقا هارد محمدعلی هم دست من بود که بهم کفته بو چیز میزای باحالت ( منظورش سوپرهام بود) رو که رو هارد ، خونه داری واسم بیار ، منم همه چیزای و فیلمهای خوبم رو کپی کردم (اول از همه گی ها رو ریختم )
بالاخره روز برگشتن به دانشگاه رسید ، وسائلم رو برداشتم و رفتم راه آهن... ، بعد از یک روز و نصف تو راه بودن (نصفش با اتوبوس باید بیام ) رسیدم خوابگاه و وسائلم رو گذاشتم و ی دوش گرفتم و استراحت کردم .
بگذریم ......................
حقیقتش استارت گی من و یونس از اواخر ترم دوم خورده شد ، مقدمات این کا اینجوری شروع شد که ...
روی تختم دراز کشیده بودم لپ تاپم روی پام بود و داشتم فیلمهایی رو که آورده بودم از بیکاری دوباره نگاه میکردم که در اتاق رو زدن ، فیلم رو استاپ کردم و گفتم بفرمایید ، یونس بود که در میزد ، در رو وا کرد و اومد تو و بهم گفت :
- باز داری چیکار میکنی؟ مردی از بس تو اتاق خوابیدی...
/ هیچی بابا دارم فیلم خانوادگی میبینم !!!
- فیلم خانوادگی؟ ای جووووووووون پس برو اونورتر تا منم بیام ببینم
اومد کنارم نشست و شروع کردم به ادامه فیلم رو دیدن ، ثانیه های آخر فیلم بود که یونس گفتش بابا یه فیلم توپ بذار حالشو ببریم ، بذار خودم ی فیلم بذارم... فیلم رو بست و داشت اسمهای فایلا و پوشه ها رو میخوند که چشمش به پوشه گی افتاد ، گفت ایول گی هم که داری... ، بذار ببینیم چجوریه و یکی از فیلمارو پخش کرد و داشتیم نگاه میکردیم که یهو با خودم گفتم...
یعنی یونس هم از گی خوشش میاد؟؟؟؟؟؟؟ برای چی اینجوری رفت طرف فیلمای گی ؟؟؟؟ و ...
که احساس کردم یک مقدار فشار بدن یونس رو بدنم بیشتر شد... ، بدنش گرمتر شده بود ، انگشت اشارش که روی صفحه کلید بود ی لرزش خیلی خفیفی داشت ، با خودم گفتم آقا یونس مارو نگاه کن که داره چه حالی میکنه با این فیلمای گی... که متوجه ی چیز عجیبی شدم ی چیز سردی هی به پشت پام میخورد خوب که دقت کردم یونس داشت آروم آروم با انگشتت شصت پاش پشت پام رو نوازش میکرد ، و از همه عجیبتر این بود که ی چشش به مانیتور بود و ی چشش دیگش به کیر من که شق شده بود و نصفش زیر لپ تاپ بود ( کیرم اندازش متوسطه تقریبا 16-17 سانت ) با خودم فک میکردم که چرا یونس داره اینکارارو میکنه ، به هیچ جوابی نرسیدم جز اینکه یونس ما از گی خوشش میاد ولی چون اصلا بهش نمیومد به خودم گفتم کیر تو مغزت با این طرز فکرت ، ول کن بابا...
در همین حین یونس دستش حرکت دادبه طرف زیر قسمت پایینی لپ تاپ ( دقیقا روی کیر من ) و بهم گفت پدارم دیونه زیاد لپ تاپ رو روی تخمات نذار عقیم میشیــــــــــا !!!
دستش رو برد زیر لپ تاپ که برش داره و دقیق دستش رو گذاشت روی کیرم من ، ی خورده از جام پریدم خوب جا خوردم دیگه!!! ، گفت چته ؟ گفتم هیچی... ، لپ تاپ رو آروم یکم برد جلو و با دستش که روی کیرم بود آروم کیرمو نوازش کرد ( مثلا داشت لپ تاپ رو جا به جا میکرد ) بعد دستش همینجور که داشت دستش رو از زیر لپ تاپ در میاورد از پایین کیرم رو لمس کرد تا روی شیکمم... دیگه داشتم حشری میشدم ، وقتی بهش نگاه کردم دیم داشت زیر چشی منو نگاه میکرد و ی لبخند خیلی کوچیک هم رو لباش بود ، تو همین حس و حال بودیم که یکی همینطور که با اون صدای کیریش داشت آواز میخوند عین گاو در اتاق رو باز کرد و اومد تو و میلاد هم دنبالش بود ، مثل اینکه با هم رفته بودن بیرون...
اون کونی هم کسی نبود جز محمدعلی ، عین گاو اوومد کنار ما واستاد و گفت به به سوپر !! ، چه خبر بچه ؟ منم طبق معمول گفتم دسته تبر.... و شروع کرد به کس وشعرهای همیشگیش رو تعریف کردن که این ی دختره رو دیدم ایجوری بود اونجوری بود و... ، وسط کس شعراش یونس با ی حس و حال ناراحت ( انگار که کیر خورده باشه ) پاشد رفت...
شب موقع خواب همش داشتم با خودم فکر میکردم که چرا ایجوری شد یعنی یونس گیِ... ، یعنی از من خوشش میاد؟
دیگه کار هرشبم شده بود به اینجور مسائل فکر کردن ، کم کم از یونس خیلی خوشم میومد ، باهاش حال میکردم و بهش علاقه خواصی داشتم ، روزا یکی یکی داشت میرفت ، به آخرین امتحان خیلی نزدیک بودیم و من همش تو همین فکر بودم که میشه من و یونس... !!!!!!!!!!؟؟؟!؟!؟!؟!
تا اینکه روزقبل آخرین امتحان از کتابخونه برگشتم و داشتم میرفتم تو اتاق که دیدم در ورودی به حموما بازه ( تو لاین 3تا حموم داریم که یه در ورودی داره اولش انباره و یکم جلو تر به صورت L شکل سه تا حموما قرار دارن ) و یکی داره با صدای بلند آواز میخونه ، صداش شبیه صدای یونس بود ، معمولا چون لاین بالا حموماش خراب بودن بچه ها میومدن پایین حموم ، رفتم و دیدم بعـــــــله یونس رفته تو حموم آخری و زده زید آواز و داره حموم میکنه بهش گفتم بچه جون انقد سرو صدا نکن میم تو حموم میکنمتا.... ، یونسم گفت مرده و حرفش ن، نامرده هرکی نکنه...
گفتم باشه ، رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و یونس همچنان داشت میخوند ، رفتم سر یخچال بطری آب یخ رو برداشتم و رفتم تو حموم پشت سرم در رو محکم بستم و شروع کردم به ریختن آب سرد ( از بالای در ) روی یونس ، که یونس داد میزد :
- پدرام تورو خدا نریز...
- غلط کردم نریز...
منم فقط بلند بلند میخندیدم و کارمو ادامه میدادم
- پدرام جان من نریز....
همینجوری داشت التماس میکرد که یهو لخت لخت و صابون یه دست در حموم رو وا کرد و گفت :
- بابا گاییدی منو بسه دیگه پدرام !!!
من ی لحظه جا خوردم آخه داشتم یونس رو لخت میدیدم البته یکم کف رو بدنش بود... ، اونم چه بدنی.... ، باورم نمیشد یونس همچین بدن بی مویی داشته باشه ، در نهایت سفیدی یک تار هم نداشت ، اصلا بهش نمیخورد اینقدر بی مو باشه آخه ی ته ریش کوچولو داشت... ، سینه های توپر و کمی مایل به صورتی و شق بودم که اصلا حتی یک دونه موی کوچیک هم نداشت رون و پاهاش خیلی کم مو بود ، پشمای کیر (اندازش خوب بود ولی چون خوابیده بود اندازه دقیقش زیاد معلموم نبود ) سفید و خوشگلشم انگار که همین الان زده بود و حسابی صفا داده بود ، فقط زل زده بودم به بدنش و داشتم نگاش میکردم...
که یهو یونس با ی لب خنده موزیانه (انگار متوجه شده بود کلی بدنش رو دید زدم و خوشش اومده بود ) گفت :
- بخدا دهنمو سرویس کردی ، خیلی سرد بود
/ حالا بازم شعر میخونی ؟ خوش گذشت ؟
- آره بازم میخونی...
اینو که گفت بازم آب سرد ریختم روش و اونم جای اینکه در رو ببنده خواست که سریع روش رو ازم برگردونده که صابونشم از دستش افتاد و بهم پشت کرد . اون لحظه بود که دیگه انگار دنیا رو بهم داده بودن عجب کونی بود از سفیدیش هیچ حرفی نمیتونم بزنم آخه زبونم بند میاد... ، کونش زیاد بزرگ نبود ولی گرد و خوش فرم بود و ی قوس خیلی خوشگل و سکسی داشت که داشت دیونم میکرد ، نمیدونم چرا این بشر یک تار مو هم نداره خیلی کونش صاف و یک دست بود خیلــــــــــــــــــی ! ، دلم میخواست همونجا کونش رو تو دستم بگیرم و فشار بدم
تمام این فکرا و دید زدنم چند ثانیه طول نکشید که یونس بهم گفت : بیا.... دیدی صابونم افتاد ! و همینجوری که پشتش به من بود خم شد که صابونش رو برداره...
اون لحظه بود که من واقعا کف کردم و داشتم دیونه میشدم دنیا داشت دور سرم میچرخید و کل بدنم داغه داغ شده بود ف نمیدونم غش کردم ، توی رویا بودم یا واقعیت ولی وقتی خم شد چاک کونش عین هلو بود... ی هلوی بی هسته ، سوراخ کونش صورتی و خیلی خوشرنگ به اندازه سوراخ کون مورچه بود ، کوچیک و جم و جور فکر کنم پشمای دور سوراخ کونش رو همین الان زده بود ( آخه هرچقدرم بی مو باشی دور سوراخ کونت باید کمی مو داشته باشه مگر اینکه دیگه واقعا... ) اون لحظه دیگه واقعا دلم میخواست کونش رو بلیسم... ، دیگه واقعا مطمئن شدم که یونس از اینکه باهم گی داشته باشیم کاملا راضیه...
توی همین حال و رویا بودم که یونس صابونش رو برداشت و با ی لبخند خیلی موزیانه بهم گفت پدرام دیگه روم آب نریز بذار حموم بکنم در حموم رو بست...
نمیدونم چقدر تو هنگ بودم و پشت در ایستادم ولی بالاخر از حموم اومدم بیرون رو رفتم اتاق و فقط و فقط و فقط فکر و ذکرم شده بود کون یونس و کون یونس... ، حالا فردا هم امتحان داشتم و فکر کون یونس نمیذاشت اصلا درس بخونم... خوشبختانه امتحان اندیشه بود و آخرین امتحان ، نمیدونم چجوری اون شب و خوابیدم و چجوری رفتم امتحانم رو دادم و چی شد و چی گذشت آخه همش تو فکر کون یونس بودم ،دیگه کونش شده بود عشق من و من موندم و عشقِ کونِ یونس...

*************************************

به هرحال امتحان آخری رو هم دادیم و دیگه همه داشتن آماده رفتن میشدن ، خیلی از بچه ها همون شب رفتن و ی تعدادی هم صبح روز بعدش ... ، تقریبا دیگه همه بچه های رفته بودن ، بچه های اتاق ما که همون اول رفته بودن مخصوصا محمدعلی که همون یک ساعت بعد از امتحان با کله رفت شهرشون ، ولی من چون بلیطم ی جوری بود یک باید ی شب میموندم و روز بعد حرکت میکردم موندم ، یونس هم موند خودش که میگفت واس این مونده که میخواد کارای انتقالیش رو راست و ریست کنه ، اتفاقا همه بچه های اتاق اونا رو هم رفته بودن و فقط من بودم و یونس... .
رفتم به یونس گفتم پس امشب که تنهاییم بیا با هم بخوابم که دیگه حوصلمونم سر نره ، اونم قبول کرد ، عصرشم رفتم تو شهر و کم آجیل و میوه و نوشیدنی گرفتم که شب رو واقعا خوش بگذرونیم ، خلاصه وسایل رو گرفتم و برگشتم اتاق و فقط منتظر این بودم که یونس بیاد آخه از عشق کون یونس داشتم دیونه میشدم... ، بالاخرا انتظار تموم شد و در اتاق رو زدن... ، گفتم بفرمایین ، یونس بود و اومد تو ، منم از همون اول تا آخر داشتم به کونش نگاه میکردم ، انگار که داشتم با کونش حرف میزدم و فقط کونش رو دعوت کرده بودم... .
آجیل و میوه رو آوردم و خوردیم و یکمی حرف زدیم و دیگه ساعتای 10 شده بود که تقریبا کاری نداشتیم که انجام بدیم و یکدفعه یونس بهم گفت :
- پدرام هنوز اون سوپر گی هات رو داری؟
/ آره....
- خوب بذار ببینیمش دیگه !
/ چــــــــــشم... !!!
لپ تاپم رو روشن کردم و رفتم رو تختم دراز کشیدم رفتم تو پوشه فیلمام و یونس مثل اوندفعه اومد کنارم و بهم چسبید ولی ایندفعه ی پاش رو گذاشت روی پام و ی دستشم گذاشت روی شکمم منم اصلا به روی خودم نیاوردم و شروع کرد به پخش کردن فیلمها... ، بعد از ی مدتی یونس جونم کاراش رو دوباره شروع کرد و پاهاش رو آروم و خیلی خیلی یواش روی پام حرکت میداد و به صورت چرخشی ولی با شعاع خیلی خیلی کم انگشتاش رو روی شکمم حرکت میداد... منم فقط حواسم به یونس بود و روی کونش متمرکز بودم تو همین حال بودیم که بهش گفتم : میگم که یونس چطوره در رو ببندیم که کسی نداد مزاحم بشه حوصلشون رو نداریم... هنوز حرفم تموم نشده بود که یونس پرید و در رو فقل کرد چراغم خاموش کرد ، گفتم چرا دیگه چراغ رو خاموش میکنی؟ گفت اینجوری بهتره !
اون لحظه بود که دیگه گفتم ای جونم دیگه حل شد... دیگه کون یونس مال خودم شد...
یونس اومد باز بهم چسبید و ایندفه دستش رو گذاشت پایین شیکمم و دستش فقط 2-3 سانت تا کیرم فاصله داشت و کم کم داشت با اوج گرفتن فیلم دستش به کیرم نزدیکتر و نزدیکتر میشد تا اینکه دستش رو روی سر کیرم حس کردم ، وقتی دستش به کیرم خورد چند لحظه ای مکس کرد
خودش رو بیشتر بهم چسبوند و سرش رو قشنگ گذاشت روی سینم و منم اصلا هیچ عکس العملی نشون نمیدادم و فقط داشتم زیر چشی نگاش میکردم...
دوباره شروع کرد به نوازش کیرم ، ولی خیلی خیلی آروم و با حوصله این کار رو میکرد ، آروم دستم رو از زیر بدنش درآوردم و گذاشتم دور گردنش و دستمو گذاشتم تو موهاش و شرو کردم به نوازش موهاش...
دیگه یونس تقریبا دستش رو داشت روی کل کیرم حرکت میداد و گاهی هم ی فشار خیلی کوچیکی میداد ، بدنامون کاملا داغ شده بود و سرعت نفس کشیدنمون بیشتر شده بود ، منم که حسابی شقِ شق کرده بودم و دیگه طاقت نداشتم و میخواستم هرچه زودتر کارمون رو شروع کنیم که به اون کون پنبه ای برسم... همینجوری که داشت کیرم رو میمالوند دستش رو آورد بالا و گذاشت روی کش شلواررم و یکم از سر انگشتاش رو کرد زیر کش شلوارم وقتی میخواست دستش رو بکنه تو شلوارم سرش رو آورد بالا و تو چشمام زل زد ، انگار که اجازه ورود میخواست... ، منم چشمام رو بستم و با ی لبخند یکم سرم رو با سمت پایین متمایل کردم که یعنی بفرما عزیزم ، همش مال خودته.....
یونس تایید رو که ازم گرفت دستش رو آروم کرد تو شلوار و شرتم ، کیرم رو آروم گرفت تو مشتش دستاش خیلی خیلی گرم و لطیف بودن تا اینجا هیچ حرفی نمیزدیم و فقط اشاره بود ، دیگه کل کیرم رو تو دستاش گرفته بود و داشت میمالید منم دستم رو از روی سرش آورده بودم روی گردنش رو میمالیدم ، همینجور که یونس داشت کیرم رو میمالید پیش آبم که خیلی لزج بود اومد و یونس ی دستش رو با ی حرکت چرخشی روی سر و بدنه کیرم شروع به مالوندن کیرم که دیگه تو اون لحظه چرب چرب شده بود...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عشق کون یونس ! قسمت دوم و پایانی

خودم رو کاملا شل کردم ، دست انداخت تو شلوارم و کش شلوار و شرتم رو آورد بالا ، دستش رو کرد تو شرتم و آروم دستش رو گذاشت رو کل کیرم و کیرم رو از تو شلوارم در آورد و کش شلوارم رو انداخت زیر تخمام و با ی دستشم کشش رو گرفته بود... ، ی دست کشید رو کل کیرم و گفت جـــــــوووووووووون ، دستش رو آورد جلو دهنش و ی زبون کشید روش که اینکارش حسابی حشریم کرد ، دستش رو حلقه کرد دور کیرم و شروع کرد به آروم زیر و بالا کردن روی کیر من....
چند لحظه بعد کشش شلوارم رو ول کرد و آروم با دستش زد به کمرم (یعنی کمرت رو بیار بالا) ، کمرم رو که آوردم بالا شلوار و شرتم رو باهم در آورد منم خودم پیراهنم رو از تنم در آوردم و دیگه کاملا لخته لخت شده بودم ، یونس کمی خودش رو سر داد پایین و خودش رو به کیرم نزدیک کرد که بهش گفتم:
نخیر... اینجوری که نمیشه!!!
- چجوری نمیشه؟ چرا ؟
/ من لخت باشم و تو با لباس؟؟؟ عمراً !!
- هه.... (همزمان دستاشم داد بالا)
لباسشو بیرون آوردم ، کمرشم داد بالا... شلوار و شرتشو در آوردم و دیدم بعله یونس ماهم راست کرده بود ، ی دستی رو کیرش کشیدم و چنتا آروم زدم در کونش ، خودش فهمید که منظورم چیه ! سر خورد و رفت پایین... ، ی دستشو زیر خودش تکیه گاه کرد و دست دیگش رو گذاشت رو سر کیرم که دیگه راسته راست شده بود و آروم کشید تا پایین کیرم ، ته کیرم رو جوری گرفت که هم تخمام تو دستش بود و هم ته کیرم... منم فقط خودم رو شل کردم...
سرش رو به کیرم نزدیک کرد زبونش رو در آورد از پاین کیرم ی لیس زد تا روی سرش ، زبونش رو دور سر کیرم چرخوند و سرش رو کرد توی دهنش که گفتم : جووووووووووووووون....
(یونس داشت عین این بازیگرای پورن ساک میزد ، نمیدونستم از کجا و اینقد خوب بلد بود ساک بزنه ، شاید ازبس که فیلم نگاه کرده بود ، شایدم...)
همینجور که سرکیرم تو دهنش بود با زبونش با سرکیرم بازی میکرد ، دستش رو از زیر کیرم آورد تا وسطای کیرم ، سرکیرم رو از دهنش در آورد ، یکم آب دهنش رو ریخت رو سر کیرم ، ی دست روش کشید و شروع کرد به ساک زدن و خوردن کیرم... ، آروم آروم داشت کیرم رو میخورد ، هر دفعه بیشتر و بیشتر میخورد ، تا جایی که نصف کیرم و کرد تو دهنش ... دیگه نتونسم جلو خودم رو بگیرم و صدام دراومد :
/ جوونم جوووووووونم ، بخور.... همینجوری بخورررر
/ اوووووووووهههمممم ، اوووووووهه ، آاآهههه...
(ولی هواسم خیلی جم بود که ی وقت صدام از اتاق بیرون نره چون خیلی دردسر ساز میشد )
وقتی که یونس صدای ناله هم رو شنید اینگار که احساس رضایت کرد و کمی هم حشریتر شده بود...
دستش رو از زیر خودش در آورد و گذاشت روی پام ، همینجور که کیرم توی دهنش بود خواست بیاد وسط پام که کمی خودم رو کشیدم بالاتر وپاهام رو وا کردم و اومد وسط پاهام نشست ، با ی دست داشت با کیرم ور میرفت و دست دیگشم گذاشت رو تخمم و شروع کرد به مالوندن تخمام...
دستامو گذاشتم رو سرش و شروع کردم به نوازش موها و سرش ، گاهی هم سرش رو به سمت کیرم فشار میدادم که باعث میشد گاهی اوقات اوق بزنه... تا نصفه های کیرم توی دهنش بود و داشت واسم ساک میزد
/ ااااااااااااااااااههههههممممممم ، ااااااااااهههههههههه ، بیشتر بخور ، بیشتر بیشتر ، تا تهش بخووور
/ ای جووووووووون ، جونم جوووووووووونم
با شنیدن ناله های من داشت سعی میکرد که بیشتر و بیشتر کیرم رو بخوره ولی نمیتونست و هی اوق میزد ، تا اینجاشم خیلی خوب واسم ساک میزد و کاملا توی حال بودم... دیگه واقعا دیونه ی دیونه شده بودم...با شنیدن ناله های من داشت سعی میکرد که بیشتر و بیشتر کیرم رو بخوره ولی نمیتونست و هی اوق میزد ، تا اینجاشم خیلی خوب واسم ساک میزد و کاملا توی حال بودم... دیگه واقعا دیونه ی دیونه شده بودم...
دستم رو بردم روی کمرش و کمرش رو کشیدم به طرف خودم... کمی که کمرش اومد به طرفم و دستم به کونش رسید کونش رو به طرف خودم کشیدم و یونس از لای پاهام اومد بیرون و جوری نشست کنارم که نصف بدنش روی بدنم بود و نصف دیگش رو تختم و کونش روبروی من... و راحت دستم به همه جای کونش میرسید
وااااااااااااااااااااای باورم نمیشد اون کون خوشگل و سفید و بی مو دقیقا رو بروی من بود... حالا میتونستم هر کاری که دلم میخواد بکنم.... ، دستم رو کشیدم روی دو لپ کونش و ی دونه خیلی یواش زدم به کونش... انگشت وسطم رو با آب دهنم خیس کردم و دستم رو بردم بین لپ کونش و شروع کردم به نوازش کردن اون سوراخ تنگ و خوشگل کونش ، واااییی که سوارخش چه داغ و نرم بود.... همینجوری که داشت با کیرم ور میرفت و واسم ساک میزد منم سوراخ کونش رو چرب کردم و داشتم میمالیدم و ماساز میدادم که عضله هاش شل بشه و راحت بتونیم ازش لذت ببریم....
بعد از ی ماساژ حسابی کمی عضله کونش خوش رو آزاد کرده بود ، دوباره انگشتم رو حسابی خیسه خیس کردم و گذاشتم رو سوراخ کونش ، آروم ی فشار کوچولو دادم... یکم از سر انگشتم آروم ولی با فشار رفت تو که یونس یکم خودش رو جمع کرد ، فهمیدم هنوز کونش آماده نیست.... یکم دیگه ماساژش دادم و ی بار دیگه انگشتم رو حسابی چرب کردم و گذاشتم روی سوراخ کونش ، آروم انگشتم رو هل دادم... یواش یواش انگشتم رفت تو... دو بند انگشتم رو کرده بودم توی کونش... واقعا کون تنگی داشت همش غصه اینو میخوردم که نکنه اذیت بشه و دیگه نیاد طرفم.... کمی دیگه انگشتم رو فشار دادم و همش رو کردم تو...چند لحظه صبر کردم و انگشتمو چرب کردم و دوباره جا زدم.... ایندفه خیلی راحت انگشتم رفت تو...شروع کردم به تلمبه زدن انگشتم توی کون خوشگل یونس...یونس هم دیگه حسابیه حسابی کیرم رو چرب کرده بود هر چند باری که میخورد از تو دهنش کیرم رو در میاورد و با دستش چندتا تلمبه رو کیرم میزد و دوباره شرو میکرد به خوردن...
انگشتم رو از کونش بیرون آوردم و ایندفعه دوتا انگشتم رو با هم خیس کردم و گذاشتم رو سوراخ کونش... کمی انگشتام رو فشار دادم تو... تقریبا سر دوتا انگشتم تو بود ، یکم دیگه انگشتامو فشار دادم که یونس یک کوچولو (خیلی خیلی کم) خودش روجمع کرد ولی بازم فشار دادم و ی بند انگشتامو کردم توی کونش... چند لحظه صبر کردم که کونش کمی عادت کنه و بعد دوباره انگشتام رو فشار دادم و آروم آروم کل انگشتمو کردم تو و شروع کردم به آروم تلمبه زدن انگشتام توی کونش...سوراخ کونش دیگه به دوتا انگشتم عادت کرده بود و خیلی راحت واسش تلمبه میزدم... انگشت سومم همینجوری کردم تو و دیگه کونش اماده کردن شده بود...
انگشتامو از کونش در آوردم ، سرمو بلند کردم و آوردم نزدیک کونش و ی بوس کوچولو روی کونش کردم ، زدم به کونش...
/ بیا بخواب کنارم جیگر....
یونس کیرم رو از تو دهنش در آورد و خواست بخوابه کنارم....
- چشــــم!!!
به پهلوی راستم خوابیدم و اونم خوابوندمش رو دست راستم ( دست راستم رو گذاشتم زیر سرش ) و دستم رو دور گردنش گذاشتم و بازوی چپش رو گرفتم...
دست چپش رو گذاشتم روی کیرم و یکم کیرم رو هل دادم به طرفش....
/ یونس جون خودت تنظیمش میکنی (روی سوراخ کونت)...
دستش رو سریع از روی کیرم برداشت و یکم از آب دهنش رو به سوراخ کونش مالید و بقیشم کشید به کیرم... پایین سرکلاهک کیرم رو گرفت و گذاشت روی سوراخ کونش ، تنه کیرم رو گرفت و یکم هلش داد به طرف کونش...
آروم کیرم رو به سوراخ کونش فشار دادم... با اینکهه حسابی با کونش ور رفته بودم و حسابیم چرب بود ولی هنوزم سوراخ کونش تنگ بود و راحت نمیرفت توی کونش... فشار رو ی مقداری بیشترش کردم و سر کیرم رو فرستادم تو که پاهاش رو سفت کرد و فهمیدم که داره دردش میاد... دست نگه داشتم و شروع کردم به مالیدن لپ بالایی کونش... خیلی آروم اروم کیرم رو ی کمی در آوردم و باز کردم تو ، ولی از کلاهک کیرم بیشتر جا نزدم... یکم که دردش کم شد کیرم و در آوردم و ی تف حسابی به کیرم زدم و چربش کردم و گذاشتمش رو سوراخ کونش و آروم هلش دادم تو و کم کم فشار دادم که کیرم تا نصفه رفت توی کونش... ولی ایندفه دیگه یونس اصلا دردش نیومد و دیگه راهش باز شد بود...
دست راستم که دور گردنش بود رو بیشتر فشار دادم و محکم بدنش رو به بدنم چسبوندم ، با دست چپمم لپ بالایی کونش رو گرفتم و کشیدم به طرف بالا که لپاش ازهم وا بشن...
/ آماده ای شروع کنم...؟؟؟!!!
- اووهوووومم.... ، فقط یواش...
/ چششششششششششششم !
شونش رو بوسیدم و آروم آروم شروع کردم به جلو عقب کردن کیرم توی اون کون تنگ که دیگه الان جاش واشده بود و راحت کیرم توش سر میخورد...
داشت نفسم تندتر و تندتر میشد ... ، سرعت تلمبه زدنم رو کمی بیشتر کردم و دیگه ناله های هر جفتمون بلند شده بود...
- آآآآهههه ... ، ااااههه
/ جووووووووون... ، جووووووووووونم
/ اووووه ، اوهههههههم
- دوس داریـ.هههه ؟؟؟
/ خیلیییی.... ، آآآآههه ، ای جووووونننمممم...
تلمبه زدنم تندتر و تندتر شده بود... دیگه کاملا کل کیرم توی کون یونس بود... جفتمون حسابی عرق کرده بودیم... صدای نفس نفس و آه و اوهمون بلندتر شده بود ، از طرفیم وقتی تلمبه میزدم بخاطر عرقی که کرده بودیم شکم و بدنم به کمر و لپ کون یونس میچسبید و صدای شلاپ شلوپ میداد که این صدا خیلی خیلی حشریم میکرد...
دیگه داشتم با تمام قدرتم تلمبه میزدم و کیرم رو تا ته میکردم توی کون یونس که گهی اوقات حس میکردم تخمام داره به رونش برخورد میکنه... بعد از چند دیقه تلمبه زدن حسابی کمرم خسته شده بود... محکم یونس رو گرفتم و هیمنجور که کیرم توی کونش بود چرخیدم و گذاشتمش روی سینم و گفتم :
/ حالا دیگه نوبت توِ...
نشست رو شکمم ، یکم روی کیرم رفتم عقب تر... ، دستاش رو گذاشت روی شکمم و شروع کرد به آروم زیر و بالا شدن روی کیرم و تلمبه زدن ولی چون ارتفاع دوتا تخت زیاد بلند نبود یکم واسش سخت بود ولی با این حال بازم به کارش ادامه میداد و فقط داشت واسم تلمبه میزد... باورم نمیشد که دارم با ی پسر سکس میکنم و اینقدر داره بهم حال میده... اگه میدونستم گی اینقدر حال میده و یونس اینقد پایست از اول ترم به خودم اونقد فشار نمیاوردم...
2-3 دیقه ای هم یونس روی کیرم تلمبه زد و بعد کم کم سرعتش رو کم کرد و خودش رو خم کرد به طرف بدنم... ، اخه دیگه حسابی خسته شده بود... ، خوابوندمش به بقل و کیرم رو از توی کونش که دیگه حسابی باز شده بود در آوردم ...، کمرش رو گرفتم و کشیدم لبه تخت... ، زانوهاش رو گذاشت روی زمین و به شکم خوابید روی تخت و کونش رو حسابی قنبل کرد ، با دستاش لپای کونش رو از هم وا کرد... ی تف انداختم روی سوراخ کونش و سر کیرم رو گذاشتم روی سوراخش و آروم کیرم رو جا زدم... خیلی راحت کیرم رفت توی کونش و همش رو هل دادم تو ... ، دوباره شروع کردم به تلمبه زدن ... این پوزیشن خیلی بهم حال داد آخه میتونستم کیرمو تا ته ته ته بکنم توی کونش... ، حتی از ته هم ته تر بود...
تلمبه زدنم خیلی خیلی تند شده بود و یونس هم گاهی اوقات دستاش رو میذاشت روی دستام و فشارشون میداد و...
- آآآههه... اووو...ههههههه
/ ای جوووونم... جااان جان...
/ آآههه ، اوووهه ، اااااااااههههههه
دیگه داشتم احساس میکردم که آبم داره کم کم میاد... روی همون ریتم تند تلمبه زدنم رو ادامه دادم... دستم رو بردم روی شونه های یونس و کشیدمش به طرف خودم... دستام رو از زیر دستاش حلقه کردم و گذاشتم روی شون هاش و محکم شونه هاش رو فشار دادم و بدنم رو چسبوندم به بدنش... دیگه داشت آبم میومد... تلمبه زدنم حسابی تندِ تند شده بود... لبم رو گذاشتم کنار گوش و گفتم :
/آآآههه.... ، اوووووهههه
/ بریزم ؟؟؟
- آرهه....
با تمام وجودم تو بقلم گرفتمش و حسااااابی نفس نفس میزدم... دیگه داشت میومد...
/ اووووومد....
کل آبم رو توی کونش خالی کردم... ، دیگه نمیتونستم تلمبه بزنم آخه ی جوریم میشد ، دست از تلمبه زدن برداشتم و فقط دلم میخواست که ی جا لم بدم ... خودم انداختم رو یونس و خوابیدم روش (بی چاره داشت له میشد ) چند لحظه بعد ( خیلی زود ) کیرم رو از کونش در آوردم ، از روش بلند شدم ، صورتش روبا دستم برگردوندم و گونش رو ی بوس کردم کردم و گفتم :
/ مرسی...
- خواهش !
یونس شورتش رو برداشت و کونش و کیر من رو تمیز کرد ومنم دستش رو گرفت و کشیدمش طرف خودم و خوابوندمش کنار خودم و روی بازوم.... ، ی پاش رو گذاشت رو پام و محکم همدیگه رو بقل کردیم و تا صبح لخت خوابیدیم...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مسافرت من به تبریز

داستان مربوط به اولین مسافرت تنهای من است
برای رساندن یک نامه سریع مادرم منو پیش خالم که توی ارومیه بود فرستاد تابستان بود من هم 16 سال داشتم تمام ترمینال را گشتم جای خالی برای ارومیه پیدا نکردم مجبور شدم بلیت اتوبوس برای تبریز بگیرم ساعت 12 شب بود که به تبریز رسیدم باید تا صبح منتظر میماندم که صبح با اتوبوس به ارومیه بروم دوروبر ترمینال را گشتم و یک مسافرخانه باز پیدا کردم خواستم یک اتاق خالی به من بدهد وقتی فهمید غریبه هستم و به زبان فارسی صحبت میکنم صاحب مسافرخانه گفت اینجا چکار میکنی داستان را برایش گفتم صاحب مسافرخانه که نامش حسن بود گفت اتاق تک تخته نداریم همه اش چهار تخته است که گران هم بود گفتم من فقط یک تخت بیشتر نمیخواهم به بقیه دست نمیزنم حسن خندید و قبول کرد که کرایه یک تخت را از من بگیرد خواستم پول را بدهم گفت باشد بعدا با هم حساب میکنیم همراه من آمد در را باز کرد و کلید را به من داد گفت چیزی خواستی به من بگو من هم تشکر کردم در را بستم لباسهایم را در آوردم و روی تخت کنار پنجره دراز کشیدم خوابم نمی آمد شروع کردم با خودم ور رفتن به پلو خوابیدم و با انگشت کونم را میمالیدم اینطوری بیشتر حشری شدم میخواستم خودم را طوری ارضاء بکنم بلند شدم و توی اتاق دنبال چیزی گشتم تا آن را توی کونم بکنم تا ارضاء بشم چیزی پیدا نکردم تا اینکه چشمم به دسته های چوبی تخت افتاد که تراش کاری شده بود کمی کلفت بود ولی با این حال من خیلی حشری بودم نشستم روی یکی از این دسته خودم را تکان میدادم که یک طوری دسته تخت را توی کونم بکنم که صدای در زدن بلند شد سریع گرمکنم را پوشیدم و در را باز کردم دیدم حسن است گفت آمدم ببینم به چیزی احتیاج نداری توی دلم گفتم چرا شدیدا به یک کیر نیاز دارم تا بکنم توی کونم گفتم نه دست شما درد نکند از حالت آشفته ام فهمیده بود که حشری هستم و کونم میخارد دستش را برد روی کیرش گفت مطمئا هستی که چیزی نمیخواهی گفتم من تنها هستم حوصله ام سر رفته اگر کاری نداری بیا کمی با هم حرف بزنیم بعد به داخل اتاق دعوتش کردم همین که در را بستم از پشت من بغل کرد گفت میدانم که کونت میخارد آمدم که کونت را بخارانم از این حرفش خوشم آمد و کمی کونم را عقب دادم که خوب به او بچسبد گفتم تو خاراندن استادی گفت چطور.
سریع لخت شدم روی زانوهایم نشستم زیپ شلوارش را پایین کشیدم کیرش که حسابی راست شد بود را از لای شورتش بیرون آوردم و با ولع شروع کردم به خورد کیر حسن. حسن خندید گفت بابا تو که خیلی گشنه هستی من هم که خیلی حشری بودم کیر حسن را تا ته میکردم تو دهنم در می آوردم و لیس میزدم یا خایه هایش را میگذاشتم توی دهنم و میمکیدم چند دقیقه کیر و خوایه های حسن را خوردم خیلی حال کردم بلند شدم دستش را گرفتم بردم طرف تخت روی تخت دراز کشیدم گفتم امشب من زن تو هستم باید تا صبح منو بکنی حسن گفت ای بچشم بقیه لباسهایش را کامل دراورد و امد روی تخت منو به شکم برگردوند یک بالشت گذاشت زیر شکمم تا کونم قمبله بشود کمی با آب دهنش کون منو خیس کرد بعد کیر کلفتش را یکباره تا ته توی کونم کرد من هم یک ناله کردم اول آروم شروع کرد به تلبه زدن بعد تندش کرد گفتم حسن کاری نکن زود آبت بیاد تا آنجا که میتوانی به من حال بده حسن هم برای اینکه طول بکشد بعضی وقتها از تلمبه زدن میایستاد وقتی آرام میشد دوباره شروع میکرد فکر کنم یک ربع بیست دقیقه ای منو کرد خیلی حال کردم کیر حسن هم کلفت بود و هم دراز که حسابی حال میداد ولی من هنوز ارضاء نشده بودم که آب کیر حسن آمد گفت آبم دارد می آید چکار کنم گفتم همه اش را بریز تو کونم.
حسن گفت که باید برود نمیتواند تا صبح پیش من باشد سفارش کردم که صبح حتما مرا بیدار کند حسن لباسش را پوشید و رفت من ماندم و کونم که هنوز ارضاء نشده بود میخواستم خودم را تمیز بکنم که یاد دسته چوبی تخت افتادم گفتم الان وقتش است هم سوراخ کونم باز است و هم آب کیر حسن حسابی کونم را خیس کرده دوباره نشستم روی دسته چوبی تخت پاهایم را شل کردم که با فشار بدنم دسته تخت توی کونم بره خودم هم فشار دادم یک دفه ای سر حلقه ای دسته تخت رفت توی کونم دردم گرفت بلند شدم تا دسته تخت از کونم بیرون بیاید از آنجایی که دسته تخت حالت حلقه حلقه بود و کلفت و باریک میدشد موقعه بیرون آمدن کونم کشیده و با صدای تلپ از کونم بیرون آمد از این خوشم آمد برای همین دوباره روی دسته تخت نشستم و با فشار دسته تخت را توی کونم کردم و دوباره در آوردم چند بار این کار را کردم با خودم گفتم ببینم تا چقدر این دسته را میتوانم توی کونم بکنم دوباره روی دسته چوبی تخت نشستم هر کدام از حلقه ها که میرفت توی کونم یکبار سوراخ کونم کشاد و بسته میشد فکر کنم حدود 15 سانت از دسته تخت را توی کونم کرده بودم کمی بالا آمدم تا بتوانم تلمبه بزنم با هر بار بالا و پایین رفتن روی دسته تخت متونستم دسته تخت را توی شکمم حس بکنم همین خاصیت حلقه حلقه بودن تخت موجب شده بود که همه آن را توی شکمم حس بکنم که این احساس تازه و عجیبی بود خیلی کیف کردم بعد از نیم ساعت ارضاء شدم و از روی دسته تخت بلند شدم دیدم دسته تخت حسابی خیس شده تعجب کردم اول فکر کردم که آب کیر حسن است ولی دقت کردم متوجه شدم که آب کون خودم است از اینکه از کونم آب اومده خوشم آمد دستم را توی کونم کردم حسابی خیس بود ولی احساس کردم دور کونم یک جوری شده توی آینه به سوراخ کونم نگاه کردم دیدم دور کونم باده کرده و قرمز شده برای همین بود که هم ارضاء شده بودم و هم از کونم آب اومده بود.
ساعت حدود 3 بود که خوابیدم صبح فردا حسن آمد مرا صدا کرد فرست نداشتم و الا میخواستم یکبار دیگر به حسن کون بدم بعد بروم از حسن خدا حافظی کردم او هم از من هیچ کرایه ای نگرفت گفت هر وقت آمدی تبریز بیایم مسافرخانه اش البته دیگر هیچوقت تبریز نرفتم ولی خاطره آن شب برایم ماندگار شد.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
وقتی برای اولین بار از کون ارضا شدم

سلام اسم من ارش هست قبلا هم از خاطاتم نوشتیم ولی این بار می خوام یکی دیگش بگم راستش میگن وقتی یک داستانی واقعی باشه به دل ادم میشنه و اثرش هم زیاد هست تو چت روم با یکی اشنا شدم و گی ایرانی بود همه جاش شیو میکرد البته من هم همه جام شیو میکنم با کلی اصرار قرار گذاتشیم رفتم خونشون من ۳۱ سالی دارم اونم ۳۰ داره خلاصه تا رفتم دیدم از قبل لخت شده کیرش ۱۶ سانتی بود و کلفت کونم مثل اینه برق انداخته بودم واسش حسابی ساک زدم و با دست دیگم کونم را با یک و دو سه انگشت باز میکردم گفتم چطوری بکنم گفت بشین روش به کمر خوابید خودم کیرشکردم تو کونم و از پاینن داشت تلمبه میزد کونم سر شده بود چهار دست شدم واسم تلمبه زد وقتی میزد گفت ابم اومد من هم گفتم تکونش نده تا اب من هم بیاد واس خودم زدم اومد دفعه بعد رو کانوپه قنبل کردم تلمبه زد گفت ابم می خواد بیاد گفتم بزار واست بخورم بلند شد ایستاد کردم تو دهنم همه ابش خوردم دفعه بعد بعد از کلی ساک زدن گفتم بیا بخواب روم اخه همه کونی ها می دونن بهترین حالت کون دادن خوابیدن رو شکم هست که یکی واست تلمبه بزنه خلاصه اینبار وقتی داشت واسم تلمبه میزد من هم کونم بلا پایین میکرد که دیم ابم اومد عالی بود وقتی یکی کونت میزاره بدون اینکه دست به کیرت بزاری ابت بیاد یک بار دیگه هم رفتیم تو طبیعت کونم گذاشت من هم کونم زیر کیرش بلا پایین میکردم تا ابم اومد خیل خوشحال شدم که بالاخره یاد گرفتم چطوری کون بدم که وقتی میدم ابم بیاد دیگه نه طرفم اذیت میشه نه خودم دوستون دارم دفعه بعد تعریف جالبی دارم براتون میگم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دو كيره


يك روز دوستم زنگ زد كه بريم با يكي از گي ها سه تايي حال كنيم من هم دستي به كون و كيرم كشيدم ماشين برداشتم و راهي شدم رفتم در خونه رفيقم سوارش كردم رفتيم در داروخانه يك بسته كاندوم و يك ژل لوبريكانت و يك ژل ليدوكوين دو درصد گرفتم حركت كرديم به سمت خونه دوستش، وقتي رسيديم سلام احوال پرسي كرد رفتيم داخل من و دوستش نوبتي رفتيم دست شويي خودمون را باز كرديم و تميز هم كرديم
دوتايي واس نيما ساك زديم و نيما هم دوتامون را به حالت قنبل در اورد و اول كرد تو كون من مثل حلوا رفت تا شاسي نشست كون دوستش خيلي تنگ بود تو اون درست نميرفت خلاصه من هم اين صحنه ها كه ديم حشري شدم با كير رفيقش ور رفتم نشستم روش كردم تو كون خودم و كونم را به شكمش و پاهاش ميكشيدم كيرشم تا اخر تو كونم رفت كيرش ۱۸ سانتي بود و كلفت يك وقت نيما من ديد گفت من هم ميخوام هم زمان بكنم گفتم بي خيال نمي شه گفت تو خم بشو من هم كيرم كنار كير سعيد ميكنم تو كونت من حسابي داشتم حال ميكردم كيرم هم بزرگ و سفت شده بود اخه يك كير ۱۸ سانتي بزرگ تو كونم بود ولي نتونستم جلو نيما بگيرم چاره اي نبود خم شدم و اونم اومد پشت من نشست و پاهاش هم دو طرف شكم سعيد كه به كمر خوابيده بود گذاشت به همين شكلي كه كير سعيد تو كونم بود نيما هم بزور كيرش كرد تو كونم اولش درد داشت ولي ديگه كونم عادت كرد نميدوني چه حالي ميده وقتي دوتا كير هم زمان تو كون ادم هست خلاصه سه تايمون با هم ابمون اومد امتحانش كنيد لذت ميبريد ولي بايد كونتون حسابي گشاد باشه و تيمز
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مسعود و آرش


اين ماجرا بر مي گرده به سال 85 اون موقع 19 سال داشتم يادمه يه شب حدودا ساعت 7 شب بود اصلا حوصله نداشتم لباسامو گذاشتم تو ساكم و رفتم باشگاه بدنسازي اون موقع واقعا اعصابم قاطي بود وارد باشگاه شدم يه نگاه كلي به كل باشگاه انداختم يه دفعه چشمم به يه پسر ناز حدودا 17 ساله افتاد كفم بريده بود يه پسر واقعا زيبا سفيد يه تك پوش زرد و يه شلوارك پوشيده بود پاهاي سفيدشو ميديدم واقعا ناز بود باورم نميشد تازه روزه اولش بود كه ميومد بدنسازي چشمام باز شده بود و بهش خيره شده بودم يه دفعه آقا رضا صاحب باشگاهمون زد پشتم گفت حواست كجاست راهو بستي تازه به خودم اومدم برگشتم و با هم كلي سلام و احوال پرسي كرديم بعد رفتم رختكن و لبسامو عوض كردم و رفتم تو سالن تازه پسره گرم كردنش تموم شده بود رفت و به يكي از بچه هاي باشگاه گفت ببخشيد پرس سينه كدومه اونم نشونش داد منم كه اصلا رمق كار كردن نداشتم فقط داشتم نگاهش مي كردم ولي ديدم كه بچه ها دارن متوجه من ميشن براي اينكه واسم دست نگيرن سريع شروع كردم به نرمش كردن اما همش نزديكه اون نرمش ميكردم تا حركت بعدي رو از من بپرسه برنامرو ديد و بهم گفت ببخشيد پشت بازو با دستگاه كدومه منم از خدا خاسته بهش گفتم بيا بردمش پيشه وسيله و شكل صحيح حركت رو يادش دادم و بهش گفتم خيلي مهمه كه حركت رو صحيح بزني حركت بعديتو بم بگو تا شكل صحيحشو يادت بدم گفت مرسي صداش اينقدر ناز بود كه داشت دلم ميرفت منم رفتم گرم كردم بعد ديدم داره حركتش تموم ميشه منم رفتم زيره پرس سينه يه وزنه سنگين گذاشتم روش زدم اما وزنه خيلي سنگين بود داشت كونم پاره ميشد وقتي حركتو زدم اومد پيشم بم گفت كارت درسته اين خيلي سنگينه حالا نميدونست دارم به فاك ميرم بهش گفتم ما اينيم ديگه بهم گفت اسمت چيه گفتم مسعود گفت منم آرش گفتم خوشبختم گفت و همچنين خلاصه سرتونو درد نيارم حركتاشو نشونش دادم ولي بيچاره خيلي ضعيف بود حركتاش كه تموم شد رفت رختكن منم يه كم صبر كردم بعدش رفتم دنبالش داشت لباساشو عوض ميكرد خيلي سفيد بود كفم بريده بود گفتم خونتون كجاست گفت فلان جا منم گفتم من خونمون نزديك پياده ميام ولي تا يه جايي ميتونيم با هم بريم اونم قبول كرد وقتي از رختكن رفتيم بيرون آرش با آقا رضا خداحافظي كرد ولي آقا رضا زياد تحويلش نگرفت چون اونا با هم فاميل بودن و چند ساله پيش رضا داشته سيگار ميكشيده و آرش آمارشو به خانوادش داده بوده و كلي مكافاته بعدش البته اون موقع آرش سنش كم بوده و بايد آقا رضا دركش ميكرد البته اينو بگم من اينو بعدا فهميدم خلاصه بعد از آرش من گفتم خداحافظ آقا رضا! اونم خيلي منو تحويل گرفت و گفت يا علي مسعود جان ، آرش هم يه كم كونش سوخت ولي بيشتر از اون كفش بريده بود بعد ما از باشگاه زديم بيرون تا سره كوچمون رفتيم و بعد بش گفتم خونمون تو اين كوچس گفت خوش به حالت من بايد اي همه راه برم تا برسم منم كه ديدم موقعيت واسه صميميتر شدن مناسبه بش گفنم بيا من موتور دارم ميرسونمت گفت نميخواد زحمتت ميشه گفتم نه بابا چه زحمتي موتورو برداشتم داشتيم ميرفتيم اونم به من چسبيده بود وايييييييييييييييييييييييي چه لذتي داشت بهم گفت همين جا وايسا ميخوام يه كارت اينترنت بخرم چشمام گرد شده بود گفتم ميري نت؟ گفت آره رفت كارتو خريد اومد سواره موتور شد گفت بريم داشتيم ميرفتيم گفتم راستي مياي چت ؟ گفت اختيار داري من چت بازه حرفه اي هستم گفتم ايديتو بده منم ميام چت ايديشو ازش گرفتم بعد رسوندمش گفت مرسي و وقتي باهام دست داد دستاش به نرمي دستاي دوست دخترام بود داشت دلم ميرفت سريع برگشتم خونه جنگي شامو زدم پریدم پاي كمپيوتر رفتم تو نت ادش كردم و منتظر شدم تا بياد بعد از حدودا يك ساعت ديدم جوابه ادم رو داد گفتم سلام كلي باهاش احوال پرسي كردم و دعوتش كردم تو يه كنفرانس كه پر از دختر و پسر بود كلي اومدم رو ويس و كوسوشر گفتيم و خنديديم بعد بم پي ام داد گفت سايت فيلترشكن نداري گفتم واسه چي مي خواي شيطون؟ خيلي روك گفت واسه سايت سوپر ديگه مگه فيلتر شكنو واسه كاره ديگه اي هم ميخان يه سايت فيلتر شكن توپ بش دادم بعده چند لحظه بم گفت سايت سوپر باحال داري ؟ گفتم به چه سبكي حال ميكني؟ گفت يعني چي؟ بش گفتم باپسر با دختر پسر با پسر دختر با دختر با كدومش حال ميكني؟ كفت پسر با پسرم داري؟ گفتم تا دلت بخواد گفت بده بده ........... سايت ناز( blboys.com ) و ( xteenboy.com ) كه ماله گي هاي 18 ساله بود بش دادم چند دقيقه بم پي ام نداد بعد گفت از اين كارا خوشت مياد؟ گفتم يه ذره ، گفت نميشه كه يا بايد خوشت بياد يا بدت بياد گفتم حالا تو فكر كن خوشم مياد ، گفت از چه مدلش؟ گفتم دختر با دختر كه مربوط به من نميشه ولي از اون دوتا خوشم مياد ، گفت از پسر با پسرم خوشت مياد شيطون؟ منم او شكلكه كه دندوناشو نشون ميده رو دادم گفتم بدم نمياد گفت بدم نمياد نه خوشت مياد يا بدت مياد؟ گفتم گير داديا حالا تو فكر كن خوشم مياد بم گفت خداوكيلي خوشت مياد يا داري مسخره ميكني ؟ گفتم خوشم مياد بابا كونيمون كردي فكر كنم وقتي او سايترو ديده بود حسابي حشري شده بود كه داشت اينقدر راحت باهام حرف ميزد بعد بم گفت از چه مدلش بي يا تي ؟ سريع گوشي اومد دستم كه اونم اينكارس كه ميدونه بي و تي چيه بهش گفتم اگه گير بياد تي هستم گفت اي ولللللللللللللللللللللللل منم بي هستم............................ باورم نميشد كه به اين راحتي آرش ماله من شده بود بعد كلي با هم در مورد اين مسايل با هم حرف زديم و حتي سكس چت كرديم تا ارضا شد بعد از خداحافظي ديسكانكت كردم و رفتم دستشويي و بعدش رفتم تو رخته خواب اما به جون خودم قسم خوابم نبرد تا يكي دو ساعت بعدشم كه خوابم برد خوابشو ديدم حالا شما حساب كنين چقدر من تو اين چند ساعت بهش فكر كرده بودم كه شب خوابشو ديدم از اون به بعد هر شب تو باشگاه ميديدمش و هر روز صميميتر ميشديم تا يه روز پدر و مادرم ميخواستن برن خونه مادر بزرگم كه تو شاهين شهره و كلي تا اصفهان فاصله داره و تا شب هم خيال نداشتن بيان منم با آرش جانم تماس گرفتم گفتم بيا خونمون خاليه. بيا سره كوچتون ميام دنبالت رفتم ديدم آرش يه تيپ اسپورت زده و منتظرمه خيلي ناز شده بود سلام كرد بعد سوار شد و رفتيم خونمون بعد رفتيم تو اتاقم گفتم بيا شلوارك بپوشيم دوتا شلوارك از تو كمدم در اوردم يكيشو به اون دادم يكيشو خودم پوشيدم وقتي داشت شلوارشو در مي آورد رونهاي سفيدشو ميديدم مي خواستم همون جا گازشون بگيرم اونم نگاهم كرد بعدش خنديد وقتي پوشيد بهش گفتم تي شرتتم در بيارعين من اونم در اوورد چه سينهاي نازي داشت همون جا داشت آبم ميومد. بعد رفتيم پاي كامپيوتر يه فيلم سوپر گذاشتم آرش هم كم كم خودشو لوس كرد و آروم آروم بهم نزديك شد بعد من دستمو گذاشتم روي رونش آروم آروم فشارش دادم آهش دراومد عين دخترا بعدش اونم كيرمو گرفت تو دستش و شروع كرد به ماليدنش بعد بهش گفتم ساك بزن گفت باشه عزيزم كيرمو گرفت تو دهنش خيلي حرفه اي ساك ميزد منم كم كم آه و اوهم در اومد واييييييييييييييييييييي منم داشتم كمرش و كونشو ميماليدم بعد بلندش كردم گفتم بيا رو تختم بعد بردمش رو تخت خوابوندمش گفتم دوباره بخورش و دوباره شروع كرد به خوردنه كيرم چه حالي ميداد بعدش رو كمر خوابوندمش و شروع كردم به خوردنش از رونهاش شروع كردم و رفتم بالا نافش و سينه هاشو ليسيدم و رسيدم به گردنش. من مشغوله خوردنه گردنش بودم اونم آه و اوه ميكرد منم داشت شهوتم بيشتر ميشد بعد لبامو گذاشتم رو لباش مشغول لب گرفتن شدم يك يا دو دقيقه ازش لب گرفتم چه لذتي داشت بعد چهار دستو پاش كردم و بهش گفتم تميزي گفت آره خيالت تخت بعد كرم رو برداشتم و كيرم و سوراخشو حسابي چرب كردم و آروم انگشتمو كردم تو سوراخش يه آخه دردناك كشيد گفتم آخي دردت گرفت گفت كاريت نباشه تو كارتو بكن با اين حرفش با اوج شهوت رسيدم بعد يه كم كه انگشتش كردم ديگه آه و اوه نميكرد و داشت لذت مي برد منم آروم سره كيرمو دادم تو كونش دوباره آهش در اومد ولي گفت بكن تو منم آروم آروم كيرمو هل دادم تو كونش و شروع كردم به تلمبه زدن چه حالي داشت كوني به اون داغي تا حالا نكرده بودم تلمبه زدنمو تند كردم به حدي كه كه ديگه داشتم از گرما ميسوختم و همچنين كيرم هم داشت مي سوخت در اوج لذت بودم كه احساس كردم آبم داره مياد گفتم آبم داره مياد كجا بريزمش گفت تو كونم بريززززززززز منم اطاعت كردم و كل آبمو ريختم تو كونش بعد بي رمق افقتادم كنارش اونم خودشو انداخت تو بغلم و منم نگاه چشماي نازش كردم و ازش لب گرفتم بهم گفت بهترين سكس تو عمرم همين بود كه حالا با تو داشتم بهش گفتم منم همين طور بعد با هم رفتيم حموم و اومديم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
داستان زندگی یک کونی

من عاشق کون دادنم ،وقتي يه کير کلفت توي سوراخ کونم عقب و جلو ميره انگار که دنيارو بهم دادن.
امروز مي خوام قسمتی از داستان زندگيمو براتون تعريف کنم و بگم چطوري شد که اينقد از دادن خوشم اومد
يادمه از وقتي 8 سالم بود دوست داشتم همه جامو بمالم مخصوصا کونمو، مي رفتم توي اتاق، درو مي بستم شلوارمو مي کشيدم
پايين رو به سينه مي خوابيدم و لاي کونم و باز مي کردم
همون روزا بود که همسايمون احمد که 4 سال از من بزرگتر بود به بهانه اينکه چرا به مامانم گفتي من دعوا کردم
با دستش محکم زد در کونم ، منم خنديدم و خوشم اومد اونم به اينکار ادامه داد و چند بار ديگه زد در کونم
بعد بهم گفت بيا بريم تو انباري ،
ما تو آپارتمان 4 طبقه زندگي ميکرديم و پايين آپارتمان 8 تا انباري بود يکي از اين انباري ها مال احمد اينا بود
که احمد دوچرخشو مي گذاشت اونجا
و ي خورده خرت و پرتم تو انباري بود
دستمو گرفت و برد تو انباري ، منم هيچي نمي گفتم ضربان قلبم تندتر شده بود و ي حس عجيبي داشتم
رفتيم توي انباري در و بست و يک گوني برنج گذاشت پشت در
اونم نفس نفس مي زد و معلومه خيلي حوله اومد از پشت چسبيد بهم بدون اينکه شلوارم و در بياره
بعد يه موکت از گوشه انباري برداشت پهن کرد گوشه انباري
بعد گفت بخواب رو زمين ، منم به زور تو اون جاي تنگ خوابيدم رو زمين
نمي دونم چرا ولي احساس لذت عجيبي تو وجودم بود من ي پسر خيلي خوشگل بودم
ولي احمد زشت و سياه بود ، من سفيد تپل و واقعا کردني بودم همه تو فاميل وقتي منو مي ديدن مي گفتن ماشاالله از
دخترام خشگلتره خوب بگذريم من خودم و سپرده بودم دست احمد اونم معلوم بود که ديوونه شده و تو خوابم نمي ديد که همچين کوني نصيبش بشه
شروع کرد شلوارم و کشيد پايين و کامل درش آورد
شلوار خودشم در آورد ، اولين بار بود که يه کير ديگه مي ديدم کيرش خيلي بزرگتر از کير کن بود
اومد خوابيد روم و کيرش و گذاشت لاي کونم ،اصلا نمي دونست کردن
يعني چي ولي هر دومون داشتيم لذت مي برديم همينطوري چند دقيقه من و بغل کردو کيرش و مي ماليد
به کونم و صورتمو مي بوسيد و مي گفت جون چه کوني منم خيلي لذت مي بردم و دوست داشتم مثل يک عروسک در اختيار
احمد باشم و همه جام و دسمالي کنه اونروز يک ساعت تو انباري بوديم و احمد همه جام و دسمالي کرد و کلي کيرش و ماليد در کونم
از اون به بعد کار ما شده بود اينکه بريم تو انباري احمد با من حال کنه
البته منم خيلي خوشم مي اومد
يه چند بار که رفتيم تو انباري باباي احمد به احمد شک کرد و يک بار ديد که ما با هم از انباري اومديم بيرون
برا همين کليد انباري و از احمد گرفت
روابط شبيه اينو با چند تا پسر ديگم داشتم هر کي خودشو مي ماليد
بهم تسليمش مي شدم و من و مي کرد البته اولين بار که کون واقعي دادم 12 سالم بود
به همين احمد دادم اونموقع احمد 16 سالش بود و حسابي کون کن قهاري شده بود و کيرشم خيلي کلفت و بزرگ شده بود
منم واسه خودم هلويي شده بودم ولي کمي هم محتاطتر شده بودم چون
چند بار داشت به طور کامل آبروم مي رفت و تازه فهميده بودم آبروريزي چقدر مي تونه برام گرون تموم شه
به هر حال اونروز خونه احمد اينا خالي بود با هم رفتيم خونشون
گفت برو دستشویی داخل کونت و بشور کامل برام توضیح داد که باید آب ولرم و با شیلنگ بریزم تو کونم بعد خارجش کنم
تا کونم تمیز شه چند بار این کار و کردم اول گه اومد بیرون ولی چند بار که انجام دادم تمیز شد
واقعا تعجب می کردم که چرا خودم تا حالا این کارو نکرده بودم.
يک فيلم سوپر گذاشت و گفت هر کاري اين زنه مي کنه بايد تو هم بکني
لخت مادرزادم کرد
و خودشم لخت شد تو فيلم زنه داشت ساک مي زد ، بهم گفت بخورش منم ي نگاهي به کير 18 سانتيش کردم و از سرش شروع کردم به خوردن
راستش قبلش چند بار کير خورده بودم برام عادي بود تازه خيلي هم دوست داشتم حسابي ملچ مولوچ مي کردم و غرق لذت خوردن
کير احمد بودم اونم داشت کونمو دسمالي مي کرد، مرده تو
فيلم شروع کرد تو پوزيشن هاي مختلف زن رو گاييدن
احمدم ي بالش آورد با ي پتو ، بالش و گذاشت رو پتو گفت بخواب روش ، حالا کون سفيدو نازم اومده بود بالا و آماده کردن بود
احمد يک تف زو در کون من و يک تفم زد به کيرش و کيرشو گذاشت در سوراخم
واي چه حس خوبي داشتم ديوونه مي شدم با کمي فشار سر کيرش رفت تو کونم آخه من يک سالي بود که شبا قبل از خواب خودم و انگشت
مي کردم و بعضي وقتا هم 2 تا انگشت مي کردم تو کونم
با کمي فشار بيشتر کيرش تا نصفه تو کونم بود صحنه جالبي بود يه پسر سفيد که کونش يکدونه مو هم نداره زير ي پسر سياه کير کلفت که
تو 16 سالگي همه جاي بدنش موداره ، با يک فشار ديگه کير احمد کامل تو کونم بود
من ي جيغ کوتاه کشيدم احمد گفت ساکت و کمی مکث کرد بعد از چند ثانیه شروع کرد خیلی یواش یواش عقب جلو کردن
مرتب می گفت جووووووون ،جووووووون، چه کونی چه کون سفیدی ، من خودمم برای کون سفیدو نازم راست
می کردم چه برسه به احمد ، من خیلی آروم آه می کشیدم و احمد کیرشو تا خایه می کرد تو کونم و در می آورد وای که چه لذتی داشت
از اینکه می تونستم
به یه پسر کون بدم و اونو تو لذت غرق کنم لذت می بردم احمد پشت سر هم حرفای سکسی میزد می گفت کونی من ،تو کونی خودمی،
جرت میدم ،چه کون نازی، تو از دخترام خوشگلتری ، این کونو باید گایید ، کیر دوست داری هان؟ ......
منم خوشم می اومد ، بعد 10 دقیقه تلمبه زدن آبشو مثل فیلم ریخت رو کونم و یه آه از ته دل کشید ، بعدش رفت یه دستمال آورد کونمو تمیز کرد
من هنوز معنای ارضا شدن و نمی دونستم ولی کیرم راست شده بود و همونطوری مونده بود
10 دقیقه بعد دوباره بهم گفت کونی برگرد بکنت می خواد بازم بزار درت
منم بالبخندی ملیح برگشتم و اون منو کرد من بازم حال کردم
اونروز بیشتر از 6 بار من و تو 3 ساعت کرد اگه بازم می کرد من خوشم می اومد
عاشق کیرش شده بودم می خواستم هر روز من و بکنه ولی کمتر فرصت پیش می اومد
روزها همینطور گذشت و من به آدم های زیادی کون دادم اگه
فرصت کنم بعضی هاش و می نویسم البته سعی می کردم معمولا با یکی باشم و همیشه به اون بدم که برام
دردسر نشه تا اینکه رفتم دانشگاه تو شهرستان اونجا تو یه اتاقی بودم
که 3 تا کیر کلفت هم اطاقیم بودن و تا هرسه تاشون هر شب من و نمی کردن خوابشون نمی برد وقتی می رفتم خونه از دوری من
غصه دار می شدن و وقتی بر می گشتم شب نمی خوابیدن
و هر کدوم چند دست می کردنم منم که پایه بودم و اساسی خودمم حال میکردم وقتی مزه سه تا کیر مختلف و هم زمان زیر زبونم می چشیدم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دو سال دنبالش بودم

سلام
اسمم نوید هست و این خاطره هم مال یک ماه پیش هم نمیشه
ما تو روستا زندگی میکنیم.یکی از روستاهای بوشهر.یه نفر تو روستامون چشم خیلی ها رو متوجه خودش کرده.اسمش مهرداده.کلاس اول دبیرستانه.خیلی خوشگل نیست ولی نامرد رنگ پوستش نه سفید هست و نه سبزه.یعنی رنگ پوستش خیلی جذابه.یعنی این آدم مو دور و برش قاچاقه.یعنی یه بدن بی مو و یه استیل واقعا توپی رو داره.وقتی راه میره این کونش خیلی عالیه.راستی بچه ها بهش میگن بوفه!ما یه چمن مصنوعی داریم این هروقت میومد بازی انواع نوشیدنی و خوردنی با خودش میاورد.به خاطر همین بهش لقب بوفه رو دادن.


ما نزدیکه به دو سال پیش تا الان منتظر یه موقعیت خوب بودیم تا بالاخره با یکی از دوستامون رفیق شد.ما هم رو مخ این دوستیم رفتیم و خلاصه مخش رو زدیم و قرار شد واسه ما جورش کنه.دوستمون یه داداش داره که اکثر مواقع خونه نیست و خونش خالیه و پاتوق ما.بهش گفتم بیارش خونه داداشت.روز قرار اومد و ما هم رفتیم خونه داداش دوستمون.نشستیم و بوفه هم با موتور خودش اومد.وارد اتاق شد و روبروی ما نشست.قبلا مثل همین حالت براش پیش اومده بود رفته بود خونه یکی از دوستاش و 4 نفری گرفته بودن کونش گذاشتن.این داستان 4 نفر و اینکه کیا بودن رو عده کمی تو روستا میدونستن از جمله من.

یه ده دقیقه ای همینطوری صحبت میکردیم که دوستم گفت علی کجاست؟منم گفتم نمیدونم لابد خونشون هست.بهش زنگ بزن تا بیاد و 4 نفری پاسور بازی کنیم.(قبلا اینا رو هماهنگ کرده بودیم).اونم بهش زنگ زد و علی گفت که موتور نداره بیا دنبالم.(اینا رو همه دوستم فیلم بازی کرد.فقط گوشی دم گوشش بود و به کسی زنگ نزده بود)خلاصه رفت.دو دقیقه ای گذشته بود که ازش پرسیدم یه چیز و میخوام بپرسم.راستش رو میگی؟گفت بپرس.بهش گفتم جریان اون 4 نفر رو برام تعریف کن.اونم لامصب بدون کم و زیاد همه چی رو گفت.که دوستم که بهش خیلی اعتماد داشتم بهم زنگ زد و 4 نفری گرفتنم و کاری نمیتونستم بکنم....





بهش گفتم منم میخوام.یه لحظه رنگش پرید.رفتم نزدیکش میخواست پا شه در بره گرفتمش.گفتم چاره ای نداری.یا به زور میخوابونمت یا خودت میخوابی.بدبخت خوابید و گفت فقط زودتر تا اونا نیومدن.گفتم کسی نمیاد.در رو قفل کردم بهش گفتم پیرهنت رو درآر.درآورد و به شکم خوابید.رفتم رو پاهاش نشستم شلوارش رو آروم کشیدم پایین.تا چشام به رونش افتاد کیرم شروع به راست کردن کرد.شلوارشو درآوردم مایوش هم کشیدم پایین.لخت لخت بود.شلوار و پیرهن خودمم درآوردم.فقط مایو پام بود.کیرم رو درآوردم یه تف کردم لای پاهاش و بهش گفتم پاهات رو بهم بچسپون.این کار رو کرد و شروع کردم به تلنبه زدن.همینجوری که داشتم میکردم یواش لپهاش رو هم ماچ میکردم.تو آسمونا بودم.سر کیرم رو به خایه اش کشیدم انگار خوشش اومده بود هی خودش رو هل میداد پایین تا کیرم بهش کشیده بشه.داشتم ادامه میدادم که یهو پاهاش سفت تر شدن.بعد آروم سرش رو گذاشت زمین.یه هفت هشت دقیقه طول کشید داشت آبم میومد.قبلش یه حوله رو پهن کرده بودم زیر پاش.آبم اومد ریختم لای پاهاش بعد با دستمال کاغذی لای پاش رو تمیز کردم.اونم یه دستمال کاغذی برداشت و به سر کیرش کشید.نگو خودش هم آبش اومده بود.



گفتم خوب شد حوله رو زیرپات گذاشتم وگرنه فرش رو داغون میکردی.یه لبخند زد و لباسش رو پوشید.لامصب اول مایو رو که پوشید خیلی سکسی شد.خیلی بدنش خوشگل شده بود.لباسش رو پوشید و یه تک زنگ به دوستم زدم اونم با موتورش اومد تو حیاط.به بوفه گفتم راجع به این موضوع با هیشکی صحبت نکنیا.اونم گفت تو هم جون خودت به کسی نگو.گفتم نمیگم.دوست منم اومد و گفت که علی یه کاری واسش پیش اومد و نمیاد.خودمون سه تایی پاسور بازی کنیم.دو ساعتی بازی کردیم و بعدش بوفه دیگه رفت.دوباره هم دلم هواش رو کرده.ولی نامرد دوسال دنبالش بودم تا آخرکردمش...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پسر دایی سفید برفی

اسم اختصاری من فرشاد ( سن 21 با قد 187 و وزن 74و ورزشکار و خلاصه اندامی تقریبا قلمی اما با عضله (چونکه بدنسازی و کار میکنم ) و تقریبا سفید هستم .)

این داستان در اوایل پاییز برام اتفاق افتاد. میخوام همه چی رو نقطه به نقطه براتون بگم تا جزابیتش چند برابر بشه. این داستان رو در دو بخش میخوام بنویسم که بهتره قسمت اولش رو از دست ندید . چونکه مکمل قسمت دومه داستانه .
من یه زن دایی دارم همچون هلو . 30 ساله با قد تقریبا 184 وپوستی تقریبا سفید و وزنی ایده آل با اون قد و خلاصه اندامی کاملا زیبا و سکسی . من از اول ازدواج داییم ، سعی میکردم با زن داییم ارتباط بیشتری داشته باشم . با اینکه در اون زمان 13-14 سال بیشتر نداشتم اما قدرت جنسی رو حس میکردم که به من فشار میاره . روزها داشت میگذشت و رابطه من و زن دایی خیلی خوب پیش میرفت .یعنی اون هم از من خوشش میومد . من اهل کار بودم و تو تابستون تو خونه و باغ مادر بزرگم اینا ( مامان داییم ) بهشون تو کارای باغ و باغچه میکردم و اکثرا هم اونجا میخوابیدم و خوش اخلاق و خنده رو هم هستم .با زن داییم هر از گاهی با ماشین بیرون میرفتیم و من به بهانه های مختلف دستمو میزدم به دستش و کلی حال میکردم .خلاصه بد جوری تو کفش بودم .بعد از یکی دو سال پسر دایییم به دنیا آمد . من سعی میکردم دورو بر زن داییم زیاد باشم تا موقع خم شدن سینه های زیبا شو یا قسمتی از کونشو که هنگام خم شدن تا قسمتی از کمرش مشخص بود رو دید بزنم .یه روز یه راه راحت و عالی رو کشف کردم . پسر دایی من تو بچگیش زیاد شلوارشو خیس میکرد (موقعی که بهش اطمینان میکردن و دیگه پوشاک نمیبستن) و موقعی که زن داییم عصبانی تو خونه مادربزرگم اینا میرفت به طرفش تا پسر دایی همچون هلو و سفید برفی من رو ببره حموم و خم میشد تا اونو برداره ... (واااای چشمتون روز خوب مثل این روزا ببینه ) که یهو دو تا سینه خوش فرم که تقریبا میشد همشو دید از لای پیراهنش میزد بیرون . منم خیر سرم میرفتم بهش کمک کنم تا زیاد از بابت پسر داییم عصبانی نشه و در این میان یه فیض درست حسابی هم میبردم . بعد شستن پسر داییم موقع دستمال کردن و خلاصه تمیز کردن فرش رسید که اونجا هم صفا سیتی بود برای خودش . میدونم که الان فکرشو میکنید که سینه ها موقع دستمال کردن و زور دادن با فرش چطوری این طرف و اون طرف میرفتن و منم که با زاویه ای عالی داشتم فیلم سوپرزن داییم رو تماشا میکردم .
یه روز منو برد خونشونون و با یک شلوار نازک راحتی کنارم نشست . و بهم گفت که فرشاد پاسور بلدی بازی کنی ( قبل از من با داییم داشت بازی میکرد) . منم گفتم نه و خلاصه بهم داشت یاد میداد که من هر از گاهی صداشو میشنیدم، چونکه از یک طرف کنارم و با فاصله 4 انگشتی نشسته بود و حس شهوتم بالا زده بود و از طرف دیگه هم یه سوراخ روی شلوارش رو قسمت رون پاهاش بود که از همون یه ذره جا هم داشتم باهاش حال میکردم و یه دفعه گفت الان که یاد گرفتی بیا یه دست بازی کنیم .من که چیزی از گفته هاشو نفهمیدم و خلاصه این بار چشتون روزه بد نبینه چنان بهش باختم که بیا و ببین . ولی ارزش دید زدن روی رون پاشو داشت .
خلاصه روزها و سال ها به همین صورت میگذشتن و من بیشتر تو کف زن داییم میرفتم و تا اینکه پسر داییم سفید برفی و خوشگل من که اسم مختصارشو میزارم سالار به سن 11 سالگی رسید ...
سالار (پسر دایی من ) 11 ساله با پوست کاملا سفید و کمی تپل و شلوغ و کمی بی ادب و مثل مامانش سکسی و خوشگل بود . اما یه خبر بد ، اونم این که داییم از زن داییم به دلایلی جدا شد .
من با سالار حال میکردم اما خیلی کم اونم به خاطر اینکه مامانش یا همون زن داییم خوووووووب چیزی بود و گفتم شاید تلافی اونو از بچش در بیارم . حال کردنم خیلی معمولی بود یعنی بوس کردن از گونشو (که خیلی سفید و باحال و سکسی بود ) هر از گاهی چسبوندن خودم از پشت بهش و همچین چیزا که دیدم نه بابا زیاد حال نمیده چونکه بچه بود و به مامانش نمیرسید .
یه روزی در اواخر شهریور 89 که تازه از پیش یکی از دوستام تو مشهد میومدم که قرار بود وقتی برای تصفیه حساب دانشگاه رفتم تو اونجا با اون یه حالی بکنم یا حداقل یه بوس از لبش بگیرم چونکه خیلی خیلی خیلی سکسی و خوشگل بود . من کونی نیستم اما راضی بودم با اون حال کنم ولی اون کیرشو بکنه تو کونم . ولی نقشه هام نگرفت و خلاصه دست از پا درازتر برگشتم شهرمون که تو قسمت شمال غربی ایرانه. و تا الانم شایدم تا آخر عمرم تو کفش بمونم .البته یه حال های کوچک هم با اون دوستم کردم با روش خودم که تو خواب بود و نفهمید . (اگه خواستید بگید تا حتما داستانهایی رو که با اون داشتم که خیلی جذابه رو براتون بگم ).
یه روز پنجشنبه رفته بودم خونه مادربزرگم برای کندن میوه ها و خلاصه کمک کردن که از قضا سفید برفی داییم هم اونجا بود .شب خالم که 47 سالشه و ازدواج نکرده و پیش مادربزرگم و با هم تنها زندگی میکنند موندم . باز هم از قضا از شانس خوب من سالار هم قرار شد اونجا بمونه و خلاصه شب خالم جاهامونو پیش هم تو اتاق بزرگ انداخت و خودش و مادربزرگم هم تو حال خوابیدن . جای من و سفید برفی (سالار)درست کنار هم بود و اون هم که مثل همیشه فقط عادت داره با یک شرت بخوابه . نه پیراهنی و نه شلواری . میدونم که الان نمیتونید آب دهنتونو جمع کنید پس برید یه دستمال بیارید تا آب دهنتونو جمع کنید و منم بقیشو تعریف کنم .
من که مثل خر کار کرده بودم و بد جوری خوابم میومد ولی چونکه سبک سکسی و شهوتی من تو شب و موقع خوابیدن طرف مقابله و از اون طرف هم که با دوستم تو مشهد نتونسته بودم اون طوری که میخوام حال کنم (شایدم تا آخر عمر نتونم و جز آرزوهام باقی بمونه ) و از طرفی دیگر یاد زن دایی سکسی و خوشگل و سفید هم منو راحت نمیذاشت چونکه تیکه ای از اون جلوی چشمام فقط با یک شرت خوابش برده بود . خلاصه عامل عامل شد عوامل و همه چیز دست به دست هم دادن تا من با سفید برفی ....
حدود یکی دو ساعت خودمو به زور لقد و مشد زدن و چنگ زدن نگه داشتم تا هم خوابم نبره و هم چراغ حال که خالم داشت ماهواره نگاه میکرد خاموش بشه .
خلاصه چراغ خاموش شد و من چند دقیقه بعدش شروع کردم . سالار رو به پشت خوابیده بود. اول به سبک خودم سالار رو میخواستم بلند کنم که مثلا من یه چیزم شده (حالم بد شده ) که اگه بیدار بود من بفهمم . که دیدم نه بابا تخت گرفته خوابیده .خلاصه یا علی گفتیم و عشق آغاز شد . اول پتو رو زدم کنار تا تمام بدنش دیده بشه . همون طور که میدونید هر کس تو سکس از یه قسمت بیشتر از اون یکی قسمتها خوشش میاد . مثلا یکی از سینه ها و یا یکی از چوچوله یا یکی از لب و و یا دست و پا و ... . من هم رفتم سراغ پاهاش که جای مورد علاقه منه . انگشتهاش که خیلی قشنگ و بدون بو و سفید و خلاصه سکسی بودن .منم که اکثرا بدون شلوار میخوابم ولی اکثرا تو خونه خودمون .اما اونجا شلوارو کشیدم پایین قبل اینکه کیرم بزنه شلوارو پاره کنه . نصف شب حدود ساعت 3:30 بود . قلبم مثل گنجشک میزد که نکنه کسی بیاد تو یا نکنه سفید برفی بیدار بشه .. خلاصه دل به دریا زدمو رفتم سراغ انگشتهای پاهاش . یه بوس کوچیک کردم تا ببینم شرایط جوی چطوره . دیدم خوب و سنگین خوابیده . شروع کردن یکی یکی انگشتهای پاشو ماچ کردن و خوردن . وای چه حاااالی داشت با یه دستم هم رونهای سفید و گوشتیشو نوازش میکردمو هر از گاهی به اونها هم یه بوسه مینداختم تا بازی یه طرفه نشه .( باور کنید الان به یاد او موقع کیرم سیخ شده و با یک دستم کیرمو گرفتم و با یک دست دیگم دارم تایپ میکنم ). بعد اینکه کمی از خوردن پاها و رونهاش سیر شدم رفتم سمت شورت و تجهیزات اصلیش اما حواسم خیلی جمع بود تا از خواب نپره ،مثل اینکه داشتم بمب خنثی میکردم / البته واسه بیدار شدنشم فکر کرده بودم که چی بگم / خلاصه گفته بودم که این شگرده منه و برای همه جاش فکری داشتم . دستمو یواش بردم تو شرتش که کیرشو چکاب کنم (اسمشو باید گذاشت دودول چونکه فقط 11 سال بیشتر نداره ) که پیچید و رو به شکم خوابید . حیف شد یه قسمت از دستم رفت ولی یه حالت سکسی یا بهتون بگم که یه پوزیشنی از طرف کونش درست شد که بیا و ببین . در همون موقع که قلبم داشت 3 بار در ثانیه میزد داشتم به شانس خودم احسنت میگفتم . از پشت کمر و دستاشو میخوردم . وااای که چه بوی خوبی میداد . اگه بدونم از کدوم شامپو استفاده میکنه برای خودم هم میخرم . کمی شرنشو دادم پایین و بالای سوراخ کونشو بوس میکردم .بعد رفتم سراغ گوش و گردنش و اونا رو هم خوب لیس مالی کردم . بعد از یه طرف گونش یه بوس ماچدار یواش کردم و دهنشم تا قسمتی دیده میشد که به یاد مادرش که لبش خیلی شبیه مادرش بود و خوشگل و سکسی و قرمز قزمز هم بود دو سه بوس لبی یواش هم ازش گرفتم . حالا بریم سراغ قسمت اصلی یا همون پوزیشنی که خودش به کونش داده بود و همه چیز رو آماده لاپایی کرده بود . من که تو کف دوستم تو مشهد و زن داییم یا همون مادر سالار بودم قرار شد که عوضشو از این پوزیشن در بیارم . کیرمو از شرت در آوردم و حسابی با آب دهنم خیسش کردم و یواش گذاشتم لای پای سفید ، سفید برفی و دو سه بار یواش بالا و پایین کردم و بعد دوباره با آب دهنم خیسش کردمو فرستادم لای پای سالار بعد دیدم که زیاد لیز نشد . خلاصه چندین بار این کارو کردم تا اینکه قشنک کیرم لای پاش مثل این فیلمهای سکسی
لیز میخورد . دو دستمو سپر کرده بودم کنار سرش تا زیاد وزنم روش نیفته که بیدار بشه
و از طرفی کمرو کیرمو بالا و پایین میکردم . وااااای جاتون واقعا خالی چه شب به یاد ماندنی بود . نمیخواستم زود آبم بیاد به همین خاطر یواش این کارو میکردم . پاهای سفید برفی از هم باز شده بود . با دستم به طرف همدیگه فشردمشون تا کیرم بین اونا حال کنه . عجب جای تنگ و خوبی بود . خلاصه هوا داشت روشن میشد و من از ترس اینکه خالم و مادربزرگم بیدار بشن باید کارو تموم میکردم . شروع کردم به تلمبه زدن . یه تف آبدار انداختم لای پاش و تند تند تلمبه زدم آه ه ه ه ه که چه حال میداد وااااای داشت آبم میومد . سرعت و چند برابر کردم در حالی که دقت رو چند هزار برابر کرده بودم .( مثل اینکه خواب سفید برفی خیلی سنگین بود .) آبم داشت بیرون میومد و من فکر میکردم که دارم دوستمو و زن داییمو میکنم که یهو آبم اومد . زود کیزمو کشیدم بیرون . انصافا فکر اینجاشو نکرده بودم که کجا خالیش کنم . (یه نمره منفی به خودم دادم ) . و زود شرتمو دادم بالا و همشو که حدود نصف استکان میشد رو خالی کردم تو شرتمو و بعد از بوس کردن از رونهاش ، شلوارمو پوشیدمو و مثل سگ خوابم برد . صبح که حدود ساعت 7:30 بیدارمون کردن . من که کیرم به شرتم و شرتم به کونم و خلاصه همه جام به هم چسبیده بود . بعد که پسر داییم رو دیدم که داره میاد صبحانه بخوره از نگاش فهمیدم که نه بابا هیچی نفهمیده و این است دقت کار من ...


دو هفته بعدش یعنی ظهراولین جمعه پاییز که مدرسه ها چند روزی بود شروع شده بود من و دو سه خانواده از خالم اینا و خواهرام و برادرم خونه مادربزرگم بودیم که خونه بزرگ و ویلایی دارن . داییم سر ظهر موقع رفتن سالار رو به من سپرد که فردا میره مدرسه و هیچی درس ننوشته و نخونده و ... منم بهش گفتم که باشه من یادش میدم و با هم مشقاشو مینویسیم . داییم رفت و چند دقیقه بعد که پسر داییم داشت با توپ تو حیاط بازی میکرد بهش گفتم بیا بریم درساتو بنویس بعد بیاییم بازی کنیم . اونم قبول نکرد . خلاصه با هزار نوع روش بردمش تو اتاق بزرگه تا درس بخونه . نشست و به من درسهایی رو که معلمشون گفته بود رو نشون داد و گفت میرم یه چیز بخورم و زود بیام . موقع اومدن نشست کنارم و داشت بیسکوئیت میخورد که یهو دستشو گذاشت رو دندونش و گفت دندونم درد گرفت و دهنش رو باز گذاشت ، منم صورتمو بردم جلو تا ببینم که لای دندونش چی رفته ،بهش گفتم چیزی نیست . یهو شهوت من از 1 تا 100 رفت بالا موقع برگردوندن صورتم از صورت سفید برفی یه بوس کوچیک از لبش کردم . چند ثانیه همدیگرو نگاه کردیم و خلاصه قبل اینکه زیاد خودمو حول نشون بدم رفتم سر درس . حدود 10 دقیقه ای داشتم درسهشو یادش میدادم که دیدم نه بابا این مخش یه جای دیگست . سالار گفت : یه چیز بگم به هیچکس نمیگی ؟ منم تو این دو سه ثانیه فکرم به ده جا رفت که یعنی چی میخواد بگه ... اول از همه گفتم نکنه بلایی رو که حدود دو هفته قبل باهاش موقع خواب داشتم رو میخواد بگه از طرفی هم قبلا یه توضیح کوچولو در مورد یه دختر همسن خودش تو محله مامانش اینا بهم داده بود که مثلا بد جور عاشقش شده و از این جور حرفا ( آخه بچه و این حرفا ...) خلاصه قلبم بد جور داشت میزد . اونم خجالت میکشید و نمیگفت .حدود 10 دقیقه خرش کردم اونم ازم قول گرفت که به کسی نگم تا آخر به زبون اومد و گفت : منو دوست داری ؟ منو بگید مثل اینکه رو کامپیوتر پنتیوم 3 بازی کال آف دیوتی 7 رو نصب کرده باشید.
بعد چند ثانیه هنگ کردن گفتم : یعنی چی ؟ گفت میخوای من و تو ... چشماشو داد بالا و حالت شهوتی و خجالتی هم به چشماش داد .( یکی باید منو ریست میکرد ، آخه بچه 11 ساله و پیشنهاد برای همجنس بازی و سکس ؟ ( جل الخالق ...) ) .تن من بعد این کلمه شروع کرد به لرزیدن و رفته رفته هم بیشتر میشد . باور کنید که تو عمرا اونجوری نلرزیده بودم ، حتی موقعی که تب و لرزه گرفته بودم . گفت بریم انبار تا کسی نبینه ؟ منم که از خدام بود گفتم باشه . موقع رفتم میترسیدم که کسی منو نبینه که دارم میلرزم. سالار هم بهم گفت که چرا داری میلرزی ؟ گفتم سردم شده . حتی موقع حرف زدن هم صدام میلرزید . نمیدونم چه مرگم شده بود . از ترس بود یا از شهوت الان هم نمیدونم .
رفتیم انبار بزرگه که پشت خونه و جای خلوتی هم بود . گفت بریم طبقه بالا . تو اونجا گفت کیرتو نشون بده . ولی اول اون نشون داد . وااااای بیش از یه دول سرخ و کوچیکی بیش نبود . حالا نوبت من بود . کیرمو در آوردم و نشونش دادم و دستش گرفت ( حدود 19 سانت و با کلفتی متوسط ) هنگ کرده بود و خجالت کشید و گفت : خیلی بزرگه من فکر کردم اندازه کیر منه . میخواست همه چیرو کنسل کنه چونکه بد جوری ترسیده بود.
اما حقش بود که حداقل یه لاپایی براش بزنم چونکه به من گفته بود که با پسر خواهرم که حدود 7 سالشه و دختر خالم و که اونم 7 سالشه و چند تا از همسایه ها و دوستای مدرسه ایش به عناوینی با کیرهاشون حال کرده حتی از جلو به کس دخترخاله 7 سالم چند بار کیرشو چسبونده ( جل الخالق ... بچه 11 ساله و این همه حرفه ای ) . با هزار مصیبت آرومش کردمو و گفتم که تو هم باید از این کارا که من میکنم بکنی تا کیرت زود بزرگ بشه و اونم باور کرد . رازیش کردم برای لاپایی . بد جوری ترسیده بود ولی معلوم بود بدجوری هم شهوتیه و شهوت بهش غلبه کرده . اومدم لاپایی رو بزنم که دیدم کیرم میوفته رو سینش خودمو خم کردم و زانوهامو رو زمین گذاشتم و دادم لای پاش. سه چهار بار حرکت دادم اما دیگه نذاشت و گفت که میترسه که مسی بیاد و زود رفت طبقه پایین انبار . اونجا یه ماشین قدیمی از کار افتاده پدربزرگم بود . گفتم بیا جلوی ماشین که اگه کسی هم بیا میگیم داشتم موتور ماشینو بهت نشون میدادم . با هزار مصیبت راضیش کردم . ( وای که چقدر از کیرم ترسیده بود . اصلا نمیدونست که آدما موقع بزرگ شدن کیرشون هم بزرگ میشه ) گذاشتمش روی سپر جلویی ماشینو خواستم بهش بگم که کیرمو کمی بخوره تا لزج بشه ، دیدم دور از فامیل بودنه . خلاصه کمی تف دور از نگاهش انداختم رو آقا کیره که قرتره تا چند ثانیه بعد حال کنه . دیگه کم کم تب و لرزم تموم شده بود .
کیرمو گذاشتم لای پاش و در حالی که صورتش رو به من بود و محکم از باسنش گرفته بودم تا از رو سپر نیفته لاپایی میزدم . عجب حالی داشت . جاتون خالی . (باور کنید به یاد اون موقع الان کیرم در حال اوج گرفتنه ). همون طور داشتم لاپایی میزدم تا ارضا بشم از اون طرف هم یاد دو نفر که خودتون میدونید کیا رو میگم از خاطرم بیرون نمیرفت . یهو لبم رفت نزدیک لب سفید برفی ، اونم لبشو آورد جلو و محکم چسبوند به لبم من تا خواستم یه لب حسی ازش بگیرم دیدم نه بابا خیلی ناشیه ( حقم داشت . خوب بچه بود ) اونم با دندوناش محکم گازم میگرفت و و خلاصه یه بوسه گاتی پاتی شد که بیا و ببین . ولی خیلی حال داد از اون لبهای زیبا بوسه کردن . قبل اینکه ارضا بشم زود اومد پایین و گفت که بسته . منو بگید داشتم تازه ارضا میشدم ، گفتم بیا یه کم مونده . نه با با مثل اینکه اینبار دیگه خر نمیشد . گفت میخوام برم . گفتم یه لحظه وایستا تا یه چیز نشونت بدم و بعد با هم بریم . شروع کردم به خود ارضایی کنار سفید برفی . اونم درست کنارم بود . بعد کمی جلو و عقب کردن کیرم خیلی زود آبم اومد و از شهوت دستم رفت رو کونش و اونو محکم فشردمو تمام آبمو با فشار خیلی زیاد روی زمین و سپر ماشین ریختم . سفید برفی همین طور داشت نگاه میکرد و گفت که یه بار هم پسر عمش که میشه پسرخاله من آبشو پیشم این طوری خالی کرده بود (خدا میدونه اون چه کاری باهاش کرده ...) زود رفتم یه دستمال از سر شیر برداشتم و خیسش کردم و اومدم زود آبمو از رو زمین و ماشین که بد جوری تابلو بود تمیز کنم که تو آخرای کار بودم که دیدم یه نفر داره میاد که زود تمیز کردمو دستمالو پرت کردم پشت وسایل . برادرم بود . اومد تو و من خودمو خیلی طبیعی جلوه دادم و سفید برفی هم همینطور . برای گفتن حرفی رو از قبل برای این جور مواقع پیدا کرده بودم و گفتم اون هواپیمای کنترلی که دایی چند سال پیش درست کرده بود کجاست ، هر چه قدر دنبالش گشتیم پیداش نکردیم ؟ اونم در حالی که میومد به طرف سپر ماشین گفت تا الان باید گم شده باشه ( فکر کنم زمین و جلوی ماشین رو دید که کمی خیس شده ). خلاصه رفتیم بیرون و همه چیز به خوبی و خوشی و دور از انتظار من تموم شد .
بعد از اون تا یک سال هم از این کارا با هم میکردیم ولی نه تا اون حد ، تا اینکه روابط خانوادگی بین ما و داییم و مادربزرگم اینا به دلیل ارث و میراث کمتر شد و حالا خیلی کمتر میبینمش .

خلاصه اگر ایناز این قضایاها برای من اتفاق افتاده ، پس برای شما هم امکان اتفاق افتادنش هست ...

منبع :آرشیو
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
داستان گی

داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به اولین سالی که من فهمیده بودم که Gay هستم (حدودا سال 1378 ) و خوب چون اوایل کارم بود خیلی تشنه بودم که ببینم چطوری میشه یه نفر رو به دام انداخت و ... خلاصه دیگه آخه قبلا که توی مدرسه بودیم بعضی وقتا یه شیطنت هائی میکردم ولی نمی دونستم که بهش چی میگن و اسمش چیه فقط می دونستم که دارم یه کاری میکنم که ازش خیلی لذت میبرم ولی الان دیگه فهمیده بودم که کیم ؟ چکاره ام ؟ و دارم چه کاری رو انجام میدم . خیلی از ماجرا دور نشیم که بعدا نشه جمش کرد . اون روز ساعت آخر ریاضی (3) داشتیم و برای اولین بار بود که دبیرمون نیومده بود خیلی حال میداد خدائی فکر کن دبیری که الان 6ماه از سال میگذشت غیبت نداشت یهو نیاد ساعت دوم هم ورزش داشتیم اون موقع سر خیابون مدرسه ما یدونه کلوپ از این بازیهای سگا و آتاری و میکرو منم که عاشق این بازیها بودم وسط زنگ رفتم به کلوپ و داشتم به بازی بچه ها نگاه میکردم و منتظر بودم که نوبت من بشه . داشتم به بازی بچه ها نگاه میکردم که یکدفه یه نفر بهم گفت آقا پسر میشه بیائی با من بازی کنی وقتی برگشتم اونو دیدم باور کنید تا 5 دقیقه اصلا نمی تونستم حرف بزنم مثل اینکه لال شده باشم فقط داشتم به قیافه خوشگلش نگاه میکردم که دوباره بهم گفت آقا با شما هستم میشه بیاین با من بازی کنید با کمال میل پذیرفتم راستش از اینکه کنار یه همچین لعبتی بشینم خیلی خوشحال میشدم چه برسه به اینکه بخوام باهاش همبازی هم بشم ، بازی رو شروع کردیم و من به تنها چیزی که فکر میکردم این بود که چطوری میتونم بیشتر باهاش سر صحبت کردن رو باز بکنم سعی میکردم که بازی رو یه جورائی بهم بزنم و اون شروع کنه به صحبت کردن ، خیلی خونسرد بود بابا اه اعصاب آدم خورد میشد صندلیمو یخورده بهش نزدیک کردم اینقد جلو رفتم که چسبیده بودم بهش دیگه عجب بدن داغی داشت اینگار تو تب 100 درجه باشه ولی خدائی بدنش ورزشی و درست حسابی بود دیدم اون شروع نکرد به حرف زدن من شروع کردم به وراجی کردن و نظر دادن در مورد بازی و ....
ازش پرسیدم که چند سالته گفت 21 سال درسش تازه تموم شده بود و داشت برای کنکور درس میخوند منم گفتم که 17 سالمه سال دوم هستم از همینجا سر حرف باز شد دیگه ، بهش گفتم که خونتون کجاست اونم بدون اینکه شناختی ازم داشته باشه آدرس دقیق خونشونو بهم داد و گفت که خوشحال میشه که برم پیشش آخه تنهاست (البته با پدر و مادرش زندگی میکردها) ازش پرسیدم که دوست دختر داری گفت نه زیاد با دخترا رابطه خوبی ندارم البته دختر دائی شو دوست داشت ولی روش نمی شد که به کسی بگه اینطور که خودش میگفت من اولین نفری هستم که داره اینو بهش میگه بازیمون تموم شد و به سمت مدرسه براه افتادیم ازش پرسیدم که تا حالا تو مدرسه شیطونی هم کردی یه نیش خندی زد گفت خوب بستگی داره به منظور حرفت ، یخورده خجالت کشیدم پیش خودم گفتم الان میگه این پسره هنوز چائی نخورده پسرخاله شد دیگه ، گفت آره البته نه با هرکسی فقط با اونائی که مثل تو باهاشون راحت باشم قند تو دلم آب شد یعنی اونم چراغ سبز نشون داده بود ؟
گفتم با من راحتی ؟ - چرا آخه ؟ - میگفت که اینگار که منو چند ساله میشناسه . ازم سوال کرد تو چی توهم شیطونی میکنی یا نه از این بچه مثبت هائی ، گفتم نه بابا بچه مثبت کجا بود منم شیطونم خیلی هم شیطونم ولی فقط با خوش تیپها و خوش قیافه ها میپرم ، گفت پس ما ول معطلیم دیگه ؟ گفتم نه بابا اتفاقا تو اصل خود جنس هستی برای اولین بار بود که با کسی اینقدر عاشقانه حرف میزدم و واقعا اون حرفائی که توی دلم بود رو روراست بهش میگفتم بهش گفتم که چقدر ازش خوشم اومده و آرزو میکنم که بتونم باهاش همیشه دوست باشم اونم راضی بود و خوشحال به در مدرسه رسیده بودیم بهم گفت من دیگه باید برم و شماره تلفن خونشونو بهم داد و گفت که حتما زنگ بزن ، بهش گفتم اگه کاری نداری بیا باهم دیگه بریم سر کلاس ما بشین تا باهم دیگه بریم خونه یهو بهم گفت آخه آدم عاقل من میگم دارم برای کنکور درس میخونم تو بهم میگی بشینم پیش تو درس گوش بده ازهم دیگه خداحافظی کردیم من رفتم تو مدرسه اونم رفت به سمت خونه وقتی که رفتیم سر کلاس ناظم اومد بهمون گفت که دبیر نیومده و بریم خونه با سرعت هرچه تمام دویدم تا شاید بهش برسم و باهاش باشم ولی نبود که نبود .
اون شب همش بهش فکر کردم و تاصبح دو یا سه بار به یاد اون جلق (یا جق) زدم . فردا که از مدرسه تعطیل شدم اولین جائی که رفتم مخابرات بود زنگ زدم خونشون یه خانمی گوشی رو برداشت پرسیدم ببخشید آقا ... هستن ؟ گفت : نه رفته بیرون شما ؟ گفتم من ... هستم یکی از دوستاشون عجیب بود اون خانم منو میشناخت و گفت که پسرش در مورد من زیاد براش حرف زده و تعارف کرد که برم خونه اونا گفتم نه ممنون بعد شماره خونمونو به مادرش دادم تا اون بهم زنگ بزنه . ساعت حدودا 6 عصر بود که صدای زنگ تلفن در اومد مثل برق گرفته ها پریدم و گوشی رو برداشتم خودش بود کلی با همدیگه حرف زدیم ( فکر کنم 1 ساعت بیشتر شد ) و برای روز جمعه عصرساعت 4 توی پارک قرار گذاشتیم .
جمعه اومد و من از صبح هی خودمو آب و جارو میکردم (به قول مامانم) ساعت 5/3 حاضر و آماده به سمت پارک براه افتادم حدودا 5 دقیقه زود رسیدم اون اونجا بود گفت که الان نیم ساعتی میشه که اینجاست . با همدیگه شروع به قدم زدن توی پارک کردیم و حرفای شیطنت آمیز ، گفت که دستشوئی داره و به سمت دستشوئی براه افتادیم اون رفت داخل و من بیرون در وایسادم ولی خیلی طولانی شده بود رفتم داخل دیدم که همه درها بازن بجز یکی رفتم جلو در زدم و صداش کردم با صدای خیلی یواش ازم سوال کرد کسی داخل دستشوئی نیست گفتم نه در رو باز کرد و بهم گفت که بیا داخل ترسیده بودم بهش گفتم اینجا ؟ گفت آره بیا تو منم رفتم داخل به محض اینکه در رو بست دستمو گرفت و به سمت خودش کشید و شروع کردیم به لب گرفتن از همدیگه خدائی عجب حالی میداد اینقد از این کار لذت میبردم که اصلا حواسم به جائی که هستیم نبود شلوارامونو تا نصفه کشیدیم پائین و خودمونو بهم دیگه می مالیدیم با سر بهم اشاره داد که براش ساک بزنم منم که خیلی ساک زدن رو دوست داشتم فورا نشستم و شروع به ساک زدن کردم خیلی با مزه بود کیرش چند دقیقه که گذشت دستمو گرفت و بلندم کرد و خودش نشست برام ساک زد خیلی باحال بود اینقد بامزه کیرمو می خورد انگار داری شکلات میخوره بلند شد و بهم گفت که برگرد برگشتم کیرشو گذاشت بین دوتا لپ کونم و شروع کرد به مالیدن خودش بهم اینقد ادامه داد تا اینکه آبش اومد بعد یخورده تف ریخت توی دستش و برای منم جق زد البته من در برابر آب اون مثل یه قطره در برابر دریا بود . من تا اون موقع اصلا هارد سکس نداشته بودم و نمی دونستم که داخل کردن کیر توی کون چه دردی داره و چه مزه ای میده . از دستشوئی اومدیم بیرون و به سمت دکه خوراکیها رفتیم دتا پفک گرفتیم و رفتیم روی چمنها نشستیم و خوردیم دیگه کم کم هوا داشت تاریک میشد و باید میرفتیم خونه جلوی در پارک از هم جدا شدیم خیلی دلم میخواست که دوباره میتونستم باهاش باشم . فردای اونروز وقتی از مدرسه تعطیل شدم رفتم توی کلوپ سر کوچه مدرسه اونجا نشسته بود تا منو دید بلند شد و بهم گفت که خیلی وقته که منتظر نشسته تا من بیام علتش رو پرسیدم بهم گفت که باید بریم خونه اونا مانش اینا میخوان باهام آشنا بشن من که خودم راضی بودم ولی خوب باید از خونه اجازه میگرفتم باهم دیگه رفتیم در خونه ما مادرم اومد بیرون و باهاش احوالپرسی کرد و بهم اجازه داد که باهاش برم خونه اونا ولی به این شرط که اونهم یه روز ناهار بیاد خونه ما . رفتم خونه اونا خیلی خونواده مهربونی داشت پدرش خیلی صمیمی بود باهام انگارکه 100 ساله که منو میشناسه مادرش هم خیلی خیلی مهربون بود اینجوری که خودشون میگفتن از اینکه پسرشون تونسته یه دوست به این خوبی و مودبی پیدا کنه خوشحالن بعد از خوردن ناهار با همدیگه رفتیم توی اتاق اون یخورده توی درسها بهم کمک کرد و بعدش رفت بیرون و خیلی فوری برگشت و بهم گفت که خوابت نمیآد منظورش رو فهمیدم گفتم چرا اتفاقا خیلی هم خوابم میآد باهمدیگه رفتیم روی تخت خوابش دراز کشیدیم و شروع کردیم به لب گرفتن از همدیگه خیلی حال میداد بهم بعد دوتائی لخت لخت شدیم و چسبیدیم به همدیگه و بازم از همدیگه لب میگرفتیم بهش گفتم که میشه برات ساک بزنم اونم با سر جواب مثبت بهم داد اینقد کیرش خوشمزه بود که اصلا دلم نمی خواست که از دهنم درش بیارم بعد از چند دقیقه بهم گفت که بیا بالا و به پشت دراز بکش منم اطاعت کردم و همون کار رو انجام دادم اول یخورده کیرش رو به کونم مالید و گذاشت لای پاهام . بهم گفت اجازه دارم داخل بکنم بهش اجازه دادم فقط چون اولین باری بود که میخواست چیزی وارد کونم بشه گفتم که میترسم و قول داد که اگه درد داشتم فورا بکشه بیرون ، رفت و از توی کمدش یه کرم آورد و حسابی دور کیر خودشو چرب و چیلی کرد یخورده هم مالید در سوراخ کونم و با انگشت سوراخم رو ماساژ میداد بعد از یه ناساژ کامل سوراخم اولین انگشتش رو داخل کونم کرد یخورده درد داشتم یه آخ گفتم گفت جون بعدش صورتش رو آورد جلو صورتم و ازم لب گرفت و انگشت دوم رو هم داخل کرد اینقد حواسم به لب گرفتن بود که اصلا درد کونم رو فراموش کرده بودم ، انگشتاشو درآورد و خودش اومد و روم دراز کشید یه بدن داغی داشت که نگو با کیرش یخورده به سوراخم مالید و کم کم شروع کرد به فشار دادن به داخل درد داشتم خیلی هم درد داشتم ولی نمی خواستم این لذتی رو که داشتم میبردم از دست بدم همش میگفتم آخ آخ درد داره یه جا اینقدر درد داشت که فکر میکردم کونم جر خورده بهش گفتم بسه دیگه بکش بیرون گفت یه چند لحظه صبر کن کم کم دردش عادی شد ، دوباره کیرش رو درآورد و کرد داخل ایندفعه اصلا درد نداشت خودشو عقب و جلو میکرد ، جدا یک نفر داشت منو میکرد چه حالی هم میداد همش در گوشم میگفت قربونت برم خیلی باحالی و صورتم رو میبوسید فکر میکنم که 15 دقیقه خودش رو عقب و جلو میکرد و داشت منو میکرد یکدفعه آبم اومد بعدش درد سوراخم خیلی زیاد شد تا جائی که واقعا دیگه نمی تونستم تحمل کنم فقط بهش میگفتم که بکش بیرون اونم میگفت فقط یک دقیقه دیگه تحمل کن توی همین گر و دار خودش کیرش رو درآورد و شروع کرد به مالیدن کیرش دوباره اومد روم دراز کشید و یخورده خودش رو عقب جلو کرد یهو احساس کردم که پشتم داره میسوزه فکر میکنم که تمام آب بیدنش رو روی من خالی کرد در این مابین چند تا لب باحال ازم گرفت و با دستمال کاغذی پشتم رو پاک کرد بلند شدیم بهم گفت که حموم میری گفتم نه بابا الان مادرت اینا نمیگن این پسره چرا اینجا رفته حموم خندید و گفت که پدر و مادرم خیلی وقته که از خونه بیرون رفتن باهم دیگه رفتیم حموم اون منو میشست و من حال میکردم از اینکه یکنفر اینقدر باحال بود صابون رو برداشت و به کیرم مالید و اونو خیلی خوب شست بعدش بهم گفت که میخواست برام ساک بزنه منم قبول کردم و اونم شروع کرد به ساک زدن برای من اینقد باحال ساک میزد که دوباره داشت آبم میومد بهش گفتم که دهنت رو بکش عقب آبم داره میاد گفت اشکالی نداره یهو آبم اومد و ریخت توی دهن اون از کنار لبش آب میچکید ، دهنش رو باز کرد و دوباره بست و یکی دوبار عقب و جلو کرد و دوباره منو زیر دوش برد و شست تا ساعت 8 شب اونجا بودم تا پدر و مادرش برگشتن و منو بردن در خونه پیاده کردن . البته با این دوستم یه حدود 6 ماه بودیم تا اینکه دانشگاه قبول شد و از اونجا رفت ولی هر وقت که میومد یه بهونه جور میکردیم که همدیگه رو بکنیم الانم که دارم این داستان رو براتون میگم اون با همون دختر دائیش ازدواج کرده و تا اواخر بهمن ماه صاحب یه بچه کوچولو میشن ، هنوزم بعضی وقتا میرم پیشش البته از وقتی که ازدواج کرد حتی یکبار هم به روی خودمون نیاوردیم که قبلا چیکارا میکردیم و رابطه سکسی مون باهمدیگه کلا قطع شد اما دوستیمون هنوزم پابرجاست . خیلی هم دوستش دارم .
امیدوارم که از این داستان خوشتون اومده باشه الان دوستم برای خودش آقای دکتر شده و کلی کلاس داره منم دارم برای فوق لیسانس میخونم آخه نمی خوام از آقای دکتر عقب بیفتم اونم مشوق خوبیه برام و تا اونجا که میتونه کمکم میکنه .منبع :آرشیو
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 50 از 85:  « پیشین  1  ...  49  50  51  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA