انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 56 از 85:  « پیشین  1  ...  55  56  57  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد



 
بهترین کون

گفت تا حالا کون پسر کردی؟ گفتم نه. گفت کون دادی؟ گفتم نه. گفت دوس داری امتحان کنی؟ گفتم نمی دونم. گفت با هم قرار بزاریم همدیگه رو از نزدیک ببینیم. گفت باشه ولی کاری نمی کنیم فقط همدیگه رو ببینیم گفت باشه تو یکی از شهرهای اطراف قرار گذاشتیم من رفتم مسافرخونه اونم اومد همون مسافرخونه هر کدوم تو یه اتاق تلفنی با ترس و لرز گفتم که تو کدوم اتاقم در زد در و باز کردم گفت اقا کبریت دارین گفتم بله اومد تو قیافه نداشت موی سرش کمی رفته بود جلو سرش چاق هم بود نشستم رو تخت کنارم نشست یه خورده صحبت کردیم دستشو گذاشت رو کیرم کیرم بلند شد گفت کیرتو ببینم گفت با هم لخت بشیم گفت باشه با هم لخت شدیم کیرش کوچیک بود تو دلم گفتم اگه بهش کون هم بدم چون کیرش کوچیکه اذیت نمیشم منتظر بودم ببینم چکار میکنه گفت ساک میزنی خواستم بگم نه اون شروع به ساک زدنه کیرم مجبور شدم کیرشو ساک بزنم بد مزه بود تا حالا کیر نخورده بودم یه جوری بود حال نکردم زیاد گفت بشینم نشستم پا هامو بلند کرد شروع کرد به لیسیدن کونم اولش یه جوری بودم ولی خیلی حال کردم زیاد وقتی سوراخ کونمو می خورد کیرش تف کرد گذاش رو سوراخم ترسیدم ولی کیرش کوچیک بود راحت رفت تو کونم





شروع کرد به تلمبه زدن حال میکردم زیاد نمیدونم چرا در اورد کیرش رو سر کیرشو دیدم گوهی شده بود حال به هم خورد دیگه نزاشتم کاری بکنه بلندشدم لباس پوشیدم برگشتم شهرمون تو راه به کاری که کرده بودم فکر میکردم پشیمون بودم خیلی ولی دیگه شده بود شماره ش رو پاک کردم .
مرتب زنگ میزد جواب نمی دادم
بعد از یک هفته راستش لذت لیسیدن کونم و کیرش که تو کونم بود به سراغ اومد از ذهنم بیرون نمی رفت شماره ش رو تو یاهو داشتم زنگ زدم گفتم فلانی هستم گفت تو چرا اینکارو کردی و کلی گلایه گفتم میخوام این بار خیلی خوب بهت حال بدم تو هم به من حال بده گفت باشه دوباره رفتیم همون مسافرخونه فرداش ولی این بار به جای اتاق جدا رفتیم و اتاق عمومی گرفتیم البته جدا طوری که همدیگه رو نمی شناسیم اتاق سه نفره بود احتمال داشت نفر سوم هم بیاد ولی کسی نیومد شب طرفای ساعت 11 شب لخت شدیم 69 شدیم و کیرهمو خوردیم من چون بلد نبودم خیلی ادامه نداشت اون اول یکم منو کرد بعد من کیرمو گذاشم دم کونش همین گذاشتم ابم اومد ولی نذاشتم بفهمه الکی گفتم نه پشیمون شدم رفتم رو تختم و خوابیدم اونم رفت رو تختش بعد از شاید 20 دقیقه که حالم جا اومد





پتو رو زدم کنار کونمو طرف اون کردم اونم که نخوابیده بود تا این صحنه رو دید پرید و شروع کرد به خوردن کون و کیرم مخصوصا کونم منم داشتم حال میکردم بعد از مدتی گفت بچرخ به پشت خوابیدم پاهامو بلند کرد کیرشو کرد تو کونم و تلمبه میزد گاهی تند و گاهی اروم حدود 5 دقیقه همین طور میکرد بعد گفت به حالت سگی بشم شدم کردم تو کونم اصلا تو حال خودم نبودم تو اوج لذت بود اصلا فکر نمی کردم کون دادن این قدر خوب باشه و از کردن بیشتر به من حال بده تازه اون موقع فهمیدم که من کونی هستم تو حالت سگی وقتی میکرد نمی دونم چرا بیشتر حال میکردم بعد از 10 دقیقه که حسابی منو کرد ابش اومد ولی ریخت بیرون رو کمرم گفت حالا بیا تو بکن گفتم باشه من کردم تو کونش اسون نرفت خیلی اخه کیرمن بزرگتر از مال اون بود به هر حال مدلی سگی 6 یا 7 دقیقه کردمش بعد گفت دراز بکش اومد کونشو گذاشت رو کیرم و بالا پاین میکرد خودش رو تا ابم خواست بیاد گفت ابم داره میاد دراورد با دست کیرمو مالید تا ابم اومد
این بهترین سکسی بوده که تا حالا داشتم دوس دارم بازم تجربه ش کنم...
     
  
مرد

 
خاطرات ی عشق زنانه پوش

میخوام یه خاطره از خودم براتون تعریف کنم. راستش من خیلی پسر حشری هستم و بدنم خیلی خوشگله و دوست دارم همه بدن لخت منو نگاه کنن تا از بدن من لذت ببرن. البته خیلی دوست دارم که یکی دائما سوراخ کونمو ماساژ بده و از داخل کونم پروستاتمو قلقلک بده. کیر دوست دارم ولی فقط عاشق سر کیرم و میل دارم فقط سر کیر بره تو کونم نه همش آخه درد داره. من لباسهای سکس زیادی دارم و وقتی تو خونه تنها هستم اونارو می پوشم و میرم به حیاط و جلوی آفتاب دراز میکشم. این لباسای سکس رو از اینترنت به همرا گاتالوکشون خریدم. واقعا که خیلی سکسی هستند من عاشق این لباسا هستم. بیشتر اون شورت سفید زنونه تنمه و دائما اونو میپوشم آخه حلقه داره و برام لذت زیادی میاره. استخر هم که میرم فقط اون شورت قرمز رو که سوتین داره تنم می کنم. اینارو گفتم تا مقدمه باشه برای گفتن خاطره.
یه روز قبل از اینکه برم استخر کلیه موهای بدنمو تراشیدم و با تیغ موهای دستام و پاهامو زدم. بدنم مثل یه نقره میدرخشد. تو استخر موقع در آوردن لباسام دیدم سه تا پسر تقریبا میشه گفت قوی هیکل منو نگاه میکردن. میدونستم برای چی خب معلومه واسه اینکه اون شورت سفید حلقه دار تنم بود. رفتم رختکن و مایوی قرمزرو تنم کردم و برگشتم. اونا که منو دیدن خیلی نگاهشونو تیز کرده بودن منم هیچ اهمیتی ندادم و رفتم. مسئول استخر که منو دید گفتم الانه که بهم اجازه نده برم استخر ولی تعجب کردم بهم چیزی نگفت. البته شورتی که تنم بود شبیه مایو بود. رفتم داخل استخر و شروع کردم به آب تنی کردن. اون پسرا هم اومدن ولی کاری بهم نداشتن فقط گاهی وقتا نگام میکردن البته اونجا آدمای دیگه ای هم بود که بچه کوچولوها بیشتر از شورتم خوششون اومده بود و به باباشون منو نشون میدادن.
من رفتم به طرف جکوزی اون پسرا هم اومدن بعد از چند دقیقه ای رفتم داخل سونا. اونجا داشتم خودمو ماساژ میدادم که پسرا رسیدن البته کاری بهم نداشتن و فقط با خودشون حرف میزدن. یکی از اونا بهم گفت: «داداش میخای پشتتو ماساژ بدم» منم با سرم جواب منفی بهش دادم. پاشدم و رفتم یه وانو پر کردم و داخلش دراز کشیدم. حدود 15 دقیقه ای اونجا بودم تا اینکه باز سر و کله اون پسرا پیداشون شد. اونا رفتن وان بغلی و داشتن وانو پر میکردن. منم مایورو کشیدم پایین و آروم خودمو جلق زدم. یکی از اونا منو دید و من زود مایورو پوشیدم. اومد جلو و بدنمو خیلی تعریف کرد کم مونده بود همون جا منو بخوره دستشو کشید به بدنم منم ازش تشکر کردم. گفتم «اگه منو میخاهید باید بین خودتون قرعه بیندازید و اینم بگم که تا سر کیر باید فرو کنید نه بیشتر در عوض هر چقدر خواستید منم براتون ساک میزنم» اونا هم قبول کردن. خیلی خوشحال شدم آخه قرعه بنام کسی افتاد که هم خوش قیافه بود و بدنش خوب بود. اونم خوشحال شد و به دوستاش زبون در میاورد که مثلا من پیروز شدم.
اول من رفتم دستشویی بعدش اون اومد. داخل دستشویی کمی بزرگ بود و من دلا شدم اونم مایو رو کشید پایین کیرشو نگاه نکردم چون میخواستم با کونم اندازشو بگیرم. آروم سر کیرو چند باری کرد داخل کونم و آخرش نامردی کرد و تا ته کیرشو کرد تو کونم و شروع کرد به تلمبه زدن منم ازش خواستم در بیاره ولی کو گوش شنوا. صدامو که نمیتونستم در بیارم منم بزور بلند شدم و کیرش از کونم با درد بیرون اومد یه آخ هم گفتم. بهش فش دادم که چرا به قولت عمل نکردی اونم التماس کرد که دیگه اینکارو نمیکنه ولی من قبول نکردم و با احتیاط از دستشویی اومدم بیرون. منم رفتم سراغ اون یکی دوستاش تا حسرت به دلش بزارم. از یکیشون خواستم تا براش ساک بزنم اونم قبول کرد. رفتیم دستشویی و تا میتونستم کیر بدشو لیس زدم. خب کیرش بد بود دیگه خیلی مو داشت اصلا هم کله خوبی نداشت ولی مجبور بودم. چند باری کیرشو کردم توی حلقم. اونقدر با ظرافت ساک میزدم که طرف مات مونده بود. بالاخره تونستم آه و ناله اونو در بیارم. هر چی آب کیر داشت ریخت تو دهنم خیلی شیرین بود اصلا به کیرش نمیومد منم کمی قورتش دادم بعد بلند شدم و از هم دیگه لب گرفتیم کمی هم از آب کیرشو با دهنم به خوردش دادم. بیچاره داشت از هیجان میمورد. منم آرومش کردم و ازش خواستم تا اون یکی دوستشو بفرسته پیشم.
مایورو تنم کردم از دستشویی اومدم بیرون تا دهنمو بشورم. خودمو آمده کردم دیدم اون یکی اومد باهاش آروم حرف زدم و بهش گفتم که باید بدن منو بخوره و سوراخ کونمو ماساژ بده آخرش باید کیرمو با دستاش اونقدر ماساژ بده تا آب کیرم بریزه بیرون. اولش قبول نکرد، گذاشتم برم که یکدفعه قبول کرد.
رفتیم داخل دستشویی من مایورو در آوردم و روی زمین دراز کشیدم اونم بد قول نبود همون کاری رو کرد که میخواستم. براش هم بد نبود داشت خیلی لذت میبرد. رو سینه دراز کشدم اونم با دستاش سوراخ کونمو باز کرد و شروع کرد به لیس زدن بعدش نوک پستونامو مکید با دستاش رفت سراغ کیرم داشتم میرفتم به فضا خیلی بی حال شده بودم آه و ناله من که شروع شد اونقدر کیرمو ماساژ داد تا اینکه ارگاسم شدم یکدفعه کیرمو کرد توی دهنش منم هر چی آب توی وجودم بود ریختم تو حلقش اونم تمامشو قورت داد. منم بجاش ازش لب گرفتم با هم بلند شدیم بیچاره هل شده بود مایوی منو برداشت و تنم کرد. گفت «مایوت خیلی خوشگله» منم گفتم «خب عزیزم واسه تو پوشیده بودم.»
اون رفت منم نشستم دستشویی و اجابت مزاج کردم اودم بیرون دستامو شستم از دور دیدم که توی وان فقط اون سه تا هستن و دارن با هم دیگه حرف میزنن منم چون دیدم خلوته مایورو در آورد و لخت لخت رفتم به طرف وان. وقتی منو دیدن داشتن از هوش میرفتن من اهمیتی بهشون ندادم رفتم داخل وان. یه بارم خومو جلق زدم آبم که اومد همونطوری چند دقیقه ای موندم. دیگه وقت رفتن بود از نفر سومی خواستم تا بیاد مایورو تنم بکنه اونم زود اومد داخل وان و داخل آب مایورو تنم کرد. بهم گفت که عاشقمه منم بهش گفتم «فراموشت نمیکنم تو از اون دو دوستات برام خیلی سکسی بودی.» بیچاره باورش شده بود خواستم بلند شم که دستمو گرفت و منو بلند کرد و گرفت توی بغلش کمی مونده بود گریه کنه منم بهش دلداری دادم و لباشو بوسیدم.
اونا قصد رفتن نداشتن. موقع رفتن برگشتم و با دستام باهاشون خداحافظی کردم. اومدم شامپو و صابونو برداشتم و خودمو لیف زدم. اون پسری که حسرت به دل مونده بود اومد و بهم گفت «هنوز آب کیرم مونده تو نیمه را نمیخوای تمومش کنی بیا ساک بزن نمیخواد کون بدی.» منم ناراحت شدم و گفتم برو من فعلا حوس اینجور کاراررو ندارم. نمی خواستم دیگه اونو ببینم از بدی قولش فهمیدم که آدم ناجوریه. اونم رفت منم رفتم خودمو خشک کردم. توی رختکن شورت سفید حلقه دار رو پوشیدم اومدم به طرف کمدم مسئول استخر با کنایه بهم گفت «به به عجب بدنی عجب شورت قشنگی» منم لبخندی زدم و لباسامو پوشیدم و زود از استخر زدم بیرون.
از اون موقع به بعد دیگه اون پسرارو ندیدم و نمیخواستم ببینم.
دیگه وقتی میرم استخر یه مایوی قرمز مردونه دارم که اونو تنم میکنم. وقتی کسی نگاهم میکنه محلش نمیزارم چون دفعه قبلی شانس آوردم. اون پسرا از اون پسرای خفن نبودن و الا...
الان فقط با مایوی تنگ و قرمزی که تو استخر می پوشم کیف میکنم. آخه همه منو با حسرت نگاه میکنن که برام خیلی لذت داره. چند وقت پیش تو استخر یکی از دوستان قدیمم منو دید با هم روبوسی کردیم برادر کوچیکش پیشش بود فکر کنم ۱۰ سالش میشد. من و دوستم لبه استخر داشتیم با هم دیگه حرف می زدیم برادرش یه بار به باسنم و یه بار هم به کیرم دست زد و داشت کیرمو میمالید که دوستم وقتی دید خندید منم گفتم که عیب نداره بعد ازش خواستم بره داخل استخر بازی بکنه. دوستم بهم گفت: « راستی خیلی عوض شدی هم خوش اندام شدی و هم خودمونیم خوشگل، راستی این مایو رو از کجا آوردی؟» منم گفتم: « از اینترنت سفارش دادم زنونه هست ولی من باهاش راحتم. خب داداشت که ازش خوشش اومده نه!» دوستم گفت: « نه بابا مایوت تنگه کیرت زده بیرون واسه همین اونم که تا حالا کیر ندیده.» بعد با هم خندیدیم. البته دوستم معلوم بود که اهل اینجور چیزا نبود برای همین فکر سکس باهاش و برادرش رو نداشتم. موقع پوشیدن لباسام برادر دوستم اشتباهی پرده رختکنو زد کنار که بیاد مایوی خودش رو عوض بکنه وقتی منو لخت دید روی کیرم زوم کرد منم گفتم: «ای بابا احسان جون چقدر عجله داری صبر کن من بیام بیرون بعد تو بیا تو، باشه؟» اونم زود رفت. بیچاره احسان تا خداحافظی من و دوستم از همدیگه داشت منو نگاه میکرد. نمیدونین چه حسی پیدا کردم وقتی اون منو لخت دید، ای کاش چند دقیقه ای سر کیرمو می مکید ولی خب نمیشد اگه دوستم می فهمید ناراحت میشد.........یادمه پارسال همین کارو کردم و تصمیم گرفتم تا به پارکی که تقریبا 2 کیلومتر با خونمون فاصله داره برم و همون جا خودمو ارگاسم کنم و آب کیرمو در بیارم. ساعت 3 شد و خودمو آرایش کردم و لباسهای سکسمو پوشیدم و آروم زدم از خونه بیرون. همش اطرافمو نگاه میکردم تا اگه کسی منو دید زود کاپشن تابستونی رو بپوشم. سه چهار تا کوچه رو رد کرده بودم که دیدم سر کوچه آخری منتهی به خیابان یه پسری نشسته. خواستم برگردم چون سینه هام خیلی برجسته نشون میدادن ولی همینطور که داشتم راه میرفتم دیدم پسره ناراحته و دستشو گذاشته رو صورتش و سرشم پایینه از کنارش رد شدم منو ندید البته فهمید کسی داره از جلوش رد میشه ولی اصلا به خودش نیاورد. رفتم به طرف خیابان، همه جا ساکت و خلوت بود. از پیاده رو قدم زنان داشتم میرفتم به طرف همون پارکی که گفتم. اون پارک داخل یه محله قرار داره و پس از رد کردن چند خیابان وارد اون محله شدم. داشتم به یه کوچه نزدیک میشدم که ناغافل یه کسی از کوچه اومد بیرون و از کنارم رد شد، موقع رفتن برگشتم تا نگاش کنم دیدم یه پسر جوان برگشته رو من زوم کرده. کاری نکردم و همینطوری به طرف پارک ادامه دادم. به یه نانوایی رسیدم سه نفر داخل نانوایی بودن و من از کنارشون رد شدم و منو اصلا ندیدند. دیگه رسیده بودم پارک، یه قسمت از پارک تاریک بود و قسمت دیگرش هم روشن بود و چراغ داشت. برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم تا ببینم کسی منو تعقیب نکرده باشه. رفتم به قسمت تاریکش و اونجا پشت یه صندلی تموم لباسهای سکسمو در آوردم و لخت مادرزاد رو چمن دراز کشیدم و پاهامو گذاشتم رو صندلی و باسنمو تا جایی که میتونستم دادم بالا. یه خیار داخل کونم کردم و با خیار پروستاتم رو اونقدر ماساژدادم تا آب کیرم بزنه بیرون. هر چند وقت یکبار اطرافمو نگاه میکردم و دوباره کونمو تلمبه میزدم فکر کنم 15 دقیقه یا شایدم 30 دقیقه طول کشید تا آبم بیاد چون زمانو حس نمیکردم و تو حال خودم بودم. هر چی آب کیر داشتم با مخلفاتش همش ریخت رو سر و صورتم، منم برای تمییز کردنش مجبور شدم اطراف لبامو لیس بزنم و سرمو و صورتمو با دستمال تمییز کردم.

سوتین و لباسهای سکسمو تنم کردم و از یه طرف دیگه محله راهی خونه شدم. وارد یه خیابان فرعی شدم. از اون طرف خیابون یه مرد داشت میرفت، منو که دید وایستاد و بهم زل زد. فکر کنم سینه هام اونو به شک انداخته بود مانده بود ببینه من دخترم یا پسر. حتما تو ذهنش میگفت: "اگه دختره پس روسری و شال و مانتوش کو و اگه پسره پس این پستون و سینه ها دیگه چیه". منم بهش یه نگاهی کردم و با دستام سینه هامو تکان دادم و به قصد باسنمو قر دادم و پیچیدم به یه کوچه. یه زن داشت از کوچه میومد ولی به من اعتنایی نکرد و از جلوی من رد شد. از خیابون رد شدم و داشتم وارد محله خودمون میشدم که یکی منو صدا کرد و گفت: "هی آقا پسر دندونت خوب شد" منم برگشتم گفتم: "من دندونم درد نمیکنه اشتباه گرفتی" بعدش تند تند حرکت کردم تا رسیدم سرکوچه ای که اون پسره اونجا نشسته بود، از حرف اون مرده فهمیدم که دندون اون پسره درد میکنه. دیدم پسره هنوز اونجاست خواستم کاپشنمو بپوشم ولی دیدم جای تاریکی نشسته، تصمیم گرفتم اینکارو نکنم و تازشم برم با اون پسره حرف بزنم. رفتم جلو از اندامش و قیافش فهمیدم که 15 یا 17 سال بیشتر نداره. منو نگاه کرد بهش گفتم: "سلام چی شده؟" گفت: "سلام هیچی دندونم درد میکنه" اون نزدیکیا یه درمانگاه بود گفتم: " خب رفتی اون درمانگاه" اون گفت که رفته ولی دارویی که دادن اثر نکرده. آروم کنارش نشستم. نشستنم کمی سخت بود چون شلوار لی دخترانم خیلی تنگ بود و داشت باسنمو اذیت میکرد. پسره به من نگاه کرد و با تعجب به صورتم و سینه هام زل زده بود خواست یه چیزی بگه که من نزاشتم و گفتم اگه بخواد میرم از خونمون یه داروی دیگه میارم ولی قبول نکرد و ازم تشکر کرد. نمیدونم چطوری تو تاریکی متوجه سینه هام شده بود ولی من به روم نیاوردم و موقع خداحافظی دستمو به سرش کشیدم و یه بوس کوچولو از صورتش برداشتم و یه حرفی بهش زدم که الانم نمیدونم چرا بهش گفتم شایدم از دهنم پرید. بهش گفتم: "برو خونه و فکرتو با یه چیزه دیگه مشغول کن تا درد دندونت خوب بشه مثلا با خودت سکس کن سعی کن آب کیرتو خارج کنی اینطوری راحت میشی" اونم منو همینطوری نگاه کرد و من آروم آروم داشتم ازش دور میشدم که برگشتم دیدم هنوز داره منو تماشا میکنه. وقتی خونه رسیدم آروم رفتم اتاقم و لباسامو در آوردم و رو تخت دراز کشیدم. همش فکرم با اون پسره بود، با خودم گفتم که ای کاش اونو میاوردم اتاقم و با هم سکس میکردیم هم پسره چند سالی، شایدم بیشتر ازم کوچیک بود و هم اینه اون شب حسابی حال میکردم. از همون موقع هر شب به امید اینکه با اون سکس داشته باشم به خواب میرم.

مرصی از اینکه خاطره منو خوندید.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کامران کونی

درود!
من محمدرضا هستم پسری که برای بار اول در این سایت داستانش را مینویسد.پسری با قد 181 وزن90 وسن 17 که یه کیر 19 سانتی دارد.


داستان از اونجایی شروع شد که ما با برو بچ مدرسه رفتیم راهیان نور امسال اولین سالی بود که بچه هارو برای اواین بار با قطار بردند و اونجاهم مانند قدیم نبود و بیشتر حالت موزه پیدا کرده بود از شانس خوب من من با کامران و ناظم مدرسه توی یه کوپه بودیم و خب ناظم هم مجبور از همون اول سفر تو راهرو یا راه میرفت و به بقیه سر میزد یا راه میرفت و کس موش چال میکرد من هم از اول شب با کامران تنها بودم در ضمن من با ناظم مدرسه جورم و حتی همدیگر را به اسم کوچیک صدا میکنیم اول شب من با کامران یه خورده اهنگ گوش کردیم اونم مثل من عاشق شاهین نجفی بود تا ساعت 10 که موقع شام خوردن بود باهم شام خودیم و خوابیدیم من هم خیلی خسته بودم و همون اول شب خوابیدم اونم با من خوابید ولی مثل اینکه فقط خودشو زده به خواب...



حدودا ساعت 12 بود که من یکدفعه از خواب پریدم و دیدم دست اقا کامران در حال ماساژ خوایه های من بود منم حسابی شق کردمو کامران حال کرد شروع کرد به جق زدن برای من کیرم حسابی شق شده بود و منم به کامران گفتم برام ساک میزد اونم با جون دل شروع کرد به خوردن کیرم انگاری که از اول عمر به جای غذا فقط کیر خورده بود منم ابم امد و ریختم توی دهنش اونم همش رو خورد بعد شروع کرد به لیس زدن تخمام که دوباره کیرم راست شد کامران خوابید روی تخت و منم خوابیدم روش و باانگشت خواستم سولاخشو بز کنم که دیدم کامران خان یه کونی حرفه ای هستش چون سولاخ کونش انذازه ی یه سکه گشاد بود منم سر کیرمو کردم تو یه داد بلند زد ومنم بی مقدمه شروع کردم به تلمبه زدن بعد از یه ربع تمام ابم رو با فشار خالی کردم توکونش اونم حسابی حال کرد تا صبح حسابی گاییدمش نزدیکای صبح خوابمون برد و ساعت 12 صدامون کردن رسیدیم کامران هم تا من دید خندید و بهم یه چشمک زد تا موقع برگشت به تهران هرشب از کون میگاییدمش
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
خواستم دوجنسه بکنم، دوجنسه منو کرد

سلام من بنیامینم. سی و سه ساله ومتأهّل هستم یه دختر خوشگل تو همسایگی¬مون بود که اسمش یاسمین بود قدبلند و مقداری سبزه بود وخیلی پر انرژی، و اندام ورزشی داشت و استاد رزمی محلّه ما بود و استاد رزمی رشته هاپکیدو، (هاپکیدویه رشته رزمیه، که سه شاخه داره، مبارزه، دفاع شخصی، سابمیشن)،من و همسرم هر دو یک رشته رزمی کار میکردیم و خانومم پیشش تمرین میکرد و با اون رفت و آمد داشت.


یک روز تابستان که من طبق معمول به کلاس زبان رفتم دیدم دو تا خانوم به کلاس ما اضافه شدند. یکیش همین یاسمین بود و زنم لیلا. یک روزتوکلاس زبان، داشتم یک متنو ترجمه میکردم. که در مورد حسود بودن مردا صحبت می¬کرد. گفتم:«بابا این کتاب همه چیزش برعکسه زنها که حسودترند». –بدون توجّه به این¬که دو تا خانوم محترم اونجا نشستند- .یاسمین قرمز شد و توپید به هم و گفت: «نه که مردها خیلی کارشون درسته». لیلابهش اشاره زد. ولی این تو جواب اشاره اش گفت: «گوز میخوره، پوزه شو به کونم میمالم. » من که شنیده بودم یک کم بهم برخورد واونم انگاری فهمید من شنیدم. بعدش معلّم بهش گفت: «تو ترجمه کن.» اون خیلی تپق زد ومن خندم گرفت و اون دوباره برام عصبانی شد و با ناز گفت: «آقا یامین، به جای اینکه باهام زبان کار کنی بهم میخندی»؟ گفتم:« اونوقت تو»؟گفت:« منم بهت هاپکیدویادمی¬دم. مگه نمیدونی من مربّی خانومتم.» گفتم:« دفاع شخصی،مبارزه یا سابمیشن؟»گفت: «فرقی نداره؟»
القصه، باهمدیگر قرارگذاشتیم و من هم ازخداخواسته، چون اندامش بدجوری چشموگرفته بود ، به بهانه تمرین هرکاری خواستم باهاش می¬کنم . عصرهاساعت دوتاشش که کسی خونه نبودباهاش قرار گذاشتم. ولی، با کمال تعجّب لیلا اعتراضی نکرد. با خودم گفتم: «حتماً به من اعتماد داره» ساعت دوبود که اومد.پرسید:«لیلا جون کجاست؟» گفتم:« بعدازظهر کاره، عصرها نیست.« گفت:» عجب شیطون! پس برام نقشه کشیدی »؟!


کتاب زبان روباز کرد و منم شروع کردم باهاش زبان کارکردن وهی بهش نزدیک شدن یه دفعه گفت:« اوهههههه.......... »یه قدری خودم روجمع وجورکردم تا اینکه درس تموم شد. بعد از درس چنددقیقه شروع کرد.دستم روگرفتن ودفاع شخصی یاددادن ولی، اونقدر محکم بهم می¬زد که دیگه همه چی یادم رفت.گفتم:«خانومهافقط تکنیک بلدندولی، مبارزه نه »«گفت: خواهیم دید»!!! شروع کردیم به مبارزه ولی من هرکاری کردم نتونستم یکبارم بزنمش تودلم گفتم :«به بهانه سابمیشن بهش نزدیک میشم. »«گفتم:« بیاسابمیشن کارکنیم.» گفت:«تو نفس نداری میفتی گردنم.»« گفتم: «ندیدی چقدر توکتک طاقت آوردم.» گفت: «آره انصافاً، کتک خورت خوبه. درازبکش.» تادراز کشیدم دامنشو زدبالا و باباسن بزرگ و تراشیده¬اش که روش ساپورت تنگ پوشیده بود نشست رو سرم، داشتم خفه میشدم که کمی بلندشد ودوباره و دوباره این کاروکردگفت: « چیه بچه مگه همینونمیخواستی!میخوریش»؟ من که حسابی تحریک شده بودم، گفتم:« ازروساپورت» گفت:«نه الان درش میارم بعد با شورتش که ازاین بندیابودنشست روسرم بندوکنارزدوسوراخشم مماس دهنم شد بعد کونشو ازوسط باز کردودرهمون حال منو نگاه میکرد. یه لذّت مخلوط به حقارت و احساس اطاعتی بهم دست داد طوری که نمیدونم چی شدکه شروع کردم به خوردن کونش اونم می نشست وهرچندلحظه یه باربرای نفس کشیدن پامیشدتااینکه اومدم، دستموببرم سمت کسش محکم گوزیدتو دهنمو و کونشو محکم فشار داد روسرم





داشتم بالامی¬آوردم بعد نشست رو دهانم طوری¬که مجبور شدم گوزشو بخورم. من خیلی ناراحت شدم و از اون انتظار نداشتم اون هم شروع کرد به رقصیدن و با تحقیر نگام کردن و جلو و عقبش زدن و ¬می¬گفت بخور بخور من خیلی از این صحنه تعجب کردم وخیلی رنجش گرفتم و یک دفعه بهش حمله کردم اونم تو جوابش سریع از پشت بغلم کرد و به من چسبید منم به جای کس یه کیرکلفت پشتم حس کردم گفتم:« مصنوعیه» گفت:« نه طبیعی طبیعیه» هر کاری کردم نتونستم ازدستش فرار کنم و از پشت محکم خوابید رومن، هر کاری کردم نتونستم از کون دادن بهش رها شوم و زیر دست وپایش داد میزدم وفریاد میکشیدم اونم گفت:« زورنزن فقط قول بدی تکون نخوری آروم میکنمت.» آره یاسمین یه دوجنسه بود و بعد آروم آروم کیرشو کرد تو کونم من اوّلش دردم گرفت ولی،یه هویه حالت لذّت وضعفی تنمو فراگرفت که خارج ازتوصیف بود.« گفتم : «مگه شما دخترا کس ندارین؟! گفت چرا ولی بعضی از ما اینجوری هستیم ! وفتی اون به من می¬چسبید من از کنترلم خارج شدمو وگذاشتم هر کاری بخوادبا من بکنه واونم زیر گوشم گفت:«اگه بتونی طاقت بیاری معلومه برخلاف دفاع شخصی ومبارزه، سابمیشنت خوبه».





در حالی که داشتم زیر بدنش جون می¬دادم با ترس گفتم :« منم میخوام تو رو بکنم» اونم پشت کرد بهمو منم از پشت بغلش کردم ولی، اون کونشو بست و هرچی زور می¬زدم باز نمی¬کرد تا اینکه خسته شدم و کیرم داغون شد و فهمیدم منو اسکول کرده نوبت اون شد منم یه مقدار کونمو بستم،ولی، اون که حرفه¬ای بود یه مقدار با کیرم از پشت بازی کردوگفت:« یادته چیجوری پوزه توبه کونم مالیدم! جی جوری گوزموخوردی! چیجوری تورو گاییدم»!دوباره یه احساس لذّت شدید با ضعف به من دست داو کم کم کونم باز ¬شد و اونم آماده به خدمت دوباره کیرشو فرستاد تو کونم. من دیگه کلّآً غرورمواز دست داده بودم و همش داشتم قربون صدقه¬اش می-رفتم. بلند بلندمی گفتم جون....!بکن......!بکن.......!اوووووفففففف..........! اونم شروع کرد به سوءاستفاده کردن از من گفت: «هرکاری»گفتم:« آره» گفت: کس وکون زنت بدجوری چشمو گرفته برام میاریش؟ گفتم چرا نمیارم عزیزم گفت اگه بد قولی کنی کونتو پاره میکنم» گفتم: «کونم قابلتو نداره زنمو بکن منو بکن هرچی دوست داری بکن» مشغول این حرفها بودم که، یهو دیدم کلیددرصداوخورد وخانوم ما روتو اون حال دید پریدم و رفتم و یه لباس به خودم پیچوندم ولی یاسمین تخمشم تکون نخورد. زنم اعتراض کرد که: «به به، کونم میدادی ما خبر نداشتیم؟! » تا اومدم توضیح بدم گفت: «اگه توهم طاقت آوردی که اون جلوتو منو بکنه من رضایت میدم .»گفتم: «یعنی چه سوءاستفاده گر»؟ اون برگشت بهم گفت: « منو! توکه میگفتی زنهاحسودن»! منم برای اینکه کم نیارم گفتم:« هرغلطی میخوان بکنید».


اونهام شروع کردن به غلط کردن طوری جلوم کس زنمو می کردکه من تازه متوجّه شدم توچه دامی افتادم واونها هم کارهمیشگیشونه وزنم به بهانه ورزش رزمی زیر خواب اون بوده فقط نقشه کشیدن که با کلاس زبان من رو تودام بندازند.
القصه! موقعی که داشت اونو میکرد. هرجند لحظه ازکس اون کیرشودرمی آوردو می-کردتودهنمو می¬گفت: «خیسش کن تا خوب بره لاکس زنت »بیخیال غیرت و همه جی شده بودم وگوش به فرمون سرورم. وای! اصلا یادم رفته بود که داره زنمو میکنه .. .. . یاسمین جون هرکاری دوست داری، بکن کونتو بخورم، گوزتوبخورم، زنمو بکن .. – -اوخ فدات بشم یاسمین...... زنم گفت:«یامین نا امیدم می کنی . یعنی اگه من برم به یکی دیگه بدم تو غیرتت قبول می کنه . اصلا تو غیرت داری»؟!! گفتم:« نقل یاسمین فرق می کنه من که خودت میدونی تو این هفت سال چقدر حسّاس بودم و نمیذاشتم بی اجازه بیرون بری یا لباس کوتاه بپوشی، ولی، یاسمین، نقطه ضعف منه ؟ لیلا دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش :«یامین چقدر تو پیش یاسمین جون بی اراده ای.. ...» یه دفعه یاسمین پرید وسط حرف لیلا و گفت:« یامین چی کار میخواد مثلاً بکنه میخواد کونمو بخوره؟» بعد رو کرد به من و گفت:« راست میگه، توهم بیکارنشین دارم وقتی دارم زنتومیکنم توهم کو نموبخور». منم شروع کردم به خوردن کونش. بعد. اول اونوخم کرد رواوپن، واز پشت گذاشت لا کسش، بعد اونو نشوند روکیرش، بعد لنگهاشو داد بالا و خلاصه، یه شکم حسابی زنمو کرد و چندبارزنموارضاکرد، که زنم دیگه طاقت نداشت بهش بده فریاد زد:« نامبر تو وووووووو» وبه من اشاره کرد.





یاسمین بهم گفت: بیارش منم کونمو نزدیک کرد مو اونم نامردی نکرد و کیرش از کس زنم درآورد و تا ته تو کردتوکونم. طوری که چشام سیاهی رفت . درحالی که، دستشو گذاشته بودرو شکمم و در حال گاییدن من دستشو از زیر رسوند به بیضه هام وخیلی سخت کمر میزد. ولی زنم دونست که من دارم از کون دادن لذت می برم، حس حسودیش دوباره،گل کرد وگفت: «یامین جون. آخه من زنتم اینجا کنارت. یه خورده ازم خجالت بکش . منم آدمم دیگه ببین اگه بچه بدی باشی دیگه یاسمین جون رو رو برات نمیارما . ». یاسمین به زنم گفت: «چیه غیرتی شدی من که گفتم دوای غیرتی شدن چیه حالا تو بیا کونمو بخور که ثابت کنی غیرت داری». زنم شروع کرد به خوردن کونش درحالی که اون منو میکرد زنم کونشو میخورد. تااینکه دید آبش داره میآد. کیرشو درآورد و آبشوریخت تودهنامون. «داره میاد داره آبت میاد! جووووووون! داره می ریزه چقدر داغه آب کیرت .. دلم می خواددراز شم رو زمین ... »آبش تو دهنامون خالی شده بود . من با دست مالی هایی که رو بیضه هام انجام داد طوری لذت بردم که آبمو خالی کردم. اونم با یه کیر شق شده وا حساس قدرت کونشو گذاشت رو سرمامون و فریاد زذ وخندید و گفت: «خوب کردمتون شاگردهای خوب.».




القصه، ازاون به بعداین شده بودکارما، من بهشون زبان یاد می دادم واونهام زبونومو می¬کردن تو کیروکونشون.
گاهی، بدون این که لیلابفهمه می رفتیم زیرزمین خونمون . یه بار اونجا رفتیم که توش یک مبل قدیمی کوچیک بود نشست رو مبل و به من گفت رو کیرش بشینم منم نشستم واون حسابی منو کرد بعد یه دفعه زنگ خونمون خورد به من گفت: بذار قایم شم لیلا جون، اومده من بهش گفتم بذاراون اومدبازم روپات بشینم. گفت نه سریع باش بذار قایم شم. آخه اون برخلاف من که اختیارمو از دست داده بودم دوست داشت یه کم مراعات لیلا رو بکنه. البته به شرطی که بدجور شق¬نکنه .مث اون باری که لیلا پریودبود حال نداشت و داشت از دستش فرار میکرد روسراشییبی پلکاندامنشو پایین آورد،که بذاره لاکسش ولی، لیلا که نم-یتونست برگشت که بهش نده، ولی اون بلافاصله یه تف مالید تو کونش وتاته کیرشو فرستاد تو کون لیلا ،لیلاهم دید فایده ای نداره و تسلیم شد و بهش گفت باشه بهت میدم ولی نه اینجا کمرم داغون شد.» دونفری پایین اومدن و یاسمین به من اشاره کرد و گفت: «الاغ من بیا بشینم روت واز من سواری می گرفت بعد به لیلا گفت بنشینه جلوش و درحالیکه ازم سواری میگرفت.از پشت گذاشت لا کون لیلا.»


. دستور که میداد ظرفاشو می شستیم لباساشو میشستیم ولی،اون موقع هم ولمون نمیکرد. یک بار موقع ظرف شستن کیرشو چسبوند به کونم بعد همونجا منو خم کرد وخم شده من رو کردویک بار موقع آویزون کردن لباسها زنموایستاده کرد.خلاصه خوب الاغهایی برای سواری گرفتن پیدا کردهبود و به قول خودش پوزه مو مالید به کونش.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
داستان سکسی دوجنسه

سلام، من اسمم امیره. اینكه گفتم یه دوجنسم فكر نكنید منظورم دوجنسه های برزیلیه كه هم كیر دارن و هم‬ ‫كس! نه عزیزم من یه پسر ۲۲ سالم و مثل همه ی پسرای دیگه یه كیر دارم كه در اوج رزمایش بیش از ۱۵ ‫سانته!!! اما خوب من در كنار این كیر طویل و همیشه شق یه كون درست و حسابی هم دارم با كمی احساسات زنانه! یكی از دلایلش رو كه من انتخاب كردم به عنوان خاطره براتون تعریف كنم برمیگرده به تقریبا اولین سكس كاملا موفق من‬ ! ‫من اون زمان هجده سالم بود. در آپارتمانی زندگی میكردیم كه در هر طبقه سه واحد بود. در طبقه ی ما یكی ‫از واحدها كه مال یه زن و شوهر بود كه همیشه ی خدا اونور آب حال میكردن! اما واحد بغلی مال خانواده ای ‫بود محترم! كه ما باهاشون خیلی رفت و آمد داشتیم . خانواده ی همسایه ی ما یه دختر و یه پسر داشتن به نامهای سینا و مینا!!! ـ(من چقدر با اسم این دو تا حال میكردم!) سینا فیكس همسن خودم بود و با هم در یه دبیرستان درس میخوندیم و مینا دو سال از ما كوچیكتر بود. منم كه خوشبختانه یا متاسفانه تنها فرزند خانواده بودم (و هستم‬ !) ‫خانواده های ما خیلی با هم رفت و آمد داشتن. پدرم مثل پدر سینا و مینا كارمند بود و مادرامون واسه هم جون میدادن! (و اكثر شبها ما خونه ی هم مهمونی تلپ بودیم ) یادش بخیر. ‫از این جهت من و سینا خیلی با هم شیش بودیم و اون خیلی خوب منو میشناخت. سینا یه پسر بلند قد دائم الجق‬ ‫بود! كه همچی بفهمی نفهمی درسش از من بهتر بود و خواهرش مینا یه دختره ساده اما تپل مپل و تو دل برو‬ بود. خوب شلغم كه نیستم با این وضعیت خانواده هامون خوب معلومه كه واسش تیز كرده بودم‬ . ‫اما از طرفی هنوز خیلی بچه بودم و روم نمی شد به مینا نزدیك بشم از طرفی این حس لعنتی هم جنس خواهی‬ (كون دادن و میگم!) دست از سرم ور نمی داشت. تا اینكه یه شب كه حشرم حسابی زده بود بالا و داشتم خیار‬ تو كونم میكردم و از جلو واسه خودم جق میزدم! یه فكر اساسی خورد به كله ام. ‫روز بعد تو راه برگشت از مدرسه اینقدر برای سینا حرفا و خاطرات سكسی از این و اون تعریف كردم كه‬ ‫سینا حشری شد (و طبق سنوات گذشته ی حشرگیش!) گفت: ای امیر كیرم تو كونت كه دست از سر ما‬ ورنمیداری، بزاری درسمونو بخونیم‬ ! ‫!منم با بی تفاوتی بهش گفتم: فكر بدیم نیستا‬ ! ‫سینا گفت: چی؟‬ گفتم همین كیرت تو كون من‬ ! یه خورده چپ چپ نگاهم كرد گفت: بچه كونی چی میگی؟‬ ! ‫گفتم : هیچی همینجوری گفتم‬ ! گفت: تو همینجوری خیلی چیزا میگی اما اینبار یه چیزیت میشه‬ ! ‫گفتم: احمق من واسه خودت گفتم. ما كه بدبختیم و بی عرضه نمی تونیم كس تور كنیم پس چه بهتر كه به فكر‬ یه جور دیگه خالی كردن خودمون باشیم‬ . از اونجا كه سینا یه خورده زیرك بود برگشت و گفت: نفهمیدم نكنه افتادی طمعه كون صاحب مرده ی من‬ ‫؟! من فریاد كشیدم: نه به خدا! من كون تو رو می خوام چیكار كنم! من دوست توام! من می خوام به تو حال بدم‬ . ‫ای كاش اونجا بودید و قیافه ی جوشو و لاغر سینا رو می دید كه چطور به یكباره آتیش. گرفت: می خوای‬ بكنمت!؟‬ دیدم این حرفش هم بدلم نشست و هم ننشست‬ . ‫بهش گفتم: میل خودته! تو كه منو میشناسی من واسه رفاقت هركاری میكنم و از اونجایی كه تو با این جق‬ زدنات داری خودتو هلاك می كنی می خوام این لطف بزرگو در حقت بكنم. اما‬ سینا همینجوری بر و بر نیگام میكرد‬ . گفتم: اما من در عوضش یه خواهشی ازت دارم‬ . ‫سینا تته پته كنان گفت: جانم؟‬ سرمو انداختم پایین و آروم گفتم: خواهرتو‬ ‫***‬ ‫یه چند ماهی رو كله ی آقا سینا كار كردم (اینقدر كه انرژی صرف كردم واسه مخ زدن سینا میزاشتم واسه‬ ‫كس دیگه ای فكر كنم اسپرز و تور میكردم!) آخرش یه روز تو اتاق خودم كه مثلا برای درس خوندن خلوت‬ كرده بودیم‬ ‫سینا گفت: پای خودت من كاریش ندارم اگه تونستی مخشو بزن! با شنیدن این حرف داشتم از خوشحالی پر در‬ میووردم! مجوز خواهر رو كه از برادره گرفتم مسیر پروژه رو عوض كردم و رفتم رو مخ خانوم! با تمام بی‬ عرضگی و بی تجربگی در كمتر از سه روز آنچنان مخ مینا جونمو زدم كه چیزی نمونده بود در یكی از‬ مهمونیا بیاد بغلم بشینه‬ ! ‫القصه ما مخ دوتایشون و زدیم اونم چه زدنی! قرار شد بنده سكان این عملیات رو در دست بگیرم. روز‬ ‫موعود فرا رسید. و این روز مصادف بود با بیرون رفتن پدر مادرامون دسته جمعی به كوه برای یك نیمروز! ‫خوب طبق معمول منو سینا كه امتحان داشتیم مینا جونم هم موند مثلا پهلو برادرش كه تنها نباشه! ساعت ده و‬ ‫نیم صبح بود كه با هم در اتاق من زل زده بودیم تو چشای همدیگه! یادمه سینا بدجوری از خواهرش خجالت‬ ‫می كشید و حتی جرات نداشت بهش نیگا كنه (خوب حق داره طفلكی!) بالاخره من مجبور شدم یخ جلسه رو‬ ‫ذوب كنم اونم با یه فیلم نیمه! صحنه ها كه شروع شد به پخش شدن یه برق خاص رو در چشمای خواهر و‬ ‫برادر دیدم. بعد از نیم ساعت كم كم رفتم رو فول! براشون یه سوپر اعلای آمریكایی گذاشتم طوریكه چیز‬ نمونده بود جلو من ترتیب همدیگر رو بدن‬ !!! ‫بعد از مساعد دیدن اوضاع فرمان حمله رو صادر كردم و از اونجایی كه از قبل به صورت فیس تو فیس برای ‫سینا و به صورت مكالمه ی تلفنی چهل و پنج دقیقه ای! برای مینا توضیح داده بودم هركدوممون نقش خودمون‬ ‫رو خوب بلد بودیم! رفتم سراغ لخت كردن مینا كه یه تاپ صورتی تنگ پوشیده بود با یه شلوار آبی تنگ تر!‬ ‫لباسش رو به زور درآوردم دیدم یه كرست كوچیك گل منگولی بسته با یه شرت صورتی كه عكس میكی موس‬ ‫روشه!!! یه لحظه خندم گرفت اما خوب سفیدی و تپل بودن بدن این لعبت اونچنان چشمامو خیره كرد كه بی‬ ‫مهابا رفتم سراغ لبش. حالا لب نگیر كی بگیر. بعد خواستم برم پایین سراغ سیناهای كوچیك اناریش كه‬ ‫برگشتم دیدم ای دل غافل! سینا نشسته و داره ما رو نیگاه میكنه و از روی شلوار جق میزنه! بهش گفتم:‬ پوفیوس داری چیكار میكنی؟! من آوردمت اینجا كه مشغول شی! د یالا منو لخت كن‬. ‫همینو كه گفتم سینا افتاد به جون من! تمام لباسامو در آورد و دست آخر رسید به شرتم بهش گفتم نكش پایین!‬ ‫اول خودت هم لخت شو بعد. سینا با یه نیم نگاه به خواهرش لخت شد. از شدت خجالت دوباره كیرش خوابیده‬ ‫بود! برای اینكه بهش جون بدم بهش گفتم: آخ جون كیر!!! و سریع شورتوش كشیدنم پایین. حدسم درست بود .‬ ‫كیر اون (البته سرش!) از كیر من بزرگتر بود. خوابوندمش و شروع كردم ساك زدن. سینا آهی كرد و چشاشو‬ ‫بستو خفه شد. مینا كه داشت این صحنه رو نیگا میكرد دست برد از پشت شرتمو در آورد. خوابوندمش و‬ ‫كیرمو كردم تو دهنش! جون كه چه لذتی داشت! تا اینجای كار كه همه چی به خوبی خوشی داشت میگذشت. و‬ ‫از اونجاییكه اسپری نداشتیم برای حال بیشتر یه بار آب سینا رو درآوردم! آبشو ریختم رو شكم خودش و یه‬ ‫خوردشو خوردم. (شور بود مثل مزه ی آب كیر خودم!) سینا ولو شد رو زمین و من با خیال راحت رفتم سراغ‬ ‫خواهرش! به حال 96 خوابیدیدم. شرتشو در آوردم و آروم شروع كردم به خوردن كس خوشكل و مامانیش.‬ ‫هم پف كرده بود بی پدر و هم خیس خیس بود؛ با اون پشم كم پشتش! سینا نیمه جون! نالید كس كش مواظب ‫باش دختره ها! با حركت دست خفش كردم! آخ كه چه لذتی داشت خوردن كس خواهر جلو برادر (البته‬ ‫زمانیكه كیرت تا ته تو دهنش باشه!). دیدم آب منم داره میاد. نشستم رو سرش و آبمو ریختم تو صورتش. بنده ‫خدا رو حسابی كثیف كردم طوریكه پاشد رفت حموم خودشو تمیز كنه. حالا از اینجا به بعد نوبت قسمت دوم بود‬ . ‫بعد از برگشتن مینا از حموم دیدم دست و روشو خوب شسته و داره می خنده. بنده خدا كیر می خواست! گفتم‬ ‫حالا تا چند دقیقه آهنگ میزارم لخت لخت با هم میرقصیم. آهنگو كه گذاشتم فقط دو تا كیر نیمه شل بود كه تو‬ ‫آسمون آزاد و به دور یه كس چرخ می خوردن! از قیافه ی هم در اون لحظه خندمون گرفته بود. آهنگو‬ ‫ملایمش كردم و بعد مینا رو بغل كردم و روی تخت دمر خوابوندمش. قمبل كرد رو به بالا و از اونجایی كه‬ ‫بردارش تو گوشش خونده بو كه بپا قاطی نكنی و بدبختمون كنی خودش كونشو مهیا كرد واسم! بنده هم رفتمو‬ ‫كرم مرطوب كننده ی مادرمو از تو یخچال آوردم... سرد بود مالیدم در كون مینا خندید جاخالی داد! گرفتم و‬ ‫یه خورده با انگشت چرب كردم تو كونش. به سینا گفتم: خوب نیگا كن چه جوری كونو آماده ی گاییدن میكنم. یاد بگیر كون منو هم اینجوری بسازی‬ ! ‫بعد دو انگشتی كردم تو كون مینا. قشنگ باز میشد. پیدا بود این چند شبه خوب رو كون خودش و طبق‬ ‫دستورات تلفنی من كار كرده! بعد پاشدم و كیرمو حسابی چرب كردم. به مینا گفتم: آماده ای عزیزم؟‬ ‫سرشو تكون داد و من (زیر نظر مستقیم برادرش!) گذاشتم كون مینا. اول كلاهكم رفت كونش. خیلی راحت! اما‬ ‫همینكه خواستم بقیشو بزارم دیدم داره جاخالی میده و میناله. كمرشو حلقه كردم و بهش گفتم: آروم عزیزم!‬ ‫نترس! درد نداره الان خود منم به داداشت كون میدم! با گفتن این حرف سینا اومد پشت سرم. و كیرشو چرب‬ كرد. داد زد: بده بالا! عصبی شده بود‬ . ‫گفتم بزار مینا ریلكس بشه بعد. كیرمو تا ته ولی آروم كردم كونش و الحق و الانصاف هم خوب را اومد با هم.‬ ‫هی میگفت: یواش! تو رو خدا یواش! یه چند لحظه وایسادم و اولین تلمبه ی زندگیمو زدم! آخ كه چه حالی داد‬ ‫اون كون داغ و تنگ! تلمبه بعد رو كه زدم آه و ناله ی مینا در اومد. هی كسشو میمالید می نالید! كونمو دادم‬ ‫بالا و سینا گفت: یالا، بزار توم! سینا كونم و چرب كرد و سرش كیرشو (مثل خودم) آروم گذاشت تو كونم. یه‬ ‫لحظه خون هجوم آورد تو سرم! قلبم داشت از قفسه ی سینم درمیومد! همیشه آرزوی چنین لحظه ای رو داشتم‬ ‫اما فكرشو نكرده بود كه كیر سینا خیلی كلفتر از یه خیاره!!! تازه دیر شده بود تا ما اومدیم بگیم مادر جنده‬ یواش، سینا تا ته گذاشت تو كونم‬. ‫اووووه داشتم می سوختم! هم از جلو هم از عقب! نفس كم آوردم. داد زدم : كونی نزن! نكن! وایساد یه خورده‬ ‫صبر كردیم و بعد شروع كردیم. بعد از چند تا تلمبه بالاخره درد كم شد! اما خیلی می سوخت. محكمتر گذاشتم‬ كون مینا‬ . ‫مینا یه جیغ بلند كشید. سینا كه انگار غیرتو حشریتش با هم مخلوط شده بود داد زد: ناراحت نباش آبجی خودم‬ ‫می گامش!)اگه بتونید در ذهنتون این تصویر رو تجسم كنید می فهمید من اون وسط چی می كشیدم!( كارخدا‬ ‫آب سینا زود اومد و تا آخرین قطرشو خالی كرد تو كونم. كونم داغ شد! قشنگ احساسش میكردم ولی وای‬ ‫مصیبتا از اون لحظه ای كه این كیر خر و از كون بدبخت من كشید بیرون. آتیش گرفتم. داد زدم: كونی خم شو‬ ‫كونمو بلیس كه سوختم! لیسیدن سوراخ جرخورده ی كون بنده همانا و ریختن آبم تا آخرین قطره در كون سرخ‬ و پاره ی مینا همان‬ !!! بعد از سكس سه تا جنازه ولو شدیم كف اتاق‬ . ‫خوب بعد از اون روز مثل اینكه زیاد به مینا خوش نگذشته بود چون دعوت منو چند بار رد كردن و سینا هم‬ ‫كه انگار كون بنده متعلق به ارث باباشون بود دم دقیقه می خواست بزاره تو كونم. منم گفتم یا كس مینا یا كون‬ بی كون! چند ماه بعد بالاخره همسایمون انتقالی گرفت به زادگاهش! اونا رفتن و من موندم این خاطره‬ .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
وحید

این ماجرا از9 سال پیش شروع شده تا حالا هم ادامه داره شاید هم ادامه داشته باشه این ماجرای واقعی زندگی سکسی منه امیدوارم ازش لذت ببرین.
یه روز بعد از امتخانات ثلث برای گرفتن کتاب با دوستم داشتیم می رفتیم طرف خونشون به یک کوچه خلوت رسیدیم اون به بهانه این که یه چیزی روی زمین افتاده کمی از من عقب تر موند اما در یک لحظه دیدم که از پشت پرید پشت من ام من به روم نیاوردم و چند روزی گذشت بعد از چند روز که دوباره از امتحان خلاص شده بودیم به دوستم گفتم که اگه کون می خواهی بریم یک جای خلوت من اولین بار بود که میخواستم با کسی سکس داشته باشم البته هیچ کدوم از ما درست حسابی بلد نبودیم اماهر دوتامون لخت شدیم و شروع کردیم به حال کردن اول من رفتم پشتش و کیرم و که زیاد هم بزرگ نبود گذاشتم لای پاش بعد نوبت اون شد اما از ساک زدن خبری نبود ما این کارا رو حدود یک ماهی هر روز با هم انجام می دادیم ام بعد از یه مدت دیگه باهم کار نمیکردیم چون من یه مدرسه دیگه ثبت نام کردم بعد شروع مدرسه ها من دو تا دوست پیدا کردم یکی امین و اون یکی علی رضا یک روز به اونا پیشنهاد کردم با هم سکس داشته باشیم اونا هم قبول کردن ما سه تا تقریبا هر روز کارمون همین بود خیلی حال میداد البته من خیلی کونی تر بودم و بیشتر به اونا می دادم من به غیراز اینا دوتا یه دوست دیگه هم داشتم که اسمش حسین بود خیلی سکس با حسین حال میداد من کونم باز می کردم اون هم یکم کرم می زد در کون من و کیر بزرگش رو هل میداد تو کون من و تلمبه می زد انقدر تلمبه می زد تا آبش بیاد البته همون جا ته کونم آبشو خالی می کرد چه حالی می داد یادش به خیر بعد از یه مدت با اینکه باحسین کار می کردم ام رفتم سراغ یکی دیگه اسمش محمد بود یه بار با محمد رفتیم حموم و شروع کردیم به حال کردن ولی من فقط یه بار به محمد کون دادم و همیشه برای اون ساک می زدم یه کیر گنده که تو کون من جا نمی گرفت چون سوراخش خیلی کوچیکه . الان هم با محمد سکس دارم اما حالا رفته سربازی و من از اون فیض نمی برم .
بعد از یه مدت بیکاری با یکی از همکلاسی هام به اسم ابراهیم شروع کردیم به کارکردن اما اون از منم کونی تر بود کار ما به جایی رسیده بود که تو مدرسه هم باهم سکس داشتیم یه روز سر کلاس زبان من آنقدر حشری بودم که نمی دونستم دارم چیکار میکنم دستم برده بودم تو شرتم و کیرم که سیخ شده بود را از زیپ شلوارم آورده بودم برون داشتم جلق می زدم البته کاپشن تنم بود و کشیده بودم روی کیرم آنقدر زدم تا اینکه آبش امد اما خوشبختانه معلم نفهمید وگر نه از مدرسه اخراج میشدم من و ابراهیم خیلی با هم سکس داشتیم اون خیلی ترسو بود وخیلی هم حشری بود آبش تو یه دقیقه می اومد یه روز دعوتش کردم مغازه رفتیم زیر زمین مغازه اول من لخت شدم بعد اون دراز کشیدیم روی زمین من کیر اون رو می خوردم اونم کیر من رو میخورد البته یه کامپیوتر قراضه هم برده بودم پایین و چند تاهم فیلم سوپر ریخته بودم توش ، مثل فیلمهای سوپر شروع کردیم و رسیدیم به کون همدیگه اول اون من رو کرد همیشه آرزو داشتم یکی پیدا بشه که آنقدر خوب منو بکنه که سوراخم جر بخوره اما تاحالا هیشکی پیدا نشده ، خلاصه من به پشت خوابیدم و پاهامو بردم بالا اونم یکم کرم زد و هل داد تو یه جیغ بنفش زدم و کیرشو کشیدم بیرون اما چون خیلی حال میداد خودم دوباره کیرشو گذاشتم در کونم و فرستادم تو اونم شروع کرد به تلمبه زدن اما اصلا نذاشت منم حال کنم چون زود آبش اومد حالا نوبت من بود پاهاشو بلند کردم و یکم کرم تو سوراخ کونش زدم اول با یه انگشت رفتم تو بعد دوتا و همینجوری اضافه کردم چهارتا انگشتم تو کونش بود حالا نوبت کیرم بود تا بره تو اون سوراخ کوچیک کیرم فرستادم توی کونش و شروع کردم به تلمبه زدم در همین حال برای ابراهیم جلق می زدم بعد از یه مدت تلمبه زدن آبم ریختم ته کونش بعد شروع کردیم به ساک زدن چه حالی میداد اون موقع دلم می خواست یه کیر گنده تو کونم باشه اما دیگه حاضر نشد اون روز منو بکنه ما همین جوری با هم سکس داریم من الان 6 ساله با ابراهیم سکس دارم تقریبا هفته ای یک بار. من 19 سالمه اما می خوام تا 70 سالگی با ابراهیم سکس داشته باشم من تا حالا با ده ، نه نفر سکس داشتم اما ابراهیم یه چیز دیگه هست درست زود کارو تموم میکنه.
شاید بگین من خلی کونی ام اما من اینجوری حال میکنم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطرات همجنسبازی در سربازی

این اولین باریه که مینویسم چون اکثر خاطرات شهوانی با نگارش ضعیف و چاشنی دورغ همراهه.برای همین تصمیم گرفتم خاطرات خودمو برای اولین بار بنویسم.ضمنا خاطره من مربوط به همجنسبازی میشه.عزیزانی که دوست ندارن لطفا رفع زحمت کنن.
یادمه اولین باری که تجربه سکس داشتم مال زمانی بود که من و پسرعموم پسر همسایه مون رو تو باغ عموم میکردیم.اون موقع من 6 سالم بود و پسرعموم 8 سال.
بزرگتر که میشدیم درک بهتری از سکس پیدا میکردیم و روزی نبود که یه پسر رو به بهانه ایی بکشیم تو باغ و ترتیبشو ندیم.
تقریبا برامون تبدیل به یه عادت شده بود.پسرهای پایه ثابت هم پیدا کرده بودیم که هر وقت اراده میکردیم سرویس دهی میکردن.
از اونجایی که چهره خوب و 100 البته غلط اندازی داشتم پسرهارو راحت جذب خودم و اونایی که حاضر نبودن به پسرعموم بدن یا ازش فرار میکردن من عین آب خوردن تورشون میکردم.
یکی بود خیلی خوشگل بود و اصلا راضی نمیشد و شرطش برای دادن این بود که اونم بکنه.و من تجربه دادن رو هم از 13 سالگی شروع کردم.اوایل حسی نداشتم اما کم کم خوشم میومد.
15ساله که بودم نسبت به معلم های خوشتیپ و خوش چهره ام کشش جنسی پیدا کردم و همیشه بدن اونارو لخت تجسم میکردم با کیر کلفت و راست شده.کم کم از بچه بازی فاصله گرفتم و به یاد معلم هام جرق میزدم.
خیلی مشتاق و کنجکاو بودم که آدم بزرگها چه جوری سکس میکنن.برای همین 16 ساله که بودم یه با کسی دوست شدم که 22 سالش بود و هیکل گنده ایی داشت.اون موقع این دوستم برام آدم گنده حساب میشد.داشتم از عطش سکس که بکنمش و بهش بدم میمردم اما روم نمیشد بهش بگم.تا اینکه یه روز که تو اتاقش بودیم با کلی مقدمه چینی ازم درخواست کرد و من بشرط دوطرفه بودن قبول کردم.از شدت هیجان و کنجکاوی و حشری بودن داشتم میمردم .اون روز کیر و کون به اصطلاح آدم بزرگ رو برای اولین تو عمرم دیدم.بعد ما به مدت 3 سال سکس داشتیم.البته من لا به لاش با آدمای دیگه هم سکس داشتم که ارزش گفتن نداره.
سوم دبیرستان که بودم اولین بار دبیر ورزش که تازه اومده بود رو دیدم و برق از چشام پرید.قلبم تند تند میزد.هر که میگذشت من بیشتر عاشقش میشدم.اصلا از فکرم نمیرفت بیرون.همش باهاش تو رویا بودم که داشت منو میکرد.بعد از مدتی خودش هم ظاهرا فهمیده بود دوسش دارم .منو که میدید خندش میگرفت.خلاصه هیچ وقت نتونستم بهش بگم دوستت دارم و داغش تو دلم موند.
بعد از اینکه کنکور نتونستم قبول بشم مجبور شدم برم سربازی.یادمه تنها استرسم این بود که سربازهای قدیمی اذیتم نکنن.آموزشی که تموم شد افتادم تو یکی از ناحیه های سپاه بیرجند.روز اول که وارد ناحیه شدیم بین 30 تا سرباز تازه وارد ظرف یک ساعت تابلو شدم.چون رنگ پوست سفید و قیافه جذاب چیزی بود که بقیه سربازهای سوخته نداشتن.
مسول هر قسمت سپاه میخواست منو جذب دفتر خودش کنه اما من خط خوبی نداشتم.ناچارا آخرش هم مجبور شدیم پست بدیم.یه ستوان یک بود که با من رفیق شده بود.منم خوشحال از اینکه پارتی خوبی پیدا کردم که روز مبادا به دردم میخوره.45 سالش بود.ولی من اصلا نسبت بهش حسی نداشتم.اما بشدت از هم صحبت شدن باهاش لذت میبردم.3ماه از سرباز شدنم میگذشت.یه شب که این دوست ستوان ما شیفت بود و من پاسبخش تو اتاق شیفت نشسته بودیم.تنها بودیم.ساعت 12 شب به بعد بود که رو تخت دراز کشید و ازم خواست لامپ رو خاموش کنم که بخوابه.داشتم میرفتم بیرون که گفت کجا میری هوا سردهه بگیر همینجا بخواب تا پستت تموم بشه.
منم از خدا خواسته قبول کردم.نیم ساعت که از خوابیدنمون گذشته بود صدام کرد که برم پیشش کنارش بخوابم تا حرف بزنیم منم رفتم.دو دقیقه نگذشته بود بغلم کرد.شهوت همه وجودم رو گرفت.اصلا فکر نمیکردم این اتفاق بیفته.چند دقیقه سکوت برقرار شد.تا اینکه سکوت رو با جمله بهت پیشنهاد بدم قبول میکنی شکست.
تو اون لحظه یاد عقده ایی که دوست داشتم سکس رو با یه آدم گنده تجربه کنم افتادم.به خودم گفتم بهترین فرصته از دستش نده.فورا قبول کردم و گفتم آره.
بدون هیچ مقدمه ایی منو به شکم خوابوند و لختم کرد.سوراخم خیس کرد و آروم کیرشو گذاشت روی سوراخ کونم.سایز کیرش بزرگ بود.یکم بزرگتر از مال خودم.با کنجکاوی به نوع کردنش دقت میکردم.هیچی نمیگفت فقط روم خوابیده بود و آروم تلمبه میزد.کیرش روی سوراخم میلغزید.هردومون لذت میبریدم.5دقیقه بعدش آبش اومد و خیلی سریع لباساشو پوشید و روی تخت دراز کشید و پتو رو کشید روش.معلوم بود خجالت میکشید.منم همینطور.لباسامو پوشیدمو از اتاق شیفت زدم بیرون.تجربه جالبی بود که داشتم.سکس با آدم میانسال.بعد از اون دو سه بار دیگه که منو تنها گیر اورد از خجالتم در اومد.
یه شب که دوباره تنها بودیم بهانه کرد که کمردرد داره و کمرشو ماساژ بدم.دراز کشید و منم مشغول ماساژ شدم منظورش رو فهمیده بودم.دوست داشت بده اما روش نمیشد بگه.همینطور کمرش رو ماساژ میدادم کم کم اومدم پایین و کونشون میمالوندم.هیچی نمیگفت.بعد از چند دقیقه بهش گفتم شلوارت مزاحمه.سری شلوارشو شل کرد.شلوارش و شرتشو آروم کشیدم پایین.قلبم داشت از دهنم میزد بیرون.تجربه کون گاییدن میانسال.آرزویی بود که همیشه به یاد کون معلم ها و دبیرهام میزدم.
خلاصه شلوارشو کشیدم پایین و اولین بار کون میانسال رو دیدم که قرار بود دقایقی بعد بکنمش.
کون تقریبا پشمالو و سایز متوسط.با شهوت تمام شروع کردم به مالیدنش.لای کونشو باز میکردم و دوباره میبستم.با انگشت شصتم سوراخشو لمس میکردم.به نفس نفس افتاده بود و حسابی حال میکرد.
بیشتر از این نمیتونستم صبر کنم کیرمو در آوردم و گذاشتم لای کونش.یه آهی کشید از لذت که انگار یه دختر 14 ساله آه کشید.حسابی شهوتی شده بود و ازم میخواست فشار بدم.
همش تکرار میکرد فشار بده پدرسوخته.
سوراخش خیلی تنگ بود و سر کیرم بزور میرفت تو سوراخش.
باورم نمیشد که بعنوان سرباز داشتم ستوان یکم سپاه رو میکردم.
بعد از چند دقیقه آبم ریخت تو کونش.
بعد از هر وقت که فرصتی پیش میامد به خودمون حال میدادیم.کم کم ازش زده شدم و همراهیش نمیکردم.کار به جایی رسیده بود که التماسمو میکرد که فقط من بکنمش.
بعد از چند ماه انتقالی گرفت به شهر خودش تربت جام.و پایاان ماجراهامون.
بعد از رفتنش منکه حسابی به سکس عادت کرده بودم روزها به سختی میگذشت.تا اینکه کم کم عاشق شدم.دقیقا به همون شدتی که عاشق دبیر ورزشم شده بودم.حسابی کلافه بودم.نمیدونستم چکار کنم.کیس آسونی نبود که عاشقش شده بودم.طرف مسول حفاظت اطلاعات بود.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سلام بچه ها این اولین بارمه که میخام ماجرا های خفنمو براتون بنویسم .
یکم از خودم بگم الان ۱۹ سالمه من از ۱۶ سالگی عاشق بچه های خوشگل کوچیکتر از خودم شدم جوری که یه پسر خوشگل بی مو خوش اندام مامانی میبینم قلبم به تپش میفته دلم داغ مشه الانه که سکته کنم دلم میخواد جر بدمو دست مالی کنم و لب برمو از این حرفا تا الان میشه گفت ۱۰ یا ۱۲ تا پسر مامانی کوچیکتر از خودمو جر دادم که موفق بودن تو این کارم به خاطر سورت پاک و خوشگلی و خوش اخلاگی خودمه جوری که اگه یکی از اشناها بفهمه این کارارو کردم باورش نمیشه تازه امشب استخر رفتمو یه پسر جیگر مامانی ۱۶ ساله دیدم چند بار زیرابی رفتو دست مالش کردم پ بارم از پشت بهش امدن خردم معتل شدم بیاد سنا بخار که نیومد خلاسه میخوام ماجرای یکی از اونارو واستون تعریف کنم بقیشونم اگه وقت بشه پست میکنم
اول از حمسایمون رامین شورو کنم که ۱۴ ۱۵ سالش بود با صورت مامانی سفید و موهای قهوه ی روشن با اندام توپ که همه بچه بازان محلمون تو کفش بودن به خونمون زیاد رفت آمد داشت جوری که انگار خونه دومش بود میومد اتاقم بیدارم میکرد میگوفت جیتی ای ۵ بازی کنیم منم تبگ معمول پ سندلی متزاشتم جلو کامپیوتر تا بیاد بغلم خلاصه میومد بغلم بازی میکرد منم از کمرش میگرفتم به ترف خودم فشارش مدادم واسم جالب بود مثله اونیکی پسرا اصلا عتراظی نداشت از این رو هر روز پررو تر میشدم اینبار بالا پاینش میدادم دفعه بعدی اروم دستو از پشت گزاشتم زیرش باز چیزی نمیگفت بار دیگه ارام پلوارشو از پشت کشیدم دستمو به کونش میمالوندم گفت : احسان! ولی ادامه دادم به مالیدن کون طلایش ولی چیزی نگفت بار دیگرم کیرمو در اوردم گزاشتم لای پاهاش دیدم خشکش زد یکم ترسیدم که الان داد بزنه دیدم ادامه بازی با جیتی ای کرد اروم از کمرش گرفتم جلو عغب حل میدادم چه حالی میداد نپرسین یکم بعد ابم اومد زود رفتم دسشویی اگه یه کمم آب میریخت شرتش خونشون میفهمیدن و بدبخت میشدم خلاصه دفعه بعدی که با حمدیگه شوخی میکردیم کوشتی میگرفتیم رو فرش یهو شکم خابوندمش و روش رفتم حشریم رفت بالا شلوارک چارخانه ی سکسی که داشت کشیدم پایین هی مگفت نکن نکن با صدای نازش من که حشری بودم حالیم نبود کیرمو در اوردم با تفم آبدارش کردم تو حمون حالت گزاشتم چاکه کپلای سفیدش اینه سگ جلو عغب میکردم اونم هی مگفت آخ آی آخ که حشریم بالاتر میرفت گردنشو از پشت میمکیدم آبم داشت میومد ایبار بیشتر به کون نازش فشار آوردم و آبمو لای کونش خالی کردم همونجور روش موندم که گفت چیکار کردی پشتمو من که به خودم آومدم تازه فهمیدم چه گندی زدم و پشتشو کثیف کردم از ترس خونشون گفتم تکون نخور برم یه چی بیارم تمیزت کنم رفت ۳ برگ دستمالکاغزی آوردم لای کونشو باز کردمو با دستمال کاغزی پاک میکردم اونقد آبم اومده بود که تا دول کوچیکش آب کیرم رفته بود تو اون حالت اونقد سکسی قمبل کرده بود تا تمیزش کنم که دلم خواست بازم سوارش شم که بیخیال شدم چون کیرم درد داشت مخصوسا تخمام خلاصه تمیزش کردمو شرت شلوارشو کشیدم بالا و بحش گفتم به مامان بابات و به هیچکی نمیگی چیکار کردیم اگه بفهمن بابات تورو میکشه با من رازی شد و سرشو بالا پایین کرد یه ماچ ابدارم از کنار لبش گرفتمو رفت خونشون الان خوابم میاد بقیشو پست میمنم .
     
  
مرد

 
کــــــــــــــــــافه

در کافه ای که بخش اعظم زندگی ام را در آن سپری کردم یا بهترست بگویم تلف کردم، نشسته بودم. رنگ قهوه ای مایل به سرخ کافه همواره آرامشی توأم با اضطراب را برایم تجلی میکرد. هر یک از کاشی هایش یاداور لحظات خاص زندگی بود. ستون هایش مرا به یاد زنانی می انداخت که شب های غم انگیز زندگی ام را به صبح تبدیل میکردند.
ساعت را چک کردم، بنظر میامد اینبار هم قرار است دیر برسد. حوصله ام سر رفته بود. شروع کردم مردم را ورنداز کردن اما جز سیل چهره های یک شکل چیزی نمیدیدم. مردم هم دیگر آن پیچیدگی همیشه را نداشتند.


در میان آن تاریکی یکنواخت، میزی درخشان روبرویم بود. دختر پسری معمولی رویش نشسته بودند هر دو در اوج زیبایی به زندگی مشترکشان فکر میکردند. از کیف و چکمه چرمی و آیفون سفیدی که کلی چیز های پلاستیکی به آن وصل بود میتوانستم حدس بزنم که وضعت مالی دختر خیلی بهتر از آن پسر ساده پوش است که از روی عجله و دلشوره حتی به یقه تی شرتش توجه نکرده بود و مارک نکنده شده اش نشان از آن داشت که تازه آن را خریده که مبادا آبرویش پیش دختر برود.
دختر بیش تر از پسر حرف میزد. فاصله ام تا میزشان زیاد نبود اما بخاطر سر و صدا و شلوغی کافه نمیتوانستم صدایشان را بخوبی بشنوم. مشخص بود که پسر در میان همان حرف های اندکش تپق زیاد میزند شاید بخاطر کم تجربه گیش بود.
کم کم داشتم به حفره عظیمی که میان این میز درخشان وجود داشت پی میبردم که ناگهان صدای نامزدم را شنیدم: سلام عزیزم.


من هم که در دنیایی دیگر سپری میکردم کمی جا خوردم اما دوست نداشتم از توجه ام به میز روبرو باخبر شود، پس من هم با خونسردی جوابش را دادم: سلام. چرا اینقدر دیر کردی؟
_ترافیک بود. ببخشید.
_اشکال نداره. خب خوبی؟ چه خبر؟
_آراد. الان دم در یه آقاهه خیلی بامزه خورد زمین. داشتم از خنده میمردم هرچی سعی میکردم نخندم بدتر میشد.
ژاله، نامزدم، آدم باهوشی نیست. کمی هم شیرین عقل است شاید بخاطر همین موضوع دوستش دارم. نکته مثبتش این است که مرا خیلی دوست دارد و به روح کرم خورده ام که طی سالیان تاریک زندگیم چنین شده اهمیتی نمیدهد. طبق معمول نشست و کمی با روسری رنگینش ور رفت تا موهای خرمای اش حالت درستی به خود بگیرند.
ژاله، صورت گرد و بامزه ای دارد که باعث میشود از نگاه کردن به آن برای مدتی طولانی هم سیر نشوم اما این بار از هر فرصتی استفاده میکردم تا نگاهی به میز درخشان روبرویم بندازم. حتی به بهانه های مختلف کاری میکردم که کمی خودش را تکان دهد تا بتوانم به "او" نگاه کنم.


من داشتم به تمام زیبایی های دنیا مینگریستم که همگی در بدن انسان گونه ی "او" خلاصه شده بود. سخت بود برایم که به اون نگاه کنم و در عین حال به مسائل بی ارزش و روزانه ی نامزدم توجه کنم.
فکر میکردم ای کاش تا قبل از رسیدن ژاله قرار را کنسل میکردم تا بتوانم با تمام وجود به "او" خیره شوم.
بعد از چند دقیقه، متوجه شک ژاله نسبت به چشمان خیره ام شد و پرسید: خب نظرت چیه؟ من هم که نمیدانستم درمورد چه چیزی حرف زده است به من من کردن افتادم. ژاله که شکش به اطمینان تبدیل شده بود پشتش را نگاه کرد و آن دختر شیک و زیبا را دید.
کمی عصبانی شد. قبل از اینکه ذهنش مغتشش تر شود، دست سفیدش که انگشترهای ظریف و بلوری بر روی آن میدرخشید را فشردم و با گرمی گفتم: دیگه بریم. من که چیزی نمیخوام بخورم اینجا تو چی؟
_باشه. بریم عزیزم.

...............



بعد از سکس، خسته از کش مکشی بی سرانجام. کنار تختم نشستم و سیگاری روشن کردم.
طبق معمول نه سکس دیگر مرا التیام میداد نه سیگار.
به ژاله که کنارم خوابیده بود خیره شدم. کمرش همچون صحرایی بی انتها بی نقص و نورانی بود. همین طور این صحرای بی کران را پیمودم تا به دو تپه ماهور خوش تراش رسیدم. وقتی به باسنش نگاه میکردم یاد دقایقی قبل میفتادم که با حرص و ولعی مصنوعی چاکراه پف کرده بین دو ران سفید و خالدارش را میبلعیدم.
اما هیچ کدام این ها "او" را از ذهن من پاک نمیکرد. "او"یی که امروز صبح در کافی شاپ نشسته بود. "او"یی که همچون میوه ممنوعه دست نیافتنی بود. "اوی"ی که گفتن "دوستت دارم" همچون به قتل رساندنش مینمود.


از سکس به ظاهر رویاییم چیزی به یاد نداشتم چراکه از لحظه بوسه ها تا روشن کردن سیگارم به او می اندیشیدم. بلاهت دیگران بر جانم اثر گذاشته بود و از درون دوست داشتنش را هرز بودن خویش میدانستم. عشق به او را جرم میخواندم!
اما چه کار کنم که من هیولا صفت او را دوست داشتم.
به زن زیبایی که کنارم خوابیده خیره میشوم و به یاد پسری که در کافی شاپ نشسته بود پاکت بعدی را باز میکنم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  

 
کون دادن رسول

سلام، اسمم رسول، 25 سالمه، قد 186، وزن 70، رنگ چشم سبز، رنگ پوست گندمی، رنگ مو خرمایی، و... خلاصه نسبتا خوبم، من از بچگی از این موضوع خوشم میومد که به خودم انگوشت کنم، یعنی یه حسی بهم دست میداد که خیلی لذت بخش بود، کلا هم با بچه های محلمونم تو بچگیامون که دودول بازی میکردیم از قسمت دادن خیلی خوشم میومد، تا این که بزرگ شدیمو دیگه این کارو نکردیم ولی باز به خودم انگشت میکردمو با خودم حال میکردم، تا این که پارسال یعنی تو 24 سالگی، یه برنامه رو گوشیم نصب کردم به اسم سکس چت، که توش از هر کشوری میانو pm میزارن و دنباله کیس خودشونن، یه بار رفتم تو این برنامه دیدم یه پسره pm گذاشته که دنبال یه پسر میگرده که از تهران باشه و بهش بده و اگه طرف خوشگل باشه اونم بهش میده



خوب من که تصور میکردم که اون از من خوشش میاد بعد خونشون نزدیک کرج بعد تهران هستو منم نمیشناسه، و اینکه خیلی از اینکه به یکی که سنش از من پایین ،تره بدم خوشم میومد پیش خودم فکر کردمو گفتم بزار یه بار اینکه یه کیر بجای انگشت خودم بره تو کونمو لذت دادن تو سوراخیرو تجربه کنم، بعدشم که همو نمیبینیم، پس بهش اس ام اس دادمو گفتم که شمارتونو از سکس چت برداشتمو قرار شد که همو ببینیم، اگه از هم خوشمون اومد بریم و سکس کنیم، اونم زیاد از خودش تعریف کرده بود، میدونستم که با دیدن هم سکسمون انجام میشه، تقریبا 2 ساعت قبل از حرکتم رفتم یه داروخونه و یه کرم موبر خریدمو رفتم هموم و کل بدنمو کرم زدم بعدش یه دوشو دیگه مویی رو بدنم نبود، راه افتادم به سمت تهران، به خاطر داشتن ذوق برای دادن، هی استرس میگرفتم، آدرنالین خونم بالا میرفت، قلبم تند تند میزد، کارم راست میشد و باز میخوابید تا اینکه رسیدم محل قرارمون،

همدیگرو دیدیم، یه سلامو احوال پرسی رسمی کردیم، بعد طرف گفت که چکار کنیم؟ منم گفتم نمیدونم، گفت بریم تو خونه که با هم حرف بزنیمو به نتیجه برسیم؟ وقطی این پیشنهادو داد فهمیدم که خوشش اومده و غیر مستقیم میگه که بریم برای سکس، منم قبول کردم، خونشون نزدیک بود، تا رسیدیم منو راهنمایی کرد به سمت اتاقش، تو اوتاقش رفتیم لبه تخت نشستیم، تو چشام نگاه کرد و با منو من گفت چکار کنیم، اون زیاد سکس داشت ولی چون با من باره اولش بود یه ذره منو من میکرد، منم که استرس تجربه دادنو داشتم با لکنت زبون گفتم شروع کنیم، پرسید اول میدی یا من بدم؟ گفتم که اول تو منو بکن، شروع کرد به لب گرفتن و لباسامو در میاورد ولی چون ته ریش داشت خوشم نیومد، بعدمنو خابوند روتخت و رفت سینهامو خورد اونم زیاد حس نداد بهم، بعد رفت سراق کیرم، یخرده خوردشو مکید که قشنگ شق شق شد، بعد پاهامو باز کرد و گفت که انصافا خیلی تمیزمو بعد شروع کرد به لیسیدن سوراخ کونم، یه چیزه داغ، نرم هی رو سوراخ کونم هس میکردم که دوست داشتم هی این کارو ادامه بده، انگاری قلبم تو شکمم میزد، بعد از یه 4، 5 دقیقه زبونشو آروم زور زدو فرستاد تو سوراخمو هی در میاوردو باز میکرد تو، یه چند بار این کارو کردو قطعش کرد، چشمامو بسته بودمو منتظر بودم باز شروع کنه! یدفه هس کردم که یه چیزه سفت رفت تو کونم، فکر کردم کیرشه ولی خیلی کوچیک بود! نگاش کردمو دیدم که یه انگشتشو کرده تو کونم، یه کم این کارو کرد بعد که یذره سوراخم باز شد انگشت دومم کرد تو کونم، یه کم درد و سوزش داشت یکم تف زد به انگشتش، خیلی بهتر شد، با یدستشم دکمه های پیرهنش با شلوارشو باز کرد، بعد سرعت دستشو زیاد کرد،

احساس میکردم که زیر کیرم داره قلقلک میاد، خیلی حشری شده بودم، انگشتشو دراورد و دراز کشید رو تختو گفت که کیرشو خیس کنم و بشینم روش، منظورش این بود که فقط تف بزنم ولی من از حولم شروع کردم به ساک زدن، فکر میکردم که بدم بیاد ولی وقطی رفت تو دهنم پوست نرمی داشتو خیلی خوشم اومد، بعد خوردن کیر نشتم رو کیرشو آروم آروم کردم تو کونمو، به حدی که خایه هاشو زیر سوراخ کونم حس کردم، خیلی درد داشت، مخصوصا وقطی که یواش یواش بلند شدمو کیرش از تو کونم درمیومد، ولی بعدش برام عادی شد، تند تند میشستم رو کیرشو بلند میشدم، اون قلقلکه 10برابر شده بود ، خیلی بهم هال میداد، بعد من خسته شدم، یه کم استراحت کردیم تا هم من خستگیم در بره هم اون کیرش نیمه شق بشه تا آبش دیر بیاد، بعد حالتمونو عوض کردیم، من دراز کشیدم رو تخت، بطوری که کمرم لبه تخت بود، پاهامو داد بالا و 69 شد، کیرشو کرد تو دهنم من براش ساک میزدم اونم زبونشو میکشید زیر خایه اه سورخم، بلند شد رفت پایینو پاهامو با دستش بالا گرفت و کیرشو کرد تو سوراخم، یه چند بار آروم عقب جلو کرد دید که من درد ندارمو چشامو بستمو حال میکنم سرعتشو بیشتر کرد، تو سوراخ کونم احساس میکردم که آتیش روشن کردن، داق داق شده بود قلقلک شدیدی حس میکردم، حشری حشری شده بودم، احساس میکردم که آبکیرم دمه سوراخ کیرمه و الاناس که بریزه، از حال کردن زیاد رو تختیشو چنگ میزدم، سرعتشو کم کرد، یکم مکس کرد بدونه اینکه کیرشو دربیاره پاهامو ول کردو خم شد رومو شروع کرد به خودن گردنم،


نفس گرمش با لب و زبون داق و نرمشو رو گردنم حس میکردم بعد کیرشو کامل دراورد و بعد از حدود 1ثانیه دوباره آروم کیرشو تا ته کرد تو کونمو باز دراور، گردنمو میخورد هی آروم آروم اون کارم میکرد، وقطی کیرشو درمیاورد سوراخم جم میشد و وقطی میکرد چون سوراخم جم شده بود لذتش 10 برابر میشد، بعد منو زیرو رو کرد و یه بالش گذاشت زیر شکمم، با دستاش دوتا لپای کونمو باز کرد، یذره سوراخمو نگاه کرد و یه چندباری زیر لب گفت جون، بعد نشست رو کونم، قشنک کیر شق و سفتش با خایه هاشو بین خط کونم حس میکردن، گفت برات سورپرایز دارمو، به یذره کشو قوس از تو کشوی بقل تختش یه اسپری تاخیری دراور زد به کیرشو گفت که یه چند دقیقه صبر کنم، بعد گفت که با دسام لپای کونمو باز کنمو نگه دارم، شروع کرد به لیسیدنو زبون توش کردن، بعد که اسپری رو کیرش تاثیر گذاشت، کیرشو تف زد و کرد تو کونم انصافا کیرش مثل چوب سفت و مثل آتیش داغ بود، هی تند تند میکرد، حس میکردم پروستادم از لذت باد کرده، حدودا 10، 15 دقیقه همینجور کرد، دیگه از لذت تو مایه های بیهوشی بودم، قطره های عرقش که از صورتش میچکید رو کمرمو حس میکردم، بعد بلند شد رو زانوشو گفت داره آبم میاد، بیا بخورش، منم که از خوردن آب خوشم نمیاد کیرشو با دست کرفتمو براش جلق زدمو آبشو ریختم رو بدنم، بعد با دسمال پاک کردم،

بعد دراز کشید روم بعد از یه چند دقیقه با بی حالی گفت تو شروع کن، منم که از اون بیحال تر و اینکه کاملان حال کرده بودم گفتم دفه بعد من میکنم بعد از یه نیم ساعت منو بر گردوند و شروع کرد به ساک زدن تا آبم اومد، یه طوری میمکید که حس میکردم الان کیرم جر میخوره، آبمو کامل خورد و با خنده گفت آب کیرت شفاسو پر پروتئین، بعدشم دیگه همو ندیدیم، امید وارم از اولین و آخرین دادنم خوشتون اومده باشه.
     
  
صفحه  صفحه 56 از 85:  « پیشین  1  ...  55  56  57  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA