انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 85:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد


مرد

 
کون خوشگل با سه تا کیر کلفت عوضی

سلام دوستان عزیزیم
این داستان مربوط به 1 هفته پیشه گفتم تا داغه براتون بزارم شاید خوشتون بیاد
من ساسانم، 23 سالمه اما سنم کمتر می زنه. بیشتر از اونکه پسر باشم دخترم! اندامم، چهرم و رفتارم... همینا باعث شد تا از بچگی اکثر افراد یه طورایی بم نگاه کنن. تا 12 سالگی که تو باغ نبودم چند تا از پسر منو کردن. بزرگتر که شدم بیشتر دوست داشتم با پسرا بشام تا دخترا. روزی نبود تو مدرسه کسی منو انگولی نکنه (مخصوصاً دبیرستان)! تقریباً برام جا افتاده بود که باید به بقیه پسرا حال بدم. خودم هم خوشم می مد. حالا درستو غلطشو نمی دونم اما اینطوریم دیگه. احساس می کنم ژنم بیشتر زنونس تا مردونه.
بریم سر اصل ماجرا! هفته پیش بود که از همین سایت شهوانی 1 نفر برام پیام گذوشت که برم خونشون. با هم به توافق رسیدیم. از قبل گفته بودم که سکس خشن دوست دارم. چون تجربه دادن زیاد داشتم و به چیزا معمولی دیگه ارضا نمی شدم.
اول تو خیابون قرار گذوشتیم، هیکلش بزرگ بود و من که 57 کیلوام با 170 قد هستم در برابرش مثل یه بچه بودم. اولش خوشحال شدم که می تونم یه سکس خوب داشته باشم. بدون مقدمه سوار ماشینم کرد منو برد خونشون. وقتی رفتیم خونشون اول لختم کرد. منم از قبل لوازم آرایش برده بود یه آرایش حسابی کردم، طوری که انگار یه دختر جنده هستم! باور کنید وقتی آرایش می کنم صورتم با یه دختر فرقی نمی کنه. حتی بدون آرایش هم دخترونس. وقتی آماده شدم تازه فهمیدم دو نفر دیگه هم تو خونه هستن که گذوشته بودن وقتی همه کارامو کردم بیان که دیگه نتونم در برم! 3 تا شون هیکلی حدود 30 تا 40 ساله. اول شاکی شدم اما مودبانه برخورد کردن منم که خب راه دیگه ای نداشتم به غیر از دادن. فیلما سکسی زیاد می بینم گفتم یه تجربه خوبیه.
هر سه تاشون لخت بودن و معلوم بود حشری. وای ترسیده بودم.. من دیونه هم که گفته بودم سکس خشن می خوام اینا رو شیر کرده بودم. خلاصه یکیشون موها سرمو گرفت و کشید رو مبل و کیرشو کرد تو دهنم. موهامو ول نمی کرد و سرمو عقب جلو می کرد داشتم بالا می اوردم. می خواستم بگم یواش تر اما امون نمی داد. عوضی میخاست تا آخر کیرشو بخورم که تا نصفه که می رفت گیر می کرد تو گلوم. فکر کنم 20 سانت بیشتر بود. بعد از حدود 3 دقیقه تازه یکیشون رفت پشتم و یه مرتبه نامرد زد داخل کونم و از همون اول تلمبه زد. تاحالا هیشکی منو اینطوری نکرده بود. همینطور که می کرد بدنشم محکم می زد به کونم که همش محکم عقب جلو می رفتم. نمی دونستم به دهنم فکر کنم یا به کونم. از هر دو طرف محکم می زدن. او یه پسره هم (شایدم مرد) نگاه می کرد. (حالا خوبه فیلم نمی گرفتن). حدود 20 دقیقه با حالات مختلف می کردن فقط جاهاشونو با هم عوض می کردن. منکه دیگه از پا در اومده بودم. کیر من خوابیده بود فقط اونا حال می کردن. من بیشتر دردم می مد یه ذره هم حال می کردم. باورتون نمیشه، شنیدن یا دیدن راحته اما تو عمل آدم جر میخوره... تازه داشتم اون دخترا/زنها که تو فیلما با چند نفر سکس می کنن رو درک می کردم!
بعد از 30 دقیقه یکیشون رو کمر خوابید، منو گذوشتن روش، کیرشون کرد تو کونم. یکشیون هم رفت پشتم ، تازه فهمیدم میخان دوتایی همزمان بزنن توش. وای خیلی ترسیده بودم. خواستم نزارم اما محکم دستامو گرفتن و یکیشون هم کمرمو گرفت تا نتونم بلند شم. کلی فشار اوردن اما نمی شد دو تا کیر بره داخل. بعد نمی دونم چه کرمی زدن که لیز شدو با کلی زوربالاخره دوتاش رفت داخل کونم. اما نمی تونستن تا ته بزنن و راحت تکون بدن. خیلی دردم می اومد. شده بود یه سکس واقی وحشی. همش می ترسیدم شاید راست راستی کونم جر بخوره. به خودم گفتم چقدر گشاد شدم که دو تا کیر رفت تو سوراخم!! دادوبیداد هم فایده نداشت انگاره عوضیا قرص خورده بودن یا اسپری زده بودن که آبشون نمی مد. اون یکی هم کیرشو کرد تو دهنم. هر سه تایی می زدن. داشتم خفه می شدم. خوبه زیاد طولش ندادن این حالتو. بعد از حدود 5 دقیقه اومدن جلوم تا برا هرسه تاشون ساک بزنم معلوم بود که میخاد آبشون بیاد. منکه دیگه حالم ازشون به هم خورده بود فقط زوری دهنمو به کیراشون میزدم اما اون عوضیا سرمو می گیرفتن کیرشونو می کردن تو دهنم. بالاحره یکیشون آبش اومد ریخت تو دهنم منم تفش کردم اون دو تا هم بعد از چند ثانیه دیگه آبشونو ریختن رو صورتم. کیریا هماهنگ هم بودن. صورتم خیس خیس شده بود از منی. بعدش هر سه تاشون رفتن سیگار روشن کردن دراز کشیدن منم از خستگی فقط ولو شدم. احاساس می کردم کونم الان واقعاً گشاد شده و نمی تونم راه برم. بعد از 10 دقیقه گفتم تا به سرشون نزده بیان سراغم باید برم. سریع رفتم دستشویی. اول توآینه خودمو دیدم. حالم از آب کیراشون که رو صورتم بود به هم خرد. سریع خودمو تمییز کردم و آرایشا رو پاک کردم. از خونشون رفتم اما به سختی راه می رفتم. اون عوضیا هم که دیگه ارضا شده بودن کاری نداشتن.
بعد از اون سکس خشن واقعاً از دادن بدم اومد. تا 1 هفته کونم و حتی پاهام درد می کرد اما الان که خوب شدم دوباره حشری شدم و احساس می کنم تجربه خوبی از سکس خشن داشتم! حالا خوبه کس ندارم مگرنه حاملم می کردن! نمی دونم نظرتون چیه. کار خوبی می کنم میدم یا نه؟ خوشحال میشم اگه پیامی دارید برام بزارین.

نوشته: ساسان
     
  
مرد

 
دختری که کیر داشت

هوا تقریبا تاریک شده بود و همسایه ها چراغ ها شونو روشن کرده بودن . من هم تو اتاق بالا مشغول درس خوندن بودم (البته خیر سرم).سرم از کتاب داشت سوت می کشید اخه همش حواسم پیش کس هایی بود که تو خیابون دیده بودم.پیش خودم گفتم برم کنار پنجره یه سیگاری دود کنم . روبروی خونه ما یه خونه بود که یه خانواده ارمنی تازه اومده بودن اونجا .همین طور مشغول دود کردن بودم که یهو چراغ حمامشون روشن شد .چون تازه اسباب کشی کرده بودن هنوز پرده نداشت البته از داخل کوچه دید نداشت طوری بود که تنها از بالا دیده می شد . من هم امار دخترای اون خونه رو داشتم تنها 2 تا دختر داشت یکی 18 و دیگری 29.خلاصه دیدم خواهر کوچیکه می خواد حمام بگیره من هم سریع چراغ اتاقم خاموش کردم که دیده نشوم.خلاصه دختره مشغول در اوردن لباس هاش شد وای خدا چه بدن سفیدی داشت برجستگیهای سینش کیر هر جنبنده ای رو سیخ میکرد.در همین حین که داشت لباسشو در می اورد دوش اب رو باز کرد تا اب گرم بشه.کم کم شلوارشو در اورد وای یه کونی داشت ابته از دور دلم می خواست گازش بزنم(حیف که نمی شد).کیرم داشت ورجونک ورجونک از شلوارم می زد بیرون . دست به کیرم زدم دیدم اه چه حرارتی داره شده بود مثل سنگ سفت.خلاصه ماهایا (اسمش بود)شرت و کرستشو در اورد و رفت زیر دوش . ای خدای من چه صحنه ای بود وقتی با لیف و صابون داشت بدنش رو می شست.یه چند دقیقه ای گذشت دیدم که دستش رفت لای کسش شروع کرد به بالا و پایین کردن.چیزی رو که می دیدم نمی تونستم باور کنم .بهد از چند دقیقه مالیدن دیدم یه کیر سیخ از جلوی کسش زد بیرون.....اول فکر کردم دارم اشتباه می بینم بیشتر دقت کرم دیدم نه بابا کیر واقعییه.مغزم تا چند دقیقه چیزی رو که چشمم می دید نمی تونست تحلیل کنه .اره یعنی اون دو جنسه بود؟(shemale).با یه دستش نوک سینشو می مالیدو با اون یکی با کیرش بازی می کرد.....تو این فکر ها بودم که احساس سوزش تو دستم کردم .....سیگارم مثل ادمای معتاد تا اخر سوخته بود .نشستم و تو ذهنم اون چیرو که دیده بودم دوباره مرور کردم.با خودم گفتم شاید اشتباه می کنم و اونی که دیدم یه جور کیر مصنوعی باشه! ولی نه نمی شد . تصمیم گرفتم سر از این راز در بیارم ولی چه جوری ......اها باید باهاش طرح دوستی می ریختم.
ساعت 8 بعد ازظهر کلاس کنکورش تمام میشد و باید با ماشین یه جوری مثلا تصادفی از جلوش رد می شدم و انوقت ابراز اشنایی می کردم.خلاصه در ماشینو وا کرد و نشست تو ماشین و گفت :سلام . تو دلم گفتم صداش که دوخترونه است.کم کم که باهاش صحبت می کردم بیشتر شک می کردم که شاید چیزی که دیدم خطای چشمی بوده. تو راه هر از چند گاهی چشمم رو به وسط پاهاش می انداختم ولی از روی شلوار لی چیزی معلوم نبود.از ماشین که داشت پیاده می شد گفتم ما می تونیم بیشتر با هم اشنا بشیم .یه نگاهی به من کرد و چند لحظه ای تو چشمم خیره شد و گفت من هر روز همین ساعت از کلاس می یام خونه اگه دوست داری می تونیم این مسیرو با هم بیاییم .از جیبم شماره موبایل رو که از قبل نوشته بودم بهش دادم و گفتم اگه خواستی زنگ بزنی این شماره همراهمه.کاغذ رو گرفت و در ماشین رو بست رفت به سمت خونه.چشمم روی کونش زوم شده بود که یههو سرشو به طرف عقب چرخوندو منهم سریع نگامو عوض کردم و براش دستی تکون دادم.تقریبا یه چند ماهی هر روز با هم همین مسیر رو می رفتیم خونه و تو راه از درس و کتاب و کس و شعرای اینجوری حرف می زدیم.
حدودای ظهر بود و من سرم تو کتاب بود ولی فکرم پیش اون چیزی که دیده بودم .یهو صدای موبایلم در اومد یه تکس مسیج بود از ماهایا. نوشته بود که فردا تمام خانواده دارن میرن کلیسا و یه چند ساعاتی تنها است .ازم خواسته بود برم اونجا با هم درس بخونیم (خیر سرمون)
شب از ذوق فردا و اظطراب خوابم نمی برد.همش داشتم فکر می کردم اگه فردا کار به سکس کشید و دیدم چیزی که شک داشتم حقیقته باید چی عکس العملی نشون بدم ؟
حدودای ساعت 10 صبح بود که تکس داد زود بیا اینجا....من هم که از قبل خودمو اماده و تر تمیز کرده بودم رفتم به سمت خونشون.در رو برام باز گذاشته بود . اومد جلوی در به استقبالم وای خدای من یه دامن کوتاه با یه تاپ پوشیده بود .خیلی سکسی شده بود .بوی عطرش داشت دیونه ام می کرد .گفت بیا تو .رفتم داخل رو کاناپه نشستم اومد کنارم نشست و چند دقیقه ای تو چشم های هم دیگه ذل زدیم. تو دلم اشوب بود و می ترسیدم چیزی که دیده بودم واقعیت داشته باشه. می دونستم چند ساعتی بیشتر وقت نداریم و باید سریع کار و تموم کنیم .از جاش بلند شد که بره چیزی بیاره بخوریم که یهو وسطای راه خشکش زد .بر گشت یه نگاهی به من کرد و دوباره راهشو ادامه داد.صدای خوردن لیوان و استکان و از اشپزخونه می شنیدم .صداش کردم ماهایا :بیا نمی خواد چیزی بیاری بیا کنار من بیشتر با هم باشیم. خلاصه با دو تا لیوان بزرگ شربت البالو اومد و نشست . یه چند دقیقه ای مشغول خوردن شربت بودیم . همش هواسم به ساعت بود که دیر نشه . خلاصه دل رو زدم به دریا و گفتم نمی خوای اتاقتو به من نشون بدی.....
رو تختش دراز کشیدم و گفتم تخت نرمی داری . بهش گفتم بیا کنار من دراز بکش .تو صورتش پر از تردید بود ولی خلاصه اومد و کنار من دراز کشید من هم از پشت بغلش کردم و کیرم رو هی به کونش فشار می دادم .صدای نفس هاش به شماره افتاده بود و هی تندتر می شد .با خودم گفتم حالا وقتشه.خیلی اروم دستم کردم زیر بلوزش و سینه هاش با ملایمت تمام مالش دادم.گفتم با هام قهری چرا پشتت رو به من کردی .تا روشو برگردوند لبش رو گرفتم و شروع به مکیدن کردم .در تمام این مدت هیچ حرفی یا مقاومتی نمی کرد و این به من جرات ادامه کار رو می داد ولی نمی دونم چرا جرات دست زدن به کوسش رو نداشتم.
پیرهنش رو دراوردم و سوتینش رو باز کردم .وای خدای من سینهاش سفت و شق کرده بود .بدنش اونقدر سفید بود که جای دستم تا چند ثانیه رو بدنش می موند.
از گردنش شروع به خوردن کردم و به سینه هاش رسیدم .نوک زبونم رو رو سینه هاش می چرخوندم و بازی بازی تا نافش رسیدم .دکمه اول شلوارشو بازکردم همین جور تا دکمه اخر شلوارش رفتم .تو دلم اشوب بود که زیر این شلوار یه کس منتظر منه یا یه کیر گنده.
خلاصه با هزار بدبختی شلوارشو در اوردم و ............چیزی که ازش می ترسیدم و دیدم .یه کیر سفید نیمه خواب با 2 تا خایه سفید بدون حتی یه موی سیاه.
از جام بلند شدم که بگم این چیه که ...........دستم و محکم گرفت و گفت هیچی نگو.شلوارم رو از تنم در اورد و کیرم رو گذاشت تو دهنش . کیرم که گرمای دهنش رو حس کرده بود شروع به سیخ شدن کرد .با زبونش زیر کلگی کیرم رو می مالید . صدای خوردن کیرم و ملچ و ملوچش ذهنم رو قفل کرده بود و هیچی نمی تونستم بگم .با نوک زبونش زیر خایه هامو لیس می زد و یا دستش کیرم رو بالا و پایین می کرد .
رو تخت منو خوابوند و یه کم روغن بچه رو کیرم ریخت و شروع به بازی با کیرم کرد .دیگه داشت خوشم می اومد و نمی تونستم هیچ تکونی بخورم . کم کم دستم رو بردم سمت کونش و شروع به مالیدن کونش و سوراخ کونش کردم.
یهو دیدم حالت 69 روی من دراز کشیده و داره برام ساک میزنه .کیرش راست شده بود . زبونم گذاشتم روی خایه های کوچیکشو شروع به لیسیدنشون کردم .هر بار که این کارو تکرار می کردم کیرش حالت ارتجاعی تکون می خورد معلوم بود داره حال می کنه.یهو کیرشو گذاشت رو لبم و کم کم فشار می داد که بره تو دهنم . سر کیرشو شروع به خوردن کردم که دیدم از شدت لذت ساک زدن کیرم رو متوقف کرده بود و کیرم بدون هیچ حرکتی تو دهنش جا خوش کرده بود.
یه کاندم اورد و رو کیرم کشید و خیلی اروم کردش تو سوراخ کونش .وای که چه قدر تنگ و گرم بود.همون جور که روم نشته بود من هم از پشت سینه هاشو مشت کردم و می مالیدم .دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش منهم براش کیرشو بالا و پایین می کردم.کیرش خیلی خوشگل بود .یه کیر بلند و صاف .حتی یه ذره کجی هم نداشت.دراز و سفت بود.
خوابوندمش رو تخت و لنگاشو دادم هوا و شروع به تلمبه زدن کردم با یه دستم هم براش حالت جق زدن کیرش رو می مالیدم .احساس کردم که داره ارضاع می شه منهم سریع خودم رو ارضا کردم و با تمام قدرت ابم رو ریختم تو کونش . یا یه دستم زیر خایه هاشو می مالیدم و با اون یکی دستم براش جق می زدم که یهو ابش اومد و با چند تا جهش بلند کلی اب ازش اومد .
یه چند دقیقه ای کنار هم دراز کشیدیم و بعدش لباسا مونو پوشیدیم و بدون حتی یه کلام حرف از هم جدا شدیم و من اومدم خونه و بعد از اون جریان انگار که تا حالا همدیگر رو نمی شناختیم به زندگی روزمره ادامه دادیم ...........
ولی باید اعتراف کنم سکس با اون برام شده یه خاطره که نمی دونم باید بهش افتخار کنم چون خیلی لذت بخش بود یا باید شرم کنم .ولی به هر حال یه تجربه شیرین بود .
4 سال بعد از این قضیه اونها از اون خونه رفتند و این خاطره هر وقت که می رم کنار اون پنجره برام دوباره زنده می شه .

نوشته: آرش
     
  
مرد

 
امید و آرمان

سلام به دوستای گلم
من امید هستم و الان 18سالمه و این داستان که میخونید مربوط میشه به دو سال پیش یعنی وقتی من 16ساله بودم
خانواده ما تشکیل شده از 4نفر یعنی بابا و مامان و داداش آرمان که دوسال از من بزرگتره و خودم
آرمان با اینکه خوشگله ولی چهره مردونه ای داره و به قول بابا به اون کشیده ولی من شبیه مامانم هستم و چهره ام بیشتر شبیه دختر هاست که اینم از شانس منه که باید شکل دختر ها باشم.
من و آرمان برعکس خیلی از برادرها که خیلی با هم دعوا میکنن خیلی هم با هم صمیمی هستیم و اتاقمونم یکیه و هر جا میریم با همیم.
از اونجایی که آرمان از من بزرگتر بود زود تر از من به سن بلوغ رسیده بود زودترم با سکس آشنا شده بود و چندباری که کسی خونه نبود دیده بودم که داره فیلم پورن نگاه میکنه و منم یواشکی از لای در نگاه میکردم.
از اونجایی که بابا و مامانم هر دو شاغل هستن بیشتر وقتها ما با هم تنها هستیم و شاید این یکی از دلایل علاقه ما به هم شده.
یه روز پای کامپیوتر بودم و آرمان رفته بود حموم(خونه ما دوتا حموم داشت که یکی تو اتاق باباینا بود و اون یکی تو اتاق ما)سیستم دوتا ویندوز داشت که یکی واسه آرمان بود و اون یکی واسه من از روی حس کنجکاوی گفتم برم تو فایل های آرمان که ببینم چی داره آخه پسووردشُ میدونستم برای همین وارد شدم و شروع به گشتن کردم که تو یکی از فایلها کلی فیلم و عکس سکسی بود منم که ندید بدید بودم نشستم و دونه دونه نگاه میکردم که صدای بسته شدن شیر آب رو شنیدم زودی از فایلها خارج شدم و برگشتم تو ویندوز خودم آخه دوست نداشتم آرمان از دستم دلخور بشه.
با نگاه کردن به اون عکس ها بدجوری شهوتی شده بودم و این اولین باری بود که احساس شهوتُ تو خودم حس میکردم.
آرمان از حموم اومد بیرون و بعد از خشک کردن خودش رفت سر کمد لباس ها و حولشو از تنش در آورد,چیزی که میدیدم باورش سخت بود!!
اون همه موهای تنشُ زده بود و حتی یه مو هم تو تنش نبود واقعا صحنه قشنگی بود.بی اختیار چند لحظه محو بدنش شدم لخت لخت بود و پشتش به من بود کونش مثل عکس هایی شده بود که دیدم.از تو کشو یه شرت هفتی در آورد و پاش کرد که جلوه نازی به کونش داد یهو برگشت سمت من که چشم تو چشم شدیم اخماشُ تو هم کرد و گفت:به چی ذل زدی ها؟؟به اته پته افتادم یدفعه از دهنم در اومد گفتم:آرمان چرا موهای تنتو زدی؟؟
گفت:از مو خوشم نمیاد برای همین زدم.گفتم:آخه تو که موهای تنت کمه؟؟گفت:همونم زیاده,مگه اشکالی داره؟؟گفتم:نه ولی خوب شاید بابا بفهمه ناراحت بشه.
گفت:اگه تو نگی نمیفهه,نمیگی که؟؟گفتم:نه داداشی چرا بگم مگه فضولم.
اومد سمتم و لپمو ماچ کرد با اینکه همیشه اینکارو میکرد ولی اینبار برام یه جور دیگه بود.
برگشتم سمت کامپیوتر ولی فکرم پیش آرمان بود که داشت لباساشو میپوشید که یهو آرمان گفت:امید میخوای تو هم موهای تنتُ بزنی؟؟برگشتم سمتش نمیدونستم چی جواب بدم همینطور داشتم نگاش میکردم.گفت:چرا جواب نمیدی؟میگم دوست داری تو هم موهای تنتُ بزنی؟؟گفتم:آخه موهای تن من که هنوز در نیومده همش کرکه.گفت:همونم میخوای بزنی؟؟گفتم:آخه میترسم مامان و بابا بفهمن دعوام کنن.گفت:نترس داداشی اونا که بیشتر وقتها خونه نیستن تازشم ما لباس تنمونه از کجا بفهمن؟گفتم:آخه.اجازه نداد حرف بزنم گفت:آخه نداره اگه دوست داری من فردا برات کرم موبر میخرم بزن باشه؟؟
نمیدونم چرا ولی دوست داشتم تجربه کنم برای همن بهش گفتم باشه.اونم با خوشحالی گفت:فردا برات میخرم ببین چه حالی میده موهاتُ بزنی.
اون شب تا صبح همش تو این فکر بودم که چه اتفاقی قراره بیوفته تا اینکه خوابم برد.نزدیک های ظهر بود که از خواب بیدار شدم ولی هیچ کس تو خونه نبود بعد از اینکه صبحانه خوردم نشستم پای سیستم و خواستم وارد ویندوز خودم بشم که دوباره اون حس کنجکاوی اومد سراغم و رفتم تو ویندوز آرمان اما ایندفه رفتم تو یکی دیگه از آیکون ها که نوشته بود xbx اما هیچی توش نبود خواستم خارج بشم که با خودم گفتم حتما یه چیزی این تو هست برای همین سیستمُ از هیدن خارج کردم و اینجا بود که دیدم بله کلی عکس توشه ولی با اون یکی ها فرق میکنه اینها همه عکس سکسی از پسرهاست که بعدا فهمیدم بهشون میگن گی.
خیلی برام جذاب بود آخه اینجوریشو ندیده بودم و برام تازگی داشت نمیدونم چرا ولی خیلی خوشم اومد و با اشتیاق تمام نشستم و دونه دونه نگاه میکردم؛بی اختیار دستم رفت طرف کیرم که دیگه بلند شده بود و شروع کردم به ماساژ دادن کیرم و خودمو جای اون پسرها تصور میکردم اینقدر با خودم ور رفتم که آبم اومد و ریخت کف دستم و یکمشم ریخت رو فرش,این اولین باری بود که جلق زدم و احساس خوبی بهم دشت داد البته نای بلند شدن نداشتم ولی به زور رفتم و یه دستمال آوردم و آبی که ریخته بود رو فرش پاک کردم داشتم فرشُ تمیز میکردم که صدای در اومد مونده بودم چی کار کنم سریع سیستمو خاموش کردم و دویدم تو آشپزخونه تا دستمالُ بشورم.
آرمان بود خیالم راحت شد.اومد تو آشپزخونه و گفت:داداشی چی کار میکنی؟؟گفتم هیچی داشتم شربت میخوردم که یکمش ریخت رو فرش داشتم دستمالی که باهاش شربتُ پاک کردم میشستم.
رفت تو اتاق چند دقیقه بعد رفتم تو اتاق ببینم چی کار میکنه که دیدم ای دل غافل کامپوترُ روشن کرد داشتم از ترس سکته میکردم آخه یادم رفته بود فایلها رو دوباره هیدن کنم از اتاق زدم بیرون و منتظر داد و بی داد آرمان شدم ولی خبری نشد نیم ساعتی گذشت و من استرس شدیدی داشتم که صدای آرمان اومد:امید امید داداشی بیا.نمیخواستم برم میترسیدم ولی از لحنش معلوم بود که دوستانست برای همین رفتم تو اتاق و گفتم:بله داداش.گفت:برات کرم خریدم میخوای همین حالا بزنی؟چشمم به مانیتور بود؛بله اون فهمیده بود که من وارد فایلهاش شدم ولی چرا به روم نیاورد.تو فکر بودم که آرمان گفت:با تو ام امید میخوای بزنی یا نه؟؟گفتم:آره ولی ولی من بلد نیستم.گفت:میدونم بلد نیستی خودم برات میزنم.گفتم:آخه آخه زشته.گفت:زشت چیه ما با هم داداشیم تازشم مگه اولین باره با هم میریم حموم؟گفتم:نه ولی!!گفت:ولی نداره لباساتو در بیار بریم تو حموم و بدون اینکه منتظر جواب من باشه سیستمُ خاموش کرد و لباساشو از تنش در آورد.
دوباره چشمم افتاد به بدنش واقعا خوشگل شده بود,رفت تو حموم و گفت:لباساتو در بیار بیا تو.منم لباسامو در آوردم فقط یه شرت پام بود رفتم سمت حموم که چشمم افتاد به آیینه قدی و خودمو دیدم یه لحظه محو تماشای خودم شدم با خودم گفتم همین یه ذره مو رو هم بزنم بدنم واقعا شکل دخترا میشه.
آرمان گفت:یالا دیگه چی کار میکنی؟رفتم تو حموم آرمان گفت:مگه نمیخوای موهاتو بزنم؟گفتم:آره.گفت:آخه با این شرت چجوری پشماتو بزنم ها؟؟
گفتم:آخه روم نمیشه.گفت:مسخره انگار دختره میگه روم نمیشه؛بیا من شرتمو در میارم تا تو روت بشه.دست انداخت و شرتشُ در آورد خشکم زد اولین باری بود که داشتم کیرشُ میدیم واقعا خوشگل بود از مال من خیلی بزرگتر بود همینجوری داشتم نگاش میکردم که اومد سمتم و دست انداخت شرتمو در آورد منم هیچ مقاومتی نکردم با دیدن کیر من خندش گرفت گفت:چقدر کوچوله و گرفت تو دستش.کیرمو از دستش در آوردم و گفتم:نکن دیگه زشته داداشی.
خودشو کشید عقب و گفت:برو بابا زشته زشته اینگار چی کارش کردم بیا جلو تا موهاشو بزنم برات رفتم سمتش اونم کرمو باز کرد و یه مقداری از اونو مالید به پشمای کیرم و شروع کرد به پخش کردن احساس خوبی داشتم بی اختیار چشمامو بستم خیلی خوشم اومده بود اونم اینو فهمید و به بهونه اینکه داره موهای کیرمو میزنه یه مقدار دیگه از کرمو مالید به کیرمو شروع کرد به ماساژ دادن دست خودم نبود راست کردم.
آرمان گفت:میگه زشته اونوقت راستم میکنه واسم.گفتم:ببخشید دست خودم که نیست خوب خودش بلند شد.گفت:شوخی کردم عزیزم میفهممت.حالا برگرد تا به پشمای کونتم بمالم.گفتم:لازمه؟گفت:خره اصل کاری اونجاست.نفهمیدم منظورش چیه و برگشتم اونم یه مقدار دیگه از کرمو مالید به کونم و همه کونمو ماساژ داد تا جاییش نمونه خلاصه همه تنمو کرم مالی کرد و بعد از ده دقیقه گفت خوبه دیگه برو زیر دوشُ خودتُ بشور.بعد خودش دستاشو شست و از حموم رفت بیرون منم خودمُ شستمُ اومدم بیرون.
امید نشسته بود پشت کامپیوتر منم رفتم لباس بپوشم که دوباره چشمم به آیینه افتاد گفتم بزار ببینم چه شکلی شدم رفتم جلو آیینه وای خدای من چقدر خوشگل شده بودم خودم واسه خودم راست کردم برگشتم و از پشت خودمو دید زدم واقعا شکل دخترها شده بود.اصلا حواسم نبود که آرمان تو اتاقه یهو آرمان گفت:جوووون چه جیگری شدی,میدونستم خوشگل میشی.
خلاصه اونروزُ تا شب سر کردیم و بعد از شام رفتیم واسه خوابیدن از اونجایی که بابا و مامان خسته بودن همیشه زود میخوابیدن ولی من آرمان تا دیر وقت بیدار بودیم بعد از کلی بازی با کامپیوتر آرمان گفت:داداشی بریم بخوابیم؟گفتم:بریم.سیستمُ خاموش کردیم و رفتیم واسه خواب.
هر کدوم از ما یه تخت جداگانه داشت رفتم رو تخت دراز کشیدم که آرمان لباساشُ در آورد و رفت زیر لحاف.اولش تعجب کردم آخه هیچوقت با شرت نمی خوابید ولی با خودم گفتم حتما به خاطر گرماست آخه تابستون بود و هوا هم گرم منم برای اینکه کم نیارم لخت شدم و دراز کشیدم.
بعد از نیم ساعت اینور و اونور شدن خوابم برد نفهمیدم چقدر از خوابیدنم گذشت که احساس کردم یه دست داره کونمُ نوازش میکنه اولش خواستم برگردم ببینم کیه ولی ترسیدم گفتم بزار ببینم چی کار میکنه شایدم از روی شهوت بود.میدونستم که آرمان داره اینکارو میکنه برای همین با خیال راحت منتظر ادامه کارش شدم.بعد از اینکه حسابی کونمو ماساژ داد دست انداخت شرتمو در بیاره اولش میخواستم برگردم و نزارم ولی حس شهوت مانعم شد و اونم خیلی راحت شرتمُ از پام بیرون آورد و سرش ُ نزدیک کونم کرد و لبشُ گذاشت رو یکی از لپای کونم و یه ماچ کرد بعدش شروع کرد به لیسیدن کونم یه حس تازه داشتم با اینکه خجالت میکشیدم از اینکه آرمان داره کونمُ میلسه ولی خوشمم میومد دوست داشتم ادامه بده برای همین هیچ حرکتی نکردم تا به کارش ادامه بده.
با دستش لای کونمُ باز کرد و زبونشُ کشید به سوراخم,بدنم مور مور میشد لذت بخش بود حسابی با زبونش سوراخمُ خیس کرد از جسارتش معلوم بود که میدونه من بیدارم.انگشتشُ کشید رو سوراخمُ آروم سعی کرد که داخلم کنه ولی کون من آکبند بود و خیلی سخت تونست انگشتشُ بکنه اون تو برای اولین بار درد داشت ولی همراه با لذت چون خوشم اومده بود اونم اینو میدونست برای همین حسابی انگشتشُ تو کونم عقب جلو کرد بعدش نوبت به انگشت دوم رسید خیلی آروم جوری که من درد نکشم دوتا انگشتشُ داخلم کرد ولی درد داشت برای همین یه تکون خوردم و اونم متوجه شد و همونطور نگه داشت تا جا بازکنه بعد کمی مکث دوباره شروع کرد و عقب و جلو میبرد نزدیک به 5دقیقه ادامه داشت که دیدم انگشتاشُ از کونم خارج کرد خیلی دوست داشتم همونطوری بزار بمونه ولی یه درد شدید تو کونم موج زد که ناشی از فرو کردن سه تا از انگشتاش داخل من بود از درد چشمام سیاهی رفت بی اختیار دستمُ اوردم پشت و دستشُ فشار دادم اونم دست نگه داشت چند لحظه ایی صبر کرد,دردم کم شده بود نمیدونم چی شد که خودم دستشُ هدایت کردم سمت کونم و اونم منتظر بود برای همین دوباره شروع کرد به تلمبه زدن با انگشتاش باورم نمیشد که خودم دارم به این کار تن میدم و دوست دارم که اون سوراخمُ باز کنه.
نمیدونم چقدر طول کشید تا حسابی سوراخم باز شد و اینو به خوبی میشد حس کرد,آرمان انگشتاشُ در آورد رفت عقب فکر کردم تموم شده ولی اشتباه بود چون تازه اول کارش بود اون شرتشُ در آورد و اومد رو تخت از پشت منُ بغل کرد و کیرش گذاشت لای پام,به جای اینکه بدم بیاد خوشم اومد من حس عجیبی پیدا کرده بودم و دوست داشتم سکس داشته باشم اونم با یه همجنس که برادرمم بود.
یکم که کیرشُ لای پام عقب جلو کرد دستشُ آورد سمت صورتمُ منُ برگردوند سمت خودش روم نمیشد توی چشمامش نگاه کنم برای همین چشمامُ بستم,حس کردم که نفسش داره به صورتم میخوره که یدفعه لباشُ گذاشت روی لبمُ شروع کرد به خوردن لبای من هنگ بودم نمیدونستم چی کار کنم یکم که لب گرفت دهنشُ آورد سمت گوشمُ گفت:دوست دارم.با این حرفش محکم بغلش کردمُ به خودم فشارش دادم تا حالا کسی ور به این اندازه دوست نداشتم دلم میخواست تا لحظه مرگ بغلش کنم لبامُ رسوندم به لباش و ایندفعه من بودم که داشتم با ولع تمام ازش لب میگرفتم و اونم منو همراهی میکرد.
زبونشُ کرد تو دهنم منم میکش میزدم تا جایی که دلم میخواست بخورمشون حسابی از هم لب گرفتیم در حین لب گرفتن آرمان دستشُ گذاشته بود رو کون من و دست منُ هم گرفت گذاشت رو کیرش منم ماساژش دادم.
بعد از کلی عشق بازی آرمان آروم در گوشم گفت:امید جونم میخوای با هم سکس کنیم؟گفتم:مگه الان داریم چی کار میکنیم؟گفت:منظورم اینه که میخوای داخلت کنم؟گفتم:آرمان کیرت بزرگه میترسم دردم بگیره.گفت:نه قربونت برم یواش میکنم هر وقت دردت گرفت درش میارم تازشم کرم میزنم که دردت نگیره باشه؟گفتم:باشه ولی جون داداشی یواشا.اونم یه ماچ از لبم کرد و بلند شد رفت از رو میز توالت یه کرم آورد و حسابی کیرش چرب کرد و یه مقدارم به سوراخ من زد دوباره با انگشت فرو کرد تو کونم ولی اینبار دردی حس نکردم.
گفت:به شکم بخواب تا شروع کنیم.برگشتم و به شکم خوابیدم و دستمُ گذاشتم زیر چونم و منتظر شدم ببینم چی میشه.
آرمان معلوم بود که خیلی تو کارش وارده خیلی با مهارت کار میکرد که بعدا فهمیدم خودش چندبار دادن رو تجربه کرده که در ادامه داستان بهش اشاره میکنم.
اومد نشست پشت منُ پاهاش گذاشت کنار رونم و دستشم گذاشت رو کمرم و کیرشُ میزون کرد رو سوراخم و آروم فشار داد با همون فشار اول سرش داخلم شد که همش بخاطر کارایی بود که با انگشت با سوراخم کرده بود,دردم کم بود تا اینکه با فشار بعدی نصف کیرش رفت داخل اونجا بود که دردم گرفت و از شدت درد ملافه ایی که رو تخت بود کردم تو دهنم و فشارش دادم ارمان فهمید و کیرشُ همونجا نگه داشت تا دردم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
خاطرات سكسي من در سربازي (۲)

يه نكته هم بايد بهش اشاره كنم اونم اينكه فرمانده گروهان هاي ما هم سرباز بودن با اين تفاوت كه اونا دوره آموزشيشون تمام شده بود و حين خدمت بودن ولي ما تازه به آموزشي اومده بوديم. به هر حال بگذريم و بريم سراغ ادامه داستان
همانطور كه گفتم قضيه گاييدن حسام رو براي سعيد تعريف كرد و اونم تعجب كرده بود كه اين خره چرا حاليش نشده تو فرمانده نيستي و من هم كه همه داستان رو ريز به ريز براش تعريف كردم. ضمنا بهش گفتم كه حسام نميدونه كه من كردمش و فكر ميكنه فرمانده گروهان بوده. فرمانده گروهان ما فاميليش حيدري بود و آدم باحالي بود و بعد از گذشت چند هفته با من و چند تا از بچه ها رفيق شده بود. قضيه حسام گذشت تا 2 هفته بعدش كه نزديك مياه دوره بود و قرار بود براي يك هفته بريم شهرمون مرخصي و تا زمان ميان دوره من با فرمانده گروهان خيلي رفيق شده بودم بعد از اينكه از ميان دوره برگشتيم يه روز كه با حيدري داشتيم گپ ميزديم حرف كشيد به سكس و اون ميگفت: نظامي بودن تو همه جاي دنيا خوبه چون همه چيزت تأمينه هم مالي و هم چيزاي ديگه ولي تو ايران يه مشكلي هست. گفتم چي؟ گفت اينجا فقط يه مشت كير ميبيني صبح تا شب(با خنده) منم خنديدم و گفتم مگه كير چشه اين همه دخترا خودشون رو براش ميكشن. حيدري گفت: خب مشكل همينجاست ديگه. اينجا كس گير نمياد عزيزم كه خودش رو براي كير بكشه. خنديدم و گفتم راستي ديشب تو گروهان 4 دو نفر رو موقع كردن گرفتن؟ حيدري گفت آره و داستان ديشب رو براي من اينجوري تعريف كرد:
من وقتي با فرمانده گروهانشون داشتيم دور ميزديم توي آسايشگاه 4 سرو صدا ميومد اول فكر كرديم شايد كسي رفته دزدي. به فرمانده گروهان 4 گفتم بيا بريم از پشت پنجره ببينيم. از پشت پنجره ها هر چي سعي كرديم چيزي معلوم نبود دور ساختمون دور زديم تا بالاخره از يه پنجره پاي دو نفر معلوم بود كه لخت بود گفتم بيا كه دارن كون هم ميزارن. رفتيم و سريع در آسايشگاه رو باز كرديم كه ديديم يه تخت آوردن پشت در و در باز نميشه. دو تا لگد محكم زديم به در و در نصفه باز شد خودمون رو از لاي در جا كرديم تو آسايشگاه كه ديديم يكي از بچه هاي گنده گروهان يه جوون خوشگل و تر و تميز رو خابونده وسط تخت ها و داشته ترتيبشو ميداده. بهش گفتم كره خر چه گهي ميخوره كه جفتشون مات و مبهوت منو نگاه ميكردن. رفتم جلو و به اوني كه داش ميكرد گفتم شلوارتو بپوش و برو گمشو پشت ساختمان فرماندهي و اونم با ترس و لرز پوشيد و رفت. بعد پسر خوشگله كه داش كون ميداد هم ديدم داره شلوارشو ميپوشه گفتم چه گهي ميخوره پدرسگ. كه ديدم به التماس افتاد گفت غلط كردم. منم گفتم غلط كردي كه غلط كردي. خيلي التماس كرد و گفت اگه بقيه بفهمن آبروم ميره. خلاصه بعد از اسرارهاي زياد اون بهش گفتم يه حالي به من و فرماندت بده تا ببينم چه كار ميشه كرد. اونم بدون هيچ اعتراضي قبول كرد. بهش گفتم زود باش تا بچه ها از سالن غذاخوري نيومدن بخواب رو تخت منم كه از ديدن كون پسره كيرم سيخ شده بود يه تف انداختم رو كيرم و انو هدايت كردم به سمت كون ناز و تپليش. كيرم رو گذاشتم رو سوراخ كونش كه ديدم خيلي راحت داره ميره تو. نگو طرف اينكارس. به فرمانده گروهان 4 گفتم تو نميخواي كمرتو خالي كني؟ گفت چرا صبر كن يه آمار بگيرم الان ميام. رفت در را با كليد قفل كرد و اومد. كيرش رو درآورد كرد تو دهن پسره. و اونم داشت براش ساك ميزد. ما چون ميترسيديم شايد كسي بياد خيلي باهاش ور نرفتيم و من آبم اومد بعدم فرماندشون اومد و يه خورده كيرش كرد تو كون پسره و بعد از اينكه جفتمون آبمون اومد بهش گفتم زودباش شلوارتو بپوش و برو گمشو.
وقتي حيدري داشت اين داستان رو تعريف مكرد حسابي كيف كرده بودم. هم به خاطر اينكه داستانش باحال بود و هم به خاطر اينكه رابطمون صميمي تر شده بود. گفتم حيدري اون يكي پسررو چكارش كردي؟ گفت هيچي هنوز داره پشت ساختمان فرماندهي چاله ميكنه.
با هم خنديديم و گفتم پس شما اينجا كس گيرتون نمياد كون ميكنيد؟ گفت: نه خيلي شرايطش جور نميشه. ديشب هم شانسمون گفت وگرنه تو اين بيابون كه كون كردنم مصيبته. منم براي اينكه بيشتر قاطي بشيم گفتم: اينكاره نيستي وگرنه هر چقدر كس نيست بجاش كون فراوونه. من خودم تو همين گروهان خودمون يه كون سفيد و باحال جور كردم ولي فقط تا حالا يه بار كردمش.
گفت راست ميگي؟ كيه؟ گفتم نگو كيه بگو چطوري طورش كردي؟ گفت چطوري؟ گفتم بدبخت فكر كرده بود من توأم از ترس دادگاه و يه مشت كس و شر ديگه بهم داد ولي معلوم بود خودشم اينكارست. گفت كي؟ گفتم به يه شرط بهت ميگم به شرط اينكه تابلو نكني. گفت باشه. و منم بهش گفتم كه حسام رو كردم و داستان رو مفصل براش تعريف كردم.
حيدري كه ديگه داشت كف بر ميشد گفت خداييش ما تو اين پادگان صبح تا شب تو كفيم بعد تو دو هفته نيومده كون جور كردي كه منم گفتم بابا اتفاقي بود من داشتم اذيتش ميكردم كه جور شد. حيدري اصرار كرد كه زودتر بيارش بكنيمش. گفتم داداش تو جنبه داشته باش تو اين پادگان ميشه كس آورد. حيدري رنگش پريد و گفت بي خيال بابا همون كون كردنمون هم با هزار ترس و لرزه. گفتم چي بگم شايد حق با تو باشه. خلاصه حيدري گفت مسئول حمام رفيقمه اگه بتوني امشب حسام رو ببريم اونجا با خيال راحت يه حال اساسي ميكنيم. گفتم قول نميدم تازه اگر قراره كسي اونو راضي كنه خود توئي. گفت من؟ چطور؟ گفتم آخه اون فكر ميكنه به تو داره ميده نه به من. تازه تو بايد راضيش كني كه منم بكنمش. گفت آره راست ميگي باشه. گفتم پس ما دو نفريم. حيدري گفت: 2 نفر؟ چرا دو نفر؟ گفتم:‌من و سعيد. گفت خب ما هم دو نفريم من و رفيقم كه نگهبان حمام هست. بهش گفتم بيجنبه ايد ديگه يه كون گير مياريد سه چهار نفري ميكنيد توش. خنديد و گفت بزار ببينم حمام جور ميشه خبرشو بهت ميدم.
گذشت و عصري كه ديدمش بهم گفت: نه جور امشب جور نشد ولي واسه فردا ظهر موقع استراحت رديفه. گفتم: خب امشب به حسام بگو. شب كه شد موقع خاموشي اومد توي خوابگاه و مثل هر شب يه خورده ادا ريخت و يكم داد و بيداد كرد كه تختتون بايد مرتب باشد آنكادر باشه و كس و شراي اينجوري. بعد كه خاموشي زدن من و حسام رو صدا كرد گفت بريد بيرون.
وقتي رفتيم بيرون گفت بياين كارتون دارم. ما هم سه نفري راه افتاديم تو راه به حسام گفت: فردا ظهرموقع استراحت باهات كار دارم. حسام گفت: چكار؟ حيدري گفت: مثل اينكه يادت رفته قبل از ميان دوره چه غلطي كردي؟ جديدا هم بهم خبر دادن بازم شبها بدون شلوار ميخوابي؟ حسام يكم به خودش جرأت داد و گفت: خب عادتمه ولي اين كه نميشه بخاطرش كون بدم. حسام اصلا هواسش نبود كه من اونجام يهو برگشتم گفتم مگه به خاطر شلوار نپوشيدن كون دادي؟ كه حيدري به خنديد و گفت آره ديگه مگه برات تعريف نكردم؟
هيچي خلاصه حسام گفت من قبول ميكنم ولي نه بخاطر اينكه شلوار پام نيست بخاطر اينكه خودمم دلم تنگ شده واسه كير. اينو كه گفت ما دو تا كف بر شده بوديم. گفتيم ديگه حله قضيه.حيدري به حسام گفت رامين هم هست مشكلي نيست؟ گفت خب اين كه تا اينجا هست اگه اونجا بهش ندم يجاي ديگه منو ميكنه. نه بياد چه مشكلي هست.
ما رفتيم و خوابيديم به انتظار فردا. ظهرموقع استراحت حسام طبق قرار رفت سمت حمام تا نزديك اونجا منتظر ما بمونه. من و سعيد هم راه افتاديم البته از وسط مزرعه ميرفتيم كه يه موقع از پاسدارا كسي ما رو نبينه. نزديك حمام كه شديم ديدم حيدري با فرمانده گروهان 4 داره مياد. به سعيد گفتم يه نفر ديگه هم اضافه شد. ما با حيدري و فرمانده گروهان 4 رفتيم سمت حمام كه حسام رو جلوتر پشت يه ساختمان ديديم. حيدري مارو فرستاد سمت حمام و خودش رفت كه با حسام بياد. وقتي رفتيم در حمام رو زديم نگهبان حمام اومد و مارو راهنمايي كرد تو. وقتي رفتيم داخل ديدم كه يكي از دوستاي نگهبان حمام هم اونجاست. من و سعيد ديگه داشتيم ميمرديم از خنده به سعيد گفتم: يعني قراره اين بدبخت به 6 نفر كون بده امروز؟
حمام پادگان مثل حمام هاي نمره بود. بچه ها همه رفتن خوابگاه نگهبان حمام و من منتظر موندم تا حيدري و حسام اومدن.در رو براشون باز كردم و گفتم سريع لخت بشيد بريد تو يكي از حمام ها. حيدري با حسام رفتن تو يه حمام و دوش رو باز كردن. به حيدري گفتم حسابي بشورش كه امروز قراره به 6 نفر كون بده بدبخت و بهش گفتم كه رفيق نگهبان حمام هم هست. اونا رفتن و مشغول شدن منم بعد از 2 دقيقه رفتم تو حمام كه ديدم حسام داره واسه حيدري ساك ميزنه و كيرشو تا ته كرده توي دهن حسام منم رفتم جلو و هنوز كيرم شق نشده بود كيرمو دادم دست حسام و گفتم بزرگش كن تا بكنم تو كونت. اونم شروع كرد با كير من بازي كردن، نميدونم كيرم چه مرگش بود كه راست نميشد بعد از چند دقيقه ديدم فرمانده گروهان 4 هم لخت شد و اومد تو اول كه صداي در اومد حسام يكم ترسيد كه بهش گفتم نترس خوديه. فرمانده گروهان 4 كه حسابي كيرش شق شده بود تا اومد توي حمام يه تف انداخت سر كيرش و اونو قشنگ خيس كرد و آروم گذاشت در كون حسام، منم بهش گفتم خيالت راحت راحت، حسام جون اين كارست بكن تو كونش و اونم كم كم شروع كرد به تلمبه زدن. كيرش يه مقدار كلفت بود و همين باعث شد كه صداي حسام در بياد. حسام به من گفت چرا كير تو راست نميشه؟ با خنده بهش گفتم دعا كن راست نشه وگرنه امروز حسابي رست كشيده ميشه! حسام هم يه لبخند كوتاهي زد و گفت تا باشه از اين رس كشيدنا باشه! كيرم داشت كم كم شق ميشد كه ديدم سعيد هم اومد داخل و حسام هم يه نگاهي به من و حيدري كرد و گفت خيلي نامرديد و دوباره شروع كرد به ساك زدن كير حيدري. سعيد هم اومد و كيرش رو داد دست ديگه حسام و اونم مثل جنده هاي حرفه اي كه توي فيلما ديده بودم داشت به چهارتاييمون حال ميداد كه من به فرمانده گروهان 4 گفتم بستته ديگه بزار من بكنم. جامو باهاش عوض كردم و حالا من داشتم كون حسام ميزاشتم و حيدري و فرمانده گروهان4 يكي يكي كيرشون رو ميكردن تو دهن حسام و در مياوردن تو همين موقع بود كه رفيق نگهبان حمام هم اومد. باورتون نميشه 5 نفر ريخته بودن سر حسام بدبخت. حسام يكم ترسيده بود و ميگفت من ديگه نميدم كه حيدري بهش گفت خفه شو بابا كارتو بكن خوبه دو تا كير همزمان نكرديم تو كونت و ما زديم زير خنده حدود 5 دقيقه اي 5 نفري داشتيم با حسام حال ميكرديم و تو اين مدت سعيد كه داشت كون حسام ميزاشت آبش اومد و رفت توي رختكن حمام نشست. يه دفعه نگهبان حمام در رو باز كرد و گفت بدبخت شديم داره يه ماشين مياد سمت حمام. مارو ميگي 6 تاييمون تخمامون اومد تو دهنمون. نگهبان حمام اين جمله رو گفت و رفت 10 ثانيه بعد اومد و دوباره گفت زود باشيد بايد بريد بيرون ما هممون رنگمون پريده بود كه يه دفعه پدرسگ زد زير خنده فكر كن آتيش گرفتي بعد يهو يه سطل آب سرد بريزن روت شروع كرديم به فحش دادن بهش و هر چي از دهنمون در اومد به اون احمق گفتيم. شايد باورتون نشه ولي از ترس هممون كيرامون افتاده بود پايين انگار نه انگار كه 1 دقيقه قبلش داشتيم حال ميكرديم. من كيرمو كردم تو دهن حسام و داشتم تلافي ضد حالي كه خورده بوديم رو سر اون در ميآوردم. خلاصه سعيد لباس پوشيد و رفت تو اتاق نگهباني و نگهبان حمام اومد و مشغول كار شد خلاصه يكي يكي بچه ها آبشون اومد و من و حيدري وقتي آبمون اومد ريختيم تو دهن حسام و اونم حسابي حال ميكرد. آخرش همگي حمام كرديم و اومديم بيرون. بعد از ده دقيقه كه كاملا خشك شده بوديم راه افتاديم به سمت آسايشگاه . من با حسام و سعيد رفتيم و دو تا فرمانده گروهان ها با همديگه راه افتادن با كمي فاصله داشتيم ميرفتيم كه يك دفعه گشت دژباني كنارمون توقف كرد. تخمامون اومده بود تو دهنمون كه مسئولشون به ما گفت اومديد پارك قدم ميزنين؟ من با لكنت گفتم: نه نه داشتيم ميرفتيم آسايشگاه. گفت: الان زمان استراحته و شما حق نداريد از محيط آسايشگاهتون خارج بشيد. يه دفعه چشم من افتاد به حيدري و فرمانده گروهان 4 كه داشتن ميومدن.
يه لحظه پيش خودم گفتم بدبخت شديم كه يهو نفهميدم چطور به دهنم اومد و گفتم نه ما حمام بوديم. دژبان با تعجب پرسيد: حمام؟ الان؟ گفتم: خب بله. مشكل شرعي داشتيم وقتي ظهر خواب بوديم دچار مشكل شرعي شديم و الان رفتيم كه غسل كنيم و بتونيم نماز بخونيم. دژبان گفت: خب نامتون كو؟ معرفي نامه به حمام؟ گفتم: كسي به ما چيزي نداد گفتن بريد همينجوري. دژبان گفت: مگه ميشه غير از ساعت هايي كه كل گروهان ميرن حمام بايد معرفي نامه داشته باشيد. تو همين حين حيدري و فرمانده گروهان 4 داشتند به ما ميرسيدن و خيلي نزديك شدم. منم گفتم: بله آقا خودشون اومدن و رو كردم به حيدري و گفتم: آقاي حيدري مگه شما به ما نگفتيد بريد حمام غسل كنيد و من خودم تلفني هماهنگ كردم. حيدري هم كه دوزاريش افتاده بود گفت: بله مشكلي نيست من فرستادمشون بچه هاي گروهان من هستن. دژبان هم با حيدري يه سلام و عليكي كرد و ظاهرا با هم رفيق بودن گفت: خب ولي يه نامه بهشون بديد كه اگه مثل الان پيش ميومد و شما نبوديد اين بيچاره ها علاف نشن و به ما گفتن بريد. ما هم رفتيم به سمت آسايشگاه و حيدري و فرمانده گروهان 4 هم با ماشين دژباني رفتن.
يه مقدار كه دور شديم يهو سعيد گفت: خيلي بي شعوري! گفتم: چرا؟ گفت: خره احمق اگه الان يه پاسدار با اينا بود كه كون ما پاره بود. گفتم: من كه خوب گفتم: گفتم فرستادنمون بريم حمام. گفت: آره احمق خوب گفتي ولي اگه اون دژبان يه پاسدار بود اول ميپرسيد: حوله و لباستون كو؟ من كه تازه منظور سعيد رو فهميده بودم گفتم: راست ميگيا! حالا كه شانس آورديم البته اگه كسي هم ميفهميد به حسام ميگفتيم از خجالتش در بياد. با اين حرف هر سه تاييمون زديم زير خنده و رفتيم به آسايشگاه.
بعد از اين ماجرا 2 يا 3 بار ديگه هم حسام رو كرديم و حيدري هم گفت كه چند با كردنش. البته ما يه سري مشتري هاي حسام بوديم و كلا بچه كوني تو سربازي مشتري زياد داره.
اميدوارم از اين خاطره خوشتون اومده باشه. ببخشيد اگه طولاني شد
     
  
مرد

 
کونکونک شب امتحان

فردا امتحان داشتیم به خاطر همین رفتیم اپارتمان یکی از دوستامون که با هم درس بخونیم برای امتحان فردا ولی به جای درس خوندن نشستم با هم حرف زدن و لپ تاپ رو زیر رو کردن کلی هم فیلم سکس دیدیم و دوستم داشت به من میگفت که چطور باید مخ طرف رو واسه سکس زد ایشون بیشتر با همجنس حال میکرد و داشت توضیح میداد که چطور بمال و اینا...

چراغ رو خاموش کردیم بخوابیم کنار هم رو زمین خوابیدیم من به شوخی داشتم بهش دست میکشیدم میگفتم که میخوام نقشه رو خودت عملی کنم ولی خیلی حشری شده بودم همینجور داشتم از رو شلوار میمالیدمش و اونم دست منو پس میزد بعد از چند دقیقه دیگه دستمو پس نزد گفت میخوای بکشم پایین منو بکنی؟ اولش فکر کردم داره شوخی میکنه ولی وقتی شلوارش رو کشید پایین فهمیدم جدیه منم بلند شدم نشستم کنارش اروم شورتشو کشیدم پایین بلند شدم شلوارمو در آوردم دیگه کیرم شق شده بود کیر من ۱۹ سانته ولی خیلی کلفته شورتمو هم درآوردم نشستم بین پاهاش با دست کونوشو میمالیدم و اون هیچی نمیگفت اروم کیرمو لای چاک کونش بالا پایین کردم بعد با تف خیسش کردم گذاشتم دم سوراخش اروم فشار دادم که بره تو ولی نرفت به خاطر همین بهش گفتم کونتو با دست باز کن اونم باز کرد یه تف دیگه انداختم تو کونش کیرمو کامل خیس کردم گذاشتمش در سوراخ کونش چند بار مالیدم به سوراخش الان دیگه اماده بود برای داخل رفتن اروم فشار دادم سر کیرم رفت تو ولی با فشار من گوزید و من کیرمو در اوردم کیر من نسبت به اون خیلی کلفت تر بود همینجور خیس میکردم فشار میدادم تو کونش تا جایی که دیگه نصف کیرم تو کونش میرفت و برمیگشت گفت الان نوبت توست که بخوابی منم خوابیدم ولی قبل خوابیدن پیراهنمونو در آوردیم و لخت لخت بودیم گفت کونت رو با دست باز کن منم باز کردم تف انداخت تو کونم و کیر خودشو خیس کردم کیرش کلفت نبود گذاشت دم سوراخم قلقلکم میومد بعد فشار میداد تو که دیگه کم کم داشتم درد رو احساس میکردم خلاصه بعد از کلی تلمبه زدن کیرشو کرد تو کونم لذت خوبی داشت ولی یه کم درد میکرد و سوز میداد نوبت من شد دراز کشیدم گفتم بشین رو کیرم اونم کونشو خیس کرد و کیر منم تف مالی نشست روش بالا و پایین میکرد تا جایی که کیرم کامل تو کونش بود تو کونش خیلی داغ بود و تقریبا وزن جفتمون ۸۰ تا ۸۶ بود کونای چاقی داشتیم و به کیرامون خیلی حال میداد منم به همینصورت نشستم رو کیرش تا کم کم داشت ابمون میومد گفتم اینجا نمیشه ریخت بریم حمام رفتیم تو حمام اون دولا شد منم کیر کلفتمو فشار دادم تو کونش و تند تند تلمبه میزدم تا حس کردم داره ابم میاد تلمبه هامو تندتر کردم وقتی خواست بریزه درش آوردم و ریختم تو حموم حالا نوبت من بود اون منو حالت سجده گفت وایسم کیرشو تف مالی کرد فشار داد تو کونم کیرش باریک بود و سر کوچیکی هم داشت تلمبه هاش داشت تندتر میشد صدای نفسش بالا میومد کم کم داشت ارضا میشد کیرشو کشید بیرون کل اب داغشو ریخت رو کمرم بعدش دوش گرفتیم رفتیم خوابیدیم ولی اون شب دیگه آخرین ساعتای رفاقت ما بود دیگه ارتباطمونو با هم قطع کردیم دوست نداشتم زیاد کشش بدم خلاصه گفتم/.

نوشته: سجاد
     
  
مرد

 
گی بازی با پسرعمو

این خاطره که می خوام براتون تعریف کنم بر می گرده به 7 سال پیش یعنی موقعی که من 15 یا 16 سال داشتم این داستان سکس من و پسر عمومه که 1 سال از خودم بزرگتره من اون موقع حس شدیدی نسبت به پسر عموم داشتم و همیشه دوست داشتم واسه یه شب هم که شده در کنارش لختی بخوابم البته قبل از این ما با بروبچ محله یه شیطنتهای می کردیم ولی سکس به حساب نمی اومد اونم زمانی که اول دبستان بودم که متاسفانه یه بار بابام با یکی از این بروبچ محل خونمون مارو دید که خیلی ضایع شدم و کلی بابا منو به خاطر این که با کیر دوستم بازی می کردم دعوام کرد و تهدید کرد که اگه ببینه بیشتر از این غلطا می کنم منو با تی پا از خونه میندازه بیرون هیچ وقتم بهم نگفت که چرا این کار اشتباهه که این قدر منو دعوا کرد بعدشم هم من و دوستم و کدخن کرد که دیگه حق نداریم همو ببینیم خلاصه که اون روزا واقعا روزای بدی بود و از اون موقع همش مراقبم بود و هیچ وقت تنهایی اجازه نمی داد با دوستام برو بیرون یا که خونه کسی بخوابم شبو. خلاصه این که همش درسو خونه فقط خونه عموم اینا راحت بودم و این چند سال واقعا تنها بودم البته من اون موقع واقعا پسری مثبت بودم از موقعی که دبستان بودم همیشه نمازمو می خوندم، دروغ نمی گفتم رتبه اول کلاس بودم و تو خونه هم به مامی و بابی کمک می کردم و این باعث شد که یه پسر دوست داشتنی برای باب و مام باشم و اعتماد بابی رو به خود جلب کنم البته بازم این باعث نشد بابا اونطور که باید منو آزاد خودم بزاره، خلاصه بریم سر بحث اصلیمون.
من بیشتر رفت وآمدم با خانواده عموم اینا بود و همیشه با پسر عموم می رفتیم استخر شاید هم همین باعث شد که می قعی که بدن لخت پسر عموم رو توی استخر میدیدم بهش علاقه مند بشم.
باور کنید این حس که من به یه پسر داشتم همیشه تو وجودم بود شایدم چون بدن هیچ زنی رو ندیدم و فقط با اون بودم این طوری بودم. همیشه سعی می کردم خودمو بهش بجسبونم باهاش کشتی می کرفتم اون هیکلش از من بزرگتر بود و موقعی که باهم کشتی می گرفتم تمام بدنش می افتاد روم و برام لذت بخش بود. بله کمکم این و کاملا حس می کردم که اونم یه علاقه ای به من داره این کاملا واضح و مشخص بود هرکی تجربه داشته میدونه من چه می گم.
یادمه اواخر فروردین بود هوا واقعا خوب بود حال میداد واسه کوهنوردی، با بروبج فامیل و بابام و دوستای بابام قرار شد که واسه چند روزی بریم کوه بریم کمی جلو خلاصش می کنم.
ما اونجا چادر زدیم دختر عموهام و دختر عمم و خواهرم اینا هم بودن خانوما هم واسه خودشون چادر جدا داشتن پهلوی چادر ما شب موقع خواب تو چادر جا نبود همه بهم چسبیده بودیم من و پسر عمه ام کنار هم خوابیده بودیم پسر عموم هم دقیقا زیر پای من خوابیده بود یادش بخیر چه شبی بود بابام هم توی چادر خانما خوابید چون اصلا دیگه جا نبود کوه هم واقعا هوا سرد بود و هر کدممون 2 تا پتو روی خودمون کشیده بودیم گرچه جاهامون گرکو نرم بود چون حسابی بهم چسیده بودیم.
هوا هم تاریک چشم همو نمی دید نیمه های شب که شد دیدم یکی داره انگشتای پامو میگیره و داره باهاش بازی می کنه و داره دست میکشه پاهام اول زیاد چدی نگرفتم گفتم شاید دستش الکی به پاهام برخورد کرده ولی بعد نه دیدم واقعا داره دست می کشه به پاهام و داره لمسش می کنه و داره کمکم میاد بالا وااای شک نداشتم که این علی هس البته اسمش علی نیس به دلایلی حالا ما علی صداش می زنیم اینجا، اومد بالا لای پام داشت قلبم بیرون میزدداشت کونمو لمس می کرد جون من با شکم خوابیده بودم مشخص بود دستش نمی رسه می خواست کیرمو بگیره کیرم اولی که داشت از پام بالا میومد شق شده بود یه ذره خودمو کشیدم پایین تا دستش راحت به کیرم برسه وووووی چه حالی داشت بخدا وقتی کیرمو گرفت برای ایدکه خیالشو راحت کنم که منم باهاشم دستشو گرفتم و محکم کیرمو دستش دادم و نگهش داشتم رو کیرم
اینکارو که کردم دیگه اطمینان خاطر پیدا کرد و بلند شد و اومد کنارم جا تنگ بودحسابی به هم چسبیدم و کونشو به کیرم چسبوند آخ چه کونه کوپلی داشت مطمئنم هیچ کدوم ار شماها تا حالا کون به این خوش فرمی ندیدن بخدا دارم تمامشو راست می گم نه کم نه بیش.
کونشو می مالیدم از رو زیر شلواری کمکم دستم بردم تو زیر شلواریش و جوووووووووووووون دیگه هیچی بین دست من و کونش نبود گرررررم گررررررررررررم یه تیکه گوشت لذیذ تو دسم بود هی دست میکشیدم می رفتم سراغ سوراخش لپ کونش نرم نرم بود یه تیکه گوشت خالی بخدا تو دستم بود. کم کم ازپشت رفتم سروقت کیرش اول تخماش تو دسم اومد بعد کیرش عجب کیری بود نمی دیدمش ولی لمسش که می کردم میشد فهمیدی چه کیر خوش تراشیه کیرش رو که فشار میدادم مثل ماهی که تازه از آب گرفتی می خواست از دسنم فرار کنه بعدش برگشتم و زیر شلواریمو پایین شیدم اونم اومد سروقت کون من و کیرشو لا پام گذاشت با تمام وجودم کیر نازشو حس می کردم و واقعا یه چیزه گنده رو بین لپ کونم حسش می کردم اون شبو تا همین جا تمومش کردیم صبح که از خواب بیدار شدم اصلا روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم اصلا نمی شد باهاش بحرفم.
فردای آن روز که برگشتیم از کوه پسر عموم خونمون تماس گرفت گفت بیا خونمون سیستمم ایرادی داره برام درسش کن من کامپ.. یه چیزای حالیم بود البته این بهونه اش بود منم ار خدا خواسته رفتم وقتی رفتم منو برد تو اتاقش و1 و 2 در اتاق بست و خودشو لخت کرد و رفت رو تخت به شکم خوابید و من ماتو مبهوت داشتم نگاش می کردم تا حالا بدن لخت ندیده بودم بهم گفت که لباسمو در بیارم منم لخت شدم دقیق یادمه بهم گفت بیا روم بخواب منم رو کونش حدود 20 دقیقه بدون هیج حرکتی خوابیدم اینقدر گرم بود کونش خودشم داشت لذت می برد نزدیک بود 2تای خوابمون ببره بعد نوبت من شد که بخوابم منم به شکم خوابیدم اومد کمی تف کشید لاپام نمیدونسم چرا این کارو می کنه خوب تاحالا تجربه سکسی نداشتم آخه بعدشم کیرشو گذاشت لاپام و چخ چخ کیرش که خیس تف بود دم سوراخم می کشید خوب کار شو بلد بود حسابی خیس شده بود خوشم میومد از این حالت یه کمکی احساس سوزش می کردم شاید بخاطر تفش بود که می سوخت لا کونم دیدم یه تکونی بخودش دادو یه آخی کشید احساس کردم یه چیزی گرمی ریخته شد دم مقعدم اول فکر کردم داره میشاشه روم آخه من بخدا اون موقع پرت پرت بودم چه می دونسم آب منی چیه آخه من بچه مثبت بودم همیشه مسجد می رفتم همراه بابام و اصلا حالیم نبود از این چیزا تو مدرسه که هیچ وقت به دوستام اجازه نمیدام بهم نزدیک بشن گرچه بعضی وقتا انگلکم می کردن و هوس کونمو داشتن ولی با چشم زهری که بابام بهم داده بود جرات چنین کارای هم نداشتم و بعضی وقتا باهشون دعوا می کردم بارها هم خواسته بودن گولم بزنن ولی هیج وقت بهشون امان ندادم برگردیم سر سکسمون آبش که ریخت دم سوراخم بهش گفتم شاشیدی روم یه دستی کشیدم در کونم و مقداری ازش برداشتم گفتم این چیه و بعد از کلی که بهم خندید گفت آب کیره ور برام همه چیو توضیح داد باورتون میشه 16 سالم بود و چیزی نمی دونسم شرتمو پوشیدم و تری دم کونمو احساس می کردم خیلی خوشم اومد ما هفته بار باهم میسکسدیم البته هفته اول همش لا پایی بود تا رسید به یک روز قرار شد تو یه ساختمان نیمه تمام سکس کنیم اول قرار شد اون بکنه یه گونی انداخت و شلوارمو تا نیمه پایین کشیدم وای اون کیرش خیلی کلفته تقریبا کیرای ما اندازه همه من که خوابیدم بهم گفت که می خواد بکنه تو کونم من گفتم بکن آخه نمی دونسم درد داره فکر می کردم عادیه منم کونم شل گرفتم واااای خدا فقط سرش رفت تو سوراخم همچی هوایی گرفتم که یه ساعت دم سوراخمو گرفتم می گفتم آخ که پاره شدم مردم فقط اخ اخ می کردمو از شدت درد بهم گفت بخواب اینبار یواش می کنمت بهش گفتم برو گم شو نمی خوام شلوارمو بالا کشیدم و پا به فرار تا یه دو هفته از سکس زده بودم نمی رفتم خونه عموم اینا هرچی ازم خواهش می کرد نمی رفتم بخدا تو این دو هفته راه نمی تونسم برم دستشویی نمی تونسم راحت بشینم یه بارم یکی از دوستام به شوخی بهم گفت نکنه کوون دادی لنگ لنگ راه میری اخه به فکر کسی هم نمیگنجه که من کوون داده باشم بعد 2 هفته باز برنامه هامو شروع شد اینبار اون خوابید گفت منو بکن ولی یواش یواش با کرم منم همین کارو کردم ولی ظاهرا خودش تجربه داشت ولی هیج وقت به من نگفت من موندم اونایی که می گن ما بار اول از کووون دادن خوشمون اومده و نمی دونم دست توش می کردنو جا باز کرده همش دروغ می گن امکان نداره آدم با بار اول و دوم احساس لذت بکنه چون جز درد چیزی دیگه ای نیست خلاصه این که ما اینقدر همو می کردیم اونم با مراعات که بلاخره شدیم بچه کونی البته فقط ما دونفر می دونیم کوونی هستیم و الان حدود 7 ساله به جووون هم می افتیم و همو می کنیم البته این اواخر بیشتر اون منو می کرد و آخه بعضی شبا اون زن من میشد و بعضی وقتا شبا هم او. سکسمون حالا پیشرفته شده آخه با هم حالم می کنیم مثلا از هم لب مگیریم و سینه همو می خوریم البنه از ساک زدن براتون نگفتم ساک زدنو من اول شروع کردم بعد اون 69 یادم داد اینا گذشته ای از خاطرات سکسم بود اون الان چند ماهه که ازدواج کرده آخرین بارم یه ماه قبل ار ازدواجش بهش کوووون دادم اون همیشه به من وفادار بود ولی من همیشه بهش خیانت کردم چون حقش بود و با آدمای زیادی بودم اگه خدا بخواد براتون از سکسم در آینده در داخل اتوبوس با شاگرد اتوبوس هم براتون تعریف می کنم به امید دیدار.

نوشته: سروش
     
  
مرد

 
ماجرای آیدین کونی (۳)

باسلام
امروز می خام ادامه ماجرای مریض شدنم و عروسی رفتنمون رو براتون بگم، بخاطر ماجرایی که قسمت قبل گفتم چند روزی خونه ثریا خانوم بودیم بعد از 20 روز که تقریباً زخمم خوب شده بود بلیط هواپیما گرفتیم و برگشتیم خونه من بعد از چند روز غیبت که به دانشگاه نرفته بودم ا لبته با یه گواهی که ثریا خانوم برای(استراحت برا گلو درد شدید و آنفلانزا) گرفته بود برام رفتم دانشگاه تحویل آموزش دادم با یه زحمتی بالاخره قبول کردن و تمام غیبتهام رو بخشیدن چند روزی گذشت یه شب بعد از چند ساعت درس خوندن خسته شدم اومدم تو حیاط تا یه هوایی عوض کنم رو تخت نشسته بودم که نسرین خانوم اومد نشست کنارم رو تخت گفت: چه خبر، درسهات رو می خونی یا فقط وقت تلف می کنی گفتم: نه درسهارو می خونم بعد گفت: امروز دختر خاله مامانم زنگ زد گفت: که این هفته عروسیشه من و ثریا خانوم رو دعوت کرد گفتم: ثریا خانوم رو از کجا می شناسه گفت: تو دانشگاه همکلاس بودن گفت دختر خالم گفته: از وقتی ثریا خانوم منتقل شده شمال شماره تلفنی ازش ندارم تو دعوتش کن بعد نسرین خانوم به من گفت: پنجشنبه کارات رو بکن که بریم عروسی گفتم: من هم بیام گفت: آره گفتم: کجا بیام فامیلت چی میگن نمی گن این کیه اومده عروسی گفت: فکر اونجاش رو کردم بهشون می گم تو دانشجویی و تو خونه یه اتاق بهت دادم گفتم: تنها نمونه بیارمش عروسی گفتم: نمی دونم هر جور خودتون می دونید خلاصه ثریا خانوم هم چهارشنبه اومد نسرین و ثریا خانوم حسابی بخودشون می رسیدن به منم می گفتن برو این کار رو بکن برو اون کار رو بکن خلاصه پنج شنبه من و نسرین خانوم و ثریا رفتیم عروسی خیلی خوش گذشت نسرین خانوم من رو به دختر خالش معرفی کرد دختر خانلش گفت: خیلی کار خوبی کردین اومدین خلاصه شام خوردیم بعد از بزن و برقصهای فراوان نسرین خانوم و ثریا خانوم و خوردن مشروب (البته نسرین خانوم من رو برد پشت سالن یه جای خلوت و یه پوک بهم داد) تو همون خلوتی اینقدر مست بود که می گفت: لخت شو من با زور بهش فهموندم که نمی شه اینجا مجبور شدم کونم رو طرفش کردم چند انگشت حسابی من رو کرد تا رضایت داد ساعت 12شب خداحافظی کردیم اومیدم با ماشین ثریا خانوم که بریم خونه سر راه نسرین خانوم به ثریا دم گوشش یه چیزی گفت: من متوجه نشدم تا نزدیک یه پارک ثریا خانوم وایساد کسی تو پارک نبود گفتم: چرا وایسادی ثریا خانوم گفت: امشب اینجا می مونیم خیلی حال می ده گفتم: خیلی سرده تا صبح یخ می زنیم تازه چادر از کجا وسیله گرم کردن برا خودمون نداریم بعد ثریا خانوم گفت: اون با من بعد پیاده شدیم چادر مسافرتی رو از تو ماشین در اورد و زیر یه آلاچیق باز کرد بعد یه بخاری نفتی هم از تو ماشینش در آورد گفت: اینم برا گرم کردنمون بعد رفتیم تو چادر، چند پتو هم تو ماشین داشت آورد که سردمون نشه (فهمیدم قبلاً هماهنگ کردن باهم) تقریباً ساعت 5/1 شب بود که نسرین خانوم رو کرد به من گفت: چرا لباسات رو در نمیاری گفتم: اینجا نمی شه گفت: این هم شد مثل عروسی چرا نمی شه در بیار لباسات رو (گفتم عروسی فرق می کرد هر لحظه ممکن بود کسی اونجا بیاد)خلاصه مجبور شدم لباسام رو در آوردم بعد نسرین خانوم یه دستمال آورد رو چشمام رو بست گفتم: چرا چشمام رو می بندی گفت: تو کار نداشته باش بعد از چند ثانیه ثریا خانوم من رو به خودش نزدیک کرد دستم رو گذاشت رو کیرش گفت: شروع کن من هم شروع به ساک زدن کردم تو چادر گرم بود ولی یه خورده من سردم بود چون لباس تنم نبود همین جور که برا ثریا خانوم ساک می زدم نسرین خانوم با انگشتاش شروع به انگشت کردنم کرد اینقدر تند تند انگشتش رو فرو و بیرون میاورد که سوراخ کونم سر شده بود بعد از چند دقیقه دستم رو گرفتن و بلندم کردن سر پا با یه چیزی که از بوش فهمیدم کرم بود کونم رو چرب می کردن بعد سر چشام رو باز کردن من رو چهار دسته پا کردن سرم رو تقریباً تا شکمم از چادر بیرون گذاشتن ولی کونم رو داخل چادر داشتم یخ می زدم دوباره شروع به انگشت کردنم کردن بعد از چند دقیقه نسرین خانوم در چادر رو باز کرد و در گوشم گفت: عزیزم این یه پوزیشن جدیده بعد ثریا خانوم کیرش رو کرد تو کونم و شروع به تلمبه زدن کرد نسرین خانوم هم سعی می کرد از بالای سوراخ کونم انگشتش رو وارد کونم بکنه با چرب کردن دستش این کار رو کرد ثریا خانوم تلمبه می زد و نسرین خانوم با انگشتش تو کونم می کرد تقریباً ساعت 5/2 شب بود که نسرین خانوم گفت: بسه بخوابیم من خوابم میاد بعد رختخواب که پهن کردیم ثریا خانوم رو کرد به من گفت: امشب باید پیش نسرین بخوابی بعد رختخوابم رو انداخت بغل رختخواب نسرین خانوم نسرین گفت: لباسات رو نپوشی بعد هر دوشون رفتن تو رختخوابهای خودشون من هم رفتم زیر پتو تو بغل نسرین خانوم خوابیدم دقیقاً کیر نسرین خانوم به کونم می خورد نسرین آهسته طوری که ثریا نفهمه در گوشم آرو گفت: کونت رو بده عقب بعد لای کونم رو باز کرد و کیرش رو داخل کونم کرد بعد گفت: دیگه جابجا نشی که نمی خوام کیرم رو از کونت در بیارم نسرین خانوم من رو محکم به خودش چسبیده بود تو همون حالت خوابم برد ساعت 30/6 صبح بود که با صدای بوق چند ماشین بیدار شدم و بعد نسرین من رو بوس کرد گفت: عزیزم دیشب خوش گذشت گفتم: آره گفت: ادرارم میاد نمی تونم برم دستشویی می خوام تو کونت بریزمش خیلی کمه بعد تو کونم ادرار کرد من احساس گرمی تو کونم می کردم کونم پر شده بود بعد یواش کیرش رو طوری که چیزی بیرون نریزه کشید بیرون گفت: چیزی در این باره بهثریا نگی بعد من لباسام رو پوشیدم رفتم دستشویی پارک تو دستشویی تمام ادرار نسرین خانوم از کونم اومد بیرون وقتی اومدم بیرون احساس می کردم سوراخ کونم هنوز بازه آخه چند ساعت کیر نسرین تو کونم بود بعد اومدم دیدم ثریا خانوم هم بیدار شده گفت: دیشب خوب بود تو بغل نسرین یه ناگه به نسرین خانوم کردم و با لبخند گفتم: خیلی خوب بود بعد وسایل رو جمع کردیم و اومدیم خونه یه دوش گرفتیم خیلی حال داد.
     
  
مرد

 
لاپایی تو پارک جنگلی

سلام دوستان عزیز من آرشم فوق العاده سکسی و البته گی یا بهتر بگم عاشق کون دادن به پسرا الان 28 سالمه ولی این داستان که واقعی هم هست ماله 4یا 5 سال پیشه یه روز عصر بود که فوق العاده حشرم زده بود بالا و دوست داشتم یه سکس جدید رو امتحان کنم طبق معمول زدم تو خیابون و ولگردی تا ببینم این کون قلمبه و سفید و سفت قسمت کی میشه یکی دوساعتی که چرخیدم دو سه نفر یا سوارم کردنو دستمالیم کردن یا مکان نداشتنو ........
تا اینکه هوا تقریبا داشت تاریک میشد که حوالی یکی از میدونای غربی تهران بودم که میخواستم برم خونه یکی از دوستای قدیمیم (یا بهتره بگم کون کن قدیمیم) که حس کردم یکی تو نخمه اینم بگم که قدم 179 و وزنم 75 بدنم سفیده صورتم دخترونس کون قمبل و تابلوییم دارم خوب از بس که از 15 16 سالگی تو بغله پسرا بودم و خوب طبیعیه که وقتی قدم میزنم کونم انگار داره آدامس میجوه ........
خلاصه تو این وضعیت بودم که حس کردم یه پسره تو نخه منه و داره دنبالم میاد واسه اینکه مطمئن بشم چندتا کوچه رو بیچیدم که دیدم بببببببله داره دنبالم میاد خلاصه سرعتمو کم کردمو تا بهم رسید با کلی نازو ادا الکی ازش یه آدرسه کس شعر پرسیدم که اونم کلی منو من کرد و گفت نمیدونم ولی انگار اونم مثله من نمیخواست از هم جدا بشیم گفت میتونم کمکت کنم که بهش گفتم اگه واست زحمتی نیست منو تا یجایی همراهی کن آخه اینجاهارو بلد نیستم که اونم گفت با کمال میل و بعدش دوتایی باهم حرکت کردیمو حرف میزدیم که تو ادامه فهمیدم بچه جنوبه و سربازه تازه داره از مرخصی میاد سبزه رو بود و با نمک چشمای قشنگی داشت هیکلش تقریبا درشت بودو قدش متوسط همینطور که من آمارشو میگرفتم اونم داشت همین کارو میکرد و حالیش کردم که کون میدم و اگه میخوای میتونی منو بکنی یا بهتره بگم تورو خدا منو بکن که پسره احمقه ساده لوح دو زاریش نمی افتاد و منم داشتم از حشریت میترکیدم دلم میخواست وسط خیابون کیرشو دربیارم بخورم که دست آخر دلو به دریا زدمو بهش گفتم میشه ازت یه خواهشی بکنم
گفت بگو منم بی مقدمه بهش گفتم من الان به یه پسر احتیاج دارم میتونی کمکم کنی ؟ احمق خر گفت یعنی چیکار باید بکنم ؟!!! که اینبار با عصبانیت بهش گفتم منو میکنی من الان کییییییییییر میخوام همین که اینو بهش گفتم انگار بهش دنیارو داده بودن گفت چراکه نه (خوب طفلکی حق داشت شهرستانی بود و تو تهران سرباز بود با اینکه قیافشم بد نبود ولی کمتر دختری بهش پا میداد) ولی کجا وسط خیابون که نمیشه منم که خونمون مهمون داشتیم و نمیشد ببرمش خونمون تازه کلی هم از خونه دور شده بودم تازه این به کنار اینقده حشری بودم که تا خونه نمیتونستم تحمل کنم بهش گفتم نمیدونم هرجارو که بلدی منو ببر یکم فکر کردو گفت یه پارکیو بلدم که خیلی خلوته نزدیکای محل خدمتمه میای بریم اونجا زیاد دور نیست با ماشین یه ربع راهه منم گفتم اگه مطمئنی خلوته و کسی نمیاد بریم...........
.......خلاصه رسیدیم به یه پارکه جنگلی نزدیکای استادیوم آزادی بهار بود و یه نسیم خنکی میومد تو پارک نسبتا شلوغ بود ولی تو دارو درختای ته پارک تقریبا که چه عرض کنم کلا پرنده پر نمیزد یکم گشتیم تا یجای دنج پیدا کردو گفت اینجا خوبه ؟
-هرچی تو بگی
-پس شلوارتو در بیار
-یعنی ایستاده ؟خوب یه چیزی پیدا کن بخوابیم لا اقل
-بیخیال بابا ........
و شروع کرد به در آوردن شلوار من منم خودمو کاملا در اختیارش گذاشتم شلوارمو کشید پایین نسیم خنکو باحالی بود که لای پامو نوازش میکرد تو این حس بودم که دیدم کیرشو در آورده میگه بخورش تا چشمم به کیرش افتاد انصافا ترسیدم هم دراز بود هم کلفت وااااااای خیلی وحشتناک بود واسش حسابی ساک زدم ولی فقط سر کیر 25 سانتیش تو دهنم جا میشد
حسابی کیرشو خیس و سفت کرده بودم که رفت پشتمو بی مقدمه گذاشت دم سوراخه کونمو فشار دادن طفلی انگار فیلم سوپر زیاد دیده بود از حال رفتم پاهام سست شد بهش گفتم آرومتر من چه جوری این کیرو تو خودم جا بدم بیچاره گفت پس یادم بده منم بهش گفتم یکم انگشتم کن و باهام ور برو و.... ازین حرفا اونم همه اینکارارو واسم کرد ولی دروغ چرا من زیاد داده بودم ولی خداییش همچین کیری تو کونم جا نمشد هرجوری حساب میکردم باید جر میخوردمو میدادم با اینکه حشری بودمو لنگ کیر بودم جفتمون رضایت دادیم که گل پسرمون منو لاپایی بکنه منم دوباره کیرشو خوردم و حسابی که کیرش خیس خورد گذاشت لاپامو شروع کرد به تلمبه زدن واااااااااای که چه حالی میداد یه چیزه داغو کلفت حتی نبضه کیره کلفتشو حس میکردم لای پام دیگه اختبارم دست خودم نبود تو اوج لذت بودم پاهام دیگه جون نداشت دستمو به درختی که نزدیکمون بود گرفته بودم با اون یکی دستم هم کونشو به طرفه خودم فشار میدادم تا همه کیرشو حس کنم شاید نیم ساعت تمام داشتم بهش میدادم چندبار کیرش خشک شد که دوباره خیسش کردم عجب کمری داشت بی شرف هنوز داشت میکرد دیگه خسته شده بودم ولی اون انگار تازه موتورش گرم شده بود و با یه ریتمه یکسان تلمبه میزدو پاهامو بهم میچسبوند تا لاپام واسش تنگ تر بشه منم دستم به کیرم بود که حس کردم دیگه داره آبم میاد که همینم شد آبم پاشیده شد به درختی جلومون بود دیگه کاملا ارضا شده بودم ولی اون نه تازه فهمیده بود با کیرش باید چیکار کنه یه 5 6 دقیقه دیگه هم تلمبه میزد که من دیگه زیاد یادم نیست چون سرم داشت گیج میرفت که حس کردم یه چیزه داغ و لزج لای رونای تپل و سفیدم داره سرازیر میشه اینقدر آب ازش اومد تا کیرش لای پام از حال رفت و شروع کرد از پشت گردنمو به بوسیدن و تشکر کردن و..........
     
  
مرد

 
این خاطره یا داستانها خوبن ولی اینقدر زیادن که وقت نمیشه خوندشون.این یکی و دیگه اینکه خاطره بهتره تا داستان چون واقعی تره. و خوبه کوتاه باشه تا کسی میخونه لذت ببره و خسته نشه و اگه نظری هم بدن خیلی بهتره. حالا نظر من این بود.
برای اینکه دست خالی نرم بیرون اینو مینویسم.با یکی توی چت دوست شدم که میگفت 24 سالشه و چند تا عکس از خودش و التش و خونشون برام داد.و خیلی هم مودبانه ازم میخواست که برم پیشش و یه سکسی باهام داشته باشه.مثل همیشه گفتم الان زوده .باید وقتی بشه که بدونم اگه گفتم مثلا بکن لاپاییم بکنی یا گفتم اذیتم میکنی زود بکشیش بیرون. اونم خیلی قسم خورد که چون دوستت دارم هر چی بگی قبول میکنم. منم اون موقع هفده سالم بود و چون خیلی کم سکس میکردم دنبال این بودم که یکی باشه همه طوری خوب باشه و بعدش قبول کنم و برم.
یک شب خیلی اصرار کرد و منم گفتم باشه.ولی میدونم خیلی زوده الان.تجربشو داشتم میدونستم دوستی با چت و توی یک هفته خیلی کمه و نمیشه کسی رو کامل شناخت.یه ادرسی داد و گفت بیا اونجا منم با ماشین میام سراغت.و من فرداش ساعت دو بعد از ظهر رفتم.
یه ماشین به همون مدل و رنگی که گفته بود اومد سراغم و یکی بهم گفتسین تویی؟ گفتم بله اقا. شما؟ گفت من راننده آژانسم و یکی به اسم ف گفته بیام شما رو سوار کنم. گفت یه پسر خوشگلیه با این لباسا منم فهمیدم شمایید. بیا بالا برسونمت.
اون راننده تا خونه هیچی نمیگفت و فقط نزدیک خونشون شدیم یه تک زنگ زد.در خونه رو باز کردن و با ماشین رفت تو.و در رو پشت سرش یه نفر بست.راننده که یک مرد نزدیک پنجاه ساله بود گفت سین خوشگله پیاده شو. خوش اومدی. اون و دوستش عکسایی از کسی که نمیدونستند کیه بمن داده بودن و توی چت گفته بود من اینم. همه حرفاش دروغ بود.دونفری لباسمو در اوردن و خودشونم لخت شدن.منم خیلی مودبانه گفتم خب خوشحالم میتونم باعث لذتتون بشم ولی راستشو میگفتین بهتر بود. و شمارتونم بدید بازم بیام. توی نیم ساعت اول که هنوز نکرده بودن طوری دوست شدن با من که گفتن خیلی مودبی و دلمون نمیاد بزور بکنیمت.و اگه دوست نداری میتونی بری.میگفتن خیلی مهربونی و ما خیال میکردیم ازینایی که بچه پررو هستی .اخرش گفتم سنتون زیاده و کلفته لاپایمو بکنید پس. و این چندمین بارم بود که برای اخلاق و رفتار خوب و مهربان بودن مجبور به سکس نشدم.خدا کمکم کرد.اما درس عبرتی نشد که با چت بکسی برای این چیزا اطمینان نکنم.
گذشته ها را فراموش میکنم .
     
  
مرد

 
گی بازی دو پسر گل

يه داستان از خودم ميخوام بگم يه روز تابستون که خيلي هوا گرم بود من و مامانم وبابام رفته بوديم مسافرت اروميه اونجا خيلي جاهاي با صفا و قشنگ داراونجا پسراي خوشگل وساده زياد داره يکي از مواردش اين است که آب وهواي بسيار مطبوعي داره به خاطر همين پدر من يه دونه باغ بزرگه ويلايي توي حومه شهر گرفته بود و هر از گاهي ميرفتيم اونجا خيلي خوش ميگذشت پدر من اونجا دوست زياد داشت يکي از دوستاش يه پسر همسن من داشت 16 خورده اي سالش بود .يه دفعه هم به عنوانه عيد ديدني قبلا اومده بودند منزله ما من براي همين تا حدودي ميشناختمشون اون روزي که اومده بودند منزل ما پسرشون هم خيلي ميخواست با من دوست بشه ولي من زياد محلش ندادم چون من زياد ميونه اي با ترکها نداشتم بعد ازاون مدت يه روز که رفته بوديم اروميه توي باغمون زنگ زدند وازمون خواستند که بريم خونشون اونا ادماي مهمون نوازي بودند وما رفتيم خونشون بابا ومامانم با خانواده اونا شروع کردن به صحبت کردن احوال پرسي کردن منم تنها نشسته بودم واونارو تماشا ميکردم .اصلا ياد پسرش نبودم که يهويي باباش درومد به من گفت خوب اقا محسن حالت چطور و شروع کرد به سوال و جواب کردن مثل همه کلاس چندمي درسا چطور از همين حرفا که من اصلا خوشم نمياد منم تا ديدم ميخواد شروع کنه فوري شروع کردم به بي اعتنايي وکم محلي تا از اين حرفا دست بردار که زنگه خونشون به صدا در اومد به خانومش گفت پاشو درو باز کن جلیله وقتي اسمش رو اورد تازه يادش افتادم وقتي اومدش تو ديدم به به سرو کله اقا جلیل پيدا شد اون اولش که ميخواست بياد تو يخورده با مامانش ترکي صحبت کرد وبعد اومدش طرف ما فکر کنم جا خورده بود يه کيف هم رو کولش بود شروع کرد به سلام کردن وخوشامد گفتن بعد اومدش جلو ويه نگاهه مخصوصي به من کرد و با من سفت دست داد و رفت توي اوتاقش که کيفش رو بزاره. خيلي خوشگل شده بود از اون موقعي که ديده بودمش خيلي بزرگتر شده بود .شکل ظاهرش از اين قرار بود موهاي کمي بور و بلند وفرق وسط هم واز کرده بود چشماش هم مشکي بود پوستش هم سفيد بود لباشم کمي برجسته والبالويي ويه هيکل ي با حال داشت و دماغ قلمي خوش فرم داشت که من وقتي نگاش ميکردم واي ...لباساشم يه تيشرت نارنجي با يه شلوار جين واي من توي همون لحظه اي که ديدمش يه حالت عجيبي بهم دست داد احساس کردم که واقعا عاشقش شدم بعد از اوتاقش اومد بيرون اومد کنار من نشست ميدونستم که مياد شروع کرد به نگاه کردن به من منم يخورده قرمز شدم ويه تبسم کوچيک کردم بي اختيار ازش پرسيدم شما چه بزگ شديد اونم گفت شماهم همينطور گفتم خيلي ممنون يه جور عجيبي به من نگاه ميکرد انگار ميخواست يه حرفه غير مستقيمي به من بزنه انگار اون خيلي بيشتراز من خوشش اومده بود. درومد گفت من رفته بودم کلاسه تابستونه کلاسه زبان گفتم مگه زبانت ضعيفه گفت يخورده. بعد يخورده درمورد همين چيزا صحبت کرديم. بعد گفت که فيلماي تابستونه تلوزيون رو ميبيني گفتم نه زياد بيشتر با دوستام ميزنم ميرم بيرون گردش و تفريح سينما پارک اونم گفت درست مثل خودم. بعد گفت بيا يخورده ببرمت توي کوچمون اينجا خسته شديم گفتم باشه وقتي رفتيم از در بيرون دستمو گرفت گفت من از اون روزي که ديدمت خيلي دوست داشتم جا خوردم قرمز شدم يخورده مکث کردم وگفتم خوب منم دوست دارم بعد جفتمون يخورده خنديديم بعد رفتيم تا سر کوچشون وبعد برگشتيم گفت بيا بريم توي اتاقه من حالا که نمي خاين برين گفتم باشه ورفتيم توي اتاقش.

من نشستم روي تختش اونم اومد کنار من نشست دستشو انداخت روي شونه من بعد يه نگاه به لبهام ميکرد يه نگاهم به چشمام با خودم گفتم اوه اوه اين انگار چند سالي از ما جلوتره. کم کم منم خجالتم کمتر شد منم عاشقونه داشتم نگاش ميکردم بعد با پوس خند گفت پشتت پسر چقدر قوز داره فوري فهميدم و گفتم حالا فکر کردي خودت نداري هرچي بيشتر صحبت ميکرديم رومون تو روي هم بيشتر باز ميشد.بعد به من گفت که يه چيزي بگم راستش رو ميگي گفتم آره گفت تا حالا کسي رو کردي گفتم اره تو چطور گفت يه بار پسر عموم که سه سال از خودم کوچيکتر بودو از روي کردم به صورت لا پايي کردمش گفتم خوشگل بود گفت به خوشگلي توبود. دستاشو گذاشت روي اين شون و اون شونم آ گفتش تا حالا کسي بهت گفته که خوشگلي گفتم که نه گفت من عاشقت شدم گفتم توهم خيلي خوشگلي منم عاشقت شدم ميشه بوست کنم گفت چرا نميشه منم ميخوام وسط لوپشو در حين بوس کردن بازبونم يه ليس کوچلو زدم کيرم از زير شلوارم معلوم بود شق کرد بودگفتم بهش تو هم اگه ميخواي منو بوس کن اونم منو بوس کرد باورم نميشد که بوسش کردم يعني تا اين حد باهاش زود گرم گرفتم کم کم اومد چسبيد به من بعد گفت من هفته اي دو بار سه باري فيلم سوپر ميبينم گفتم من از دخترا خوشم نمياد عاشق پسرا هستم گفت منم همينطور گفتم بهش اگه يه چيزي ازت بخوام نه نميگي گفت ميدونم چي ميخواي بگي گفت من باتو رو دوست دارم مگه همينو نميخواستي بگي يخورده خجالت کشيدم و گفتم آره گفتم بهش ولي بابا ومامانت نفهمندا گفت باشه گفتم ادرس باغمونو از بابام ميگيرم ميدم بهت فردا هر وقت تونستي زنگ بزن و بيا اونجا راحتر هستيم بعد دستمو گذاشتم روي رونه پاش و يه نگاهه جدي کردم بهش وگفتم يه لب از اون لباي خونيت ميدي گفت چرا ندم لبشو کرد توي دهنش وبه لباي من نگاه کرد منم اروم لبامو بردم طرفش لبامو چسبوندم به روي لباش زبونمو کردم توي دهنش بعد لب پايينيش رو با لبام مکيدمش خيلي خوشمزه بود دوست داشتم همونجا باهاش کنم بعد همو بغل کرديم و بازم از هم لب گرفتيم.

کيراي جفتمون باد کرد بود واي شهوتي شهوتي شده بودم دستمو بردم پشت ش بابام صدا زد که بيا بريم من بوسش کردم و ازش خداحافظي کردم و گفتم منتظرت هستم و بعد از خونشون رفتيم تا فرداي اون روز تو فکرش بودم هر جاهم که مامان و بابام ميخواستند که برند ميگفتم نميام که يه موقع جلیل تماس نگير ومن نباشم ساعت نزديکاي 11 بود که زنگ زد و گفت که من کلاسم تموم شده واگه بخواي تا بيام گفتم با خنده حمام وکاراتو کردي گفت ار پسر وخداحافظي کرد. بعد منم يخورده حول شدم که چي کار کنم فوري رفتم اول بار يه دونه اسپري زايلوکايين از بيرون تهيه کردمو اومدم اونم نيم ساعته خودش رو رسوند اوردمش توي اوتاق گفتم خوب موقعي اومدي پسر هيچکس نيست گفتش يه سي دي سوپر توپ آوردم ميزاريش گفتم اگه تو ميخواي باشه خوشگلم سي دي رو گذاشتم فوري زدم جلو جاي حساسش گفتم بيا بشين کنارم زيپ شلوارم رو کشيدم پايين گفتم دستتو بزار روي کيرم لمسش کن نگاش که ميکردم ميديدم از ديروز خوشگلتر شده بود و حالا خودشو اون ه قلميش در اختيار من بود بازم باورم نميشد کم کم شلوارمو کشيدم تا نصفه پايين خيلي شهوتي شده بودم يه لب اب دار ازش گرفتم گفتم شلوارتو درار بشين يخورده روي پام تو همون حال ازش لب ميگرفتم باورم نميشد که جلیل يه گي دست نخوردست با ديدن فيلم شهوتم چند برابر ميشد بعد بهش گفتم که همه لباساتو در بيار واي چه بدن سفيدي داشت ش هيچي مو نداشت يخورده بالاي کيرش داشت که اونارو سه تيغ کرد بود وايستادم روبه روش لبمو گذاشتم روي لباش وازپشت دوتا باسنانه قلمبش رو لمس ميکردم ولباشو ميمکيدم کير جفتمون هم شق کرده بود من حتي با کيرشم حال مي کردم سفت کيرمو چسبونده بودم به کيرش و فشار مياوردم در همون حين بعد خوابوندمش روي تخت خودمم از جلو خوابيدم روش ويکي از پاهامو گذاشتم وسط پاش واون يکي رو کنارش وقتي بهش نگاه ميکردم با يه لبخند کوچيک بهم نگاه ميکرد مي فهميدم که چقدر منو دوست دار واز اين کار کاملا راضي بعد از ليس زدن لبهاش و مالوندن کيرم کنار کيرش گفتم ميخوام واسم ساک بزني گفت نه گفتم منم واست مزنما تو بزن خودتم حال مکني به صورت نصفه خوابيدم روي تخت اونم خوابيد کنارم من زياد نميخواستم واسه اون بزنم ولي گفتم بيچاررا بزار يه حالي ببر وقتي کيرمو کرد توي دهنش بي اختيار صداي اه واوهم بلند شد منم کير اونو کرم توي دهنم خيلي خوشمزه ونرم بود چون اون داشت منو به وجه مياورد ديدم بعد از چند لحظه ديگه نميتونه ساک بزنه فهميدم که ميخواد ابش بياد خودمم همينطور ياد اسپري افتادم فوري دست کشيدمو اسپري رو اوردم زدم به کيرم بعد بهش گفتم بيا توهم بزن واسش خيلي زدم تابه اين اسونيا ابش نياد ولي من که نميخواستم اون منو بکنه ولي واسش زدم که اگه کاري باهاش کردم فوري ابش نيادو زود خسته نشه بعد گفتم تا يخورده بي حس مي شه بيا از هم لب بگيريمو فيلم نگا کنيم بعد از يکي دو دقيه بهم گفت واسم ساک بزن گفتم بعدا" گفتم از جلو بخواب روي تخت واي چه ي هرچي بگم کم گفتم قلمبه و سفيد دولا شدمو لاي شو واز کردم و سوراخشو بوس کردم بعد خوابيدم روش ش خيلي گرم بود بعد پاشدم با کرم سر کيرم و لاي پاشو چرب کردم دوبار خوابيدم روش وکيرمو تا ته کردم وسط پاش واي لذتش بي نهايت بودبعد شروع کردم به تلمبه زدن واي خيلي لذت بخش بود صداي اهو نالم با تندتر کردن وفشار دادن بيشتر ميشد بعد بهش گفتم که پاشو دولا شو لب تخت از پشت شکمش رو گرفتم وميکردم لاي پاش از پشت مي چسبوندم بهش روناي پاهامو و تا ته کيرمو فشار ميدادم از فرط لذت حواسم نبود که شکمش رو خيلي دارم فشار ميدم ودردش گرفته بعد بهش گفتم که دوباره عزيزم از جلو بخواب دوباره خوابيدم روش گفتم جلیل جون لاپاتو سفت بگيردوباره يخورده کرم ماليدم وسط پاش ايندفه خيلي سفت شده بود لا پاش من بيشتر حال ميومدم جلیل همش ميگفت پس نيومد گفتم الان مياد ميريزمش در سوراخت بعد از چند دقيقه با بي حالي تمام اهو نالم بلند شدو جلیلو سفت چسبيدمو همه ابمو ريختم وسط پاش بعد ولو شدم روش گفت خوشگله حال اومدي گفتم جون مگه ميشه نيام با اين ي که تو داري پيرمرد 90ساله ام حال مياد بعد گفت يخورده واسه من ساک ميزني خيلي حال ميده گفتم اول صبر کن تا با دستمال اينارو پاک بکنم بعد کيرشو گزاشتم توي دهنم وتا ته ميکردمش توي حلقم چون اون منو خيلي حال اورده بود کم کم اهو نالش بلند شدخودمم از پشت انگشتمو تا يه بندش ميکردم توي ش ديدم چيزي نميگه گفتم پس بزار استفاده کنيم هر دفه انگشتمو بيشتر ميکردم توي ش واسش هم سفت ساک مزدم ديگه داشت از شدت لذت ميمرد بعد گفتم بهش بسه گفت نه دار ابم مياد گفتم نه بزار يه حاله با حال ببريم حتملا عاشقش ميشي گفت چي گفتم بزار بکنم توي سوراخت گفت نه درد دار گفتم نه توعلان مي فهميدي که من انگشتمو دارم تا ته ميکنم تو سوراخت گفت فهميدم ولي تا تحشو نه نفهميدم گفتم بزار کارمو بلدم اخه اين ه سفيدت منو خيلي شهوتي ميکنه جلیل بزار امتحان کنيم خوابوندمش روي تخت بعد با کرم در سوراخشو چرب کردم و بعد سر کيرمو گذاشتم دمه سوراخش گفت يواشا اروم سرشو حول دادم توش هيچي نگفت کم کم بيشتر فرو دادم اخش در اومد با لحنه گريه گفت نه درد مياد نکن تورو خدا گفتم بهش يواش ميکنم يخورده تحمل کن باز کردم توش جيغش در اومد گفت م پار شد گفتم من چشم اين تو گرفته به جونه خودم خيلي دوست دارم خودتو شل بگير دوباره کيرمو با سوراخش چرب کردم کردم توي ش ايندفه خيلي يواش بازم داد ميزد ميگفت درد مياد من سفت گرفتمش گفتم يخورده تحمل کن عادت ميکني کم کم با عقب و جلو کردنه من سوراخش عادت کرد تاحدودي ولي هنوز جيغ ميزد کم کم شروع کردم به يواش يواش تا نصفه تلمبه زدن اخه تا حدودي اندازه کيرم با سوراخش ست بود ديگه به جيغش اعتنا ندادم تازه فکرم مشغوله لذتش شده بود واي بعد از 10 تا 15 تلمبه زدن کم کم تاته ميکردم توي ش اونم دردش ميومد تا حدودي ولي کمتر شده بود بعد چندين دفعه تلمبه تازه حالم اومد بود سر جاش واي کيرم داشت ميترکيد اوج لذت بودم اهو نالم پاشد ديگه توجهي به درد جلیل نداشتم به جونه خودم داشتم از لذت ميمردم بعد از چند لحظه احساس کردم که سوراخش باز شده ديگه تا ته ميکردم توش وتا خايه مچسبوندم به سوراخش اونم اخ و اوخ ميکرد بعد بهش گفتم پاشودوباره کيرمو با سوراخش چرب کردم گفتم دولاشو بعد از پشت تانصفه کردم توي ش بعد کيرشو هم گرفتم توي دستم تا اونم يخورده حال کنه کم کم عادي شد براش و ديگه نمي ترسيد دردشم کمتر شده بود منم از فرصت استفاده کردمو تا ته ميکردم توي ش صداي آهم بلند شده بود جلیلم داشت حال ميکرد چون کسي تا حالا نکرد بودش سرعت تلمبه زدنمو بيشتر کردم اونم دردش بيشتر شد همش ميگفت زود باش درد مياد منم هرز گاهي کيرشو ميماليدم بعد دوبار بهش گفتم بخواب روي تخت منم خوابيدم روش ديگه داشتم به طرز وحشيانه لذت ميبردم گه گفتم بهش دار مياد اونم ديگه به وجه اومده بود در همون حيني که ميکردمش کيرش رو ميماليد روي تخت ابش رو با فشار ريخت روي تخت واز حال رفت دستمو بردم طرف کيرم سفت گرفتمش که ابم نريز توي ش گفتم اومد واي خدا بهترين لحظه عمرم بود کيرمو سفت چسبيدم بازم در حين اومدن تلمبه زدم تالحظه اخر جونم از توي کيرم اومد بيرون بعد درش اوردم و افتادم بي حال روش تا 2 دقيقه بعد جفتمون مرديمو زنده شديم واقعا هرچي بگم کم گفتم از لذتش بعد بلند شدم از روش و بوسش کردمو حسابي ازش تشکر کردم گفتم که ديگه شايد مامان وبابام بياندشون بايد اينجارو ترو تميز کنم توهم ديگه برو.بعد از اون روز ما 1 هفته اي اونجا بوديم و يه بار ديگه من با اقا جلیل کردم و خوش گذروندم وبعد هم برگشتيم منزل اون روز من فهميدم که چقدر جنس خودم رو دوست دارم و از جنس مخالف حالم بهم ميخوره اميدوارم که از داستانه من خوشتون اومده باشه اين يکي از بهترين خاطرهاي ي من بود.

نوشته:‌ محسن
     
  
صفحه  صفحه 8 از 85:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA