انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 84 از 85:  « پیشین  1  ...  82  83  84  85  پسین »

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد



 
سلام این داستان واقعی هست من یه زن پوش ۳۲ سالم با بد کاملا زنونه و پاها و باسن کپی جنیفر لوپزی تو سایت من جم با یه زنپوش دیگه اشنا شدم و دوست داشتم باهاش رابطه داشته باشم واسه همین بعد از چند روز اشناییت یه روز رو هماهنگ کردیم که بیاد پیشم .از خودم نگم براتون رفته بودم شیو کرده بودم و ۱ دونه مو هم نداشت بدنم یه شورت قرمز لامبادا پوشیده بودم با جوراب مشکی نازک و بلند روشم یه دامن پلیسه نقره ای و یه بولیز مشکی زیرشم یه سوتین قرمز به همراه کلاه گیس شرابی تا کمر و کفش پاشنه بلند نقره ای پاشنه ۷ سانت
خلاصه طرف اوند و تا منو دید شوک شد چون خیلی عالی شده بودم دفت تو اتاق تا اماده بشه و ارایش کنه منم رفتم اشپرخونه تا یه چایی بدم به مهمونم .... خیلی طول کشید اماده شدنش رفتم تو اتاق و افتادم رو تخت یجوری خودمو ول کردم رو تخت که دامنم بره بالا و اون بتونه باسنمو ببینه از تو اییینه...... خلاصه دیدم محل نزاشت و هنوز داره به کارش ادامه میده منم بلند شدم رفتم جلوش زانو زدم شروع کردم به ساک زدن کیرش چجورم میخوردم ساک حلقی میزدم حسابی حشری شده بود منو دمر انداخت رو تخت و زیر شکمم بالش گذاشت و روغن بچه و وازاین زد کیرشو تا گذاشت دمه سوراخم با کوچکترین فشار سرش راحت رفت توم و من اصلا دردی حس نکردم اما وقتی فشار میداد تازه درد رو حس میکردم یه درد همراه با لذت اما طرف حرفه ای بود و ادامه نمیداد نگهه میداشت توم تا جا وا کنه وقتی چندین بار این کارو کرد دیگه اصلا دردی نداشتم و سراسر لذت بود .... لذت میبردم از اینکه یه کیر ۱۸ سانتی توم جلو عقب میرفت تازه بدون کاندوم سکس میکردم برای اولین بار ...یواش یواش ضرباتش تند تر میشد و لذت من بیشتر که یهووو حس کردم داغ شدم حسابی فهمیدم ابشو ریخته توم و نگههه داشت توش بعد از چند دقیقه درش اورد و بلند شد از تخت اما من ارضا نشده بودم دوباره قمبل کردم و با فشار اب کیرشو از کونم ریختم بیرون وایییی دوباره این صحنه رو دید افتاد به جونم تو همون وضعیت دوباره کیرشو کرد توم اونایییی که تجربه دارن میدونن چی میگم خارشششش گرفته بود کونم شدید که فقط با کیر اروم میشد خلاصه دوباره حسابی کرد و این دفعه ابش دیر تر اومد و تونست منو سیراب کنه ......امیدوارم از خوندن این داستان لذت برده باشین
     
  

 
حدودا دو هفته از دادنم توی بیابون های مهرآباد جنوبی به اون پسر خوزستانی می گذشت. از این که یه جای جدید پیدا کردم که هر وقت هوس کردم برم و خارش کونم رو درمون کنم، خیالم راحت بود.
یکی دو شبی بود که هوای دادن و دیدن یه کیر جدید تو سرم افتاده بود. واسه همین خودم رو برای یه ماجرای جدید آماده کردم. هوا تاریک شده بود که رسیدم به همون جایگاهی که قبلا هم کونم رو به گا داده بودم. یکی دوبار مسیر همیشگی رو بالا و پایین کردم. اما از هیچ رهگذر و یا سربازی خبری نبود. نگران بودم نکنه امشب کونم بدون کیر بمونه.
برای بار سوم که بیابون ها رو به سمت میدون طی می کردم دیدم کنار دیوار پادگان یه نفر نشسته. نزدیکش رفتم. دیدم نشسته و مشغول کاریه. نباید این فرصت رو از دست می دادم. سلام دادم و با پرسیدن ساعت سر صحبت رو باهاش باز کردم. دعوتم کرد برم پیشش. دیدم یه بطری عرق کنارشه و داره می خوره. به منم تعارف کرد. ازش تشکر کردم و پیشنهادش رو رد کردم.
پرسید: بچه کجایی و اینجا دنبال چی هستی؟ گفتم: دنبال چیز خاصی نیستم. اگه مزاحمت هستم برم. گفت چیزی که نمی خوری، دنبال چیزی هم که نیستی، بچه این محل هم که نیستی. پس خودت بگو چی می خوای؟ مطمئنی عرق نمی خوری؟ گفتم آره اهلش نیستم. تو بخور نوش جونت. گفت: پس تو بیا اینو بخور. و با دستش به کیرش اشاره کرد. خوشحال شدم که خودش رفت سر اصل مطلب. اما چیزی نگفتم. گفت نکنه اینم نمی خوای. گفتم واقعا گفتی؟ گفت آره. ناراحت شدی؟ گفتم نه اگه دوس داری واست می خورمش. گفت کونی هستی؟ گفتم نه اما دوس دارم مزه کیرتو بچشم. یه پیک زد و پاهاشو دراز کرد و گفت بیا مشغول شو ببینم چه کاره ایی. خودم کمرش رو باز کردم و زیپ شلوارش رو کشیدم پایین. دستم رو بردم توی شرتش و کیرش رو تو دستم گرفتم. کیرش خواب بود وبه نظر معمولی و قلمی میومد. اما تا راست نمی شد نمی تونستم راجع بهش نظری بدم. یه کم باهاش بازی کردم که دیدم سرم رو با دستش گرفت و به سمت کیرش هدایت کرد. با ولع شروع کردم به خوردن کیرش. اما خبری از شق کردن نبود. گفت من اسمم بهزاده. تا عرقم رو نخورم کیرم بلند نمیشه. بعد دستشو آورد و از رو شلوار با کیرم ور رفت. مال منم خواب بود. دوباره رو کیرش خم شدم. من کیر بهزاد رو می خوردم و اون مشغول عرقش بود. عجیب بود کیرش مثه کوره آتیش داغ بود اما شق نمی شد. تقریبا ده دقیقه ای براش ساک زدم. گفت بلند شو کونتو ببینم. جلوش ایستادم و شلوار و شورتم رو تا زیر کونم کشیدم پایین. باد سردی میومد. دستشو روی کونم کشید و فشارشون داد. از نرمی و سفیدی کونم به وجد اومده بود. گفت پیش خوب کسی اومدی. آقا بهزاد قدر کون تو رو می دونه. کونی که با پای خودش میاد دنبال کیر رو باید با جون و دل گائیدش. از طرز صحبت کردنش معلوم بود کون کن خوبیه و به سنش هم می خورد تجربه زیادی داره.
رو کرد به منو گفت برو پشت اون کوپه خاکه بکش پایین و قنبل کن تا بیامو کونت بزارم. دل تو دلم نبود. بعد از دو هفته قرار بود یه غریبه دیگه کونم بزاره و آب منیش رو توم خالی کنه. از شدت هیجان کیرم بلند نمی شد. با علاقه به سمت کوپه خاک رفتم و شلوار و شورتم رو تا پایین رونم پایین کشیدم. با سوراخ کونم بازی می ردم تا آقا بهزاد بیاد و با کیرش به کونم صفا بده. تو دلم می گفتم الان قراره یه کیر داغ بیاد و از خجالتت در بیاد و تشنگیت رو برطرف کنه.
آقا بهزاد اومد و این صحنه رو که دید گفت معلومه کونت خیلی میخاره. گفتم خیلی. اومد جلو و با انگشتش افتاد به جون کونم و گفت به کیر آقا بهزاد اعتماد کن. یه طوری خارش کونت رو می ندازه که تا عمر داری یادت نره. در همون حال دستش رو برد سمت کیرم. کیرم کاملا تو خودش فرو رفته بود. بهزاد گفت اگه اینم نداشتی راحت تر بودی. حداقل راستش کن ببینه یه کیر چطوری داره خواهر سوراخش رو می گاد. سرم رو به طرف کیرش برگردوند و گفت بخور. شروع کردم واسش خوردن. در حالیکه انگشتش سوراخم رو میمالید. یواش یواش کیرش تو دهنم قد می کشید و بزرگ تر میشد. کامل که راست شد تو دستم گرفتم و نگاهش می کردم. تنه کیرش معمولی و باریک بود. حدود 18 سانتی می شد. اما یه سر داشت که وقتی کامل راست شد دقیقا مثل سر مار کبرا پهن و بزرگ شد. گفتم آقا بهزاد این چیه؟ گفت سر کیرمه. ترسیدی؟ گفتم خیلی بزرگ و پهنه. گفت در عوض سوراختو جر میده. مگه همینو نمی خوای؟ یه کم ترسیدم. گفتم الان مست کرده و توی حالت عادی نیست و تا تموم این مار رو تو کونم نچپونه دست از سرم بر نمی داره. و از قرار معلوم تصمیم نداره با آرامش این کار وبکنه. کیرش رو به سمت دهنم هل داد و گفت همه جاشو بخور و خیس کن تا بکنمت. یه طوری گفت بکنمت که دست و پام شل شد. تصمیم گرفتم دل به دلش بدم تا هردوتامون حال کنیم. گفتم آقا بهزاد می شه منو یواش بکنی؟ گفت تو رو که نمی خوام بکنمت می خوام با کله کیرم بگامت. کیرشو کشید بیرون و گفت جلو کیرم دولا شو کس کش کونی. کونت مثه کون دخترا می مونه. دستام رو زدم رو زانوهام و آماده کون دادن به آقا بهزاد شدم. حرارت از تموم بدنش می زد بیرون. تو کونم تف کرد و با سر کسرش می مالید رو سوراخم. تنم از تماس کیر داغش با سوراخم لرزید. آقا بهزاد گفت کس کش چند وقته کون ندادی؟ واسه این که حشری ترش کنم گفتم دو هفته. گفت دو هفته ندادی و اینطوری سوراخت بی تاب کیر شده؟ دستم رو از لای پاهام بردم و تخماشو تو دستم گرفتم و نوازششون کردم. بهزاد کیرش رو رو سوراخم ثابت نگه داشته بود و تکون نمی خورد. روم خم شد. دستش رو آورد جلو کیرم رو توی دستش گرفت. همچنان خواب خواب بود. چند لجظه بعد با یه فشار ناگهانی، دنیا رو جلوی چشمم به آتیش کشید. انگار توی کمرم تیر زدن. فلج شدم. با همون فشار، کیرش رو تا ته چپوند تو کونم و کله گندش رو رسوند به ته روده هام. از شدت درد ناله می کردم. اما بهزاد اصلا متوجه کارش نبود. کمرم رو محکم چسبیده بود و نمی زاشت خودمو از این مهلکه نجات بدم. شکمش که به کونم خورد از دردش کم تر شد. اما سوراخ کونم آتیش گرفته بود و می سوخت. تلاشم بی فایده بود. دوست داشتم درش بیاره و دوباره بزنه تا کیرش تو کونم جا باز کنه. اما بهزاد فقط فشار می داد. با ناله گفتم آقا بهزاد دیگه رسیده به ته کونم بیشتر فرو نمیره. بزار نفس بکشم. دوباره دستش رو به کیرم رسوند و گرفتش تو دستش. گفت قراره امشب یه طوری از خجالت کونت در بیام که تا عمر داری کیر آقا بهزاد رو فراموش نکنی. این کیر لامصب تو هم که اصلا انگار وجود نداره. با حالت درد و خفگی گفتم حالا چه گیری به کیر من دادی؟ گفت میخوام پاشه ببینه که کیر آقا بهزاد سوراخ کون زیرش رو چطوری فتح کرده و می خواد تووووووش تلنبه بزنه. اینو که گفت خود به خود کیرم شروع کرد به راست شدن تو دست آقا بهزاد. بهزاد با خنده گفت این کس کش نقش یه جاکش رو داره. این همه انگشتت کردم و مالوندمت و با دودولت بازی کردم عین خیالش نبود. اما تا کیرم تا دسته کونت جا شد بلند شد از دیدن گاییده شدن سوراخش حالشو ببره. این کیر تو مثه مردای بیغیرته که راس نمی کنن مگه این که یکی جلوشون ناموسشونه بگاد. اینو گفتو دوباره کیرشو فشار داد تو کونم. یدفعه کامل کشیدش بیرون و قبل از اینکه سوراخم جمع بشه و من نفسی بگیرم دوباره تا دسته زدش تو. اونقدر فشار داد که مجبور شدم رو زمین زانو بزنم. زانو زدن من همانا و تلنبه های وحشتناک بهزاد همان. هر بار که کیرش رو می کشید بیرون لبه های سوراخم باهاش بیرون کشیده می شد و دوباره با فرو کردن سر کیرش، بر می گشت داخل کونم. صدای شلپ شلپ ضربه های بهزاد به کونم تو تاریکی و سکوت شب بلندتر به گوش می رسید. در حالیکه کونم جا باز کرده بود و دیگه داشتم از دادن لذت می بردم، بهزاد پرسید تا حالا چقدر کون دادی؟ گفتم خیلی. گفت مثلا؟ گفتم از وقتی یازده سالم بود منو کردن. گفت کیا؟ گفتم اول بچه محل هام، بعد پسرای محله های دیگه، بعد کارگرای افغانی ساختمون، بعد هم کلاسی هام. من می گفتم و اون با شنیدن هر اسم یه ضربه محکم تو کونم می زد و با حشریت تموم بهم فحش می داد. ازم پرسید کیر کدوم از همه کلفت تر بوده. براش از کیر نجیب و موسی و پسر عموم گفتم. داستان کون دادنم توی گرکان و کیر کج و کیر کلفت علی و خسرو که تاصبح می کردنم رو تعریف کردم. اما انگار قرار نبود آب آقا بهزاد بیاد. از کیر چوپون ده که گفتم یک دفعه بهزاد با فشار رو زمین خوابوندم و با شدت و سرعت ضربه هاش شروع کرد آب منیش رو تو کونم تخلیه کردن. انگار از کیر داغش مواد مذاب فوران می کرد. یه کم تو همون حالت موند. سنگ ریزه ها و خاک ها کیرم رو اذیت می کرد. بهش گفتم از رو بلند شه. کیرش رو بیرون کشید و گفت سر کیرمو ببوس که اینطوری کونتو گائید. دولا شدم و سر کیرشو که ازش یه قطره آب منی آویزون بود رو بوسیدم. گفت هر وقت دوس داشتی کون بدی بیا همین محل و بگو آقا بهزاد رو می خوام. مستقیم میارنت پیش خودم. ازش تشکر کردم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم. با کون پر از آبم و راضی از این که یه مار کبرا سوراخم رو گائیده توی ایستگاه منتظر اتوبوس شدم. در همین حین یه پسر نوجوان اومد توی ایستگاه. اولش متوجه نگاه هاش نشدم. بعد دیدم چشم از من بر نمی داره. به نظرم آشنا میومد. اما یادم نمیومد کجا دیدمش. یه کم بعد اومد جلو و با اون جثه کوچولوش مچم رو گرفت و با جسارت تمام گفت بیا بریم می خوام بکنمت. با تعجب گفتم چیکار می خوای بکنی؟ محکم تر از قبل گفت می خوام بکنمت. کونت بزارم و در حالیکه مچم تو دستش بود منو دنبال خودش به سمت تاریکی بیابون هایی که چند دقیقه قبل بهزاد کونم گذاشته بود می برد. از جسارتش خوشم اومد و بدم نمیومد برای بار دوم کون بدم. بهش گفتم نمی ترسی برعکس بشه و من تو رو بکنم؟ گفت تو کونی هستی. پرسیدم از کجا می دونی؟ گفت یادت نیست اون شب چقدر انگشتت کردم؟ گفتم کدوم شب؟ گفت اون شبی که دوستم و دو تا سربازا کونت گذاشتن. یه دفعه یادم افتاد این همون پسرست که از همه کوچیک تر بود. برام جالب بود که یه پسر که تقریبا 8 نه سال ازم کوچیک تر بود دستمو گرفته داره می بره که بکنتم.
نزدیک جایی که بهزاد کرده بودم رسیدیم. گفت اینجا خوبه بکش پایین. شلوارم و براش کشیدم پایین. شورتمو خودش کشید پایین. کیرش رو درآورد. گفتم می خوای برات بخورمش؟ گفت یه کم. بعد از دهنم کشیدش بیرون و گفت زانو بزن تا کونتو جر بدم. کیرش تقریبا 10 سانت بیشتر نمی شد. خندم گرفته بود. به کیرش تف زد و یه ضرب فرستادش تو کونم. تو کون من پر از آب بهزاد بود. پسره گفت چرا اینقدر کونت خیسه؟ گفتم به خاطر کیر تو اینقدر خیسه. اصلا کیرشو حس نمی کردم. اون تند تند تقه می زد و می گفت اگه دردت اومد بگو بکشم بیرون. یک دفعه از پشت سرمون یه صدایی گفت کس کشا اینجا چه غلطی می کنین؟ داشتیم سکته می کردیم. زود شلوارم و کشیدم بالا و برگشتم دیدم آقا بهزاده. وقتی دید منم و دارم به یه پسر بچه کون می دم هاج و واج مونده بود. گفت کس کش با کیر من سیر نشدی، چطور می خوای با هسته خرمای این بچه سیر بشی؟ ادامه داد این بچه خودش کونه، نصف آدمای اینجا دنبال اینن که بکننش، اونوقت تو داری بهش کون می دی؟ بکش پایین قنبل کن ببینم. بعد به پسره که اسمش محمد بود گفت هر کاری گفتم می کنی. صداتم در بیاد همینجا چالت می کنم. محمد و فرستاد پشت منو گفت این مادر جنده رو بکن تا مرد بشی. محمد دوباره کیرش رو فرستاد تو سوراخ کونم و مشغول شد. بهزاد ازم پرسید آبمو چکار کردی؟ گفتم هنوز تو کونمه. اومد کیرشو کرد تو دهنمو گفت همه جاش و خیس کن. محمد گفت بزار من کارم تموم بشه بعد شما بکنش. بهزاد گفت این جاکش و من کردمش. کونش مال تو. قراره کون تو رو صاحب بشم. بهزاد کاملا از حال طبیعی خارج بود. می خندید و می گفت عجب عرق با برکتی. اول یه کونی اومد با پای خودش رفت زیر کیرم، حالا هم با خودش یه کسی رو آورده که مدت هاست می خوام بکنمش.
اینو گفت و رفت پشت محمد. یواش یواش صدای ناله محمد بلند شد. بعد دیدم زد زیر گریه و دیگه به من تلنبه نمی زنه. بلند شدم دیدم بهزاد نشسته بهش و داره کیرشو تو کون کوچیک محمد فرو می کنه. محمد از ترسش فقط گریه می کرد و ناله. تا اینکه بهزاد تونست سر کیرشو تو سوراخ محمد وارد کنه. پسره با التماس و اشک از بهزاد می خواست کیرش و بکشه بیرون. اما بهزاد حشری تر از این بود که حتی صدای محمد رو بشنوه. واسه همین با فشاری که به کون محمد وارد می کرد، همه کیرشو تو کون کوچیک پسره جا کرد و گفت دیگه کونت مال خودمه. فهمیدی؟ محمد با گریه کفت آره. بهزاد گفت یبار تکرار کن ببینم. محمد گفت دیگه کونم مال آقا بهزاده. بهزاد گفت هر وقت گفتم کون می خوام چی کار می کنی؟ گفت زود میام بهت کون می دم. همزمان دو چهره متفاوت رو می دیدم. بهزاد خوشحال از این که کون یه پسر بچه رو فتح کرده و واسه خودش کرده و صورت محمد که پر از درد بود. هم به خاطر کیر بهزاد و هم از این که کونی شده. اتفاقات به سرعت شکل می گرفت و کمتر از دو ساعت، تاریکی شب با خودش کلی ماجرا درست کرده بود. بهزاد آبشو تو کون محمد خالی کرد و بلند شد و از پیش ما رفت. محمد که هنوز باور نکرده بود که به همین راحتی کونی شده، همچنان به حالت قنبل رو زمین مونده بود و کونش رو می مالید. دادن یه پسر بچه تو تاریکی به یه آدم بزرگ بدجوری حشریم کرده بود و یاد گذشته خودم افتاده بودم. فکر کردن محمد رهام نمی کرد. باید زود تصمیم می گرفتم. بهترین فرصت برای کردن اولین کون تو عمرم بود. واسه همین کیرمو با آب دهنم یود لیز کردم و پشت محمد نشستم و قبل از این که محمد بخواد از دستم در بره کمرشو گرفتم و یه ضرب کیرمو تو کونش فرو کردم. این اولین باری بود که داشتم کون می کردم. بیشتر از این که از کون کردن حال کنم، خاطرات کون دادن خودم در زمان بچگی و زمانی که هم سن محمد بود حشریم می کرد. به هر حال کیرم تو کون محمد بود و تلاش او برای بلند شدن از زیر کیرم بی فایده. وقتی دید نمی تونه از دستم خلاص بشه با التماس گفت قول بده وقتی کارت تموم شد بزار منم بکنمت.
کیر من به اندازه کیر بهزاد نبود، اما با آبی که از بهزاد تو کون محمد بود صدای شلپ شلوپ کونش رو درآورده بود. تموم سعیم این بود که محمد رو یه طوری بکنم که خودم به عنوان یه کونی دوس داشتم صفر زنام ترتیبمو بدن و من بیشتر حال کنم. یواش یواش صدای بکن بکن های محمد بلند شد و داشت از دادن لذت می برد. ازش پرسیدم سر کیر بهزاد خیلی بزرگ و پهن بود. تو چطوری تحمل کردی تا بره تو کونت و در حالیکه داشت آبم میومد بهش گفتم به جمع کونی ها خوش اومدی. سعی کن از این به بعد از دادن لذت ببری. محمد با صدای حشری گفت قبلا دوستاش صفرش رو باز کردن. وگرنه حتما جر می خورد. ولی کیر دوستاش هم اندازه کیر خودش بوده. و اولین بار بوده که یه مرد با کیر بزرگ ترتیبش رو می داده.
آبم رو که ریختم محمد بلند شد و نشست پشتم. کیرشو تفی کرد و مشغول گائیدن کونم شد. کمتر از دو دقیقه حشری شد و از پشتم بلند شد و به سرعت توی تاریکی ناپدید شد.
وقتی داشتم میومدم برای کون دادن فکرش رو هم نمی کردم قراره در این بیابون چه اتفاق هایی رقم بخوره و سرنوشت یه پسر بچه پر رو به دست خودش تغییر کنه.
لطفا برام نظراتتون رو بنویسین.
     
  

 
از محل جدید سکس هام با غریبه ها راضی بودم. تنوعش رو دوست داشتم. یه طیف از پسرهایی که تو سن تجربه های سکسی بودن شده بودن بکن های من. اما این موضوع یه عیبی داشت. عیبش این بود که باید همیشه خودم واسه دادن پیش قدم می شدم.
من نه ترنس بودم، نه دوجنسه و نه هیچکدوم از این دسته بندی های ژنتیکی که نشونه یا علامتی داشته باشم. من فقط یه پسر جوان بودم که در سن 11 سالگی، پسرای بزرگتر محلش، کونیش کرده بودند. دوست داشتم مثل گذشته ها یبار دیگه یکی بیفته دنبالم و سعی کنه مخمو بزنه و ببره بکنتم.
تقریبا نزدیک دو ماه با این مسئله کلنجار می رفتم. درسته وقتی طالب سکس می شدم خودم در لحظه پیشنهاد می دادم. اما این فقط توی همون لحظه وسوسه انگیز بود. بعدش کمی ناراحت می شدم که چرا خودم پیشنهاد می دم که کسی تقمو بزنه.
گفته بودم که زمین های خاکی فوتبال، وسط میدون بزرگ مهرآباد بودند. درست روبروی باند فرودگاه. بعد از گذشت دو ماه، اونروز زودتر رفتم تا کمی هم مسابقه و تمرین فوتبال ببینم و هم در روشنایی روز محلی که برای دادن انتخاب کرده بودم رو بهتر ببینم و بیشتر بشناسم. وقتی رسیدم توی یه زمین مسابقه بود و زمین بقلی بچه های کم سن تر داشتن تمرین می کردند. یه جای خلوت گیرآوردم و نشستم به تماشای هم سن های خودم.
پیش خودم می گفتم اونها تو چه فکری هستند و من توی چه فکری. تمرین و مسابقشون که تموم بشه لباساشون رو می پوشن و می رن سمت خونه هاشون. اما من وقتی اونا رفتن می گردم یکی رو پیدا کنم که شلوارمو جلوش بکشم پایین تا کونم بزاره و آبشو تو سوراخم خالی کنه.
تقریبا خورشید داشت غروب می کرد. تیم ها داشتند وسایلشون رو جمع می کردند و زمین رو ترک می کردند. من همچنان نشسته بودم و تماشا می کردم. شاید بکن بعدی من یکی از همین پسرهایی باشه که الان فوتبال بازی کرده بودن. تو این افکار بودم که متوجه شدم یه آقایی اومد و نزدیک من نشست. یه کم نگاه کرد و گفت فوتبال بازی می کنی؟ گفتم گاهی. گفت کدوم تیمی؟ گفتم تیم ندارم. گفت واسه همین بود که اینطوری خیره شده بودی به بچه ها؟ گفتم داشتم نگاه می کردم. گفت الان یه ساعته دارم نگات می کنم. دوس داری بازی کنی؟ گفتم آره بدم نمیاد آدم مربی داشته باشه بهتر یاد می گیره و بیشتر لذت می بره. گفت اتفاقا مربی تیم جوانان این محله دوست صمیمی منه. اگه دوست داری بهش معرفیت کنم. خونتون کجاست؟ گفتم سمت پیروزی. گفت خیلی دوری از اینجا که. برات سخت میشه رفت و آمد. گفتم درسته. گفت حالا بزار یه صحبتی می کنیم. شاید سمت خودتون کسی رو می شناخت. ازش تشکر کردم و بلند شدم که برم. گفت صبر کن ازت یه تست بگیرم ببینم در چه وضعی هستی. بلند شد و منو به سمت زمینی که دیگه حالا خالی و تقریبا خالی شده بود، برد. هنوز یه آقایی اون وسط بود و داشت توپ ها رو می ریخت توی گونی. بهش گفت حمید آقا یکی از اون توپ ها رو بزار پیش من. شب خودم میارمش در خونتون. اون آقاهه یه نگاهی به من انداخت و با یه حالت خاصی گفت: بازیکن جدیده. گفت آره. گفت کمک نمی خوای؟ گفت: فقط می خوام ازش تست بگیرم. شصتم خبر دار شد که این آقا یه ریگی تو کفشش داره. انگار داشت کارا اونطوری که دوست داشتم پیش می رفت. یکی می خواست مخمو بزنه که کونم بزاره. باید خودمو یه طوری می زدم به خنگ بازی که شک نکنه و حسابی واسه زدن مخم مایه بزاره.
اون آقاهه که انگار تدارکات تیم بود توپ رو به طرفم پرت کرد و به اون یکی گفت خداحافظ متخصص. دوستش گفت همین توپ رو استپ کن ببینم. تاریک بود و چیزی درست نمیدیدم. توپ از زیر پام در رفت. گفت اینطوری می خوای بری تو یه تیم! استپ ساده رو که دیگه باید بلد باشی. گفتم ندیدم. اومد سمتم و از نزدیک توپو محکم پرت کرد سمتم. بازم نتونستم بگیرمش. گفت برو توپ و بیار خیلی کار داری تا بازیکن بشی. وقتی برگشتم اومد سمتم و نشست جلوم. ساق پامو گرفت توی دستش و شروع کرد به مالوندن. گفتم چیکار می کنی؟ گفت می خوام ببینم پاهات چقدر عضله داره و قوی هستن. بعد همین طور که داشت پاهامو می مالید اومد بالا تا رسید به رون هام. فهمیدم طرف بچه بازه و داره یواش یواش رامم می کنه. خودمو زدم به اون راه و پرسیدم عضلاتم خوبه؟ گفت عضله نداری و همونطور که می مالیدم گفت اما رونات خیلی خوبه. بعد اومد جلو تر و دستشو گذاشت رو کونم. دستشو رد کردم و گفتم چیکار می کنی؟ گفت واسه داشتن عضلات قوی باید باسن هم قوی باشه. دارم دست می زنم ببینم عضلاتش چه طوریه. بعد اومد جلو و از جلو بغلم کرد و دستشو برد انداخت زیر کونم و شروع کرد به مالیدن کونم. بعد یه کم کمرمو مالید و گفت خوبه. میشه ساختش. بدنت خوش فرمه. خودمو از توی بغلش کشیدم بیرون و پرسیدم چند وقت کار می بره تا عضلاتم قوی بشن؟ انگار حرف دلش رو زده باشم فوری گفت اینطوری نمی تونم بگم. باید بدون لباس ببینمت تا بتونم بگم.
وقتی داشت از هیجان این که یه کون حسابی تور کرده، آب دهنش رو قورت می داد، قشنگ تغییر صداش هم نیتش رو بر ملا کرد. من فقط باید خودمو می زدم به خنگی که بتونم نهایت لذت رو ببرم ازش.
دوباره اومد جلو و بی پروا تر دستش رو گذاشت رو کونم و شروع کرد به مالوندن. گفت از رو شلوار نمی شه. بکش پایین رون هاتو ببینم. گفتم الان که تاریکه. چیزی معلوم نیست. گفت الکی که به من نمی گن متخصص. یه کم مردد شدم. وقتی تردیدم رو دید گفت چیزی نیست یه تسته فقط. بعد دستشو آورد جلو و در حالیکه دستاش داشت می لرزید، کمرم رو باز کرد و شلوارمو کشید پایین. دستشو گذاشت رو کونم و دوباره آب دهنش رو قورت داد و یه فشار به کونم داد و گفت اینم بیار پایین. کمر شورتم رو گرفتم و گفتم نه اینو دیگه نمیارم. زشته. گفت زشت کدومه من متخصص این کارم. باید بتونم برات برنامه ریزی تمرینی کنم. اینو گفت و آویزون شورتم شد. منم محکم گرفته بودم که یعنی نمی زارم. اما در نهایت شل کردم ببینم این بچه باز چطوری می خواد راه گاییدنم رو پیدا کنه. چشمش که به کیر کوچولو و کون لختم افتاد نا خداگاه یه سوتی زد و گفت عجب کووووونی داری پسر!!
گفتم ولی شما که گفتی عضله ندارم؟ گفت من گفتم عضله نداری، نگفتم که نمی شه ساختش. با یه برنامه تمرینی منظم حسابی برات رو فرمش میارم. خودمو خوشحال نشون دادمو شورتمو کشیدم بالا. دستشو یه طوری گذاشت رو کونم که نتونم شلوارمو بکشم بالا. بعد یواش یواش هلم داد سمت خارج زمین به سمت کوپه خاک ها.
عملیات داشت شروع می شد. کاملا حشری شده بود و باور کرده بود که یه بچه خوشگل ساده گیر آورده و قراره تا چند دقیقه دیگه به قول خودش کون معرکش رو فتح کنه. واسه این که شک نکنه پرسیدم چرا داریم می ریم بیرون از زمین؟ گفت می خوام ببرمت سمت اون کوپه ها. گفتم چرا اونجا؟ تاریکه من می ترسم. گفت اولا که من باهاتم. بعدشم بالا پایین شدن تو کوپه ها عضلات پا رو قوی می کنه. گفتم خوب چرا الان. بزاریم یه روز دیگه که چشممون ببینه. گفت تو منو سر شوق آوردی. از همین امشب شروع می کنیم. گفتم مگه قرار نبود منو به دوستت که مربیه معرفی کنی؟ گفت اونم به موقعش. اول من باید تائید کنم که اونم بپذیره. انگشتش دیگه کامل رو سوراخم بود و داشت انگشتیم می کرد. بهش گفتم فکر نمی کنی انگشتتون جاش بد باشه؟ گفت چرا بد؟ جا به این خوبی گیر آورده. هم نرمه و هم گرم. گفتم عاخه من دارم اذیت می شم. دیدم دستشو برد بالاتر و از رو سوراخم برش داشت. رسیدیم به کوپه ها گفت این چند تا کوپه رو بالا و پایین برو. گفتم این جا خیلی تاریکه من چشمم نمیبینه. از تاریکی هم می ترسم. تازه الان که لباس تمرین ندارم. گفت واقعا چشمت نمی بینه؟ گفتم توی شب خیلی سخت می تونم ببینم. گفت صبر کن. رفت و با یه کارتن برگشت. از هم بازش کرد و گفت راست می گی با لباس که نمیشه تمرین کرد. واسه این که شلوارت خاکی نشه درش بیار. منم در میارم که خجالت نکشی بعد با هم یه کم کوپه هارو می دویم. وقتی تردید منو دید، شلوارش رو درآورد. تازه اون موقع بود که چشمم به جمال کیر سبخ شدش روشن شد. فکر می کرد من نمیبینم. بعد اومد و کمرمو باز کرد و گفت بکش پایین. شلوارمو گرفت و گذاشت رو کارتنه. بعد دستمو گرفت و با خودش کشید که یعنی هم داریم ورزش می کنیم و هم هواتو دارم. منم کرمم گرفته بود. گاهی موقع بالا پایین شدن دستمو می زدم به کیرش. دیگه حسابی حشری شده بود. دستمو گرفت و گفت بریم پیش لباسامون.
من وانمود می کردم به سختی میبینم، اونم آروم آروم دستمو برد سمت کیرش. با اولین تماس که حرارتش بالا زده بود گفتم این چی بود؟ چیزی نگفت و دوباره دستمو کشید سمت کیرش. اینبار بیشتر رو کیرش نگه داشت. یه کم با دستم حجم کیرشو ورنداز کردم و بعد دستمو کشیدم. گفتم از شما انتظار نداشتم. من می خوام برم. گفت کجا می خوای بری؟ گفتم خونمون. اصلا نمی خوام بازیکن هم بشم. گفت تو دیگه وارد بازی شدی. اگه بخوای هم نمی تونی بری. گفتم می رم. گفت اگه می تونی تو این تاریکی راهتو پیدا کنی و نترسی خوب برو. اما اینو بدون که این هم جزئی از شرایط پذیرفتنت توی تیم هست. گفتم خیلی نامردی. گفت نترس. خودم می برمت. زود تموم می شه. گفتم چی زود تموم می شه؟ گفت یه حال کوچولو می کنیم و می ریم. گفتم یعنی چی یه حال کوچولو؟ اومد سمتمو منو از پشت بغل کرد و کیرشو چسبوند به کونم و گفت یعنی اینجای منو اونجای تو و تموم. گفتم آقای متخصص اشتباه گرفتی من اینکاره نیستم. گفت خوشم میاد فهمیدی من متخصصم. پس کارو بسپار به منو نگران نباش. پرسیدم می خوای چیکار کنی؟ نگران چی نباید باشم؟ تو منو گول زدی. گفت تو نباید نگران ورودش به اون سوراخ تنگ و داغت باشی. یه طوری می کنم تووووش که تا عمر داری لذتش رو یادت نره. با خنگی گفتم توی چی بکنی؟ چی رو می خوای بکنی؟ وقتی باورش شد که من واقعا اینقدر پرتم، دستمو گرفت و روی کارتون خوابوندم. بعد اومد روم و کیرشو گذاشت لای کونم. بعد گفت حالا فهمیدی؟
با ناراحتی گفتم خیلی نامردی. من بهت اعتماد کردم. چه اشتباهی کردم. فکر کردم واقعا می خوای بهم کمک کنی. نمی دونستم نیتت چیه. خوانوادم همیشه میگفتن نباید به غریبه ها اعتماد کنم. اما من منظورشون رو نفهمیدم. گفت حالا که طوری نشده. صبر کن ببین بعدش چی می شه. اگه خوشت نیومد هرچی دلت خواست بهم بگو. در حالیکه صداش حشری شده بود در گوشم گفت: زود تمومش می کنم که اذیت نشی.
یه کم که لای کونمو با کیرش مالید، دستشو برد زیرمو کیرمو گرفت تو دستش. هنوز خواب بود. گفت چقدر کیرت کوچولوه. تا حالا با کسی کون کونک بازی نکردی؟ گفتم چی بازی؟ خیلی بازی ها با دوستام کردم اما اینی که گفتی رو نمی دونم چه بازیی هست. گفت: معلومه کلا بی تجربه ای. الان خودم متخصصت می کنم. بعد کیرمو از لای پام به سمت سوراخم کشید و تف انداخت رو تخمام و با دست یه کم مالیدشون. داشت خوشم میومد. اما نباید میذاشتم بفهمه. گفتم: چیکار می کنی دردم گرفته. گفت می خوام دودولت شاهد یه اتفاق خیلی مهم توی زندگیت باشه تا یاد بگیره. گفتم چیرو؟ یه تف انداخت روی سوراخ کونم و گفت: گاییدن کون یه بچه خوشگل رو. یه طوری این کلمه رو گفت که فهمیدم کاملا عصبی شده از دستم. واسه همین خودمو آماده یه ورود دردناک کردم.
دستمو گرفت و برد پشتم تا کیرشو توی دستم بگیرم. کیر تقریبا کلفتی داشت. ویژگیش این بود که از سرش تا انتهای کیرش یه ضخامت داشت. بعضی کیرها سرشون بزرگه اما بدنش باریک تر میشه و وقتی سرش میره تو دیگه درد نمی گیره. اما این که از اول تا انتها یه ضخامت داشته باشه، دردآوره. دستمو روی کیرش یه کم بالا و پایین کرد و گفت کیرمو ناز کن که الان می خواد یه حال اساسی به کون تنگ و صفر کیلومترت بده. دستم رو کشیدم و گفتم دوست ندارم. کثیفه. کیرشو رو تف زد و با کمی ناراحتی گفت: الان بهت نشون می دم چی کثیفه. همونم شد. کیرشو گذاشت زیر تخمامو شروع کرد به فشار دادن. بعد گذاشتش رو کیرمو دوباره فشار داد. گفتم چیکار می کنی دردم میاد. گفت می خوام کیرت هیچوقت این لحظه تاریخی رو فراموش نکنه. یه تف دیگه انداخ تو کونمو و کیرشو رو سوراخم تنظیم کرد. هیچ عکس العملی نشون ندادم که بفهمه می دونم درد داره. اونم به خیال خودش که داره پلمپ یه کون صفر کیلومترو باز می کنه، همه کیرشو تا خایه تو کونم فرو کرد. نمی دونم چطوری زد اما تا پس سرم تیر کشید. فکر نمی کردم اینقدر کلفت باشه. با داد شروع کردم تقلا کردن که از زیرش در برم. واقعا جر خوردم. وقتی دیدم نمی تونم خودمو رها کنم، شروع کردم به گریه. گفتم خواهش می کنم در بیار دارم خفه می شم. نمی تونم نفس بکشم. دارم میمیرم زیرت. وزنت اذیتم می کنه. اونجام آسیب دیده. لطفا اونتون رو دربیارین از توم.
اون که از این حس داشت لذت می برد گوشش بدهکار نبود و فقط کیرشو به ته کونم فشار میداد. من التماس می کردم و ناله می کردم، اون بیشتر فشار میداد و جوون جوون می کرد. تند تند می گفت: تو کونی خودمی. خودم کونیت کردم. از عصر تا حالا تو نختم. فکر نمی کردم به این راحتی به دستت بیارم و تو سوراخ تنگت فرو کنم. فکر می کردم حداقل سه یا چهار جلسه زمان میبره تا مختو بزنم. فکر نمی کردم نیم ساعت بعد از آشناییمون زیرم خوابیده باشی. شانس آوردم بی تجربه بودی. اینارو می گفت و کیرشو تو کونم عقب جلو می کرد. دردم واقعی بود و واقعا داشتم اذیت می شدم. کیرش از سر تا انتها یه کلفتی داشت. اینطوری نبود که که بگم سرش که رد شد دیگه تمومه. تا ته جر میداد و میرفت تو.
کیرم همچنان زیرم بود و به قول متخصص، شاهد صحنه گاییده شدن کونم توسط یه بچه باز بود. مثل تمام دفعات قبل. تمام تو دلم درد گرفته بود. بهش گفتم خواهش می کنم درش بیار که بتونم نفس بکشم. من که نمی تونم فرار کنم. بزار یه کم نفس بکشم. گفت چیرو دربیارم؟ گفتم همون رو دیگه. گفت همون نه باید اسمش رو بگی. گفتم نمی تونم بگم. یه فشار داد ته کونم گفت حالا چی؟ گفتم باشه دودولتو بکش بیرون. دوباره یه تقه زد و گفت کس کش به این کیر می گی دودول؟ الان بیست سانت کیر تو کونت جا گرفته اونوقت تو می گی دودول؟ گفتم باشه هر چی شما بگی. گفت پس کامل بگو چیرو از کجا بکشم بیرون. یه کم من من کردم. دوباره یه فشار داد گفتم باشه باشه. کیرتون رو از داخل کونم بکشین بیرون. نمی تونم نفس بکشم.
ادامه داره ...
     
  
↓ Advertisement ↓

 
ادامه ...
یه دفعه یه صدای مردونه از پشت سرمون گفت خوب بچه نمی تونه نفس بکشه. بکش بیرون اون لامصبو. از صداش ترسیدم و پریدم بالا. همین باعث شد تا دوباره کیر متخصص تا دسته تو کونم فرو بره. متخصص هم ترسید و در حالی که هول شده بود گفت: کیه؟ وقتی اومد جلو دیدم همون تدارکاتچیه هست. متخصص گفت زاغ سیاه منو چوب می زنی، نفله؟ گفت وقتی دیدم از تاریکی بیرون نیومدین، فهمیدم تا نکنیش ولش نمی کنی. وقتی انگشتیش می کردی و به سمت کوپه ها می بردیش پیش خودم گفتم امشب بکن بکن داریم. اونطوری که تو بغلش می کردی و کونشو می مالیدی، شک نداشتم این بچه هیچ جوری نمی تونه کونشو برداره و سالم از اینجا بیرون بره. خداییش تیکه امشبت با بقیه خیلی فرق می کنه. چشم منم گرفتتش.
متخصص گفت آک آکه. پلمپش با کیر خودم وا شد. ببین چه کیر کوچولویی داره. صفر کیلومتر. بعد از رو کونم بلند شد تا کیرمو نشون دوستش بده. اون یکی که اسمش حمید بود بود گفت چرا کیرشو اینطوری کشیدی لای پاش؟ متخصص گفت می خواستم قدرت یه کیر واقعی رو دودولش ببینه. این کیر دیگه هیچوقت قد راست نمی کنه. چون شاهد فرو رفتن یه کیر دیگه تو سوراخ زیر تخماش بوده. همیشه سرافکنده هست.
حمید یه انگشت کرد تو کونمو گفت متخصص چقدر سفیده لامصب. چیکار کردی سوراخشو؟ یه پارچه آتیشه تووووووش!! گفت یه دفعه زدم که امشب رو هیچوقت یادش نره. یا بعد از این کونیه خودمون می شه واسه دادن میاد پیش خودمون یا دیگه نمیاد که در این صورت من کاری رو که باید باهاش کردم. دیگه تصمیم بعدش با خودشه.
از طرز حرف زدنشون راجع به خودم یواش یواش داشتم تحریک می شدم. حمید یه دستی لای کونم کشید و گفت متخصص من دیگه طاقت ندارم فقط کون برفی این خوشگله رو نگاه کنم. با اجازه. جلوی چشمم کیرشو کشید بیرون. به به عجب کیر معرکه ای داشت. یه دستی به سرش کشید و گفت خوب ببینش خوشگله. الان قراره ته بکنمش بهت و کونتو به آتیش بکشه. دوسش داری؟ واسه این که حشری ترش کنم گفتم چی رو؟ حمید با تندی گفت کیرمو دیگه چاقال. الان تو فقط باید از کیر داش حمید و متخصص تعریف کنی. اینو گفت و رفت پشتم. اونقدر کیرش سفت شده بود که فکر کنم رگاش داشت پاره می شد. لپای کونمو محکم به هم فشار می دادم. متخصص تا اینو دید، لپای کونم و گرفت و از هم می کشیدشون تا باز بشه. وقتی دید سفت کردم گفت: کس کش کونتو مثه وقتی که کردم تووووش شل کن. گفتم اون موقع نمی دونستم چه دردی داره. واسه همین شما اونطوری کردی. اما من خیلی اذیت شدم و دردم اومد. الان دیگه نمیتونم. متخصص دستشو برد زیر شکمم و دوباره کیرم رو که هنوز خواب بود و یا از شدت شهوت نمی تونست بلند بشه رو دوباره برد لای پاهام و نشست روی کمرم. با انگشت می زد روی تخمای کوچولوم. دردم گرفته بود. به خودم می پیچیدم اما نمیتونستم از زیرش در برم. گفت تا شل نکنی به تخمات ضربه می زنم. مجبور شدم شل کنم. دیگه یواش یواش باید وارد فاز لذت می شدم. وقتی حمید که دیگه طاقتش واسه فتح کون سفیدم تموم شده بود، دید که کونم و شل کردم، سر کیرشو تف مالی کرد و یه ضرب دادش رفت تو و روم خوابید. با فشار کیرش اینگار داشتن تو دلم یه حفره درست می کردن. کیرش که داشت می رفت با ناله گفتم آقا حمید داره می ره توم. دردم میاد تو رو خدا نکن. پاره شدم. اما خیلی ریز که متوجه نشه، کونمو به سمت عقب می دادم که کیرش کامل تو کونم جا بشه. اون فشار می داد و منم با هر فشار کیرش یه داد میزدمو سعی می کردم یه کم برم جلو. دهنمو گرفت و سنگینیشو انداخت روم و مانع فرارم شد. وقتی تا ته رفت یه فشار داد به ته کونم. یه کم پریدم. بعد گفتم خواهش می کنم تکونش نده. خیلی دردم میاد. متخصص گفت اما ما خوشمون میاد مگه نه داش حمید. بعد هر دو تایی خندیدن.
کیر حمید تا دسته تو کونم بود. واسه این که تو کونم کنه، خودمو زیرش تکون می دادم. اما یه طوری این کار و می کردم که اون فکر کنه می خوام خودمو بیرون بکشم. واسه همین گفت: کس کش چقدر تکون می خوری؟ مطمئن باش این کیر از سوراخی که بهش فرو رفته در نماید بچه کونی.
سکس امشب مطابق میل من داشت انجام می شد و من از لذت تو ابرا بودم، اما باید طور دیگه رفتار می کردم که بیشتر حال کنم. واسه همین با ناله و ناراحتی گفتم: به قول خودتون شما دوتا دارین حال می کنین. اما من بیچاره این زیر دارم له می شم. اونجامم که پاره کردین. بسه دیگه بزارین برم. اصلا نمی خوام وارد هیچ تیمی بشم. حمید گفت راس می گه طفلک. این بچه خوشگلم باید یه حالی بکنه که بازم بیاد پیشمون. واسه همین سریع کشید بیرون و به پشت خوابید رو زمین. به من گفت بیا رو کیر داش حمید بشین. کیرش خیلی بزرگ بود. خوشحال بودم که گیر دوتا بچه باز کیر گنده افتاده بودم. حمید کیرشو تو دستش گرفت و من با بغض و ناراحتی ساختگی نشستم رو کیرش. یه ضرب با ناله من رفت تو و تو سوراخم جا گرفت. متخصص گفت حالا باید رو کیر داش حمید بالا پایین کنی. گفتم خیلی درد داره. گفت جا وا می کنه نترس نمی میری. قبل از تو هم کلی بچه تو این بیابون توسط ما کونی شدن. اونا هم اولش درد داشتن اما نه تنها نمردن، بلکه زیرخوابمون شدن. البته اینم بگم ها، ما معمولا فقط یک یا دوبار یکی رو می کنیم. حالا شاید تو تا وقتی به کس دیگه ای کون نداده باشی و بچه خوبی باشی، چند باری تو کونت تلمبه بزنیم. بعدشم وقتی داشتی بالا پایین می کردی بگو داری چکار می کنی. یواش خودمو کشیدم بالا و قبل این که کیرشو بکشم بیرون، حمید کمرمو گرفتو کشیدم پایین. متخصص گفت داری چکار می کنی؟ گفتم بالا و پایین. گفت: کس کش خر دیگه تکرار نمی کنم. باید بگی رو کیر داش حمید نشستم دارم بالا و پایین می کنم. فهمیدی؟
واسه خودمم دیگه سخت شده بود این بازی. می خواستم هرچه زودتر وارد اصل ماجرا بشم. واسه همین بی مقدمه گفتم رو کیر داش حمید نشستم دارم بالا پایین می کنم. بسمه دیگه. بزارین برم. هر کاری که خواستین کردین و هر چی که خواستین رو گفتم دیگه. حمید که اینو شنید کمرمو نگه داشت و باسنش رو بالا آورد و شروع کرد محکم تو کونم تلنبه زدن. گفت متخصص راش انداختی. نوبت توه. کیرشو کشید بیرون و متخصص نشست پشتم و با یه ضرب کیرشو کرد تو سوراخم. دیگه داشتم پرواز می کردم. واسه این که حشریشون کنم، گفتم داش حمید. گفت چیه؟ گفتم متخصص کیرشو تو سوراخم فرو کرده. متخصص به شدت ضربه هاش اضافه کرد و گفت بچه کونی باید بگی کیروشو تو سوراخم زده و داره بهم تلنبه می زنه. داره تقمو می زنه. منو کونی کرده. با یه حالت معصومانه ای گفتم واقعا من کونی شدم؟ شما منو کونی کردین؟ متخصص که دیگه دست خودش نبود کمرمو گرفت و از روی حمید بلندم کرد و تو هوا رو کیر خودش نشوند. بعد چندتا ضربه به حالت قنبل درم آورد و روم سوار شد و با تمام توانش کونمو گایید. حمید گفت وقت آب دادنته. گفتم یعنی چی؟ گفت می خوایم بهت آب بریزیم. اینطوری دیگه طعم کون دادن و آبی که توی کونت میریزیم رو می چشی و ابنه ای می شی. گفتم نفهمیدم. گفت الان که منی رو تو کونت خالی کردیم می فهمی. تو همین لحظه بود که متخصص آبشو تو سوراخم پاشید. با تعجب پرسیدم این چیه داره داخل کونم می پاشه؟ متخصص گفت کس کش کونی آین آب کیر منه که داره مادر کونتو می گاد. بعد این آب تو دیگه ابنه ای می شی. یعنی همونطور که کونتو فک پلمپ کردم، آبم که بهت ریخت ابنه ایت هم می کنه. گفتم یعنی چی؟ گفت دیگه دوس داری همه بکننت. این دودول کوچولوتم شاهد به گا رفتن سوراخ کونت می شه. اینو که گفت کیرم راست شد. حمید که راست شدنشو دید گفت متخصص کارش تمومه. زیر کیرت راس کرد. این کیر دیگه باید جاکشی سوراخ کونش رو بکنه. تا الان که آبت نیومده بود اینم راست نشده بود. همچین که آبت ریخت بهش ببین چه سرحال اومده. بعد به من گفت ببینم بچه کونی خوشت اومد از آب منی؟ من سرمو انداختم پایین. گفت توله سگ حرومی بگو خوشت اومد یا نه. گفتم می ترسم بگم. گفت از چی؟ گفتم از این که بگم خوشم اومد بعد بهم بگین ابنه ای. متخصص کیرشو کشید بیرون و گفت تو الان هم کونی هستی هم ابنه ای. دست خودت نیست. دیگه بعد از این هر کی بکنتت دوس داری آبشو تو کونت خالی کنه نه جای دیگه. فقط در این صورته که خارش کونت میفته. وقتی اومدی کنار زمین نشستی، با خودم گفتم هر طور شده باید این پسره رو بزنم زمین. اما فکر نمی کردم به همین زودی بری زیر کیرمو دوام بیاری.
بعد از این همه سال دادن اولین بار بود اکلمه ابنه ای رو می شنیدم. تازه داشتم متوجه می شدم وقتی کونم خارش می گرفت و هوس آب منی می کرد به چه خاطر بوده.
من که دیگه از حرفاشون داشتم می مردم، با یه حال حشریی گفتم: الان داخل کونم می خواره. باید چه کار کنم؟ حمید گفت فقط یه کیر کلفت و آبدار می تونه خارش کون یه ابنه ای رو بخوابونه. گفتم: پس داش حمید می شه تو هم با اون کیر کلفتت به کونم آب منی بدی تا خارشش بیفته؟
حمید که اینو شنید با یه لبخند پیروزمندانه بلند شد کیرشو تو دستش گرفت. دو تا زد کف دستش بعد با حشریت تمام گفت همین الان بهت آب میدم که خارشت بیفته سفید برفی. منم با همون حال خرابم گفتم بیا بهم آب کیر بده. من ابنه ایم. آب کیر می خوام. دیگه دست خودم نبود. متخصص با حیرت نگاهم می کرد. باورش نمیشد. حمید با تمام توانش تو کونم تقه می زد. یه طوری صدای شالاپ شلوپش تو تاریکی می پیچید که فکر کردم همه سکوت کردن تا شاهد جر خوردن من به دست دوتا بچه باز تو دل تاریکی بشن. هیچ ابایی نداشتم که همه بیان و بشینن و دادن منو به غریبه ها نگاه کنن. همونطور که قبلا هم دیگران شاهد کون دادنم به بقیه بودن.
صدای داش حمید منو به خودم آورد. حاضری بچه خراب؟ گفتم حاضر حاضرم. یه قطرشم بیرون نریز. متخصص گفت تو کس کش کونی بودی یا کونی شدی؟ در حالیکه از داغی و پاشش آب منی حمید تو کونم داشتم پرواز می کردم گفتم: متخصص تو منو کونی کردی. تو امشب منو کونی کردی و داش حمید ابنه ایم کرد. حمید که از روم بلند شد همونطوری خوابیدم تا هم خستگیم در بره و هم آب تو کونم بیرون نیاد. بعد چند لحظه متخصص گفت پاشو بچه کونی. تموم شد دیگه. وقتی ایستادم چشم متخصص که به کیرم افتاد با خنده گفت داش حمید این بیغیرت و ببین. واسه کونی شدن صاحبش چه قدی کشیده. از وقتی مالوندمش، انگشتیش کردم، درش گذاشتم حتی وقتی تووووش چپوندم، دودولش راست نشده بود. اما الان ببینش.
عطش کونم نخوابیده بود. بعد از سالها دوباره منو بردن و کردن. خودم از کسی نخواستم. و این حالمو خوب می کرد. دوس داشتم بازم کون بدم. متخصص شلوارشو پوشیده بود. حمید کیر برافراشتش از لای زیپ شلوارش بیرون بود هنوز. منم هیچ تصمیمی واسه پوشیدن شلوارم نداشتم. دوس داشتم این دوتا یبار دیگه بکننم و یا برن تا من با آبشون یه جق حسابی تو دل تاریکی بزنم.
متخصص گفت بپوش تا ببریمت یه جای روشن که چشات ببینه. اما من ایستاده بودم. گفت چرا وایسادی کس کش؟ گفتم راستشو بگم؟ گفت بگو. گفتم من هنوزم کیر می خوام. تازه مزه شو فهمیدم. متخصص که داشت با حیرت نگاهم می کرد گفت کیر من که دیگه خوابه. به حمید رو کردم و گفتم داش حمید کیر شما که هنوز برافراشتست. میشه دوباره جرم بدی؟ حمید گفت خار کسه همه آبمو کشیدی بیرون. دیگه توان تقه زدن ندارم. کس و کونتو جمع کن بینیم با. کیرشو تو شورتش جا داد و به متخصص گفت بریم. متخصص گفت چشمش تو شب نمیبینه. می ترسه. حمید گفت ولش کن لاشی رو. نه به اون اولش که نمی دونست کیر چیه نه به حالا که می گه بازم می خوام. اون آبی که ما تو کونش ریختیم کور رو هم شفا می ده. در حالیکه داشتن اینارو با هم می گفتن و می خندیدن، هم صداشون و هم سایشون تو تاریکی گم شد. اصلا نمیتونستم فکر کنم. هنوز دلم کیر می خواست. بعد از سالها یبار دیگه خواسته دلم برآورده شده بود. دوس داشتم فقط یه چیزی باشه بره تو کونم تا عطشم کم بشه برسم خونه. یه دفعه یاد باغبون ورزشگاه افتادم. دیگه مغزم کار نمی کرد. فقط می خواستم خودمو برسونم بهش. سریع شلوارم و پوشیدم و به سمت ورزشگاه راه افتادم. دعا دعا می کردم که باشتش.
وقتی رسیدم نگهبان جلوی در گفت کجا؟ سربازی؟ گفتم فامیل مسئول چمنم. گفته بود بیام دنبالش. هستش؟ با یه نگاه معنی داری گفت آره هستش. هنوز نرفته. دنیا رو بهم دادن. شروع کردم به سمن زمین چمن دویدن. آبی که تو کونم ریخته بودن رو توی دلم حس می کردم. هیچوقت فکر نمیکردم واسه رفتن زیر کیر، اینطوری بی تاب بشم و بدوم. یه راست رفتم سمت رخت کن. باغبون اونجا بود و داشت وسایلش رو جمع می کرد. تا منو دید گفت کیه؟ گفتم آشنا هستم. گفت نمیشناسم. گفتم الان یادت میارم. یادته چند وقت پیش روی این سکوها مچه یه پسره رو گرفتی که سربازه داشت می کردش؟ گفت من زیاد مچ می گیرم. گفتم اما وقتی سربازه رفت، تو تق پسره رو زدی. یادت اومد؟ گفت خوب که چی حالا؟ گفتم من همون پسره هستم. گفت همون که من کردمش؟ گفتم دقیقا همون که تو کردیش. با اون کیر کلفتت کونشو جر دادی. گفت خوب بعدش؟ گفتم حالا اون پسره که تو کونیش کردی، اومده یبار دیگه با کیر گندت پارش کنی و تو کونش آب منی بریزی. خیلی بی تفاوت گفت گمشو بابا لاشی. رفتم سمتش و دستمو گذاشتم رو کیرش. زد رو دستمو گفت دستتو بکش. اونقدر خسته ام که حتی حال ندارم کمرمو باز کنم. چی می گی واسه خودت. من که می دونستم رو چی حساسه گفتم اگه زنتم ازت می خواست همینو بهش می گفتی؟ یک دفعه یقمو گرفتو عقب عقب برد چسبوندم به دیوار و با خشم گفت: مادر جنده مگه نگفتم اسم زن منو به زبونت نیار. یبار دیگه بگی خواهرتو می گام. خیلی وقیحانه گفتم اگه می تونی بگا ببینم چطوری می گایی. از پس سرم گرفت و کشون کشون بردم سمت رختکن تاریک. صورتمو چسبوند به دیوار زبر اونجا و دست انداخت کمرمو باز کرد. دستش که به کونم رسید متوجه خیسی شورتم و کونم شد. گفت بچه کونی کجا کون دادی؟ هنوز تو کونت خیسه. آب منی ریختن بهت؟ حداقل میذاشتی آب قبلی خشک بشه بعد دوباره آب کیر بخوای. من که دیگه دست خودم نبود گفتم آره حاجی. دو نفر به زور بردنم تو اون بیابونه و کونم گذاشتن و تا آبشونو تو کونم خالی نکردن، ولم نکردن. دست زبرش رو گرفتم و گذاشتم رو لپ کونم و گفتم: حالا نوبه کیر کلفت و مردونه توه که خارش کونمو بخوابونه. در حالی که کونمو چنگ میزد گفت: من کون تمیز می کنم نه کونی که هر کی رسیده توش آب کیر ریخته. نشستم جلوش. کیرشو از لای زیپش کشیدم بیرون و با اینکه بوی عرق می داد، اما کردمش تو دهنمو شروع کردم واسش ساک زدن. انگار که خوشش اومده باشه، سرمو گرفت تو دستاشو شروع کرد تو دهنم تلنبه زدن. گفت می ریزم تو دهنت. سرمو کشیدم عقب و بلند شدم. کونمو کردم سمتش و کیرشو گذاشتم رو سوراخم. قبل از این که دوباره تحقیرم کنه، محکم رفتم عقب و کیرشو تو کونم فرو کردم. وقتی جریان رو دید گفت بخواب رو چمنا بدبخت ابنه ای. معلوم نیست چطوری کردنت که اینطوری هلاک کیری. گفتم حاجی دمت گرم. جرم بده با کیر کلفتت. گفت خفه مادر کونی. اینو گفت و خوابید روم. همزمان با اون منم زیرش کمر می زدم. وقتی حشرم رو دید گفت خاک تو سر بدبختت کن. بابا ننت می دونن زیر کیر غریبه ها می خوابی؟ از سنگینی حرفاش داشتم خرد می شدم اما نمی تونستم جلوی شهوتم رو بگیرم. بنابراین فقط گوش می کردم. انگار خود باغبونه هم با گفتن این حرفا داشت حشری می شد. ضربه هاشو محکم تر کرده بود. منم کونم رو با شدت بیشتری می دادم عقب. طوری که با هر بار عقب رفتن شکمش به کمرم می چسبید و تخمای گنده و آویزونش می مالید به کونم. دستاشو از زیر کتفم رد کرد و محکم قفلم کرد. منم دستامو بردم عقب و لپای کونمو از هم تا اونجایی که می شد باز کردم تا همه کیرش تو کونم فرو بره. در حالیکه داشت بهم تقه می زد گفت: آبجی داری؟ گفتم آره. گفت حتما الان اونم یه گوشیه ای مثه دادشش زیر کیر خوابیده و به دادن غریبه ها مشغوله. دفعه بعد که اومدی با خودت بیارش ابنه اونم بخوابونم. واسه این که این بحثو تموم کنه، گفتم باشه میارمش. اما اگه زنت بفهمه یه دختر جوون رو کردی چیزی بهت نمی گه؟ تا اسم زنشو آوردم کیرشو تا خایه تو کونم فشار داد و با غضب گفت: تخم حروم چند بار گفتم اسم زن منو نیار. بعد تو همون حالت با حشریت گفت اون آبجی هرزت رو دفعه بعد میاری تا کس و کونشو یکی کنم. فهمیدی؟
احساس کردم با این حرفش آبم می خواد بیاد. واسه همین گفتم نفهمیدم. دوباره بگو. اونم که دیگه حشری شده بود، با لحن حشری گفت اون آبجی کونیت رو با خودت بیار می خوام به کونش آب مننننننننیییییییی مو بریزم. همزمان انگار تو کونم شلنگ آب داغ باز کردن. اونقدر شهوتی شده بودم که منم همونجا همزمان با باغبونه، زیر کیرش آبم اومد و ارضا شدم.
هیچکدوم نای بلند شدن نداشتیم. حتی نمی خواست کیرشو بیرون بکشه. زیر کیر منم کلی آب ریخته بود. فکر نکنم تا به اونشب اینقدر آب ازم خارج شده بود. شکمم با آب کیرم و نم چمن ها خیس شده بود. آخرین باری که زیر کیر آبم اومده بود، مربوط می شد به سالها قبل. اونم زیر کیر داود بود که یک سال از من کوچیکتر بود. داود پسر همسایمون بود که خوابیده بود روم و داشت می کردم. به خاطر لذت کون دادن و مالش کیرم به تشک و تقه هایی که داود تو کونم می زد، زیر کیرش ارضا شدم و اولین بار آبم اومد.
وقتی دیدم باغبونه بلند نمیشه، دستمو بردم پشتم و آروم تخماشو که رو کونم پهن شده بود رو مالوندم و دستمو رسوندم به کیرش که هنوز تو سوراخم بود و داشت دل دل می کرد. وقتی کشیدش بیرون انگار هرچی آب تو کونم بود ریخت بیرون و از روی تخمام راه گرفت به سمت لای پام. یه کم سوراخمو باهاش مالوندم. بعد نشستم تا باقیش رو هم خالی کنم. باغبون با کیر آویزونش داشت نگام می کرد. گفت: امشب چند نفر کردنت؟ گفتم سه نفر. اما تو خیلی خوب می کنی. سرشو تکون داد و رفت سمت رختکن. منم خودمو تمیز کردمو و با یه دنیا لذت رفتم سمت خونمون.
     
  
مرد

 
سلام راستش داستان من زیاد سکسی نیست ولی به هر حال میشه اولین گی ام ب.ده باشه
من ۲۰ سالمه تابستون توی یاهو با یه مرد ۳۵ ساله که اسمش جاوید بود دوست شدم
۲ ۳ هفته ای باهم دوست بودیم تا اینکهه راضیم کرد بهش بدم
شب طرفای ساعت ۹ رفتم خونش تنها بود
خیلی استرس داشتم و میترسیدم
اومد جلو بردم روی تختش و لباسامو در آورد از ترس و استرس داشتم میموردم لختم که کرد فقط جوراب پاریزین مامانم پام مونده بود (آخه عاشق پوشیدن حوراب پاریزینم- بعد خودش لخت شد کیرش خیلی بزرگ و کلفت بود مال من ۱۱ سانت بود کیرشو آورد جلو دهنم که بخورم منم با کلی ترس یکم لیسش زدم
بعد منو بر عکس رو تخت خوابود و با کونم بازی کرد و سوراخمو خیس کرد
گرمای کیرشو رو باسنم حس میردم .آرووم آروم داشت فرو میکرد انقدر دردم اومد که داشتم گریه میکردمو مامانو صدا میکردم اون اصن به گریه های من توجه نکرد محکمم گرفته بودم با کلی زور از زیر اومدم بیرون و ازش التماس کردم که نکه کلی گریه کردم . آخرش قبول کرد ولی جلق زد و مجبورم کرد آبشو بخورم
زود هم اباسامو پوشیدمو برگشتم خونه
;-)
باورتون میشه سایز سینه های مامانم ٩۵ باشه؟
     
  
مرد

 
سلام به همه ببخشید اولین داستانمه اگر بد بود ببخشید .
من کون توپولی هستم ۳۰ ساله . این داستان مربوط میشه به منو یکی به نام عباس که من بهش میگم عباس عربه .چون بچه اهوازه و عربه و ۴۵ سالشه.روز اول که رفتم خونش بعد احوال پرسی و ... لختم کرد پیراهنم و در آورد و شلوارمو کشید پایین . من حسابی خجالت کشیده بودم چون سینه هام و کونم خیلی بزرگه .اون تا سینه هامو دید گفت به به چه خانمی .نوک سینمو گرفت و حسابی باهاش ور میرفت .من جون تو جونم نمونده بود .از حال رفته بودم .بهم گفت چیه دوست داری خانمی ؟ گفتم خیلی زیاد .گفت میخوای جندت کنم حسابی ؟ منم که خیلی اوبم زده بود بالا گفتم آره من دربست در اختیارتم از امروز .خلاصه اون روز ۴ دست بهش کون دادم ۴ بارشم ریخت تو کون توووپووولم .هروقت تماس بگیره حتما باید برم .از اون روز تا حالا ۷ سال که میگذره منم شدم جنده جنده سگ عباس عربه .جالب اینجاست جز خودش چندتا از دوستاشو انداخته به جون کونم .ا.ر دوست داشتید تو داستان بعدی میگم .
     
  
مرد

 
سلام.منم‌میخوام داستان زندگی خودم رو بذارم اینجا.خوب یا بد بودن زندگی من قضاوتش با خوانندست.خودم نه خوشحالم نه پشیمون.
     
  
مرد

 
سلام.منم میخوام داستان زندگی خودم رو بذارم اینجا.خوب یا بد بودن زندگی من قضاوتش با خوانندست.خودم‌نه خوشحالم نه پشیمون
     
  
مرد

 
سلام.من امید هستم این داستانها رو تغریف میکنم شاید یکی خوشش بیاد یکی نه.هرکی هرجور بخواد آزاد قضاوت کنه.من الان 33سالمه شروع بخش مهم زندگی من از 21سالگی هستش.تا قبل از اون طوری زندگی کردم‌ که چیزه خاصی برای تعریف کردن ندارم.
توی سن 21سالگی از شهرهای تقریبا شمالی به اهواز رفتم برای دانشگاه.
وقتی اومدم اهواز حدود چند ماهی تنها بودم تا خانواده هم اومدن و دیگه ماندگار شدیم اینجا.
تنها که بودم خیلی حوصله م سر میرفت و واقعا دلم میخواست با یکی رفیق بشم تا اینکه توی کلاس با پسری آشنا شدم به اسم مجاهد.
مجاهد عرب اهوازی بود هم سن خودم.21سال سن با قد حدود170و وزن حدود70تقریبا.
با مجاهد بیشتر از بقیه رفیق شدم چون خونه اونها تو همون محله ایی بود که ما خونه داشتیم.شبها میرفتم پارک پیشش اون دوستاش.
دوستای مجاهد هم همه حدودا19الی 22سال بودن.همه عرب بودن و هیچکدوم هم درس نمیخوند.
بعد یه مدت که گذشت دیگه خیلی راحت شده بودم با اونها خودمم از تنهایی در اومده بودم.
یه شوخی بین اونها رایج بود که یهو کیر و تخمای یکی رو میگرفتن یا یکی رو انگشت میکردن و همه میخندیدن.شوخی بود هیچکسی هم ناراحت نمیشد.
بعد یه مدت با منم راحت شدن و این شوخی ها با منم میشد البته بدمم نمیومد چون یه حس مفعول بودن و اینکه دوست داشتم یجوری پایینتر از بقیه باشه.
یه شب که همه دور هم بودیم یکیشون گفت بچها بیاید ببینیم کیر امید اندازه کیر عربی هست یا نه.تا اومدم به خودم بیام ریختن سرم بلندم کردن بردنم پشت درختچه ها به کمر خوابوندنم دست و پام‌رو گرفتن یکیشون یکم شلوارم رو‌کشید پایین در حدی که کیرم پیدا شد میزد زیر کیرم که دودوله و همه خندیدیم بعد هم ولم کردن و منم شلوارم رو کشیدم بالا.اونشب همونجوری تمام شد و رفتیم خونه اما من یه حس خاصی داشتم.دوست داشتم دوباره هم برای من پیش بیاد.
چند شب بعدش دوباره همه دور هم جمع شدیم هر کاری میکردم که توجه همه به من باشه.برای اینکه همه بیان سمت من رفتم سراغ یکیشون که از بقیه شرور تر بود یهو جلو همه کیرش رو گرفتم ولش کردم و فرارکردم سمت اخر پارک.همه دودیدن دنبالم ته پارک گرفتنم.خوابوندنم رو زمین.
یکم دست و پا میزدم که تابلو نشه که خودمم میخوام.همونکه کیرش رو گرفته بودم اومد نشست رو پاهام.دکمه شلوارم رو باز کرد و جلو همه تا بالای زانو کشیدش پایین و کیر و تخمام رو گرفت و میکشید.بزور خودمو کنترل میکردم که شق نشه کیرم.
ولم مرد و از روم بلند شد اومدم شلوارم رو بکشم بالا یهو یکیشون افتاد روم و به شکم خوابوندم رو زمین کون لختم جلو همه معلوم شد.یکی میزد روش یکی انگشت میکرد و همه میخندیدن تا مجاهد اومد بلندم کرد و شلوارم رو کشیدم بالا.
اون شب هم تمام شد ولی از شبهای دیگه که میرفتم اونجا معلوم بود یه عده ایی بیشتر بهم نزدیک میشدن و هوای منو بیشتر داشتن منم خیلی از اینکه بهم توجه میشه خوشم میومد.
قرار گذاشتیم یه روز جمعه که همه بیکارن برا ناهار بریم پارک جنگی اطراف شهر.
هرکی ماشین داشت اورد و 10نفر شدم حرکت کردم رفتیم پارک جنگلی یه سکو پیدا کردیم لای درختچه ها.بساط پهن کردیم و نشستیم تا اخر وقت.تقریبا همه رفتن و ما موندیم و دور هم بودیم.
دوباره یکی دوتا از بچه‌باز افتادن به جون هم و به شوخی انگشت میکردن همدیگه و هر کی سرپا بود یا انگشتش میکردن و لای پاش رو میگرفتن تا رسیدن به من.
خودمو اماده کرده بودم که ایندفعه بیشتر برم جلو ببینم چی میشه وقتی یکیشون اومد سمتم از جام تکون نخوردم افتادم روم و گرفتنم یکیشون کیرم رو گرفت و یکی انگشتم میکرد منم کامل خودمو گذاشتم در اختیارشون.
یکیشون افتاد رو منو برم گردودند به شکم خوابودنم و شلوارم رو کشید پایین میزدن رو کونم و انگشت کردن لای کونم.
مجاهد هم نگاه کید دید انگار خیلی ناراحت نیستم بیخیالم شد.بعد یه مدت ولم‌کردن منم شلوارم رو کشیدم بالا و بلند شدم.مجاهد اومد سمتم گفت بریم یه دوری بزنیم و بیایم.رفتیم یکم که دور شدیم گفت بچه ها میگن انگار امید مشکل سلام.من امید هستم این داستانها رو تغریف میکنم شاید یکی خوشش بیاد یکی نه.هرکی هرجور بخواد آزاد قضاوت کنه.من الان 33سالمه شروع بخش مهم زندگی من از 21سالگی هستش.تا قبل از اون طوری زندگی کردم‌ که چیزه خاصی برای تعریف کردن ندارم.
توی سن 21سالگی از شهرهای تقریبا شمالی به اهواز رفتم برای دانشگاه.
وقتی اومدم اهواز حدود چند ماهی تنها بودم تا خانواده هم اومدن و دیگه ماندگار شدیم اینجا.
تنها که بودم خیلی حوصله م سر میرفت و واقعا دلم میخواست با یکی رفیق بشم تا اینکه توی کلاس با پسری آشنا شدم به اسم مجاهد.
مجاهد عرب اهوازی بود هم سن خودم.21سال سن با قد حدود170و وزن حدود70تقریبا.
با مجاهد بیشتر از بقیه رفیق شدم چون خونه اونها تو همون محله ایی بود که ما خونه داشتیم.شبها میرفتم پارک پیشش اون دوستاش.
دوستای مجاهد هم همه حدودا19الی 22سال بودن.همه عرب بودن و هیچکدوم هم درس نمیخوند.
بعد یه مدت که گذشت دیگه خیلی راحت شده بودم با اونها خودمم از تنهایی در اومده بودم.
یه شوخی بین اونها رایج بود که یهو کیر و تخمای یکی رو میگرفتن یا یکی رو انگشت میکردن و همه میخندیدن.شوخی بود هیچکسی هم ناراحت نمیشد.
بعد یه مدت با منم راحت شدن و این شوخی ها با منم میشد البته بدمم نمیومد چون یه حس مفعول بودن و اینکه دوست داشتم یجوری پایینتر از بقیه باشه.
یه شب که همه دور هم بودیم یکیشون گفت بچها بیاید ببینیم کیر امید اندازه کیر عربی هست یا نه.تا اومدم به خودم بیام ریختن سرم بلندم کردن بردنم پشت درختچه ها به کمر خوابوندنم دست و پام‌رو گرفتن یکیشون یکم شلوارم رو‌کشید پایین در حدی که کیرم پیدا شد میزد زیر کیرم که دودوله و همه خندیدیم بعد هم ولم کردن و منم شلوارم رو کشیدم بالا.اونشب همونجوری تمام شد و رفتیم خونه اما من یه حس خاصی داشتم.دوست داشتم دوباره هم برای من پیش بیاد.
چند شب بعدش دوباره همه دور هم جمع شدیم هر کاری میکردم که توجه همه به من باشه.برای اینکه همه بیان سمت من رفتم سراغ یکیشون که از بقیه شرور تر بود یهو جلو همه کیرش رو گرفتم ولش کردم و فرارکردم سمت اخر پارک.همه دودیدن دنبالم ته پارک گرفتنم.خوابوندنم رو زمین.
یکم دست و پا میزدم که تابلو نشه که خودمم میخوام.همونکه کیرش رو گرفته بودم اومد نشست رو پاهام.دکمه شلوارم رو باز کرد و جلو همه تا بالای زانو کشیدش پایین و کیر و تخمام رو گرفت و میکشید.بزور خودمو کنترل میکردم که شق نشه کیرم.
ولم مرد و از روم بلند شد اومدم شلوارم رو بکشم بالا یهو یکیشون افتاد روم و به شکم خوابوندم رو زمین کون لختم جلو همه معلوم شد.یکی میزد روش یکی انگشت میکرد و همه میخندیدن تا مجاهد اومد بلندم کرد و شلوارم رو کشیدم بالا.
اون شب هم تمام شد ولی از شبهای دیگه که میرفتم اونجا معلوم بود یه عده ایی بیشتر بهم نزدیک میشدن و هوای منو بیشتر داشتن منم خیلی از اینکه بهم توجه میشه خوشم میومد.
قرار گذاشتیم یه روز جمعه که همه بیکارن برا ناهار بریم پارک جنگی اطراف شهر.
هرکی ماشین داشت اورد و 10نفر شدم حرکت کردم رفتیم پارک جنگلی یه سکو پیدا کردیم لای درختچه ها.بساط پهن کردیم و نشستیم تا اخر وقت.تقریبا همه رفتن و ما موندیم و دور هم بودیم.
دوباره یکی دوتا از بچه‌باز افتادن به جون هم و به شوخی انگشت میکردن همدیگه و هر کی سرپا بود یا انگشتش میکردن و لای پاش رو میگرفتن تا رسیدن به من.
خودمو اماده کرده بودم که ایندفعه بیشتر برم جلو ببینم چی میشه وقتی یکیشون اومد سمتم از جام تکون نخوردم افتادم روم و گرفتنم یکیشون کیرم رو گرفت و یکی انگشتم میکرد منم کامل خودمو گذاشتم در اختیارشون.
یکیشون تو بهش بگو اگه راضی هستش بیاد میکنیمش.
منم بهش گفتم اگه. خودت با ایستی اونجا من هستم‌.با هم برگشتیم سمت بچه ها.رفتم رو سکو خوابیدم رو شکم یکیشون امد شلوارم رو تا مچ پا کشید پایین پیراهنم رو هم تا زیر بغلم برد بالا.تف زد لای کونم و سر کیرش خوابید رو جلو‌بقیه منو کرد.
خیلی درد داشت احساس کردم دارم نصف میشم فکر نمیکردم کون دادن اینقدر درد داره.آبش رو ریخت تو کونم و بلند شد دومی اومد اونم‌همونجوری کردم یکم بیشتر طولش داد تا آبش رو ریخت.نفر سوم که اومد دیگه اینقدر درد داشتم که نمیذاشتم بکنه منو بزور راضیم کردن که به اونم بدم بقیه بمونن واسه یه روز دیگه.نفر سوم هم خوابید روم بزور کردش تو کونم.وقتی ابش میخواست بیاد گفت برگرد پاهات رو باز کن.پاهام را باز کردم آبش رو ریخت رو کیرم و تخمام بعد بلند شدم شلوارم رو کشیدم بالا و همه برگشیتیم اهواز...
ادامه دارد
     
  

 
چقدر لذت بخشه این داستانا.
منم یه روزی داستان زندگیمو مینویسم
لطفاْ هر کی به من پیام میده و درخواستی داره، آیدی تلگرامشو هم در پیامش بذاره. (منظورم در پیام خصوصیه).
ممنونم
     
  
صفحه  صفحه 84 از 85:  « پیشین  1  ...  82  83  84  85  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Gay Stories - داستان های سکسی مربوط به همجنسگرایان مرد

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA