ماجراهای بهراد قسمت دوازدهمقسمت دوازدهم : سكس تو خزر شهرخب برگردیم به داستان رفتیم ناهار رو بیرون زدیم و رفتیم لب دریا3-4 تا ماشین بیشتر نبود با مال ما ( منظورم عزیز خان نیست ) میشد 5 تا نشستیم و تا نشستیم نظرم رو یه پسره جلب کرد, خوب دقت کردم دیدم اون بابا معلم کلاس زبانم بود ساله قبل و از اون جای که خیلی ادم با حالی بود,کل خاطراتش واسم زنده شد.... نگار : کجای بابا... بهراد : اون پسر رو میبینی؟ نگار : خوش تیپه ؟ ... اره راستم هم می گفت خوش تیپ بود و نگار گفت برو سلام علیک کن..اول گفتم ول کن ..اما دیدم برم بهتره.اخه یه جمع 8 نفره بودن که 2 تا پسر توش بودن و 6 تا دختر گفتم واسه خود شیرینی هم که شده برم خلاصه رفتم جلو و سلام کردم اولش ما رو نشناخت اخه یه ریش لنگری گذاشته بودم و تا شناخت پا شد و ماچ و بوسه خیلی با هم سر کلاس رفیق بودیم و از او نجا که کس شعر زیاد سر کلاس می گفتم و اونم می خندید همراه بچه ها, رابطمون بهتر بود بطوری که یکی دو دفعه رفته بودم باهاش بیلیارد و شام اسمش سامان بود.یه پسری که بهترین توصیفش اینه که کپی علی قربان زادست قد 173-74نه لاغر و نه چاق با موهای کوتاه خدایش خوش تیپ بود و تعارف کرد بشینم و منم طبق معمول با کس شعرام جمع رو گرم کرده بودم البته انگار دخترا که تنها مونده بودن علاقشون بیشتر بود چون یه سری اومدم بلند شم.وبه اصرار دخترا موندم..قرار گذاشتم که شب برم ویلا شون ورق بازی کنيم اون و رفیقش مهران بودن و با این دخترا هم همین جا اشنا شده بودن قبل از این که برم گفتم:سامان جون کسی پرسید من 20 سالمه ها !!!! اونم بلند خندید و گفت حواسم هست خلاصه شب که دیدم نیما اینها دارن عرق می زنند, منم 2-3 تا پیک زدم و کلید ماشینو از نيما گرفتم و راه افتادم و یه سکسی لیدی هم با اون سیستم خفنش چاق کردم که صداش داشت خودمو کر می کرد ( جواد خودتی اون موقع تاره اومده بود و تا اون موقع ماشین با سیستم نرونده بودم) رفتم رسیدم و ماشین رو خاموش کردم كه تا پیاده شدم دیدم یه ماشین داره چراغ می زنه رفتم جلو دیدم یه ماکسيمای سفید و یه کس خوشگلم پشت فرمون رفتم جلو سلام کردم و تازه فهمیدم یکی از همون دختراست که با سامان اینها بود احوال پرسی کرد و گفت داری میری پیش بچه ها ؟ گفتم اره شما تشریف نمیارین ؟ گفت من ترجیح می دم از هوا لذت ببرم منم گفتم عجب !! نگفته بودی از رو هوا بودن لذت می بری (بابای کسی که عرق رو درست کرد اجماعا صلوات ) عرق کار خودشو کرد بود اونم یه خنده ی کرد و گفت میای بریم یه دور بزنیم ؟ منو می گي کس خل شده بودم گفتم : چی بهتر از اینکه ادم خودشو با دختر زیبای مثل تو خالی کنه !!! با خودم گفتم الان با فحش پرتم می کنه بیرون و سریع گفتم : منظورم هیجان رو خالی کردن بود اونم خندید و گفت اره تو که راست می گی حالا چرا جا زدی ؟؟ منم گفتم تا قطره ی اخرش هستم!!! گفت : حالت خیلی بده هاعرق زیاد خوردی یا دوست دخترت باهات چند وقته قهر کرده ؟ گفتم هردوش فهمیدم که اسمش سانازه و سر همین کس شعرا شوخی شوخی رفتیم ویلاشون اما یه 2-3ساعتی کشید مخش رو بزنم رفتیم خونه اما دیگه رومون بهم باز شده بود هر دو مونم می دونستیم واسه چی خونه ایم که تا در بسته شد لبا رفت تو هم بنده خدا انگار یه هفتس غذا نخورده از من بد تر می خورد ساناز یه دختر یه کم تپلی بود که با پوست برنزه و کون قلمبه و چشمای قهوه ای و موهای بلند و صاف مش کرده چیزی کم نداشت دماغ کوچولو و عمل کرده سر بالا لبهای درشت با سینه های 75 در نوع خودش خوب کسی بود که درحال خوردنش نذاشت به سینه هاش برسم و کیرمو کشید بیرون و شروع کرد به ساک زدن (نمی دونم چرا هر وقت یکی ساک می زنه واسم فکر میکنم خستگیم داره در میره)دیدم با اون ساکی که اون میزنه 2 دقیقه ای اب در بساط نخواهم داشت سريع بلندش کردم و تاپ نارنجیو در عرض 2 ثانیه در اوردم. به به. سینهای درشتش داشت کرستشو پاره می کرد منم که مست مست بودم و حسابی هم حشری شده بودم با یه چنگ انداختن کرستش رو 2 نصف کردم که گفت مگه جنگه ؟ اروم بابا شروع کردم به خورن حتی سینه هاشم برنزه بود و نوک قلمبه ی قهوه ایش زیبایش رو دو چندان کرده بود و اینقدر خوردم که با دستش سرمو هل داد پاین و شلوارشو در اوردم که کس تپلیش معلوم شد و شروع کردم به خوردن لبها و چوچولش و با یه انگشت رفتم توش که صداش رو قشنگ میشنیدم با طرز نفس کشیدنش و حالا نوبت من بود و با شعاره ادرکنی يا..... عزیز خان را تا دسته گذاشتم توش که صداي جیغش باعث شد 2 ثانیه صبر کنم بینم تو سوراخ اشتباهي که نذاشتم (نکنه تو گوشش گذاشته باشم!!) و شروع کرم به تلمبه زدن و اونم پاهاشو رو دور کمرم قلاب کرده بود و با فشارش منو همراهی می کرد منم سریع تر از قبل تلمبه می زدم که حالتشو عوض کردم و سگی خوابوندمش که با یه جیغ خفه شد و منم داشتم میومدم که دیدم اگه بیام خیلی ستمه و تازه داره حال می ده و منم به حالت 69 خوابوندمش و شروع کردم دوباره به خوردن تا دوباره صداش در اومد و دوباره خوابوندمش و گفتم می خوام بکنم تو کونت که با مخالفت رو برو شد ولی مگه می شد تو کس به این خوشگلی بزاری اما تو کونش نذاری ؟ راه نداشت و دوباره گذاشتم تو کسش و تلمبه از نو روزی از نو و خیلی تو حال بود و جیغاش به اسمون رسیده بود که اروم با یه انگشت رفتم تو کونش و 1 دقیقه بعد دومی و سومی و عزیز خان رو که گذاشتم زیاد بی قراري نمی کرد چون خوب جا واز کرده بود چه کونی یه 2 دقیقه تلمبه زدم که دیدم تو کمرم طوفان شده و هر چی بود و نبود رو کشیدم بیرون و پاشیدم تو دهنش و اونم تف کرد رو سینه هاش و افتادیم رو تخت یه 1 ساعتی خوابیدیم و من بلند شدم که دیدم بیداره گفتم بچه ها نمیان ؟ گفت نه اونها شب پیش سامان اینان دوباره گیر داد واسه سکس اما ...
ماجراهای بهراد قسمت سیزدهمسکس تو خزر شهر 2 من دلم پیش نگار بود سریع یه فکری به ذهنم رسید گفتم بزار من یه زنگ بزنم الان میام زنگ زدم به نیما و گفتم تنور داغه نیما رو پیاده کردم دمه ویلای ساناز و گفتم رفتی اصلا حرف نزن و فقط بکن رسیدم ویلای خودمون و دیدم چراغها خاموشه رفتم در اتاق رو باز کردم که دیدم نگار دمر خوابیده و اون کون قشنگش رو كه نگها کردم تو 1 ثانیه عزیز خان اماده به خدمت وایساد بوی عطر قشنگ نگار تو اتاق پیچیده بود و نور ماه اتاق روشن کرده بود رفتم کنار نگار دراز کشیدم و یه نگاه به لبهای قلوه یش انداختم و شروع کردم ازش لب گرفتن خیلی اروم یه تکون خورد و دیدم زیپ شلوارم باز شد و کيرمو گرفت تو دستش و من دو دستی سرشو گرفته بودم و ازش لب می گرفتم برش گردوندم و ملافه رو زدم کنار که دیدم لخت لخته رفتم رو گردنش و کم کم اومدم پایين تر و به سینه هاش رسیدم با یه دست سمت چپی رو گرفته بودم و با دست دیگه سمت راست رو یه فشار دادم که با یه جیغ خواب از سرش پرید و منم شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش که اه اوهش درومداوم م م اومدم پاین تر و کس قشنگشو که تو تاریکی چیزی ازش معلوم نبود رو شروع کردم به خوردن و یه انگشتو فرستادم توش و با انگشت دیگه چوچوله ش رو نوازش می کردم اه و اوهش زیاد تر شده بود که دیدم داره ضایع میشه دستمو از تو کسش در اوردم و گذاشتم دهنش 1 مین بعد بلند شدم و عزیز خان رو دادم دستش اونم شروع کرد به ساک زدن با یه ریتم خاصی می خورد و به سرش که میرسید همچین ميک می زد که ابم می خواست بیاد رو شیکم خوابوندمش و سر عزیز خان رو گذاشتم توش یه اه کشید و بقیش رو تا دسته گذاشتم و با داد بلند تر اه کشید منم شروع کردم به تلمبه زدن اما خیلی خسته بودم و خیلی اروم تلمبه میزدم و هراز چند گاهی سرعت رو زیاد میکردم هر دفعه که می کردم تو کون قشنگش میخورد به شیکمم که خیلی حال ميداد یه 10 مین اروم تلمبه می زدم و بلندش کردم و یه وری خوابوندمش و گذاشتم توش و با سرعت شروع کردم به تلمبه زدن صدای اه و اوهش خونه رو بر داشته بود بکن بکن اه دارم کس می دم بکن اون احساس همیشگی اومد سراغم انگار از همه جای بدنم دارن سلولها میان تو کمرم و کشیدم بیرون و همرو پاشیدم رو سینه هاش یه لب 2 دقیقه ای گرفتیم که دیدم هنوز ارضا نشده و با 3 انگشت رفتم تو کسش و با اون یکی سینه هاشو ممالیدم که 20 دقیقه بعد اونم با یه اهی که كشید افتاد تو بغلم تازه چشمام رو رويهم گذاشته بودم که موبایل زنگ زد نیما بود
ماجراهای بهراد قسمت چهاردهم و پایانیسكس در خزر شهر 3 نیما : کس خول خوابیدی ؟ نه ولی دارم می خوابم نیما : بجنب بیا که شهر فرنگه بکن بکنیه که به عمرت ندیدی نگارم ور دار بیار با خودم فکر کردم من که نگارو کردم نیما هم که نگارو کرده اگه اونجا بکن بکنه چرا نگار بدم بقیه بکن ؟ نگار : کی بود نیما بود ؟ اره نگار : چی گفت؟ هیچی گفت برم دنبالش تو هم بگیر بخواب خیلی خسته شدی! رفتم دنبال ویلای ساناز اینا ووووه چه خبر بود شوکه شدم تا حالا اینقدر کس و کون لخت با هم یجا تا اون موقع ندیده بودم اره 4 تا دختر لخت و نیما و سامان قاطی دخترا گم شده بودن نیما داشت کس ساناز رو میخورد و یکی دیگه از دخترا داشت واسش ساک می زد و اون طرفتر سامان که دوتا کس داشتن واسش ساک می زدن فقط جای من خالی بود سریع رفتم تو دستشویی و یه چندتا پیس اسپری زدم ولی نمی دونستم چه جوری می خوام بکنم نه جون داشتم و نه کمر ولی چاره ای نبود همچین موقعيتی دیگه گير نمی اومد اومدم بیرون که دیدم سامان یکی رو خوابونده داره ميخوره و اون یکی رو داره تلمبه میزنه نیما هم خوابیده بود زیر و ساناز داشت روش بالا پاین می پرید اون یکی دختره که شبیه ساناز بود اومد طرف من و بدون مقدمه شروع کرد لب گرفتن لبای خوش مزه ای داشت اما سریع کیرمو کشید بیرون و شروع کرد ساک زدن عزیز خان رو بزور بیدار کرد منتهی اثر اسپری نمي ذاشت اون لذت همیشگی را ببرم ولی حال می داد سریع منو انداخت رو کاناپه و نشست روم و سر عریز خان رو گذاشت تو و وقتی تا دسته رفت سرشو داد بالا و چشماشو بست شروع کرد به بالا پایین رفتن و اه اوه اما صدای اه و اوه اون انگار 3D بود از همه جای خونه صدای اه و اوه میومديه 5 مین بعد سامان خوابیده بود رو یکی از دخترا و نیما هم ساناز رو با یکی دیگه عوض کرده بود پوست برنزه موهای مشکی کون اندازه قابلمه و وقتی رو نیما بالا پاین می رفت سریع پا شدم و رفتم سراغ کون قشنگش و با انگشت رفتم توش صدای جیغش رو اسمون بود کیر به اون گندگی نیما تو کسش و انگشت من حالا تو کونش و شروع کردم به بازی کردن و ساناز هم داشت واسم ساک می زد و طبق معمول با گفتن این جمله ...انگشتامو یکی يکی می کردم توش و دومی و سومی و... سر عزیز رو با هزار زحمت گذاشتم توش که با یه جیغ خفه شد کیرم و سعی کردم بکنم تو که اصلا راه نداشت خیلی تنگ بود صداش دوباره در اومده بود اما به جای اه اوه داشت فحش میداد! منم هر چی سعی کردم تا نصفه بیشتر نتونستم بکنم توش ولی همینم خیلی حال می داد و شروع کردم به تلمبه زدن من از کون و نیما تو کس ااه ه ووه ه ه ه و فحش با هم قاطی شده بود و سامانم یه نگاه انداخت و سریع پا شد اومد و کیرشو چپوند تو دهنه دختره هیچکاری نمی تونست بکنه و قطره های اشک بود که از چشماش مي یومد بیرون سانازم داشت از زیر خایه هامو می لیسید رو اسمونا بودم اما داشت ته دلم به حال دختر می سوخت من گفتم می خوام بیام وبا اون حالش گفت تو نریز تا گفت سامان همه ی ابشو تو دهنش خالی کرد و بعدش من کشیدم بیرون و منم پاشیدم تو صورتش نيما هم با يه حركت خودشو رسوند به دهن دختره و اونم خالی کرد رو صورتش چی شده بود چشماش رو نمی تونست باز کنه و صورتش پر از اشک و ابکیر بود من حس کردم دیگه از کمر فلج شدم و همه خوابیديم .پایان