آهسته انگشت شو فرو كرد تو كونم . و با دست ديگش كه رو سرم گذاشته بود سرمو به كيرش فشار داد . هم زمان كه انگشت شو تا ته فشار مي داد تو كونم سرمو با قدرت زياد روي كيرش فشار داد با سختي دستشو از رو سرم كنار زدم و كير شو از دهانم كشيدم بيرون خودم رو كنار كشيدم و در حالي كه نفس ، نفس مي زدم گفتم : بسه ديگه خفه شدم من رو به بغل پشت به خودش قرار داد و كير شو فرو كرد تو جلوم و مشغول تلم زدن شد وقتي كه داشت دوباره به اوج شهوت مي رسيدم كير شو كشيد بيرون و كرد تو كونم . يه خورده كه فشار داد حسابي دردم گرفت خودم رو جلو كشيدم و گفتم : آروم تر همون طور كه كمي از كيرش تو كونم بود دست انداخت دور شكمم و تا اومدم بفهمم چه خيالي داره هم زمان كه كير شو با فشار مي كرد تو با دستاش شكمم رو به طرف خودش كشيد درد وحشتناكي رو تو كونم حس كردم چشام پرآب شد و قبل از آنكه بتونم جيغ بكشم با دست دهنم رو گرفت و محكم تر كير شو تو كونم فشار داد از درد پاهامو تو شكمم جمع كردم و با مشت به پاش مي كوبيدم و اون كثافت هم بي اعتنا مشغول تلم زدن تو كونم شد . چند دقيقه اي كه گذشت دردش كم شد و تونستم خودمو آروم كنم اون هم دستشو از رو دهنم برداشت آهسته گفتم : خيلي كثافتي خنديد و گفت : تلافي ظهر رو در آوردم كه از كيرم در رفتي ياده ته كمي كه گذشت آهسته گفت : دارم مي يام اجازه مي دي بكنم تو دهنت ، خوش كردم آبم رو تو دهنت خالي كنم داد زدم : غلط كردي كثافت كه بخواي كير كثيفت رو بكني دهنم لبخندي زد و گفت : نه نمي كنم تو ، فقط آبم رو مي ريزم توش گفتم : نه ، لازم نكرده كير شو در آورد و منو چرخوند و گفت : دهن تو باز كن ، نمي كنم تو فقط مي خوام آبم رو بريزم گفتم : نه نزديك صورتم نشست رو سينه ام و با دست شروع كرد به تند ، تند دست كشيدن زير كيرش و كمي بعد انگشتشو فرو كرد تو دهنم و دهنم رو كمي باز كرد و به تندي كير شو جلو كشيد و يك دفعه آب شو پاشيد تو دهنم و خم شد رو صورتم و لباشو گذاشت رو لبام و با دستاش سرمو گرفت و آنقدر لبامو بوسيد و صورت و گلومو ماليد كه مجبور شدم همه آب شو قورت بدم پايين . تا حالا آب كير رو نخورده بودم و حتي وقتي جواد اين كار رو مي كرد مي رفتم دستشويي و دهنم رو مي شستم . اون هم طفلك اعتراضي نمي كرد ولي اين كثافت مجبورم كرد آب شو قورت بدم واي چه طعم لزج و بدي داشت ميل به شيريني مي زد نمي دونم تو فيلم هاي سكسي كه گاهي با جواد نگاه مي كرديم چطور زنها آب كير مردها رو با لذت مي خوردن ولي اصلا خوش آيند من نبودآقا يوسف اجازه نداد برم و كمي بعد دوباره بهم چسبيد و با قولي كه ازش گرفته بودم به كون من كاري نداشته باشه اجازه دادم دوباره كسم رو در اختيار بگيره . بعد كلي زور زدن و عرق كردن آبشو تو كسم خالي كرد و وقتي همه آبش آمد لبخندي بهم زد و گفت : همه آبم رو ريختم تو ، ديگه تو كست سيل راه افتاده ولي نگران نباش بعد كير شو در آورد و لباساشو پوشيد و رفت بخوابه . همه پام از بالا تا پايين تير افتاده بود و حسابي درد مي كرد . بزور تونستم لباسامو بپوشم بلند شدم و رفتم دستشويي و خودم رو شستم و بعد از اين كه دهن مو هم شستم رفتم سمت اتاق پري ، قبل از اينكه آقا يوسف بخواد بره بخوابه قفل در اتاق رو باز كرده بود رفتم تو اتاق بچه ها پايين تخت خوابيده بودن يه نگاه بهشون كردم و با لبخند دستي به جلوم كشيدم رفتم رو تخت و كنار پري دراز كشيدم فردا صبح بعد از صبحانه وسايلمون رو جمع كرديم و بعد از خداحافظي برگشتيم خونه ، بعد نهار كه جواد حاضر شد بره سركار رفتم روي تخت دراز كشيدم و به ماجراي شب قبل فكر مي كردم ياد آوري اون لحظات منو شهوتي كرد دستم رو روي كسم گذاشتم و مشغول ماليدنش شدم چشامو بستم و سعي كردم همه لحظات رو جلو چشام مجسم كنممخصوصا وقتي كه آقايوسف بهم مي گفت ديگه تو كست سيل راه افتاده ولي نگران نباش يهو خشك شدم و دستم بي حركت موند . منظورش چي بود كه مي گفت ولي نگران نباش . به تندي بلند شدم رفتم سمت تلفن و با عجله شماره خونه پري رو گرفتم
بعد از حال و احوال معمول با خنده گفتم : پري شما چطوري جلوگيري مي كنيد كه ديگه بچه دار نشيد . آخه از تولد رضا تا حالا چند سال مي گذره برام سؤال پيش اومد . گفتم زنگ بزنم ازت بپرسم با خنده گفت : اي شيطون تو چرا اينقده از بچه دار شدن بدت مي ياد اون از اون قرص خوردنت و اين هم از اين جور سؤال ها پرسيدنت با خنده گفتم : دوست دارم بدونم تو رو خدا بگو ديگه ، لوله ها تو بستي يا ...... اينكه با خنده حرف مو قطع كرد و گفت : نه عزيزم يوسف بسته ، اون نظرش ....سرم گيج رفت . و گوشي از دستم افتاد زمين ، نتونستم خودم رو سر پا نگه دارم زانو هام شول شد و نشستم رو مبلفرياد پري رو از تو گوشي مي شنيدم كه داد مي زد : الو مينا چي شد ؟ حالت خوبه ؟ گوشي رو گرفتم دستم و گفتم : چيزي نيست ، زنگ زدن بايد برم در رو باز كنم فعلا خداحافظ گوشي رو گذاشتم رو تلفن و خودم رو انداختم رو مبل و شروع كردم به گريه كردن ، ديگه دلم مي خواست خودم رو بكشم . حسابي داغون بودم نه ، ديگه از اين بدتر نمي شد . چقدر دلم مي خواست فرياد بزنم از صداي زنگ در به خودم اومدم . بلند شدم و به سمت در بازكن رفتم از تو گوشي گفتم : كيه ؟ صداي مردي بگوشم خورد : كنتور گاز گوشي رو گذاشتم و مانتو مو پوشيدم و رو سري مو انداختم سرم و رفتم سمت در ، در رو كه باز كردم مرد خيلي جوان و خوش تيپي رو بروم ظاهر شد . يه لحظه باز ياد بچه افتادم ، يهو مثل خول ها خنده ام گرفت مرد جوان لبخندي زد و گفت : ببخشيد كنتور گاز رو مي خواستم ببينم با دست كنتور رو نشونش دادم و خودم رو از جلو در كشيدم كنار . آمد تو و به سمت كنتور رفت ، من يه خورده از پشت سر نگاهش كردم ، مونده بودم چكار كنم بهش نمي خورد كه ازدواج كرده باشه در حياط رو بستم و رفتم طرفش داشت بر مي گشت سمت در ، لبخندي زدم و گفتم : مي شه يه نگاه به اجاق گاز ما بكنيد ؟ آخه كسي خونه نيست و من از ظهر تا حالا مدام بوي گاز حس مي كنم . نمي دونم چكار كنم نگاهي به من كرد و گفت : من زياد وارد نيستم خانم ، ولي خوب اگه مربوط به نشتي تو بست و يا شيلنگ باشه شايد بتونم جلو شو بگيرم اجاق گاز كجاست ؟ لبخندي زدم و گفتم : ممنون ، بفرماييد دنبالم جلو در ورودي به خونه گفتم : لطفا چند لحظه صبر كنيد ، براتون دم پايي بيارم ببخشيد ها من يه خورده وسواس دارم رفتم تو و سريع رفتم سمت اجاق گاز و به تندي شير گاز رو باز كردم و دستم رو بهش گرفتم تا گاز قطع نشه . يه خورده كه بوي گاز تو فضا پيچيد شير رو بستم و سريع دم پايي هاي تو آشپزخونه رو گرفتم دستم و رفتم سمت در و در رو باز كردم و دم پايي ها رو گذاشتم جلو در و نگاهي به صورتش انداختم و گفتم : ببخشيد ، بفرماييد بپوشيد كفش ها شو در آورد و دم پايي ها رو پوشيد و به دنبال من آمد تو آشپزخونه و يه خورده اطراف رو بو كشيد و گفت : بله خانم بوي گازه ، خيلي وقته كه بوي گاز رو حس كرديد ؟ لبخندي بهش زدم و گفتم : نه ، از ظهر تا حالا بوي گاز مي ياد نگاهي به من كرد و گفت : يه خورده آب كف برام درست كنيد ، بايد بست و شيلنگ ها رو تست كنم . اين بو خيلي زياده ، نبايد اينطوري گاز رو روشن كنيد كمي آب كف درست كردم و با يك دستمال بهش دادم . وقتي مشغول شد پرسيدم : شما ازدواج كرديد ؟ لبخندي زد و گفت : هنوز نه خانم پرسيدم : چرا ؟ جوان به اين خوشگلي . هر دختري تمايل داره با هاتون ازدواج كنه . شما چرا دست رو دست گذاشتيد ؟ لبخندي زد و جواب داد : ممنون خانم ولي خوشگلي كافي نيست . چيزهاي ديگه هم لازمه . پول ، خونه . و از همه مهمتر خود دختر توجهي به من نداشت و مرتب سرش تو كار خودش بود . بهش نزديك شدم و نشون دادم كه مشغول نگاه كردن به كار اون هستم و در همين حال بازو مو به بازوش ماليدم يه دفعه خودش رو كنار كشيد و يه نگاه به من كرد ، لبخندي بهش زدم و پرسيدم : معلوم شد نشتي گاز مال كجاست ؟ وقتي به صورتش نگاه كردم سرخ شده بود بيچاره معلوم بود تا حالا دستش به هيچ زني نخورده . با كمي دستپاچگي جواب داد : نه خانم ، من پاك گيج شدم ظاهرا همه چيز مرتبه فكر مي كنم از اتصالات داخلي باشه ، اون هم كار من نيست بايد يه سرويس كار وسايل گازي خبر كنيد بعد با عجله دستاشو زير شير شست . من حوله رو دادم دستش و لبخندي بهش زدم و گفتم : آره ، ظاهرا چاره ديگه اي نيست دستاشو خشك كرد و حوله رو داد دستم و گفت : خوب ديگه من با اجازه تون مرخص مي شم لبخندي زدم و گفتم : دوست داريد به عنوان تشكر هم كه شد يه شربت براتون درست كنم ، زياد طول نمي كشه و بعد چشمكي بهش زدم . با عجله به سمت در رفت و در همون حال گفت : ممنونم خانم ، ديرم شده من بايد زودتر برم دم در ايستادم با دستپاچگي داشت به سمت در حياط مي رفت صداش كردم : آهاي آقا روش رو برگردوند طرفم و گفت : بخدا ديرم شده خانم ، نمي تونم بيشتر از اين اينجا بمونم اخمي كردم و گفتم : كفشاتون ، مي خواهيد با دم پايي ها بريد ؟ و با دست به كفشاش كه جلو در بود اشاره كردم نگاهي به دم پايي هايي كه پاش بود كرد و لبخندي زد و آمد جلو و به تندي و با دستپاچگي دم پايي ها رو در آورد و مشغول پوشيدن كفشاش شد لبخندي زدم و گفتم : هول نشو عزيزم ، مواظب باش چپه نپوشي وقتي كفشاشو پوشيد به سمت در رفت و با عجله زد بيرون ، بس كه بيچاره هول بود حتي در رو هم پشت سرش نبست لبخندي زدم و به سمت در حياط رفتم و در رو محكم بستم
برگشتم تو خونه مانتو مو در آوردم و با رو سريم انداختم رو مبل و رفتم سمت يخچال يه ليوان آب سرد خوردم احساس مي كردم شديدا بهش احتياج دارم يه دفعه ياد دكتر آزمايشگاه افتادم لبخندي رو لبم نشست دويدم تو اتاق و كيفم رو برداشتم و كارت ويزيتش رو از توش در آوردم و نگاش كردم . منوچهر كريميان دكتر علوم آزمايشگاهي ، رفتم رو مبل نشستم و شماره شو گرفتم و بي صبرانه منتظر شدم تا گوشي رو برداشت ، صداشو شناختم خودش بود پرسيد : بله ، بفرماييد - ببخشيد شما دكتر كريميان هستيد ؟ - بله خانم خودم هستم بفرماييد ؟ - من همون خانمي هستم كه چند روز پيش ، لطف كرديد و برام اون آزمايش قلابي رو نوشتيد خنديد و گفت : بله ، شناختم . مشكل تون حل شد ؟ - آخه اگه حل مي شد كه با شما تماس نمي گرفتم دوباره صداي خنده شو شنيدم و بعد پرسيد : خوب من چه كاري مي تونم براتون انجام بدم ؟ ديگه حوصله نداشتم يك ساعت مقدمه چيني كنم ، حوادث اخير هم منو حسابي كلافه كرده بود . گفتم : من بچه مي خوام دوباره صداي خنده اش ولي اين بار بلند تر بگوشم خورد - من مطمئن هستم كه مي تونم كمك تون كنم - كي مي تونيد بياييد اينجا ؟ الان مي تونيد بياييد ؟ با خنده گفت : با اين عجله اي كه داريد ممكنه داراي بچه عجول و كم طاقتي بشيد و اين اصلا خوب نيست - آخه الان شوهرم خونه نيست ، اون شيفت بعد از ظهره و تا ساعت نه شب نمي ياد خونه خنديد و گفت : خونه شما نه خانم ، خونه من بايد تشريف بياريد . براي خودتون هم بهتره در و همسايه ها هم متوجه آمدن من به خونه شما نشند خيلي بهتره - خيلي خوب كي بايد بيام ؟ خنديد و گفت : فردا ظهر عزيزم ، وقتي كه شوهرت رفت سركار - باشه ، مي يام . خوب ممنون خداحافظ - خوشگل خانم ، نمي خواي آدرس رو ياداشت كني؟ خيلي سريع از كيفم كاغذ و قلم برداشتم و آدرسي كه گفت ياداشت كردم بعد پرسيدم : آقاي دكتر ؟ - بله عزيزم با كمي خجالت گفتم : شما بچه داريد ؟ خنديد و گفت : آره عزيزم ، چطور ؟ - منظورم اينه كه مي تونيد ، چطور بگم شما قادر هستيد كه ... دوباره خنديد و صداي خنده اش منو عصبي مي كرد - خاطر جمع باش عزيزم ، من كاملا سالمم و بخوبي مي تونم بچه دارت كنم رو قول من حساب كن و باز خنديد گوشي رو گذاشتم رو تلفن و تكيه زدم به مبل . يعني فردا همه بدبختي ها تموم مي شه و كم كم مي تونم وجود بچه رو تو خودم حس كنم روز بعد خيلي زود از خواب بيدار شدم و رفتم حمام و كمي پاهامو ماساژ دادم . تو اين چند روز خيلي آبم اومده بود ، سكس زيادي پاهامو درد آورده بود . جدا از سكس با كاظم آقا و آقا يوسف كه بي ثمر بود البته براي من بيچاره ، جواد هم هر شب حسابي شلوغش مي كرد تا به قول خودش هر چه زودتر شكمم رو بالا بياره افسوس كه سكس اون هم مثل بقيه بي حاصل بود بعد از رفتن جواد آژانس خبر كردم و لباس عوض كردم و بعد از آرايش و مرتب كردن موهام . كيفم رو برداشتم و رفتم تو حياط و باشنيدن صداي زنگ در رو باز كردم و ماشين آژانس بود رفتم و نشستم تو ماشين و آدرس منوچهر رو دادم دست راننده و بعد از اين كه ماشين راه افتاد تكيه زدم به صندلي و رفتم تو فكر خدا كنه اين يكي ديگه تو زرد از آب در نياد و بتونم چند ماه ديگه بچه مو تو بغلم بگيرم و به همه نشونش بدم و داد بزنم اين بچه منه خودم بدنيا آوردمش . تو اون شرايط محال بود كه كسي به جواد شك كنه ، آخه آزمايش نشون مي داد كه من و اون هر دومون سالميم صداي راننده آژانس منو از تو خيالات شيرينم بيرون كشيد : خانم رسيديم پولش رو دادم و كيفم رو برداشتم و كاغذ آدرس رو ازش پس گرفتم و بعد از حركت كردن ماشين ، با كمك آدرس رفتم تا جلو در خونه . خونه شيك و بزرگي به نظر مي رسيد . وقتي شاسي زنگ رو فشار دادم كمي بعد صداي آشناي منوچهر تو اف اف پيچيد : كيه ؟ با عجله گفتم : منم مينا خيلي محترما نه تعارفم كرد برم تو و بعد شاسي در بازكن رو زد در رو باز كردم و با ترديد زياد پامو گذاشتم تو حياط و رفتم داخل و در رو پشت سرم بستم . فضاي حياط نسبتا بزرگ بود و دو تا ماشين تو حياط پارك شده بود . يه خورده ترس برم داشت . خداي من نكنه يه مهمون سر زده براش اومده باشه ، نمي دونستم بايد چكار كنم . حسابي ترس برم داشت . يه خورده اين پا و اون پا كردم و دلم زدم به دريا و آهسته به طرف در ورودي ساختمان جلو رفتم در اين موقع در ورودي ساختمان باز شد و منوچهر با لباس راحتي شيكي كه به تن داشت در آستانه در ظاهر شد . با ديدن من لبخندي زد و به استقبالم اومد و بازو مو گرفت و با خنده گفت : چقدر خوشگل شدي ، بيا بريم تو عزيزم غريبي نكن آهسته پرسيدم : مهمون داريد ؟ لبخندي زد و گفت : مهمون كه نه ، دوستام هستند . محض خاطر تو دعوتشون كردم ايستادم و اخمي بهش كردم و گفتم : يعني چي ؟ لبخندي زد و گفت : اين دوستام همه ، سالم و قوي هستند و خيلي هم پر حرارت ، مگه بچه نمي خواي . خوب چند تا كه باشيم حتما حامله خواهي شد ، و همه دردسر هات تموم مي شه . نترس خوشگل خانم همه قابل اعتماد هستند
با دلخوري گفتم : نه ، من نمي خوام . خواهش مي كنم بهشون بگو برن لبخندي زد و گفت : باشه عزيزم . حالا بيا تو ، اونها تازه اومدن يه پذيرايي كوچلو ازشون بكنم بعد به يه بهانه اي بهشون مي گم برن دستشو انداخت دور بازوم و منو برد داخل خونه . وارد حال پذيرايي بزرگي شديم و دو دست مبل يه گوشه اتاق و يه ميز تلوزيون بزرگ كه روش يه تلوزيون و تو طبقه هاشم يه ويدئو و يه ظبط بزرگ قرار داشت كنار مبل ها و يه ميز نهار خوري بزرگ و صندلي هاشم يه سمت ديگه كنار يه پاسيوي بزرگ به چشم مي خورد . سه نفر كه دوستاي منوچهر بودن روي مبل نشسته بودن و يكي شون با ديدن من سريع كنترلي رو از رو ميز برداشت و تلوزيون رو كه مشغول نشون دادن يه فيلم سكسي بود رو خاموش كرد منوچهر رو كرد به اونها و با دست به من اشاره كرد و گفت : بچه ها اين هم مينا خانم دوست دختر ناز و خوشگل خودم . كه درباره اش صحبت مي كردم تك تك باهام دست دادن و من لبخندي به لبام آوردم و اذهار خوشوقتي كردم و با تعارف منوچهر رفتم و روي يه مبل نشستم منوچهر رفت طرف آشپزخونه و در همون حال گفت : الان يه دلستر خوشمزه مي يارم تا با هم بخوريم ، تو آشپزخونه كه بصورت اوپن بود مي شد منوچهر رو كه داشت شيشه هاي نوشابه ، همون دلستر ها رو از تو يخچال در مي آورد ، مي ديدم . خدا كنه بد مزه نباشه ، من تا بحال دلستر نخورده بودم و نمي دونستم مزه خوبي داره يا نه . هيچ دلم نمي خواست جلو منوچهر و دوستاش خيطي بالا بيارم صداي منوچهر منو از افكارم بيرون كشيد : عزيزم مينا ، يه لطف كن بيا كمكم كن تا نوشابه ها رو آماده كنم من از خدا خواسته بلند شدم و به طرف آشپزخانه به راه افتادم . راستش از نگاه هاي ناجور دوستاش به بدنم خسته شده بودم نزديكش كه شدم لبخندي زد و گفت : مينا جون دو قالب يخ از تو يخچال بردار و بريزش تو اين پارچ تا من نوشابه ها رو باز كنم از تو يخچال دو قالب يخ در آوردم ، خيلي بامزه بود قالب ها پر از تيكه هايكوچك يخ به شكل قلب بود ، تيكه هاي يخ رو با كشيدن دسته قالب از هم جدا كردم و خالي شون كردم تو پارچ روي ميز و به منوچهر كه مشغول باز كردن در قوطي نوشابه ها بود نگاه كردم . يكي از قوطي ها رو برداشتم و نگاهي به دور وبرش كردم هيچ كلمه فارسي و يا عربي كه بتونم بخونمش روش ديده نمي شد و به انگليسي و يا يه زبون ديگه روش نوشته هايي به چشم مي خورد مشغول ريختن نوشابه ها تو پارچ شدم . منوچهر با خنده گفت : تا بحال از اين دلستر ها خوردي ؟ راستش اسمش واسم آشنا بود ولي تا بحال نخورده بودم . لبخندي زدم و گفتم : اسمشو شنيده بودم ولي تا بحال نخوردم لبخندي زد و گفت : يه نوشابه مقوي و عالي واسه كلاس بالا هاست ، همه كس بخاطر گرونيش ازش استفاده نمي كنند موقع خالي كردن قوطي نوشابه ها تو پارچ بوي تندي بلند شد ، كمي سرم رو عقب گرفتم و آهي كشيدم . منوچهر نگاهي به قيافه من كرد و با خنده گفت : اين چي قيافه ايه به خودت گرفتي دختر؟ سپس آهسته ادامه داد : يه خورده سنگين باش ، دوستام فكر نكنند كه تا حالا اين جور چيزها نخوردي ، يه خورده افت داره برات كمي خجالت كشيدم و بزور لبخندي زدم و گفتم : باشه ، سعي مي كنم يه سيني از تو كابينت برداشت و چند ليوان توش گذاشت و گفت : تو روخدا جلو دوستام آبرو مو حفظ كني ، من كلي از كمالات و كلاس تو تعريف كردم سپس بروم لبخندي زد و گفت : بيا بريم ، ممنون كه كمكم كردي رفتيم تو حال و من نشستم رو مبل و منوچهر هم ليوانهاي تو سيني رو پر كرد و بعد به همه تعارف كرد . من هم يه ليوان برداشتم و گذاشتم جلوم رو ميز منوچهر لبخندي زد و گفت : خواهش مي كنم ، بفرماييد گرم نشه دوستاي منوچهر ليوان ها شون رو برداشتن و با يكي دوبار سر كشيدن ليوان هاشون رو خالي كردن و گذاشتن رو ميز ، منم ليوانم رو برداشتم و سعي كردم كم نيارم و چند قورت سريع خوردم ، يه دفعه حالم بد شد عجب طعم تند و مسخره اي داشت . با همه سعيي كه كردم تا خونسردي مو حفظ كنم ولي نتونستم . آهي كشيدم و در حالي كه صورتم رو گر گرفته بود . آخرين جرعه اي كه هنوز تو دهنم بود بزور قورتش دادم و ليوانم رو كه نصفه شده بود گذاشتم رو ميز منوچهر كنارم نشست و دستشو گذاشت رو شونه ام و آهسته گفت : چي شد مينا جون ؟ يكي از دوستاش با خنده مسخره اي گفت : مينا خانم ظاهرا تا حالا دلستر نخورده ، يه نوشيدني سبك و ساده براشون بيار منوچ جان ، مثل شربت آبليمو و يا يه ليوان چايي براشون بهتره منوچهر اخمي كرد و بهش نگاهي انداخت و گفت : اشتباه مي كنيد حسين آقا ، مينا تو خونه شون حداقل روزي سه چهار شيشه دلستر مي خوره ، فكر مي كني مينا بچه است كه جلوش چايي بزارم سپس لبخندي زد و ليوانم رو دوباره پر كرد و گرفت جلوم و با نگاهي كه التماس درش موج مي زد ، آهسته بهم گفت : تو رو خدا مينا يه نفس بخور ، بزار حالشون گرفته بشه و نفساشون بند بياد
خدايش حرفي كه دوستش حسين گفته بود خيلي برام گرون تموم شد و حسابي دلخورم كرد ، با خودم گفتم بهتره يه ضرب شست بهشون نشون بدم . همه قدرت و اعتماد بنفسي كه در خودم سراغ داشتم رو جمع كردم و ليوان رو گرفتم و به دهان بردم . شروع كردم به نوشيدن مي دونستم كه بايد يه نفس بخورم و گرنه امكان نداشت يه ذره يه ذره بتونم اون زهر مار رو بخورم . وقتي ليوانم تموم شد اون رو گذاشتم رو ميز و پارچ رو گرفتم دستم و دوباره ليوانم رو پر كردم . اول منوچهر و بعد بقيه شروع كردن به كف زدن و هورا كشيدن ، حسابي جو منو گرفت و ليوان رو به دهان بردم و به تندي همه شو دادم پايين . حس كردم هر لحظه ممكنه بالا بيارم ، در حالي كه ليوانم رو روي ميز مي گذاشتم بادست ديگم كه رو پام بود پامو محكم چنگ زدم تا بتونم خودم رو كنترل كنم . به مبل تكيه زدم و به منوچهر و دوستاش نگاهي انداختم همه از كارم شگفت زده شده بودن و لبخند مرموزي رو لب هاي منوچهر نقش بست . سرم داغ شده بود و حس كردم همه بدنم داغ شده . منوچهر روسريم رو باز كرد و با خنده گفت : راحت باش عزيزم خودت رو سبك كن هوا خيلي گرمه خواست دكمه هاي مانتو مو باز كنه كه مانعش شدم و اون هم اصرار نكرد و مشغول صحبت با دوستاش شد . در خصوص مسائل كاري صحبت مي كردن و من هيچي از اونها نمي فهميدم . نيم ساعتي كه گذشت عرق از سر و صورتم راه افتاد و منو مجبور مي كرد هر چند دقيقه اي با دست دونه هاي عرق رو از رو صورتم پاك كنم . از حرارت زياد دلم مي خواست مانتو مو در بيارم ولي روم نمي شد . با هر بد بختي كه بود يه نيم ساعتي ديگه خودم رو جمع و جور كردم ، آه خدا چرا مهمون هاي عوضي شو دك نمي كنه برن نگاهي به منو چهر انداختم ، خيلي خونسرد مشغول صحبت با دوستاش بود كمي كه گذشت ، سرم گيج رفت . نگاهي به ميز انداختم ميز داشت براي خودش پيچ و تاب مي خورد و شكل هاي عجيبي به خودش مي گرفت بي اختيار خنده ام گرفت . منوچهر و بقيه متوجه من شدن ، منوچهر دستم رو گرفت و گفت : پاشو لباس ها تو در بيار ، خيلي عرق كردي . يه خورده هم آب به سر و صورتت بزن تا سر حال بشي بزور خودم رو از رو مبل بلند كردم و به طرف آشپزخونه رفتم تا يه آبي به خودم بزنم ، ولي سرم گيج رفت و تعادلم رو از دست دادم و افتادم رو ميز منوچهر به تندي زير بغلم رو گرفت و منو سر جام نشوند و در حالي كه لبخند مي زد مشغول باز كردن دگمه هاي مانتوم شد . اصلا دستم جلو نمي رفت كه مانعش بشم . مانتو مو از تنم در آورد و مشغول باز كردن دگمه هاي پيرهنم شد . لبخندي زدم وگفتم : تند نرو ، به اين دوستاي پر روت بگو برن ديگه احساس مي كردم مست شدم و حرفام يه جورايي طبيعي نبود وقتي كه منوچهر پيرهنم رو در آورد و دست شو به سينه هام گرفت و مشغول ماليدنش شد . دستشو گرفتم و با لحن عجيبي گفتم : اوه ، داغ شدم . ولم كن ، ببين دوستات دارن ما رو نيگا مي كنن منوچهر نگاهي به دوستاش انداخت و با لبخند گفت : راست مي گه ديگه چرا نگاه مي كنيد ، پاشيد مشغول شيد تو نيمه خماري متوجه شدم دارن لباساشون رو در مي يارن ، منوچهر هم بعد يه گاز كوچولو كه به سينه ام زد بلند شد و لباساشو در آورد اخمي كردم و گفتم : چرا همه داريد لخت مي شيد ، هوا اينقدر گرمه ؟ يا همه شما خول شديد ؟ آره ؟ حسين آمد سمت من و كير شو از تو شورتش كه تنها چيزي بود كه تن او و بقيه بود ، در آورد و كير شو چسبوند به لبام و با خنده گفت : ما همه آماده شديم تا واست بچه درست كنيم خوشگله شليك خنده اون و بقيه تو حال پيچيد ، اخمي كردم و رو كردم به منوچهر و گفتم : بيا اين دوست هاي بي تربيتت رو ببر بيرون ، مگه من چند تا بچه مي خوام ؟ ، يه دونه هم باشه بسمه و دي ...... و كير حسين با فشار تو دهنم رفت و بقيه حرفم رو ناتمام گذاشت ، يه خورده زور زدم تا كير كلفتش رو از تو عمق دهنم بكشم بيرون ، ولي حالشو نداشتم و يا زورم نمي رسيد دستم رو تكون بدم ، نمي دونم منوچهر بين پام نشست و شورتم رو گرفت و از پام كشيد بيرون و پاهامو با دستاش بالا گرفت و لباشو گذاشت رو كسم . يه خورده كه بوسيد حس خوبي بهم دست داد و با حوصله بيشتري به كير حسين كه تو دهنم بود مك زدم ، حسين سرم رو تو دستاش گرفت و به تندي و با خشونت مشغول تلم زدن كيرش تو دهانم شد ، كمي بعد دوستاي ديگه شم اومدن جلو و مشغول ور رفتن به پاهام و سينه هام شدن ، يكي شون سوتينم رو باز كرد و انداخت كنار وچنان سينه هامو تو دهنش فشار ميداد كه نزديك بود از درد جيغ بكشم . حسابي داشت بهم مزه مي داد تا حالا اين همه آدم با كير هاي شق شده دور وبرم نديده بودم در اين موقع يه مايع لزج و بد مزه اي از كير يكي از دوستاي منوچهر كه تو دهنم تلم مي زد ، خارج شد و تو دهانم ريخت . كير شو بزور با دست از دهانم در آوردم و گفتم : احمق جون ، آب تو نريز تو دهنم . مگه تا حالا شنيدي كه زني از دهن حامله بشه . بايد تو كسم بريزي . نكنه فكر كردي من اين همه راه اومدم تا آب كير بد مزه و مسخره تو بخورم و برم ؟ منوچهر و بقيه با صداي بلند خنديدند و منوچهر رو كرد به اوني كه كيرشو تو دهنم حركت مي داد و گفت : محمد بريز تو كسش ، بايد كس شو آب ياري كني الاغ ، راست مي گه ديگه محمد لبخندي زد و گفت : ترشح كيرم بود بابا ، يه خورده تحمل كنيد . من كارم رو بلدم منوچهر انگشتشو از تو كسم كشيد بيرون و آمد طرفم و محمد رو عقب كشيد و كير خود شو با فشار فرو كرد تو دهنم ، و محمد هم لبخندي زد و رفت سراغ كسمنيم ساعتي نوبتي جاهاشون رو عوض مي كردند تا بقول خودشون كه گاهي با هم حرف مي زدن از كس و دهنم همه استفاده كنند
نمي دونم چند بار آبم اومده بود ، فقط از هوله اي كه زيرم روي مبل گذاشته بودن ، حدس زدم احتمالا حسابي كسم آب انداخته و راه افتاده بيرون داشت خوابم مي برد ولي سعي كردم خودم رو بيدار نگه دارم تا يه موقع آب كيراشون رو حيف و ميل نكنند و هدرش ندن و از كسم يادشون نره منوچهر طاق باز روي فرش دراز كشيد و گفت : بيا مينا جون ، بيا عزيزم ، بشين رو كيرم و اولين كير رو بكن تو كس خوشگلت ، همه كيرم مال تو با اين حرف دورم رو خالي كردن و كير محمد و اون يكي ديگه دوست منوچهر كه اسمشو نمي دونستم و مرتب مثل سرما خورده ها فش فش مي كرد ، هر دو كير هاشون رو از دهانم كشيدن بيرون و يه نفس راحت كشيدم و حسين هم زبون و انگشت شو از تو كسم كشيد بيرون و بلند شد ، منتظر شدن كه من برم سمت منوچهر ، يه خورده زور زدم و سر پا ايستادم ولي سرم گيج خورد و روي زمين نشستم و در حالي كه لبخند مي زدم مثل بچه ها ، چهار دست پايي رفتم طرف منوچهر و پامو بلند كردم و خودم رو كشيدم رو شكم منوچهر. كمي خودم رو عقب دادم و سعي كردم با دستم كير شق شده و كلفتش رو به سوراخ كسم فرو كنم ولي نمي شد ، يعني سوراخ كسم هي اين ور واون ور مي رفت . خنده ام گرفته بود . محمد جلو آمد و كير منوچهر رو گرفت و فشارش داد تو كسم و منوچهر هم در حالي كه آه مي كشيد كمرم رو گرفت و منو بروي كيرش فشارداد . دردم گرفت ولي نا نداشتم آخ و اوخ كنم . دلم مي خواست در همون حال كه كير كلفت منوچهر تو كسم ول مي زد ، خم بشم رو شكم منوچهر و سرم رو بزارم رو سينه اش و بگيرم بخوابم دست هاي محمد از پشت آمد رو سينه هام و منو كمي از رو سينه هاي منوچهر بلند كرد و نشست وسط پاي منوچهر ، و يه تف انداخت رو كونم ، خيلي بدم اومد ، اصلا قيافه اش تابلو بود لات و بي نزاكته و .....آخ ..واي وقتي كير شو فرو كرد تو كونم ، يهو چشام از خماري در اومد و تقريبا داد زدم : يواش تر حيون ، كثافت پشتم پاره شد محمد كه گذاشته بود تو كونم و دستاش رو سينه هام بود و فشار شون مي داد ، خنده اي كرد و دوباره يه فشار ديگه به كيرش داد و منو به طرف خودش كشيد . با اين كارش كيرش بيشتر بهم فرو رفت ، منوچهر هم كه مطمئن شد كير محمد تو كونم قرار گرفته دوباره مشغول تلم زدن تو كسم شد . راستش خيلي خوشم مي يومد از اين كه دو تا كير داشت بهم فرو مي رفت ، احساس شيريني داشتم ، تجربه اي كه تا به حال نداشتم . در اين موقع حسين آمد و كنار ما پهلو سرم ايستاد و موهامو گرفت و سرم رو به سمت خودش چرخوند و كير شو فرو برد تو دهنم . اون يارو فش فشي هم اومد طرف ديگه ام ايستاد و دستشو زير كيرش گرفت و اون رو مي ماليد و منتظر شد نوبتش بشه تا كير شو بكنه تو دهانم ، از بس كه با تلم زدن ها شون منو بالا پايين كرده بودن كم مونده بود پس بيارم . چشام داشت دو دو مي زد سرم رو تكون دادم و بزور كير حسين رو از دهانم كشيدم بيرون و با بي حالي رو به منوچهر كه زير من دراز كشيده بود و از شدت تلم زدن تو كسم حسابي عرق كرده بود ، كردم و با بي حوصله گي گفتم : بگو تو دهانم نكنند دارم ، پس مي يارم منوچهر لبخندي زد و گفت : چي رو تو دهنت نكنن ، عزيزم ؟ اشاره به كير حسين و اون فش فشيه كه مرتب بصورتم ماليده مي شدن و منتظر بودن برن تو دهنم ، كردم و با خنده گفتم : اينها رو مي گم ديگه منوچهر با خنده رو كرد به حسين و گفت : اذيتش نكنيد بابا ، بزاريد يه خورده نفس تازه كنه حسين رفت طرف محمد و گفت : پاشو ديگه ، كون شو پاره كردي . بزار يه چيزي هم به ما بماسه محمد غور غور كنان كير شو از كونم كشيد بيرون و بلند شد كنار صورتم ايستاد و حسين پشتم زانو زد و جاي محمد رو گرفت و كير شو فشار داد تو كونم ، نمي دونم چرا ، ولي درد زيادي حس نمي كردم . بيشتر دوست داشتم بخوابم . يه دفعه از بو و طعم بد كير محمد كه تو دهنم فرو كرده بود حالم بد شد . سعي كردم كير شو از دهنم بكشم بيرون كه با دستاي لهورش سرم رو گرفت و به كيرش فشار داد . حس كردم كيرش داره از گلوم مي ره پايين ، يهو عقم گرفت و بالا آوردم . كير شو كشيد بيرون و سريع پارچ نوشابه ها رو گرفت زير دهنم . كمي از مايعي كه پس آورده بودم ريخت رو شكم و سينه هاي منوچهر . سرم گيج مي رفت و ديگه حال خودم رو نمي فهميدم افتادم رو شكم منوچهر و چشامو بستم ، راستش اصلا نمي تونستم چشامو باز نگه دارم . منو كنار كشيدن و صداي منوچهر رو شنيدم كه به محمد و بقيه نق مي زد و بعد از اونها خواست كمك كنند منو ببرن حماماز آب نسبتا سردي كه تو تنم مي ريخت يهو چشام مو باز كردم . يه خورده سر درد داشتم ولي حواسم يه خورده سر جاش اومد نگاهي به خودم و اون چهار مرد لخت كه دور و برم بودن و هر كدوم يه جامو مي ماليدن كردم و بعد به منوچهر خيره شدم و با دلخوري در حالي كه انگشت محمد رو از تو كونم مي كشيدم بيرون ، بهش گفتم : منوچهر تو رو خدا مگه قرار نبود دوستات رو بگي برن ؟ اينها چرا چسبيدن بهم منوچهر لبخندي زد و گفت : راستش مينا جون مي خواستم مطمئن بشم كه دست خالي از اينجا نمي ري ، اين بود كه از دوستام خواستم كمكم كنند تا يه بچه خوشگل تو رحمت بكاريم ، نترس چيزي نيست . ببينم پسر دوست داري يا دختر ؟ نگاهي به محمد كه سعي مي كرد كيرشو تو كسم فرو كنه كردم و با دلخوري گفتم : فرقي نمي كنه ، فقط كاش تو تنها بودي محمد كه فكر كنم از همه شون رذل تر و نكبت تر بود دستاشو دور كونم حلقه كرد و محكم منو به سمت خودش كشيد و كير شو فشار داد تو كسم
منوچهر هم رفت پشت سرم و كمي كمرم رو خم كرد و محمد هم دست از تلم زدنش برداشت تا منوچهر بتونه كير شو تو كونم فرو كنه ، و با فشار تندي كه داد كيرش فرو رفت تو كونم و من كه حسابي دردم گرفته بود خواستم خودم رو جلو بكشم تا كيرش بياد بيرون ولي محمد كه مطمئن شده بود كير منوچهر تو كونم رفته با خشونت منو به منوچهر فشار داد و دو تايي مشغول تلم زدن شدن پاهام به شدت درد مي كرد نمي تونستم خودم رو سرپا نگه دارم اگه اون دو تا منو بغل نكرده بودن حتما مي يافتادم زمين چند دقيقه اي كه تلم زدن . آهسته گفتم : منوچهر خسته شدم بزار دراز بكشم ، پاهام درد گرفت اون فش فشي كه داشت سينه ها مو مي ماليد كف حمام دراز كشيد و با خنده گفت : بيا رو من دراز بكش عزيزم محمد و منوچهر هم كه گويا خودشون هم از سر پا ايستادن خسته شده بودن ، كير راشون رو در آوردن و منو به سمت اون فش فشي بردن و كمكم كردن كه روي كيرش جابجا بشم و كيرشو كرد تو كسم و محمد رفت طرف پشتم كه منوچهر جلو شو گرفت و خودش نشست پشتم و كير شو فرو كرد تو كونم . دستامو گرفتم رو سينه هاي فش فشي و در حالي كه تو تلم زدن هاي اونها بالا پايين مي شدم ، لبخندي زدم و گفتم : اسمت چيه ؟ لبخندي زدو گفت : چيه خوب مي كنمت ، حال كردي آره ؟ سري تكون دادم و گفتم : نه بابا ، خيالات ورت نداره ، آخه فقط اسم تو رو ياد نگرفتم خنديد و گفت : رضا ، اسم پسر تو هم بزار رضا . باور كن نطفه من رد خور نداره تا حالا نشده كس كسي رو آب ياري كنم و بچه دار نشه لبخندي زدم و گفتم : شايد ، دختر باشهلبخندي زد و گفت : نترس ، پسره نمي دونم چرا از حرف زدن باهاش خوشم اومد . كمي كسم رو دور كيرش چرخوندم ، فهميد كه دارم بهش حال مي دم ، دستاشو به سينه هام گرفت و در حالي كه اونها رو مي ماليد با خنده گفت : جون ، قربون كس نازت بشم كه ، اينقده به كيرم حال مي ده حسين ، منوچهر رو كشيد عقب و خودش نشست و كير شو فرو كرد تو كونم و منوچهر هم اومد كنارم و خواست كير شو تو دهنم كنه كه با عصبانيت داد زدم : احمق حداقل بشورش با خنده رفت و كير شو زير دوش شست و آمد طرفم و كير شو فرو كرد تو دهنم . كمي بعد از تلم هاي تندي كه رضا تو كسم زد براي چندمين بار ارگاسم شدم و از شالاپ و شلوپي كه تو كسم راه افتاده بود معلوم بود كه اون تو چي خبره . رضا چند حركت تند ديگه به كيرش داد و يك باره حس كردم آبش تو كسم ريخت كمي صبر كردم تا همه آبش بياد و بعد به تندي حسين رو عقب هول دادم و كيرش از تو كونم افتاد بيرون و بعد از رو كير رضا بلند شدم و سريع طاق باز كف حمام دراز كشيدم حسين كه از هول دادن من افتاده بود كف حمام ، بلند شد و در حالي كه عصبانيت از چهره اخموش پيدا بود . پرسيد : مگه ديوانه شدي دختر ؟ چرا منو هول دادي ؟ لبخندي زدم و گفتم : آخه تو اون حالت نشسته همه آب هاي رضا مي ريخت بيرون نشست وسط پام و پاهامو گذاشت رو شونش و كير شو با فشار كرد تو كونم . حسابي دردم اومد ، شايد بخاطر وضعيت جديد ، كيرش بيشتر فرو رفته بود ، بهر حال خيلي دردم گرفت . وقتي مشغول تلم زدن شد . نگاهي به رضا كه همونطوري كف حمام ولو شده بود ، كردم و لبخندي به لبم نشست . نگاهي به منوچهر و محمد كه داشتن به من نگاه مي كردن و با كيراشون جلق مي زدن كردم و گفتم : هول نزنيد ، يه موقع آب تون نياد ؟ منوچهر خنديد و گفت : نترس ، حرومش نمي كنم ، همه شو تو كست مي ريزم . سپس كنار سرم نشست و كير شو فرو كرد تو دهنم و مشغول تلم زدن تو دهنم شد محمد هم نشست پهلوم و كير شو رو سينه هام مي كشيد و سينه هامو مي ماليد چند حركت تند كه بهم وارد شد . فهميدم حسين هم داره ارضا مي شه كير منوچهر رو در آوردم و سرم رو كمي بلند كردم تا حسين رو ببينم ، خيلي دوست داشتم چهره خمار و بي حال كسي رو كه منو مي گاييد ، موقعي كه آبش رو مي آوردم ببينم حسين كمي ناله كرد و بعد حركت آب شو كه تو كسم با فشار خالي مي شد حس كردم از فشار و شدت آبش تو كسم با اندك مالشي كه با دستم به كسم دادم آبم اومد و باز هم اورگاسم شدم حسين همون طور كه كيرش تو بود روي سينه هام افتاد و مشغول خوردن سينه هام شد . منوچهر تندي حسين رو هول داد كنار و نشست بين پاهام و من هم تند پاهامو گذاشتم رو شونه هاش و كمي خودم رو به طرفش كشيدم . كيرشو فرو كرد تو كسم . و با فشار دادش تو ، ديگه اصلا دردم نمي يومد با اونهمه آبي كه تو اون استخر جمع شده بود ديگه درد بي معني شده بود . كمي كه تلم زد چند ضربه محكم با كيرش تو كسم زد وبي حركت شد و لباشو گذاشت رو لبام و مشغول بوسيدن لبام شد . نفهميدم آبش اومد يا نه . با دستام سرشو از رو صورتم عقب زدم و به چشماي خمارش نگاه كردم و پرسيدم : آبت اومد ؟ لبخندي زد و گفت : آره ، خيلي هم اومد
اخمي كردم و گفتم : من كه نفهميدم ؟ خنديد و گفت : چكار كنم باور كني اومده ، شايد وقتي بچه ات دنيا اومد و ديدي شكل منه باور كني . آب من اومده محمد به تندي رو كرد به منوچهر و گفت : پاشو ديگه رضا دارم مي يام منوچهر كير شو كشيد بيرون و نشست كنار ديوار و تكيه زد به ديوار حمام و با لبخند منو نگاه كرد . خواستم بهش لبخند بزنم كه از فشار ناگهاني كير محمد كه از همه كلفت تر و بزرگتر بود تو كسم ، دادم در اومد و با عصبانيت نگاهش كردم . خيلي كير كلفت و درازي داشت وقتي تا ته مي كرد تو سر كيرش به يه جاهايي اون تو مي خورد كه دردم مي يومد و اون هم كه مثل وحشي ها آنقدر به كيرش فشار مي آورد كه شايد بتونه تخم هاشو هم جا كنه تو كسم گفتم : اينقدر فشار نده تو ، آخرش كه مي رسه ، دردم مي ياد اصلا گوشش بدهكار حرفام نبود و تند و تند مشغول تلم زدن شد و در همون حال سعي كرد تا دو تا از انگشتاشو تو كونم فرو كنه . خيلي زور زدم كه با دستم دستشو عقب بزنم ولي اون زورش بيشتر بود كمي كه زور زديم خنده ام گرفت و اون تو يه فرصت دو انگشتشو فرو كرد تو كونم ، درد وحشتناكي بهم دست داد فكر كنم ناخون هاي بلند و واموندش فرو رفته بود به بغل هاي سوراخ كونم . خلاصه خيلي زياد دردم گرفت و نا خوداگاه داد زدم : كثافت بي شعور بكش بيرون دستتو ، ناخونات فرو مي ره بهم هنوز حرفم تموم نشده بود كه نعره اي كشيد و چند ضربه تند به كسم زد و بعد چند تكون به خودش داد و در اين حال حركت آب داغش رو تو كسم حس كردم با دستام بازو هاي كلفتش رو گرفتم و كمي اون ها رو ماليدم و پرسيدم : آبت اومد نه ؟ لبخندي زد و گفت : آره خوشگل كمي كسم رو به كيرش فشاردادم و در حالي كه كسمو به كيرش چرخ مي دادم گفتم : چقدر داغ و خوشمزه بود لبخندي زد و كير شو از كسم بيرون كشيد و خودشو به طرفم كشيد و كير شو فرو كرد تو دهنم . دور كيرش حسابي با آب مني خودش و بقيه سفيد شده بود و وقتي اون رو تو دهنم فرو كرد طعم عجيب غريبي تو دهنم پيچيد نمي تونستم مقاومت كنم و به ناچار مشغول ليسيدن و مكيدن كيرش شدم . وقتي رضايت داد و از روم بلند شد نگاهي به كسم كرد و با خنده گفت : چه آبي ازت مي ياد بيرون ، فكر كنم چهار قلو حامله بشي ناخوداگاه دستم رو روي كسم گرفتم تا آب هاش نياد بيرون و با اين كارم شليك خنده اونها تو حموم پيچيد . چون خيلي بي حال بودم . با دست پاهامو ماليدم ، بد جوري درد گرفته بود رضا نشست كنارم و كير شو به طرف دهانم گرفت . اخمي كردم و گفتم : بسه ديگه برو كنار لبخندي زدو گفت : خيلي داره آبم مي ياد يه خورده برام ساك بزن كمي كير شو ساك زدم و تو حال خودم بودم كه يه دفعه حركت مايعي تند و پر فشار رو تو دهنم حس كردم يه خورده از اون آب رو كه به ته گلوم خورده بود قورت دادم از بوي بد و تندش معلوم بود داره تو دهنم مي شاشه . صداي خنده اونها اين بار حسابي آزارم مي داد شايد اگه روي بدنم مي شاشيد بدم نمي يومد ولي تو دهنم رو دوست نداشتم با تندي كير شو از دهنم كشيدم بيرون . منوچهر به سرعت سرم رو گرفت و رضا سر كير شو به سمت صورت و دهنم گرفت و در حالي كه سعي مي كرد با انگشت دهنم رو باز كنه . من چشام و دهنم رو محكم بسته بودم و مرتب سعي مي كردم سرم رو تكون بدم . كمي كه سر كير شو به طرف سينه هام گرفت و روي سينه هام شاشيد . با تموم شدن ادرارش لبخندي زد و يه كنار ايستاد و با خنده منو نگاه كرد . منوچهر كه سرم رو نگه داشته بود رو كرد به بقيه و گفت : ديگه كسي نمي خواد بشاشه روش ، حال مي ده ها ؟ محمد جلو آمد و سر كير شو به طرف صورتم گرفت و كمي كه زور زد ادرارش اومد . بلافاصله چشام و لبام رو محكم بستم ، حركت موج شاش شو رو صورتم حس كردم و بعد روي سينه هام شاشيد و قتي كه حس كردم كه ديگه شاش كردنش تموم شده ، نگاهي به منوچهر انداختم و با ناراحتي گفتم : ولم كن ديگه ، بزار خودمو بشورم منوچهر سرم رو رها كرد و كير شو گرفت دستش و يه خورده بهش ور رفت و وقتي كه تونست ادرارش رو بياره ، سر كيرشو گرفت سمت شكم و كسم مشغول شاشيدن شد و با خنده گفت : بچرخ ، مي خوام كمي هم رو كونت بشاشم . چرخي به خودم دادم و پشتم رو بهش كردم در حالي كه با دستام كونم رو از هم باز مي كردم كونم رو به طرفش دادم . وقتي روي كونم و مخصوصا رو سوراخ كون مي شاشيد و داغي ادرارش ، لذت فراواني بهم مي داد . وقتي كارش تموم شد . نگاهي به بهش كردم و لبخندي زدم و بهش گفتم : ديگه همه جور آبت اومد نه ؟ اجازه هست خودم رو بشورم
بعد رو كردم به حسين و گفتم : ببينم تو شاشت نمي ياد ، اگه داري پاشو خجالت نكش لبخندي زد و گفت : فكر نمي كنم داشته باشم ، ولي اگه دوست داشته باشي يه امتحاني مي كنم لبخندي زدم و گفتم : ده پاشو ديگه ، مي خواي بيام نازش كنم نزديكم شد ، من كونم رو به سمتش دادم و كمي خم شدم و كونم رو با دستام تا جايي كه مي شد از هم باز كردم . بغل كونم زانو زد و مشغول ور رفتن به كيرش شد . چند دقيقه كه گذشت ، داشت حوصله ام سر مي رفتكه حركت شاش شو روي كونم حس كردم با دستاش سوراخ كونم رو از هم باز مي كرد و مي ماليدش و مثل اينكه داشت كونم رو زير آب ادرارش مي شست . آنقدر لذت مي بردم كه نمي تونم بيان كنم . وقتي كه كارش تموم شد و رفت عقب با خنده در حالي كه كسم رو مي ماليدم رو كردم به هشون و گفتم : شما ها دوست نداريد رو بدنتون ادرار كنم . آخه منم حسابي ادرارم گرفته با خنده روي كف حمام دراز كشيدن و من رفتم طرف اولين نفر كه رضا بود و خواستم رو كيرش قرار بگيرم كه ديدم نمي تونم تعادلم رو حفظ كنم . نزديك بود بخورم زمين كه منوچهر سريع اومد طرفم و كمكم كرد و زير بغلم رو گرفت . روي كير رضا كه قرار گرفتم اجازه دادم شاشم بياد . و با حركت انگشتم رو آلتم سعي مي كردم شاشم رو كير رضا بريزه . وبعد با كمك منوچهر رفتم طرف حسين و كمي هم رو كيرش شاشيدم . وقتي كه به محمد رسيدم عمدا كمي خودم رو جلو تر دادم و روي صورتش نشستم و همه شاشم رو روي صورتش خالي كردم . دلم مي خواست اينطوري حالش رو بگيرم كه با تعجب ديدم بد جنس داره مي خنده و كير شو مي ماله سري تكون دادم و با خنده گفتم : خوشت اومد ، خاك بر سرت . بايد جونت در بياد و عصباني باشي الاغ جون خنديد و گفت : نمي دوني چه حالي داد ، انگار يه بار كس و كونت رو با هم گاييده باشم لبخندي زدم و خودم رو به طرف دوش كشيدم . منوچهر همچنان زير بغلم رو گرفته بود . گفتم : ولم كن بابا، در كه نمي رم . چسبيدي به من لبخندي زد و گفت : ولت كنم مي خوري زمين عزيزم دستاشو كنار زدم و از بغلش زدم بيرون هنوز يه قدم نرفته بودم كه ولو شدم . منوچهر منو تو بغلش گرفت ، با خنده پرسيدم : من چم شده ؟ لبخند خوشگلي زد و گفت : مستي عزيزم ، هنوز مستي . اون نوشابه ها كه شير شدي و خوردي دلستر نبود عزيزم مشروب بود اخمي كردم و گفتم : واي خدا جون ، حالا چطوري برم خونه . تو با من مي ياي لبخندي زد و شير دوش رو باز كرد و كمي كه آب رو سرد كرد . و منو ماساژ داد . حسابي حالم جا اومد . همگي مشغول ماليدن و ماساژ دادنم شدن . خيلي مزه مي داد چند تا مرد با كير هاي نيمه برافراشته دورم رو گرفته بودن و هر كدوم يه جايي مو مي ماليد و ماساژ مي داد ، آنقدر خوشم آمد كه يه بار ديگه به ارگاسم رسيدم چند دقيقه بعد حسابي حال اومدم و آب سرد كار خودشو كرد و تقريبا مستي از سرم پريد و تونستم رو پاي خودم از حموم بيام بيرون تازه موقعيت خودم رو درك كردم به تندي لباسامو پوشيدم و نگاهي به ساعتم انداختم ساعت نزديك شش بعد از ظهر بود . بايد سريع مي رفتم خونه و يه فكري براي شام مي كردم . مي دونستم كه اگه كمي منتظر بمونم و اونها بيان بيرون تا يه بار ديگه با من حال نكنن اجازه نمي دادن برم . براي همين سريع خودم رو مرتب كردم و به تندي از خونه زدم بيرون
دو سه ماهي كه گذشت از رو حالات و روحيه ام من و همه اطرافيانم متوجه شدن حامله هستم . از همه بيشتر من ذوق مي كردم چند باري تو مهموني هاي مختلف يوسف بهم پيله شد كه اجازه بدم يه حالي بقول خودش باهام بكنه ، ولي من ديگه محلش نمي دادم و آنقدر تند و خشن باهاش تا كردم كه ديگه هواي كس و كون من حسابي از سرش رفت و فهميد . چيزي از من بهش نمي ماسه بچه كه بدنيا آمد پسر بود . جواد اسم شو گذاشت اميد و من هم مخالفت نكردم . اصلا مهم نبود كه اسمش چيه ، فقط مهم بود كه حالا يه پسر خوشگل داشتم و از همه مهمتر جواد رو داشتم يه روز نزديك غروب كه رفته بودم خريد ، موقع برگشتن كنار خيابون منتظر ماشين بودم كه يه ماشين جلو پام ترمز كرد سرم رو خم كردم كه مسير رو بگم كه از ديدن منوچهر تو ماشين خشكم زد . لبخندي زد و در رو برام باز كرد.اول مي خواستم سوار نشم ولي ترسيدم سر لج بيافته و كار دستم بده ، آهسته نشستم تو ماشين . ماشين رو به حركت در آورد و نگاهي به من و اميد كه تو بغلم بود و پلاستيك خريد هام كرد و با خنده گفت : فكر مي كني مال كي باشه ؟ من ؟ و يا يكي از دوستام ؟ خيلي خجالت كشيدم با ناراحتي رو كردم بهش و گفتم : آقا منوچهر من از شما ممنونم كه كمكم كرديد و هيچ اهميتي نمي دم پدر اين بچه كي باشه مهم اينه كه من و شوهرم دوستش داريم و من هم جواد رو دارم . حالا لطف كنيد و ديگه منو فراموش كنيد و بزاريد زندگي مو بكنم لبخندي زد و گفت : من كه حرفي ندارم مي دوني فردا يه پارتي دوستانه و مجردي داريم . نتونستم كسي رو پيدا كنم كه يه حالي به ما بده و بزم ما رو گرم كنه . يه لطفي بكن و فردا بيا خونه و يه حال كوچولو بهمون بده . تازه مگه دوست نداري يه پسر خوشگل هم داشته باشي تا جنست جور بشه با ناراحتي گفتم : اولا بچه ام پسره و دختر نيست و در ثاني من همين يه بچه برام كافيه . حالا لطف كن نگه دار تا پياده بشم لبخندي زد و گفت : جدي ؟ اين پسره . فكر مي كردم دختره . خوب فرقي هم نمي كنه يه دختر كم داري با عصبانيت گفتم : نه ، نمي خوام اخمي كرد و گفت : ديگه داري خيلي ناز مي كني ، جنده بازي رو بزار كنار فردا منتظرتم . اگه نياي ممكنه نتيجه آزمايش واقعي رو واسه شوهرت بفرستم اداره ، برات خيلي بد مي شه ها دلم هوري ريخت پايين . همه زندگي قشنگم داشت بهم مي ريخت با دلخوري گفتم : تو اينقدر پست نيستي ؟ لبخندي زد و گفت : معلومه كه نيستم ، حالا يه فردا ، ما رو بساز ديگه مزاحمت نمي شم . قول مي دم اخمي كردم و گفتم : قول مي دي ؟ لبخندي زد و گفت : بله قول مي دم هيچ چاره اي جز قبول كردن نداشتم ، با دلخوري گفتم : بيا خونه ما ، من خونت نمي يام ، فقط به تو حال مي دم و اون هم يه بار ديگه و ديگه همه چيز بايد تموم بشه لبخندي زد و گفت : باشه . حالا خونه كجاست ، هم مي رسونمت و هم بايد ياد بگيرم تا فردا بيام ديگه با راهنمايي من به خونه رسيديم . داشتم پياده مي شدم كه يه دفعه متوجه ماشين جواد شدم كه داشت به ما نزديك مي شد ، با دستپاچگي گفتم : برو زود برو شوهرم داره مي ياد . تو رو خدا زود برو لبخندي زد و گفت : شوهرت كي بايد بره سر كار ؟ اخمي كردم و گفتم : شب كاره ساعت نه شب بايد سر كارش باشه ، حالا برو گمشو ديگه