((قسمت هفتم- کس دادن مامان تو عروسی دایی)) فردا صبح زود با خاله رفتیم حموم. تو حموم یه سکس توپ دیگه باهاش داشتم و سر جمع چهار بار خاله رو گائیدم. بعد از حموم صبحونه خوردیم و سریع با خاله لیلی رفتیم خونه ی ما. اونجا مامان و آتوسا رو که آماده بودن سوار کردمو هر سه تاشونو بردم آرایشگاه تا واسه عصر آماده بشن. قرا بود آزیتا خودش بیاد. منم برگشتم خونه. چون دیروزش آرایشگاه رفته بودم لباسامو پوشیدم و مستقیم رفتم خونه مامان بزرگ تا مامان اینا بهم زنگ بزنن و برم دنبالشون. کم و بیش مهمونا اومده بودن. اکثرا آقایون بودند. یه کم کارای آخری رو ردیف کردیم و بعد از نهار رفتم تو یه اتاقی و گرفتم خوابیدم. با صدای زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم. مامان بود. گفت: بیا دنبالمون... کارمون تموم شده... گفتم: چشم مامان... و سریع آماده شدم و رفتم آرایشگاه دنبالشون. دم در آرایشگاه که رسیدم تا اونارو دیدم کیرم مثل فنر از جا بلند شد. چهار تا پری دریایی رو میدیدم از بس خودشونو خوشکل کرده بودن. مامان که پری بود سه تای دیگه ام پری شده بودن. مامان جلو نشست و خاله لیلی و آتوسا و آزیتا هم پشت. حیف که مامان اونجا بود و الا جواب نیشخندای اون سه تا رو میدادم. خلاصه رسیدیم خونه مامان بزرگ و دیدم بله جمع تقریبا جمع شده بودن. زندایی مینا، زن دایی بهرام با دخترش نسترن، که واقعا جیگر شده بودن هر دوتاشون. عمو ایرج و زن عمو فرشته با دختراشون شقایق و نازیلا که شقایق همسن من بود و نازیلا پنج سالی کوچیکتر. عمه هام، عمه پوران و عمه توران با دختراشون، گیتی دختر عمه پوران که همسن آتوساست و یه دختر بچه ی چهار ساله هم داشت که واقعا خوشکل شده بود امشب و خواهرش گلاره که با نامزدش آقا فرشاد اومده بودن. عمه توران با شوهرش و پسر بزرگش ساسان و عروسش شیرین خانم و پسر کوچیکش سامان که مجرد بود. خلاصه مهمونای درجه دو از جمله آقا نادر برادر زندایی مینا و خانمش پریوش خانم. و خلاصه جمعیتی بود برا خودش که تو همدیگه وول میخوردند. خانما همه خوشکل، هیکلای سکسی بیرون و بقولی پسرکش. حتی خاله مهری هم که چادری بود حسابی سکسی پوشیده بود. یه لباس یه سره آبی که چسبون بدنش بود و اون کون گنده اش هوش از سر همه میبرد. حتی شیار کونش هم پیدا بود. حتی مامان بزرگ شمسی جونم حسابی به خودش رسیده بود و اون هیکل گوشتی اش رو این ور و اون ور میبرد. وخلاصه خیلی از آشناهای دور و رفقای دایی مسعود که با خانماشون اومده بودن و من اونارو نمیشناختم. مامان و خواهرامم که نقل اینجور مجالس بودن با تیپ و آرایش سکسی که میکردن. مامان پری یه پیراهن یه سره قرمز بلند که تا رو پاهاش میومد پوشیده بود که پستونای گنده اش ازش آویزون بودن و یه چاکم داشت تا بالای رونش. آتوسا و آزیتا هم بدتر از مامان تقریبا بیشتر اندامشون رو ریخته بودن بیرون. همه سرگرم خوردن شیرینی بودن و کم کم تا اومدن عروس و دوماد رقص و پایکوبی شروع شد. دیگه زن و مرد قاطی همدیگه وسط بودن. منم که سکس دیشبم با خاله لیلی حسابی بهم مزه داده بود دور و بر اون می پلکیدم. یه چند بار خودمو بهش چسبوندم که با اعتراض اون رو برو شدم. زشته زیاد تابلو بازی در نیار می بینن... آتوسا و آزیتا و بقیه سرشون به رقص گرم بود. اونطرف دیدم که مامان با زندایی مینا و آقا نادر داداش مینا حسابی با هم گرم گرفتند و میگن و میخندن. مینا و داداشش آقا نادر هم مثل من و خواهرام با همدیگه خیلی راحتن. ما بهشون میگفتیم دوقلوها، هر چند دوقلو نبودن ولی تو یه سال به دنیا اومده بودن. مینا متولد اول سال بود و نادر آخر سال. چه اعجوبه هایی بودن پدر و مادرشون. خلاصه موقع خوردن شام شد. شامو از بیرون آوردن و نیم ساعتی بعد از شام مجددا رقص و پایکوبی با چاشنی مشروب راه افتاد. این وسط چیزی که برام جالب بود زندایی مینا بود که چسبیده بود به من که باید با همدیگه برقصیم. اون طرفم مامان داشت با نادر میرقصید و میدیدم هر از گاهی هم ما رو نگاه میکنن. یه فکرایی از سرم عبور کرد. نکنه اون دو تا امشب؟... خیلی سریع به خودم اومدم. نه بابا... تو این شلوغی چیکار میتونن بکنن؟... و مشغول رقصیدن با زندایی مینا شدم. یه کم که گذشت دایی بهرام، مینا رو صدا زد و اونو کشوند گوشه ای. منم باز رفتم تو فاز مامان و نادر. دیدم وسط نیستند. یه کم اطراف رو نگاه کردم دیدم آروم از راه پله ها دارن میرن بالا. هر کدوم یه پیک مشروبم دستشون بود. پس امشبم مامان برنامه داره؟... هر طور شده باید دیدشون میزدم. تو اون شلوغی که کسی به کسی نبود. همه حواسشون به کس و کون اطرافیانشون بود. تو پاگرد که رسیدن یه نگاه به پائین انداختن. همه تو حال خودشون بودن. منم آروم و بی سر و صدا همینطور که زیر چشمی زندایی مینا رو نگاه میکردم رفتم بالا. از تیررس نگاه ها که خارج شدم سریع خودمو انداختم پشت در اتاق اولی. آخه سه چهار تا اتاق طبقه بالا هست. آره... تو همین اتاق بودن. ولی در رو بسته بودن و تو اون هیاهوی موسیقی و جیغ و داد مهمونا من فقط صدای خنده ی اونا رو میشنیدم. چاره ای نبود باید میرفتم اتاق بغلی. آروم وارد اتاق بغلی شدم. کلید اتاقا تو قفله که اگه کسی بخواد بره تو میتونه در رو از پشت قفل کنه. در اتاق رو قفل کردم که کسی بی خبر نیاد. یه کمد چوبی بزرگ بغل دیوار بود که اگه میشد بری رو سرش از پنجره ای که برا هواکش گذاشته بودن میشد داخل اتاق بغلی رو دید. یه صندلی پلاستیکی اونجا بود. اونو برداشتم گذاشتم زیر پام و بی سر و صدا رفتم رو سر کمد. کمد محکمی بود. آروم نزدیک اون پنجره ی کوچیک شدم و سرک کشیدم. دو تا مبل تو اتاق بود و یه تختخواب. مامان رو یه مبل نشسته بود و نادر رو مبل کناریش. مامان داشت دستکشای قرمزشو در میاورد. علیرغم اینکه تو اتاق بودم بازم سر و صدای بیرون زیاد بود و من خیلی متوجه حرفای اونا نمیشدم. از قیافه هاشون معلوم بود یه خورده مست شدن. نادر زل زده بود به مامان. دیدم مامان کم کم داره بندای لباسش رو از رو شونه اش میندازه پائین و آروم با همدیگه صحبت میکردن.
((ادامه)) بعد مامان بلند شد اومد رو بروی نادر ایستاد و آروم لباسش رو سر داد پائین. یه تاپ قرمز تنگ که نصف پستوناش افتاده بود بیرون و یه شرت قرمز که رفته بود لای پاش و گم شده بود. جلو نادر زانو زد و لباشون رفت تو هم. نادر دستش رو کون مامان بود و لمبرای کونش رو میمالید. دیدم مامان که شهوتی شده بود دست نادر رو گرفت و محکم زد رو کون خودش. نادرم چند بار اینکار رو تکرار کرد و لمبرای مامان رو سرخ کرد. مامان بندای تاپشو هم انداخت پائین و حالا پستونای گندش افتاده بودن بیرون. با هر ضربه ای که نادر میزد انگار مامان یه آخی از رو شهوت میگفت. بعد مامان پستوناشو یکی یکی گذاشت تو دهن نادر و اونم با ولع تمام میخورد. دستشم لای پای مامان بود و از رو شرت با کسش بازی میکرد. مامان پاهاش رو باز کرده بود تا نادر راحت تر با کسش بازی کنه. در همین حال یکی از پستونای مامانم تو دهنش بود. مامان خودشم نوک اون یکی پستونشو می مکید. قیافش معلوم بود خیلی شهوتی شده. مامان چند بار خودشم محکم زد رو کون خودش. بعد انگار نادر به مامان بگه بیا کست رو بخورم، مامان سریع پا شد شرتشو درآورد و رفت رو مبل رو سر نادر و کسش رو گذاشت رو دهنش و نادرم مشغول خوردن کس مامان شد. صدای آه و ناله مامان رو من میشنیدم. از همون زیر سر نادر رو به کسش فشار میداد. با هر زبونی که نادر میکشید رن کسش سرشو می آورد بالا و چشاشو می بست و ناله ای سر میداد و پستونای خودشو میمالید. دیگه مثل وقتی که داری تلمبه میزنی کسش رو میزد رو دهن نادر. بعد از سه چهار دقیقه کس خوری مامان از رو دهن نادر بلند شد و جلو مبل زانو زد. نادرم بلند شد ایستاد و کیرشو از تو شلوارش درآورد. کیر خوشتراشی داشت. مامان بی مقدمه همه ی اونو گذاشت تو دهنش و مشغول ساک زدن شد. با ولع میخورد، گفتم که حسابی شهوتی شده بود. بعد مامان دهنشو باز کرد و نادر کیرشو میزد تو و درمیاورد و هر بارم تا ته دهن مامان میرفت. بعد کرد تو دهن مامان و تلمبه میزد. نادر شروع کرد دکمه های پیراهنش رو باز کردن و اختیار کیرشو داد دست مامان. مامانم هم ساک میزد، هم میمالید و تا ته میکرد تو دهنش. بعد مامان پستونای گندشو گرفت و نادر کیرشو گذاشت لای پستوناشو تلمبه میزد. کیر نادر لای پستونای مامان گم شده بود. مامان مجددا اونو کرد تو دهنش و ساک میزد. زیر کیرش و تخماشم میخورد. نادر پیراهنشو درآورده بود. هیکل ورزیده ای داشت. هر دو مشخص بود حسابی مست کرده بودن. مجددا تلمبه زدنای نادر تو دهن مامان شروع شد. مامان همه جای کیر نادر رو با زبونش لیس میزد. مامان بعد از اینکه حسابی ساک زد بلند شد و پشت به نادر رو زمین چهار دست و پا شد و دستشو از زیر آورده بود و با کسش بازی میکرد. نادرم رو مبل نشسته بود و با کیرش بازی میکرد. مامان تو همون حالت دست برد کیر نادر رو گرفت و اونو کشوند سمت خودش. نادر اول با دستش حسابی با کس مامان بازی کرد و بعد قشنگ رفت پشت مامان و کیرشو با کسش تنظیم کرد و اونو فرستاد تو. با یه فشار کیر نادر تا ته رفت تو کس مامان. بعد پهلوهای مامانو گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن. من فقط صدای مبهم آه آه و آخ آخ مامان رو میشنیدم. نادر کم کم سرعت تلمبه زدناش رو زیادتر کرد و با دستشم رو کون مامان ضربه میزد و با اینکارش مامانو حشری تر میکرد. مامان هر بار برمیگشت و تو اوج شهوت لبخندی تحویل نادر میداد. صدای آخ آخش داشت بلندتر میشد. نادرم یه سره تو کسش تلمبه میزد و پستوناشم تو هوا میرقصیدن. مامان از بس شهوتی شده بود انگشتاشو میمالید به کسش و اونارو میخورد. نادر انگار خسته شده باشه کیرشو از تو کس مامان درآورد و رفت رو مبل نشست. مامان مثل شاگردای کاربلد رفت پشتشو کرد به نادر و رو کیرش نشست و شروع کرد به بالا و پائین پریدن. نادرم پهلوهای مامانو گرفته بود و اونو هدایت میکرد. بعدش دست برد پستونای گنده ی مامانو میمالید. مامانم تا ته می نشست رو کیر نادر و بلند میشد. آخ آخش هم بلند شده بود. دیگه بریده بریده آه و ناله میکرد. بعدش از رو کیر نادر بلند شد و نادرم بلند شد رو زمین دراز کشید و مامان اینبار از روبرو نشست رو کیرش و نادر تو کسش تلمبه میزد. مامان کامل رو نادر خوابید و حالا پستونای مامان تو دهن نادر بود. نادر کونش رو میاورد بالا و تو کس مامان تلمبه میزد. چند دقیقه تو این حالت بودن که مامان از رو کیر نادر بلند شد و رفت رو مبل نشست و پاهاشو باز کرد و با دستش داشت کسش رو میمالید. نادرم انگار مسخ شده بود داشت با کیرش بازی میکرد. مامان داشت دوانگشتی میکرد تو کسش و یه چیزایی هم به نادر میگفت که من نمی شنیدم. تا اینکه نادر بلند شد و تند تند کیرش رو میمالید و انگار میخواست آبش بیاد. همینطورم بود. چون مامان سریع اومد جلوش زانو زد و پستوناشو گرفت جلو کیرش. نادر با چند تا تکون تمام آبش رو ریخت رو پستونای مامان. بعد مامان کیر نادر رو کرد تو دهنش و باقی مانده ی آبش رو داشت میک میزد. بعد بلند شدن داشتن خودشونو مرتب میکردن که من آروم از رو کمد اومدم پائین. کیرمو که داشت میشکست از شق درد آوردم بیرون و با دو تا تکون تمام آبمو ریختم کف اتاق. بی سر و صدا اومدم بیرون. کسی تو راهرو نبود. همه اون پائین سرگرم رقصیدن بودن. زندایی مینا رو پیدا کردم که داشت بایکی دیگه میرقصید. بدون اینکه متوجه من بشه رفتم وسط. دو دقیقه بعد از من هم مامان و نادر خیلی خونسرد اومدن پائین و قضیه ی اونشب تموم شد. منتظر نظراتتون هستم. بای.
(( قسمت هشتم- مامان و باغبون)) در مورد باغبون خونمون باید خدمتتون عرض کنم که آقا فردوس حدود ۵۰ سالی سن داره. اصالتا ترکه واسه همین هم هست که هنوز قبراق و سرحال و چهار شونه است و تو این سن و سال داره کار میکنه. این آقا فردوس حدود شش هفت سالیه که باغبون خونه ی ما و همسایمون آقای مرادیه و هفته ای یکی دوبار میاد و درختا رن هرس میکنه و زیر درختا رو تمیز و خلاصه کنم هر چی که در مورد درختا هست رو مو به مو انجام میده. از خصوصیات اخلاقیش بگم که یه آدم فوق العاده آروم و مهربون و دوست داشتنی. پای صحبتش که بشینی از صحبتاش سیر نمیشی. یه زنم داره تقریبا همسن مامان. زیاد خوشکل نیست ولی هیکل توپ و میزونی داره. آقا فردوس که میگه از زندگی باهاش راضیم. خیلی وقته که اومدن تهران و اینجا زندگی میکنن و دختر و پسرشم همینجا ازدواج کردن. خلاصه این از آقا فردوس. بعد از قضیه ی سکسای مامان و اینکه فهمیدم اون با مردای زیادی سکس داره خیلی جاها اونو زیر نظر داشتم و همینطور که گفتم و بعدها هم میگم سکسشو با مردای زیادی دیدم. تنها کسی که به ذهنم خطور نمیکرد مامان باهاش سکس داشته باشه آقا فردوس بود. چون رفتاراش جلو ما با آقا فردوس کاملا رسمی و خشک بود و هیچوقت ندیدیم که مامان باهاش لاس بزنه و بگو بخند ضایع داشته باشه که البته کاملا طبیعی بود چون ماها حضور داشتیم و مامان نمیتونست جلو ما تابلو بازی در بیاره. خلاصه با تمام هوش و حواس مامان و آقا فردوس و محتاط بازی که اونا در میاوردن من دوبار سکس اونا رو با هم دیدم. البته نمیدونم مامان چند بار تا حالا زیر کیر آقا فردوس خوابیده و اونو نوش جونش کرده وله همین دو باری که دیدم رو براتون میگم. اولین بار روزای اول مدارس بود که من پیش دانشگاهی میرفتم. هنوز مدارس تق و لق بود و یه ساعت که میرفتیم کلاس، دو ساعت بعدش رو علاف بودیم. خلاصه تو یکی از همین روزا که ساعت آخر رو جیم زده بودیم و از مدرسه زدیم بیرون گفتم برم خونه یه سر به آقا فردوس بزنم چون اونروز قرار بود بیاد خونمون. اینم بگم که خونمون تو حیاط خلوتش یه استخر کوچیک داریم و یه ردیف درخت که پشت استخره و یه محوطه چمن کاری که آقا فردوس مسئول رسیدگی به اوناست. اونروز خونه که رسیدم دیگه حوصله نداشتم برم تو ساختمون و از در حیاط خلوت برم پیش آقا فردوس. مستقیم ساختمون رو دور زدم و میخواستم برم پیشش که سر نبش ساختمون که رسیدم دیدم مامان از در حیاط خلوت اومد بیرون و گفت: آقا فردوس... آماده ای؟... آقا فردوسم داد زد: بله خانم... ولی یه وقت کسی نیاد؟... مامان گفت: تو هم همیشه همینو بگو... مگه تو این چند سال کسی مارو دیده؟... فردوس گفت: نه خانم... ولی محض احتیاط گفتم... مامان گفت: خیلی خب الآن میام... یه لحظه خشکم زد. چی میدیدم؟... چی میشنیدم؟... مامان و آقا فردوس؟... اونم چند ساله؟... باورم نمیشد که مامان به کارگر خونشم رحم نکنه. اونقدر شوکه شدم که یادم رفت مامان با چه لباسی اومده بود. یه لباس خواب نازک سفید که به زحمت تا روی روناش می رسید. مطمئن بودم زیرشم هیچی نپوشیده. یه قر داد به خودشو رفت تو ساختمون. باید سریع قایم میشدم و برای اولین بار سکس اونا رو میدیدم. سریع قایم شدم. شانس آوردم که سریع اینکارو کردم چون بلافاصله مامان از در اصلی ساختمون اومد بیرون و در حیاط رو قفل کرد و برگشت تو. یه دقیقه نشد که از درپشتی اومد بیرون و رو دو سه تا پله ای که جلوی دره ایستاد و آقا فردوس رو صدا زد. بالکن قشنگ سایبون پله ها میشد. آقا فردوسم سریع اومد پیش مامان. یه شلوار کار و یه تیشرت تنش بود. بدنش تو این حالت بیشتر خودشو نشون میداد. مامان گفت: بیا سریع شروع کنیم دیگه... و هر دو همزمان لباشون رفت سمت همدیگه و ایستاده مشغول لب گرفتن از همدیگه شدن. مامان بلافاصله لباس خوابشو از تنش درآورد و کرستم نداشت و پستونای گندش افتادن بیرون و فقط یه شرت سفید پاش بود. فردوس بلافاصله حمله کرد سمت پستونای مامان و اونا رو داشت میخورد و میمالید. همین اول کاری آه و اوه مامان رو درآورده بود. بعد مامان که انگاری زیاد حشری شده بود جلو فردوس زانو زد و شلوار و شرتشو کشید پائین و کیر مثل چماقشو انداخت بیرون. فردوس شلوار و شرتشو از پاش درآورد و تیشرتشم خودش از بدنش کند. موهای رو سینه اش داشت به سفیدی میزد. مامان کیر فردوس رو تو دستش گرفت و گفت: ایول آقا فردوس با این چماقت... چیکار بکنه این با کس من امروز... فردوس خنده ای کرد و گفت: شما صاحب اختیارید خانم جان... مامان کیر فردوس رو گرفت و گذاشت تو دهنش و مشغول ساک زدنش شد. اول سرشو میک میزد ولی بعدش تا ته اونو میکرد تو دهنش. فردوسم با دستش سر مامانو به سمت کیرش هدایت میکرد. بعد مامان بلند شد و به حالت خمیده کیر فردوسو ساک میزد و همزمان با کس و کون خودشم بازی میکرد. چند باری ام محکم رو باسن خودش زد. فهمیدم شهوتش بدجور زده بالا. بعد بلند شد و یه لب گنده از فردوس گرفت و شرتشو درآورد و نشست رو پله ی اولی و گفت: خب آقا فردوس... حالا نوبت توئه که یه حالی به کسم بدی... فردوسم گفت: چشم خانم من عاشق خوردن کسم... زنم هیچوقت نمیذاره کسشو بخورم میگه کثیفه... اگرم بذاره بازم به پای کس تمیز شما نمیرسه... مامان خنده ای کرد و گفت: خیلی خب اینقدر زبون نریز... شروع کن... فردوس جلو مامان زانو رد و سرشو برد سمت کس مامان و شروع کرد به خوردن و لیسیدن کس مامان. با همون زبون اولی آه مامان به هوا رفت. معلوم بود فردوس کارشو خوب بلده. چون مامان چشاشو بسته بود و انگشتشو کرده بود تو دهنشو داشت حال میکرد. چند لحظه بعد همون انگشت خیسشو درآورد و با نوک پستوناش بازی میکرد. فردوسم بی وقفه کس مامان رو میخورد و مامانو به پیچ و تاب انداخته بود. بعد فردوس انگشتشو کرد تو کس مامانو مامانم مثل وقتی رو کیر بالا پائین میره، رو انگشت فردوس بالا پائین میکرد تا راه کسش باز بشه. چند لحظه بعد مامان گفت: بسه... بیا بکن... فردوس بلند شد. مامان بهش گفت: کیرتو بده برات خیسش کنم بعد...
(( ادامه))... فردوسم کیرشو کرد تو دهن مامانو چند تا تلمبه زد تا حسابی خیس بشه. بعد مامان بلند شد واستاد دستشو گذاشت به دیوار و خم شد به عقب و یه پاشم گذاشت رو پله ی بالایی تا کسش بیشتر باز بشه. فردوسم رفت پشتشو آروم کیرشو کرد تو کس مامان و شروع کرد به تلمبه زدن. اولش آروم ولی بعدش سرعتشو زیادتر کرد. مامانم پستوناشو میمالید و از بس حشری بود محکم میزد رو کون خودش. فردوس رو میدیدم که کامل میچسبه به بدن مامان و جدا میشه یعنی کیرش تا ته میرفت تو کس مامان و در میومد. آو و ناله ی مامان رفته بود بالا و هرازگاهی هم برمیگشت و تو چشای فردوس نگاه میکرد. فردوس بی توجه به مامان تو کسش تلمبه میزد. بعدش مامان دستشو گذاشت رو پله ها و بیشتر خم شد. دیگه فردوس کاملا مسلط مامان بود. همینطور که تو کسش تلمبه میزد، کون و کمرشو هم میمالید. مامان لای باسنشو باز میکرد تا کیر فردوس بیشتر بره تو کسش. موهای بلندشم تو هوا میرقصید. بعد از سه چهار دقیقه پوزیشن رو عوض کردن. فردوس رو پله ها نشست و مامان پشت بهش نشست رو کیرشو اونو کرد تو کسشو شروع کرد به بالا پائین پریدن. همزمان با بالا پائین پریدنش، رقص پستوناش تو هوا هم قشنگ بود. تو این حالت اختیار با مامان بود که میتونست هر مقداری که بخواد کیر فردوسو بکنه تو کسش. اونم بالطبع تا ته مینشست رو کیر فردوس و بلند میشد. فردوس کاری نمیکرد و از پشت نظاره گر حرکات کون مامان بود. مامان همزمان پستوناشو چوچولشو هم میمالید. دیگه تو اوج خوشی و لذت بود چون آه و اوهش بلند تر شده بود. فردوسم از پشت پستوناشو میمالید و اونو بیشتر حشری میکرد. لرزش بدن گوشتی مامان رو کیر فردوس جالب بود. چند بارم کیر فردوس از تو کس مامان در اومد ولی مامان سریع اونو چپوند تو کسش و بالا پائین میشد. چند دقیقه ام تو این حالت بودن که باز مامان خسته شد و از رو کیر فردوس بلند شد. فردوسم بلند شد و مامان لباسارو گذاشت زیر زانوهاش و رو پله ها به حالت چهار دست و پا شد. فردوسم رفت پشت مامان و کیرشو کرد تو و مشغول تلمبه زدن شد. اولش آروم میکرد بعد که سرعتشو زیادتر کرد مامان یه جیغی کشید و گفت: آرومتر... کونم پاره شد... وااااااای!!!!!! یعنی فردوس اون کیر گندشو کرده بود تو کون مامان. فردوس باز سرعتشو آرومتر کرد. مامان پاهاشو چسبونده بود به هم که لذت بیشتری از کون دادن به فردوس ببره. فردوسم داشت آروم آروم سرعتشو زیادتر میکرد. چند بار کیرشو درآورد و باز کرد تو کون مامان تا راه کونش حسابی باز بشه و راحتتر تلمبه بزنه. مامانم سرو صداش بالا رفته بود. چند لحظه بعد دیدم فردوس کامل خوابیده رو مامانو داره تا ته میزنه تو کونش. تا اینکه فردوس آهی کشید و گفت: آبم داره میاد... مامان گفت: نریزی تو کونما... بده برات بخورم... فردوس کیرشو از تو کون مامان درآورد و مامانم سریع جلوش زانو زد ن فردوسم با چند تا تکون تمام آبشو ریخت تو دهن مامان. مامانم فکر کنم تمام آبشو خورد. چون ندیدم چیزی رو پس بده بیرون. بعدش کیر فردوس رو کرد تو دهنش و اونو تمیز تمیز کرد. هر دو خسته و کوفته لباساشونو برداشتن و رفتن تو. منم طبق معمول آبم رو ریختم رو زمین و از خونه زدم بیرون. وقتی برگشتم فردوس رفته بود و مامانم تو اتاقش خواب بود. یه روز دیگه ام تو حیاط نشسته بودیم. بابام و شوهرخالم هوشنگ و سعید و آرش در مورد مسائل کاریشون صحبت میکردن. مامانم پیش ما بود. اون رو از اون روزایی بود که روز کاری آقا فردوس بود و همونطور که گفتم مامان خیلی سر سنگین برخورد میکرد. هر چند پوششش زیاد فرقی نمیکرد با روزای دیگه ولی من میدیدم که مامان هرازچندگاهی زیر چشمی فردوس رو نگاه میکنه. منم بیشتر از اینکه به حرفای بابام توجه کنم، بیشتر حواسم به مامان و آقا فردون بود. بابام گرم صحبت کردن بود که دیدم آقا فردوس مثل اینکه کارش تموم شد نردبوم رو برداشت و رفت تو ساختمون. چند دقیقه بعدش دیدم مامانم بلند شد و گفت: ببخشید من برم یه سر به غذا بزنم... منم که منتظر یه همچین بهونه ای بودم گفتم: مامان، منم میرم بیرون یه کم کار دارم میام... بقیه ام اینقدر سرشون گرم صحبتاشون بود که متوجه رفتن ما هم نشدن. مامان از همون در پشتی رفت و منم از در اصلی خیلی آروم و بی سروصدا رفتم تو. مامان همون دم در خفت فردوس رو گرفت. فردوس گفت: خانم جان امروز رو بیخیال... یکی میبینه بدبخت میشیم... مامان گفت: پنج دقیقه کارمونو میکنیم تموم میشه... کی میبینه... همینجا پشت در کارمونو انجام میدیم که اگه کسی خواست بیاد متوجه بشیم... آقا فردوس یه نگاهی به بیرون انداخت و گفت: پس آرین کجاست؟... مامان گفت: رفته بیرون... تا ظهرم فکر کنم نمیاد... غافل از اینکه من چهار چشمی داشتم اونا رو میدیدم. مامان یه لباس یه سره تنش بود و یه شال رو سرش که اگه نبود بهتر بود. خم شد، طوری که بیرون رو هم دید بزنه و گفت: شروع کن... فردوسم پشت مامان خم شد و لباسش رو داد بالا و مشغول لیسیدن کون مامان شد. مامان شرتم پاش نبود و فردوس سرشو برده بود لای کس و کونشو حسابی داشت اونجا رو میخورد. مامان چند تا آه آروم کشید. فردوس فکر کنم بیشتر داشت کون مامان رو میخورد. قشنگ با زبونش بازی میکرد اونجا. مامانم کم کم داشت شهوتی میشد. بعد مامان بلند شد فردوس رو نشوند رو زمین و کیرشو از تو شلوارش درآورد و مشغول ساک زدن شد. خیلی تند ساک میزد و فقط سرشو خیس میکرد. البته یه چند بارم اونو تا ته کرد تو دهنش. بعد که حسابی ساک زد فردوس رو زمین دراز کشید و مامان اومد رو کیرش و اونو قشنگ فرستاد تو کسش و آروم شروع کرد به بالا و پائین پریدن و خیلی آرومم آه و ناله میکرد. تا ته می نشست رو کیر فردوس و بلند میشد. فردوسم که انگار بدجور حشری شده بود از زیر کم کم سرعت تلمبه زدنشو زیادتر میکرد. فردوس با دستش چوچوله مامانو هم میمالید. مامان چند بار تا ته می نشست رو کیر فردوسو قر میخورد. خیلی سعی میکرد صداش بلند نشه. چند لحظه پیچ و تاب خورد و مجددا فردوس تلمبه زدناشو از زیر شروع کرد. یه کم که گذشت مامان شروع کرد..یه کم که گذشت مامان شروع کرد به بالا پائین پریدن رو کیر فردوس. خلاصه هر دو بدجور حشری بودن. تا اینکه مامان گفت: خسته شدم ... و از رو کیر فردوس بلند شد و رو زمین دراز کشید و فردوس پای راستشو داد بالا و کیرشو کرد تو کسشو شروع کرد به تلمبه زدن. خیلی داغ شده بودن. انگار بیرون رو فراموش کرده بودن. فردوس تا ته میکرد تو کس مامان. مامان که پستوناشو هم از بالای لباسش آزاد کرده بود، مثل ژله میلرزید زیر ضربه های کیر فردو. مامان همینجور که کیر فردوس تو کسش میرفت تو چشای اون نگاه میکرد. شهوت رو میشد از تو چشاش خوند. فردوس دیگه پای مامانو انداخته بود رو دوشش و تو کس مامان تلمبه میزد. چند بارم کیرشو از تو کس مامان درآورد و یه کم خیسش کرد و باز فرستاد تو. مامان اون یکی پاشو خودش بالا نگه داشته بود و با یه دستشم نوک پستوناشو میمالید. فردوس یه کم پاهای مامانو جمع تر کرد تا کسش تنگ تر بشه و بیشتر لذت ببرن. یه چند تا ضربه محکم زد و گفت: دارم میام... مامان گفت: بده بخورم... اونم سریع کیرشو از تو کس مامان کشید بیرون و کرد تو دهنش و فوران آب بود که میرفت تو دهن مامان. مامان سر کیرشو هم حسابی میک زد تا چیزی از دست نره. یه ده دقیقه ای کارشون طول کشید. داشتن خودشون رو مرتب میکردن که من از خونه زدم بیرون. منتظر نظراتتون هستم.
((قسمت نهم- آتوسا و پدر شوهرش))... داستانی که امروز میخوام براتون بگم مربوط میشه به سکس آتوسا و پدرشوهرش آقا سریر. با قضایایی که من از مامان و خواهرام دیدم اگه به یه پسر بچه ی ده ساله هم کس بدن من دیگه تعجب نمیکنم چون بدجور شهوتی هستند. همچنین من که عشق سکسم و اینقدر که دوست دارم کس دادن اونارو ببینم به سکس کردن علاقه ای ندارم. بریم سر اصل ماجرا. آقا سریر پدر سعید بهمراه خانمش جمیله خانم برای یک هفته اومدن تهران برای دیدن پسرا و دختراشون. یه پسر و یه دختر بزرگتر و یه دختر کوچیکتر از سعید دارن که همگی ازدواج کردن. خلاصه اونا یه روز خونه اون یه روز خونه این تا شب آخری که قرار بود فرداش برگردن تبریز خونه آتوسا بودن. سعیدم که کلا اون هفته مأموریت بود مسئولیت پذیرایی از مهمونا برعهده ی من و آتوسا بود. آقا سریر یه آدم کوتاه قد با یه شکم گنده با سری کچل که بین ۶۵ تا ۷۰ سال سن داره و آدمی بشدت شوخ طبع که فارسی رو با لهجه ی غلیظ ترکی صحبت میکنه و همین به شوخ طبعیش کمک میکنه. جمیله خانم زن مسن و سفید روئیه که مشخصه جوونیش تیکه ای بوده واسه خودش. خلاصه کنم اونشب بعد رفتن مهمونا آقا سریر و جمیله خانم رفتن تو یه اتاق و آتوسا رفت تو اتاق خودش و منم رفتم بالا. نصف شب از خواب بلند شدم برم آشپزخونه آب بخورم دیدم در اتاق آقا سریر اینا باز شد و دیدم آقا سریر خیلی آروم و بی سرو صدا طوری که نمیخواد همسرش بیدار بشه اومد بیرون. گفتم حتما میخواد بره دستشوئی یا میخواد بیاد آشپزخونه آب بخوره. خودمو آماده کردم که سروصدایی بکنم که وقتی اومد تو آشپزخونه غافلگیر نشه و نترسه. دیدم برخلاف انتظار من داره میره سمت اتاق خواب آتوسا. شوکه شدم. میخواد بره اونجا چیکار کنه؟... آتوسام عادت داشت همیشه لخت بخوابه یا نهایتا یه شرت و کرست بپوشه. مطمئن بودم الآن خواب خوابه. خیلی آروم و بی سر و صدا پشت سر آقا سریر رفتم پشت در اتاق آتوسا. دیدم آقا سریر یک متری تخت آتوسا ایستاده و داره کیرشو از رو شلوار کردیش میماله. آتوسا یه پتو روش بود ولی پستونای گندش از زیر کرستش زده بود بیرون. آقا سریر آب از لب و لوچه اش آویزون شده بود وقتی اون هیکل ناز رو میدید. آتوسا یه غلتی به پشت خورد و پتو یه خورده کنارتر رفت و کون گندش که شرتش توش گم شده بود پیدا شد. آقا سریر کم کم خودشو به آتوسا نزدیکتر میکرد. یه کم پتو رو زد کنارتر تا کون آتوسا رو کامل ببینه. بعد دیدم با دستش داره آروم کون آتوسا رو نوازش میکنه و زیر لب یه چیزایی میگه که من متوجه نمیشدم چی میگه. بعدش آروم بغل تخت نشست و مشغول مالیدن شد. یه لحظه آتوسا یه تکونی خورد که سریر ترسید ولی باز شروع کرد به مالیدن. تا اینکه طاقت نیاورد و کون آتوسا رو شروع کرد به لیسیدن. بعد بلند شد شلوار و شرتشو کشید پائین و کیر کوچیکشو درآورد و اون رو میمالید رو کون آتوسا. دیگه مثل اینکه ترسی نداشت که آتوسا بیدار بشه چون خودش رو تند تند به آتوسا میمالید. یهو آتوسا بیدار شد. مثل کسی که شوکه شده باشه گفت: چیکار میکنی آقاجون؟... سریر گفت: خفه شو جنده... بذار حالمو بکنم... آتوسا با حالتی بغض آلود گفت: خجالت بکش... این چه حرفیه که میزنی؟... سریر گفت: من خجالت بکشم یا تو که به عالم و آدم کس میدی؟... دیدم چجوری زیر کیر نعمت داشتی له میشدی... نمیدونستم نعمت کیه ولی هر کی بود آتوسا با شنیدن اسمش دیگه ساکت شد. سریر هیکل چاقشو انداخت رو تن آتوسا و اونم زیر اون کوه گوشت داشت دست و پا میزد. سریر دستشو برد از رو شرت کس آتوسا رو میمالید. آتوسام همش میگفت: خواهش میکنم آقاجون... الآن یکی میاد آبرومون میره... سریر گفت: کسی نمیاد الآن خوابن... بعد یکی یکی پستونای آتوسا رو از تو کرستش درآورد و اونا رو میخورد و با دستاشم کس آتوسا رو میمالید. آتوسا دیگه کمتر تقلا میکرد. بعد به آتوسا گفت: بیا کیرمو بخور بلند شه... آتوسا اولش قبول نمیکرد ولی بعد مثل اینکه مجبور باشه رو تخت نشست و کیر سریر رو کرد تو دهنش و مشغول ساک زدن شد. سریر هم سر اونو گرفته بود به طرف کیرش فشار میداد. مثل اینکه آتوسام خوشش اومده بود چون داشت یه خورده با اشتیاق میخورد. سریر هم کم کم دکمه های پیراهنش رو باز کرد و شکم گندشو انداخت بیرون. یه چند بارم کیرشو از تو دهن آتوسا درآورد و باز کرد تو. این آخرا دیگه آتوسا فقط سر کیرشو رو میک میزد ولی سریر دست بردار نبود و سر اون رو فشار میداد و کیرشو تا ته میداد تو دهنش. آتوسا چند بارم میخواست ساک زدن رو تمومش کنه ولی سریر به زور کیرشو میکرد تو دهنش و اونم مجبور بود ساک بزنه. تا اینکه بالاخره آقا سریر راضی شد و آتوسا رو خوابوند رو تخت و شرتشو از پاش درآورد و رفت لای پاش و مشغول خوردن کس آتوسا شد. با ولع خاصی میخورد انگار عاشق کس لیسیه. بعد همونطور که شلوار و شرتش تا زیر زانوش بود رفت بین پاهای آتوسا و کیرشو داد دستش و گفت: خودت بکن تو کست... آتوسام یه کم کیرشو مالید و اونو گذاشت رو سوراخ کسش و سریر هم با یه فشار اون رو چپوند تو کس آتوسا. تمام این مدتم آتوسا روشو برگردونده بود و پدر شوهرشو نگاه نمیکرد. سریر هم هیکل گندشو انداخته بود رو آتوسا و مشغول تلمبه زدن شد. چند بارم انگار کیرش از تو کس آتوسا دراومد چون آتوسا دستشو برد و انگار کیر سریر رو میکرد تو کسش. سریر اون کون پشمالوش رو تکون میداد. آتوسا انگار هیچ حسی نداشت هر چند آقا سریر حسابی لب و گردنشو لیس میزد و با ولع خاصی تو کسش تلمبه میزد. بعد کیرشو از تو کس آتوسا درآورد اول کرستش رو درآورد ن بعدشم رفت پائین تر و مشغول خوردن و لیسیدن کن آتوسا شد. انگار عاشق اینکار بود. آتوسام کم کم داشت یه تکونایی به خودش میداد. بعد سریر بلند شد شرت و شلوارشو کاملا از پاش درآورد و مجددا رفت بین پاهای آتوسا و پاهاشو باز کرد و کیرشو کرد تو کسش و مشغول تلمبه زدن شد.
((ادامه))... حالا دیگه هر دو لخت لخت بودن. آتوسام با جایی که ممکن بو پاهاشو باز کرده بود تا کیر سریر راحت تر بره تو کسش. سریر ایندفعه با سرعت زیادتری کس آتوسا رو میکرد. کیر سریر رو نمیدیدم ولی شکم گندشو میدیدم که میخورد به شکم آتوسا و یه موجی تو شکم و پستونای آتوسا شکل میگرفت. آتوسام انگار هنوز معذب باشه چشاشو بسته بود و به سریر نگاه نمیکرد ولی مطمئنم داشت لذت میبرد. یه چند بارم سریر خواست ازش لب بگیره ولی آتوسا نذاشت ولی سریر انگار براش مهم نباشه یه ریز تو کس آتوسا تلمبه میزد. دیگه کمرشو بالا نمیاورد و فقط کونش رو تکون میداد. بعد سریر کیرشو از تو کس آتوسا در آورد و بهش گفت: برگرد به پشت بکنمت... آتوسا گفت: عمرا اگه از پشت بهت بدم... سریر گفت: میذارم تو کست... آتوسا به زور برگشت و لای پاشو باز کرد و سریر هم خوابید روش و کیرشو فرستاد و تو کسش و مشغول تلمبه زدن شد. آتوسا سرشو کرده بود تو بالشت و تکون نمیخورد و من فقط تکونای کمر سریر رو میدیدم که میرفت تو کس آتوسا و درمیومد. کسش اینقدر گشاد بود که کیر سریر بره توش و عین خیالش نباشه. حتی آه هم نمیگفت. فقط شالاپ شولوپ کیر سریر بود که میرفت تو کسش. با تمام قدرت خودش رو فشار میداد به آتوسا. شکم گندش مالیده میشد به کمر آتوسا. یه چیزایی میگفت که من متوجه نمیشدم و سرشو اینور و اونور تکون میداد که معلوم بود داره لذت میبره. چند تا آه بلند کشید و گفت: دارم میام... آتوسا سریع گفت: داخل نریزیا... سریر سریع کیرشو از تو کس آتوسا کشید بیرون و گفت: برگرد تا بریزم رو شکمت... آتوسا سریع برگشت و سریر با چند تا تکون تموم آبش رو ریخت رو پستونای آتوسا. کارشون که تموم شد من سریع برگشتم تو اتاقم. تمام شب تو فکر سکس آتوسا و پدر شوهرش بودم. فردا صبح که میخواستن برن آتوسا چنان میبوسیدش که انگار نه انگار دیشب همچین اتفاقی افتاده... منتظر نظراتتون هستم. بای.