ارسالها: 73
#11
Posted: 14 Feb 2014 11:11
اولین خاطره سکسی من
ادامه
دستهامو بازم خودش روي پستوناش گذاشت ومن شروع كردم به ماليدن اون دوتا گوي زيبا
شلوارمو كشيد پايين گفتم بچه هات بيدار ميشن گفت نه اونا هيچكدوم عادت ندارن شب رو بيدار بشن فقط گاهي مواقع اين كوچيكه بيدار ميشه كه اونم چيزي حاليش نيست شلوار و شرتمو از پام در اورد و لختم كرد گفت تو نميهواي منو لخت كني لباسشو در اوردم يه شرت سوتين ست مشكي تنش بود كه زيباي بدنشو بيشتر نشون ميداد
سوتينشو در اوردم خودش شرتشو در اورد واي با وجود اينكه ديشب كرده بودمش ولي الان توي روشناي نور داشتم بطور كامل يه كس زيبا رو ميديدم كه قلمبه و گوشتي بود فهميد دارم بهش نگاه ميكنم گفت دوستش داري با سر جوابشو دادم گفتم اره گفت خوب پس بيا نازش كن اون پماد رو بيرون اورد گفتم اين چيه گفت اين مال بي حسي گفتم خوب چكارش ميكني گفت ميخوام بزنم به كيرت گفتم چرا گفت ميخوام دير ابت بياد گفتم مگه ميشه گفت اره و گفت كه اين پماد يه كارتن بوده كه شوهرش از يه بدبختي گرفته و اون يه كارتن رو بين دوستهاش تقسيم كرده فكر كنم به پدر تو هم داده بيا منم به تو بدم برات بمالم كه هم تو حال كني و هم من
كيرمو با اون پماد حسابي چرب كرد بعد چند دقيقه گفت بيا الان ديگه ابت دير مياد اما شايد باور نكنيد توي همون لحظه هاي كه داشت كيرمو ميماليد نزديك بود ارضا بشم .
رفت دوتا بلشت اورد گذاشت زير باسنش توري كه كس تپلش قشنگ بالا اومده بود سر كيرمو گرفت گذاشت روي كسش براي اولين بار ميخواستم بخوابم روي يه كس اخه ديشب اون بود كه روي من خوابيده بود ولي امشب اين من بودم كه ميخواستم كيرمو فرو كنم اروم كيرمو داشتم توي كسش ميكردم داغ و لزج بازهم لبخند زيباي منيژه كيرم تا ته رفته بود تو گفت شروع كن اروم شروع كردم به تلمبه زدن صداي ناله كردن منيژه بلند شه بود من يه دستم روي پستون منيژه بود و يه دستم هم مواهاشو گرفته بودم داشت منو تشويق به ليسيدن گردنش ميكرد و من هم چون گرگي گرسنه داشتم گردنشو ليس ميزدم صداي ناله هاي منيژه منو خيلي تحريك كرده بود بدن منيژه داشت ميلرزيد يه لحظه ترسيدم و وايستادم گفتم چيه شده كه با فرياد ميگفت لا مذهب تكون بده
باز هم شروع كردم به تكون دادن كمرم خيلي دوستداشتم كه منم ابم بياد و تخليه بشم اما نميشد ديگه تمام بدنم غرق عرق شده بود منيژه بيحال زيرم افتاده بود گفت صبر كن برگشت و به حالت سگي قنبل كرد گفت بزار تو كونم واي چي ميشنيدم؟ كيرمو كه حسابي با اب كسش ليز بود رو بردم دم كونش گفت چكار ميكني برو روغن بيار اول چربش كن بعد رفتمروغن اوردو و كونش رو چرب كردم شايد باورتون نشه ولي منيژه خودش توي كونش انگشت ميكرد گفت الان خيلي اروم بزارش سر كيرمو گرفته بودم و اونو به روي سوراغ كونش هدايت ميكردم
خيلي تنگ بود با دستش يك طرف باسنشو ميكشد ومنم ارم كيرمو فرو ميكردم واقعا لذت بخش بود ديگه تا ته كيرمو كرده بودم توي كونش گفت صبر كن تو تكون نخور من خودم تكون ميدم خيلي آروم داشت تكون ميداد منم كم كم داشتم تكون ميداد صداي ناله هاش بلند شده بود سرعت من هم زياد شده بود باز هم خيس عرق شده بودم اما از ابم خبري نبود با يه دست پستوناشو ميماليدم كيرمو تا اخر از كونش در مياوردم وبازم با فشار توي كونش ميكردم واي چه حالي ميكردم جاتون خالي ديگه داشتم ميومدم بهش گفتم گفت همون تو خاليش كن خيلي دوست داشتم كه ابمو رو سينه هاش خالي كنم ديگه داشتم ميومد تموم ابمو با فشار توي كونش خالي كردم و همونجور روش خوابيدم
توي اون چند روزي كه اونجا بودم بد جور به منيژه انس گرفته بودم و تقريبا جز چند شب رو كه بهم گفت پريوده و نميتونه با هم سكس داشته باشيم با هم سكس داشتيم و من با وجود معلمي مثل منيژه واقعا يك استاد شده بودم و انواع اقسام سكس رو با هم داشتيم توي روزهاي آخر بهم قول داد كه منو با خواهرش كه يكسال از من كوچتره و همدان زندگي ميكرد اشنابكنه تا من و منيژه براي هميشه در كنار هم بمانيم (بماند كه روزگار با ما چكار كرد)
شوهرش يك شب زنگ زد كه فردا داره مياد بد جور دمق شده بودم منيژه كه حال منو ديد گفت من از تو دلخورترم من بايد خوشحال بودم باشم كه شوهرم داره مياد اما تو در اين مدت عشق من شدي نميتونم به راحتي ازت دل بكنم گفت ناراحت نباش تو خونه ما مياي ما خونه شما ميايم هر جور بشه با هم سكس ميكنيم گفتم من بخاطر سكس تورو نميخوام من بهت عادت كردم خيلي از اين جمله من كيف كرد چون پريدو منو بوسيد گفت من فداي تو بشم بيا امشب رو كنار هم هستيم با هم خوش باشيم بچه ها ساعت نزديك 11 شب بود كه خوابشون برد بلند شد و لباسهاشو در اورد گفت امشب ميخوام ببينم توي اين مدت چي ياد گرفتي منم لخت شدم اومد جلو باز هم همون لبخند زيبا اومد تو بغلم لبامو گذاشتم رو لبهاي نازش ديگه الان ياد گرفته بودم چه جور لبهاشو بخورم كه اونم خوشش بياد ديگه هر دوتا مون لب تو لب بوديم من زبونم رو ميفرستادم داخل دهنش و اونم همين كار رو براي من ميكرد با پستونهاش بازي ميكردم و دستمو ميبردم لاي پاهاش كه حسابي خيس شده بود گفت برات پماد بمالم گفتم نه امشب نه ميخوام بازم داغي اون تور و حس كنم چشماهي قشنگي داشت وقتي شهوتي ميشد خيلي خوشگل تر ميشد رفتم سراغ كسش و اونو براش حسابي ليسيدم صداي منيژه در اومده بود دگه من نزاشتم كيرمو ساك بزنه دو تا بالش زير باسنش گذاشتم و كيرمو فرستادم توي اون دروازه زيبا داع و لزج واييييييييييييييييييييييي ييييييي
وقتي تا ته كرم تو گفت تكون نده كسش رو تنگ ميكرد واي چه فشاري به كيرم ميومد خيلي خوشم ميومد شروع كردم به تكون دادن و همزمان زير گلوشو براش ليس ميزدم وقتي كه با فشار كيرمو بهش ميزدم واقعا صحنه جالبي پيش روم بود چون با هر ضربه من پستونهاي خوشگلش تكون ميخورد منو حشري تر ميكرد ديدم منيژه پاهاشو دور كمرم حلقه كردو يه لرزش شديد پاهاشو بد جور دور كمرم قفل كرده بود يكم كه شل شده من تكون دادنم رو شروع كردم داشتم ميومدم يه لحظه بياد آرزوم كه همون خالي كردن ابم روي پستوناش بود افتادم كيرمو بيرون كشيدم و بادستم شروع كردم به ماليدن و هرچي اب كير داشتم با فشار روي بدن منيژه و پستونهاش خالي كردم و ان هم ميگفت واي چه داغه همونجا روش خوابيدم
روزي كه شوهر منيژه برگشت براي من بد ترين روز زندگيم بود منو با ماشين تا خونموم برد خداحافظي تلخي بود توي خونه گوشه گير كم حرف شده بودم و با كوچكترين بهانه داد و بيداد راه مينداختم كه اگه پدرم خونه بود ازش كير ميخوردم خيلي افسرده شده بودم پنج شنبه شده بود ساعت 5 غروب يكم ديرو زودش رو زياد يادم نيست ولي امدم خونه كه لباسهامو بردارم و برو بچ بريم فوتبال ديدم ماشن كميته در خونه مونه واي قلبم ريخت تو دهنم يعني منيژه جونم اومده بود تا دم در خونه رو بكوب دويدم نميدونيد چطور خودم رو رسوندم خونه وقتي در باز كردم پريدم تو ي خونه ديدم همه دارند متعجب منو نگاه ميكنند .
فهميدم سوتي دادم پدرم نگران پرسيد امير چيه چه خبره ؟؟
گفتم هيچي
شوهر منيژه جلو اومد باهام دست داد و احوالپرسي كرد ديدم منيژه نيست پدرم گفت ببين اقاي...(شوهر منيژه)باهات چكار داره يه لحظه عرق سردي روي بدنم نشست يعني فهميده اون با من چكار داره گفتم بله گفت امير جان اين چند روز كه من نبودم خيلي توي زحمت افتادي ميدونم كه تابستان و دوست داري كه با رفقات باشي ولي من بايد چهار روز ديگه برم تا ماموريتم كامل بشه البته خواهر منيژه هم اومده خونمون ولي منيژه اصرار داشت كه به تو هم بگم كه بياي اونجا و اگه خريدي چيزي داشتن مثل دفعه قبل براشون انجام بدي اگه ميشه اين چند روزه كه من نيستم بياي پيششون منم بهت قول ميدم يه توپ ميكاساي عالي برات بخرم
گفتم نه بابا اين حرفها چيه (آخه باشنيدن حرفهاش تو كونم عروسي شده بود اونم با ساز و دهل )و چه سرو صداي ميكرد
اون چند روز هم تموم شدو من اينبار خودم بايد ماشين ميگرفتم و ميرفتم خونشون پدرم گفت نميخواد بري ترمينال خودم با ماشينم ميبرمت توي راه كلي نصيحت كرد كه بابا مواظبشون باش اينها امانتي هستن دست تو گفتم مگه دفعه قبل مواظب نبودم ( اي كر خر مواظب بودي؟كره خر تو كه فقط كس ميكردي )
گفت چرا بودي اما بهت گفتم كه يادت نره خلاصه مخ منو خورد تا رسيديم ايست بازرسي شهر اون موقع يادمه تا ته كون ادم رو ميگشتن اكثر سربازه و بچه هاي كميته ما رو ميشناختند ولي اون روز يه سرباز ترك اونجا بود كه واقعا نميدونم از كجا اورده بودنش بهمون گير داد و كشيدمون پايين پدرم گفت بابا ما فاميل فلاني هستيم يارو كم مونده بود برينه به خودش براي بابام احترام نظامي گذاشت و منم خنده امانم رو بريده بود كلي ماشين رو داشتن ميگشتن همه بر بر مارو نگاه ميكردن كه بدونم باباي من كيه كه اين سرباز يه همچين احترامي براش گذاشته اينقدر التماس كرد كه به فرمانده اش چيزي نگيم اومديم خونه شوهر منيژه رفته بود منيژه كه منو ديد باز هم همون لبخند زيبا چاي اورد پدرم چايشو كه خورد رفت بچه هاي منيژه داشتند از سر كولم بالا ميرفتن يكدفعه يه دختر اومد توي اتاق تپل قد متوسط با لپهاي سرخ گونه برجسته واي واي
واقعا زيبا بود و طراوت از صورتش ميباريد منيژه گفت چيه داري با نگاه خواهرمو ميخوري سرمو پايين انداختم گفتم ببخشيد باز هم همون لبخند گفت چه خبر اصلا نه زنگي زدي نه خبري گرفتي
دوست داشتم منيژه رو بغل كنم و ببوسم ولي خواهرش اونجا بود منيژه رفت اشپزخونه و منو صدا كرد رفتم تو كه دستشو جلو چشمام گرفت گفت كجاي بودي نامرد دلم برات يه زره شده بود و لباشو به لبهام رسوند
لبهامون وری لب همدیگه بود و منیژه داشت لب رو میخورد و توی همون حال دستش روی کیرم بود گفتم نکن شاید خواهرت بیاد گفت نترس نمیاد یه لذت زیبا تمام بدنم رو فرا گرفته بود و دوست نداشتم از اون خالت بیرون بیام یه لحظه سنگینی نگاهی منو به خودم اورد خواهر منیژه داشت نگاهمون میکرد تمام صورتش سرخ شده بود یه لحظه از اینکه داشت نگاهمون میکرد داشتم حال میکردم که برگشت و رفت بیرون به منیژه گفتم گفت عیبی نداره من میرم توی حموم تو هم بیا گفتم بابا زشته گفت تو کاریت نباشه ب
منیژه رفت داخل حموم منو صدا كرد مردد بودم كه برم یا نه اخه خواهرش بازم صدام كرد امیر چرا نمیای بیا اینجا كارت دارم رفتم توی دیدم توی رختكن وایستاده گفتم بابا زشته گفت چی چی رو زشته من نصرین خواهرمو اوردم اینجا كه باهات دوست بشه من خودم از شوهرم خواستم كه تور بگه كه بیای اینجا میخوام باهاش توی این چند روز حال بكنی ولی یادت نره اون دختره باید مواظب باشی گفتم یعنی چی؟ گفت بهت نمیخوره كه خنگ باشی .
بازم لبهاشو گذاشت روی لبم منم داشتم لبهاشو میك میزدم و صدای منیژه در اومده بود كه در حموم رو زدن منیژه گفت چیه؟
كه نصرین خواهرش گفت بچه ها اذیت میكنند منیژه بهش گفت یكم سرگرمشون كن الان میام و بازم همون لبخندهای زیبا همش قربون صدقه خودمو كیرم میرفت كیرمودر اورد و نشست جلوم كیرمو كرد توی دهنش شروع كرد به ساك زدن بازم همون لذت وصف نشدنی به سراغم اومد دستمو لای موهای خوشگلش كرده بودم و با دستم ریتم حركتشو تنظیم میكردم حالا با كمك منیژه منم داشتم توی سكس یك استاد میشدم با یه دست داشت با تخمهام بازی مكرد و با اون دستش ته كیرمو گرفته بود و با دهنش داشت برام ساك میزد چه لذتی میبردم دیگه داشتم میومدم بهش گفتم ولی دو دستش رو برد روی باسنم و نزاشت كه كیرمو بیرون بیارم و منم تمام اب كیرمو همونجا خالی كردم چشامو بسته بودم وقتی بازش كردم دیدم داره نگاهم میكنه دهنشو باز كرد تمام اب كیرم ریخت بیرون بعد هم خندید گفت خیلی دوست دارم من تا حالا برای شوهرم هم چنین كاری نكردم راستش اصلا شوهرم از این كارها بدش میاد میگه كه گناه داره من و منیژه رفتیم توی حموم بازم بدن لخت منیژه منو وسوسه میكرد اینبار من خودمو از پشت بهش چسبوندم برگشت و خندید گفت چیه بازم میخوای ؟؟ گفتم اگه بزاری اره گفت نه بزار برای شب میخوام یه حال توپ بهت بدم
از حموم كه بیرون اومدیم نصرین یه جوری نگاه میكرد منم خودمو به خریت میزدم و سعی میكردم نگاهش نكنم به خودم میگفتم اخه تو كه خواهرشو كردی خوب اینم كه بز نیست میفهمه دیگه وقتی تو منیژه با هم رفتید حموم خوب داشتید چكار میكردید با اینكه سن سال زیادی نداشت ولی استخون بندی درشتی داشت و پستونای نازی در كل یه چیزی توی مایه های منیژه اما صورت منیژه خیلی زیباتر از نصرین بود شب شد غذا رو كه خوردیم داشتیم با بچه ها بازی میكردیم و هیجان عجیب داشتم بچه هایكی یكی خوابیدن منو نصرین ومنیژه بیدار بودیم منیژه جلوی چشم نصرین دستمو توی دستهاش گرفته بود داشت نازش میكرد كه یكدفعه لبشو رو لبم گذاشت نمیدونم چی شد كه منم باهاش لب تو لب شدم دستشو برد روی كیرمو داشت برام میمالیدش عجب حالی میداد لبشو برداشت بهم خندید گفت نمیخوای به خواهر كوچلوی من یه لب بدی ؟
هیچی نگفتم منیژه دست خواهرشو كشید گفت با دیگه قشنگ و به وضوح میدیدم كه خواهرش داره میلرزه لب رو روی لبش گذاشتم هیچكاری نمیكرد فقط من لب بالاش رو براش میك میزدم منیژه داشت از روی شلوار با كیرم ور میرفت
واي منيژه داشت كيرمو ميماليد و منم داشتم از خواهرش لب ميگرفتم منيژه دستمو هدايت كرد طرف پستونهاي خواهر خوشگلش واي عجب پستونهاي داشت سفت كوچك نميدونم چطور شد كه سه تامون لخت توي بغل هم بوديم من كيرم توي دهن منيژه بود و داشت برام ساك ميزد و پستونهاي خواهرش توي دهنم اخ كه چه حالي داشتم غرق شهوت و لذت تمام وجودم داشت از كيرم بيرون ميزد هنوز يه شرت سفيد به پاي خواهر منيژه بود دستمو بردم سمت شرتش و اونو از پاش در اوردم با اين كار من منيژه بازم يه لبخند زيبا زد و گفت وارد شدي نميدونم چرا اما ناخداگاه دهنمو بردم سمت كسش و شروع كردم به خوردن صداي ناله هاي خواهر منيژه بلند شده بود كسش ترشح داشت و ازش اب بيرون ميومد منيژه گفت دراز بكش من تخت خوابيدم و اون خواهرشو هدايت كرد روي من كسش جلوي دهنم بود كه منيژه كيرمو به ارامي به داخل كس خودش هدايت كرد (كاش فقط براي يبار ديگه همچين كاري رو ميكردم) كيرم به نرمي تو كسش رفت و منيژه داشت تكون ميداد ومن
من توی همون حالت داشتم كس خواهرشو میخوردم منیژه خركاتش تند شده بود و با صدای بلند جلوی خواهرش داشت قربون صدقه خودم و كیرم میرفت یه احساس غرور داشتم كیرمو از كسش در اورد به خوارهش گفت بیا بخورش خواهر منیژه خیلی شهوتی شده بود و كیرمو تو دهنش كرد و داشت كیرمو میخورد اما زیاد وارد نبود و دندونش به كیرم میخورد گه گاهی كیرم به ته حلقش میخور و خلاصه از خوردن كیرم توسط خواهر منیژه زیاد حال نمیكردم تو همون حالت دیدم منیژه با یه روغن داره كون خواهرش رو چرب میكنه و انگشتشو توی سوراخ كونش میكنه منم دستمو بردم سمت كس منیژه خیس خیس بود وای چه بدنی داشت منیژه بخدا بدنش از یه دختر هم زیباتر بود (كاش یبار دیگه میدیدمش ) شروع كردم به مالیدن كسش صدای سه تامون در اومده بود و هر كدوم حال مخصوص خودمون رو داشتیم منیژ گفت بیا بكن توی كونش خواهرش رو به حالت سگی خوابوند و كیرمو چرب كرد گفت اروم براش بزار كه دردش نیاد اروم فشار میدادم كیرم اروم اروم داشت فرو میرفت و خواهر منیژه سرخ سرخ شده بود ولی داشت تحمل میكرد الان دیگه نصف كیرمو تو كونش كرده بودم و منیژه داشت با باسنم بازی میكرد گاهی با زبونش باسنمو لیس میزد و گاهی هم حتی سوراخ كونم رو زبون میزد وای چه حسی بود كه یكدفه تمام كیرمو با فشار توی كون خواهرش كردم نالیه كرد و خودشو جلو كشید كیرم از كونش در اومد منیژه گفت اروم چرا جیغ میزنی بچه ها بیدار میشند گفت درد داره نمیخوام منیژه بهش گفت الان خوب میشه زود باش به همون حالت بخواب و از من هم خواست اروم تر كیرمو توی كونش بكنم اما خواهرش همش میگفت درد داره منیژه خودش قنبل كرد و گفت ببین خره درد نداره همون اولش درد داره و به من گفت بیا كون خودمو بكن وای كون تپل منیژه باسن خوشگل با یه سوراخ تنگ وناز حتی از مال خواهرش هم خوشگلتر بود
كيرمو به ارامي به سوراخ كون منيژه رسوندم و اروم اروم كيرمو فرو ميكردم يك دنيا لدت سراسر وجودم رو پر كرده بود كيرمي به سختي داشت توي كون منيژه ميرفت ميدونم كه منيژه درد داشت ولي بخاطر اينكه خواهرش نفهمه چيزي نميگفت كيرم تا ته توي كون منيژه فرو رفته بود و باسنش به شكمم چسبيده بود ديگه وارد شده بودم وميدونستم وقتي كيرم رو توي كون كردم بايد چند لحظه حركت نكنم منيژه خودش داشت اروم تكون ميداد و من هم حركتم رو شروع كرده بودم خواهرش داشت نگاهمون ميكرد منيژه با دست داشت با پستون خواهرش بازي ميكرد حركتهاي من تند شده بود و ناله منيژه هم در اومد واي داشتم ارضا ميشدم اما دوست نداشتم به اين زودي تموم بشه ولي لذت كون منيژه و اخ و ناله هاش وبدن زيباش ديگه تحملي برام نزاشته بود منيژه از سرو صدام و حركات تند فهميده بود كه دارم ارضا ميشم بهم گفت يه وقت كيرتو نكشي بيرون همونجا خاليش كن ضربه هام شديد شده بود دوتا هلو روبروم بودن و كيرم توي يه كون تپل وناز بود نميدونم چقدر طول كشيد تا همه ابم توي كون منيژه خالي شد ولي ميدونم كلي اب ازم خارج شد دراز كشيدم منيژه هم اومد كنارم خواهرش رو رها كرده بود مثل يك مادر مهربان داشت منو نوازش ميكرد سينه اش رو توي دهنم كرد ومنو با ولعه خواصي داشتم نوك پستونش رو ميخوردم باز داشتم شق ميكردم كه گرماي يه چيزي رو روي كيرم حس كردم اره خواهر منيژه بود كه اينبار با خواست خودش كيرمو رو توي دهنش كرده بود
يرم باز شق شده بود منيژه لباهشو رو لبام قفل كرذه بود ومن هم لبهاشو ميخوردم و خواهرش اينبار از روي نياز و شهوتي كه با ديدن سكس من و منيژه ديده بود كيرمو خيلي باحال تر از اولين باري كه كيرمو ساك زده بود برام ليس ميزد و همين كارش شهوت منو چند برابر ميكرد
زندگی کوتاه هستش قدرشو بدونید خیلی از دوستان قدیم اینجا یا نیستند یا هستند مثل من سالی یکبار میان سر میزنند و میروند.
ارسالها: 73
#12
Posted: 14 Feb 2014 11:12
اولین خاطره سکسی من
ادامه
كیرمو از دهنش در اوردم اینبار خواهر منزه به حدی شهوتی شده بود كه خودش كونشو به كیرم میمالید و منیزه هم با همون لبخند همیشگی كیرم به حد كافی كلفت و بلند بود كیرمو اروم اروم توی كونش میكردم حالا تا ته كیرم تو كونش بود شروع كردم به تكون دادن صدای ناله هاش بلنذ شذه بود و منیزه داشت بیضه هامو برام لیس میزد با وجودی كه میدونستم كه دیر ابم میاد اما باز با تاخیر كیرمو عقب و جلو میكردم و همین كار لذت سكس رو برام ذو برابر میكرد منیزه پاهشو باز كرد و بهم گفت نمیخوای كس منو بكنی نمیدونم این زن چه جذابیتی داشت كه من با شنیدن صداش هم احساس ارامش میكردم كیرمو از كون خواهرش بیرون اوردم
رفتم طرف منیژه پاهاشو باز كرده بود اروم نشستم وسط پاش و كیرمو توی كسش فرو كردم منیژه با یك دستش كس خواهرش رو میمالید و با یك دست منو نوازش میكرد منم كه با اموزشهای خود منیژه دیگه برای هودم استاد سكس شده بودم داشتم پستونها و زیر گردنشو لیس میزدم صدای خواهر منیژه بد جوری بلند شده بود و همزمان با منیژه داشت خودشو میمالید حركتهای من هم توی كس منیژه به اوج خود رسیده بود منیژه منو پایین اورد و خودش رئی كیر من نشست و شروع كرد به تكون دادن خواهر منیژه ارضا شئه بود داشت گاییده شدن خواهرش رو توسط من میدید( البته بگم گاییده شده من به دست منیژه درست تره) منیژه لرزشی خفیف كرد ولی باز تكون میداد ابم داشت میومد بهش گفتم از كسش كیرمو بیرون اورد و تمام اب كیرمو روی صورت زیباش خالی كرد دیگه اونم میدونست من از اینكه ابمو رو ی سر صورتش سینه هاش بریزم لذت میبرم
نمیدونم چقدر طول كشید كه توی همون حالت توی اغوش منیژه خوابیده بودم كه دستان مهربانش باز هم شروع به نوازش من كرد شاید باز هم نیاز به سكس داشت اما نه او نیاز به محبت داشت شوهرش همیشه مشغول كارش بود و منیژه بعدا بهم گفت كه از سكس با شوهرش راضی نیست و بارها منو عشق خودش میدونست داستان من فعلا ادامه داره و از دوستانی كه لطف میكنند و نظر میزارند ممنونم
روز بعد نمیدونم چه اتفاقی افتاد كه منو خواهر منیژه تنها با بچه كوچك منیژه توی خونه موندیم قبل ازاینكه منیژه بیرون بره منو صدا كرد وگفت تا بر میگردم ببینم چكار میكنی امشب شب اخر كه پیش منی شوهرم شاید فردا بیاد میخوام امشب رو فقط مال خودم باشی پس خواهرمو خوب ارضا كن چون شب فقط منو تو كنار هم هستیم بازم همون ناراحتی همیشگی لپم وكشید گفت چرا اخم كردی گفتم هیچی گفت بگو دیگه گفتم بازم من تورو از دست میدم اخمی كرد گفت دیگه اینو نگو چون شاید توی شناسنامه مال كس دیگه ای باشم اما قلب و روحم فقط مال تو و منو بوسید و رفت اومدم تو كیرم داشت بزرگ میشد خوب خواهر منیژه هم بد تیكه ای نبود ولی كلا منیژه یه چیز دیگه ای بود
رفتم جلو اون خودشم میدونست من چی میخوام خندید اومد جلو لبهامو رو لباش گذاشتم راحتر لب میداد شاید بخاطر این بود كه خواهرش دیگه نبود و شرم حیا رو كنار گذاشته بود سینه هاشو توی دستم گرفته بودم و براش نازشون میكردم كه یكدفعه خودش لباس و دامنشو در اورد شرت پاش نبود خوابید گفت بیا كس منو بخور خیلی خوشم میا خشكم زده بود این دختر از اون وقت كه دیده بودمش خیلی كم حرف بود ولی انگار بد جور حشری بود زبونمو گذاشتم رو كس خوشگلش و براش لیس میزدم برای خودم استادی شده بودم صدای ناله هاش بلند شده بود و همین كار منو بیشتر حریص تر میكرد با انگشت با سوراخ كونش بازی میكردم
كیرمو بردم جلوی دهنش بدون هیچ حرفی كیرمو توی دهنش كرد خیلی بهتر داشت برام ساك میزد و من نیز غرق لذت خوشی كونشو قلمبه كردم و به كیرم روغن زدم اروم كیرمو فرو كردم تا ته رفته بود بدون حركت ایستاده بودم و میشد درد رو از چهره اش خوند بهش گفتم چطور ه گفت تكون بده شروع كردم به تكون دادن كیرم احساس میكردم كه كیرم یه جای گیر كرده سرعت حركتم زیاد شده بود و خواهر منیژه هم خودشو تكون میداد با دست با پستوناش و كسش بازی میكردم كه بدنش شروع كرد به لرزیدن با لرزهای بدن اون اب منم اومد همونجا ابمو خالی كردم و روش خوابیدم كیرم كه خاوبید از كونش بیرون افتاد وقتی كه بلند شد ابكیرم كه با ان كونش قاطی شده بود و بزردی میزد از لای كونش بیرون اومده بود
منیژه بعد چند ساعت اومد خونه تا شب سكوت عجیبی بین ما حكم فرما بود از اینكه باید فردا از پیش منیژه میرفتم
خیلی دل خور بودم توی حیاط نشستخ بودم و توی عالم خودم بودم كه دو تا دست رو شونه ام خورد برگشتم منیژه بود با همون لبخند زیباش گفت چیه چرا تو فكری اهی كشیدم گفتم فردا گفت فكر میكنی برای من راحته ولی اینو بدون كه من مال توام بازم فرصت هست كه كنار هم باشیم من از كوچكترین فرصتها برای در كنار هم بودن استفاده میكنم
شب شده بود ومن در غمي مبهم فرو رفته بودم چون فردا شوهر منيژه برميگشت من بايد از اونجا ميرفتم شايد باور نكنيد اما غذا رو با بي ميلي خوردم منيژه كنارم نشست بود و با شوخيهاش ميخواست منو بخندونه گفت بابا شوهرم مياد قرار نيست كه بميرم ساعت 10 شب منو منيژه به يكي ديگه از اتاقهاي خونشون رفتيم روي زمين جا رو پهن كرده بود لبهاشو رو لباهام گذاشته بود بوي عطر خوبي داشت بدنش رو ميگم اين زن يكي از زيباترين شاهكارهاي خدا بود با لب گرفتنهاش كير من هم داشت بلند ميشد كيرمو توي دستش گرفت و گفت قربون خودت و كيرت بشم مطمئن باش هميشه باهات هستم رفت و پماد بي حس كننده رو اورد گفت امشب ميخوام تا صبح بكنيم با اين حرفهاش بيشتر حشري ميشدم برق اتاق رو شن بود و بدن سفيد منيژه درست مثل بلور ميدرخشيد كيرمو خوب با پماد اغشته كرد و باز زبونشو توي دهنم كرد منم زبونشو ميك ميزدم اون توي سكس از هيچ چيز برام كم نميزاشت با زبونش تمام بدنمو ليس ميزد و بيشتر از هرجا با نوك سينه هام بازي ميكرد چون ميدونست من از اين ناحيه خيلي تحريك ميشم هر بار كه باهاش سكس ميكردم يا ابمو روصورتش يا توي دهنش خالي ميكردم و ميدونست كه من اين كار رو دوست دارم كيرمو توي دهنش كرده بود وتا جاي كه ميشد كيرمو توي دهنش فرو ميكرد و با دستهاش بيضه هامو ميماليد خوابيد من رفتم سراغش از انگشت پاهاش شروع كردم به ليس زدن پاهاش يك تار مو هم نداشت صاف صاف كسي تپل و برجسته داشت كه هميشه براش با زبونم ابشو در مياوردم ميگفت شوهرش از اينكار بدش مياد اما من غرق لذت ميشدم نه باخاطر خوردن كسش بلكه بخاطر اينكه ميديم منيژه از اينكار لذت ميبره زبونم تا ته توي كسش ميكردم بستونهاشو گاز ميگرفت و زير بغلش رو غرق بوسه هاي ريز ميكردم هر دو در اوجلذت بوديم
يرمو به ارمي به داخل كس منيژه هدايت كردم اروم اروم داشتم كيرمو فرو ميكردم ديواره هاي كس منيژه به كيرم فشار مياورد و با فرو كردن هر سانت از كيرم صداي ناله هاش بلندتر ميشد واي كه غرق لذت بودم تا ته كيرمو توي كس منيژه كرده بودم و شروع كردم به تلمبه زدن و منيژه هم خودشو با تكونهاي من خودشو تكون ميداد بدن هر دوتا مون خيس عرق بود صداي شلاپ شلوپ برخورد كيرم با كس منيژه قشنگ به گوش ميرسيد و همين صداها منو حشري تر ميكرد نميدونم چقدر تكون دادم ولي خوب يادمه دوبار منيژه ارضا شد منيژه داشت هزيون ميگفت داشتم ميومدم بهش گفتم خواستم كيرمو بيرون بكشم ولي منيژه پاهاشو دور كمرم محكم حلقه كرد و با داد ميگفت ابتو خالي كن توي كسم من ابتو ميخوام باتمام وجودم خودمو بهش چسبونده بودم وتمام وجودم رو توي منيژه خالي ميكردم حسي كه حتي از ريختن ابم روي صورت خوشگلش بهم دست نداده بود كس منيژه انگار تنگتر شده بود يا داشت كيرمو پمپاژ ميكرد من روي منيژه دراز كشيدم و اون داشت منو غرق بوسه ميكرد و قربون صدقه ام ميرفت و با دستش كمرمو ماساژ ميداد گفت حالا ديگه ازت يه يادگاري دارم گفتم يعني چي گفت خوب ناقلا ابتو ريختي توي كسم ديگه
يه ترس اميخته با غرور داشتم بهش گفتم اگه شوهرت بفهمه گفت نترس شروع كرد به لب گرفتن گفت من بازم كير ميخوام گفتم بزار بازم بزار تو كونت بدونه هيچ حرفي دمر خوابيد كير هنوز خواب نرفته بود نميدونم چي بود قدرت شهوت خودم و يا اون پمادي كه به كيرم زده بود اما من هم سكس ميخواستم كيرمو كه خواستم تو كونش بزار گفت امير صبر كن و به حالت سگي خوابيد گفت يكم اينجوري بزار كسم كيرمو ار وم جلو بردم و سركيرم خيلي راحت رفت توي كسش شروع كردم به تلمبه زدن حالا به لطف كس منيژه و اموزشهاش كاملا استاد شده بودم تو همون حالت با انگشت و با استفاده از اب كس خودش داشتم كونش رو باز ميكردم بد جور منيژه سر و صدا ميكرد كه يكدفعه در اتاق باز شد خواهر منيژه بود كه لخت جلومون وايستاده بود شايد باورش براتون مشكل باشه اما اون خودش با دهن خودش گفت منم كير ميخوام بازم خنده منيژه صداش كرد اومد جلو و همونجا جلو منيژه نشست و منيژه داشت با كسش بازي ميكر من كه وايستاده بودم منيژه كمرشو تكون ميداد يادم افتاد كه بايد كون منيژه رو بكنم
زندگی کوتاه هستش قدرشو بدونید خیلی از دوستان قدیم اینجا یا نیستند یا هستند مثل من سالی یکبار میان سر میزنند و میروند.
ارسالها: 5428
#15
Posted: 1 Dec 2014 19:26
سکــــــــــس خــــــــانـــــوادگـــی آرزو قسمـــــت ســـــوم وچهــــــــــارم
قسمــــــــــــت سوم ....نهارخوردیمو تا عصر تو ویلا بودیم و باباهم هی دو رو ورم میومد و باهام شوخی میکرد.عصر بابا و مامان باهم رفتن شنا ولی من نرفتم.یه ساعت بعدهم اومدن و بعد شام مامانم گفت من معدم سنگین شده میرم قدم بزنم و بعدم برم ببینم اگه شهره اومده یه سری بهش بزنم وبه بابا گفت رامین تو نمیای که بابا گفت نه خسته ام تو برو و مامان رفت بعد بابا گفت آرزو تو خسته نیستی؟؟؟ منم گفتم نه.گفت امروز شنا یاد گرفتی؟؟؟ گفتم آره.گفت شنای قورباغه میخوای یادت بدم منم گفتم بله که میخوام بعد دستشو بحالت شنای قورباغه تکون داد و گفت اینجوریه منم همون کارو کردم.گفتم درسته؟؟؟ گفت آره بیا همونطوریکه تو آب گرفته بودمت دولا شو و تمرین کن.من یه دامن ساتن تا زانو پام بود و شرتم نپوشیده بودم.بلند شدم و بابا از پشت کمرمو گرفت دولا شدم و شروع به تمرین کردم.به بابا گفتم مثل صبح محکم نگیر پهلوهام درد گرفت که بابا گفت آخ ببخشید خوب میگفتی.منم چیزی نگفتم و به کارم ادامه دادم بابا هم که شلوارک پاش بود از پشت کیررررشو چسبوند به كووووونم که وقتی دوباره کیرشو رو کونم حس کردم از شدت شهوت داغ شدم با خودم گفتم بابام فکر میکنه دخترش چه چشم و گوش بستس و هیچی بارش نیست که با خیال راحت داره میماله درم.احساس کردم بابام داره دامنمو با هر دو شسطش میکشه بالا منم که مشغول تمرین بودم اصلا به روی خودم نمیاوردم.بعد دیدم بابا یه دستشو ول کرد و دوباره گذاشت رو پهلوم که فهمیدم چه خبره و وقتی کیررررر داغشو لای کووووونم حس کردم دشتم آتیش میگرفتم بابا هم آروم داشت کیر داغشو میمالید لای کونم.بعد گفت به پشت میتونی شنا کنی گفتم نه گفت بلند شو وایستا و خم شو به عقب منم کردم و بابا هم با من به عقب خم شد.کیررش هم لای کونم بود و تو این حالت کونم حسابی جمع شده بود و کیرررررر بابا رو لای خودش محکم فشار میداد بابا گفت حالا فکر کن به پشت روی آب خوابیدی وهمونجوری که صبح از جلو شنا میکردی حالا از پشت شنا کن منم کردم و گفتم نیفتیم؟؟ گفت من گرفتمت نترس ومنم به کارم ادامه دادم.چند دقیقه بعد من که هم خسته شده بودم و هم از شهوت شل شده بودم کاملا خودمو انداختم رو بابا بعدش اونم که معلوم بود وضع منو داره طاقت نیاورد و به پشت افتاد زمین ومنم افتادم روی اون گفتم من که میفتیم و بلند شدم نشستم دیدم کیرررررر بابا از لای پام زده بیرون.؟؟؟ اولین باری بود که کیرشو میدیدم البته اونشب که با مامان بود دیدم ولی تاریک بود و خوب معلوم نبود ولی حالا از نزدیک میدیدم و حسابی حشریتر شدم طوریکه میخواستم بگیرم و بزارم دهنم ولی خودمو کنترل کردم و همونطور به پشت خوابیدم رو بابا و پاهامو بستم و مثلا شروع به شنا کردم.گفتم آهااااااا اینجوری خوبه؟؟.یه کم بعد بابا گفت بشین به جلو خم شو و شنای قورباغه بکن.منم نشستمو پاهامو دوطرف بابا گذاشتمو زانوهامو به هم چسبوندم به جلو خم شدم و شروع کردم هر دفعه هم که دستامو عقب میاوردم کونمو یه کم بالا میاوردم دوباره میبردم پایین که مثلا شنام طبیعیتر باشه ولی میخواستم کیرررر بابا لای پام بالا و پایین بشه و به کووووووسم مالیده میشد یواش یواش آب کوسم و پیش آب بابا مسیرو لیز کرد و راحت تر و بیشتر بالا پایین میشدم بابامم که معلوم بود پشت دامنمو زده بالا و داشت به سوراخ کونم نگاه میکرد با دستاش دوطرف کونمو گرفته بود و منو بیشتر بالا پایین مکرد بعد چند دقیقه آبش اومد ریخت لای پام وااااااااااایییییییییییی چه داغم بود منم که قبل از اون ارضا شده بودم با حس کردن آب داغش لای پام دوباره ارضا شدم.بعد چند لحظه توقف کردم گفتم بابا خسته شدم احساس میکنم همه جام خیس عرقه میرم یه دوش بگیرم و چون میدونستم بابا شلوارش پایینه و نمیخواستم از فهمیدن من بویی ببره بدون اینکه برگردم بلند شدم رفتم سمت حموم.بابا گفت زود بیا منم برم حموم.وقتی میرفتم پایین اومدن آب بابا رو از روی پام حس میکردم و خوشم میومد.خلاصه زود اومدم بیرون و بابا رفت حموم.دیدم مامان هنوز نیومده رفتم تو حیاط دیدم نیست رفتم طرف ساحل اونجا هم نبود.گفتم شاید شهره اومده و رفته پیش اون رفتم طرف سرایداری پشت در که رسیدم خواستم در بزنم که شنیدم صدای مامان مثل همون شب که با بابا داشت حال میکرد از تو خونه سرایداری میاد؟؟؟؟ تعجب کردم و در نزدم گوش کردم ببینم چه خبره که شنیدم مامان میگفت قربون کیرررررررررت برم ناصر جووووووووون که دیگه مال خودمهههههههه جوووووووووووون بکنننننننن جررررررررم بدهههههه.گفتم بهترین وقته که برم تو و مچ مامانو بگیرمو روم بهش باز بشه که کلی به دردم میخوره اومدم آروم درو باز کنم که دیدم قفله.یاد دره پشتی افتادم که به آشپزخونه باز میشد گفتم برم شاید اون باز باشه و رفتم پشت ساختمون و آروم دستگیره را فشار دادمو در باز شد.بی سر و صدا رفتم تو از پشت دیوار آشپزخونه نگاه کردم دیدم مامان کنار مبل یه کم دولا شده و دستشو گذاشته رو پشتیه مبل و آقا ناصر هم داره از پشت تلمبه میزنه و با لپهای کووووووون مامان بازی میکنه مامان گفت تندترررررر واونم تندتر و محکمتر ضربه میزد.کووووووووون مامان هم مثل دریا موج میزد و بالا پایین میفتاد مامانم هی خودشو میداد عقبتر که یه دفعه جیغغغغغغغغغغغ زد و پاشو بست وگفت یه د قیقه وایستا من اومدم که آقا ناصر گفت تو که چند دقیقه پیش یه بار ازضا شدی؟؟؟ مامان گفت آخه کیررررررررت خیلی حال میدهااااااااااا.ناصر گفت مگه ماله آقا رامین خوب نیست؟؟؟ مامان گفت اونم کیررررررررر بزرگ و خوبی داره ولی مال تو بزرگترهههههههه. ناصر گفت آخه من اصالتا عربم و پدر بزرگ و مدر بزرگم وقتی جوون بودن از خوزستان اومدن شمال.مامانم گفت قربون اون کیرررررررررر عربیت برممممممممم چرا ظهر اینطوری نبودی؟؟؟؟ ناصر گفت آخه ظهر دفعه اولی بود که با شما بودم و استرس هم داشتم آبم زود اومد حالاادامه بدمممممممم؟؟؟؟ مامان گفت بکننننننننننننن تو کووووووووونم.ناصر گفت میتونی تحمل کنی؟؟؟ مامان گفت آرهههههههه جیگرررررررر فقط اول یواش بکن توششششششششششش.وقتی کیرشو کشید بیرون تازه فهمیدم چقدر بزرگه که یه لحظه ترسیدم.اونم یه توف سر کیرش زد و یه توفم در سوراخ مامان زد و کیرررررش را گذاشت درش و آروم آروم کرد توششششششش.مامان فقط آروم میگفت اوووووووففففففف چه کلفتهههههههه واییییییییییی تموم نشد؟؟؟؟ که همش رفت تو و گفت تمومه.مامانم گفت حالا جرررررررررررم بدههههههههه جووووووووووووووون.اونم شروع کرد و دیگه داشت محکم میزد تو کون گنده مامان که من با دیدن این صحنه آبم اومد و شل شدمو نشستم.مامانم هم بعد چند دقیقه دوباره ارضا شد.ناصرهم گفت کجا بریزم؟؟؟ مامان گفت حال ندارم الان برم حموم همون تو خالیش کن. اونم با چندتا تلمبه محکم آبش را ریخت تو کووووووون مامانم.همونموقع من رفتم تو و گفتم خسته نباشید.مامانم ترسید و با گفتن وااااااایییییییییی نشست رو زمین ناصرم دستشو گرفت رو کیرشو نشست پشت مبل.مامانم با دهن باز و چشمای وحشت زده منو نگاه میکرد.منم گفتم نترسید بین خودمون میمونه ولی فکر نکردید اگه الان جای من بابا بود چی میشد؟؟؟؟ اومدم سمت در مامان گفت بیرون وایستا منتظرم تا بیام.بعد یه دقیقه لباس پوشید و اومد.اون که با حرف من خیالش راحت شده بود گفت بریم بشینیم لب ساحل و رفتیم.انجا گفتم چرا اینکا رو کردی؟؟؟ بابا که خیلی خوبه.گفت آره ولی من خیلی شهوتیم و عاشق تنوع.گفتم این که کار جنده هاست.گفت ولی من غیراز این ناصر با هیچ کسی نیستم.گفتم مطمئن؟؟؟؟ گفت ای شیطون و بلند شد گفت بریم.گفتم نمیخوای آبشو از کونت خالی کنی؟؟؟ خندید و راه افتاد گفت خونه میرم دستشویی.منم رفتم دنبالشو قبل از اینکه به ساختمون برسه بهش گفتم مامان میشه ببینم بعد از اونکه یه همچین کیری رفته تو کونت سوراخ کونت چه شکلی شده؟؟؟ گفت نخیر میخوای سوراخ کونمو به تو نشون بدم؟؟؟ گفتم مگه من از آقا ناصر غریبه ترم؟؟؟یه مکثی کرد و گفت اینجا که نمیشه.گفتم قبل از خواب بیا بهم شب بخیر بگو.وقتی رفتیم تو بابا از حموم اومده بود و داشت چایی میخورد،گفت کجایید شما؟؟؟ میخواستم بیام دنبالتون.گفتم داشتیم لب آب صحبت میکردیم.بعدم گفتم میرم بخوابم.10 دقیقه بعد مامان اومد گفت شب بخیر آرزو و دامنشو زد بالا و پشت کرد به من و دولا شد شورت پاش نبود.کونشو باز کردم دیدم سوراخش قرمز و گشاده دورشم حلقه انداخته و یه تیکه گوشت به اندازه یه نخود ریز قسمت پایین سوراخش در اومده.یواش گفتم الان بابا اینجوری ببینه میفهمه که؟؟؟.گفت خودشم از عقب میکنه و اکثرا کونم همینجوریه.گفتم ولی این معلومه که تازست.اونم گفت بابات که الان خستسو نمیاد سراغم اگرم خواست من پا نمیدم و میگم خستم و تا صبح هم خوب میشه، حالا هم فضولی بسه و بگیر بخواب و رفت.
قسمت چهارم ...........صبح همون تاپ صورتیه با یه شلوار استرژ قرمزوبدون شرت و سوتین پوشیدم و خشتک شلوارمو درست وسط پامو به اندازه 5-6 سانت پره کردم.من چون بالای رونام به هم چسبیدن در حالت ایستاده پارگیه معلوم نبود ولی اگه دولا میشدم یا نشسته پامو باز میکردم معلوم بود. رفتم پیش بابا اینا وبعد از صبحانه مامان داشت تو آشپزخونه ظرف میشست منم رفتم روبروی بابام روی مبل نشستم و در حالی که مثلا هنوز خوابم میاد سرمو تکیه دادم به مبل وچشامو بستم و پاهامو باز کردم و یه خورده هم خودمو سر دادم جلو که قشنگ حس میکردم تپلیه کسم از پارگیه شلوارم افتاده بیرون و گوشمم به صدای آب ظرف شویی بود. بعد یه دقیقه از زیر پلکام به بابا نگاه کردم دیدم با دهن بازمونده داره کوسمو نگاه میکنه.دوسه دقیقه بعد بلند شدمو رفتم پیش مامان گفتم کمک نمیخوای گفت نه. باباگفت مهسا بریم دریا؟؟ گفت نه برو من نیم ساعت دیگه میام.باباگفت تنهایی که مزه نمیده، آرزو توبیا، گفتم لباسمو عوض کنم بیام که دستمو گرفت گفت همینا خوبه و رفتیم.بعد 5 دقیقه آبتنی وبازی، باباگفت حالا شنای قورباغه رو تو آب بیا تمرین کنیم.منم گفتم باشه و پشت شلوارمو کشیدم بالا که پارگیه بیاد در کونم وبه وضعیت دیروز حالت گرفتیم ولی ایندفعه تا بابا چسببید بهم سر کیرررررش ازپارگیه شلوارم رفت لای کونم، درست در سوراخ کونم بود.بله اینبار بابا خودشو آماده کرده بود و منم که خر و چشموگوش بسته بودم.من شنا میکردمو اونم لای کونم تلمبه میزدبعد 7-8 دقیقه ای کیرشو سر داد پایینو لای پام تلمبه میزد.مالیده میشد به کوووووووسم که من ارضا شدم ولی ادامه دادم.اونم ترسش ریخته بود و قشنگ تلمبه میزد و منو حل میداد جلو و بامن راه می اومد.منم زانوهامو درحالیکه خم بود چسبونده بودم به هم و پنجه پام وسط پای بابا بود.چند لحظه بعد من که خیلی خیلی حشری شده بودم دوباره ارضاشدم پشت سرمن بابام آبش اومد و سفت لای پام خالی کرد و منو ول کرد گفت حالا بدون کمک من شنا کن. منم که دیگه نا نداشتم گفتم بزار خستگی در کنم بعد و با هم رفتیم رو ماسه ها دراز کشیدیم. مدتی نگذشته بود که مامان اومد گفت ساسان (داییم) زنگ زده که مادر بزرگم حالش بده ومن باید برای کمک برم اونجاو با عجله برگشت تو خونه.اومدیم توخونه باباگفت درست بگو ببینم چی شده؟ گفت مامانم بیمارستان بستری شده ساسان هم کارشون زیاده مرخصی بهش نمیدن تازه تو قسمت خانوما هم که نمیتونه بمونه، واسه همین گفت بیا تا مرخص میشه تو بیمارستان همراهش باشم.برگشتیم تهران و تو راه مامان زنگ زد آژانس هوایی که برای همون شب واسه اصفهان بلیط رزرو کنه منم دیدم عجب فرستیه که با بابا تنها بشم ولی الکی به مامان گفتم منم میام،که گفت تو بیمارستان که یه نفر بیشتر نمیزارن بمونه تو خونه هم که نمیشه تنها بمونی پس همینجا بمون بعد که مرخص شد بیا.باباهم گفت آره بابایی راست میگه.خلاصه اونشب مامان رفت و ما هم که خسته بودیم زود خوابیدیم. فرداش که بابام آخرین روز مرخصیش بود خونه بود.حریر تقریبا تنگ با پیراهنش که ست بودند پوشیدم که فقط بعضی وقتها موقع خواب میپوشیدم وپیراهنش بلند نبود وتا بالای باسنم بود شلوارشم که زیاد بالا کشیدمو رفته بود لای کونم وحسابی کون بزرگو قلمبمو انداخته بود تو چشم کووووووووسمم که بد جور تابلو بود،شرتو کرستم که طبق معمول نپوشیدم. حسابی تو آیینه خودمو نگاه کردمو خودم حال کردم.بابا که چشم ازم بر نمیداشت.بعد صبحانه رفت روزنامه بخره منم رفتم ظرفهارو بشورم زود اومدونشست رو مبل ومشغول خوندن شد منم کارم که تموم شد یه ذره آب ریختم جلوی پیرنم و شلوارم و یکی از سینه هام که مثلا موقع شستن ظرفها خیس شده،آخه میدونستم لباسم که خیس بشه میچسبه به بدنم وزیرش معلومه طوری که انگار لختم.رفتم پیش بابا وگفتم نهار چی درست کنم؟ که با دیدن من مات موند. گفتم چیه؟ گفت چرا لباست خیسه گفتم خیلی وقت ظرف نشستم مثل دستو پا چلفتیها خیس شدم و گفتم برم عوضش کنم. گفت ولش کن هوا گرمه خنک میشی و همینطور نگام میکرد.گفتم جوابمو ندادی نهار چی درست کنم؟ گفت هر چی دوست داری.منم رفت گوشت گذاشتم بیرون یخش آب بشه وشروع کردم سیب زمینی وپیازشستن و پوست کندن که خلال کنم.چند دقیقه بعد بابا اومد گفت کمک نمیخوای؟ گفتم نه، میخوای وایسا پیشم حوصلت سر نره. اومد از پشت لپمو بوس کردو گفت قربون دختر گلم برم که آشپز شده و دستشو گذاشت رو بازوهامو دوباره بوسم کرد کیرشم چسبونده بود بهم گفت میخوای همین جا پیشت وایسم گفتم خسته میشی گفت پیش دختر خوشکلم که خسته نمیشم و همینطور که به من چسبیده بود دستشو گذاشت رو پهلوم یه دستشم رو شونم و از اینکه شمال خیلی بهش خوش گذشته تعریف میکرد.منم خلال کردنم تموم شد گفتم بابا تا من اینارو سرخ میکنم گوشتو چرخ میکنی؟ اونم سریع چرخ کرد و اومد دوباره چسبید به من. وقتی چسبید بهم کیرش آروم رفت لای کونم وفهمیدم که بله کیرشواز شلوارکش در آ ورده. منم که دمپاییم 4-5 سانتی پاشنه داشت کونم اومده بود بالاو درست مقابل کیرش بود.دوباره همونطوری منو بغل کردو باهام حرف میزد بعدم هر دقیقه بوسم میکرد.چند دفعه هم زیر گوشمو با مکس کوتاه بوس کردکه خیلی حال داد .گفتم بابا چیه اینقدر مهربون شدی قبلا ااینقدر بوسم نمیکردی؟ گفت موقعیتش جور نمیشدو همش سرم گرمه کارام بود وگرنه من همیشه تورو دوست دارم مخصوصا الان که دیگه برای خودت خانمی شدی وبرای بابا، خونه داری وآشپزی میکنی. منم گفتم پس یه بوسم به من بده که منم باباییمو خیلی دوست دارم. صورتشو آورد جلو منم همونطوری که وایستاده بودم سرمو برگردوندمو یه دستمو انداختم گردنشو یه بوس ناز ازلوپش کردمو یه کوچولوتوچشماش نگاه کردمولبخند زدم وبرگشتم مشغول کارم شدم.چون اون موقع حشری بودم و بوسم چون از روی شهوت بود خیلی بهم حال داد به خاطراین که در حالی که کیررررر بابا لای کوووووونم بود بوسش کرده بودم و اولین بوسه از اون واولین چشم توچشم من و بابا از روی شهوت بود.مخصوصا که وقتی صورتشو آورد جلو باعث شد بیشتر بهم بچسبه وکیرش بیشتر رفت لای کونم که قشنگ فشار سرکیر کلفتشو روی سوراخ کوووووونم حس کردم و دلم میخواست همون جا بکشم پایین و بگم کونمو پاره کن ولی میخواستم بابامو اینقدر حشری کنم که خودش به زور بخواد منو بکنه یا حداقل خودش پیشنهاد بده چون اینطوری خیلی بیشتر بهم حال میداد، از طرفی هم شیطنتها وبازیها ومالیدنهای قبل ازسکس را دوست دارم. خلاصه در تمام مدت آشپزیم بابا بهم چسبیده بود حتی وقتی بین گاز و ظرفشویی میرفتم و برمیگشتم ولم نمیکرد و میگفت باهم بریم ،آخه نمیخوام دختره گلم رو یه لحظه هم تنها بگذارم و درحالیکه کیررررش لاکووووونم بود و دستش روی شکمم باهام راه میومد ومنم خیلی حال میکردم. بازم هی بوسم میکردو منم دوبار دیگه بوسش کردم.ادامه دارد...تشکر مجدد از آرزو جون بخاطر ارسال داستان واقعیی خودش.ممنونم عزیزم[font#585858][/font]
ویرایش شده توسط: shahrzadc
ارسالها: 5428
#17
Posted: 1 Dec 2014 19:49
سکــــــــــس خــــــــانـــــوادگـــی آرزو قسمـــــت هفتــــم وهشتــــــــــم
قسمت هفتم .....بابام هم اومد خوابید.رفتم افتادم روش با لب خوردن شروع کردیم و تا ساک زدن من برای بابا و حالت 69 که خیلی حال داد چون بابا خیلی وارد بود تو لیس زدن کوسم.ادامه دادیم که من به ارگاسم شدیدی رسیدم که رون بابام رو یه گاز محکم گرفتم که بابام یه داد بلند کشید و گفت دیوونه مامانت میفهمه.بعد گفت حالا نوبت کونته بلندشو چهار دست و پا شو.منم شدم و گفتم کرم بزن بعد بکن چون نمیخوام از الان سوراخم زشت بشه؟؟؟.بابام هم با کلی کرم کیرشو و کون منو حتی توش رو کرمی کرد و بعد کیرررررشو آروم تا تههههههههه کرد توشششششش و شروع به تلمبه زدن کرد ولی ایندفه محکم و تند تند ضربه میزد که تو آیینه بغل تخت میدیدم سینه هام عقب جلو می افتادن و لمبرهای کونم مثل موج دریا بالا پایین میفتاد.بابام همش میگفت جوووووووون چه کووووووووونی داری ووواااااااااااایییییییییییی چه حالی میده کون دخترم.منم میگفتم بکنشششششششش باباییییییییییی پاررررررررررش کننننننننن مال خودتههههههههه قربون کیيييررررررررر کلفتت برم که داره منو میکشه وااااااییییییییی بابا تو ابرا دارم پرواز میکنم.سینمو بردم پایینتر و کونمو دادم عقبتر.میگفتم محکمترررررر بزننننننننن تا تههههههههه بکن توششششششش.خلاصه اینقدر ازاینجور حرفها بهم زدیم که حالا همش یادم نیست.تا نمیدونم شاید 20 دقیقه ای طول کشید که بابا گفت من دارم میام منم که تواون مدت دوبار به ارگاسم رسیده بودم گفتم ایندفعه نوبت سینه هامه که سیر آب بشه.چرخیدم و بابا کیرشو گذاشت لای سینه هام و منم با دست جمعشون کردم دور کیرش و با چند تا تکون و با فریاد آبشو روی گلو ولای سینه هام خالی کرد و بعد یه زبونه کوچولو به نوکش زدمو مزه کردم.بعد منو با دستمال تمیز کرد و تا صبح تو بغل بابا خوابیدم.صبح با صدای بابا که میخواست بره سرکار بیدار شدم که میخواست خداحافظی کنه.منم گفتم آقا جمشید و ساناز رو امشب دعوت کن واسه شام آخه یه کار کامپیوتری دارم میخوام آقا جمشید کمکم کنه دلم هم واسه ساناز جون تنگ شده.بابا گفت ولش کن میان مزاحم کارمون میشن.گفتم تا صبح که نمیمونن تازه حالا که مامان نیست شاید موقعیت جور شد و یه حالی هم با ساناز کردی؟؟؟ بابا گفت نخیر.گفتم فکر کردی با نگاههایی که پر از شهوت و حسرته به ساناز میندازی من نمیفهمم معلومه بدجور دوست داری بکنیش؟؟؟.اونم گفت خوب آره خیلی دلم میخواد ولی نمیشه که؟؟.گفتم اون با من خودم واست ردیفش میکنم فقط میوه برای شب بگیربیار.بابا رفت.جمشید همکار و دوست بابام هستش که نزدیک یک سال بود با ساناز ازدواج کرده بود و باهم رفت و آمد خانوادگی داشتیم و28 سالشه و مرد قد بلند و خوش تیپی بود و سانازم که 23 سالش بود قدش کوتاه تر از منه ولی خیلی خیلی خوشکل و نازه سینه های نسبتا بزرگ و باسن گرد و قلمبه ای داره که البته به اندازه باسن من و مامان نیست ولی نسبت به قدش خوب و بزرگ به نظر میرسید و کمرشم تقریبا باریکه.خلاصه من همه نقشه هارو کشیدم و کاراش رو ردیف کردم.ساعت از 7 گذشته بود که اومدند.دورهم نشسته بودیم و صحبت میکردیم.سراغ مامان رو هم که گرفتند من جریان رو گفتم.من و ساناز باهم خیلی خوب بودیم و از مردها فاصله گرفته بودیم و مشغول صحبت بودیم.لباسشو عوض کرده بود و مثل من با بلوز و دامن بلند بود.بهش گفتم با جمشید رابطت چطوره؟؟؟گفت:ای خوبیم.گفتم چرا ای؟؟؟؟ گفت هیچی ولش کن گفتم یه دوست پسر توپ پیدا کردم هلو.گفت ای شیطون باهم چه کارا میکنید؟؟؟ گفتم حالشو میبرم تو چی دوست پسر نداری؟؟؟ گفت نه بابا ما از این کارا بلد نیستیم.گفتم کاری نداره که میخوای خودم برات یکی ردیف کنم؟؟؟ خندید و گفت از ما دیگه گذشته.گفتم این چه حرفیه خودت خبر نداری خیلی ها اگه بخوای سر و دست واست میشکنن.یه نفر رو میشناسم که هم خوشکل و خوش تیپه هم خیلی خیلی دوستت داره و میخواد با تو دوست بشه.گفت کیه؟؟؟؟گفتم شاید از نگاه هاش و طرز حرف زدناش فهمیده باشی کیه؟؟/.گفت یعنی میشناسمش؟؟؟؟ گفتم آره بابامه.یدفعه انگار برق گرفتش وخشکش زد.رنگشم شد مثل لبو.گفتم چی شد؟؟؟؟ با من و من گفت با با بابات؟؟؟؟؟
قسمت هشتم .......نه من روم نمیشه تازه تو ازکجا میدونی بابات این رو میخواد؟؟؟؟؟/ گفتم من و اون راحتیم تازه اونم که نمیگفت من خودم از نگاه هاش فهمیده بودم الان هم میدونه ما داریم چی میگیم. یه نگاهی به بابام انداخت و جمشید که تقریبا پشت به ما بود و بابام هم درحالیکه روش به ما بود درحال صحبت هاشون ساناز رو نگاه میکرد وقتی نگاه هاشون افتاد بهم بابام یه لبخند بهش زد و ساناز دوباره سرخ شد و سرش رو انداخت پایین.گفتم خوب نظرت چیه؟؟؟؟ گفت نمیدونم حالا بزار برای بعد.گفتم پس بدت نمیاد؟؟؟/ سرش رو دوباره انداخت پایین.گفتم بعد شام من با آقا جمشید کار کامپیوتری دارم و میبرمش تو اتاقم شماهم راحت صحبتتون رو بکنید بعدهم بلند شدم و گفتم شام بیارم؟؟؟ گفتن آره.بعداز شام با ساناز رفتیم تو آشپزخونه واسه ظرف شستن که گفتم الان وقتشه من جمشید را میبرم بالا ببینم چکار میکنی؟؟؟.گفت من روم نمیشه.گفتم مگه دختر بچه ای؟؟خودش درست میشه تو راه بده بابام خودش وارده.رفتم پیش بابا و جمشید و گفتم آقا جمشید یه کار کامپیو تری دارم میشه بیان برام ردیفش کنید؟؟؟/؟ گفت چرا که نه آرزو خانم.گفتم پس بی زحمت بیاین بریم بالا تواتاقم.بلند شد و پشت سرم اومد.وارد اتاق که شدیم به صندلیه کامپیوتر اشاره کردم و گفتم بفرمایید بعد گفتم راستی خوب شد یادم افتاد تا شما روشنش میکنید برم چایی رو دم کنم بیام و امدم بیرون و رفتم به بابا گفتم مخشو زدم و گفتم میخوای دوست پسرش باشی.بقیه اش با خودت.چایی دم کردم و یه ظرف میوه برداشتم و رفتم بالا.راستی یه عکس نیمه باز از خودم که دوست پسرم ازم گرفته بود انداخته بودم رو دکستاپ در رو بستم و نشستم پیشش که فهمیدم از عکس خجالت میکشه.شلوارشم باد کرده بود.گفت خوب کارت چی بود؟؟/؟؟.گفتم یه برنامهء میکس یولیت گرفتم میخوام هم نصبش کنید هم کار کردن باهاش رو یادم بدین و سی دی رو از رو میز دادم بهش.سی دی رو گذاشت و مشغول شد.وسط های نصب بود که موزی که پوست کنده بودم گذاشتم تو بشقاب و دادم بهش گفتم بفرمایید منم برم چایی بریزم بیارم.در رو بستم و رفتم پایین با تعجب دیدم ساناز و بابام زود دست به کار شدند و جلوی ظرفشویی بابام کیررررشو درآورده از روی دامن کرده بود لای کووووون ساناز و داشت گردنشو میخورد و سینه هاشو میمالید.سانازم درحالیکه سرش رو گرفته بود بالا چشماشو بسته بود و لبشو گاز میگرفت.اومدم گفتم خوش میگذره؟؟؟؟؟؟ که ساناز برگشت منو نگاه کرد و سرش رو انداخت پایین گفتم راحت باش اومدم چایی ببرم.بابام کارشو ادامه داد و منم چایی ریختم و موقع رفتن گفتم اگه جمشید خواست بیاد پایین بلند میگم ساناز میای بالا؟؟؟؟ اونوقت شماهم سریع خودتون رو جمع و جور کنید البته نمیزارم به این زودیها بیاد ولی گوش به زنگ باشید و رفتم بالا ودوباره در رو پشت سرم بستم.کار نصب تموم شده بود و داشت عکس منو نگاه میکرد.گفتم قشنگه؟؟؟؟؟؟؟ با خجالت گفت آره شما خیلی زیبایی.گفتم شما هم همینطور.دوباره خجالت کشید.آخه ما تا حالا از این حرفا بهم نزده بودیم و اون مثلا سپاهی بود و ادای مومنها رو درمیاورد.گفت خوب حالا بیا کارشو یادت بدم چند تا عکس داری که میکس کنم؟؟ گفتم آره تو مای پیکچر هست.برنامه میکس رو باز کرد و بعد گفت اینجوری وارد عکسها میشی و انتخاب میکنی.عکسامو که باز کرد دید همش عکسای لختی پختی از خودمه.کیرش بدجور شق شده بود و تو شلوارش خود نمایی میکرد.خلاصه یه 10-15 دقیقه ای طول کشی که یاد گرفتم و بعد خودم هم امتحان کردم.اونم عکسامو میدید و حال میکرد.میکس شدشون خیلی قشنگ شد.گفتم مرسیییییییی خیلی قشنگ شدن.گفت قبلشم قشنگ بودن.فهمیدم آره دیگه طلبه شده.گفتم حالا اینها عکسه اگه واقعیش رو ببینی چی میگی؟؟.گفت یعنی میشه دید؟؟؟/؟ گفتم اگه شما بخواین آرههههههه.گفت من که از خدامه ولی نیان بالا؟؟؟؟؟؟/؟ گفتم بشین یه سر و گوشی بندازم بیام.رفتم پایین دیدم همونجا تو آشپزخونه بابا ساناز رو خوابونده رو میز نهار خوری و پاهاش رو داده بالا و کووووووووسشو میکنه.اومدم بالا و گفتم خیالت راحت نشستن گرم صحبت و فیلم دیدن هستن.حالا اول دوست داری کجامو ببینی؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت راستش باسنت منو دیوووووووونه کرده.گفتم باسن چیه بگو کووووووووووون تا بهت بچسبه.گفت ای ناقلا.پشت بهش دامنم رو کشیدم پایین و کشش رو انداختم زیر کونم و بلوزمم تا وسط کمرم کشیدم بالا شرتم که پام نبود.گفتم خوبه؟؟/؟ گفت عالیههههههههه ولی میشه کاملا لخت بشی؟؟؟ گفتم پس تو هم باید لخت بشی.گفت پس در رو قفل کن.منم در رو قفل کردم و اونم که تا 20 دقیقه پیش خجالتی بود همراه من لخت شد.یه خورده همدیگه رو نگاه کردیم.گفت بچرخ.بعد هم اومد بغلم کرد و گفت به آرزوم رسیدم.گفتم جدی آرزو داشتی منو لخت ببینی؟؟؟؟؟؟ گفت آره وهمینطور کونتم بکنم و بخوابم روش.گفتم اگه پسر خوبی باشی هم الان هم هروقت بخوای میتونی.لبشو گذاشت رو لبم وشروع کردیم لب خوردن. دوتا دستاشو هم برده بود پشتم و کونم رو گرفته بود و میمالید.نشستم و کیرررشوکه یه خورده از کیر بابام کوچیکتر بود گرفتم و بعداز چند تا بوس و لیس از سرش کردم تو دهنم یه چند تا عقب جلو کردم گفت بسه بلند شو.گفتم چراااااا؟؟؟؟؟؟ گفت آبم میاد آخه میخوام آبم رو تو کونت خالی کنم و بخوابم روش.یه خورده سینمو خورد برم گردوند و گفت به شکم بخواب روتختت.گفتم سر پایی دوست نداری؟؟؟؟؟؟ گفت دارم ولی دلم میخواد ایندفعه اونجوری که آرزو داشتم و تو روءیاهام باهات سکس میکردم حال کنم.گفتم یعنی اینقدر آرزوی کردن منو داشتی؟؟؟ گفت آرههههههه تازه خیلی وقتا ساناز رو به یاد تو و یه نفر دیگه از کون میکردمش.گفتم کی؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت ولش کن بعدا بهت میگم.گفتم تا نگی نمیدم.گفت مامانت؟؟؟؟؟؟؟؟؟. گفتم ای هیز به مامانمم نظر داری؟؟؟ مثلا ما نون و نمک همدیگرو خوردیم.گفت چیکار کنم تقصیر خودتونه که اینقده خوشکل و خوش هیکلید اونم با این کونای مسخ کننده.کرم رو دادم دستش گفتم با این بکن و خوابیدم اونم کلی کرم در سوراخ کونم و به کیرش مالید خوابید روم.گیرش رو یواش و آروم کرد تو که کمی هم درد گرفت ولی معلوم بود مثل بابام کون کن واردی بود و نزاشت زیاد دردم بگیره.البته خودمم کون ده واردی بودم و دیشب هم بابام دودفعه کرده بود و کونه آماده بود. ولی کمتر از 5 دقیقه آبش اومد و من ارضاء نشدم.آبشو تو کونم خالی کرد و خوابید روم.کیرش داشت کوچیک میشد که با باز و بسته کردن لمبرای کونم و با بالا پایین کردنش خواستم دوباره راستش کنم ولی نشد و کیرش کوچیک شد و از کونم در اومد. بلند شد و گفت آرزو جوووووووون خیلی باحالی بیشتر از اونیکه فکر میکردم.گفتم چرا زود آبت اومد؟؟؟. گفت من همیشه اینجوریم و ایندفعه چون اولین باری بود که باتو بودم وخیلی هم حال کردم زودتر هم اومد.گفتم ساناز از این وضع ناراحت نیست؟؟؟؟ گفت بعضی وقتها شکایت میکنه و میگه برو دکتر ولی من روم نمیشه. من سریع لباس پوشیدم گفتم تا تولباس میپوشی و کامپیوتر را خاموش میکنی من برم پایین به بهونه بردن استکانها خودم را نشون بدم بیام تا شک نکنن بعد باهم میریم پایین.اون ساده هم که خبر نداشت بابام داره کوس و کون زنش را جرررررررر میده گفت باشه برو و بیا.من اومدم پایین دیدم اوناهم کارشون تموم شده و دارن لباس میپوشن.گفتم خوش گذشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابام گفت خیلیییییییییی حرف نداشت.گفتم زود باشین ماهم کارمون تموم شد الان میاد پایین و رفتم بالا بعد یکی دو دقیقه اومدیم....ادامه دارد...
ویرایش شده توسط: shahrzadc
ارسالها: 9253
#20
Posted: 24 Dec 2014 00:28
دروود ب همه برو بچ لــــــــــــــوتی
دوستان توجه کنید ک وقتی درخواست ی داستان رو دارید ک مثلا ی قسمتش تو انجمن موجود هست و ادامشو میخواید حـــــــــتما لینک اون داستان رو بدید تا اگه کسی اطلاعی داره بتونه راحت تر راهنمایی کنه
برا این کار اون دسته ا رفقایی ک بلد نیستن لینک دقیق بدن این پست رو مطالعه کنن
روش لینک دادن در انجمن لوتی
با این روش وقتی لینک دقیق بدین داستان درخواستیتون و اطلاعاتش بهتر ب دستتون میرسه
دم همتون گــــــــــــــرم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم