ارسالها: 3650
#91
Posted: 29 Aug 2012 14:17
فقط یک مرد 88
کیرمو توی کوس ثریا جا داده بودم . -کوروش کوروش .. آه .. آه .. آه.. بزنم ... تیکه پاره ام کن .. هیچی واسه تیمور نذار .. این کیر انگاری داشت مخشو می گایید چون قاطی کرده بود . تیمور و تیموریان دیگه کاره ای نبودند که من بخوام چیزی واسش بذارم . منم دیگه واسه این که تو ذوقش نزنم گفتم باشه باشه عزیزم ثریا خوشگله من هیچی واسش نمیذارم تو فقط مال منی . فقط مال من . خودم بهت حال میدم و باهات حال می کنم . دوستت دارم . دوستت دارم -بگو .. بگو بهم بگو .. -بگم که دوستت دارم و این کوس یکی یدونه اتو رو سرم جا میدم ؟/؟ ثریای عاشق و نجیب رو زیر کیر خودم داشتم . ثریایی که هیچوقت حسابشو نمی کرد این جوری زیر کیر من دست و پا بزنه . سرشو به طرف پایین خم کرد و یه سینه هاش اشاره کرد . گازشون بگیر گاز .. .. -جوووووون فدای این سینه های گوشتی و مامانی تو برم من . ثریا جون می خوای نشون بدم وقتی کوچولو بودم و نوزاد چه جوری از سینه مامانم شیر می خوردم ؟/؟ با ناز و کرشمه گفت مگه تو یادت میاد ؟/؟ -چرا که نه . -پس خیلی باهوشی . یه خورده از اون هوشتو به منم نشون میدی ؟/؟ طوری عشوه میومد که دلم به تاپ و توپ افتاد .. بسوزه پدر این کوس که پدر مردا رو در آورد و هرچی بدبختی می کشند از دست همین کوسه .. باز خوبه که توی فراوونی بودم اگه نداشتم بخورم چیکار می کردم . دهنمو گذاشتم رو سینه های ثریا و مکیدن و ملچ ملوچ دادنو شروع کردم . عین یه بچه ای که داره از سینه های مامانش شیر می خوره نوک سینه های اونو می مکیدم و اونم تو عالم حشر و هوس دستاش به دو طرف افتاده و بی حس شده و واسه خودش یه چیزایی می گفت که حالیم نمی شد و منم داشتم واسه خودم حرف می زدم . یه نوزاد کجا بود یادش بیاد که چه جوری از سینه های مادرش شیر می خورده . -کوروش کوروش دلم می خواست کیرتو می چسبوندی به سینه هام سوراخشون می کردی و مثل یه کوس اونا رو می گاییدی . بخور بخور .. کوروش کوسسسسم کوسسسسسم کیرتو همین جوری بذارش توی کوس و بکشش بیرون .. عزیزم یه طرف سینه ام از بس شیرشو خوردی دیگه شیر نداره . اون طرف سنگینه .. می تونی شیر اون طرفو هم بخوری و خالیش کنی . همش مال تو .. اوخ که این ثریا خوشگله من چه شیطون و اعجوبه ای بود . اصلا باورم نمی شد این همه فوت و فن بلد باشه . شاید همه زنا این طور باشن و واسه شوهراشون هم این طور باشن . بیچاره مجبور بود تمام عشوه گریهاشو واسه من بذاره . سینه هارو جابجا کردم . اونی رو که در حال میک زدن بودم تو دستم گرفتم و برعکس ... صداش دیگه در نمیومد . از بس کیف می کرد . فکر کنم ناله های هوسش درونی شده بود . منم دیدم چیزی نمی گه بوسه هامو تو سطح بدنش پخش کردم . صورت و زیر بغلش و زیر گلوشو همه جارو می بوسیدم . از یه تیکه روزنه ای که می شد روی کوسشو هم می مالیدم تا بیشتر بهش حال بدم و اونو یک قدم به ارگاسم نزدیک ترش کنم . پاهاشو باز تر کرد و من حالا خیلی راحت تر می تونستم با چهار تا انگشتام روی کوسشو بمالونم . این کارو هم کردم . دوباره جیغش در اومد .. -آخخخخخخ .. کوسسسسسم کوسسسسم کوروش منو بکن .. بکن کنیزتو بکن .. ارباب من پادشاه من .. بکن بکن . ببین کنیزتو دست و پا بسته زیر کیر تو در اختیار توست .. کنیزتو سر حالش بیار .. -ملکه ثریای من . تو ثریایی هستی که باید بار دارشی و من این کارو می کنم . -تو شاه منی . شاه من .. تاج سر من .. سرعت کیرم تو کوسشو زیاد کرده و چهار تا انگشتمو هم با سرعتی زیاد روی کوسش حرکت می دادم . دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش و طوری اونا رو می مالید که فکر می کردم یه مرد داره با هوس زیاد خودش دستشو گذاشته رو اونا و داره باهاشون حال می کنه . -ثریا چیکار داری می کنی . چرا این قدر به سینه هات فشار میاری . تو که آب لنبوش کردی .. -اونجوری دیگه نمی خوریش ؟/؟ -چرا من اشتهام خیلی زیاد تر از این حرفاست ولی خودت دردت می گیره . -کاریت نباشه . ثریای هوسی خیلی پوست کلفت تر از این حرفاست ادامه بده .. چنگ محکمتر نشونه هوس زیاد تره چنگای محکم پشت سرهم مثل حالا نشون میده که دارم ارضا میشم .. اگه سینه هامو دوست داری اگه ثریا رو دوست داری زودتر تند تر زود ارضام کن آبتو می خوام ارضام کن که دیگه این قدر خودمو تیکه پاره نکنم . این زنه دیگه ما رو دیوونه کرده بود . حشرش از حد گذشته بود . چشاش رفته بود رو به آسمون و سرعت چنگ انداختن به سینه هاش بیشتر و فاصله اش کمتر شده بود و یه جایی دیگه وایساد .. -واییییییی دیگه حس ندارم بیهوش شدم . دیگه تموم کردم . آخ کوروش . کیرت درد نکنه دستت درد نکنه خسته نباشی .. هیچوقت این جوری مزه ام نداده بود . -ثریا جون تیمور هم زحمت کشیده درهر حال هر کیری یه حالی داره با همون صدای آروم و پس لرزه های هوسش گفت حالا دیگه وقت ریختن آب تو کوسمه . وقتشه که من و شوهرمو به آرزوهامون برسونی . اون لذت می بره از این که پسر مردی رو بزرگ کنه که بهترین دوستشه و بهش ارادت داره . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#92
Posted: 29 Aug 2012 19:20
فقط یک مرد 89
ثریا جون ببین که من الان با لذت و آرامش می ریزم تو کوست . تو چی تو لذت می بری ؟/؟ -یه عالمه لذت می برم . یه دنیا . بیشتر اون چیزی که تو خوشت بیاد . -مگه تو می دونی که من چقدر خوشم میاد ؟/؟ -با یه حسادت زیبای زنانه بهم گفت خب معلومه دیگه وقتی مدل به مدلو در اختیار داشته باشی دیگه یه دور افتاده ای مثل ثریا چه حالی می تونه بهت بده . -عزیزم این حرفو نزن . تو رو جون تیمور این حرفو نزن . بغلش کردم و اونو به شدت به سینه هام فشردم . -نهههههه نکن نکن کوروش دوباره هوسم زیاد میشه اون وقت باید دوباره از نو شروع کنی .. کیرمو کردم تو کوسش و قبل از این که لباشو ببوسم گفتم عزیزم خودتو آماده کن تا دو دقیقه دیگه آبم رفته تو کوست .. دیدم زیر لب داره یه چیزایی زمزمه می کنه .. کوس فعالی داشت هنوزم داغ بود و از آبی که خالی کرده بود اون داخل یه سنگینی خاصی داشت ولی با همه اینها من کیرمو فرو می کردم تا ته کوسش و باضربات افقی خودم یه بار دیگه اونو تا سر حد جنون حشری کرده بودم . تصمیم گرفتم دیگه تمومش کنم .-ثریا چند ثانیه دیگه -چقدر منتظرم میذاری .. من که از تشنگی مردم -هیسسسسس .. اومد ... در سکوتی لذت بخش و در نهایت آرامش پس از چند ضربه دیگه با تمام وجودم و حسم تو کوسش خالی کردم . هر بار که فکر می کردم دیگه آخرین قطره منی منه که داره میره تو کوسش بازم حس می کردم که قطره دیگه ای هم تو راهه . بالاخره تموم شد و من و ثریا لحظhتی رو تو بغل هم استراحت کردیم .. سرو صورتشو غرق بوسه کرده و با گفتن دوستت دارم ها اونو بازم حشری کردم -راستی تیمور بیچاره خسته شده بیرون حوصله اش سر میره .. -باور کن اون حالا بیشتر از این نگرانه که تو خسته شده باشی . اون ملاحظه تو رو می کنه . وگرنه با این شناختی که از اون دارم هرچه سکس ما بیشتر طول بکشه اون خوشحال تره چون این احتمال که بالاخره یکی از این اسپرمها کارشو انجام بده زیاد تره -ثریا من نا امیدت نمی کنم . تا وقتی که زنده ام کمکت می کنم . فقط به خاطر تو و تیمور -کس دیگه ای هم بود ؟/؟ ببینم بهت مزه داد ؟/؟ مثل عشقبازی با خانومای دیگه نمیشه . -ثریا اگه بهت بگم تو خیلی عالی تر از بقیه ای باورت میشه ؟/؟ -واسه دلخوشی من میگی ؟/؟ -میخوای امتحان کنیم .. -من که آرزومه . راستش دلم می خواست بکنم تو کونش ولی فکر این که دفعه قبل نطفه بند نشده باشه و این بار بازم شانسی دیگه رو آزمایش کنم از خیر کون گذشتم . دوباره با هیجان افتادم رو ثریا . اون با لذت کیرمو گذاشت تو دهنش و به سرعت برق کیرم تو دهنش شق شد . -عزیزم واسه توست . هیجانش برای توست . مثل دخترا تازه ای خواستنی و کردنی . کیرمو در آورده و از پیشونی ثریا رو شروع کردم به بوسیدن به طرف پایین تا به کوسش رسیدم . دیگه اون یه تیکه رو سنگ تموم گذاشتم و امونش ندادم . جفت دستاشو دوباره گذاشته بود رو سینه هاش و منم دلم داشت می رفت . انگاری که زن من باشه . غصه می خوردم که به خاطر این کاراش دفعه دیگه ای باشه که بخوام بهش سر بزنم سینه هاش شل نشده باشه . ثریا خیلی زرنگ تر از این حرفا بود -کوروش دستمو بر می دارم . نترس سینه هامو واست تازه نگه می دارم . کوسمو بازم مثل یه دقیقه قبل بخور .. شل نشو .. -خیلی بلایی ثریا . ثریا به طرز فوق العاده ای حشری شده بود . -دستاشو گرفته و گذاشتمش روسرم و حالیش کردم که موهامو بکشه به من فشار بیاره -نه نهههه اذیت میشی ولی من ول کن نبودم و میک زدنمو هم با فشار بیشتری انجام می دادم . بالاخره اون هیجان و هوسشو رو سرم خالی کرد . -اوووفففففف کوروش کوسسسسم کوسسسسسم . می پرید به طرف بالا و کوسشو محکم می کوبوند به دهنم ولی من اون چوچوله اشو که بین دو تا لبام چسبونده بودنم و اون قسمت نخود مانندشو با فشار بیشتری میک می زدم ول نکردم و به این کارم ادامه دادم یهو پاهاش محکم افتاد زمین و دستشم از رو سرم به طرفین ولو شد و مثل آدمای بیهوش دراز کش . رفتم در گوشش و گفتم حواست باشه واسه دومین بار می خوام تو کوست آب بریزم .. با همون چشایی بسته لبخندی زد وفهمیدم که هوشیاره . کیر من و کوس اون هر دو تاشون حس می کردند که تازه با هم مشغول شدند . هردو خستگی ناپذیر نشون می دادند . دوباره ضربه هامو با سرعت به ته کوسش می زدم . بازم این زنه داشت حشری می شد . این بار دیگه آماده باش هم ندادم و با یه لذت فوق العاده یه بار دیگه کوس زن تیمور جونو پر از آب کیر خودم کردم . خالی که کردم اون وقت بود که حس خودمو بهش گفتم . -نمی دونی چقدر سبک شدم . یه لذتی بود که کوست اونو از تو کیر من کشید وقتی اونو تو خونه خودش جا داد انگاری این لذتو تو تمام بدن من پخش کرد .. -این قدر درت اثر کرد ؟/؟ -تو داری در عمل حسش می کنی . این که فقط یه حرف نیست . ثریا می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -بپرس تا منم یه چیزی ازت بپرسم . -اگه بار دارشدی و زایمان کردی این آخرین سکس ماست ؟/؟ -منم می خواستم همینو ازت بپرسم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 7673
#93
Posted: 2 Sep 2012 11:19
فقط یک مرد 90
کوروش اون دیگه بسته به خودت داره . تو این دوره و زمونه کیه که از بچه بدش بیاد و نخواد بچه دار بشه . عیب ما ملت ایران در اینه تا وقتی که چیزی رو داریم نعمتی رو داریم قدر اون نعمتو نمی دونیم . ولی وقتی که اون نعمتو از دست دادیم می فهمیم که چی رو از دست دادیم و نتونستیم ازش استفاده کنیم . مثلا افتادیم به جون شاه . از سیری زیاد زده بود به سرمون . قیام از روی سیری .. جون خودمون هوس آزادی زد به سرمون . حالا شدیم زندونی تر و گرسنه تر از هر وقت دیگه . البته ما که تازه ازدواج کرده بودیم ولی خیلی از خانواده ها بودند که می تونستند بچه دار شن ولی نمی خواستن دیگه . الان باید خیلی مراقب بود که بچه ها رو ندزدن . .. -ثریا همه این چیزا رو گفتی ولی اجازه ندادی که من حرفمو بزنم . من عاشق تن و بدنتم و می خوام که دوباره باهات باشم و تا هر چقدر که دوست داری به تو و تیمور بچه بدم . خودشو انداخت تو بغلم و گفت خیلی مردی . حیف که نمی تونی به یه زن دل ببندی .. -ولی تو هم که به تیمور دل بستی .. نمی دونم چرا یهو حواسم رفت پیش افسانه و کتی و کبوتر صحرا .. حالا کبوتر من اون ور دنیاست . چقدر اشک می ریخت موقع رفتنم . من که نمی تونم هر روز عاشق یکی شم . خواستم ازش خداحافظی کنم ولی به من گفت تا تیمور نیاد دوست نداره که من از این جا برم .-عزیزم نمیشه . سختمه من چه جوری تو روش نگاه کنم . من زنی رو که عاشقش بوده گاییدم . -اون الان مدیون توست کوروش . اون باید ازت خجالت بکشه که خیلی بهتبدهکاره . الان آب کیر تو ارزشش خیلی بیشتر از اورانیوم غنی شده 20درصده . هیچ بعید نیست این پدر سوخته ها آب کیر تو رو بفرستند کشور های بزرگ با این اورانیوم ها تعویض کنن . فقط حواست باشه .. منو که خیلی منفجر کردی کوروش .. خودمونو مرتب کردیم و اونم دیگه اون حجاب خودشو حفظ نکرد . من سختم بود ولی گفت اشکالی نداره و تو حالا دیگه خانه محرم ما شدی و از این جور حرفا . یه بار دیگه اونو با تمام وجود بغلش کرده و بوسیدمش . این قدر بهم حال داد که نمی دونم چه جوری وصفش کنم . دلم می خواست دوباره بکنمش ولی باید فکر برگشتو هم می کردم . تیمور برگشت . می خواستم تو روش نگاه کنم خجالت می کشیدم . اونم احساس منو داشت ولی یک آن همدیگه رو بغل کرده و اون به شدت اشک می ریخت -رفیق ناراحت نباش . دوستی و رفاقت این جاهاست که مشخص میشه .. ببین من یه پولی در اختیارت میذارم که دیگه تو معدن کارنکنی . اون باهام تا بابل اومد دلش می خواست منو صحیح و سالم ببینه که به مقصد رسیدم . از این که شناسایی شم نگران بود . واقعا عجب زندگی داشتم . یعنی توی کشور خودمم نباید امنیت داشته باشم . هرچی گفتم بیاد خونه مون قبول نکرد . فقط موقع خداحافظی یه بار دیگه اونو بغلش زدم و گفت اگه زد و گرفت و بچه ام پسر شد اسمشو میذارم کوروش ..-به من افتخار میدی رفیق تیمور . فقط یادت باشه من در مورد کمک مالی رو حرفم هستم . فعلا برم خونه تا ببینم این افسانه و کتی چه آشی برام پختن .. تیمور رفت و منم رفتم خونه .. دیگه جون نداشتم . خیلی خسته بودم . می دونستم ایندونفر یه آشی واسم پختن که بوشو هم بشنوم ترش می کنم . سگا دیگه کاری به کارم نداشتن . باهام رفیق شده بودن . هنوز به راه پله نرسیده بودم که دیدم افسانه وکتی دوتایی شون عین سوفیالورن چهل سال پیش دارن از پله ها میان پایین . -ببینم داداش حالا این قدر ازمون سیر شدی که تلفن های ما رو جواب نمیدی ؟/؟ الان هفت هشت ساعته شایدم بیشتر که از دست زن عمو و زن دایی خلاص شدی ببینم کجا بودی تا حالا -ببینم تو سیاستمداری که باید برات توضیح بدم . مامور کلانتری هستی ؟/؟ تازه به اونا هم جواب بده نیستم تا وکیلم حرف نزنه .. کتی طوری عصبی شد که بهم گفت هر شخصیت مهمی که شده باشی برادر کوچیکتر منی و من هر طوری که دلم بخواد باهاتحرف می زنم و تو هم باید بهم تو ضیح بدی . -کتی من این قدر حقو داشتم و دارم که برم زیرآب از یکی از دوستام دیدن کنم -دیدن دوست این قدر برات مهم بود .. حالا بریم شام بخوریم که یه مهمون هم داری . وقتی ببینیش گل از گلت می شکفه -کتی ببین افسانه چقدر سر به زیر و افتاده هست . اصلا صداش در اومده ؟/؟ -سعی نکن رابطه من و اونو به هم بزنی . اون با سکوت خودش داره بهت حمله می کنه -آره افسانه راست میگه ؟/؟ تو هم با اون دست به یکی کردی ؟/؟ گول حرفای اونو نخور .. -کوروش تو خیلی دیر کردی . دلواپست شده بودیم -افسان قرار نبود این قدر شل بگیری روش زیاد میشه -کتی .. افسان من نمی خوام چیزی بخورم . خوابم میاد از بابا مامان عذر خواهی کن .رفتم که بخوابم . تو اول بیا کارت دارم . یکی از غروبی منتظرته . اونو که ببینی اشتهات باز میشه . نو که آمد به بازار کهنه ها میشه دل آزار .. نه .. این چی می گفت رفتم داخل وقتی دور میز بابا و مامان و اون دختره رو دیدم که نمی دونستم چه نسبتی باهامون داره همونجا نزدیک بود برم کنارش بشینم چون پاهام سست شده بود . به عنوان آخرین نفری که تو مهمونی خونه مون باید می کردمش . پاک از یادم رفته بود . صبح یادم بود . من چه می دونستم اون سر و کله اش پیدا میشه . پدر و مادرو اون دختره که نمی دونستم اسمش چیه از جاشون بلند شدند . دستمو گذاشتم رو شونه های بابامامانم وبهشون گفتم که بشینن ولی اون دختره همین جوری ایستاده بود و با چشای نازش بهم نگاه می کرد . -آقا کوروش مزاحم که نیستم -وای بازم پرده زنی داشتم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 3650
#94
Posted: 4 Sep 2012 21:46
فقط یک مرد 91
چیه داداش حالا اشتهات باز شد ؟/؟ مامان صداش دراومد و گفت چیکار به کار کوروش داری ؟/؟ داداشت خسته هست . پدرش در اومده . بد بخت چقدر باید کار کنه . هرکی دیگه جای اون بود هلاک می شد . -مامان تو درست میگی ولی خونواده مهم تره یا کار -خب اون یه تعهداتی داره .. حالا ما یه مهمون خوشگل داریم . داداشت بازم امشب می خواد دوماد شه . عروس خوشگلم اسمش چیه . یادم رفت . -مادرمن دو سه تا اسم دارم ولی می تونین منو سپیده صدام بزنین .. به اسمش میومد . خیلی خوشگل بود . راست می گفت . به دیدن اون اشتهام باز شده بود . جون گرفته بودم . خون هوس و زندگی در رگهام به جریان افتاده بود . باید خوب می خوردم تا اون انرژی که امروز از دست داده بودم جبران می شد . یه صندلی کنار صندلی سپیده گذاشته و بین اون و بابام نشستم . وای که چه حرصی می خوردند افسانه و کتی .. بعد از شام از جام پا شده و رفتم پیش اون دو تا حسود . -ببینم امشب احترام مهمونو داشته باشین و من نمی خوام آبرو ریزی کنین . یک شب هزار شب نمیشه -داداش تو که هزار شب دیگه رو پیش ما نیستی . -تقصیر من چیه اون روز تو معدن گیر کردم . شاید قسمت این طور بوده . -کوروش می خوام یه خبری رو بهت بدم . -چیه آبجی -پریود من چند روز عقب افتاده -نه .. به همین زودی ؟/؟ من که چند روز نمیشه باهات بودم .. فکر کنم شوق و ذوقی که این کتی داشت باعث شده بود که یه خورده قاطی کنه . پرت و پلا می گفت . واسه این که تو ذوقش نزنم گفتم پس کتی سعی کن این روزا به خاطر من حرص نخوری و خودتو ناراحت نکنی که واسه بچه مون بد میشه -داداش داری منو مسخره می کنی ؟/؟ -کی ؟/؟ من ؟/؟ غلط . حرف حسابو می زنم دیگه . هرجوری بود از شر همگی خلاص شده بودم . من و سپیده در یکی از اتاقهای این قصر خلوت کرده بودیم . چند دقیقه ای ازم مهلت خواست که خودشو ردیف کنه . منم رفتم یه دوشی گرفتم و خودمو خشک کردم و با یه شورت خودمو انداختم رو تخت و منتظر عروس خانومم شدم . خانوم خانوما چند دقیقه بعد از من اومدن . اوخ مثل ملکه ها شده بود . یه لباسی تنش کرده بود که مثل هفت رنگ رنگین کمان می درخشید . فقط زیر گردنش لخت بود و بقیه قسمتهای بدنش یه پوشش خاصی داشت . -سپیده تو یک عروس و ملکه واقعی شدی -هرچی شده باشم درخور کوروش خودم نشدم . مردی که دنیا و زنان دنیا رو تحت نفوذ خودش داره . -من حیفم میاد که این لباستو در آرم . ولی می دونم اونی که اون زیر داری خیلی قشنگ تر از اونیه که روش قرار داره . -حرفات مثل خودت قشنگن کوروش .. یه لحظه حواسم رفت پیش این که این کتی فضول نکنه چهار گوشه این اتاق بزرگ دوربین کار گذاشته باشه و در حال کنترل و دید زدن ماست . چیزی که ندیدم . ولی اون پرده حجله گاه مانند سلطنتی رو از چهار طرف بسته و سپیده رو رو تخت درازش کرده و افتادم روش . زیپ پیراهنشو از پشت باز کردم و اونو یواش یواش لختش کردم . به سفیدی یاس .. به لطافت پرنیان و تازگی پوست یک نوزاد .. وقتی از پشت زیپ پیراهنشو تا آخر کشیدم پایین و به سپیده ای با یه شورت و سوتین رسیدم اون کیر شق شده امو رو پاهای خودش حس می کرد که داره وول می خوره . -کوروش چقدر زود تحریک شدی . خوشم میاد از این که تونستم تو رو با همه سیری گرسنه خودم ببینم . -هم گرسنه ام هم تشنه . خیلی بیشتر از اونی که فکرشو کنی سپیده . کیه که یه غذای خیلی خوشمزه و باحال ببینه و دلش نیاد که بخوردش . -به شرطی که معده اش بکشه و هضمش کنه . -خب اون حتما با خودش هضم کننده هم داره . درحالی که سوتین سپیده رو با دستای خودم بازش می کردم ازش پرسیدم عزیزم اجازه هست که دسر قبل از غذا صرف کنم ؟/؟ برای هضم غذاهای بعدی خیلی موثره -هرطور که آقاو ارباب من صلاح می دونه . شورتشم کشیدم پایین . من همش این طور مجسم می کردم که سپیده باید یک دختر بوده باشه و امیدوارم که این طورم باشه . دلم می خواست دختریشو من بگیرم . ظاهرا اون شب صحبتش این بود که اون هنوز یک دوشیزه هست . در هر حال آدم که از کار مردم سر در نمیاره . کوسش حرف نداشت . کوچیک تر از هر کوسی که تصورشو می کردم . سفید تر و ناز تر . واقعا آدم می مونه که به کدوم یک از این بهترین اندامهایی که تا به حال دیده و لمسش کرده بالاترین امتیاز ها رو بده . لبامو غنچه کرده و رو کوسش قرار داده یه ماچ از اون کوس نازش گرفتم و بعد اون ماچو تند تر و تند ترش کرده و در یه حالت میک زدن کوس و چوچوله هاش بود که سپیده دستاشو برد طرف سینه های تازه رشد کرده اش تا یه جورایی باهاشون ور بره . معمولا دخترا در سنین پایین تر از دست زدن به سینه شون هم خیلی حشری میشن . هر چند کوسشون هم فعالیت هوسی زیادی داره و در مجموع هورمونهای جنسی این خوشگل خانوم هم مثل خودش تحرک زیادی نشون می داد . سپیده لب پایینشو با دندونای بالاش به شدت گاز می گرفت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#95
Posted: 6 Sep 2012 23:09
فقط یک مرد 92
دستامو گذاشتم رو دستای سپیده و هر طرف سینه اشو با دو دست فشارش می دادیم . یواش یواش دهنمو آوردم بالاتر و از روی کوسش رسیدم به زیر شکم و نافش . چقدر شکم لاغر و فانتزی سپیده ناز و بوسیدنی بود . دستامو از پشت دستاش گرفته و لبمو گذاشتم پشت یکی از دستاش . اون دست دیگه شو از رو سینه اش بر داشت . -کوروش بخورش میکش بزن . زودتر . زودتر . این جور گاییدنها اصلا بهم امون نمی داد که مزه سکس یکی زیر دندونم و پوست بدنم بمونه . هنوز حال و هوای سکس با ثریا تو سرم مونده بود که عشقبازی با این یکی اومده بود سراغم . نوک سینه سپیده رو گذاشتم تو دهنم و اون یکی سینه اش رو هم زیر کف دست خودم قرار داده و با یه چرخش صدای هوسشو در آوردم . یه خورده که سرمو بالا گرفتم لبای گلوله شده شو می دیدم که چه جوری ایف و اوف می کنه . عجول شده بودم . حس می کردم که هر قسمت از بدنش می خواد از دستم در ره و تا دیدمش باید ازش استفاده کنم . هنوز سیر سیر سینه هاشو نخورده رفتم سراغ لبای غنچه ای و گرد و کوچولوش . با بوسه داغ و میک زدن لباش و در آغوش کشیدن اون , دوتایی مون رفته بودیم تو یه حالی که جز یه سکس داغ و فرو رفتن کیر گرم داخل کوس داغ چاره دیگه ای نداشتیم وکار دیگه ای از دستمون بر نمیومد . هیجان اون بیشتر از من بود . پاهاشو خم کرد و آورد بالا و گذاشت رو شورت من و اونو به طرف پایین کشید پاشو گذاشت رو کیر من . از تماس کف پاش با کیر خودم لذت عجیبی می بردم . دلم می خواست به این کارش ادامه بده . سستم کرده بود . سست و مست شده بودم . صداش می زدم . -آخخخخخخخ سپیده خوشم میاد لذت می برم . چقدر خوب و باحال داری با کیرم بازی می کنی و بهش حال میدی . اون که این طور خماری منو می دید یه تکونی به خودش داد و شورتمو از پام در آورد و یه خورده فعالیتشو زیاد تر کرد . یواش یواش اومد پایین تر . با دو تا دستاش کیرمو گرفت و از سر اونو گذاشت تو دهنش . با این که تمامی کیر تو دهنش جا نمی شد ولی طوری زبونشو از کناره های کیر روی اون می کشید و با نوکش بازی می کرد که فکر می کردم کیر منو یکسره داره ساک کی زنه . فقط می تونستم دستمو بذارم لای موهاش و باهاش بازی کنم . اونو بیشتر به طرف کیرم فشار بدم و ازش بخوام که به این حرکتش ادامه بده . پشت گردن و شونه هاشو نوازش می کردم . یه مدتی رو تو کیف و خماری گذروندم . . دیگه نباید بیش از این گردن ناز و ظریف این خوشگله رو اذیت می کردم و باعث دردش می شدم . . دستمو گذاشتم رو کوسش و باهاش بازی می کردم خیلی خیس نشون می داد . به نظرم میومد از یکی دیگه هم این سوالو کرده باشم . شایدم نه ولی دلم می خواست از اونم بپرسم که آیا دختره یا نه .. دلو زدم به دریا و ازش پرسیدم . -سپیده جون هنوز دختری ؟/؟ -تو چی فکر می کنی ؟/؟ -خب من این سوالو با تردید کردم ولی چی بگم . -اگه دختر نباشم خوشت نمیاد که باهام باشی ؟/؟ آدم بدی هستم ؟/؟ -قربون شکل ماهت شم . من کی همچین حرفی زدم . اینا به خاطر اینه که من یه خورده نکات ایمنی رو در رابطه با حرکات خودم رعایت کنم به بدنت کمتر آسیب برسه . بالاخره در ابتدای راه درجه حساسیت خانوما فرق می کنه . اصلا ولش فراموش کن چی پرسیدم . رفتم بالاتر و خودمو به صورت ماهش رسوندم . -سپیده تو هم خیلی حساس نشون میدی ها . این یه چند ساعتی رو که با هم هستیم بذار یه حال درست و حسابی بکنیم . دیگه تو ذوق ما نزن . -ولی من دوست دارم این حال کردن ما هم بعد جسمی داشته باشه هم بعد روحی .. وای کوروش بازم گیر یکی از اون رمانتیک هاش افتادی . ای خدا چی می شد تو هر کشوری یکی رو مینداختی تو یه معدنی و موقع طوفان سیاه یه 24 ساعتی یکی رو بیهوش نگه می داشتی . من به همین ایران خودمون نمی رسم . اینا می خوان جواب یه سوال منو بدن ناز دارن . قبل از این که لبمو بذارم رو لبش و کیرمو بچسبونم به سر کوسش با صدایی آروم بهم گفت نترس خاطرت جمع .. خیالت تخت من هنوز یه دخترم . دختری که میره به وسیله تو و کیر تو نشان افتخار زن بودنو یا زنانگی رو دریافت کنه . . بازم یه پرده پاره کنی دیگه . کیرم یواش یواش لبه های کوسشو باز می کرد و می رفت که توی کوس تنگش آروم و قرار بگیره . این اولین پرده ای نبود که می خواستم پاره اش کنم . بیشتر پرده هایی رو که پاره کرده بودم صاحباشون خیلی مسلط و استوار به سکسشون ادامه دادند . یه خورده استرس رو تو صورت سپیده می دیدم . با این که چشاش بسته بود ولی کمی تغییر رنگ پوستش حکایت از نگرانی اون داشت . لبمو گذاشتم رو صورت و گونه هاش و خیلی آروم زیر گوشش گفتم که نترس . من با توام . به لذت بعدش فکر کن سپیده . کیرمو یه دو سه سانتی فرستادم تو کوسش هنوز باید یه خورده می رفت جلوتر تا کارو تموم کنه . --کوروش من دختر شجاعی هستم چون زیر کیر یک پسر آریایی قرار دارم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#96
Posted: 8 Sep 2012 23:32
فقط یک مرد 93
دختر شجاع آریایی . کوروش درخدمت توست . با نوارش کردن و بوسیدن سپیده سپید رو و زیبا حواسشو یه خورده به جای دیگه ای مشغول کرده طوری که خودمم متوجه نشده بودم که دو سانت دیگه پیشروی کردم . چون وقتی یه آخی گفت تازه فهمیدم که کجای کارم . کیرمو دیگه جلوتر نفرستادم . یه خورده می ترسیدم . دختره رنگ و روش یه جوری شده بود . این بار با سینه هاش ور رفتم -کوروش یکی کوسمو می بینی ببینی چه خبره ؟/؟راستش علاوه بر خیسی عادی کوسش یه چیزایی دیگه رو هم رو کیرم احساس می کردم . ظاهرا یه خون خفیفی هم از کوس نازش جاری شده بود . دور و برم دستمال کاغذی بود . وقتی کیرمو کشیدم بیرون اونو غرق خون دیدم . فوری یکی از دستمالا رو طوری که اون نفهمه گذاشتم دور کیرم و خونو پاکش کرده و انداختمش دور . یه دستمال دیگه رو هم گذاشتم دور کوسش و تمیزش کردم و اونو هم انداختم دور . -کوروش جونم خبری نبود .. من که کوسم می سوزه و یه خورده درد دارم . حس می کنم یه چیزی ازم ریخته . -دختر شجاع یه خون خفیفی اومده ولی از بس به خودت مسلط بودی زیاد متوجه نشدی . -پس حالا من دیگه خانوم شدم . -سپیده جان تو که همش خانوم بودی . حالا اون جوری خانوم شدی . -هنوزم دوستم داری ؟/؟ یا که دوست داشتی دختر بودم . -عزیزم مگه فرقی هم می کنه . اگه می خواستی تا آخر عمرت دختر باشی که نمی شد . باید همون سد رو اونجا محکم نگه می داشتی . من سپیده خوشگل و نجیب و مهربونو خیلی دوست دارم . -می دونی من از اون دخترایی نبودم که دنبال دوست پسر باشم و به هر کی توجه کنم ؟/؟ با هیچ پسری دوست نبودم . حتی یه سلام علیک معمولی هم نداشتم . -پس من به خودم می بالم که به من افتخار دادی و خودتو در اختیار من گذاشتی . شروع کردم به نوازش کردن اون . واسش حرفای شیرین عاشقونه ای زدم که به درد همین لحظه ها می خورد . چون بعید می دونستم که دیگه فرصت دیگه ای هم باشه که بتونم باهاش باشم . کف دستمو گذاشتم رو کوس کوچولو و تنگ و تازه فعال شده این دختر خوشگل تا یه خورده خیس ترش کرده و فعالیت هورمونی اونو زیاد تر کنم و واسه دقایق بعدی آماده شه . یه لحظه فکرم رفت پیش این دو تا زنی که می دونستم از ناراحتی خوابشون نبرده . تا موقعی که دور و برشون بودم همین آش و همین کاسه بود و واقعا نمی دونستم با این دو تا شیطون چیکار کنم .ولی هر دو تاشونو با همه مردم آزاریهاشون دوست داشتم . کتی خواهر خوشگل و حساسمو که به من افتخار می کرد و می تونست پیش دوستاش سربلند کنه و افسانه ای که با شکم بار دار به خاطر من تو زندان کتک هم خورده بود .. -کوروش به چی فکر می کنی . من آماده ام . یادم اومد که بازم رسیدم به یکی دیگه .. وای شده بودم مثل راننده جاده ها . راهی بود که باید می رفتم و دیگه نمی دونستم تا کی باید به این رانندگی ام ادامه بدم و زمان باز نشستگی من کیه . عشقبازی ها برام شده بود تکرار و تکرار .. فقط وقتی که زنا رو در آغوش می کشیدم چهره اونا و حالت موهای سرشون و .. یه تفاوتهایی داشت که رو هوسم تاثیر مثبت داشت . حتی نگاه اونا هم بیشتر شبیه به هم بود . سپیده خیلی زیبا بود . مثل خیلی های دیگه ای که با اونا بودم ولی اون در خنده هاش هم دنیایی حرف و راز داشت . -سپیده جون کوست که نمی سوزه .. -نه فقط دلم می سوزه که چرا این یه شب هزارشب نمیشه .. -ولی واسه من میشه -خب واسه تو آره چون هرشب با یکی هستی -عزیزم . خانوم خوشگله منظورم این نبود . منظورم این بود که ازبس بودن باتو و عشقبازی با تو به من لذت و هیجان میده که حس می کنم به اندازه هزار سکس از با تو بودن لذت می برم . -زبونتو در آرکوروش .. زبونمو گذاشت تو دهنش و با لبها و زبونش اونو با هوس می مکید . حالت میک زدن و خماری چشاش نشون می داد که فوق العاده از این کارش لذت می بره . دستم همچنان رو کوسش قرار داشت و کوس لحظه به لحظه خیس تر می شد و آماده این که کیرمو تو خودش جا بده . درآغوشش کشیدم و کیرمو گذاشتم رو کوسش . طوری که سر کیر رو به پایین بود و تنه و بقیه قسمتهاش زیر کوس قرار داشت . به موازات کوس و در تماس با اون کیرمو رو به پایین حرکت می دادم بدون این که بکنمش تو کوس .. -وااااااااهههههههه کوروش کوسسسسسم .. ببین چقدر خیسسسسسه زود باش .. بفرستش بره اون داخل .. چقدر واسش صبر کنم .. تو فقط یه خورده گذاشتیش تو اونم واسه پاره کردن بکارتم .. حالا میخوامش . دستشو از زیر رسوند به کیرم .. چقدر از تماس دست لطیفش با کیر خودم خوشم میومد . اونو رو کوسش تنظیم کرد و سر کیر منو رو سر کوس خودش قرار داد و مثل دنده ماشین کیرمو این طرف و اون طرف می کرد -خانوم راننده بالاخره دنده رو خلاص کردی ؟/؟ - اوه ممتحن عزیز چقدر سخت می گیری من که نمی خوام وایسم . می خوام حرکت کنم . باید بذارم دنده یک . -اگه دوست داری از یک یهو بپر رو دنده های چهار و پنج .. دوست داشت خودش با دستای خودش آغاز گر یک سکس شیرین و مهیج باشه ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#97
Posted: 11 Sep 2012 00:08
فقط یک مرد 94
دستمو گذاشتم رو دستش و یه فشاری به کیر خودم آورده و با باز کردن لبه های کوسش کیرم رفت اون داخل .. -عزیزم چطور بود . حالا چی دستور میدی ؟/؟ -آدم مگه به سرور خودش دستور میده ؟/؟ -اولا که تو خانوم و ملکه ای . در ثانی موقع سکس همه با هم مساوی هستیم . -ولی من خوشم میاد تو رئیسم باشی . هر کاری که دلت می خوا د باهام بکنی . -هر کاری که بکنم زور که نمی تونم بگم -خوشم میاد از زور تو و زور گفتنهای تو هم خوشم میاد -شیطون ! من اون آدمش نیستم . با یه سری حرفای الکی و ناز کردناش خودمو سر گرم کرده و با یواش یواش بوسیدناش خودمو سر مشغول کرده بودم . فکرم رفت پیش دوسه روز دیگه که باید با نخبگان کنکور سراسری حال می کردم . ازبس رشته زیاد کرده بودند که کارم در اومده بود . خسته شده بودم . کاشکی یه چند روزی هم استراحت کامل می کردم . ولی خودمم خیلی مرض داشتم . تا یه روز سکس نمی کردم که کمتر همچین چیزی پیش اومده بود فکر می کردم که یه چیزی گم کرده دارم و بد تر از هر معتادی شده بودم . این سپیده هم معلوم نبود چه عطری به خودش زده که داشت وسوسه ام می کرد . داشتم به این فکر می کردم که چه عجب سر و کله این خروسای بی محل افسانه و کتی پیداشون نشده که صدای تق تق در اومد .. حلال زاده بودند . لنگه درو یه خورده باز کردم و یه چیزی هم رو خودم انداخته بودم . کتی بود و افسانه هم مثل موش مرده ها پشت سرش ایستاده بود .-ببینم کتی کاری داشتی ؟/؟ اگه من و تو بودیم تو رختخواب و این سپیده میومد در می زد تو ناراحت نمی شدی ؟/؟ حالا جدی یا فیلم کتی رفت تو حس غم و گفت خیلی نامردی داداش . تو اصلا دیگه به من توجهی نداری و هر چی از دهنت در بیاد به من میگی . حداقل احترام منو پیش دختر مردم نگه داشته باش . -همون دختر مردمی که میگی بچه منو تو شکمش داری و تو هم میشه عمه بچه اش ؟/؟ -اومدم ببینم چیزی لازم داری یا نه ؟/؟ -اگه چیزی لازم داشتم خب خودم برات زنگ می زدم . -ببینم داداش اگه حوصله ات سر اومده و خسته شدی من و افسانه هم بیاییم کمک .. - به یه متلک خاصی گفتم شما اگه بیایین که دیگه نور علی نور میشه . باید به هر سه تاتون برسم . در همین موقع سپیده صداش در اومد -کوروش کجایی بیا سرد شد .. -دختره عجب پرروییه . ملاحظه خواهرتو نمی کنه . احترام نگه نمی داره . رفتم جلو و پیشونی و صورت کتی رو بوسیدم و گفتم خواهر گلم تو که می دونی من تو رو خیلی دوست دارم . بابا مامانم که دیگه خواهر دیگه ای واسم نمیارن . و تو هم همین یه دونه ای .. دیدم افسانه یه جوری لباشو ور چیده .. بر شیطون لعنت ناز چند نفرو باید بکشم . چرا اینا دست بر دار نیستند . یه شب می خواهیم به حال خودمون باشیم . اینا چرا دست از سر من ور نمی دارن . رفتم یه ماچی هم به پیشونی افسان دادم . دیدم با انگشت به صورتش هم اشاره می کنه . چون اگه صورتشو نمی بوسیدم یک قدم از کتایون عقب می موند . صورت افسانه خودمو هم بوسیدم و دوتایی شونو روونه کردم . با همه شیطنتها و اذیت کردنهاشون هر دو تاشونو دوست داشتم . اگه دوباره می رفتم دور دنیا دلم واسشون تنگ می شد . سپیده با آغوش باز ازم پذیرایی کرد . بوی موها ی سرش هم منو به هوس می آورد . آخ که چقدر این لحظاتو دوست داشتم . کاش یه بشکه آب تو کمرم جا می گرفت و هر وقت بیداربودم سکس می کردم . کمرم اون توانو داشت ولی از دست دادن آب زیاد واسم خوب نبود . سپیده هم مثل یکی دوتا دیگه از اونایی که گاییده بودم بهم گفت که اگه میشه اول تو کوسم خالی کن و خاطرموآسوده .. بعد دوباره میریم رو سکس و عشقبازی . هر یک از پاهاشو دور یه دستم حلقه کرده و اونو به طرف خودم کشوندم . کیرم دوباره تو کوسش جا خوش کرد . فقط تو چشای هم نگاه می کردیم . بازم به این فکر می کردم که شاید یه بچه دیگه ای تو راه باشه . مثل همیشه به وقت خالی کردن آب کیرم سعی کردم دیگه به هیچی جز لذت ریختن آبم تو کوس فکر نکنم . سپیده در حین جذب آب کیر من آروم آروم چشاشو بست و برای لحظاتی به خواب رفت . بازم تنوع و یه صفای دیگه و یه کوس دیگه . چند ساعتی تا صبح باقی بود . سپیده نازمو بغلش زدم و دلم می خواست تو بغلم بخوابه . یه خورده خوابم گرفته بود . اونو طوری نوازش کردم که حداقل یکی دوساعتی رو بیدار نشه . خودمم تو در آغوشش خوابم برده بود . وقتی بیدار شدم دیدم یه ساعت و نیم گذشته و اون بیدار داره موهای سرمو نوازش می کنه و با صورتم ور میره -عزیزم خیلی وقته بیداری ؟/؟ حالت خوبه سپیده ؟/؟ -من یه ساعته بیدارم کوروش .-چرا بیدارم نکردی .تا این وقت طلایی تو به هدر نره .-اینقدر ناز مثل بچه های معصوم خوابیده بودی که دلم نیومد بیدارت کنم . تازه گفتم اگه یه خورده بهتر استراحت کنی شاید بیشتر شارژشی و بهتر بهم برسی . باخودم گفتم کاشکی یه خورده پیش خود حسابی تو رو این کتی هم می داشت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#98
Posted: 12 Sep 2012 23:43
فقط یک مرد 95
سپیده جان حالا دیگه وقتشه که باید یه دست حسابی به سر و گوشت بکشم . دوروز دیگه باید خودمو به دولت معرفی می کردم . روز های خیلی سخت تر از اینی انتظارمو می کشید . سینه های درشت و سفت سپیده چشامو خیره کرده بود . -عزیزم اینا مال خودته ؟/؟ -پس می خواست مال کی باشه -آخه من که تو امریکا بودم خیلی ها به خودشون ژل و آمپول و از این چیزا می زدن تا به سینه هاشون حالت بدن .. کف دو تا دستمو تا اونجایی که می شد بازش کرده گذاشتم رو سینه های سفت و براقش .. -کوروش ! سپیده ایرونی تو اهل تقلب و دوپینگ نیست . یه دستمو از رو سینه اش بر داشته و لبمو گذاشتم جای اون . نوکشو می ذاشتم تو دهنم و با میک زدن ته نوک تا سرشو تو دهنم می گردوندم . سپیده به صورت دم و باز دم های مرتب اوف اوف و ناله می کرد . اون دستمو هم از رو سینه اش بر داشته و گذاشتمش رو کوسم . -خوشگله هوامو داری خیلی دوستت دارم . بدون که خیلی می خوامت .. چپ و راست اونو غرق حملات بوسه های خودم قرار داده بودم وولش نمی کردم . -خودتو بسپر دست من دختر .. هیچ کاری نکن . خیلی ازش خوشم اومده بود . با این که زیاد فرصت نداشت ولی ترجیح داده بودکه من استراحت کنم و بعدا برم سراغش . این محبت اونم برای آینده اش هم تاثیر نداشت . چون شاید آخرین باری بود که می خواستم باهاش طرف شم . زنای دنیا این قدر زیادن که غیر کتی و افسانه و ثریایی که شاید پارتی بازی کنم براش نشه به کس دیگه ای نوبت داد . کوسشو با کف دستم آوردم بالا و گذاشتمش تو دهنم . دهنمو تا می تونستم باز می کردم و کمپلت اون ناحیه رو تا اونجایی که می شد می ذاشتم داخل دهنم و مثل یه غذایی که هر چه می جوی له نمیشه می جویدمش .. پاهاشو از انتها دور گردن من فشار می داد و دستاشو هم گذاشته بود روسرم . منم دو تا انگشتو کرده بودم تو کوسش و خوب محکم کاری کرده بودم که کوس سپیده جونم پایین نیاد -کوروش .. یواش تر .. یواشتر .. من تموم نمیشم همین جام . مخصوص توام .. -می دونم تو تموم نمیشی .. ولی من دلم می خواد طوری شارژشی که تا مدتها خالی نشی .. -نههههه نهههههه ... همین یه بار وقتی که مزه اشو بگیرم دیگه برای همیشه می خوام . برای همیشه . می خوام .. چرا این جوری شده . چرا باید دنیای ما این جوری شه .. -آره سپیده جون . حق با توست . عشق و هوس معنای خودشو از دست داده . وقتی هوسی دو طرفه نباشه عشقی نیست . و عشقی هم اگه باشه بدون هوس رنگی نداره لطفی نداره .. نزدیک بود از زبونم بپره حتی مردایی بودن مثل تیمور که دیوونه وار عاشق زنشون بودن و اونو می پرستیدن ولی عشقشونو تقدیم من کردن . سپیده چشاش یه حالت خاصی پیدا کرده بود . دیگه فهمیدم که وقتشه ضربات نهایی رو وارد کنم . کوسشو خوب خیس کرده بودم . پاهاشو از وسط باز کردم . هرچند کوسش مثل همه کوس های آک دیگه خیلی تنگ بود و حفره ریزی داشت ولی کیرم راحت راهشو پیدا کرد و با یه لذتی تموم نشدنی به راهش ادامه می داد . چند ساعتی می گذشت از وقتی که تو کوسش آب ریخته بودم واسه همین حس می کردم که بازم تمایل شدیدی واسه خالی کردن تو کوسش دارم . نمی دونم چه قدرتی پیدا کرده بودم . مدام غذاهای تقویتی و یه مکمل هایی بهم می دادند که همیشه سرشار از آب باشم ولی پزشکان گفته بودند که این جور دوپینگ کردنها تا یه حدی مفیده و اثر داره و اگه از حد بگذره و تخلیه زیاد باشه ضرر داره .. خدا کنه با این کارا زود منو تلف نکنن . -سپیده حشری ازم می خواست که بازم تند تر به کارم ادامه بدم و من هم تند و تند کیرمو تا ته کوس نرم و داغ و چسبونش فرو می کردم . -همین جوری .. نههههههه ... ولم نکن . شلش نکن .. همین طور با هوس .. تا اونجایی که می تونی .. تند تر کوروش ولم نکن . سرش افتاده بود یه طرف . خیلی آروم شده بود و دیگه حرفی هم نمی زد . یه خیسی کوس سپیده رو خیلی زیاد تر از اونی که در حالت عادی باشه حس می کردم . کوسش سنگین و آبدار شده بود . -کوروش ..عزیزم فکر می کنم یه حالتی شدم که تا حالا هیچوقت نشدم و شایدم دیگه هیچوقت نشم .. می خواستم بهش بگم که کیر مصنوعی و ویبره و لرزون که با برق و باطری دورش کم و زیاد میشه خیلی مناسب این کاراست ولی یه جورایی به غرورم بر می خورد و به کیر مصنوعی حسودیم می شد . چیزی نگفتم . فقط سپیده رو محکم نگه داشته و نذاشتم که تکون بخوره . این بار هم خیلی راحت و روون تو کوسش خالی کردم . ازبس خوشش اومده بود بازم خیلی سریع خوابش برد . منم کنارش خوابیدم . چند ساعت بعد کتی و افسانه داشتند درو از پاشنه اش در می آوردند و منم از لج اونا درو باز نکرده گذاشتم که به همون وضعیت باشن . دیدن که تحویلشون نگرفتم رفتن . می دونستم که دوباره میان . این بار درو باز گذاشته و به سپیده گفتم بهتره که حالشونو بگیریم . هردوتامون در حالی که لخت بودیم همو از روبرو بغل زده و به هم چسبیدیم کیرمو گذاشتم تا ته کوسش و لبمو رو لباش هر چند لحظه در میون یه تنفسی به خودمون می دادیم و منتظر بودیم تا فضولا برسن ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#99
Posted: 15 Sep 2012 23:18
فقط یک مرد 96
یه سایه هایی رو پشت در دیدم -بفرمایید داخل در بازه سرپا خسته میشید .. معلوم نبود انگاری این دو نفر خوشخواب خواب از سرشون پریده بود .. وقتی اومدن داخل و مارو با اون وضعیت دیدند یه جیغی کشیدند و مثل دخترای چهارده ساله خجالتی محجوب که تازه همچین صحنه هایی رو دیده باشن روشونو بر گردوندند -داداش .. داداش این چه وضعیه . واسه چی گفتی ما بیاییم داخل . خجالت هم خوب چیزیه -کتی ما باید خجالت بکشیم یا شما .. زودباشین برین بیرون تا بیشتر از این عصبانیم نکردین . وقتی اونا رفتند من و سپیده تا چند دقیقه می خندیدیم و بعدشم یه حسن ختامی به سکسمون دادیم و لباسامونو پوشیدیم و... سپیده رفت و ظاهرا از مرکز باهام تماس گرفتند که یواش یواش باید برم پایتخت . نتایج کنکور سراسری اعلام شده بود و من باید چند تا ماموریت رو هم در این خصوص انجام می دادم . بعید نبود یه دکترای افتخاری هم به من بدن . وای چه حال بگیری می شد اگه مجتهدین می خواستند پارتی بازی کنند و زن و دخترا و احیانا خواهراشونو بدن دست من . البته مافیای اقتصاد و کارتل ها و تراست ها که در این مملکت اونا رو پشم کیر خودشون و پشم کوس زنشون حساب نمی کنند مگر این که خود اونا جزو همین کارتل ها باشن . ولی خود برای حفظ سیاست هم که شده چند تا از فک و فامیلای این عمامه دارها رو ممکنه بدن به دم من . یه خورده لاغر شده بودم . شوخی نبود . خیلی بیشتر از توانم فعالیت می کردم . کتی و افسانه برج زهر مار بودند . کتی عصبی تر بود . -ببینم شما دوتا باهام قهرین ؟ /؟ افسان تو هم باهام لجی ؟/؟ چیکار می کردم . من و سپیده که قرار نبود نون بیار کباب ببر بازی کنیم . اصلا کی به شما گفته بود کار ما تموم نشده بیاین اونجا . دست افسانه رو گرفته و بردمش طرف اتاقی که دیشب من و سپیده درش مشغول بودیم . -کتی جان تو بهتره همین جوری قهر باشی چون دیگه موتور من نمی کشه که حریف تو هم بشم . یه خورده هاج و واج و بر و بر نگاهمون کرد و در حالی که پشت به خواهرم داشتیم می رفتیم فریاد زد افسانه قرارمون چی بود کی گفت همراش راه بیفتی خائن ؟/؟ -چیکار کنم پدر بچه امه .. ناراحت میشه . کتایون اومد جلوتر و دودستی تند و تند مشتاشو گره کرده و می زد به پشتم . منم دستاشو گرفته و گفتم خواهر لجباز .یه چشمکی بهش زدم تا از دلش در بیارم . خیلی بهش بر خورده بود که من و سپیده رو اون جوری دیده بود و یه ضد حال بهش زده بودم . حسادت زنونه و این که سرش بی کلاه بمونه باعث شد که همراه ما راه بیفته . -داداش بعدا خدمتت می رسم - نمیشه همین حالا خدمتم برسی ؟/؟ حالا کتی رو با خودم آشتی داده بودم دیدم این افسانه حالش گرفته شده سگرمه هاش رفته بود تو هم . بیا و درستش کن . دلش به این خوش بود که بی سر خر میاد تو بغل من . .سه تایی مون رفتیم رو تخت . واسه لخت کردن من رقابت داشتند . گذاشتم هر کاری دوست دارن باهام انجام بدن -داداش انگاری تو هم داری مثل بقیه مردا میشی -چیکار کنم وقتی خواهرم به من استراحت نمیده از بقیه چه انتظاری میره . خودشونو منو کشتند تا یه نصفه و نیمه ای کیرمو شق کردند و به نوبت میومدند رو من و با نشستن رو کیرم اونو تو کوسشون فرو می کردند . گاهی خوابم می برد و کیره شل می شد و اونا رو عصبی می کردم . حداقل دلم به این خوش بود که اگه ارضا هم نمی شدند مرد دیگه ای هم وجود نداره که برن باهاش باشن و بهم خیانت کنند . -بچه ها من خسته ام بقیه بمونه برای شب .. تورو خدا فردا رو بهم استراحت بدین که پس فردا رو باید برم تهران .. وای اگه می شد یه دکترای افتخاری هم به من بدن بد نبود . گفتن اگه بتونم رضایت نخبگان کنکور سراسری رو جلب کنم دکترای افتخاری دانشگاه تهران رو می دن به من و حوزه علمیه هم یه عمامه افتخاری میدن بهم که این یکی رو دیگه بهشون اخطار دادم همچین غلطی نکنن که جلوی همه توی اون عمامه یه کارایی می کنم و میذارم توی سر اهدا کننده . خیلی راست میگن برن جلوی دزدی ها رو بگیرن . از خواب که پاشدم و ناهارمو که خوردم بعد از ظهری رو هم خوابیدم و یه خورده ورزش کردم تا شب سر حال باشم . اون شب به افسانه و کتی دوتایی شون رسیدم . هم جدا جدا و هم مخلوط .. . ازشون قول گرفته بودم که این یه 24 ساعته رو کاری به کارم نداشته باشن که قبل از رفتن به تهران سر حال باشم . از قرار معلوم اونا یه قولهایی هم به بشار اسد داده بودند که خوار مادر و زنشو هم بکنم . حالا نمی دونم مرتیکه کونی دختر هم داره که اونو بکنم یا نه . چندشم میشه دشمنان ملتو بگام . فکر می کنم خودشم باید کونی باشه . نه من نمی تونم نسل اسد رو زیاد کنم . فکرم به هم ریخته بود . ملکه الیزابت تو انگلیس انتظارمو می کشید . اون دیگه کیر می خواست چیکار کنه . اگه در انتخابات بعدی رئیس جمهور امریکا عوض شه من بدبخت حتما باید برم زن رئیس جمهور جدید رو هم بگام . داشتم فکر می کردم اون سیاهپوستایی رو که تو کاخ سفید گاییدم بچه شون بیشتر شبیه کی میشه . نیم سیاه نیم سفید ؟/؟ .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#100
Posted: 17 Sep 2012 23:18
فقط یک مرد 97
درهر حال به هر صورتی بود یه جورایی کتی و افسانه رو سر حالشون کردم و با این که قرار بود تا 36 ساعت آینده رو کارم نداشته باشن ولی هر چند ساعت در میون یه ناخنکی بهم می زدند و یک بار کامل هم در این مدت بهشون حال دادم . دوروز بعداز رفتن سپیده بود که بایستی می رفتم طرف تهرون و ببینم این دولت برام چه آشی پخته . قرار بود اول پزشک منو معاینه کنه و در مورد سلامتی من نظر بده .. اگه می شد دم این دکتر رو دید بد نبود . داشتم با خودم فکر می کردم که هر جوری شده باید یه رشوه ای به این دکتره بدم که بیاد و بگه که در روزنباید بیشتر از دو نفر رو بگام . آخه ایرانیان همه افراطی هستند و تو خارج بیشتر رعایت می کنند و شرایطو درک . اینجا اصلا به فکر سلامتی آدم نیستند . کاشکی این دکتره یه خواهر مادری زنی داشته باشه که باهاش معامله کنم . اون نظرشو بگه به نفع من که باید فعالیتمو کم کنم در عوض منم فک و فامیلاشو البته اگه درجه یک و دور و برش باشن بگام .. وقتی وارد اتاق معاینه شدم بهم گفتند لخت شو .. من که دیگه خجالت نمی کشیدم در جا لخت شدم .. در همین لحظه یک پریروی پری هیکل وارد شد .. عین زلیخا که یوسفو دید بیهوش شد منم داشتم می افتادم . همون حسو حالی بهم دست داده بود که زلیخا در جمع زنان مصر یوسف رو دیده بود . بااین حال گفتم کوروش آریایی ولش .. زن زیاده .. حالا من باید چیکار کنم . همه طوری از این خانوم دکتره حساب می بردند و پا به زمین چسبونده بودند که هر کی نمی دونست فکر می کرد این زنه سپهبد باشه . -شماها تشریف ببرین من به تنهایی از پس معاینه بر میام . بررسی این که در چه وضعیتیه کمی کار می بره . شاید دو ساعت هم طول بکشه .. بفرمایید به کاراتون برسید . کسی هم نباید این اطراف پیدا شه . نتیجه معاینات کاملا محرمانه هست .. همه رفتند و خانوم دکتر فریبا که خیلی فریبنده هم بود منو که کاملا لخت بودم رو تخت دراز کرد . وقتی گوشی گذاشت گوشش و رو من خم شد بوی بدنش داشت مستم می کرد ولی نمی شد هر جایی هر زنی رو که گیرآورد چسبید . از پیشونی به طرف پایین هر جایی رو که نبض داشت کنترل می کرد .. -ببخشید خانوم دکتر شما نباید یه جای دیگه ای رو معاینه کنین ؟/؟ -چرا به اونجاش هم می رسیم . چون اون قسمت وقت گیر تره گذاشتیمش واسه آخر کار که دیگه باید درست و حسابی معاینه بشین تا خدای نخواسته با کار کشیدن زیاد از آلت خودتون به مشکلات سایر مردای دنیا دچار نشین -ولی خانوم دکتر وضعیت اونا فرق می کنه . یه سری سوالای الکی کرد . روپوش سفیدش از وسط بازشده بود و اون زیر فقط یه شورت و سوتین داشت .. دلمو برده بود . وقتی گوشی رو گذاشت رو کیرم و منم اون هیکل نیمه لختشو اون زیر می دیدم کیر دیگه سر به آسمون سائیده بود . خانوم دکتر گوشی رو ول کرده بود و دهنشو گذاشته بود رو کیرم .. -ببخشید اینم جزو معاینه هست ؟/؟ -این جوری بهتر متوجه می شم که شما در چه وضعیتی هستید . در وضعیت هیجانی فشار خون شما تا چه اندازه میره بالا . واسه این که به این کوس شر گویی های خودش یه جوری جنبه شرعی بده اینکارا رو می کرد و فشار منو هم گرفت . -خانوم دکتر میشه ازشما خواهش کنم که در گزارش خودتون بنویسین که به علت ضعف بدنی و کمبود آب منی و اسپرم نمی تونم روزی دوبار بیشتر سکس داشته باشم و تازه اونم باید با دو پینگ باشه ؟/؟-در این دنیای بزرگ ما هیچ کاری نشد نداره .ولی باید از خودت مایه بذاری .. -من هرچقدر پول بخواین به شما میدم -کوروش جان همه چی رو که نمیشه با پول خرید . تازه من خودم کلی پول دارم . اون مایه گذاری رو که گفتم در واقع مایع گذاریه . خب چی میگی حالا ؟/؟ تا رفتم این مخ قاطی کرده خودمو کار بندازم دیدم که رو من خم شد و روپوششو انداخت یه کناری و وقتی اون اندام کشیده و کار درستشو روبروی چشام قرار داد دیگه واقعا بیهوش شده بودم که اگه اون لحظه فشار خون منو می گرفت از بیست هم رد شده بود . با این حال تمایل اونو که دیدم گفتم ببینم خانوم دکتر قول زنا هم مثل قول مردا قوله ؟/؟ در حالی که دستاش از هیجان می لرزید رفت یه کاغذ نوشت و مهر زد و خودش تاییدش کرد و گفت حالا چی میگی . .خیلی باحال شده بود در حال گاییدن خانوم دکتر هم بودیم و یه منتی هم می خواستیم روش بذاریم . دیگه از این بهتر نمیشد . از اونجا رفتیم اتاق بغلی . همه چی رو ازقبل آماده کرده بود . یه جایی شبیه به اتاق خواب درست کرده بود . منو انداخت رو تخت و خودشو رو من دراز کرد . با دستای خودم سوتینشو باز کرده و شورتشو پایین کشیدم . دیگه از این باحال تر و بهتر چی می خواستم . با گاییدن خانوم دکتر به همه چی می رسیدم . یعنی از همه چی من کم می شد . کاش بهش می گفتم بنویسه روزی یه بار .. ولی خب زنای دنیا گناه داشتند .. . احساس مسئولیت می کردم و نمی تونستم بی تفاوت باشم . شورت خانوم دکترو تا نیمه کشیدم پایین و بقیه رو خودش از پاش در آورد . دستامو دور کمرش حلقه زدم . هردومون کاملا صاف و دراز کشیده توی بغل هم قرار داشتیم و اون افتاده بود روم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم