ارسالها: 3650
#111
Posted: 14 Oct 2012 00:18
فقط یک مرد 108
اونو گذاشتمش رو زمین و از پهلو شروع کردم به گاییدنش .. شهلا چشاش گرد شده بود . یه جوری نفس می کشید که آدم فکر می کرد کیر رفته تو دهنش و نمیذاره نفس بکشه و منم یکریز اونو می کردم و ازبس این روزا خالی کرده بودم یه جورایی مشکل زود انزالی من رفع شده حداقل مقاومت کیر من زیاد تر شده بود . شهلا ظاهراقدرت گیرایی خوبی داشت . بی خود نبود که در کنکور شاگرد اول شده بود . هر کاری رو که مادرش انجام داده بود به بهترین نحوی روی من پیاده می کرد . به سینه هام دست می کشید . پوست بدنمو از نوک پا تا فرق سر به آرامی لمس می کرد و طوری به هوسم آورده بود که وقتی برای لحظاتی کیرم از کوسش بیرون کشیده شد با عطش و التهاب زیاد دوست داشتم هر چه زود تر اونو بکنم توش . .. وقتی گوشامو آروم می بوسید و زبونشو رو صورتم می کشید دیگه از حال رفته بودم . حتی انگشتشو گذاشته بود رو سوراخ کونم و باهاش بازی می کرد . طوری باهاش بازی می کرد که انگاری این منم که دارم با سوراخ کونش ور میرم و با این حرکت اون هر لحظه حس می کردم که رگهای کیرم در حال پریدنه .. خیلی خوشم میومد . یواش یواش داشت به غرورم بر می خورد . این من بودم که باید به این شاگرد اوله حال می دادم . بغلش کرده کف دستمو گذاشتم رو کوسش از اونجایی که کوسش کوچولوبود خیلی راحت توکف دستم جا گرفت . -اویییییی اوووووههههه نههههههه .. سوختم .. کوروش .. ولم کن .. ولم کن .. پاهاشو به پهلوهام گره زده بود . محکم اونوروزمین فشارش دادم . شهناز هول کرده بود واومده بود سر وقتم -نهههههه ماااامااااان برو کنار من خودم یه جوری کنار میام .. شهناز اومد دهنشوگذاشت نزدیک کوس دخترش وفوتش می زد -شهناز خانوم این دلسوزی ها چیه به این میگن کوس سوزی . کوس سوزی با فوت زدن خنک نمیشه .. کوس سوزی رو آتش نشونی کیر خاموش می کنه . وقتی که آخر کار آبشونه داخلش بپاشونه -پس تا اون موقع دخترم بسوزه ؟/؟ --مگه تو خودت نسوختی ؟/؟ ولی در عوضش خاکستر نشدی . -مامان برو عقب تر تو که همش نباید باهام باشی .. کیف میده .. دلم می خواد بسوزم زیر این کیر کیف کنم .. شهناز رفت عقب .. شهلا حال می کرد و منم دستمو بر داشته و با دهنم افتادم به جون کوس کوچولوش .. -می خوام حالا تو رو برسونم به یه جایی اون بالا بالاها .. یه خورده که کوسشو لیس زدم و خوب مکیدمش جفت دستامو گذاشتم زیر کونش وکیرمو کردم تو کوسش .. -کوروش جون یه خورده داخل کوسم می سوزه ولی خیلی خوشم میاد . کردن این کوسهای دخترونه عجب کیفی می داد . یه روزی گاییدن کوسهای گنده و چاقالو هم آرزوم بود . روزایی که تو خیابون با حسرت به هر زنی که رد می شد نگاه می کردم . حتی حاضر بودم با پیرزنا عشقبازی کنم و هرجوری که اونا دوست دارن بهشون حال بدم . ساعتها .. ولی حالا از فراوونی کوس کارم به جایی رسیده بود که دیگه کردن بعضی از اونا سلیقه ام نمی گرفت . حالا این من بودم که تمام بدن طرفمو غرق بوسه کرده بودم . البته تا اونجایی که می تونستم . بیشتر شکم و صورتشو می بوسیدم و اونم خیلی خوشش میومد . خیلی راحت اونو به اونجایی که نهایت هوس و اوج سکس بود رسوندم . این بار با پنجه هاش جفت سینه هامو داشت می کند .. شکم و پاهاش می لرزید . دستمو گذاشته بودم دور گردنش و سر و صورتشو به خودم نزدیک کردم و محکم لباشو به لبام چسبوندم . می دونستم که در حال ارضا شدنه و همزمان در اوج خوشی و هوس دیگه جلو خودمو هم نگرفتم .. کوس تنگش طوری کیرمو قفل کرده بود که با یه حرکت آروم هم خیلی راحت تونستم آبمو داخلش خالی کنم . -شهلا شهلا جون دخترم کمرو بده عقب شکمو بیار بالا . نذار آب پس بزنه . شهناز سریع رفت و یه بالش آورد و اونو گذاشت زیر کون دخترش منم پاهاشو دادم هوا .. -مامان مامان من میخوام بازم منو بکنه -عزیزم یه چند دقیقه ای صبر کن که یه خورده این آب حیاتی که کوروش جان ریخته تو کوست جاشو پیدا کنه بعد .. عجب چرچیلی بود این شهناز وقت تلف نکرد اومد رو کیرم نشست و تا می تونست خودشو تکون داد و با این که خیلی حال می کردم ولی دیگه آبم نیومد . خیلی خسته بودم . بعد از اون شهلا دوباره اومد و مادر و دختر دوتایی به نوبت میومدن رو کیرم می نشستند و حال می کردند . خیلی خسته شده بودم . حتی نای بلند شدن و خداحافظی نداشتم . آخرا که دیگه گفتم خسته ام دست از سرم بر داشتند ولی خودشون به پر و پای هم پیچیده و مشغول لز شدند .. در همین لحظه موبایلم زنگ خورد که کوروش خان بر نامه سکس با نفر اول کنکور تجربی یه روز عقب افتاد و امروز باید برم خونه یکی از مجتهدین درجه یک زنشو بکنم .. منو کارد می زدی خونم در نمیومد .. اسم این زیر بار ظلم رو ها رو می شنیدم تنم می لرزید و چندشم می شد .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#112
Posted: 16 Oct 2012 14:02
فقط یک مرد 109
ظاهرا نفر بعدی که می خواستم بکنم دچار یه تصادف رانندگی شده و من قسمتم این بوده که بیام خونه این مجتهد عظیم الشان .. وقتی که وارد شدم دیدم به محض ورود من شعار سر دادند .. یکی گفت تکبیر .. مرگ بر امریکا مرگ بر اسرائیل .. از تل آویو تا به شوش .. از سرکوس تا به توش .. این است کیر کوروش .. این است کیر کوروش .. از تماشای قیافه های ریش و پشم دار حالم داشت بهم می خورد . زنای چادر سیاه و مقنعه و پوزه بند بسته استفراغم آورده بودند .. چند نفر از این برادران اومده بودند از اون عطرهای گند و تند قرون وسطی رو به تنم بزنند -تورو خدا از این عطرا به من نزنین حالم به هم می خوره اون وقت دیگه نمی تونم زن شیخ شما رو بگام . خودم یه عطر 212 سکسی مردونه همرام بود . حتما یکی از اون زنای پیر پاتال عصر حجری روباید بگام . من قصدم بر این بود که اول دارو دسته مجتهد پاک سیرت رو که با فتواهای انقلابی خودش کولاک کرده بود رو بکنم ولی این کوس کش عوضی کارو خراب کرده بود . نخیر باید یه تماس با پاک سیرت می گرفتم . من نامرد نبودم . زنگ زدم واسش -حاج آقا منو آوردند خونه شیخ نمی دونم چی .. از یکی از بغل دستی هام پرسیدم که این آخوندک اسمش چیه و اسمشو به من گفتند ..عرض می کردم حاج آقا پاک سیرت من الان در منزل حاج آقا ستم ستیز هستم .. قرار بود در فاز اول بیام سراغ شما ولی اینا این جور گفتند -اشکالی نداره آقا کوروش .. ما باید سعه صدر داشته باشیم .. بگذار این آقایون طبق معمول پیشرو باشند بالاخره یه زمانی نوبت ما هم میشه . جالب بود . تحت تاثیر مرام حاج آقا قرار گرفته بودم .. حاج آقایی که تا به حال فتاوی صیغه مشاعی و طلاق موقت عقد مجددرا صادر کرده وگفته که در این زمان تمام زنها بر من کوروش حلالند و ظاهرا در حال تنظیم فتوای آزادی و حلال و مباح بودن لز وهمجنس بازی زنان بوده و گفته که طبق زنی حلال و آزاد می باشد . ظاهرا طبق زنی یک اصطلاح قدیمیه و منظور از این اصطلاح قرار گرفتن یک کوس بر روی کوس دیگه و لذت بردن دو کوس هست .. خیلی آخوند باحالیه .. اگه چند سال دیگه بچه هام بزرگ شن و تعداد مردهایی که می تونن کاری باشن زیاد شه حتما به سبک قبل از انقلاب یک شهر نو و جنده خانه عمومی رو هم راه میندازه .. البته اگه راه بیفته بهتره چون شهر نو که از بین رفت هزاران هزار تکه شد و در سطح شهر و کشور پخش شد .. بعدشم که دیگه جوانا از ترس مخارج , کمتر به ازدواج رو می آوردند . غصه ام شده بود . این حاجی مجتهد رو که دیدم چندشم شد . نفسش در نمیومد . دستاش می لرزید .. اومد با اون سنش دستمو با لبای لرزونش بوسید .. -بهشت زیر پای شماست فرزندم . دستی بر سرم کشید و گفت .. همین دست تضمین کننده بهشت برای شماست .. این دست رحمته .. -حاج آقا بااین حساب بهتر نبود به جای یک عمر کوس شعر نویسی و کوس شعر گویی میلیونها ایرونی میومدند دم در خونه تون صف می کشیدند و شما بر سر تک تکشون دست رحمت می کشیدید و اونا رو از این نکبت نجات می دادین ؟/؟ ما سی سال پیش یکی داشتیم که همین جوری بر سر بقیه دست رحمت می کشید . حالا از بر کت وجود اون دسته که ما به این پیسی و نکبت گرفتار شدیم . خودش رفت و هرچی مصیبت بود واسه ما باقی گذاشت . همه دور و بری ها می گفتند هیس .. هیس آقا کوروش مگه از جونت سیر شدی .. استغفر بگو .. سید اولاد پیغمبره .. -کوس خوار هرچی نامرده .. حالا هر کی میخوادباشه .. پیش خدا سید و غیر سید نداره ..مگه بنی عباس فامیل پیغمبر نبودند ؟/؟ بیشترین امامای ما رو اونا کشتند .. .آفت الله ستم ستیز گوشاشو داشت و هی می گفت چی ؟/؟ چی ؟/؟ من نمی شنوم . نشنیدم .. -کوس کش دیوث مادر قحبه .. سی و چند ساله که هر چی رو که صرف نداره نمی شنوین .. لعنت بر شیطان که هم کت و شلوار کراواتی امریکا رو به تن می کنه هم عبا عمامه آخوندی رو .. درهر حال منو بردن حجله گاه .. یه زن پوشیده کوتاه قد تا حدودی تپل مپل که از زوایای چادر مشخص بود که تپله نزد حاجی اومد .. این حاجی داشت استاندارد و اسلامی کار می کرد .. من جاهای دیگه که زن شوهر دارو گاییده بودم با این سیستم کار نکرده بودم . حاجی ظاهرا عقد خودشو باطل کرد و من و زن خودشو به عقد هم در آورد .. نکنه اونو همراه من بفرسته تا زمانی که بچه دار شه و وقتی مطمئن شد به سر بازان اسلام اضافه میشه دست از سرم بر داره ..من اگه یه کارد می زدم تو شکم این ستم ستیز زیر بار زور نمی رفتم .. ظاهرا تمام بچه های این ستم ستیز همه دختر بودند .. شانس آوردم که فقط دستور گاییدن زنش صادر شده بود . بعضی از دخترای ستم ستیز رو که می دیدم هفتاد سال هم بیشتر داشتند . اونا یه خورده از صورتشون مشخص بود ولی حالت راه رفتن زنش که کاملا پوشیده بود نشون می داد که خیلی از دخترا جوونتره .. یعنی این مرتیکه جفنگی دوباره زن گرفته ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#113
Posted: 18 Oct 2012 01:19
فقط یک مرد 110
خب حاج آقا ستم ستیز اگه اجازه می فر مایید من با این همسرم برم جای خلوت .. -کوروش جان .. فقط یادت باشه که اون لحظه ای که قصد انزال را داری این کارت با نیت و ذکر باشه که یک بچه حلال و مباح در بیاد -حاج آقا بار دار شدن به اذن خداست -فرزندم قلبم پاکه . من یک پسر خواستم و می دانم به خاطر خدماتی که برای امت شهید پرور و پیشرفت علم و دین و اعتلای اسلام انجام داده ام علاوه بر آن دنیا در این دنیا هم اجرش را خواهم برد -حاجی ستم ستیز آجر بخوره تو سرت که آجرشو ببری .. -چی ؟/؟ -مادر جنده بازم صرف نداره خودتو به نشنیدن می زنی ؟/؟ یادم اومد که بده خوب نیست و این دختر یا زنی که باید بکنم حتما پیش خودش میگه کوروش عجب بد لفظیه . در حالی که من اصلا دلم نمی خواد این طور باشم و این عوضی ها آدمو عصبی می کنند . آخه یه عمره که دارن روضه می خونن و خودشون گریه نمی کنن . خوار هر چی آخوندو خر گایید .. هر چند حالا از خداشونه که خر خوارشونو بگاد چون این جوری دیگه از دست نق زدنهای اونا که بالاخره شوهر گیرمون نیومد خلاص میشن ولی این مادر قحبه ها اگه چاره داشته باشن دسته جمعی زنای دور و برشونو می برن مرتع به دست اسب و خرای نر میدن تا توسط کیر این حیوونا گاییده شن . ولی من بهشون اجازه نمیدم منو خر گیر بیارن . چند تاشونو که گاییدم میرم خارج . . من و اون زن نقابدار با هم رفتیم تو حجله گاه .. حالم داشت از دست اون اتاق به هم می خورد . خیمه گاه درست کرده بودند . دیوار ها همه سبز سیدی و تیره .. بوی عطر عصر حجر دیوونه ام کرده بود .. اسم زنه بود عاطفه .. -عاطفه جان حالا که ما اینجاییم اون نقاب لعنتی رو از صورتت بردار دیگه .. بازم بر نداشت .. حالم داشت بهم می خورد . -عاطی جون کیرمو عمرا اگه تو کوست فرو کنم اگه بخوای منو تو این اتاق نگه داشته باشی .. با صدای ظریفش که نشون می داد باید جوون باشه گفت حاجی می فرماد باید همه چی اسلامی باشه تا بچه اش خوشگل دنیا بیاد -زبونمو باز می کنی عاطفه .. ننه حاجی رو گاییدم . هرچند اگه زنده باشه باید 120 بشه .. کجای اسلام می گه آدم تو سیاهچال باید زن بگاد تازه این بچه من و تو میشه . حاجی چرا بی خود خودشو نخود تو آش می کنه .. کاری به روز گار حاجی آوردم که مجبور شد منو ببره به یه اتاق دیگه .. تخت نداشت ولی شبیه مخابرات بود .. دست ننه ام درد نکنه بااین آخوند آوردنش .. انواع و اقسام رسیور ها تو این اتاق نصب بود .. من و عاطفه هنوز پوشیده که با هم تنها شدیم ازش پرسیدم اینا دیگه چیه . ؟/؟ مگه ماهواره حرام نیست ؟/؟ مگه نمیگن هر کی تو خونه اش ماهواره داره شیطان به خونه اش راه داده ؟/؟ -نمی دونم کوروش جان منم از دست این حرامزاده ها خسته شدم . میگه برای حفظ مصلحت نظام و جلوگیری از انجام و اجرای نقشه های استکبار جهانی و امریکا و اسرائیله . همش هم داره میگه کاش همون سی و خوردی سال پیش که نتان یاهو نخست وزیر اسرائیل توی همین شهر زندگی می کرده حکم قتلشو صادر می کرده -ببینم مگه این شپشوها نمیگن یهود نجسه . اون موقع نتان یاهو رو از کجا می شناخت .. اگه غلط نکنم ازش مشروب می گرفت . وگرنه یک مسلمان با ایمانو با یهود چه کار .. رفتم چند تا از این رسیور ها رو روشن کردم همه شون رو یه کانال سکسی روشن شدند . -بفرما عاطفه خانوم اینم امنیت ملی . ..رفتم رو عاطفه ای که حداقل برای یه ساعت مال من بود . وقتی روبند و چادرشو در آوردم هوش از سرم پرید . این کی بود .. حوری بهشتی یا زیباتر از اون . در هر حال تا چند لحظه نمی تونستم حرفی بزنم . این دو سه سالی باید از شهلایی که در رشته ریاضی کنکور شاگرد اول شده بود کوچیکتر باشه .. شونزده سالش بود . نمی دونستم چی بگم -عاطفه تو الان چند ساله همسر این کفتار پیر هستی ؟/؟ چشاش پر اشک شده بود . داستانش مفصله .. اگه بخوام تعریف کنم می ترسم از اون وقتی که برام گذاشتی کم بیارم . در نگاه و صداش صداقت خاصی بود که وادارم کرد به حرفاش گوش کنم و این اطمینانو بهش بدم که از وقت خالصش کم نمی کنم . خودشو انداخت تو بغلم و زار زار اشک می ریخت .. کمی که آروم شد شروع کرد به تعریف کردن .. بابام یه مغازه داشت که مال خودش بود . چسبیده به حوزه علمیه بود . محل کسبش بود . خرجمونو می داد . هر کاری کردند نفروخت .. آخرش یه سند و روایت جعلی درست کردند که سالها پیش اونجا وقف شده و با دست سازی اونو از اونجا بیرونش کرده و مغازه رو با خاک یکسان کردند و حیاط اونجا رو بزرگتر کردند . پدرم رو که داشتند به زور بیرونش می کردند مسئولین رژیم رو بست به فحش و حوزه علمیه رو به سگدونی و خوکدونی تشبیه کرد . عصبی بود .اونو بردن زندان سیاسی .. مالشوگرفتن و انداختنش زندون .. منم دست به دامن مرجع تقلیدم جناب ستم ستیز شدم .. می گفتند از اونجایی که در رژیم شاه با طاغوت مبارزه می کرده و یکی از ستونهای نظام بی ستونه خرش خیلی میره .. منم دست به دامنش شدم .. گفت اگه من بخوام واسطه شم اونم بعد از محاکمه .. باید یه جورایی بگم که دارم برای یکی از بستگانم پاپیش میذارم واسه همین اگه فامیل شیم بهتره .. اون منو می خواست . عشق پیری گل کرده بود . نود و خوردی سن داره . منم به خاطر بابام مجبور شدم .. وقتی آخوند خطبه عقد ما رو جاری کرد دوساعت بعدش بابا آزاد شد و اومد مهمونی عروسی من .. آرزو می کرد کاش دوباره به زندان بر می گشت و دخترشو در این زندان نمی دید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#114
Posted: 21 Oct 2012 11:19
فقط یک مرد 111
پدرم عذاب می کشید از این که دخترش عذاب می کشه . ولی من از این که تونستم نجاتش بدم خیلی خوشحال بودم . بهش مغازه و امکانات دادند . خیلی مسخره هست . پدر زن حدود شصت سال از دامادش کوچیکتره .. یه لحظه دستمو گرفتم جلو دهنم تا صدای خنده هامو نشنوه -حالا منو مسخره می کنی ؟/؟ -نه قربونت .. نه قربون اون شکل ماهت برم من . اون جوجوهای هنوز ناز دخترونه اتو بخوره کوروش . این حاجی معلومه از این بی بخاراست و نتونسته از این نعمت خوب استفاده کنه . پس چیه همش دارن میگن اسراف نکنید . اسراف حرامه . این همه جوونای مجرد ما بی زن دارن می گردن .. دیگه ادامه ندادم فهمیدم که این حرفا به درد سال گذشته می خورده . در هر حال من باید با این عاطفه جون هر جوری که دوست داشت و دلش می خواست حال می کردم تا از اون رنج و درد هایی که اونو به این روز رسونده نجاتش بدم . -عاطفه راستشو بگو از این که تو بغل منی ناراحتی ؟/؟ اگرم یه جای درست و حسابی ازدواج می کردی بازم به اینجا می رسیدی . -ولی از شر این پیری و مجتهد قلابی خلاص بودم . دیگه حسابی آلزایمر گرفته و قاطی کرده . ساعت دو نیمه شب منو از خواب بیدار می کنه که پاشو نماز صبح بخون .. وای خدا من دیوونه شدم . میگم حاجی الان کجاش صبحه .. میگه از ساعت 12 شب به بعد صبح حساب میشه اون وقت منم میگم اگه راست میگی فتوا صادر کن تو رساله ات چاپ کن . دیوونه شدیم از دست اینا . اون موقع که خونه بابام بودم به اندازه کافی از کوس شرات این طایفه به خورد ما می دادند . حالا که دیگه از تولید به مصرفشو اینجا داریم . آخه من اینا رو به کی بگم . -خودتو ناراحت نکن . همه رو به من بگو . به من عزیزم . ببینم اگه مرد حتما خیلی چیزا بهت می رسه . -سرشو بخوره همه چیزا رو اون گرگای کردن کلفت از چنگش به در میارن . -ناراحت نباش عاطفه . من خودم این آخوندای روباه صفت رو می خرم و آزادشون می کنم . خودم هواتو دارم . نگران نباش . حالا لبو بده بیاد -فدای مرامت کوروش . بعد از گاییدن شهلا گاییدن زن یه مجتهد اونم کسی که هشتاد سال از شوهرش جوون تر بود خیلی می چسبید . -کوروش -جوووووون -خیلی دلم می خواد جلو همون آفت که ادعا می کنه موقتا ازم جدا شده منو می کردی . خیلی حال می داد جلو ستم ستیز گاییده می شدم . -اینو باید از همون اول می گفتی .. الان من این اتاق سکسو با چه دلی ول کنم و برم اونو بیارم ما رو با هم ببینه . تازه خودت سختت نیست ؟/؟ -من این پیر مردنی رو آدم حسابش نمی کنم . اون عددی نیست . پول ملتو دارن می خورند و می چاپند انگار نه انگار اینا هنوزم دارن همون چرندیات خودشونو می گن .. هنوزم با استفاده از مظلومان عاشورا دارن خر خودشونو از پل می گذرونن . هزار و چهار صد سال پیش عده ای به شهادت و سعادت رسیدند و تازه از قیام اونا باید بر علیه ستم استفاده بشه . در واقع همین طایفه بزرگترین دشمن امام حسین و عاشورا هستند و علنا دارن میگن که ما باید بریم زیر بار ظلم .. آخه من تا کی بخورم و دم نکشم ؟/؟ میای دو تا کلام حرف بزنی این به اون میگه هیس .. اون به این میگه هیس .. همه که دارن به هم میگن هیس .. به جای این هیس گفتن ها چرا نباید بگیم هیش . این دفعه دیگه خیلی خنده ام گرفته بود . از این حاضر جوابی عاطفه و بازی با کلماتش .. به جای هیس چرا نباید گفت هیش .. فقط سه تا نقطه اضافه داره . اما یه دنیا معنا توش نهفته .. راز زندگیه .. راز نفس کشیدن در هوای آزادی .. چه کسی این همه ثروت و مال و منال رو با خودش برده ؟/؟ چه کسی .. نه شاه ماند و نه امام , نه کوروش ماند و نه چنگیز .. اما کدومشون نام نیک از خودشون به جا گذاشتند و کدومشون به عنوان خونخوار و جلاد معرفی شدند که تاریخ برگترین قاضیست و در عصر حاضر چه زود قضاوتشو کرده و مظلومیت مظلومان خودشو نشون داده .. -بیا بغلم بیا ببوسمت عاطفه .. اون لبای داغ و شیرینشو با بوسه های داغ خودم بستم . سینه های دخترونه اشو به سینه های خودم چسبوندم . با اون سنش کون خوب و خوش نقشی داشت . کف دو تا دستمو گذاشتم روش و هر دو تا برش و قاچشو جدا جدا می گردوندم . با کف پهن دست خودم کل چاک کونشو در اختیار گرفته و کوس خیس شده شو زیر کف دستم می گردوندم -نهههههه کوروشششش کوسسسسسم .. کوروش کوروشششش -الان می کنم توشششش می کنم توششششش . این یکی هم دیگه حسابی منو داغ کرده بود . دلم می خواست هر جوری شده یه بچه هم تقدیم این زن خوشگل و مامانی بکنم که دیگه از غم و غصه هاش کم شه . ولی چشام آب نمی خورد که با هر عملیاتی حتما صاحب بچه شم . کیرمو چسبوندم به کوس عاطفه .. -حاضری ؟/؟ -صبر کن یه دقیقه ؟/؟ رفت یه بسته پنبه و دستمال کاغذی آورد و گذاشت کنار خودش .. -ببینم عاطفه مگه می خوای سیل راه بندازی که اینا رو اینجا گذاشتی ؟/؟ -نه اگه خونریزی شدید باشه چی ؟/؟ -وای دختر تو پریودی ؟/؟ -کوروش جان چی داری میگی ؟/؟ من هنوز دخترم . پرده ام پاره نشده .. وای چی بگم .. بازم باید یه دیوار دیگه رو خراب کنم و برم داخل .. ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#115
Posted: 24 Oct 2012 11:53
فقط یک مرد 112
نه کوروش من هنوز یک دخترم . اون پیریه نتونسته دختری منو بگیره من یک دخترم . و این افتخار رو دارم که تو بتونی بهم برسی و منو خانومم کنی . -اصلا فکرشو نمی کردم عاطفه .. -آره کوروش جون بار ها و بار ها شد که تصمیم گرفتم یه جوری راه رو باز کنم . تا بتونم با خودم حال کنم ولی حالا که فکرشو می کنم می بینم که ضررنکردم و اون چیزی که خیلی از زنای دنیا آرزوشو دارن نصیبم شده . حس می کنم که جواب این همه صبرمو گرفتم . .... من دیگه یواش یواش واسه خودم شده بودم یک متخصص . آمار دختری اونایی رو که گرفته بودم داشت از دستم در می رفت . خیلی با حال بود .. کیرمو نزدیک کردم به کوس عاطفه -حاضری عزیزم ؟/؟ -بکن .. بفرستش داخل . من نمی ترسم .. وای .. فتحعلی شاه قاجار! چند وقت دیگه بگذره رکورد تو رو هم می شکنم . کوس کوچولوی عاطفه انگاری داشت سر کیر منو گاز می گرفت . -بشمار یک بشمار دو .. آها رفت .. رفت .. رفت تو کوسسسسست -آخخخخخخخ کوروش .. سوختم .. جوووووووون چه دردی .. خون خفیفی از بغلای کوس عاطفه سرازیر شده بود . در همین لحظه بازم یه چند تا آخ دیگه کرد . مثل این که حنجره اش گرفته بود و شبیه یه آدمی که حنجره اش گرفته باشه و در حال خفه شدنه نعره می کشید . طوری هم جیغ می کشید که انگاری صدا از پشت سرم میاد .. صدا از عاطفه نبود . کیر من طوری هیجان زده اش کرده بود که اصلا تو باغ نبود . سرمو بر گردوندم تا ببینم این صدای عجیب و غریب از کجا میاد و جریان چیه که دیدم در پشت سر من که معلوم نبود به کجا راه داره باز شد و یه جانوری در حال سقوط آزاد به وسط اتاقه . قبل از این که بیفته یه فریاد دیگه هم کشید . لخت لخت بود و دستش رو قلبش . اون کسی نبود جز حاج آقا ستم ستیز که در اثر هیجان زیاد ناشی از گاییده شدن زن جوانش شوک بهش دست داده بود و سکته کرده بود .. یه دل می گفت بذار همونجا بیفته و سقط بشه ولی وجدان و انسانیت ما اجازه همچین کاری نمی داد . بذار انگل اجتماع از راه اصولی خودش نابود بشه . یه چادر رو عاطفه انداخته و شورتمو پوشیدم . بقیه رو صدا زدیم و قصد تعطیل کردن سکس رو داشتیم . هرچند عاطفه از این وضع پیش اومده که سکس ما دچار وقفه شده خیلی ناراحت بود . حاجی رو می خواستن تکون بدن ببرن بیمارستان ولی من گفتم تکونش ندین بهتره . زنگ بزنین متخصصین بیان اینجا .. ظاهرا هنوز نفس می کشید . -خب عاطفه جون مجبوریم کارمونو تعطیل کنیم .. در همین لحظه صدای ناله هایی بر خاست . ستم ستیز با ایما و اشاره به ما فهموند که کارتونو انجام بدین .. دست و پای حاجی رو که با یه مرده فرقی نداشت گرفته بردن اتاق بغلی تا پزشکان متخصص سر برسن .. -کوروش جون از این کار ستم ستیز خیلی خوشم اومد-ولی خب به خاطر خودش این کارو کرد . -فکر می کنی زنده بمونه -آره عاطفه جون نگران نباش سایه اش حالا حالاها بالا سرت می مونه . اینا یک سگ جونی هستند که نگو و نپرس . بیا بریم به کار خودمون برسیم . رسم زمونه رو ببین .. یکی یه گوشه ای در حال مردن بود و ما بی خیال در حال سکس .. البته نبود همچین آدمی بهتر از بودش بود . خیلی سریع و عجولانه افتادم به جون عاطفه .. دیگه صبر هم نکردم تا از سوزش های احتمالی کوسش کم شه . هیکل ناب و تپلشو غرق بوسه کرده بودم . -آهههههه عزیزم کوروش من .. دستاشو به دو طرف باز کرده بود منم دستاموانداخته بودم رو هر یک از دستاش . تو چشاش نگاه می کردم . هنوز اون قیافه و حالت دخترونه اشو داشت . دلم واسش می سوخت . ولی حالا این دل باید برای تمام زنای دنیا می سوخت . با چشاش طوری به من التماس می کرد که حس کردم بوسه گرم و داغ لبامو می خواد حدسم درست بود . یه انگشتشو گذاشت رو لبام و دستشم گذاشت دور سرم و منم لبامو گذاشتم رو لباش . یه حس خوبی بهم دست داده بود . حسی که به کیر داخل کوس هم سرایت کرده و اونو بیشتر حرکتش می داد . واسه اینکه بهتر ببوسمش و کیرمم توی کوسش همون حالت خودشو حفظ کنه دستامو دور کمرش حلقه زده و اونو یه خورده به طرف خودم کشوندمش . اونم با حرکتایی که به کون و کوسش می داد بهم کمک می کرد . مثل شهلا تنگ تنگ بود و مثل اون بهم حال می داد . گونه ها و کناره های صورتشو غرق بوسه کرده بودم . لبای داغ و تشنه اش هنوز لبامو سیراب نکرده بود . بدن عاطفه طوری آتیش گرفته بود که منو هم داشت خاکستر می کرد . خیلی داغ شده بود . نوک تیز سینه هاش خیلی خوشگل بود . سر شار از هوس .. نیم نگاهی هم به نوک سینه ها داشتم . دلم می خواست یه خورده به لباش استراحت می دادم و سینه هاشو می مکیدم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#116
Posted: 25 Oct 2012 15:21
فقط یک مرد 113
چقدر مکیدن نوک سینه های دخترونه اش به من حال می داد . هر چی می خوردمش سیر نمی شدم . خودم رفته بودم تو حال .. -اوخ کوروش ! کوروش !کوروش جون .. نهههههه ... نهههههه ... بغلم بزن .. محکم تر .. بهم بچسب .. طوری بهش مماس شده بودم که نمی تونستم کیرمو به سرعت بیارم عقب و دوباره تو کوسش فرو کنم . ولی در همون حالت درجا کیرمو توی کوس می گردوندم . عاطفه دستای دخترونه شو محکم دور کمرم حلقه زده بود و من دو تا دستامو رو کونش گذاشته و اونا رو بازشون کرده تا یه روزنه ای پیدا شه که بتونم کیرمو اون داخل حرکتش بدم . با توجه به این که زنای سنگین وزن و هیکل مند تری رو گاییده بودم کردن عاطفه زیاد خسته ام نمی کرد . خیلی دلم می خواست در یکی از این مراحل زن یکی از آخوندای صاحب نام گردن کلفت رو می گاییدم و باد شکمشو می خوابوندم . خیلی ها بهم توصیه می کردند که خود اونا رو هم بکنم ولی من که گی نبودم . تازه این کار منم خاصیتی نداشت . آخوندا که بار دار نمی شدند تا یه خاصیتی به حال این جامعه داشته باشند . عاطفه رو گذاشتمش رو زمین . دلم می خواست اونو زودتر ارضاش کنم و دوباره از نو شروع کنم . به نظر میومد یه خورده اون داخلش می سوخت . ولی من دیگه بهش رحم نمی کردم . حالا به خوبی می تونستم تمامی کیرمو فرو کنم تو کوسش و اونو بیرون بکشم . عاطفه داغ داغ شده بود و می شد پیش بینی کرد که تا لحظاتی دیگه کارش تمومه و همین طورم شد . طوری شده بود که از هوس زیاد فقط پاهاشو به طرف بالا پرت می کرد و منم همون پاها ها رو به نوبت دو ر دستام حلقه زده و می بوسیدمش .. عاطفه دیگه به آخر هیجان رسیده بود و من همراه با ار گاسم اون یه چند تا فشار دیگه روش آورده ریختم تو کوسش .. ولی دلم می خواست همچنان تمام تنشو غرق بوسه داشته باشم . تازه و خواستنی وآبدار . همه جاشو می بوسیدم . دیگه دلم نیومد بکنم تو کونش . هر چند اون حفره ریز کونش وسط باسن بر جسته هوس منو به این که بکنم تو کونش خیلی زیاد می کرد ولی بازم گذاشتم تو کوسش .. در همین حال و هوا بودم که همهمه عجیبی رو پشت در شنیدم . ظاهرا زنان و دختران و خواهران و نوادگان دختر ستم ستیز پشت در از دحام کرده بودند و از عاطفه می خواستند که دست از سرم بر داره و من کوروش چند ساعتی رو با اونا باشم . اصلا قرار مون این نبود . ظاهرا این ستم ستیز رو که برده بودند بیمارستان دم همه در اومده بود و شورش کرده بودند . عاطفه : کثافتای حسودو ببین . من که از اولش با پا و میل خودم به اینجا نیومده بودم . اونا همش به من حسادت می کردند . بازم این ستم ستیز عوضی تا موقعی که دور و برم بود نمی ذاشت که اینا زیاد دور بگیرند . پیرمرده رو نیم ساعت نمیشه بردن بیمارستان . یه چهار پایه گذاشته و از پنجره بالا داخل هال و پذیرایی رو یه دیدکی انداختم .. وای عجب جمعیتی بود . بیشتر از بیست تا زن و دختر لخت و سکس اونجا وایساده بودند . حتی چند تا نه ساله و ده ساله هم در میون این زنا به چشم می خورد .. وای اینا دیگه واسه من کیر و خایه باقی نمیذارن -عاطفه دستم به دامنت اینا بیچاره ام می کنند . من اگه یه شبه اینا رو بگام مقطوع النسل میشم . از پیرزن هشتاد ساله تا کودک نه ساله .. من چه جوری حریف همه بشم .. عاطفه جون کودک دبستانی رو واسه چی لخت کردن ؟/؟ - در اسلام دختر که به سن 9 سالگی که می رسه میگن به سن رشد رسیده -ولی اگه تکلیف نشده باشه چی ؟/؟آخه اینا مال عربستانه .. -در هر حال این آخوندا و فک و فامیلاشون که دم از حق علیه باطل می زنن این چیزا که حالیشون نیست . اگه بهشون بگی فضولات انسانی داره کم میشه به توالت های دنیا حمله می کنند و هر چی اون داخله به جای شام و ناهار و صبحونه میل می کنند و میگن قوی بشیم تا امریکا و اسرائیل بهمون حمله نکنن . خاک بر سرتون . حالا هم کیر کوروش رو مفت گیر آوردن و .. -راستی کوروش دور بین مخفی های این اتاقو از کار انداختم ولی اگه بخوای از پنجره پشتی دربری لو میری . من متخصص این کارام . اول لباساتو بپوش .. فعلا همه نگهبانا حواسشون پرته . یه جورایی دلشون می خواد زنشونو بدن دست تو .. دلم مث سیر و سرکه می جوشید . چند تا از سیم ها رو که با حیاط پشتی ارتباط داشت قطع کرد و یه سری کارای دیگه رو هم که می تونست انجام داد . واسه تشکر چند تا ضربه کیری دیگه بهش وارد کرده و یه چند قطره ای هم واسه این که کار از محکم کاری و محکم کیری ایرادی نداشته باشه ریختم تو کوسش . با ترس و لرز از پنجره پشتی خارج شدم .. وای چه دیوار بلندی . عاطفه اومد و کلید یکی از در ها رو به من داد .. -زود باش الان اگه بفهمن پدر منو در میارن .. -عاطفه دوستت دارم دوستت دارم . ممنونم منو از دست طایفه گرگ نجات دادی . صد رحمت به این ستم ستیز. طایفه مجتهد بد تر از خود مجتهدن . زالو زاده ها خونخوار تر از خود زالو هستند . از در رفتم بیرون .. آخیش یه نفسی به راحتی کشیدم . نمی دونستم از کدوم طرف برم .. اینم از مجتهد ستم ستیز .. اولین ماشین شخصی که جلوم تر مز زد سوار شدم .. نمی دونستم آدرس کجا رو بدم .. نفر بعدی رو که باید می کردم اون کنکوری علوم تجربی بود . ولی این ماشینی که من سوارش شده بودم از اون بنزای شیک آخرین مدلی بود که قبل از این که وارد بازار های آلمان شه می رسید اینجا به دست از ما بهتران ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#117
Posted: 28 Oct 2012 00:10
فقط یک مرد 114
هی آقا منو کجا می بری . من که اصلا نگفتم کجا می خوایم بریم . یه رفتار های مشکوکی داشت . یه جا نگه داشت . -بفرمایید می خوای پیاده شی آزادی . درو باز کردم و رفتم از یه طرفی برم که دیدم دو تا گردن کلفت از یه گوشه خیابون منو وسط خودشون گرفته انداختند پشت ماشین . دوباره منو دزدیده بودند . لعنت به این شانس . همه جور دزد تا حالا توی این جامعه پیدا می شدند جز کیر دزد که اینو هم دیدیم . اونم مردای کیر دزد . -شماها کی هستین ؟/؟ منو کجا می برین .من به رژیم جمهوری اسلامی قول دادم که دفعه بعدی برم نفر اول کنکور تجربی رو بکنم . الان هم از خونه شیخ مجتهد ستم ستیز بر می گردم . -ما همه اینا رو می دونیم .هیچ اینو می دونین ما کی هستیم ؟/؟ خود من .. این ماشینی که الان سوارشم واسه من حکم یه دوچرخه رو داره .. من از یه گروهی هستم که می تونم توی دهن این دولت و سیستم بزنم . من دولت تعیین می کنم . من سیستم عوض می کنم . من مجتهد تعیین می کنم . قانون اساسی عوض می کنم . البته دسته جمعی . -شما که از این غلطا می کنید ببخشید از این کارا که می کنید پس واسه چی سر کیر من هیچ کاری از دستتون بر نمیاد -واسه این که از اول شل گرفتیم سرمون گرم بود به غارت در آمد های نفتی و این که جورو آشفته کنیم و یک شبه از افزایش قیمت دلار و سکه و طلا میلیارد ها سود کنیم . ما مجبور بودیم واسه این که گماشتگان خودمونو در کشور نگه داشته باشیم ماشینهایی رو که تولید می کنیم به زیر قیمت بدیم به سوریه و چند کشور دیگه که مردمش انقلاب نکنن در عوض مردم تو سری خور ما هرچی که بهشون زور بگی صداشون در نمیاد واسه همین سود عربها رو از ملت خودمون می گرفتیم . خیلی با حاله نه ؟/؟ -حیوون عوضی تو سری خور خودتی .. آشغال همچین مشتی توی سرش زدم که فرمون ماشین از دستش در رفت -بی شرف تو از کارتل های اتومبیل سازی ایرانی ؟/؟ دیوث .. عوضی وطن فروش .. اگه کیرمو از ته قطع کنین من اونو تو کوس زناتون فرو نمی کنم .. پست فطرت ها .. کودتاچیای 57 .. ..شما از نسل همو نایین . سرم درد گرفته بود . اون دو تا گردن کلفت گردنمو گرفته بودند و دیگه صدام در نمیومد . چشمامو بستن.. وقتی چشام باز شد سرم داشت سوت می کشید . در دل کوهی بلند که فکر کنم اطراف تهران بود قصری ساخته شده بود به اندازه یک شهر کوچیک و به بلندی معلوم نبود چند صدمتر . مشخص نبود چند نفر در این کاخ زندگی می کنند ولی از قرار معلوم این قصر اختصاصی بود . غصه ام شده بود . من چه جوری باید از این کاخ در می رفتم . چه جوری . ترس برم داشته بود . من اسیر آدمایی شده بودم که حاکمان واقعی ایران بودند . یک شبه می تونستند همه چی رو عوض کنند . مافیا . کارتل و تراست .. امپریالیستی که دست نظام سر مایه داری امریکا را از پشت بسته بود . بذر افشانی 21و 22 بهمن 57 نتیجه داده بود . معلوم نبود اینا چه بلایی می خوان سر ملت بیارن . زالوهای کثیف . کثیف تر از آخوند های ستم خواه و ستم پذیر و ستمگر . ..حتی ممکن بود در میان این امپریالیست شرق و مافیای اقتصادی آخوند هم وجود داشته باشه .. من فکر کنم این سرمایه دار ها که ریشه شون از همون ساواک های خیانتکار 57 و امریکای همون موقع و فعلی هست احتمالا این دور و براباید با هلی کوپتر و هواپیمای شخصی رفت و آمد کنند . دیگه من چه جوری باید از این جا خارج شم . تا آخر عمرم باید همین جا بمونم و بپوسم . کاش همون امریکا یا اسرائیل می موندم و اسیر این طایفه نمی شدم .. فقط مونده بودم که اینا بهترن یا طالبان . یه چند روز بمونم معلوم میشه . از دست طالبان می شد در رفت ولی از دست اینا نه . وای پسر اینجا دیگه کجا بود . دنیایی بود . عین هالیوود .. یا یک سازمان فضایی .. با یه سری بند و بساط و اسکورت منو بردند .. رفتم به یه محوطه ای که ظاهرا یک سالن پذیرایی بزرگ یا به اصطلاح تالار بود .. صد ها زن و دختر با لباسهایی فانتزی سرگرم رقصیدن بودند که به دیدن من ساکت شده و هورایی کشیدند .. چه عجب ! ظاهرا بیخود مشکوک شده بودند . یعنی این همه راه رومنو آورده بودند عروسی ؟/؟ تازه این دوره و زمونه کی عروسی می گیره که این دومیش باشه . ازطرفی این اطراف ماشین ندیده بودم . این جمعیت پس از کجا اومدن . حتما ماشینا رو تو همین خونه پارک کردند . یا یه جایی یه پارکینگ داره درهر حال داشتم شاخ در می آوردم که منو بردن یه اتاق دیگه و یه کت و شلوار نو و کراوات بهم چپوندند و یه مرد مسن که ریش و پشم داربود و از اون قیافه های نشسته مانند اطلاعاتی ها رو داشت و بعدا فهمیدم که کلی کارخانه و تولیدی داره و یکی از پایه های مافیای اقتصادی حکومتی در ایرانه اومد جلوو دستمو گرفت و با هم رفتیم طرف عروس .. ظاهرا پدر عروس بود . عروس خانوم که خیلی خوشگل بود . فکر کنم پدره می خواست با من و دختر و دامادش یه عکس یاد گاری بندازه . پدره وسط وایساد و من و عروس دو طرفش . -کوروش جان تو برو اون طرف کنار عروس -ببخشید کاظم آقا زشته الان آقا دوماد میاد و خوب نیست من جاشو بگیرم -کوروش جان خیلی شوخ طبعی .. داماد عزیزم خیلی خوش مشربی .. برو پیش عروست یعنی همون زنت وایسا که از همین حالا می خوام گرمای عشق شما دو تا رو احساس کنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#118
Posted: 30 Oct 2012 00:19
فقط یک مرد 115
اسم عروس خانوم بود کارینا . معلوم نبود باباش که فرد مومن و مذهبی بود چطور اسمشو گذاشت کارینا . خیلی هم شبیه کارینا کاپور بود . اصلا چه لزومی داشت که من عروسی کنم ؟/؟ من توی این دوره و زمونه زن می خوام چیکار کنم . اصلا واسه چی باید عروسی کنم . چه دردسری داشت واسم درست می شد . وای عجب مجلسی بود و عجب بند و بساطی . شبیه به جزیزه لختی ها بود . بدتر از اونجا . تمام گوشه کنارای سالن مشروب سرومی شد . یه خورده بوی تریاک هم میومد . اینجا شده بود لس آنجلس .. عجب بر نامه ای .. چقدر از ترانه هاش خوشم میومد . یعنی هر گوشه ای یه خواننده ای سر گرم آواز خوندن بود .. زنا و دخترا به دیدن من دم گرفته بودند و همه از کارینا می خواستند که هوای اونا رو داشته باشه .. -عروس خانوم من دوازده ساله که باهات همکلاس بودم . باید به من مجوز بدی -کارینا من بودم که در بد ترین شرایط همراهیت می کردم فقط یه ساعت .. -کارینا .. کارینا .. کوفت کارینا .. من هنوز کارینا رو نگاییده بودم که شما میرین تازه از اون مجوز می خواین .. من چه جوری از اینجا در برم . بمب اتم هم اینجا اثر نمی کرد .جای تعزیرات خالی که بیان پدرشونو در بیارن .. در همین لحظه گروهی از پاسداران با لباس فرم و کار ریختند تو مجلس و کنار اونا هم یه زن نیمه لخت با لباسای فانتزی خود نمایی می کرد .. خیلی خوشحال شده بودم . برای اولین بار تو زندگیم از دیدن این مادر قحبه های نون رو به نرخ روز خوشحال شده بودم ... بالاخره اومدن اینا رو ببرن .. رفتم جلو و گفتم برادرا ببخشید من کوروش آریایی هستم منو آوردن اینجا . تقصیری ندارم . این لختی پختی ها و عرق و مشروب و تریاک دست من نیست . -کوروش خان متوجه فرمایش شما نمیشیم . این مجلس مال خود ماست . این سیستم تحت اختیار ماست . دستگیر کنیم چیه .. کی رو دستگیر کنیم . اینا همه فک و فامیلای ما هستند .ما دوست داشتیم با لباس فرم بیاییم اینجا .. هر کدوم از این خانومایی که می بینین کنار ما وایسادن همسران ما هستن . هرکی جلو زنش .. یه دستی به صورتم زدم و به ریش اونا اشاره کردم و گفتم پس این ریش و پشم ها چیه ؟/؟ اینا برای چیه . -کوروش جان ایمان کجا بود . ایمانت اینه که تو روی ایمان افراد ساده لوح دست بذاری .. و اونا رو به هر طرف که بخوای بگردونی . پدران ما در سال 57 این کارو انجام دادن و ما به تبعیت از اونا داریم این کارو انجام میدیم . از سر نوشت اون شاه کوس خل هم پند گرفتیم و سعی کردیم مثل اون رحم نداشته باشیم و پول ملتو واسه ملت خرج نکنیم . ملت باید تو سری خور باشه .. در همین لحظه مشتمو گره کرده و با آخرین زورم کوبیدم تو کله اون پاسداره .. کوس خل جد و آباته شماها پشم کیر شاه هم نمیشین به شعور ملت توهین می کنی ؟/؟ عوضی .. مگه شما از لجنزار اومدی که بقیه جزو ملت نیستن . یارو خودش نقش زمین شده بود و حرفامو نمی شنید . بقیه پاسدارا اسلحه خودشونو بیرون کشیده بودند گرفتن طرف من کاظم آقا واسطه شد کارینا جیغ می کشید به شوهرم کار نداشته باشین . آخوند هنوز خطبه عقدو نخونده بود و اون منو شوهرش خطاب می کرد . زن اون پاسداره که دولا شده بود سر شوهرش کون و سینه هاش زده بود بیرون . -آقا کوروش اگه شوهرمو کشته باشی و منو بی سر پرست کرده باشی باید منو بگیری . باید منو عقد کنی و هوامو داشته باشی .. منم یه نیاز هایی دارم ... -همشیره اون شوهر دیوث بی خایه ات که اصلا کیری نداشت که بکنه تو کوست .. کاظم آقا از اون کله گنده ها بود . اومد جلو و گفت ولش کنین داماد منو ول کنین . -کاظم خان اون حرف سیاسی زده . اون از شاه دفاع کرده . ما انقلاب کردیم . شهید دادیم . زاغه نشین های ما انقلاب کردند و حلبی آباد ها را تبدیل به قصر کردیم اون وقت این کوروش بیاد تمام اون اقدامات انقلابی ما رو ببره زیر سوال ؟/؟ کاظم خان اومد یه گوشه ای و گفت بس کن ایوب خان شما هم می دونین منم می دونم و کوروش هم می دونه که شما از هر چی شاه دوست تر هم شاه دوست ترین منتهی دنیا پرستی باعث شده که به خاطر مصالح خودتون پدران شما و شما راهشونو از ملت جدا کنن . حالا بس کنین خوب نیست . زن ذلیلای بدبخت چشم زنان شما به کیر کوروش دوخته شده . مگه نمی خواهید واسه آینده این مملکت پاسدار درست کنید . کیر کوروش می تونه این کارو انجام بده . شما به روی این جوون رشید و رعنا اسلحه می کشید ؟/؟ برین ازش عذر خواهی کنین . شما باید سر کیرشو ماچ کنین که اگه دخترم کارینا رضایت بده زنای شما هم باید گاییده شن . پاسدارا تازه فهمیدن که چه کار خبطی نسبت به من انجام دادن . یکی از اونا که زیادی کوس خل نشون می داد اومد طرف من و می خواست شلوارمو پایین بکشه کیرمو ببوسه که بقیه پاسدارا خنده شون گرفت و با همون صورت پشم و پیله ایشون اومدن منو ماچ کردندو رفتن سراغ گیلاسهای شراب و منقل و وافور ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#119
Posted: 1 Nov 2012 00:13
فقط یک مرد 116
پاسدارا و گردن کلفتای مملکتی که یه خورده پاچه خواری منو کردند پخش و پلا شدن . البته پراکنده شدن اونا با لباسای فرم یه منظره زشتی به این مجلس عروسی داده بود . چند تا فیلمبردار زن و مرد با شور و هیجان بسیاری در حال فیلمبرداری از این مراسم بودند . کارینا از شادی در پوست نمی گنجید . بد جوری منو بغل زده بود . -می دونستم کوروش می دونستم بابام با این قدرت و پولی که داره می تونه تو رو برام بیاره . تو شوهر من میشی مال خودم . فقط به زنای اینجا اونم با اجازه من سرویس میدی . من میشم سلطان بانوی تمام این خانوما . خیلی کیف داره نه؟/؟ می تونم به همه اونا دستور بدم . کوروش دوستت دارم .. اینا همشون می خوان ازتو بچه دارشدن که بعد از خودشون روح مافیا رو در این آب و خاک زنده نگه داشته باشن . این کارینا هم یه جوری درهم برهم نشون می داد . یه حرفایی می زد که من قاطی کرده بودم و گاهی فکر می کردم از بس کلاس به بالا حرف می زنه من متوجه حرفاش نمیشم . وای خدای من یه آخوند شکم گنده با یه دفتر دراز اومد به نزد من و کارینا .. اون که به محض دیدن آخونده گفت حاج آقا تو رو خدا این قدر لفتش نده . هرچی بخوای بهت میدم . ما امضا می زنیم بعدا هرچی می خوای پرش کن . مهریه هم یک کتاب قرآن و واسه خالی نبودن عریضه پنج تا سکه طلا .. من که نیاز مالی ندارم . درسته کوروش جون ؟/؟ راحت میشی . من با این خانوما طی کردم که تا زمانی که بچه دار شن حق آمیزش با اونا رو داری و اونایی هم که یائسه شده باشن فقط یک بار می تونن باهات حال کنند . اگه این جور پیش بریم چهار پنج سال دیگه فقط مال خودم میشی . -یعنی این چهار پنج سالی رو من باید همین جا پیشت بمونم ؟/؟ -نه تا آخر عمرتو .. راحت میشی . دیگه لازم نیست که دور دنیا رو بگردی . اینجا همه چی داره .. هواپیما ..هلی کوپتر .. یه شهرک درست کردیم . هیشکی خبر نداره جز خود ما .. سینما داریم .. مسافر خونه داریم .. -ببخش کارینا جون اینا که همشون خونه دارن . کسی هم از جای دیگه سفر نمی کنه اینجا . هتل دیگه واسه چیه . -اون به خاطر اینه که یه سری از دخترا و پسرای همین پاسدارا و کارتل ها و تراست های اقتصادی و مافیا که هوس سکس کنند راحت بیان به این هتلها . البته حالا بازارشون خوابیده . ولی دوباره داره را ه میفته . چون زنا و دخترا که از کار نیفتادن . اونا میرن توی این هتلها با هم لز می کنند . چون از بس ایمان این برادرای پاسدار قویه و ناموس پرست هستند میگن ما توقع نداریم که زن و بچه و خواهران ما کار غیر اخلاقی و خلاف شرع انجام بدن . هنوز پس از گذشت دهها سال از انقلاب هنوز هم با ایمان هستند ولی با یک تبصره اعلام کردند که اگه این خلاف در محیطی غیر از خونه باشه مباحه و حلال و ایرادی نداره . من و کارینا چونه مون گرم افتاده بود که دیدم ملا داره غرغرمی زنه . کارینا حرفای شیرینی می زد ولی در اون وضعیت حوصله ام داشت سر می رفت . واسه این که اعتماد کارینا رو جلب کنم گفتم عزیزم واقعا واسم مایه افتخاره که باهات ازدواج کنم ولی دلم می خواد با روحانی بزرگوار خلوت کنم و یه نیم ساعتی رو در عالم ربانی و معنوی باشم . آخونده رو کشیدم کنار و گفتم زن جنده ! هر چی می خوای بهت میدم . فقط منو از شر این دختره خلاص کن . -کوروش خان . اینها پدر آدمو در میارن اگه بخوام فراریت بدم -نه من نمی خوام که فراریم بدی . می خوام یه کاری کنم که عقد رو یه جوری نشون ندی و جایی ثبت نشه و ماسمالیش کنی .. وعده پولی بهش داده بودم که دقیقه ای معطل نکرد . -من در خدمتم کوروش خان . من اصلا به خاطر پول کار نمی کنم . دنیای ما دنیای معرفت و دوستی هاست . یه دستی به شکمش زده و گفتم یه خورده اگه از این معرفتت به ما بدی منم میشم آقا یوسف .. فهمید که دارم اون و شکمشو مسخره می کنم . با هم یه دو سه دقیقه ای رو حرف زدیم و اونو کلی سر حال کرده بودم . از یه چیزی تعجب می کردم و اون این که چرا خیلی سریع بهم اعتماد کرده بود . شاید این آخوندا آدم شناسن همان طور که ما آدما آخوند شناسیم . یواش یواش داشت این هوس در من به وجود میومد که زودتر برم سر وقت کارینا . دیگه برام فرقی نمی کرد که من و اون اسما زن و شوهر باشیم .. رسما باشیم یا اصلا نباشیم . این اشتهای من تمومی نداشت . کاظم پدر کارینا کیف می کرد از این که توجه من به دخترش زیاد شده . پیش بقیه هم احساس غرور می کرد که کوروش آریایی دامادشه . چون ظاهرا اون یه حالت فرماندهی اونجا رو داشت .. از قرار معلوم همه دعوت شدگان نباید از ساکنین اونجا بوده باشن کارینا بد جوری به هوس افتاده بود . حتی کنار عاقد هم می رفت که دیگه ملاحظه منو نکنه -عزیزم پیش حاج آقا بده -کوروش جون اینا که مرد نیستن . اسم مرد رو یدک می کشن .. بی خیال باش .. کارینا هم خیلی متین و موقر نشون می داد و هم به موقعش خیلی شیطون و رک گو ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#120
Posted: 4 Nov 2012 00:30
فقط یک مرد 117
کارینا خیلی عجله داشت . طوری که انگاری خودشو می خواست همون جا لخت کنه .. حاج آقا یعنی عاقد کارشو انجام داد و من و کارینا رفتیم به حجله گاه -ببینم کارینا دختر مختری دیگه .. -این چه حرفیه می زنی کوروش .ازت این انتظارو نداشتم . تو فکر کردی من چه جور آدمی هستم . -به دل نگیر کارینا خوشگل من .آخه در یه همچین محیطی با این همه حزب الشیطانی گرگ صفت مال مردم خوار که رحم به چیزی نمی کنند و راستش منم احساس می کنم که خلق و خوی اونا یه جورایی در تو هم اثر کرده باشه --کوروش حرفای نیشدار زیادی می زنی و من چیزی نمیگم . اصلا از تو انتظار ندارم که در مورد من این فکرا رو بکنی . تو آیا بیشتر از یه ساعت میشه که با من آشنا شدی ؟/؟ چرا این فکرا رو در مورد من می کنی ؟/؟ راست می گفت . مگه آسیه در دربار فرعون نبود ؟/؟ حالا اون زن فرعون بود این کارینا دختر کاظم فرعون . در هر حال وارد یه سرسرایا تالاری شدیم که هزار تا تا مهمونو می تونست توخودش جا بده . با دکور های قشنگی تزیین شده بود . در یه قسمت از اون باغهای مصنوعی با گل و گیاه درست کرده بودند یه قسمتش جنگل و کوه و دریا و از این بند و بساطها بود .. -ببینم این جا دیگه کجاست . پس کی میریم اتاق خواب .. -ببینم کوروش تو اون تخت رو اون گوشه نمی بینی ؟/؟ همین جا بهمون حال میده . حالتش طوریه که می تونیم رو سر خودمون یه دیواره نازکی بکشیم . تااین قسمتی رو که درش هستیم تاریک و شاعرانه کنیم و اون قسمت جلو مثل روز روشن باشه . چند قسمت از تالار رو هم به شکل چهار تا فصل تزیین داده بودند . -کارینا همه اینا از دکور همیشگی اینجاست یا اونا رو برای سکس امشب تزیین دادی . -من اینجا رو تازه درست کردم . دو ست دارم هر چند سالی که با هم هستیم همین جوری باقی بمونه مگر این که تو ازش خوشت نیاد یا بخواهی تغییراتی درش به وجود بیاری . میذارمش در اختیار تو -ممنونم کارینا جون از این همه لطف و توجهی که به من داری . ببینم اینجا در و پیکرش قفله ؟/؟ کنترل دستش بود و گفت همه با کنترل باز و بسته میشه ..نزدیک بود بگم لباسامو کجا در بیارم که دیدم این از کوس خلی من میشه اگه همچین حرفی بزنم -عزیزم چه لزومی داشت که این عروسی رو بر گزار کنیم . اصلا تو داداش و خواهر برادر و مادر نداری ؟/؟ -من تک فرزند بابام هستم و مامانم ازش جدا شده باهاش نمی ساخت . مامان اهل ساز و آواز و ترانه بود و بابا هم حزب الهی و اهل مسجد و دعا و عبادت .. تو که خودت می دونی مردای متعصب با این جور زنا نمی سازند ..-آره خیلی خوب می دونم بابات چه مرد با ایمانیه . از ساز وآواز خوشش نمیاد . از ریش و پشمش معلومه -مسخره می کنی کوروش ؟/؟ -نه مسخره کردنم کجا بود . یه ایمان اون داره یکی هم شیطان قبل از رانده شدن از بهشت داشت . -حریف تو یکی نمیشم کوروش . داشت غصه ام می شد که این جا کجاست که من گیر کردم و چه جوری باید ازش در برم که یه مدلایی خودمو قانع کردم که پسر مگه نمی گفتی زندگی یعنی سکس و حال کردن و رنگ و وارنگ گاییدن . حالا هم که به خواسته ات رسیدی و اگه کوس مفت بخوای روزی صدهزار تا هم جلوت ریخته . تازه یه چیزی بهت دستی هم میدن و اینجا از کاخ سفید اوباما هم شیک تر و بهتره و زنای بهتری داره . حداقل می دونی داری هموطنای خودتو می کنی هر چند فک و فامیلای این حزب الشیطانی های دیوث هستند . لباس عروس که از تنش در آورده شد و با یه لباس خواب خوشگل جلوم قرار گرفت دیگه نتونستم حرفی بزنم . همچین خودمو لخت کردم تا به حال سابقه نداشت به این سرعت از این کارا بکنم . کراواتم گره خورده بود و اعصابمو خراب کرده بود . نمی دونم چرا اونویعنی کراواتو هم مزاحم خودم می دونستم -کارینا یه قیچی چیزی بیار می خوام پاره کنم این برگ کاهو رو . عاجز بازکردن وبستن این کراوات بودم . -عزیزم چرا این قدر جوش میاری . من دوست ندارم یاد گاری بهترین شب زندگی من پاره شه . اومد نزدیک من و لباشو به لبم نزدیک کرد و طوری منو حشری کرده بود که می خواستم همونجا بخوابونمش . .اون لباس خواب لیمویی کوتاه و فانتزی که به خوبی زوایای کون خوشگلشو نشون می داد و سینه هاشو انداخته بود بیرون آتیش به کیرم زده بود . با این که دلم می خواست همه جای تنشو زودتر بلیسم ولی کیرم با من مخالفت می کرد و می گفت من داغ داغ و پر آبم . یادم رفته بود که اسیر اونجام . گره کراوات منو با حوصله شل کرد و در این حال من گونه ها و زیر گلو و لباشو می بوسیدم . بعد از باز کردن کراواتم دگمه های پیر هنمو در آورد و اونو انداخت یه گوشه ای .. از رو شورتم یه دستی به کیرم زد و گفت عجب تیزی شده -همش به خاطر توست عزیزم . همش واسه تو . هوس کارینای خوشگل خودشو داره ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم