ارسالها: 3650
#131
Posted: 19 Dec 2012 00:31
فقط یک مرد 128
خانوم دکتر نوشینو با تمام وجودم بغل کرده بودم و مثل یه خورش خوشمزه کوسشو لیس می زدم . دلم می خواست تا می تونم بهش لذت بدم . چون می دونستم واسه اون رسیدن به این جا خیلی سخت بوده . خیلی . عبور از رقبا و موانع بسیار دیگه .. هم طبابتشو باید می داشت و هم تحصیلشو . این اوج تلاش یک زن از خود گذشته بود . زنی که برای رسیدن به خواسته و هدفش بی اندازه پشتکار داشت و این افراد از خود گذشته واقعا در خور تحسینند . -نوشین جون خیلی دوستت دارم . می دونم برای رسیدن به این جایگاه خیلی زحمت کشیدی . -کوروش خوشحالم از این که موفق شدم . تا حالا هیچ کسی دوبار در کنکور اول نشده و من تونستم از خودم یه اثری به جا بذارم که شاید هیچوقت در تاریخ تکرار نشه . حتی حاضرم سال آینده برای سومین بار شرکت کنم -البته نوشین جان نمی دونم اگه انصراف بدی دوباره اجازه بهت میدن یا نه . مگر این که یه تبصره ای بزنن ... ولی اصلا چرا راه دور بریم . خودم غلوم هرچی زن از جان گذشته ام . مخصوصا این که مثل کلاغ سیاههای جنده اسلامی محجبه نیستی و من به وجود تو افتخار می کنم . اگه جنده اسلامی بودی تا حالا صد دفعه دختریتو به باد داده بودی ولی درود بر عزت و شرفت خانوم دکتر که تا حالا دختر بودی واین افتخار نصیب کوروش آریایی میشه که می خواد این سد رو بشکنه و از تو یه زن بسازه .. -کوروش چه حرفای قشنگی می زنی . درسته که خیلی ازت بزرگترم ولی حس می کنم تو یک مرد پخته هستی با اندیشه هایی والا و افکار و تز هایی که می تونه دنیا رو بلرزونه و سر نوشت هر جامعه ای رو تغییر بده .. دیگه حسابی هر دو تا مون داغ کرده بودیم و آسمون و ریسمونو به هم می بافتیم . من محو یه تن و بدن تازه دیگه بودم و اونم در هیجان یک سکس یک هیجان .. عاملی که به زندگیش شور و نشاط دیگه ای ببخشه .. دهنمو تا اونجایی که می تونستم بازش کرده رو کوس خانوم خوشگله قرار داده بودم . یه چند تا آهنگ شاد هم گذاشته بودم . طوری که هر دو تا مونو شنگول شنگول کنه .. یه جوری هم تحریک شده بودم که فکر می کردم آب کیرم مثل یه موج در تمام بدنم داره حرکت می کنه . کف یکی از پاهای نوشین جونو با دو تا دستام گرفته و تک تک انگشتاشو شروع کردم به لیس زدن و آروم آروم میکشون می زدم . اون قدر از این حرکت من لذت می برد که خودش دستشو گذاشته بود رو سینه و کوسش .. -کوروش .. عالیه ..عالیه بهتر از این نمیشه . اگه بدونی چه خوب داری منو تحریک می کنی .. چه ناز و با هوس داری از اون جاهایی که فکرشو نمی کردم استفاده می کنی .. استاندارد استاندارد .. -نوشین می دونی چرا ؟/؟ -قربونت بگو چرا -واسه این که خیلی دوستت دارم . خیلی خاطرتو می خوام . از این که با یه زن خود ساخته روبروم و اون بهم این افتخارو داده که من در خدمتش باشم به خودم می بالم . از این که شاید تا سال گذشته این موقع شاید من پول ویزیتشو نداشتم که اگه یه وقتی بیمار شدم برم مطبش ولی حالا .. نوشین من یادم نرفته کی بودم .. من هیچوقت خودمو گم نمی کنم . انسانیت انسان به پول و قدرت ظاهری اون نیست .. قدرت در صفا و پاکی و یکرنگیست . این که آدم تا می تونه دلی رو به دست بیاره . - کوروش تو چقدر احساساتی و مهربون هستی . حقت بود که این امتیاز نصیب تو بشه که قدرت سرویس دهی به تمام زنای دنیا رو داشته باشی . خیلی احساساتی شده بودم . به یاد اون کوروش فقیر سال گذشته افتاده بودم که در معدن زغال سنگ داشت جون می کند. مچ پای سفید نوشین جونو گذاشتم تو دهنم و از اونجا یواش یواش رسیدم به پشت پاش و همه جا رو غرق بوسه کردم . به کوس که رسیدم بر گشتم عقب و از اون پا ادامه دادم . -فکر نمی کردم این جوری هوامو داشته باشی .. بعضی وقتا یه شرایطی پیش میاد که آدم آدمایی رو بشناسه که هرگز فکر نمی کرده یه روزی راجع به اونا شناختی داشته باشه . .. آدمای خوب در این دنیا زیادن . ولی ما نمی تونیم همه رو بشناسیم . نه فرصتش هست و نه حوصله اش . ولی ای کاش می شد که شناخت . وقتی که فکرشو می کنم می بینم همه مثل همیم . با خواسته هایی مشابه . با احساساتی که در همه آدما وجود داره . و با تفاوتهای خاص خودشون که اینم در واقع یه نوع شباهت بین اوناست .. کار به بحث های فلسفی و دینی کشیده بود . -کوروش جون .. دیگه باید طلسم رو بشکنی .. سد رو بشکنی .. -ببینم سد اگه بشکنه سیل راه می افته ؟/؟ -آره اول سیل خون راه میفته . بعد سیل آب ولی دوباره آبیاری میشه .. .. بیار بیار کیرتو اول خوب ببینم و یه ساک حسابی بهش بزنم و قبل از این که بره تو کوسم حسش کنم که چه جوری می خواد بره تو کوسم و بهم حال بده .. -چقدر داغه دهنت .. . از اونجایی که چند باری آبم خالی شده بود تونستم با این که خیلی هم خوشمم میومد جلو آبمو بگیرم و زیادم سخت نبود . کوس سفید و تپل خانوم دکتر با یه تیکه چوچوله آویزون شده بهم چشمک می زد . هم تپل بود هم تنگ . نمی دونم چرا اون یه تیکه چوچوله یا گوشت اضافه دراز منو به یاد دنباله گوشتهای کبابی مینداخت . وافعا خوردن داشت و همون یه تیکه هوسشو خیلی زیاد تر می کرد . -خیلی کوس خوشگل و خوش گوشت و هوس انگیزی داری نوشین .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#132
Posted: 23 Dec 2012 01:39
فقط یک مرد 129
قابل شمارو نداره .. همش مال خودته . چشم انتظاری تو رو کشیده .. می خواستم بگم منم چشم انتظار این کو س ها هستم که دیدم زیادی تابلو میشه . اون یه تیکه چوچوله اضافی رو که کش میومد می ذاشتم تو دهنم و متل دختر بچه ها که آدامسو کش می دن کشش می دادم . اگه مجتهدین ما این مدل کوسو می دیدند حتما می گفتند باید ختنه شه .. آخ که این نوشین بیچاره چقدر ریاضت می کشید . با این کوس تپل و نقطه های حساس زیادی که داشت .. درسته که راههای زیادی واسه ارضا شدن در زنا وجود داره ولی حال کردن یه زن با مرد یه صفای دیگه ای داره .. -نوشین .. دکتر من ! دوای من شفای من حاضری ؟/؟ الان می خوام تو رو به درجه زنانگی برسونم . ناراحت نمیشی برای چیزی که از دست میدی ؟/؟ -اتفاقا حس می کنم در این لحظات خوشبخت ترین زن روی زمینم . مگه چند تا زن می تونن به این درجه نائل شن . انگار فکر می کنم به درجه مجتهدی ستم تیزی رسیدم . ..-اوخ نوشین تو دیگه کی هستی . تو هم این مظلومای بیچاره بخت بر گشته رو مسخره می کنی ؟/؟ اگه اونا نبودند الان کشور ما اشغال شده بود -کوروش کوستو بخور تو که بیشتر از من داری اونا رو مسخره می کنی .. منم شنیدم که اگه قرار به مجتهد شدن و آخوند شدن باشه هیشکی به اندازه شیطان نمی تونه حرفای قشنگ بزنه و تعلیم بده . این آفت ا... های ما باید بیان پیشش لنگ بندازن . آخه میگن شش هزار سال داشت درس می داد .. این تازه به دوران رسیده ها حرف از دهنشون که در نمیاد . -حالا بهتره خونمونو کثیف نکنیم و با هم حال کنیم . -دوستت دارم کوروش -منم همین طور .. بازم به سبک خیلی ها که پرده شونو پاره کرده بودم مال اونو هم می خواستم به همین سبک جرش بدم . دیگه متخصص شده بودم . یه نگاه تو چشای طرف و یه بوسه و اگرم شد حرفای قشنگ و عاشقونه و یه حمله نرم . این بهترین شیوه ایه که میشه یه زنو تسلیمش کرد تا اون درد نکشه . هر چند بیشتر این زنا وقتی که خودشونو زیر کیر من احساس می کردند از همه چی گذشته بودند و حاضر بودند در دنیا و دریایی از خون غرق شن ولی آغوش منو ترک نکنن . نگاهمو به نگاه نوشین دوختم . چشای خوشگلی داشت . لبامو گرد کردم . کیرم رو سر کوسش بود -ببینم می خوای آرومم کنی ؟/؟ عزیزم من از هیچی نمی ترسم . من یک پزشکم . -کی گفته تو می ترسی . من دوست دارم مثل یه مرد مهربون بیام طرفت و وکیرمو بکنم توی کوست .. -جدی ؟/؟ قربون تو و مهربونی هات بشم من . این حرفا رو که می زنی اون وقت نوشین چطور دل داره که ازت دل بکنه ؟/؟ میری و دنیای غمو برام باقی میذاری . -ولی ما می تونیم خاطره هایی شیرین با هم داشته باشیم . خاطره هایی که لبخند به لبمون بیاره .. -کوروش من در خاطره های تو شاید به اندازه یه نوک سوزن هم جایی نداشته باشم . ولی تو تمام خاطره های من خواهی شد . لحظه های شیرین زندگی من . تمام حس من . گمشده ای که هر گز گم نشده ولی دیگه متعلق به من نیست . دوستت دارم . منو ببوس . کیرتو بذار رو سر کوس من . بهم بگو دوستم داری . بگو هیچوقت فراموشم نمی کنی . حتی به اندازه همون نوک سوزن . اونم به بدن یه شوکی وارد میاره .. -نوشین تو هم در گوشه ای از قلب من جای خواهی داشت .. -اوه چه شاعرانه و ادبی !با همین حرفا کیرمم به کوس این دختر خانوم فشار می دادم . نمی دونم چرا این یکی یه چیزی شده بود تو مایه های بتن آرمه . با این که خیلی خیس هم کرده بود . زیادی تنگ بود . -خانوم خوشگله کوست چقدر سفته . بیرونش خیلی نرم نشون میده -ببینم مگه شما مردا از تنگ خوشتون نمیاد ؟/؟ . خب حالا می خواد به دست تو افتتاح شه نترس . من آماده ام . بذارش بره . من که نمی ترسم تو چته کوروش آریایی مرد شجاع . دلاور زمان .. نوشین دیگه منو غیرتی کرده بود . من به خاطر اون می ترسیدم و اون ملاحظه منو می کرد . -عزیز دلم . می دونی که چقدر دوستت دارم و دلشو ندارم که تو رو عذابت بدم .. -چقدر از این جور حرف زدنات خوشم میاد . می دونم که نمی تونی عاشقم باشی چون در زندگی تو کلی زن وجود داره .. -شاید سر نوشت من این بوده که عشقو قسمت کنم . میگن یه مرد نمی تونه عاشق چند تا زن باشه و یه زن هم نمی تونه عاشق چند تا مرد باشه و اگه غیر از این باشه نمیشه اسمشو گذاشت عشق . ولی من باید عاشق خیلی ها باشم -ببین اسمشو میشه گذاشت دوست داشتن . کوروش فکر نمی کنی خیلی حرف زدیم ؟/؟ قربون محبتت . یه لحظه کمر منو گرفت و نمی دونم منو سالتو بار انداز کرد یا چه فنی بود بر عکس شدیم . اومد رو من قرار گرفت و کوسشو محکم به کیر من فشار داد . با یه فشار نرفت ولی با چند تا فشار دیگه کیرم از پایین به بالا رفت توی کوسش . یه آخ هم گفت . درسته که دختر شجاعی بوده ولی نمیشه که این فشار ها بدون درد باشه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#133
Posted: 26 Dec 2012 21:44
فقط یک مرد 130
کوروش ! آهههههه کوروش .. حس می کنم دیگه تموم شد . دیگه حالا منم شدم یکی از خانومای تو . یکی از زنای تو . آخ که چقدر دلم می خواد اسم تو رو سرم باشه . -فرض کن که زنم شدی فرض کن که من و تو رفتیم دفتر خونه و اسم تو توی شناسنامه من ثبت شد . مهم اونه که ما حالا کنار همیم . توی بغل هم . تازه یادم اومد که پرده اش ترکیده . می خواستم کیرمو درش بیارم نتونستم آخه نوشین افتاده بود روم -پسر نترس دلاور هخامنشی . خودشو کشید بالا تا کیر من بیاد بیرون . یه کیر سر خ و خون آلود . چی شده کوروش . می بینم که رنگت پریده . بابا جان این خونی که رو کیرت نشسته خون منه نترس و خودشو منو پاک کرد و همون کیرو گذاشت تو دهنش .. تعجب می کردم که یه پزشک چطور داره غیر بهداشتی کار می کنه . اینا همه باید از اثرات هوس باشه . وقتی که ساک زدنش تموم شد و ازش پرسیدم که چطور کیر منو با طعم خون گذاشت تو دهنش گفت می خواستم طعم خالص هوسو بچشم . خودشو کف تخت ولو کرد و پاهاشو به دو طرف باز کرد . -نوشین جون تو خودت الان داغون و زخمی هستی .. -عزیزم کوس زخمی درمون میشه ولی دل زخمی رو دیگه من چی بگم . باید از لحظه ها استفاده کنم . بیا روم . بیا تا از لحظه های عشق و هوس استفاده کنیم . لحظه هایی که واسه من شاید که دیگه هر گز بر نگردند . اندام تپل و گوشتی نوشین زیر بدن من تاب مقاومت نداشت . -آههههههه با سر کوسم بازی کن . لبامو ببوس ! سینه هام , زیر گلوم . پاهام تمام تنم .. ولم نکن .. بسوزون منو بذار کوسم بسوزه .. بذار همراه با لذت بسوزه . تا یه سال خوب نشه و من همش حس کنم که کیرت داره میره تو کوسم و میاد بیرون . تا من خوابشو ببینم .. کوروش منو بکن بکن حالا که بیدارم منو بکن . -قربونت نوشین پس الان دارم چیکار می کنم . حالا هم دارم همین کارو می کنم . حالا هم دارم می کنمت -تند تر عزیزم می خوام بیشتر حال کنم . از اونجایی که حس می کردم عشقبازی به این سبک باید اولین سکس نوشین عزیزم در طول زندگیش باشه تلاشمو کردم تا بتونم اونو به بهترین نحوی ارضاش کنم . همون جوری که خودش دوست داشت واسش یه خاطره بشه . کیرمو در آورده تا کوسشو میک بزنم و طعم کوس لیسیده شدن و لذتشو هم بهش بچشونم . -نه نههههه کوروش این که بیشتر از کردن داره حال میده .. اوخ اوخ می خوام فرار کنم .. ولم نکن .. -بیا عزیزم بیا هر کاری دوست داری باهام انجام بده . موهای سرمو بکش . باهاش بازی کن . هر جای تنمو دوست داری چنگش بگیر نوشین .. -اووووففففف اوففففف کوسسسسسم من دیگه نا ندارم .. بوی خون و طعم کوس و خیسی نوشین فضای اون ناحیه رو پر کرده و منم دیگه با حداکثر سرعتی که می تونستم چونه ها و لبامو رو کوس نوشین می گردوندم همراه با مکیدن و زبون زدن .. هرچی زور می آورد تاثیری نداشت . مجبور شد فشارشو رو به پایین بیاره . بالاخره ساکتش کردم . از حال رفته بود . می دونستم که یه زن در اون لحظات , لحظاتی که به ارگاسم می رسه نیاز به آرامش داره تا از اون چه که بر سرش اومده نهایت لذتو ببره . چند لحظه ای اونو به حال خودش گذاشتم تا کیف و حالش تکمیل شه . بعد با یه آرامش و اشتیاق خاصی لبامو گذاشتم رو لباش . اونم خیلی آروم به لباش حرکت داد و دستشو گذاشت دور سرم تا اونو ببوسم . کیر شق شده ام هم رو کوس خیس و تنگش در حال غلت خوردن بود که با چند تا حرکت از دو طرف یه سره رفت تو کوس نوشین جون . -کوروش چه با هوس و احساس و خالصانه منو می بوسی ؟/؟ وچه عاشقانه ! خوب می تونی حس یه عاشقو به خودت بدی . -خب هوس و عشق مکمل همند . -بدون هوس میشه زندگی کرد ولی بدون عشق هرگز -تا بخوای از هوس چه معنایی بکنی . گاهی وقتا میل به عاشق شدن هم خودش یه نوع هوسه . -کوروش تو رو خدا فلسفه و فلسفه بافی رو ول کن کنیم .. -باشه . -نوشین -جوووووون -حالا کوست بهت چی میگه -میگه که عروسیشه .. دیگه امروز ازم شکایتی نداره . بیچاره فکر می کنه هر روز از این خبراست دیگه نمی دونه همین یه روزه . نوشین طوری این حرفو بر زبون آورد که دلم یه جوری شد . واسه همین دیگه نذاشتم از این فکرا بکنه . دوباره غرق بوسه اش کرده و باهاش ور رفتم . طوری لذت می برد که حس کردم با تمام وجودش داره می خنده . حتی این خنده ها رو تو چشاش هم می دیدم . بااین که دوست داشتم زود تر توی کوسش آب بریزم ولی این هیجانو گذاشتم برای لحظات آخر که بتونم یه بار دیگه هم اونو ارضاش کنم و موفق هم شدم . -نوشین . -جوووووون . با سکوت و نگاه در چشای هم منظور همو می فهمیدیم . البته اون که نابغه بود وگرنه دوبار در کنکور سراسری رتبه اولو کسب نمی کرد . -حالا دیگه وقتشه که عسلتو بفرستی و بریزی توی کندوی من ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#134
Posted: 31 Dec 2012 11:50
فقط یک مرد 131
پهلوهای نوشین گلمو محکم تو دستام نگه داشته و به صورت قشنگ و سفیدش نگاه می کردم وبا عشق و احساسی گرم به چشاش که داشت می خندید خیره شدم . خوشی و لذت رو از عمق نگاهش احساس می کردم . با هر پرشی که کیرم آبشو تو کوس نوشین خالی می کرد این تصور در من به وجود میومد که یه بار دارم اونو می کنم . تا این حد از انتهای کارم لذت می بردم . آخرای کار چشای خوشگل نوشین دیگه بسته شده بود و با یه بوسه پرونده ای دیگه از مجموعه سکسهای من در ابقای نسل بشر بسته شد . نوشین هم رفت . مثل بقیه نوشین ها به خاطره ها پیوست . من موندم و کاظم و کارینا .. . من دو نفرو گاییده بودم و خیلی هم کوفته شده بودم . ولی کاظم خان منو دوباره احضارم کرد و گفت کوروش واقعا دلم نمیاد تو از پیشم بری . نمی دونم کارینا رو چیکارش کنم . من بهش گفتم که بهت ماموریت خورده باید بری چند کشور جهان . اونم به عنوان سفر سیاسی . همش داره میگه بابا دروغ نگو کوروش می خواد بره با زنای دیگه باشه . می دونم حرفای منو باور نمی کنه . اگه در این مورد باهات حرف زد تو یه جورایی قانعش کن که هر چی من میگم درسته . -کاظم خان من می دونم که اون حرفمو قبول نمی کنه -کوروش خان کارینا عاشق تو شده . اون دوستت داره . نمی دونی از وقتی که تو رو دیده انگار زندگی به طرفش بر گشته . همه چی رو یه رنگ دیگه می بینه -همین یکی دوروزه ؟/؟ -آره من دخترمو خیلی خوب می شناسم . اون یه حس خاصی به مادرش داشت . غم بزرگی رو دلش سنگینی می کرد . اون نمی تونه رفتن تو رو باور کنه . کاظم خان به گریه افتاده بود و من باید یه جوری اونو قانعش می کردم که صبر داشته باشه ولی این جوری که اون اشک می ریخت حس کردم که با کارینا راحت تر میشه کنار اومد . دلم واسش سوخته بود . دختر داشتن هم این روزا خیلی سخت شده . چیکار می شد کرد . کاظم خان اشکاشو پاک کرد و گفت بیا بریم مجلس می خوام یه چیزای جدیدی بهت نشون بدم . فقط از این بابت به کسی حرف نزن . -ببینم اگه جلسه این مجلس سری و به اصطلاح غربیها سکرته شاید صحیح نباشه من وارد شم . -تا من هستم هیچ کس هیچ غلطی نمی تونه بکنه . بیا ببین چه سور پرایزی اینجاست .. تعجب می کردم که چطور هنوز این آقایون و خانوما تشریف دارن . از یه مانیتور بزرگی که بالای سالن نصب شده بود بهتر می شد جمعیت رو دید .. -ببینم کوروش خان چیز عجیبی نمی بینی از مانیتور یا همون ال سی دی بزرگ راحت تر می تونی منظورمو بفهمی .. وااااایییییی دو تا از بلند پایه های امریکا و انگلیس اونجا بودند و سرگرم مذاکره با ایرانیان بودند .. -نهههههه نههههههه باورم نمیشه کاظم آقا .. ما که الان در شدید ترین تحریم ها به سر می بریم . اونا که مثلا با ما دشمنند . دست گذاشت تو جیبش و مشتی پول در آورد که همه دلار امریکایی بود . و گفت فقط به خاطر یک مشت دلار . پسر می دونم که تو ساده نیستی . کجای کاری . دین و ایمان کجاست . اگه مختصر دین و ایمانی هم که داشتیم با حکومت دین از بین رفته .. دکتر مصدق نفتو ملی کرد که ما از کنسر سیوم پولمونو توی جیب دولتهای غربی نریزیم ولی حالا نصف در آمد خودمونو می ریزیم تو جیب همین امریکا و انگلیسی که اینجا نشستن و از اون ور داریم دم از مبارزه می زنیم .. -کاظم آقا همین امریکا داره تو اخبار خودش ازمون بد میگه -بذار بگه مگه آب از آب تکون می خوره . دوباره دلار ها رو نشونم داد و گفت فقط به خاطر یک مشت دلار . امریکا خایه های همه اینارو کشیده . نفس کش نیستن .اینا تا از امریکا اجازه نگیرن نرخ اجناس و تورم رو بالا نمی برن . چون خود این دو تا دولتی هم که اینجا هستند ذینفع هستند .. زمانی که احساس خطر کنند نرخو می کشند پایین .. همون پفیوزی رو که می بینی اونجا نشسته کنار اون کله گنده امریکایی رئیس شرکت کوکا کولاست . دیگه بقیه شو نمیگم -کاظم خان شما که همه اینا رو می دونین چرا خودتونو وارد این کثافت بازیها کردین .. بازم از جیبش دلار ها رو در آورد و گفت به خاطر یک مشت دلار اگه من این کارو انجام ندم بقیه انجامش میدن . چرا من سرم بی کلاه بمونه .. حالم داشت بهم می خورد . از این همه فساد و تباهی .. نمی دونم چرا حتی یک لحظه دیگه نمی تونستم در این مجلس کثیف بمونم . بیش از پیش متوجه شدم که این مجلس مخفی که در دل کوهها و اون طرف تهرون بر پا میشه اداره کننده کشوره و مجلس فرمایشی داخل تهرون جز دلقک بازی چیزی نیست .. نمی دونستم چیکار کنم . آلودگی مثل پنجه های سرطانی وارد گوشت و پوست و استخون و خون ما شده بود .. به زور خودمو از این افکار دور کردم . ظاهرا با این نماینده انگلیس باید می رفتم به لندن و یه حالی به ملکه اونجا می دادم . سر پیری هوس کیر کرده بود . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#135
Posted: 6 Jan 2013 00:21
فقط یک مرد 132
مردم تا کارینا را رو راضی کردم که بتونم برم . می تونستم برم ولی قانعش کردم که موقع رفتن طوری آه و ناله نکنه که دلم بگیره . آخه اون زندگی بدون منو تصور نمی کرد .درهر حال همراه نمایندگان امریکا و انگلیس که اومده بودند تهران تا مذاکراتی مخفیانه با دولت داشته باشند سوار هواپیما شده و راهی انگلیس شدم . کتی واسم زنگ زده بود و افسانه هم دلواپسم بود .. -کتی جون برای چند روزی اومدم انگلیس و بر می گردم . -داداش زودتر برگرد . هرچی داشتی و نداشتی دیگه ازت کشیدن . هیچی واست نمونده . این که نمیشه خودتو داغون کنی -آبجی کتایون دیگه این رسالتیه که بر دوش من گذاشته شده . همچین سرم داد کشید که گوشم سوت کشید . -زود باش برگرد ایران باهات کار دارم -کتی دست خودم نیست . یه جوری با خودت مشغول شو تا من بیام . -خیلی گستاخ شدی کوروش این قدر خودتو نگیر . فکر کردی شخص اول کره زمین شدی کی شدی ؟/؟ هر وقت باشه همون داداش خودمی .. اون داد و بیداد ها و هارت و پورت هاش تبدیل به گریه شده بود . افسانه هم گوشی رو ازش گرفت و گفت درسته که من مثل خواهرت حق ندارم ولی مادر بچه ات هستم .. عجب گرفتاری شده بودم من از دست این دو تا زن . دیگه هلاکم کرده بودند . داغون شده بودم . ولی خودمونیم توی انگلیس خیلی هوامو داشتند . عجب غذایی عجب خوردنی هایی . ولی از دست هوای مه آلود و بارونی لندن اعصابم خرد شده بود . عین گیلان خودمون بود . کاش مثل مازندران بود که یه خورده نمش از گیلان کمتره و دل آدم نمی گیره ولی در یک روز گرم و آفتابی منو بردن به یه کاخ .. از اون کاخ های سلطنتی خیلی با حال . باید با ملکه انگلیس سکس می کردم .. من چه جوری بتونم با این پیر زن کنار بیام دیگه اینو باید با از ما بهتران مشورت کنم . پیر زن عوضی یکی از این کیر مصنوعی های برقی یا ویبره می گرفتی یه جوری خودتو ارضا می کردی دیگه حالا من با این کیرم و اون کوس گشاد تو و هیکل چین دار تو چیکار کنم . هشتاد سالو رد کرده بود . قیافه اش نشون می داد که در جوونی باید خیلی خوشگل بوده باشه . وقتی از کالسکه سلطنتی پیاده شد دستشو آورد جلو تا من اونو ببوسم . عجب ندیمه های خوشگلی داشت . به دیدن اونا کیرم شق کرد . چی می شد من این ندیمه ها رو می کردم . وقتی ملکه انگلیس دستشو به طرف من دراز کرد تا اونو ببوسم حرصم گرفت .. زنیکه جنده تو به من محتاجی من دستتو ببوسم ؟/؟ شلوارمو کشیدم پایین . کیر کلفتمو بیرون کشیدم که یه لحظه ملکه یه فریادی کشید که چند متر رفت عقب .وووووووویییییی .. وری وری گود .. -کیس کیس .الیزابت .. طوری این چند کلمه انگلیسی رو بلغورش می کردم که انگار دارم با نوکر پدرم حرف می زنم . ملکه با لذت و هوس جلو ندیمه ها و چند تن از محافظاش اومد جلو و با دست راستش اشاره زد که بقیه برن عقب وبا دست چپش کیرمو گرفت تو دستش و لبای روژمالیده اشو گذاشت رو سر کیرم و خیلی راحت کیرمو تا آخر تو دهنش جا داد . یه دو دقیقه ای ساک زد و با همون , لب کیر خورده منو بوسید . به همه اشاره زد که اونجا رو ترک کنن . ولی عجب قصر با شکوهی بود . جنگل و چمن و رود خونه و چه فضای سبزی .. شبیه باغ بهشت بود . عجب ساختمون بلندی .. این ناحیه خیلی ویلایی تر از کاخ سفید واشنگتن بود . خوارتو میگام ملکه انگلیس .. تو پدر ما رو در آوردی .. هرچی می کشیم از دست تو و امریکاست . هم آخوندا رو می چاپین و هم حق ضد آخوندا رو می خورین .. خدا نسل شما رو بزنه .. خوار هر چی انگلیس وامریکا ..ملکه تپل و چرو کیده بود . با این که خیلی به خودش رسیده بود ولی همه جاش آویزون بود . این اگه بخواد موقع کوس دادن سکته کنه چی میشه .. -هی الیزابت !داکتر ..داکتر .. یو آر سیک .. فک یو .. می خندید و سرشو تکون می داد . -ملکه جان بر و بر منو نگاه نکن . اون هیکل چرو کیده تو رو ببینم از نون خوردن میفتم . خودت منو لختم کن و لخت شو .. یه آهنگ ملایم غربی گذاشت وحالیش کردم که خودش بجنبه و پس از این که منو تا شورت و خودشو تا شورت و سوتین لخت کرد کشوند وسط تالار بزرگ که مثلا با هم برقصیم . اصلا بلد نبودم هماهنگ با اون برقصم . من بابا کرم خودمونو بلد نبودم برقصم با این پیر پاتال باید غربی می رقصیدم . این جوری که بوش میومد حداقل یه شب تا صبح رو باید در خدمت این ملکه کون چروکیده می بودم . واسه این که به خاطر بلد نبودن رقص یا هماهنگ نبودن با ملکه خجالت نکشم اونو رو دست بلند کرده و گذاشتمش رو تخت . پس از باز کردن سوتینش به طرف شورتش حمله ور شدم تا اونو از پاش در بیارم . طوری ناز می کرد و جفت دستاشو می ذاشت جلوی کوسش که انگار دختر آخونده که می خواد حجاب کوسشو حفظ کنه . معلوم نبود این پیریه چه نازی داشت .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#136
Posted: 7 Jan 2013 11:26
فقط یک مرد 133
قربون اون کوست الی جون دستتو بردار . هرچه من این دستشو می کشیدم اون دستشو میذاشت جلو کوسش . آخرش مجبور شدم شورتمو بکشم پایین تا یک بار دیگه چشای خوشگلش به جمال کیر من روشن شه و یه جوری حال کنه و دست از این مسخره بازیها بر داره . این کیر ما هنوز شل بود . دیگه ملکه هم ما رو عصبانی کرده بود . با عصبانیت شورتشو کشیدم پایین و کیرمو چسبونوم به لباش . ملکه سرمست از این که به قله های پیروزی رسیده کیر منو گرفت تو دهنش و دیگه نتونستم در مقابل ساک زدن الیزابت عزیزم که خیلی ماهرانه کیرمو می خورد مقاومت کنم . یعنی کیرم شق اندر شق شد. الیزابت دستاشو به دو طرف باز کرد و با شکم رو تشک قرار گرفت . کونشو رو به هوا قرار داده بود و رو همون تخت داشت قر می ریخت . فکر می کرد با این کاراش می تونه دل منو ببره ولی کون سفیدو کمر خوش دستش نشون می داد که در جوانی باید خیلی طالب می داشت شاید قبل از جریان اخیر با مردای جوان و خوش تیپ زیادی هم رابطه جنسی داشته . کون ملکه رو به دو طرف بازشون کرده و اونم حس کرده بود که تا لحظاتی دیگه حرکت کیر رو باید که در سوراخش حس کنه . فکر کرد که حتما من می خوام فرو کنم تو کوسش . کونش با این که تمیز بود و چروکیدگی اون زیاد مشخص نبود با این حال نشون می داد که کون یه آدم پیر پاتاله ولی ملکه هوس باز سرشو به طرف من بر گردوند و با اشاره انگشت به طرف لاپا و درز کونش نشون داد که باید کیرمو زودتر در خدمتش قرار بدم . یه نگاهی از همون پشت به کوسش و یه نگاهی هم به کونش انداختم . شاید کوسش زیاد حال نمی داد ولی کونش گاییدن داشت . روغن کاری هم نمی خواست . کیرمو چند بار دور و بر کوسش به حرکت در آورده بعد کشیدمش بیرون و به طرف سوراخ بالا حمله ور شدم . کیر با همه کلفتی خیلی نرم و راحت داخل کون ملکه جای گرفت . -اوووووووو اووووووو یه نعره ای می زد که منو یاد زوزه سگ مینداخت . کف دستشو گذاشته بود روی کوسش و باهاش ور می رفت . کوس ملکه کیر می خواست و من کرده بودم تو کونش . هرچی هم سر و صدا می کرد به حرفاش توجهی نداشتم . می دونستم که میگه کیر رو از کونش بیرون بکشم و فرو کنمش داخل کوس ولی کوروش آریایی به این زودیها تسلیم بشو نبود . واسه خودم همین جور حرف می زدم . -جااااااااان ملکه ناز الهه ناز .. نازتو چه کونی .. اصلا این مدل سوراخا جون میده برای کیر های کلفتی مثل کیر من . حرف نداره .. هرچند یک چرو کیده به تمام معنا بود ولی از اونجایی که تمام سر های انگلیس زیر این کون قرار داشتند و کیر من همچین کونی رو فتح کرده بود به خودم می بالیدم . ملکه دیگه به هن و هن افتاده بود . من داشتم کار می کردم و می گاییدم اون خسته شده بود .. -بگیر که اومد .. کون الیزابت رو پر کردم از آب سفید کیر خودم .. از بس کونش گود بود هر چی هم می ریختی پر نمی شد . یاد اون چند تا محجبه اسلامی حزب الشیطانی افتاده بودم . ولی اگه یه سی سالی این ملکه جوونتر بود یا شایدم چهل سال اون وقت ممکن بود از همه اینایی که گاییده بودم زیبا تر نشون می داد نمی دونم چرا ولی دلم می خواست اونو ارضاش کنم . یعنی شاید نشه ارگاسمش کرد ولی اونو راضی کنم سیرش کنم . پاهاشو از وسط باز کرده بود و اشاره می کرد که کوسشو هدف قرار بگیرم و اونو بکنمش . از این می ترسیدم که نکنه خون این ملکه بیفته گردن من اون از هوس و هیجان زیاد زیر کیر من سکته کنه . با این حال دلشو نشکستم . با این که کوس چروکیده اش چنگی به دل نمی زد و مثل یک گوشت له شده بود با این حال دهنمو گذاشتم روش و هر چی هم دهن رو به دو طرف بازش می کردم و کش می دادم بازم کوسش از پهلو ها می زد بیرون و نمی شد همه رو قالب کرد . دیگه مجبور شدم تیکه تیکه کوس گشادشو میک بزنم و بلیسم .. . اونم کوسشو به دو طرف می کشید و باز ترشون می کرد تا با کشش بیشتر لذت بیشتری ببره . اگه تا فردا صبح هم کوس لیسی می کردم صداش در نمیومد و راضی بود . ولی از جام پاشدم و شمشیر اسلام رو در سرزمین کفر انگلیس فرو کردم . -جنده حالا طوری بکنمت که یه عمر دق دلی ملت ایرانو سرت در بیارم .. ولی اون فقط کیف می کرد و لذت می برد . از سکته کردن هم خبری نبود . فکر کنم اگه می خواستم کیرمو بیرون بکشم و دیگه به سکسم ادامه ندم اون وقت بود که سکته می کرد . وای این ملکه با اشاره دست و انگشت حالیم می کرد که اونو ببوسم . وقتی خاطرش آسوده شد از این که کیرمو کردم توی کوسش دست از فک می .. فک می گفتن ها ورداشت و چسبید به کیس می کیس می ...حالا باید اون لبهای چروکیده روغنی رو می بوسیدم . انگار جای دو تا لبش دو تا روژلب کاشته بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#137
Posted: 16 Jan 2013 19:01
فقط یک مرد 134
ملکه پیر شیطان پیر زیر کیر من قرار داشت . امونش نمی دادم . چپ و راست آتیشش کرده بودم . اون فقط سرعت کیر و ضربات شدید اونو می خواست و من با تمام قدرتم ملکه رو می کردم . در واقع من با گاییدن ملکه انگلیس شده بودم پادشاه انگلیس . کیر من داشت سلطنت می کرد . این من بودم که داشتم دنیا رو اداره می کردم ولی نباید به خودم مغرور می شدم . چون در این دنیای خاکی ما چیزای دیگه ای هم واسه نازیدن وجود داره . ملکه از حال رفته بود و بازم زیر لب به زبون انگلیسی یه چیزایی داشت می گفت که من حالیم نمی شد . دلم می خواست ملکه رو می بردم و در یه هوای آزاد و فضای باز می گاییدمش . جایی که همه ما رو ببینند و همه فر مانروای خودشونو ببینند که چطور یک کیر ایرانی جهان را به آتش کشیده و به سیطره خود در آورده . کوروش آریایی . همین کا رو هم کردم . ملکه رو که خیلی سبکبال به نظر می رسید و همین طور هم بود رو رودستای خودم بلند کرده و هر چی هم دست و پا می زدومقاومت می کرد ول کنش نبودم . صحنه شاید در واقع مسخره به نظر می رسید ولی من دوست داشتم به نوعی تفریح و حال کنم . عشق کنم . رفتیم به فضای باز . ندیمه ها سراسیمه شده بودند ولی ملکه که عادت کرده بود یواش یواش لبخند می زد . خیلی سست و بی حال واسه همه دست تکون می داد و به سر بازا و نگهبانانی که حس و هوسی نداشتند اشاره کرد که برن عقب . همه شون کنار کشیدند . ندیمه ها چند دسته بودند . یه عده شلوار داشتند و یه عده دامن . اونایی که شلوار داشتند شلوار هاشونو پایین کشیده و یه سری هم که دامن داشتند دامن هاشونو بالا زده بودند و دستشونو گذاشته بودند رو کوسشون و با هاش ور می رفتند . عجب جابی بود . باغ بهشت .. اسم این قصر و فضای سبز رو نمی دونستم . برام هم مهم نبود که کجام . فقط می دونستم که از این بهتر نمیشه . رود خونه و چمن و درخت و جوی آب و هوای تمیز و سالم . هوای دلپذیر و این همه زیبایی . دیگه برام فرقی نمی کرد که اونی که زیر کیرمه کی باشه و چی باشه .. ندیمه ها که وضع رو به اون صورت دیدن انواع و اقسام تشک و ملافه و از این جور وسایل آورده بهونه ای داشتند که به دنبال ما راه بیفتند و این کارو انجام دادند . رو زمین اون قدر تشک پهن کردند که اون فضای سبز شده بود شبیه سالن کشتی . انداختمش رو یکی از این تشک ها . اگه جوون بود شاید رو همون چمن تر تیبشو می دادم ولی دیگه می ترسیدم پیچ و مهره اش باز شه . اون محوطه شده بود سالن نمایش . راستی راستی شبیه مسابقه کشتی شده بود . به درک بذار خانوما حال کنن . زنا رفته بودن مردای در باری رو آورده بودند که کنار اونا وایسن . وقتی که از تماشای فرو رفتن کیر من توی کوس الیزابت به هیجان میومدن با وجد و نوعی هوس به کیر مرد بغلی خودشون چنگ انداخته و هر چه فشارش می گرفتند و باهاش ور می رفتند شق بشو نبود . من بی خیال این حرفاملکه رو که عین لبو سرخ شده بود رو همون تشک می گاییدم . کوس گشاد الیزابت جا داشت که چند تا انگشت خودمم توش فرو کنم و همین کارو هم کردم .. بقیه ذوق زده بودند از این که می دیدند بانوی اونا تا این حد تسلیم کیر من شده . می دونم دوست داشتند که جای اون می بودند . نه به خاطر قدرت و شکوه سلطنت . .. در واقع به خاطر این که زیر کیر من باشند . زیر سایه کوروش آریایی مردی از تبار آریا از نسل پاد شاهان که باز هم جهان در سیطره اوست . سلطنت و قدرت ارزشی نداره وقتی که لذت نباشه .. الیزابت طوری ناله های هوسشو سر داده بود که می دونستم اگه زایمانی هم کرده باشه این جور ناله ها رو به وقت اون نداشته . انگشتامو از کوس الی جون در آورده و اونو فرو می کردم تو دهنش تا خیسیهای کوسشو میک بزنه و مزه بگیره . چقدر حریص بود ولم نمی کرد هر چه می کردمش تشنه تر می شد و بیشتر می خواست . نمی دونستم که این پیری بالاخره کی ار گاسم میشه .. چند بار از حال رفته بود و دست و پاش به دو طرف افتاده بود ومن می خواستم که دست از سرش بر دارم ولی دلم رضا نمی داد . حتی مرغای آسمون و پرندگان باغ اومده بودند بالا سر ما و روی چند تا درخت نشسته بودند . چه صحنه پر شکوهی .. اگه این ملاهای ممکتی می دونستن اینجا چه خبره حتما تمام خیابونای کشور رو چراغونی می کردند و شعار های پیروزی بر انگلیس رو سر می دادند . اونا از عادتشونه که همش با کیر دیگران جلق بزنن . چه اون وقت که روز خوبشون بود چه حالا که بی کیر و خایه شدن . منم خیلی خسته شده بودم . به کیرم آزادی عمل دادم که هر وقت دوست داشت آبشو ول کنه بره تو ی کوس الیزابت ناز و خوشگلم . جاااااان چقدر مزه می داد . کوس ملکه عین تابه ای که پر از روغن نباتی باشه کیر منو سرخ سرخش کرده بود . هر چی این آبمو می مکید و جلز و ولز می کرد بازم تمومی نداشت .. هوس ملکه رو میگم بازم می خواست . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#138
Posted: 16 Jan 2013 19:54
فقط یک مرد 135
سیر نشدی ؟/؟ بازم می خوای ؟/؟ -اوههههه یههههه یاااا اوههههه یس .. -خوارتو گاییدم من که دیگه هرچی آب داشتم ریختم تو کوست ملکه جون مال مفت گیر آوردی . نگاه کن این بیچاره بد بختا رو که از غم و حسرت نداشتن کیرتوی کوس و کونشون دارن ناله می کنن . دلم می خواست برم این ندیمه های انگلیسی رو به عنوان تبرک هم که شده یه کیری رو کوسشون بکشم ولی اگه این ملکه اجازه شو می داد . این ندیمه ها از خود بی خود شده بودند . طوری که همه شون دامن و شورتشونو پایین کشیده و با کوس خودشون و با کس یکی دیگه ور می رفتند . صدای ناله های هوس این جمعیت فضا رو پر کرده بود و پرنده ها هم آواز می خوندند . . خیلی هاشون هم خیلی خوشگل بودند . بیشترشون چش آبی بودند . من از زنای چشم آبی خیلی خوشم میومد و میاد . پوستشون سفید و حالا لباس خدمتکاری داشتند . ملکه در حال ساک زدن کیرم بود . سریع کیرمو از دهن الیزابت در آورده رفتم سراغ ندیمه ها . ملکه شروع کرد به جیغ و داد کشیدن .. می دونستم که فارسی نمی دونه .. -آهای عوضی جنده . من می خوام همه رو بکنم . یک ملکه و یک پادشاه باید به رعیت هاش برسه . به من میگن کوروش آریایی . خوار همه رو میگام . زنا رو با همون حالت نیمه لخت به صورت قمبلی در آورده و در یه حالت سگی و زانو زده نشوندمشون رو زمین . یه حلقه دایره مانندی زده بودند . کون همه روبروم قرار داشت . منم کیرمو گرفتم تو دستم که برای تبرک تو کوسشون فرو کنم . ای که هی این ملکه دیگه چه چرچیلی بود . دید که حریف من نمیشه و کم آورده بود خودش رفت اول صف قرار گرفت که به اونم تبرکی برسه -آهای الی خانوم این همه بهت کیر زدم سیر نشدی می خوای از سهمیه رعیتت بگیری .. ولی خودمونیم چه حالی می داد هرچند پدر کمرم در اومده بود . با این حال بهم مزه می داد .انواع و اقسام کوس و کون اونجا بودند . همه شون سفید بودند . ولی ریز و درشت زیاد داشتیم . وای اگه می خواستم به همه اونا سیر سیر برسم باید یکی دو ماهی وقت می ذاشتم براشون . دلم واسشون می سوخت . یه دقیقه که می گاییدمشون و کیرمو در می آوردم با یه التماسی نگام می کردند که جیگرم کباب می شد . با این که می دونستم فارسی حالیشون نمیشه ولی باهاشون حرف می زدم و پاسخ زار و التماسشونو می دادم .. -ببینین من فقط یه کیر بیشتر ندارم . رعایت عدالت هم سخته واقعا . قوت منم قوت یه مرده . فوقش یه خورده غیرت به خرج بدم بتونم قوی تر شم . من چیکار کنم .. یه دور که همه رو یکی دو دقیقه ای و به نوبت گاییدم کمرم کمی درد گرفت . حالا این زنا بودند که می خواستند بیفتند روم . اول از همه ملکه اومد . ول کنم نبود . ندیمه ها جرات نداشتن بهش بگن پاشو نوبت ماست .. آخرش مجبور شدم خودم بهش بگم استند ..استند ..پاشو وایسا .. ملکه اطاعت کرد جیکش در نیومد ولی نشون می داد خیلی عصبیه . بقیه به نوبت میومدند رو کیرم می نشستند و می رفتند . دیگه اصلا هیچی یادم نمیومد . فقط آخرین چیزی رو که به خاطر داشتم این بود که دارم پرواز می کنم و چند نفر منو رو دستاشون بلند کردن . شایدم داشتم خواب می دیدم . وقتی هم که چشامو باز کردم دیدم که لخت تو بغل ملکه ام و تو اتاق خواب . کلی به مغزم فشار آوردم تا خودمو قانع کردم اون چه که در باغ و فضای سبز اتفاق افتاده در خواب نبوده . .ظاهرا من خیلی کوفته شده بودم که دستور داده بود منو بر گردونن به اتاق . معلوم نبود تا کی باید اینجا بمونم .. یه چند ساعتی رو بهم مرخصی دادن تا در خیابونای شهر دور بزنم . لندن درست آب و هوایی تو مایه های گیلان خودمونو داشت . نمناک و خیلی هم گرفته .. دو سه ساعتی رو که با محافظا قدم زدیم تازه آفتاب داشت در میومد . دلم داشت می پوسید .. یهو دیدم که یه گزارشگری وسط میدون وایساده و یه میکروفون دستش گرفته و داره یه چیزایی بلغور می کنه .. ای بابا این چقدر قیافه اش آشناست . اینو من یه جایی دیدم . این قیافه اش بیشتر به چهره های نشسته ایرونی می خوره .. باید سر در بیارم کیه و چیکاره هست .. یه دوربین هم داشت ازش فیلم می گرفت .. اسمشو می دونستم .. آقای لحاف ..حلاف .. علاف .. یه چیزی تو همین مایه ها .. اون ظاهرا متوجه من نبود ولی من طوری باهاش فاصله داشتم که هم صداشو بشنوم و هم مزاحم فیلمبرداری نشم .. ظاهرا داشت واسه تلویزیون ایران گزارش تهیه می کرد .. داشت این طور حرف می زد .. انتخابات انگلیس تموم شده و نخست وزیر ایگرگ در پست خودش ابقا شده . اما زمزمه هایی به گوش می رسه مبنی بر این که تخلفات و تقلباتی در این انتخابات صورت گرفته و دولت انگلیس در این تخلفات دست داشته .. ملت غیور ایران این همان دموکراسیست که شیطان پیر انگلیس از آن سخن می گوید .. دود از کله ام بلند شد .. عوضی بی شعور نون و نمک انگلیسیها رو می خورد و بر علیه اونا حرف می زد . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#139
Posted: 20 Jan 2013 00:52
فقط یک مرد 136
ببینم یک خبر نگار انگلیسی می تونه بره وسط میدون آزادی تهرون خودمون از این حرفا بزنه اصلا تو خودت کونشو داری که از این حرفا اونم تو شهر خودت بزنی ؟/؟ پخ .. پخ .. تو که داری این حرفا رو می زنی و اونایی هم که دارن این حرفا رو پخش می کنن در اصل دارن از انگلیس دفاع می کنن . دارن میگن ببینید در این کشور چه دمکراسی و آزادی وجود داره که یک ایرانی دشمن مرتجع میره وسط میدون پایتختش و از این کوس شرات به خورد همه میده .. لحاف بد بخت ..هر کاری کردم اسمش یادم نمیومد . فقط می دونم همین چند تا حرفو تو اسمش داشت . یقه شو گرفتم و می خواستم بزنمش . پلیس های انگلیسی دخالت کردند . یه بلبشوی عجیبی به راه افتاده بود . انگلیسی ها با تعجب به صحنه نگاه می کردند .. -کوروش آریایی تو باید مصلحت نظامو در نظر بگیری -بد بخت بیچاره اون رئیس روسای تو حالیشون نیست . تو که با این کارت داری از انگلیس دفاع می کنی . داری اونو بالا بالا می بری و خودت هیچی حالیت نیست . بد بخت کدوم انگلیسی رو دیدی که واسه این کوس شر گفتن هات یقه تو رو بگیره . همچین گذاشتم زیر گوشش که بقیه حرفا یادش رفت .. ما رو بردند به اداره پلیس .جالب یا تاسف انگیز اینجا بود که انگلیسیهای کافر منو محکوم کردند که چرا به یک شهروند کوس خل حمله کردم . هرچی هم به اونا می گفتم که اون بر خلاف امنیت ملی شما داشته کوس شر می گفته به گوششون نرفت که نرفت . رو کردم به این آقای لحاف و گفتم ببین همینایی که داری ازشون بد تعریف می کنی چه جوری دارن به نفعت رای میدن ؟/؟ برو خجالت بکش .. یکی دو ساعتی رو در باز داشتگاه به سر بردم تا با وساطت ملکه انگلیس آزاد شدم . خیلی خسته شده بودم دلم حال و هوای ایران نازنینمو کرده بود . من نمی دونستم این پیریه چرا خسته نمیشه و یه تنفسی اعلام نمی کنه . دلم برای یه خواب جانانه لک زده بود . یه استراحت و تجدید قوا . آخه من تا به کی باید از این تن و بدن خودم کار می کشیدم . نمی دونستم .. شب دومی بود که من در کنار این ملکه جونم بودم . از بعد از ظهر تا اون وقتی داشتم می گاییدمش بازم کیر می خواست . دیگه مجبور شدم . آب کیر هم با من قهر کرده بود هیچ یه اسپری مخصوص هم زده بودم که دیگه خالی نکنم .. چند تا ندیمه خوشگل واسم شام آوردند . یه دستشون سینی شام بود و یه دست دیگه شون هم بود لای شورت و روی کوسشون و با یه هوس و التماس عجیبی بهم نگاه می کردند که دلم واقعا واسشون می سوخت .. با یکی از اونا تا دم در خروجی همراهی کرده و گفتم آی لاو یو ..آی ام ساری .. دیدم سری تکون میده و لبخندی میزنه و این جمله رو هم بر زبون آورد که پلیز ویت .. یعنی منتظر باشید .. راستی راستی من منتظر چی باشم .. نفهمیدم چی داره میگه .. غصه ام شده بود .. این شام خوردن رو لفتش می دادم تا دیر تر برم سراغ ملکه .. خسته شده بودم از بس کوس پیر گاییده بودم . چه جوری باید از دست این جنده پیر در می رفتم نمی دونستم . فارسی هم نمی دونست . کاش یکی از اون مترجم سر خودها داشتیم .. شام خورده و نخورده دراز کش شد . -ملکه جون بذار این غذای ما فرو بره بعد . دیدم نخیر دید که تحویلش نمی گیرم خودش از جا پا شد و کیرمو گرفت تو دستش و گذاشت تو دهنش . --بخورش . بخورش لیس بزن که خوب داری دسر بعد از غذا می خوری .. من اگه بخوام دسر بخورم هر چی که شام خوردم میارم بالا . یهو دیدم دهن ملکه شل شد و چشاش رفت رو هم . از پشت ولو شد . -هی الی جون . الی جون از خواب پا شو . نکنه سکته کرده مرده باشه . اون وقت بندازن گردن من . رابطه ایران و انگلیس که پشت پرده خوبه اون وقت خراب میشه من چیکار کنم . دستپاچه شده بودم .. رفتم تا کمک بیارم که دیدم دو تا پری رو از همون ندیمه های چشم آبی سفید بدن اومدن داخل .. با یه لباس خواب توری رنگ بدن و شورت و سوتین نازکی که مغز کون و کوس و سینه هاشونو نشون می داد . حس کردم که دیگه پاهام سست شده . واسه چند لحظه یادم رفت که ملکه الیزابت در حال مردنه .. فکر کنم آب کیرمم که باهام قهر کرده بود آشتی کرده و منتظر فرمان و حرکت از سوی من بود .. یه لحظه چند نفر دیگه از همین خانوما با همین شکل و شمایل اومدند و یه چیزایی در گوش این دو نفر گفتند و رفتند . یعنی این هشت ده نفر رو باید بگام ؟/؟ پس ملکه چی میشه .. نکنه اونو کشته باشن که بخوان راحت بیان زیر کیر من .. یه خورده به سر و صورت خودم کوبیدم و ملکه رو نشون دادم .. خندیدند و یکی از اونا گفت .. اسلیپی .. یه قرصی هم بهم نشون دادند که دوزاریم بیشتر بیفته . ظاهرا به اون داروی خواب آور خورانده بودند . خدا پدرشونو بیامرزه . ولی من باید حریف این چند نفر می شدم . مجبور نبودم به خودم فشار بیارم . ولی این ندیمه ها عجب تیپی داشتند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#140
Posted: 25 Jan 2013 13:52
فقط یک مرد 137
ملکه رو سه نفری بغلش کرده و اونو انداختیم یه گوشه ای . حالا من بودم و دو تا تیکه خوشگل انگلیسی . با صورت و بدنی سفید .. بلوند و چشم آبی .. ووووووییییی نمی دونستم کدومشونو اول ردیف کنم .. کیر خوابیده من خیلی سریع بلند شد . از بس با این ملکه نسناس ور رفته بود دیگه به دیدن دو تا تیکه با حال بوی شکارو احساس کرده بود . شکاری که با پای خودش اومده بود طرف دام . چهار تا چش خوشگل منو می پاییدند که دارم چیکار می کنم . دو تایی شون با اون لباس خواب توری نازک بدن نماشون اومدن طرف من . دلم می خواست با دندونام اون لباسا رو تیکه تیکه می کردم تا اون هیکل قشنگشونو از اون زیر لخت لخت گازشون بگیرم . کیرمنو که مشترکا گرفتند تو دستای خودشون .. دو سه تا از دوستاو همکاراشون اومدن و دوباره بهشون ندا دادن که زود باش .. فکر کنم می خواستند به همه تبرکی برسه .. راستش این جوری بهم مزه نمی داد . بد نمی شد اگه فر دا شب هم این ملکه جونو بیهوشش می کردند . خنگ خدا از کجا می خواست بفهمه غش رفته . فکر می کرد زیر کیر من خوابیده . وای وای چه ساکی می زدند . گاهی کیر منو به دو قسمت در آورده و مشترکا اونو لیس و میکش می زدند و گاهی هم یکی اونو تا ته می ذاشت تو دهنش و با هوس و فتنه گری یواش یواش اونو از دهنش در می آورد و بلافاصله نفر بعدی این کیرو می ذاشت تو دهنش و ساک می زد اصلا فرصت استراحت به این کیر زبون بسته نمی دادند . دوتایی شون همش فک می فک می می کردند .. من چیکار می کردم . دلم می خواست یه حال درست و حسابی با اونا بکنم .. یه لحظه از جام پا شده تا ببینم بیرون در چه خبره .. چهار پنج تا یی منتظر بودند .. همه شون هم خوشگل و خوش کون بودند . نمی شد گفت کدومشون خوش کون تر و زیبا ترن .. چاره ای نبود اگه این ملکه می فهمید که ندیمه ها چه بلایی سرش آوردند شاید هر گز اونا رو نمی بخشید .. این بار دو تا خانوم خوشگله رو روی تخت خوابوندم دهن این دو نفر رو به نوبت چاقو تیز کن حساب کرده کیرمو کردم توی دهنشون تا تیزش کنم .. همون در جا فرو می کردم تو کوس اون خوشگلا . فریاد های فک می فک می منو کشته بود .. -فک یو .. فک یو .. من دارم می کنمت این قدر غر نزن .. ولی عجب مرد صفتی بودند این دو تا ندیمه .. حداقل اونی که داشتم می گاییدم جوانمردی یا همون جوانزنی خودشو نشون داده بود . دلش واسه رفیقش می سوخت و به خاطرش نگران بود . کیر مو از کوسش بیرون کشید و با دستای خودش اونو گذاشت رو دهنه کوس رقیبش .. چقدر مهربانانه و ایثار گرانه این کارو انجام داد . طوری که اشک تو چشام حلقه زد و دلم می خواست فقط اونو تا صبح توی بغلم داشته باشم .. -وات ایز یور نیم -مای نیم ایز آن اند هر نیم ایز مری .. پس اسم این فداکاره بود آن و اونی که کیرم در حال شکافتن کوس شکافته شده اش بود مری نام داشت . در حال گاییدن مری طاقباز شده یه اشاره ای به آن کرده که بیاد طرف من تا بتونم لبای خوشگلشو داشته باشم . طوری لباشو تحویلم داد که حس کردم خیلی تشنه مه . تشنه تر از هر تشنه ای . خیلی مزه می دا د این لباش . اون که لبمو می بوسید کیر منم با هیجان و عظش بیشتری کوس مری رو می لیسید . چه بوی خوشی می دادند .. از اون عطرایی زده بودند که اگه ملکه بیدار می شد می تونست اون بورو احساس کنه .. نکنه یه وقتی مشکوک شه .. خب بشه به درک ..به قول همکلاسی ها به کیرم می دونم اونا از کیر من سیر نشدن . من که سیر نشده بودم و می خواستم وای به اونا که مدتها بود که در حال ریاضت کشیدن بودند . . نفر هفتمو که داشتم می گاییدم و طاق مونده بود از آن خواستم که یه بار دیگه بیاد .. همه رو فرستادم و اونو در آغوش گرفتم .. سر و صورتشو غرق بوسه کرده بودم . تعجب می کرد از این که این همه د ارم بهش توجه نشون میدم . حالا فقط من بودم و این آن خوشگله .. خیلی دلم می خواست تا به این آن می رسم آبمو خالی نکرده باشم ولی در حال کردن نفر پنجم بود که دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و نصفه آبمو هم تو کوس نفر ششم ریختم که در هر حال اسراف نشه و دو تایی شون شانس بار دار شدنو داشته باشن . .به آن گفتم که اون لباس خواب توری و نازک و بدن نماشو تنش کنه و منو به هیجان بیاره .. اونو قشنگ تر از بقیه می دیدم .. یه اشاره ای هم به ملکه جنازه شده گوشه اتاق انداختم و اونم با ایما و اشاره حالیم کرد که این پیر هوسباز به این زودیها از خواب پا نمیشه .. خاطرم جمع شد . معلوم نبود چند بار از این بلاها سر ملکه کوس خل آورده بودند که آسوده خاطر بود . ...... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم