ارسالها: 3650
#181
Posted: 18 Jun 2013 23:55
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 178
خواهرمو یه پهلو کردم و یه پاشو آروم گذاشت رو بدنم طوری که بتونم به راحتی کیرمو بکنم تو کسش . اما قبل از این که این کارو انجام بدم لبمو گذاشتم رو کس چاقالوی کتی خوشگله ام تا یه خورده بهش حال بدم .. به نظر میومد حالا که بار دار شده هوسش هم بیشتر شده باسه . زنای بار دار هم نیاز به محبت بیشتری دارند و هم سکس . هر چند ممکنه در موارد خیلی نادر از سکس هم زده شن ولی بیشتر اونا در جه حشرشون میره بالا و کتی هم یکی از اونا بود که ترشح هور مونهای جنسی اون زیاد تر شده بود . ناز این دو تا زن دیگه منو می کشت . من بیشتر نگران کتی بودم که اگه بچه اش دختر باشه ضربه روحی شدیدی نخوره . اگه دختر می زایید باید این قدر شبانه روز با این کیرم کنارش آماده باش می نشستم که یک بار دیگه بار دارش کنم . . نباید این قدر نا شکری می کردیم . اینجا که دیگه عربستان دوران جاهلیت نشد که دختر و پسر جدا می کردند . فوقش اگه اون دختر زایید و افسانه پسر ..پسر افسانه بزرگ که شد دختر کتی رو بار دار کنه . اون وقت پسر افسانه میشه پسر دایی دختر کتی و برادر ناتنی اون .. چه شود !چه می کنه این کوروش آریایی ! نزدیک بود قاطی کنم که کتی منو به حرف آورد -داداش حواست پرت شده ها . تازه دارم گرم میفتم و به من مزه میده . این قدر بی حال نباش دیگه .. به هر حال کس خواهرم خیلی درشت و آب افتاده تر شده بود و نمی دونستم آیا بعد از زایمان به همون فرم اولیه بر می گرده یا نه . این که این کس همیشه تپل و سفت و خوش دست بود شکی درش نبود ولی افسانه کس ناز تری داشت . شاید هم به این خاطر بود که افسانه ورزشی تر بود . چشاشو بسته بود و در مقابل میک زدن من آروم نفس می کشید . کوس خیسش لب و لوچه هام همه رو خیس کرده بود و هر چی هم که خشکش می کردم بازم مثل یخ و برف بهاری در حال آب شدن و نم پس دادن بود . آخرش کیرمو که دیگه زیاده از حد کلفت و تشنه اش شده بود به طرف کس کتی نشونه گرفتم . کیر که به همون لبه کس خواهرم رسید و کس هم بوی کیر رو احساس کرد انگاری یک آهن ربا کیرمو قورتش داد که اصلا نفهمیدم کی و چگونه رفتش اون داخل . -اووووووههههههه کوروش کوروش ولم نکن .. خیلی هوس دارم می دونم کسم گشاد شده و اون جوری که بایدبهت مزه نمیده -کتی عزیزم این حرفو نزن . من وجود خود تو رو که می بینم و حس می کنم همون کافیه که هوسم زیاد شه . تازه این هیکل قشنگ تو خیلی کلاس داره و من خوشم میاد که دارم با یه زن بار دار حال می کنم . تو هم باید خیلی خوشحال باشی که این تیپ رو به هم زدی مگه یک زن در طول زندگیش چند بار بار دار میشه . --ولی کوروش گفته باشم من ماموریت و این حرفا حالیم نمیشه تو باید هوای منو داشته باشی . -باشه کتی هر چی تو بگی اگه حریف یه دنیا شم نمی دونم حریف تو یکی چرا نمی تونم بشم . -حالا فقط تو می تونی حریف من شی . فقط حالا کیرت رو می خوام . می تونی منو ار گاسم کنی . زود باش .. یه پنجه ام رو گذاشته بودم روی رون راست کتی و یه پنجه ام رو قرار داده بودم رو برش سمت چپ کونش و دو تایی رو با هم چنگشون می گرفتم و کیرمو هم داخل کس حرکتش می دادم . کتی جیغ می کشید -آبجی یواشتر الان مامان و بابا دلواپس میشن فکر می کنن که تو درد زایمان داری .. -ا.ووووووهههههه داداشششششش داداشششششش کسسسسسسم می خاررررره .. -کتی بازم از این کلفت تر .. خسته ام کرده بود و هر چی هم اونو می کردم به آخرش نمی رسید . در هر حال اونم که تکون بخور نبود و منم دیگه به همون صورت کون و پاشو نگه داشته اونو می گاییدم و این قدر به کارم ادامه دادم تا بالاخره دیدم آروم آروم داره چشاشو می بنده و با پنجه هاش به روی تشک و ملافه فشار میاره و می خواد خودشو کنترل کنه .. -آخخخخخ داداششششش کوروش اگه بدونی چقدر بهم مزه داد و مزه میده .اصلا تموم نمیشه همین جوری دارم حال می کنم . حال کردن خواهرم همین جور ادامه داشت -کتی منم می خوام حال کنم فرمان بده تا با یه آب پاشی کستو یه غسلی بدم .. -داداش داداش فدای اون کیر کلفتت . اگه بدونی چقدر آرومم کرد و بهم حال داد .. زود باش زود باش کسمو غسلش بده .. خوب باهاش حال کن . ..این تیپ کس رو کردن و نگاه کردن هم خودش یه تنوع با حالی بود و در نوع خودش هم بی نظیر . داشتم فکر می کردم که دو تا کیر با هم وارد این کس میشن یا نه که یکی زدم به سر خودم و گفتم پسر این کس خواهرته غیرتت کجا رفته .. یهو فکرم رفت پیش این مسئله که ممکنه روزی هم برسه که بچه های کتی و افسانه اگه پسر باشن مامانشونو بکنن ؟/؟ نه نمی ذارم شرایط به اینجا برسه . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#182
Posted: 23 Jun 2013 02:16
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 179
کتی بگیر که اومد . تا اونجایی که می تونستم توی کس آبجی خالی کردم . دیگه خسته شده بودم . می خواستم برم خونه فامیلها یه دوری بزنم و هوایی بخورم می ترسیدم که هر دختر و زنی که منو گیر بیاره بگه بریم توی رختحواب . تازه گستاخی رو به حدی رسونده بودندکه دیگه پیش بقیه دراز کش شده می گفتند بیا منو بکن .. دیگه با این در تنگنا قرار گرفتن ها دیگه خیلی از تا بو ها شکسته شده کسی احترام کسی رو رعایت نمی کرد .انگار نه انگار یه زمانی رسم و رسومی داشتیم . این بابای ما هم که دیگه خودشو کشت تا بالاخره تونست یه جوری خودشو با این خبر نگارا ساز گار کنه . یکی از خبر نگارا ازش پرسیده بود تا چند وقت دیگه شما صاحب هزاران هزار نوه در سراسر جهان خواهید شد . نظر شما چیست و چه احساسی دارید . بر و بر به خبر نگار نگاه می کرد انگاری که یک فحشی شنیده باشه .اون فقط فکر می کرد که کتی و افسان دارن براش نوه میارن .. البته خودش می دونست دنیا تحت سیطره من در اومده ولی به این که این همه نوه داشته باشه فکر نمی کرد . در هر حال من که اونو با همه سادگیش دوستش داشتم. و براش ارزش زیادی قائل بودم . چقدر تیپ امروزی بهش میومد ولی اون عاشق همون کت و شلوار کهنه و وصله پینه زده اش بود . مادر منم که هنوز چادر های کهنه شو ننداخته بود دور . ولی از این مدل زندگی اشرافی هم بدشون نمیومد . در هر حال سنت های زیبای خودشونو فراموش نکرده بودند . یه بار رفته بودم یه گوشه خونه در یکی از اتاقکهای انباری مانند خوابیده بودم که از دست تلفتها و مزاحمین و افسانه و کتی خلاص باشم که دیدم این سگهای مزاحم و کتی و افسانه اومدن سر وقتم -داداش ما داریم زایمان می کنیم تو چت شده .. -از دست شما فرار کردم اومدم یه دو ساعتی رو بخوابم . بابا ولم کنین . -یعنی حالا این قدر از دست ما خسته شدی که پناه آوردی به جاهایی که حتی سگ های خونه ما هم دوست ندارن اینجا بخوابن ؟/؟ -کتی فراموش نکن که چی بودیم و چی شدیم . فقط یادم میاد هر چی بودیم خواب راحتی داشتیم . حالا حاضرم کلی پول بدم ولی دو ساعت بخوابم . اگه میشه برین من دو ساعتی رو بخوابم .. واییییی این افسانه یهو رو زمین ولو شد .. -کتی بجنب .. نمی دونم الان وقتشه یا نه ولی چرا این قدر زود وارفت . . با دستپاچگی زنگ زدیم که آمبولانس بیاد . دلم می خواست که خودمو قایم کنم و شخصیت منو نشناسن . ولی دیگه برای سزارین باید امضا می دادم . این روزها هم دیگه مد شده زایمان طبیعی رفته واسه خودش . بچه که به دنیا میاد یه چیزی به اندازه عروسی با چای و شیرینی و میوه خرج داره تا اونو از شکم مادر بکشی بیرون .. . زایمان رو افسانه داشت می کرد رنگ و روی کتی زرد شده بود . می دونستم که حسادت داره اونو از پا میندازه و نابودش می کنه . این استرس تموم نمی شد مگر این که با خبر می شد که افسانه دختر زاییده . از این که افسانه یک برگ برنده در دستش داشته باشه حرصش می گرفت . خیلی ناراحت بود . وقتی پرستارا فهمیدن که من کوروش آریایی پدر این بچه هستم از هیجان نمی دونستن چیکار کنن . قبل از زایمان سیل خبر نگاران بر سر و روی من ریختن گرفته ..-بابا زنم داره می میره . زود تر یه کاریش کنین .. -کوروش خان برای ما افتخاریه که تنها مرد روی زمین که می تونه متعلق به شهر ماست -و همچنین بنیامین نتان یاهو نخست وزیر فعلی اسرائیل . -ما به اون کاری نداریم . فعلا به افتخارات ملی خود کار داریم .-چرا این روز ها این تنش بین بار دار ها وجود داره که جنسیت بچه چی باشه .. .-من در این جا اعلام می کنم که کوروش آریایی بین دختر و پسر هیچ فرقی قائل نیست . مرد بدون زن و زن بدون مرد هیچ ارزشی نداره . چرا ما باید این قدر کوته فکر باشیم که به پسر ارزش بیشتری بدهیم ؟/؟ وقتی نسل کنونی از بین برود هر دو جنس زن و مرد از بین خواهند رفت . چه کسی قدرت بار وری دارد . چه کسی مردان را در دامان خود پرورش داده آنان را برای سازندگی جامعه تر بیت خواهد کرد ؟/؟ من در همین جا به تمام دختران جامعه درود می فرستم که اگر آنان نبودند مردان هیچ ارزشی نداشتند . مگر این افسانه جان من که تا ساعتی دیگر فرزند مرا فرزند آریایی این آب و خاک را به دنیا می آورد یک مرد است ؟/؟ اشک همه زنا رو در آورده بودم . کتی خودشو انداخت توی بغلم . -داداش داداش من به وجود تو افتخار می کنم . این زیبا ترین سخنرانی بود که در این یک سال اخیر کردی . . دقایقی بعد خشایار من به دنیا اومد . یک پسر کاکل زری .. با این که این سخنرانی رو کرده بودم و از داشتن دختر لذت می بردم ولی از این که حس می کردم یک شریک و ولیعهدی پیدا کردم که می تونه راه منو ادامه بده خیلی خوشحال بودم . هر چند شاید تا به حال از این پسر ها در سراسر دنیا داشتم و خودم نمی دونستم . چقدر خوشحال بود افسانه .. دلش می خواست با همون حال و هوا از رو تخت پاشه . هزاران نفر دور بیمارستان جمع شده بودند . رفت و آمد عمومی مختل شده بود ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#183
Posted: 25 Jun 2013 23:21
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 180
جشن پشت سر جشن و مهمونی پشت سر مهمونی تر تیب داده می شد . چه از طرف من و چه از طرف دوست و آشنا . از اونجایی که خشایار به دنیا اومده بود و سرم شلوغ بود دیگه روزی دوبار بیشتر نمی تونستم بر نامه برم که یکی اون با کتی بود و یکی دیگه هم بیشتر با یکی از فامیلم سکس می کردم . با این که کتی رو با اون سخنرانی خودم آروم کرده بودم ولی هنوز حسادت در حرکاتش موج می زد . نمی دونستم باید براش چیکار کنم دلم می خواست که اصلا به این فکر نکنه که بچه اش ممکنه چی باشه . دلم می خواست که کتی همون آرامش و شور و شوق روز های قبل از زایمان افسانه رو داشته باشه . روز هایی که استرسی واسه این نداشت که جنس بچه اش چیه . به کتی که می رسیدم مجبور بودم کمتر خوشحالی خودمو از بابت تولد خشایار نشون بدم و اتفاقا بیشتر به خواهرم محبت می کردم . -این خونه یه کاکل زری خوشگل داره ولی یه دختر ناز و با محبت هم می خواد . یه دختری که باباشو بیشتر از مامانش دوست داشته باشه . ببینم کتی واسم چیکار می کنه . سرمو میذاشتم روشکم کتایون خوشگله ام و می گفتم این جوری که معلومه دخترم از اون چاقالو هاست . این شکمی که تو داری انگاری که دوازده ماهه بار داری -کوروش تو راستی راستی دختر می خوای ؟/؟ -دختر مگه بده . خیلی با محبت تر و دوست داشتنی تر از پسره . دیدی که من الان جهانگرد شدم . میگیم این هیچی . قبلش هم بودم معدن زیر آب . در هر حال این تو بودی که هوای بابا مامانو داشتی و تنها شون نذاشتی .. -کوروش می دونم این حرفا رو واسه این می زنی که منو شاد کنی .-مگه تو غمگینی ؟/؟ بچه در مقابل محبتها و پیوند ما چه ارزشی داره . تو هم خواهرمی و هم حکم همسرمو داری . از بچگی با هم بودیم حتی شاید گاهی هم بغلم می کردی . می دونم برات سنگین بودم . حالا هم که عشقمی . من دوستت دارم . حتما برام اهمیت داری که نمی خوام نگران و ناراحتت ببینم . -پس منو ببوس .. ..در هر حال طوری تبلیغات کردند و منم به اونا کمک کردم که انگاری خشایار شاه دیگری به دنیا اومده و بعد از پادشاه کنونی ایران می خواد زمام امور رو در دست بگیره . چند تا از کله خرای رژیم واسم زنگ زدند که کوروش خان این چه بساطیه راه انداختی مگه ما الان در مملکت شاهی زندگی می کنیم .؟/؟ منم درجا یه تو دهنی بهش زدم و گفتم آشغال اولا دهنتو آب بکش اسم شاه رو می بری . بعدش بگو شاهنشاهی نه شاهی .. و ثالثا من می خوام جهان را شاهنشاهی کنم . این که ایرانه . جهان را ایران خواهم کرد ایران را ویران نخواهم کرد . وقتی در مقابل اعتراضات گفتم که به خبر گزاریها میگم شما چه جوری می خواین دیکتاتوری رو به من تحمیل کنین همه این دولتی ها لالمونی گرفته خفه شدند . کتی روز به روز افسرده تر می شد . انگاری دوست نداشت که زایمان کنه .. با این که می خواست سزارین کنه ولی شرایط روحی اون و تاثیر اون در جسمش و یه سری آزمایش های دیگه دکترا رو مجبور کرد که با بی حسی موضعی بخوان بچه اونو به دنیا بیارن یعنی آمپول کمر بزنن به نخاع و از نیمتنه بی حسش کنن . -کتی چت شده تو که سالم بودی . این کارات رو بچه هم اثر میذاره . خدا کنه اونا رو مریض نکرده باشی .. نمی دونم از دست تو یکی من چیکار کنم . -می ترسی سر بچه ات بلایی بیاد -خواهرم . بچه تو هم هست . چرا این قدر با خودت لج می کنی . تو که این اولین شکمته .. -داداش تو هم بالا سرم باش . توی اتاق عمل باش . می خوام حس کنم وقتی که بچه ام دنیا میاد تو خوشحالی .. -کتی با ور کن من عاشق بچه دخترم ولی این جوری که تو داری جوش می زنی منم دلم می خواد که بچه مون پسر شه تا تو ناراحت نشی -کوروش منم بین بچه ها فرقی نمی ذارم ولی دلم می خواد پسر باشه که به حال جامعه اش مفید باشه بتونه دخترا رو بار دار کنه . -کتی جون اگه همه دنیا پسر باشن اون وقت این پسرا کی رو باید بار دار کنن ؟/؟اونا که نمی تونن برن یک هندونه رو بگیرن سوراخش کنند و کیرشونو فرو کنند اون داخل . یک دختر لازمه دیگه .. خلاصه کتی رو در اتاق عمل خوابوندن . دکتر هرکاری کرد تا بهم درمورد بچه وجنس اون خبرهایی رو بهم بده قبول نکردم . ولی نمی دونم چرا لبخند می زد . البته کتی بیدار بود . به جای بیهوشی کامل از ناحیه کمر بی حسش کردند . یه چیزی جلوش گذاشته بودند تا جریانو نبینه . ولی من راحت می دیدم . اون شکافی رو که بین ناف و کس کتی داده می شد تا بچه رو در آرن به خوبی می دیدم . از دیدن خون حالم داشت بد می شد . حال خودمو می دونستم یه شکلات گذاشتم دهنم تا فشارم بره بالا . وای سر بچه معلوم شد . دکتر با دستکش سر بچه رو گرفت و کشید بیرون . من فقط داشتم به لاپاش نگاه می کردم ببینم کیر کوچولویی می بینم یا نه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#184
Posted: 30 Jun 2013 00:15
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 181
رفتم نزدیک پرستاری که بچه رو بغل کرده بود . یکی دو تا از دانه درشتها در حال فیلمبرداری بودند .. -کوروش بچه چیه .. -نمی دونم کتی هرچی هست امیدوارم سالم باشه . خودمو خندون نشون داده گفتم فعلا شومبول نداره .. -یعنی الان دختره بعدا پسر میشه .. -نه عزیزم یه دختر خوشگله . بچه دختر بود . -کوروش خان تبریک میگیم . -کوروش جان مبارکه . اتاق عمل شده بود مجلس مبارک باد . نگاهی به کتی انداخته خواستم ببینم که اون چیکار می کنه . دیدم لباش رو ور چیده . -عزیزم نمی دونی دختر چقدر شیرین و دوست داشتنیه . هدیه خداست . مگه تو خودت دختر نبودی . پیشونی همسرمو یعنی همون خواهرمو بوسیده .از این که برام دختر آورده ازش تشکر کردم -خدایا راضیم به رضای تو . -کتی جون تو که خودت خوب می دونی دختر چقدر ناز داره . اون بنده خدا که گناهی نکرده دختر شده تو هم می تونی یه مامان خوب باشی واسه یه دختر خوب . افسانه دلش می سوزه که دختر نداره . -من باید بازم صبر کنم تا پسر بیارم ؟/؟ شاید بعدی هم دختر شد . -خب بشه . عیبی نداره . میشه شیرین زبونی .. مهربونی .. دلسوزی و محبت و عشق ضربدر دو . صد تا دختر بیار . چرا این قدر بین دختر و پسر فرق میذارین . -من به خاطر تو میگم کوروش -کتی من که خیالم نیست تو چرا این قدر جوش می زنی . -امید وارم این طور باشه .. -آقای دکتر حالا اینو می بندین ؟/؟ یه دکتر زن در کنار یه دکتر مرد دو تایی داشتند کارای مربوط به کتی رو انجام می دادند . البته واسه یه سزارین دو تا دکتر لارم نیست . می خواستند مثلا یه جوری پیاز داغشو زیاد کنن . ولی اون لحظه فهمیدم چرا این جوری شده که علاوه بر دستیار یه دکتر زن هم اونجا بوده .. . دکتر زن که خیلی هم خوشگل بود و جوون اومد طرف من و گفت . کوروش جان ما باید سریع بجنبیم . من یک خبر برات دارم مژدگونی می خوام . سریع میرم رو اصل مطلب . من یک دخترم . دوشیزه ام . باید منو ردیف کنی . مجوز از دولت و رژیم اسلامی بگیری و از حوزه علمیه قم تایید بشه نداریم . من می خوام از حق قانونی خودت استفاده کنی .. انگشتمو گرفتم جلو بینی و خانوم دکتر رو کشوندم یه گوشه ای .. --خانوم دکتر درسته که کتی می دونه کارم چیه و ماموریت زیاد میرم ولی در این شرایط اگه بشنوه من می خوام بایه زن دیگه سکس کنم و یادش بیاد شاید خوب نباشه . شما بفر مایید چه خبری واسم دارین ؟/؟ -یک پسر توی شکم همسرتون هست که تا چند دقیقه دیگه درش میاریم . همسرتون دو قلو بار دار بوده خودتون نخواستین که بهتون بگیم .. یه لحظه از خوشحالی از حال رفتم .. دو سه نفر از بیرون اومدن حالمو جا آوردن . -بذارین این خبرو من به کتی میدم . یه جوری بهش میگم که هول نکنه .. جوووووون دو قلو . یه دختر و یه پسر . اسم پسر رو میذارم داریوش اول ولی اولشو باید حذف کنم . هم این که رسم نیست این جوری شناسنامه بگیرن و هم این که موافقت نمی کنند . حالا من خودم اونو صدا می زنم داریوش اول ..نه همون داریوش بهتره . اسم دختررو میذارم آتوسا . میگن آتوسا دختر کوروش بوده .. جااااااااان همه جا رو شاهنشاهی می کنم . جاوید شاه ..جاوید کوروش جاوید داریوش و خشایار .. جاوید ایران و ایرانی . رفتم پیش کتی ..-کوروش چرا این جوری شدی . من زایمان کردم تو دگرگون شدی .. -کتی جون اگه ما یه زمانی پسر دار شیم تو چیکار می کنی .. اگه الان بیام بهت بگم لاپای بچه مون یه شومبولک بود و ما ندیدیم چیکار می کنی .. -تو جدی نمیگی . راست میگی ؟/؟ من خودمو عادت دادم به این که یه دختر دارم . خب دفعه دیگه برای دختر تلاش می کنم . -دست تو که نیست تلاش کنی .هر مدل غذا هم که بخوری و شوهرت هم هر کاری که بکنه تا اون اوسا کریم نگه بچه چی بشه اون جوری نمیشه . همه چی دست خداست . پس اگه هر دو تا رو هر دو مدل رو داشته باشی دیگه بچه نمی خوای .؟/؟ -نمی دونم چی میگی . .-به دکتر بگم سر لوله رو ببنده ؟/؟ -کوروش دیوونه شدی . الان من کلی خون رفتم . سر به سرم میذاری ؟/؟ -من یه خبر خوب دارم . بگو فشارت بالا پایین نمیره من خبررو بهت بدم . بهترین خبریه که الان می شنوی .. صدای گریه بچه دوم پیچیده بود . از ترس این که داریوش خان زود تر به مامانش اعلام نکنه گفتم کتی خوشگله من تو استثتایی هستی . خیلی کم پیش میاد که یک زنی دو قلوی پسر و دختر به دنیا بیاره ولی تو آوردی . . این صدای گریه پسر ماست . دوتایی مون با هم زدیم زیر گریه و درجا خندیدنو شروع کردیم .. بعدا متوجه شدم که با یه دوربین های خاصی صحنه جراحی و حرفای ما به طور طبیعی و زنده در سر تا سر جهان پخش می شد . دنیا می دونست که بچه من و کتی دو تاست و ما خودمون نمی دونستیم . میلیاردها نفر در سراسر جهان به دیدن این فیلم به هیجان اومده بودند . دوست داشتن ببینن آخر این کس خل بازی من و کتی به کجا می رسه .. آخه ما نخواسته بودیم از نتیجه سونو گرافی در تعیین جنسیت بچه مطلع باشیم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#185
Posted: 2 Jul 2013 20:25
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 182
کتی باورش نمی شد .. -کوروش باهام شوخی نکن .. خواهش می کنم راستشو بگو . من باورم نمیشه .. پوست صورتش از خوشحالی داشت می ترکید . -عزیزم خواهرم همسرم عشقم .. من چه شوخی دارم که باهات بکنم . من که نمیام یه حرفی بزنم که بعدا درش بمونم . حتما هست دیگه . پس بیا منو ببوس . چه حالی می داد اون لحظه . خواهری رو بوسیدن که واسم یه بچه دو قلوی دختر و پسر آورده بود . داریوش و آتوسا . اگه اشتباه نکرده باشم داریوش با آتوسا که دختر کوروش باشه از دواج می کنه یعنی خشایار بچه افسانه محصول از دواج اوناست . خنده ام گرفته بود از این که گذشته و حال رو به هم می چسبوندم . صورتم از اشک شادی کتی خیس شده بود . دکترا و دستیاراش اون جلو داشتند روی شکم خواهرم دو خت و دوز انجام می دادند ما اینجا معرکه گرفته بودیم . چیکار می کردیم . دیگه چه لحظه ای از این شاد تر . یه زمانی به این فکر می کردم که چه جوری می تونم با این گرونی و مشکلات زن بگیرم .. چه جوری می تونم زندگی خودمو اداره کنم .. ولی حالا حساب و کتاب بچه هام و تعداد اونا از دستم دیگه داره در میره . یک کتاب آمار باید تهیه شه و یا این که لحظه به لحظه در کامپیوتر مشخص شه که به چه تعداد فرزند دارم . بلا استثنا نام فامیل همه اونا باید باشه آریایی . در غیر این صورت حق ندارند که برای بچه شناسنامه بگیرن . ولی رو نام کوچیکش کم می آوردم . -کوروش می دونی حالا چی دلم می خواد ؟/؟ -می دونم یه مادر در شرایطی که بچه شو به دنیا میاره دلش می خواد اونو بغلش بزنه . بوی تنشو حس کنه . اگه می تونه بهش شیر بده . نوازشش کنه . حس می کنه که بچه اش جزیی از وجودشه که ازش کنده شده .. -این که آره داداش کوروش ! شوهر کوروش ! بابا کوروش! پادشاه من! ولی بیشتر از اون دلم می خواد که لخت باشم زیر پاهای تو .. تو بغلم بزنی . من لاپامو باز کنم و تو به چشام نگاه کنی همین جور که داری لباتو میذاری رو لبام کیرت رو بچسبونی به سر کسم با یه فشار و شایدم نرم نرم کیرت رو بفرستی بره توی کسم . آههههههههه که چه حالی میده . نازم کن . -دوستت دارم کتی . دوستت دارم . -حتما افسانه هم اینو شنیده . از غصه دق می کنه -کتی این قدر بد جنس نشو . چی شد تا حالا که از دختر خوشت نمیومد .-حرف تو دهنم ننداز کوروش . دختر رفیق مادره . مادر که نمی تونه همه حرفاشو به پسرش بگه . یه سری درددلهاست که مادر با دخترش می کنه .. -خیلی چرچیلی کتی . حالا که خیالت تخت شد پسر داری این جوری حرف می زنی ؟/؟ -حالا چرا این قدر گیر میدی .. سرگرم صحبت بودیم .. -آقای کوروش و خانوم کتایون آریایی اگه اجازه می فرمایید و جسارتی نمیشه بقیه حرفهاتون رو در بخش ریکاوری و بعدش بخش زنان و زایمان ادامه بدین .. دکتر بیچاره راست می گفت . کار اونا تموم شده بود و من و کتی همین جور داشتیم با هم حرف می زدیم . از کیف و لذت زیاد بود .. دیگه اون کلاس اتاق عمل رو یه جوری پایین اورده بودیم . وقتی که ما رو بردن بخش و یک مانیتور بزرگ رو دیدم که دهها مریض دورشو گرفته بودند تازه شور و غوغا و اشتیاق رو احساس کردم . زنا و همراهانشون به دیدن من چه جیغی کشیدند . با اشاره انگشت کتی رو به اونا نشون می دادم و می گفتم که باید اونو تشویق کنین . خبرنگارا رو در سطح جهان نشون می دادند که دارن با مردم گوشه و کنار جهان مصاحبه می کنند . بیشتر هیجان به خاطر این بود که محصول هم بستری یک خواهر و برادر یک خواهر و برادر دو قلو باشه . در همین لحظه افسانه هم وارد شد . -ببینم خشی کوش .. اونو دادم دست مامان .. کتی جون تبریک میگم . -ممنونم افسان جون . امیدوارم خدا به تو هم یه دختر بده.. -فرقی نمی کنه . بچه بچه هست دیگه . آدم هرچی بچه کمتر داشته باشه تر بیتش راحت تره . راحت تر می تونه به شوهر جونش بر سه . کتی از این حرف افسانه لجش گرفت . با خشم نگاهش کرد . -اون برای خونواده هاییه که نمی تونن واسه بچه هاشون دایه و مربی استخدام کنند . من دلم می خواد از الان به بعد هر وقت که وضعیت بدنی من آماده باشه بار دار باشم . یعنی دوست دارم سی تا بچه بیارم . زنای دیگه فقط به صحبتای این دو نفر گوش می کردند و می خندیدند . من داشتم دنیا رو می گاییدم و این دو نفر داشتند به هم حسادت می کردند . انگار هوو فقط همونیه که از نزدیک بتونی ببینیش دیگه حساب اینو نمی کردند که همین حالاشم کلی از بر نامه های جهانی و رسالت خودم عقب موندم . با هام تماس گرفتند که باید خودمو آماده کنم که چند بر نامه مختصر در امریکای جنوبی , افریقا و یونان دارم . بعدش که به برگشتم ظاهرا قراره یک دعوت عمومی از سران دولتها و مادرانی بشه که در این چند وقته بچه های منو به دنیا آوردند . قرار بود این جشن در استادیوم آریا مهر که این عاشقان دیکتاتوری ارواح ننه شون اسمشو گذاشتن آزادی و از آزادی خبری نیست برگزار شه . فکر کنم یه دو هفته ای رو کار داشتم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#186
Posted: 7 Jul 2013 15:10
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 183
چقدر زنا بهم چشمک می زدند که برم طرفشون ولی افسان و کتی حواسشون بود که دست از پا خطا نکنم . وقتی که چشمام به پرستارای رنگ و وارنگ و جور وا جور می افتاد دیگه نمی دونستم باید چیکار کنم ولی دیگه باید یه دو سه روزی رو استراحت می کردم . حداکثر استراحتم این بود که در روز باید با یک نفر می بودم . چیکار می کردم زنگ زدم به رئیس مجلس که آقاجان من دو سه روز دیگه میرم ما موریت فعلا به افتخار داریوش و آتوسا باید حسابی خوش بگذرونیم . کتی پوست صورتش باز شده بود . احساس آرامش و خوشحالی می کرد . خواهری از برادرش بار دار شده و یک دو قلوی دختر و پسر آورده .. عجب همهمه ای شده بود . فکر کنم بیمارستان رو گذاشته بودند رو کولشون .. -خانوما من برم بیرون اینا مگه میذارن زنم یعنی همین خواهرم آرامش داشته باشه ؟/؟ اصلا ملاحظه نمی کنن . انگاری این دنیا فقط شده این که باید بار دار کنی و در جهت بقای نسل بکوشی . خسته شده بودم . دلم می خواست حداقل دوازده سالی می گذشت و بچه هام بزرگ می شدند .و از بار سنگین مسئولیت من کم می شد . اون وقت این بچه ها می تونستند یک مسئولیت شهری یا استانی داشته باشند . من بد بخت رو بگو که مسئولیت جهانی دارم . جهان سراسر دنیا میشه آریایی . دیگه این عرب های عربستان و عراق هم آخر اسمشون میشه آریایی و دیگه نمی تونن به خودشون بنازن که اومدند و فرهنگ سازی کردند . حالا دیگه این آریا و آریاییست که تعیین می کنه که دنیا دست کیه . قدرت از آن کیست . بر سر در مجلس شورای ملی نام آریا را خواهیم نوشت . حتی بر سر در فیضیه قم .. در همین افکار غوطه ور بودم که دیدم در سالن بیمارستان بوده و خبر نگارای زن دارن منو می خورند .. یک مشت سوالای تکراری و منم به همه جواب می دادم . آخرش داشتم از پا می افتادم . -خواهران برادران به من فرصت استراحت بدین که مجبورم از دو سه روز دیگه فعالیت سنگین خودم رو در کشور های جهان شروع کنم .. یکی از خبر نگاران به عنوان آخرین سوال گفت آیا شما مطلعید که تا به حال دو هزار فرزند در سراسر جهان دارید از این تعداد تقریبا 1100نفر آن پسر هستند ؟/؟ .. وااااااییییییی من پدر دو هزار تا بچه بودم .. اونم ازدر آمیختگی با نژاد های مختلف . یعنی اگه بگیم همه یک قلو بودند و این چند تا استثنا رو با اونایی که بار دار نشدند پایا پای کنیم من تا به حال دو هزار تا سکس داشتم ؟/؟ دو هزار تا چه خبر بود .خیلی سخت بود باور کردنش ولی چیز جالبی بود. با این حساب من فکر نکنم بیشتر از صد هزار تا بچه بتونم تولید کنم . در عوض بچه هام دست به کار میشن ولی دوباره میشه همون بر نامه نسل حضرت آدم .. نه نباید این دفعه بذارم شلوغ شه . اگه یک پسر آریایی زرد پوست با یک زن مسن زرد پوست آمیزش کنه و بچه ای به دنیا بیاد اینجا نژاد آریا کمرنگ میشه ولی اگه با یکی از همین دخترای به دنیا اومده که باباش من باشم آمیزش صورت بگیره این جوری تیپ آریایی محفوظ تر می مونه . چه افکار بزرگی در سر داشتم . باید می رفتم آفریقا .. یه چند تا کشور رو دور زدم از بس کس های سیاه رو کرده بودم دیگه خسته شده بودم . ولی در هر حال اونا هم دل دارند . نمیشه که همش کس سفید رو گایید . حتی ملکه سیاه رو هم که می گاییدی اصلا نشون نمی دادند که ملکه باشند .. یه روز بودم در یکی از نقاط سومالی داشتند منو با اسکورت می بردند .. به مترجم گفتم به این دور و بری ها بگو کی می خواد منو ترور کنه اینا که آه ندارن تا با ناله سودا کنند . وای که این زنان استخونی و بچه بغل با چه زار و التماسی بهم نگاه می کردند . یه لحظه دلم سوخت و خواستم برم وسط اونا و یه انرژی به اونا بدم و چند تا بچه هم اونجا بکارم ولی به عقلم رسید که اینا بد بختا فر دا پس فردا چی می خوان بخورن . بازم به ذهنم رسید که بهتره کمکشون کنم . هم از نظر اقتصادی هم از نظر آمیزشی . خب همون ناحیه ای رو که درش قرار داشتم بهشون کمک کردم . براشون کلی امکانات تهیه کردم . مسئولین اول با این کار من مخالفت می کردند . چون اونا اعتقاد داشتند که این مردم باید در گرسنگی به سر ببرند تا بشه راحت حکومت کرد . اونا در شرایط سخت تمایل چندانی به بچه داری نداشتند ولی با این همه نیاز به سکس رو پس از تغذیه مناسبی که کرده بودند احساس کرده و یک سرویس جانانه به اونا دادم . من نمی خواستم که دوربین های جهانی به کار بیفته و از این کار من فیلم بر داری شه . چون اصلا خوشم نمیومد که فکر کنن من واسه ریا و این که می خوام خودمو انسان دوست نشون بدم دارم از این کارا می کنم . در حالی که من واقعا محرومانو دوست داشتم و از این که انسانهایی به خاطر قدرت کاذب خود بخوان بر دیگران احساس بر تری کنند از این کارشون بدم میومد ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#187
Posted: 10 Jul 2013 18:24
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 184
گاهی اوقات سکس با یه سری از این سیاهپوستا یه حال و هوای عجیبی داشت . همچین به آدم یعنی به من می چسبیدند که انگاری در زندگیشون تا حالا مردی ندیدند . خیلی هم زود حشری شده و خیلی هم دیر دست از سکس می کشیدند . بیشتر این سیاهپوستان تا سه بار ارضا نمی شدند دست از سر من و کیرم بر نمی داشتند و ول کنم نبودند . ولی یکی از صحنه هایی که خیلی خوشم میومد و.حال می داد این بود که وقتی توی کسشون خالی می کرم آب سفیدو و شیری رنگ که از کس سفید می ریخت بیرون و دور کس کناره های پا رو سفید نشون می داد یه منظره جالبی رو به وجود می آورد . چقدر هم این خانوما به من می رسیدند . می خواستند من بیشتر کیف کنم . . در یکی از کشور های جنوب افریقا فکر کنم زیمبابوه بود یا آنگولا که یک داستانی رو در مورد سفر یکی از مسئولین رژیم ایران به اونجا در 25 سال پیش شنیده بودم .. که به خاطر استقبال و احترام از سران مملکتی ما عده ای از مردان قیبله که از ناحیه کیر لخت بودند خودشونو از گوشه و کنار هویدا کرده حتی می گفتند بعضی از آنها خودشونو از درختان به زمین انداختند و جهت احترام نزدیک اون مسئول رفته کیراشونو هم دستشون گرفته بودند که اون مسئول خیلی ناراحت شد ولی به خاطر مسائل دیپلماسی رعایت کرده بود و اون جور که دوست داشت از کوره در نرفت و تحمل کرد . فقط به این کیر به دستها گفته بود که دور و برش رو خلوت کنند .آخه این رسم نوعی احترام گذاری به مهمونا بود . . فکر کنم این یک هشداری بود برای اون کله گنده ایرانی که اون دنیا جای این کیر ها مار هایی می شینه که بگه صد رحمت به همون کیر ها . حالا چی شد که من یاد این خاطره افتادم . به این خاطر بود که همچین استقبالی هم از من شد فقط فرق این کیر ها با کیر های 25 سال پیش در این بودکه اون کیر ها شق بود یعنی کیر های 25 سال پیش . از این کیر ها که بگذریم سفر من به امریکای لاتین هم جالب بود . سفری به کشور های برزیل و آرژانتین وکستاریکا و خیلی از کشور های دیگه داشتم .اسم کستاریکا منو به یاد کس تاریک مینداخت . وقتی که به پاناما و مکزیک و کشور هایی نزدیک به ایالات متحده امریکا سفر کردم قلبم به شدت می تپید برای پرنده ای که آن سوی مرزها بود . خدایا من چقدر به کبوتر صحرا نزدیک شده بودم . چقدر دلم می خواست اونو می دیدم . دلم براش پر می کشید . دو تایی سوار بر اسب بر کوههای کالیفر نیا ..اون منو از دست طالبان نجات داده بود .. گریه ام گرفته بود . با این که یک سرخپوست بود و دختر رئیس قبیله آپاچی ها ولی پوست صورتش تفریبا به پوست سفید ها گرایش داشت . هرچه بود دلم واسش یه ذره شده بود . رفتن من به امریکا مسئله ای نبود ولی می ترسیدم که برم و گیر کنم .آخه این امریکایی ها همه چی رو واسه خودشون می خواستند . و می خوان . واسه همین بود که انقلاب 57 رو تبدیل به کودتای 57 کردن . کیر منو هم می گرفتند و دیگه پس بده نبودند . این دولت ما هم که قربونش برم تا حالا هر چی که از این امریکا کیر می خورد صداش در نمیومد حالا هم که خود امریکا می خواست کیر بخوره حتما بازم لالمونی می گرفت . دیگه بی خیال شدم چون باید می رفتم به یونان . در یونان هم استقبال زیادی از من شد . در یک بر نامه تلویزیونی که به مناسبت ورود من به یونان تر تیب داده شد همه از افتخارات یونان در طول تاریخ و جنگ های یونان و ایران می گفتند و چند جا رفتند که از پیروزیهای کشور خودشون بر ایران بگن که همون بلایی رو که سر مغولها آورده بد ترشو سر این یونانیان بخت بر گشته و فلک زده آوردم طوری که دیگه هیشکدومشون جرات نکردند از افتخارات ملی و میهنی خودشون بگن . وشروع کردن به تعریف از خشایار شاه و این که تمدن غنی ایرانی را به یونان انتقال داد و اگر نیود یونان امروز هم وجود نمی داشت .. چند تا از زنای خبر نگار خوشگل یونانی رو که اون نزدیکی بوده و مدام عشوه گری می کرده نزدیک خودم نشوندم تا کیرم شق کنه . . حالا که خوب شق شد شلوارمو کشیدم پایین و گفتم خایه مال ها نه به اون بی نمکی و نه به این شوری . فقط یادتون باشه چند سال پیش یه کس شعری ساختید به اسم سیصد . .. به خاطر همون کس شعر نامه من باید سیصد تا یونانی رو بگام . فعلا که شما یونانیان و دولت و کشور شما همه زیر کیر من قرار دارید . تمدن رو به انقراض شما را این نژاد آریاست که از نابودی رهایی می بخشد . مترجم یخ شده بود . یکی زدم تو سرش و گفتم هی عوضی تو که ایرانی هستی زود باش تر جمه کن . -کوروش جان اینجا ترجمه سر خود داریم الان تمام دنیا می دونن تو چی گفتی -دنیا نه تنها باید بداند بلکه باید احساس کند . شنیدن کی بود مانند دیدن . ایران و ایرانی بر تری خود را به جهان و جهانیان ثابت خواهد کرد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#188
Posted: 14 Jul 2013 01:20
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 185
یه سیستم خاصی رو در مورد یونانیان به کار گرفته بودم که بیشتر از اون که به فکر لذت بردن باشم اول به فکر بار دار کردن اونا بودم و خیلی هم در این مورد عجله داشتم . یا این که با سرنگ آب کیرمو می کشیدند و تیکه تیکه وارد کس زنای یونانی می کردم و یا این که از کیر خودم به عنوان سرنگ استفاده می کردن تا تیکه تیکه به این خانوما آب بدم . اونایی رو هم که توی کسشون خالی می کردم می فرستادم که برن بعد با یکی دیگه که از همه خوشگل تر و سر حال تر بود شروع می کردم به سکس . با زن رئیس جمهور یونان خیلی سکس با حالی داشتم . اولین کاری که کردم این بود که کردم توی دهنش . همچین با خشم کردم تو دهنش که نزدیک بود دندوناش بشکنه . عجب توانی پیدا کرده بود این کیر ما .. و چه چشای خوشگلی هم داشت زن رئیس جمهور یونان . تیپش عین تیپ های زنان وطنی خودمون بود . وای که می مردم واسه گاییدن این جور زنا . بعد از این که کلی افریقایی گاییده بودم و از هر چی کس کردن داشت بدم میومد کس های سفید یونانی گاییدنو واجب بود . هر چند خودمو قانع کرده بودم که سفید و سیاه و زرد و سرخ همه در برابر آفرید گار یکی هستیم و خودمو قانع کردم که از گاییدن کس سیاه لذت ببرم . مدام خودمو می بردم زیر سوال که ای کوروش مگه همین تو نبودی که با حسرت به پیر زن هشتاد ساله نگاه می کردی و می گفتی چی می شد که اون خودشو در اختیارت می ذاشت . حالا چی شده که کردن سیاهپوست بهت حال نمیده ؟/؟ خودم از خودم خجالت کشیدم که بخوام از این سیاستهای تبعیض نژادی پیروی کنم . من زن رئیس جمهور امریکا رو که تقریبا سیاهپوست و جذاب بود گاییده بودم اینا هم روش . در هر حال نباید تبعیض قائل می شدم . کوروش آریایی برای اجرای عدالت و مهربونی در سراسر جهان اومده . برای کوروش زن یک کراواتی به همون اندازه باید ارزش داشته باشه که زن یک مجتهد و آخوند . باید به اونا نشون بدم که عدالت یعنی چه . اگه در کیرمن آبی هست برای اونا هم هست .. زن رئیس جمهور بود و یه دختر همراش . نمی دونستم اون دخترشه یا خواهرش . در هر حال بیشتر از ده سال نشون نمی دادند که اختلاف سنی داشته باشند . یا آرامیس خیلی جوون تر نشون می داد یا النا خیلی بزرگتر از سنش نشون می داد . در هر حال آرامیس یه لباس توری یکسره بدن نما به رنگ آبی آسمانی تنش کرده و خودشو انداخته بود روی تخت و النا هم با همین وضعیت منتهی با لباسی قرمز خودشو بهم نشون می داد . نمی دونستم اول با کدوم حال کنم . هرچند در این موارد بزرگتر ها بیشتر برای خودشون حقی قائلند . در هر حال من رفتم سراغ آرامیس . . جالب این جا بود که النا به جای این که بیاد کمک و در سکس نقش داشته باشه رفت یه گوشه ای و رو صندلی نشست تا شاهد حال کردن ما باشه . پوششی از تور به رنگ آبی آسمانی روی بدن زیبا و خوش نقش آرامیس قرار داشت . دلم می خواست لباس و سینه هاشو با هم می ذاشتم توی دهنم . نوک تیز سینه هاش از زیر لباس مشخص بود . موهای سرش نه بلند بود و نه کوتاه . لبای سرخ و یا قوتی اون با این لباس خیلی بهش میومد . همه چی آماده بود برای این که من با دو تا زن خوشگل و تو دل برو و سکسی حال کنم . شباهت این دو نفر نشون می داد که احتمالا باید مادر و دختر با شند . جوووووووون کس و کون مشتی و با حالی داشت . به اصطلاح خودمون از اون بازا ریهای ناب و اصیل . حرف نداشت . النا تازه داشت راه می افتاد قبل از این که من شروع به کار کنم اون دست به کار شده بود . لباس خوابشو داد بالا . اون زیر هیچی نداشت . از فاصله چند متری کس ناز و کوچولوشو می دیدم که چه جوری داره با اون ور میره و با هاش حال می کنه و در حال مزه گرفتنه . آخخخخخخخ دختر دلمو بردی . ولی از قرار معلوم به احترام آرامیس تکون نمی خورد . زن که فهمیده بود من توجه ام معطوف دختره شده دستشو گذاشت دور کمرم و منو به سوی خودش کشوند تا بفهمم چی شده دیدم روش قرار دارم . همون یه شورتی رو هم که پام بود خودش واسم در آورد .. با این که می دونستم کیر منو بار ها و بار ها از تلویزیون و هنگام پخش مستقیم گاییدن زنای نیاز مند دیده ولی این جور از نزدیک دیدن اونم به ناگهان براش یک شوک لذت بخشه .. کیرمو گرفت توی دستش و به زبان یونانی یه چیزایی گفت که حالیم نشد ولی از اونجایی که حس کردم ممکنه بخواد با ساک زدن حال کنه کیرمو به دهنش نزدیک کردم . . در همین لحظه یه آهنگ نه ملایم و نه تند یونانی شروع شد به پخش شدن از یکی از ضبط هایی که این دور و بر بود . خیلی از آهنگهای یونانی که منو به یاد آهنگهای عبری و اسرائیلی مینداخت خوشم میومد . کیرم تا ته رفته بود توی دهن آرامیس .... ادامه دارد .. نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#189
Posted: 17 Jul 2013 00:44
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 186
آرامیس منو به خودش چسبونده بود . هیکل ناب و ناز اونو می دیدم که یواش یواش از زیر اون لباس خواب توری داره میاد بیرون . بیشتر این یونانیان بدنهای سفیدی داشتند که جون می داد برای تر کیب با نژاد پاک آریا . هر چند من به تبعیض نژادی و این جور مسائل زیاد اهمیتی نمی دادم ولی از بس این چند تا کشور در پی تحقیر ایران و ایرانی و افتخارات ملت ما بودند منم دیگه تصمیم گرفتم تا پای جان برای نشان دادن افتخار ملی و میهنی و اعتلای کشور و کسب افتخاراتی تازه برای وطنم بجنگم . فعلا که با این کیرم در حال گردو شکنی بوده و زبون این یونانی ها رو هم بسته بودم . این چند روزه حسابی اونا رو برده بودم زیر سوال طوری که جرات نفس کشیدن نداشتن . یه چند تا کارشناس تاریخ و جغرافیا هم با خودم آورده بودم که هر جا که گیر کردم فوری بیان کمکم . کاری کردم که از تلویزیونها و رسانه های این کشور کوچک و آب رفته بیان و اعلام کنند که دولت یونان هیچ نداشته و هر چه بوده در اثر تعامل با ملت با فرهنگ و پیشرفته ای چون پارتها یا همان ایرانیان به دست آورده . البته ما تحقیر و توهین رو هم نمی خواستیم و تعریف و تمجید و خالی بندی تا این حد را هم نمی خواستیم . ما می خواستیم فقط حقیقت بیان شه و معمولا کسی تاریخ رو تحریف می کنه که دچار سردرگمی و نوعی تحقیر تاریخی باشه . وگرنه اگه ملت و دولتی را به عنوان یک دولت و ملت بر تر تاریخ بشناسند دیگه به این صورت نمیاد که شخصیت خودشو از راه توهین به ملت ودولتهای دیگه به دست بیاره .باید واقع گرا هم بود . جایی که اشتباهی هم از طرف نیروهای خودی باشه باید اونو بیان کرد .مثلا ما همه جا قوم مغول رو به عنوان قومی که وحشیانه به ایران حمله کرد و کشت و خورد و برد می شناسیم آیا اینو هم به طور مفصل گفتیم که اگر حماقت و غرور شاه ایران و حکام محلی ایرانی سرمرز ایران و مغول نبود کار به اینجا نمی کشید و شاید امروز تاریخ و سرنوشت ایران و ملت ایران به گونه ای دیگر رقم خورده بود ؟/؟ تاریخ را نیروهای درگیر در تاریخ هستند که می سازند . در درجه اول خود ما هستیم که سرنوشت خودمو تعیین می کنیم . رفته بودم به عوالم هپروت . آرامیس دستاشو دور کمر من قلاب کرده بود با حرکات گردشی و چرخشی خودش سکان عملیات رو در دست خودش گرفته بود . حس کردم باید بجنبم و این جا قدرت ایران و کیر ایرانی رو به رخ زن اول یونان برسونم . جلوی حال کردنشو نگرفتم خودمم بی اندازه داشتم حال می کردم . گذاشتم خوب خسته شه و تا اونجایی که می تونه زورشو بزنه . با این که هوس از سر ورو وتنش می بارید ولی خستگی امونشو بریده بود . حالا دیگه نوبت من بود . اونو خوابوندمش . هر چند می دونستم فارسی حالیش نیست ولی خودم واسه دل خودم حرف می زدم . -ببین شازده خانوم حالا دیگه نوبت منه که شمشیرم رو در سرزمین گشاد تو فرو کنم ولی خودمونیم شوهر بی خایه ای داری که هنوزم که هنوزه کست تنگه . -آخخخخخخخ النا النا ..النا .. با اشاره دست دختره رو صدا می زد . معلوم نبود برای چی داره این کارو می کنه . راستش بهم بر خورده بود آخه من که داشتم به خوبی به اون حال می دادم . کیرمو همچین کردم توی کسش که سرش افتاد پایین . خودم سر بلند شدم و این یونانی بد بخت بیچاره سر افکنده . .تازه نفس و با قدرت به گاییدن خودم ادامه دادم . نمی دونم چرا النا دستور خانوم یا مادر خودشو انجام نداد . فکر کنم حس کرده بود که آرامیس دیگه خود کفا شده و نیازی به کمک اون نداره . هر یک از دستام رو یکی از سینه های آرامیس کار می کرد . طوری این سینه ها رو در چنگ داشتم و فشارش می گرفتم که چشای آرامیس گرد شده بود . حالا با قدرت در حال گاییدن آرامیس بودم . دیگه النا رو صداش نمی زد . حواسم به این بود که نیروی خودمو واسه النا هم نگه داشته باشم و بتونم اونو هم به خوبی بکنم . چون اون جوون تر و تاره نفس تر بود و اگه کم می آوردم آبروی ملت و کشور ایران در خطر بود . کون لق دولت ایران . آرامیس طوری فریاد می کشید که انگاری خشایار با لشگریانش به کس اون حمله کرده باشن . خوار مادر هر چی یونانی رو میگام .. وقتی دیدم بیحال روی تخت ولو شده تا می تونستم توی کسش خالی کردم . صدام در نیومد و النا رو صداش نکردم تا بیشتر استراحت کنم . حتما انتظار داشت نازشو بکشم و دو دستی بغلش کرده بیارم بذارمش روی تخت . ولی من خودم رو طاقباز انداختم روی همین تخت چهار نفره چشامو گذاشتم رو هم . یعنی این که النا جان تو رو کیرمم حساب نمی کنم . البته کیر من که خیلی ارزش داشت . باید می گفتم تو دختر یونانی رو پشم کیر خودمم هم حساب نمی کنم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#190
Posted: 21 Jul 2013 00:11
فقـــــــــــــــــــــــــــــــــط یک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد 187
آرامیس گوشه ای افتاده بود ومنم دیگه راستی راستی خیال باز کردن چشامو نداشتم ولی یهو حس کردم یه بوی خوشی نزدیک من تمام فضای اطراف منو گرفته چشامو باز کردم اون حوری صورتی رو دیدم . جوووووون انگاری از بهشت اومده بود . کیر منو که خیلی خیس بود و همین جور داشت آب پس می داد فرو کرد توی دهنش و با اون دهن غنچه ای و کوچولوش تعجب می کردم چه جوری کیر دراز و کلفت منو تا آخر فرو کرده . این کیر که شق بود اگه گلوش هم یه حالت فنری می داشت باز مشکل بود تمامی کیر بره توی دهنش ولی النا همچین کاری کرده بود . دختری از یونان . بی خود نیست که میگن یونانیان خیلی پیشرفته و با فرهنگن . حداقل النا اینو در کیر خوری ثابت کرده بود . -بخور بخور ساک بزن . حال بده حال بده که از حال کردن شهوانی بهتر و با حال تر چیزی در این دنیا وجود نداره . روزی روز گاری تمام این جنگ و دعوا ها بر سر کیر و کس بود اما الان کس بد بخت بیچاره .. دیگه دعوایی بر سرش نمیشه و این من بیچاره هستم که تا چند وقت دیگه باید از دست کس فرار کنم . روز گاری مردان جهان برای شهوت و شهوت پرستی دنیا رو به آتش می کشیدند اما حالا واسه چی دنیا رو به آتیش بکشن . می خوان پول داشته باشن که اونو چالش کنند و ازش استفاده نکنند چه به دردشون می خوره . یه روز تازه می گفتند ای ابناءبشر این قدر شهوت پرست نباشید حرص نزنید شهوت خوب نیست . حالا همونشم ندارند پس واسه چی دارن سگ دو می زنن . می خوان قدرت بر تر اتمی باشن . دولتهای دنیا سر این موضوع دارن با هم کلنجار میرن . آخه بد بختا .. بیچاره ها اگه راست میگین یه ساعتی اختراع کنین که زمانو ببره عقب و مثلا بیست سال جوونتر شین و زندگی رو زیبا تر حس کنین . همه چی رو قشنگ تر و تازه تر ببینین . ولی کو ..کو این گوش شنوا دل بینا . تمام این افکار اندیشمندانه در لحظاتی سراغم اومد که کیر من بود توی دهن النا و مست مست شده رفته بودم توی خلسه و خماری . اگه النا تا صبح هم به این شیوه با من عمل می کرد بازم صدام در نمیومد و دلم می خواست همین کارو ادامه بده ولی چند دقیقه بعد کیرمو از دهنش بیرون کشید و بغلم زد .. واااااییییی چقدر ناز بود . درشت و گرد و تپل . استیل شونه اش با سینه هاش هماهنگی داشت گودی کمر و چالک کوچیکی که در پشتش داد اونو خیلی هوس انگیز تر و خواستنی تر کرده بود من فقط از پهلو داشتم کمرشو نگاه می کردم . دستمو دور همون کمرش بغل زده و با اون گودیش بازی می کردم . یه حالت تپه شیب دارو داشت . از گودی که می رفتی به سمت بالا ناگهان می رسیدی به کون بر جسته و اون حالت خوش دستش .. اووووففففف ووووووییییییی داغ شده بودم . کیر شقم آماده حرکت به سوی شکافهای این یونانی خوشگل و سپید رو بود . می دونستم که اونم داره از این سکس لذت می بره .نفهمیده بودم این لباس خواب خوشگل و زیباشو کی از تن و سرش در آورده بود . پوست نرم و لطیفشو می دیدم که چطور روی بدن مردونه من سوار شده و آروم آروم داره به من حال میده ولی این حرکت آروم ناگهان به حرکاتی سریع و حشر آمیز تر تبدیل شد .یه سری جملات یک نواختی رو تکرار می کرد که نمی دونستم چی داره میگه . صورت گرد و سرخ و سفید و اون لبای کاملا سرخشو تا می تونستم لیسیدم . از جاش بلند شده بود و نگام می کرد . راستی راستی داشتم جادو می شدم ولی با خودم گفتم من هر چقدر جادو بشم بازم این کیر منه که کس یک یونانی رو جادو می کنه . ولی چقدر بیست بود . چقدر ناز داشت . چه کس تازه ای بود . سفید و کوچولو و ورم کرده .دور و برش اصلا لک نداشت . ووووییییی اون کس نازتو بخورم . من اون ممه نوک تیزت رو که داره پوست سینه هاتو پاره می کنه بخورم . اوووووویییییی عجب کوس وکونی کرده بودند این هخامنشیان در این کشوری که حالا عین تخته پاره ها افتاده وسط دریا و اندازه یه استان معمولی ایران میشه . یواش یواش خودمو رسوندم به کس این النا جون . . دیگه این کسو توی دهن خودم می گردوندم تا چند دقیقه ای نه از میک زدن خبری بود و نه از لیس زدن . فقط کس گردونی می کردم -آههههههه اوووووخخخخخخخ اوووووووووو.. ..النا همین جور ناله می کرد و زوزه می کشید و سر تکون می داد .آرامیس چشاشو باز کرده بود و نگاش می کرد . حدسم باید درست بوده باشه . چون با محبت خاصی نگاش می کرد . در هر حال فرقی نمی کرد مادر و دختر هر دو تا روگاییده بودم . هر چند در شرع مقدس گاییدن دختر و مادر با هم حرامه یعنی اگه دختر رو گاییدی مادره رو نمی تونی بگایی و بر عکس ولی شرایط جنسی در این ایام تمام این معادلات رو بر هم زده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم