ارسالها: 7673
#21
Posted: 22 Jun 2012 04:48
فقط یک مرد 18
حواسم رفته بود پیش کبوتر صحرا . عجب تیکه ای بود . می ارزید که آدم آب کیرشو حروم اون بکنه . شبنم خودشو آمادهکرد . همون شورت و سوتینی رو که کبوتر واسش آورده بود پاش کرد وهمونجوری روبروم قرار گرفت . خیلی ناز شده بود . شباهت زیادی به دخترش ملوس بانو داشت . صورتش پر تر بود . اما شکمش یه خورده چربی داشت که در هر حال این تن و بدن به درد یک بار مصرف می خورد . منم چون می خواستم قال قضیه رو بکنم زود خودمو لخت کردم . این شبنم جونو که خوب بوش کردم هم بوی عطر ملایم روزو می داد و هم بعضی از قسمتهای بدنش بوی مشک و عطر آهویختن . از پشت شورت نازک و سفیدش که کوسشو بو می کردم بوی مشکو می داد . -شبنم جون بالاخره نفهمیدم که تو از شوهرت جدا شدی یا نه که حالا در اختیار من قرار گرفتی . -کوروش جان مولای ما هر کاری که می کنه درسته ما بهاون اقتدا می کنیم . اونو بغلش کرده و بردم گوشه کنار و انداختمش رو تخت و کیرمو به طرفش نشونه رفتم و گفتم ببین تو الان داری به این اقتدا می کنی . مجتهد و مرجع تقلید تو اینه . این . کیر کوروش آریایی . اگه اینو بر زبون نیاری دیگه از کیر خبری نیست . حتی اگه این امیر المومنین کوس خل بی غیرت بی ناموس بخواد منو بکشه .. نزدیک بود به گریه بیفته . سر کیر منو گذاشت تو دهنش و بعد از چند تا بوسه بهم گفت : این کیر و صاحب این کیر سرور و صاحب منند . -حالا شد یه چیزی . تو وقتی داری بهم کوس میدی دیگه نباید از یه مرد دیگه صحبت کنی . تو که خودت یک زن مومن و با تقوا و با حجابی و این چیزا که حالیته . پس سعی کن رعایت کنی .. حالا من یه حالی بهت میدم که تا آخر عمرت یادت نره . کف دستمو گذاشتم رو شورت کوچولو و سفیدش . کوسش از بس گشاد بود کف دستم تماما روش قرار می گرفت و من بدون این که شورتشو پایین بکشم اونو به طرف کوسش فشارش داده چنگش می گرفتم . اون قدر این کارمو ادامه دادم که پشت و جلو شورت هر دوطرف خیس شد .. -شبنم خیلی هوس داری . زبونمو گذاشتم رو همون شورت خیسش . دو تا دستمو گذاشتم رو سوتینش و اونو از سر در آوردم . حالا دستام رو سینه هاش بود و دهنم رو شورتش . -خوشم می آید . خوشم می آید -شبنم جان منم دارم این کارو می کنم که خوشت بی آید . خوشت بیآید . شورتمو گذاشتم تو دهنم همزمان با اون قسمتی از کوسشم همراه با شورت رفت تو دهنم .. -کوروش آلت .. آلت .. -صبر کن زوده .. -آلت .. -تا اسم آریایی اونو نبردی بهت نمی دم .. -کییییرررررر کوروش خان کیییییییرررررررر کوس زن ملا عمر کیییییییررررررررر می خواد کییییییییرررررررررر کوروش خان آریایی رو .-این شد یه چیزی . ولی دیگه نگو زن ملا عمر . اگه هنوز زن ملا عمر طالبانی هستی چرا زیر کیر من خوابیدی ؟/؟ شورتشو از پاش در آورده و رو همون تخت چوبی که پایه هاش لق بود و هر لحظه می ترسیدم که دوتایی مون سقوط کنیم شروع کردم به گاییدنش . هر چند کوسش گشاد بودو کیرم آزادانه داشت داخلش حرکت می کرد ولی با این حال بازم کیف می کردم . زن یه شیخ مذهبی کوس خل و جانی رو داشتم می گاییدم و این خودش یه عظمتی بود که این جوری پوزه آدمای از خود راضی رو به خاک بمالم . از بس خوشبو و خوش عطر بود با کمال میل و اشتها همه جاشو می بوسیدم و می بوییدم . اونم مثل دخترش حشری حشری شده بود . حق هم داشت این مردان مذهبی و ملاهای مجتهد از بس زن داشتند حتی به سوگلی خودشون هم اون جور که باید و شاید نمی تونستند رسیدگی کنند . اوخ اوخ دیشب از دست پشه امون نداشتم و حالا از دست این قج قج تخت چوبی که هر لحظه امکان سقوط آزاد و شکستن پایه هاش می رفت . این وضعیت منو به یاد زمان قاجاریه مینداخت . هر چند اون دوران مر بوط میشه به پدر پدر بزرگای ما ولی خب عکسایی که تو کتاب تاریخ دیده بودم و فیلمایی رو که از زمان نشون می دادند درست شبیه همین وضعیت فعلی ما بود . مجبور شدم شبنم رو هم به دیوار لبه تخت بچسبونم و شانس آوردم که قد تخت کوتاه بود و خودم رفتم اون پایین تخت ایستادم و گاییدنمو از اون مسیر ادامه دادم . حالا اگه قرار به سقوط بود شبنم جون می افتاد ولی اون غرق هوس بود و این چیزا خیالش نبود . یکساعت تمام اونو گاییدم و کوسش دریایی از آب و خیسی شده بود . ناقلا چقدر خود نگه دار بود و سرم کلاه گذاشته بود که وقتی متوجه شدم ار گاسم شده بهم گفت واسه دومین باره که ارضا شده .... خاک تو سرت کوروش آریایی که این شبنم سرت شیره مالیده . یهو یادم اومد که ای دل غافل کاش همون اول تو کوس این زن آب می ریختم الان حساب احتمالات میگه بچه دختره .. تازه اگه حاملگی صورتگرفته باشه . کی میخواد 9 ماه اینجا صبر کنه و ببینه جریان از چه قراره . من حتی 9 روز که سهله 9 ساعت دیگه نمی تونم اینجا رو تحمل کنم . حالا باید تو کوس شبنم خاتون آب می ریختم . خوار مادرتو میگام شبنم خاتون . الان یه ضرر به این ملا عمر می زنم که اون سرش ناپیدا . دوباره رفتم رو تخت و با حرص و لج و کیف و لذت چند تا ضربه به ته کوس شبنم زدم و یه سرویس از آب حیات آریایی رو گوارای وجود شبنم جونم کردم و در همین لحظه تخت هم شکست و دوتایی مون هم کف اتاق شدیم .-اوخ کوروش جون فدای سرت . به امیر المومنین میگم یه تخت فلزی واسمون سفارش بده که بیشتر و بهتر روش حال کنیم . اگه بار دارشم تخت فلزی و محکم لازمه که بتونه نگه دار هر دومون باشه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#22
Posted: 22 Jun 2012 04:48
فقط یک مرد 19
ناهار رو که خوردم جای شکرش باقی بود که یه دوساعتی رو خوابیدم . بعد از ناهار یه زنی رو گاییدم که ظاهرا خواهر ملا عمر بود . خیلی خسته شده بودم . ترتیب اونو زود تر دادم . فکر کنم یه چهار ساعتی از ظهر گذشته بود که عمر خان بنده رو احضار کرد . دونفریمون تنها بودیم . ترس برم داشته بود که نکنه گی باشه و ازم بخواد که فرو کنم تو کون گندیده اش . آدم با نگاه کردن به ریخت و قیافه اش از زندگی سیر می شد چه برسه به این اگه ازم می خواستبکنم تو کونش . خوشبختانه اصلا از این خبرا نبود . -خب کوروش خان بد که نگذشت . حالا حالا ها از این بر نامه ها زیاد داریم . تقریبا صد تا زن افغانی اینجا هستند که حداقل یک بار باید باهاشون بر نامه بری ولی شبنم خاتون و ملوس بانو و آبجی گلچهره رو باید بیشتر از بقیه بگایی که این سه تا باید حتما بار دار شن و حتما پسر بزان . یه نقشه جغرافیا جلوش پهن بود که از ژاپن تا ته امریکا رو نشون می داد . یه چوب ترکه ای دستش گرفته بود و روی نقشه می کشید و می گفت که طالبان باید دنیا رو بگیره و زیر پرچم خودش داشته باشه . حس ناسیونالیستی من گل کرده بود و با این که می دونستم داره کوس شر میگه گفتم -عمر جان فراموش نکن که دولت مردان عزیز ما هم خیلی دارن کمکت می کنن دنیا مال اونا هم هست . بالاخره آدم نمک می خوره نمکدون که نمی شکنه -آره کوروش جان از خیر سر اونا و کمکهای اوناست که ما الان در همچه جایی هستیم . -ملا عمر جان ! کنایه زیبایی بود . صبر تلخه ولی میوه شیرینی داره . شما الان هجرت کردین . آدم در هجرت خیلی چیزا به دست میاره . در صدر اسلام به واسطه همین هجرتها بود که دین ما جهانگیر شد . من یه پیشنهاد دارم پدر زن جان ! برادر زن جان و شوهر اسبق زن جان ! ببین این نقشه رو ببین . افغانستان و ایران به هم چسبیده ان از دست راست تا ته مال تو . از ایران به طرف چپ تا ته امریکا مال ما یعنی ایران .. خیلی به نفع توست ملا جان . اگه نگاه کنی بیشتر جاهایی که مال ایران میشه همه آبه . بلاد کفر اروپا و سیاهان افریقا هم مال ایران میشه . ملا عمر مث خر کیف می کرد . چشمش اون پایین سمت راست افتاد به نقشه استرالیا -ببینم کوروش خان اینی که مثل نون لواشیه که دورشو تیکه کرده باشن به کی می رسه . -اینم مال شماست . استرالیا خیلی کشور تمیزیه . بالاخره دنیا رو با هم قسمت کردیم . هر چی بهم گفت که باهاش برم سر منقل و وافور قبول نکردم و گفتم ملاجان من تا حالا تو عمرم از اینا نکشیدم ولی میگن هر کی تریاک بکشه آب کیرش دیر میاد . می ترسم نتونم انجام وظیفه بکنم و شرمنده شما و محبتهاتون بشم . ملا خوشحال شد و گفت آفرین به داماد عزیزم . تو رو امشب به عنوان نخست وزیر افغانستان به همه معرفی می کنم . -بر ما منت می گذارید .. ملا عمر رفت و یه خورده به کوس خلی اون و خودم که داشتم شریکش می شدم خندیدم . فعلا دور و بر من کسی نبود . معلوم نبود نگهبانا کجا رفته بودند . از قرار معلوم ملا دیگه داشت زیادی به من اعتماد می کرد . البته پنجاه شصت متر اون طرف تر چند تا نگبهان مسلح در حال دور زدن بودند .از پنجره پشتی که به بیرون نگاه می کردم تپه جنگلی زیبایی رو دیدم که از اون بالا یه آبشارک زیبایی در حال جاری شدن به طرف دامنه کوه بود . آسمان آبی و صدای پرندگانی که از این طبیعت زیبا لذت می بردند ودرختایی که نمی دونستم اسمشون چیه .. همه و همه منو به فکر فرو برده بودند . تا یه ماه پیش خوابشو نمی دیدم که به امریکا بیام . نمی دونم این کدوم مدل پرنده بود که داشت مثل آدم سوت می زد . میگن خیلی چیزا تو این امریکا پیدا میشه که تو هیچ جای دیگه این دنیای خاکی نیست . کاشکی می تونستم این پرنده زیبا رو ببینم . طولی نکشید که دیدمش . یه پرنده سخنگو بود . طوطی نبود . پرنده ای که نمی تونست پرواز کنه . شتر مرغ هم نبود . کبوتر صحرا بود . دختر زیبای رئیس قبیله . وای چقدر خوشگل تر شده بود . هنوز یکی دوساعت نمی شد که گلچهره رو گاییده بودم و صبح همکه تر تیب شبنم خاتونو داده بودم . یعنی کبوتر هم التماس دعا داره ؟/؟ کجا اونو بگام . این ملا عمر اگه بفهمه من آب کیرمو واسه امریکاییها هدر دادم سر از تنم جدا می کنه ولی اون به عقاب کوهستان مدیونه .. واسه یه لحظه فکری مثلبرق از سرم گذشت . این طرف ساختمون از نگهبان خبری نبود کبوتر لای علفزار های بلند سوار بر رخشی کهربایی به من لبخند می زد . بی اختیار به طرفش کشیده شدم . حتی از تپه هم نمی تونستم به خوبی بالا برم با یه نگاه ملتمسانه ای یه اشاره ای به خودم کرده و یه اشاره ای به اونور تپه ها که ای فرشته نجات من ! منو ببر به اون ور کوهها .. منو از شر این شیاطین و شیطان صفتا نجات بده .. دستمو گذاشتم رو کون اسب و می خواستم بپرم نمی تونستم . بیخودی واسه خودم حرف می زدم . زودباش کبوتر .. زودباش نجاتم بده .. فقط بلد بودم بگم گو .. گو ..یعنی برو .. برو به این امید که نسل جدید سر خپوستا انگلیسی بدونن .. کبوتر صحرا یه چیزی به اسبه گفت وبا دستش یه فشاری به کمر اسب آورد و اون خم شد و من سوار بر اسب پشت کبوتر صحرا نشستم . مثل برق و باد می رفت . چه کیفی داشت . تا حالا اسب سواری نکرده بودم . خیلی حال می داد . خیلی از صدای پا و نعل اسبها وقتی که به زمین می خوردند خوشم میومد . فقط دستمو دور کمرش گذاشته بودم و بهش می گفتم گو .. گو .. مثل این که حال و روز منو درک می کرد . حتما یه چیزی تو اخبار دیده بود . البته اگه این دور و برا تلویزیونی وجود می داشت . دستمو رو کمر کبوتر صحرا گذاشته بودم . با این که می دونستم این دختر قوی و خوش بدن هنوز خسته نشده ولی حس کردم که یه خورده شل شده . کاش زبون همو می فهمیدیم . نمی دونم چرا هر زن و دختر خوشگلی رو که می دیدم فکر می کردم که این دیگه آخرشه یعنی آخر عشق و حاله و می تونم که دوستش داشته باشم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#23
Posted: 22 Jun 2012 04:54
فقط یک مرد 20
یه جایی خونده بودم که به اسب و زن نباید اعتماد کرد . البته نمی دونم علت این مطلب دقیقا چیه ولی نباید به این صورت باشه . در هر حال من خودمو سپرده بودم دست یه اسب و زن و مثل برق و باد از این تپه به اون تپه می رفتیم . چه حالی می داد . یاد فیلمهای سر خپوستی و وسترن می افتادم . همچین کبوتر خانومو بغل زده بودم که انگار یه بچه مامانشو بغل می زنه . یادم میاد وقتی که بچه بودم بابام یه موتور گازی قراضه داشت و هر وقت ترکش می نشستم محکم اونو نگه می داشتم که زمین نخورم . ولی از این که خودمو به بابام سپرده باشم احساس امنیت می کردم . گاهی که به اطراف نگاه می کردم مو بر تنم سیخ می شد . وای چه پرتگاههایی . وقتی تو فیلمهای تلویزیونی این پرتگاهها رو می دیدم چشامو می بستم . حالا انگار که با این اسب و زن بر فراز این کوهها و جنگلها در حال پروازم . اگه پای اسب بشکنه ما چیکار کنیم . این زنه چرا وای نمی ایسته . داره منو کجا می بره ؟/؟ بذار ببره هر قبرستونی که می بره خیلی خیلی بهتر از طالبان و این دور و براست . نمی دونم چه قصدی داره و باهام می خواد چیکار کنه . شده بودیم مثل موج دریا . هی می رفتیم بالا و هی میومدیم پایین . نمی دونم چند وقت بود که در حال رفتن بودیم ولی غروب شده بود . کمی استراحت کردیم و آبی خوردیم و به رفتن ادامه دادیم . گرسنه ام شده بود . نمی دونستم بهش چی بگم . فقط بغلش می زدم و با بوی تنش حال می کردم .یه بوی خاصی داشت . عطری همراه با دود . از سر و صدای شکمم فهمید که گرسنه امه . اسب سواری رو اون می کرد و من خسته شده بودم . حوصله ام داشت سر می رفت . شب شده بود و چشام و چشای اون زیاد نمی تونست جایی رو ببینه . هر چند مهتاب یه قسمتی از جنگل و کوهستان رو روشن کرده بود ولی اونجوری نبود که بتونیم به سادگی حرکت کنیم . با این حال کبوتر صحرا به حرکتش هر چند با سرعتی کمتر ادامه می داد .از خورجینش یه تیکه نون مخصوص محلی در آورد و داد دستم . یه خورده از قمقمه ای که تو دستم داشتم روش آب می ریختم تا نرم شه و بخورم . عین سنگ سفت بود . ای کوروش کوس خل تو کجا و اینجا کجا .. راستش واسه چند ثانیه ای اسمم یادم رفته بود . بالای یه تپه ای نگه داشتیم . یه کلبه ای اونجا بود . چند دقیقه قبلش کبوتر با تیر کمون یه خرگوش شکار کرده بود . دلم سوخت . دختره سنگدل ..حیون بیچاره داشت میرفت چیکارت داشت ..امشب هم مثل شب قبل باید با نور فانوس سر می کردم . وقتی پاهامو تو اون کلبه دراز کردم حس کردم که وارد خونه ای از خونه های بهشت شدم . یه خورده سردم شده بود و پشه ها دوباره داشتند میومدن سراغم . کبوتر خانوم آتیش درست کرد و خرگوشه رو پوست کند و رو آتیش کباب کرد و اونو نصف کرد و با یه تیکه نون داد دستم . حالم داشت بهم می خورد . تو عمرم خرگوش نخورده بودم . داشتم فکر می کردم که این خرگوش سم دار بوده یا بی سم . آخه ننه ام می گفت که یه مدلش حرامه . دیدم نون خالی سیرم نمی کنه . بالاجبار یه خورده از گوشتو خوردم . خوشمزه بود ولی اگه نمی دونستم چیه مثلا بهم می گفتند بوقلمونه راحت تر می خوردم . خوابم گرفته بود . کمی آب خوردم و اون گوشه رو یه خورده مقوا و علفهای خشک دراز کشیدم . تازه چشام داشت بسته می شد که که حس کردم یکی داره به شونه هام می زنه . اون بوی دود و خرگوش و آشغالای دور کلبه تبدیل به یه بوی خوش و عطر اتاق خوابای آدمای با کلاس تبدیل شده بود . -ولم کن کبوتر بذار بخوابم . آی ام تایرد .من خسته هستم . اسلیپ .. اسلیپ .. -نو ..نو .. اسلیپ نو .. یو آر سکسی من .. وقتی سرمو بر گردوندم و اونو دیدم که لباسای محلیشو در آورده و با شورت و سوتین سفید و تنی تقریبا لخت روبروم قرار گرفته باورش واسم سخت بود که این همون کبوتره . البته نه این که اون هیکل محلیش چنگی به دل نمی زده چون قیافه و اندام طبیعی اون خیلی ناز و خواستنی بود ولی یدفعه به این صورت در اومدن منو سور پرایزم کرده بود . یه خورده از بوی تن خودم بدم میومد . -واتر .. اسپری .. ادکلن .. هرچی به ذهنم می رسید و نیاز داشتم یه جوری حالیش می کردم . از اسپری زنونه اش استفاده کردم ... آبی بهم داد تا بنوشم .. یه خورده واش واشر گفتم و اونم دستمو گرفت برد گوشه ای کنار جوی آبی و دست و رومو شستم و یه صابون هم ازش گرفتم و فقط همونقدر تونستم کیرمو بشورم تا تر و تمیز برم سر وقتش چون بر نامه امشبو دیگه می دونستم چیه . دوباره رفتم سر جام دراز کشیدم . تصمیم داشتم که این بار دست به کار شم و یه خودی نشون بدم . کبوتر صحرا روی من قرار گرفت و منم دستامو دور کمرش حلقه زدم . چقدر بهم آرامش می داد . دیگه اصلا به این فکر نمی کردم کجام . طالبان اگه پشت گوششو می دید باید منو می دید . وقتی لبهای کبوتر رو روی لبای خودم حس می کردم متوجه شدم که یکی دو دقیقه ای رو تو خواب بودم چون حال و هوای تازه به هوش اومده ها رو داشتم . هیکل سفتی داشت و سینه هاش هم خیلی خوشگل و سفت بودند . سوتین کوچولوشو خودم باز کردم . اون خودشو خیلی بیشتر از من واسم آماده کرده بود و مدام می گفت سکسی من .. آی لاو یو ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#24
Posted: 22 Jun 2012 04:55
فقط یک مرد 21
شورت کوچولوش شبیه همون شورتی بود که شبنم خاتون پاش کرده بود . با این که این چند روزه زیاد سکس کرده بودم ولی تنوع سکس ها و زنان مختلف باعث شده بودند که هر عشقبازی هیجان خاص خودشو داشته باشه . شور و حال خاصی در من ایجاد شد . یه خورده خودمو به کبوتر نزدیک تر کردم . چراغای روشن صورتشو پر نور تر کرده بودند . یهخورده سرخی پوستش مشخص تر شده بود . اما این سرخی بیشتر شبیه به التهاب بود . این همه راه اومده بودیم اصلا تنش بوی عرق نمی داد . سینه هاش یه طراوت خاصی داشت که دلم نمیومد نو کشو از دهنم ول کنم . -اوووووو اوووووووو .... هااااااا هاااااا .. ظاهرا آه و ناله کردناش هم سر خپوستی بود . ولی من به این کارا کاری نداشتم و به کار خودم ادامه می دادم . .در اون کلبه و راه دور .. دور از همه هیاهوها و استرس این که طالبان بیاد سر وقتم یا هر نیروی دیگه ای من و کبوتر با هم تنهای تنها تو یه کلبه داشتیم با هم حال می کردیم . لبای کبوترو گرفته و بوسه آبدار و طولانی رو شروع کردم . حرکاتش خیلی هوس انگیز بود . بوی عطر تن و صورت و موها و سینه هاش .. اوخ که فکر می کردم وسط دو تا سینه اش گل یاس گذاشته . آروم آروم اومدم پایین تر . شورت توری و سفید و هوس آورشو از پاش در آوردم . کوس خوشمزه و کوچولوش خوردن داشت . دو تا دستاشو محکم به زمین می فشرد وقتی که کوس داغ و کوچولوشو گذاشته بودم تو دهنم و مث یه عسل می خوردمش . صدای اسب کبوتر و زوزه گرگها سکوت جنگل و کوهستان رو به هم می زد . ولی من در کنار کبوتر شجاع خود که مثل یک پلنگ دلیربوده مثل یک آهو در آغوش من نرم و رام بود هراسی نداشتم . اون هم تفنگ داشت و هم تیر و کمان . که هیشکدوم از اونا رو نمی تونستم به کار ببرم . سلاحقدرتی من کیرم بود و بوسه ها و عشق و حالی که به این سرخپوست زیبا می دادم . کاش یه بچه هم تو شکم اون درستمی کردم . البته از وضعیت بقیه که خبری ندارم کارشون به کجا کشیده شده . اونو بر گردوندم تا بتونم کون خوشگلشو بر انداز کنم . این جوری که فهمیده بودم اونم از این که من مقدمه چینی کنم زیاد خوشش میومد . چون حال می کرد و ما در دل اون شب تاریک کار دیگه ای نداشتیم که انجام بدیم . سرمو گذاشتم رو کون قشنگش . پس از این که یک شکم سیر از اون طرف کوسشو میک زدم و خوردم این طرف کون لیسی اونم یه حالی می داد که در آرامش نسبی جنگل خیلی لذت بخش بود . داشت سردم می شد ولی با تقلایی بیشتر و اضافه کردن سرعت کون خوری سعی کردم خودمو گرم تر کنم . تیکه تیکه کون و کپلشو میذاشتم تو دهنم و دوباره از درز وسط و اون خط وسط کونش رسیدم به کوس . اون هنوز واسم عشوه گری می کرد و کونشو تکون می داد . یه چیزایی می گفت که اصلا حالیم نمی شد و فقط گوش می دادم . این جور موقعها واقعا کوس خلیش گل می کرد و به عقلش شک می کردم چون طوری منو نگاه می کرد و بر اندازم می کرد که انگار ازم انتظار داشت که جوابشو بدم . منم کوس خلی اونو با کوس خلی جواب می دادم و به زبان شیرین فارسی باهاش صحبت می کردم . -اوخ جیگرتو بخورم . ممه اتو بخورم . کوس و کونتو بخورم . کیر می خوای ؟/؟ اونو که به طرف خودم بر گردونده بودم .. کیرمو تو دستم گرفته و چون به نظرم اومده بود که یه جایی یکی به انگلیسی به کیر می گفت دیک .. منم پیش کبوتر جونم افه میومدم و دیک دیک می کردم .. خندید و گفت یس.. یس .. گیو می .... این دو تا چند کلمه آخرو فهمیده بودم . البته گیو می خودش اضافه بود همون یس بس بود . حسکردم که تو این دو سه روزه بیش از هر وقت دیگه ای آب تو کیرم جمع شده و باید که خالیش کنم . واسه خودم پسر و دختر جدا می کردم . داشتم فکر می کردم که مثلا چند تا دختر می تونم داشته باشم و چند تا پسر و چند تا ازاینایی که گاییدم اینا می تونن بار دار شن . حتما تا چند وقت دیگه برای نتیجه کارهام باید چند تا مامور سر شماری به گوشه کنار دنیا بفرستند .. ازم کیر می خواست . منم کوسشو می خواستم . کیرم خیلی دراز شده بود . دستشو گذاشت دورش و چشاشو گرد کرد . منم دستمو گذاشتم رو کوسش و گفتم نترس خیسه . خیلی هم خیسه . درد نمیاد .. کیرمو گذاشتم سر کوسش . داشتم می سوختم . خیلی داغ بود . وقتی هم که در حال حرکت به اون داخل بود به خوبی حس می کردم که چقدر تنگه . از اون کوسهایی که تو کشور خودمون براش سر و دست می شکنن . هر چند من اونجا از کوس گشاد ها هم نصیبی نداشتم . واقعا عجب سفر هایی بود این سفر های من . هنوز شروع نشده خیلی جا ها رفته بودم . جاهایی که به خواب هم نمی دیدم . بسیار سفر باید تا پخته شود خامی . صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی ... در همین افکار بودم که دیدم کبوتر داره خودشو به طرف کیر من حرکت میده . حق هم داشت فکرم رفته بود جای دیگه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#25
Posted: 22 Jun 2012 04:55
فقط یک مرد 22
کبوتر خودشو به طرف من حرکت می داد . اون واسه من شده بود یه کبوتر رام خونگی .. لحظه به لحظه خودشو بهم نزدیک تر می کرد . یه لحظه حس کردم که دیگه فاصله ای بین ما نیست . اون خودشو از وسط بدنش بهم چسبونده بود . کیرم تا آخراش رفته بود تو کوسش . با حرکات کششی سریع با کبوتر خوشگلم حال می کردم . کاش حالیم می شدکه چی داره میگه . اون وقتی که انگلیسی حرف می زد هر ده تا یکی اونو به زور حالیم می شد حالا که اصلا حالیم نمیشد چی داره میگه . دوست داشتم فرشته نجات خودمو بغلش کنم و ببوسمش و تا صبح ازش تشکر کنم . هرچند چند بار پشت سر هم تنک یو .. تنک یو می کردم و اونم با یه لبخند ملیح رضایت خودشو اعلام می کرد . دو تا دستشو دراز کرد و ازکف به هم چسبوند و دور گردنم حلقه زد و خیلی حرفه ای سرمو گذاشت رو صورتش و تا قبل ازاین که فرصت کنم ببوسمش این اوبود که من و لبای منو شکار کرد . تو دل شب شده بودیم دو تا پرنده عاشق .. دستمو فرو برده بودم لای موهای سرش و با نوازشهام یه آرامشی به اون می دادم که از حرکاتش به خوبی مشخص بود . در اون خنکی دلپذیر شب کوهستان بدنش داغ داغ بود . یه خورده که حس می کردم سردم شده خودمو بیشتر به بدنش می چسبوندم و او اینو به خوبی احساس می کرد و از این کار من بی اندازه لذت می برد . . نمی دونستم بعد از سکس چه کار دیگه ای از دستمون بر میاد که انجام بدیم . واسه همین تصمیم گرفتم که بیشتر باهاش حال کنم و از وجودش لذت ببرم . باید بهش حال می دادم . خیلی خسته شده بود . واسه این که ما رو به اینجا برسونه خیلی اسب سواری کرده بود . فکر کنم سر کردن با من واسش خیلی سخت تر از تحمل کردن اسب بوده . چون چند بار از ترس نزدیک بود دق کنم . از یه پرتگاههایی می رفت که هر لحظه فکر می کردم که اگه یه موقع بلغزیم و سر بخوریم و پرت شیم اول می میرم بعدا مغزم متلاشی میشه ... کیرمو از تو کوس کبوتر صحرا بیرون کشیده و پاهاشو به دو طرف باز کردم . کوسش هنوز کوچولو و دخترونه بود . هر چند از نظر سنی خودشم کوچیک نشون می داد فقط هیکل توپ و سفتی داشت . هم ظریف بود هم محکم . دهنمو بردم طرف کوسش . انگار درون کوسش آتیش گرفته بود و به بیرونش حرارت پخش می کرد ..دهنمو گذاشتم رو همون قسمت و با لیس زدن کوسش به نوعی همبستگی و عشق و هوس خالصانه خودمو نشون دادم. پاهاشو محکم به این طرف و اون طرف پرت می کرد و چند تا زبونو با هم قاطی کرده یه جیغ و داد هایی می کشید و یه چیزایی بر زبون می آورد که متوجه نمی شدم . در دل شب تاریک و اون کلبه دور افتاده در یه گوشه از این کره خاکی چه حالی می داد میک زدن کوس یه سر خپوست ناز و زیبا ! فکر نمی کردم بعد از اون همه سواری و نشستن روی اسب بازم کوسش تا این حد خوش طعم و با طراوت باشه . -اوووووهههه گود ..گود ..وری گود ..از بغل زبونم که در حال لیسیدن کوس بود دو تا انگشتمو کردم تو کوسش و بازم مث چند دقیقه قبل دستاشو فرو برد لای موهای سرم و شروع کرد به کشیدن اون . صداهای عجیب و غریبی میومد . از این صداها تو فیلمهای وسترن و سر خپوستی زیاد می شنیدم . فکر کنم صدای جغد بود . نه از ریختش خوشم میومد نه از صداش . آدمو یاد بد بختیهای خودش مینداخت . پس از این که چند بار با یه سری حرکات کوسشو محکم تر به دهنم می مالید یه کمی خودشو بالا کشید و کیر منو گرفت تو دستش و اونو مالید به کوسش .. این هم یک نوع زبان بین المللی بود که یعنی زودباش کوسم آتیش گرفته . یا خنکشکن یا خاکش کن . اونو یه نیم دور گردوندم و حالا پشت به من قرار داشت . از دیدن کون پربارش حالی به حالی شدم . دستمو کشیدم رو کوسش و دیدم که حسابی خیسه . پس بهتره اول با کوسش حال کنم و بعد برم سراغ کونش . یه سرویس حسابی به این کوسش بدم که خستگی سفر از تنش در ره . بعدا یه کام دل خودم از کونش بگیرم . کیر به طرف کوس و کوس به طرف کیر حرکت می کرد و هوسهای کوس کبوتر در حال پخش شدن روی کیرم بود . موهای سرشو که قسمت پایینشو گیس کرده بود و خیلی هم بهش میومد تو دستم جمع کرده و اونو دادم بالا و پس و پشت گردنشو غرق بوسه کردم و دستمو از زیر به سینه هاش رسوندم و با اونا بازی می کردم . کبوتر حالا صداشو بالاتر برده بود . جیغ می کشید و می گفت منو بکن .. به من بده .. خدا پدرشو بیامرزه که یه سری کلمات عمومی تری رو انتخاب کرد که من زیاد سختی نکشم . به خودم می بالیدم اونی که با اسبش بر فراز قله ها پرواز می کرده اینچنین زیر قله کیر من داره ازتسلیم شدن کیف می کنه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#26
Posted: 22 Jun 2012 04:55
فقط یک مرد 23
چه کیفی داشت وقتی که وقتی کیرم تا ته می رفت تو کوس کبوتر صحرا جفت برشهای کونش با قسمتهای بالای کیرم تماس می گرفت .دلم می خواست زودتر اونو به اوج برسونم وخودم تو کوس یا کونش یه جایی خالی کنم . هر چند حس می کردم این روزا خیلی ضعیف شدم و نیاز به تقویت زیاد دارم . خروجی های من زیاد شده بود وواسه تولید اقدام زیادی نمی کردم . آخه در این چند ساعتی فقط چند تا لقمه خرگوش خورده بودم . اینم شده بود غذا؟/؟ سینه های کبوتر صحرا رو که هر کدومش به اندازه یه کبوتر بود تو دستام داشته و ازهمون پشت در حال گاییدنش بودم و دیگه خودکار همین جوری به گاییدنم ادامه می دادم وجلوگیری می کردم . یه جای کار حس کردم که دیگه اونو به ار گاسم رسوندم . دلم می خواست تو کونش خالی می کردم ولی من رسالت دیگه ای داشتم حداقل یدفعه رو که باید تو کوس خالی می کردم . . هرچند میگن خوب نیست که در حالت سگی زن برای بند شدن نطفه تو کوسش آب ریخت ولی من دیگه رعایت نکرده و از همون طرف ریختم تو کوسش .. بازم یه چیزایی واسه خودش می گفت که اصلا حالیم نمی شد . یه خورده که لنگشو داد هوا تازه فهمیدم که نمی خواد قطره ایاز آب حیاتی رو که تو کوسش ریختم حروم شه و بریزه زمین . کمکش کردم و ول کن هم نبود و رضایت نمی داد که به این سادگیها بذارمش پایین . کمرم درد گرفته بود ولی با عشق این کارو انجام می دادم . آخه من بهش مدیون بودم . ساعتها پروازم داده بود و منو رو آسمون نگه داشته بود و من برای دقایقی می خواستم اونو رو زمین داشته باشم . دیگه یادم رفت که می خواستم کونی هم بکنم . بعد از مدتیتن لختشو بغل کرده و یه رو اندازی انداخت رو تنمون و دوباره به هم چسبیدیم . انگار خوابش نمی برد . دوست داشت باهام درددل کنه . اون یهچیزایی می گفت و منم یه چیزایی دیگه . دل می دادیم و قلوه می گرفتیم . بیشتر از اون که بخوایم با زبونمون همدیگه رو حالی کنیم با نگاهمون راز و نیاز می کردیم . نگاه محبت آمیزشو با محبت جواب می دادم . طوری منو می بوسید که احساس عاشقانه ای بهم دست داده بود. چی می شد این کبوتر هم مال من می شد . انگار هر زنی رو که می کردم نسبت بهش یه احساس مالکیت خاصی پیدا می کردم . فکرمی کردم با ورود کیر به کوس دیگه همه چی رو تسخیر کردم . دیگه باید متعلق به من باشه . جسم و روحش و همه چیزش . چقدر این خواب بهم مزه می داد . صبح که از خواب پاشدم دیدم کبوتر تو بغلم نیست . از کلبه اومدم بیرون . دیدم کنار آتیش داره چند تا پرنده رو سرخ می کنه . دیروز خرگوش خوردیم و امروزم باید این پرنده ها رو بخورم . هر چی خواستم ببینم از پر این پرنده ها چیزی این دور و برا می بینم یا نه هیچی دستگیرم نشد .دوست نداشتم کلاغ بخورم . اصلا دوست نداشتم پرنده های پروازی رو بخورم ولی گرسنه ام بود . خیلی هم خوشمزه درست کرده بود . یه چند تا میوه هم تو دستش بود که اصلا شباهتی به میوه های خودمون نداشتند فقط یکی از اونا شبیه از گیل جنگلی بود . اونا رو هم خوردم و بازم جا داشتم ولی دیگه خبری نبود . لباسام بوی بد گرفته بود . اینو با حرکاتم به کبوتر صحرا فهموندم . اون پایین یه رود خونه داشت . منو لختم کرد و یه لباسی هم واسم آورد و تنم کرد که وقتی می خواستم راه برم اول یه متری اون لباسه می رفت جلو بعد منبهش می رسیدم . یاد عبای گشاد بعضی از آخوندای خودمون افتاده بودم . وقتی دیدم اون شکمشو گرفته و داره کر کر می خنده منم نتونستم جلو خنده خودمو بگیرم .. اونو با تمام وجودم بغلش کرده وبا انگشت به لباس سرخپوستی خودم اشاره کرده و گفتم یور گراند فادر ؟/؟ یورگراند فادر ؟/؟ یعنی این مال پدر بزرگته ؟/؟ کاملا متوجه حرفم شد و دیگه نتونست از خنده زیاد وایسه و رو زمین ولو شد . لباسای منو شست و اونا رو رو درخت وسنگ تو آفتاب پهن کرد . آفتاب کنار رود خونه فضا رو گرم تر کرده بود . کبوتر اومد کنارم نشست . از طرز نگاهش فهمیدم که بازم هوس داره با یه حرکت لباس سرخپوستی رو از تنم در آورد و خودشم لخت کرد و رفت طرف آب . چه با لذت هم خودشو انداخت تو رود خونه . ولی وفتی من پاهامو گذاشتم تو آب از سرما داشتم به خودم می لرزیدم آخه عادت نداشتم . بغلم کرد و یهویی با هم رفتیم زیر آبی که تا کمرمونم نمی رسید . چند بار پشت سر هم این کارو انجام داد تا عادت کردم . تازه داشتم خودمو با محیط داخل آب وفق می دادم که اومد خودشو بهم چسبوند . کیرمو تو دستاش می گرفت . کونشو به من می مالوند . چقدر چهره اش زیر نور آفتاب زیبا تر شده بود . کاشکی مال من بودی کبوتر ! چه جوری ازت جدا شم و تو رو بدم دست یکی دیگه . بیخود نیست که واسه اون دنیا به ما مردا وعده و وعید میدن که میشه چند هزار تا حوری به عنوان همسر داشته باشیم . من خودم تو این دنیا هر کی رو که میگام هوس داشتنشو می کنم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#27
Posted: 22 Jun 2012 04:56
فقط یک مرد 24
کونشو یه جوری به کیرم می مالوند که سرمای داخل آب از یادم رفته بود . بدنش در میان آب زلال رود خونه که منو به یاد آبهای سرد و زلال جاده هراز مینداخت شفافیت خاصی پیدا کرده بود . خودمو به بدنش چسبوندم . کیرم توی آب به دنبال کوسش می گشت تا یه جای گرم و راحتی رو برای استراحت پیدا کنه . نوک کیر به دیواره سرد کوس بر خورد کردولی با یه خورده جابه جایی خودمو یعنی کیرمو به جای داغ و حساس کوسش رسوندم . نه کبوتر من سر د نشده بود . هنوز هیجان داشت . به جایی رسیده بودیم که تا نیمه بدن ما داخل آب قرار داشت . ایستاده همدیگه رو بغل زده و کیرمو یواش یواش فرو کردم توی کوسش . سینه هاش وقتی به سینه هام می چسبید یه لذت خاصی بهم می داد . وای چه لذت و آرامشی . معدن زغال کجا و اینجا کجا . دیگه اصلا دلم نمی خواست به این زودیها پیر شم یا از دنیا برم . چه جوری وقت کنم با این همه دلبر زیبا نرد عشق ببازم . کیرم توکوس کبوتر صحرابود و من یه بار دیگه داغ شده بودم . از آب اومدیم بیرون و کنار رودخونه یه جایی که چمنهای نرمی داشت و سایه و آفتاب در کنار هم جلوه دیگه ای به این چمنها بخشیده بودند دراز کشیدیم . هیکل توپشو که دیدم کیرمم شق و آماده شده و منتظره که یه بار دیگه عشق خودشو کبوتر نازشو بگاد . پشتش دراز کشیدم از پشت کیرمو گرفت تو دستش و اونو به قسمت بالای کونش زد و پاشو از وسط باز کرد و لای پاشو در ناحیه کوس باز کرد و خودشو کونشو به کیر من چسبوند و با تماس دادن کیر من با سر سوراخ کونش درواقع به من گفت که میخواد کیرمو فرو کنم تو کونش . من قصد داشتم یه بار دیگه بریزم تو کوسش ولی اون دیشب فهمیده بود که چقدر علاقمندم به این که کونشو بکنم و به این نحو خواست که عشق و محبت خودشو نشون بده .. کون تازه آب خورده و تمیزش زیر نور آفتاب یه برقی می زد و درخششی داشت که دوست داشتم تا ساعتها بهش خیره شم و خوب گاز و لیسش کنم و بعد بذارم تو سوراخش . بااین حال زود تر ار اونچه که فکرشو می کردم این کار انجام شد و کبوتر دستشو گذاشت لاپاش و خیسی کوسشو به طرف سوراخ کونش فرستاد . کیر منو با دست لطیف ولی قدرتمندش گرفت و اونو به سوراخ کونش مالید . حس کردم که دلش میخواد فرو کنم تو کونش . من با این که دوست داشتم کونشو بگام ولی به خاطر محبتی که ازش تو دلم افتاده بود و می دونستم که اونم مث بقیه زنا ازم بچه میخواد می خواستم این سری رو بی خیال کون شم و بریزم تو کوسش . ولی اون خیلی مهربانانه تر از من عمل کرد . منم این هدیه اونو رد نکردم . یه چیزی رو هم باید در نظر می گرفتم و اون این که زنا از سکس با من لذت بیشتری می بردند تا این که من از سکس با اونا لذت ببرم . چون برای من یک راه بی پایان و یا راهی وجود داشت که پایان آن مرگبود ولی برای اونا پایان راه در همان آغازش بود . برای همین سعی می کردند که از لحظه ها نهایت بهره رو ببرند . نمی دونم چه طور کون تپلشو در اون لحظه تو صیف کنم . ازبس هیجان داشتم اونو به هفت رنگ می دیدم . سرخ و سفید وقهوه ای و کدر و .. ولی حس می کردم همونیه که من می خوام و همیشه آرزوشو داشتم . دستامو گذاشته بودم رو شونه هاو گردن کبوترو آروم ماساژمی دادم .. کیرم از اول سوراخ کونش رد شد . حالا دیگه یواش یواش به پیشروی خودش ادامه می داد . حرکاتش طوری بود که انگاری کوسش در حال گاییده شدنه .. آب کیر و کمرم کم شده بود هرچند گاییدن یه کون توپ در یک روز تابستونی و کنار رود خونه یه صفایی داشت ولی با این می تونستم یه خورده جلوگیری کنم .. وقتی کیرم توی سوراخ تنگ و کیپ کون کبوتر فرو رفت و می دونم که خیلی هم دردش گرفت اون بدون این که خم به ابرو بیاره کونشو رو کیر فرو رفته تو سوراخش می گردوند و حرفای وسوسه انگیزی می زد . من که حالیم نبود چی داره میگه ولی همینو فهمیدم که خیلی داره حال می کنه و منتظر لحظه های با حال تر از اینها هم هست . طوری کیرمو توی کون خودش پیچوند و مثل یه رخت چند بار چلوندش که داشتم از حال می رفتم و چاره ای نبود جز این که تو کونش آب بریزم . کنار رود خونه و زیر نور خورشید و نسیم ملایم وقتی که می دیدم آب کیرم در حال بر گشت از سوراخ کونشه یه حالی بهم دست می داد که دوست داشتم روز ها و هفته ها در همون حال بمونم ولی دیگه حس می کردم بدنم نیاز به تقویت غذایی شدید داره . خسته شده بودم و حالم داشت به هم می خورد از بس پرنده و خرگوش خورده یا باید می خوردم. تا اونجایی که می شد نذاشت آب کیر من حروم شده اونایی رو که در حال بیرون ریختن بودند به طرف کوسش هدایت کرد . ولی اگه این جوری می خواست نطفه بند شه نمی دونم اون اسپرمی که رفته تو کونش و دوباره بیرون تنش رفته و با دست بخواد بره تو کوسش شاید بهداشتی نباشه . انگشتای دستشو هم که از آب کیر من خیس شده بود یکی یکی می لیسید . یواش یواش داشت گشنه ام می شد و هوس اون خرگوشی رو که دوباره قبل از اومدن به کنار رود خونه شکار کرده بود رو کردم .. وای سر و صداهای عجیبی سکوت ما رو در هم شکست . یاد فیلمهای سرخپوستی و وسترن که از تلویزیون های خودمون و ویدیوها می دیدم افتادم . سرخپوستا زوزه کشان در حال رسیدن بودند . فکر کنم دو سه دقیقه ای تا اینجا راه داشتند . خیلی سریع لباسامونو پوشیدیم . نمی دونستم چیکار باید بکنم . ترجیح دادم همون لباسای نیمه خیسمو که بالای تخته سنگها پهن کرده بودم بپوشم . من و کبوتر خیلی سریع سوار اسب شدیم و رفتیم بالای تپه .. ولی سرخپوستا بهمون رسیده بودند .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#28
Posted: 22 Jun 2012 04:57
فقط یک مرد 25
کبوتر اسبو نگه داشت و سرخپوستا دور ما رو گرفتند . ترس برم داشته بود . از دیدن اونا طوری وحشت کرده بودم که که همه اونا رو آدمخور می دیدم . خودمو محکم به کبوتر چسبوندم و سعی می کردم فقط به پیرهن کبوتر نگاه کنم یا چشامو ببندم و هیچی نببینم . .. -کوروش .! مای فادر .. برادر اند مادر .. سرمو بالا کرده و دیدم همه سر خپوستا یک صدا نعره ای کشیده و تفنگ و نیزه و هرچی رو که داشتند یک زمان به طرف آسمون گرفتند . یه چیزی که بیشتر منو به تعجب وا می داشت این بود که تا چشم کار می کرد این جمعیت همه زن بودند .. نه .. نه .. اینا حتما به یه منظوری دور منوگرفته و لبخند می زدند .. کبوتر با یه مردی که فکر می کنم پدرش عقاب کوهستان بود به شدت بحث می کرد . از اسبپیاده شدیم . از گرسنگی ضعف رفته بودم . اون خرگوش مرده رو هم موقع فرار کنار رود خونه جا گذاشته بودیم . از بسگرسنه و تشنه بودم هر آشغالی رو که تحویلم می دادند درجا می خوردم طوری که پس از چند دقیقه حس کردم که تا بالای حلقم پر از غذا شده .. دیگه ول کردم . هر زنی که از کنارم رد می شد یه ناخنکی می زد و نشگونی می گرفت و میرفت . منم واسه این که نشون بدم چقدر آدم مودبی هستم گاهی لبخندشونو با لبخند جواب می دادم و یه نیشگونی هم از اونایی که خوشگل تر بودند بر می داشتم و همین کارم سبب شد که کبوتر لجش بگیره و حرصش در آد . سرخپوستا چادرزده و گوشه و کنار آتیش روشن کردند . همه از کبوتر صحرا حساب می بردند حتی پدر و داداشاش . ظاهرا تک دختر بود . واسه من و اون یه چادر دربست ردیف کرده بودند . منتظر بودم وقتو غنیمت بشمره و دوباره ازم بخواد که باهاش سکس کنم ولی دیدم اخماش تو همه . همون حالتی رو داشت که ملوس بانو قبل از تحویل من به مادرش شبنم خاتون داشت .. نه .. نه یعنی ممکنه من الان مجبور شم برم با مادر کبوتر که یه چیزی تو مایه های شتر مرغ بود عشقبازی کنم ؟/؟ حتما همینه که سگرمه های این بد بخت تو همه . چادر ما در بهترین و بالاترین نقطه قرار داشت و درست در دامنه کوه . کبوتر اسبشم در یه فاصله پنجاه متری دور از چادر و پشت کوه بسته بود . همه که ناهارو خوردند رفتند تو چرت . کبوتر با اشاره دست و صورت و لب و چشم متوجه ام کرد که باید خودمو بزنم به خواب .. اون ظاهرا دوست نداشت منو تحویل بقیه زنا بده .. دوست نداشت شاهد این باشه که من جلوی اون و نزدیکش به بقیه حال بدم . یه نیم ساعتی گذشت . بدون این که بخوام بخوابم خواب رفته بودم . بیدارم کرد و ازم خواست که همراش برم . می خواست که فرارم بده . یواش یواش باهم رفتیم پشت کوه . اسبشو باز کرد و عین برق و باد از اونجا دور شدیم . این بار طوری به تاخت از اونجا دور شد که کافی بود یکساعتی از وجود ما با خبر نشن . فقط تخت گاز می رفتیم . دلم برای این اسب بیچارهمی سوخت . معلوم نبود این چه دشت و صحرا و کوه و جنگلی بود که هر چی می رفتیم به آخرش نمی رسیدیم . غروب شده بود . به سر زمین های مسطح رسیده بودیم . دیگه از کوه و جنگل خبری نبود . یواش یواش مزرعه و خونه های تک و توک سفید پوستان رو می دیدیم . بعضی هاشون با تعجب خاصی به ما نگاه می کردند . یه گوشه ای نیمساعتی رو استراحت کردیم . بعد از این که آب و غذایی خوردیم و اسب بیچاره هم یه دمی زد کبوتر نازمن از داخل خورجینش یه خال قرمز در آورد و زد وسط پیشونیم و یه خال سیاه هم چسبوند به بالای چونه ام . یه سبیل مصنوعی هم در آورد وکاشت پشت لبم . معلوم نبود این آت و آشغالا رو از کجا داشته و چرا حالا داره اونا رو به من می چسبونه .کف دو تا دستمو به طرفش باز کرده و مثلا ازش پرسیدم که این کارا چه معنی داره .. تازه داشتیم زبون همدیگه رو می فهمیدیم . یه عکسی در آورد که به نظرم اومد قیافه اش خیلی آشناست داشتم فکر می کردم کجا دیدمش که یهو دیدم کبوتر با اشاره انگشت به من چه جور داره بهم می خنده . .. من تقصیری نداشتم این عکس کمی بد افتاده بود . عکس من بود . زیرشم به انگلیسی نوشته شده بود کوروش آریایی و یه جایزه 20 میلیون دلاری برای تحویل من تعیین کرده بودند . البته جنازه من که به درد کسی نمی خورد حتما زنده منو می خواستند . یادم میومد سالها پیش اون وقتا که بچه محصل بودم واسه سر سلمان رشدی یک میلیون دلار جایزه تعیین کرده بودند که به نرخ اون موقع می شد بیست میلیون تومن .. یعنی اواسط دهه شصت یک دلار برابر بود با بیست تا یک تومنی . حالا واسه پیدا کردن من بیست میلیون دلارجایزه تعیین کرده بودند . کبوتر یه نقشه ای رو روی زمین پهن کرد . یه جایی رو با انگشت بهم نشون داد و گفت ما اینجا هستیم . نقشه کالیفر نیا بود . دنبال لوس آنجلس می گشتم . شهری با حداقل ششصد هزار ایرانی در اون زمان . دیدم یه خورده باید دست چپ برم و بعد برم پایین تا برسم به لوس آنجلس . یعنی غرب و بعد به طرف جنوب . روی نقشه پنج شش سانتی متر می شد . با اشاره به کبوتر گفتم که منو تحویل بده وجایزه شو بگیره .. چون فکرمی کردم که بالاخره یکی هست که منو تحویل بده وجایزه بگیره . من تا کجا می خواستم فرار کنم . نمی دونستم آیا با تسلیم خودم می تونستم جایزه رو خودم بگیرم یا نه ولی باید به مبارزه خودم ادامه می دادم . هرچی به این کفتره اصرار می کردم منو ببرهبده قبول نکرد و آخرش اشکش در اومد و خودشو انداخت تو بغلم و در حالی که زارزار می گریست گفت آی لاویو .. آی لاو یو .. راست می گفت عشقو نمی شد با پول سنجید .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#29
Posted: 2 Jul 2012 15:37
فقط یک مرد 26
کبوتر دلش نیومد که عشقشو به پول بفروشه . وقتی اونو بغلش زدم صفا و صمیمیت و عشقو با تمام وجودم درش حس می کردم . سر و صورت و حتی لباسامو می لیسید صورتش پر از اشک شده بود . یه مشت دلار از جیبش در آورد و داد بهم . نشمردم چقدر بود . بعدا که شمردم از هزار تا بیشتر بود . ازش خداحافظی کردم . تا از تیررسش دور نشدم همین جوری منو با نگاش تعقیب می کرد . نمی دونستم چیکار کنم . می دونستم اگه اون چاره دیگه ای داشت به این سادگیها ولم نمی کرد . شاید از این می ترسید که زنای سر خپوست هیچی واسم نذارن و شاید هم فکر می کرد یکی از اونا تحویلم بده و جایزه بگیره . در هر حال نمی خواست حضور داشته باشه و شاهد صحنه تحویل داده شدن من باشه . یه نیمساعتی که رفتم رسیدم به یه شهر یا ده کوچیک . اینجا شهر و دهش زیاد فرقی نمی کرد . طبیعت زیبا .. دشت های سر سبز و مزارع یک دست گندم .. واقعا بهشت روی زمین به همین کالیفر نیا میگن .همه جور طبیعتی رو میشه اینجا دید . یه چند قدم که جلوتر رفتم دیدم یه پیتزا فروشی سر خیابونی هست . هوس غذاهای ایرونی خودمو داشتم . از این آت و آشغالا خوشم نمیومد ولی مجبور بودم. نمی دونستم باید چی بگم . با این قیافه ای که کبوتر واسم درست کرده بود شبیه حاجی فیروز ها شده بودم . اتفاقا فروشنده این هات داگ و پیتزا و این بند و بساطها یه زن بود . خودش درست می کرد و خودش تحویل می داد . یه خورده اونجا وایسادم تا دست اینو اونو ببینم که واسه یه پیتزا چند دلار میدن. آخرشم نفهمیدم . با اشاره انگشت به اون زنه اشاره کردم کهیکی می خوام . ادای امریکاییها رو هم در آوردم و به جای پیتزا گفتم پیزا ... دیدم یه پیتزایی تحویلم داد که اندازه یه نون تافتون بود . یهو از زبونم پرید بابا من اینو چه جوری بخورم . .. دیدم زنه یه نگاه عجیبی بهم انداخت . وای تازه متوجه شدم که عکس من به دیوار اون کانتینر نصب شده . از جیبم پول در آورده و یه اسکناسی رو که نفهمیدم چند دلاریه بر داشت و اسکناس دیگه ای بهم داد . یه جوری حالیش کردم که یه نوشابه هم می خوام . توی یه لیوان یه بار مصرف یه نوشابهای واسم ریخت که با اون پیتزای لندهور ساز گاری نداشت . یه نوشابه خونواده کمم بود .. از بس گرسنه ام بود در حال راهرفتن همین جور به غذا گاز می زدم و می رفتم تا این که یه جای کار دیدم که دارم چند تا تار مو می خورم . رفتم به زنه فروشنده اعتراض کنم که این چه وضعشه .. دیدم زنه با تعجب داره بهم نگاه می کنه رفت و از توی پستو یه مرد و زن دیگه رو با خودش آورد یه نگاه به عکس و یه نگاه به من انداختند و اوکی اوکی و کوروش کوروش می کردند . به اون دو تا زن میومد که مادر و دختر باشن و اون مرده هم ظاهرا سر پرستشون بود . دستمو رسوندم به پشت لبم که تمیزش کنم یهو متوجه شدم سبیلم نیست . ظاهرا این سبیل مصنوعی من بیشترش ریش ریش شده بود و رفته بود لای پیتزا . استارت رو زدم و فرار را بر قرار تر جیح دادم . طوری می دویدم که فکر کنم اگه کبوتر صحرا و اسبش هم با هام مسابقه می دادند بهمنمی رسیدند . . نیمساعت تمام همچنان می دویدم . دیگه خسته شده بودم . باید خودمو تسلیم می کردم . کجا می خواستم در برم ولی با این ضعف بدنی و آشغال خوری معلوم نبود این نطفههایی که تو شکم زنا می کاشتم شاید به جای آدمیزاد سگ توله درست می کرد . رفتم یه گوشه ای پنهون شدم تا یه استراحتی بکنم که دیدم سه نفر از روبرو پیداشون شد .-هلو مستر کوروش آریایی .. -خوار شما رو گاییدن شما از کجا پیداتون شد . انگاری با هلی کوپتر خودشونو بهم رسوندند . مقاومت فایده ای نداشت . حدسم درست بود اونا اعضای یک خونواده بودند . .حالیشون کردم که خسته ام گرسنه ام . خوابم میاد . خیلی باهام مدارا می کردند . انگار هیشکی دنبال بیست میلیون دلار نبود . شاید اگه دویست میلیون دلار هم واسم جایزه تعیین می کردند کسی منو تحویل نمی داد . کیر من خیلی بیشتراز اینا می ارزید . یه دوشی گرفتم و غذا و آب میوه درست و حسابی هم بهم دادند و این زنه رفت آشپز خونه واسم یه کنسرو لوبیا آورد که کلی باهاش حال کردم . وقتی که شکمم سیر شد همونجا ایستاده خوابم برد . خواب می دیدم که تو معدن زغال سنگم و دارم سخت کار می کنم . می خوام با اولین حقوقم یه هدیه خوب واسه خونواده ام بخرم . راستی با این حقوق کی به من زن میده . یه آدم زغالی با ریه درب و داغون شده در طول زمان .. وای زغال سنگ .. به ! این زغال عجب بوی خوشی داره . مثل این که کار گر زحمتکش اگه صادقانه کار کنه میره بهشت . یهو چشام باز شد و دیدم که این بوی خواب و بیداری قاطی شده . من وسط یه تخت بزرگی دراز کشیده بودم واون دو تا زن که ظاهرا مادر و دختر بودند دو طرف من و سخت به من چسبیده بودند . طوری مثل کنه بهم چسبیده بودند که از هیچ طرفی نمیشد در رفت . تازه مرد خونواده هم ظاهرا بیدار بود و کشیک می کشید که اگه از این طرف خودمو خلاص کردم بیفتم تو یه دام دیگه .. حس کردم که خستگیم در رفته . فکر نمی کردم که به این زودیها دوباره شهوتی بشم . دوتا تیکه باحال و هر دو تاشون هم خیلی سکسی و اکشن . اوخ که می میرم واسه این تن و بدن و هیکل . مامانه درشت تر و تپل تر بود با کون بر جسته و ناب امریکایی و دختره هم یه خورده آب رفته تر ولی خیلی جذاب و فانتزی ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#30
Posted: 2 Jul 2012 15:38
فقط یک مرد 27
اگه تا یه ماه پیش به من می گفتند که ممکنه یه همچین روزایی داشته باشم و میون دو تا زن کاملا لخت گیر کنم و خودمم لخت باشم و ندونم که زودتر کدومشونو میل کنم پیش خودم می گفتم که حتما منو دست انداختن . راستش شبا همش به فکر زنای لخت و سکسی می خوابیدم شاید نصفه شبی یه خوابی ببینم و این جوری به مرادم برسم . ولی بیشتر وقتا خبری از خواب هم نبود . چون غذای درست و حسابی نمی خوردم که زیادی آب من نصفه شبی توی خواب تبدیل به فیلمسکسی بشه و ازم بریزه . ولی حالا میون دو تا زن بودم . هم هوس فرار داشتم وهم هوس گاییدن اون دو تا زنو . علاوه بر لوبیا غذاهای متنوع هم خورده بودم و ظاهرا این نصفه شبی هم از خواب سیر شده بودم . فکر فرار هم به سرم زده بود ولیکجا می رفتم . یه مثالی هست که میگه درویش هر کجا که رود سرای اوست . حالا منم شده بودم مثل یه درویش . سرم بود طرف دختره . حس کردم کیرم داره از لاک دفاعی میاد بیرون .. کیرم یواش یواش رسید به لاپای دختره . لبمو گذاشتم رو صورتش و یواش یواش بوسیدنشو شروع کردم .. دیگه همه غمها و هرج و مرج های روز های اخیر از یادم رفته بود . کاخ ریاستجمهوری و استادیوم سر پوشیده و طالبان و سرخپوستان و..... حالا که از خواب و غذای خوب بهره داشتم فقط کوس می خواستم . این کیرم خیلی معتاد شده بود . اعتیاد هم بد چیزیه . دوستایی داشتم که به سیگار و مشروب و بعضی هاشون هم بهتریاک معتاد بودند و من همش اونا رو مسخره می کردم حالا من خودم داشتم به کوس کردن و سکس معتاد می شدم . دستامو دور کمر دختر جوونه که بعدا متوجه شدم اسمش مریلینه حلقه زده و اونو که بیدار شده بود داشتم با خودم هماهنگ می کردمکه دیدم مادرش جین از پشت دستاشو دور کمرم حلقه کرد و از پشت پا و کونم دستشو به کیرم رسوند وبا یه دست دیگه اش از بالای گردنم و کمرم شروع کرد به نوازش و یواش یواش رسید به کونم و انگشتشو طوری گذاشته بود رو سوراخ کونم وبا کیرم بازی می کرد که هوس مثل جریان برق تمام تنمو لرزوند . این مدل سکسو دیگه این چند روزه تجربه نکرده بودم و برام خیلی جالب بود که دو تا زن اونم مادر و دختر با هم کنار بیان و بیان سر وقت من . احساس کوفتگی خاصی می کردم . دوتایی شون یه حرکتی به خودشون داده و منو وسط تخت درازم کردند . مثل یک کشور اشغال شده منو قسمت کرده هر کدومشون یه گوشه هایی از منو گرفته و همراه با ماساژطوری بهم حال می دادند که اصلا دلم نمی خواست از جام تکون بخورم و دوست داشتم به همون شکل تا صبح بخوابم و هر وقت احساس کردم دیگه ریلکس و آماده شدم دست به کار شم. مریلین کیر منو گرفت و گذاشت تو دهنش و جین هم با موهای سینه ام ور می رفت . و خودشو به صورتم چسبوند و لبمو بوسیدو با یه بوسه چسبون حس داغ و داغ تری رو در کیر من که تو دهن مادرش بود به وجود آورد . از کیف زیاد خیلی خواب آلوده و خمار شده بودم . دیگه خیلی تنبلم کرده بودند . چه حالی می کردم . یه آهنگ ملایمی هم تو فضای اتاق خواب به گوش می رسید . فکر کنم مرد خونه یعنی شوهر جین و بابای مریلین از یه گوشه ای گاییده شدن زن و دخترشو می دید و لذت می برد . به نظرم یه چند دقیقه ای خوابم برد . چون وقتی به ناگهان از اون حالت سابق لب به لب خاج شدم که حس کردم لبای مریلین وارونه رو لبام قرار گرفته تو نگو که دختره کونشو گذاشته روسرم و کوسش رو دهنم قرار گرفته که من فکر کردم لبش تغییر مسیر داده . دیگه باید تنبلی رو کنار میذاشتم ودست به کار می شدم . کوس مریلین خیلی خیس کرده بود . چقدر خوشمزه بود . گاییدن کوسهای مفت واقعا عجب حالی می داد . یه چند درصدی هم درجه مقاومت کیرم بالا رفته بود از بساین روزا آبم اومده بود . کف دوتا دستمو گذاشته بودم رو دوتا قاچ کونش و یه خورده فاصله رو با چشام طوری تنظیم کردم که بتونم کون خوشگل و برش و چاک وسطشو ببینم هر چند کوسشو انداخته بود رو دهنم و در حال لیس زدن اون بودم . داشتم فکر می کردم کیر من اول نصیب کدوم کوس میشه . اگه می خواستم فرو کنم تو کوس دختره باید کیرمو از دهن مادره بیرون می کشیدم و این به نوعی بی ادبی حساب می شد . مگر این که خودش دهنشو از روکیرم در می آورد و من فوری می افتادم رو مریلین و کیرمو می کردم تو کوس دختره .. فقط منتظر فرصت بودم .. ولی این جین از اون حرفه ای ها بود . می خواست سر گل کیر منو واسه خودش داشته باشه . وقتی دهنشو از رو کیرم ورداشت اومدم تا به خودم بجنبم اصلا نفهمیدم چه جوری در یک آن اومد رو من نشست و کوس خیسشو گذاشت رو کیر من وطوری با ورود کیرم به کوس جین حال کردم که انگار این من نبودم که شونزده هفده ساعت پیشکبوتر صحرا رو گاییدم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن