انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 21:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  20  21  پسین »

فقط یک مرد


مرد

 
فقط یک مرد 48
گلاره خیلی خوشگل بود . یه زیبایی کارت پستالی داشت . کوسشم نشون می داد که باید آک آک باشه . حس می کردم که یه خورده سنگین شدم . شاید این نون کره ای منو اذیت کرده با شه . به من وعده شتر مرغو داده بود . یعنی من باید شتر مرغ می خوردم . خیلی حال می داد لیس زدن کوس این دختر خوشگل و مامانی کرد . یه خورده که از خیسی های نمکی کوسشو که واسم خیلی شیرین بود خوردمش حس کردم از اون سنگینی دارم نجات پیدا می کنم و غذام داره هضم میشه .. دوتا دستامو گذاشتم پشت کونش و اونو تو همون اتاق درازش کردم چشایدرشت و سیاهش مژگان بلندش و اون نگاه هوسبارش .. اوخ که چقدر دلم می خواست زودتر کیرمو فرو کنم تو کوسش . واسه لحظاتی یادم رفته بود که واسهچی دست به دامن گلاره شدم . فعلا که گلاره دست به دامن من شده بود . زیبا با چشایی سیاه موهایی مشکی و بلند . بدنی مثل برف سفید و گونه هایی سرخ و کوهستانی .. هوس خودشو گاه به زبون کردی و گاه به زبون فارسی بیان می کرد . از حال رفته بود . اسم چند تا از مرشدای کرد رو می برد و به جون اونا قسم می خورد که من اولین مرد زندگیش هستم و اینم اولین سکسیه که داره . حس کردم که درست میگه چون یه جوری ناله می کرد که فکر می کردم عزیزشو از دست داده . ظاهرا باید یه کوس پاره کنی دیگه یا همون پرده پاره کنی راه مینداختم . سریع خودمو لخت کردم . این گلاره خانوم ما ظاهرا تجربه ای نداشت و من باید سریع اونو حین عمل تجربه دارش هم می کردم . فعلا جاش نبود یا زمانش نبود که کیرمو فرو کنم تو دهنش . روی دختر کرد دراز کشیده و این بار از پایین پاش شروع کردم گوشت سفت و پوست نرمی داشت . زبونمو از همون مچ پاش کشیدم و رفتن طرف بالا . به رون پاش که رسیدم میک زدن دوطرفشو شروع کردم و اون قسمتی رو که با لبه کوسش در تماس بود بیشتر لبو زبونمو میذاشتم روش و میکش می زدم . اون دختری که با اسب بر فراز کوها پرواز می کرد زیر کیر کوروش پرواز دیگه ای رو شروع کرده بود . پروازی در دل و اوج آسمان . بازم به زبان کردی یه چیزایی می گفت که حالیم نمی شد . انگار یه جوری می خواست خودشو خالی کنه و احساساتشو نشون بده ولی شرم و حیای کردیش و اون خجالت دخترونه اش مانع می شد که با زبون همزبونی بهم بگه کهچه احساسی داره و چی می خواد . فعلا کاری به این کار ها نداشتم و اینو می شد تا دقایقی دیگه درستش کرد . نوبت جویدن کوسش بود . این چند هفته ای دیگه متخصص شده بودم . می دونستم موقع لیس زدن باید به کجا بیشتر فشار بیارم و به وقت مکیدن کجا از حساسیت بیشتری بر خورداره . واقعا این کوروش چطور می تونه به یه دنیا سرویس بده . قسمت بالای چوچوله و شمال کوس رو گرفتم بین دو تا لبهام و اون یه تیکه از چوچولشو گرفتم بین زبون و دندون بالام و طوری که حالت گاز زدن نداشته باشه با یه میک زدن قوی اونو به آخر هوس رسوندم .. جیغ می کشید و هی می گفت اوخخخخخخ کاکوووووو اویییییی ببوووووووو من نمی دونم دیگه این چه سیستمی بود .. به نظرم اومد که داره پدر و برادرشو در این حالت هوس فریاد می زنه .. بااین که دو تا دستامو روی رون پاهاش نگه داشته بودم که حرکتشون نده ولی از بس زورش زیاد بود بازم با حرکتاش اذیتم می کرد . حتی شکمش و اون ناف خوشگل اون وسطش هوسمو زیاد می کرد . کیر شق شده امو گذاشتم رو نافش . یه خورده بهش فشار آوردم که دردش گرفت . دوست داشتم همونجا رو سوراخ کنم و بکنم تو شکمش . آخ که چقدر زنای خوشگل تو دنیا زیادن . چقدر دلم میخواد بیشتراشون خوشگل تراشونمال من باشن . بازم به یاد این افتادم که خدا چقدر خوب نقطه ضعف مارو میدونهو همش به ما وعده حوریای بهشتی رو میده اونم هزار تا هزار تا . خدا خودت می دونی خودت اگه اونارو به ما بخشیدی قدرت نگهداری و رسیدگیشونو هم باید به ما بدی .. ما که فعلا تو این حوریای زمینیش موندیم . . موهای بلند گلاره از زیر نافش هم رد می شد . مثل یه گل خوشبو اونو به بینی ام مماس کرده و و خودمو به سینه های سفت و سفید و درشت گلاره خوشگل رسوندم . -گلاره ! عزیزم ! خوشگلم ازم خجالت می کشی ؟/؟ بگو نازنینم .حرف دلتو بزن . بگو . اگه خوشت میاد .بگو دوستم داری . اگه بلدی .اگه حرفای سکسی فارسی می دونی بگو تا کوروشت بیشتر و بهتر باهات حال کنه و بهت حال بده . باهمون لهجه و کشش شیرین کردی شروع کرد به فارسی گفتن -کوروش خجالت می کشم . -تو الان زیر کیر من خجالت نمی کشی از این که بخوای بگی داری حال می کنی خجالتت میاد ؟/؟ اوخ که من قربون اون شرم و حیای دخترونه ات برم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
فقط یک مرد 49
کوروش کوروش جون عزیزم من یه دختر نجیب کردم . از اونایی که فکر می کنی نیستم . من هنوز یه دخترم . دوشیزه ام .دوشیزه .. تو دلم گفتم الان هرچی باشه دیگه تاثیری نداره . تمام بارهای دنیا یا بار کوسهای دنیا رو دوش یه کیره..تازه وقتی هم که قبلا گفتی این اولین سکسته معلوم بود دختری . بااین حال از این که می خواستم یه دخترو بگام و این که اولین باریه که کیر میخواد بره توی کوسش به خودم می بالیدم . پس باید بااین دختر خوشگل مدارا می کردم که کمتر دچار استرس بشه . هر چند می دونستم که اونم مثل هر دختر و زن کرد دیگه ای شیره . -عزیزم اینو هم مطلع باش که ما در اصل مهابادی هستیم . هموطن تو .. اینو که گفت بیشتر هیجان زده شدم . یه قسمت عمده ای از خدمتمو تو مهاباد گذرونده بودم . دخترایی به قشنگی دخترای مهاباد تو هیچ جای ایران ندیده بودم . البته در مقایسه با این پنجاه شصت شهری که رفته بودم . دخترایی که روستائیای زحمتکشش خیلی زود فرسوده و چروکیده میشن و اون زیبایی و طراوتشونو از دست میدن . کردایی که باید به اونا و سر زمینشون رسیدگی بشه . مثل هر ایرانی دیگه. تازه یه سری میگن آریایی های اصیل اونا هستن . کاش به جای روشن کردن شمع تو مسجد اول به فکر خونه هامون بودیم .. حس کردم که مسئولیت سنگینی در قبال گلاره مهابادی دارم . مستقیما کیرمو فرستادم سراغ کوسش تا پلمبشو باز کنم . چشای خوشگل و درشتشو به سقف دوخته بود . مژگان خوشگلش هم هوسمو زیاد می کرد . حتی دلم میخواست با کیرم بکنم تو چشش . سرکیرمو گذاشتم وسط کوس گرمش و درحال بازی کردن با اون یه خورده اونو کشوندمش به طرف جلو . همون گرما و همون حرارت و همون کیفی رو می داد کهاز تماس با کوسهای دیگه حس می کردم ولی این گاییدنها یه تفاوتی داشت که اونم تغییر شخص و شخصیت گاییده شده بود که همین تنوع لذت دیگه ای به من می داد وبه خصوص اگه اون زن زیباترهم می بود صفاش بیشتر بود و کوس تنگ گلاره هم یه گرما و هیجان خاصی در تمام بدنم ایجاد کرده بود که دوست داشتم زودتر تکلیف بکارتش مشخص شه و بتونم بیشتر باهاش حال کنم . -گلاره جون می ترسی ؟/؟ -نه هیجان دارم . همش از خودم می پرسیدم که وقتی عروس شم چه طوری میشه -ولی خب به آرزوت نرسیدی . -کاریش نمیشه کرد . در دنیایی که همه چیزش نسبیه و خوشبختی هاش و لذت بردنهاش هم نسبی ان بازم باید خوشحال باشم که الان یه عروس خوشبختم .. دهنم از تعجب وامونده بود . اون واسم آلبرت انیشتینی صحبت می کرد . از این خوشحالم که بخت با من یار بوده و تو به تورم خوردی . همین جوری که داشت حرف می زد کیرم رو به جلو در حرکت بود تا این که حس کردم حداقل نصفش رفته داخل -اووووخخخخخ کوروش هم دردم میاد هم خوشم میاد -اگه خیلی درد داری بکشم بیرون -نه به ناله هام توجه نکن. درد واقعی من وقتی شروع میشه که تو واسه همیشه از پیشم بری . این دردها تسکین پذیره .. -گلاره الان به وقت حال کردن از این حرفا نزن . دلم می گیره -پس بازم کیرتو بده جلوتر .. حس کردم کیرم به یه چیزی خورد ویه چیزی رو زدم کنار . ولی هنوزم شک داشتم که جرخورده باشه یا نه واسه همین کیرمو چند بار می آوردم بیرون و دوباره می کردمش تو کوس . از خون خبری نبود و منم کاری به این نداشتم که چی شده . گلاره شجاع این شیر بچه دختر کرد که فکر کنم حالا شده بود شیر زن کرد از هوس زیاد دستاشو دور کمر من حلقه زده و خودشو بهم می فشرد تا آروم بگیره . -گلاره کیرمو بیرون بکشم ببینم اون داخل چه خبره ؟/؟ -نه ولش کن کوروش بذار حالمونو بکنیم . الان مثلا بکشی بیرون که بخوای چند تا قطره خون ببینی که چی بشه ؟/؟ اون وقت مجبور میشیم یه خورده دست نگه داشته باشیم -ببینم بالاخره زن شدی یا نه . خودت چی حس می کنی . -حس می کنم کیرت منو فرستاده به یه دنیای دیگه . آره اون داخل یه سوزش خاصی داره که می دونم اثر پارگی یا شکاف یه تیکه گوشت نازکه . یه لحظهنگام افتاد به حاشیه های کوسش و اثراتی از خون قرمزو دیدم و خاطرم آسوده شد ولی چیزی بهش نگفتم . کیرمو تا آخر کوس گلاره فرستادم که بمونه و اونو بغلش کردم و با یه بوسه داغ رفتیم تو عالم سکوت و آرامش . حس کردم که آبگرم من داره می ریزه تو کوس داغش .. -کوروش این آخرشه ؟/؟ -نه خوشگل مهابادی من این تازه اولشه . اول اولشه . کیرمو از کوسش کشیدم بیرون . آب کیرسفید و شیری من همراه با خون قرمز کوس گلاره که خیلی ترکیب خوشگلی رو درست کرده بودند از کوسش ریخت بیرون . تمیزش کرده و کوسشو گذاشتم تو دهنم . با این که خیس بود ولی این کارو برای عزیز دل مهابادی خودم انجام دادم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
فقط یک مرد 50
این تازه شروعشه عزیزم . تماشای هیکل قشنگش خستگی روز های اخیر منو از تن در کرده و با یه اشتیاق خاصی باهاش حال می کردم . سکس برام شده بود تکرار و تکرار .. یه سری حرکات مشخص و شبیه به هم که تنها تنوعش در این بود که اونی که باهاش سکس می کردم مرتب عوض می شد . راستی من اگه می خواستم یه زن داشته باشم چی می شد . واسه این که یه خورده تنوعی شده باشه یه دور اونو بر گردوندم و سرمو گذاشتم رو کون سفت و بالا اومده اش . می خواستم یه چند دقیقه ای استراحت کنیم و بعد سر حال به کارمون ادامه بدیم .بااین حال در همون حال استراحت دندونامو گذاشته بودم رو کون برجسته و توپش که مثل یک توپ باد کرده اومده بود بالا . وقتی آروم گازش می زدم اون چشای خوشگلشو خیلی آروم باز و بسته می کرد و من با شورو لذت بیشتری هوس خودمو نشون می دادم . گلاره پاهاشو به دو طرف باز کرده بود از پنجره فضای بیرونو نگاه می کرد . چیزخاصی نداشت . کوه و دشت و سنگلاخ بود ولی می گفت چند صد متر اون طرف تر یه چشمه خیلی قشنگی تو دل کوه وجود داره با درختایی که محصورش کردن . دوست داشت بعد از سکس منو ببره اونجا . واسه رفتن عجله داشتم ولی دلم نمیومد دلشو بشکنم . دستمو از پشت زانوی گلاره به طرف بالا می کشیدم . به کوسش استراحت داده بودم تا یه خورده خودشو بگیره . -عزیزم بهتری ؟/؟ کیرمو گذاشته بودم وسط کونش و با لبه های کوسش در تماس قرار داده بودم . -عزیزم می تونی تحملش کنی ؟/؟ -منتظرمش کوروش . مثل این که گلاره رو دست کم گرفتی . گلاره از گلوله نمی ترسه ازگل بترسه ؟/؟ -توخودت گلی عشق من . خوشگل ترین گل دنیا .. نگاهش به من می گفت که معطل نکنم منم یه بار دیگه اون کوس نازشو هدف گرفته و گذاشتم که بره تا ته کوسش . هرچند خیلی تنگ نشون می داد ولی تا آخر کیرمو قبول کرد . یه خورده اونو به پهلو بر گردونده پشتشو به جلوبدنم چسبونده و دستمو گذاشتم رو سینه هاش و کیرمو با یه سرعت متوسط تو کوسش حرکت می دادم تا گلاره من از پارگی بکارتش دچارسوزش نشه ولی انگار بی خیال نشون می داد واسه همین یه کمی سرعتمو زیاد کردم و آخر هر ضربه خودمو بهش می چسبوندم . -کوروش هرطوری دوست داری باهام حال کن من که دیگه نمی بینمت . بیا بیا هر جور می خوای .. دوست داشتم بغلش بزنم و با آخرین توانم اونو فشارش بگیرم . اونو روبروم قرار دادم و همین کارو کردم . تنگ در آغوشش گرفتم . هردومون لذت می بردیم لذتی با عشق . عشقی که هردومون می دونستیم یه عمری کوتاه داره .. راستی در دنیایی که به این صورت باشه عشق چه مفهومی پیدا می کنه .. اگه هوسی نباشه عشقی هم هست ؟/؟ داشتم قاطی می کردم که دوباره بر گشتم به همون سکس خودمون . کیرمو از روبرو گذاشتم تو کوس گلاره و مثل دوقلوهای به هم چسبیده همو ول نمی کردیم . در سکوت یک روز گرم و آفتابی در دل خونه ای کوهستانی و در سکوت عشق و هوس همچنان به گاییدن گلاره ادامه می دادم . نمی دونستم تا کی باید این کارو انجام بدم . تا موقعی که اون پاهاشو باز و بسته می کرد منم کیرمو فرو می کردم تو کوسش . تو یکی از این فرو کردنها وقتی کیرم رفت تا ته کوسش اون با یه نیروی عجیبی پاهاشو دور کمرم حلقه زد و طوری منو به خودش فشرد که نتونستم کیرمو بیرون بکشم . گلاره بالاخره زورشو بهم نشون داده بود . پس از سکوت چند دقیقه ای با هر جهش آب تو کوس گلاره از هوس فریاد می زد . درحالیکه کیرم اون داخل قفل شده حرکتی نداشت .. بازم یه چند دقیقه ای رو تو بغل هم بودیم -عزیزم تو خوشت اومد ؟/؟ سرشو تکون داد و گفت به یه جایی رسیدم که خیلی خوشم اومد و دلم می خواست که تو آبتو بریزی تو کوسم . حال و هوای برگشت به ایرانو داشتم واسه همین از گلاره خواستم که کمکم کنه تا زودتر این کارو انجام بدم . .. -کوروش بیا با هم بریم کنار چشمه . ضررنمی کنی . توبیا من بهت قول میدم که جبران کنم .. دلشو نشکوندم و باهاش رفتم . راست می گفت جای خیلی قشنگی بود تو دل کوه چند تا درخت و چمن و چشمه و.. -خب گلاره مارو آوردی اینجا که چی بشه . اومد رو پاهام که رو زمین دراز کشیده بودم نشست و گفت خیلی بی احساسی . دوست نداری که از این طبیعت زیبا و یه دختری که همه چیزشو تقدیم تو کرده نهایت استفاده رو بکنی ؟/؟ -چرا عزیزم ولی من میخوام برگردم .. -چی رومیخوای برگردی .مگه شهر هرته ؟/؟ اگه میخوای کمکت کنم بیا . بیا بیا هرجا بری آسمون همین رنگه . مثل آسمون هوس .. دامنشو داد بالا . پاهای لخت و سفیدشو دیدم . یه نگاهی به صورت زیباش انداختم . دوباره یه نگاهی به پای هوس انگیزش انداختم و یه نگاهی هم با آسمون آبی بالا .سرم ... راست می گفت آسمون همون آسمون بود... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
فقط یک مرد 51
آسمون بالا سرم شاید که همون آسمون بوده باشه ولی زمین زیر پام زمینی آشنا نبود . البته اگه زمان جد بزرگوارم کوروش به دنیا میومدم جزو وطنم حساب می شد . حال و هوای چشمه و چمن گلاره رو تحت تاثیر خودش قرار داده بود . چند قدم اون ور تر هوا از گرما بیداد می کرد و ما خودمونو به نسیم ملایم و خنکی اونفضا سپرده بودیم . -چیه کوروش ناراحتی از این که چطور از مرز رد شی و تو ایرانمی خوای چیکار کنی . نمی خواستم این خبرو بهت بدم ولی یه چیزی میخوام بگم که حالت جا بیاد شاید با گفتن این مطلب شور و حالت بیشتر شه . ببین من هوسکردم یه مدتی رو بیام مهاباد خونه عموم بمونم . راستش دلم واسه ایران عزیزم خاک مقدس شهرم و هموطنام تنگ شده . منم دل دارم ایرونیم . غیرت ما کردا از غیرت اونایی که اون بالا بالا ها نشستن و دم از دین و میهن می زنن خیلی بالاتر و بیشتره . یه زن کرد به اندازه یه مرد تلاش می کنه .. -مخصوصا به وقت سکس -داشتم می گفتم من میخوام بیام مهاباد . راهنمات میشم . باهات میام . فقط تو هم نباید فراموشم کنی . .. -گلاره نمی دونی که از شنیدن این خبر چقدر خوشحال شدم . حس می کردم که می تونم به اون اتکا کنم تا منو از این مخمصه نجات بده . اگه به دست دولت عراق و اون مالکی کافر و بی دین می افتادم پدر منو در میآورد باید ایل و تبارشو می گاییدم تا عراقو ول می کردم و قربونش برم دولت ما هم که همش هوای این کوس خلای بی مصرف به حال ملتو داره . حس کردم که واقعا دارم این زیباییها رو زیبا می بینم . وقتی که گلاره لخت تو بغل لختم قرار گرفت این احساس دوچندان شد . آب زلال چشمه رو که از پهلو نگاه می کردم ته چشمه و اون سنگریزه هاش مشخص بود ووقتی که از بالا و روبرو نگاش می کردم تصویر آسمون آبی یه رنگ و جلوه زیبایی بهش بخشیده بود . واسه یه لحظه گلاره دستشو دراز کرد طرف آب و به تنم آب پاشوند . -چیکار می کنی دختر یخ کردم .. بازیش گرفته بود . دوست داشت اذیتش کنم منم تو اون فضای باز به طرفش می دویدم و اون از دستم می گریخت . یه لحظه ادای خسته ها رو در آوردم و در یک آن به طرفش یورش بردم و افتادم روش -اوخ کوروش تنم درد گرفت . اون طاقباز رو زمین افتاده بود و من تن خوشگل و پوست سفیدشو به زمین و چمنها فشار داده و خودمو انداختم روش . کاملا روش منطبق شدم . سرشو بر گردوند و به چشمه نگاه می کرد -گلاره نکنه کسی از این طرفا رد شه -نه خاطرت آسوده .. من شرایط منطقه رو می دونم تازه از اینجا ما به اطراف مسلطیم . صورت در مقابل صورت .. سینه به روی سینه .. کیر در مقابل کوس .. و لب بر روی لب قرار گرفت . من که چشامو بسته بودم و خودمو سپرده بودم به نسیمکوهستان . فکر کنم گلاره هم چشاشو بسته بود ومثل من داشت از سکسش لذت می برد .. کیرم داشت بغلای کوس گلاره رو می بوسید .. لبای کوسش ترشده بود . کیرم بوسه ای بر لب و لبه های کوس داد و یواش یواش خودشو فرستاد تو دهنش .. -کوروش حال می کنم . حال می کنم . ببین درختا هم به هیجان اومدن و دارن می لرزن ؟/؟ نسیم اونا رو هم به هیجان آورده . داغی تن گلاره از زیر و خنکی هوا از پشت منو به اون اعتدالی رسونده بود که دلم می خواست . واسه همین با تمام وجود و حسم کیرمو می کردم تو کوس روون و آماده اش که با جون و دل آدماده پذیرایی بود . کنار چشمه جایی که فقط من و اون تنها آدمای اونجا بودیم با تمام وجودش فریاد می زد .. -گلاره چیکار می کنی ستاره ها بیدار میشن و اون وقت من و تو رو می بینن که داریم با هم چیکار می کنیم . -بذار بیدار شن . بذار ما رو ببینن . تازه اونا همیشه چشاشون بازه . این ماییم که چشامونو به روی اونا می بندیم . دیگه نذاشتم فریاد بزنه و حرفی . دیگه نذاشتم قفل لباش باز شه . هرچه سرشو این طرف و اون طرف می کرد من فقط اونو همونجا حبسش کرده بودم . فقط سرعت فرو کردن کیرم تو کوسشو قطع نکرده بودم . چه زیبا بود اون تن و بدن و چشاش وقتی که پس از چند دقیقه دست و پا زدن ساکت شد و به صورت ثابت قرار گرفت . یهو نسیم خنکی که می وزید سرعت زیاد تری پیدا کرد و حس کردم با یه لذت شدیدتری که در بدنم به وجود آورده آب کیرمو تو بدنم با یه نرمی خاصی به حرکت در آورد و روونه کوس گلاره کرد . -آههههه آهههههه عزیزم داره میاد داره میاد ولی گلاره تنها تغییری که به خودش داد این بود که لبخندی گوشه لباش مشخص شد و به همون چیزی که می خواست رسید . فقط وقتی که لبامو آروم از رو لباش بر داشتم بهم گفت که چقدر داغ بود . خیلی چسبید . . اونو برگردوندم تا کون خوشگلشو بگام . دوتا برش کونشو به دو طرف باز کردم و با نوک زبونم آروم آروم سوراخ ریزشو لیس زدم و اونو واسه کون دادن به هیجانش آوردم . حتی سر کیرم به زور داشت راهی واسه ورود به کونش پیدا می کرد . گلاره از درد پنجه ها شو به زمین می فشرد و چمنها رو می کند و من همچنان به کونش فشار می آوردم . به زبون کردی یه چیزایی می گفت شایدم داشت فحشم می داد تا من حالیمنشه ولی من دیگه بیرحم شده بودم چون حس می کردم این آخرین فرصتیه که می تونم از کونش استفاده کنم و همین کارو هم کردم ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
فقط یک مرد 52
کیرمن توی سوراخ کونش نمی تونست نفس بکشه . هر چقدر فشار آوردم بیشتر از پنج سانت نتونستم بکنم تو کونش . صورتش کبود شده بود و از درد کون به خودش می پیچید . طوری شده بود که منم وقتی می خواستم بیشتر کیرمو بکنم توش آلت منم به شدت درد می گرفت . به همون میزان قانع شدمو چند بار عقب جلوش کردم تا به این وضع عادت کرد . بد جوری به خودش پیچیده بود که پس از چند دقیقه حالش بهتر شد و راحت تر تونست با این وضعیتکنار بیاد . من روش افتاده بودم و اجازه حرکت بهش نمی دادم . نمیذاشتم تکون بخوره . واسه این که یه خورده بیشتر بهش حال داده باشم دستشو از جلویبدنش به کوسش رسونده با کوس خیسش ور می رفتم تا حال و هواشو یه خورده عوض کنم . -کوروش -جوووووون گلاره بالاخره به حرف اومدی ؟/؟ میدونم خیلی اذیت شدی . ولی خیلی ایستادگی کردی که صدات در نیومد . -خلق کرد خیلی طاقتش بیشتر از اینهاست . -عزیز نازم . خیلی به خودم می بالم که تو هم از اون شیر زنایی هستی که با رغبت خودتو در اختیار من گذاشتی . -این چه حرفیه که می زنی داشتن تو واسه همه یه آرزوست . کف دستمو رو کمرش می کشیدم دلمون نمیومد که از جامون بلند شیم . فقط داشتیم عشق و حال می کردیم و از سکس با هم لذت می بردیم . نمی دونم بازم چرا بی اختیار یاد اون دنیا افتادم و این که اگهکار خیر کنم جام تو بهشته و بازم از این نعمتها نصیبم میشه . یعنی به خاطر این گاییدنها به حساب من ثواب نوشته میشه ؟/؟ من که دارم کار خیر انجام میدم وجامعه بشری رو از انقراض نجات میدم . گلاره زیر کیر من خوابیده بود و من داشتم با کون و سایر اعضای تن و بدنش کیف می کردم . مثل این که اینجا رو با خونه اشتباهی گرفته بود . بااین حال من دست از مالوندنش بر نمی داشتم و سر تاپاشومورد نوازش خودم قرار داده بودم . بازم این کیر من داغ کرده بود هر چند چند قطره بیشتر نتونستم تو کونش خالی کنم ولی یه دنیا بهم حال داد . وقتی کارم تموم شد دست از نوازش و بوسه هایی گرم بر بدن گلاره نکشیدم و به کارم ادامه دادم . پس از لحظاتی خودشو بر گردوند و روبروی من قرار گرفت ازم خواست که اونو بغلش کنم و ببوسم و منم با تمام وجودم در آغوشش کشیدم . با چشای خوشگل و درشتش تو چشام زل زده بود . -منم نگاهشو با نگاه خودم پاسخ می دادم . چیه دختر چی می خوای ؟/؟ بازم طلب داری ؟/؟ -یه چیزی ازت میخوام که نمی تونی بهم بدی . شایدم اگه بخوای نتونی بدی -بگو چیه . کمک مالی میخوای ؟/؟ من به اندازه کافی پول دارم .-نه کوروش این با پول خرید و فروش نمیشه. این عشقه . حس می کنم که دارم عاشقت میشم . عاشق تو. دوستت دارم و دلم میخواد که مال من باشی . تو خیلی خوبی صاف و ساده و بی غل و غش و بی ریایی .-گلاره من هیچی نیستم . آدمی هستم که اگه خودمم نخوام باید با خیلی از زنای دنیا باشم . -شاید این یه نعمتی واست باشه . ولی همینم ممکنه باعث شه که هیچوقت معنی و لذت عشقو اون جوری که باید و شاید درک نکنی .. راستش از حرفای گلاره یه چیزایی شو حالیم می شد و یه چیزایی شو هم نه . من تا می رفتم به یکی دل ببندم ازش دل می کندم . افسانه .. کبوتر صحرا , حمیرا و حالا هم گلاره ..نمی تونستم بگم کدومشونو بیشتر دوست دارم ولی افسانه به خاطر من خیلی عذاب کشیده بود .. -گلاره زمان و لحظه ها میگذره . هیچ لحظه بعدی مثل لحظه قبلی نیست . ما تا پایان زندگی نمی تونیم همین جوری تو بغل هم بمونیم . اگه یه ماه بمونیم بازم به خاطره ها می پیونده و اگه یه سال و مثل حالا یه ساعت بمونیم بازم متصل به خاطره ها میشه . به یه جایی می رسی که می بینیزندگیت داره تموم میشه . -کوروش من نمی تونم تو رو فراموش کنم -گلاره !خودت قول دادی که تا مهاباد همراهیم کنی - و شایدم تا مراغه باهات بیام که ازاونجا با قطار بری تهران . -تو خیلی خوبی گلاره خیلی .. شماره موبایلمو بهش دادم و گفتم اگه عوضشم کردم تو رسانه های ملی اعلام می کنم و اگه به مشکلی خورد برام پیام بده .. دیگه وقت رفتن بود . رفتیم خونه و با پدر و مادر و برادرش خداحافظی کردیم . بار و بندیلو بستیم و دیگه باید از مرز خودمونو به اون طرف می رسوندیم . هر چند اون جایی که ما ازش سر در می آوردیم نزدیکای استان کردستان خودمون بود و با مهاباد خیلی فاصله داشت ولی اون ازم خواسته بود کهتا اونجا رو با هم باشیم . هرچند پنج شش ساعتی راهمو دور تر می کرد ولی راستش منم یه جورایی بی میل نبودم که چند ساعتی رو بیشتر با گلاره باشم . اون ازم قول گرفته بود که تو مهاباد هم باهم سکس داشته باشیم . -گلاره تواگه زنم می شدی فکر کنم دیگه هیچ زن و دختری جراتشو نمی کرد که به من نگاه کنه -چشاشو در می آوردم . از مرز خیلی راحت رد شدیم . همرام پولهای خارجی ودلار بود و همه اینها رو گلاره واسم تبدیلش می کرد به ریال . خودم وارد بانکها نمی شدم . یه لباس کردی هم تنم بود و وقتی هیکل خودمو با اون لباس می دیدم خنده ام می گرفت . این لباس مال داداش گلاره بود و رو تنم داشت آواز می خوند که پولامو که تبدیل به ریال کردم یکی شیکشو خریدم . از چند تا استان رد شدیم و از سردشت خودمونو رسوندیم به مهاباد . وای چقدر بزرگ شده این شهر . چقدر زیبا و قشنگ شده . چه شهر سازی جالبی ! خیلی بهش رسیدن . به نسبت اون شناختی که من ازش داشتم از زمین تا آسمون فرق کرده بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
با اجازه ی کینگ نازنینم :
فقط یک مرد 53
مهاباد خیلی زیبا شده بود . شهری که روز گاری یه سری از کردهای ایرانی می خواستند اونو پایتخت خودشون بکنن . در حالی که اونم مثل هر شهری که مال ایرانه باید مال ایران بمونه و کرد ایرانی هم یک ایرانی می مونه .. انگار یه شهر جدیدو می دیدم . یک شهری که تازه ساختنش .. گلاره منو برد به یه روستایی اول جاده سردشت . گفت که اینجا یه خونه قدیمی دارن که فعلا به حال خودش مونده . دوست داره که شبو با من و در کنار من سر کنه . روستای بیطاس همون اوایل جاده مهاباد به سر دشت بود . دریاچه و سد زیبای مهاباد رو انگار خیلی بزرگتر از گذشته می دیدم . چقدر از این جاده ها گذر کرده بودم . کی فکرشو می کرد یه روزی یکی از این خوشگلای کرد رو تو یکی از همین روستا ها بغلش بزنم و شبی رو باهاش سر کنم . البته می گفت که در روستای کیتکه و گنه دار هم خونه و زمین دارن و یه سری از فک و فامیلاش هم در کاولان زندگی می کنن . هیچوقت شبی رو تو مهاباد و اطرافش خارج از پایگاه نبودم . راستی زندگی چه زود می گذره . اون شب تا نزدیکای صبح نخوابیدیم . تو بغل هم می گفتیم و می خندیدیم و سکس می کردیم . خوش بودیم و اصلا متوجه گذشت زمان نبودیم . معلوم هم نبود که کی خوابیدیم . هیشکدوممون قصد خواب نداشتیم . ولی دیگه تو بغل هم از خستگی خوابمون برد . دلمون می خواست بیشتر با هم باشیم . من هوس کرده بودم که با قطار از مراغه به تهران برم . و گلاره هم در این مورد باهام راه اومد . تا ایستگاه قطار باهام اومد . حتی دو سه ساعتی رو هم که در ایستگاه نشسته بودم همرام بود و یه لحظه از کنارم دور نمی شد . یواش یواش سایه های غم رو سر هر دوتامون نشسته بود . بی اراده گاهی گریه می کرد . یک کوپه دربست گرفته بودم که کسی مزاحمم نشه .لحظه خداحافظی لحظه غمناکی بود . یه لحظه پر از غم و درد . من و گلاره بدون توجه به تعزیرات و این کوس شرات همدیگه رو بغل زدیم . کسی چه می دونست . حتما فکر می کردند که ما خواهر و برادریم یا یه نسبت دیگه ای داریم . رفتم تو کوپه خودم . چشامو بستم . برای یه لحظه فکر کردم همه چی خواب و خیاله . و این همه کشورها رو این من نبودم که درش گشت و گذار و سیاحتی داشته ام . راستی حالا اونا چیکار می کنن . حمیرا چیکار می کنه . اون زنایی که تو کاخ سفید گاییدمشون . راستی روزای زندگی چه زود می گذره . آدم با چه خیالاتی که زندگی نمی کنه . واقعا آدم تو زندگی چه آرزوهایی که نداره . رسیدن به بعضی از آرزوها مانع از دست یابی آدم به خیلی از آرزوهای دیگه میشه . نمی دونستم وقتی که رسیدم تهرون باید چیکار کنم . مسیرمو به طرف بابل تغییر بدم یا این که برم خودمو به مسئولین و مامورین دولتی معرفی کنم ؟/؟ بالاخره که منو دستگیرم می کردند . بهتر بود که یه تلفن می زدم و باهاشون اتمام حجت می کردم . اگه حداقل یه مرخصی ده روزه بهم نمی دادند امکان نداشت که زیر بار حرفشون برم . کلی داشتند از من سوءاستفاده می کردند و تجارت . حداقل این حقو داشتم که اینو ازشون بخوام . خسته شده بودم . استراحت واسم لازم بود . می خواستم یه چند روزی رو تخت بگیرم شب وروز بخوابم . اصلا از خونه در نیام تا کسی منو بشناسه . ولی این کتایون پرحرف فکر نکنم به من اجازه پرخوابی بده . خیلی زود داشت خوابم می برد . چشام سنگین شده بودند . در یه حالت گیجی و بین خواب و بیداری بودم . خواب دیدم که یه زن چادر سیاه با مقتعه و پوزه بند روبروم وایساده و داره می پره روم و میگه کوروش بیدار شو منم منی که اومدم ایمانتو قوی کنم . آبتو خالی کن تو کوسم تا ریشه درخت اسلام محکم شه . بسه تا حالا هرچی یهود و مسیحی و وسنی و کافر گاییدی بیا بیا که یک مومنه داره راه کوسشو واست باز می کنه تا دروازه های بهشت واست باز شه . توخواب ترسیدم بدنم لرزید خدایا این دیگه چه خوابی بود . از خواب پریدم و چشامو مالیدم ظاهرا هنوز بیدار نشده بودم ولی اگه خوابم پریده بود معلوم نبود که چرا این کلاغ سیاه نپریده . من بیدار بودم . تو بیداری اونو دیده بودم . این از کجا اومده بود اینجا . .-ببخشید خانوم من این کوپه رو دربست گرفتم .شما اشتباهی اومدین . بلیط هامونو که نگاه کردیم هر دو تاش درست بود . -مگه اینا کامپیوتری نیستند ؟/؟ -خب کوروش خان کامپیوتر هم اشتباه می کنه . من تو عالم خودم بودم و نفهمیدم که چی داره میگه . یعنی متوجه نشدم که داره منو به اسم صدا می کنه . -کوروش خان خوابی یا بیدار ؟/؟ من از مسئولین مبارزه با مفاسد اجتماعی هستم . تو ایستگاه ترن شناختمت . اولش خواستم به دولت مقدسمون اطلاع بدم که تو اینجایی ولی بعد دیدم که مثلا میخوان چیکار کنن ؟/؟ یه تشویقی برام بنویسن و بذارن لای پرونده ام ؟/؟ چه به دردم می خوره . من چیز دیگه ای لازم دارم . اشاره ای به کیر داخل شلوارم کرد و گفت الان اونه که به دردم می خوره . لعنتی این همه خودمو از خط دفاع تا دم دروازه حریف کشونده بودم تو شش قدم حریف باید گند بزنم ؟/؟ آخه تو مادر جنده کجا بودی ؟/؟ این کیر من دیگه نمی کشید . این کثافتا از طایفه ای هستند که وقتی کارشونو پیش ببرن ضربه شونو وارد می کنند . اگه بعد از گاییده شدن بخواد منو لو بده . اگرم لو بده بازم با کسی سکس نمی کنم تا بهم امتیاز ندن . اسم اون خانوم باایمان بود عصمت .-عصمت خانوم میدونم که مثل اسمت پاکی . من هر کاری که بخوای باهات انجام میدم ولی قول بده وقتی که پیاده شدیم منو لو ندی -قول میدم . فکر نکن چون کارم شلاق زدن زنا و دخترای بی حجابیه که آلودگی جوی و صوتی ایجاد می کنند و باعث زنای نگاه میشن .. -البته قبلا این جوری بود حالا که از این بر نامه ها نیست . چون مردا دیگه هوسی ندارن .. -منم منظورم همون گذشته ها بود داشتم می گفتم ولی بی مرام نیستم . چشم حتما بهت قول میدم . .. تو دلم گفتم باشه حرفتو قبول می کنم ولی کون توی شلاق زنو جر میدم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 54
عصمت فکر کنم از اون کله گنده های راه آهن بود . حسابی پرده ها رو کشید و معلوم نبود از کدوم سوراخ سنبه یه تشک وسط کوپه پهن کرد و انواع و اقسام خوردنیها رو آورد بیرون . بعدش یکی یکی لباساشو در آورد . چقدر از این پوزه بندش بدم میومد . همه جور شلاق زن دیده بودم این جورشو نه . یه شلاق زن تو محله مون می شناختم که آخرش شکمش اومد بالا . یعنی بچه مال شوهرش نبود . مال یکی از همون برادرای حزب الشیطان بود . واسه این که گند کار در نیاد مجبور شد از شوهرش طلاق بگیره و بعدش موضوع رو طوری سنبلش کنه که بگه زمانی که بار دار شده شوهر نداشته . متارکه کرده بوده . یه جنده مطلقه بوده . کثافت چند ماه بعدش زایمان کرد . ای خدا چرا اینا نباید سنگسار بشن . گاهی وقتا فکر می کنم این همشهری و هموطن ما ، این بنیامین نتان یاهوی ایرانی ، نخست وزیر اسرائیل هرچی میگه راست میگه . اینا دارن عین سوسمار همدیگه رو می خورن . نتان یاهو یه حرفی به من زده بود که خوردم و دم نکشیدم بهم گفت که قبول ما اومدیم و اینجا رو اشغال کردیم . اومدیم سرزمینی رو که حق خودمون می دونستیم اشغال کردیم . یهود اومد حق مسلمونو گرفت . واسه چی تو کشور شما مسلمون سر زمین مسلمونو اشغال کرده و مسلمون حق مسلمونو داره میخوره ... لال شده بودم . همچین لال شده بودم که فوری موضوع رو عوض کردم و گفتم خب ما صبر انقلابی داریم و داریم مبارزه می کنیم جهاد اکبر می کنیم و دفاع مقدس داشتیم و الان تو سازندگی هستیم . -کوروش خواهش می کنم تو دیگه واسه ما از دفاع مقدس و جنگ تحمیلی نگو . هر کور و کری بخوبی می دونه که جنگو خود دولت تو طولانی کرد تا بتونه به تنفس کثیفش ادامه بده . تا سایه شوم مافیای اقتصادی رو بر سر ملت بیچاره ایران نگه داشته باشه . تا یه سری جوونا رو به عشق شهادت به کشتن بدن و خودشون سرمایه ملی رو بچاپن -حالا بنیامین تو یکی واسه ما دلسوز نشو -ببین کوروش درسته من نخست وزیر اسرائیل هستم و یک یهودی ولی یک ایرانی هم هستم . ایران وطن منه . -بنیامین جان ! بس کن دیگه من از سیاست چیزی سر در نمیارم .. فقط داشت بهم می خندید . ای که هی یهودی اشغال گر قدس داشت بهم می خندید . بریم سر کوس و کون خودمون .. خودمون یعنی همون عصمت خانوم پاک شلاق زن که می دونم انواع و اقسام پاسدارا و آخوندا تا دسته کوس و کونشو گاییده ان و حالا چون دیگه آدم خایه داری تو این دنیا نیست اومده سراغ من . خیلی آتیشش تند بود . همچین منو لخت کرد که نفهمیدم . یعنی وقتی که کار تموم شد تازه فهمیدم . ای لعنتی . خیلی تشنه و حریص بود . افتاد رو کیرم و طوری گذاشت تو دهنش که فکر کردم داره بستنی قیفی می خوره . معلوم بود که یک ساک زن حرفه ایه . -عصمت جان تا حالا آدمم کشتی . -آدم نکشتم ولی چند تا دختررو زن کردم . که اونا باکره نباشن و بهشت نرن . ولی اگه امشب بهم حال ندی تورو می کشم حواست باشه . از طرز حرف زدنش نفهمیدم که داره شوخی می کنه یا جدی میگه . ترس برم داشت . با همین ترسیدنا بود که سالها کارشونو پیش برده بودند . زبونم بسته شده بود . -عصمت عجب کون و کپلی داری . آدم باهاش حال می کنه . حقش بود که تو الان زیر کیر یک مجتهد اعلم بودی . از اون کتابدارهایی که واسه عدالت جون میدن و طرفدار آدمای بر حقی مثل توان . -گل گفتی کوروش ولی حال نمیده . اکثر آیت الله ها همه پیر و پاتال هستند . -چی میگی عصمت کوسو . من یه آخوند کله گنده می شناسم که یه دختر 14 ساله گرفته . حتما کیرش کار می کرد . -نه من خودم ده دوازده تا از این کیر ها رو آزمایش کردم به دردی نیستند . حالا اون هوسش گل کرده بره سراغ دختر بچه مسئله دیگه ایه . کیرم خودش سفت و چماقی بود ولی به خاطر این که از فولاد محکم ترش کنم یکی از اون قرصای وایاگرای 100 میلی انداختم بالا که فکر می کنم دیگه حتی پنجره شیشه ای بالا سرمو می تونست سوراخ کنه چه برسه به کون گوشتی این جنده بسیجی رو . عصمت کونی سرشو چسبوند به پنجره قطار و می خواست تاریکی شب و ستاره های خوشگل آسمونو ببینه و حال کنه . نمی دونم آیا این جلاد ها احساسی هم دارن یا نه . مثل آخوندا همش به فکر شکم و زیر شکم و تقیه هستند . اونو به دیواره کوپه و زیر پنجره چسبوندم و کیر شق شده امو فرو کردم تو سوراخ کون جنده مذهبی شلاق زن . این سوراخ کونش همچینا هم تنگ نبود ولی عظمت کیر من طوری بود که تو کوپه جیغ وحشتناکی کشید ولی من دستمو محکم جلو دهنش نگه داشته و کیرمو همین جور به طرف ته کونش فشار می دادم . -جنده کونی کونتو جر میدم . روده هاتو پاره می کنم . تو دختر مردمو اذیت کرده گیر می دادی ؟/؟ بگیر این کیرو . دست و پا می زد و ناله می کرد ولی من رحم تو وجودم نبود . بد جوری ناکار شده بود . به کیرم بیشتر فشار می آوردم که تو کونش جلو تر بره ولی نمی رفت . فشاری رو که به خودش می آورد به منم منتقل می شد ولی از این که این شکنجه گر رو شکنجه اش می دادم لذت می بردم . یواش یواش خودمم از این جور گاییدن لذت می بردم . بهم مزه می داد و کون بدی هم نداشت . ولی می دونستم که دیگه مقعد سالمی واسش نذاشتم . اون حداقل تا 6 ماه نمی تونست خوب بشینه و باید تحت درمان می بود . کمترین داروش آنتی همو رو ئید بود که باید به کونش می مالید . وای که چقدر حال می کردم . یه لحظه که دستمو از رو دهنش ور داشتم گفت کوروش من که با تو بدی نکردم . طوری جرم دادی که اون داخل داره می سوزه و آتیش گرفته . اینجوری کیر تا حالا نخورده بودم . -جنده خانوم وقتی که ماموریت می رفتی لبنان حتما برادران عرب لبنانی خیلی هاشون بهت کیر زدن . دیگه اینقدر چاخان نکن . -داشتم از کیر تو تعریف می کردم -جنده خانوم من اول عادت دارم که میذارم تو کون بعدش میرم سراغ کوس . -کونم پاره شده بذار تو کوسم . ازبس با کف دستت روش مالیدی آتیشش زیاد شده ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 55
دستمو گذاشتم رو پشت سر عصمت و موهاشو کشیدم و کیرمو چند سانت پایین تر آورده و کردم تو کوسش و با همون سفتی و سختی اونو می گاییدم . می خواستم تا اونجایی که میشه بهش درد وارد کنم . -کوروش داری چیکار می کنی . چه جوری داری منو می گایی . این وحشی بازی ها چیه -حال نمی کنی ؟/؟ میگی کیرمو بکشم ؟/؟ -نه نهههههه نگو. کوسمو نمی بینی چه جوری واسه کیرت دهن باز کرده ولی بد جوری داری جرش میدی . انگشتمو کردم تو سوراخ کون جنده شلاق زن امر به معروفی و نهی از منکری . -واااااییییییی . وایییییی می سوزه کونم می سوزه اوخ نهههههه چیکارش کردی . بی توجه به اون کونشو انگشت می کردم و کوسشو هم می گاییدم . خلاصه با این قرصی که خورده بودم تا یه ساعت تمام همچین کوسشو می گاییدم و انگشت تو کونش می کردم که از درد و سوزش بسیار ظاهرا به بی حسی رسیده بود و هر چی می گاییدمش چون گرم بود دیگه دردش نمیومد . می دونستم دقایقی بعد از پایان سکس دیگه نمی تونه حتی سر جاش هم بشینه . کوس خیس و رود خونه ایش نشون می داد که خیلی داره حال می کنه . نمی دونم تو کدوم ایستگاه بود که بالاخره تونستم ارگاسمش کنم . خیلی کیف کرد و یه جیغی کشید و ساکت شد . خیلی منو دعا می کرد . دلم سوخت از این آب کیری که حروم کوس این جنده اسبق کرده بودم . جنده اسبق میگم به خاطر این که الان دیگه واژه جنده رو باید یواش یواش از لغت نامه ها حذف کنن چون ظاهرا کار بردی نداره . همه وقتی مجبور باشن خودشونو در اختیار یه نفر قرار بدن اون وقت چی میشه ؟/؟ ولی این شلاق زنو باید آدمش می کردم . نصفه شب بود یا دم دمای صبح دیگه نمی دونستم . از بی خوابی داشتم می مردم و این شلاق زن اومده بود که کنار من رو صندلی بشینه و گپ بزنه . وقتی یادم میومد که چه جوری کیرمو تو دستم می گرفتم و می کوبیدم به کون و کپلش و می گفتم آها تو دختر مردمو شلاق می زدی پس بگیر اینم شلاق من ، خنده ام می گرفت . اون لحظه حرصمم گرفته بود . اون با کمال پررویی که خصلت همه این کلاغ سیاههاست می گفت هر چی دلت میخواد بزن ما از این شلاقا زیاد خوردیم .. همین اراده منو قوی تر کرده بود تا کوس و کونشو بیشتر به قصد جر دادن بکوبم .. جااااااان چه ناله ای می کرد این عصمت کون گشاد . نمی تونست رو کون بشینه . جیغ می کشید . ضجه می زد . هر چی بیشتر ناله می کرد من بیشتر کیف می کردم و بیشتر دلم خنک می شد . -ببینم عصمت کونی حقته که باطوم تو کونت فرو کنن . تو سنت به اون می خوره که خیلی از دخترای جوون زمان خودتو و حتی تا همین یکی دو سال پیش شکنجه داده باشی . دیدی چقدر درد داره ؟/؟ تازه این که چیزی نیست سرتو باید بکنن تو لگن توالت تا فضولاتو بخوری و ببینی چقدر حال میده . حالا اگه میشه یه خورده خفه خون بگیر من میخوام رو تختم بخوابم . رفتم رو تخت چشامو گذاشتم رو هم . دلم نمی کشید بخوابم . اگه بلایی سرش نمی آوردم بهش مشکوک بودم چه برسه به این که می دونم حالا خیلی هم باهام لج شده بود . عیبی نداره تا حالا که نخوابیده بودم دیشبم که همین وضعیتو داشتم . امید واربودم که فرداشب تو خونه خودم باشم . یکی حالا رو تحمل کنم . می ترسم این عوضی منو تحویل مامورای دوالتی بده . دقایقی بعد شکم به یقین تبدیل شد . دیدم چند بار منو صدا زد و منم جواب ندادم . واسه یکی تلفن زد . کثافت منو لو داده بود .قرار بود در ایستگاه بعدی منو به دام بندازن . دلم می خواست بزنم لت و پارش کنم و در برم ولی نمی شد . قطار در حال حرکت بود و منم باید اونو می کشتم تا از شرش خلاص می شدم . .. چند دقیقه بعد طوری وانمود کردم که تازه از خواب پاشدم -ببینم هنوز اذان نشده -کوس خل شدی کوروش تو که نجسی .. -تیمم میشه کرد .. -ببینم تا ایستگاه بعدی خیلی مونده -یه نیم ساعتی .. -عصمت خیلی دوستت دارم . میون این همه زنی که دیدم و گاییدم تو از همه باحال تری . نمی دونم چرا دوباره هوس دارم که تو رو بگام . ببین عشق تو رو دارم . فقط یکی برم دستشویی هر وقت ادرار دارم سکس بهم نمی چسبه -کوروش فقط زود بر گرد که بیست دقیقه بتونیم سکس می کنیم -مگه ایستگاه بعدی تهرونه ؟/؟ -نه شاید بریم پایین یه هوایی بخوریم . .. از کوپه خارج شدم . من باید در این نیمساعت خودمو از قطار خارج می کردم . خیلی سخت بود . اگه غیبتم طولانی می شد اون وقت این زنه مشکوک می شد و یه کاری می کرد زودتر دستگیر شم . یاد فیلمهای پلیسی افتاده بودم که قهرمانان داستان از پنجره خودشونو پرت می کنن پایین . تو رود خونه و آب . ولی جاهایی که سرعت کم میشه شانس نجات و آسیب ندیدگی بیشتره . فرصت برای تصمیم گیری کم بود . عشق اول به شهر و دیار رفتن ، منو کشته بود و به ماجراجویی اینچنینی کشونده بود . کنار دستشویی یه پنجره داشت .. نه کار من نبود . همین جور واگن به واگنو می دویدم . یه لحظه قطار یه تر مزی زد و وایساد . هنوز ده دقیقه نشده بود که من از کوپه اومده بودم بیرون . ظاهرا اتفاقی افتاده بود . شایدم دنبال من می گشتند . ریسک نکردم . این بار رفتم ازطرف راست پریدم که ظاهرا می رسید به درخت و شایدم رود خونه و راحت تر می شد قایم شد . خوشبختانه کسی منو ندید و رفتم خودمو قایم کردم . پشت سرمو هم نگاه نکردم که یه وقتی کنجکاوی کار دستم نده و یه شانس دیگه ای هم که آوردم از حد فاصل دو واگن و از جایی پریدم که از داخل هم کسی منو ندید . فقط از این تعجب می کردم که اگه دنبال من بودند اون پایین چرا اثری از نگهبان نبوده . شاید فکر این جیمز باند بازی رو نمی کردن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 56

درحاشیه جاده آهن و یه خورده در شیبی پایین تر از سطح جاده شروع کردم به دویدن . بالاخره خودمو رسوندم به مرکز آبادی نمی دونستم کجاست ولی به نظرم اومد که باید اطراف کرج باشه . سوار یه ماشینی شدم که به تهرون می رفت . سعی کردم صورتمو روبروی راننده و دیگر مسافران نگه نداشته باشم که یه وقتی موفق به شناسایی من نشن . رسیدم به غرب تهران و طرفای میدان آزادی . دور و بر تر مینال غرب پیاده شدم و از اونجا یه ماشین گرفتم برای تر مینال شرق . می خواستم هر جوری شده خودمو به یه جایی برسونم که به شهرم نزدیک تر باشه و اگه تماسی با دولت گرفتم زود تر بتونم بزنم به چاک . هرچند اگه می خواستند منو دستگیر کنند سه سوته هم می تونستند . پس همون بهتر بود وقتی که رسیدم بابل باهاشون تماس می گرفتم . بین راه تظاهرات عجیبی رو دیدم . تیراندازی هوایی و ماموران چماق به دست بودند که چه جور با باطوم دنبال آدما بودند . می خواستم لب باز کنم و از راننده بپرسم که دوباره انتخابات بر گزار شده با خودم گفتم گور بابای سیاست و سیاستمدار به من چه مربوطه .. یه وقتی دیدی چند کلمه بیشتر حرف زدم و منو شناختند . دلم واسه بابا مامان و کتایون تنگ شده بود . راننده از کوچه پس کوچه ها زد و خودشو رسوند به تر مینال شرق . انتظار داشتم که اونجا از این خبرا نباشه . ولی شرق خیلی بد تر از غرب بود . در حاشیه تر مینال شرق چیز عجیب تری رو دیدم . یه چیزی که داشتم شاخ در می آوردم . تمام این تظاهرات فقط و فقط به خاطر من بود . زنا دستشون پلاکارد بود و داشتند تظاهرات مسالمت آمیز می کردند ولی ماموران به طرفشون حمله کرده و تیر اندازی هوایی می کردند . یه طرف که تعداد زیادی از اونا گرد هم اومده بودند یک صدا فریاد می زدند .. ما همه پیرو توییم پاک سیرت .. کوروش کجایی که فدای کیرت .. تو باشی روی ما و ما به زیرت .. نمی دونستم که این پاک سیرت دیگه کیه . شاید من از بس سرشتی پاک داشته دارن به من میگن پاک سیرت . از ترس این که نکنه این سنگها و گلوله ها یکی بخوره به سرم فوری خودمو رسوندم به یکی از سالنهای تر مینال شرق .. اتفاقا تلویزیون هم داشت تظاهرات زنا رو نشون می داد -آشوبگران با به آتش کشیدن سطلهای زباله عمومی و بسیاری از مغازه هاجز آن که بخواهند خود را ازخواسته هایشان دور نگه داشته باشند نفع دیگری نخواهند برد . ناگهان اخبارگو خبر جدیدی رو خوند : به گزارشی که هم اینک از حوزه علمیه قم به دستم رسید تو جه بفر مایید . در پی فتوای مراجع تقلید مبنی برحرام بودن این مسئله که زنان بی شوهر و شوهر دارکه نباید خود را در اختیار کوروش آریایی قرار دهند حضرت آیت الله پاک سیرت فتوایی صادر فرمودند که در چنین شرایطی نه تنها ایرادی ندارد بلکه امر واجب می باشد و این یک واجب عینیست . از آنجایی که مشارالیه را محارب با خدا تشخیص دادند ولی هم اینک سایر مراجع اعلام فر مودند که پیروان و مقدلین حضرت آیت الله پاک سیرت دامه افاضاته می توانند به ایشان اقتدا نمایند و حکم ایشان از مقبولیت قانونی و شرعی بر خوردار است . صدای تیراندازی هوایی قطع شد . زنان آرام گرفتند و به آغوش هم می خزیدند . دولت مردان فهمیده بودند که با این دسته پیچیدن نتیجه ای جز تباهی و سقوط ندارد .. سرمو انداختم پایین که کسی منو نبینه . چند تا زن اومدن کنارم نشستن -خب راست میگیم دیگه . این کثافتا واسه این که کیر کوروشو به کشور های بیگانه مخصوصا این کثافتای عرب و لبنانی کرایه بدن الکی فتوا صادر می کنن که کیر کوروش خوردن حرامه . اگه حرامه پس چرا می فروشین به کشور های خارج و پولشو می گیرین . من که تو کتم نمیره سودابه -منم همین طور سیمین جون . معلوم نیست با این کوروش چیکار کردن که پیداش نیست . فقط می خوان از آب گل آلود ماهی بگیرن . اگه دست خودشون باشه این پدر سوخته ها فضولات انسانی رو هم می فروشند و باهاش تجارت می کنند -خاک تو سرشون . ولی خوب کیری بهشون زدیم . کثافتا . فکر کردن حریف ما زنا می تونن بشن . ولی دو تا زن چپ و راستی من عجب زنایی بودند . دیگه از روسری خبری نبود . نمی دونم چرا اینا این جوری شده بودند . در مملکت اسلامی . خانوما بدون روسری خیلی تعجب داشت .. پس این پاک سیرت یه ملا بود . واقعا ملای شجاعی بود . به نظرم میومد قبلا هم اسمشو جایی شنیده بودم . آها یادم اومد بعضی از دوستام که می رفتن تو سایتای کامپیوتری می گفتند تو سایت امیر سکسی یه فتوایی صادر و منتشر کرده که زنا می تونن موقتا از شوهرشون طلاق بگیرن و برن صیغه یکی بشن و بعدش دوباره باید به شوهر اولشون رجوع کنند . این یک اقدام شجاعانه و بر خلاف سنت های شرعی و عرفی بود که این مرجع از جان گذشته رو حرفش وایساده بود و می گفت اگه صیغه مجازه پس این هم نباید ایرادی داشته باشه و هر گونه تغییر شکلی درش مجازه . چند بار تا آستانه مرگ و شهادت پیش رفت ولی دست از مبارزه بر نداشت . فدات پاک سیرت جون . یادم باشه اولین مجتهدی که خارج از نوبت زن و دختر و خواهرشو بگام تو باشی . بدون نوبت این کارو واست انجام میدم . البته به شرطی که زن یا خوار مادر داشته باشی . کون لق مراجع سازشکار .. یکی از اون ماشینای شخصی رو سوار شده و به طرف بابل رفتم . دلم برای این جاده و تماشای اون تنگ شده بود . خواب شدید گیجم کرده بود . دو سه شب بود که خوب نخوابیده بودم . خودمو مجبور کردم که نخوابم .می ترسیدم اگه بخوابم شناسایی بشم . رادیو فقط داشت گزارش های مربوط به تظاهرات رو پخش می کرد . چه عجب ! دموکرات شده بودند و پس از پیروزی نهضت زنان میذاشتن هر چه می خواهد دل تنگشان بگویند . .. بالاخره به بابل رسیدم و حوالی ترمینال جدید شهر پیاده شدم که برم خونه مون .. حالا دیگه وقت تلفن زدن به دولتی ها بود . جریانو واسشون تعریف کردم . یعنی این که تو شهر خودمون هستم و به شرطی گوش به حرفاشون می دم که حداقل دو هفته بهم مرخصی بدن . خیلی ذوق زده بودند و در جا قبول کردند . بیخود نگفتم یک ماه . خیلی آدمای ماهی هستند این بنده خدا ها . هر جایی و چیزی که به درد کاسبی اونا بخوره خوب هواشو دارن . دین و ایمان کیلویی چند ؟/؟ به خونه نزدیک شدم . می خواستم واسه کتایون سور پرایز باشه . باهاش تماس گرفتم . به چند قدمی خونه رسیده بودم . -داداش کی میای ایران دلم واست یه ذره شده . -شاید امروز اومدم .. -اگه بدونی خونه رو چه گلکاریهایی که واست نکردم . خیلی شیک شده . -کتایون مسخره می کنی ما تو حیاط خودمون باید کمر خم می کردیم راه می رفتیم جا کجا بود گل بکاریم . داداش ما رو گرفتی ها این خونه داخل شهری ما یک هکتاره . تازه ویلا ها و خونه های اطرافو بگو .. دودستی زدم تو سرم و گفتم ای کوروش خاک تو سرت عجب خنگی شدی تو . تو خودت خونواده تو از این خراب شده بلند کردی . دیگه اصلا حواس واسه آدم نمی مونه . بهتره تا این همشهریها منو نشناختن از اینجا بزنم به چاک وازکتایون یه جورایی که نفهمه من بر گشتم ، آدرس اون خونه ای رو که توش زندگی می کنن بگیرم و برم پیششون . بازم باید غافلگیرشون کنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 57

رفتم طرف خونه ای که کتایون آدرسشو داده بود . می خواستم سوار تاکسی شم می ترسیدم که شناسایی شم . البته برای رژیم زنگ زده مرخصی گرفته بودم ولی چه طور می خواستم حریف این همشهریهام شم . باید پیاده می رفتم تا به خونه می رسیدم . ازاون خونه قدیمی که ما توش بودیم و قرار بود به میراث فرهنگی تبدیلش کنن و ازش پول در بیارن تا خونه جدید حداقل یک ساعت پیاده راه بود و من باید می رفتم به کمر بندی غربی و این خونه هم در حاشیه کمر بندی غربی به طرف امیر کبیر و میدان حمزه کلا بود . سرمو انداختم پایین و مثل از پشت کوه اومده های شهر ندیده در کمربندی تازه ساخت به موازات کمربندی غربی قدم می زدم . این منطقه رو تازه می دیدم . کی این شهر ما رو بزرگ کرده بودند و خبر نداشتم . اگه این من بودم که ظرف چند سال پایتخت رو از تهران به بابل منتقل می کردم . یه بابل هم زمان کوروش کبیر داشتیم منتها اون یکی زیر حرف ب دومش کسره داشت و این یکی ضمه . جیبم پر بود از آب میوه و انواع بیسکویت ها .. تو راه می خوردم و می رفتم . بعد از یکساعت رسیدم به همون منطقه ای که کتایون آدرسشو بهم داده بود . چند تا خونه شیک و تمیز دیده بودم و انواع و اقسام برج و بر جک ها . عجب خونه هایی ساخته شده بود . یکیشون اندازه یه قصر بود .. مامان چقدر دوست داشت یه آپارتمان تو طبقه اول داشته باشه . می گفت کمرم درد گرفته از بس حیاطو جارو زدم . ما که اصلا حیاطی به اون صورت نداشتیم . به هر حال پیش در و فامیل خجالت می کشید . چند بار این طرف واون طرف کردم آخرش جلو یکی از این خونه ها وایسادم . خونه که نبود شبیه یه قصری در بهشت بود . این جا با این آدرسی که کتایون بهم داده می خونه . ولی اون که گفته این کلبه درویشی ما یک هکتاره .. ای خاک تو سرم .من همش تو ذهنم بود که یک هکتار هزار متره ولی نه یک هکتار ده هزار متره وای خدای من یعنی بیشتر از صد برابر خونه قبلی مون . باورم نمیشه . دارم خواب می بینم . حتما اشتباه می کنم . زنگ زدم . یه صدایی به گوشم رسید که نشناختم کیه . صدای پارس هفت هشت ده تا سگ میومد . از اون درب کنترلی های باحال داشت . و چند تا در دیگه بی کنترلی هم گوشه و کنار بود . چرا هیشکی نمیاد درو باز کنه . نکنه اشتباهی اومدم از اولم می دونستم نباید خونه مون این باشه . ولی با پولهامون می تونیم خیلی بزرگتر از این جا ها رو و اونم چند تاشو داشته باشیم . .. یهو دیدم درب کنترلی خودش رفت بالا .. هول خوردم .. یه صدای اتوماتی هم اومد که می گفت لطفا بفر مایید .. لطفا بفر مایید .. سگها ساکت شده بودند .. دیدم یه دختری با یه دامن سوپر مینی و میکاپی غلیظ و یه کله پف کرده که آدمو به یاد درختای کاج تزئین کرده کریسمس مینداخت از اون فاصله داره خودشو به من می رسونه . یه لحظه تصمیم به فرار گرفتم .. کوروش فرار کن افتادی تو تله .. افتادی تو تله .. خاک توسرت این سور پرایز بازی چی بود . خب زنگ می زدی به کتایون و می گفتی توی بابل هستی .. رفتم طرف درب کنترلی ولی دراومد پایین . راه های دیگه هم طوری بود که نمی تونستم در برم . طرف از پشت آیفون فهمیده بود که من کوروش آریایی هستم . هرکی بود خیلی تیز بود که رو هوا زده بود . بابا مامان کتایون دلم واستون یه ذره شده .. من خسته شدم از بس کوس کردم . می خوام استراحت کنم . مثل یه گربه ای که از دست سگ میخواد فرار کنه به دیوار دور تا دور خونه پنجول مینداختم ولی فایده ای نداشت . شاید مامان اینا تو همسایگی اینجا زندگی می کردند . سرمو از ترس به عقب بر نمی گردوندم . موبایلو بر داشته واسه کتایون زنگ زدم . در همین لحظه صدای زنگ گوشی دیگه ای رو شنیدم .. -داداش داداش چت شده .. جهانگردی مثل این که رو مخت اثر گذاشته .. واسه چی و از کی داری فرار می کنی .. سرمو اون ور کردم و دیدم این سانتی مانتال هم که تو خوابش نمی دید اون دنیا هم به این شکل و شمایل در بیاد همون کتایون خوشگله خودمونه که شده بود عین یه تیکه ماه ولی خیلی خارجکی و عجیب و غریب .. دستامونو رو به هوا گرفته آغوشمونو واسه هم باز کردیم و مثل فیلمهای هندی به طرف هم دویدیم . افتادیم تو بغل هم . سفت و سخت منو بغل کرد ولی من قبل از این که دستامو محکم حلقه کنم می خواستم از دستش در برم .. -کتی خوشگله من کتی جون من تنم بوی عرق میده سختمه .. کتایون در حالی که به شدت اشک می ریخت و احساساتی شده بود گفت بوی داداش کوروش هر بویی که باشه از خوشبوترین عطر دنیا هم خوشبوتره . دلم برات تنگ شده بود . هیچوقت از بغل کردن اون تا به این حد لذت نبرده و احساساتی نشده بودم . راستش اصلا قدیما بغلی در کار نبود . همش جنگ و دعوا داشتیم . مخصوصا موقع خوردن . .صورتمو میون دستاش گرفت و لبمو به لباش چسبوند و طوری منو بوسید که منو یاد بوسه های چند تا از این زنایی که گاییده بودم مینداخت .. بر شیطون لعنت این خواهرمه . بیخود اونو با اون زنا مقایسه نکنم . -کتی جون تو چرا این جوری شدی . پیش بقیه که این جوری نمی گردی ؟/؟ -مگه چه ایرادی داره . تازه هیچ مردی جز تو که احساسی نداره . ولی اگه تو راضی نیستی هر جوری که بخوای همون میشم .. -کتی چی شد که این قدر حرف گوش کن شدی ؟/؟ تو که سایه منو با تیر می زدی -دوست نداری دوستت داشته باشم ؟/؟ مگه من یه داداش بیشتر دارم .؟/؟ تازه خواهرم ندارم . خیلی دلم واست تنگ شده بود . دوباره بهم چسبید . سینه هاش با سینه ام در تماس بودند . داشتم یه جوری می شدم که فوری خودمو از دستش خلاص کردم . بیچاره آبجی با حسن نیت داره میاد طرف من و من که نباید کیرمو واسه هر کسی شقش کنم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 6 از 21:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  20  21  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

فقط یک مرد


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA