ارسالها: 3650
#61
Posted: 4 Aug 2012 09:59
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 58
کوروش چرا این جوری می کنی ؟/؟ مگه من گر دارم ؟/؟ واسه چی ازم فاصله می گیری ؟/؟ راستش یه خورده دستپاچه شده بودم . نمی دونستم جواب کتی رو چی بدم ..نه نه ..من خواهرمو دوست دارم آخه واسه چی باید به دیدن اون این جوری بشم . من که یه نیم دور دور دنیا رو گشتم و سیر خورده ام . لعنتی . یه خورده از وسط بدن خودمو باز تر کرده ولی از قسمت بالا خودمو به خواهر م چسبوندم ولی اون دوباره این فاصله رو پر کرد . این فکر لعنتی رو جای دیگه هم متمرکز می کردم بازم نمی شد که نمی شد . -ببینم بابا مامان می دونن که من اومدم ؟/؟ -تو که چیزی بهشون نگفتی . منم که وقتی تو رو پشت در دیدم چیزی بهشون نگفتم . الان تو رو می برم بهشون نشون میدم . ولی اول تو میری پشت در، من ازشون مژدگونی می گیرم ... فقط جای شکرش باقیه که هنوز نمی دونن چطور از داخل خونه و دوربین ، فضای حیاط و جاهای دیگه رو نگاه کنن . کارکردن با اونو وارد نیستن . .کتی پیش افتاد و من پشت سرش . یه پاشنه بلندی پاش کرده بود که منو یاد نوک لک لک و اون مداد چوبی هایی مینداخت که تو دبستان خیلی ازش استفاده می کردیم . خواهر اسپورتی من با این کفش پاشنه دراز چه جوری حرکت می کرد خدا میدونه . این دامن کیپ و چسبونش دو تیکه کون و خط وسطشو خیلی قشنگ و واضح نشون می داد . یه جوری هم راه می رفت که برجستگی کونش از سمت راست به چپ و از چپ به راست مرتب در حرکت بود . دویست متر راه رفتیم تا رسیدیم به اتاقی که قرار بود بریم توش . این که خونه نبود یه قصر شاهی بود . کنار در قایم شدم . چند لحظه بعد کتی بر گشت . -ببینم مژدگانی رو گرفتی ؟/؟ -آره داداش -پس نصف نصف .. منتظر بودم یه هزار تومنی تحویلم بده ولی دیدم یه تراول صد هزار تومنی بهم داد .. هنوز تو خواب و خیال قدیما بودم . کتی دویست تومن کاسبی کرده بود که صد تومنشو بهم داد . بابا کاوه به دیدن من دو دقیقه گریه کرد و مامان بیست دقیقه . بعدش خنده بود و شادی . بوی تن بابا مامان یه چیز دیگه ایه . اگه دنیا رو بگردی بهترین خوشی ها بیان سراغت بازم اون عشق و صفای دیدار پدر و مادر چیز دیگه ایه . شاید تو به معشوقه و معشوقت بگی عزیزم تو وجود منی تو از گوشت و پوست و خون منی ولی جز پدر و مادر کی می تونه به اذن خدا به آدم زندگی بده . با تمام وجودم از بوی مادر لذت می بردم . از نگاه رضایت بخش پدر احساس آرامش می کردم . از هردری سخن گفتیم . کتی می گفت که هر وقت میومدی پشت تلویزیون مامان فقط گریه می کرد . یه خورده خجالت می کشیدم که در مورد قدرت خودم حرف بزنم . لزومی هم نداشت که در این مورد صحبت کنم . تاثیری نداشت . چشام دیگه باز نمی شدند . نفهمیدم کی خوابم برد . وقتی بیدار شدم دیدم رو یه تخت هشت نفره تو یه اتاق هشتاد متری قرار داشته و معلوم نبود کی و چه جوری منو آوردن اونجا و لباسای روی منو هم در آوردند . کنار من کتی با یه لباس خواب فانتزی دراز کشیده بود که دست وپاها و از خط روی سینه به بالاش همه لخت بود .. با تعجب بهش نگاه می کردم . --داداش بالاخره بیدار شدی ؟/؟ زودباش تا یه ساعت دیگه مهمونا میرسن -مهمون کیه . -من یه سری از فامیلای کله گنده و پر مدعا رو دعوت کردم . -کتی من چند ساعت خوابیدم ؟/؟ -هشت ساعت . خیلی دلم برات تنگ شده بود کوروش . الان فامیلاهمه میان . اونایی که حتی عید و اول بهار هم رغبتی نمی کردند تا بیان خونه ما حالا بیان و ببینن که کوروش بن کاوه چه کار ها که نمی کنه همان کوروش آریایی . اونایی که منو تحویل نمی گرفتن بیان و ببینن که چطور کتایون مدیر بر نامه های داداششه -مدیر برنامه ها ؟/؟ چه بر نامه هایی ؟/؟ .. کتی یه مکثی کرد و گفت منظورم همون بر نامه های اقتصادیه . -کتی من یه دو هفته ای رو از رژیم مرخصی گرفتم می خوام استراحت کنم واسه من شر درست نکن . -راستش داداش منم دوست ندارم کسی استراحت تو رو بهم بزنه ولی اون اوایل خیلی ها بهم متوسل شدن که هر وقت داداشت برگشت بهش بگو هوای ما رو داشته باشه و حاضر بودن هر کاری رو انجام بدن . یعنی هر چی من بگم انجام بدن .. -تو این طور میخوای کتی که داداشت خسته شه .. -راستش نه . کتی خودشو بهم چسبوند و طوری لبامو شکارشون کرد که راستش منم از این بوسه لذت می بردم . شیرینی بوسه با بوی خوش صورت و بدنش در هم آمیخته بود . بازم حس کردم که کیرم داره شق میشه . وسط بدنمو عقب کشیدم . مثل صبح یه بار دیگه خودشو بهم چسبوند . دیگه یه جورایی داشتم بهش مشکوک می شدم .. نه نه.. اشتباهه .. خواهرم همچین فکری نداره . من دوستش دارم . اون سه سال ازم بزرگتره . من یه احساس و احترام خاصی نسبت بهش دارم . نه این یک کابوسه که بخوام با خواهرم طرف شم . شایدم اون بی شیله پیله و از روی محبت و علاقه داره این جور باهام گرم می گیره . -کوروش داداش دوستت دارم بهت افتخار می کنم .. نمی دونم شاید اشتباه کرده باشم که مهمون دعوت کردم . راست گفتی خسته ای باید استراحت می کردی . عیبی نداره داداش . بگو خسته ای . بگو می خوای چند روز استراحت کنی . نمی دونم چرا این روزا این قدر گیج شدم . بگو کوروش منو به خاطر این کارم می بخشی .. ... نمی دونستم کتی چرا این قدر پرت و پلا میگه . خودش میهمون دعوت می کنه بعد پشیمون میشه .. دوست نداره کسی بیاد طرف داداشش . اون اول به خاطر پز دادن به همه وعده و وعید میده . از کیسه خلیفه کیر می بخشه . -بگو منو بخشیدی -کتی عزیزم خواهر نازم تو که کار بدی نکردی . این بار اونو بغلش کرده به سینه ام فشرده و استارت یه بوسه داغ دیگه رو زدم . حس کردم که واقعا دارم حال می کنم . بااین حال بازم قصد داشتم که اونو از خودم دورش کنم تا شیطون بیشتر گولم نزنه که صدای زنگ اتاق اومد . . -کتی اتاقت زنگ داره ؟/؟ -فکرکردی هنوز تو کلوخی آباد زندگی می کنیم ؟/؟ مانتو رو تنش کرد و گفت برم ببینم مسئول تدارکات چی میگه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#62
Posted: 5 Aug 2012 16:09
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 59
کتی که مانتو رو انداخته بود رو لباس خوابش و رفته بود دم در اتاق .. پس از چند دقیقه بر گشت و گفت جای هیچ نگرانی نیست بیست نفری مشغول جور کردنن .. -بیست تا مهمون دعوت کردی ؟/؟ چه خبره کتی . -داداش شوخیت گرفته ؟/؟ یاداری منو دست میندازی . این تازه یه مهمونی معمولیه .. بیست نفر فقط دارن بر نامه رو ردیف می کنن . تازه چند نفر از کارگرا رو فرستادم مرخصی . ما اینجا باغبون داریم آشپز داریم . نظافتچی داریم . -پس من چرا اینا رو ندیدم -قرار نیست همش تو حیاط باشن . وقتی داشتی میومدی سه چهار تاشون تو حیاط بودن بهشون اشاره زدم برن گوشه و کنار تازه چند هزار متره تو چه جوری می خوای از سر تا ته اونو ببینی .. حالا بریم استراحتمونو بکنیم . نیمساعت مونده به اومدنشون خودمونو مرتب می کنیم .. داداش خسته ای یه خورده دیگه استراحت کنی بد نیست . منم بیام بغلت بزنم که دلم خیلی واست تنگ شده بود . -به ! آبجی می بینم کولر هم که گذاشتین . -آره از اون اسپیلیت خوباشه -ولی این از اوناییه که پول برقش زیاد میاد . الکی میگن مصرف نداره -داداش تو رو خدا امشب پیش مهمونا در مورد وضعیت اقتصادی و صرفه جویی و این حرفا صحبت نکن که باید از خجالت آب شیم . آخه تو الان تریلیاردری . حالا بیا یکی منو ببوس .. یه ماچ از پیشونیش برداشتم -همین ؟/؟ یکی صورتشو بوسیدم -داداش چقدر تو بی احساسی دور دنیا رو گشتی فقط همینا رو یاد گرفتی ؟/؟ -پس چی رو باید یاد می گرفتم . خودشو بهم نزدیک کرد . لبای داغشو که گرمای اونو احساس می کردم به لبام نزدیک کرد . نفسم بند اومده بود . بوی تنش و صورتش مستم کرده بود . خودشو بهم چسبوند و لباش رو لبام قرار گرفت . داشتم فکر می کردم که با لبای داغ کتی چیکار کنم که دیدم خودش داره لبامو می مکه .. آخ که چقدر این بوسه اش شیرین بود . بر شیطون حرامزاده لعنت .. کیرم دوباره دراز شده بود . نه نه .. من نمیخوام دست از پا خطا کنم . من که مرخصی نگرفتم بیام خواهرمو بکنم . گناهه . گناه داره . زشته . من دوستش دارم . بی احترامی میشه . دیگه نمی تونم تو روش نگاه کنم . تو روی بابا مامانش نمی تونم نگاه کنم . یعنی بابا مامان خودم . سوتینش از پشت لباس خواب نازکش مشخص بود . نمی دونم چرا این جوری شده بودم . واسه چند لحظه که لبام از لبای کتی کنده شد یه خورده رفتم پایین تر و زیر گلو بالای سینه شو غرق بوسه کردم . برای اون لحظات یه احساسی بهم دست داده بود که دارم یه زن غریبه رو در آغوشم گرفته باهاش حال می کنم . نفسهای بریده بریده و آروم کتی هم نشون می داد که داره حال می کنه . خودشو از وسط بدنش به وسط بدن من و اون قسمتی که کیرم قرار داشت فشار می داد . مخصوصا این کارو می کرد تا شهوتی ترم کنه و خودشم متوجه شه که من چقدر هوس دارم و منو هم متوجه کنه که در جریانه که من چقدر مشتاق هماغوشی با اونم .. نهههه نههه کوروش .. حساب کتی از بقیه زنا جداست . تو نباید بهش نظر خاصی داشته باشی . اونم تو رو عاشقونه دوست داره . خیلی وقته پیشش نبودی شاید دستخوش احساسات و هیجان شده باشه . چقدر تن و بدنش زیبا بود . من اونو هیچوقت تا به این حد لخت ندیده بودم . هم این که حالا نیمه لخت بود و هم این که لباس خواب فانتزی خوشگلی تنش کرده بود . شورتشم از اون شورتای لانبادا بود که نهههههه بیشتر کونشو مشخص کرده بود . دستاشو دور کمرم حلقه زد و بار دیگه لباشو رو لبام قرار داد . .. دیگه تحمل نداشتم یه جوری سعی می کردم که ازش فاصله بگیرم .. -کوروش چته می خوای ازم فرار کنی ؟/؟ -نه کتی خوشگله . خیلی وقته ندیدمت هیجان زده شدم . چیکار کنم . اسارت به دست طالبان .. اون همه مصیبت تو اسرائیل .. تازه نتان یاهو نخست وزیر اسرائیل ایرانی و همشهری من بود که مثلا تا اون حد به من لطف کرد و حوصله مو سر برد از بس از خاطرات زندگی و جوونیش در ایران می گفت . هرچند واسم جالب بود .. -داداش گور پدر اسرائیل و دشمنان اسرائیل .. ما خودمون داخل خودمون کلی اسرائیل و فلسطین داریم خودمونو عشق است . عمرمونو تلف کنیم که یه مشت شعار بیخود بدیم و اون طرف یه سری واسه خودشون مشغول جیب گشاد دوختن باشن ؟/؟ -آره کتی جون کبوتر صحرا تو قبیله سرخپوستا .... افسانه تو استادیوم و .. -داداش بس کن دیگه بعدا هم می تونی از خاطراتت بگی . فکر نمی کنی من خواهرتم تحریک میشم ؟/؟ .. به نظرم اومد که کتی حسودیش شد . تازه حسودیش بشه مگه من می خوام باهاش سکس کنم ؟/؟ نههههههه کوروش نکنه همچین فکری تو کله اش افتاده باشه .عمدا بود یا سهوا که لباس خوابش از جلو رفته بود بالا و وسط پاشو که یه برگ نازک به عنوان شورت اونجا قرار داشت بهم چسبوند . اونو رو شکمم حرکت می داد . اون یه تیکه پارچه خیلی خیس بود . کوسش خیس کرده بود . خواهرم کیر می خواست و من باید از زیر بار این کار بد در می رفتم . با این که حس می کردم تمایل شدیدی بهش دارم .. یه خورده عصبانیت رو در چهره اش می دیدم . -پاشو بریم کوروش بی بخار .. که مهمونا همه دارن میان و ما تو رختخوابیم . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#63
Posted: 5 Aug 2012 16:11
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 60
راستی کتی من یه لباس درست و حسابی ندارم .. -داداش یه کت و شلوار شیک از اونایی که تیپ تو رو بیست بیست می کنه برات آماده کردم با یه کراوات خوشگل . -کتی من تو کت و شلوار کباب میشم . -الهی برات بمیرم داداش ولی کولر روشنه . جای نگرانی نیست -کتی کراواتو تو برام ردیف می کنی ؟/؟ -تو منو کشتی . الان تو مرد شماره یک دنیایی . خیلی بی سر و صدا داریم این مجلسو بر گزار می کنیم . قرار بود بریم تو حیاط . نمی دونی یه قسمتش چقدر مصفاست و گل کاری شده . مامان اونجا رو بهشت درست کرد با کلی چراغای خوشگل و.. ولی نمی خواستیم همسایه ها بفهمن -کتی من اومدم استراحت -داداش منم دلم نمیخواد خسته شی ولی فامیلا ازت انتظار دارن . -خب امشب همه شونو می بینم .. کاش کار به همین دیدن بود . واقعا تو چه بد بختی گیر افتاده بودم . تو فامیلای ما از هر 5 تا بچه چهار تاش دختر بود من اگه یک سال هم اینجا موندگار می شدم مگه می شد به همه رسیدگی کرد ؟/؟ -کتی کاش این دعوتی رو نمی دادی .-راست میگی منم پشیمون شدم درهرحال بر نامه رو جور کردیم کتی خیلی به خودش رسیده بود . طوری که حس کردم یه ونوس روبروم سبز شده . بی نهایت زیبا . سنگ تموم گذاشته بود . منم یه کت و شلوار سفید خیلی شیک تنم کردم با یه کراوات چند رنگ . اولش فکر می کردم بهم نمیاد ولی خیلی خوش تیپم کرده بود . بابا مامان هم خیلی تیپ زده بودند . یادم میومد بابا یه کت داشت که از بچگی تا موقعی که اون اتفاق تو معدن واسم افتاد تنش می کرد کتش از بلندی تا زانوش می رسید و شلوارش از کوتاهی یک وجب پایین تر از زانو بود . یه بار با هم رفتیم یه مجلس عروسی من و کتی از خجالت داشتیم آب می شدیم ... بریم به مجلس فعلی خودمون .. عجب احترامی بهمون میذاشتن . بابا کاوه بهم می گفت که هوای عمه کاملیا رو داشته باشم و مامان معصومه هم می گفت که به خاله مینا بی احترامی نکنم . تا چشم کار می کرد همه زن و دختر بودند . هیشکدومشونو نشناختم .. -کتی اینا کین -دیوونه همه فامیلاتن ضایع نکن . یه خورده که خیره بهشون نگاه کردم یکی یکی شونو شناختم . یه خورده زیادی روغن کاری کرده بودند . شاید پنجاه تا مرد بیشتر نبودند ولی پونصد تا زن و دختر بودند . دخترا اومدن دور و بر منو گرفتند و حسابی شلوغش کردند . عمه و خاله اومدن جلو و تا می تونستن منو بوسیدن . خیلی تیپ زده بودند . خاله که جوونتر از عمه بود یه جوری خودشو بهم چسبونده بود و لبامو می بوسید که فکر کردم تا چند لحظه دیگه می خواد خودشو لخت کنه هر چند چند تا تیکه پارچه به عنوان لباس تنش بود . یه دختر از همون روبرو داشت فیلم می گرفت و از همین ابتدا دخترا داشتند بلوتوث کاری می کردند . یکی از اونا که دخترخاله ام بود داشت به دختر عمه ام می گفت که فیلم اگه لختی باشه خیلی با حال تره -اگه کوروش بذاره فیلم بگیریم . -فکر می کنی کدوم ما رو قبول کنه -نامردیه اگه نخواد به همه برسه . -دیوونه نشو با عقل جوردرنمیاد به همه برسه . فعلا مامان مینا به جای این که فکر دخترش باشه خودش داره کوروشو می خوره . عصبانیت رو تو چهره کتی می دیدم . اگه بهش کارد می زدی خونش در نمیومد . جو به هم ریخته بود . -کتی واسه ما شر درست کردی . افتادم به جون خواهرم . ناراحتش کردم باهام قهر کرد ولی دید که صرف نداره اگه ولم کنه بره این دخترا پوست از سرم می کنن همون دور و برم نشست . -متلک بارون فامیلا شروع شد -خانوم ناظم چوب دستش گرفته نمیذاره ما نزدیک شیم . تازه به دوران رسیده ها همینن دیگه . این عید به اون عید هم ریختشونو نمی دیدیم .. حدود سی نفر در حال پذیرایی از مهمونا بودند و خیلی از دخترا هم واسه خود نمایی رفته بودند کمک و می خواستن خودی نشون بدن . اگه چاره داشتن لباساشونو تا شورت یکی یکی در می آوردن . دایی محسن و عمو کمبوجیه هم اومدن جلو و ازم خواستن که هوای زناشونو داشته باشم ولی در جواب بهشون گفتم خاله مینا و عمه کاملیا در اولویت قرار دارن . اونا به جای این که هوای خواهرشونو داشته باشن اول غصه زنشونو می خوردن . رفته بودم وسط دخترا با همه شون می گفتم و می خندیدم و به نوبت منو می بوسیدند . در همین لحظه دیدم کتی با یه ناراحتی و حرص خاصی از تالار بسیار وسیع پذیرایی خارج شد و رفت طرف حیاط .. از خانوما عذر خواهی کرده و منم رفتم بیرون . این حیاط از بس بزرگ بود هر طرفو که نگاه می کردم اونو نمی دیدم . بااین حال اون مسیری رو که حدس می زدم بیشتر از اون طرف رفته باشه در پیش گرفتم رفته بود طرف اون قسمتی که گل و گیاه داشت و چراغاش خوشگل و خیلی هم رویایی بود . کتی پشت به من بود و متوجهم نشده بود و اگه این سگای لعنتی واق واق نمی کردند می تونستم از پشت بزنم چشاشو بگیرم . گریه کنان داشت می رفت . -جو اشمیت ، گرگی ...ولش کنین اون از خودمونه .. رو یه نیمکت سنگی نشست -کتی خوشگله قربون اون چشای خوشگلت بشه کوروش . این جور که اشک می ریزی اون ریمل و مداد هایی که داخل و گوشه چشات کشیدی همه صورتتو سیاه کرده -به درک . من اینا رو میخوام چیکار -چی شده ؟/؟ -چی شده کوروش ؟/؟ از خودت بپرس . دخترا و زنا رو دیدی دیگه همه چی از یادت رفت ؟/؟ فراموش کردی که باید منو تحویل بگیری ؟/؟ -مگه من چیکارت کردم ؟/؟ وقتی اونا ازم حساب می برن و می دونن که نمیذارم اذیت شی تو مثل ندید بدیدا می ری طرفشون ؟/؟ -باور کن منم خوشم نمیاد ولی زشته بده .. راستش چند تا تیکه باحال هم داخلشون بود ولی اون جوری نبود که مثل سابق آتیشی باشم . از پشت رفتم بالا سر کتی . سرشو خم کرده بود و داشت آروم گریه می کرد و منم ایستاده بودم . دستامو گذاشتم رو شونه های لختش . یهو یه تکونی خورد و دستم سر خورد و رفت پایین خواستم دستمو بکشم بالا که دیدم کتی جفت دستاشو گذاشت رو دستای من و کاری کرد که دستام به دوطرف بالای سینه هاش بچسبه . -داداش -چیه -یه قولی بهم میدی -بگو -امشب با هیچکدوم از زنایی که اینجان نباشی . حالا بذارش برای فرصتی دیگه .. -کتی مگه من آدم آهنی هستم . قربون شکل ماهت برم ولی برات چه فرقی می کنه . -فرقش اینه که میخوام امشب در کنار تو باهات درددل کنم . تو چشت که به بقیه میفته خواهرتو فراموش می کنی . نمی دونی چقدر چشم انتظارت بودم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#64
Posted: 6 Aug 2012 10:08
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 61
داداش بغلم بزن . ازت می خوام بغلم بزنی . بهم آرامش میده . دوستت دارم کوروش . تنهام نذار .ولم نکن .... عجب گیری افتاده بودم . درست مث یه معشوقه باهام رفتارمی کرد بغلش کردم و دستامون دور کمر هم بود . سرشو به شونه ام تکیه داده بود . دستمو گذاشتم زیر چونه اش و سرشو بالا آوردم . چشاش یه حالتی داشت که منو به یاد زنای حشری و پر هوس مینداخت . داشتم فکر می کردم که لباشو ببوسم و به این جریان خاتمه بدم یا نه .. اگه اینکارو بکنم نکنه بر داشت بد کنه .. نکنه هیجان زده شه .. تواین افکاربودم که دیدم خود کتی پیش قدم شد و طوری توی اون گوشه حیاط لبامو قفل کرد و پاهاشو به لاپام چسبوند و وسط بدنم قرار داد و دستاشو محکم دور کمرم حلقه زد که هر کاری کردم نتونستم در رم تا متوجه بالا اومدن کیرم نشه . نفس کشیدنهامون حکایت از هوس شدید واسه یه عشقبازی داغ داشت . این یه اشتراک بین من و اون در این زمینه بود. ولی یه اختلاف بزرگ هم داشتیم و اون این که اون احتمالا دوست داشت که این کارو انجام بده و من با وجود تمایل شدیدم ازش فراری بودم . فکرشو نمی کردم که یه روزی با خواهرم بخوام همچین بر نامه ای داشته باشم . ولی با تمام وجودم داشتم از این بوسه لذت می بردم . بوسه ای به شیرینی یک دوست داشتن پاک و خالص . ولی کتی اونو مثل یک عشق دختری به پسر احساس می کرد . شاید من اشتباه می کردم . من می تونستم با نیمی از انسانهای دنیا باشم باهاشون سکس کنم . دیگه از این هراسان نباشم که کسی از من خوشش نیاد و مانع دیگه ای روبروم باشه ولی نیمی از دنیا یا انسانهای دنیا فقط می تونست با یه نفر باشه . -کتی بیا بریم تو میون جمع .. دیگه ... در همین لحظه دیدم یکی از دخترای فامیل که نمی دونستم کیه و چه جوری خودشو رسونده پیش ما که نه من و نه کتی متوجه اش نشدیم خودشو به من رسوند و دستمو کشید . -کتی جا کم آوردین ؟/؟ یه خورده فکر ما هم باشین دیگه . دختر این قدر خود خواه نباش . کتایون با عصبانیت دستمو کشید و بی آن که توجهی به اون دختره مزاحم بکنه با هم رفتیم میون مهمونا .. واسه خودشون بر نامه ای داشتند . قرار بود سه نفر تعیین شن که من فردا برم سراغشون . عمه جون کاملیا رو افتخاری به خاطر این که سنش بیشتر بود به عنوان یکی از این سه نفر تعیین کردند . مامان معصومه بهم گفت که تحت هر شرایطی باید به خاله مینا حال بدم وگرنه شیری رو که به من داده حلالم نمی کنه . بد جوری تهدیدم کرده بود . -مامان تو ازم جون بخواه چرا این جوری تهدید می کنی . تو اگه لب باز کنی من تا اون سر دنیا واست میرم . تا حالا دو تا تقریبا جوون و میانسال به گیرم افتاده بود . من و کتی رفتیم اون وسط و با هم رقصیدیم . کتی قشنگ تر از من می رقصید .. از گوشه وکنار دخترا دم گرفته بودند و دورمون کرده بودند . قرار شد از دو نفر دیگه یکی رو به قید قرعه انتخاب کنند و یکی دیگه رو من با چشای بسته انتخاب کنم . .در یه میدون دایره ای یه نگاهی به دخترا انداختم . یکیشون خیلی خوشگل بود . ناز مثل یک عروسک . بالبایی کوچولو. صورتی گرد و سفید . اندامی که همه چیزش میزان بود . نفهمیدم کیه . ولی یه چشمکی بهش زدم . اونم با دو تا چشمک جوابمو داد . یه انگشتشو گذاشت تو دهنش و چند بار گازش گرفت . حس کردم که یه پیامی بهم داده .. یه بازی راه انداخته بودند . چشامو بسته بودند و ازم می خواستند که با دست کشیدن رو صورت اونا یکی رو انتخاب کنم ... به یکیشون که رسیدم انگشتمو گاز گرفت .. این باید همون باشه . بینی و لب و پیشونیشو بر رسی کردم دیدم با همون دختره مو نمی زنه .. انتخابش کردم و حال بقیه رو گرفتم . چهارمی رو هم که با قرعه انتخاب کردیم اسم زن دایی در اومد که عمو جان اومد جلو و پس از مشورت با دایی جان و هماهنگی قرار شد زن دایی نصف وقتشو بده به زن عمو .. شدن 5 نفر اونم علی الحساب . دوباره شدن همون کله گنده ها . فقط اون خوشگله رو نمی دونستم کیه .. ظاهرا دختر بود . دختر یکی از فامیلا .. مثل یک پادشاه و ملکه احترام پدر و مادرمو نگه می داشتند . ومن و کتی هم در واقع شاهزاده های مجلس بودیم .. مهمونی تموم شد و همه دخترا ازم قول گرفته بودند که تا وقتی که در ایران هستم هواشونو داشته باشم . همه چی رو به حال خودش گذاشتیم و این کتی خیلی واسه خواب عجله داشت . منو هم به هر زوری بود برد تو رختخواب . اصلا از بابا مامانم هم خجالت نمی کشید . شایدم اونا در جریان نبودند . با یه هوس و هیجان خاصی رو تخت دراز کشیدم . دوسه روز یعنی از وقتی که اون خواهر بسیجی همون جنده سابقو که دیگه نمی تونست جندگی کنه رو گاییده بودم سکس نداشتم و دیدن این همه دختر و بودن با خونواده و استراحت و غذای خوب خیلی وسوسه ام کرده بود ولی هنوز نتونسته بودم واسه خودم هضمش کنم که با کتی باشم . سرمو در جهت مخالف کتی قرار داده سعی کردم نگاش نکنم . یه لحظه که چشمم بهش افتاد دیدم که از شب قبل هم زده جلو و اون لباس خوابو هم تنش نکرده یه شورت و سوتین دکوری فقط تنشه .. چند دقیقه گذشت و دیدم صداش در نیومد . با این که باید می رفتم دستشویی از ترس این که صدام کنه از جام بلند نمی شدم ولی اون خیلی سمج تر از این حرفا بود . دستشو گذاشت رو شونه ام و با لحنی تند گفت راستی راستی داری می خوابی ؟/؟ اون خوشگلا رو که دیده بودی خوب دور گرفته بودی حالا که به ما رسیدی خوابت گرفته ؟/؟ .. ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#65
Posted: 10 Aug 2012 19:10
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 62
دستاشو گذاشت رو کمر لخت من و با انگشتاش یه قلقلک خاصی بهم می داد . خیلی خوشم میومد . خودشو بهم چسبونده بود . سرشو گذاشته بود پشتم و با دستاش به بازی با کمرم ادامه میداد . خیلی آروم شونه هامو می بوسید . دستشو یواش یواش با حلقه زدن دور کمرم به جلو ی بدنم رسوند . فقط یه شورت پام بود . یه خورده دستشو پایین تر می آورد می تونست کیرمو لمس کنه . خجالتم میومد . خیلی سختم بود . این همه زن و دختر گاییده بودم این حسو نداشتم . -کوروش خیلی هیجان داری نه ؟/؟ فردا و پس فردا قراره پنج تا از زنای فامیلو ردیفشون کنی .. خیلی خوشحالی نه . واسه همینه که به من توجهی نداری ؟/؟ -میگی من چیکار کنم . چه فکری در مورد تو داشته باشم . نکنه .. نکنه .. حرفمو قطع کردم . لعنت به تو کوروش چرا این جوری با تته پته صحبت کردی . با این کارت اگه از این فکرا نمی کرد حتما تو کله اش انداختی . -نکنه چی داداش ادامه بده .. -نکنه انتظار داری منم همون رفتاری رو داشته باشم که با بقیه زنا دارم . همون رفتاری که قراره با عمه و خاله ام داشته باشم .. نگو همچین فکری می کنی کتی . نگو . مو بر تنم سیخ میشه . دستشو آورد پایین تر و کیرمو با همون شورت گرفت تو دستش و گفت داداش ریاکار نگو که تو هم دلت نمیخواد -کتی این یک امر طبیعیه ولی همین جوری که من مهارش می کنم تو هم باید مهارش کنی . تو خواهرمی من داداشتم . تمام زندگیمو جز این یکی دوماه کنار توبودم . جنگ و دعواها و خوشیهامونو با هم داشتیم . تو نداریها با هم بودیم . تو سختیها تو بدترین روز های زندگی روزایی که بابا مامان از خودشون می زدن تا ماکمتر سختی بکشیم . باهمه اینا همدیگه رو دوست داشتیم . من چطور می تونم اون همه احترام و عشق خاص و خالصو ندیده بگیرم -داداش خیلی خود خواهی خیلی بیرحم و سنگدلی . این قدرت این لذت چشاتو بسته . کورت کرده .هیچ جا رو نمی بینی .فقط به خودت نگاه می کنی . میگی که نمی خوای عذابم بدی میگی که نمی خوای سختی بکشم میگی که یه احترام خاصی بین ما بر قراره .. گفتی که ما در غم و شادیها با هم بودیم .گفتی که نمی تونی و نمی خوای غم منو ببینی . روتو بگیر طرف من . از حقیقت فرار نکن داداش . توچشام نگاه کن . به نظر ت من از کره مریخ اومدم ؟/؟ یه آدمی هستم که با بقیه آدما فرق می کنه ؟/؟ درسته ما زنای دنیا هیچ مشکلی نداریم ولی منم مثل بقیه یه چیزایی میخوام . یه نیازایی دارم . منم آدمم دیگه . تو چشاتو به روی دنیا باز کردی . همه رو می بینی .به همه توجه داری . می خوای قهرمان دنیا بشی . تنها مردی که می تونه . فقط یه مرده که می تونه . یه مرد همه کاره هست مردی از نژاد آریا کوروش آریایی کوروش قهرمان . تو با عینک دور بینی به همه جا نگاه می کنی ولی نزدیک خودتو نمی بینی . حس نمی کنی . شرایطو نمی سنجی . فکر کردی من دلم میخواد و میخواست که به همچین وضعیتی دچار شم ؟/؟ اصلا برم بمیرم بهتره . تو به درد یهود و کافر می خوری . به یاد اونایی که دشمن این آب و خاکن می خوری ولی اونی رو که زیر پات له کردی و داری له ترش می کنی .خواهرته . از خونته .. رسمش نیست داداش تو خیلی نامردی .. مگه من چه گناهی کردم . مگه چه چیزیم کمتر از زنای دیگه هست .. -وای بسه دیگه کتی .سرم درد گرفت . اومدیم مرخصی چند روز استفاده کنیم . یه رحمی تو وجودتون باشه -برادری که درد خواهرشو نفهمه به درد لای جرز هم نمی خوره . تو اسم خودتو میذاری برادر ؟/؟.. این دفعه که باهام مصاحبه کردند آبروتو می برم ..باشه داداش -نه کتی تو این کارو نمی کنی .. راستش یه خورده سختم بود . روم نمی شد . شاید عمه و خاله و زن عمو و زن دایی رو که این عید به اون عید به زور می دیدم راحت می تونستم بگام ولی کتی همه چیز من بود . کتی که داشت اشک می ریخت وقتی که متوجه شد منم دارم گریه می کنم دلش سوخت و با دستاش اشکامو پاک کرد .. -کتی تو داری میگی ولی من بد ذات نیستم . سختمه یه شرم خاصی دارم -مشکلت همینه ؟/؟ کف دستشو گذاشت رو سینه ام و لباشو گذاشت رو لبام و منو به طرف خودش برگردوند . ظاهرا دست به کار شده بود . نمی دونم با این همه ناز و نیز کردنام چرا این کیر لعنتی نمی خوابید و این جوری زبونمو بسته بود . نفهمیدم کتی کی سوتینشو در آورد که حس کردم سینه های لخت و تقریبا درشتش رو سینه های من قرار گرفته . دستشو گذاشت داخل شورتم دور کیرم حلقه زد و اونو محکم تو دستش گرفت -کوروش این اگه اسمش هوس نیست پس چیه . حالا ازمن خجالت می کشی ؟/؟ -نه کتی خواهش می کنم .. -من ازت خواهش می کنم . تا حالا چند بار خودتو سیر کردی ؟/؟ چند بار از این غذاها خوردی که حسابی بهت چسبیده ؟/؟ به این فکر کردی که خواهرت چقدر گرسنگی کشیده ؟/؟ به امید ازدواج با یه شاهزاده ای با اسب سپید بوده ؟/؟ فکر کردی که همین الان چقدر هیجان دارم و تمام تنم از این اولین هیجان زندگیم داره می لرزه ولی به خاطر تو داداش واسه این که تو خجالت نکشی چیزی نمیگم و مدارا می کنم ؟/؟ خواهر بیچاره ام هر چی می گفت راست می گفت و حق داشت . لبشو به سر کیرم نزدیک کرد و آروم آروم گذاشت تو دهنش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#66
Posted: 10 Aug 2012 19:11
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 63
اوووووهههههه نههههه کتی . خواهرم نه نههههه ادامه نده .. ولی خودمو سپرده بودم دست اون . وقتی شورتمو از پام می کشید بیرون دیگه هیچ مقاومتی نکردم . گذاشتم هر کاری که دوست داره باهام انجام بده . مثل یه شکارچی که پرنده ای رو شکار کرده باشه از ترس این که شکار از دستش در نره بایه دست شورتمو از پام پایین می کشید و با دست دیگه اش جای کیرمو تو دهنش محکم می کرد . -کتی کارتو کردی . بالاخره .. نهههه .. با هر لیسی که به کیرم می زد با هر کشش جفت لباش رو کیرم حس می کردم تموم اون ذهنیت گرایی های منفی که نسبت به این قضیه داشتم داره از بین میره .. یعنی یواش یواش دارم همه چی رو فراموش می کنم . فراموش می کنم که واسه این که دارم خواهرمو میگام یا باید بگام چه حرص و جوش هایی می خوردم . داشتم با خودم فکر می کردم که واقعا حق داره و هر چی می گفته درسته . اونم انسانه حق زندگی کردن داره . من به کیر خودم نگاه می کنم و وبه فکر خودم . فکرم که نباید این قدر کیری باشه . یه فکر کوسی هم باید داشته باشم دیگه . اونم می خواد از زندگیش لذت ببره . اگه واقعا عاشق خواهرم هستم اگه واقعا دوستش دارم باید به اون چیزایی هم که اون دوست داره توجه نشون بدم دوستش داشته باشم و احترام بذارم . یعنی باید به کیر خودم احترام بذارم . اون داشت به ساک زدن ادامه می داد و من یواش یواش در عالم لذت و خلسه فقط به این فکر می کردم که اونو چه طور راضی کنم . چطور از دلش در بیارم . ازش لذت ببرم و بیش از اونچه که باهاش حال می کنم بهش حال بدم . می دونستم که خیلی بیشتر از اونی که من لذت ببرم اون حال می کنه چون من تنها امید و نهایت عشق و هوسش بودم . . -کتی عشق من .. هوس من .. نفس من دوستت دارم . منو ببخش .. منم میخوام باتو باشم . لب و دهن قشنگت خسته شده . بیا تا یه خورده من روت کار کنم . یه تکونی خورد و تغییر حالتی داد و گفت داداش تو این چیزا رو میگی که از دستم در بری ؟/؟ -کتی مگه نمی بینی من و کیرم چقدر سست شدیم . منم آدمم و احساس و هوس دارم . به حرفاتم فکر کردم . بیا بالاتر اون تن قشنگتو بنداز رو من . می خوام تو چشام نگاه کنی . تا ببینی که تو نگام در حال حاضر جز عشق و هوس به تو چیز دیگه ای نیست . عشقی که همیشه وجود داره و هوسی که حالا در کنار تو به اوجش رسیده . کتی خودشو بالاتر کشید . به چشام خیره شد . نذاشتم لباشو باز کنه . فوری اونو بستم و بوسیدم . مثل یه معشوقه باهاش رفتار کردم . با یه دست سوتینشو باز کردم تا حرکت سینه هاشو رو سینه های خودم احساس کنم . قلبش تند و تند می زد . ترسیده بودم . حرکت خون تو رگاش سرعت عجیبی پیدا کرده بود . فشارش رفته بود بالا ولی اون همینو می خواست . دستمو از اونجا رسوندم پایین تر . لبامو از رو لباش ورداشته و گفتم حالا چی میگی کتی فکر می کنی بازم میخوام از دستت در برم ؟/؟ -داداشش داداشششش دوستت دارم . می خوامت . عاشقتم . واست می میرم . تو هم منو ببخش . می دونم خسته ای . داداش خوبم . دوستت دارم . فقط تو رو می خوام .. هوس دارم . هوس . یه حسی که تو تمام زندگیم نداشتم . حسی که تو حالا به من دادی و دلم می خواد که همیشه تو این حس و حال بمونم . -و من هر وقت که ماهی یه بار اومدم مرخصی سعی می کنم که این حس و حالتو تنظیم کنم . بازم رفتم پایین تر .. -داداش سختته شورتمو خودم در بیارم -نه کتی . مزه اش در اینه که من خودم اونو بکشم پایین . کون خوشگل خواهر خوشگلمو خودم لختش کنم . دستامو قرار داده بودم رو چاک کونش . شورتشو پایین کشیدم و از پاش در آوردم . کف دو تا دستام رو لاپاش قرار داشت و با خیسی کوسش بازی می کرد . خیس ترین حالتی از کوس که در این مدت دیده بودم و حق داشت که این طور هم خیس باشه -کوروش عشق من هوس من .. اصلا فکرشو نمی کردم یه روزی با دستای داداش به اوج برسم . یه روزی این داداشم باشه که از من دختر یه زن می سازه .. -داداشی که گاهی باهاش کل کل می کردی .. ولی ته دلمون همو دوست داشتیم . اگه یه شب دیر می کردی یا یه مشکلی واست پیش میومد من دلواپست می شدم . -منم همین طور کتی وقتی میومدم خونه و تو رو نمی دیدم حس می کردم که یه چیزی گم کرده دارم . چه روزایی چه زود گذشت و حالا من و تو لخت تو بغل همیم از عشق و هوس می گیم . -منو ببوس داداش . بازم حرفای عاشقونه بزن . بازم بگو می خوام بشنوم . حال می کنم . هوسم بیشترمیشه -حالا وقتشه که همه جاتو ببوسم . همه جاتو بخورم . همه جاتو میک بزنم . بلیسم . دوستت دارم -کوروش وقتشه که همه جامو کبودش کنی تا وقتی که تو نیستی حس کنم که داداشم به من حال داده و مزه شو زیر پوستم حس کنم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#67
Posted: 10 Aug 2012 19:13
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 64
کتی می خوام سیر سیر همه جاتو بخورم و میکش بزنم . نمی دونم چه چیزی تو کون این زنا وجود داره که بیشتر مردا نسبت به اون خیلی علاقه دارن و هوسشون در اون جا به اوج می رسه یا از اون جا شلیک میشه و کون کتی هم در من همچین حالتی رو به وجود آورده بود که دلم نمیومد به این آسونی ازش دل بکنم و بپرم سر یه قسمت دیگه . دهنمو تا جایی که جا داشت بازش کرده رو کون تپلش قرار دادم .. هر تیکه شو که میذاشتم تو دهنم حریصانه دنبال یه تیکه دیگه اش بودم . دلم میخواست کونشو می ذاشتم تو دهنم . اون وقت باید دهنم از کونش گنده تر می بود . از این افکار عجیب و غریب خنده ام گرفته بود . وقتی که کون و کپل کتی رو میکش زدم با این که سیر نشدم رفتم سراغ کوسش . هنوز حرکت کیری خودمو شروع نکرده بودم . فقط سر حال کردن اون مد نظرم بود. چوچوله کتی رو تو دهنم حرکت می دادم و با فشار میکش می زدم . نوک زبونمو رو سوراخ کونش گذاشته و دوست داشتم زبونم مثل کیرم شق بود و اونو فرو می کردم توش . تو کونش .. -کوروش برشته برشته ام کردی . من می خوام داداشم منو زن کنه .. زن زن .. -ناراحت نیستی که چرا دختری خودتو توسط من داری از دست میدی ؟/؟ -مرد دیگه ای تو این دنیا مردونگی نداره که بخواد زنم کنه . اگه حالا زن نشم باید صبر کنم دوازده سیزده سال دیگه یکی ازبرادر زاده هام بیاد با عمه اش همبستری کنه . راست می گفت این کتی . کیرم داشت می ترکید . پوستش نازک شده بود و آلت، قطور و آماده به کار . -کتی این کیر می ترکونه . می تونی تحملش کنی ؟/؟ -من آماده ام که منفجر شم . کیر کلفتو با لذت تحمل می کنم . ولی بی کیری رو هرگز . پس خواهش می کنم به کارت ادامه بده . .-کتی مامان بابا هم میدونن که ممکنه من و تو .... -مامان که خودش مستقیما باهام صحبت کرد و از بزرگترین آرزوهاش بود . اون می خواست زودتر نوه شو اون نوه ای رو که کنارش باشه ببینه . بابا هم در این مورد بامامان حرف زد . اون که بیشتر از مامان دلش می خواست من و تو باهم باشیم و گفت تا موقعی که کتایون از کوروش باردار نشه کوروش نباید ایرانو ترک کنه . اون باید بمونه و وظیفه برادریشو انجام بده . نشون بده که به درد خونواده اش هم می خوره .. وای اگه کتی با همین یه بار بار دار نشه من تا کی باید تو ایران بمونم . انگار تو ایران باید خیلی بیشتر فعالیت کنم . فردا پس فردا با پنج نفر ؟/؟ تازه بعدش باید یک ایران گردی هم بکنم . انواع و اقسام کله خرا و فک و فامیلاشون .. علما و پیشگامان دین که برای حفظ نظام دین و اصول و عقاید خودشون باید نسلشونو حفظ کنن بچه میخوان .. معلوم نیست دولت چطور به بیگانگان قول داده که تا یه ماه دیگه منو برگردونه خارج . خداکنه بشار اسد آدمکش زودتر سرنگون شه وگرنه من باید برم زن و فک و فامیل جنده شو بگام که توله سگهاشو واسه جنایت اضافه کنه . چطور می تونم اون کوس گنده های سوری رو بکنم . کیر منو تو کوسشون قفل می کنن . -کتی من می خوام حرکت انفجاریمو شروع کنم . آماده ای ؟/؟ -هیچوقت تو زندگیم تا این حد آماده نبودم . آماده ومصمم ویک دنده . زود باش داداش . این قدر مقدمه چینی نکن . از خون و خون ریزی هم نترس . نمی خواد مقدمه بچینی . پاره ام کن . بترکون . کوسمو با پرده اش بترکون . تا بی پرده در مقابلت قرار بگیرم . کوروش دوستت دارم داداش .. شوهرم دوست پسرم عشق من همه چیز من دوستت دارم . حمله رو شروع کن . مثل یه آمپول و تزریق چکشی کیرتو فرو کن تو کوسم . کتی یه چیزی می گفت ولی دلم نمیومد که اونو چکشی بگام . دور و بر کوس کتی حسابی خیس شده بود . طوری که حس می کردم کیرم داره توی استخرشنا می کنه . باید می رفت تو قسمتای عمیق تر استخر و سرشو می کرد زیر آب . کیرمن و کوس کتی داشتند روبوسی های معمولی رو انجام می دادند . صدای ملچ ملوچشون من و کتی هردو تا رو بیش از پیش حشری کرده بود . کیرمو از درازامیذاشتم رو کوس کتی رو اون چاک و برش وسط کوس و به پهلوها بازشون می کردم . فرق کوس خواهرم با بقیه کوسهایی که گاییده بودم در این بود که کوس کتی خیلی تازه تر و جوندار تر به نظر می رسید . شاید واسه هیجانی بود که خواهر خوشگله ما واسه این کار داشت و تجربه ای که نداشت . نفس نفس می زد . پوست تنش داشت می سوخت . حرارت بدنش به منم سرایت کرده بود . با این که فضارو کاملا خنک کرده بودیم ولی تن من و بیشتر فکر کنم تن کتی همچنان داغ بود . کیرمو گذاشتم رو ابتدای محل ورودی . -کوروش آماده ام . -کتی خیلی داغ وخیسه . کیرمو همین جوری رو کوست گذاشتم بمونه .خودش داره یواش یواش میره جلو .-داداش هلش بده تند تر بره . نازشو بخورم . بهش بگو اینقدر تنبل نباشه -کتی جونم . صبر کن ببین کار اصلیش که شروع شد اون وقت می بینی که این شلاقک اصلا هم تنبل نیست و خیلی کاریه . خیلی . -ببینیم و تعریف کنیم . تصمیممو گرفتم که زودتر قال قضیه رو بکنم . کتی بیا ببوسمت . تو چشاش نگاه کرده و روش منطبق شده . با یه فشاری که به کیرم دادم سرعت حرکتشو بیشتر کردم . لحظه پرشکوه ورود کیر یک برادر به کوس یک خواهر فرا رسیده بود . سر کیرم رفت تو کوس . من مثل معتادایی بودم که چند روزی مواد بهم نرسیده بود و بد جوری به این سکس نیاز داشتم . چقدر داغ شده بودم . نباید خالی می کردم . نباید تو کوسش آب می ریختم . زود بود و غیر بهداشتی . اون وقت با خون قاطی می شد . باید فشارمو زیادترش می کردم . کوس تنگ کتی که یه چسبندگی خاصی رو در محل اتصال به کیر ایجاد کرده بود منو مجبور کرد که بازم یه نموره ای فشارمو زیاد ترش کنم . دلشو نداشتم درد کشیدن کتی رو ببینم . یه لحظه چشاشو و لباشو به هم فشرد و در جا آروم گرفت نمی خواست دردشو ابراز کنه . حس کردم یه چیز گرم و روونی تو کوس خواهرم جریان پیدا کرده تا به خودم بیام یه چیزی بگم اون صداش دراومد و گفت داداش یه لحظه کیرتو بکش بیرون ببینم چه خبره . اگه بدونی چیکارم کردی . فکر نمی کردم این قدر بهم حال بده و کیف کنم . کیرمو که در آوردم یه خورده خون از کوس خواهرم برگشت کرد رو پاش و ملافه رو خونی کرد . -اوخ جوووون خون .. راحت شدم .. جوووون داداش بالاخره خانوم شدم -آبجی گل من تو همیشه واسم یه خانوم بودی . یه خانوم ناز و دوست داشتنی . فکر می کردم کتی به دیدن خون جا بره و یه خورده وحشت کنه ولی اون داشت از تماشاش لذت می برد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 7673
#68
Posted: 11 Aug 2012 03:57
فقط یک مرد 65
کتی عزیزم عشق من خواهر دلبندم تو از تماشای خون نمی ترسی ؟/؟-من مدتیه که از عشق و هوس تو غرق خونم . دلم خونه .. اینا که چیزی نیست . این خون مایه عشق و امیدمه کوروش . دوباره کیرتو بفرست تو کوسم بذار هر چی خون اون داخله خالی کنه . بذار تا اونجایی که میشه از این لحظه ها استفاده کنم داداش .. آخ کوروش کاشکی فقط مال من بود ی . کاش تو جز من هیشکی دیگه رو نمی دیدی .. -ولی کتایون دنیا این طور نمی خواد و نباد که بخواد -خودت چی ؟/؟ -خودم ؟/؟ اگه شرایط طور دیگه ای بود که من و تو با هم نمی تونستیم این طوری حال کنیم . کتایون جفت پاهاشو به پهلوهام چسبوند و در حالی که کیرم تو کوس تنگش قرار داشت خودشو بالا کشید بهم گفت چه خوب شد که شرایط این جوری شد و من تونستم با تو باشم و لذت با تو بودنو بچشم و حس کنم . بعد دستاشو مثل پاهاش دور کمرم حلقه زد اونو به آرومی بلندش کرده و رو هوا گاییدنو شروع کردم . خودشو کمی سبک کرده بود ولی من دیگه به بلند کردن زنان عادت کرده بودم . کارم دیگه این شده بود . بوسه های داغ و شیرین و تازه کتی منو غرق در هوسی ناب کرده بود . اشتیاق و شهوتی که با بقیه شهوتها فرق می کرد . من باید با دولت شرط میذاشتم که تا وقتی که خواهرمو بار دار نکردم از ایران خارج نمیشم . هرچند تمام بچه های من در سراسر جهان نوه مامان بابام می شدند ولی اون بچه ای که میوه عشق و هوس من و کتی باشه یه لطف دیگه ای واسشون داشت . تنها آدمایی در این دنیای خاکی بودند که می تونستند یه نوه دو سره داشته باشند . یعنی هم دختری واسشون حساب بشه هم پسری . . کتی رو همون ایستاده غرق ماچ و بوسه های خودم کرده بودم . گاهی لباشو از رو لبام می گرفت و در همون حالت آرامش و غرق هوس خودش می گفت داداش من خوشبختم خوشبختم خوشبخت ترین زن روی زمین . دوستت دارم . دلم نمیخواد این لحظه های خوش با تو بودن تموم شه . -کتی خیلی دوستت دارم عاشقتم . بدون که اگه من مجبور م برم با بقیه باشم ولی تو عزیز ترین عزیزی هستی که تو این دنیای بزرگ دارم . عاشقتم .. -داداش بازم از این حرفای قشنگ بهم بزن . چقدر دوست داشتم که یه مرد از این حرفای رمانتیک و پر احساس بهم بزنه با تمام وجود دوستم داشته باشه . -کتی تو از کجا می دونی که این حرفای من از روی احساس و بی ریاییه . -از نگات از حرکاتت از طرز کلامت و بیانت ..از گرمی تنت و از داغی اون کیرت که رفته تو کوسمو داره حالشو می کنه و حالشو میده . همه جات داد می زنه که دوستم داری . اگه میگی مال منی راستشو میگی . دوتایی مون رو تخت قرار گرفتیم و کتی رو من قرار داشت . سینه هاش به دهنم چسبیده بود . دهنمو باز کرده و اونم سینه هاشو به نوبت از نوک میذاشت تو دهنم .. -میشه کوروش ؟/؟ میشه این سینه هایی رو که تو الان میکشون می زنی یه روز کوچولوی من وتو از این سینه ها شیر بخوره ؟/؟ -اگه بخوای بهش شیر بدی نگی سینه هام خراب میشه -هرچی شوهر جونم داداش جونم بابای بچه ام بگه . ببین من یه خیلی بچه می خوام . -حالا بذار یکیشو درست کنیم یه خیلی پیش کش . اینا همه نگه داری و تر بیت می خواد .. -خودم نگهشون می دارم . دایه می گیرم .. کنترلشون می کنم . تو هم که ماهی یه بار بهشون سر می زنی -البته اگه این دولت طماع بذاره . اینا اگه دستشون باشه فضولات خونه مردمو می گیرن می فروشن پولشو می زنن به جیب . به آب کیر من رحم نمی کنن . یواش یواش بیشتر می رفتیم تو حس . کتی اومده بود رو من و منم دستمو از پشت گذاشته بودم لاپاش و یه خورده با سر کوسش بازی می کردم و گاهی انگشتم می خورد به کیرم که تو کوسش در حال رفت و بر گشت بود . .. -داداش داداش همه جام داره آب میشه حس ندارم . همه جام داره از هم می پاشه . انگاری رو یه بلندیم دارم می پرم بالا و بالاتر. دارم پرواز می کنم به یه جاهای دور دست . می خوام فرار کنم اینجا نمونم . یه حالتی هستم که تا حالا تو همچین حالی نبودم . می دونستم که تازگی عشقبازی ، هوس اونو به نهایت رسونده و بیش از حد حشریش کرده و می دونستم که با یه فشار بیشتر می تونم ار گاسمش کنم . دستامو دور کمرش قفل کرده و با یه حرکتای ضربتی و سریع کیرمو از پایین به طرف کوس کتی می فرستادم . -داداش دارم بیشتر می پرم دارم میرم بالاتر .. خیلی خوشم میاد .. دستش به جایی بند نبود . به زحمت دو طرف زیر بغلمو پیداش کرد و پنجه هاشو فرو برد اونجا .. اوخ که از دست این زنا تمام تن و بدنم داشت می سوخت . کتی هم از این قاعده مستثنی نبود . -نههههه نهههههه داداش داداش دارم می میرم دارم از حال میرم .. سرشو مثل تیک زده ها و آدمای عصبی به این طرف و اون طرف با یه حالت لرزشی سریع و پی در پی حرکت می داد و بالاخره ایستاد .. -واااااییییییی این دیگه چی بود . حس می کنم سبکبال شدم حالا راحت دارم پرواز می کنم . -هر وقت از پروازت خسته شدی بهم بگو -چیه داداش به همین زودی دلتو زدم ؟/؟ میخوام تا صبح با هم پرواز کنیم . تو آسمون عشق و هوس خودمون بمونیم . -ببینم تو بچه نمی خوای ؟/؟-چرا . راست میگی ها .. از بس دوست دارم توی هر خوشی خودم بمونم پاک دیگه قاطی کردم . از عشق و هوس زیادیه و کاریش نمیشه کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#69
Posted: 11 Aug 2012 03:59
فقط یک مرد 66
آخ داداش می میرم واسه یه بچه .. واسه صدای گریه هاش واسه خنده هاش .. اون وقت تو هم داییش میشی هم باباش .-تو هم عمه اش میشی و هم مامانش . -نمی دونی چه کیفی داره چه لذتی میده . بهم بچسب کتی . بیا بغلت بزنم . بیا با لذت تو بغل هم قرار بگیریم . می خوام که با تمام وجود و با نهایت لذتم تو کوست خالی کنم که اگه قسمت باشه یه کوچولوی خوشگل به دنیا بیاد . -منم همین طور کوروش خوشگلم . کتی رو در آغوش کشیده و بدون هیچ حرکتی اونو بغلش زدم . گذاشتم که داغی کیرم به صورت اتومات آبمو تو کوس کتی جونم خالی کنه .. چقدر نرم و روون و لذت بخش . اونم همین حسو داشت . وقتی که نهایت آب کیرم تو کوس خواهر خوشگلم خالی شد بازم همدیگه رو بغل زده داشتیم . کتی دوست داشت به همون صورت بمونیم که نطفه اون داخل جاشو پیدا کنه . هرچند هم اون و هم من به خوبی می دونستیم که اگه قرار به بند شدن باشه با یه قطره و هم اون لحظات اول بند میشه و مهم نگه داری و مراقبت از جنینه .. تا صبح ساعتها با هم حال کردیم . من بار ها و بار ها خوابم برد وهر بار که چشم باز می کردم کتی رو بیدار می دیدم . یه شادی و نشاط خاصی رو تو چهره اش می دیدم . اعصابش آروم گرفته بود . خیلی خوشحال بود . از آرزوهاش می گفت . هنوز یکی رو به دنیا نیاورده از دومی حرف می زد . بوسیدمش و گفتم کتی داداشت که نمرده سالی یه بار بسه .. -نه هر وقت اومدی همش باید به نیت بار دارکردنم بریزی تو کوسم .. -اوخ آبجی خسته نمی شی اکثرا حامله باشی ؟/؟-نمی دونی چه لذت بخشه . می تونم پیش همه پزی بیام .-یعنی تو واسه پز دادنی که باهامی ؟/؟-نه داداش پز دادن واسه این که این داداش منه مال منه به من بیشتر از همه توجه داره .. خب اینم یه جور دوست داشتنه که میخوام تو مال من باشی دیگه .. صبح که چه عرض کنم نزدیکای ظهر بود که از خواب بیدار شدیم . بالاخره مامان معصومه الهی قربونش برم دلش طاقت نگرفت برای ما عروس دوماد یعنی بچه های زفاف گذرونده اش صبحونه آورد -خسته نباشین بچه ها از گشنگی و تشنگی ضعف کردین . مادر واستون بمیره -خدا نکنه مامان .. از خجالت داشتم آب می شدم بازم خوب بود که شورت پام کرده بودم . کتی هم نیمه لخت بود -داداش این قدر رنگ و روتو نباز الان بابا هم شاید بیاد بهمون تبریک بگه .. مامان هم حرف منو می زنه میگه تا یه نی نی کوچولوی خوشگل تو شکمم نکاشتی حق نداری از ایران بری و دور دنیا رو بگردی وگرنه شیرتو حلالش نمی کنه . سرمو انداختم پایین و گفتم نوکرتم مامان تو که می دونی خیلی دوستت دارم هرچی شما بفرمایید . -پسرم یه خانومیه که نیم ساعته منتظر شماست . نذاشتم بیاد این طرف .. خودشو معرفی نکرد می گفت می خواد تورو سوپ ریز کنه .. -مامان قربونت برم سورپرایز یعنی شگفت زده .. کتایون یه اخمی کرد و گفت سر صبحی این دیگه کیه -آبجی حالا که لنگه ظهره . کتی تو همین جا باش من بر می گردم . بر شیطون لعنت . این خواهره به جای این که در کم کنه همش داره ادای زنای حسودو در میاره . بهتره برم ببینم این چیکارم داره .. سریع لباسامو پوشده و یه عطری به خودم زدم و رفتم اون یکی ساختمون که اتاق خواب مامان بابا اون طرف بود و محل زندگی و مقر اصلی ... تو تالار اصلی و همون پایین که اندازه یه دریا بود دیدم یه زنی بهم پشت کرده خیلی آشنا بود وقتی که روشو برگردوند دیدم افسانه هست .. -حالا دیگه میای ایران و منو فراموش می کنی ؟/؟ یادت رفته که به خاطر تو چقدر شکنجه شدم .؟/؟ یادت رفته که حاضرم حتی واسه تو بمیرم ؟/؟ یادت رفته که من مادر اولین بچه توام و اولین مادر و زنی هستم که بعد از این جریانات بار دار شدم ؟/؟ دستامو به طرفش دراز کردم و یک آن به طرف هم دویدیم . سخت همدیگه رو بغل زدیم . نازش می کردم . اونو می بوسیدم و می بوییدمش . -دوستت دارم دوستت دارم . عشق من . ممنونم . منو ببخش . دستشون بشکنه . یه روز انتقام تو رو از همه اونا می گیرم . بمیرم واست . کوچولوی منم صدای شلاقو شنیده ؟/؟ ببینم بچه داخل شکمت چطوره .. -خوب خوب . هنوز حرف نمی زنه میگه بابای نامرد ما رفته که رفته ولی من میگم بایای تو خیلی مرده .. اون حالا به یه دنیا توجه داره ولی اولین عشقشو اولین زن زندگیشو فراموش کرده .. یه لحظه سرمو که بر گردوندم کتی رو دیدم که با یه لباس نیمه سکسی و خیلی هم لختی پختی جلو مون ظاهر و حاضر شده بود . عمدا این جوری پوشیده بود . فکر کنم افسانه رو می شناخت .. خشم و حسادتو تو چهره اش می خوندم . -افسانه خواهرمو که می شناسی . کتی یه سلام علیک سردی باهاش کرد . انگاری که افسانه تنها زنی باشه تو این دنیا که من گاییدمش . -کتی خانوم . تا چند ماه دیگه عمه میشی .. اینو داداش بهت گفته ؟/؟ -نیازی به گفتن نیست . تمام دنیا می دونن . من الان دارم عمه دنیا میشم . فکر نکن فقط خودتی که داری مادر بچه داداشم میشی . کتی اومد جلو مثل زنای حسود دستشو حلقه کرد و دور بازوم قرار داد . افسانه یواش یواش داشت لجش می گرفت و لباشو گاز می گرفت . -مثل این که من اینجا زیادی هستم . کتی :زیادی چه عرض کنم . خیلی هم باید خوشحال باشی که تو این کسادی بازار یه چیزی تو شکمت کاشته شده .. فکر دیگران هم باش دیگه .. تو دلم گفتم ای خواهر حسود از کی تا حالا غصه دیگرانو می خوری . تو حالا داری اون نقدی هایی رو که جلوت قرار داره ردش می کنی . دیدم داره شر درست میشه رفتم قضیه رو به مامان گفتم و ازش خواهش کردم که افسانه رو نگه داشته باشه و صورت افسانه و کتی رو ماچ کرده و ازشون خواستم که باهم خوب تا کنند تا من یه سری به عمه و خاله بزنم و برگردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#70
Posted: 11 Aug 2012 04:00
فقط یک مرد 67
دوتامرد زن مثل دو تا هووی با هم کنار اومده طوری منو نگاه می کردند که انگار بزرگترین جنایت تاریخ رو مرتکب شده باشم . -کتی مگه خودت نمی دونی من امروز باید برم خونه عمه کاملیا و خاله مینا . واسه چی این جوری بر و بر نگام می کنی . اون و افسانه حالشون گرفته شده بود . رفتم طرف اون دو تا زن نمی دونستم با کدومشون راحت تر حرف بزنم اونی که از بچگی باهام بوده و در تلخیها و شادیها یار و یاورم بوده و در کودکی کتک کاریها داشته و در بزرگی دعواها یا اونی که واسه من شلاق خورده و اثر کبودی اون هنوز رو بدنشه . طوری سر و چشامو طرف اون دو نفر گرفتم که انگار دارم واسه یک جمع عمومی سخنرانی می کنم . -همونجوری که خودتون می دونین من یک نفرم و همه ازم انتظار دارن ولی اونی که باید بدونه من چقدر دوستش دارم خودش می دونه . یه نگاهی به کتی انداخته و یه چشمکی بهش زدم و یه لحظه از خوشحالی سرشو انداخت پایین همین کارو با11 افسانه هم انجام دادم . خیس عرق شده بودم . بر شیطان لعنت . -داداش مراقب باش وقتی از خونه میری بیرون درو همسایه ها نبیننت .-میگی من اورکت یا بالا پوش بندازم تنم و با کلاه کاسکت برم ؟/؟ بی اختیار یاد اون سبیلی که تو کالیفرنیا و جلو پیتزا فروشی پشت لبام چسبونده بودم افتادم . به یاد کبوتر صحرا که بهم کمک کرده بود . داشتم می رفتم به خونه ای که این سال به اون سال آرزوم بود که برم اونجا و از عمه خانوم عیدی بگیرم . عمه حداقل 25 سالی رو باید از من بزرگتر باشه . سنش واسم مهم نبود . چقدر از عیدی هایی که به من می داد خوشم میومد . تاخونه عمه خانومو با دوچرخه رفتم . کتی و افسانه وقتی منو سوار دوچرخه دیدند ازخنده روده بر شده بودند -چیه کلاس نداره ؟/؟ یه خورده رانندگیم بهتر شه گرونترین ماشینای دنیا رو هم برای خودم هم برای شما می خرم . -داداش الان ده تا ماشین مدل به مدل تو خونه مون پارکه . -کتی تو چقدر از من جلویی -داداش این قدر با پول تو سوار ماشینای معمولی شدم و اونا رو به در و دیوار کوبیدم که الان می تونم تو رالی شرکت کنم . افسانه :ولی از من نمی تونی ببری -باشه داداش کارش سبک شد یه مسابقه با هم میدیم . -ببینم مگه ازجونتون سیر شدین . من نمیخوام شما سه تایی خودتونو به کشتن بدین ؟/؟ -داداش شایدم چهار تا .. افسانه یه نگاهی به من و کتی انداخته بود که من دوست داشتم زودتر در برم . اون همه چیزو فهمیده بود ازاین که من کتی رو هم گاییده بودم ولی کاری از دستش بر نمیومد و اعتراضی هم نمی تونست بکنه . مراجع تقلید عظیم الشان خلد آشیان جنت مکان عدالت پرور ستم ستیز فتوی داده بودند که در این شرایط حساس محارم نسبی هم می توانند بامن به نیت بارداری همبستری داشته باشند . البته این کار با مبارزات و دلایل منطقی حاج آقا پاک سیرت صورت گرفته بود . بگذریم بر گردیم خونه عمه مون .. حالا دیگه اون خونه خوشگل رویاهام در مقابل بهشت روی زمین ما شبیه خونه گلی کوچولو به نظر می رسید . هر چند قیمتش از پونصد میلیون هم بیشتر بود . قبل از این که به دم در خونه برسم دوچرخه رو یه جایی قفل کردم . از اون قفل های حلقه ای زدم و اونو به یه درخت نازک بستم . البته اگه بلندش هم می کردند واسم مهم نبود . وایییییی فکر می کردم در سکوت و آرامش می تونم عمه خانومو بکنم . انگاری به یک مجلس عروسی دعوت شده بودم . ای دل غافل اینجا که از مهمونی دیشب خونه مون شلوغ تره .. خدا کنه در و همسایه ها نفهمن که من اینجام . جواب همشهریهامو چی بدم . اینا دیگه کین همیشه اهل پز دادن و این جور چیزان .. عمه خانوم لباس عروس تنش کرده بود و از نو شده بود یه دوشیزه چهار ده ساله . واویلا یی بود . من بدبخت با یه لباس معمولی اومده بودم که منو نشناسن .. شوهر عمه ام شیک و پیک کرده اومد جلو و پسر عمه ها و دختر عمه هم اومدن جلو . همه یکی یکی رومو بوسیدند و دختر عمه یه ماچی از لبام گرفت و گفت اگه دیدی مامانم خیلی حال میده بدون که منم بیشتر حال میدم . بر شیطون لعنت -عمه جون این بر نامه ای که تو تدارک دیدی دیرم میشه من یه عروسی دیگه هم دعوتم .. قاطی کرده بودم نمی دونستم چی دارم میگم . من و عمه کاملیا چند تا عکس گرفتیم و ازمون فیلم گرفتند . -عمه جون آخوند نیاوردین که ما رو عقد کنه -نه همچین کاری نکردیم . چون حرامه من خودم شوهر دارم ولی طلاق موقت و عقد مجدد رو که فرموده مجتهد پاک سیرته رو انجامش می دیم . یه نفس راحتی کشیده گفتم عمه جون من پول مولو خونه جا گذاشتم لفظی قرار نیست که بدیم نه قرار نیست تو چیزی به من بدی اتفاقا قراره که من یه چیزی بهت بدم و اون ... از جیبش ده تا چک تضمینی صد هزار تومنی از جیبش در آورد و داد به من .. اینم هدیه من به تو .. -عمه جون .. -به من بگو کاملیا ما طبق تبصره خاصی موقتا زنو شوهر میشیم -کاملیا جونم چقدر اینا نو و خوشبون . مثل اون وقتا که من بچه بودم به من اسکناس ده تومنی نو عیدی می دادی . ده تا ده تومنی می دادی می شد صد تومن . چقدر خوشبو بود . مثل گداها اون تراول ها رو بو می کشیدم و از بوی نوی اونا لذت می بردم . داشتم ضرب و تقسیم می کردم که ببینم چند برابر اون موقع به من پول داده و تازه متوجه شده بودم که ده هزار برابرشه -کوروش جون طوری از اون روزا صحبت می کنی که انگار پیرشدم . چهل سال که سن نیست . می دونستم شش هفت سالی رو دروغ میگه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن