ارسالها: 7673
#71
Posted: 11 Aug 2012 04:01
فقط یک مرد 68
شوهر عمه ام من و عمه امو دست به دست داد و به حجله گاه فرستاد . دخترعمه گیتی هم یه چشمکی به مادرش زد و پسر عمه ها هم روی گل مامانشو بوسیدند . گیتی داشت می گفت مامان یه کاری کنین که بچه دختر شه -عزیز دلم نمی ترسی که تو دیگه عزیز دردونه مامان نشی -چرا واسه چی بترسم ؟/؟ اتفاقا من دوست دارم یه خواهر کوچولو ی همزبون داشته باشم . خسته شدم تو خونه هر طرف که نگاه می کنم مرد می بینم -عزیزم دست من که نیست . ولی قربون تو دختر گلم برم . شایدم بار دار نشدم ولی هر چی بشه بازم نا شکری نمی کنم . اما تو همیشه اون ارزشتو واسم داری . هیچ چیز به اندازه اون لحظه ای که شوهر عمه دست زنشو تو دست من گذاشت منو شگفت زده نکرد . واقعا این حرکتش قابل تقدیر بود که با تسلط و از روی علاقه و منطق این کارو انجام داده بود . حالا که خودش نمی تونست پذیرفته بود که یکی دیگه که می تونه این کارو انجام بده و نذاره که زنش تو اشتیاق هوس و حسرت بمونه . هرچند که این تشنگیها با قطره ای آب رفع نمیشه . سر انجام من و عمه به حجله گاه رفتیم و اون لباس عروس تنش بود خیلی خیلی جوونتر از اونی شد که من فکرشو می کردم . حتی اونو جوون تر از اون وقتایی می دیدم که واسه عیدی گرفتن می رفتم پیشش . سالی یه بار می دیدمش . مگر این که شانسی تو یه مجلس عروسی همدیگه رو می دیدیم یا این که یکی می مرد و توفیقی حاصل می شد که همو زیارت کنیم . -عروس خانوم خیلی خوشگل شدی . ببینم این سر و صدا ها چیه . چرا پشت در شلوغه . چرا این اتاق بزرگی که ما توش هستیم و قراره سکس کنیم بالا درش شیشه های روشن انداخته که مثل قدیما زنا دارن از کول هم بالا میرن . مگه راستی راستی ما با هم زن و شوهریم و مثل زمان قدیمه که شب زفاف زنای فضول میخواستن تو حجله گاه رو دید بزنن . خیلی زشت بود دیدن کیر داماد وقتی می رفت تو کوس عرو س چه جوری این کارو می کردن ؟/؟ چه جوری غیرت مردا اجازه می داد ؟/؟ یعنی مردایی که فامیل اون زنای پشت دری بودن . تازه اون زنا واسه این اون پشت می موندن که ببینن داماد کی عروسو پاره می کنه ولی عمه جون ببخشید کاملیا جون شما که الان خودت پاره شده هستی -عزیزم حالا میشه این قدر خودتو ناراحت نکنی ؟/؟ تازه قرار بود یه گروه فیلمبردار و عکاس و موبایلیست بیان این داخل و ازمون فیلم بگیرن که من گفتم شاید ناراحت شی نذاشتم -چی ؟/؟ مگه ما قراره فیلم سوپر بازی کنیم ؟/؟ -کوروش جون این قدر خودتو ناراحت نکن . فدات شم من . رو آب کیرت اثر میذاره یه موقع بچه مون اذیت میشه ها . چیکار میشه کرد همه شوق و ذوق دارن تو مایه افتخار مایی . باور کن بقیه که خبر ندارن نمی دونی به هر مجلسی که پا میذارم چقدر با افتخار ازم یاد میکنن . میگن ببین اینه اینه عمه کوروش آریایی اینه .. اینه که همه دنیا رو ردیف می کنه . تازه همه زنا و دخترا ازم می خوان تا واسشون پارتی شم تا یه دست باهاشون سکس کنی . دیگه نمی دونن من خودم با هزار منت تو دارم باهات حال می کنم -عمه جون کاملیا خوشگل و جوون شده من از این حرفا نزن که ناراحت میشم . من همیشه دوستت داشته و بالذت هر چه تمام تر می گامت . حالا بیا که خیلی کار دارم . رفتم طرف عروس خانوم و یکی یکی اون تیکه بندیهاشو در آوردم . از دم سفید تنش کرده بود . حتی شورت و سوتینش هم سفید بود . از اون سفید های ناز . -کاملیا چقدر خوشگل شدی . شکمت چقدر ناز و یه دست و فانتزی شده -این دوماهی داشتم روش کار می کردم . می دونستم یه همچین روزی انتظارمو می کشه .. -کوروش قربون اون انتظارت بشه نمی ذارم زحمتات به هدر بره . واقعا که هر گلی یه بویی داره . بازم به یاد این افتادم که چقدر به ما وعده حوری بهشتی میدن . واقعا نقطه ضعف این مردا رو می دونن . یعنی خدا میدونه . هزار حوری بهشتی . ده هزار .. آدم که حساب می کنه شب و روز تو اون دنیا باید سر گرم گاییدن باشه ولی من با این که گاهی از بهشتک این دنیا خسته می شدم ولی به اندازه کافی لذت می بردم واگه یه روزی پیش میومد که محروم از سکس بودم حس می کردم که یه چیزی رو گم کرده دارم . رفتم طرف کوس عمه جون تا لیسش بزنم که اون مثل آدمای وحشی افتاد روم و آخرین چیزی رو که تنم بود یعنی همون شورتمو از پام کشید پایین و دو دستی چسبید به کیرم و اونو گذاشت دهنش و با یه سرعت و تکنیک عجیبی که نشون دهنده عمری مهارت در ساکیدن کیر شوهر عمه بود میک زدن و لیسیدن کیرمو شروع کرد . -کاملیا تو که منو از هوس و هیجان کشتی . کیر فرار نمی کنه . نمی کنه .- زودباش آب میخوام . بریز تو دهنم .. -کاملیا اگه الان بریزم تو دهنت کوست پس چی ؟/؟ تازه خاله جون منم هست .. -اسم اون زنیکه رو نیار من میخوام . -عمه جون الان اگه آبمو خالی کنم آب بعدی قوتش کم تره .. یه جورایی خر یا همون قانعش کردم که دهن از سر کیرم بر داشت و منم افتادم به جون کوسش . عمه رو انداختم رو تخت و پاهاشو به دو طرف باز کردم . پاهاشو طوری صاف و باز کرده بود که انگاری ژیمناست کار بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#72
Posted: 11 Aug 2012 04:01
فقط یک مرد 69
عمه خوشگلم کاملیای ناز و دوست داشتنی اصلا باورم نمیشه که یه روزی پس از این همه سال اونم عمه نازمو طوری زیر کیر خودم داشته باشم که حس کنم با یه دختر جوون حال می کنم -اوووووههههه کوروش نگو که با این حرفات داری جزغاله ام می کنی . کوس کاملیا خیلی گوشتی و توپر بود . چوچوله هاش و اون حاشیه های کوس یه گوشت های اضافی هم داشت که نشون می داد باید از سکس لذت زیادی ببره . چون ور رفتن با هر یک از این تیکه ها یه لذت زیادی رو درش به وجود می آورد و منم این قسمتها رو زیاد میک می زدم . -وای عزیزم کوروش جون نه نه نه دارم از حال میرم .. اون بیرون سر و صدا بود و با این که می دونستم تنها صاحب کیر کاری دنیام ولی از این که پشت در منو بپان خیلی ناراحت بودم . با این حال بی خیال شدم . کاملیا با دو تا دستاش صورتمو به طرف خودش بر گردوند و با این کارش می خواست حواس منو از طرف پشت پنجره بالای در پرت کنه . با خودم گفتم بی خیالش . چیکار میشه کرد این کیر که نمی تونه به درد همه برسه .لااقل بذار بقیه ببینن و یه جقی بزنن . این موبایل لعنتی رو خاموش نکرده بودم دیدم زنگ می خوره . مجبور شدم که گوشی رو بگیرم . کتی بود -داداش کجایی پس کی میای خونه -خواهر گلم من که تازه اومدم اینجا هنوز استارتو نزدم -مگه میخوای کوه بکنی ؟/؟ -یادت رفته بچه که بودیم و تا همین چند وقت پیش اصلا نمی دونستن ما چیکار می کنیم و وضعمون چه طوره . یه جوری سر هم بندی کن بیا داداش من منتظرتم .-کتی امروزو استراحت کن . تازه افسانه هم اونجاست . -نه کوروش من این چیزا حالیم نیست اگه بخوای پیش این افسانه ضد حال بزنی و آبروی خواهرتو ببری و منو خیطم کنی و کم محلی دیگه اسم منو نبر . اون رابطه برادر خواهری ما از بین میره -عزیزم ما الان از خواهر و برادر هم که خیلی بالاتر هستیم . الان من شب بیام اونجا افسانه رو چیکار کنم .. در اینجا کاملیا که عصبانی شده بود گوشی رو از دستم گرفت و گفت دختر چقدر حرف می زنی داداشت مال خودت بذار این یه ساعتی که اینجاست کیفشو بکنه و یه حالی هم به ما بده دیگه . چقدر خود خواهی تو از بچگی هم این جور بد ذات و بد جنس بودی ... وقبل از این که کتی بخواد چیزی بگه گوشی رو داد دستم . -کوروش به این عمه بگو چرت و پرت نگه الان میام همه چی رو بهم می زنم -قربون شکل ماهت بشه این کوروش تو کوتاه بیا اون بزرگتره . فقط کتی جون تو که می دونی من تو رو از همه دنیا و از هر زنی بیشتر دوست دارم و عاشقتم و بدون تو هیچی نیستم . فقط یه جوری دل این افسانه رو نشکن . اون با وجود بار دار بودن به خاطر من شلاق خورد و یه ماه تو زندان بود . -میگی چیکار کنم . تحویلش می گیرم ولی امشب که برگشتی پیش اون حق نداری بخوابی . باید پیش من بخوابی . شاید دیشب من بار دار نشده باشم . کوس من هنوز تشنه شه . شاید امشب حامله شم .. باشه هرچی تو بگی ما رو کشتی کتی .. باهاش خداحافظی کردم و تا رفتم موبایلو خاموش کنم دیدم دوباره زنگ خورد . این یکی افسانه بود . -کوروش اومدم یه گوشه حیاط دارم واست زنگ می زنم . این رسمش نیست .می دونم تو خودت خیلی خوبی با خواهرت رودر بایستی داری و چون دو سه سال ازش کوچیکتری ازش حساب می بری ولی منم حق و حقوقی دارم . این بی انصافیه . من نمی خوام منت بذارم که برات چیکار کردم . خب تو که نمی خواستی این جور شه ولی من مادر بچه تم . انتظار دارم می دونم بازم تا مدتها نمی بینمت . دیشب پیش کتی بودی . امشبو باید پیش من بخوابی . نه نگو . اگه بگی نه من ازت دلخور میشم و دلم می شکنه -میگی من چیکار کنم . آخه هنوز معلوم نیست کتی باردار باشه یا نه .. دیگه حرفمو ادامه ندادم چون افسانه داشت زار زار گریه می کرد . طوری که انگاری زن رسمی ام باشه و در اثر دعوای خواهر شوهری مادر شوهری عروسی این جور احساساتش جریحه دار شده . یه جوری موضوع رو سر هم بندی کردم و گفتم عزیزم کتی هر وقت باشه خواهرمه عشق واقعی من تو هستی حالا خونواده یه انتظاری دارن ولی من از ته دلم تو رو دوست دارم عاشق توام . صداش نشون می داد که از این حرفای من خیلی خوشحال شده .. کاملیا دیگه خونش به جوش اومده بود . این بار موبایلو از دستم گرفت و پرت کرد یه گوشه ای و اومد روکیرم نشست . -آخخخخخخ کاملیا این خشم بود یا هوس -هردوش کوروش حقته که تا صبح جریمه ات کنم نذارم بری سر وقت خاله ات . یه مرد که داره یه زن دیگه رو می گاد دیگه برای گاییدن زنای دیگه که وقت نمی ذاره . تو حداقل از دکترا یاد بگیری که چطور مریضاشونو ویزیت می کنن . منم مریض توام عزیزم . دوستت دارم . کاملیا افتاده بود روکیرم و اون کوس خیسشو با فشار می چسبوند به کیر و خودشو آروم روش حرکت می داد -جووووووون کوروش اگه بدونی چه باحال خارشش گرفته می شه . الان پونزده ساله که سکس این جوری نداشتم . تازه اون وقتاکه شوهر عمه ات جوون بود این جوری منو نمی گایید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#73
Posted: 11 Aug 2012 04:02
فقط یک مرد 70
عمه جون در حالی که به شدت خودشو رو کیر من حرکت می داد و همش درحال فریاد کشیدن بود هریک از کف دستاشو گذاشته بود یک طرف صورت من و اونو به شدت می بوسید . یه جیغی می کشید که هر کی می شنید فکر می کرد یکی می خواد اونو خفه کنه و یا داره به زور بهش تجاوز کنه .. -آهاییییییییی ملت ببینین چه کیفی داره .. خود خودشه برادر زاده خودمه .. -عمه جون آبرومون رفت حالا داریم یه کاری می کنیم که نباید شیپور دست بگیریم همه جا جار بزنیم -اوخ نه کوروش جون من که بی خود مهمونی نگرفتم . بذار بچه هام و شوهرم و همه کس و کارم بدونن که من چقدر دارم حال می کنم . -کاملیا جون اگه بازم از این جیغا بکشی اون سقف الان میاد پایین ببین لوستر چه جوری داره می لرزه -اوخ نازتو بخورم کوروش جون اون از دیدن کیرته که می لرزه . یه خورده با این حرفا کاملیا رو ساکتش کردم تا آروم شه . بعدش کیرمو از کوسش بیرون آورده و همونو فرو کردم تو دهنش .. -بخور بخور عمه جون حالشو ببر . بخور که مزه اش تا مدتها زیر زبونت بمونه -عزیزم هر چی تو بخوای -آخ گفتی آخ گفتی . من حتی تا یه مدتی مسواک هم نمی زنم که مزه کیرت رو دندونام بمونه .. -اون وقت نباید آب و غذا هم بخوری -یه خورده از اون آب کیرتو بهم میدی تا یه مدتی تشنگیم رفع میشه . نمی دونی چه کیفی داره -عمه از این حرفا نزن آخه من آب کیر خودمو که نمی تونم بخورم -خب بدش به من که بخورم .-ببین چی گفتم باید صرفه جویی شه .. حالا اگه اجازه می دی دوباره یه خورده کیرمو فرو کنم تو دهن عمه خوشگله خودم و واسم ساک بزنه . درسکوت خاصی اون کیرمو ساک می زد و ناله های حشر آمیزش تو همون دهن و گلوش می موند و تو دهنی یه حرکاتی از خودش نشون می داد و صدا هایی در می آورد . انگار بهم نیومده بود اون جوری که دلم میخواد حال کنم با این که دوست داشتم عمه نازنین من زیاد کیرمو ساک بزنه ولی از اونجایی که می خواستم یه بار اونم تو کوسش آب بریزم کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و لباشو قفل کردم و سخت اونو بوسیدم تا یه خورده ساکت باشه .. اون بیرون جمعیت که بیشترشونو زنان و دختران تشکیل می دادند همه دم گرفته بودند و حسابی من و کاملیا رو تشویق می کردند . زن و دختر و پیر و جوون در کنار هم بودند از این که حرفای رکیک یا سکسی یا همون کلمات تو رختخوابی مخصوص عملیات اونجوری بزنن ابایی نداشتن . پیش بچه هام دیگه ملاحظه ای نبود . من از همون داخل اتاق داشتم آب می شدم .. وای این عمه خانوم دیگه چه اعجوبه ای بود . به نظر میومد این اونه که می خواد منو بگاد و بد جوری هم میخواد سرویسمون کنه . جفت پاهامو گرفت یه نیم دور منو بر گردوند پاهامو گذاشت رو جفت شونه هاش و اول کیرمو رو هوا ساک زد بعد کمرمو خم و تا کرد و کیرمو در ارتفاع پایین تری قرار داد کوسشو گذاشت رو کیر من طوری که سرم روی تخت بود و با یه سر و گردنی خم شده از زمین به هوا هیکل ناز و طناز اونو می دیدم . -کاملیا تو این حرکاتو از کجا یاد گرفتی .. کیرمو داغون کردی از هوس .. نه عزیزم این جوری الان آبم میاد . خیلی داره خوشم میاد . بکن عیبی نداره به خودم فشار میارم -بچه نازنین داداشم یه خورده صبر کن من ارگاسم شم بعدا آب کیرتو تو کوسم خالی کن .. -حرف بزرگتر شنیدن ادب است -فعلا که من زیر کیر توام و تو بزرگ منی تاج سر منی و کیرتم سلطان منه . پوزیشن ما نسبت به هم طوری بود که اون با دستاش می تونست کمرمو بماله ولی سرو گردنم درد گرفته بود . -دلم میخواد برم وسط جمعیت کوس بدم همه منو ببینن . نمی دونی چه لذت و افتخاری داره کوروش جون .. فردا دیگه همه جا مشهور میشم . تو این مجلس همه میان لباسای تنمو تیکه پاره می کنند به عنوان تبرک و این که خودشون به مراد دلشون برسن می برن -وای چی میگی عمه جون شما که تنت چیزی نیست . حتما دوست داری گوشت تنتو تیکه کنن ببرن . من که دلشو ندارم . چون این همه چیز میز خوشگل که داری همش مال خود خودمه . فقط مال خودمه . -معلومه جز تو هم نمی تونه مال هیچکس دیگه باشه .. -خسته شدی بیا یه خورده من فعالیت کنم . با این حرفم می خواستم خودمو از این گردن درد خلاص کنم . دیگه داشتم خسته می شدم . پیش خاله مینا هم باید می رفتم . افسانه وکتی هم منتظرم بودند . بازم خودمو ول کردم و با سرعت و یه حالت نیمه خشن کاملیا رو پشت و رو کرده و با یه حالت دمری انداختمش رو تخت و دستمو فرو کردم تو کوسش و تند و تند می ذاشتمش تو و می کشیدمش بیرون . -نه نه نه عزیزم .. وای بکن بکن .. حالا کیرتو هم بفرست .. خیلی خوشم میاد جووووووون بکن منو کوروش .. می دونستم اگه الان کیرم بره تو کوسش در جا آبم خالی میشه و .. کلی هم باید اونو بگام .. مچ دستمو تو کوسش داشته و با یه ورود و خروج سریع و ضربتی دوباره سر و صدای هوسش بلند شده بود . می خواست از دستم در ره و بره خودشو به همه نشون بده .. -ولم کن کوروش بذار برم . دارم آتیش می گیرم قلبم داره وای می ایسته . حس کردم که دیگه داره ارگاسم مجدد میشه و در این سن دیگه از این فشار بالا رفتن ها و دل گرفتن ها طبیعیه و از خوشی زیاد سرش زده که بپره تو هال ولی تو همین حال بمونه بهتره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 3650
#74
Posted: 11 Aug 2012 11:18
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 71
دست بر دارش نبودم . ولش نمی کردم . طوری عمه رو می گاییدم که دیگه ارگاسمش تکمیل تکمیل شده بود و منم تا می تونستم دو تا پاهاشو به دو طرف داشته و نمی ذاشتم تکون بخوره . با ضرباتی کاری و شدید از بالا و بستن دهن عمه جون آبمو ریختم تو کوس ناب و البته یه خورده گشادش . خیلی حال می داد . حالا نمی دونستم اگه میوه ای تو کار باشه پسره یا دختر .. تو همین افکار بودم که یهو دیدم در ورودی به اتاق خواب یه وری شد و یه مشت آدم که بیشترشون زن و دختر بودند ریختن داخل . هیجان زده بودند و می خواستند ببینند چه خبره .. -ای بابا این دیگه چه بد بختی و مصیبتی بود از خجالت داشتم آب می شدم . ظاهرا از سوراخ در و از پنجره بالا و ... جمعیت در حال بالا رفتن از سر و کول همدیگه بود که یهو این سر نگونی پیش میاد . من و عمه لخت لخت رو تخت ولو شده بودیم و همه کف می زدند و سوت و هورا در کار بود . یهو زنا هجوم کردند طرف من و یکی لبامو می بوسید و سه چهار نفر دستشونو رسوندند به کیر من و حاجت می خواستند و من نمی دونستم از کدوم طرف فرار کنم و این خاله جون هم منتظر من بود . -کوروش کجا میری .. کجا نرو .. یه کمکی هم به دخترم بکن . دختر عمه کوکب تو مثل کوکب می درخشه . نگاه کن طفل معصوم چطور اونجا لخت وایساده منتظرته ؟/؟ -عمه جون من یه چیزی باید داشته باشم تو کوس این خاله ام بریزم یا نه ؟/؟ -کوروش نامردی نکن .. این طالبان و سرخپوستا و امریکایی ها و این نخست وزیر اسرائیل نتان یاهوی بچه بابل و ایرانی یهودی هم کلی نفستو گرفته و تو از مای مسلمون دریغ می کنی ؟/؟ -چیکار کنم عمه جون .. باشه این کوکبو بگو بیاد بریم یه گوشه ای . حال و حوصله مقدمه چینی رو ندارم . ببینم هنوز دختره ؟/؟ -اوه کوروش جون کوکب مناجات نصفه شبونه اش قطع نمیشه . .. رفتیم یه گوشه ای تا از شر تماشا چیا در امون باشیم . کوکب کلی کیرمو ساک زد تا شقش کرد . منم همون کیرو فرو کردم تو کوسش . دردش گرفته بود ولی درد رو خورد و خون کوسشو پاک کرد و منم یه چند دقیقه ای صبر کردم و با خودم گفتم حالا که تا اینجای کار اومدم حیفه که اونو به ار گاسم نرسونم . واقعا این مادرا هر وقت که باشه به فکر دخترشون هستند . کوکب چشاش رفته بود رو به آسمون . تکون نمی خورد . ترسیدم که سنکوب کرده باشه . چند بار صداش کرده متوجه شدم که بیداره . فقط ارضا شده و رفته تو یه حالت خلسه . منم اونو رو به پایین قرار داده و تا اونجایی که آبم میومد ریختم تو کوسش . هم به اون و هم به عمه جونم سفارش کردم که چند دقیقه ای به همین صورت بمونه تا یه جوری یه تماسی بین اسپرم و تخمک صورت بگیره ولی زیاد امیدوار نبودم که بار دار شه . به هزار دردسر زدم به چاک و رفتم سراغ دوچرخه ام ولی جاتر بود و بچه نبود . درختو با اره قطع کرده بودند و دوچرخه رو برده بودند .. عجب خر تو خری شده .. رفتم دوچرخه سازی یه دوچرخه بخرم و برم .. دیدم دوچرخه فروش که مرد مسنی بود داشت با یکی حرف می زد .. -بابا این بنیامین نتان یاهو همین نخست وزیر اسرائیلو میگم تو دبستان سعدی با هم همکلاس بودیم . از اون کفتر بازا بود . سال پنجاه و سه چهار شهر مونو ترک کرد و یه مدت رفت تهرون و از اونجا رفت اسرائیل . اون داره یه چیزی میگه ولی حمله بکن نیست .. -این که بچه بابله و ایرانیه شکی درش نیست . منم مدرسه شاهپور باهاش همکلاس بودم -الان اسمش چی شده ؟/؟ -الان اسمش شده امام خمینی .. ولی اینو هم گفته همه جا رو بزنم شهر خودمو نمی زنم .. -ولی شهر من شهر یکی دیگه نداره که .. ایران ایرانه .. خدا خودش به خیر بگذرونه .. حوصله منو سر برده بودند با این حرفاشون . می خواستند یه دوچرخه نو بهم بدن ولی باید آب بندی می شد .. -بابا یه دست دوم بدین برم .. -به ! آقای کوروش آریایی .. بفرمایید بریم منزل . -ممنونم الان چند تا اطلاعاتی منتظرمن هستن .. -تو که دوچرخه می خوای -اونا هم دوچرخه سوارن میخوان منو اسکورت کنن اونی که بغل دست دوچرخه فروش بود گفت -اطلاعاتی همون ساواکی رو میگه ؟/؟ -آره همونا هستن . خر همون خره پالون عوض شده .. این موبایل لعنتی منم زنگ خورد .. -الو .شما ؟/؟ -منو نمی شناسی همشهری .. -اوه سلام نتان یاهوی عزیز .. تو این شماره منو از کجا داشتی -ای بابا .. ساواما وموساد و سیا از همون سال 57 برادر سه قلوی همن .. البته گاهی این ساواما یه نامردیهایی می کنه و سیا هم دست کمی از اون نداره ولی ما یهودیا مردونه کار می کنیم ... اون دو تا همکلاسی نتان یاهو فکر می کردن من دارم شوخی می کنم یا اونا رو دست میندازم -بنیامین بیا گوشی رو بگیر دوتا از همکلاسی هات اینجان یکی یار دبستانی و یکی هم دبیرستانی توست . پس مدرسه راهنمایی کجا بودی -اولا کوروش جون اون وقتی که من تو ایران درس می خوندم مدرسه راهنمایی نبود 6 کلاس دبستان داشتیم و 6 کلاس دبیرستان و ثانیا آخ کوروش دلم واسه ایران چقدر تنگ شده کاش همه جا صلح و صفا بود و بر می گشتم ایران . نامردا نذاشتن که یاسر عرفات کارشو بکنه . چون منافع خودشونو در خطر می دیدن . جنگ ایران و عراقو هم کش دادن تا سر پا باشن . نتان یاهو با همکلاسیهاش خوش و بش کرد و این قدر حرف زد که این شارژ موبایل من آخراش بود . بعدشم چند کلمه باهام حرف زد و گفت ای کوروش نامرد کوروش کبیر به ما خیلی محبت کرد تو چرا زود حب جیم خوردی . جمعیت اسرائیل خیلی کمه . -بنیامین جون بازم خدمت می رسم . فعلا دست از فکر کشت و کشتار مردم بیگناه هموطنت بردار خودم یه جوری این سگ مصبا رو آدمشون می کنم -باشه داش کوروش . فقط زیاد این ور و اون ور هو ننداز من ایرونی هستم و مازندرانی و بچه بابل . یکی دوتا از این سایتها یه چیزایی نوشته بودند که من فوری رفتم تو اینترنت و شجره نامه جعلی رو اضافه ترش کردم که من بچه تل آویو هستم و از این حرفا . اگه بفهمن ایرانی هستم و دارم تهدید می کنم خیلی زشت میشه -این کارو می کنم به شرطی که قول بدی مسلمونای بیگناه رو نکشی -داداش کوروش تو خودت می دونی که ما مدافع هستیم نه مهاجم .. -من به اونش کار ندارم باید فلسطینی ها رو آزاد کنی تا من یه بار دیگه بیام اسرائیل -نوکرتیم -قربونت نتان جون شارژمنم تموم شد . .. اون دونفر داشتند شاخ در می آوردند . از خرید دوچرخه منصرف شده با تاکسی تلفنی رفتم خونه خاله جون .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#75
Posted: 11 Aug 2012 11:19
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 72
وقتی رسیدم خونه خاله اونجا از خونه عمه هیاهوی کمتری داشت . پسر خاله ها و دختر خاله میترا و شوهر خاله و تنی چند از فامیلا اونجا بودند -کوروش جون خیلی اذیت شدی از دست این کاملیا . شنیدم زده به سرش مجلس عروسی گرفته دیگه نمی دونه تو این بی وقتی این کارا اصلا معنی نداره . می دونم خیلی خسته ای . تو الان شادوماد مایی . دیگه واسه همه ما عزیزی .. به این خاله میترا هم انگار چند تا جاسوس خونه عمه کار گذاشته بود و می دونست چی به چیه . حتی می دونست که من یه میلیون تومن از عمه جون شاباش گرفتم . واسه همین اون صد هزار تومن مبلغوبالاتر برد که رکورد زده باشه . من راستش به این پولا نیازی نداشتم ولی واسه این که دلشو نشکسته باشم قبول کردم . آخ که من از دست این فک و فامیلا داشتم دیوونه می شدم . بیشتر از غریبه ها اذیتم می کردند . اگه به همین ترتیب هول هولکی پیش می رفتم سکس رو باید به عنوان یه حرفه نگاه می کردم . خاله به یه سبک دیگه می خواست دلبری کنه . اون مقدمه چینی ها و دست به دست دادنها تقریبا یه چیزی تو مایه های همون اتفاقاتی بود که تو خونه عمه افتاده بود . ولی وقتی که رفتیم تو اتاق خواب شاعرانه ای که نور ملایمش به طور دلنوازی که چشمو اذیت نکنه تغییر رنگ می داد اونو دیدم که زیر لباس خواب توری و نازک و بدن نماش یه شورت و سوتینی به تن داره که بیشتر سینه ها و کون تپلشو نشون می ده . منم که یواش یواش حال و هوای خونه عمه از سرم خارج می شد رفتم سمتش . کیرشق شده ام از داخل شورت چشم خاله مینا رو خیره کرده بود . -قربون اشتهات برم من . هر کی تو و این کیرتو ببینه فکر می کنه که تو در حسرت کوس داری شبانه روز می سوزی -حالا این خوبه یا بده خاله جون .. -اگه آتیش هوستو به من نشون بدی که خیلی عالیه .. یه آهنگ سکسی فارسی گذاشت و با یه لوندی خاصی لباس خواب نازک بدن نماشو از تنش انداخت و با افسونگری همراه با این آهنگ داشت واسم می رقصید و با یه حرکتهای کون طوری دلبری می کرد که من مثل کون ندیده ها می خواستم بپرم روش . ولی گفتم بهتره کلاس کوروشو حفظ کنم که این خاله جون فیسش می ره بالا . هرچند اونم مثل عمه خانوم فخر می فروخت ولی یه خورده بهتر از اون بود و بیشتر مامانو درک می کرد . اون از پدرم انتقاد می کرد و عمه از مادرم . هیشکدومشون که به دردی نبودند فقط حرف مفت می زدند . -خاله تو این شعرای سکسی رو از کجا یاد گرفتی .این ترانه ها از کجا اومدن .. -از داخل اینترنت .. الان دیگه رونقی نداره چون دیگه فقط این زنا هستند که هوس دارن و از مردا هم فقط تویی .. خیلی از زنا دوست دارن اون فیلم سکسی اونا با تو بره تو اینترنت .. چون مدل دیگه ای نداریم . مگر این که کیر های شل رو به زور بقرستن تو کوس و کون که این هیجانی نداره .. الان از خونه عمه ات به من خبر رسیده که کلی فیلم ردیف کردن میخوان لینکش کنن بفرستن تا دنیا ببینه .. -اووووههههه نه شرم آوره .. -چی میگی خواهر زاده عزیزم چه شرمی . منم دوست دارم از این کارا بکنم . ببین این تن و بدنو ببین . طوری می رقصید که من بی اختیار دستم رفت رو کیرم . عمه جون هم از این افسونگریها داشت ولی خاله بیشتر دل منو برده بود . -اووووففففف مینا جون من دیگه طاقتشو ندارم .. -می دونستم می دونستم می تونم کیرتو تیز کنم .. کوروش کوروش دوستت دارم . می دونستم که بازم مثل اون وقتا افسونگرم . مثل اون وقتایی که دل شوهر خاله تو می بردم . اومد کونشو گذاشت رو سرم و من همچین حالی به حالی شده بودم که شورت و کون و کوسش همه رو با هم گذاشته بودم تو دهنم و اونو می مکیدم . -چقدر خوشبو و خوش طعمه -کوروش همش مال توست عزیزم . اگه بدونی چقدر چشم انتظاریشو کشیدم و چند شب هم خوابشو دیدم . خواب می دیدم که اومدی منو از دست شوهرم در بیاری .. منم با آغوش باز و لخت افتادم تو بغلت و میگم مال توام مال توام .. یه نازی می کرد و عشوه ای میومد که همونجا شورتشو پایین می کشیدم و اون کون کلفت و گنده اشو یه ماچی می کردم و دوباره اون شورتو بالا می کشیدم . چقدرم خیس کرده بود . از همون پشت زبونمو می کشیدم رو کوسش -آخخخخخ کوروش .. همراه با این آهنگ سکسی که پر از کلمات سکسی بود دم گرفته خودشو باهاش هماهنگ کرده و چه قشنگ هم می خوند . -مینا جون عجب فضا سازی قشنگی کردی و خیلی هم هوس انگیز شدی .. -بیا بیا استفاده اش کن . حالشو ببر که جنس وطنی و تولید داخلی از همه خارجیا بهتره -ولی خاله جون اصلا انتظارشو نداشتم که تو و عمه تو فکر تکثیر صحنه های سکسی باشین .. خاله یه نگاه عجیبی بهم انداخت می خواست یه چیزی بگه و پشیمون شد . کف اتاق بزرگشون چند تا تشک انداخته بود و هر جای خونه که می رفتی تشک بارون بود -مینا این چه وضعشه -واسه اینه که هر جا هوس کردی افتادی زمین کمرت درد نگیره .. -مینا فدای کیرت ..خاله فدای خواهر زاده اش .. اووووخخخخخ بیار اون کیر درشتتو .. اون لوله آب حیاتو .. اون نقل و نباتو .. اون شیرین تر از قند عسلو .. یواش یواش لب و دهنشو به کیرم رسوند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#76
Posted: 11 Aug 2012 11:20
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
فقط یک مرد 73
من و مینا جون لخت لخت شده بودیم و حالا این کیربد عادت کرده من بود که تو دهن خاله مینا در حال دورزدن بود . اون خالی کردنا تو خونه عمه باعث شد که اسیر زود انزالی نشم . گاییدن کل دنیا یه طرف و گاییدن این فک و فامیلا و بستگان درجه یک و محارم که تو خواب هم نمی دیدی یه روز بیفتی روشون یه طرف دیگه . سینه های درشت خاله جون منو وسوسه کرده بود . واسه همین ترجیح دادم کیرمو از دهنش بیرون بکشم واونو به سینه هاش بمالم . کیرمومی زدم به نوک سینه هاش و گاهی هم می ذاشتم اون وسط سینه ها وجفتشونو به کیرم فشار می دادم و با یه لذت خاصی کیرمودر اون فضا به حرکت در می آوردم -بکن کوروش اگه بدونی چه حالی دارم . -می دونم خاله جون .. بد دردیه کوسی که به کیر دسترسی نداره و کیری که از نعمت کوس محرومه .. من خودم درد این روزارو چشیدم . هیشکی نبود بهم بگه کوروش تومرده ای زنده ای .. چی لازم داری .. اگه کوس میخوای .. ببخشید خاله جان اگه زن میخوای ما کمکت می کنیم . حالا که کوس داره از سر و روم می باره . درهرحال آدما همه به فکر خودشونن . نمی دونم چرا یهو یاد گذشته ها و نداری افتاده بودم . مینا جون دید که من رفتم تو خودم اومد به دلداریم . عزیزم حالا این قدر از ما گله مند نباش . چیکار می کردم . اون موقع که وضع این جوری نبود می گفتم بیا کوس خاله تو بکن ؟/؟ یا دخترمو می دادم بهت ؟/؟ آخه نه کاری نه باری بگذریم حالا این قدر افسرده نباش .. دنیا رو ببین این کوس و کونو ببین و حالشو ببر . یه کوس تازه . شاید در کل تازه نباشه ولی واسه کیرت که تازه هست . من خودم جنس مردا رو خوب می شناسم . هرچی به این شوهر خالت می رسیدم بازکه تو یه مهمونی چشش میفتاد به یه زن غریب انگار که یک نوجوون چهارده ساله کوس نکرده باشه .. عزززززییییزززم بگو واسسسسست چیکار کنم . یه خورده باید حالت سکسو عوض کنم .. اومدرو کیرم نشست و انگشتاشو لای موهای سینه ام فرو برد و همراه با آهنگ سکسی واسم عشوه گری می کرد . آخ که چقدر این ترانه ها در تحریک من تاثیر داشت به خصوص وقتی که خاله مینا با خواننده همراهی می کرد . نباید پیش این یکی کم می آوردم . کمی خسته نشون می دادم . ولی دستمو دور کمر مینا جون قفل کرده و یه بار دیگه قدرت کوروش آریایی رو به رخ زن جماعت کشیدم .. -واییییی کوروش کوروش مثل این که بیدار شدی .. اوخ خاله قربونت همینه همینه من منتظر این بودم . می بینی خاله ات چقدر هوس داره باید ردیفم کنی میزونم کنی .. اوخ بکن منو بزن . زیاد اذیتت نمی کنم . -خاله بده خاله اون سینه هاتو بنداز تو دهنم . می خوام نوکشو گاز بگیرم می خوام بخورمش . باهاش حال کنم .. جفت کف دستاشو میذاشت دور سینه اش و اونو به دهنم نزدیک می کرد و منم مثل یه پرنده گرسنه نوک سینه هاشو میذاشتم تو دهنم . -کوروش منو بکن بکن .. کوسم تازه به خارش افتاده یه جوری منو بکن که خارششو بگیری زودباش من زیاد نمی خوام وقتتو بگیرم . دوستت دارم . اگه همه مردای دنیا هم یه روزی دوباره توانایی خودشونو به دست بیارن من بازم کوسمو در اختیار کیرت قرار میدم اینو بهت قول میدم . تو دلم گفتم خاله جون یخ نکنی . محبت داری . -خیلی خوشم میاد خیلی بکن منم دوستت دارم داره میاد کوروش نزدیگه ولم نکن آخخخخخخخ واااااییییییی . جمعیت خونه دیگه همه فهمیده بودند چه خبره . مینا ارگاسم شد و منم نمی دونم چرا این جوری شده بودم دوسه قطره که خالی کردم دیگه آب نداشتم . یعنی انگار کوپن روزم تقریبا مصرف شده بود و یه خورده باید خودمو تقویت می کردم . -خب خاله جون خسته نباشی دیگه حالا باید برم . -نههههه کجا کجا یهو دختر خاله میترا دوربین به دست از یه پستویی اومد بیرون .. لخت مادر زاد .. وااااییییی اینم التماس دعا داشت . یه رحمی یه عطوفتی .. یه انصافی من که دارم می میرم . چیکار کنم خسته شده بودم . -خاله این فیلمها رو میخواین تکثیر کنین ؟/؟ -از چی می ترسی ؟/؟ مگه ضعف داری ؟/؟ کیرت که به اندازه کافی کلفت و دراز و زن پسند هست . تازه تنها مرد توانای دنیایی وزنا همه می بینند و کیف می کنند . دیگه چی می خوای و چه مشکلی داری .. راست می گفت ولی بعدا به این فکر افتادم که امتیاز این فیلمها خیلی زیاد می تونه باشه یعنی با این فیلم میشه تجارت خوبی کرد .. -خاله جون میترا دختره ؟/؟ -این چه حرفیه می زنی . اگه عروس می شد که شما رو دعوت می کردیم . نکنه منظورت اینه که اون از خط خارج شده .. واییییی کوروش عزیزم من دخترمو این جوری تر بیت نکردم که با هر جوونی لاس بزنه .. آک آک پاک مثل خاک اونو بده چاک .. خاله هرچی کاف داشت ردکرده بود و منم گفتم بیا جلو میترا جون بزن ساک . کیرم فدای اون کوس و کون پاک . میترا اومد و کیر کلفتمو گذاشت دهنش و حالا خاله جون مسئول فیلمبرداری شده بود . تازه اینا به اینش قانع نبودند و گوشه کنار خونه چند تا دور بین دیگه هم کار گذاشته بودند که رو اتومات بود . می خواستند از زوایای مختلف فیلم داشته باشند که ریزه کاریها رو به خوبی نشون بده ولی اون دور بینی که دست خودشون بود می شد راحت تر تنظیمش کرد . میترا دهنشو به زور باز می کرد . اون دهن کوچولو و لبای غنچه ایش به زور راه رو واسه کیر من باز می کرد . پس از از زن کردن دختر عمه حالا باید دختر خاله مو زن می کردم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 7673
#77
Posted: 13 Aug 2012 18:03
فقط یک مرد 74
خونه منتظرم بودند و من باید زودتر می رفتم . انگار گاییدن شده بود شغل من .. یه شغل لذت بخش بود ولی لذت زیادی هم کار دست آدم میده . میگن یه روز اون دنیا برایر با پنجاه هزار سال یه روز این دنیاست . ما که نرفتیم و ندیدیم . فرض می کنیم درست باشه . اونجوری آدم وقت می کنه که به هلاکت و فلاکت نیفته ولی من تو این 24 ساعت چند نفرو باید بگام . وای میترا میترا .. گاهی وقتا تو رویاهام می دیدم که دارم باهات عروسی می کنم و شب اولو تو ذهنم می آوردم که من دارم دختریتو می گیرم و چه حالی باهات می کردم . آخرشم می رسیدم به جق زدن و بی فایده بودن همه این کارا . ای ای دنیا دنیا . واقعا عجب دنیایی . -کوروش جان خوابت برد ؟/؟ حواست جاست ؟/؟ دخترمو ببین به چه اشتیاقی منتظرته .. با خستگی زیاد میترا رو بغل کرده و اونو بردمش رو تخت . برخلاف ننه اش که رو زمین و تشک گاییده بودمش . -میترا خیلی می ترسی و هیجان داری ؟/؟ -نه .. کوروش پسر خاله گلم . من همیشه دوستت داشتم و عاشقت بودم . می خواستم بگم این قدر کوس شر نگو تو این قدر باد و فیس داشتی که نه منو تحویل می گرفتی نه کتی رو .. حالا که گیرکارتون به ما افتاد و گره تو رو من باید باز کنم این جوری حرف می زنی ؟/؟ می دونستم که بازم از این حرفا خواهم شنید . چون آدمای این دوره زمونه و کلا آدما همه به فکر خودشونن . ما از هر جا که شروع کنیم و هر چی بگیم خودخواه نیستیم و خودخواهی رو کنار گذاشتیم بازم می بینیم که خودمونو دوست داریم این دختره انگار اصلا سوراخ کوس نداشت . سوراخش از هرچی کون کرده بودم بازم تنگ تر بود . ترس برم داشت . -خاله جون این خیلی تنگه -قربونت کوروش به من رفته . منم همین جوری بودم -ولی حالا ظاهرا خیلی رشد داشته مال تو .من باید چیکار کنم . خاله سری تکون داد و گفت اون شب اول خون زیادی ازم رفت و من بیحال شدم . امیدوارم میترا اینش به من نرفته باشه . -خاله من نمی دونم نمی تونم منتظر باشم چند ساعت بعد به کوس دختر خاله آب رسونی کنم . کلی کار دارم .. نگام که به نگاه مظلومانه میترا افتاد دلم سوخت و از این حرفم پشیمون شدم . به درک هر چه باداباد . عیبی نداره . افسانه . کتی منتظرم باشن . معلوم نبود اونجا چه داستانی داشتم . از دست اونا باید دیوونه می شدم . کف دستمو گذاشتم رو کوس میترا یواش یواش با انگشت کوچیکه ام سوراخ تنگ کوسشو نوازش کردم . و بعد در حالی که بابوسیدن و قفل کردن لباش اجازه تکون خوردنو بهش نمی دادم نوک کیرمو گذاشتم رو کوسش و یواش روش فشار آوردم . وای که چقدر بهم لذت می داد . تنگی کوس کوچولو و دخترونه میترا که به نظرم خیلی باحال تر از کوس دختر عمه نشون می داد . خاله جون با یه دستش دور بین و یه دستش پنبه اومد نزدیک من . کیر لحظه به لحظه بیشتر تو کوس میترا جا می گرفت . -خاله جون می بینی نصف کیرم رفته تو کوس -وای کوروش منم همین جوری بودم . یه دقیقه دیگه خون می ریزه . خاله راست می گفت خون از بغلا در حال جاری شدن بود . هم میترا و هم خاله رنگ و روشون پریده بود . با این حال مامانه به دخترش روحیه می داد عزیزم منم این مرحله رو طی کردم . آدم که با کیر خوردن نمی میره . تازه من و تو که داشتیم واسه این خودمونو هلاک می کردیم . کوروش جون این حالت دخترم دیگه به من نرفته . ظاهرا عزیز دلم کم خون بوده .. آخیش راحت شدیم .. یه چند دقیقه ای صبر کرده و کار رو کوس میترا رو شروع کردم . چقدر خوشم میومد این نوجوون عین دختر بچه ها جیغ می کشید . کلی حال می کردم .. مادره دختره رو تشویق می کرد . آفرین دخترم . این کیر مادیان رو هم از پا در میاره احسنت به تو که شیر پاک خورده خودمی .. بالاخره نمی دونم این وروجک ارگاسم شد یا نه چند بار که به سینه هاش چنگ انداخت و چشاش رفت سوی آسمون ولی همش می گفت من خوشم میاد بازم بکن . آخرش خسته شده و دیگه قال قضیه رو کندم . دیگه دیوونه ام کرده بودند . چه خبر بود . -میترا خوب حواستو جمع کن . با تمام وجود و لذتت آبمو جذبش کن . حالا از شانسته دیگه آیا بچه دار بشی آیا نشی .. این بار بیشتراز اون مقداری که تو کوس خاله ریختم توکوس دخترش خالی کردم .. کمرمو دستم داشته و شوهر خاله منو با ماشین رسوند خونه مون .. وقتی که رسیدیم دم در خونه مون شوهر خاله دیگه از ماشین پیاده نشد و من کلید داشتم و درو باز کردم و وارد خونه شدم . از همون دوردو تو تا تیکه خوشگل و آماده دویدند طرف من . افسانه و کتی .. افسانه که ظاهرا مادر اولین بچه ام بود و کتی هم که خواهر گلم که فکر کنم از الان تا آخر عمرم بیش از هر زن دیگه ای باید اونو می گاییدم . وضع زار منوکه دیدند بیشتر خودشونو بهم می چسبوندند . اصلا فرصت بهم ندادند که یه سلام علیک درست حسابی با پدر و مادرم بکنم . حالا دیگه سگها هم منو شناخته بودند و دیگه واسه حمله به من قدم نمی گرفتند . زناهرکدومشون یه دستشو زیر بغل من حلقه زده و باهام میومدن .. -ببینم واسه مقصد اختلاف نظر که ندارین ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#78
Posted: 13 Aug 2012 18:04
فقط یک مرد 75
نمی دونستم به کدومشون بیشتر توجه کنم که به اون یکی بر نخوره . هر دوتاشون طوری شیک کرده بودن که واقعا بازم نمی دونستم بگم که لباس کدومشون قشنگ تره . صورت هر دوتاشون شده بود یه تیکه ماه .. کتی منو کشوند یه گوشه ای و گفت داداش حواست باشه که باید کی و کجا به چی توجه داشته باشی . اینو بدون که هرکی و هر چی باشی داداش منی و نسبت به این خونه و خونواده مسئولیت داری ومن نمی ذارم تا منوبار دار نکردی از این کشور خارج شی . گفته باشم . دوست ندارم افسان تازه به دوران رسیده پز بچه شو بده و همش بگه که من مادر بچه شم عروس خونواده شمام . زکی .. کی میره این همه راه رو . انگار زن عقدیت باشه .. دیگه نمی دونه داداش من خودش صدتا زنو تا حالا ردیف کرده ولی فقط این آبجی کتایونش بوده که اونجوری که اون دوست داشته بهش حال داده . این طور نیست داداش ؟/؟ یه چیزی بگو دیگه . نکنه واسه منم زن ذلیل بازی در میاری .. -کتی این رسم مهمون نوازی نیست . من که نمی تونم بهش بی احترامی کنم . اگه می خوای این جور رفتارو داشته باشی پس اگه همرام بودی و تو تمام سفرا مددکارم بودی دیگه چیکار می کردی . حتما بدون اجازه تو هیچ کاری نمی بایست می کردم . -برو هر غلطی دلت میخواد بکن . خیلی عصبانی و پریشون ازم فاصله گرفت .. افسانه خیلی آروم خبر کتی بهم گفت دختره بی ادب هر چی از دهنش در میاد به داداشش میگه .. تو نگو گوش تیز خواهر ما در آخرین لحظه این حرفا رو می شنوه و میگه هیچ ربطی به تو نداره برادر خودمه و دوست دارم بهش بتوپم . این فضولیها به تو نیومده . اگه می خواست حرفی بهم بزنه خودش جوابمو می داد . وکیل وصی نمی خواست .. افسانه خورد و دم نکشید و منم اینجا به کتی توپیدم . -بسه دیگه چرا این قدر با هم کلنجار میرین . بیشترش تقصیر توست کتی . من خسته و هلاک از سر کار یعنی از سر بار اومدم و به جای این که با هم بسازین و کنار بیایین این جوری بلای جونم شدین ؟/؟ اصلا خیر هر دوتانو خوردم . افسانه دوید طرف من ولی من که باید خودمو عصبی و دور از هر دو نشون می دادم و سیاست می رفتم اونو هم پس زدم . کتی یه لبخندی زد و گفت بخور دختر راضی شدی ؟/؟ -تقصیر خودته کتی . من چه هیزم تری بهت فروختم که اصلا چشم دیدن منو نداری . دنیا که داره با داداشت حال می کنه . اگه من حسادت کنم یه چیزی . -دخترا من خیر هر دوتاتونو خوردم . خسته هم هستم و امشب نمی خوام هیشکدوم شما رو ببینم . اگه بازم سر و صدا کنین میرم در یکی از خونه ها رو می زنم و شبو اونجا سر می کنم . خودت می دونی که الان تمام در ها به روم بازه . .درضمن افسانه هم درست میگه . یه خواهر که با برادرش این جوری حرف نمی زنه درسته که یه خورده ازم بزرگتری ولی من باید ازت ادب یاد بگیرم -یعنی میگی من بی ادبم ؟/؟ -نه خیلی هم خوش سخن و با فرهنگی . -پس برو پیش همون افسانه باکلاست که لیاقتت همونه .. -اگه دوست داری و رضایت میدی باشه .. انتظار شنیدن این حرفو نداشت .. مجبور شد عقب نشینی کنه و حرفشو پس بگیره .-تو فقط جرات داری امشب برو پیش افسانه .. من می دونم و تو .. دیگه اصلا اسمتو نمیارم .. -نیار راحت میشم .. من خودم این حرفو به شوخی زدم ولی اون دوباره باران بهاری رو راه انداخت . دیوونه ها نذاشتند پام به خونه باز شه . موقع شام رفتم و کنار بابا مامانم نشستم . اصلا افسانه و کتی رو تحویل نگرفتم . هرچند افسانه داشت به آتیش خواهرم می سوخت . به وقت خواب تصمیم گرفتم که ازشون فاصله بگیرم و برم یه اتاق دیگه . هردوتاشون خودشونو مثل عروسک درست کرده بودند . کتی رو که تازگیها گاییده بودم بد جوری هوس افسانه رو داشتم هرچند خواهرم هم به اندازه کافی وسوسه ام کرده بود . خیلی هم احساس کوفتگی می کردم . رفتم خودمو به یکی از اتاقهایی رسوندم که یه تخت خانوادگی توش بود و راحت می تونستم از این سمت به اون سمت غلت بزنم . یه چند شبی بود که اگرم راحت می خوابیدم بازم این پهلو به اون پهلو زیاد می کردم .. تنم درد می کرد . خودمو قانع کردم که این استراحت واسم لازم بوده . چقدر خسته بودم و یه خواب آروم و بی دردسر بهم می چسبید . بازم خوب شد که این دو تا زن با هم دعوا افتادند وگرنه معلوم نبود امشب چه بلایی می خواستند سرم بیارن و منم که تکلیف خودمو نمی دونستم . این دوتا اگه می خواستن هووی هم باشن معلوم نبود اسیر زلزله چند ریشتری می شدم . البته بیشتر مرضا از کتایون بود ولی همون قدر که افسانه در کنارم بود بازم دلم نمیومد بدون توجه به اون یه قدم طرف خواهرم برم . اصلا ولش .. من که نباید خودمو در راه کوس و نجات دنیا به کشتن بدم . من باید بیشتر زنده بمونم و سر حال باشم تا جلوی انقراض نسلو بگیرم .. چشام رفت روهم و نفهمیدم کی خوابم برد . اصلا به نظر شما کسی می فهمه کی خوابش برده که من بفهمم ؟/؟ نمی دونم کی بود و چند وقت بود که خوابم برده بود یه حالتی داشتم بین خواب و بیداری . از پهلوی راستم یه بو به مشام می رسید از پهلوی چپم یه بو دیگه . خوابم میومد . فکر کنم تازه خوابم برده بود که افسانه و کتی یه سازشی تو مایه های جنگ سرد کردند و اومدن به خوابم یعنی به رختخوابم . عجب غلطی کردم این درو از داخل نبستم . هوس دیگه دموکراسی نمی شناسه که این دوتا زن بشناسن چرا نمی خوان قبول کنن که من می خوام استراحت کنم . خودمو زده بودم به خواب ببینم چی میگن . می دونستم تا اینجا رو که اومدن دست بر دار نیستنم و تا به مرادشون نرسن ولم نمی کنن . -کتی بذاریم یه خورده استراحت کنه بهتره . گناه داره خسته هست -افسانه پیش اون از این حرفا نزن که من فکر می کنم داری خود شیرینی می کنی . این همه میره سروقت زنا و دخترای دیگه خسته نیست . حالا که به من و تو رسیده باید احساس خستگی کنه ؟/؟نباید اونو بد عادت بدیم . تو اگه دلت می سوزه بهش استراحت بده . من که دست از سرش ور نمی دارم . یه لحظه چشممو با خماری باز کرده و یه نگاهی به اونا انداختم که ببینم در چه وضعیتی هستند . به نظرم اومد که هر دوتاشون با اندامی نیمه لخت و با شورت و سوتین کنارم قرار دارند دیگه خجالت و حیا از همو کنار گذاشته بودند و یه تفاهمی در حد یه جنگ سرد با هم داشتند . خدا به دادمن یکی برسه . این همه زن و دختر گاییده بودم این جوری تو هچل نیفتاده بودم . -افسانه تا کی صبر کنیم این بیدار شه به اندازه کافی خستگی در کرده -بیچاره یه ساعت نیست که اومده تو اتاق خواب . من این چیزا حالیم نیست . این داداشم از اوناست . من اونو می شناسم . هر جایی که صرف نداشته باشه خودشو می زنه به خواب ولی من مرده رو بیدار می کنم . دستشو رسوند طرف شورتم . تکون نمی خوردم . شورتمو تا نیمه پایین کشید و کیرمو گذاشت تو دهنش .. منم به مغزم فشار می آوردم و تصور می کردم که اسیر طالبانم که حواسم بره اون طرف و شق نکنم ولی کیرم همچین سفت و دراز شد که نوکش ته دهن و سر حلق آبجی کتی رو داشت پاره می کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#79
Posted: 13 Aug 2012 18:05
فقط یک مرد 76
دیدی افسان ؟/؟ دیدی ؟/؟ نگفتم . این از فیلمشه . این از فیلمشه -خب کتی خسته و مونده شده -چیکار کرده مگه سر کار پدرم بوده ؟/؟ -چشامو باز کردم و گفتم چیه کتی چیه همش می خوای داداش خسته خودتو اذیت کنی نذاشتی یه ساعت هم بخوابم . می دونم افسانه نمی خواست بیاد واسه این که یه شریک جرم داشته باشی اونو با خودت آوردی -حالا می خوام با داداش خودم حال کنم مرتکب جرم شدم ؟/؟ حقته که همون زنای بوگندوی طالبان بیان باهات حال کنن . تو لیاقت خواهر یکی یدونه اتو نداری . -حالا قهر کن برو کتی و منو تنها بذار -کور خوندی . قهر کنم برم شما رو تنها بذارم ؟/؟ افسان بیا .. بیچاره افسانه چقدر محجوب و سر به زیر بود و هوای منو داشت . نمی شد به اونا ایرادی هم گرفت . فکر می کردند من بیچاره هر وقت یه زنی رو دیدم باید به هیجان بیام و حال کنم . امروز چهار تا رو گاییده بودم و دختری دو تا از اونا رو گرفته بودم . چه جوری می تونستم .. اگه افسان اونجا نبود می گفتم هر غلطی که میخواین بکنین بکنین . -داداش من به افسان گفتم کوروش از شورت و سوتین قرمز بیشتر خوشش میاد اون مشکی تنش کرد . بگو بگو که به من بیشتر میاد . افسان دید که داره از قافله عقب می مونه . -کتی جون شورت و سوتین قرمز و رنگی به بدنهایی که کمتر سفیدن و به سبزه می خورن خیلی میاد ولی مشکی اون تن و بدنی رو که سفیده خیلی خوشگل و ناز و هوس انگیز می کنه . دوتایی دوباره شروع کرده بودند .-ببینید اگه بخواین با هم بحث کنین من میذارم میرم ها . شلوغ نکنین . یه جوری با هم کنار بیایین . یه طرف , کتی افتاد بغلم و یه طرف دیگه افسان . نمی دونستم توازنو چه جوری بر قرار کنم . بعضی وقتا نمیشه . با یه دست سوتین اینو باز کردم و با دست دیگه ام مال اون یکی رو . شورتشونو هم همین طور. داشتم به این فکر می کردم که به وقت گاییدن کدومو اول بکنم . گیج شده بودم . من اون وسط دراز کشیده بودم و اونا دوتایی یه قسمت از کیرمو لیس می زدند . منم دوتایی رو لمس و نوازششون می کردم . زیاد نمی تونستم حال کنم . فقط داشتم به این فکر می کردم که کاری نکنم که اونا فکر کنند بینشون تبعیض قائل شدم . بالاخره کتی افسانه رو کنار زد ولی من اومدم به دفاع مادر بچه ام . -ببینم این جوری نمیشه . قاطی کرده بودم . حالا شما دوتایی دراز بکشین من کوستونو بخورم . دونفری پاهاشونو از وسط بازکردند و ولو شدند رو تخت . من یه لحظه دهنمو گذاشتم رو کوس افسانه و بعد گذاشتمش رو کوس کتی و بالاخره رو کوس مادر بچه ام زوم کرده مشغول شدم . -اووووووه کوروش کوروش . دوستت دارم دوستت دارم . کاش فقط مال من بودی . کتی دندوناشو به هم می فشرد و حرصش گرفته بود . نمی تونست تحمل کنه .. پهلوهاشو نوازش می کردم . -منم دوستت دارم افسانه فداکار من . دوستت دارم .. کتی فقط اشکش در نیومده بود . -کوروش بخور کوسمو کوسم بهت نیاز داره من میخوامت . چقدر دلم واست تنگ شده بود . واسه این لحظه . واسه این که یه بار دیگه زیر کیر تو باشم . در آغوشت بگیرم و بهت بگم که دوستت دارم . انگشتامو فرو کردم تو کوس افسان و اونو دادم بالا و تو دهنم با تنظیم بهتری قرارش دادم .-جووووون خیلی خوشمزه و باحاله . از این باحال تر نداشتیم . -کوروش تو که دیشب داشتی کوسمو, کوس آبجی یکی یه دونه خودتو می خوردی گفتی که از همه خوشمزه تر و باحال تر بوده . نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار ؟/؟ -برو بیرون نوبتت که شد صدات می کنم . تازه افسانه قبل از تو افتتاح شده . -من همین جا می مونم و تکون نمی خورم . اصلا کی بهت گفت اول با افسانه طرف شی . افسانه دستشو گذاشت زیرچونه امو سرمو داد بالا با اشاره حالیم کرد که می خواد یه چیزی رو بهم بگه . لبمو بردم سمت لبش . قبل از این که ببوسمش آروم بهش گفتم که دوستت دارم .. اونم گفت واست می میرم .. فقط یه چند دقیقه ای برو طرف کتی و بهش حال بده . خواهرته . دیوونه مون می کنه .. چیکار کنم سرنوشت این طور رقم زده که تو مال همه زنا باشی و نمیشه تصاحبت کرد . مهم اینه که دلت با کی و مال کی باشه . اون متوجه اینا نیست عشق خواهری با عشق زن دیگه فرق می کنه . رفتم طرف کتی . می دونستم افسانه هم از این که من و خواهرمو از نزدیک ببینه که داریم با هم سکس می کنیم عذاب می کشه . هیشکدومشونو هم نمیشد از اتاق رد کرد و می خواستن همونجا بمونن . رفتم خواهرمو بغل بزنم که دیدم مثلا داره باهام قهر می کنه -حالا غریبه ها رو می بینی دیگه خواهر حالیت نیست ؟/؟ -کتی شما مگه با هم کنار نیومدین که امشبه رو یه جوری با هم بسازین ؟/؟ میگی من چیکار کنم . شما جای من . من باید اول با کدومتون حال کنم . -با من , من که خواهرتم .. افسانه به زور جلو گریه شو گرفته بود و دلم واسش می سوخت . -با این کاری که شما دارین می کنین هوسمو دارین از بین می برین . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#80
Posted: 13 Aug 2012 18:05
فقط یک مرد 77
افسانه رفت خودشو یه گوشه اتاق قایم کرد . می دونستم داره مارو می پاد ولی دیگه سختش بود که در اون شرایط بخواد در کنار ما باشه . کتی هم که دید افسانه رفته خاطرش جمع شد هرچند می دونست هشت ده متر اون طرف تر یه جایی سنگر گرفته .. به صدایی معمولی بدون این نیت که افسانه بشنوه و می دونم که می شنید گفت داداش تو یه غریبه رو که می بینی نباید دست و پاتو گم کنی اول باید به دور و بری های خودت برسی بعد اگه حال داشتی و وقت داشتی و... حرفشو قطع کردم -بعد اگه خواهرت اجازه داد بری سراغ مادر بچه ات . بحث فایده ای نداشت عجب غلطی کرده بودم . همه جای دنیا همه کارمندا کارگرا از کار زیاد خسته میشن میرن مرخصی یه استراحتی می کنن . ما مرخصی می گیریم بریم کار کنیم . صدر رحمت به رحم خارجی ها -حالا داداش بیا جلوتر . این قدر حرص نخور آبت خشک میشه . ببین فکر این هم باش اگه من نی نی کوچولوی تو رو تو شکم خودم داشته باشم واسه بچه و مادر بچه خوب نیست ها داداش گلم .. الان افسانه هرچی حرص بخوره مهم نیست بچه اش یه ماه رو رد کرده یه گوشتکی گرفته . این دعوا و حسادت زنونه اونا یه جورایی رو من اثر گذاشته بود . هرچی می خواستم عشقبازی رو شروع کنم دلم نمیومد . مزه ام نمی داد . دلم پیش افسانه بود . -کتی جونم می تونم یه چیزی ازت بخوام -بگو فقط نخواه که اول افسانه رو بکنی -نه نمیخوام فقط میخوام یه دقیقه یه چیزی بهش بگم برگردم . میخوام بهش بگم که احترام به خواهر واجبه . هروقت باشه ما رابطه خونی داریم . دل ندارم که اون با تو بپیچه . باهم دوست باشین . من هر وقت دوست داشتین به هردوتاتون می رسم . کتی یه لبخندی زد و یه اخمی هم کرد . می دونستم هنوزم مشکوکه -برو برو داداش کوس خل ما . این همه زن تو دنیا دنبالتن ریش و قیچی خودتو دادی دست یه خبرنگار تازه به دوران رسیده که تو خوابشم همچین روزی رو نمی دید . میخواستم به کتی بگم که مگه تو هم به خوابت می دیدی که یه روزی میلیاردر شی و ندونی ثروتت چقدره ؟/؟ گفتم ولش حرف حرف میاره . یه خورده دور و برو گشتم یه گوشه ای افسانه رو پیدا ش کردم که سرشو وسط زانوهاش گذاشته بود و گریه می کرد . بغلش زده و گفتم عزیزم قربون شکل ماهت برم . دلشو ندارم اشکاتو ببینم . خیلی آروم بهش گفتم . اون هروقت باشه خواهرمه . من نسبت به اون عشق خواهری دارم . من تو رو دوست دارم عاشق توام . تو رو میخوامت . حالا هرچی باشه خواهر آدمه . بیست و خوردی سال زیر یه سقف با هم بودیم . توقع داره .. افسانه سرنوشت این طور بوده . من دوستت دارم . ببین اگه برام ارزش نداشتی مهم نبودی اون وقت از بغل کتی پا نمی شدم نمیومدم تا از دلت در بیارم -حتما سکس بهت نمی چسبید که اومدی بهم سر زدی -ببین خودت جواب خودت و ناراحتی خودتو دادی و به من کمک کردی تا منظورمو بفهمونم فرض می کنیم که تو درست بگی حتما واسم اهمیت داشتی توجه به تو در اولویت بود که من اومدم تا از دلت در بیارم . بهم قول بده که ناراحت نمیشی تا من برگردم .-کی ؟/؟ وقتی اون همه شیره اتو کشید -من به خاطر عشق تو اومدم تا از دلت در بیارم . دلت میاد منو ناراحت کنی ؟/؟ تو که دلت سنگ نبود .. یه خورده بااحساساتش بازی مثبت کردم و اونم گفت اگه دوستت نداشتم که واسه تو بدترین شکنجه ها رو تحمل نمی کردم . باشه سعی می کنم یه جوری سرمو گرم کنم . یه خورده بوسیدمش و نازش کردم و با خیالی خوش از این که کوروش صدر در صد طرف افسانه هست اونو چند متر دیگه اونورتر فرستادم . من خوش خیالو باش که فکر می کردم دونفری رو می تونم با هم بگام . یعنی ازکوس یکی بکشم بذارم تو کوس اون یکی . شده بودم مرد دوزنه که باید بین دو تا هوو صلح برقرار می کردم . برگشتم پیش خواهرم . -چقدر طولش دادی . راستشو بگو باهاش برنامه رفتی ؟/؟ دستشو به کیرم مالید و گفت . نه اینجا که چیزی نیست . صورتمو بوکرد و گفت ببینم بوی عطر اونو میدی . -کتی بس کن .. اونو محکم بغلش کرده و لباشو بوسیدم و بدنمو سخت به تنش فشردم و کیرمورو کوسش کشیدم تا حشریش کنم و نذارم حرف بزنه ول کن نبود . -کوروش لبات طعم و بوی روژ افسانه رو میده . -ساکت . اگه دوست نداری برم پیش اون . اینو که گفتم دستاشو دور کردن من حلقه زد و واسه بوسیدن من بیشتر همکاری کرد . بعد از لباش از سینه هاش شروع کردم . سینه های کتی از سینه های افسانه خوش دست تر بود . هیکل خواهرم هم درشت تر و تپل تر بود ولی افسانه یه حالت مانکنی تر داشت . هردوتاشون آبدار بودند .. -کتی خواهر خوشگل و حسودم . دوستت دارم .. کوستو می خوام . می خوام کیرمو بکنم توش -دروغ نگو اگه کوسمو می خواستی زودتر از اینا میومدی پیشش و این قدر ناز نمی کردی . واسه این که جوابی بهش ندم رفتم پایین رو کوسش و اونو گرفتم دهنم . با دو تا شستم لبه های طرفین کوسشوبه دوطرف باز کرده و زبونمو تمام و کمال از پهنا می کشیدم رو کوسش و آخر کار قسمت بالای کوسشو می ذاشتم تو دهنم و میکش می زدم -وااااایییییی داداش داداش چقدر هوس دارم . چقدر باحالی . بخور . کوس باحالمو بخور . هر وقت باشه کوس خواهرته که توش عسل داره . کوس غریبه ها توش زهر ریخته . فوری می کشه دستمو گذاشتم جلو دهنش و گفتم کتی اینجا هم دست از نیش زدن بر نمی داری ؟/؟ ...... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن